| تعداد نشریات | 43 |
| تعداد شمارهها | 1,792 |
| تعداد مقالات | 14,623 |
| تعداد مشاهده مقاله | 38,890,925 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 15,144,674 |
بررسی و مقایسة سیمای قلندر در غزلیات سنایی، عطار، عراقی و مغربی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| دوره 19، شماره 2، اسفند 1404، صفحه 89-108 اصل مقاله (972.23 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2025.145818.1939 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| سیده اعظم حسینی1؛ فاطمه صادقی نقدعلی علیا* 2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| 1گروه آموزش زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه فرهنگیان، تهران، ایران. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| 2استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| شعر قلندری یکی از شاخههای مهم ادبیات عرفانی است که بنمایههای آن با شعر سنایی به شعر عرفانی راه یافته است. پس از سنایی، عطار و عراقی با قلندر خواندن خود، اصول قلندری را در شعر خویش بیان کردهاند. مغربی، شاعر عارف سدههای هشتم و اوایل نهم هجری نیز با بزرگداشت نام این سه شاعر عارف در دیوان اشعارش، بر تأثیرپذیری خود از آنان، بهویژه عراقی، صحه میگذارد. پژوهش حاضر با هدف بررسی سیمای قلندر در شعر این چهار شاعر، با روش توصیفی ـ تحلیلی و پژوهش متنی انجام شده است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که قلندر و آیین قلندری در نگاه این شاعران، گاه چشماندازی مشابه و گاه سیمایی متفاوت دارد. یافتهها نشان میدهد که قلندریات در نگاه سنایی و عطار از یکسو، و عراقی و مغربی ازسویدیگر، در اصولی همچون «توبهشکنی سریع و مکرر» و «گریز از مظاهر صلاح به فساد» مشترک است و در مؤلفههایی نظیر «منفور یا مقبولدیدن چهرة قلندری»، «طول مسیر میان مسجد و میخانه» (بهمنزلة پایگاه صلاح و فساد) و... با هم تفاوت دارد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| سنایی؛ عطار؛ عراقی؛ مغربی؛ شعر قلندری؛ ادبیات عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
مقدمه یکی از شاخههای مطرح در ادبیات، بهویژه ادبیات عرفانی، اشعاری است که به نام خاص قلندری موسوم شده است. در تعریف آن گفتهاند: «شعری است که گویندة آن میکوشد که ارزشهای رسمی، عرفی، اخلاقی و دینی محترم در جامعه را بهنوعی زیر سؤال ببرد و برعکس، ارزشهای دیگری را جانشین آنها کند؛ ارزشهایی که در عرف جامعه و ارباب شریعت، نهتنها ارزش به حساب نمیآیند، بلکه ضد ارزش به شمار میروند» (شفیعی کدکنی، 1386، ص. 297). در اشعار قلندری، قلندر یا رند در قامت قهرمانی تابوشکن وارد میشود و با بهرهگیری از تخیل شاعر، تابوهای حاکم بر جامعه را که معمولاً نمادهای شرعی هستند، در هم میشکند. او ظواهری را که به ادعای وی بوی ریا میدهد از اعتبار میاندازد و به فساد و فسق عاری از ریای خود مینازد: «مسابقة ریا و اخلاص، مادة مستعدی شده است که تخیل هنرمندان جامعه دربارة آن روزبهروز فعالتر شود و قهرمانانی تخیلی از اصحاب ملامت و قلندر بسازد و آنان را رویاروی زهد ریایی قرار دهد» (شفیعی کدکنی، 1386، ص. 34). دربارة ریشه و معنای این واژه، نظرات متفاوت است. برومند برخی از آنها را بدینگونه جمعآوری کرده است: «بار گران، نیکوکاری، مردم ناهموار و ناتراشیده، شخص بیکار و بیعار و گدا، مرتبط با واژة کلانتر و در معنی بزرگتر» (برومند، 1384، ص. 14). کدکنی معتقد است: «قلندر مکانی بوده است که در آن اهل خرابات و رندان و قلاشان و مقامران و اوباش و رنود جمع بودهاند و از آن محل موسیقی شنیده میشده است که آن را مقام قلندر یا راه قلندری نامیدهاند» (شفیعی کدکنی، 1386، ص. 44). دربارة ریشة این مکتب نیز، اغلب صاحبنظران معتقدند که این مکتب دنبالهرو مکتب ملامتیه است: «از جریان ملامتیه که در نیمة دوم قرن سوم شکل گرفته و ستون فقرات آن اخلاص است، در نیمة دوم قرن چهارم، جریان قلندری سر برمیزند» (شفیعی کدکنی، 1386، ص. 28). زرینکوب نیز که در ریشهیابی فرقة قلندری، گاه احتمال میدهد که طبقات غازیان یا مطوعه، بیتعلقی به شهر و دیار و بیقیدی به آداب اجتماعی را که در زندگی عیاری بدان خو کردهاند، وارد ملامت کرده و از آن رسم و راه قلندری را به وجود آورده باشند و گاه آنان را بقایایی از درویشان و دورهگردان مانوی و بودایی که از قبل از اسلام در عراق و خراسان و ماوراءالنهر بودهاند میداند، درنهایت، آنها را فرقهای دنبالهرو اهل ملامت میداند (زرینکوب، 1357، ص. 360ـ361). مرتضوی معتقد است: «مظاهر ملامتی در تراجم احوال بسیاری از صوفیان متقدم دیده می شود... ولی قلندریه که ظاهراً از هند آمدهاند شاید اصولاً صوفی نباشند، بلکه گروهی مثل «اگزیستانسیالیستها» و «بوهمیها» باشند؛ یعنی کولیها و کسانی که به وضع موجود جامعه و سنن اجتماعی فرانسه توجهی نداشتند و در لباس پوشیدن و شیوة زندگی بر خلاف رسوم متداول رفتار میکردند» (مرتضوی، 1365، ص. 144)؛ اما در ادامه، باز هم قلندریه را «جناح افراطی ملامتیه» میداند «که یکباره خرق عادات و آداب را اختیار کرده و تمام قیود را دور انداختهاند» (مرتضوی، 1365، ص. 145). البته ملامتیه خود تحتتأثیر آیین عیاران یا فتیان بود: «آنچه بهعنوان منش عیاری ازطریق جوانمردان به اهل تصوف رسید، توانست قابلیت نقد درونگفتمانی را در حوزة تصوف اسلامی گسترش دهد تا زیر نام آیین ملامتی به دفع آسیبهایی بپردازد که دامنگیر پارسایان میشود» (کیوانفر، 1390، ص. 91). هرچند قلندریه میراثدار ملامتیه است؛ تفاوتهای کلیدی با آن مکتب دارد. مرتضوی در بیان تفاوت میان ملامتی و حافظ (بهمنزلة یک رند یا قلندر) میگوید: «ملامتی از ریای خود محترز است... قصد ستیز و عناد با دیگران و دهن کجی بدانان ندارد، بلکه مهذب نفس خویشتن است... ملامتی، احوال نیک خود را استتار میکند...