تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,676 |
تعداد مقالات | 13,678 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,693,564 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,521,574 |
تحلیل بازتاب اندیشههای شبستری در گلشنراز در مقالات دهههای هشتاد و نود از منظر نظریۀ دریافت (یاوس و آیزر) | ||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||
دوره 18، شماره 1 - شماره پیاپی 52، شهریور 1403، صفحه 13-30 اصل مقاله (982.21 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2024.139351.1794 | ||
نویسندگان | ||
زهرا سادات موسوی* 1؛ محمود رنجبر2؛ الهام کارگر2 | ||
1گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه گیلان، رشت | ||
2گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه گیلان | ||
چکیده | ||
گلشنراز یکی از متون محوری در حوزة عرفان نظری است که تاکنون پژوهشهای بسیاری دربارۀ آن صورت گرفته است. پژوهش حاضر با اتکا بر نظریة دریافت، به تحلیل رویکرد نویسندگان مقالات نگارشیافته در دهههای هشتاد و نود دربارۀ گلشنراز میپردازد. نظریۀ دریافت بر اهمیت رابطۀ «متن-خوانش»، نقش خواننده در تعیین معنای متن، تأثیر پارادایمهای اجتماعی در شکلگیری افق انتظارات مخاطبان و تداوم خوانش متن تأکید دارد. «هانس رابرت یائوس» و « ولفگانگ آیزر» دو نظریهپرداز اصلی رویکرد دریافت، بر تغییرپذیری معنای متن باتوجهبه دورة تاریخی و نوع خواننده، جایگاه خواننده در آفرینش معنی با فراخواندن پسزمینههای ادبی و طرحوارههای ذهنی او تأکید دارند. این جستار به روش توصیفی-تحلیلی و با استناد به مقالات نوشتهشده در دهههای هشتاد و نود دربارة گلشنراز انجام شده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که افق انتظارات مخاطبان و پارادایمهای اجتماعی حاکم بر آن دو دهة، ازجمله گرایش مخاطبان به تفسیرهای عقلی، تلفیق دین و عرفان، گرایش به مطالعات تطبیقی و عرفان نظری، بر معانی دریافتی مخاطبان از متن گلشنراز تأثیر گذاشته است. این تأثیرات در پنج دستة عمده شامل نقد محتوایی، نقد زیباییشناسانه، بررسی ریشههای قرآن و حدیث، پژوهشهای تطبیقی و بررسی شروح گلشنراز، جای گرفتهاند. | ||
کلیدواژهها | ||
گلشنراز؛ مقالات دهههای هشتاد و نود؛ زیباییشناسی دریافت؛ آیزر؛ یاوس | ||
اصل مقاله | ||
- مقدمه گلشنراز شیخ محمود شبستری عارف قرن هفتم و هشتم هجری (740-687)، یکی از ارزشمندترین منظومههای عرفانی ادب فارسی است که در ساحت عرفان، بهراستی یک دورۀ کامل و دقیق عرفان نظری است. اشتمال این اثر بر مضامین عمیق عرفانی، همراه با جامعیت و ایجاز برجستة آن، سبب شده است که از قرن هشتم تاکنون، بهویژه بعد از دهۀ هفتاد، شروح متعدد و پژوهشهای دانشگاهی فراوانی از منظرهای متفاوت بر این منظومة عرفانی نگاشته شود. افزونبر ظرفیتهای بیشمار این متن در آفرینش شروح و تحقیقات انجامشده در پیرامون این اثر، یکی از مهمترین دلایل تعدد نگرشهای گوناگون به این متن عرفانی، دریافتی است که نویسندگان بهمثابۀ خوانندگان، همسو با تغییرات اجتماعی و فرهنگی زمان خود از گلشنراز داشتهاند. «نظریۀ دریافت» با محور قراردادن خواننده و متن، بیان میکند که پویایی و تداوم متن در گرو خوانش متن از سوی خواننده است؛ در این خوانش، هم بافت برونمتنی و عوامل فرهنگی و اجتماعی جامعۀ مخاطب مؤثر است و هم پیشفرضها و طرحوارههای ذهنی افراد تأثیرگذار است. بنیانگذاران نظریۀ دریافت، دو شخصیت به نامهای «ولفگانگ آیزر» و «هانس رابرت یائوس» هستند که دیدگاههایشان اختلاف چندانی با یکدیگر ندارد. پژوهش حاضر قصد دارد با روش توصیفی - تحلیلی و استناد به مقالات نگاشتهشده دربارۀ گلشنراز در دهههای «هشتاد» و «نود»، نوع خوانش نویسندگان مقالات بهمثابۀ خوانندگان متن گلشنراز را بر پایۀ نظریۀ زیباییشناسی دریافت، بررسی و تحلیل کند. باتوجهبه اینکه نظریۀ دریافت، تغییرات خوانش متون را در طول دورههای متفاوت و افق انتظارات گوناگون ادبی و اجتماعی خوانندگان بررسی میکند، تحلیل این مقالات براساس عناوین و موضوع آنها میتواند در شناخت نحوۀ تلقی و برداشت نویسندگان مقالات بهعنوان خوانندگان متن گلشنراز در طول این دو دهه مؤثر باشد. همچنین، این تحلیل در تعیین افق انتظارات مخاطبان این اثر عرفانی و اینکه کدام قسمت از آراء شبستری بیشتر در مقالات تعیّن یافته است و نیز آگاهی از نوع تعامل بین متن و خوانشهای متفاوت خوانندگان گلشنراز، راهگشا خواهد بود.
باتوجهبه اینکه نظریۀ دریافت بر اهمیّت شاخصههای اجتماعی و فرهنگی در شکلگیری افق انتظارات، قرائت و استمرار یک اثر ادبی تأکید میکند، واکاوی مقالات نگارششده در دو دهة «هشتاد» و «نود» دربارۀ گلشنراز بهعنوان اثری مطرح در عرفان نظری اسلامی و بررسی برداشتهای متعدد از این متن در پرتو نظریۀ دریافت در تعیینبخشی از معنای متن این کتاب عرفانی، اهمیت ویژهای مییابد؛ ازاینرو، هدف از این پژوهش، بررسی میزان تأثیرگذاری پارادایمهای اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران در دو دهة مورد مطالعه بر چگونگی دریافت خوانندگان از گلشنراز و همچنین تحلیل نحوۀ تعامل مخاطبان با این متن و بازسازی بخشی از معنای آن است.
تاکنون پژوهشهای متعددی در زمینههای مختلف و با رویکردهای متفاوت دربارة گلشنراز انجام گرفته است. دستهای از پژوهشها که بسیار اندک نیز هستند با بهرهگیری از نظریههای نوین به تحلیل این اثر پرداختهاند. از آن جمله به مقالات «جهان هولوگرافیکی در گلشنراز شبستری» از روحانی و آهنگر کلایی (1392)، «تأثیر اسرارنامه عطار بر گلشنراز شبستری براساس نظریۀ بینامتنیت» از اسماعیلی (1394)، «واکاوی و تحلیل کهنالگوی نمادهای فراروندۀ عرفانی در گلشنراز با رویکرد به نظریة روانشناختی یونگ» نوشتة یاوری و وفایی (1396) و «بررسی طرحوارههای قدرتی در گلشنراز براساس آراء مارک جانسون» از بهرامی رهنما (1399) اشاره میشود. در مقالات یادشده، مثنوی گلشنراز بر مبنای نظریات غربی بررسی شدهاند. نظریۀ دریافت آیزر و یاوس، بازتاب گستردهای در ادبیات داشته است؛ چنانکه شماری از پژوهشها کوشیدهاند این نظریه را شرح و تبیین کرده و برخی باتکیهبر این نظریه به بررسی متون ادبی پرداختهاند. صفوی (1383) در کتاب از زبانشناسی به ادبیات بهتفصیل دربارۀ این نظریه سخن گفته است. ازجمله پژوهشهایی که باتکیهبر این نظریه به تحلیل متون ادبی پرداختهاند، مقالات پناهبر و همکاران (1395) با عنوان «تعادل زیباییشناختی در ترجمة رباعیات خیام با استفاده از نظریات زیباییشناسی دریافت و استعارۀ شناختی»، ریحانی و همکاران (1396) با عنوان «تحلیل بدرالشروح اکبرآبادی بر غزلیات حافظ براساس نظریة زیباییشناسی دریافت» و طبیبی و همکاران (1397) با عنوان «خوانش ترجمههای دعای عرفه در پرتو نظریه زیباییشناسی دریافت آیزر» هستند. براساس جستجوی نگارنده، تاکنون پژوهشی دربارۀ گلشنراز باتکیهبر نظریه دریافت آیزر و یاوس صورت نگرفته است و بهطورکلی پژوهشهای انجامشده دربارة گلشنراز با هیچ رویکردی بررسی نشدهاند؛ ازآنجاکه نوشتار حاضر تلاش میکند مقالات نوشتهشده دربارۀ متن گلشنراز در دو دهه را از منظر زیباییشناسی دریافت بررسی کند و پارادایمهای مؤثر بر نگارش این تحقیقات را مد نظر دارد، در نوع خود پژوهشی جدید به شمار میرود. 