
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,724 |
تعداد مقالات | 14,104 |
تعداد مشاهده مقاله | 34,293,775 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,740,843 |
رویکرد انتقادی به روش کرونه در مقالۀ «مشرکان چگونه امرار معاش میکردند؟» با تکیه بر روش بازسازی تاریخی | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 4، دوره 16، شماره 2 - شماره پیاپی 62، تیر 1403، صفحه 41-56 اصل مقاله (1.25 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2025.142473.2685 | ||
نویسندگان | ||
الهام آقادوستی1؛ امیر احمدنژاد* 2 | ||
1دانش آموخته دکتری رشته علوم قرآن و حدیث. دانشکده الهیات و معارف اهل بیت. دانشگاه اصفهان. اصفهان. ایران | ||
2استادیار گروه علوم قرآن و حدیث. دانشکده الهیات و معارف اهل بیت. دانشگاه اصفهان. اصفهان. ایران | ||
چکیده | ||
پاتریشا کرونه، محقق معاصر دانمارکی، در یکی از مقالات خود با عنوان «How did the quranic pagans make a living»، سعی دارد چگونگی امرار معاش مشرکان مکه را در عصر نزول قرآن نشان دهد. او در این مقاله با تکیه بر قرآن کریم، که تنها منبع مطمئن مسلمانان است، آیات مختلف مکی و مدنی مرتبط با سؤال اصلی خود را جمعآوری میکند و درنهایت نتیجه میگیرد که مشرکان مکه کشاورز، باغدار، دامدار و ماهیگیر بودهاند. این مسئله که با شرایط جغرافیایی مکه ناسازگار بوده است، نویسنده را به ارائۀ این نظریه میکشاند که مکه در صدر اسلام در مکانی دیگر، غیر از موقعیت کنونی خود قرار داشته است. پژوهش حاضر در رویکردی انتقادی به مقالۀ کرونه، سعی دارد با استفاده از روشی که این نویسنده در پیش گرفته است، یعنی روش «بازسازی تاریخی» و با تکیه بر آیات قرآن، ادعای او را تحلیل و ارزیابی کند. آنچه درنهایت حاصل میشود، آن است که پاتریشا در بررسی آیات به قرائنی همچون بافت سوره، زمان نزول، مخاطبان آیات و سور توجهی نداشته و همین امر باعث شده است مخاطب همۀ سورۀ مکی را مشرکان مکه در نظر بگیرد که در یک جامعۀ روستایی زندگی میکردند. | ||
کلیدواژهها | ||
پاتریشا کرونه؛ مشرکان مکه؛ بازسازی تاریخی؛ مخاطبشناسی | ||
اصل مقاله | ||
پاتریشا کرونه، محقق دانمارکی و از سران جریان شکاکیت در سیرهپژوهی غرب است. او در سال 1974، رسالۀ دکترای خود را در موضوع «نقش موالی در دولت امویان»، تحت نظارت و راهنمایی پروفسور برنارد لوئیس به اتمام رساند (Robinson, 2015, p. 599). او ازجمله مستشرقان معاصری است که پژوهشهایش در حوزۀ مطالعات اسلامی، بازتابها و واکنشهای گستردهای بههمراه داشته است. دیدگاههای شاذ او در برخی مسائل مربوط به تاریخ اسلام، در آثارش خودنمایی میکند. او نسبتبه منابع اسلامی خوشبین نبوده و سعی کرده است تا در آثارش بیشتر به منابع غیر اسلامی توجه نشان دهد و معتقد است در بحث از اسلام و متعلقات آن، نباید به منابع اسلامی رجوع شود، بلکه باید دیگر منابع پیشااسلامی و منابع تاریخ جهان جستوجو و اطلاعات راجع به اسلام از آن منابع استخراج شود (برای نمونه نک: کتاب هاجریسم ازCrone & Cook, 1997 )؛ اما منابعی که برای استناد به آنها مراجعه میکند، گاهی منابع معتبری نیست و در صحت آنها تردید وجود دارد. این محقق دانمارکی بیش از هر چیز دربارۀ خاستگاه اسلام بحث میکند. نظرات او متکی بر دیدگاه مستشرقانی چون گلتسیهر و شاخت است که به منابع اسلامی بهویژه روایت و احادیث تشکیک میکند. به این ترتیب کرونه در ادامۀ نظرات ایشان، در بازسازی تاریخ اسلام با تکیه بر منابع غیر اسلامی میکوشد. تالیفات کرونه که عمدتاً بین سالهای 1970 تا 1990 میلادی نگاشته شده است، دربارۀ بازسازی تاریخ اسلام با کمک منابع غیر اسلامی است. یکی از این نگاشتهها، مقالهای است با عنوان «مشرکان قرآن چگونه امرار معاش میکنند؟» (How did the quranic pagans make a living) که طی آن سعی دارد برخلاف رویۀ پیشین، نظریۀ خود را تنها با اتکا بر آیات قرآن، ارائه کند. به عبارت دیگر او در اقدامی متفاوت نسبتبه آثار پیشین خود، که سعی داشت بهمنظور بازسازی تاریخ اسلام از منابع غیر اسلامی بهره بگیرد (Crone, 1977 Cook &)، در این مقاله تنها بر منابع اسلامی و البته فقط بر قرآن تکیه میکند تا یکی از مدعیات خویش را دربارۀ خاستگاه اسلام اثبات کند. سؤال اصلی کرونه در این مقاله، چگونگی امرار معاش مشرکان است. او بهمنظور دستیابی به پاسخ این پرسش، آیات متعددی از قرآن را جمعآوری میکند که مرتبط با پیشه مخاطبان باشد. او درنهایت از مجموع این آیات نتیجه میگیرد مشرکان مکه انواع مشاغل ماهیگیری و باغداری و غیره داشتند و چون این مسئله با موقعیت جغرافیایی مکه تناسب ندارد، امکان اینکه مکه در مکان دیگری واقع شده باشد، وجود دارد. آنچه در پژوهش پیش رو مطرح میشود، آن است که چگونه با استفاده از روش پاتریشا در اثبات فرضیهاش دربارۀ خاستگاه اسلام و بهطور دقیق راجع به پیشۀ مشرکان عصر نزول، این دیدگاه را رد یا تأیید و با تکیه بر آیات قرآن، دلایل او را در اثبات مدعایش نقد و بررسی کرد. به همین منظور لازم است ابتدا روشی تبیین شود که پاتریشا در این مقاله اتخاذ کرده است تا با استخدام همین روش، نظریاتش را نقد کرد. روش پاتریشا در مقالۀ مذکور، با عنوان «بازسازی تاریخی» (Historical reconstruction) شناخته میشود. در این روش محقق بهجای تکیه بر منابع تاریخی و روایی و سیره، به اشارات پنهان و دلالتهای ضمنی متنی توجه میکند که هدف بررسی قرار گرفته است. درواقع پژوهشگر در این روش سعی دارد از لابهلای متن و از نشانههایی که بهطور مستقیم به موضوع مدنظر اشارهای ندارد، اشاراتی بیابد که در بازسازی فضای تاریخی مؤثر است. پاکتچی نام این اشارات را «رد» میگذارد و آنها را اطلاعات و یا ردپاهایی میداند که بهطور ناخودآگاه هنگام ثبت یک رویداد، به جای میماند و آن اطلاعات برای یک مورخ ارزشمند است (پاکتچی، 1391، ص. 43). متنی که در مقالۀ کرونه، متن محور معرفی میشود تا دادههای تاریخی از آن استخراج شود، آیات قرآن است. درواقع محقق همچون مفسر تفسیر موضوعی، آیاتی را جمعآوری میکند که مستقیم یا غیرمستقیم به موضوع او مرتبط است و درنهایت از چینش آنها در کنار هم، به نتایجی دست مییابد. در مقالۀ پیش رو سعی میشود با استفاده از همین روش، نظرات کرونه نقد و ارزیابی شود.
