
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,724 |
تعداد مقالات | 14,104 |
تعداد مشاهده مقاله | 34,292,434 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,740,285 |
Linguistic Analysis of Relationship between Fear and Trembling in the Holy Qur'an with the Approach of the Semantics of Emotions | ||
Linguistic Research in the Holy Quran | ||
مقالات آماده انتشار، اصلاح شده برای چاپ، انتشار آنلاین از تاریخ 30 فروردین 1404 | ||
نوع مقاله: Research Article | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/nrgs.2025.140991.1942 | ||
نویسندگان | ||
Mohammad Hossein Shirzad* ؛ Mohammad Hassan Shirzad | ||
Department of Islamic Studies, Faculty of Theology and Islamic Studies, University of Mazandaran, Babolsar, Iran | ||
چکیده | ||
One of the emerging topics in Qur'anic studies is the discussion of methods of conceptualizing human feelings and emotions in the Holy Qur'an, to explain some aspects of the semantic network of this Book. In this regard, the main issue of this article is how the Holy Qur'an conceptualized the mental and abstract concept of "fear" as one of the most important human emotions. To answer this question, the studies of the semantics of emotions as a field in cognitive semantics have been used. These studies prove that conceptualizing "fear" as "trembling" based upon metonymy is one of the most common methods of conceptualizing fear in different languages. Therefore, the etymology of Qur'anic words related to the semantic field of "fear" is investigated to find out how much this method of conceptualization is taken into consideration by the Holy Qur'an. This study indicates that about half of Qur'anic words related to the semantic field of "fear" are conceptualized as trembling, including Zilzāl, Ruhb, Ru'b, Raw', Faza', and Faraq. | ||
کلیدواژهها | ||
The language of the Holy Qur'an؛ Conceptualization of fear in the Holy Qur'an؛ Conceptual metaphors of fear؛ Conceptual metonymy of fear؛ Semantics of emotions | ||
اصل مقاله | ||
از جملۀ مباحث بنیادین در حوزۀ زبان قرآن که گفتوگوهای درازدامن دربارهاش شکل گرفته، نحوۀ مفهومپردازی[1] در آیات قرآنی است؛ با این توضیح که قرآن کریم به عنوان یک متن وحیانی که واجد بلاغت و فصاحت است، چگونه مفاهیم مدنظر خود را صورتبندی و به جامعۀ بشری منتقل کرده است. غالب قرآنپژوهان، از قدما تا معاصران، در این نقطه مشترک هستند که از جملۀ اصلیترین شیوههای مفهومپردازی در آیات قرآنی کاربست مَجاز[2] و استعاره[3] است؛ با این تفاوت که قدما و تابعانِ آنان مَجاز و استعاره را بخش غیرمعمول و حاشیهایِ زبان میدانستند و آن دو را در زمرۀ فنون و آرایههای ادبی به شمار میآوردند که بر جنبۀ زیباییشناختیِ متن میافزایند (See: Saeed, 2009, p. 358; Kövecses, 2010, pp. ix-x)؛ حال آنکه برخی از معاصران، با اتّکا بر دستاوردهای معناشناسی شناختی[4]، معتقد هستند استعاره و مَجاز نه به معنای واژهها، که به نحوۀ مفهومسازی انسانها از جهان مربوط میشوند و در وهلۀ نخست، یک فرآیند ذهنی و اندیشگانی هستند که سپس در قالب الفاظ، نمود زبانی مییابند (See: Lakoff & Johnson, 1980, pp. 3, 6; Evans & Green, 2006, pp. 293-296). با عنایت به آنچه بیان شد، از جملۀ مفاهیم قرآنی که بحث دربارۀ شیوۀ مفهومپردازی آن از اهمیت بسیار برخوردار است، ولی بهندرت مورد توجه قرآنپژوهان قرار گرفته، مفاهیم مرتبط با عواطف و احساسات[5] آدمی ـ مانند شادی، غم، خشم و نفرت ـ است. چهبسا کمتوجهی به مفاهیم عاطفی در قرآن کریم ریشه در این تصور داشته باشد که عواطف و احساسات در تقابل با منطق و تعقّل قرار دارند و از این رو، بحث دربارۀ آنها دارای درجۀ اهمیت کمتری است (نک: افراشی، 1397ش، ص39). این در حالی است که عواطف نیمی از وجود آدمی را تشکیل میدهد و با قوۀ تفکّر در تأثیر و تأثّر متقابل است؛ یعنی هم عقلانیت و منطق میتواند بر عواطف آدمی تأثیر بگذارد و هم عواطف آدمی میتواند بر اندیشۀ او اثرگذار باشد. با این مقدمه، از جملۀ عواطف انسانی که به طور گسترده در قرآن کریم مورد توجه قرار گرفته و در قالبهای مختلف مفهومپردازی شده، «ترس» است؛ مفهومی انتزاعی و پیچیده که تعاریفی متعدد از آن ارائه شده است. از جمله، در برخی از فرهنگنامههای دانشگاهی، ترس (fear) را اینگونه تعریف کردهاند: «نوعی احساس عاطفیِ دردناک که ناشی از احساس خطر یا شرّ قریبالوقوع است»[6] (Webster, 1916, p. 368). حال، پرسشی که قرار است در این نوشتار مورد تأمل قرار بگیرد، آن است که قرآن کریم چگونه ترس را به عنوان یکی از مهمترین عواطف انسانی مفهومسازی کرده است. نگاهی به آیات قرآنی نشان میدهد از جملۀ مهمترین شیوههای مفهومسازی ترس در قرآن کریم انتقال معنایی از «لرزیدن» بر پایۀ مَجاز است. این کاربرد مَجازی را میتوان بهوضوح در مادۀ «زلزل» مشاهده کرد؛ چنانکه عالمان لغت گفتهاند، اصلیترین معنای «زلزل»، «تکان خوردن» و «جنبیدن شدید» است (خلیل بن احمد، 1410ق، ج7، ص350؛ ابن منظور، 1414ق، ج11، صص307-308؛ فیروزآبادی، 1426ق، ص1010) که سپس