
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,706 |
تعداد مقالات | 13,973 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,609,385 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,329,136 |
سامان سیاسی و زندگی کوچنشینی در ایران: از برآمدن افشاریان تا برافتادن قاجارها | ||
پژوهش های تاریخی | ||
دوره 16، شماره 2 - شماره پیاپی 62، تیر 1403، صفحه 1-20 اصل مقاله (1.03 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2024.141736.2660 | ||
نویسندگان | ||
شهرام غلامی* 1؛ سیاوش قلی پور2 | ||
1استادیار گروه آموزش تاریخ، دانشگاه فرهنگیان، تهران، ایران | ||
2دانشیار جامعهشناسی، گروه جامعهشناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران | ||
چکیده | ||
این مقاله به بررسی تأثیر سامان سیاسی بر تحولات شیوۀ زندگی کوچروی در ایران از دوران افشاریه تا اواخر قاجار میپردازد. هدف اصلی، تبیین علل و زمینههای مؤثر بر فرازوفرود کوچنشینی در دورۀ زمانی تقریباً دویست سالۀ تاریخ معاصر ایران است. دهههای آغازین این دوره با رشد چشمگیر کوچنشینی همراه بوده و دهههای پایانی بهویژه در اواخر دورۀ قاجار، بهطور چشمگیری از زندگی کوچروی کاسته شده و بر زندگی یکجانشینی افزوده میشود. پرسش اصلی پژوهش این است که آیا کوچروی در دورۀ مورد مطالعه بیشتر تحتتأثیر عوامل جغرافیایی و محیطی بوده است یا اینکه عوامل سیاسی و اجتماعی نقش تعیینکنندهتری در رونق یا افول آن و گرایش کوچنشینان به یکجانشینی داشتهاند؟ فرضیه پژوهش بر نقش مسائل سیاسی در آهنگ زندگی کوچنشینی به یکجانشینی و برعکس آن تکیه دارد. روش پژوهش حاضر توصیفی - تحلیلی و دادههای آن ازطریق روش اسنادی گردآوری شدهاند. یافتههای پژوهش نشان میدهد که اگرچه کوچروی در نگاه اول انتخابی آگاهانه برای سازگاری با شرایط محیطی است؛ بااینحال، گسترش آن در دورۀ زمانی مورد مطالعه بیشتر تحتتأثیر عوامل سیاسی و امنیتی بوده است. از یکسو، ضرورت فتوحات نظامی و نیاز به ایجاد پایگاههای مستحکم در مناطق تازه فتحشده، مهاجرت گروههایی از مردم را بههمراه داشت، از سوی دیگر، فشارهای مالیاتی و سیاسی حکومتها بر ساکنان یکجانشین، آنان را بهسوی کوچروی و جستوجوی مناطق امنتر سوق میداد. در مقابل، ایجاد امنیت، ثبات سیاسی، تداوم حکومتها و گسترش بازرگانی، زمینه را برای رشد و توسعۀ زندگی یکجانشینی فراهم میکرد. نتایج پژوهش نشان میدهد که در دورۀ افشاریه تا اوایل دورۀ قاجار، بهدلیل ناامنیهای گسترده و سیاستهای حکومتی، کوچنشینی رو به افزایش گذاشت؛ اما در دهههای پایانی سده نوزدهم، با برقراری نسبی امنیت، گسترش دیوانسالاری، رشد بازرگانی برآمده از ادغام بازار ایران در نظام اقتصاد جهانی، تا حدی روند یکجانشینی و اسکان عشایر شتاب گرفت. | ||
کلیدواژهها | ||
اسکان عشایر؛ ایل؛ سامان سیاسی؛ کوچروی؛ یکجانشینی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه و بیان مسئله مهاجرتهای گسترده ایلات، چه بهصورت خودخواسته برای تداوم فتوحات نظامی و تقویت توان نظامی اتحادیههای ایلی و چه بهاجبار حکومتها برای سرکوب مخالفان، پدیدهای رایج در تاریخ ایران دورۀ میانه بود. شواهد تاریخی بهروشنی نشان میدهد که حملات اقوام عرب و ترک-مغول زمینههای گسترش زندگی کوچروی را فراهم آورد و از سدۀ یازدهم تا پایان سدۀ نوزدهم میلادی، منازعات سیاسی و ناامنیهای ناشی از آن، عامل اصلی گسترش زندگی کوچروی در ایران بود. فتوحات اعراب در سدۀ هفتم میلادی، موج عظیمی از مهاجرت قبایل عربستان را به فلات ایران بههمراه داشت. اتحادیۀ قبایل کوچرو عرب برای تحکیم فتوحات خود، شماری از مردم خاورمیانه را تحت عنوان «موالی» به نظام قبیلهای خود ملحق کرده و در بسیاری موارد، آنها را در فتح نواحی دوردست یاری دادند. درنتیجه، پس از فروپاشی قدرت قبایل حامی، این موالیان همچنان به نام قبایل سابق خود شناخته میشدند. نقل است که عمر، خلیفۀ دوم بهمنظور حفظ روحیۀ نظامیگری و تداوم فتوحات، از تقسیم زمینهای عراق میان سپاهیان عرب خودداری و آنها را از رویآوردن به کشاورزی منع کرده بود (لمتون، 1377، ص. 71). افزونبر این، او برای حفظ روحیۀ بادیهنشینی و هویت قبیلهای اعراب، آنها را از پذیرش سبک زندگی یکجانشینی که شبیه به نبطیان بود، برحذر میداشت و بر حفظ هویت قبیلهای بر مبنای نسب تأکید میکرد (ابنخلدون، 1362، ج. 1/245؛ ج. 2/1035) ابنخلدون باوجود تأکید بر اهمیت زندگی یکجانشینی برای پیشرفت تمدن، حدیثی از پیامبر در صحیح بخاری را نقل میکند که کشاورزی را کاری مذموم و ساخت ابزارهای کشاورزی را ناپسند میشمارد. او دلیل این ناپسندی را چنین بیان میکند: «کار کشاورزی به باجوخراج دادن منتهی میگردد و این خود سبب زورگویی و تسلط زبردستان بر مردم است» (ابنخلدون، 1362، ج. 2/780؛ بخاری، 1423ق، ص. 527). درنتیجه، زندگی بادیهنشینی بهدلیل کاهش احتمال بهرهکشی و سلطهپذیری و همچنین حفظ هویت جمعی و روحیۀ قبیلهای، بهطور غیرمستقیم اهمیت پیدا میکرد. اندکی پس از آغاز یکجانشینی اعراب، موجهای پیدرپی تهاجمات اقوام ترک و مغول از سدۀ یازدهم تا پانزدهم میلادی منطقه را فراگرفت. مهاجرت بیابانگردان غُز و سلجوقی تنها بهدلیل سرما و یخبندان یا جستوجوی چراگاههای تازه نبود (ر.ک: بولت، 1398). چه اساساً مردمان کوچرو آسیای میانه با کشاورزی و یکجانشینی بیگانه بودند؛ آنها نه کشاورزی میدانستند و نه جامه و دیوار و خانهای داشتند و خوراک خود را صرفاً با غارت از شهرهاى دیگر میآوردند (طبری، 1378، ص. 491/1). برخی از آنها مانند تاتارها حتى تا سدۀ هفدهم میلادی با مفاهیم اولیهای مانند نان بیگانه بودند (تکتاندر فوندریابل، 1351، ص. 36). برای نمونه، بیابانگردان اُغُز در فاصلۀ سالهای 420 تا 435 ه.ق. چهار بار از خراسان تا ارمنستان و دیاربکر و اصفهان را درنوردیدند و کوشش برای اسکان آنها در مناطقی مانند همدان، مراغه و ارومیه با قتل عامهای گسترده همراه بود (ر.ک: ابناثیر، 1385، ج. 13). ورود ترکان به منطقه، سرآغاز دورانی شد که بهگفتة شمسالدین افلاکی، پایان عمران جهان بود و پایانی بر آن متصور نبود (افلاکی، 1976م.، ج. 2/721). در این مقاله، پرداختن به جزئیاتی همانند تأثیر تحولات سیاسی بر گسترش کوچروی، بررسی زوال نظام روستایی و انطباقپذیری ایلات با سامان سیاسی در دورۀ زمانی طولانی امکانپذیر نبود. هدف اصلی این پژوهش، طرح این فرضیه کلی است که ورود اقوام شرقی ترک-مغول به ایران در سدههای میانه، تحولات گستردهای را در ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور ایجاد کرده و نقش مهمی در گسترش و تداوم کوچروی داشته است. یکی از دلایل اثبات این مدعا، استفادۀ گسترده از واژگان ترکی - مغولی در توصیف مفاهیم مرتبط با کوچروی و مناسبات درونی و بیرونی آن است. دربارۀ نقش کوچروان در حیات سیاسی- اجتماعی ایران کتابها و مقالات بسیاری بهصورت تکنگاری نوشته شده است که کمتر ماهیت تاریخی دارند یا دستکم در بازۀ زمانی سدۀ اخیر نوشته شدهاند. بیشتر پژوهشهای انجامشده در این حوزه، ماهیت مردمنگاری دارند و به توصیف ساختارهای اجتماعی و شیوۀ معیشت کوچروان پرداختهاند (امانالهی، 1367؛ افشارنادری، 1347؛ صفینژاد، 1381؛ 1383؛ تَپر، 1362). دربارۀ تاریخ ایلات ایران نیز مقالاتِ تاریخیِ اندکی نگاشته شده است. لمتون (1362) در مقالۀ «تاریخ ایلات ایران» به بررسی روند فرازوفرود ایلات پس از اسلام میپردازد. وی با بیان نقش حملههای اعراب، ترکان و مغولها در گسترش کوچروی در ایران به این موضوع اشاره میکند که این حملات، با ایجاد ناامنی و ویرانی، مردم را بهسوی زندگی کوچنشینی سوق داده است. بااینحال، این مطالعه به تحلیل عمیقتر عوامل اقتصادی و اجتماعی مؤثر