تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,398 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,195,064 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,071,788 |
Investigating Lexical Defamiliarization in Yusuf (AS) Surah based on the Theory of Formalists’ Cognitive Linguistics | ||||||||||||||||||
Linguistic Research in the Holy Quran | ||||||||||||||||||
دوره 13، شماره 2، دی 2024، صفحه 107-122 اصل مقاله (1.08 M) | ||||||||||||||||||
نوع مقاله: Research Article | ||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/nrgs.2024.138425.1886 | ||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||
Yaghob Sobhani1؛ Bahman Gorjian* 2؛ Hossein Matori3 | ||||||||||||||||||
1PhD Student of Linguistics, Ahvaz Branch, Islamic Azad University, Ahvaz, Iran | ||||||||||||||||||
2Associate professor, Department of Linguistics, Abadan Branch, Islamic Azad University, Abadan, Iran | ||||||||||||||||||
3Assistant professor, Department of Linguistics, Khoramshahr Branch, Islamic Azad University, Khoramshahr, Iran | ||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||
This research investigated lexical defamiliarization in Yusuf (AS) surah based on the theory of Formalists' Cognitive Linguistics. The linguistic model of the formalists (formalism) can be a powerful tool to indicate defamiliarized lexical meanings in the surah. Lexical defamiliarization is defined as avoiding the norms of literal meanings not to conform to the standard language. The lexical concepts are linguistically outside the direct meaning in the text. In light of the lexical decoding of unconventional concepts, the Holy Quran tries to make the readers think to decode the indirect lexical meanings and achieve the verses' purposes. The present research was carried out in a descriptive-analytical way based on Leech's theory (1969). The results of data analysis showed that the lexical defamiliarization words that occurred in Yusuf (AS) surah can be divided into two parts: lexical defamiliarized words that were mentioned only once holding the highest frequency and lexical defamiliarized words that were mentioned twice and had a lower frequency. The findings showed that lexical defamiliarization in this surah has greatly contributed to the beauty of the surah plot shaping the form of metaphorical concepts and aesthetic effects. | ||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||
Holy Quran؛ Cognitive linguistics؛ Lexical defamiliarization؛ Russian formalists؛ Yusuf Surah (AS) | ||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||
هنجارگریزی یکی از یافتههای مهم فرمالیستها است و به بیان دیگر، اساس مباحث سبکشناسی در زبانشناسی شناختی[1] را تشکیل میدهد (امینی، 1402ش). فرمالیستها یا صورتگرایان زبان ادبی را پرهیز از زبان معیار، معرفی و سبک را آشنازدایی هنجارگریزی معرفی کردهاند. قرآن کریم ازلحاظ نگارش دارای اعجاز واژگانی، نحوی، معنایی و آوایی است. بررسی این اعجاز از دست بشر خارج است؛ ولی با روشهای توصیفی - تحلیلی شاید بتوان گوشهای از پیچیدگیهای معنایی را با استفاده از رویکردهای نقد ادبی و معیارهای هنجارگریزی واژگانی نشان داد (امامی،1377 ش؛ زرین کوب، 1369 ش؛ تسلیمی، 1395ش؛ علوی مقدم، 1377ش). در مفاهیم استعاری که یکی از مصادیق هنجارگریزی واژگانی است، واژگان استعاری جای خود را بهصورت رمزآلود در آیات قرآنی دارند که غالباً از سوی خوانندگان