
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,724 |
تعداد مقالات | 14,108 |
تعداد مشاهده مقاله | 34,425,331 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,789,623 |
کنزالمعارف و اهمیت آن در تصحیح برخی از متون نظم و نثر کهن | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 16، شماره 4 - شماره پیاپی 64، دی 1403، صفحه 79-95 اصل مقاله (1.83 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2024.140796.2340 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سلمان ساکت* 1؛ فاطمه کناقستانی2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2کارشناسی ارشد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
یافتن ضبطهای اصیل و صحیح در متون کهن از اهمیت بسیاری برخوردار است. مصححان گاهی برای رسیدن به این هدف، علاوهبر نسخههای اقدم و اصح متن از منابع جانبی استفاده میکنند. متون جانبی طیف وسیعی از آثار را در بر میگیرد که از آن جمله میتوان به ترجمهها، تلخیصها، متنهای همدوره و متنهایی اشاره کرد که مؤلف از آنها بهره برده است. کنزالمعارف یکی از این متون جانبی است. این اثر که با نامهای تاریخ/ تواریخ آل برمک نیز شناخته میشود، متنی فارسی دربارۀ برمکیان است که عبدالجلیل بن یحیی بن عبدالجلیل بن محمد بن عبدالباقی یزدی، آن را در یکی از شهرهای مرکزی ایران و در قرن هشتم نوشته و پس از پایان،به شاه شجاع مظفری تقدیم کرده است.از کنزالمعارف دو نسخه دستیاب شده است که با شمارههای 1342 و 1351 در کتابخانۀ ملی فرانسه نگهداری میشود. همچنین، نسخهای از این اثر در کتابخانۀ عارف حکمت مدینه محفوظ است که تاکنون دسترسی به آن ممکن نشده است.‘گذشته از اهمیت تاریخی کنزالمعارف در شناخت بیشتر و بهتر خاندان برمکیان، این اثر دربردارندۀ ضبطهای درخور تأملی است که میتواند در تصحیح دیگر متون به کار آید؛ زیرا مؤلف آن، در نگارش بخشهای مختلف کتاب از متون گوناگونی استفاده کرده و ابیات و عباراتی را از آنها عیناً یا با تغییراتی اندک نقل کرده است. در این جستار نمونههایی از این موارد در دو دستۀ متون نظم و نثر نشان داده شده است. همچنین، نمونههای مذکور در سه دسته جای داده شدهاند که عبارتاند از: قسمت نمونههایی که ضبط کنزالمعارف صحیح و ضبط مصحح از آن، نادرست است؛ دوم نمونههایی که ضبط کنزالمعارف در یک یا چند تصحیح از آن اثر آمده است، اما در تصحیح یا تصحیحهای دیگر، ضبط/ضبطهای نادرست دیده میشود و سوم نمونههایی که اگرچه ضبط کنزالمعارف و تصحیح/تصحیحهای منتشرشده از آن هر دو صحیح است، اما ضبط کنزالمعارف به دلایل بلاغی یا معناشناختی برتری دارد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کنزالمعارف؛ تاریخ/ تواریخ آل برمک؛ نسخهشناسی؛ تصحیح متن؛ اشعار فارسی؛ متون نثر | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه: هدف غایی در تصحیح متون کهن، شناسایی ضبطهای اصیل از نظر واژگانی و نحوی است. یافتن ضبطهای صحیح، افزون بر این که به درک درست معنای متن میانجامد، پژوهش درتاریخ پیدایش و تطوّر لغت را نیز ممکن میسازد و بنیاد درست و محکمی برای فرهنگنویسی ایجاد میکند. برای حصول این مهم، مصحح میتواند علاوهبر نسخههای اثر، از منابع جانبی نیز بهره ببرد. منابع جانبی متونی را در بر میگیرد که بهنوعی با متن کهن ارتباط دارند. این متون را میتوان به چند دسته تقسیم کرد: نخست ترجمۀ آثار؛ مانند شاهنامۀ بنداری از شاهنامۀ فردوسی که مصحّح به آن توجه کرده است (ر.ک: خالقی مطلق، 1374، ص. 740-742). دوم، متنهایی که همزمان با مؤلف یا پس از او تألیف شدهاند و بخشی از اثر پیشین را در خود جای دادهاند؛ برای مثال نویسندۀ مناهج الطّالبین فی معارف الصّادقین بخشی از قرّة العین را در اثر خود نقل کرده است (قاضی اوش، 1397، ص. سی و شش). سوم، شرح، گزیده یا حاشیۀ یک اثر؛ برای مثال گزیدههای ذخیرۀ خوارزمشاهی، یعنیخفی علایی و الأغراض الطّبیّة و المباحث العلائیّة میتوانند در تصحیح این اثر بهعنوان متون جانبی یاریرسان باشند (جرجانی، 1369، ص. شش). چهارم، متنهایی است که مؤلف برای نوشتن اثر خود از آنها بهره برده است؛ چنانکه برای تصحیح تنسوخنامۀ ایلخانی میتوان از متونی بهره برد که بنا به زعم پژوهشگران، هنگام تألیف تنسوخنامه پیش روی خواجه رشیدالدین بوده است (طوسی، 1348، ص. 13-14). پیشینه: ازآنجاکه کنزالمعارف متنی بهنسبت تازهیاب است و تاکنون بهطور کامل در ایران تصحیح و منتشر نشده است، اهمیت ضبطهای نسخ آن در تصحیح متون ناشناخته مانده است. تنها یک چاپ سنگی کهن از این کتاب در هند و در فاصلۀ 1883-1885م. در قطع وزیری منتشر شده است که خانبابا مشار به آن اشاره کرده است و بهدلیل دسترسینداشتن، اطلاع از چگونگی آن ممکن نیست (مشار، 1350، ج. 1/1016). شارل شفر از نخستین کسانی بود که این متن را معرفی کرد. به همّت او گزیدهای از متن کنزالمعارف به فارسی در منتخبات فارسی به چاپ رسید که مبنایی برای استناد به این کتاب تاریخی شد (Schefer, 1883, V. 2/1-54). نیز ترجمهای به فرانسه از تواریخ آل برمک در همین اثر به همراه جملات و عباراتی از متن فارسی آمده است (Schefer, 1883, V. 