معنای «ترسیدن» و «هراسیدن» را به خود گرفته است (راغب اصفهانی، 1412ق، ص382؛ ابن منظور، 1414ق، ج11، ص308؛ طریحی، 1375ش، ج5، ص388). مادۀ رباعی «زلزل» 6 بار در 4 آیه از قرآن کریم به کار رفته است که به تصریح عالمان تفسیر، در دو آیۀ شریفه به معنای «تکان خوردن شدید»: «... إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظیمٌ» (حج: 1) و «إِذا زُلْزِلَتِ الْأرْضُ زِلْزالَها» (زلزال: 1)، و در دو آیۀ دیگر به معنای «ترسیدن» است: «... مَسَّتْهُمُ الْبَأساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ ...» (بقره: 214) و «هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدیداً» (احزاب: 11) (برای معنای «زلزل» در بقره: 214، نک: مقاتل بن سلیمان، 1423ق، ج1، ص182؛ ابوعبیده، 1381ق، ج1، ص72؛ طوسی، بیتا، ج2، ص198؛ برای معنای «زلزل» در احزاب: 11، نک: ابن قتیبه، 1411ق، ص298؛ طبرسی، 1372ش، ج8، ص544؛ بیضاوی، 1418ق، ج4، ص226). به این ترتیب، در آیات بالا، شاهد مفهومسازی «ترس» در قالب مَجاز هستیم؛ با این توضیح که مقصود از «لرزیدن» (زلزل) در آیات یادشده «ترسیدن» است. پژوهشهایی که در حوزۀ معناشناسی عواطف[7] انجام شدهاند، نشان میدهند رابطۀ مفهومی بین ترسیدن و لرزیدن در دیگر زبانهای دنیا همچون فارسی و انگلیسی نیز قابل پیجویی است (Afrashi & Ghouchani, 2018, p. 51). برای مثال: * هنوز شهرتی دستوپا نکرده بود که از زوال آن بر خود بلرزد (انوری، 1382ش، ج7، ص6398). * You are shaking like a leaf (Longman Dictionary of Contemporary English, 2003). بر اساس این مطالعات، مفهومسازی عواطف بر پایۀ مَجاز از دو حال خارج نیست: «ذکر علّت عواطف بهجای عواطف»[8] و «ذکر اثر عواطف بهجای عواطف»[9] (Kövecses, 2010, p. 108). پیداست که انتقال از مفهوم «لرزیدن» به «ترسیدن» مربوط به مورد اخیر است؛ با این توضیح که احساس ترس عمدتاً با پارهای از آثار فیزیولوژیکی در بدن آدمی ـ همچون لرزیدن، از جا پریدن و ... ـ همراه است که همگی تحت تأثیر مستقیمِ این احساس به وجود میآیند و سپس به صورت مَجازی در عبارتهای زبانی بازنمود مییابند (صراحی، 1391ش، ص201). همین رابطۀ مجاورتی بین «لرز» و «ترس» است که موجب شده است شاهد ساخت معنای «ترسیدن» بر پایۀ انتقال معنایی از «لرزیدن» در پارهای از زبانهای مختلف در دنیا باشیم. بهترین نمونه از این دست واژۀ پُرکاربرد «ترس» در زبان فارسی است که مشتق از ریشۀ هندواروپاییِ tṛs به معنای «لرزیدن» است (حسندوست، 1383ش، ج1، ص336). با عنایت به آنچه بیان شد، این مقاله درصدد است تا با کاربست رویکرد معناشناسی عواطف، رابطۀ مفهومی بین «لرزیدن» و «ترسیدن» را در واژگان قرآنی پیجویی و میزان توجه قرآن کریم به این نوع از مفهومپردازی را ارزیابی کند. برای تحقّق این هدف، گامهای زیر برداشته شد: الف) استخراج واژگان متعلّق به حوزۀ معنایی ترس در قرآن کریم: در گام اول، تمام واژههایی که متعلّق به حوزۀ معنایی «ترس» در قرآن کریم هستند، شناسایی شدند. این واژهها عبارتاند از: «إشفاق»، «إنذار»، «تقوا»، «حَذَر»، «خشیت»، «خوف»، «رُعب»، «رُهب»، «رَوع»، «زلزال»، «فَرَق»، «فَزَع» و «وَجَل» (شیرزاد، 1402ش، صص71-73). ب) ریشهشناسی واژگان متعلّق به حوزۀ معنایی ترس در قرآن کریم: در گام بعد، فرآیند ساخت واژههای یادشده با اتخاذ رویکرد ریشهشناسی[10] مورد کاوش قرار گرفت تا مشخص شود کدام یک از آنها بر پایۀ رابطۀ مَجازی بین «ترس» و «لرز» صورتبندی و مفهومسازی شدهاند.
در چند دهۀ گذشته، پژوهشهای پُرشماری در عرصۀ معناشناسی عواطف انجام شدهاند که قدرِ مشترکِ همۀ آنها بحث از نحوۀ مفهومپردازی احساسات و عواطف مختلف بشری ـ همچون خشم، ترس، شادی، غم و شرم ـ در زبانهای گوناگون همچون فارسی، انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، چینی و اسپانیایی است (برای مشاهدۀ فهرستی از این آثار، ر.ک: قوچانی، 1395ش، صص20-38). از پیشگامان و سرآمدانِ این عرصه در جهان، زولتان کووچش است که در آثاری متعدد این مقوله را بررسی کرده است. از جمله، وی در کتاب مشهورش ـ استعاره و عواطف ـ نشان میدهد چگونه در زبان انگلیسی، از استعارهها برای مفهومسازیِ نُه عاطفۀ انسانی ـ مشتمل بر خشم، ترس، شادی، غم، عشق، آز، غرور، شرم و شگفتی ـ بهره برده میشود (Kövecses, 2000, pp. 20-34). در دهۀ اخیر، زبانشناسان ایرانی نیز به معناشناسی عواطف علاقه نشان داده و نحوۀ ساخت مفاهیم عاطفی را در زبان و ادبیات فارسی به بحث گذاشتهاند. از جملۀ این پژوهشها که قدری مرتبط با موضوع این نوشتار است، مقالهای انگلیسی از افراشی و قوچانی است که با رویکردی مقایسهای، نحوۀ ساخت مفهوم «ترس» را در زبانهای فارسی و انگلیسی مطالعه کردهاند (Afrashi & Ghouchani, 2018). با این حال، مرور بر آثار منتشرشده در این حوزه نشان میدهد تا کنون پژوهشی دربارۀ نحوۀ مفهومسازی عواطف در آیات قرآنی به سامان نرسیده، و زبان قرآن کریم از این حیث مورد کندوکاو قرار نگرفته است. در این باره، فقط میتوان از یک مقاله با نام «بررسی استعارههای مفهومی خشم در قرآن کریم: نظریههای عصبـزیستی و کنشمفهومی» یاد کرد که در آن، از نحوۀ مفهومسازی خشم در آیات قرآنی بحث شده است (نک: کلانتری خاندانی و همکاران، 1400ش)؛ اما تا کنون اثری دربارۀ مفهومسازی ترس در آیات قرآنی به انتشار نرسیده و مقالۀ حاضر درصدد است تا نخستین گام در این زمینه را بردارد.