2- مبانی نظری: 2-1- زیباییشناسی دریافت: تا اواخر قرن نوزدهم میلادی وجه غالب در مطالعات ادبی، نقد سنتی و تکیه بر نقش بیبدیل مؤلف و نویسنده در فهم معنای متن و خوانش اثر ادبی بوده است. سه عنصر یا محور اصلی در نقد ادبی همواره نویسنده، متن و خواننده بوده است. این سه عنصر در روند رویارویی و خوانش متن و ادراک معنای آن باعث پیدایش سه رویکرد عمده در این حیطه شده است که عبارتند از: 1- رویکردهای ناظر بر مؤلف که تلاشی در راستای پیبردن به معنای پنهانی در ضمیر نویسنده بودهاند. 2- رویکردهای خوانندهمدار که دریافت خواننده از متن را اصل قرار دادهاند 3- رویکردهایی که متن را در مرکز توجه قرار میدهند و اغلب به بستر فرهنگی و فکری که متن در آن خلق شده است، نظر دارند. امروزه در نگاه منتقدین، رویکردهای ناظر بر متن و مؤلف در درجۀ کمتری از اهمیت قرار دارند و برعکس نقش «خوانندۀ متن»، در مرکز توجه منتقدان واقع شده است. برایناساس و نقش انکارناپذیر خواننده در تعیین معنای متن، در زمان حاضر برخلاف تصور گذشته، معنای متن را امری عارضی و در ارتباط با خوانندگان آن میدانند که در گذر زمان تغییرپذیر است. این دیدگاه باعث پیدایش نقدی نو به نام نقد «خوانندهمحور» شده است. پایۀ اندیشۀ اغلب صاحبنظران ادبی معاصر که جایگاه خواننده را در دریافت معنی متن بنای کار خود قرار دادهاند، از آراء فلاسفۀ پدیدارشناسی نشأت میگیرد. این فیلسوفان سعی داشتهاند این ضرورت را ایجاد کنند تا انسان واقعیتهای جهان را مبتنیبر تجربه و عینیات، بدون کمکگرفتن از پیش زمینههای ذهنی ادراک کند. گادامر[1] عقیده دارد: «متن و خواننده در موقعیتی تاریخی و اجتماعی با یکدیگر مواجه میشوند و موقعیتمند بودن این مواجهه همیشه در تعاملی بین خواننده و متن تأثیر میگذارد» (استوری، 1388، ص. 8). پس در پدیدارشناسی، اراده و نیت فردی محور شناخت و تفکر انسان است. این شیوۀ تفکر باعث به وجود آمدن موجی نو در نقد ادبی و پیدایش نقد خوانندهمحور شد. در این رویکرد، منتقدان باور دارند: «معنی متن را خواننده مشخص میکند و بهدلایل متعدد مانند مسئلۀ زبان یا ذات اثر هنری، یک معنی که متفقًعلیه همه باشد، نداریم... نقد خوانندهمدار میگوید که معنای متن بالقوه است و خواننده با قرائت خود آن را بالفعل میکند؛ اما در نحلههای مختلف نظریههای ادبی بین منتقدان خوانندهمدار اختلافهایی هم در شیوۀ کار و توجیه مسائل هست. برای مثال در اینکه چه عواملی باعث پاسخهای مختلف میشود یا اساساً عکسالعمل خواننده را محدود یا باعث میشود؟ متن چگونه عکسالعمل خواننده را محدود یا کنترل میکند؟» (شمیسا، 1394، ص. 401). نقد خوانندهمحور دیدگاههای متفاوتی دارد؛ یکی از نظریههای مهم در این نقد، نظریۀ زیباییشناسی دریافت[2] است که با نام دو نظریهپرداز یعنی هانس رابرت یاوس[3]و ولفگانگ آیز[4] شناخته میشود. این دو متفکر که از اعضاء مکتب کنستانس بودند، بهاتفاق یکدیگر این نظریه را در سال 1960م. مطرح و پایهریزی کردند. تفاوت نگاه این دو اندیشهور، در جامعهگرایی یاوس و تداوم امر خوانش از دید آیزر است. یاوس در کتاب خود با نام بهسوی زیباییشناسی دریافت[5] با نقد نظریههای پیشین تاریخ ادبیات، مبحث تازهای بنیان مینهد. او بر جایگاه مهم مخاطب در تدوین تاریخ ادبیاتهای معاصر بهجای نویسنده تأکید میکند و تاریخ ادبیاتهای نویسندهمحور را مفید نمیداند .(Jauss, 1998, p. 34) برایناساس، میتوان گفت که تعامل خواننده با متن در بستر تاریخی - اجتماعی به ظهور ظرفیتهای معنایی متن میانجامد. «نظریۀ دریافت معتقد است که یک متن واحد نزد افراد مختلف و در شرایط مکانی و زمانی متفاوت، متفاوت دریافت میشود و در واقع چگونگی و ارزش زیباییشناختی یک متن در گرو دیدگاه جامعۀ خوانندگانی است که با تصورات و باورهای محیط و زمانۀ خود آن را میخوانند» (جواری، 1384، ص. 59). بنابراین، معنای هر اثری مطابق با علایق خواننده و شرایط و طبقۀ اجتماعی وی در جامعه است و برایناساس، تفاسیر متعددی در نگاه خواننده شکل میگیرد. در ادامه، ابتدا به تشریح دیدگاه یاوس در این نظریه میپردازیم: 2-1-1-دیدگاه یاوس: هانس روبرت یاوس در کتاب زیباییشناسی دریافت (Jausss, 1998, p. 61) با اشاره به استقبال اندک خوانندگان از دو اثر معروف قرن نوزدهم، یعنی مادام بوواری از گوستاو فلوبر[6] و اندوه از شارل بودلر[7]، پرسشهای متعددی را مطرح میکند که پاسخ آنها شاخصههای محوری دیدگاه او است؛ ازجمله اینکه، در آن زمان سنت شعر بر چه مبنایی استوار بود؟ بودلر هنگام نشر این اثر چه انتظاری از خوانندۀ عصر خود داشت؟ شعر بودلر در چه شرایط اجتماعی - تاریخی پدید آمده بود و خواننده چه دریافتی از خوانش شعر او داشته است. او در همین زمینه در کتاب زیباییشناسی دریافت مینویسد: «اثر ادبی شیئی نیست که وجودی فینفسه داشته باشد و به هر خوانندهای در هر دورهای یک نمای واحد ارائه دهد؛ اثر ادبی بنای یادبود نیست که جوهر لایزال خویش را با اصولی واحد آشکار سازد، بلکه بیشتر به تنظیم آهنگ میماند و در خوانندگانش دائماً پژواکهایی جدید ایجاد میکند» (Jausss, 1998, p. 21) مؤلفههای تأثیرگذار و پایه در فهم این نظریه و از اجزای تشکیلدهندۀ آن، دو اصطلاح افق انتظار[8] و پارادایم[9] است. 2-1-1-1-افق انتظار: یاوس برای بسط این دیدگاه از آراء کارل پوپر استفاده کرد و اصطلاح تخصصی افق انتظارات را مرکز نظریۀ زیباییشناسی دریافت قرار داد و به توضیح آن پرداخت. در توصیف این اصطلاح، یاوس به ساختار انتظاراتی اشاره میکند که از یک طرف تحتتأثیر مجموعهای از پیشفرضهای ذهنی و باورها و هنجارهای فرهنگی جامعۀ زمان خواننده در هنگام خوانش یک متن در وی شکل میگیرد و ازطرف دیگر، تحتتأثیر عرفهای ادبی و ویژگیهای نوع ژانری که متن به آن تعلق دارد، قرار میگیرد. «افق انتظار، نظام پیچیدهای از خواستهها و نیازهای مخاطب است که وی را بهسوی یک اثر سوق میدهد و انتظاراتی را ایجاد میکند که توقع دارند اثر در هنگام خوانش به آن انتظارات پاسخ مناسب دهند» (نامورمطلق، 1387، ص. 100)؛ همچنین «به نظام بیناذهنی یا به ساختار انتظاراتی اطلاق میشود که یک خوانندۀ فرضی به متن میدهد و این افق برای تفسیر و ارزیابی آثار ادبی بسیار ضروری است» (مقدادی، 1393، ص. 79). بهطورکلی، افق توقعات در هر جامعهای نوعی الگوی ذهنی برای تفسیر و خوانشهای متفاوت از متون در اختیار اعضای همان جامعه قرار میدهد. افق انتظارات در دورههای مختلف تاریخ باتوجهبه پارادایمهای حاکم بر هر جامعه دگرگون میشود. «در زمانها و موقعیتهای مختلف تاریخی انتظار میرود خوانندهای یک اثر را بهگونهای دیگر دریافت نماید. متن در هر زمان باتوجهبه موقعیتهای اجتماعی هر دورهای مورد مطالعه قرار میگیرد. منتقد باید افق انتظار لحظۀ مورد نظر تاریخی را معین نماید، آنهم با پیشفرضها و روشهای گذشته» (تسلیمی، 1390، ص. 111). البته گفتنی است معنای دریافتی از متنی خاص در زمان حال میتواند در برخی از جنبهها از پیشینۀ متن در زمان گذشته اثر پذیرفته باشد و خوانندگان با تجربهای که از خوانش متون پیشین داشتهاند بهسمت فهم متن میروند. یاوس بین «افق انتظار ادبی و افق انتظار اجتماعی» تفاوت قائل میشود. افق انتظار ادبی محصول تأثیر متن بر مخاطب است و انتظارات ادبی خواننده از اثر را تعیین میکند. از منظر یاوس، متن از همان ابتدا باتوجهبه نوع ادبی، صورت و آرایهها دارای کنش است که درصورت همسویی با شکل ظاهریش میتواند توجه خواننده را به خود جلب کند. افق انتظارات اجتماعی تأثیرپذیرفته از جامعه و زمانی است که خواننده در آن زیست میکند و نمایانگر چارچوبهای فکری مخاطب و پیشفرضهای ذهنی اوست (ن.ک: نامورمطلق، 1387، ص. 107). 