بر کوچروی نپرداخته است. سنجابی (1380) در کتاب ایل سنجابی و مجاهدتهای ملی ایران از نقطهنظر یک فرد عشایری به توصیف مناسبات درونایلی و جایگاه آن در ایران میپردازد. وی در این کتاب، ضمن ارائه مباحث گوناگون نشان میدهد که با تضعیف سامان سیاسی ایران در پایان دورۀ قاجار و ناامنی ناشی از آن، کوچروان فعال شدند و عرصۀ سیاسی کشور را به محل منازعات خویش تبدیل کردند. قلیپور (1399) در مقالهای با عنوان «کوچروی در زاگرس میانی» به توصیف صورتبندی اقتصادی و اجتماعی کوچروی در دورۀ قاجار میپردازد. ازنظر وی پرورش دام و استثمار اندک، بنیان اقتصادی مناسبی را برای کوچروان فراهم ساخت. افزونبر این، استفاده از سلاح و سازماندهی بالا به آنان قدرت نظامی میداد. بنابراین، ایدۀ جامعۀ ضعیف که موضوع مرکزی نظریۀ «شیوۀ تولید آسیایی» است، با واقعیت جامعۀ ایرانی همخوانی ندارد و ایلها نیروی موثری در جامعۀ ایرانی بودند. امانالهی (1383) در مقالهای با عنوان «زوال کوچنشینی در ایران: اسکان ایلات و عشایر»، کوچروی را نوعی سازش با محیط میداند و معتقد است که کوچروان از سه هزار سال پیش بهعنوان یک نیروی قدرتمند سیاسی در عرصۀ سیاسی ظاهر شدند. وی با تأکید بر نقش انقلاب صنعتی اروپا و برتری نظامی کشورهای صنعتی بهویژه روسیه، زوال تدریجی کوچروی در ایران را توضیح میدهد. او معتقد است، شکستهای نظامی ایران از روسیه، نتیجۀ انقلاب صنعتی و سرآغاز فروپاشی نظام کوچنشینی در ایران بود. دهقان (1397) در بررسی مناسبات درونی ساختار اتحادیه نظامی کریمخان زند، انسجام فرهنگی ایلهای وند، کرد و ترک ساکن در بیگلربیگی همدان را عامل مهمی در شکلگیری حکومت زندیه میداند. این انسجام فرهنگی باعث کاهش منافع فردی و گروهی شد و به کریمخان امکان داد تا بدون حذف هیچیک از گروهها، دامنۀ ائتلاف را گسترش دهد. همچنین، وجود سنت فرماندهی شورایی در میان این ایلات از تمرکز قدرت در دست یک فرد و شکلگیری حکومتی مستبد جلوگیری کرد. سهامی (1353) در مقالهای با عنوان «اوج و فرود کوچنشینی در ایران»، وجه مسلط زندگی ایرانیان از گذشتههای دور تا دورۀ میانه را کشاورزی و زندگی یکجانشینی میداند و بهجای کوچنشینی از نوعی «جابهجایی تنگ دامنه» در ایران سخن میگوید. او نیز همچون لمتون باور دارد که زندگی شبانی محدود، با ورود ترکان و مغولان به کوچنشینی تبدیل شده و در دورۀ صفوی به اوج خود رسیده است. سهامی، نظام سیاسی را عامل اصلی در زندگی کوچنشینی میداند؛ اما درعینحال، فشارهای جمعیتی را نیز بهعنوان عاملی در گسترش کوچنشینی و رویآوری به یکجانشینی معرفی میکند. پژوهش حاضر باتکیهبر مطالعات پیشین، به بررسی نقش سامان سیاسی در رونق و رکود کوچروی از دورۀ افشاریه تا پایان قاجار میپردازد. هدف اصلی این مقاله، آزمون فرضیات موجود دربارۀ علل گسترش زندگی کوچروی در سدههای هجدهم تا دو دهۀ آغاز سده بیستم است. پژوهشهای مردمنگارانه بیشتر حاصل مطالعۀ موردی ایلات خاص در شصت تا هفتاد سال اخیر است؛ بنابراین، برای تأیید یا رد فرضیات و مطالعات موردی، لازم است تا این نوع پژوهشها با دادههای تاریخی بیشتر در یک دورۀ زمانی طولانی و در بستر جغرافیای سیاسی گستردهتری مورد آزمون قرار گیرند. در این پژوهش، موضوعاتی مانند انطباقپذیری با محیط طبیعی، بهرهوری از منابع آبوخاک و رفاه اقتصادی کوچنشینان بهعنوان زمینههای علل گسترش کوچروی، نقد و ارزیابی میشوند. این مقاله با بهرهگیری از روش توصیفی- تحلیلی و سازماندهی و تحلیل اسناد و شواهد تاریخی که از منابع مکتوب و برخی اسناد آرشیوی کتابخانۀ ملی ایران گردآوری شدهاند، بهدنبال یافتن پاسخی برای این پرسش است که سامان سیاسی چه تأثیری بر شیوۀ زیست کوچروی داشته است؟ علل زندگی کوچنشینی: انطباقپذیری محیطی یا ملاحظات سیاسی - امنیتی؟ در پاسخ به چرایی ایجاد کوچروی و ضرورتهای آن در تاریخ ایران، دیدگاههای متفاوتی ابراز شده است. توماس استاوفر[1] کوچروی را انتخابی عاقلانه و شیوهای مصلحتآمیز برای بهرهمندی از زمین در جوامع خاورمیانه و ایران میداند. به اعتقاد وی، کوچروی بهعنوان یک استراتژی برای بهرهوری بیشتر از منابع طبیعی و سازگاری با شرایط محیطی و تغییرات فصلی، انتخابی آگاهانه بوده است. درنتیجه شبانان و رمهگردان ایران همواره بسیار خوشبختتر و بهروزتر از همتایان کشاورز خود بودهاند (Stauffer, 1965, p. 285). باقر پرهام نیز با بررسی وضعیت جغرافیایی ایران و ذکر برخی محدودیتها و مزیتهایی که مناطق گرمسیری و سردسیری آن برای زیست دائمی ایجاد میکند، شیوۀ زیست کوچروی را نوعی انطباق اکولوژیکی بر این وضعیت دوگانه در طول تاریخ ایران میداند. وی شکلگیری و گسترش کوچروی در ایران و شیوۀ تولید آن را لازمۀ طبیعی این دینامیک دوگانه معرفی میکند و مینویسد: «به نظر میرسد که انطباق طبیعی با محیط یکی از مبانی ساختی جوامع مانند ایران باشد که بهویژه در دورانهای ابتدایی و فرماسیونهای ماقبل صنعتی بهعنوان راهحلی بالنسبه فوری و آسان دنبال شده است» (پرهام، 1362، ص. 372). پرهام با استناد به آمار جمعیت روستاهای ایران در سال 1352، نتیجه میگیرد که ایرانیان باتوجهبه سطح تکنیکی جامعه، حداکثر تلاش خود را برای زندگی یکجانشینی انجام دادهاند. بهعبارتدیگر، وی معتقد است که محدودیتهای طبیعی، ساکنان ایران را مجبور کرده تا برای سازگاری با شرایط محیطی، به شیوۀ زندگی کوچنشینی روی آورند (پرهام، 1362، ص. 373-374). در مقابل، گروهی دیگر از متخصصان که از نزدیک به مطالعۀ زیست کوچروان پرداختهاند، دیدگاهی متفاوت دارند. فیلیپ زالتسمان[2] ازجملۀ این متخصصان، انگیزههای کوچروی قبایل مختلف را متنوع ارزیابی میکند. ازنظر او، انگیزههای کوچروی بسیاری از قبایل ایرانی، مانند یموتهای گرگان، بیشتر ریشه در اهداف سیاسی و دفاعی داشته است تا بهرهبرداری از منابع طبیعی (Salzman, 1971, p. 328). از دیدگاه زالتسمان در منطقۀ خاورمیانه، افراد خانوادهها و دودمانها بارها از شیوۀ تولید کشاورزی به شبانی و از شبانی به کشاورزی یکجانشین گرایش پیدا کردهاند. او دلیل اصلی این تغییرات را ناشی از مزایای اقتصادی این شیوۀ زندگی با مقتضیات زمان بهویژه مسائلی همچون امنیت و نظام مالیاتی میداند. بدینترتیب، کوچنشینی فوایدی همچون معافیت از پرداخت مالیات و خدمت سربازی را بههمراه داشت، ضمن اینکه امکان کسب ثروت بیشتر را نیز فراهم میکرد (Salzman, 2002, p. 256). بااینحال، حداقل برای دورۀ مورد مطالعۀ زالتسمان، معافیت از خدمت سربازی بهعنوان یکی از مزایای کوچ نشینی صدق نمیکند؛ چراکه عموماً مردان ایلیاتی خود را جنگاور دانسته و در مقابل کشاورزان که به آنها لقب رعیت میدادند، خود را سپاهی مینامیدند (Floor, 2003, p. 69, 131؛ برویینسن، 1383، ص. 147، 170، 183). ویلیام آیرونز[3] نیز با بررسی موردی ترکمنهای یموت ایران، اهمیت این نوع شیوۀ زندگی را نه در جنبۀ اقتصادی آن، بلکه در نقش آن بهعنوان وسیلهای برای سازگاری با شرایط سیاسی و دفاعی میبیند. بنابراین، او با تردید به کارکرد اقتصادی کوچروی در ایران و آسیای مرکزی مینگرد و معتقد است که «کوچنشینی در میان گروههای مناطق دیگر نیز میتواند بهگونهای مشابه، بیشتر ناشی از سازگاری با شرایط سیاسی و نظامی باشد تا شرایط اقتصادی...». وی با اشاره به شواهد فراوان، بر این باور است که مردم کوچنشین سایر مناطق درنتیجۀ تحرک خود، از مزیت نظامی برخوردار بودهاند (آیرونز، 1362، ص. 146). آیرونز در مخالفت با نظر پرهام، بر این نکته تأکید میکند که باوجود قرارگیری محل سکونت یموتهای چمور در منطقهای با ظرفیتهای مناسب برای زراعت آبی و عبور چندین رودخانه از این منطقه، آنها از امکانات موجود برای ایجاد شبکههای آبیاری استفاده نمیکردند. افزونبر این، کوچ آنها در یک