«معناشناسی عواطف» از جملۀ حوزههای نوپدید در دانش زبانشناسی شناختی است که در سدۀ 21 میلادی پا گرفته است. مطالعۀ عواطف از منظر زبانشناسی ناشی از این واقعیت است که عواطف زیربنای برقراری ارتباط بین انسانها هستند و از آنجا که پیشرفتهترین نوع ارتباط بشر در قالب زبان شکل میگیرد، میتوان عواطف را زیربنای شکلگیری و توسعۀ زبان به شمار آورد (افراشی، 1397ش، صص39-40). از جملۀ کانونیترین مباحث مطرحشده در معناشناسی عواطف بحث از نحوۀ مفهومسازی عواطف در زبانهای مختلف است؛ با این توضیح که زبانشناسان شناختی دربارۀ این موضوع میاندیشند که عواطف انسانی همچون ترس، خشم، شادی و غم که اموری انتزاعی و پیچیده هستند، چگونه در زبانهای مختلف صورتبندی میشوند و بازنمود زبانی مییابند (See: Kövecses, 2000). نتایج این پژوهشها نشان میدهد اصلیترین شیوه برای مفهومسازی عواطف در زبانهای مختلف استفاده از دو ابزار شناختی است: استعاره و مَجاز. در سخن از نقش استعارهها در فرآیند مفهومسازی، باید گفت مبتنی بر رویکرد معناشناسی شناختی، استعاره ابزاری است که کارکرد آن درک یک مفهوم پیچیده و انتزاعی از طریق مفاهیم بسیط و ملموسی است که برآمده از تجربیات زیستۀ آدمی هستند (Lakoff & Johnson, 1980, pp. 8, 10; Saeed, 2009, p. 360)؛ از همین رو، در استعاره، با دو مفهوم که متعلّق به دو حوزۀ مفهومیِ مجزا هستند، روبهرو هستیم؛ به آن حوزۀ مفهومیِ ملموس که برای درک یک حوزۀ انتزاعی به خدمت گرفته میشود، «حوزۀ مبدأ»[11] و به آن حوزۀ مفهومیِ انتزاعی که از رهگذر استعاره درک میشود، «حوزۀ مقصد»[12] اطلاق میشود (Evans & Green, 2006, p. 295; Grady, 2007, pp. 190-191). برای نمونه، میتوان از مفهوم انتزاعی «ترس» یاد کرد که در زبان فارسی با مفاهیم ملموسی همچون «دشمن» به فهم درمیآید؛ برای: * انسان باید با ترسهای خود مبارزه کند. * اگر ترس بر انسان چیره شود، دیگر فرصتی برای تفکر نخواهد داشت. در عبارتهای بالا، حوزۀ مبدأ، «دشمن» و حوزۀ مقصد، «ترس» است (صراحی، 1391ش، صص195-196). معناشناسان شناختی معتقد هستند آنچه زمینه را برای شکلگیری استعاره و درک یک حوزه بر مبنای حوزۀ دیگر فراهم میکند، وجود شباهت میان حوزههای مبدأ و مقصد است (Lakoff, 1987, pp. 386-387; Croft & Cruse, 2004, p. 196). در مثالهای یادشده، ترس همچون دشمن، عاملی آسیبزاست که اگر با آن مقابله نشود، انسان را از پای درمیآورد. همین مشابهت مفهومی است که باعث میشود از حوزۀ مفهومی «دشمن» برای درک مفهوم «ترس» استفاده شود. گفتنی است، میتوان مفهومسازی «ترس» در قالب «دشمن» را در زبان انگلیسی نیز بازجست؛ برای مثال: * Fear took hold of him. * The thought continued to prey on his mind (Kövecses, 2000, p. 23). در انتقال بحث به نقش مَجاز در فرآیند مفهومسازی، باید گفت مبتنی بر رویکرد معناشناسی شناختی، مَجاز نیز ابزاری است که همچون استعاره، درک یک مفهوم را از طریق مفهومی دیگر میسور میسازد؛ با این تفاوت که اولاً: برخلاف استعاره، در مَجاز با دو مفهوم که متعلّق به یک حوزۀ مفهومیِ یکسان هستند، روبهرو هستیم؛ و ثانیاً: رابطۀ دو مفهوم در مَجاز، نه بر مبنای مشابهت، که بر مبنای مجاورت شکل میگیرد (Evans & Green, 2006, pp. 311-313; Kövecses, 2010, p. 174). مفهومی که گوینده بر زبان میآورد، «مَحمِل»[13] و مفهومی که مراد اوست، «مقصد»[14] خوانده میشود (Radden & Kövecses, 2007, p. 336). برای مثال، گاه مفهوم «ترس» در زبان فارسی در قالب عبارتهای زیر بازنمایی میشود: * صورتش مثل گچ سفید شده بود. * ناگهان رنگ از چهرهاش پرید. در عبارتهای بالا، شاهد مفهومسازی «ترس» در قالب مَجاز هستیم؛ با این توضیح که محمل، «پریدن رنگ صورت» و مقصد، «ترس» است. در این مَجاز، «ترس» که یک مفهوم عاطفیِ انتزاعی است، در قالب «رنگپریدگی» که یک عکسالعمل طبیعی و فیزیولوژیکی بر اندام آدمی است، صورتبندی شده است (صراحی، 1391ش، صص201، 202). در این مثالها، رابطۀ مفهومی بین رنگپریدگی و ترس، رابطۀ مجاورت از نوع علاقۀ علّیّت است که باعث میشود از ذکر نام مسبَّب (پریدگی رنگ)، پی به سبب آن (ترس) برده شود (نک: Kövecses, 2010, p. 108؛ نیز افراشی، 1395ش، صص96-97؛ برای آگاهی از انواع علاقههای مَجاز، ر.ک: صفوی، 1399ش، صص231-240). گفتنی است، میتوان مفهومسازی «ترس» در قالب «رنگپریدگی» را در زبان انگلیسی نیز بازجست؛ برای مثال: * Her face turned white when she noticed it was a police cab. * You are white as a sheet (Longman Dictionary of Contemporary English, 2003). حال، با تکیه بر مبانی نظری بحث، در ادامه کوشش میشود با بهره بردن از رویکرد ریشهشناسی، نحوۀ مفهومسازی «ترس» در آیات قرآنی مطالعه شود. چنانکه پیشتر بیان شد (نک: طرح مسئله)، با توجه به اهداف مقالۀ حاضر، فقط واژههایی در این نوشتار مورد بحث قرار میگیرند که حاصل انتقال معنایی از «لرزیدن» هستند.
«رُهب» از جملۀ واژههای متعلّق به حوزۀ معنایی «ترس» است که دلالتش بر «ترسیدن» حاصل انتقال معنایی از «لرزیدن» است. پیش از اثبات این مدعا، نخست دیدگاه عالمان لغت و تفسیر دربارۀ این واژۀ قرآنی مرور میشود و سپس فرآیند ساخت این واژه با رویکرد ریشهشناسی مطالعه میشود. 1-4- «رُهب» از منظر عالمان لغت عالمان لغت با وجود آنکه در دلالت «ر هـ ب» بر «ترسیدن» اتّفاق نظر دارند، اما دو مسیر اصلی را در این باره در پیش گرفتهاند. غالب آنان «رُهب» را «مطلق خوف» دانسته و تفاوتی بین آن با دیگر واژههای قریبالمعنا قائل نشدهاند (خلیل بن احمد، 1410ق، ج4، ص47؛ ابن فارس، 1399ق، ج2، ص447؛ جوهری، 1407ق، ج1، ص140؛ فیومی، بیتا، ج1، ص241)؛ حال آنکه شماری اندک از ایشان «رُهب» را واجد مؤلفههای معنایی ویژه در نظر گرفته و آن را «خوف همراه با اضطراب» (راغب اصفهانی، 1412ق، ص366) یا «خوف پایدار و مستمر» (ابوهلال عسکری، 1400ق، ص236؛ مصطفوی، 1368ش، ج4، ص241، ج13، ص42) معنا کردهاند. در انتقال بحث به کاربردهای «ر هـ ب» در قرآن کریم، عالمانِ لغت از دو وجه معنایی یاد کردهاند: الف) ترسیدن: در 8 آیۀ قرآنی (نک: بقره: 40؛ اعراف: 116، 154؛ انفال: 60؛ نحل: 51؛ انبیاء: 90؛ قصص: 32؛ حشر: 13)، «ر هـ ب» در معنای اصلی خود ـ یعنی «ترسیدن» ـ به کار رفته است؛ فارغ از اینکه عاملِ ترس، خداوند متعال باشد یا یک امر انسانی، برای مثال: «... إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ» (نحل: 51) و «... فَلَمّا ألْقَوْا سَحَرُوا أعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ ...» (اعراف: 116). ب) نیایش کردن همراه با گوشهنشینی: در 4 آیۀ قرآنی (نک: مائده: 82؛ توبه: 31، 34؛ حدید: 27)، «ر هـ ب» ناظر به نوع خاصی از مناسک عبادی در میان مسیحیان است که در واژههای «رُهبان» و «رَهبانیّت» دیده میشود. لغتشناسان باور دارند اشتقاق «رُهبان» و «رَهبانیّت» از «ر هـ ب» (ترسیدن) به این خاطر است که راهبان به سبب ترس از خدای متعال، از امور دنیوی کناره میگرفتند و با سکونت در صومعهها، به نیایش مشغول میشدند (ابن منظور، 1414ق، ج1، صص437-438). به دلیل رواج همین تفکر در میان مسیحیان است که در زبان فارسی، پیروان دین حضرت عیسی (ع) را «ترسا» میخوانند (نک: انوری، 1382ش، ج3، ص1696).