2-1-1-2- پارادایم: اصطلاح محوری دوم در دیدگاه یاوس، پارادایم است. نکته اصلی در تبیین افق انتظارات متن در ادوار مختلف و انواع متفاوت قرائتها توجه به مقولۀ «پارادایم» است؛ «افق انتظارات در حقیقت دورنما و نهایت نگرش خوانندگان و سایر افراد جامعه است و محدودۀ آن با پارادایمهای همان عصر پیوند دارد» (Jauss, 1998, p. 35) «پارادایم» در لغت به معنای «مثال یا مثالواره است. ارسطو دربارۀ قیاس تمثیلی آن را به همین معنا به کار برده است» (شاهچراغی، 1392، ص. 272). این اصطلاح را اولینبار تامس کوهن[10] در کتاب انقلابهای ادبی [11]مطرح کرد. وی در همین رابطه بیان میکند: «مقصود از پارادایم، دستاوردهای علمی مورد پذیرش همگانی است که برای یک دورۀ زمانی الگوهای مسائل و راهحلها را برای جامعهای از کارورزان فراهم میآورد» (شاهچراغی، 1392، ص. 272). یاوس در شرح مؤلفههایی که در هر دوره بر افق انتظارات و خوانش خوانندگان هر متنی تأثیرگذار است، واژۀ «پارادایم» را به کار میبرد. اصطلاح پارادایم در زیباییشناسی دریافت «مسئلۀ معرفتشناسی را پیش میکشد و به کلانالگوها و چهارچوبهایی اطلاق میشود که تمامی اعضای یک جامعه در قالب آن فکر، کار و تولید میکنند و در قالب آن از نهادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه انتظار دارند» (Jauss, 1982, p. 4-5) بهعبارتدیگر، پارادایم الگویی است که دیدگاه و قضاوتهای تمام افراد جامعه و طبقات اجتماعی و فرهنگی از آن نشأت میگیرد. نکتۀ مهم در تبیین افق انتظارات در هر عصر و پرسش و پاسخهای مربوط به متن است. به عقیدۀ یاوس «افق انتظارات در حقیقت دورنما و نهایت نگرش خوانندگان و سایر افراد جامعه است که محدودۀ آن با پارادایمهای همان عصر پیوند دارد» (Jauss, 1998, p. 138). بنابراین، افق فهم و دریافت هر متن در هر دورۀ تاریخی متحول میشود و یاوس توصیه میکند روند این تحولات از سوی پژوهشگر بررسی و تحلیل شود؛ اما یکی از سختیهای پژوهش در پرتو این نظریه، جمعآوری تمام آراء و بازخوردها در رابطه با یک متن و اثر در طول زمانها و در مکانهای متفاوت از سمت خوانندگان اثر است که کاری بس دشوار و گسترده است. به نظر میرسد پژوهشگر قادر است افق انتظارات متن در دورهای کوتاه از تاریخ حیات آن را بررسی کند و شمهای از تاریخ معنای متن را نمایان سازد. بر همین اساس، تلاش نگارندگان در این جستار، تعیین افق انتظارات مخاطبان از دریافت متن عرفانی گلشنراز باتکیهبر «دستهبندی موضوعی» تعدادی از مقالات تألیفشده در دهههای «1380» و «1390» در ایران و پارادایمهای مؤثر بر شکلگیری افق انتظارات خوانندگان آن است. 2-1-2-دیدگاه آیزر: یکی دیگر از نظریهپردازان نظریۀ «دریافت» در نیمۀ دوم قرن بیستم، «ولفگانگ آیزر» است. براساس دیدگاه آیزر، «مهمترین مسئلۀ هر اثر ادبی، تعامل بین ساختار آن و ساختار دریافتکنندۀ آن است» (بنت، 1387، ص. 20). او به تعامل متقابل بین متن و خواننده میپردازد. بر طبق این رویکرد، متن و مخاطب تعامل دوطرفهای با یکدیگر دارند. متن کنشهای فراوانی دارد که در روند خوانش آن در دورانهای متفاوت بهروز میشود و عکسالعمل خواننده در حین قرائت، نکتهای اساسی در عمل خوانش است. او اولویت را به راههایی میدهد که براساس آن خوانندگان، متن را در فرایند خوانش میسازند (Lodge, 2000, p. 189). به باور آیزر، «متن نظام کاملی از فرایندهاست؛ به همین سبب، باید در این نظام برای کسی که میخواهد متن را بازسازی کند جایی وجود داشته باشد، این فضا که شکاف نامیده میشود شامل فضاهای خالی هستند که خواننده باید آنها را پر کند» (Iser, 1987, p. 169). از نظر او، متن انتظاراتی را به وجود میآورد که در حین پروسۀ خوانش، نفی یا اصلاح میشود؛ عدم قطعیت معنا و شکافها و خلأهای موجود در هر متنی باعث میشود خواننده بهطور دائم با طرحوارههای ذهنی خود در حال تغییر شکل و تعدیل و تکمیل تفسیر و فهم خود از متن و پرکردن خلأها باشد و در پرکردن شکافها از بخش خودآگاه و ناخودآگاه ذهن خود استفاده کند. خلأها منجر به تعامل هرچه بیشتر متن و خواننده میشود. در نگاه آیزر، برجستهترین عمل خواننده، در «پرکردن فضاهای خالی و شکافهای موجود در متن ادبی»، «استراتژی خواندن» و «حذف و برجستهسازی» و در نهایت و در پی انجام همه مراحل ذکر شده، «برقراری ارتباطی دوگانه و تعاملی با متن و تعین بخشی از معناهای متکثر متن» است. «شکافها و خلأهای» موجود در متن به مخاطب امکان واردشدن به متن و ایجاد رابطهای دوسویه با آن میشود. آیزر در کتاب کنش خواندن مینویسد: «متن نظام کاملی از فرایندهاست. به همین سبب باید در این نظام برای کسی که میخواهد متن را بازسازی کند جایی وجود داشته باشد. این فضاها که شکاف نامیده میشوند، شامل فضاهای خالی هستند که خواننده باید آنها را پر کند» (Iser, 1987, p. 161). «استراتژی خواندن»، یعنی آشنایی با شگردها، رمزگان و قراردادهایی که در اثری خاص از آنها استفاده شده است. دانش خواننده (اطلاعاتش دربارۀ موضوع یا رخدادها)، آشنایی او با رمزگان کلی و آگاهی او از رمزگان خاصی که مؤلف در آثارش به کار میبرد، سازندۀ این استراتژی هستند. پرکردن خلأهای موجود در متن از سوی خواننده نوعی بازسازی معنای متن است. به عقیدۀ آیزر، جاهای خالی در متن به خواننده اجازه میدهد که معنای متن را تعیین کند (نظرزاده، 1382، ص. 182). خواننده نیز در فرایند خوانش و بهمنظور پرکردن فضاهای خالی و سفید متن دو تکنیک اساسی را انجام میدهد: «حذف و برجستهسازی»؛ با حذف یا برجستهکردن پارهای از عناصر، برخی از عناصر را بهگونهای مجزا عینیت میبخشد و برای آنکه خیالی یکپارچه پدید آورد، میکوشد تا از درون اثر چشماندازهای مختلفی را بگیرد یا از چشماندازی به چشمانداز دیگر حرکت کند (میرزا حسن و عظیمپور، 1394، ص. 29). بدینترتیب، عدم قطعیتها و ابهامها در متن، خواننده را به تعاملی همهجانبه با آن دعوت میکند و درنتیجۀ این تعامل، بخشی از معناهای متکثر متن نمایان میشود. بر همین اساس و برطبق رویکرد آیزر، نگارندگان این تحقیق معتقدند، گلشنراز بهدلیل زبان منظوم و استعاری، بیان تجربههای عرفانی مؤلف، پتانسیلهای معنایی فراوان و بهعنوان متنی تخصصی در عرفان نظری اسلامی، برای خوانندگان این متن مملو از عدم قطعیتها و ابهاماتی است که آنها را به تعاملی چندگانه با این متن فراخوانده است و سرانجام عمل خوانش و فهم، منجر به تعیّنبخشی قسمتی از معناهای متعدد متن و بازتاب آن در مقالات این دو دهه، متناسب با شرایط تاریخی - اجتماعی زمان مخاطبان شده است. 3- تجزیه و تحلیل باتوجهبه اینکه شاخصۀ مهم و نخست در نظریۀ دریافت، افق انتظارات است، در این قسمت، ابتدا افق انتظارات دهههای هشتاد و نود بیان میشود که تحتتأثیر پارادایمها شکل گرفتهاند: 3-1- افق انتظارات اجتماعی دهه هشتاد و نود: 1 – انتظار مستدلکردن مفاهیم عرفانی و دینی از راه استدلالات عقلی و فلسفی 2 – انتظار جوابگویی متن عرفانی به مسائل هستیشناختی، خداشناسی و انسانشناسی 3 – انتظار تطابق آراء عرفا و آموزهها و متون عرفانی با نظریههای ادبی و غیرادبی جدید 4 – عرفانگرایی (بهصورت مدرسی، نظری، ذوقی) 5 – انتظار وجود مفاهیم دینی و مذهبی در آثار و اندیشههای عرفانی 6 – انتظار بررسی آیات و تمثیلات و قصص قرآنی در متون عرفانی نظری و عملی در حوزۀ دین
3-2-افق انتظارات ادبی دهه هشتاد و نود: 1 – انتظار دریافت معنای عرفانی و تأویلی از واژگان دینی 2 – انتظار توجه به متنهای منظوم و مثنویهای عرفانی 3 – توقع پیچیدهگویی و بیان مفاهیم مذهبی و عرفانی در زبانی آمیخته با استعاره و نماد و رمز بهمنظور به چالش کشیدن ذهن مخاطب (ن.ک: ریحانی و همکاران، 1396، ص. 181، 182؛ محسنی و ریحانی، 1400، ص. 259).