محدودۀ بیست کیلومتری نه بهدلیل بهرهبرداری از منابع طبیعی و مراتع بیشتر، بلکه برای فرار از مخاطرات بیماری و بهداشتی بود (آیرونز، 1362، ص. 152). آیرونز برای اثبات ادعای خود، به دو عامل دیگر نیز اشاره میکند. نخست، هزینههای سنگین کوچروی، شامل هزینههای نگهداری از ابزار و لوازم کوچ و حیوانات بارکش، بهاندازهای بود که تقریباً معادل درآمد سالانۀ یک خانوادۀ کوچرو میشد. دوم اینکه، تراکم جمعیت پایین منطقه و فراوانی منابع طبیعی، نشان میدهد که انگیزۀ اصلی کوچروی در این ایلات، نه بهرهگیری از طبیعت و منافع اقتصادی، بلکه سازگاری با شرایط سیاسی و اجتناب از سربازی بوده است (آیرونز، 1362، ص. 177-174). برنار هورکاد[4] نیز در پژوهشی جداگانه دربارۀ کوچنشینی در دامنههای جنوبی البرز، عامل اصلی کوچ را تا سدۀ نوزدهم، نه عوامل اقتصادی و جمعیتی، بلکه دلایل سیاسی میداند (هورکاد، 1362، ص. 133-131). به عقیدۀ او، سکونت این گروهها در مناطقی با شرایط اقلیمی نامساعد و منابع آبهای شور، بیش از آنکه یک انتخاب اقتصادی باشد، یک ضرورت سیاسی بوده است (هورکاد، 1362، ص. 131). مارتین برویینسن[5] نیز اساساً کوچروی و سازمان قبایل را برساخت و مخلوق دولت میداند (برویینسن، 1383، ص. 191). برای بررسی صحت ادعای گروه دوم که فرض این مقاله نیز بر همین اصل قرار دارد، آن را با دادههای تاریخی از دوره افشاریه تا پایان قاجار مورد ارزیابی قرار خواهیم داد. باوجود دادههای تاریخی فراوان که از این فرضیه حمایت میکنند، بهدلیل محدودیتهای این پژوهش، تنها به چند نمونۀ شاخص از هر دوره بسنده میشود. این الگوی مهاجرت از مناطق کشاورزی به مناطق کوهستانی، افزونبر ایران در بسیاری از مناطق خاورمیانه در سدههای اخیر به چشم میخورد. سامان سیاسی سدۀ هیجدهم و نوزدهم و تأثیر آن بر فرازو فرود کوچروی اینکه شیوۀ زندگی کوچروی در ایران نتیجۀ انتخاب آگاهانهای میان سازگاری با محیط طبیعی و پاسخ به ضرورتهای سیاسی و اجتماعی بوده است، جای بحث و پرسش بسیار دارد. در نگاه اول، محدودیتها و فرصتهای متقابل مناطق جغرافیای گرمسیری و سردسیری فلات ایران، با بهرهگیری متناوب از امکانات مناطق مختلف، کوچنشینی را نوعی استراتژی اقتصادی منطقی جلوه میدهد؛ اما نباید ضرورتهای تاریخی و سیاسی را در گسترش این نوع شیوۀ معیشتی نادیده گرفت. پرسش اصلی این است که آیا کوچروان تنها از راه کوچ مداوم میتوانستند با شرایط اکولوژی پیرامون خود سازگار شوند؟ چرا در برخی نواحی خاص و دورههای تاریخی، کوچروی و اتحادیههای نیرومند ایلی غالب بوده است؟ آیا میتوان بهجای تأکید بر سازگاری اکولوژیکی، از سازگاری با سامان سیاسی سخن به میان آورد؟ ابنخلدون، یکی از عوامل پیشرفت عمران و ایجاد حضارت را در تداوم نظام سیاسی میداند (ابنخلدون، 1362، ج. 2/729-731). بیشک، حاکمیت دیرپای صفویان، بهویژه در چهار دهۀ پایانی که با کاهش جنگهای گستردۀ خارجی و سیاست زمین سوخته همراه بود، شرایط مساعدی را برای عمران روستایی و یکجانشینی فراهم کرد. این موضوع را میتوان از گزارش سیاحان این دوره و تعداد روستاهای ویرانشده در دورههای بعد دریافت (شاردن، 1372، ج. 2/688؛ 4/1586). با آغاز آشوبهای پیدرپی سیاسی و جنگهای گستردۀ داخلی پس از صفویه و تا استقرار دورۀ قاجار، جابهجاییهای زیادی در میان قبایل روی داد و بر شمار کوچروان اضافه شد. یکی از مهمترین عوامل تشدید این روند، سیاست دولتها در جلب حمایت اتحادیههای ایلی بود. نادرشاه برای ایجاد یک جبهۀ متحد، بسیاری از ایلات لُر، لک، کُرد و تُرک، ازجمله زندیان را به خراسان کوچاند (لمتون، 1377، ص. 253). پس از صفویه، زندیان نیز با انتقال اجباری بسیاری از ایلات لَک و کُرد از کرمانشاهان، همدان و لرستان به ایالت فارس و اصفهان، بر جمعیت کوچنشین کشور افزودند. البته پس از برافتادن زندیان، بسیاری از آنها به نواحی محل سکونت اصلی خود بازگشتند؛ برخی به قشقاییها پیوستند و گروههایی مانند زنگنهها و کُلیاییها در اصفهان ساکن شدند (تحویلدار، 1342، ص. 92-91). این سیاستهای جابهجایی جمعیتی، باعث کاهش چشمگیر زندگی روستایی شد، که نمونههایی از آن را میتوان در گزارشهای جهانگردان این دوره مشاهده کرد. ازجمله کارستن نیبور در گزارش خود دربارۀ نواحی نقش رستم مینویسد: «در این جلگه هرازچندگاهی دهکدهای به چشم میخورد؛ اما از هر پنج ده، دو ده ویران شده است. قناتها و نهرها یا خراب شدهاند و یا خاک، آنها را پر کرده است. مزارع اطراف ناآباداند. بهطورکلی، این منطقۀ حاصلخیز به زحمت یکچهارم جمعیتی را که پیش از نادر شاه داشته، حفظ کرده است» (نیبور، 1354، ص. 150). ژان اوتر نیز در سفر خود از اصفهان بهسمت بغداد، هنگام مرگ نادرشاه مینویسد: «در طول تمام این راهها، بدبختی و بیچارگیهای بسیاری دیده میشود. مردم بر اثر جنگ یا بدرفتاری مأمورین از جلگهها تارانده شده و به کوهستانهای لرستان پناه بردهاند» (اوتر، 1363، ص. 174). او در ادامه مینویسد: «از جلگۀ وسیع و سرسبزی میگذشتم و در حدود 20 پارچه روستا نزدیک به هم دیدم که در آن زمینها را نکاشته بودند. از خود پرسیدم که در اینچنین جلگۀ آباد و مستعد، چگونه شد که این زمینهای مساعد لمیزرع مانده است. هنگامی که به یکی از این روستاها نزدیک شدم، دیدم که تمام خانهها بیسقف و ویران شده است و مردم آنها را رها کرده و رفتهاند. به گفتۀ همراهان، روستاهای دیگر نیز چنین بودهاند» (اوتر، 1363، ص. 178). این ویرانیها در دوران اول قاجار نیز همچنان ادامه داشت. اُلیویه در مسیر مسافرت خود به تهران در آغاز دورۀ قاجار به زمینهای بایر و دهات خراب مسیر راه اشاره میکند و دربارۀ قم مینویسد: «در زمان سلاطین صفویه، پانزدههزار خانه و بیشتر از صدهزار نفر جمعیت داشته که اکنون خرابهای بیش نیست. اگر 50 خانه داشته باشد، بهجهت حرمت قبر سلاطین ایران است. هنگامی که ما به این شهر رسیدیم، بیشتر از 300 نفر در شهر نبودند» (الیویه، 1371، ص. 107- 106؛ شاردن 1372، ج. 2/521). هرچند پذیرش جمعیت صدهزار نفری قم در دوره صفوی اغرقآمیز به نظر میرسد؛ واقعیت آن است که در پایان دورههای افشاریه و زندیه، کاهش شدید جمعیت و گسترش کوچنشنی روی داده است. ناامنی سیاسى حاکم و فشارهای ایلات کوچرو، افزونبر ایجاد محدودیت در بهرهوری از منابع آبوخاک، سیمای ظاهری روستاها و شهرها را نیز تحتتأثیر قرار میداد. نتیجۀ چنین شرایطی، شکلگیری روستاهای متراکم قلعهمانند و دیواردار بود. نمونهای از دهها قلعۀ برجای ماندهای که گذشته از دیوارهاى بلند، برجهایى نیز براى دیدهبانى دارد، میتواند مؤید این دیدگاه باشد (راوندی، 1354، ج. 3/182؛ Floor, 2003, p. 57؛ بایندر، 1370، ص. 383). حملات پیوسته ترکمانان به نواحی خراسان و استرآباد، حتی در دورۀ قاجار و تا سال 1299ﻫ.ق/ 1881م.، یعنی زمانی که روسها مرو را اشغال کردند، باعث وحشت کشاورزان یکجانشین، ساخت روستاهای دیواردار، ایجاد برجهای دیدهبانی در دشتها، تشکیل دستههای مسلح نظامی برای حفاظت از محصولات کشاورزی و سرانجام ترک روستا شده بود. بدیهی است که این اقدامات دفاعی، هزینههای زندگی را افزیش داده و بهرهوری کشاورزی را بهشدت محدود میکرد. برای نمونه، در سال 1249ﻫ.