تشخیص داده نمیشوند و رمزگشایی این مفاهیم استعاری از مسیر زبان معیار با مشکل مواجه میشود (هاوکس، 1394ش). از دیدگاه زبانشناسی صورتگرا، هنجارگریزی در زبان به سه دسته واژگانی، معنایی و نحوی تقسیم میشود. این پژوهش بر هنجارگریزی واژگانی تمرکز دارد؛ زیرا در ادبیات تحقیق روی این نوع از هنجارگریزی سابقة مطالعاتی یافت نشد (طبرسی، 2006م). علوم شناختی[2] در دهه 1950 شکل گرفت و موارد بین رشتهای شامل هوش، ذهن، روانشناسی، هوش مصنوعی، علوم اعصاب، روانشناسی و مردمشناسی را بررسی میکرد. سازوکار این علوم در بازنمایی مفاهیم و ساخت طرحوارههای ذهنی و انتزاعی در انطباق با مصادیق فیزیکی در جهان خارج از ذهن است. بازنمایی مفاهیم ذهنی در ساخت طرحوارههای فیزیکی است که در جهان خارج از ذهن انطباق معنایی[3] پیدا میکنند. این مفاهیم ساختاری استعاری دارند و قراردادی هستند. انطباق ذهن و جهان پیرامون براساس شباهتهای شکلی در یک زبان و فرهنگ مشترک بوده و توسط گویشوران آن زبان و بهصورت تقریباً یکسان پذیرفته شده است. با توجه به اهمیت موضوع، این پژوهش قصد دارد توسط چارچوب زبانشناسی شناختی، سوره احسنالقصص (یوسف) را بررسی و یافتههای اعجاز و بلاغت قرآن مجید را از دیدگاهی علمی و زبانشناسی ارزیابی کند (ستاری، 1372ش). نتایج این پژوهش میتوانند ابزارهای هنجارگریزی و زیبای قرآن کریم را نشان دهند و از خلال آن مشعلهای فروزانی از معادن بیپایان مفاهیم قرآنی را فراهم کنند (کرمی، 1382شش)، در دانش زبانشناسی، مبانی نظری جدیدی به مطالعات زبانشناختی وارد شد و پژوهشهای سنتیمحور رایج برای قرون متمادی، در انزوا و الگوهای زبانشناختی جدید در مرکز اهمیت مطالعات قرار گرفتند ( Geeraerts & Cuyckens, 2007؛ Crystal, 1992). همانطور که قبلاً اشاره شد، به اقرار قریببهاتفاق دانشمندان اسلامی و شیفتگان قرآن مجید، سوره مبارکه یوسف (ع) همواره گنج بیپایانی از زیباییهای معنایی و ادبی را در خود دارد و تلاوتکنندگان این سوره مبارکه به هنگام تلاوت، زیبایی و حلاوت کمنظیری را در الفاظ و آیات آن مییابند که بیگمان «هنجارگریزیهای معنایی در این سوره مبارکه نقش پررنگی در این زیبایی به عهده دارند» (شفیعی کدکنی، 1391ش، ص 45).
1-1. چارچوب نظری تحقیق شکلوفسکی[4] (1893-1984م)، یکی از نظریهپردازان صورتگرایی روسی، در مقالات خود با عناوین «رستاخیز واژگان» و «هنر بهعنوان شگرد» (1914م) سعی در اثبات ضرورت بررسی اثر ادبی از منظر تحول فرم ادبی داشت (محمدی، 1396ش، ص148). صورتگرایان در آغاز قرن بیستم چشمانداز تازهای را در حوزه مباحث زیباییشناسی و نظریه ادبیات وارد محافل فرهنگی جهان کردند که آثارش هنوز هم درحال گسترش است (شفیعی کدکنی، 1391ش). اصطلاح هنجارگریزی را نخستینبار صورتگرایان روسی مطرح کردند. نظریهپردازان این مکتب، به ادبیبودن متن بسیار توجه میکردند. در باور آنان، بین ادبیات بهمنزلة مجموعه آثار ادبی و ادبیّت در مفهوم تبدیل زبان خودکار به زبان ادبی تفاوت چشمگیری وجود دارد. توجه بیش از اندازه به فرم اثر، در نزد صورتگرایان منجر به گرایش بسیاری از منتقدان بزرگ محافل ادبی روسی به سمت مکتب صورتگرایی شد. همچنین در روسیه آن دوران، گروهی موسوم به «گروه چپ» از مشهوریت خاصی برخوردار بودند که در اصطلاح به آنها «حلقه لف» گفته میشد. این حلقه شامل زبانشناسان صاحبنامی همچون شکلوفسکی بود. از سرشناسترین ایدههای این گروه اعتقاد به شکستن چهارچوبها و قالبهای معمول زبان بهمنظور آفرینش زیبایی در اثر ادبی است؛ ازاینرو، میتوان «گروه لف» را سرچشمه فرمالیسم (صورتگرایی) روسی و شکلوفسکی را بزرگترین نظریهپرداز آن دانست (محمدی، 1396ش، ص149). پژوهشهای صورتگرایان عمدتاً به مطالعات ادبی محدود میشد و ساختار ادبیات را مدنظر داشت. آنان اثر ادبی را از خالق اثر متمایز میدانستند و معتقد بودند تحقیق در آثار ادبی ارتباطی به دنیای خالق اثر ندارد (صفوی، 1394ش، ص52).