پاتریشا مؤلف آثاری همچون هاجریسم (Hajarism) و تجارت مکی (Meccan Trade and the Rise of Islam)، است که برخی از آنها ازجمله کتاب تجارت مکی، از سوی پژوهشگران داخلی و خارجی نقد شده است. او در این کتاب بازرگانی را پیشۀ اصلی مشرکان مکی میداند و آن را نقد میکند. اوری (Ury, 1990) در مقالۀ «تجارت مکه و تفسیر قرآن (آیۀ دوم سورۀ بقره)» (Meccan trade and Quranic Exegesis (Quran 2: 198)) ، دیدگاه پاتریشا را در این کتاب نقد میکند. مستشرق دیگری با نام سرجنت (Serjeant, 1990) نیز، مقالۀ «تجارت مکه و ظهور اسلام: تصور غلط و جدلهای معیوب» (Meccan Trade and the Rise of Islam: Misconceptions and Flawed Polemics) را در نقد کتاب تجارت مکۀ کرونه به رشتۀ تحریر درمیآورد. خضری و بایرام (1395) نیز در مقالۀ «واکاوی نقش رویکرد شکاکانۀ پاتریشا کرونه در شکلگیری دیدگاههای او در کتاب تجارت مکه و ظهور اسلام»، دیدگاههای او را رد میکنند. از دیگر آثار پاتریشا، مقالهای است با عنوان «مشرکان مکه چگونه امرار معاش میکنند؟» که با روش بازسازی تاریخی نگاشته شده است. محقق در این مقاله در تلاش است با استناد به آیات قرآن، پیشۀ مشرکان مکه را در آستانه بعثت بررسی کند. مقالۀ مذکور تا جایی که نگارندۀ این سطور جستوجو کرده است، بهصورت مستقل از سوی دیگر محققان واقع انتقاد و بررسی نشده است. پژوهش حاضر در نظر دارد مقاله مذکور با استفاده از روش این محقق دانمارکی در استفاده از منابع و محور قرارد دادن آیات قرآن، نقد و بررسی کند.
پاتریشا کرونه در ابتدای مقالۀ «مشرکان چگونه امرار معاش میکردند»، به این مسئله اشاره میکند که موضوع اعتبار قرآن، تنها منبع موثق در ظهور اسلام، همواره محل پرسش بوده است؛ اما در ادامه اشاره میکند که قرآن منبعی غنی از اطلاعات تاریخی نیست (Crone, 2005, p. 387). مقالۀ مذکور دربارۀ منابع امرار معاش مشرکان عصر نزول بحث میکند و آن را ازطریق چند منبع میداند: نخست ایشان را اهالی جامعۀ روستایی میداند که به کشاورزی و دامپروری مشغول بودند؛ سپس سفرهای دریایی و زمینی برای ایشان برمیشمرد و درنهایت تجارت را پیشۀ دیگری برای این گروه معرفی میکند. آنچه باعث شده است تا مقالۀ کرونه برجسته و مهم تلقی شود، روشی است که او در اثبات فرضیات خود به کار گرفته و با محور قرار دادن آیات قرآن، تنها منبع استنادشده در این مقاله، جامعۀ مشرکان را در عصر نزول قرآن بررسی کرده است. او با تمسک به آیات متعدد در پی اثبات آن است که کلمات قرآن و اشارات آیات، حاکی از آن است که ما در یک جامعۀ روستایی و کشاورزی هستیم که همه نمودهای آن شامل زمینهای زراعی، باغها، میوهها و محصولات، انواع چارپایان، مراسمهای مختلف کشاورزی و دامپروری، بهخوبی در آیات منعکس شده است. نخستین برداشتی که از آیات سورۀ انعام میکند، آن است که با توجه به اشاراتی به سبزیجات (خضر)، غلات (حب)، نخلهای خرما (نخل)، باغها (جنات)، انگور (اعناب)، زیتون (الزیتون) و انار و توجهدادن به خاک و کشت بر آن در این سوره و سورههای دیگر، احتمالاً مخاطب، گروهی از کشاورزاناند. از سویی در آیات دیگر، از مراسم کشاورزی نزد ایشان خبر میدهد و معتقدات ایشان را تشریح میکند که قسمتی از کشت خود را برای خدا و قسمتی را برای شرکای خدا اختصاص میدهند. او همچنین ادعا میکند که با توجه به آیین آنها که شامل تقدیس اولین میوههای کشاورزی و اولین فرزندان حیوانات اهلی است، پس ما در یک جامعۀ کشاورزی هستیم که هم کافران و هم مؤمنان، مزارع و باغها دارند و دانهها و زیتون و انار برداشت میکنند (Crone, 2005, p. 388). او در کنار کشاورزبودن مشرکان، پیشۀ دیگری را برای ایشان در نظر میگیرد و آن دامپروری است که از خلال اشارات آیات به برپایی آیینهایی برای حیوانات و ممنوعیت سوارشدن بر برخی از آنها و نیز ذکرکردن نام خدا هنگام قربانیکردن آنها، اشاره میشود. پاتریشا در اشاره به آیاتی از سورۀ انعام نتیجه میگیرد که کافران فقط شترها را نگهداری نمیکردند، گوسفند، بز و گاو نیز داشتند. او تصریح میکند که اشاره به گرما و فوایدی که در پوست حیوانات وجود دارد، اشاره به کالاهای ساختهشده از پشم، خز و موهای آنها، توجه به حرکت چارپایان بهسمت مراتع در هر صبح و شام نیز، همگی نشان از آن دارد که با یک جامعۀ روستایی مواجهیم. کرونه از اشارات مربوط به حوادثی مانند توصیف مشاهد قیامت و یا مثلهایی که در قرآن در موضوعات مختلف به کار رفته است نیز، در راستای هدف خود، یعنی تعیین نوع امرار معاش مشرکان بهره گرفته است؛ برای نمونه، به آیاتی اشاره میکند که کوهها را در روز قیامت به پشم تشبیه میکند و در مثلی دیگر خدا از مردم میخواهد که عهد و پیمان خود را زیر پا نگذارند و مانند زنی نباشند که نخهای بافتهشدۀ خود را باز کرده است. او از همۀ این مثلها نتیجه میگیرد که مخاطبان بهدلیل روستایی و کشاورزبودن، با مفاهیم نخ و پشم و غیره آشنا هستند (Crone, 2005, p. 389). پاتریشادر ادامۀ همین مقاله به دو مثال قرآنی برای اثبات مدعای خویش تمسک میجوید: اینکه ما در یک جامعۀ کشاورزی هستیم، با دو مثل ثابت میشود: یکی دربارۀ گروهی از افراد است که صاحب باغیاند و تصمیم میگیرند صبح روز بعد میوۀ آن را جمعآوری کنند و بدون گفتن «خدا بخواهد» و بدون اینکه از آن محصول چیزی به فقرا بدهند، این کار را انجام دهند و باغ در طول شب خراب میشود؛ مثل بعدی دربارۀ دو مرد مؤمن و بیایمان است که خداوند به آنها باغ عطا کرده بود، مرد بیایمان برای خدا شریک قائل شد و خداوند باغ او را نابود کرد. این یک تصویر از جامعۀ مشرکان مکه در ابتدای ظهور اسلام است (Crone, 2005, p. 389). نویسندۀ مقاله مدعی است که نخستین مشرکان نیز کشاورز بودهاند. در همین راستا، ملتهایی که پیامبران پیشین بهسوی آنها مبعوث شدهاند نیز، پسران کشاورز توصیف شدهاند. هود به قوم خود میگوید که خدا به آنها گاو و پسران، باغها و چشمهها داده و در صورت توبه، به ایشان وعدۀ باران فراوان داده است (هود/52). صالح از قوم خود میپرسد که آیا آنها در باغها، چشمهها، مزارع و نخلهای خرما با گیاهانی تقریباً با وزن میوه، در امان خواهند بود. افرادی که موسی از مصر بیرون آورد نیز، کشاورز بودند (Crone, 2005, p. 390). این نویسنده حتی با تأکید، مربوط به کشاورزی را در زمرۀ آیات مکی میداند نه مدنی. هرچند معتقد است در آیات مدنی هم اشاراتی به کشاورزبودن مخاطبان بیان شده است. از جملۀ این آیات، فقراتی از سورۀ بقره است که مَثَل کسانی را که در راه خدا خرج میکنند، به دانۀ ذرت تشبیه میکند که هفت خوشه دارد و هرکدام دارای صد دانه است. یا مَثَل کسانی که در راه خدا خرج میکنند، مانند باغ روی تپهای است که هنگام بارندگی شدید، محصولشان دو برابر میشود. او معتقد است که کشاورزی و پوشش گیاهی بهطور برجسته در قرآن نشان داده شده است. این نویسندۀ دانمارکی پس از بیان این اشارات چنین مینویسد که چگونه این مسئله با این ادعا تطبیق مییابد که مشرکان در درهای بیآب زندگی میکردند؟ هرچند بقایای نوزده سد یا بیشتر هنوز در حجاز وجود دارد و نشانگر آبرسانی به منطقۀ حجاز و مکه است، اما این سدها عمدتاً پس از ظهور اسلام ساخته شدهاند و به نظر میرسد هیچکدام از آنها در مکه نیستند (Crone, 2005, p. 391). کرونه میگوید ما درواقع مشکل را با فرض باروربودن مکه حل نمیکنیم؛ زیرا خود قرآن است که محراب ابراهیمی را در درهای بدون کشت و مشرکان را در محیطی بارور قرار میدهد؛ بنابراین، این سؤال مطرح میشود که آیا قرآن پناهگاه ابراهیمی را محل سکونت مشرکین میداند؟ (Crone, 2005, p. 391) مطمئناً غیرممکن نیست. شاید در اینجا این فرض وجود داشته باشد که کشاورزی بعداً ظهور کرده است. شاید هم جامعۀ کشاورزی مشرک در جایی دیگر واقع شده است؛ زیرا گزارشهایی وجود دارد که براساس آنها مکه بهطور غیرمعمول بارور است، به این ترتیب در دوران جرهم، عمالقه و قصی (اما نه ظاهراً در زمان پیامبر)، مکانی خالی از کشت شناخته شده بود. مکه باید مکانی با فضاهای وسیع و ساختناپذیر بوده باشد که زائران مانند گذشته چادرهای خود را برپا میکردند، نه یک شهر مستحکم. او در ادامه این پرسش را مطرح میکند که مفسران چگونه آیاتی را توجیه میکنند که مشرکان بهطور ضمنی یا صریح، کشاورز توصیف شدهاند؟ او در پایان این مقاله چنین نتیجه میگیرد که آیات قرآنی خطاب به مشرک یا مربوط به آن، ما را به یک اقتصاد مختلط میبرد که در آن کشت غلات، انگور، زیتون و نخل با پرورش گوسفند، بز، شتر، گاو و دیگر حیوانات ترکیب شده است. علاوه بر آن فعالیتهای دریایی، حداقل تا حد ماهیگیری نیز برای ایشان متصور بوده است. در این جامعه، مشرک مکی مبادلات داخلی و اندکی تجارت خارجی نیز وجود داشته است. استعارهای قرآنی گواه یک سیستم توسعهیافتۀ حسابداری نوشتاریاند که نشان میدهد جامعه در همۀ مناطق روستایی پیچیدگی دارد و سطح بالای سواد برای چنین جامعهای پیشفرض است. او در مستندکردن فرضیۀ خود به واژگان غنی مربوط به نخل خرما و همچنین اصطلاحات شبدر، برگ یا ساقۀ دانهها، باغهایی با درختان ضخیم کاشتهشده (جنات الفافا) و موارد دیگر هم اشاره میکند (Crone, 2005, p. 395). پاتریشا از آیاتی که در کل سورهها آمده است، گزیدههایی را چینش میکند که مطابق فرضیهاش مبنی بر کشاورزبودن مشرکان است. اشکال دیگر پاتریشا آن است که مخاطب همۀ آیات را مشرکان مکی میداند و در تطبیق آیات با ایشان و محیط جغرافیایی ایشان میکوشد؛ برای نمونه ایشان در قسمتی که به سفرهای دریایی مشرکان بهعنوان نوع دیگری از امرار معاش اشاره دارد، چنین بیان میکند که ما باید مشرک را ماهیخوار تصور کنیم (Crone, 2005, p. 395) و این یک ایدۀ شگفتانگیز است که مکیها باید ماهیگیر بوده باشند، چه برسد به اینکه آنها باید ماهیهای آب شیرین میخوردند (Crone, 2005, p. 396). او هرگز چنین احتمالی را مطرح نکرده است که در آیاتی که به صید ماهی و استخراج زیورآلات از دریا و نزدیکی و اختلاطنیافتن دو دریای شور و شیرین سخن گفته شده است، شاید مراد قومی غیر از مکیان باشند.
روشی که پاتریشا در این مقاله در پیش گرفته است، آن است که گزارههای تاریخی را ازطریق اشارات قرآن استخراج میکند. به بیان دیگر سعی دارد اموری را که در تاریخ مسکوت مانده و به آنها اشاره نشده است، از خلال برخی آیات استنباط و با کمک آیات دیگر آنها را تقویت کند. او بدون توجه به تاریخ نزول، مخاطبان و فضای هر سوره، سعی دارد از کنار هم قرار دادن آیات مختلف از سرتاسر قرآن، به نتیجۀ دلخواه خود برسد؛ حال آنکه به فرمودۀ امیرالمؤمنین علیهالسلام، قرآن ذو وجوه است و هرکس با هر مذهب و فرقهای میتواند دلایلی بر تقویت و تأیید فرقۀ خود از قرآن استخراج و عرضه کند؛ بنابراین نخستین انتقادی که به این محقق وارد است، آن است که ایشان برای به دست آوردن نتایج مطلوب خود، بدون در نظر گرفتن سیاق هر سوره، که متفاوت از سورۀ دیگر است، تنها به آیاتی استدلال کرده است که در تقویت فرضیهاش او را یاری میکند. تنها نکتهای که او به آن توجه کرده است، آن است که گاهی به مدنی و مکیبودن سور اشاره و غالباً آیات مکی را مبین کشاورزبودن مشرکان معرفی کرده است. پاتریشا در این مقاله در نظر دارد با اثبات اینکه مشرکان عصر نزول، در جامعۀ روستایی به سر میبردند، مکان مکه را از محل فعلی آن به مکانی دیگر انتقال دهد. هرچند در این مقاله بهوضوح سخنی از این مسئله مطرح نمیکند و تنها در غالب احتمال به آن اشاره کرده است (Crone, 2005, p. 391)، اما شواهدی از آیات قرآن ارائه میدهد که طبق آن مکه سرزمینی بایر بوده و نمیتوانسته است میزبان آیاتی باشد که همگی بر سرسبزی و حاصلخیزی مکان نزول دلالت دارد. درواقع یک دوگانگی مطرح میکند که محراب ابراهیمی طبق آیاتی که به ابراهیم خطاب شده است، در درهای بدون کشت قرار دارد، و از سوی دیگر طبق دستهای دیگر از آیات، مشرکان در محیطی بارور سکونت داشتند (Crone, 2005, p. 391). جمع بین این دو تناقض حتی با مسئلۀ سدسازی و آبیاری مکه هم حلشدنی نیست؛ زیرا ازنظر کرونه عمدۀ این سدها پس از اسلام ساخته شدهاند. بنابراین احتمال میدهد که کشاورزی بعد از دوران ابراهیم در مکه رونق گرفت و یا مکه در مکان دیگری واقع شده بود (Crone, 2005, p. 391). اساسیترین انتقادی که به مجموع کار پاتریشا وارد است، آن است که او در ارتباط با فضای هر سوره، به مهمترین رکن هر سوره، که تعیین مخاطبان آن است، بیتوجه بوده است؛ به عبارت دیگر، او چنین فرض گرفته است که مخاطب قرآن در همۀ سورهها تنها مشرکاناند. در صورتی که هر سوره به تناسب فضای نزول و تاریخی که در آن سوره نازل شده است، مخاطبان خاصی دارد که از سرتاسر شبهجزیره و یا حتی خارج از آن نیز هستند. شاید این مسئله در پاسخ به کل مقالۀ او کفایت میکند که توجهنکردن به مخاطبان خاص هر سوره، پاتریشا را با چالشی مواجه کرده است که راه برونرفت آن چیزی جز ارائۀ فرضیۀ تغییر مکان فعلی مکه نبوده است. در حقیقت این پژوهشگر برای حل این مسئله که قرآن مخاطبانی از جنس کشاورزان، دامپروران و ماهیگیرانی داشته و همگی را بر مشرکان مکی حمل کرده است، سختترین راه را انتخاب کرده و آن این است که مکه سرزمین بسیار باروری بوده و امکان نداشته است در مکان فعلی خود، یعنی در جایی خشک و بی آب و علف بوده باشد. در حقیقت بحث دربارۀ مخاطبشناسی و همچنین بافت نزول هر سوره، به این سؤالات پاسخ میدهد و علت اشاره به انواع محصولات