3-3-دستهبندی پژوهشهای دو دهۀ 80 و 90 دربارۀ گلشنراز : در ادامه، مقالات نوشتهشده دربارۀ گلشنراز در دو دهۀ هشتاد و نود براساس موضوع دستهبندی میشوند که با افق انتظارات بیانشده، همسویی دارند: 1 – پژوهشهای متمرکز بر متن و اصطلاحپژوهی، مانند: مقالۀ «معرفت شهودی و استدلالی در گلشنراز» (1389)، مقاله «شبستری و اندیشۀ وحدت وجود در گلشنراز» (1396). 2 - مقالاتی که به بررسی تطبیقی گلشنراز با متون دیگر و یا آراء عرفای دیگر پرداختهاند، مانند: مقاله «مقایسۀ عقاید شبستری و حسینی هروی در گلشنراز و کنزالرموز» (1387)، «بررسی تطبیقی ازهار گلشن با گلشنراز شبستری» (1390). 3 – مقالاتی که براساس نظریههای ادبی و غیر ادبی جدید به بررسی گلشنراز پرداختهاند، مانند: «تأثیر اسرارنامه عطار بر گلشنراز شبستری براساس نظریه بینامتنیت» (1394)، «بررسی طرحوارههای قدرتی در گلشنراز براساس آرای مارک جانسون» (1399). 4 - پژوهشهایی که به بررسیهای ساختارشناسانه و زیباییشناسی متن پرداختهاند، مانند: «وضع و دلالت الفاظ در گلشنراز» (1387)، «هدفمندی ساختمان فعل در منظومه عرفانی گلشنراز» (1394). 5 - دستهای از مقالات به بررسی شروح گلشنراز و معرفی شارح و شرح پرداختهاند، مانند: مقالۀ «حدیقهالمعارف: شرحی بر گلشنراز» (1388)، «معرفی و نقد شروح برجستۀ گلشنراز» (1398). 6 - پژوهشهایی که به بررسی ریشههای قرآن و حدیث در گلشن پرداختهاند: «تجلی قرآن و حدیث در گلشنراز شبستری (بررسی شواهدی از اقتباس، تضمین و تلمیح)» (1389)، «منبعشناسی احادیث گلشنراز شبستری بر مبنای چاپ دزفولیان» (1390). 7 – مقالات متفرقه (از زوایای متفاوت): (گفتنی است بعضی از مقالات این گروه را میتوان در ذیل دو یا سه دسته جای داد)، مانند: «بازتاب اندیشۀ هستیشناختی ابنعربی در گلشنراز شیخ محمود شبستری» (1396)، «توصیف امام مهدی در گلشنراز شیخ محمود شبستری» (1390)، «عرفان و سیاست در سایهسار گلشنراز شبستری» (1396). براساس جستوجوی نگارندگان، مقالات نگارشیافته در دهههای هشتاد و نود دربارۀ گلشنراز، مجموعاً 60 مقاله هستند که ازلحاظ موضوعی، در این شش ردۀ اصلی جای میگیرند. در جدول زیر دستهبندی موضوعی مقالات، بههمراه تعداد و بسامد آنان نشان داده شده است:
3-4- پارادایمهای اجتماعی دهۀ هشتاد و نود: 1 - پاردایم گرایش مخاطبان به تفسیرهای عقلی و استدلالی (تلفیق علم و عرفان) 2 - پارادایم گرایش به مطالعات تطبیقی و انواع نقد در این دو دهه ازجمله: نقد مؤلفمحور، نقد ساختارگرایانه و فمنیستی در خوانش آثار ادبی و عرفانی 3 - پارادایم گرایش به عرفان مدرسی و نظری 4 – پارادایم تلفیق دین و عرفان (نگاه دینی به مباحث گلشنراز) 3-5-تحلیل پارادایمها براساس دستهبندی مقالات: 3-5-1- پاردایم گرایش جامعه و مخاطبان به تفسیرهای عقلی و استدلالی طبق آرای یاوس، افق فکری خواننده و «پارادایمهای فرهنگی و اجتماعی» دورۀ مخاطبان، بر خوانش آنها از آثار گوناگون اثرگذار است و در پی برقراری ارتباط مخاطب با متن معناهای تازه خلق میشود. دیدگاه مخاطب و انتظارهای او ارتباطی مستقیم با امیال، سلایق، نیازها و پیشفرضهای ذهنی وی که ازطریق زندگی در جامعه و قرارگرفتن در گفتمانهای متفاوت تعیین میشوند، دارد. بهمنظور فهم معانی مختلف یک متن یا متون مختلف از دیدگاه خوانندگان اثر، یا کشف پاسخِ پرسشهایی که در متن با آن روبرو میشود، مطالعۀ پارادایمهای اجتماعی و فرهنگی دورانی که خواننده در آن زندگی میکند، اهمیت ویژهای دارد. یکی از عوامل مهم در تعیین افق انتظارات خوانندگان از اندیشههای عرفانی شیخ محمود شبستری در گلشنراز در دو دهۀ مطالعهشده، بررسی پارادایمهای اجتماعی و فرهنگی جامعۀ نویسندگان بهمثابۀ خوانندگان گلشنراز ست. در تحلیل پژوهشهای صورتگرفته از سوی خوانندگان دربارۀ گلشنراز، دستهای از پژوهشها با موضوع تحقیقات مبتنیبر نگاه معرفتشناسانه و عقلانی اصطلاحات عرفانی در متن گلشنراز، شناسایی شد. این دسته از پژوهشها را میتوان در زمرۀ پژوهشهای متأثر از پارادایم فوق قرار داد. پژوهشهای صورتگرفته در این دسته، پژوهشهایی هستند که منتقدان، آنها را با رویکردی عقلانی و استدلالی، باتکیهبر بعد عرفان نظری گلشنراز نگاشتهاند؛ زیرا همانطورکه مشخص است، بخش اعظمی از محتوای این اثر عرفانی به عرفان نظری مربوط میشود و درمجموع از میان پانزده پرسش و پاسخی که میان هروی و شبستری ردوبدل شده، دوازده پرسش و پاسخ به عرفان نظری و سه مورد از آنها، به عرفان ذوقی و وجدی مربوط میشود. «در اصل تجلی، یک قطب اصلی، یعنی حق وجود دارد که از آن دو قطب دیگر، یعنی عالم و سپس آدم به وجود میآید. این سه قطب در عرفان نظری، سه مبحث مجزای خداشناسی، انسانشناسی و عالمشناسی را بهدنبال دارد... باتوجهبه تأثیرپذیری شبستری از ابنعربی، گلشنراز نیز از این امر مجزا نیست» (اسپرهم و دربندی، 1398، ص. 87). درنتیجه، بخش زیادی از پژوهشها دربارۀ گلشنراز، پژوهشهایی هستند که در ذیل دستۀ اول با رویکرد معرفتشناسانه در تعامل با خود متن و بهمنظور کشف و تحلیل اصطلاحات ومفاهیم عرفانی مندرج در متن، از جنبههای هستیشناسی، انسانشناسی و عالمشناسی صورت گرفته است. تحقیقاتی همچون «مراتب هستی در گلشنراز شبستری» (1388)، «بازتاب اندیشۀ هستیشناختی ابنعربی در گلشنراز شیخ محمود شبستری (1396)، «انسان کامل از دیدگاه شبستری در گلشنراز» (1396)، «مفهوم ذات حق در گلشنراز شبستری» (1396) و.... ازآنجاکه نظریات یاوس و آیزر در زیباییشناسی دریافت مکمل هم هستند، خواننده متن را وارد دستگاه پدیدارشناسانۀ خود میکند تا ماهیت آن متن و هرآنچه را که در پشت پردۀ اذهان خود به آن رسیده، کشف کند. خوانندگان گلشنراز نیز تحتتأثیر پارادایم بالا و بهمنظور مواجهۀ استدلالی و عقلانی با مقولات عرفانی و بهتبع گلشنراز، در یک «خوانش تعاملی» سعی کردهاند تا به کشف اصطلاحات، ابهامات و ریشههای فلسفی عرفان باتکیهبر رویکردی شناختی و نظری، در متن گلشنراز بپردازند که از دیدگاه آیزر، این مفاهیم و اصطلاحات علمی و فلسفی، بهمثابۀ همان خلأها و «شکافهای» موجود در متن گلشنراز هستند که «خوانندۀ فعال» ما در اینجا سعی در پرکردن این فضاهای خالی در متن و بهتعبیری «سفیدخوانی» متن داشته است؛ «به اعتقاد آیزر، متون تنها از راه خواندهشدن زنده میشوند. متون تا زمانی که از سوی خواننده دریافت نشوند، چیزی جز لکههای سیاه روی کاغذ سفید نخواهند بود. آنها باید در قالب «کنش خواندن» تجسّد یابند. این امر در متون ادبی مبیّن این واقعیت است که در این متون تعدادی «جای خالی» وجود دارد که خوانندگان باید آنها را پر کنند. با این کار، خوانندگان به مشارکت و پذیرفتن دیدگاه طرحشده در متن ترغیب میشوند. ایزر این وجه آثار ادبی را بیتعیّنی[12] میخواند» (اشمیتس، 1389، ص. 120). بهعبارتدیگر، پژوهشگران ما تحتتأثیر یک پارادایم و چارچوب فکری حاکم بر دهۀ هشتاد و نود در خوانش این اثر عرفانی، به این اصطلاحات، همچون قطعات سفیدی در متن نگریستهاند که سعی داشتهاند با داشتن یک نگاه استدلالی و عقلمآبانه، این