2-4- فرآیند ساخت «رُهب» در عربی قرآنی بر اساس دادههای زبانشناسی تاریخی، میتوان قدیمترین نشان از «رُهب» را در زبان نوستراتیک باستان سراغ گرفت[15]. دالگاپولسکی موفق شده است واژهای کهن با صورت *rahb را در این زبان باستانی بازسازی و دلالت آن بر معنای «لرزیدن» و «تکان خوردن» را اثبات کند. او برای بازسازی این واژه، به شواهدی از خانوادههای زبانی آفروآسیایی، هندواروپایی و آلتایی استناد کرده و این واژه را از مشترکات این خانوادههای زبانی معرفی کرده است (Dolgopolsky, 2008, pp. 1828-1829). شواهد زبانشناختی نشان میدهد این واژۀ کهن در گذار از زبان نیا تا سامی همچنان برای افادۀ معنای یادشده به کار رفته است. برای مثال، در سخن از زیرشاخههای شمالی باید از واژههای raˀābu و raḫābu در زبان اکدی یاد کرد که هر دو به معنای «لرزیدن» و «تکان خوردن» هستند (Black, 2000, p. 293; also See: Gelb, et al., 1998, vol. 14, pp. 2-3; Zammit, 2002, p. 201). از همین واژهها فعل rābu ساخته شده است که این بار بر اثر تضییق در دامنه، معنای «به لرزه افتادن زمین» و «تکان خوردن زمین» را به خود گرفته است (Muss-Arnolt, 1905, vol. 2, p. 948; Black, 2000, p. 294). نیز واژۀ rību در لغتنامههای اکدی به معنای «زمینلرزه» به ثبت آمده است (Muss-Arnolt, 1905, vol. 2, p. 949; Gelb, et al., 1998, vol. 14, p. 321; Black, 2000, p. 303). افزون بر اکدی، باید از مادۀ ܪܗܒ (RHB) در زبان سریانی یاد کرد که همچنان بر معنای «لرزیدن» دلالت دارد (Brun, 1895, pp. 633-634; Costaz, 2002, p. 339). بر اساس شواهد موجود، سریانیزبانان نخستین سامیانی هستند که مادۀ «ر هـ ب» را افزون بر معنای «لرزیدن»، برای افادۀ معنای «ترسیدن» نیز به خدمت گرفته و با بسامد فراوان به کار بردهاند؛ برای مثال، واژههای سریانیِ ܪܗܝܒܘܬܐ (rhibūtā) به معنای «ترس»، ܐܪܗܒ (ˀarheb) به معنای «ترساندن»، ܐܬܪܗܒ (ˀetraheb) به معنای «ترسیدن»، و ܪܗܝܒܐ (rhibā) به معنای «ترسان» هستند (Brun, 1895, pp. 633-634; Klein, 1987, p. 608; Costaz, 2002, p. 339; Zammit, 2002, p. 201). در نهایت، باید خاطرنشان کرد «ر هـ ب» در زبان عربی فقط به معنای «ترسیدن» است و شاهدی برای کاربرد آن در معنای «لرزیدن» در متون عربی وجود ندارد؛ با این حال، عنایت به سابقۀ تاریخیِ این ماده نشان میدهد دلالتش بر «ترسیدن» حاصل انتقال معنایی از «لرزیدن» است.
«رَوع» (هود: 74) و «رُعب» (آل عمران: 151؛ انفال: 12؛ کهف: 18؛ احزاب: 26؛ حشر: 2) ـ هر دو به معنای ترسیدن ـ دیگر واژههایی هستند که بر پایۀ انتقال معنایی از «لرزیدن» ساخته شدهاند. بر اساس دادههای زبانشناختی، این واژهها ریشه در اصلی واحد در زبانهای نیا دارند؛ از این رو، فرآیند ساخت آنها به طور مشترک به بحث گذاشته میشود.
1-5- «رُعب» و «روع» از منظر عالمان لغت در سخن از «رُعب»، باید گفت لغویان مسلمان متّفق هستند که «رعب» دلالت بر «ترسیدن» دارد (خلیل بن احمد، 1410ق، ج2، ص130؛ ازهری، 2001م، ج2، ص222؛ جوهری، 1407ق، ج1، ص136). از این ماده، واژههایی اشتقاق یافتهاند که با معنای یادشده پیوند دارند؛ برای مثال، عرب انسان ضعیف و ترسو را «رُعبوب» میخوانَد (جوهری، 1407ق، ج1، ص137؛ ابن منظور، 1414ق، ج1، ص422)، و اوراد و افسونهای ساحران را که موجب ترس و وحشت میشود، «رَعْب» مینامد (ابن فارس، 1399ق، ج2، ص410؛ ابن منظور، 1414ق، ج1، ص422). با توجه به آنچه بیان شد، گروهی اندک از لغویان کوشیدهاند به دلالت «رعب» بر مطلقِ خوف بسنده نکنند، و مؤلفههای معنایی مخصوص به آن را برشمارند. در این راستا، راغب «رُعب» را «انقطاع و لاعلاجی از امتلای خوف» معنا کرده است (راغب اصفهانی، 1412ق، ص356) که به گفتۀ قرشی، مقصودش «دستپاچه شدن» و «خود را گم کردن» از کثرت خوف است (قرشی، 1371ش، ج3، ص105). افزودن مؤلفه معنایی «امتلاء» به «رعب» احتمالاً به کاربرد قرآنی این ماده در سورۀ کهف بازمیگردد: «... وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا» (کهف: 18). نیز مصطفوی ـ تحت تأثیر راغب ـ بر این مطلب پای فشرده است که «رُعب» استیلای خوف بر قلب انسان است؛ به صورتی که تمرکز او را از اطرافش منقطع کند (مصطفوی، 1368ش، ج4، ص157). در انتقال بحث به «رَوع»، باید گفت این واژه فقط یک بار در قرآن کریم ـ هنگام بحث از داستان حضرت ابراهیم (ع) و مهمانان او ـ به کار رفته است: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوطٍ» (هود: 74). مرور بر اقوال برجایمانده از تابعان نشان میدهد مجاهد و قتاده بر دلالت این واژه بر معنای «ترس» تصریح دارند (طبری، 1412ق، ج12، ص47؛ ابن ابی حاتم رازی، 1419ق، ج6، ص2057؛ سیوطی، 1314ق، ج3، ص341). این دیدگاه تفسیری در اعصار پسین نیز مورد توجه قرار گرفته و بر آن تأکید شده است (برای نمونه، نک: مقاتل بن سلیمان، 1423ق، ج2، ص291؛ فراء، بیتا، ج2، ص23؛ ابوعبیده، 1381ق، ج1، ص293؛ طوسی، بیتا، ج6، ص35؛ ابوحیان اندلسی، 1420ق، ج6، ص185). افزون بر عالمان تفسیر، عالمان لغت نیز در دلالت «رَوع» بر «ترس» اتّفاق نظر دارند و کوشیدهاند دیگر مشتقّات مادۀ «روع» را با تحلیلی به این معنا پیوند دهند (برای مثال، نک: خلیل بن احمد، 1410ق، ج2، ص242؛ جوهری، 1407ق، ج3، ص1223؛ راغب اصفهانی، 1412ق، ص373). برای مثال، آنان اعتقاد دارند اطلاق «رُوع» بر «قلب» بر پایۀ مَجاز ظرف و مظروف انجام میشود و به این تصور بازمیگردد که ترس در قلب آدمی جای میگیرد (ابن فارس، 1399ق، ج2، ص460؛ ابن منظور، 1414ق، ج8، ص135).