ق/ 1833م. در نواحی کلات، درهگز، خبوشان و بجنورد، کشاورزان هنگام کار در مزارع مجبور بودند سلاح همراه داشته باشند و برای درو محصول، بهصورت گروهی و مسلح به مزارع میرفتند. درصورت بروز خطر، بهسمت یکی از برجهایی که در تمام دشت پراکنده بود، پیش رفته و خود را در آن پنهان میکردند (Floor, 2003, p. 59). وحشتی که ترکمنان به وجود آورده بودند، چنان عظیم بود که «از 112 مایلی شاهرود تا صدرآباد نزدیک مازندران، منطقه کاملاً بهصورت بیابان درآمده بود و گورخر با امنیت در آن چرا میکرد. بنابراین، در سرتاسر خراسان در حقیقت کشاورزی دقیقاً همانند حرفه نظامی بود. اگر مزرعه در مسافتی دورتر از خانه قرار داشت، مردان قویبنیه در گروههای ده یا دوازده نفری با هم به مزرعه میرفتند. در اولین اعلام خطر حمله، گاوها با عجله به زیر دیوارهای یکی از برجهای مستحکم که در هر دویست تا سیصد یارد در منطقه پراکنده بود، رانده میشدند و زارعان خودشان را در درون قلعه جای داده و با آتشگشودن با تفنگهای شمخال خود، از اموالشان محافظت میکردند» (Floor, 2003, p. 60). در مقابل، زندگی کوچروی مزیتهایی فراتر از فایدۀ اقتصادی در اختیار آنان میگذاشت. توان نظامی کوچروان در دفاع از خود، مهمترین مزیت این شیوۀ زیست بود. یک گزارشگر آلمانی در دورۀ قاجار، بر استقلال و امنیت ایلات یموت بهعنوان مهمترین مزیت زیست کوچروی آنان تأکید میکند و مینویسد: «چون میتوانند فرار کرده ... و با امنیت و آسایش بگذرانند، زیاده از حد، مایل به این وضع زندگی میباشند؛ به درجهای که نمیتوان حدی برای آن تصور کرد» (ذبیحی، 1363، ص. 174). لمتون به نقل از جان مالکم مینویسد: «آنان آزادی در کوههای پرفرازونشیب را بر همهچیز ترجیح میدادند و از محرومیتها و سختیهایی که به ازای استقلال خود میکشیدند، بر خود میبالیدند. ... عشایر از آن جهت به زندگی عشایری دلبسته بودند که این شیوۀ معیشت، استقلال آنان را تضمین میکرد و در نظر آنان استقلال بزرگترین خوشبختیها بود» (لمتون، 1362، ص. 219). این موقعیت را میتوان از روی تفاخر به منزلت بالای اجتماعی مردمان ایلیاتی کوچرو در محاورات روزمرۀ آن زمان با روستائیان و شهرنشینان یکجانشین درک کرد. فخرفروشی ایلیاتیها به روستاییان یکجانشین و شهریان، الزاماً نشانگر دانایی و دارایی آنها نبود؛ بلکه اساساً حاکی از استقلال نسبی و توان نظامی دفاع از خود بود. شهرنشینی به همان اندازه که برای کوچنشینان کسر شأن داشت، به همان میزان نیز برای روستایی یکجانشین تحقیرآمیز بود؛ اما کوچروان همه افراد دیگر را تحقیر میکردند. برتری کوچروان بر شهریان و روستاییان را میتوان از روی مقدار حقوق پرداختی به سربازان قزاق دورۀ قاجار تشخیص داد؛ بهگونهای که سربازان قزاقی که از ایلات بودند، بیشتر از افراد بومی یا هنگهای ساده، مزد دریافت میکردند. این مزد بالا نشان میدهد که ایلات در آن زمان، خود را شایستهتر و توانمندتر از روستاییان یا دهنشینان میدانستند. در فارس، «کجزبان بودن» اشارهای بود به دهقانان و در کردستان نیز ایلیاتیهای کوچرو برای تأکید بر تمایز و برتری خود بر زارعان یکجانشین، خود را «سپاه» یا «کُردان نظامی» مینامیدند (Floor, 2003, p. 69, 131؛ برویینسن، 1383، ص. 170، 183). رفاه اقتصادی و مازاد تولید زندگی عشایری: از فرض تا واقعیت؟ چنانکه پیشتر نیز بیان شد، استاوفر بر این باور است که رمهگردانان کوچرو، مرفهتر و خوشبختتر از همتایان کشاورز خود بودند. نظریۀ انتخاب آگاهانۀ الگوی زندگی کوچروی و رفاه آنان، زمانی توجیهپذیری دارد که مسلم شود کوچروان میزان تولیدی فراتر از اقتصاد معیشتی و خودمصرفی داشتهاند. شواهد تاریخی نشان میدهد که وضعیت اقتصادی کوچنشینان در دورههای مختلف بسیار متغیر بوده است. گزارشهای دقیقی از وضعیت اقتصادی ایلات در سدههای میانه در دست نیست؛ اما بررسیهای انجامشده بر روی کوچنشینان سدههای نوزدهم و بیستم نشان میدهد که بسیاری از آنها از وضعیت اقتصادی بهتری در دورۀ میانه برخوردار بودند. بسیاری از گزارشهای مربوط به سدۀ نوزدهم حاکی از آن است که دستکم برخی از کوچروان، خواه آنان که شیوۀ تولید مختلط زراعت و دامداری داشتند و چه آنان که تنها شیوۀ تولید دامی را دنبال میکردند، خودمصرف بوده و فراوردههای زیادی برای عرضه به بازار نداشتند. کالاهایی مانند دام زنده، پوست و پشم صرفاً هنگام عبور از کنار شهرهای بزرگ قابلیت مبادله داشت. درحالیکه مبادلۀ این کالاها همیشگی نبود و بنابراین یک بازار مصرف و تبادل پرقدرت حداقل تا دهههای اخیر نمیتوانست پدید آید. اَبوت[6] دراینباره مینویسد: «فارس با ایلات بیشمارش مقدار زیادی پشم دارد، اما مقدار اندکی از آن صادر میشود». ازجمله دلایل این مسئله به باور ابوت این بود که بیشتر پشمهای رنگی برای ساخت کالاهای موردنیاز، یعنی فرشهای عادی، جوراب و انواع مختلف پوشاک زمخت به کار میرفت. بنابراین، پشم آنچنان مورد نیاز خود ایلات بود که ابوت تردید میکند که آنها مقدار مازاد چشمگیری پشم در اختیار داشته باشند (Amanat, 1983, p. 110, 115). بنابر گزارش او، بخش اعظم ایلات چادرنشین فارس را مردمان بسیار فقیر تشکیل میدادند (Amanat, 1983, p. 194). ایلات ثروتمند استثناء بودند و بهجز برخی از ایلات تُرک زبان، سایر ایلات ایرانیتبار مانند لُرها، بختیاریها، مافیها و نانَکَلیها در شرایط اقتصادی نامناسبی بهسر میبردند (Floor, 2003, p. 128). حتی گزارشهای مربوط به دورۀ پهلوی اول به خودمصرفی زندگی عشایری اشاره دارد. ازجمله هاکس[7] در سال 1311 با اشاره به ایلات جنوب ایران مینویسد: «عشایر، تولیدی در حد انتظار ندارند؛ چون که مقدار زیادی از وقت و نیروی خود را تنها صرف کوچ میکنند و پرورش دام عمده آنها منحصر به بز و گوسفند و غالباً از نوع درجه دو است. پشم گوسفندانشان چندان مرغوب نیست که نیاز شهرنشینان را برآورد و محصول بزها نیز شیری اندک است» (هاکس، 1371، ص. 153). اگر فرضیۀ مغرضانهبودن گزارشها کنار گذاشته شود، این پرسش مطرح میشود که چرا باوجود درآمد مازاد احتمالی کوچنشینان، شاهد انباشت ثروت، پویایی اقتصادی و تغییر نظام اجتماعی نبودهایم؟ پاسخ این پرسش را میتوان در ماهیت زندگی کوچروی جستوجو کرد که با انبار و انباشت ثروت سازگاری چندانی نداشت. همچنین، وجود قلمروهای نیمهمستقل ایلی در سراسر کشور، تاحدی مانع از ایجاد پیوستگی و روابط اقتصادی با قلمروهای دیگر میشد. گاهی ایلخانان برای حفظ انسجام داخلی ایل، تعاملات اقتصادی رعایای خود با سایر ایلات را محدود میکردند. ستیزهای قبیلهای، ناپیوستگی بازار داخلی و ایجاد قلمروهای بسته فئودالی نیز بر این وضعیت دامن زده و مانع از شکلگیری بازارهای یکپارچه اقتصادی داخلی و رشد سرمایهداری میشد. افزونبر این، تولید مختلط دامداری و کشاورزی امکان بهرهبرداری بهینه از منابع آبوخاک را نداده و موجب اتلاف منابع و کاهش بازدهی میشد؛ چراکه مازاد فراوردههای دامی باید با محصولات زراعی مبادله میشد. ازنظر تروبتسکوی[8]، ترکیب دامداری با زمینداری، وابستگی قبایل به مبادلات کالایی را کاهش میداد (تروبتسکوی، 1358، ص. 17). یکی دیگر از دلایل فقر گسترده در میان ایلات، محدودبودن منابع درآمدی آنها در مقایسه با کشاورزان یکجانشین بود. همچنین، رؤسای ایل، بخش زیادی از درآمد کسبشده از گلهداری و دامداری آنها را مصادره میکردند (Floor, 2003, p. 128). فیلیپ زالتسمان با بررسی کلی جنبههای زندگی ایلات مختلف کوچرو ایران در پژوهشهای خود، جهتگیریهای تولید خودمصرفی و گرایشِ معطوف به بازارِ برخی دیگر را نشان داده است. ازنظر او اگرچه تحرک شبانی برای پیشبرد اهداف تولید در بعضی از بخشهای مختلف استفاده میشد؛ بااینحال، کوچروی اساساً به یک شیوه اقتصادی ارتباط نداشت؛ زیرا بعضی از ایلات صرفاً دارای جهتگیری تولید خودمصرفی بودند. درحالیکه بعضی دیگر تخصصیافته و دارای گرایش معطوف به بازار بودند (Salzman, 2002, p. 245). بنابر مشاهدات وی، حتی در سدۀ بیستم میلادی، برای بسیاری از ایلات ایران، کوچروی صرفاً یک شیوة زندگی بود و جنبۀ اقتصادی آن کمتر مطرح میشد؛ چنانکه سهم بسیار اندکی از تولیدات آنها وارد بازارهای محلی میشد و صادرات نیز بسیار محدود بود. درحالیکه برخی از گروههای کوچرو مانند کوماچیهای کرمان، با تولید تخصصی کالاها، نسبت به مبادله یا فروش آنها