فضاها را به یکدیگر پیوند زده و بدینترتیب با متن ارتباط برقرار کنند. بهعبارتی، شکاف بین متن عرفانی و مخاطب که ناشی از ویژگی اساسی متون عرفانی یعنی (ابهام و تأویلپذیری) است، تا حدی در این مقالات از میان رفته است و تعامل نسبتأ موفق و مستمری میان متن و خوانندگان در مقالات گروه اول و دوم شکل گرفته است؛ زیرا مطابق با دیدگاه یائوس «خواننده تنها معنی منحصر به زمان خود را از اثر ادبی که دارای مجموعۀ نامتناهی پتانسیل معانی است، استخراج میکند. این معنی، خاص و منحصر به زمان وی، مطابق با افق علایق و خواستهای او و شرایط اجتماعی، گروهی و طبقاتی خواننده است» (جواری و حمیدی کندول، 1386، ص. 156-157). باتوجهبه آنچه گفته شد، عمدۀ پژوهشهای نگارشیافته در ذیل این پارادایم، پژوهشهایی هستند که خواننده در آنها در پی شناخت هستی، خداوند و انسان از دیدگاه شبستری بوده است. از دیدگاه آیزر، این دیدگاههای غالب که موجب پیدایش نوعی اسلوب فکری خاص در دهههای یادشده دربارۀ اثر گلشنراز شده است، در واقع کنشهایی است که از سوی خوانندگان در تعامل با متن صورت گرفته است. «نظریۀ پدیدارشناختی ادبی بر این نکته تأکید تام دارد که در ارتباط با متن ادبی، افزونبر توجه به تمامیت متن، باید به همان اندازه کنشهایی را که در واکنش به متن صورت میگیرد، در نظر گرفت» (Iser, 1972, p. 274)؛ زیرا متن در هر دورۀ تاریخی، با خوانندگان خود به گفتوگو میپردازد و به پرسشها و ابهاماتشان پاسخ میدهد و مجموعۀ این پاسخها، افق انتظارات خوانندگان هر عصر و گفتمانی را ایجاد میکند. با نگاه آیزر به این سیطرۀ فکری پژوهشگران در این پارادایم، درمییابیم که در جریان خوانش این متن، خوانندگان گلشنراز با نگاه پراگماتیستی و عقلانی به مقولات عرفانی و با دانشگرایی و فلسفیگرایی خود در مواجهه با این اثر عرفانی، به برجستهسازی این متن عرفانی بهمثابۀ یک متن علمی پرداختهاند، از سوی دیگر، با اجتناب از نگاهی صرفاً عرفانی و ذوقی و شهودی به این اثر، حذفیاتی در پدیدار آنها رخ داده است. باتوجهبه بسامد نسبتاً بالای مقالات نگارشیافته در دستۀ اول، اندیشههای شیخ محمود در گلشنراز با انتظارات خوانندگان دربارۀ مسائل عقلانی و پراگماتیستی، تطابق داشته است و افق انتظارات متن با افق انتظارات مخاطبان همسو بوده است. گفتنی است، افزونبر بعد محتوایی گلشنراز، ویژگیهای زبانی آن نیز تأثیر بسزایی در برقراری تعامل مؤثر بین متن و خوانندگان داشته است. شیخ محمود شبستری با انتخاب زبان شعر برای بیان تجارب عرفانی خویش وباتوجهبه قابلیتهای استعاری، نمادین و دلنشینبودن آن، ظرفی مناسب برای انتقال آموزههای عرفانی فراهم آورده است. این ویژگی، ذهن مخاطبان را به چالش و تلاش برای دریافت معنا وا میدارد و درنتیجه، "خوانش تعاملی" مستمری از این اثر پدید میآورد. 3-5-2- پارادایم گرایش به مطالعات تطبیقی و انواع نقد در این دو دهه: با اندکی تأمّل بر پژوهشهای صورتگرفته دربارۀ اثر گلشنراز شبستری، پژوهشهای دستههای دوم، سوم و چهارم را میتوان در ذیل این پارادایم جای داد: یعنی پژوهشهایی که یا با رویکردی تطبیقی و مقایسهای به بررسی محتوای این اثر عرفانی با سایر متون پرداختهاند، یا محتوای اثر شبستری را بر مبنای نظریات ادبی و غیرادبی جدید مورد خوانش قرار دادهاند و یا به تحلیل و نقد این اثر عرفانی از منظر بلاغت سنتی با رویکردهای ساختارشناسانه و زیباییشناسانه پرداختهاند. پژوهشهایی همچون «مقام تفکر و شهود در گلشنراز و سوترههای مهایانه» (1397)، «بررسی طرحوارههای قدرتی در گلشنراز براساس آرای مارک جانسون» (1399)، «بررسی تحلیل و سبکشناسی تشبیه در گلشنراز شیخ محمود شبستری» (1394) و... که در سیطرۀ پارادایم گرایش به نظریات سنتی و جدید نقد ادبی و یا رویکرد تطبیقی شکل پذیرفتهاند. با نگاهی به پژوهشهای فوق، درمییابیم که عدۀ زیادی از منتقدان در خوانش اثر گلشنراز، از بعد عرفانی و تحلیلهای متعارف آن رویبرگردانده و تحتسلطۀ یک پارادایم و چارچوب فکری خاص، تمایل به خوانش جدید و دیگرگونهای از این اثر ادبی داشتهاند. در تحلیل این امر از دیدگاه آیزر میتوان گفت که یک اثر ادبی در هر دورهای، متناسب با نوع جهانبینی و شرایط اجتماعی و فرهنگی خوانندگان آن دوره، ارزش و حیاتی دوباره مییابد. به عقیدۀ وی، «ارزش زیباییشناسانۀ این نظریه در بازسازی افق انتظار خوانندگان اولیۀ اثر (اولین خوانندگان یک اثر ادبی) و مقایسۀ آن با افق انتظار خوانندگان بعدی همان اثر در زمانها و مکانهای متفاوت است» (جلالی، 1397، ص. 149). آیزر برای چنین خوانندگانی اصطلاح «خوانندۀ مستتر» را به کار میبرد که در یک کنش تعاملی با متن در پی کشف معانی تازه از متن هستند. «خوانندۀ مستتر تجسم همۀ آن زمینههایی است که اثر ادبی لازم دارد تا حداکثر تأثیرگذاری را داشته باشد. این زمینهها را نه تجربۀ بیرون از متنِ خواننده، بلکه خود متن ایجاد میکند. درنتیجه، مفهوم خوانندۀ مستتر در ساختار متن ریشه دارد»(Iser,1972, p. 279) ؛ ازاینرو، خوانندگان اثر عرفانی گلشنراز، با افق انتظارات جدید از این اثر ادبی، از نگاههای کلیشهای و صرفاً عرفانی گذشته نسبت به این اثر شبستری اجتناب کرده و در جریان خوانش خود، این اثر را از منظر کاربرد نقدهای متعارف و تکراری، دارای فضاها و خلأهایی یافتند. بهعبارتدیگر، فقدان رویکردهای نقد ادبی در خوانش اثر گلشنراز بهمثابۀ شکافهایی در خوانش این اثر بود که خوانندگان فعال، با کاربست نظریات ادبی و غیرادبی جدید، سعی در پرکردن این شکافها و قطعات سفید متن کردند. «متون، دارای امور غیرطبیعی، ابهامها، فاصلهها و شکافهایی است که خواننده با تجربه و فهم خود آنها را پر میکند. آیزر این فرایند را سفیدخوانی مینامد» (تسلیمی،1390، ص. 111). به عقیدۀ آیزر، یک متن مملو از کنشهایی است که در روند خوانش آن در ادوار مختلف تاریخی، بهروز میشود و مفهوم یک نوشتۀ ادبی، حاصل کارکرد همین کنشها است. بهجای آنکه بیان شود که یک متن چه میگوید، بهتر است از خود بپرسیم که یک متن با خواننده چه میکند و در زمان خوانش متن چه اتفاقاتی در ذهن خواننده رخ میدهد. ازآنجاکه تکثرگرایی[13] و خوانشهای مختلف، از خصیصههای اساسی دریافت در مکتب کنستانس است، با خوانشها و تفسیرهای متفاوت میتوان به تکثر معنا در متن دست یافت. «از دیدگاه آیزر، وظیفۀ منتقد آن نیست که متن را بهمثابۀ یک شیء تبیین کند، بلکه باید به بررسی اثرات آن بر خواننده بپردازد. ماهیت هر متنی این امکان را پدید میآورد که طیفی از تفسیرهای مختلف میسر شود» (سلدن و ویدسون، 1384، ص. 78). بررسی پژوهشهای صورتگرفته در سیطرۀ این پارادایم، نشان میدهد که پژوهشهایی که از جنبههای محتوایی به تحلیل گفتمان و محتوای اثر گلشنراز، چه در قالب رویکرد تطبیقی و چه از منظر سایر نظریههای ادبی و غیرادبی نو پرداختهاند، دارای کمیت و بسامد بیشتری نسبت به پژوهشهایی هستند که از جنبۀ ساختارشناسانه و زیباییشناسانه این اثر را مورد نقد قرار دادهاند. درنتیجه، از منظر زیباییشناسی دریافت