2-5- فرآیند ساخت «رُعب» و «روع» در عربی قرآنی جستوجوها نشان میدهد واژههای «رُعب» و «رَوع» همزادی در دیگر زبانهای سامی ندارند و ساخت آن دو از اختصاصات زبان عربی به شمار میآید؛ با این حال، قدیمترین نشان از این واژگان را میتوان در بُن ثناییِ *raˁ (رَع) در زبان آفروآسیایی باستان بازجست (See: Ehret, 1995, pp. 451, 516). این بن ثنایی که در اصل به معنای «حرکت کردن» و سپس «تکان خوردن» و «لرزیدن» است، از طرق مختلف به صورت ثلاثی و رباعی درآمده و در ساخت واژههای متعدد ایفای نقش کرده است. برای مثال، تکرار کامل[16] در این بن ثنایی موجب ساخت مادۀ رباعی «رعرع» به معنای «تکان خوردن» و «جنبیدن» شده است که نمونههایش را میتوان در واژههایی همچون «رَعرَعَه» به معنای «اضطراب و جنبیدن آب» مشاهده کرد (ابن فارس، 1399ق، ج2، ص375؛ ابن منظور، 1414ق، ج8، ص128). نیز با افزوده شدنِ تاء مطاوعه به این مادۀ رباعی، مصدر «تَرَعرُع» شکل گرفته و «تَرَعرَعَ الصَّبیُّ» به «کودک جنبید» (خلیل بن احمد، 1410ق، ج1، ص87؛ جوهری، 1407ق، ج3، ص1220) و «تَرَعرَعَ السِّنُّ» به «دندان تکان خورد و لق شد» (ازهری، 2001م، ج1، ص78؛ فیروزآبادی، 1426ق، ص722) معنا شده است. علاوه بر تکرار کامل، افزوده شدنِ بَرسازهای متعدد ـ شامل پیشساز و میانساز و پسساز[17] ـ به بن ثنایی «رع» نیز موجب ساخت چند مادۀ ثلاثی در زبانهای سامی شده است: الف) الحاق پسساز به «رع»: بر اساس دادههای زبانشناسی تاریخی، پسسازهایی متعدد به بن ثنایی «رع» افزوده شده و مادههای ثلاثی مختلفی را پدید آوردهاند. از آن جمله است: (الف) مادۀ «رعج/رعگ» در زبانهای عربی و عبری به معنای «لرزیدن» و «آشفتن»؛ (ب) مادۀ «رعد» در زبانهای عربی، عبری، آرامی ترگوم و گعزی به معنای «لرزیدن» و «تکان خوردن»؛ (پ) مادۀ «رعس/ رعش» در زبانهای عربی، عبری، آرامی ترگوم و سریانی به معنای «لرزیدن» و «تکان خوردن»؛ و (ت) مادۀ «رعل» در زبانهای عربی، عبری، آرامی ترگوم و سریانی به معنای «حرکت دادن»، «لرزاندن»، «تکان دادن» و «لرزیدن» (Gesenius, 1939, pp. 920, 944, 947, 950; Jastrow, 1903, vol. 2, pp. 1486, 1487, 1489; Costaz, 2002, p. 350; Leslau, 1991, p. 459). در نهایت، به آنچه بیان شد باید مادۀ «رعب» را اضافه کرد که حاصل الحاق پسساز «ب» به بن «رع» است و در زبان عربی بر معنای «ترسیدن» دلالت دارد. ب) الحاق پیشساز به «رع»: علاوه بر پسسازها، پیشسازهایی نیز به بن ثنایی «رع» اضافه شده و موجب ساخت مادههای ثلاثی متعدد در زبانهای سامی شدهاند. مادۀ عربی «ورع» ـ به معنای تقوا پیشه کردن ـ یکی از همین موارد است که حاصل الحاق نیمواکۀ «واو» به بن ثنایی «رع» است. اگرچه بر اساس لغتنامههای عربی، معنای غالب و متبادر از «ورع»، «پرهیزکاری و پارسایی» است، برخی از مشتقّات این ماده همچنان بر معنای کهنِ «ترسیدن» دلالت دارند. برای مثال، لغویان مسلمان تصریح کردهاند «وَرَع» صفت مشبهه به معنای «ترسان» و «بیمناک» (خلیل بن احمد، 1410ق، ج2، ص242؛ ازهری، 2001م، ج3، ص112؛ جوهری، 1407ق، ج3، ص1296)، و «تَوَرَّعَ فلانٌ» به معنای «فلانی هراسان شد» (ابن منظور، 1414ق، ج8، ص388) است. البته معنای «پرهیزکاری و پارسایی» از دیرزمان چنان در زبان عربی رواج یافته که بر معنای متقدمِ خود چیره شده است؛ تا آنجا که نزد برخی از لغویان این پندار شکل گرفته که «ورع» در اصل به معنای «پرهیزکار بودن» یا «اجتناب کردن از گناهان» است (نک: فیومی، بیتا، ج2، ص655؛ طریحی، 1375ش، ج4، ص401). به هر حال، باید توجه داشت که مادۀ «ورع» در زبانهای سامی در اصل به معنای «لرزیدن» است که سپس از آن معنای «ترسیدن» و در مرحلۀ بعد، «پرهیزکار شدن» ساخته شده است. آنچه این نکته را اثبات میکند، عنایت به همزادهای این مادۀ عربی در دیگر زبانهای سامی است. برای مثال، واژۀ יָרַע (yāraˁ) در زبان عبری، فقط به معنای «لرزیدن» است (Gesenius, 1939, p. 438; Klein, 1987, p. 265). پ) الحاق میانساز به «رع»: در نهایت، باید افزود علاوه بر الحاق پیشسازها و پسسازها، برخی از میانسازها نیز به بن ثنایی «رع» افزوده شدهاند. مهمترین نمونه از این دست را میتوان در مادۀ عربی «روع» مشاهده کرد که یک بار در قرآن کریم برای دلالت بر معنای «ترسیدن» به کار گرفته شده است: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ ...» (هود: 74).