در بازار اقدام میکردند و حتی محصولات خود را در بازارهای خارجی نیز به فروش میرساندند (Salzman, 2002, p. 251). ازاینرو، گرایش ایلات به تولید برای بازار به عوامل مختلفی ازجمله تراکم جمعیت در مناطق کوچنشین، وجود مراکز شهری و کشاورزی در مسیر کوچ و همچنین دسترسی به بازارهای مصرف بستگی داشت. برای مثال کوچروانی که در مناطق کمجمعیت و دورافتاده زندگی میکردند، بیشتر تولید خودمصرفی داشتند؛ درحالیکه ایلهای باصری، قشقایی و بختیاری که در میان نواحی اسکانیافتۀ کشاورزی مهاجرت میکردند یا در شهرهای بزرگ مانند شیراز و اصفهان توقف میکردند، روابط بازرگانی گستردهتری با روستاها و نواحی شهری داشتند (Salzman, 2002, p. 253). در ادامه باید خاطرنشان کرد که در بحث مسائل اقتصادی، شیوۀ دامداری مبتنیبر کوچروی در طبقهبندی دامداری معیشتی قرار میگیرد، نه دامداری معطوف به بازار یا دامداری تجاری. این در حالی است که گرایشِ معطوف به بازارِ برخی از ایلات و عشایر، درنتیجۀ رشد جمعیت برخی از شهرها، گسترش نظام اقتصاد جهانی و ثبات نسبی سیاسی در دهههای پایانی سدۀ نوزدهم شکل گرفته بود؛ اما در سدههای میانه که هیچیک از این عوامل وجود نداشت و ناپایداری سیاسی بسیار شدیدتر بود، نظام عشایری تا چه اندازه میتوانست مازاد تولید و انباشت ثروت داشته باشد؟ کوچروی و امکان بهروری حداکثری از منابع آبوخاک یکی از فرضیات مطرحشده دربارۀ دلیل کوچروی، محدودیت منابع کشاورزی یکجانشینی و ایجاد بهرهوری حداکثری با زندگی کوچروی است. حال باید دید که با سلطۀ نظام عشایری تا چه اندازه از منابع آبوخاک بهدرستی بهرهبرداری میشد و بهرهوری از منابع آبوخاک تا چه اندازه برای روستائیان یکجانشین امکانپذیر بود؟ نمونههای متعدد از دورۀ معاصر نشان میدهد که برخلاف ادعای افرادی همچون پرهام و استاوفر، تسلط و گسترش نظام کوچروی نهتنها به بهرهبرداری بهینه از امکانات طبیعی منجر نمیشود که به کاهش ظرفیتهای بالقوة یکجانشینی و کشاورزی نیز میانجامد. گزارشهای زیادی وجود دارد که بیانگر اختلال نظم بازرگانی و از بین رفتن کشاورزی است؛ چنانکه اَبوت در گزارش خود از نیمۀ نخست سدۀ نوزدهم، به وجود ویرانههای متعدد در مناطق گرگان که در آن زمان محدودة ایلات ترکمان یموت بود، اشاره میکند که هیچ سکنۀ ثابت و یکجانشینی در آنجا حضور نداشت (Amanat, 1983, p. 64). افزونبر موارد پیشین، کوچ عشایر اغلب با خسارتهای بسیار به محصولات کشاورزی و باغهای مناطق یکجانشین همراه بود. در گزارش سال 1869م. دربارۀ منطقه فلاحیه (شادگان) آمده است که بلوک دَیمچِه در غرب شوشتر بهدلیل تاختوتازهای ایلات به ویرانهای تبدیل شده بود. همچنین، باغهای بزرگ انجیر و انگور در منطقۀ کهکیلویه و نخلستانهای قدیمی در منطقه لیراویِ دشت و کلاهگاه تخریب شده بودند. این وضعیت باعث شده بود تا دهقانان روستاهای خود را ترک کنند؛ بدینترتیب، محل نگهداری حیوانات خالی و رو به ویرانی نهاده بود و این منطقه بیشتر به دشت شباهت یافته بود (دومودینی، 1375، ص. 39، 47، 107 و 108). ایلات و عشایر در لُرستان و شاهسونهای زنجان، هنگام کوچهای سالیانة خود، با عبور از میان اراضی کشاورزی به درختان و باغهای مناطق خسارتهای بسیار وارد میکردند و ویرانیهایی به بار میآوردند. در بسیاری از گزارشهای دهههای پایانی سدۀ نوزدهم به نابودی مناطق حاصلخیزی از لرستان، کرمانشاه، خوزستان و کردستان بهدلیل سلطة ایلات، شورشهای پیاپی و زیادهستانی و ستم مأموران دولتی اشاره شده است. ازجمله در گزارشی به تاریخ 1878م./1257ش. دربارۀ کردستان، به ویرانی گستردة این منطقه حاصلخیز بهدلیل ناامنی و ستم کارگزاران حکومتی اشاره شده است (لمتون، 1377، ص. 296، 297، 305-304). گزارشهای تاریخی یکی دو سدۀ اخیر نشان میدهد که مشکل اساسی «جمعیت روستایی نه بهدلیل کمبود آبوخاک و حاصلخیزی زمین، بلکه بهدلیل ستم حکومت بود». بدینترتیب «اگر ستم و فشار بسیار زیاد میشد زارعان در جستوجو برای یافتن فرصت بهتر، میگریختند یا به زندگی کوچروی روی میآوردند و اگر وضعیت به حالت عادی بر میگشت، آنها به کشاورزی باز میگشتند». نمونۀ جالبی در این خصوص، رفتار محبعلی خان ماکویی حاکم کرمانشاه است که رفتارهای ستمگرانۀ وی باعث فرار مردم یکجانشین شهر و روستا به عثمانی و آذربایجان شد. فلور به نقل از فریه[9] دربارۀ رفتار حاکم کرمانشاه در سال 1846م./ 1263ه.ق مینویسد: «تا جایی که در حوزۀ اختیار وی قرار دارد، فقر و فلاکت وحشتناک است. زمانی که زارعان از او به دربار شکایت بردند با آنها همچون شورشیان برخورد کردند؛ درنتیجه سهچهارم جمعیت مهاجرت کردند. مردم شهر به آذربایجان و عشایر به عثمانی رفتند. حاکم با خونسردی هرآنچه که مردم داشتند، تصرف کرد و احشام و رمههایشان را به املاک خود در ماکو نزدیک آرارات انتقال داد. گرسنگی و مرگومیر بسیار شد و مردم علفهای مزارع را برای خوردن میچیدند» (Floor, 2003, p. 155). طبق نوشتۀ دو فریگان[10] بهندرت یکدوازدهم اراضی [قابل کشت] زراعت میشد، این درحالی بود که «پیش از این، کشاورزان کانالهایی برای آبیاری کنده بودند؛ اما اینگونه کارها اکنون فراموش شده و ازاینرو، کشاورزی در مضیقه بود» (Floor, 2003, p. 153). به همین ترتیب، کینیر[11] در یادداشتهای جغرافیایی خود در سدۀ نوزدهم، با اشاره به نواحی مختلف ایران، وضعیت فلاکتبار کشاورزی را به ماهیت آشفته و بیثبات حکومت نسبت داده که هیچ تلاشی برای حمایت از دارایی خصوصی و تشویق صنایع انجام نمیداد. وی دراینباره مینویسد: «کشاورز بهندرت انتظار داشت تا ثمرۀ زحماتش را برداشت کند. اراضی و خانة او مشمول غارت توسط تکتک رؤسای محلی بود و او و خانوادهاش ممکن بود در یک آن از تمام سرمایه اندکشان محرم شوند و به گدایی و التماس بیفتند» (Kinneir, 1813, p. 37) حتی در بسیاری از مناطق، امکان ادامۀ زندگی روستایی بدون اظهار اطاعت از ایلات کوچرو و پرداخت مالیات و عوارض سالانه به آنها امکانپذیر نبود. برای مثال، در میان ترکمنان یموت استرآباد، مقامی غیرموروثی به نام ساخلو وجود داشت که اغلب در میان طوایف ایل برای بهدستگرفتن آن رقابت سختی شکل میگرفت. وظیفۀ این مقام، گردآوری خراج سالانه از روستاهای یکجانشین بود و در مقابل متعهد میشد که به آن روستاها حمله نکند و از آنها در برابر حملات سایر اعضای طایفة خود یا طوایف دیگر محافظت کند. او برای تضمین امنیت روستاها، بخشی از خراج جمعآوریشده را به رهبران گروههای غارتگر طایفة خود پرداخت میکرد از حملة آنها به روستاهای حمایتشده، جلوگیری کند. گاهی ساخلوها بههمراه سرکردههای جمعیت یکجانشین بهجای حفاظت از روستاها به چپاول آنها میپرداختند و گاهی نیز به هزینة دولت، افراد مسلح را برای حفاظت از روستاها به کار میگرفتند. بااینحال، نفوذ آنها بهاندازهای نبود که مانع از حملة یموتها به روستاهای یکجانشین شوند (آیرونز، 1362، ص. 165-164). گاهی دهقانان استرآباد مجبور بودند سهم معینی از غله را به خانهای محلی بپردازند تا در مقابل از تعرضات قبیلة خان در امان بمانند (لمتون، 1377، ص. 302-301 ؛ رابینو، 1336، ص. 97-94). بنابر گزارش نجمالملک از خوزستان، در دورۀ ناصرالدین شاه، مردم هویزه سیاست خود را در خرابی شهر میدانستند؛ زیرا آنها ازلحاظ سیاسی در میان دو خطر بزرگ قرار داشتند؛ نه طاقت تعرضات حکومت عثمانی را داشتند که به آنجا پناه برند و نه به دولت ایران اطمینان داشتند که متوقف شوند. آنها خود را همچون بَلَم روی آب تصور میکردند. تعلق آنها به وجه نقد و مادیان بود تا در وقت ضرورت و گریز بتوانند بهسهولت حرکت کنند (نجمالملک، 1362، ص. 67). طبق همین گزارش، بعضی از مناطق خوزستان مانند فلاحیه (شادگان) با اینکه مستعد هرگونه فعالیت کشاورزی بود؛ اما بایر و بدون مالک