در تحلیل این امر میتوان گفت که این سطح از افق انتظارات دربارۀ یک اثر، از یکسو به معنای برجستهسازی آن اثر از رویکرد خاصِ نقد محتوایی (تطبیقی و نظریات ادبی) است که خوانندۀ فعال، توانسته با درک فضاها و کمبود پژوهشهای نقادانه در این حوزه، به کاربست نظریات تطبیقی و ادبی و غیرادبی جدید در تحلیل محتوایی این اثر عرفانی اقدام نماید و از سویی دیگر، به معنای حذف نگاههای بلاغت سنتی و نقد ساختاری و ظاهری در خوانش این اثر بوده است. درنتیجه، منتقد نوگرا، دیدگاههای پیشین و سنتی را باور نمیکند؛ زیرا منِ شناسایِ او یک دریافت شخصی است و متفاوت میاندیشد؛ ازاینرو، وی از قالب خوانندۀ منفعل بیرون میآید و با گمانها و فرافکنیهایش، معنای تازهای به اثر میبخشد. «او همچنان که در چیرگی اندیشههای افکار زمانه و روح عصری خود و نیز تحتتأثیر نویسنده در متن قرار میگیرد، میتواند با تجربههای شخصی و فرافکنیهای منفرد خود در موقعیتها و زمانهای گوناگون، دست به ابتکار عمل بزند و به خوانندهای فعال بدل شود. وی حتی میتواند به نیت نویسنده بیتوجه باشد و معنایی تازه از متن بیافریند و همۀ باورهای قطعی را از میان بردارد» (تسلیمی، 1390، ص. 112). 3-5-3- پارادایم گرایش به عرفان نظری و مدرسی: براساس نظریۀ یاوس مطالعۀ شرایط تاریخی، اجتماعی و فرهنگی هر جامعهای در بازسازی افق انتظارات مخاطبان هر دورهای ضرورت دارد. «پارادایم، مسئلۀ معرفتشناختی را پیش میکشد. بدینمعنی که صاحبنظران هر دانشی در هر زمان، گفتمان ویژهای دارند. آنها در مجموعهای از اصطلاحات و قراردادها میاندیشند و از محدودۀ آن بیرون نمیروند» (تسلیمی، 1390، ص. 111). یکی از پارادایمهای پیدایش دستۀ اول و پنجم پژوهشهای گلشنراز، گسترش رویکرد عرفان نظری در فرهنگ دینی و مذهبی ایران در این دو دهه بوده است. این رویکرد، تنوع ذوق خوانندگان و خوانشهای متفاوت و مقتضی با شرایط فرهنگی را نسبت به متون عرفانی، ازجمله گلشنراز ایجاد کرده است. درنتیجه، پژوهشگران بهجای برداشتهای تکراری و کلیشهای، شرحهای متعدد گلشنراز بازبینی کرده و به بررسی دقیقتر اصطلاحاتی مانند ماهیت تفکر، اعیان ثابته، وحدت وجود، کون جامع و... پرداختهاند. این مفاهیم و اصطلاحات، بخش مهمی از این پژوهشها را به خود اختصاص دادهاند. درحالحاضر، عرفان و تصوف به شیوههای گوناگون در ایران جلوه یافته است که پارهای از این شیوهها به این شرح است: 1- عالمانی که مشتغل به حکمت و عرفان علمی (نظری) هستند. 2- صوفیان و دراویش فرقهای اعماز شیعه و سنی 3- زاهدان و پارسایانی که فقیه، متکلم یا مفسر هستند. 4- علاقهمندان به عرفان ادبی بهویژه در شعر فارسی 5- عامۀ علاقهمندان به معنویت و عرفان و... (فنایی اشکوری، 1392، ص. 49). یکی از اصلیترین تقسیمبندیهایی که در حوزۀ عرفان وجود دارد، تقسیم عرفان به «عملی و نظری» است. این دو اصطلاح در شماری از تحقیقات عرفانی به کار رفته است و پایۀ نقد و ارزیابی متون و تعالیم عرفان اسلامی قرار گرفتهاند. «عرفان نظری به آن سنت عرفانی اطلاق میشود که از سدۀ هفتم هجری، خاصه با شکلگیری مکتب «محیالدین بن عربی» رواج پیدا کرد و از آن پس، سنت غالب در عرفان اسلامی تلقی شد. ظهور ابنعربی نقطۀ عطفی در عرفان اسلامی و ایرانی ایجاد کرد و میتوان گفت همۀ عارفان و حکیمان عرفان نظری پس از او با تجزیه و تحلیل آراء و عقاید وی، بر آثار او شرحهای متعدد و مهمی نوشتهاند. عرفان نظری به مسائل علمی مبتنیبر تفکر و اندیشه و مسائل علمی و نظری میپردازد» (میرباقریفرد، 1391، ص. 66). این سنت از آن زمان تا به حال ادامه دارد و یکی از گرایشهای غالب عرفان اسلامی در مجامع دانشگاهی و حوزوی شده است و نیز چارچوب فکری مهم و جهتدهندهای که مطالعات و پژوهشها تحتتسلط این پارادایم، سمتوسوی معنادار گرفتهاند. در گذشته حلقههای درس و تحقیق در عرفان نظری محدود بود؛ اما امروزه بهدلیل توجه حوزه و دانشگاه و وجود مبانی مشترک عرفان نظری با مسائل اساسی شیعه مانند ولایت و تأویل، این گرایش عرفانی مخاطبان زیادی پیدا کرده است و سیر تحقیقات دانشگاهی و حوزوی در حیطۀ متون عرفانی و دینی مربوط به عرفان نظری ازجمله گلشنراز، روند فزایندهای داشته است. شارحان نظریههای ابنعربی ازجمله شیخ محمود شبستری در گلشنراز، پس از وی بهموازات عرفان عملی در گسترش نظریههای او همت فراوانی گماشتهاند و شروح متعددی بر آثار ابنعربی نوشتهاند که امروزه در کلاسهای درسی عرفان نظری در حوزه و دانشگاه تدریس و تحلیل میشوند. گلشنراز یکی از کتابهایی است که شیخ شبستری آن را تحتتأثیر عقاید ابنعربی و ترویج اندیشههای وی نوشته است؛ همانگونه که بر آثار ابنعربی شروح گوناگونی نوشته شده است، بر گلشنراز نیز که یک دورۀ کامل عرفان نظری است و مباحث بنیادین عرفان نظری ازجمله: انسانشناسی، خداشناسی و هستیشناختی را بیان کرده است، شرحهای بیشماری به نگارش درآمده است. دستۀ اول و پنجم از طبقهبندی فوق، پژوهشهایی هستند که تحت سیطرۀ پارادایم رواج عرفان نظری و مدرسی مبنای کار خود را بررسی و واکاوی شروح گلشنراز قرار دادهاند. برای تحلیل مقالات دستۀ اول و پنجم که تحتتأثیر پارادایم فوق و براساس نظریۀ آیزر نگاشته شدهاند، باید به اصطلاح خلأهای متن و استراتژی خواندن اشاره شود. آیزر در استراتژی خواندن معتقد است که خود متن قابلیتهایی دارد که خواننده را به درک بهتر معنای متن و پرکردن فضاهای خالی برمیانگیزد؛ «استراتژی خواندن» یعنی آشنایی با شگردها، رمزگان و قراردادهایی که در اثری خاص از آنها استفاده شده است. دانش خواننده (اطلاعاتش دربارۀ موضوع یا رخدادها)، آشنایی او با رمزگان کلی و آگاهی او از رمزگان خاصی که مؤلف در آثارش به کار میبرد، سازندۀ این استراتژی هستند (نظرزاده، 1382، ص. 182). خوانندگان در پی رواج پارادایم گرایش عرفان نظری و تمایل بیشازپیش به ژانر عرفانی در این دو دهه نسبت به قبل، ازطریق مطالعۀ آثار عرفانی ازجمله گلشنراز، با اصطلاحات تخصصی عرفانی، رمزگان و معانی نهفته در این متن آشنایی کلی پیدا کردهاند. در فرایند تلاش برای فهم معنای متن، داراییهای معنوی، تمایل به خودشناسی و خداشناسی براساس نیاز فطری، چارچوبهای فکری، عقاید مذهبی عرفانی، تأثیر شگرفی داشته است. همچنین، بهدلیل گسترش دانش تخصصی محققان دربارة ژانر عرفانی و بهتبع آشنایی نسبی با شروح گلشنراز، بخشی از تحقیقات به کنکاش در این شرحها و رفع ابهامات معنایی موجود پرداخته است. «در واقع، عنصری بنیادی که امکان تفسیرهای گوناگون را به وجود میآورد، عدم تعیّن معنی و خلأها میباشد» (قنادان، 1391، ص. 57). گفتنی است، شروح گلشنراز مانند خود کتاب اهمیت بسیاری دارد که در درک معنای گلشن به مخاطبان کمک میکند. بهعبارتی میتوان گفت خوانندگان، تحتتأثیر رواج عرفان نظری جامعۀ خویش و قرارگیری در این گفتمان فرهنگی و دینی، در خوانش گلشنراز شکافهایی را احساس کردهاند که با تحقیق در شرحهای این کتاب و با کمک استراتژی خواندن، بخشی از فضاهای سفید آن را پر کردهاند، تا با فهم و تفسیر بهتر متن