2/1-64). گفتنی است که صفحات کتاب منتخبات فارسی از دو سو با شمارۀ یک آغاز میشود و از یک طرف کتاب، متنهای فارسی و از طرف دیگر، ترجمۀ متون به فرانسه آمده است. پیش از این برخی از پژوهشگران به اهمیت منابع جانبی در تصحیح متون پرداختهاند. این بازنمایی، بیشتر دربارۀ متون درجۀ اول همچون شاهنامۀ فردوسی بوده است؛ برای مثال، خالقی مطلق منابع جانبی در تصحیح شاهنامه را در چند دسته برمیشمارد: 1. بخشهایی از متن که در آثاری با موضوع مشابه آمدهاند؛ 2. گزیدهها؛ 3. واژهنامهها؛ 4. بیتهایی که در متون دیگر آمده است؛ 5. ترجمهها؛ 6. متونی که با شاهنامه مأخذ مشترک دارند و 7. متون پهلوی (خالقی مطلق، 1374، ص. 728). نیز خطیبی منابع جانبی را در تصحیح شاهنامه به چند دسته تقسیم میکند: 1. ترجمهها؛ 2. منابع قرون اولیۀ دورۀ اسلامی؛ 3. ابیات پراکئده از شاهنامه در متون کهن و 4. متون پهلوی (خطیبی، 1389، ص. 54). بهصورت اختصاصی مقالهای دربارۀ اهمیت ضبطهای ابیات شاهنامه در کنزالمعارف در ویژهنامۀ مرحوم خطیبی منتشر و در آنجا بسیاری از ضبطهای درخور توجه ابیات شاهنامه در کنزالمعارف نشان داده شده است (ساکت، 1402، ص. 646-661)؛ بنابراین، در این جستار از بازنمایی دوبارۀ آنها صرف نظر شده است. بحث اصلی: معرفی کنزالمعارف یکی از متونی که میتواند در تصحیح متون پیش از خود به کار آید، کنزالمعارف است. کنزالمعارف که با نامهایی چون «تواریخ/ تاریخ آل برمک» نیز شناخته شده، متنی فارسی دربارۀ برمکیان و صفات و خصال نیکوی آنان است. عبدالجلیل بن یحیی بن عبدالجلیل بن محمد بن عبدالباقی یزدی این اثر را در قرن هشتم و در مرکز ایران نوشت و به شاه شجاع مظفری تقدیم کرد. این اثر در شش باب تألیف شده است و در هر باب به یکی از شخصیتهای مهم برمکیان پرداخته شده است. در این فصول دربارۀ برمک، خالد، یحیی، فضل و جعفر بخشهای جداگانه وجود دارد و باب آخر دربارۀ برانداختن برمکیان است. معرفی نسخ کنزالمعارف از این اثر سه نسخه شناخته شده و دو نسخه دستیاب شده است. قدیمیترین نسخۀ اثر اگرچه تاریخ ندارد، اما در قرن هشتم و در مرکز ایران کتابت شده است. این نسخه با شمارۀ 1342 در کتابخانۀ ملی فرانسه نگهدای میشود. دومین نسخه در تاریخ 926 ق. کتابت شده است. کتابت این نسخه برای اهدا به سلطان سلیمان آغاز شد و به سلطان سلیم اهدا شد. این نسخه با شمارۀ 1351 در کتابخانۀ ملی فرانسه نگهداری میشود. دیگر نسخۀ این اثر که دستیاب نشده است، با شمارۀ 15/902 در کتابخانۀ عارف حکمت مدینه محفوظ است. تصحیح این اثر بر مبنای دو نسخۀ کهن به شمارههای 1342 و 1351 کتابخانۀ ملی فرانسه به کوشش نویسندگان این سطور انجام پذیرفته است و به زودی عرضه خواهد شد (تصویر برگ نخستین و پایانی این دو نسخه پیوست شده است). دلایل اهمیت کنزالمعارف در تصحیح متون کهن ازآنجا که نسخۀ اقدم این اثر بهنسبت کهن است و برای شاه شجاع مظفری کتابت شده و سلطنتی است، در برخی از موارد در تصحیح اشعار یا قسمتهایی از متون منثور یاریرسان است که صورتی آشفته و مغلوط دارند. این گمان نیز مطرح است که چون پدربزرگ مؤلف، محتسب شهر یزد بوده و نامههایی نیز به خواجه رشیدالدین نوشته است، مؤلف کنزالمعارف به کتابخانۀ درباری دسترسی داشته و اشعار و متون را از روی نسخ صحیح و کهنی یادداشت میکرده که در آنجا نگهداری میشده است1. اهمیت این اثر در تصحیح متون بهعنوان منبعی جانبی ازآنروست که کنزالمعارف نثری ترکیبی دارد و در تمام بخشهای اثر بهویژه قسمتهایی که به نثر فنی است، آیات، احادیث، ابیات، مصرعها و ضربالمثلهای فارسی و عربی بسیاری آورده است. این اثر حاوی1542 بیت فارسی است. ضمن اینکه مؤلف درقسمتهای متفاوت اثر از نثرهای برجستۀ پیش از خود بهره برده است. انتخاب مؤلف از متون نظم و نثر علاوهبر اینکه متنی دلکش و گزیدهای زبده فراهم آورده است، در تصحیح متون دیگر یاریرسان است؛ بهخصوص متونی که نسخۀ کهن ندارند یا نسخۀ کهن آنها دستیاب نشده است. مؤلف کنزالمعارف از بین متون نظم به آثار نظامی بهویژه خسرو و شیرین و همچنین به شاهنامۀ فردوسی توجه ویژهای نشان داده و از آثار سعدی و دیوانهای شاعرانی چون انوری، جبلی غرجستانی و کمالالدین اصفهانی نیز اشعار زیادی انتخاب کرده است. علاوهبر متون نظم، گزیدههایی از متون نثری چون ترجمۀ تاریخ یمینی، کلیله و دمنه و نفثة المصدور در این اثر آمده است. همچنین، شباهتهایی بین کنزالمعارف و متون پس از آن دیده میشود که به احتمال زیاد، بهدلیل یکسانبودن متنهایی است که مؤلف این اثر و آن متون از آنها بهره بردهاند. برای مقایسۀ دقیقتر،اشعار و عبارتهای منثور در دو بخش جداگانه بررسی شدهاند. ابیاتی که از دواوین و متون مختلف در کنزالمعارف آمده است، در سه دسته قرار داده شدهاند: دستۀ اول شامل ضبطهایی است که در متن کنزالمعارف صحیح است و در تصحیح یا صورت انتشاریافتۀ متن اصلی، صحیح به نظر نمیرسد؛ دستۀ دوم دربرگیرندۀ ضبطهایی است که در یک یا چند تصحیح از متون اصلیِ مورد نظر،صحیح و مطابق کنزالمعارف آمده است و در تصحیح/تصحیحهای دیگر نادرست است؛ دستۀ سوم شامل ضبطهایی است که در کنزالمعارف و متون اصلی صحیح هستند، ولی ضبط کنزالمعارف به متن اصلی برتری دارد.