گاهی نیز بعضی ملامتیان ترک عادت و خلاف شریعت ظاهر کرده اند، اگرچه در باطن، خلاف شرع نبوده، به قصد تنبیه و کشتن نفس و رهایی از رعونت، ولی حافظ، عمداً چهرة باصفای باطن را در زیر حجاب عقاید و کلمات منفور پوشیده میدارد و حتی بدانچه مورد مخالفت آنان است عشق میورزد... تا نفرت خود را از تقوی و صلاح دروغینی که وسیلة مردم فریبی و کسب جاه و ارضای نفس خودبین و مردمآزاری قرار دادهاند، نشان بدهد» (مرتضوی، 1365، ص. 133). برجستهترین چهرة تاریخی قلندریه را محمد ساوجی شخصیت تاریخی قرن ششم و ربع اول قرن هفتم دانستهاند (شفیعی کدکنی، 1386، ص. 233) و اصول آن در قلندرنامة خطیب فارسی و براساس حروف قلندر چنین آمده است:
در این میان، شعر عرفانی فارسی، همانگونه که در عمل، هنر اصلی خود را در تبدیل انسان میداند، در زبان نیز به تبدیل واژگان نازل به معانی عالی اهتمام میورزد. این شعر همانگونه که عشق را از جنبة شهوانی نجات میدهد و در والاترین مفهوم، یعنی وجود واجب مینشاند و اندام معشوق زمینی را با مفاهیم والای عرفانی پیوند میدهد، واژة قلندر و رند را نیز از لابهلای خرابات بیرون میکشد و به مرز انسان کامل میرساند. گویی در عرفان (عملی و زبانی) آنچه مانع تبدیل است، رعونت و خودبینی است و از این نظر هرچه واژه یا مصداق خرابتر باشد و بیشتر از خودیِ خود رها شده باشد، نجات و معراجش آسانتر است. رند یا قلندر نیز که هستی خود را یا در بادهنوشی فراموش میکند یا در قمار میبازد، این استعداد را مییابد که در شعر سنایی و عطار در مقابل زاهد ریاکار قرار گیرد و در نبردی عارفانه با نتیجهای غیرمنتظره در شعر عراقی و حافظ در اوج بنشیند و بهمثابه ولی یا انسان کامل گرانیگاه عرفان شود. پژوهش حاضر میکوشد با بررسی دقیق دیوان چهار شاعر برجستة زبان فارسی، سنایی، عطار، عراقی و مغربی، ضمن شناخت قلندر و آیین قلندری در اشعار این بزرگ شاعران، شباهتها و تفاوتهای سیمای قلندر در اشعار ایشان را نیز بررسی و تبیین کند. پیشینه پژوهش دربارة قلندر و اندیشهها و عقاید این فرقه، پژوهشها و مقالات چندی انجام شده است؛ از آن میان میتوان به کتاب ارزشمند قلندریه در تاریخ از دکتر شفیعی کدکنی اشاره کرد که مفهوم قلندر را از منظر تاریخی بحث و بررسی کرده است. استاد زرینکوب در کتاب جستجو در تصوف ایران، دربارة قلندر و ملامتی نکاتی ارزنده مطرح کردهاند. هلموت ریتر نیز در فصلی از اثر ارزشمند دریای جان، به قلندریات عطار و مقایسة آن با سنایی و حافظ پرداخته است. امینی لاری (۱۳۸۲) در پایاننامة خود با عنوان «پژوهشی دربارة قلندریه و تصحیح و توضیح چهل قصیده و غزل قلندریه سنایی»، ضمن بررسی اندیشههای قلندریه، چهل قصیده و غزل قلندریة سنایی را تصحیح و شرح کرده است. در حوزة مقالات، دوبرین (۱۳۷۵) در مقالهای با عنوان «قلندریات در شعر عرفانی فارسی از سنایی به بعد»، به قلندریه و اندیشة قلندری در شعر فارسی، بهویژه شعر سنایی، پرداخته است. جان محمد افرازی و همکاران (1400) در مقالهای با عنوان «مقایسه مضامین قلندری در آثار شیخ احمد جام و حافظ شیرازی»، پس از بررسی و مقایسة مفاهیم قلندری در دیوان حافظ و آثار منظوم و منثور احمد جام به این نتیجه رسیدهاند که حافظ و شیخ احمد جام بیش از دیگران به موضوع ریاکاری اهل دین و شریعت تاکید کردهاند؛ زیرا مفاسدی که از این طریق در جامعه ایجاد میشود، بسیار وخیمتر از سایر اقشار جامعه است. یافتههای پژوهش یادشده نیز حاکی از آن است که گستردگی نظریات قلندری حافظ شامل مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی میشود؛ ولی احمد جام به ویژگیهای سیاسی جامعه خود اشارهای نکرده است. همانطور که مشاهده میشود دربارة قلندریه و اندیشة ایشان، مقالات و پژوهشهایی انجام شده است. همچنین، دربارة سنایی در مقام آغازگر شعر قلندری و عطار که ادامهدهندة راه او بوده نیز پژوهشهایی صورت گرفته؛ اما دربارة سیمای قلندر در شعر عراقی و مغربی و نیز مقایسة این چهار شاعر، تاکنون پژوهشی انجام نشده است. بحث و بررسی 1ـ مروری بر شرح حال مغربی این مقاله پیرامون دیدگاه چهار عارفِ شاعر دربارة قلندریات است؛ اما در میان این چهار تن، سنایی (شاعر وعارف قرن ششم)، عطار (شاعر و عارف بزرگ قرن هفتم) و عراقی (شاعر و عارف قرن هفتم) حضور نامشان در ادبیات عرفانی آنقدر پررنگ است که شرححال آنها تکراری بیفایده به نظر میرسد؛ برخلاف شمس مغربی که باوجود سلاست و غنای اشعار عرفانیاش، در ادبیات حضوری کمرنگ دارد؛ ازاینرو، بیان مختصری از شرححال این عارف تبریزی ضروری مینماید. مولانا محمد شیرین مغربی، شاعر و عارف نیمة دوم سدة هشتم و دهة اول سدة نهم هجری، از پیروان مکتب وحدت وجودی ابنعربی است. در دو اثر عرفانی بهجایمانده از او، یعنی دیوان اشعار و رسالة جام جهاننما، تأثیرپذیری