اثر، هم گامی در راستای استواری عقاید دینی و مذهبی خود بردارند و هم بخشی از معناهای نهفته در کتاب گلشنراز و شروح آن را که مطابق با مبانی دینی و شیعی آنها است، برجسته سازند؛ ازاینرو، کنش خواندن و عمل برقراری ارتباط بین متن و مخاطب بهخوبی شکل گرفته است. گفتنی است، متن گلشن، هم به انتظارات مخاطبان در این زمینه پاسخ داده است و هم مطالعۀ شرحهای آن تا حدی موانع معنایی در ذهن آنها را هموار کرده است. 3-5-4- پارادایم تلفیق دین و عرفان (نگاه دینی به مباحث گلشنراز) با نگاهی تأمّلی به پژوهشهای انجامشده دربارۀ اثر عرفانی گلشنراز، مشخص میشود که تعدادی از منتقدان و خوانندگان این اثر، با هدف کشف رگهها و بسترهای دینی به خوانش اثر شبستری پرداختهاند و تحتتأثیر این پارادایم غالب، حاصل پژوهش آنان شامل مواردی است که عمدۀ آنها در دستۀ ششم پژوهشها، یعنی پژوهشهای مبتنیبر تجلی قرآن و حدیث، یا بهصورت پراکنده در سایر دستهها ازجمله دستۀ دوم و هفتم جای گرفته است. تحقیقاتی از قبیل «پاسخهای قرآنی در گفتمان ادبی گلشنراز» (1394) از دستۀ ششم، «بررسی تطبیقی رویکردهای اندیشۀ اسلامی به قیامت و بازتاب آن در مثنوی مولوی و گلشن شبستری» (1396) از دستۀ دوم، «توصیف امام مهدی (عج) در گلشنراز شیخ محمود شبستری» (1389) از دستۀ هفتم پژوهشها و... . خوانشهای یادشده دربارۀ گلشنراز شبستری، خوانشهایی هستند که در آنها منتقدان با هدف تلفیق و هماهنگسازی گفتمان عرفانی این اثر با زیرساختهای دینی دین اسلام، به نقد این اثر پرداختهاند و درنتیجه با نگاهی دینی، در پی آشکارسازی و تحلیل بنمایههای مذهبی از بافت اثر گلشنراز بودهاند. این خوانندگان تحتتأثیر چارچوب اندیشگانی خاص دورۀ خود و مؤثر بر افق انتظارات آنان، به این نوع خوانش از اثر گلشنراز روی آوردهاند؛ زیرا به عقیدۀ آیزر، مطالعۀ ادبیات، ما را بیشتر از خودمان آگاه میکند، تا از متنی که در حال خواندن آن هستیم. «نحوۀ رفتار آیزر با رمان، بهویژه از این لحاظ اهمیت دارد که جهانی که خواننده میتواند در آن زندگی کند را میبینید؛ زیرا خواننده در «جهان رمان» چنان «درگیر» میشود که آن جهان و «درنهایت، جهان خودش را» بهتر و روشن تر درک میکند» (گِرین و همکاران، 1391، ص. 261). برایناساس، خوانندگان این اثر نیز هماهنگ با عقاید، باورها و بینش دینی خود، به یک نوع خوانش تعاملی با آن میپردازند. در طول تاریخ، رابطۀ میان دین و عرفان همواره موضوعی بحثبرانگیز در بین اندیشمندان فلسفی و دینی بوده است. چالشهای موجود میان اهل طریقت و شریعت در ادیان مختلف گواهی بر این مدعا است که درنهایت نتوانستهاند بین دین و عرفان مرز مشخصی قائل شوند؛ اما در واقع، دین اعتقاد به خدا و بندگی او براساس آموزههای وحیانی بهمنظور رستگاری بشر است و عرفان، معرفت شهودی خداوند از راه تزکیۀ نفس برای نائلشدن به قرب الهی است. سلوک عرفانی با پایبندی کامل به شریعت، راهی برای رسیدن به کنه معرفت الهی و شهود قلبی است. بنابراین، عرفان جدا از دین نیست؛ بلکه لایۀ عمیق و درونی دین است (ن.ک: فنایی اشکوری، 1390، ص. 95). باتوجهبه اینکه متون دینی، ازجمله قرآن و احادیث نبوی مستعد قرائتهای متنوع هستند، طبیعتاً نگرش عرفانی یکی از این خوانشهای مهم به شمار میرود و رویکرد عرفانی بر قرآن و سایر متون دینی اسلام، رویکردی درخور توجه است؛ چنانکه نگرشهای متفاوت کلامی، فقهی، فلسفی و... مرتبط با منظر دین هستند؛ ازطرف دیگر، تأثیر قرآن و احادیث نبوی بر آثار ادبی کلاسیک ایران امری مشهود است و در این میان گلشنراز که یک دورۀ عرفان نظری بر مبنای آراء ابنعربی است از این زاویه جالبتوجه است و یافتن اشارات قرآنی در این اثر عرفانی آسان است. بنابراین، پژوهشگران این متن، یعنی خوانندگانی که در پژوهشهای دستۀ دوم، ششم و هفتم جای گرفتهاند، تحتتأثیر پارادایم دینگرایی و یا تأییدبخشی به اثر از نگاه دینی، بافت گلشنراز را مملو از شکافها و ریشهها و خلأهایی یافتهاند که بهمنظور پرکردن این شکافها، از منبع قرآن و حدیث و پیوند این ریشهها با رگههای دینی، بهره یافتهاند و فضاهای خالی و قطعات سفید متن را با سفیدخوانی خود پوشش دادهاند؛ یعنی رابطۀ متن و خواننده بر محور همین شکافها صورت گرفته است و از دیدگاه آیزر، اثر بهنوعی تجربۀ شخصی خواننده تلقی میشود. «اثر، از منظر خواننده، آن چیزی است که ضمیر هشیارش دریافت میدارد؛ میتوان استدلال کرد که اثر چیزی انضمامی نیست که مستقل از هر تجربهای وجود داشته باشد و اثر تجربۀ خواننده است. بنابراین، نقد ممکن است بهصورتِ توصیفِ حرکتِ پیشروندۀ خواننده در متن درآید، که در آن تحلیل میشود. خوانندگان چگونه با ایجاد ارتباطها، پرکردنِ جاهای خالیِ آنچه بیان نشده است، پیشگویی و حدس و برآوردهشدن یا نقش بر آبشدن انتظاراتشان، معنا را خلق میکنند» (کالر، 1382، ص. 165). بافت و زیرساخت متن گلشنراز برای خوانندۀ آن، حاوی یکسری ابهامات، رمزگان و استعارات است. وظیفۀ خوانندۀ فعال، شناسایی کدهای درون متن و پیوند آنها با گفتمان اندیشگانی خود خواننده است تا از این طریق، در عمل مهم استراتژی خواندن، ایفای نقش کند. در این استراتژی، خواننده چارچوبی را برای خودش تعیین کرده است که میتواند ضمن تفسیر مطالب در قالب این چارچوب، گفتمان حاکم بر اثر را برای خود فهمپذیر کند. «بهزعم آیزر، عاملی که به یک متن ادبی شکل میدهد، واژههای روی صفحات نیست، بلکه همین تصویر که دایماً با خواندن ادامۀ متن تغییر میکند، همین عینیتیابی امری که در متن صرفاً بهصورت ضمنی مورد اشاره قرارگرفته است و همین تعامل بین خواننده و دادههای خام متن میباشد» (اشمیتس، 1389، ص. 120)؛ ازاینرو، خوانندگان اثر گلشنراز در یک کنش تعاملی و تحت سیطرۀ پارادایم دینگرایی و برخورداری از اندیشۀ دینی، در خوانش خود به کشف زیرساختهای دینی اثر و پیوند آن با قرآن، حدیث، روایات دینی، شخصیتهای ائمه و... پرداختهاند و از این طریق، موجب برجستهسازی ابعاد دینی اثر و حذف زوایای دیگر آن شدهاند. نتیجهگیری از مجموع 68 مقالۀ پژوهشی دربارۀ گلشنراز شبستری در دهههای 80 و 90، حدود 11 مقاله در دستۀ اول (اصطلاحپژوهی)، 27 مقاله در دستههای دوم و سوم (نقد محتوایی)، 5 مقاله در دستۀ چهارم (ساختارشناسی و زیباییشناسی، 11 پژوهش در دستۀ پنجم (شروح گلشنراز)، 3 مقاله در ردیف ششم (ریشههای قرآن و حدیث) و 11 پژوهش هم در دستۀ هفتم (از زوایای متفاوت) جای میگیرند. در کل، نقدهای محتوایی (تطبیقی و مبتنیبر نظریات جدید) بیشترین بسامد مقالات را به خود اختصاص داده است. در تحلیل موضوعی مجموع مقالات، این نکته بر نگارندگان پژوهش آشکار شد که افق انتظارات و پارادایمهای اجتماعی دو دهۀ یادشده، بر نوع خوانش و بینش خوانندگان فعال این دوره تأثیر گذاشته است. خوانندگان فعال ما در این دو برهۀ زمانی در کنشی تعاملی با متن، گاه باتکیهبر عقلانیت و استدلال، متن گلشنراز را بهمثابۀ متنی علمی و فلسفی نگریستند و انتظار پاسخگویی به ابهامات و پرسشهای علمی خود را از افق آن میجستند، گاه این