در دیوان عبدالواسع جبلی بهجای «نار» در مصرع دوم بیت دوم،«ناز» انتخاب شده است (عبدالواسع جبلی، 1339، ج. 1/41- 42) و نسخهبدلی هم برای آن ذکر نشده است. پذیرفتنی است که آوردن عناصر چهارگانۀ «آتش،آب، خاک و باد» رابطهای معنایی را شکل میدهد که در اشعار دیگر هم نمونههای فراوانی دارد و در این دو بیت که موقوفالمعانی نیز هستند، ضبط «نار=آتش» مناسبتر است. گفتنی است این نمونه به احتمال زیاد در زمرۀ اغلاط مطبعی است که از نظر مصحح محترم و ناشر جا مانده است. ***
دردیوان عبدالواسع جبلی بهجای «حصا= سنگریزه»، «صفا» انتخاب شده است (عبدالواسع جبلی، 1339، ج. 1/9). مصحح برای انتخاب «صفا» چنین توضیح داده است که «صفا نام کوهی نزدیک مکه است». باتوجهبه اینکه در اینجا هیچکدام از موارد مشابه (کان، جبل و صدف) اسم خاص نیستند، ضرورتی ندارد در اینجا نام خاص «صفا» انتخاب شود. این موارد همگی چیزهای بیارزش هستند و «حصا» نیز به همین قرینه مناسبتر است. همچنین، تقابل لعل یا گهر و حصا باز هم در اشعار آمده است :
ضمن اینکه لعلخیزی سنگریزه مشهور است:
***
در گرشاسپنامه مصرع دوم بیت دوم به این صورت آمده است: «به کین برق تیز و به تیر ابردست» (اسدی، 1354، ص. 404). در تصحیح گرشاسپنامه از مجموعهای از نسخ برای تصحیح متن استفاده شده و نسخهای به تاریخ 860ق. بهعنوان نسخۀ اساس انتخاب شده است؛ اما با عنایت به چاپ عکسی نسخهای از گرشاسپنامه که به تاریخ 755ق. کتابت شده است، ضبطی مشابه با کنزالمعارف دیده میشود:
این ضبط معنای صحیحتری دارد و باتوجهبه استفاده از ترکیب «ابردست» در نیمۀ دیگر این مصرع، به نظر میرسد در اینجا هم باید از ترکیب «برقتیغ» استفاده شود. ***
این دو بیت در دیوان اوحدالدین کرمانی به این صورت آمده است:
صورت «برگ مژه» در متون دیگر هیچ شاهدی ندارد؛ درحالیکه تعبیر «نوک مژه» در اشعار فارسی کهن و نو وجود دارد؛ برای مثال:
بنابراین، ازآنجاکه بعید به نظر میرسد ترکیب «برگ مژه» تنها یکبار در ادبیات فارسی و تنها در این دیوان وجود داشته باشد و معنای واضحی نیز ندارد، ضبط «نوک مژه»ای صحیح است که در کنزالمعارف آمده است. ***
در دیوان عمعق بخاری (تصحیح نفیسی) این دو بیت به این صورت آمده است:
در این تصحیح به عادت برخی از مصححان گذشته، نسخهبدلی برای این بیت ذکر نشده است. همین دو بیت در تصحیح شعبانلو از این دیوان به این صورت آمده است:
مهمترین حسن تصحیح شعبانلو از دیوان عمعق این است که تمام نسخهبدلها آورده شده است. این دو بیت توصیف فصل زمستان است و در آن شاعر قصد دارد بگوید که از آسمان نزولات آسمانی فرومیریزد. پس ضبط صحیح «فلک» است که با «هوا» نیز تناسب دارد. این ضبط بین تصحیح شعبانلو از دیوان عمعق و کنزالمعارف مشترک است؛ البته شعبانلو «ملک» را در نسخهبدلها آورده است. تعبیر «باریدن فلک» در اشعار فارسی نمونه دارد:
***
مصرع دوم بیت دوم در تصحیحات اقبالنامه به دو صورت وجود دارد. در تصحیح وحید دستگردی و ثروتیان بهصورت«که شفاف و تابنده چون زهره بود» (نظامی، 1388، ص. 66؛ نظامی، 1379، ص. 90) و در تصحیح زنجانی و تصحیح مسکو بهصورت «که پرآب و تابنده چون زهره بود» آمده است (نظامی، 1381، ص. 33؛ نظامی، 1363، ص. 48). گفتنی است ضبط کنزالمعارف در دو نسخه از نسخهبدلهای چاپ ثروتیان نیز آمده است. بیت دوم در اقبالنامه، تصحیح دستگردی اینگونه شرح شده است: یکی از آنان گفت اشارت وی بدان مهرۀ سپید بود و اصل کیمیا آن است. در فرهنگ اساطیر و داستانوارهها آمده است: از شرحی که بیرونی (التفهیم، 354 به بعد) در باب خواص و مظاهر زهره آورده، چنین برمیآید که رابطۀ زهره با آب و سپیدی و روییدن و زایش و تولیدمثل و طرب و زیبایی و عشق و مسائلی ازاینقبیل انکارناپذیر است. رویهمرفته قراین نشان میدهد که زهره همان ایزدبانوی آب است (یاحقی، 1386، ص. 433). به نظر میرسد باتوجهبه ارتباط زهره با آب و اینکه ایزدبانوی آب است، ضبط «پرآب» صحیحتر از «شفاف» باشد. ***
این بیت در تاریخ بناکتی به این صورت آمده است:
این دو بیت موقوفالمعانی هستند و معنای آنها بهصورت مجزا درک نمیشود. واژۀ «برمکی» در مصرع دوم بیت اول به معنای مکیدن و در مصرع دوم بیت دوم به معنای خاندان برمکی است که با یکدیگر جناس تام دارند. ضبط «برمکی» در مصرع دوم بیت اول با کلماتی چون «شیر» و «پستان» متناسب است و با انتخاب «بستان» بهجای «پستان» زنجیرۀ تناسب گسسته شده است. این دو بیت در زینت المجالس نیز بهصورت صحیح آمده است (رک: مجدی، بیتا، ص. 421). ***
صورت بیت دوم در تصحیح زنجانی از خسرو و شیرین مطابق با کنزالمعارف است (نظامی، 1390، ص. 223)، اما این بیت در تصحیح دستگردی به این صورت است:
و در تصحیح ثروتیان و تاقاروف به این صورت آمده است:
(نظامی، 1392، ص. 435؛ نظامی، 1960م.، ص. 643) باوجود اینکه در نسخهبدلهای زنجانی و ثروتیان صورت «بوسی» آمده است، ضبط «افسرده» در دو معنی یخزده و غمگین در ارتباط با «برافروختن» تضاد ایجاد میکند و افروختن با «نور» سازگار است نه با «بوس». ***
مصرع دوم بیت دوم در تصحیحهای خسرو و شیرین به دو صورت آمده است: در تصحیح زنجانی، ثروتیان و تاقاروف بهصورت «بخندد شمع چون بیمار گردد» (نظامی، 1390، ص. 209؛ نظامی ، 1392، ص. 412-413؛ نظامی، 1960م، ص. 604) و در تصحیح دستگردی بهصورت «بخندد صبح چون شب تار گردد» (نظامی، 1378، ص. 350). در این دو بیت شاعر میخواهد بگوید که در پی هر سختی، آسانی است و بهدنبال هر ناخوشی، راحتی و خوشی در راه است، ازاینرو، بند وقتی گشوده میشود که بهشدت دشواری برسد و شمع وقتی خندان و شعلهور میشود که بسوزد و بیمار شود؛ یعنی لاغری و نزاری شمع هنگام سوختن، باعث خندۀ اوست. هرچند صورت «بخندد صبح چون شب تار گردد» هم نادرست نیست و در پایان شب، صبح از راه میرسد. به نظر میرسد باتوجهبه تصویرسازی و جانبخشیهای فراوان نظامی، ضبط «بخندد شمع چون بیمار گردد» به آنچه او نوشته است، نزدیکتر باشد. همچنین، مضمون توأمان ودن غم و شادی شمع باز هم در آثار نظامی آمده است:
***
آخرین کلمه از این بیت در تصحیحهای گوناگون اقبالنامه به همین صورت آمده است (نظامی، 1379، ص. 125؛ نظامی ، 1381، ص. 53؛ نظامی، 1363، ص. 85) و فقط در تصحیح دستگردی به جای آن، «رهبهدست» ضبط شده است (نظامی، 1388، ص. 110). گفتنی است که ضبط «رهپرست» در نسخهبدلهای تصحیح دستگردی وجود داشته، ولی صورت مختار او نبوده است. به نظر میرسد با تکیه بر نسخۀ مورد استفادۀ دستگردی و نیز اجتماع اکثر نظامیپژوهان، ضبط «رهپرست» که معنای واضحی هم دارد، درستتر باشد؛ علاوه بر این، نظامی در هفتپیکر نیز همین ترکیب را استفاده کرده است:
در تصحیح دستگردی بیت اینگونه معنی شده است: «یعنی گلاب خوشبو در پیش راه کسانی که راه و رسم او را میپرستیدند، خاک پست و گل بندۀ کمربستۀ زیردستان وی بود. رهپرست: کسانی که خاک راه او را پرستیده سجده میکردند» (نظامی، 1390، ص. 216). ***
این دو بیت در مواعظ سعدی به تصحیح فروغی به این صورت آمده است:
شاعر در این بیت میگوید که دل از توجه و عنایت به دنیا کنده است، بنابراین اگر صد نعمت را با منتی به او بدهند، قبول نمیکند. این دو بیت در تصحیحی با مقدمۀ عباس اقبال آشتیانی در کلیات سعدی بهصورت صحیح و مطابق کنزالمعارف آمده است:
در دیوان سنایی بهجای «گناهدوست»، «پناه دوست» آمده است (سنایی غزنوی، 1362، ص. 1054؛ 1336، ص. 679) که اگرچه غلط نیست، اما در مقایسه با ترکیب «گناهدوست» با معنای کلام سازگاری کمتری دارد؛ زیرا «پناهِ دوست» بودن چندان مناسبتی با غایت رحمت ندارد؛ علاوه بر این، ازآنجاکه در پایان مصرع اول، از ترکیبِ «سؤالجوی» استفاده شده است، برای ایجاد صنعت موازنه در بیت، آوردن یک ترکیب دیگر در پایان مصرع دوم ضروری به نظر میرسد. ترکیب «گناهدوست» شواهد دیگری نیز دارد؛ ازجمله:
***
این ابیات ذیل قصیدهای در دیوان کمالالدین اسماعیل اصفهانی آمده است. او اوضاع نامناسب دوران خود را برای ممدوحش، رکنالدین مسعود شرح داده است. در دیوان او بهجای «بیکدخدا»، «باکدخدا» آمده است (کمالالدین اسماعیل، 1348، ص. 257). کمالالدین اسماعیل قبل از ابیات مذکور چنین آورده است:
گویی در آن دوران آسایشی برای هیچ طبقهای وجود نداشته است و همۀ گروههای جامعه از ثروتمند و مستمند، پیر و جوان و زن و مرد در رنج و سختی بودهاند. در قسمت مشخصشده توصیف عروسان عفیف و معصومی مطرح شده است که بیداماد (بدون همسر) دچار سختی شدند و طبیعی است که ضبط «بیکدخدا» برای این قسمت صحیحتر است. ضمن اینکه آوارگی زنان بدون همسرانشان، موضوعی است که شاعر را رنجانده است. بدیهی است آوارگی همۀ اعضای یک خانواده به سختی آوارگی زنان و کودکان نیست. به نظر میرسد کاتب هنگام نوشتن این بیت، نظری سوی بیت قبل انداخته و به همین سبب این اشتباه از او سر زده است. بیت قبل به این صورت است:
عراقیا.***
این دو بیت از منوچهری است و بیت اول در دیوان اوبه تصحیح دبیرسیاقی و یغمایی به این صورت آمده است:
(منوچهری، 1338، ص. 64؛ منوچهری، 1392، ص. 122) برخاستن موی تن در هنگام ترس و تعجب، امری عادی است، اما برخاستن موی مردگان که در کنزالمعارف آمده است، اغراق بیشتری دارد. ضمن اینکه «نای رویین» در بیت بعد و دمیدن و صدای هولانگیز آن، یادآور صور اسرافیل و برخاستن مردگان در روز قیامت و مؤید ضبط کنزالمعارف است. این مضمون ریشۀ قرآنی دارد: وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنْظُرُونَ [الزّمر (39)، 68]. ***
تا وقت صبح که آفتاب منیر از حیاء ضیاء او تیغ نورانی برکشید و ماه غمگین از رشک اشراق او سپر سیمابی در غلاف باختر نهان کرد (یزدی، سدۀ 8، گ. 94 پ). مشابه این قسمت عبارت در زبدة التواریخ به این صورت آمده است: «بر رای انور که آفتاب از حیای صفای او تیغ نورانی از قراب خاور برنیاورد و ماه عکسپذیر از رشک ابراق او سر سیمابی در غلاف باختر نهان کند» (حافظ ابرو، 1380، ج. 3/163). به نظر میرسد آفتاب باید از ضیاء شخص یا چیزی حیا کند و خجالت بکشد و تناسب «ضیاء» با کلمات «انور،آفتاب و نورانی» برقرار میشود. *** هارونالرشید آن خلیفۀ معدلتشعار که آتش هیبت او روی ماه را سیاه گردانیده بود و آن کامگار که نهنگ بحر عمان از نهیب او دندان در کام نهان کرده، عقاب دلاور چنگل خویش از بهر کرکسان او به خدمتی میفرستاد و همای همایون در سایۀ شهپر سیمرغ او پناه میطلبید، بر مسند امامت قرار گرفت (یزدی، سدۀ 8، گ. 20 پ). این قسمت در اغراض السیاسة به این صورت آمده است: «هارونالرشید آنکه عکس شعلۀ بأس او روی مریخ سرخ کرده بود و آتش هیبت او چهرۀ ماه سیاه گردانیده، کامگاری که نهنگ دریای عمّان از نهیب او دندان در کام نهان کرده بود و ...، عقاب دلاور چنگل خویش از بهر گرهگشایی او به خدمتی میفرستاد و همای همایون در سایۀ شهپر سیمرغ جاه او پناه میطلبید ...». عقاب پرندهای شکاری است و کرکس پرندهای مردهخوار. در بین عقاب و کرکس آن که بر دیگری ازلحاظ خوی شکارکردن برتر است، عقاب است و در اینجا اینکه عقاب چنگال خویش را برای کرکسان او بفرستد، یعنی نهایت تواضع و خضوع را در برابر وی نشان داده است و این بسیار پذیرفتهتر است، از اینکه گفته شود عقاب چنگال خویش را برای گرهگشایی کسی فرستاده است. همچنین، به نظر میرسد موارد دیگر در این بند همگی بهصورت دوگانه آمده است: «آتش هیبت و روی یا چهرۀ ماه»، «کامگار و نهنگ بحر یا دریای عمّان» و«همای همایون و سایۀ شهپر سیمرغ [جاه] او» و در اینجا نیز با پذیرفتن ضبط «کرکس» این دوگانه به وجود میآید. به احتمال زیاد مصحح اغراض السیاسة به علت شباهت شیوۀ نگارش کرکس و گرهگشایی دچار خطا شده است. ***
و سقف سرای را اگر به اوج نسرین و فرق فرقدان رسانید، غرابالبین مرگ بر گوشۀ ایوانش به نالۀ زار پردۀ زیر برخواند... (یزدی، سدۀ 8، گ. 24 پ). این قسمت در مرزباننامه، تصحیح روشن به این صورت آمده است: «و سقف سرای را اگر به اوج فرقدین و قعر زمین رسانی، غرابالبین مرگ بر گوشۀ ایوانش در نالۀ زار و پردۀ زیر ... خواند ...» (ورواوینی، 1376، ص. 129). روشن است که توصیفکردن بلندی سقف با تعبیراتی که در کنزالمعارف آمده است، یعنی اوج نسرین و فرق فرقدان متناسب است و نسبتدادن بلندی سقف با قعر زمین صحیح نیست. گفتنی است این قسمت در مرزبان نامه،تصحیح قزوینی بهصورت صحیح و