کشاورزی، دامداری، دریا، کشتی و صید ماهی را آشکار میکند. بدیهی است که تمام مخاطبان آیات قرآن و یا حتی سور مکی، مشرکان مکه در نظر گرفته نمیشوند. شواهد تاریخی و حتی قرآنی فراوانی وجود دارد که بر این مسئله اتفاقنظر دارد. بهمنظور پاسخ به دیدگاههای کرونه لازم است با استفاده از همان روشی که او در استخراج این گزاره ها به کار گرفت، یعنی روش بازسازی تاریخی با محوریت آیات، به اشکالات و فرضیات او پاسخ داده شود. به همین مناسبت به بررسی فضای نزول و مخاطبان چند نمونه از سورههایی اشاره میشود که تنوع مخاطبان در آن بارز است و یا سوری است که پاتریشا با تمسک به آیات آن، در اثبات فرضیات خود کوشیده است. 5-1- سورۀ مریم سورۀ مریم بزرگترین شاهد بر تنوع مخاطبان سورههاست. این سوره به شهادت آیات، سیاق سوره، واژگان دخیل و اشاره به نام برخی از انبیا بهطور خاص (صرفنظر از شواهد تاریخی)، حاکی از آن است که مخاطبانش ساکنان غیر مکیاند. در این سوره برای نخستین بار از برخی انبیا همچون ادریس و یحیی سخن به میان میآید، ایشان را تمجید میکند و مبین حضور پیروان این انبیا در میان مخاطبان است. از سوی دیگر استعمال واژگان پربسامدی همچون «رحمن» که ریشهای عبری یا سریانی دارد و بیش از همه در جنوب عربستان رواج داشته است (zammit, 2002, p. 191؛ جفری، 1372، ص. 221)، در کنار حمیریبودن واژۀ «عتیّا» و حبشیبودن واژگان «جهنم و شیطان و رجیم» (جفری، 1372، ص. 221؛ سیوطی، 1421ق.، ص. 1/430)، همگی خاستگاه جغرافیایی این واژگان و درنتیجه مخاطبان سوره را نشان میدهد. همینطور استعمال حجم بالایی از واژگان سریانی مانند «حنان، ساعة، شیعه و طور» و واژگانی که از منابع مسیحی و انجیل گرفته شده است، مانند «زکی و صدیق» یا واژگان آرامی و عبرانی مانند «رحمن، صوم، نذر» (جفری، 1372، ص. 221)، نشانگر مذهب مخاطبان و اهل کتابیبودن ایشان است. محتوای آیاتی که به مسئلۀ توحید اشاره دارد نیز، دلیل دیگری بر موحد و غیر مشرک بودن مخاطبان این سوره است. همۀ این دلایل درونمتنی در کنار شواهد تاریخی که بر قرائت این سوره از سوی جعفر بن ابیطالب بر پادشاه حبشه دلالت دارد (ابن کثیر، بیتا، ج. 3/94؛ الجابری، 1400، ج. 1/436)، مبین آن است که مخاطبان این سوره افرادی غیر از مشرکان مکهاند و این نخستین نقض مقالۀ خانم پاتریشا کرونه است که همۀ مخاطبان سور مکی را یکی فرض میکند و ایشان را همگی مشرکان مکی میداند (برای مطالعۀ بیشتر دربارۀ مخاطبان سورۀ مریم، نک: آقادوستی و همکاران، 1403). 5-2- سورۀ کهف دومین سورهای که با استناد به آن، نظریۀ کرونه را رد کرد، سورۀ کهف است. در این سوره صرفنظر از گزارشهایی که در منابع تاریخی آمده است، با تکیه بر آیات قرآن، نوع مخاطب شناسایی میشود. در این سوره به ماجرای صاحب دو باغ اشاره شده است که کرونه برای تقویت فرضیۀ خود در کشاورزبودن مشرکان مکی، به آن استناد کرده است؛ اما آنچه از پیگیری و بررسی این آیات و شأن نزولها و همچنین واکاوی واژگان این سوره حاصل میشود، نتیجهای متفاوت از دستاوردهای کرونه ارائه میدهد. در این سوره به زینتهای زمین اشاره شده «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلىَ الْأَرْضِ زِینَةً لهَّا» (کهف/7) و باغهای دو مرد مشرک و مؤمن را توصیف کرده است: «وَ اضْرِبْ لهَم مَّثَلًا رَّجُلَینْ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَینْ مِنْ أَعْنَابٍ وَ حَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنَا بَیْنهَمَا زَرْعًا/ کلِتَا الجْنَّتَینْ ءَاتَتْ أُکلُهَا وَ لَمْ تَظْلِم مِّنْهُ شَیْا وَ فَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نهَرًا» (کهف/32، 33). همانطور که این محقق دانمارکی اشاره کرده است، این باغها و توصیفات متناسب با سرزمین خشک و بایر مکه نیست؛ بنابراین برای حل این موضوع به راهحلی متمسک شده است که پذیرفتنی نیست؛ اما آنچه بدون بیان نظرات شاذ و نپذیرفتنی بیان کرد، آن است که مخاطبان این آیات را افرادی غیر از ساکنان مکی در نظر بگیریم. به عبارت دیگر باید در جستوجوی سرزمینی بود که هم به سرسبزی و انبوه درختانی چون انگور معروف بوده است، هم امکان تهدیدشدن به زمین خشک و بیحاصل را داشته است «وَ إِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیهْا صَعِیدًا جُرُزًا» (کهف/8) و هم با ماجرای اصحابالجنه مطابقت دارد. نخستین مکانی که با توجه به گزارشهای تاریخی به آن رهنمون میشویم، سرزمین طائف است که با اشارات قرآن هم سازگار است؛ زیرا از سویی یکی از شأن نزولهایی که برای ماجرای صاحب دو باغ نقل شده است، آن است که مراد از این دو باغ، باغهایی در طائف بوده است (ابن عاشور، 1420ق.، ج. 15/64) که با فضایی که قرآن از این دو باغ ترسیم میکند و نیز با توجه به آنچه دربارۀ آیات اولیۀ این سوره و اشاره به زینتهای زمین و ارتباطش با طائف مطرح شد، تأملپذیر است. از سوی دیگر ارتباط بین برخی از واژگان این سوره با لهجههای مختلف غیر حجازی نیز، مبین ملیت این مخاطبان است. طبق نقل سیوطی در الاتقان، واژۀ «حُسباناً» (کهف/40) و «خَرجاً» (کهف/94) در لهجۀ حمیری است (سیوطی، 1421ق.، ج. 1/420) و این مسئله با گزارشی بیارتباط نیست که حموی دربارۀ ساکنان طائف آورده است. حموی بیشتر ساکنان طائف را از ثقیف و حمیر میداند (حموی، 1995م.، ص. 11). سیوطی همچنین واژگان «رَجماً» (کهف/22)، «مُلْتَحَداً» (کهف/27) و «یَرْجُوا اللَّهَ» (کهف/110) را نیز به نقل از ابوالقاسم از لهجۀ هذیل میداند (سیوطی، 1421ق.، ص. 1/420). این در حالی است که شهر طائف در دامنۀ کوه غَزوان واقع شده بود و ساکنان غزوان از قبایل هُذیل بودند (حموی، 1995م.، ص. 11). سیاق آیات این سوره نیز از ساکنان سرزمینی حکایت دارد که به سرسبزی و زیبایی و داشتن اهالی ثروتمند و مغرور مشهور بود. انذارها، حوادث و ماجراهایی که در این سوره اشاره شد، خطاب به کسانی است که در چنین سرزمینی ساکناند و به اموال خود میبالند. ماجرای صاحب دو باغ، بزرگترین شاهد بر این ادعاست. همۀ این شواهد قرآنی در کنار گزارشهای تاریخی که از سفر پیامبر به طائف در سال نهم یا دهم بعثت، یعنی پس از وفات ابوطالب خبر میدهد، مطابقت دارد (طاهری، 1397، ص. 39؛ القاری الطائفی، 1431ق.