1-2. مفهوم هنجارگریزی در تعریف مفهوم هنجارگریزی، ویسی (1395ش) به نقل از انوشه (1376ش، ص1442) مینویسد: هنجارگریزی، گریز از قواعد حاکم بر زبان هنجار و عدم مطابقت و هماهنگی آوایی، نحوی و معنایی با زبان معیار است. منظور ما در این بررسی، هرگونه گریز از قواعد زبان نمیتواند باشد؛ زیرا گروهی از این انحرافها تنها منجر به تولید ساختهای غیردستوری میشود و گروهی دیگر بر اثر خلاقیتهای هنری و ذوق ادبی ایجاد میشوند (ویسی، 1395ش، ص7). در فرایند هنجارگریزی خالق اثر، با آفرینش صورتهای زبانی خارج از قواعد متداول در زبان معیار، زبان نوین خود را برجسته میکند و با بهرهگرفتن از این ابزار کارآمد، معنای نوینی بر قامت پیشین واژگان و عبارتهای ساختهشده میافکند که درنهایت منجر به ایجاد زیباآفرینی و لذتبردن مخاطب میشود (علی محمدی و دیگران، 1402ش). این عادتگریزی در قالب طنز، هجو، پارادوکس، هزل، منطقشکنی و وارونهسازی معنایی در ساختار زبانشناختی و براساس تجربیات شنونده یا خواننده شکل میگیرد. اکنون که با این مفهوم و نگرشهای مرتبط با آن آشنا شدهایم، در این مطالعه قصد داریم با استفاده از این ابزار زبانشناختی مدرن (Lakoff & Johnson, 1980) سوره مبارکه یوسف (ع) را تحلیل و مفاهیم واژگانی را ازنظر بسامد و تأثیر هنجارگریزی بررسی کنیم. واژگان ابزار تحقق آن به حساب میآیند (صفوی، 1394ش، ص51). هنجارگریزی واژگانی، یکی از شیوههایی است که ادیب ازطریق آن زبان خود را برجسته میکند؛ بدین ترتیب که برحسب قیاس و گریز از قواعد ساخت واژه زبان هنجار، واژهای جدید میآفریند و به کار میبندد. با آنکه شب شهر را دیرگاهی ست با ابرها و نفس دودهایش تاریک و سرد و مهآلود کرده است ... (اخوان ثالث) بهکارگیری واژهای همچون نفس دود که در زبان هنجار به کار نمیرود، نشاندهندة هنجارگریزی واژگانی است (صفوی، 1394ش، ص53). از نگاه زبانشناسان هنجارگریزی واژگانی درنهایت باعث غنای زبان میشود؛ زیرا ترکیبات و ابداعات نوینی کلامی در غالب واژگان جدید، به زبان خودکار، وارد و منجر به زیبایی میشوند (Wawke, 1977).
2-2. هنجارگریزی واژگانی در مفاهیم زبانشناسی شناختی رجایی و خاقانی اصفهانی (1393ش، ص120) با اشاره به لیچ (1969)، زبانشناس صورتگرای انگلیسی، هشت گونه هنجارگریزی یا آشناییزدایی را از یکدیگر تمییز میدهد و نام میبرد. آنها را هنجارگریزی واژگانی، نحوی، آوایی، نوشتاری، معنایی، گویشی، سبکی و زمانی مینامد. شکل 1 این تقسیمبندی را نشان میدهد.
شکل 1: الگوی هنجارگریزی (لیچ، 1969ش)
لیچ، زبانشناس انگلیسیتبار، ازجمله زبانشناسان فراوانی بود که بعدها با تأثیر از آرای صورتگرایان روسی و با ورود و کاوش در بحث هنجارگریزی موفق به طراحی الگوی نوینی شد. وی در اثر مشهور خود با عنوان رویکردی زبانشناختی به بررسی شعر زبان انگلیسی، دو مفهوم هنجارگریزی و قاعدهافزایی را معرفی کرد. از دیدگاه لیچ (الف) هنجارگریزی، به تمامی گریزهای هدفمند از قواعد و ساختارهای حاکم بر زبان خودکار اطلاق میشود و (ب) قاعدهافزایی، به ترفندهایی اطلاق میشود که به موجب آن قواعد جدیدی به قواعد زبان هنجار اضافه میشود.