مانده بود (نجمالملک، 1362، ص. 107). گزارشهای دیگری از اواخر این دوره حاکی از آن است که بسیاری از مناطق مانند جلگه مغان، دشت ذهاب و برخی از مناطق فارس و خوزستان بهرغم امکانات طبیعی، فاقد جمعیت ثابت و متروکه بود. در منطقۀ کهکیلویه و بویراحمد، سدها و مجاری مصنوعی آبیاری اطراف رودخانة تاب (کردستان) بهتدریج منهدم و از میان رفته بود و از سایر رودخانههایی که در این قسمت جریان داشتند، مانند زیرون، فاریاب، صالحان و تل خسروی کمتر استفادة زراعی میشد (کیهان، 1316، ص. 351). همچنین، تنها در یک قسمت از منطقۀ سیلاخور لرستان زراعت میشد؛ چراکه بههنگام قشلاق ایلات وسکونت در آن مناطق، اجازۀ زراعت به کشاورزان نمیدادند. در بلوکات اطراف تهران، زمینهای حاصلخیز متروکه و قنوات مخروبه بسیاری وجود داشت که بهرغم وجود آب کافی، متروک شده و به تناسب استعداد زمین از آن بهرهبرداری نمیشد (کیهان، 1316، ص. 280، 491). سامان سیاسی نوین، رشد بازرگانی خارجی و اسکان عشایر ایجاد سامان سیاسی نوین با رشد دیوانسالاری اداری، برقراری امنیت نسبی و رشد بازرگانی خارجی تا اندازهای در برخی نواحی به اسکان عشایر کمک کرد. در دورة قاجار، ابتدا سیاست جابهجایی و اسکان عشایر با اجبار سیاسی همراه بود؛ اما بعدها بهدلیل افزایش بروکراسی اداری و اعطای برخی از این مناصب به سران ایلات و عشایر بهگونهای اجبار اقتصادی در پیوستن سران ایلات به دولت فئودال مرکزی افزایش یافت و همین عوامل باعث وابستگی سران واحدهای ایل و همة تودة کوچنشینان به سران قبایل شد (تروتبسکوی، 1358، ص. 18-17). شهرنشینی ایلخانان و رؤسای ایلات و ورود آنها به ساختارهای سیاسی و اداری پایتخت، در اسکان ایلات کوچنشین مؤثر بود. ازجمله قاجارهای استرآباد که بعد از به حکومت رسیدن آقا محمدخان، همچون بیشتر ایلبیگیها به شهرنشینی روی آورده و در دستگاه حکومتی مشغول به کار شدند این امر بهتدریج باعث کاهش کوچروی این ایل و درنهایت، یکجانشینی کامل آنها شد؛ بهگونهای که تا پایان دورۀ قاجار از ایلیت قاجار استرآبادی تنها نامی باقی مانده بود. حتی در دورۀ ناصرالدین شاه نیر عنوان ایلخانی ایل قاجار، صرفاً به ریاست خانوادههای قاجار ساکن تهران اطلاق میشد (مستوفی، 1377، ج. 3/310-509). به همین ترتیب، با کاهش درگیریهای خوانین قوچان و بجنورد با ترکمنهای یموت وگوکلان، بهتدریج از کوچنشینی آنها کاسته شد و کمکم به زراعت مشغول شدند (مستوفی، 1377، ج. 2/509). در کردستان نیز احتمالاً تحتتأثیر ادغام سران ایل در بروکراسی اداری تا پیش از سال 1323 ﻫ.ق/ 1904م. برخی از ایلات اسکان یافتند. براساس توافقات مکتوب با مالکان روستاها ازجمله طومار و کتابچۀ ممهور به مهر خودشان، مالیات احشام در جزو املاک دهات بُنیچهبندی (1) شده و برخی از مالیاتها مانند مالیات احشام، بر روی مالیات کشاورزی سرشکن میشد. بنابراین، طوایفی که در این روستاها برحسب تقسیم ساکن شده بودند، دیگر مثل سایر رعایای کوچرو در حرکت و سکون آزاد و مطلق العنان نبودند (ساکما، سند شماره 25850/ 296). ازجمله ایلات اسکانیافته در دهۀ پایانی حکومت قاجار، بلیلهوند، دُراجی و تَمرتوزه بودند (ساکما، سند شماره 83779/240). از دیگر عوامل مهم در یکجانشینی ایلات، جدایی قسمتی از یک ایل و محدودیت حوزۀ مهاجرت کوچ زمستانی و تابستانی آنها بود. برای مثال، بخشی از ایل افشار در دورۀ آقامحمدخان به منطقۀ ساوجبلاغ نزدیک تهران کوچانده شدند و با اسکان ایلخانهای آنها در تهران، سایر اعضای ایل نیز یکجانشین شده و به کشاورزی روی آوردند. همچنین، بهدنبال اقامت رؤسای اعراب فارس در تهران، بقیة ایل که به ورامین کوچانده شده بودند، به کشاورزی مشغول شدند (مستوفی، 1377، ص. 507- 506). یکی دیگر از عواملی که بیگمان در دهههای پایانی سدۀ نوزدهم در روند یکجانشینی ایلات نقش داشت، افزایش مناسبات کالایی در پی ادغام اقتصاد ایران در نظام بازرگانی جهانی بود. بدینترتیب، با توسعۀ اقتصاد کشور، نیاز به استقرار یکجانشینی نیز افزایش یافت (دومورینی، 1375، ص. 84)؛ زیرا درنتیجۀ کشاندن اقتصاد نیمهجنسی ایلات به مدار اقتصاد جهانی، روند گذار از شیوۀ کوچروی سنتی به کشت و زرع اسکانیافته بیشتر شد. پیامد این امر، شکلگیری مالکیت خصوصی اربابی بر زمینهای همگانی عشیره ای و رشد مناسبات کالایی در مناطقی بود که به کشت محصولات صنعتی و غلات اختصاص یافت (تروتبسکوی، 1358، ص. 36، 43). برای نمونه، بسیاری از افراد ایل شکاک آذربایجان در فاصلۀ سالهای80-1270ھ.ق/ 63-1853م. اسکان یافتند. آنها در بازارهای هفتگی روستاها و شهرها به خریدوفروش مشغول بودند و بسیاری از آنان بههمراه کاروانهای تجاری نستوری و ارمنی به سفرهای بازرگانی میرفتند (Spottiswood, 1863, p. 254). در پی قحطی و خشکسالی سال 1314ھ.ق/ 1896م. در کردستان، آسیبپذیری کوچنشینان در برابر یکجانشینان افزایش یافت و به کاهش شمار کوچروان از حدود 34 درصد به 25 درصد در پایان قرن نوزدهم انجامید. افزونبر این، بسیاری از کوچروان کاشت محصولات نقدی مانند تنباکو و توتون را سودآورتر تشخیص دادند. در حدود سال 1900م. مُکریها به دو بخش حشمدار و یکجانشین تقسیم شدند. گروه اخیر، نهتنها یکجانشین شده بودند که بهزحمت از خاستگاه و منشأ عشیرهای خود آگاه بودند. درنتیجه، رؤسای عشایر افزونبر دستاندازی به روستاهای مشاع قبیلهای، بهدنبال تصاحب روستاهایی در بیرون از منطقه قبیلهای نیز برآمدند (مک داول، 1380، ص. 143). در طول این قرن، گروههایی از کوچروان، اغلب به ابتکار رؤسای خود شروع به سکونت در روستاها کردند؛ برای مثال، ترکمنهای تکّه، حصارها و قلعههای گلی میساختند و اطراف آن خیمههایشان را بر پا میکردند. به باور فریزر، این مسئله نشانگر گذار آنها از نابسامانی سبک زندگی کوچروی بهسوی زندگی یکجانشین و کشاورزی است و نمایانگر پیشرفتهای طبیعی این ایلات بود. آنها ابتدا بهدلیل روحیۀ جنگجویانۀ خود به ساکنان یکجانشین روستاها هجوم میبردند و آنان را بیرون رانده و یا به بردگی میگرفتند؛ اما پس از آنکه فواید کشاورزی هرساله بیشتر آشکار میشد، بهتدریج بهسوی این شیوۀ زندگی گرایش پیدا کردند. به باور او، سایر کوچروان ایران نیز در این وضعیت گذار قرار داشتند (Floor, 2003, p. 45). افزونبر این، در این دوران افرادی از اقوام دیگر در نقش سرپرست یا ایلخان قبیله منصوب شدند که با سنتهای پدرسالاری و موروثی قبایل آشنا نبودند. این افراد ازطریق نظام اجاره، مالیاتها و تصاحب زمین، بر قبایل مسلط شده بودند؛ مانند خانوادۀ بازرگانِ قوام در شیراز که با حق گردآوری مالیات قبایل کوچنشین، یک واحد قبیلهای جدید به نام خمسه تشکیل داد. بنابراین، رهبری بر قبایل تا حد زیادی ریشههای قومی عشیرهای خود را از دست داد و از حکومت موروثی- قومی به حکومت فئودالی– اداری جدید تبدیل شد (تروتبسکوی، 1358، ص. 29-27). درنتیجۀ عوامل گفتهشده، در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم، روند یکجانشینی ایلات و شکلگیری جامعۀ فئودالی در بسیاری از مناطق رشد یافت. بااینحال، بهدلیل حفظ برخی ساختارهای اجتماعی و عصبیت ایلی- عشیرهای، وجود یکجانشینی در بسیاری از مناطق مانند جماعات اسکانیافتۀ ولایت دشتسان ناپایدار بود و نزاعهای میان جماعات اسکانیافته، امکان بهرهبرداری بیشتر از منابع کشاورزی را همچنان محدود میکرد (دومورینی، 1375، ص. 130). در بعضی موارد، کشاورزان اسکانیافته ناگزیر بودند محل زندگی خود را تغییر دهند؛ نمونه آن برخی کشاورزان بختیاری بودند که بهدلیل آزار و اذیت ایلات لُر، تمایل به کوچ به مناطق جنوبی داشتند (دومورینی، 1375، ص. 89). بااینهمه، در پایان دورۀ قاجار بهدلیل اسکان رهبران بسیاری از قبایل در شهرها، زمینۀ منازعات قومی و قبیلهای به درون شهرها کشیده شد. خانوادههای سرشناس در بسیاری از شهرهای ایران، قبایل اطراف را به مناطق نفوذ خود تقسیم کرده بودند.