، ص. 23). عابد جابری فیلسوف و مفسر مراکشی (درگذشته 2010م/1389ش) نیز این سال را مرحلۀ مواصله الاتصال بالقبائل و الاستعداد للهجره الی المدینه نامیده است (الجابری، 1399، ج. 2/336)؛ یعنی زمانی که طی آن پیامبر برای ایجاد زمینه برای هجرت با قبایل در ارتباط و علت سفر به طائف نیز دعوت از ثقیف و یافتن پناهگاهی برای هجرت مسلمانان به آنجا بوده است. بنابراین مخاطبان این سوره و یا حداقل بخشی از آن، ساکنان طائف بودند که آیاتی متناسب با فضای معیشتی ایشان نازل شده است. این نظریه که با سیاق آیات و واژگان سوره و نیز قرائن تاریخی و تفسیری مطابقت دارد، پذیرفتنیتر از آن است که بهدلیل اشاره به درختان انبوه و چشمههای جاری و حاصلخیزی زمین، چنین فرض کرد که مشرکان مکه باغدار بودهاند و بهدلیل اینکه مکه سرزمینی خشک و بیحاصل است، موقعیت جغرافیایی مکه در غیر از مکان کنونی قرار داشته است (برای مطالعۀ بیشتر دربارۀ ساکنان طائف، نک: آقادوستی و احمدنژاد، 1403). 5-3- سورۀ انعام سومین سورهای که در نقد دیدگاه کرونه به آن متسمک میشویم، سورۀ انعام است که این محقق با استناد به آیات مربوط به چارپایان در پی اثبات دیدگاه خود در پیشۀ دامداری مشرکان و تصویر فضای روستایی مکه است. این سوره مخاطبان متنوعی را در برابر خود دارد که با توجه به نظر مفسران و نیز دلالت آیات، زمان نزول آن در ایام حج در نظر گرفته میشود. جابری در تقسیم سورههای مکی به ادوار ششگانه، آغاز مرحلۀ چهارم دعوت را از سورۀ حجر میداند و مدعی است که آیۀ «فاصدع بما تومر و اعرض عن المشرکین» (حجر/94، 95) به معنای متوجهکردن دعوت بهسوی قبایل ساکن خارج مکه در ایام حج و بازارهای سالیانه است. سورۀ انعام نیز دومین سوره در این مرحله است که با بازتکرار خطاب سورههای گذشته در سیاقی جدید و افزودن مضامین جدیدی که بهطور مستقیم با معیشت دامداری زندگی قبیلهای مرتبط است، آغاز این مرحله را اعلام میکند (الجابری، 1399، ج. 2/93). درواقع جابری مدعی است مخاطبان این سوره تنها سران و بزرگان قریش نیستند، اعرابیاند که به موسم بازارهای سالیانه آمده و دشمنان دعوت محمد در بازارها به مبارزه با پیغمبر علیه وی مشغولاند. این مفسر موضوع حلال و حرام را در حیوانات قربانی و دیگر حیوانات و همچنین کشتن فرزندان را از بیم فقر و یا ترس از ننگ را در میان عرب بادیه و صحرانشین بیش از دیگر اعراب، متداول میداند (الجابری، 1399، ص. 94). در راستای دیدگاه این مفسر، آیاتی را که به مخاطبان پیرامون امالقری و خارج از مکه اشاره میکند، اینچنین دستهبندی کرد؛ گروهی از آنها به پدیدههایی اشاره دارد که مربوط به محیط مکه و مخاطبان مکی نیست؛ ازجمله اشاره به جنات معروشات، گیاهان سرسبز و دانهها، درختان انار و انگور و زیتون که در مکه خبری از آنها نیست یا بهندرت در دسترس قرار میگیرند: «وَ هُوَ الَّذِى أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کلُ شىَءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نخُّرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُّترَاکِبًا وَ مِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِیَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِّنْ أَعْنَابٍ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَ غَیرْ مُتَشَابِهٍ انظُرُواْ إِلىَ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنَّ فىِ ذَلِکُمْ لاَیَاتٍ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُون» (انعام/99). همچنین اشاره به مخاطبانی که با راههای خشکی و دریا، ستارگان راهنما و تاریکی در دریا آشنا هستند: «وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتهَتَدُواْ بهِا فىِ ظُلُمَاتِ الْبرَّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الاَیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُون» (انعام/97) و اشاره به کشت و محصولات و خوشهها و نیز پروراندن حیوانات مرتبط با بادیهنشینیان یا صاحبان مزارعی که حرفۀ ایشان کشاورزی و دامداری بوده است. این مسئله دال بر حضور صاحبان این مشاغل در مکه، بهدلیل ایام حج است. از سوی دیگر تنوع واژگان دخیل در این سوره، مؤید این فرضیه است؛ زیرا با وجودی که تقریباً تمام واژگان دخیل این سوره آرامی یا سریانیاند، اما از دو منطقۀ مختلف عربستان شمالی و عربستان جنوبی وارد شدهاند. این واژگان شامل «صَنَم، سلّم، خِنزیر، مَلک، مَلَکوت، إملاق و قِرطاس» است که تقریباً واژگان کلیدی این سورهاند، از عربستان شمالی آمدهاند و واژگان «بَشَر، حِکمة، شِرک، أساطیر و رُمّان» که از عربستان جنوبی گرفته شدهاند. علاوه بر آن برخی از واژگان مانند «مُعجِزین، مُبلِسون و مِدرار»، از لهجههای اطراف مکه مانند هُذَیل و کنانه گرفته شدهاند. در کنار این شواهد، به کشت زیتون و غلات نیز اشاره میشود که در آیات این سوره بررسی شدهاند. پاتریشا دربارۀ غلات و زیتون مدعی است که این محصولات در سرزمین خشک مکه تولید نمیشده است. ازنظر او زیتون درختی است که با شرایط مدیترانهای سازگار شده است و گل و میوۀ این گیاه نمیتواند محصول زیادی در مکه یا مدینه ایجاد کند. منابع عربستان در آستانۀ اسلام نیز، همواره زیتون را از روستاهایی در سوریه توصیف میکنند که مکیان در سفرهای تجاری خود از آن گذر میکردند یا املاکی که ایشان در آنجا به دست آورده بودند و خودشان در آنجا چنین محصولاتی را کشت میکردند (Crone, 2005, p. 393-394). این نظریه مؤید استعمال واژگان دخیلی از عربستان شمالی قرار میگیرد که بر فرضیۀ حضور مخاطبانی از شمال عربستان و شام صحه میگذارد. تنوع واژگانی این سوره حاکی از تنوع مخاطبان این سوره است و این تنوع یعنی مشرکان مکه لزوماً مخاطب آیات این سوره نیستند و همین مسئله پاسخی به فرضیۀ کرونه است که با استناد به آیات این سوره، از مراسم خاص کشاورزی و قربانی حیوانات نزد مشرکان، وجود یک جامعۀ روستایی را نتیجه میگیرد. 5-4- سورۀ قلم سورۀ بعدی که به ماجرای اصحاب الجنة اشاره کرده است و ذکر همین ماجرا دستاویزی برای طرح فرضیۀ کرونه در کشاورز و باغداربودن مشرکان مکی شده است، سورۀ قلم است. سورۀ قلم بهخوبی تصویرگر شرایط جامعه در دوران مکی است که پیامبر اعلام نبوت میکند و سخنانی بر زبان میراند که انکارپذیر و تأییدشدنی نیست؛ بنابراین تنها راه مقابله با این شخصیت، مجنونخواندن او و اتهام کسب درآمد ازطریق این ادعاست. بدیهی است لحن این سوره در برابر چنین اتهاماتی، نرم و سازشگرانه نیست؛ بنابراین با زبانی تند همراه با تهدید، به مقابله با مکذبان و مخاطبان سرسخت میرود. این مخاطبان بنابر اشارات آیات فقط مشرکان مکی نیستند، گروهی از اهل کتاب نیز در میان این مکذبان وجود دارند. وجود واژگان «کتاب، قلم، یَسطُرون، یَدرُسون، یَکتُبون و تَحکُمون»، بیانکنندۀ حضور طبقهای از یهود در میان مخاطبان است؛ زیرا ایشان بیش از همه با مفهوم کتابت آشنا بودهاند و وجود مدراش یهودیان در مکه و نیز ریشۀ عبری این کلمات، دال بر این مسئله است. علاوه بر واژگان به کار رفته در این سوره، دو ماجرایی که در صدر و ذیل این سوره