قاعدهکاهی قاعدهافزایی Deviation) ) (Parallelism) شکل 2: برجستهسازی مفهومی در واژگان لیچ هنگام بحث دربارة شکل 2، هنجارگریزی و قاعدهافزایی، محدودیتی برای این دو قائل میشود. ازنظر او هنجارگریزی میتواند تنها تا به آن حد پیش رود که ایجاد ارتباط مختل نشود و برجستهسازی قابل تعبیر باشد. شفیعی کدکنی (1391ش) نیز بر این نکته تأکید دارد و معتقد است هنجارگریزی باید اصل رسانگی را مراعات کند. لیچ پس از ورود به بحث هنجارگریزی، این اصطلاح را وسیع و چندوجهی در نظر گرفت و اقدام به تفکیک آن به زیرمجموعههای کوچکتری کرد (صفوی، 1394ش، ص47). رجایی و خاقانی اصفهانی (1393ش، ص122) اعتقاد دارند بررسی هنجارگریزی در مطالعات قرآنی سابقه دیرینهای ندارد و بیشتر در ادبیات شعری دیده میشود که در آن شاعر واژهای میسازد که با ساخت واژگانی معمول، متفاوت و در عین حال زیبا و معنیدار است؛ بنابراین، هرگاه در قرآن واژهای در جمله به کار رود که با شکل متفاوت بهجای واژه متداول به کار رفته، آن واژه از هنجار کلامی خارج شده و دچار هنجارگریزی واژگانی شده است؛ برای مثال، مفهوم واژه «اعمی» در آیه 50 سوره انعام، چند لایه بوده است و مسلماً معنای واژگانی نابینای فیزیکی نیست. با این هنجارگریزی، خدای متعال نابینایی را بهطور مجاز و استعاری مساوی با عدم بصیرت و آگاهی در خلقت میداند؛ بنابراین، انسان آگاه با انسان ناآگاه مقایسه میشود. به بیان دیگر، پیروى از انبیا، بصیرت و اعراض از آنان، نابینایى است؛ «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ». قُلْ لَا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ (انعام:50) اى پیامبر! (به مردم) بگو: من ادّعا نمىکنم که گنجینههاى خداوند نزد من است و من غیب هم نمىدانم و ادّعا نمىکنم که من فرشتهام، من جز آنچه را به من وحى مىشود پیروى نمىکنم. بگو: آیا نابینا و بینا برابرند؟ آیا نمىاندیشید؟
3-2. واژگان در زبانشناسی تمام لغات زبان از شأن و کارکرد مساوی برخوردار نیستند. برخی بهدلیل نقش خاص خود در مرکز قرار میگیرند و بعضی دیگر حالت حاشیهای دارند (دین محمدی، 1395ش، ص 46). واژگان بهطور ساده، فهرستی از تمام سازههای واژگانی (واژههای) زبان است. در فهرست برای هریک از سازههای واژگانی، ویژگیهای نحوی، آوایی و معنایی عمده بازشناخته میشوند که براساس آن، چگونگی تعبیر معنایی و همچنین تلفظ جمله مشخص میشود (دبیرمقدم، 1383ش). حال ممکن است این سؤال در ذهن خوانندگان شکل گیرد که «واژه» چیست و آیا تمام زبانهای زنده دارای واژه هستند. پاسخ قاطع به این پرسش عمدتاً دشوار است؛ زیرا واژه دارای محوری چندمعنایی است که در زبان خودکار یا روزمره و زبان تخصصی زبانشناسان تفاوتهایی دارد؛ اما دینمحمدی (1395ش) واژهها را در حکم واحدهای معنیدار قلمداد میکند. بهدلیل ماهیت وجودی، واژگان هر زبان بیشتر از بخشهای دیگر زبانی از قبیل دستور، نحو، آوا و میل ترکیبی در معرض تحول و دگرگونی هستند؛ زیرا هر زبان با توسل به واژگان خود به فرهنگ و تمدن جامعة خود و سپس به کل فرهنگ بشری میپیوندد. زبانشناسان در این نکته متفقالقول هستند که زبان در گام نخست، ابزار ایجاد ارتباط است. در هر فرایند ارتباطی، پیامی (رمز) از سوی گوینده به مخاطب ارسال میشود (رمزگذاری). این پیام به کمک مجموعهای از واژههای یک زبان انتقال مییابد که روی محور همنشینی قرار گرفتهاند (صفوی، 1394ش، ص41). سپس گیرنده پیام را رمزگشایی میکند تا پیام را بهصورت نوشتاری یا گفتاری درک کند. این فرایند همیشه بهصورت طبیعی و با معانی روشن و مستقیم صورت نمیگیرد؛ بهخصوص زمانی که پیام چندمعنایی باشد. زبانشناسان جدید بر این تأکید میورزند که الفاظ و عبارات سایه و پرتویی از اندیشه و فرهنگ یک قوماند که بین لفظ و معنا پیوند برقرار میکنند (ایزدپناه، 1378ش، ص22).