بیشتر عالمان لغت، «فَزَع» را به مطلق «ترس» و «بیم» معنا کردهاند (برای مثال، نک: خلیل بن احمد، 1410ق، ج1، ص360؛ صاحب بن عباد، 1414ق، ج1، ص390؛ جوهری، 1407ق، ج3، ص1258). در این میان، راغب اصفهانی کوشید با افزودن برخی از مؤلفههای معنایی، «فَزَع» را از دیگر واژههای قریبالمعنا تمییز دهد. در این راستا، او «فَزَع» را به «انقباض و گرفتگی بدن انسان که او را از موجود ترسناک دور میسازد» معنا کرد (راغب اصفهانی، 1412ق، ص635). در ادامۀ کوششهای راغب، این بار و در عصر حاضر، مصطفوی کوشید معنایی جدید از «فزع» به دست دهد. او بارها در التحقیق از «فزع» سخن به میان آورده و آن را به «ترس شدید همراه با اضطراب و نگرانی که به طور ناگهانی بر انسان عارض میشود» معنا کرده است (مصطفوی، 1368ش، ج3، ص145، ج4، ص157، ج9، صص81-82، ج13، ص42). او برای اثبات حضور مؤلفۀ معنایی «مفاجأه و ناگهانی بودن» در «فزع»، به کاربردهای قرآنی این ماده در آیات ص: 22 و انبیاء: 103 استشهاد کرده است (مصطفوی، 1368ش، ج9، ص82). در سخن از فرآیند ساخت «فَزَع»، باید گفت «فزع» از جملۀ مادههای عربی است که جستوجو برای یافتن همزادهای آن در دیگر زبانهای سامی مقرون به توفیق نیست و ساخت آن را باید از اختصاصات زبان عربی به شمار آورد. مبتنی بر دادههای زبانشناسی تاریخی، میتوان دو احتمال عمده را برای ساخت این ماده مطرح کرد:
1-6- فَزَع؛ محصول الحاق پیشساز «ف» به بن «زع» نخستین احتمال که میتوان برای ساخت «فزع» در نظر گرفت، الحاق پیشساز «فاء» به بُن ثنایی «زع» است. جستوجو در زبانهای سامی نشان میدهد این بن ثنایی در همۀ زیرشاخههای سامی حضور دارد و ظرفیتِ معنایی برای ساخت معنای «ترس» را نیز داراست. سابقۀ این بُن را میتوان در واژۀ آفروآسیاییِ *ʒuwVˁ ـ هم به معنای «لرزیدن» و هم به معنای «ترسان بودن» ـ سراغ گرفت که اورل و استولبوا آن را با استناد به بازماندههایی از خانوادههای زبانی سامی و چادی غربی بازسازی کردهاند. آنان معتقد هستند صورت تطوریافتۀ این بن در زبان سامی باستان، واژۀ zūˁ به معنای «لرزیدن از روی ترس» است (Orel & Stolbova, 1995, pp. 547-548). پیجویی واژۀ zūˁ در زبانهای سامی اثبات میکند معنای اصیل آن «لرزیدن» و «تکان خوردن» است. برای نمونه، واژۀ זוּעַ (zūˁa) در زبان عبری به معنای «لرزیدن»، «رعشه افتادن» و «تکان خوردن» است (Gesenius, 1939, p. 266)، و همزادهای آن در زبانهای آرامی ترگوم و سریانی نیز بر همین معانی دلالت دارند (Jastrow, 1903, vol. 1, pp. 388-389; Costaz, 2002, p. 86؛ نیز مشکور، 1357ش، ج1، ص332؛ کمالالدین، 1429ق، ص202). همچنین، بر اثر تکرار کامل در بن ثنایی «زع»، مادۀ رباعی «زعزع» در زبان عربی به وجود آمده است که بر معنای «لرزاندن» و «چیزی را به سختی تکان دادن» دلالت میکند (خلیل بن احمد، 1410ق، ج1، ص77؛ جوهری، 1407ق، ج3، ص1225). در گام بعد، شاهد ساخت دو معنای ثانوی از «لرزیدن» هستیم: الف) ساخت معنای «تندباد» از «لرزیدن»: ساخت معنای «تندباد» از «لرزیدن» به این تلقّی بازمیگردد که بادهای طوفانی بهخاطر شدت و سرعت، همه چیز را به لرزش میاندازند. برای نمونه، واژۀ zū در زبان آشوری به معنای «باد طوفانی» (Muss-Arnolt, 1905, vol. 1, p. 271)، واژۀ זוֹעָא (zuˁā) در زبان آرامی ترگوم به معنای «تندباد» (Jastrow, 1903, vol. 1, p. 389)، و «ریحٌ زَعزَعٌ» در زبان عربی به معنای «باد شدید/تندباد» است (ازهری، 2001م، ج1، ص66؛ ابن منظور، 1414ق، ج8، ص142). ب) ساخت معنای «ترسیدن» از «لرزیدن»: مرور بر لغتنامههای سامی نشان میدهد بن «زع» برای ساخت معنای «ترسیدن» نیز به کار گرفته شده است. برای مثال، واژۀ זוֹעָא (zuˁā) در زبان آرامی ترگوم بر معنای «ترس» دلالت دارد (Jastrow, 1903, vol. 1, p. 389)، و واژۀ זוּעַ (zūˁa) در زبان عبری نیز بر «بیم»، «هراس» و «لرزشهایی که در حضور یک مقام مقتدر بر اندام آدمی عارض میشود» اطلاق میشود (Gesenius, 1939, p. 266). از آنچه بیان شد، میتوان نتیجه گرفت احتمال ساخت مادۀ عربی «فزع» بر اساس الحاق پیشساز «فاء» به بن «زع» دور از انتظار نیست؛ به ویژه آنکه این بن در زبانهای سامی برای دلالت بر معنای «ترس» به کار گرفته شده است. در صورت پذیرش این دیدگاه، دلالت «فزع» بر «ترسیدن» حاصل انتقال معنایی از «لرزیدن» بر پایۀ مَجاز است.
2-6- فَزَع؛ محصول الحاق پسساز «ع» به بن «فز» احتمال دیگری که میتوان برای ساخت مادۀ «فزع» پیش نهاد، الحاق پسساز «ع» به بن «فز» است. در توضیحی مختصر، باید گفت مادۀ «فزز/ پزز»[18] که ریشه در بن ثنایی «فز/ پز» دارد، در زبانهای سامی به معنای «پریدن» و «جَستَن» است که سپس از آن، معانی «شتاب کردن»، «چابک بودن»، «عجول بودن» و «دستپاچه بودن» ساخته شده است (برای عبری: Gesenius, 1939, p. 808; Klein, 1987, p. 500؛ برای آرامی ترگوم: Jastrow, 1903, vol. 2, p. 1150; Dalman, 1901, p. 316؛ برای سریانی: Brun, 1895, p. 489; Zammit, 2002, p. 321؛ برای گعزی: Leslau, 1991, p. 167؛ برای عربی: فیروزآبادی، 1426ق، ص520). به آنچه بیان شد، باید دلالت «فزز/ پزز» بر «ترسیدن» را علاوه کرد. واژۀ ܦܙ (paz) در زبان سریانی، واژههای fiza و ifuza در زبان مَهری و مادۀ «فزز» در زبان عربی، همگی به معنای «ترسیدن» و «هراسیدن» هستند (برای سریانی: Brun, 1895, p. 489؛ یعقوب الثالث، 1969م، ص105؛ مشکور، 1357ش، ج2، ص644؛ برای مهری: Nakano, 1986, p. 99؛ برای عربی: ابن فارس، 1399ق، ج4، ص439؛ جوهری، 1407ق، ج3، ص890). در همین رابطه، ابوعبید قاسم بن سلاّم نیز از شباهت معنایی بین «فزز» و «فزع» خبر داده و گفته است: «أفزَزتُ القومَ و أفزَعتُهم سواءٌ» (ابن منظور، 1414ق، ج5، ص391، به نقل از ابوعبید)؛ شباهتی که احتمالاً ناشی از رابطۀ ریشهشناختی بین این دو ماده و سابقۀ تاریخیِ مشترکِ آنهاست. از آنچه بیان شد، میتوان نتیجه گرفت احتمال ساخت مادۀ عربی «فزع» بر اساس ترکیب پسساز «ع» با بن «فز» دور از انتظار نیست؛ به ویژه آنکه این بن در زبانهای مختلف سامی برای دلالت بر معنای «ترس» به کار گرفته شده است. در صورت پذیرش این دیدگاه، دلالت «فزع» بر «ترسیدن» حاصل انتقال معنایی از «شتاب داشتن»، «عجول بودن» و «دستپاچه بودن» است؛ گویی فرد ترسان ـ از فرط خوف و هراس ـ دست و پای خود را گم میکند و عجولانه و شتابزده به اینسو و آنسو میجهد. قرآن کریم نیز در آیات متعدد، ترسِ مردمان در هنگامۀ رستاخیز را در قالب دستپاچگی و شتابزدگی آنان به تصویر کشیده است. برای نمونه، میتوان از آیۀ شریفۀ «یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ» (قارعه: 4) یاد کرد. عالمان تفسیر معتقد هستند آیۀ شریفه درصدد توصیف شدت ترس مردم در زمان وقوع قیامت است، تا آنجا که همچون پروانه یا ملخ، شتابزده به هر سو میجهند (طوسی، بیتا، ج10، ص399؛ زمخشری، 1407ق، ج4، صص789-790؛ فخر رازی، 1420ق، ج32، ص266).