آمده است نیز، با اهل کتاب مرتبط است. ماجرای اصحابالجنه که شأن نزولها آن را دربارۀ گروهی از بنیاسرائیل دانستهاند و همین مسئله مفسران را به زحمت انداخته است تا مخاطبان آن را گروهی از اهل کتاب بدانند و درنتیجه این آیات را از سیاق جدا و آنها را مستثنا و مدنی تلقی کنند؛ زیرا معتقدند در مکه اهل کتابی حضور نداشته است تا مخاطب این آیات قرار گیرند. ماجرای بعدی صاحب الحوت است که اشارۀ گذرا و مختصر به این داستان، بهدلیل شناخت اهل کتاب از آن بوده است؛ بنابراین نیازی به تفصیل نداشته است. از آیۀ 17 این سوره، ماجرایی روایت میشود که ظاهراً برای مخاطبان آشنا بوده است. ماجرای اصحاب الجنه که تنها یک مرتبه در قرآن آمده است؛ اما دربارۀ اینکه این اصحاب الجنه چه کسانی بودند، از ابن عباس نقل شده است که آنها گروهی از مردم حبشه بودند و پدرشان صاحب باغی بود که از آن به مساکین اطعام میداد و پس از مرگش، فرزندان او میگفتند پدر ما احمق بوده است که مساکین را اطعام میکرده است (ابن ابی حاتم، 1419ق.، ج. 10/3266). سُدّی عبارت عَلى حَرْدٍ را اشاره به آن روستا میداند و معتقد است نام آن قریه، «حرد» بوده است (ابن کثیر، 1419ق.، ج. 8/214). گروهی دیگر از مفسران نام آن سرزمین یا آن باغ را ضروان میدانند که جزء یمن و نزدیک صنعا بوده است و عکرمه نیز صاحبان باغ را از حبشیها میداند (ابن عاشور، 1420ق.، ج. 29/75؛ طباطبایی، 1390، ج. 19/378). زمخشری نیز باغ را در فاصلۀ دو فرسخی از صنعا و صاحبانش را گروهی از نمازگزاران میداند. برخی نیز آنها را از بنیاسرائیل میدانند (زمخشری، 1407ق.، ج. 4/589-590). بیان این ماجرا نهتنها تهدیدی برای تکذیبکنندگان پیامبر بوده است، متناسب با نوع مخاطبان هم بوده است؛ زیرا داستان اصحاب الجنه از داستانهایی است که برای اهل کتاب معروف و شناخته شده بود. معروفترین دیدگاه دربارۀ ماجرای صاحبان باغ آن است که ایشان از اهل کتاب و احتمالاً یهودیان یمن بودهاند؛ زیرا اهل یمن از زمان بلقیس، یهودی بودهاند و زکات میوهها نیز در شریعت، موسی بوده است. استدلال دیگر آن است که صاحبان باغ کمی پس از عیسی، یعنی قبل از انتشار مسیحیت در یمن بودهاند؛ زیرا مسیحیت پس از ورود حبشیها به یمن در عامالفیل به آن سرزمین وارد شد (ابن عاشور، 1420ق.، ج. 29/75)؛ بنابراین صاحبان باغ بر دین یهود بودهاند. خداوند در این آیات خطاب به دشمنان پیامبر که مشرکان مکه بودهاند، میفرماید که ما شما را مانند صاحبان یهودی معروف باغ که از ماجرای آن باخبرید، میآزماییم (یا آزمودیم). در اینجا اشاره به این ماجرا ضمن اینکه تهدیدی برای مشرکان است، این حادثه را به یهودیانی که در میان مخاطبان حضور داشتند نیز، یادآوری میکند تا آنها هم مراقب رفتار خود باشند. این مسئله یعنی مخاطب همۀ سور مکی لزوماً ساکنان مکه نیستند، بلکه این مخاطب متشکل از ساکنان مکی یا مسافرانیاند که با اهداف مختلف به این شهر وارد شدهاند و در خلال گزارشهای تاریخی و همچنین دیدگاه مفسران، به آنها اشاره شده است. براساس این گزارشها، اقلیتهایی همچون یهود هم بهصورت ساکنان دائمی و هم در قالب مسافران و تاجران موقت در مکه حضور داشتند و به آنجا رفت آمد میکردند (جواد علی، بیتا، ج. 12/87؛ دروزه، 1969م.، ص. 436). تفسیر برخی از آیاتی که در مکه نازل شده است و به اهل کتاب نیز اشاره دارند، حضور موقت اهل کتاب را در مکه تأیید میکند (برای مطالعۀ بیشتر نک: کلباسی و احمدنژاد، 1396). بنابراین اشاره به ماجرای اصحاب الجنه، ارتباطی با ساکنان مکه ندارد و تنها تذکاری برای ایشان است که از سرنوشت ساکنان سرزمین دیگر عبرت بگیرند. به این ترتیب علت اشاره به اصحاب الجنه و وصف آن روشن میشود و نیازی نیست این مثال را دلیلی بر باغداربودن مشرکان مکی و سرسبزی مکه دانست. همۀ اینها پاسخی در برابر دیدگاه کرونه است که حضور این آیات را در این سورۀ مکی، دلیلی بر اثبات نظر خود در روستاییبودن جامعۀ مکی مطرح میکند. 5-5- سورۀ نحل آخرین سورهای که برای رد فرضیۀ کرونه در این مقاله به آن استناد میشود، سورۀ نحل است که از خلال آن، اشارات مختلفی مبنی بر پیشۀ مخاطب و کیستی او به دست آورده میشود. نخست لازم است زمان نزول سورۀ نحل مشخص شود. در این سوره، آیات زماندار بهطور حتم بیان نشده است، هرچند آیات هجرت و لحن این سوره نشانگر نزول این سوره در مکه و در اواخر سال دهم یا سال یازدهم بعثت، یعنی در اوایل دوران هجرت مسلمانان به مدینه است (کلباسی اشتری، 1397، ص. 265). جابری نیز آیۀ ابتدایی این سوره را مرتبط با دیدار حضرت رسول(ص) با هیئت نمایندگی یثرب در اواخر سال یازدهم میداند (الجابری، 1400، ص. 2/366). اگر این سوره در موسم حج سال یازدهم بعثت نازل شده باشد، مقارن با آغاز اسلام انصار است که در ذیالحجۀ سال یازدهم در مکه با پیامبر دیدار کردند (ابن الجوزی، بیتا، ص. 3/22)؛ بنابراین نزول این سوره در ایام حج و زمان تجمع گروههای مختلف از سرزمینها متعددی است. آنچه بیش از همه در این سوره جلبتوجه میکند و خبر از نوع مخاطب میدهد، آیاتی است که به پدیدههای موجود در صحرا اشاره میکند: «وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فیها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ/ وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ/ وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغیهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ/ وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زینَةً وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُون» (نحل/8-5). مخاطبی که هر صبح و شام، منظرۀ رفت و آمد گلۀ چارپایان به چرا را در روبهروی خود دارد، با کشت نخل و انگور و زیتون آشناست و بهواسطۀ شرایط حیات با پدیدههای ماه و خورشید و ستارگان و حرکات آنها زندگی میکند، میتواند مشرکان مکی باشد؟ این مخاطب باید از صحرا و زندگی قبیلهای برخاسته باشد که به شکل مدام با این پدیدهها در ارتباط است. از سویی او دریا و صید آن و نیز حرکت کشتیها و همچنین راهنمایی ستارگان را برای حرکت در دریا میشناسد؛ بنابراین چهبسا از سرزمینی نزدیک به دریا آمده است. بارزترین آیاتی که بیانگر مخاطبانی از میان قبایل و اعراب اطراف مکه است، آیۀ 80 و 81 این سوره است: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّن بُیُوتِکُمْ سَکَنًا وَ جَعَلَ لَکمُ مِّن جُلُودِ الْأَنْعَامِ بُیُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقَامَتِکُمْ وَ مِنْ أَصْوَافِهَا وَ أَوْبَارِهَا وَ أَشْعَارِهَا أَثَاثًا وَ مَتَاعًا إِلىَ حِینٍ/ وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلَالًا وَ جَعَلَ لَکمُ مِّنَ الْجِبَالِ أَکْنَانًا وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرَابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرَابِیلَ تَقِیکمُ بَأْسَکُمْ کَذَالِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُون». اشاره به ساختن چادرهایی از پوست حیوانات، کوچ قبایل و سکونت ایشان، ساخت وسایلی از پشم و مو و کرک حیوانات، پناهبردن به غارها در میان کوهها و دیگر نشانهها، همگی از زندگی اعراب و کوچنشینی قبایل حکایت دارد. اشاره به زنده به گور کردن دختران (آیۀ 59) نیز یکی از رسوم برخی قبایل جاهلی است که مبین حضور این قبایل در زمرۀ مخاطبان این سوره و تنوع مخاطبان است. این رسم بیش از هر چیز در میان قبایل خضر، خزاعه، ربیعه، مضر، کنده، عیس، هذیل، اسد و بکربن وائل رواج داشته و شدیدترین ایشان در اجرای آن، قبیلۀ تمیم بوده است (قرطبی، 1364، ج. 10/118؛ جواد علی، بیتا، ج. 9/94-91). جواد علی مدعی است رسم زنده به گور کردن دختران، بیشتر در میان اعراب و قبایل رایج بوده است )جواد علی، بیتا، ج. 9/94-91). در آیات 56 و 57 همزمان از دخترخواندن ملائکه و سپس زنده به گور کردن آنها سخن میگوید. برخی از قبایل مانند خزاعۀ وکنانه معتقد بودند ملائکه دختران خدا هستند و باید دختران خود را زنده به گور کرد تا به دختران خدا ملحق شوند (قرطبی، 1364، ص. 10، 117)؛ بنابراین قبیلۀ خزاعه که هم به دختربودن ملائکه معتقد بودند و هم به زنده به گور کردن دختران مبادرت میورزیدند و از قبایل نزدیک و همجوار مکه بودند، یکی از مخاطبان این سورهاند. قبیلۀ کنده نیز که از سرزمین یمن آمده و به زنده به گور کردن دختران مبادرت داشته است، از دیگر قبایلی است که از نزدیک دریا آمده و با کشتی و صید دریا آشناست. آیۀ 115 این سوره به تحریم گوشت خوک، خون و مردار تأکید میکند. اشاره به حرمت خوردن خون، به معنای حضور اعراب در میان مخاطبان است؛ زیرا بیش از هر چیز در میان اعراب قحطانی، خوردن خون گزارش شده است (جواد علی، بیتا، ج. ۱۶/۲۶). به این ترتیب نتیجه این است که در این آیه اعراب جنوبی بیش از هرکس مخاطب قرار گرفتهاند که خود دال بر حضور این گروه به مناسبت موسم حج و تأییدی بر نزول این سوره در این ایام و نیز تأییدی بر حضور قبایل جنوبی در مکه است. از سوی دیگر در این سوره، خداوند مخاطبان را از خوردن گوشت خوک بر حذر میدارد؛ در حالی که به گزارش جواد علی، خوردن گوشت خوک در میان نصاری مرسوم بوده است و هرکدام از عربها که به سلک مسیحیت درمیآمده است، گوشت خوک را مصرف میکرده است. هرچند اعراب به هنگام قحطی از خوردن هیچچیز ابایی نداشتند (جواد علی، بیتا، ج. 9/64)، اما خوردن گوشت خوک از ممیزات عرب مسیحی در برابر عرب مشرک بوده است (جواد علی، بیتا، ج. 12/162). این مسئله نیز دال بر حضور گروههایی از نصاری در میان مسافران است. نهی از پرستش «الهین اثنین» در آیۀ 51 ازنظر ابن عاشور، مربوط به قبایلی است که به الوهیت خیر و شر معتقد و درواقع تقلیدی از دیگر بلاد همچون فارس بوده است (ابن عاشور، 1420ق.، ج. 13/138). حضور گروهی از یهود نیز در میان مخاطبان سوره در آیات پایانی ملاحظهشدنی است. خداوند ضمن اعلام محرمات در آیۀ 115، به تحریم خوراکیهای یهود اشاره میکند که پیش از این اعلام شده بود: «وَ عَلىَ الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَ مَا ظَلَمْنَاهُمْ وَ لَکِن کاَنُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (نحل/118)؛ سپس در آیۀ 124 به اختلاف این گروه دربارۀ روز سبت اشاره میکند: «إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلىَ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکمُ بَیْنهَمْ یَوْمَ الْقِیَمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یخَتَلِفُون» (نحل/124). مراد از این اختلاف بنابر یک دیدگاه آن است که خداوند برای ایشان، روز جمعه را برای اجتماع مردم و عبادت آنها انتخاب کرده بود، ولی در آن اختلاف و مخالفت کردند و روز شنبه را برگزیدند؛ زیرا آن روزی بود که خداوند از خلقت آسمانها و زمین فارغ شده بود (قرطبی، 1364، ج. 10/200). در پایان به نقش واژگان دخیل این سوره در راهنمایی به مخاطبان سوره اشاره میشود. در این سوره بیش از هر چیز واژگانی استعمال شده است که خاستگاه آنها عربی جنوبی است؛ یعنی سرزمینی که نزدیک به دریا و محل اسکان قبایل عربی و حتی یهودیان باشد. برخی از این واژگان همچون «سَبت، زُبُر و سُبحان» نیز، احتمال یهودیبودنشان مطرح شده است؛ بنابراین درمجموع مخاطبان اصلی این سوره، قبایل و اعرابیاند که در مکه حاضر بودند و پیامبر بهصورت عمومی و یا بهصورت خصوصی با ایشان ملاقات میکرد و آنها را به اسلام فرا میخواند. همچنین با توجه به دو آیه که به یهود اشاره دارد، اقلیتی از این فرقه نیز در میان مخاطبان مشاهده میشود.
پاتریشا کرونه در مقالهای با عنوان «چگونگی امرار معاش مشرکان قرآن»، با استناد به آیات متعددی از قرآن، ایشان را کشاورز، باغدار و یا ماهیگیرانی معرفی میکند که در آستانۀ بعثت و در سرزمین مکه، گذران زندگی میکردند؛ اما نبود تناسب میان جغرافیای خشک مکه با توصیفات قرآنی دربارۀ باغها و زمینهای کشاورزی و انواع میوهها و دانهها و نیز اشاره به انواع چارپایان و محصولات ایشان، باعث شگفتی این محقق شده است. او راه برونرفت از این تناقض را در کتب دیگر خود و تغییر موقعیت مکانی مکه به منطقهای خوش آب و هوا میداند؛ اما مقالۀ حاضر با استفاده از همان روشی که این محقق در پیش گرفته است، یعنی بازسازی تاریخی مبتنی بر آیات قرآن، مدعیات او را رد میکند. در این مقاله نشان داده شد که توجهنکردن به بافت هر سوره، زمان نزول آن و مهمتر از همه بیتوجهی به مخاطبان هر سوره، باعث شده است که پاتریشا همۀ مخاطبان سور مکی را مشرکان مکه در نظر بگیرد و خطاب همۀ آیات و مضمون آنها را ساکنان مکه در نظر بگیرد؛ اما با بررسی چند سوره و بیش از همه، تمرکز بر آیات و واژگانی که پاتریشا مؤید فرضیه خود به کار برده بود، چنین حاصل شد که در تمام مواردی که پاتریشا به آن استناد جسته است تا مشرکان مکی را کشاورز و دامدار و باغدار نشان دهد، مخاطبان از اهالی غیر مکی و بیشتر ساکنان سرزمینهای جنوبی مانند یمن یا سرزمینهایی همچون طائف و حبشهاند که نهتنها گزارشهای تاریخی آن را تأیید میکند، اشاره به آداب و عقاید و سنن آنها و نیز واژگان هر سوره و بزرگترین قرینه بر آن است. | ||
مراجع | ||
قرآن کریم
آقادوستی، الهام، احمدنژاد، امیر، و شکرانی، رضا (1403). بازسازی فضای دینی حبشه در سال پنجم بعثت با محوریت سورۀ مریم. تاریخ اسلام و ایران، 33(60)، 53-61.