در این پژوهش، سوره 12 قرآن کریم انتخاب شد که از سور مکی و در جزءهای دوم و سوم قرآن کریم است. این امر بهدلیل آن بود که این سوره داستان یکپارچهای از زندگی حضرت یوسف (ع) است که در سور دیگر بهندرت دیده میشود (مکارم شیرازی، 1375ش). در 111 آیه از این سوره آشناییزدایی یا هنجارگریزی واژگانی تحلیل شده و تلاش شده است که با روش توصیفی - تحلیلی آیات حاوی هنجارگریزی واژگانی مشخص و بحث شوند. از میان 114 سوره قرآن کریم، سوره مبارکه یوسف (ع) بهدلیل ویژگیهای زیر برای تحلیل هنجارگریزی واژگانی انتخاب شده است: 1- این داستان زندگی واقعی پیامبری است که از ابتدا تا انتها در قرآن ذکر شده است. 2- گزارشدهندة آن خداوند تعالی است: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ (یوسف: 3) 3- واسطة آن پیامبر مصطفی (ص) است: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ (یوسف: 3) 4- قالب آن زیباترین حدیث و گفتار یعنی قرآن است: بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ (یوسف: 3)) 5- ازنظر فتی بهترین خصوصیات هنری و فنون داستاننویسی است: أَحْسَنَ الْقَصَصِ 6- زبان داستان بهترین زبان یعنی زبان عربی قرآن است: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا. (بی آزار شیرازی، 1381ش، ص4و5). طباطبایی(1370ش) در تفسیر المیزان هدف اصلی سوره یوسف (ع) را بیان ولایت خداوند نسبت به انسانها بهویژه انسانهای با اخلاص دانسته و معتقد است کسی که ایمانش را برای خدا خالص کند، خداوند او را به بهترین وجه تربیت میکند و در سختترین شرایط زندگی که همه اسباب ظاهری در پی هلاکت او باشند، او را به اوج عزت خواهد رساند. سوره یوسف (ع) بهدلیل ماهیت اعجاببرانگیزش ازجمله سور مبارکه قرآنی است که تا به حال ادیبان، حکما، علما و زبانشناسان بسیار دربارة آن پژوهش، تحقیق و کنکاش کردهاند و همواره گنجهای بیپایانی از معرفت، حکمت و شناخت را برای علاقهمندان به همراه داشته است. با آغاز عصر جدید و انقلاب در علم زبانشناسی، این سوره همچنین درخور توجه زبانشناسان و علاقمندان به دانش زبانشناختی قرار گرفته است و با شکلگیری الگوهای جدید زبانشناسی (Geeraerts & Cuyckens, 2007; Wawke, 1977؛ Crystal, 1992) در چند دهه اخیر بیشتر از گذشته در کانون توجه قرار گرفت. با این تفاسیر گفتهشده، قصد بر این است که واژگانی از سوره یوسف (ع) را معرفی و کنکاش کنیم که در نوع خود منحصربهفرد هستند و ازلحاظ الگوی زبانشناختی صورتگرایان روسی و الگوی زبانشناختی لیچ (1969م) در آنها هنجارگریزی واژگانی حادث شده که منجر به زیباآفرینی و ابداع شده است.