اینچنین آمده است « ... به اوج فرقدین و فرق مرزمین رسانی ... » (وراوینی، 1326، ص. 71). «مرزمین» نام دو ستاره است و با سقف سرا متناسب است. نتیجهگیری: مقایسۀ ضبطهای اشعار و عبارتهای منثور در کنزالمعارف با متن و نسخهبدلهای متون دیگر نشان میدهد که این اثر بهویژه نسخۀ قدیمتر آن که به شمارۀ 1342 در کتابخانۀ ملی فرانسه نگهداری میشود، دارای ضبطهای صحیح و قابل اعتنایی است؛ ازاینرو میتواند بهعنوان منبعی جانبی در تصحیح متون دیگر به کار رود. به نظر میرسد کنزالمعارف که متنی تألیفی است، علاوهبر اهمیتهای تاریخی و ادبی فراوانی که دارد، ضبطهایی را که تاکنون به آنها در متون گوناگون توجه نشده است، پیش روی مصححان قرار میدهد. همچنین، واجد ضبطهایی است که تاکنون در نسخههای برجامانده از آن متون وجود نداشته یا به علت بدخوانی مغفول مانده است. پینوشتها
تصویر 1. عبدالجلیل یزدی، کنزالمعارف، نسخۀ کتابخانۀ ملی فرانسه به شمارۀ 1342، برگ نخست و پایان تصویر 2. عبدالجلیل یزدی، کنزالمعارف، نسخۀ کتابخانۀ ملی فرانسه به شمارۀ 1351، برگ نخست و پایان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اسدی طوسی، علی بن احمد (1354). گرشاسپنامه (به اهتمام حبیب یغمائی). طهوری.
اسدی طوسی، علی بن احمد (1394). گرشاسپنامه (به کوشش محمود امیدسالار و نادر مطلبی کاشانی). سخن.
انوری ابیوردی، اوحدالدین محمد بن محمد (1340). دیوان انوری (به اهتمام محمّدتقی مدرس رضوی). بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
اوحدالدین کرمانی (1366). دیوان رباعیات اوحد الدین کرمانی (به کوشش احمد ابومحبوب، با مقدمهای از محمّدابراهیم باستانی پاریزی). سروش.
بلخی رومی، جلالالدین محمد (1336). مثنوی معنوی (به سعی و اهتمام و تصحیح رینولد الین نیکلسون). امیرکبیر.
بناکتی، داود بن محمد (1378). تاریخ بناکتی (به کوشش جعفر شعار). انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
جرجانی، سید اسماعیل (1369). خفی علائی (به کوشش علیاکبر ولایتی و محمود نجمآبادی). اطلاعات.
جهان ملک خاتون (1374). دیوان کامل جهان ملک خاتون (به کوشش پوراندخت کاشانی راد و کامل احمدنژاد). زوّار.
حافظ ابرو (1380). زبدة التّواریخ (کمال حاج سیدجوادی، مصصح). سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
خالقی مطلق، جلال (1374). اهمیت و خطر مآخذ جنبی در تصحیح شاهنامه. ایرانشناسی، (28)، 728-751.
خطیبی، ابوالفضل (1386). استفادۀ منطقی از منابع جانبی در تصحیح شاهنامه. نامۀ انجمن، (25)، 53-66.
دهخدا، علیاکبر (1377). لغتنامۀ دهخدا. دانشگاه تهران.
رشیدالدین فضلاللّه (قرن هشتم). مکتوبات رشیدی، نسخۀ کتابخانۀ ایاصوفیه، شمارۀ 3833.
رشیدالدین فضلاللّه (قرن هشتم). مکتوبات رشیدی، نسخۀ کتابخانۀ نورعثمانیه، شمارۀ 3415.
ساکت، سلمان (1402). ابیات شاهنامه در کتاب کنزالمعارف. در پژوهندۀ نامۀ باستان (یادنامۀ شادروان دکتر ابوالفضل خطیبی). بهکوشش سجاد آیدنلو، سلمان ساکت و رضا غفوری، (صص. 646-661). انتشارات خاموش.
سعدی شیرازی، ابوعبداللّه مشرف بن مصلحالدین (1317). کلیّات سعدی شیرازی (با مقدمۀ عباس اقبال آشتیانی). کتابفروشی ادب.
سعدی شیرازی، ابوعبداللّه مشرف بن مصلحالدین (1320). کلیات سعدی (به اهتمام محمدعلی فروغی). بروخیم.
سنایی غزنوی، مجدود بن آدم (1336). دیوان حکیم سنایی (به کوشش مظاهر مصفّا). امیرکبیر.
سنایی غزنوی، مجدود بن آدم (1362). دیوان حکیم ابوالمجدود بن آدم سنایی غزنوی (به سعی و اهتمام محمدتقی مدرس رضوی). سنایی.
طوسی، خواجه رشیدالدین (1348). تنسوخنامۀ ایلخانی (با مقدمه و تعلیقات محمدتقی مدرس رضوی). بنیاد فرهنگ ایران.
ظهیری، محمد بن علی (1349). اغراض السّیاسة فی اعراض الرّیاسة (به تصحیح و اهتمام جعفر شعار). دانشگاه تهران.
عبدالجلیلبن یحییبن عبدالجلیلبن محمّدبن عبدالباقی یزدی (926 ق). کنزالمعارف، نسخۀ کتابخانۀ ملّی فرانسه، شمارۀ 1351.
عبدالجلیلبن یحییبن عبدالجلیلبن محمّدبن عبدالباقی یزدی (قرن هشتم). کنزالمعارف، نسخۀ کتابخانۀ ملّی فرانسه، شمارۀ 1342.