آقادوستی، الهام، و احمدنژاد، امیر (1403). تاریخگذاری و مخاطبشناسی سورۀ کهف با روش بازسازی تاریخی. آموزههای قرآنی، 21(39)، 5-28.
ابن الجوزی، ابوالفرج (بیتا). المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک. دار الکتب العلمیه.
ابن عاشور، محمدطاهر (1420ق). تفسیر التحریر و التنویر. مؤسسة التاریخ العربی.
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (1419ق). تفسیر القرآن العظیم. دار الکتب العلمیة.
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (بیتا). البدایه و النهایه (علی شیری، محقق). دار احیاء التراث العربی.
ابنابىحاتم، عبدالرحمن بن محمد (1419ق). تفسیر القرآن العظیم (ابن ابى حاتم). مکتبة نزار مصطفى الباز
پاکتچی، احمد (1391). روششناسی تاریخ. دانشگاه امام صادق.
الجابری، محمدعابد (1400). تفسیر سورههای قرآن براساس ترتیب نزول (محسن آرمین، مترجم). نشر نی.
جفری، آرتور (1372). واژههای دخیل در قرآن (فریدون بدرهای، مترجم). توس.
حموی، شهابالدین ابوعبدالله یاقوت (1995م). معجم البلدان. دار صادر.
خضری، سیداحمدرضا، و بایرام، مائده (1395). واکاوی نقش رویکرد شکاکانهی پاتریشیا کرون در شکلگیری دیدگاههای وی در کتاب «تجارت مکه و ظهور اسلام». تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 13(2)، 43-60.
دروزه، محمدعزت (1969م). تاریخ بنیاسرائیل من اسفارهم. المکتبه العصریه للطباعه و النشر.
زمخشرى، محمود بن عمر (1407ق). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فى وجوه التأویل. دار الکتاب العربی.
سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر (1421ق). الاتقان فی علوم القرآن، دارالکتب العربی.
طاهری، فاطمه (1397). طائف در عصر نبوی [پایاننامۀ منتشر نشده کارشناسی ارشد]. دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی.
طباطبایى، محمدحسین (1390). المیزان فی تفسیر القرآن. مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
جواد علی (بیتا). المفصل فى تاریخ العرب قبل الإسلام. دارالساقی.
القاری الطائفی، عبدالحفیظ بن عثمان (1431ق). رساله فی اخبار الطائف (دکتر علی عمر، محقق). نوابغ الفکر.
قرطبى، محمد بن احمد (1364). الجامع لأحکام القرآن. ناصرخسرو.
کلباسی اشتری، زهرا (1397). نظریۀ نزول پیوستۀ آیات در سورههای قران کریم [رسالۀ منتشر نشده دکتری]. دانشگاه اصفهان.
کلباسی، زهرا، و احمدنژاد، امیر (1396). بررسی تفسیری سیر تعامل پیامبر اکرم در مکه با اهل کتاب. مطالعات تفسیری، 8(29)، 19-38.
References Ali, J. (n.d.). Al-Mofaṣṣal fī Tarīḵ al-‘Arab Qabl al-Islam. Dar al-Saqi. [In Persian]. Al-Jaberi, A. (2008). fahm ūl-Quran. Markaz ul-Dirasat ul-Waḥda al-‘Arabīyah. [In Persian]. Al-Qarī Al-Ṭae fī, A. H. (2009). Rīsala fī Aḵbar alṭaef. Navabiq al-Fikr. [In Persian]. Aqadoosti, E., & Ahmadnezhad, A. (2024). Dating and audience identification of Surah Al-Kahf using the method of historical reconstruction. Quranic Doctrines, 21(39), 5-28. https://doi.org/10.22051/hii.2024.43647.2789 [In Persian]. Aqadoosti, E., Ahmadnezhad, A., & Shokrani, R. (2024). Historical reconstruction of the religious atmosphere of Abyssinia in the fifth year of the Prophet with the focus of Surah Maryam. History of Islam & Iran, 33(6), 53-61. https://doi.org/10.22051/hii.2024.43647.2789 [In Persian]. Crone, P. (1987). Meccan Trade and the Rise of Islam. Princeton University Press. Crone, P. (2005) .How did the qur’anic pagans make a living?. In Bulletin of the School of Oriental and African Studies, 68(3), 387-389. https://doi.org/10.1017/S0041977X05000224 Crone, P., & Cook, M. (1977). Hagarism The Making of The Islamic Wor. Cambridge University Press. Darvazeh, M. E. (1969). Tarikh Bani Israeel Men Asfarehem. Almaktabat Alasriat. [In Persian]. Ḥomavī, Sh. A.Y. (1995). Mo‘ǰam ul-Boldān. Dār al-Ṣādīr. [In Persian]. Ibn Abi ḥatam (1998). Tafsīr al-Quran al-Aẓim. Maktabat nazar mostafa al-Baz. [In Persian]. Ibn Aljouzi, A. F. (n.d.) Almontaẓam fi tāriḵ al-Omam va al-Molook. Dār al-kotob al-‘Elmiah. [In Persian]. Ibn ʽAūūr, M. Ṭ.(1999). Tafsīr ul-Taḥrīr wa at-Tanvīr. al-Tarīḵ al-ʽArabī. [In Persian]. Ibn Kaṯīr, I. U. (1998). Tafsīr ul-Qurān ul-‘Aẓīm. Dār al-Kutub al-‘Elmīyyah. [In Persian]. Ibn Kaṯīr, I. U. (n.d.). Al-bīdāyah wa Al-Nīhāyah. Dār ul-Īḥyāe al-Toraṯ. [In Persian]. Jeffery, A. (1938). The foreign vocabulary of the Qur’an. Oriental Institute Baroda. [In Persian]. Kalbasi Ashtari, Z. (2018) Naẓariah nozool peivaste Dar Qoran [Unpublished doctoral thesis]. University of Isfahan. [In Persian]. Kalbasi, Z., & Ahmadnezhad, A. (2017). An Exegetic Study on the Prophet`s Manner of Interaction with People of the Book in Mecca. Journal of the Holy Quran and Islamic Texts, 8(29), 19-38. https://tafsir.maaref.ac.ir/article-1-418-fa.html [In Persian]. Khezri, S. A. R., & Bayram, M. (2016). An analysis of the role of Patricia Crone's skeptical approach in the formation of her views in the book "Mecca Trade and the Rise of Islam". History of Islam in the Mirror of Research, 13(2), 43-60. https://tarikh.nashriyat.ir/node/753 [In Persian]. Pakatchi, A. (2012). Ravesh Shenāsī Tārīḵ. University Imām Ṣādīq. [In Persian]. Qortobī, M. (1985). Al-ǰamī‘ ul-Aḥkām al-Quran. Naṣer ḵosro. [In Persian]. Robinson, H. F. (2015). Crone and the end of Orientalism, in Islamic Cultures, Islamic Contexts; Essays in honor of Professor Particia Crone. (B. Sadeghi, A. Ahmad, & A. Silverstein, Eds.; pp. 597-620). Brill. Serjeant, R. B. (1990). Meccan Trade and the Rise of Islam: Misconceptions and Flawed Polemics. Journal of American Oriental Society, 110(3), 472-486. https://doi.org/10.2307/603188 Siouṭi, A. R. (2017). Al-Itqan fī ‘Oloom al-Quran. Dār al-Kītāb Al-ʽArabī. [In Persian]. Ṭabaṭabaee, M. H. (1970). Al-Mīzān fī Tarsīr al-Quran. al-Aʽlamī lelmaṭbʽuat. [In Persian]. Ṭaheri, F. (2018) Ṭaef fī ʽAsr Nabavi [Unpublished master of thesis]. Azad University. [In Persian] The Holy Quran Ury, R. (1990) .Meccan trade and Quranic Exegesis (Quran 2: 198) .Bulletin of the School of Oriental and African Studies. Zamaḵsharī, M. (1986). Al-Kashhaf ‘AN ghavameż al-Tanzil va ‘Oyoon al-Aqavil fī vojooh al-Taavil. Dār al-Kītāb Al-ʽArabī. [In Persian]. Zammit, M. R. (2002). A comparative lexical study of Quranic Arabic. Koln. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 79 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 42 |