«فَرَق» ـ به معنای ترسیدن ـ دیگر واژهای است که بر پایۀ انتقال معنایی از «لرزیدن» ساخته شده است.
1-7- «فرق» از منظر عالمان لغت عالمان لغت دو معنای اصلی برای «فرق» بیان کردهاند: الف) نخست باید از «فَرَقَ یَفرُقُ» ـ با مصدر فَرق و فُرقان ـ یاد کرد که در اصل به معنای «جدا کردن» و سپس «شکافتن»، «پراکنده کردن/متفرّق کردن» و «تمییز دادن/فرق گذاشتن» است (جوهری، 1407ق، ج4، صص1540-1541؛ ابن منظور، 1414ق، ج10، صص299-303؛ فیروزآبادی، 1426ق، صص916-917). «فرق» 71 بار در قرآن کریم برای افادۀ همین طیف معنایی به کار رفته است. ب) دوم باید از «فَرِقَ یَفرَقُ» ـ با مصدر فَرَق ـ یاد کرد که به معنای «ترسیدن» است (جوهری، 1407ق، ج4، ص1541؛ ابن منظور، 1414ق، ج10، صص304-305؛ فیروزآبادی، 1426ق، ص917) و به اذعان عالمان تفسیر، فقط یک بار در قرآن کریم به کار رفته است: «وَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْکُمْ وَ مَا هُمْ مِنْکُمْ وَ لَکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ» (توبه: 56) (زمخشری، 1407ق، ج2، ص281؛ طبرسی، 1372ش، ج5، ص61؛ ابن عطیه، 1422ق، ج3، ص45). بیشتر عالمان لغت دو معنای یادشده را در عرض هم به ثبت آورده و بدون آنکه یکی را نسبت به دیگری اصیل بدانند، در باب لفظی یا معنوی بودن اشتراک آنها سکوت کردهاند (برای نمونه، ر.ک: خلیل بن احمد، 1410ق، ج5، صص147-149؛ ازهری، 2001م، ج9، صص96-99؛ صاحب بن عباد، 1414ق، ج5، صص395-398). در این میان، برخی از عالمان معنای «جدایی/افتراق» را به عنوان معنای اصیلِ «فرق» در نظر گرفته و معنای «ترس» را با تحلیلی به آن پیوند دادهاند. راغب اصفهانی نخستین لغتشناسی است که این مسیر را در پیش گرفته و علّت اطلاق «فَرَق» بر ترس را «تَفَرُّقُ القَلبِ مِن الخَوفِ» (از هم گسیخته شدن قلب از شدت ترس) دانسته است (راغب اصفهانی، 1412ق، ص634). کمی بعدتر، شیخ طوسی نیز این دیدگاه را پیش نهاد که ترس از آن رو «فَرَق» خوانده میشود که موجب جدایی انسان از حالت آرامش و امنیت میشود (طوسی، بیتا، ج5، ص240).
2-7- فرآیند ساخت «فرق» در عربی قرآنی با توجه به آنچه گفته شد، دادههای زبانشناسی تاریخی اثبات میکند هیچ ارتباط ریشهای میان واژههای یادشده ـ یعنی «فرق» به معنای «جدا کردن» و «فرق» به معنای «ترسیدن» ـ وجود ندارد، بلکه «فرق» دو ساخت تاریخیِ کاملاً متفاوت را پشت سر گذاشته و به خطا ریشهای واحد انگاشته شده است. با این مقدمه، فرآیند ساخت واژههای قرآنیِ یادشده بهترتیب از قرار زیر است: الف) فرآیند ساخت «فرق» به معنای «جدا کردن»: آنطور که اورل و استولبوا گفتهاند، سابقۀ ساخت این واژه به زبان آفروآسیایی باستان بازمیگردد. آنان با استناد به دادههای بازمانده از شاخههای زبانی سامی و چادی شرقی، واژۀ *feriḳ را بازسازی کردهاند که به معنای «جدا کردن» و «پخش کردن» است (Orel & Stolbova, 1995, p. 180). در همین رابطه، بومهارد دیدگاهی را مطرح کرده است که مبتنی بر آن میتوان سابقۀ «فرق» را در زبان نوستراتیک باستان سراغ گرفت. او با تکیه بر شواهد پُرشمار از خانوادههای زبانی آفروآسیایی، دراویدی، قفقازی جنوبی، هندواروپایی، اورالی و آلتایی، واژهای بسیار کهن با صورت *phar به معنای «جدا کردن» را بازسازی کرده و مادۀ سامی «فرق» را حاصل الحاق پسساز «ق» به این بن ثنایی دانسته است (Bomhard, 2015, vol. 2, pp. 113-116). «فرق» ـ به معنای جدا کردن ـ از کهنترین ریشههای ثلاثی در سامی است که بازماندههای آن در همۀ زیرشاخههای این خانواده زبانی دیده میشود. همزادهای «فرق» در زبانهای خویشاوند عربی از این قرار هستند: parāqu در زبان اکدی (Black, 2000, p. 265)، פָּרַק (pāraq) در زبان عبری (Gesenius, 1939, p. 830)، פָּרַק (pāraq) در زبان آرامی ترگوم (Jastrow, 1903, vol. 2, p. 1238)، ܦܪܩ (peraq) در زبان سریانی (Costaz, 2002, p. 291)، tfrq در زبان سبایی (Beeston, et al., 1982, p. 46) و ፈረቀ (faraqa) در زبان گعزی (Leslau, 1991, p. 166). ب) فرآیند ساخت «فرق» به معنای «ترسیدن»: در پیجویی سابقۀ «فرق» (ترسیدن) در ریشههای ثنایی، باید از واژۀ نوستراتیک *phir یاد کرد که به گفتۀ بومهارد، به معنای «تکان خوردن» و «لرزیدن» است. واژۀ آفروآسیایی که او معرفی کرده، *par با همین معناست که در پی افزوده شدن پسساز «ق» موجب ساخت مادۀ ثلاثی «فرق» به معنای «ترسیدن» شده است (Bomhard, 2015, vol. 2, pp. 142-144; also See: Dolgopolsky, 2008, pp. 1706-1707). برخلاف «فرق» (جدا کردن) که بازماندههای آن در همۀ زیرشاخههای سامی دیده میشود، بازماندههای «فرق» (ترسیدن) فقط در زبان عربی و زیرشاخۀ عربی جنوبیِ معاصر یافت میشود و در دیگر زیرشاخههای سامی به چشم نمیخورد (Dolgopolsky, 2008, p. 1706; Bomhard, 2015, vol. 2, p. 143; also See: Nakano, 1986, p. 99). به عنوان جمعبندی، از آنچه بیان شد، میتوان نتیجه گرفت «فرق» دو ساخت تاریخیِ کاملاً متفاوت را پشت سر گذاشته است. این ماده یک بار دلالت بر معنای «جدا کردن» دارد و محصول الحاق پسساز «ق» به بن ثنایی «فر» ـ به معنای «جدا کردن» ـ است؛ و بار دیگر دلالت بر معنای «ترسیدن» دارد و محصول الحاق پسساز «ق» به بن ثنایی «فر» ـ به معنای «لرزیدن» ـ است.