عبدالواسع جبلی (1341). دیوان عبدالواسع جبلی (به اهتمام و تصحیح و تعلیق ذبیحاللّه صفا). دانشگاه تهران.
عراقی، فخرالدین (1375). کلیات شیخ فخرالدین ابراهیم همدانی متخلص به عراقی (به کوشش سعید نفیسی). سنایی.
عمعق بخاری (1339). دیوان (با مقابله و تصحیح و مقدمه و جمعآوری سعید نفیسی). فروغی.
عمعق بخاری (1388). دیوان (علیرضا شعبانلو، مصحح). آزما.
قاضی اوش (1397). قرّةالعین (سلمان ساکت و زهرا محمودی، مصحح و محقق). موقوفات افشار.
کرمی، محمدحسین، و خادمی، روحاللّه (1391). بررسی سبک شعر مجد همگر شیرازی از دیدگاه مسائل ادبی. سبکشناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، 3(17)، 255-270.
کمال الدین اسماعیل (1348). دیوان خلاق المعانی ابوالفضل کمالالدین اسماعیل اصفهانی (به اهتمام حسین بحرالعلومی). دهخدا.
گرگانی، فخرالدین اسعد (1314). ویس و رامین (مجتبی مینوی، مصحح). فخر رازی.
مجد همگر (1375). دیوان مجد همگر (احمد کرمی، مصحح و محقق). ما.
مجدی، مجدالدین محمدالحسینی (بیتا). زینت المجالس. سنایی.
مشار، خانبابا (1350). فهرست کتابهای چاپی فارسی. ارژنگ.
منوچهری دامغانی، احمد بن قومس (1338). دیوان استاد منوچهری دامغانی (به کوشش محمد دبیرسیاقی). زوّار.
منوچهری دامغانی، احمد بن قومس (1392). دیوان منوچهری (حبیب یغمایی، مصحح وبه کوشش و مقدمۀ سیدعلی آل داود). موقوفات دکتر محمود افشار یزدی.
نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (1363). اقبالنامه (ترتیبدهندۀ متن علمی و تدقیقی: ف. بابایف و ی. ا. برتلس، مصحح). میر (گوتنبرگ).
نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (1369). لیلی و مجنون نظامی گنجوی (برات زنجانی، مصحح). دانشگاه تهران.
نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (1376). لیلی و مجنون (با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی و به کوشش سعید حمیدیان). قطره.
نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (1378). خسرو و شیرین (با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی). قطره.
نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (1379). اقبالنامه (تصحیح و شرح با واژهنامه و مقدمه از بهروز ثروتیان). توس.
نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (1381). اقبالنامۀ نظامی گنجوی (برات زنجانی، مصحح). دانشگاه تهران.
نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (1386). لیلی و مجنون (بهروز ثروتیان، مصحح). امیرکبیر.
نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (1388). اقبالنامه یا خردنامه (با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی). قطره.
نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (1390). خسرو و شیرین نظامی گنجوی (برات زنجانی، مصحح). دانشگاه تهران.
نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (1390). هفتپیکر (با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی و به کوشش سعید حمیدیان). قطره.
نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (1392).خسرو و شیرین (بهروز ثروتیان، مصحح). امیرکبیر.
نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (1960م.). خسرو و شیرین (ترتیبدهندۀ متن علمی و انتقادی له و الکساندروویچ خه تاقوروف و به تصحیح ی. ا. برتلس). فرهنگستان علوم جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان.
نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف (1965م.). لیلی و مجنون (به سعی و اهتمام اژدر علی اوغلی علی اصغرزاده و ف. بابایف و به تصحیح ی. ا. برتلس). ادارۀ انتشارات دانش.
وراوینی، سعدالدین (1326). مرزباننامه (به تصحیح و تحشیۀ محمد بن عبدالوهاب قزوینی). بارانی.
وراوینی، سعدالدین (1376). مرزباننامه (با مقابله و تصحیح و تحشیۀ محمد روشن). اساطیر.
یاحقی، محمدجعفر (1386). فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی. فرهنگ معاصر.
References Abd Alwase Jabali. (1962). Diwane Abd Alwase’ Jabali (Z. Safa, Ed.). University of Tehran. [In Persian]. Abdul Jalil bin Yahya bin Abdul Jalil bin Muhammad bin Abdul Baqi Yazdi (926 A.H.). Encyclopaedia. edition of the National Library of France, number 1351. [In Persian]. Abdul Jalil bin Yahya bin Abdul Jalil bin Muhammad bin Abdul Baqi Yazdi (eighth century). Encyclopaedia. edition of the National Library of France, number 1342. [In Persian]. Amagh Bokhari. (1960). Diwane Amagh Bokhari (S. Nafisi, ed.). Furoughi. [In Persian]. Amagh Bokhari. (2009). Diwane Amagh Bokhari (A. Sha’banlo, Ed.). Azma. [In Persian]. Anwari Abiwardi, A. (1961). Diwane Anwari (M. T. Modarres Raḍavi, Ed.). Book Translation & Publishing Company. [In Persian]. Asadi Tusi, A. (2015). Garshaspname (Prepared by M. Umidsalar & N. Moṭallebi Kashani). Sokhan. [In Persian]. Balkhi Rumi, J. (1957). Masnawi Ma’nawi (R. Nicholson, Ed.). Amirkabir. [In Persian]. Banakati, D. (1999). History of Banakati (J. Shu’ar, Editor). Association of Cultural Works & Honors. [In