او از محورهای مهم فکری ابنعربی؛ مثل وحدت وجود، تجلی، اعیان ثابته و... آشکار است. به گواهی روضات الجنان، مغربی به علوم ظاهری نیز عالم بوده است و درحین علمورزی گرفتار جذبة عرفانی شده است (کربلایی، 1344، ص. 67). این جذبة عرفانی او را از سویی در محضر مجدالدین اسماعیل سیسی ـ بهعنوان یکی از حلقههای اتصال تصوف به ابنعربی ـ مینشاند (قرباننژاد، 1387، ص. 147) و ازسویدیگر او را با سعدالدین حموی پیوند میدهد و «حموی در حقیقت نخستین صوفی بود که به ترویج افکار ابنعربی در آذربایجان پرداخت» (قرباننژاد، 1387، ص. 15). هرچند به گفتة جامی او به مغرب ـ خاستگاه اندیشة ابنعربی ـ نیز سفر کرده و تخلص مغربی یادگار این سفر است (جامی، 1371، ص. 614). مغربی آنگاه که از زبان فلسفی ابنعربی فاصله میگیرد، زبان عاشقانة عراقی را در تبیین افکار خویش برمیگزیند. گزینش زبان عراقی، او را در برخی اصول فکری همچون عشق، جمالپرستی و آیین قلندری به عراقی نزدیک میکند. هرچند در کنار نام عراقی نام دو عارف دیگر، یعنی سنایی و عطار نیز در دیوان او میدرخشد (مغربی، 1358، ص. 195، 216)؛ اما وجود مؤلفههایی مشترک در اندیشة این دو عارف بهعلاوة نزدیکی فراوان زبانی،گواه تأثیرپذیری مغربی از فخرالدین عراقی است. او در مواردی در اشعارش نام عراقی را ذکر میکند (مغربی، 1358، ص. 195، 216) و در جایی دیگر در تعریضی به عراقی بدون ذکر نامش میگوید:
که اشاره به این بیت عراقی دارد:
که البته این بیت دستاویز تذکرهنویسان میشود تا عراقی را همسفر طایفة قلندران کنند (رک. عراقی، 1380، ص. 21). نزدیکی زبانی و فکری عراقی و مغربی، شاه نعمتالله ولی را وامیدارد تا در ترجیعبندی آن دو را کنار هم بنشاند:
2ـ نگاهی به اصول مشترک قلندری در غزلیات سنایی، عطار، عراقی و مغربی سنایی در مقام «پیشگام در سرودن غزلهای قلندری و اولین عرضهکنندة اصل اساسی این نوع شعر» (قوامی، 1389، ص. 152) در غزلیات خود بهکرّات از واژة قلندر استفاده میکند. او از ویژگیهای قلندران، به باده نوشی و چنگنوازی اشاره میکند (سنایی، 1362، ص. 654) و جایگاه قلندران را خرابات میداند (رک. سنایی، 1362، ص. 1035) واژة دیگری که در غزلیات سنایی فراوان به کار رفته و حتی از واژة قلندر نیز بسامد بالاتری دارد، قلّاش است. قلّاش در نگاه سنایی، رسیدن به منتهای قلندری و لاابالیگری است. او قلّاشی را در تقابل با صلاح و قرایی (رک. سنایی، 1362، ص. 36) مناسب با خوی غارتگری (رک. سنایی، 1362، ص. 506)، خمّارنشین (رک. سنایی، 1362، ص. 481) و سلاح مبارزاتی در مقابل زهد ریایی میداند (رک. سنایی، 1362، ص. 497) و اوج انحراف قلّاش در نگاه او، در این است که خود را قلّاش خودکامی میبیند که ابلیس، هر شب، از کردار او زشتی میآموزد (رک. سنایی، 1362، ص. 802). رند نیز در نگاه سنایی در کنار قّاش مینشیند (رک. سنایی، 1362، ص. 36). او رندی و قلّاشی خود را ذاتی و جبری میداند (رک. سنایی، 1362، ص. 360 و 394). در دیوان عطار، قلندر با ویژگیها و آداب خاصش نمود بیشتری دارد. او افزونبر درد نوشی و قماربازی، به برخی ویژگیهای ظاهری آنها مثل حلقه در گوشکردن، زنجیر بر میان بستن و نمد پوشیدن (رک. عطار، 1339، ص. 111) و گاه نیز به عور بودن آنها اشاره میکند (رک. عطار، 1339، ص. 420) که ظاهراً این عریانی بیانگر گریز آنها از تمام رسوم حاکم بر جامعه بوده است. کمزنی، اوباشی، مهرهدزدی (رک. عطار، 1339، ص. 113)، شرابخوارگی (رک. عطار، 1339، ص. 142)، سکنی در خمار گزیدن (رک. عطار، 1339، ص. 196)، قماربازی و زراقی (رک. عطار، 1339، ص. 207)، مفلسی و قلاشی (رک. عطار، 1339، ص. 221)، حیلتگری، دزدی، دردکشی و مفسدی (رک. عطار، 1339، ص. 413) از ویژگیهای قلندر در غزلیات عطار است. او معمولاً همهجا قلندر، رند، قلاش و اوباش را معادل هم به کار میبرد. در نگاه عراقی نیز رند و قلاش و قلندر در یک صف مینشینند. دُردآشامی و خوشباشی از مهمترین ویژگیهای قلندر در شعر اوست (رک. عراقی، 1380، ص. 116). قلندر اشعار او، شخصیتی است که گدایی میکند؛ اما گنج معنی در دل دارد (رک.عراقی، 1380، ص. 49). قمارپرستی پاکباز، اما صادق و بیدغل است (رک. عراقی، 1380، ص. 144). مغربی، بیآنکه از واژة قلندر استفاده کند، به مقامری و خماری و دُردکشی قلندران اشاره میکند (رک. مغربی، 1358، ص. 172). او رند و قلندر را یکی میداند (رک. مغربی، 1358، ص. 242) و مثل عطار از مستانه به بازار رفتن دم میزند تا آیین قلندریاش بر همه آشکار شود (رک. مغربی، 1358، ص. 243). او در یکی از غزلیات خود که متضمن جمالپرستی بهمثابه یکی از مؤلفههای قلندری است، از کردی پریچهره سخن میگوید که «چون چرخ در رقص» است و دل از همه، ازجمله مغربی، ربوده است:
آیا این کرد، قلندری نبوده است؟! بهویژه آنکه خاستگاه جغرافیایی سران مذهب قلندریه را در ناحیة کردستان دانستهاند (شفیعی کدکنی، 1386، ص. 339) و «یکی از مشایخ قلندریه که هیچ اطلاعی دربارة او در دست نداریم شیخ محمد کرد است. این شیخ محمد کرد، بههمراه شمس کرد... دو تن از چهار تنی هستند که بعد از جمالالدین ساوجی راهورسم قلندری را در جهان پراکندهاند» (رک. شفیعی کدکنی، 1386، ص. 237) و مضاف بر اینکه «سماع در آیین عشق و قلندری جنبة مذهبی داشته است و یکی از واجبات به شمار میرفته است» (برومند، 1384، ص. 153). اگر اینگونه باشد، میتوان گفت مغربی در واقعیت زندگی خود نیز، نسبت به این فرقه بیمیل نبوده است. اما با نگاهی به قلندریات این شاعران، متوجه میشویم که با وجود اشتراک در مؤلفههای اصلی قلندری، در برخی موارد، قلندریات مغربی و عراقی از یکسو و قلندریات عطار و سنایی ازسویدیگر به هم نزدیک میشود. برای اثبات این نظر، ابتدا اشتراکات و سپس تفاوت دیدگاههای این شاعران بررسی میشود. 2ـ1. اصول مشترک قلندری جدای از کاربرد واژههای مربوط به آیین قلندری، در دیوان این چهار شاعر عارف، دو اتفاق کلیدی، مشترک است:
2ـ1ـ1. توبهشکنی یکی از مشخصات بازر اشعار قلندری، دمزدن از توبهشکنیهای مکرر است. گو اینکه عارف مدتی مظاهر غیرشرعی را تجربه کرده است، آنگاه با توبهای به مسیر شریعت برمیگردد، مجدداً پس از طی مراحلی از شریعت، از مظاهر صوری آن توبه میکند و دوباره به همان مظاهر غیرشرعی بازمیگردد. معمولاً عارف قلندری، به دو گونه از این توبهشکنی دم زده و به آن مینازد: 1. شکستن توبة محکم و طولانیمدت 2. تکرار در شکستن توبه. سنایی از شکستن توبة نصوح دم میزند (رک. سنایی،1362، ص. 359) و از شکستن توبههای محکم و مکرر خود ابایی ندارد:
و البته در این توبهشکنیها، گاه این خود توبه است که فرار را بر قرار ترجیح میدهد (رک. سنایی، 1362، ص. 359). گاه سنایی خود توبه را میشکند (رک. سنایی، 1362، ص. 409، 360) و گاه، زیبایی خوبرویان، توبة او را میشکند (رک. سنایی، 1362، ص. 815). عطار، نهتنها خود توبه میشکند که بهعنوان اصلی کلی میگوید:
این بیت نشان میدهد که از اساس، توبة او محکم و سناییگونه نبوده است. در مکتب عاشقانة او، توبهشکنی با سنایی متفاوت میشود: اولاً که از مظاهر غیرشرعی، توبة محکم نمیکند (مثل مورد بالا) و ثانیاً در گامی بلندتر، از زهد، و فراتر از آن، از توبه، توبه میکند:
و این توبه از زهد، مناسب مشرب عاشقانة اوست. چیزی که در شعر عراقی نیز متبلور میشود:
عراقی هم سناییوار، توبة طولانیمدت را میشکند (رک. عراقی، 1380، ص.312 ) و هم عطارگونه، اذعان میکند که توبهاش از اساس درست نبوده است (رک. عراقی، 1380، ص. 45) و البته از تکرار در توبهشکنی نیز ابایی ندارد ) رک. عراقی، 1380، ص. 145). این توبهشکنی در شعر مغربی نیز جریان دارد:
چنانکه گفته شد، توبهشکنی از ارکان مهم مکتب قلندری است که البته عارف، گاه بهطور مستقیم از آن دم میزند و گاه بهشکل غیرمستقیم، مثل رفتن دوباره از مسجد به میکده و...؛ نکتة شایان ذکر در این میان اینکه سنایی اول توبه میکند، بعد به مظاهر فساد روی میآورد:
اما عطار و بهتبعِ او عراقی اول می (عشق)مینوشند و سپس توبه میشکنند؛ ترک نیممست عطار، شبانه میآید و شیشهای می به او میدهد و او با نوشیدن، توبة سنگینی را میشکند. خرقه بر آتش مینهد و در میان گبرکان، زنار میبندد و از زهد میرهد (رک. عطار، 1339، ص. 353). او در جایی میگوید:
عراقی نیز با نوشیدن جرعهای می، صد توبه میشکند (105) و در جایی دیگر چنین میسراید:
به بیانی دیگر، علت توبهشکنی در طریقت سنایی، بیشتر تزویر است؛ اما عامل اصلی در طریقت عطار و عراقی، عشق است؛ یعنی در طریقت سنایی، مهمترین عامل توبهشکنی، رویگردانی از تزویر است. درک تزویر و رویگردانی از آن، کار عقل است. سالک، اول میفهمد و توبه میکند، سپس مظاهر را در هم میشکند؛ اما درطریقت عطار و عراقی، عشق، حکم میکند. توبهشکنی آندو، محصول نوشیدن جرعهای می است یا دیدن زیبارویی؛ پس زمان، برای شکستن توبه، کوتاهتر میشود. در واقع، در مذهب عاشقانه توبه جایگاهی ندارد؛ زیرا اولین گامی که عارف را بهسمت توبهشکنی میکشاند (می یا نظر به روی زیبا) خود، نوعی توبهشکنی است؛ البته عراقی به توبهشکنی قبل از روی آوردن به مظاهر غیرشرعی نیز در مواردی اشاره کرده است (رک. عراقی، 1380، ص. 145). 2ـ1ـ2.گریز از صلاح به فساد لازمة توبهشکنی از صلاح، رویآوردن به هر آن چیزی است که سالک از عمل به آن توبه کرده است. در اینجا آموزههای شرعی و غیرشرعی در تقابل با هم قرار میگیرند؛ مسجد و مدرسه و صومعه جایشان را به خرابات و میکده میدهند؛ تسبیح، در رویارویی با زنار، جا خالی میکند و قبله در تغییر جهتی دوباره، میخانه یا ابروی یار میشود؛ بهعبارتدیگر، معمولاً مفهومها پذیرفتنی است، اما مصداقها عوض میشود: مناجات، کعبه، احرام و... تقدس دارند؛ اما در مصداقی دیگر و «این اهتمام بر تخطئة زهد و تصوف از سوی کسانی که خود بهنوعی مبلّغ آرمانهای انسانی و ارزشهای معنوی محسوب میشوند، بیانگر آلودگی حریم تقدس خانقاهی و حلقههای پارسایی است» (گلی، 1383، ص. 110). نکتة دیگر اینکه، تقریباً در اشعار همة این شاعران، واژة «خرابات»، کانون و مرکز ثقل باور قلندری است. خرابات، هم ازآنرو که مرکز تمام خودباختگیهاست و هم از نظر واژگانی و تناسب با واژة خراب، که تداعیکنندة فنا در باور صوفی است، محور ادبیات قلندری شد. البته در ابتدا، همان معنای منفی از آن مد نظر بود: «در ادبیات فارسی، نخستین نمونه از کاربرد خرابات به معنایی آشکارا منفی در شعر منوچهری آمده است... تقریباً یک قرن بعد، احمد غزالی در یک رباعی در سوانح به خرابات اشاره کرده است... غزالی، با استفاده از تصویرهای قلندری و خرابات، حالت عاشقی را نمودار میسازد که خود را کاملاً تسلیم عشق کرده است. بنابراین، در چنین زمینهای هم قلندر و هم خراباتی ارزشهای مثبتی پیدا میکنند و بااینهمه، بار بدنامی همچنان حفظ شده است... در مرحلة بعد، خرابات بهصورت یک موضوع استعاری درآمد... کسی که آخرین گام تحول را در جهت استعارهشدن خرابات برداشت محمود شبستری بود» (دوبرین، 1375، ص. 112). و ازآنجاکه عارف، خواهان رهایی از خود است، دم از مینوشی در خرابات و میکده میزند و البته چون خواهان فنای هستی خود است از قمار باختن در خرابات نمیتواند چشم بپوشد؛ سنایی پردة صبر و صلاح را میدرد و خرمن طاعت را به آتش میسوزد (رک. سنایی، 1362، ص. 359) او مظاهر مناجات اسلامی را با معادلهای غیراسلامی آن عوض میکند:
در نگاه او خرابات، کعبه و قمارباختن در خرابات بهمنزلة طواف گرد کعبه است (رک. سنایی، 1362، ص. 393) او به هوای شاهدان، به خرابات میرود و طریق قلندری برمیگزیند (رک. سنایی، 1362، ص. 394، 654)؛ البته صومعه نیز در کنار نمادهای اسلامی، محل زهد ریایی و مدرسه نیز در جایگاه پایگاه علوم عقلی، منفور است (رک. سنایی، 1362، ص. 950). ادبیات قلندری، در دیوان عطار به اوج میرسد. او بیشتر از سنایی، مشخصههای خراباتیان را به خود نسبت میدهد:
خرقة زاهدانه را گاه دور میاندازد (رک. عطار، 1339، ص. 120)، گاه آتش میزند (رک. عطار، 1339، ص. 179) و گاه با نگاهی نو در اقدامی جسورانه آن را به می میآلاید (رک. عطار، 1339، ص. 112) و در هر سه حالت بهجای آن زنار میطلبد. او که حلاج را پیر خود میداند، قصد پردهپوشی اسرار ندارد و اصرار دارد که مست، سر بر بازار نهد (رک. عطار، 1339، ص. 111)؛ نگاه عاشقانة او، مرز مذاهب و شرایع را در هم میشکند. در دیر، زنار مغان میبندد:
البته او در موارد متعدد با استفاده از لفظ «دگر بار» نشان میدهد که این گریز از صلاح به فساد یا همان توبهشکنی در طریقت او تکرارشدنی است. او از آن پس در قبلة خرابات، با قمارباختن مناجات میکند (رک. عطار، 1339، ص. 427). تصویر قلندری در نگاه عراقی تثبیت میشود:
و بهاینترتیب، به تعالی مقام قلندران صحه میگذارد. او بتکده و مصطبه را بر صومعه و مسجد و محراب ترجیح میدهد و قبله را از خم ابروی بتان برمیگزیند (رک. عراقی، 1380، ص. 50). مغربی نیز در گذر از مظاهر صلاح همچون عراقی قبله از طاق ابروی بتان برمیگزیند:
و سجاده و تسبیح را به زنار بدل میکند (رک. مغربی، 1358، ص. 171) و به بادهپرستی خود مینازد (رک. مغربی، 1358، ص.172) و همچون عراقی، زاهد را مخاطب میسازد که:
قلندر مغربی سر به خرابات مینهد و بر قدم پیر مغان سجده میکند تا با بادههای پیدرپی نیست شود (رک. مغربی، 1358، ص. 218) و بهدنبال آن است تا از خرابات به قمارخانه راه ببرد و هستی خود را ببازد. او نیز مثل عراقی، راههای صلاح و فساد را در عرض هم میپذیرد:
اما درنهایت برخلاف عراقی که راه قلندری را ترجیح میدهد، او از هر راهی که تبدیل به رسم و عادت شود، گریزان است و خوب میداند که بیرسمی اگر رسم شد، آفت طریقت است و سرخوش میسراید:
2ـ2. تفاوت سیمای قلندری در نگاه عراقی و مغربی با عطار و سنایی هرچند مؤلفههای قلندری، بهشکلی کموبیش یکسان و با اندکی تفاوت در اشعار این شاعران حضور دارد و چنانکه گفته شد مغربی با قلندریات، بسیار محدودتر از سه شاعر دیگر برخورد کرده است؛ اشتراک چند نکته در شعر قلندری مغربی و عراقی احتمال تأثیرپذیری مغربی از عراقی را بیشتر میکند: 2ـ2ـ1. منفور جلوهندادن چهرة قلندر (و چهرة قلندری خود) سنایی و عطار در غزل خود تلاش میکنند تا در میان معیارهای موردپسند جامعه، چهرة خود را منفور جلوه دهند؛ البته منظور، نسبتدادن مرام قلندری به خود نیست؛ زیرا این مطلب در دیوان عراقی و مغربی نیز وجود دارد. ذکر مثالهایی از این دست، مبین مقصود خواهد بود؛ برای نمونه، سنایی اصرار دارد که چهرهای هرچه منفورتر از خود بنگارد:
او اصرار دارد در صف رندان و قلّاشان نیز کمترین باشد (رک. سنایی، 1362، ص. 966) و هرچند از زهد ریایی به آموزههای غیرشرعی پناه میبرد؛ بار منفی این مظاهر درکلام او هویداست. او به مغ پناه میبرد؛ اما در ملحد بودن مغ شکی ندارد:
و از نابکاری او دم میزند:
و فقط در یک مورد است که راه خرابات را راه هدی میداند (رک. سنایی، 1362، ص. 654) و در واقع خراباتیشدن نیز در نگاه او همیشه مثبت نیست:
و آن را محل فسق میداند (رک. سنایی، 1362، ص. 985). در حقیقت میتوان گفت معدود مواردی که او قلندر و مایههای آن را با نگاهی دیگرگون میبیند (مانند غزل صص 89-90) جرقهای است که در ذهن شاعران عارف پس از او، بار معنایی متفاوتی را به این واژگان میبخشد. این روند در دیوان عطار نیز جریان دارد:
او که معتقد است «آنقدر مفسد و زراق است که لایق مناجات نیست» (رک. عطار، 1339، ص. 413) مسلمانان را مخاطب میسازد که:
او مدعی است «منکر زاهدان»، «تصدیقکنندة مفسدان»، «خریدار سالوس و نفاق» و «زنّارپوشِ بهظاهر مؤمن» است (رک. عطار، 1339، ص. 420) و در جایی دیگر میگوید:
چنانکه گفته شد، او بهوفور از باور قلندری دم میزند و مکرر خود را قلندر و اوباش و قلّاش مینامد. توصیف او از ویژگیهای ظاهری قلندران نیز بهمراتب از سنایی و عراقی بیشتر است؛ اما به نظر میرسد دو عامل از تثبیت این تصاویر در شعر او جلوگیری میکنند: 1. سرگردانی میان صلاح و فساد و 2. نگاه دوگانه به بار معنایی این واژهها. عطار باوجود آنکه مرتب بههمراه پیر خود از مسجد به میخانه و بتکده میگریزد؛ اما از درستی راهی که میسپَرد، مطمئن نیست:
او در بتکده، درمان میشود؛ اما جانش از رهاکردن مسلمانی راضی نیست و آرامش ندارد (رک. عطار، 1339، ص. 201) و اذعان میکند که از هیچ روشی به نتیجه نرسیده است:
و درنهایت، پس از مدتی سرگردانی میان «زهد و نماز» و «میکده» با بیانی درمانده میگوید: «ما با تو کدام نوع ورزیم؟» (رک. عطار، 1339، ص. 421). همین سرگردانی میان مظاهر باعث میشود که او نهایتاً گذر از همة مظاهر را پیشنهاد کند (رک. عطار، 1339، ص. 248). همین سرگردانی و بیثباتی را در نگاه او به واژگان قلندری نیز میتوان دید. او بهندرت به تقدیس مظاهر فساد میپردازد:
رند پیش ازآنکه در تعالی نگاه حافظ در اوج بنشیند، در کلام عطار هنوز معنایی نهچندان مثبت دارد:
او که بهکرّات تسبیح و خرقه را با زنار عوض میکند، حتی به زنار نیز نگاهی کاملاً مثبت ندارد (رک. عطار، 1339، ص. 308). او قلندری را محصول کافری میداند (رک. عطار، 1339، ص. 207). این مطلب امّا در قلندریات عراقی و مغربی جایی ندارد؛ عراقی در درستی این راه تردید ندارد:
در واقع، او مثل عطار سرگردان نیست؛ هم راه صلاح را میپذیرد هم راه خراب را؛ ولی با زیرکیِ روانکاوانه، ذهن مخاطب را آماده میکند تا دلیل برتری راه دوم را در یک قضاوت منصفانه بپذیرد:
آنجا که از پسربچهای راه قلندر را میپرسد، باز از دورودرازی راه زهد و پارسایی گله دارد (رک. عراقی، 1380، ص. 198). پس مسیر غیرزاهدانه هم کوتاهتر است، هم نتیجة آن اطمینانبخشتر است؛ ازسویدیگر، راه زهد خطر ریا و لاف و خودنمایی در پی دارد، حال آنکه در قمارخانه، همه پاکبازند (رک. عراقی، 1380، ص. 202) و از اینجاست که میتواند با اطمینان خاطر بگوید: «از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد» (رک. عراقی، 1380، ص. 87). در نگاه او خرابات، محل اسرار است، پس از شکستن توبه و گامنهادن به خرابات ابایی ندارد (رک. عراقی، 1380، ص. 88، 92). او در بیانی آشکار، مظاهر فسق و فساد را در مرتبهای والاتر قرار میدهد (رک. عراقی، 1380، ص. 96). او یک خراباتی را به صد دیندار ترجیح میدهد (رک. عراقی، 1380، ص. 108). سجاده و تسبیح را به سویی میافکند و بهجایش جام می در دست میگیرد (رک. عراقی، 1380، ص. 132). اگر عطار، خرقه را به دست میگیرد و به خم میزند (رک. عطار، 1339، ص. 112)، تصویری که عراقی از ریختن می بر سجاده، ترسیم میکند، جسورانهتر است:
در این تصویر، گویی که سجاده را بر زمین افکنده است و با بیحرمتی، می بر سر آن می ریزد که البته در برداشتی دیگر، رسم جرعهافشانی را تداعی میکند که گویی در نگاه عراقی، نشانگر نیاز سجاده به این جرعهافشانی است (رک. عراقی، 1380، ص. 217). حتی آنجا که نگاهی نهچندان مثبت به مظاهر غیرشرعی دارد، به نظر میرسد باور دیگران را بیان میکند نه خود:
وگرنه مقام رند در نظر او چنان بالا میرود که صومعه، گنجایش پذیرش او را ندارد:
عراقی حتی آنجا که از قلّاشی خود دم میزند و «مغان را پیشوایی میکند» خود را «حریف پاکباز کم دغا» میخواند که «مرد سالوس و ریا نیست» (رک. عراقی، 1380، ص. 144) و چنانکه گفته شد حتی آنجا که خود را «رند ناسزا» میخواند، باور دیگران را دربارة خود بیان میکند؛ وگرنه در باور او، خراباتیشدن، کوتاهترین راه برای رسیدن به حقیقت است. مغربی نیز، هستشدن واقعی را از نیستشدن در کوی مغان یافته است. او در قلندریات خود معمولاً از واژة «ما» بهجای «من» استفاده میکند و همین کاربرد، لحن مفاخرهآمیزی به کلام او میدهد:
یا
او که زاهد را سیاهبخت میداند (رک. مغربی، 1358، ص. 243) در درستی راهی که برگزیده، تردید ندارد؛ تنها در یک مورد از سرگردانی در میان صلاح و فساد دم میزند و اتفاقاً برای آن از لفظ مفرد بهجای جمع استفاده میکند و خطاب به دلش میگوید:
که در اولین نگاه، سرگردانی عطار را به خاطر میآورد؛ اما با اندکی تعمق، مشخص میشود که سرگردانی عطار ازآنروست که مطلوب را در هیچ راهی نمییابد:
اما سرگردانی مغربی دقیقاً برعکس عطار است؛ ازآنرو که معشوق را در همة راهها میبیند:
و این با مکتب وحدت وجودی ابنعربی سازگارتر است؛ بنابراین، مغربی نیز مثل عراقی ازآنجاکه در درستی راه تردیدی ندارد، چهرة خود را منفور نمیداند و این خود، نشاندهندة تغییر در نگاه به رند و خراباتی در دورهها یا دستکم دیدگاههای متفاوت است. 2ـ2ـ2. رهاکردن مظاهر شرع در میکده از دیگر موارد مشترک میان عراقی و مغربی، زیر پا نهادن مظاهر شرع در میکده است. توبة نادرست عراقی، یا در شرابخانه میشکند (رک. عراقی، 1380، ص. 45) یا درگذرگاه میکده (رک. عراقی، 1380، ص. 87). وقتی در میکده را میکوبد و جوابی نمیشنود، هنوز به ظواهر شرعی پایبند است که اجازة ورود نمییابد (رک. عراقی، 1380، ص. 96). عراقی، قلندری نیست که ابتدا مظاهر و سنتها را رها کند و سپس به میکده و خرابات رود؛ او با همان دستاویزهای ظاهری شرعی به میخانه میرود تا با وزنة نابرابری به نام «می»، قیمت آنها را درهم شکند:
در واقع، او با سبحه و سجاده میرود تا زبان پیر خرابات بهای این مظاهر را بشکند؛ وگرنه چرا «سجاده بر دوش» از در میخانه میگذرد؟ او میگوید: «در دیر مغان روزه گشادیم دگربار» (رک. عراقی، 1380، ص. 106)، یعنی روزهدار به میخانه میرود تا شکوه سنتی را که ازنظر او سنتی دستوپاگیر شده است، با جرعهای می بشکند. این مسیر در شعر مغربی نیز، هرچند اندکی نهانی و غیرمستقیم، دنبال میشود:
نگاه به غزلی دیگر از مغربی نشان میدهد که او قبل از ترک زهد، در میخانه نشسته است:
البته رگههایی از این مضمون در دیوان عطار دیده میشود. عطار در غزلی میگوید که سحرگاهی با عصا و سجاده به خرابات میرود تا رندان را به توبه ترغیب کند. در گفتوگویی با خراباتی و نوشیدن جرعهای می، آفتابی از درونش طلوع میکند (رک. عطار، 1339، ص. 104)؛ اما او خود میگوید که برای اظهار کرامت و دعوت به توبه، مخصوصاً به خرابات رفته است؛ درحالیکه چنانکه گفته شد، گذشتن عراقی و مغربی از در میخانه متضمن این خیال است که آنها بهعمد و برای هرچه بیشتر شکستن این ظواهر از زبان یک خراباتی از آن مسیر میگذشتهاند. عطار وقتی خرقه میاندازد، زنار طلب میکند (رک. عطار، 1339، ص. 313) و پس از ترک مقامات و کرامات راه خرابات را در پیش میگیرد (رک. عطار، 1339، ص. 415). سنایی نیز پس از «وانهادن تسبیح و سجاده از دوش» از پیر زردشتی تقاضای بستن زنار میکند (رک. سنایی، 1362، ص. 360) و پس از «برخاستن از جای زهد و دعوی» «در میخانه» «با نگار مینشیند» (رک. سنایی، 1362، ص. 823). نکتة دیگر که از این بحث استخراج میشود، آن است که عراقی و مغربی فراتر از عطار، که با نوشیدن می، توبه میشکست، با «بو» یا «هوا»ی «می»، قلندری میشوند. عراقی دربارة خود میگوید:
و مغربی اعتراف میکند که:
2ـ2ـ3. رفتن یا شدن مسیر مسجد و صومعه تا میکده، راهی پیمودنی است. کوتاهی یا طولانی بودن این مسیر، به نگاه بیننده یا سالکی بستگی دارد که تمایل به پیمودن آن راه را دارد. سنایی بهجای آنکه مستقیماً از رفتن سخن بگوید، از تعبیری استفاده میکند که لازمهاش رفتن است؛ «درافتادن به قلّاشی و قلندری» سرنوشت گامهایی است که او از رفتنشان خبری نمیدهد. این تعبیر، «درافتادن از بلندی به پستی» یا «از راه به دام» را تداعی میکند. آیا او با این تعبیر میخواهد بار منفی قلندری همچنان حفظ شود، یا از دامشدنِ بیرسمی نگران است؟
و
او که خود را در دام ملامت اسیر میبیند، میگوید:
در نگاه عطار، «رفتن» نقش بنیادین و محوری دارد. این رفتن، ممکن است مانند سفر مرغان منطقالطیر، سفری در عالم بیرون باشد یا مانند «سالک فکرت» در مصیبتنامه، سفری از درون به بیرون و باز به درون؛ اما درهرحال، ضروری و مقدس است. در غزلیات نیز او و پیرش، مدام سرگرم طی مسیر میان مسجد تا خراباتاند:
یا
پیر به خرابات میرود یا از کنار آن میگذرد (رک. عطار، 1339، ص. 301) یا از آنجا برمیگردد (رک. عطار، 1339، ص. 240) و عطار، از پی پیر، روی به خمار مینهد (رک. عطار، 139، ص. 179). فقط یک تصویر از او، ما را به دریافتی متفاوت رهنمون میشود: آنجا که درون صومعه نشسته است و دیر مغان را میبیند:
که البته در این تصویر، بیرون رفتن او پس از شرابنوشی است:
منظور عطار از این رفتنها، چه رفتن آفاقی و سیر او در ظاهر باشد و چه رفتن انفسی و باطنی، مستلزم گذر زمان است؛ اما در دیوان عراقی گاه، «رفتنی آنی» یا «شدن» مشاهده میشود. عراقی در مواردی به رفتن اشاره میکند:
و حتی به درافتادن در دام خرابات نیز اشاره میکند (رک. عراقی، 1380، ص. 106). تصویر تغییر مسیر آنی در دیوان عراقی، هرچند کم است؛ زیبا و شایستة توجه است. مقایسهای میان دو بیت عطار و عراقی، منظور را روشنتر میسازد. عطار میگوید:
و عراقی دربارة خودش میگوید:
با کمی دقت در شعر عطار، مشاهده میشود که پیر پس از بیداری، راه خمار را پیش میگیرد. هرچند در مسجد است؛ گویی در خواب است. این تغییر مسیر بهدلیل دیدن یک خواب یا بیداری معنوی، اتفاق میافتد و پیر، میان مسجد و میخانه راهی را طی میکند و در آنجا زنار میبندد؛ اما درمقابل، عراقی بر سجاده، بیدار است. ناگهان برمیخیزد و همانجا زنار می بندد. عطار، حتی آنجا که در صومعه، دیر مغان را میبیند، اندکی مینشیند تا دُرد بنوشد (رک. عطار، 1339، ص. 358)؛ یعنی تغییر مسیرش، آنی نیست. چنانکه گفته شد، عراقی درتوبهشکنی نیز تعلل ندارد، بهمحض آنکه ساقیِ قدح به دست را میبیند، توبهاش میشکند (رک. عراقی، 1380، ص. 45) گاه، تصویرها در آثار عراقی و عطار بسیار به هم نزدیک است؛ عطار دربارة خود میگوید:
و عراقی در تصویری مشابه میگوید:
باتوجهبه مصرع دوم هر دو بیت، مشاهده میشود که تصویرها مشابه هستند، تفاوتی اگر باشد، در دو واژه «کردن» و «شدن» و نیز در شیوة برخورد با مظاهر دینی است: عطار، مظاهر صوری تصوف یا شریعت، یعنی خرقه را بهکلی به زنار بدل میکند؛ اما عراقی، بند قبا را زنار میکند، یعنی ارکان غیرشرعی را به همان مؤلفههای صوری شرعی، پیوند میزند. این دو دیدگاه در جایی از همین مبحث بررسی شد که عطار، مدام از سرگردانی میان مسجد و میخانه میگوید و از اینکه از هیچ راهی به مقصود نرسیده است؛ اما عراقی، راه میخانه و مسجد را در عرض هم میپذیرد و درنهایت با دلیل، راه خرابات را ترجیح میدهد. چنانکه گفته شد، این تصویرهای کوتاه که جلوههای سینمایی را در خاطر تداعی میکند، در شعر قلندری عراقی کم؛ اما قابلتوجه است. عراقی در جایی دیگر دربارة تغییر مسیر خود میگوید:
هرچند مرزی میان صومعه و میکده وجود دارد؛ اما بسیار کوتاه است؛ گو اینکه بهمحض خروج از حریم صومعه، به میکده پا مینهد. بهعبارتدیگر، خروجی صومعه، همان ورودی میکده است و این، محصول طریقت عاشقانة اوست که مرزشکن است. درکلام مغربی نیز مرز میان صلاح و فساد دیده نمیشود؛ تغییر مسیر و تحول او آنی و درونی است:
او از تغییر مسیر و تحول خود فقط گزارشی کوتاه ارائه میدهد و خیلی خلاصه میگوید:
قلندریات مغربی طول و تفصیل رفتنهای عطار را ندارد و ازآنجاکه با دیدن زلف دوست، زنار میبندد (رک. مغربی، 1380، ص. 242) میتوان گفت تغییر مسیر او با مرزشکنی عراقی تطابق بیشتری دارد. او در جایی دیگر، فقط زلف معشوق را میبیند و ناگهان خود را کمربسته به زنار مشاهده میکند:
و این تغییر آنی در دیوان او جریان دارد:
در پایان این مبحث، ذکر این نکته ضروری است که ازآنجاکه قلندریات مغربی به نسبت عراقی بسیار کمحجم است، بسیاری از تصویرسازیها و گفتههای جسورانة عراقی در قلندریات او دیده نمیشود. چنانکه پیشتر اشاره شد، مغربی از واژة قلندر نیز استفاده نمیکند؛ قلندری او به مرحلة اوباشی و قلّاشی نمیرسد و لحن او در بیان قلندرانههایش نیز از لحن موقرانة یک عارف کامل، فاصلة زیادی نمیگیرد و بهاندازة عراقی هیجانی نمیشود؛ اما همة اینها، مانع دیدن شباهتهای فکری قلندری میان او و عراقی نخواهد شد. نتیجهگیری شعر قلندری، نماد عصیان علیه زهد ریایی است که در یک جبههگیری افراطی، چهرة خود را در زیر کلمات منفور پوشیده کرد تا به زهد دروغین برخی زاهدان ریاکار دهنکجی کند. این نوع شعر، علیرغم اشتراک در برخی مؤلفهها، در دورهها و دیدگاههای مختلف سیمای متفاوتی به خود گرفته است. قلندریات با غزلیات سنایی بهعنوان یک ژانر ادبی به ادبیات عرفانی قدم گذاشت. سنایی مؤلفههای آن را با همان نگاه منفی به آن، به خود نسبت داده است. در غزلیات عطار نیز که بیشتر از سنایی آدابورسوم مربوط به آیین قلندران را بیان کرده است، این دید منفی به اصول قلندری همچنان حفظ شده است. بنابراین، سنایی و عطار به منفوربودن چهرة قلندری خود اذعان کردهاند؛ اما در نگاه عراقی و بهتبع او مغربی، رند و خرابات سیمایی موجه و مقدس میگیرند. ازسویدیگر، عطار و سنایی پس از رهاکردن مظاهر شرع، سر از میخانه درمیآورند؛ حال آنکه عراقی و مغربی در میخانه مظاهر شرع را محک میزنند و بر زمین میکوبند. مسیر مسجد تا میخانه در نگاه عطار و سنایی، محتاج پیمودن است؛ اما در برخی از بیتهای عراقی و مغربی با رفتنی آنی مواجه هستیم که حاکی از کوتاهی مسیر در نگاه عاشقانة آن دو است. البته در کنار این تفاوتها، زیرساختهای اصلی اندیشة قلندری مانند توبه از زهد و گریز از مظاهر صلاح به فساد، میان این چهار عارف مشترک است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
افرازی، جانمحمد، طبسی، حمید، و رادفر، ابوالقاسم (1400). مقایسة مضامین قلندری در آثار شیخ احمد جام و حافظ شیرازی. فصلنامة علمی جستارنامه ادبیات تطبیقی، 5(18)، 185ـ210. https://sanad.iau.ir/Journal/jostarnameh/Article/933393 امینی لاری، نیلوفر (1382). پژوهشی دربارة قلندریه و تصحیح و توضیح چهل قصیده و غزل قلندریه سنایی [پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شیراز]. گنج. https://ganj.irandoc.ac.ir/#/articles/60fc0384194ecff3938a76e66a51985b برومند سعید، جواد (1384). آیین قلندران. انتشارات دانشگاه شهید باهنر کرمان. جامی، نورالدین عبدالرحمن (1371). نفحات الانس من حضرات القدس (مقدمه و تعلیق محمود عابدی). اطلاعات. خطیب فارسی (1362). قلندرنامه (حمید زرینکوب، مصحح). انتشارات توس. دوبرین، جی.تی.پی. (1375). قلندریات در شعر عرفانی فارسی از سنایی به بعد (هاشم بناء پور، مترجم). مجلة معارف، 1(13)، 105ـ118. https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/39905/ زرینکوب، عبدالحسین (1357). جستجو در تصوف ایران. امیرکبیر. سنایی غزنوی، ابوالمجد مجدود بن آدم (1362). دیوان (به اهتمام مدرس رضوی).انتشارات کتابخانة سنایی. شاه نعمتالله ولی (1369). کلیات اشعار (با سعی جواد نوربخش).انتشارات خانقاه نعمتاللهیه. شفیعی کدکنی، محمدرضا (1386). قلندریه در تاریخ، دگردیسی یک ایدئولوژی. سخن. عراقی، ابراهیم بن بزرگمهر (1380). دیوان. مؤسسة انتشارات نگاه. عطار نیشابوری، فریدالدین (1339). دیوان (سعید نفیسی، مصحح). انتشارات کتابخانة سنایی. قرباننژاد، پریسا (1387). تصوف در آذربایجان عهد مغول. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. قوامی، بدریه (1389). شاعر و شعر قلندری. فصلنامة تخصصی زبان و ادب فارسی، 1(3)، 144ـ162. https://sanad.iau.ir/Journal/farsij/Article/926826 کربلایی تبریزی، حسین (1344). روضات الجنان و جنات الجنان (جعفر سلطانالقرایی، مصحح). بنگاه ترجمه و نشر کتاب. کیوانفر، علیاکبر (1390). ابعاد اجتماعی و پیوندهای مردمی در تصوف اسلامیر (با نگاهی به سنتهای تصوف و آیینهای جوانمردی ملامتیه و قلندریه). فصلنامة پژوهش زبان و ادبیات فارسی، 9(22)، 73ـ93. https://literature.ihss.ac.ir/Article/10005 گلی، احمد (1383). قلندریات خاقانی و حافظ. فصلنامة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت معلم آذربایجان، 1(2)، 107ـ122. https://rasekhoon.net/article/show/141176 مرتضوی، منوچهر (1365). مکتب حافظ یا مقدمه بر حافظشناسی. توس. مغربی، شمسالدین محمد (1358). دیوان کامل بهانضمام رسالة جام جهاننما (به اهتمام ابوطالب میرعابدینی). زوار. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 227 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 52 |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||