مطالعۀ حاضر درصدد برآمد تا برای نخستین بار با بهره جستن از رویکرد معناشناسی عواطف، به این پرسش پاسخ دهد که قرآن کریم چگونه مفهوم پیچیده و انتزاعیِ «ترس» را که به حوزۀ احساسات و عواطف درونیِ انسانها مربوط میشود، مفهومپردازی و در قالب امری ملموس و قابل فهم صورتبندی کرده است. این مطالعه نشان داد:
[1] Conceptualization [2] Metonymy [3] Metaphor [4] Cognitive Semantics [5] Emotions [6] The painful emotion caused by a sense of impending danger or evil. [7] Semantics of Emotions [8] Cause of emotion for the emotion [9] Effect of emotion for the emotion [10] ریشهشناسی (Etymology) رویکردی است که قدیمترین معنای واژگان را در زبانهای نیا شناسایی میکند و سپس تحولات معنایی آنها را در گذر زمان به بحث میگذارد (Bussmann, 2006, p. 385; Campbell & Mixco, 2007, pp. 56-57). [11] Source Domain [12] Target Domain [13] Vehicle [14] Target [15] امروزه قدیمترین نیای مشترکی که در زبانشناسی از آن سخن گفته میشود، نوستراتیک باستان (Proto Nostratic) است؛ کلانخانوادهای که بسیاری از خانوادههای زبانی همچون آفروآسیایی، هندواروپایی، اورالی، آلتایی، قفقازی جنوبی و دراویدی را در خود جای میدهد و نیای مشترک آنها به شمار میرود (Dolgopolsky, 2008, pp. 7-83; Bomhard, 2015, vol. 1, pp. 1-44, 259-294). [16] complete reduplication [17] برای کارکرد پیشساز (preformative)، میانساز (informative) و پسساز (afformative) در زبانهای سامی، ر.ک: (O'Leary, 1923, pp. 180-191; Gray, 1971, pp. 45-48; Lipinski, 1997, pp. 215-228). [18] همزاد واج عربیِ «ف» در شاخههای شمالی سامی، «پ» است (Gray, 1971, pp. 11, 13; Moscati, 1980, p. 44). | ||
مراجع | ||
قرآن کریم ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمان. (1419ق). تفسیر القرآن العظیم. ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز. ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (1422ق). المحرر الوجیز. بیروت: دار الکتب العلمیة. ابن فارس، احمد. (1399ق). مقاییس اللغة (به کوشش عبدالسلام محمد هارون). بیروت: دار الفکر. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم. (1411ق). تفسیر غریب القرآن. بیروت: دار و مکتبة الهلال. ابن منظور، محمد بن مکرم. (1414ق). لسان العرب. بیروت: دار صادر. ابوحیان اندلسی، محمد بن یوسف. (1420ق). البحر المحیط فی التفسیر. بیروت: دار الفکر. ابوعبیده، معمر بن مثنی. (1381ق). مجاز القرآن (به کوشش محمد فؤاد سزگین). قاهره: مکتبة الخانجی. ابوهلال عسکری، حسن بن عبدالله. (1400ق). الفروق فی اللغة. بیروت: دار الآفاق الجدیدة. ازهری، محمد بن احمد. (2001م). تهذیب اللغة. بیروت: دار إحیاء التراث العربی. افراشی، آزیتا. (1395ش). مبانی معناشناسی شناختی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. افراشی، آزیتا. (1397ش). استعاره و شناخت. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. انوری، حسن. (1382ش). فرهنگ بزرگ سخن. تهران: انتشارات سخن. بیضاوی، عبدالله بن عمر. (1418ق). أنوار التنزیل و أسرار التأویل. بیروت: دار إحیاء التراث العربی. جوهری، اسماعیل بن حماد. (1407ق). تاج اللغة و صحاح العربیة. بیروت: دار العلم للملایین. حسندوست، محمد. (1383ش). فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی. تهران: فرهنگستان زبان فارسی. خلیل بن احمد. (1410ق). کتاب العین. بیروت: دار و مکتبة الهلال. راغب اصفهانی، حسین بن محمد. (1412ق). المفردات فی غریب القرآن. بیروت: دار العلم. زمخشری، محمود بن عمر. (1407ق). الکشّاف عن حقائق غوامض التنزیل. بیروت: دار الکتاب العربی. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر. (1314ق). الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور. قاهره: المطبعة المیمنیة. شیرزاد، محمدحسین. (1402ش). کاربست رویکرد انسانشناسی امنیت در تفسیر قرآن کریم (با مقدمۀ احمد پاکتچی). تهران: دانشگاه امام صادق (ع). صاحب بن عباد. (1414ق). المحیط فی اللغة (به کوشش محمدحسن آلیاسین). بیروت: عالم الکتاب. صراحی، محمدامین. (1391ش). بررسی مقابلهای استعاره در زبانهای فارسی و انگلیسی بر اساس نظریۀ استعارههای مفهومی (به راهنمایی محمد عموزاده) ]رسالۀ دکتری زبانشناسی همگانی. دانشگاه اصفهان[. صفوی، کورش. (1399ش). درآمدی بر معنیشناسی. تهران: سوره مهر. طبرسی، فضل بن حسن. (1372ش). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. تهران: انتشارات ناصرخسرو. طبری، محمد بن جریر. (1412ق). جامع البیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار المعرفة. طریحی، فخرالدین. (1375ش). مجمع البحرین. تهران: کتابفروشی مرتضوی. طوسی، محمد بن حسن. (بیتا). التبیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار إحیاء التراث العربی. فخر رازی، محمد بن عمر. (1420ق). التفسیر الکبیر. بیروت: دار إحیاء التراث العربی. فراء، یحیی بن زیاد. (بیتا). معانی القرآن (به کوشش احمد یوسف نجاتی و دیگران). مصر: دار المصریة. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب. (1426ق). القاموس المحیط. دمشق: مؤسسة الرسالة. فیومی، احمد بن محمد. (بیتا). المصباح المنیر. بیروت: المکتبة العلمیة. قرشی، سید علیاکبر. (1371ش). قاموس قرآن. تهران: دار الکتب الإسلامیة. قوچانی، بیتا. (1395ش). استعارههای حوزۀ مفهومی «ترس» در زبان فارسی (به راهنمایی آزیتا افراشی) ]پایاننامۀ کارشناسیارشد زبانشناسی همگانی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی[. کلانتری خاندانی، عزتالله و محمدینیا، مهدی و اکبریزاده، مسعود. (1400ش). بررسی استعارههای مفهومی خشم در قرآن کریم. زبانپژوهی، 13(38)، 35-62. https://doi.org/10.22051/JLR.2019.25458.1681 کمالالدین، حازم علی. (1429ق). معجم مفردات المشترک السامی فی اللغة العربیة. قاهره: مکتبة الآداب. مشکور، محمدجواد. (1357ش). فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران. مصطفوی، حسن. (1368ش). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. مقاتل بن سلیمان. (1423ق). التفسیر (به کوشش عبدالله محمود شحاتة). بیروت: دار إحیاء التراث العربی. یعقوب الثالث، اغناطیوس. (1969م). البراهین الحسیة علی تقارض السریانیة و العربیة. دمشق: نشر مؤلف. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 43 |