Persian]. Dehkhoda, A. A. (1998). Dictionary. University of Tehran. [In Persian]. Ghazi Oush. (2018). Ghorrat al’eyn (S. Saket & Z. Maḥmūdi, Eds.). Mughoufate Afshar. [In Persian]. Gurgani, F. A. (1935). Wis & Ramin (M. Minuwi, Ed.). Fakhre Razi. [In Persian]. Hafez Abrou. (2001). Zobdat al-Tavarikh (K. Haj Seyyed Jawadi, Ed.). Printing & Publishing Organization of the Ministtry of Culture & Islamic Guidance. [In Persian]. Iraghi, F. (1996). Diwane Fakhr aldin Iraghi (S. Nafisi, Ed.). Sana’i. [In Persian]. Jahan Malek Khatoun. (1995). Diwane Jahan Malek Khatoun (P. Kashani Rad & K. Aḥmadnezhad, Eds.). Zawar. [In Persian]. Jordjani, S. E. (1990). Khoffey ‘alayi (A. Velayati & M. NajmAbadi, Eds.). Etela’at. [In Persian]. Kamal al-Din Esma’il. (1969). Diwane Kamal al-Din Esma’il (Ḥ. Baḥr al-Ulomi, Ed.). Dehkhoda. [In Persian]. Karami, M. H., & Khademi, R. (2012). The study of Madjd Hamgar Shirazi’s poetic’s style based on the point of view of literary issues. Journal of Persian Poetry & Prose Stylology. 3(17), 255-270. https://www.bahareadab.com/issue/17 [In Persian]. Khaleghi Motlagh, J. (1995). Importance & danger of secondary sources for edit of Shahname. Iranian Studies, (28), 728-751. https://ensani.ir/fa/article/184562/ [In Persian]. Khatibi, A. (2010). Reasonable usage of secondary sources for edit of Shahname. Nameye Anjoman, (25), 53-66. https://ensani.ir/fa/article/128165/ [In Persian]. Majd Hamgar. (1997). Diwane Majd Hamgar (A. Karami, Ed.). Ma. [In Persian]. Majdi, M. (n.d). Zinat al-Madjales. Sana’i. [In Persian]. Manouchehri Damghani, A. (1959). Diwane Manūchehri Damghani (M. Dabirseiaḳi, Ed.). Zavvar. [In Persian]. Manouchehri Damghani, A. (2013). Diwane Manouchehri (Ḥ. Yaghmayi, Ed.). Mughoufate Afshar. [In Persian]. Moshar, Kh. (1971). List of Persian Printed Books. Arzhang. [In Persian]. Nezami Gandawi, E. (1990). Leyli & Majnoon (B. Zanjanin, Ed.). University of Tehran. [In Persian]. Nezami Gandjawi, E. (1998). Leyli & Majnoon (By Ḥ. Waḥid Dastgerdi). Ghaṭre. [In Persian]. Nezami Ganjawi, E. (1960). Khosro & Shirin (V. E. Berthels, Ed.). Baku. [In Persian]. Nezami Ganjawi, E. (1965). Leyli & Majnoon (V. E. Berthels, Ed.). Danesh. [In Persian]. Nezami Ganjawi, E. (1984). Eghbalname (V. E. Berthels, Ed.). Gutenberg. [In Persian]. Nezami Ganjawi, E. (2000). Eghbalname (B. Serwateian, Ed.). Tous. [In Persian]. Nezami Ganjawi, E. (2000). Khosro & Shirin (by H. Waḥid Dastgerdi). Ghaṭre. [In Persian]. Nezami Ganjawi, E. (2002). Eghbalnameye Nezami Ganjawi (B. Zanjani, Ed.). University of Tehran. [In Persian]. Nezami Ganjawi, E. (2007). Khosro & Shirin (B. Serwateian, Ed.). AmirKabir. [In Persian]. Nezami Ganjawi, E. (2007). Leyli & Majnoon (B. Serwateian, Ed.). AmirKabir. [In Persian]. Nezami Ganjawi, E. (2009). Eghbalname or Kheradname. (H. waḥid Dastgerdi, Ed.). Ghatre. [In Persian]. Nezami Ganjawi, E. (2011). HaftPeykar (H. waḥid Dastgerdi, Ed.). Ghatre. [In Persian]. Nezami Ganjawi, E. (2011). Khosro & Shirin (B. Zanjani, Ed.). University of Tehran. [In Persian]. Owhad al-Din Kermani (1987). Diwane rubaiyate Owhad al-Din Kermani (A. Aboumahboub, Ed.). Suroush. [In Persian]. Rashid al-Din Faḍl Allah. (8 th) Maktūbat Rashidi. Ayasofya, no 3833. [In Persian]. Rashid al-Din Fazl Allah. (8 th) Maktubat Rashidi. Nuruosmaniye, no 3415. [In Persian]. Sa’di Shirazi (1938). Diwane Sa’di Shirazi. Adab Bookstore. [In Persian]. Sa’di Shirazi (1941). Diwane Sa’di Shirazi (M. A. Furoughi, Ed.). Brookhim. [In Persian]. Saket, Salman. (2023). Shahname’s Verses in Kanz al-Ma’aref. In Ancient Letter Researcher, (pp. 646-661). Khamoush. [In Persian]. Sana’i Ghaznawi, M. (1957). Diwane Sana’i Ghaznawi (M. Mosaffa, Ed.). AmirKabir. [In Persian]. Sana’i Ghaznawi, M. (1983). Diwane Abo al-Majdod ibn Adam Sana’i Ghaznawi (M. T. Modarres Radavi, Ed.). Sana’i. [In Persian]. Scefer, Ch. (1883). Chrestomathiepersane. Paris. Tousi, R. (1969). Tansokhnameye Ilkhani. Iranian Culture Foundation. [In Persian]. Warawini, S. (1947). Marzbanname (A. Ghazwini, Ed.). Barani. [In Persian]. Warawini, S. (1998). Marzbanname (M. Rushan, Ed.). Asatir. [In Persian]. Yahaghi, M. J. (2007). Culture of Myths & stories in Persian Litrature. Farhange Moaser. [In Persian]. Zahiri, M. A. (1970). Aghraz al-Seiasat fi A’raz al-Reiasat (J. Shu’ar, Ed.). University of Tehran. [In Persian]. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 213 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 190 |