(2) این مسئله که گاه به اختلافات مذهبی و سیاسی میانجامید، مناسبات شهری را مختل میکرد. دخالت قبایل در مناقشات شهری، اغلب به درگیریهای خونین و تاراج محلههای شهر منجر میشد. این مسئله، خود یکی از عوامل اساسی رکود فعالیت بازرگانی و پیشهوری بود (تروتبسکوی، 1358، ص. 31). در دورۀ پس از مشروطیت، با تضعیف قدرت حکومت مرکزی و وقوع جنگ جهانی اول، خودسری و منازعات قومی و قبیلهای شدت گرفت. این منازعات که اغلب با تحریک گروههای داخلی و گاه قدرتهای خارجی نیرومند همراه بود، به ویرانی بسیاری از روستاها و ناامنی زندگی یکجانشینی انجامید. کاهش امنیت باعث کاهش تمایل مردم به یکجانشینی شد. پس از کودتای 1299 و استقرار دوبارۀ دولت مرکزی، افزایش فشارهای مالیاتی برای جبران خسارات دوران آشوب، نارضایتیهای عمومی را تشدید کرد؛ بهگونهای که برخی از یکجانشینان راه چاره را در روی آوردن به کوچروی میدیدند. برای نمونه، مردم بیجار گروس با تحصن یک ماهه در تلگرافخانه، تهدید کردند که اگر مالیاتهای اضافی سالهای گذشته از آنها گرفته شود، سر به بیابان خواهند گذاشت (ساکما، سند شماره 83779/ 240). بهدلیل همین فشارهای مالیاتی، شماری از روستائیان کردستان به خارج از کشور گریختند و بسیاری از ایلات نیز از ایران خارج و تابعیت کشور عثمانی را پذیرفتند (شمس، 1392، ص. 349؛ ساکما، سند شماره 96064/240). بهطور خلاصه باید گفت که سلطۀ عشایر اغلب اثراتِ جغرافیاییِ ناپیوستگیِ سرزمینی در ایران را تشدید میکرد. آنان با سلطه بر گذرگاههای باریک و راههای ارتباطی اندک، میتوانستند با تشدید موانع جغرافیایی نظام تجاری را بهکلی مختل کنند. بهطورکلی، ناامنی سیاسی باعث فرار یکجانشینان و تشدید کوچروی میشد و سلطۀ نظام عشایری نیز بهصورت زنجیروار تکامل نیروهای تولیدی فعالیتهای کشاورزی و رشد اجتماعات شهری و بازرگانی را بیشازپیش مختل میکرد. نتیجهگیری هدف این پژوهش، بررسی تأثیر جنبههای سامان سیاسی بر نوسان زندگی کوچروی و یکجانشینی است. باتوجهبه موقعیت جغرافیایی ایران ازجمله پیوستگی کوهستانها و دشتها و تنوع اقلیمی زیاد، در نگاه نخست زندگی کوچنشینی بیشتر نوعی تلاش برای بهرهبرداری حداکثری از محیط طبیعی و انطباق با آن به نظر میرسد. بااینحال، واقعیت آن است که همواره اندازهای از زندگی شبانی محدود وجود داشته است؛ اما یافتههای این پژوهش نشان میدهد که براساس دادههای تاریخی، شدت و گستردگی کوچروی در ایران بیشتر تحتتأثیر عوامل سیاسی و امنیتی بوده است تا شرایط اقلیمی و منابع طبیعی. دادههای تاریخی حاکی از آن است که ثبات حکومت و تداوم نظام سیاسی، تمایل به یکجانشینی را تقویت میکرده است. در مقابل، ناامنی، جنگهای مداوم مدعیان قدرت و فشارهای مالیاتی، کوچروی و یا در واقع فرار دستهجمعی روستائیان را تشدید میکرده است. بنابراین، همانگونه که زالتسمان بهدرستی اشاره کرده است، مردم ایران و خاورمیانه بارها بین کوچروی و یکجانشینی در نوسان بودهاند. بخشی از آن البته بهصورت کوچ اجباری و یا اسکان اجباری ناشی از ملاحظات سیاسی یا اتحاد گروههای ایلی بوده است. واقعیت آن است که فارغ از بهرهوری یا ناسودمندی اقتصادی زیست کوچروی، این شیوۀ زندگی به دلایل ایجاد همبستگی اجتماعی و سبکباری در گریز، تا اندازهای امنیت بیشتری برای افراد ایل فراهم میآورد. بنابراین، همین اصل میتوانست تا اندازهای دشواریها و نابسندگی اقتصادی زیست کوچروی را جبران کند. یافتههای پژوهش نشان میدهد که انتخاب زیست کوچروی، برخلاف تصور رایج، صرفاً بهدلیل مزایای اقتصادی آن نسبت به یکجانشینی نبوده است؛ بلکه مزیت آزادی، استقلال عمل و توانایی دفاع از خود، بهویژه در دورهای نابسامان سیاسی، دلایل مهمتری برای گزینش این سبک زندگی بودهاند. شواهد موجود نشان نمیدهد که کوچروان از رفاه اقتصادی بیشتری نسبت به یکجانشینان برخوردار بودهاند. افزونبر این، در زندگی کوچروی، خواه بهصورت گلهداری مطلق یا شیوه مختلط گلهداری و زراعت، از امکانات طبیعی بهرهبرداری حداکثری به عمل نمیآمد. درنتیجه، رفاه اقتصادی عمومی، مازاد تولید و انباشت ثروت هم دستکم برای رعایای ایلیاتی، بسیار محدود بود. پی نوشتها
[1] . Thomas Stauffer [2]. Philip Salzman [3]. William Irons [4]. Bernard Hourcad [5]. Martin van Bruinessen [6]. Abbott [7]. Merritt Hawkes [8]. Trubetkoi, Vladimir Vladimiirovich [9]. Joseph Pierre Ferrier [10]. Freygan de [11]. John Macdonald Kinneir | ||
مراجع | ||
منابع
آیرونز، ویلیام (1362). کوچنشینی بهعنوان راهی برای سازگاری سیاسی: نمونه ترکمنهای یموت (پیروز الف، مترجم). آگاه.
ابناثیر، علی بن محمد (1385). تاریخ کامل (حسین روحانی و حمید آژیر مترجمان؛ ج. 13). اساطیر
ابنخلدون، عبدالرحمن (1362). مقدمه ابنخلدون (احمد پروینگنابادی، مترجم؛ ج. 1-2). انتشارات علمی و فرهنگی.
افشار نادری، نادر (1347). جمعیت و شناسنامه ایلات کهگیلویه، گروه عشایری (گزارش شمارۀ 8 مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی). دانشگاه تهران.
افلاکی، شمسالدین احمد (1976م.). مناقبالعارفین (تحسین یازجی، گردآورنده). انجمن تاریخ ترک.
امانالهی بهاروند، سکندر (1367). کوچنشینی در ایران: پژوهشی دربارۀ عشایر و ایلات. آگاه.
امانالهی بهاروند، سکندر (1383). زوال کوچنشینی در ایران: یکجانشینی ایلات و عشایر. فصلنامه مطالعات ملی، 5(1)، 183-155.
اوتر، ژان (1363). سفرنامه ژان اوتر (عصر نادرشاه) (علی اقبالی، مترجم). انتشارات جاویدان.
اولیویه، گیوم آنتوان (1371). سفرنامه الیویه: تاریخ اجتماعی- اقتصادی ایران در دوره آغازین عصر قاجار (محمدطاهر میرزا، مترجم؛ غلامرضا ورهرام، مصحح). انتشارات اطلاعات.
بایندر، هنری (1370). سفرنامه هانری بایندر: کردستان، بینالنهرین (کرامتالله افسر، مترجم). فرهنگسرای یساولی.
بخاری، محمد ابن اسماعیل (1423ق). صحیح بخاری (عبدالقادر ترشابی، مترجم؛ ق. 40، باب 2).
برویینسن، مارتین (1383). جامعهشناسی مردم کرد (آغا، شیخ، دولت) (ابراهیم یونسی، مترجم). انتشارات پانیذ.
بولت، ریچارد (1398). پنبه، آبوهوا و شتر در ایران دوره اسلامی (شهرام غلامی، مترجم). نشر تاریخ ایران.
پرهام، باقر (1362). طرح مسئلۀ ایلات و عشایر از دیدگاه جامعهشناسی. در کتاب آگاه: ایلات و عشایر. انتشارات آگاه.
تپر، ریچارد (1362). سازمان اجتماعهای کوچرو در خاورمیانه (هرمز مزدا، مترجم). در کتاب آگاه: ایلات و عشایر. آگاه.
تروتبسکوی، ولادیمیر ولادیمیروویچ (1358). نقش قبایل اسکانیافته کوچ نشین ایران در دورۀ نوین (سیروس ایزدی، مترجم). بیگوند.
تحویلدار، میرزا حسینخان (1342). جغرافیای اصفهان (منوچهر ستوده، مصحح). انتشارات دانشگاه تهران.
تکتاندر فون در یابل، ژرژ. (1351). ایترپرسیکوم «گزارش سفارتی به دربار شاه عباس اول» (محمود تفضلی، مترجم). بنیاد فرهنگ ایران.
دومورینی، گوستاو (1375). عشایر فارس (جلالالدین رفیعفر، مترجم). دانشگاه تهران.
دهقان، مهدی (1397). ارزیابی مناسبات درونی ساختار اتحادیه نظامی کریمخان زند در شکلگیری حکومت زندیه (1176-1160). مطالعات تاریخیِ جنگ، 2(4)، 95-112.
ذبیحی، مسیح (1363). گرگاننامه (مسیحی ذبیحی و ایرج افشار، گردآورندگان). انتشارات بایک.
رابینو، ﻫ. ل. (1336). سفرنامۀ مازندران و استرآباد (غلامعلی وحید مازندرانی، مترجم). بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
راوندی، مرتضی (1354). تاریخ اجتماعی ایران (ج. ۳). امیرکبیر.
سازمان اسناد کتابخانه ملی ایران (ساکما). اسناد شماره 25850/ 296؛ 240021492؛ 83779/ 240 (محل در آرشیو 111/3127)؛ 96064/240.