اثر را از سیطرۀ تحلیلهای متعارف و کلیشهای عرفانی بیرون کشیده و با عینک نقدهای محتوایی نو و ساختاری سنتی، به سفیدخوانی و پرکردن خلأها و شکافهای پژوهشی در آن پرداختهاند؛ گاه این متن را بهعنوان متنی مدون و مملو از اصطلاحات و دیدگاههای نظری دیدهاند و با استراتژیهای خواندن خود، در همان چارچوب خاص اندیشگانی، به شرح و تفسیر و تفهیم مفاهیم عرفانی روی آوردهاند؛ گاهی نیز خوانندگان ما، تحتتأثیر پارادایم دینگرایی و بر پایۀ بینش دینی و تجربۀ شخصی خود، پیوندی میان گفتمان عرفانی اثر با مؤلفهها و سازههای دینی برقرار ساخته و موجب برجستهسازی این بعد از ابعاد گوناگون متن شدهاند. همۀ این خوانشها، بهمثابة کنشهایی هستند که در ذهن خوانندگان در واکنش به اثر گلشنراز صورت گرفتهاند؛ ازاینرو، در این اثر از دیدگاه آیزری، قطعیت معنا وجود ندارد و مفهوم متن مورد نظر، در گرو نوع نگاه خوانندگان مختلف، در ادوار تاریخی متفاوت به آن است. درنتیجه، مخاطبان گلشنراز توانستهاند، خوانشها و دریافتهای مختلفی از این اثر را تجربه و در مقالات دو دهه بخشی از معانی برداشتی خود را ترسیم کنند. [1] . Gadamir [2]. Theory of Aesthetic Reciption [3] . ans Robert Jauss [4] . Wolfgang Aiseer [5]. Toward an aesthetic reciption [6] . Gustave Flauber [7] . Charles Baudelaire [8] . Horizon of Expertation [9] . Paradim [10] . Tomos Cohen [11] . Sientific revolutions [12] . Appellstruktur [13] . Pluralism | ||
مراجع | ||
اسپرهم، داوود، و بندری، مائده سادات (1398). تحلیل محتوای کیفی و کمی گلشنراز شیخ محمود شبستری. فصلنامۀ ادبیات عرفانی، 11(20)، 79- 105. https://doi.org/10.22051/jml.2020.23525.1661 استوری، جان (1388). داستانهای عامهپسند (حسین پاینده، مترجم). سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و انتشارات اسلامی. اسمعیلی، اصغر (1394). تأثیر اسرارنامه عطار بر گلشنراز شبستری براساس نظریه بینامتنیت. مطالعات عرفانی، 11(1)، 5-34. https://s-erfani.kashanu.ac.ir/article_113115.html اشمیتس، توماس (1389). درآمدی بر نظریۀ ادبی جدید و ادبیات کلاسیک (حسین صبوری و صمد علیون، مترجمان). دانشگاه تبریز. بنت، سوزان (1387). تماشاگران نظریههای تئاتر، نظریهای درخصوص تولید و دریافت (مجید سرهنگی، مترجم). انتشارات نمایش. بهرامی رهنما، خدیجه (1399). بررسی طرحوارههای قدرتی در گلشنراز براساس آراء مارک جانسون. مطالعات عرفانی، 16(2)، 82-53. https://s-erfani.kashanu.ac.ir/article_113217.html?lang=fa پناهبر، احسان، حسابی، اکبر، و پیرنجمالدین، حسین (1395). تعادل زیباییشناختی در ترجمۀ رباعیات خیام با استفاده از نظریات زیباییشناسی دریافت و استعارۀ شناختی. مطالعات زبان و ترجمه، 49(1)، 19-40. https://doi.org/10.22067/lts.v49i1.57437 تسلیمی، علی (1390). نقد ادبی: نظریههای ادبی و کاربرد آنها در ادبیات فارسی (چ. 2). کتاب آمه. جواری، محمدحسین (1384). نظریۀ زیباییشناسی دریافت؛ روشی برای خوانشهای جدید در ادب فارسی. مولویپژوهی، 2(5)، 72-57. https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/981202 جواری، محمدحسین، و حمیدی کندول، احد (1386). سیر نظریههای ادبیِ معطوف به خواننده در قرن بیستم. نشریۀ ادبپژوهی، (3)، 176-143. https://sid.ir/paper/137747/fa جلالی، محمدامیر (1397). تحلیل بازتاب کلیله و دمنه در مجلّدات پنجگانۀ تاریخ وصّاف از منظر نظریۀ دریافت. متنپژوهی ادبی، 22(77)، 163-143. https://www.doi.org/10.22054/ltr.2018.9189 روحانی، مسعود، و غلامپور آهنگرکلایی، لیلا (1392). جهان هولوگرافیکی در گلشن راز شبستری. همایش پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی. https://sid.ir/paper/856320/fa ریحانی، آتنا، محسنی، مرتضی، پیروز، غلامرضا، و روحانی، مسعود (1396). تحلیل بدرالشروح اکبرآبادی بر غزلیات حافظ (براساس نظریۀ زیباییشناسی دریافت یاوس). فصلنامه مطالعات شبهقاره، 9(33)، 173-192. https://doi.org/10.22111/jsr.2017.3920 سلدن، رامان، و ویدوسون، پیتر (1384). راهنمای نظریۀ ادبی معاصر (عباس مخبر، مترجم؛ چ. 3). طرح نو. شاهچراغی، آزاده (1392). پارادایمهای پردیس تهران (چ. 4). انتشارات جهاد دانشگاهی. شمیسا، سیروس (1394). نقد ادبی. انتشارات فردوس. صفوی، کورش (1383). از زبانشناسی به ادبیات. شرکت انتشارات سورة مهر. طبیبی، علیرضا، رحیمیآذین، مرضیه، و مسبوق، سیدمهدی (1397). خوانش ترجمههای دعای عرفه در پرتو نظریۀ زیباییشناسی دریافت آیزر. جستارهای قرآنی و حدیثی مدرس، ۵(۹)، ۱۳۷-۱۶۱. https://qhts.modares.ac.ir/article-10-6227-fa.html فنایی اشکوری، محمد (1390). نسبت دین و عرفان. مجله حکمت معاصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 2(2)، 96-79. https://ensani.ir/fa/article/315297 فنایی اشکوری، محمد (1392). عرفان در ایران؛ جایگاه عرفان و تصوف و تعلیم و ترویج آن در ایران معاصر. اندیشه دینی، 13(46)، 68-47. https://doi.org/10.22099/jrt.2013.2441 قنادان، رضا (1391). معنای معنا: نگاهی دیگر: گفتاری چند در حوزۀ تئوری ادبی با نوشتههایی پیرامون مهدی اخوان ثالث، سیمین بهبهانی، احمد شاملو... . انتشارات مهر ویستا. کالر، جاناتان (1389). نظریۀ ادبی (فرزانه طاهری، مترجم؛ چ. 3). نشر مرکز. گِرین، ویلفرد، مورگان، لی، و ویلینگهم، جان (1391). مبانی نقد ادبی (فرزانه طاهری، مترجم؛ چ. 5). نیلوفر. میرباقریفرد، سید علیاصغر (1391). عرفان عملی و نظری یا سنت اول و دوم عرفانی؟ تأملی در مبانی تصوف و عرفان اسلامی. پژوهشهای ادب عرفانی (گوهر گویا)، 6(2)، 88-65. https://jpll.ui.ac.ir/article_16417.html?lang=fa میرزاحسن، فهیمه، و عظیمپور تبریزی، پوپک (1394). خوانش عروسکهای نمایشی براساس نظریۀ زیباییشناسی دریافت آیزر. نامۀ هنرهای نمایشی و موسیقی، 5(10)، 21-31. https://doi.org/10.30480/dam.2015.135 محسنی، مرتضی، و ریحانی، آتنا (1400). مقایسۀ شرحهای نقد نیازی و لطیفۀ غیبی بر غزلیات حافظ براساس نظریۀ دریافت یاوس. مجلۀ شعرپژوهی (بوستان ادب)، 13(1)، 249-274. https://doi.org/10.22099/jba.2020.34193.3451 مقدادی، بهرام (1393). دانشنامۀ نقد ادبی از افلاتون تا به امروز. دالاهو. نامورمطلق، بهمن (1387). یائوس و آیزر، نظریۀ دریافت. پژوهشنامۀ فرهنگستان هنر، (11)، 93-110. https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/540263 نظرزاده، رسول (1382). هر متن ناتمام است (سیری در پدیدارشناسی نظریۀ دریافت مخاطب). نشریه فارابی، (50)، 173-190. https://ensani.ir/fa/article/25437 یاوری، فاطمه، و وفایی، عباسعلی (1396). واکاوی و تحلیل کهن الگو و نمادهای فرارونده عرفانی درگلشنراز با رویکرد به نظریه روانشناختی یونگ. عرفانیات در ادب فارسی، ۸(۳۱)، ۱۵۹-۱۷۴. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 59 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 41 |