سنجابی، علیاکبرخان (1380). ایل سنجابی و مجاهدتهای ملی ایران (کریم سنجابی، حاشیهنویس). شیرازه.
سهامی، سیروس (1353). اوج و فرود کوچنشینی در ایران. جستارهای نوین ادبی، (38)، 193-218.
شاردن، ژان (1372). سفرنامه شاردن (اقبال یغمایی، مترجم؛ ج. 2و ۴). انتشارات توس.
شمس، اسماعیل (1392). گزیدهای از اسناد کردستان (مجلس اول تا پنجم شورای ملی). انتشارات کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
صفینژاد، جواد (1381). شیوههای اخذ مالیات در مناطقی از عشایر لرنشین ایران. نامۀ انسانشناسی، 1(1)، 17-31.
صفینژاد، جواد (1383). ساختار اجتماعی عشایر ایران. فصلنامه مطالعات ملی، 5(17)، 43-84.
طبری، محمد بن جریر (1378). تاریخنامه طبری: پیش از اسلام (ج. ۱). انتشارات سروش.
قلیپور، سیاوش (1399). کوچروی در زاگرس میانی در دوره قاجار. مطالعات جامعهشناختی، 28(2)، 157-183.
کیهان، مسعود (1316). جغرافیایی اقتصادی ایران. انتشارات جعفری.
لمتون، آن.ک.س. (1362). تاریخ ایلات ایران (علی تبریزی، مترجم). در کتاب آگاه ایلات و عشایر. انتشارات آگاه
لمتون، آن.ک.س. (1377). مالک و زارع در ایران (منوچهر امیری، مترجم). انتشارات علمی و فرهنگی.
مستوفی، عبدالله (1377). شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری ایران دوره قاجار (ج. 2). زوار.
مک داول، دیوید (1380). تاریخ معاصر کُرد (ابراهیم یونسی، مترجم). نشر پانیذ.
نجمالملک، عبدالغفار (1362). سفرنامه خوزستان (محمد دبیرسیاقی، گردآورنده). انتشارات علمی و فرهنگی.
نیبور، کارستن (1354). سفرنامه کارستن نیبور (پرویز رجبی، مترجم). توکا.
هاکس، مریت (1371). ایران: افسانه و واقعیت (محمدحسین نظرینژاد و دیگران، مترجمان). آستان قدس رضوی.
هورکاد، برنار (1362). کوچ و اقتصاد شبانی در دامنههای جنوبی البرز. کتاب آگاه.
References Aflaki, Sh. A. (1976). Managheb-al Arefin (T. Yazji, ed.). Anjoman-e Tarikh-e Tork. [In Persian]. Afsharnaderi, N. (1968). Population and birth certificate of Eilat Kohgiluyeh (Report No. 8 of the Institute of Social Studies and Research). University of Tehran. [In Persian]. Amanolahi Baharvand, S. (1988). Nomadism in Iran: A study on nomads and tribes. Agah. [In Persian]. Amanolahi Baharond, S. (2013). The decline of nomadism in Iran: the coexistence of tribes and nomads. National Studies Quarterly, 5(1), 155-183. [In Persian]. Ammanat, A. (1983). City and Trade: Consul Abbott in Economic and Society of Iran 1847- 1860. Oxford University. Binder, H. (1991). Au Kurdistan en Mesopotamie at en Perse (K. Afsar, Trans.). Yasavoli. [In Persian]. Bokhari, M. (2000). Sahih-e Bokhari (A. Q. Turshabi, Trans; 40, part. 2). [In Persian]. Bruinessen, M. (2004). Agha, Shaikh, and State: the Social and Political Structures of Kurdistan (E. Younesi, Trans.). Paniz Publication. [In Persian] Bulliet, R. W. (2019). Cotton, climate and camels in early Iran: a moment in world history (Sh. Gholami, Trans.). Nashr-e Tarikh-e Iran. [In Persian]. Chardin, J. (1993). Voyages du chevalier chardin en perse (E. Yaghmaii, Trans; Vol. 2, 4). Tous Pablication. [In Persian]. Dehghan, M. (2018). An Evaluation of the Effect of the Internal Relations of the Military Union Structure of Karim Khan Zand in the Formation of Zand Dynasty (1160-1176 AH). Historical Study of War, 2(4), 95-112. https://hsow.journal.araku.ac.ir/article_35184.html [In Persian]. Demorgny, G. (1996). La Fars: La question des Tribus. Situation politique generale routes du sud. La reforme administrative (J. Rfi’efar, Trans.). University of Tehran. [In Persian]. Floor, W. (2003). Agriculture in Qjar Iran. Mage Publisher. Hourcad, B. (1983). Pastoral migration and economy in the southern slopes of Alborz. Ketab-e Aghah. [In Persian]. Hwkes, M. O. A. (1992). Persia Romance and Reality (M. H. Nazarinezhad & et. al., Trans.). Astan-e qods-e Razavi. [In Persian]. Ibn-e Athir, Ali. M. (1979). Tarikh-e Kamel (H. Roohani, & H. Azhir, Trans, Vol. 13). Asatir. [In Persian]. Ibn-e Khaldoun, A. R. (1983). Introduction by Ibn Khaldun (M. P. Gonabadi, Trans.). Elmi-Farhangi. [In Persian]. Irons, W. (1983). Nomadism as a Political Adaption: the Case of the Yamut Tukmen (A. Pirooz, Trans.). Ketab-e Agah. [In Persian]. Kayhan, M. (1937). Economic geography of Iran. Ja’fari Publication. [In Persian]. Kinneir. J. Mc. (1813). A Geographical Memoir of the Persian Empire. John Murray Lambton, A. K. S. (1983). Landlord and peasant in Persia (M. Amiri, Trans.). Elmi-Farhangi [In Persian]. Lambton, A. K. S. (1983). History of Eilat, Iran (A.Tabrizi, Trans.). Ketab-e Agah. [In Persian]. McDowal, D. (2001). A modern history of the Kurds (E. Yoonesi, Trans.). Paniz Publication. [In Persian] Mustawfi, A. (1998). Narration of my life or the social and administrative history of Iran during the Qajar period . Zavvar Publicaition. [In Persian]. Najm-al Mulk, A. G. (1983). Khuzestan travelogue (M. Dabirsiaqi, Ed.). [In Persian]. Niebuhr, C. (1975). Carsten Niebuhrs Reisebschreibung nach Arabien und andern umliegenden (P. Rajabi, Trans). Tooka. [In Persian]. Olivier, G. A. (1992). Travels in Ottoman Empire, Egypt and Persia (M. T. Mirza, Trans; Gh. Varahram, Ed.). Etela’at publication. [In Persian]. Otter, J. (1984). Voyage en Turquie et en Perse (A. Eghbali, Trans.). Javidan Publication. [In Persian]. Parham, B. (1983). Proposing the issue of tribes and nomads from a sociological point of view. In the book known: Ilat and nomads. Ketab-e Agah. [In Persian]. Perry, J. R. (1975). Forced Migration in Iran During the Seventeenth Eighteen Centuries. Iranian Studies, 8(4), 199-215. https://www.jstor.org/stable/4310206 Qulipoor, S. (2021). Nomadism in the Middle Zagros during the Qajar period. Sociological Review, 28(2), 17-183. https://doi.org/10.22059/jsr.2022.88944 [In Persian]. Rabino, H. L. (1957). Mzandaran and Astarabad (Gh. Vahid Mazandarani, Trans.). Bongah Tarjomeh Va Nashr-e Ketab. [In Persian]. Ravandi, M. (1975). Social history of Iran (Vol. 3). Amirkabir. [In Persian]. Safinezhad, J. (2004). Social Structure among Nomads in Iran. National Studies Journal, 5(17), 43-84. https://www.rjnsq.ir/article_103182.html [In Persian]. Safinezhad, J. (2000). Methods of tax collection in areas of nomadic tribes of Iran. Iranian Journal of Antheropology, 1(1), 17-31. https://ensani.ir/fa/article/131408 [In Persian]. Sahami, S. (1974). Peak and descent of nomadism in Iran. New Literary Studies, (38), 193-218. https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/736688 [In Persian]. Salzman, P. C. (1971). National Integration of Tribe in Modern Iran. Middle East Journal, 25(3), 325-336. https://www.jstor.org/stable/4324777 Salzman, P. C. (2002). Pastoral Nomads: Same General Observations Based on Research in Iran. Journal of anthropological research, 58(2), 245-264. https://doi.org/10.1086/jar.58.2.3631038 Sanjabi, A. (2001). Il Sanjabi and the national struggles of Iran (K. Sanjabi, Ed.). Shirazeh. [In Persian]. National Library and Documentation Organization of Iran (SAKMA). Documents no. 296/25850; 240/21492; 240/83779; 240/96064. [In Persian]. Shams, E. (2013). A selection of Khuzestan documents (Majles-e Aval ta Panjom-e Shawrai-e Melli). Majles Publication. [In Persian] Spottiswoode, W. (1863). Sketch of the Tribes of Northern Kurdistan. Transactions of the Ethnological Society of London, (2), 244-248. https://doi.org/10.2307/3014321 Stauffer, T. R. (1965). The Economics of Nomadism in Iran. Middle East Journal, 19(3), 284-302. https://www.jstor.org/stable/4323877 Tabari, M. J. (1999). Tabari's History: Before Islam (Vol. 1). Souroosh Publication. [In Persian]. Tahvidav, M. H. (1963). Geography of Isfahan (M. Sutodeh, Ed.). University of Tehran. [In Persian]. Tapper, R. L. (1983). The Organization of Nomadic Communities in Pastoral Societies of the Middle East (H. Mazda, Trans.). Ketab-e Agah. [In Persian]. Tectander Von der Jabel, G. (1972). Iter Persicum: An embassy report to the court of Shah Abbas I (M. Tafazoli, Trans.). Bonyad-e Farhang-e Iran. [In Persian]. Trubetkoi, V. V. (1979). The role of settled nomadic tribes of Iran in the modern period (S. Izadi, Trans.). Baygvand. [In Persian]. Zabihi, M. (1984). Gorgan Nameh (M. Zabihi & I. Afshar, Ed.). Babak Pub. [In Persian]. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 270 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 288 |