قرآن دارای ویژگیهایی بالاتر از عقل بشری است که بشر از آوردن مانند آن ناتوان است؛ بهطور مثال، دانش بلاغت که در فرهنگ اسلامی رشد و روایی بسیار داشته و بررسیهای فراوانی دربارة آن انجام گرفته است و کتابهای بسیاری درزمینة آن پدید آمدهاند، همگی از قرآن و برکت این کتاب ازلی است. تحقیقات دانشمندان و ادیبان در چهارده قرن از نزول این معجزه بزرگ الهی نشان داد هرکدام از سور مبارکه قرآنی دریای بیکرانی از مفاهیم و بلاغت را در سینة خود نهفته است. ابن خلدون مینویسد: دانشهای زبان دارای چهار رکن هستند و عبارتاند از لغت، نحو، بیان و ادب که شناختن آنها برای اهل شریعت ضروری است؛ زیرا مأخذ تمام احکام شرعی از قرآن و سنت است که به زبان عرب هستند (ایزدپناه، 1378ش، ص13). ایلیوس ژرمانوس[5] خاورشناس مجارستانی دربارة قرآن میگوید: تعالیم قرآن دستورات خداست و مطالب قرآن برای بشر راهنمایی ابدی است. قرآن کتاب ساده و قابل فهم برای هر کسی که بخواهد آن را بفهمد. هنری کوربن[6]، پروفسور فرانسوی، دربارة قرآن میگوید: هیچ بشری و هیچ طرز فکری به اندازة حضرت محمد (ص) و قرآن به دانش دعوت نکردهاند؛ تا آنجا که در قرآن نهصد و پنجاه بار از علم، فکر و عقل سخن به میان آمده است. با توجه به اهمیت لغت و واژگان در درک مفاهیم قرآنی، ما در این جستار متوسل به الگوی زبانشناختی هنجارگریزی واژگانی شدهایم تا از خلال آن، برخی معانی و تعابیر نهفته در بطن تعدادی از واژگان سوره یوسف (ع) را آشکار کنیم که در نوع خود منحصربهفرد بودهاند و هنجارگریزی حادثشده در آنها را برای مخاطبان این کتاب بزرگ الهی رمزگشایی کنیم. سوره مبارکه یوسف (ع) بهعنوان بخشی از قرآن مجید منعکسکنندة اعجازات بلاغی و کلامی متعددی است که پرداختن به همه ابعاد آن مستلزم زمان و پژوهش فراوان است؛ اما در این جستار فقط هنجارگریزی واژگانی در برخی از لغات این سوره مبارکه بررسی شده است. یافتهها نشان دادند هنجارگریزی واژگانی ظریف و منحصربهفردی در این سوره مبارکه به کار رفته است؛ بهطوریکه این هنجارگریزیهای واژگانی در عصر اوج فصاحت و بلاغت زبان عربی رخ داد و باعث حیرت، تعجب و تسلیم شعرا و ادیبان در برابر کلام الهی شد. برای سادهکردن موضوع، هنجارگریزیهای واژگانی واقعشده در سوره مبارکه یوسف (ع) را به دو بخش تقسیم کردیم: (الف) بررسی هنجارگریزی واژگانی که فقط یک بار در سوره مبارکه یوسف (ع) به کار رفته و در هیچ سوره دیگری ذکر نشدهاند و (ب) بررسی هنجارگریزی واژگانی که چند بار فقط در سوره مبارکه یوسف (ع) ذکر شده و در هیچ سوره دیگری ذکر نشدهاند. الف- هنجارگریزی واژگانی با بسامد یک بار در سوره یوسف (ع) در این قسمت، مفاهیم و مباحث مربوط به واژگانی بررسی میشوند که در کل قرآن و تنها در سوره یوسف (ع) به کار رفتهاند که بهمنظور تسهیل امر آنها را بهترتیب حروف الفبا ذکر میکنیم:
وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ یَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (100). و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند؛ و همگی بخاطر او به سجده افتادند؛ و گفت: «پدر! این تعبیر خوابی است که قبلاً دیدم؛ پروردگارم آن را حقّ قرار داد! و او به من نیکی کرد هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد، و شما را از آن بیابان (به اینجا) آورد بعد از آنکه شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد. پروردگارم نسبت به آنچه میخواهد (و شایسته میداند) صاحب لطف است؛ چرا که او دانا و حکیم است! در تفاسیر مختلف نقل شده است که واژه بدو ریشه در کلمه بادیه است و به جایی گفته میشود که در آن رویش سبز نباشد. در این قسمت از آیه شریفه اشاره به منازل و محل زندگی حضرت یعقوب پیامبر و فرزندانش دارد که در بادیه فلسطین سکنی گزیده بودند. این واژه در مقابل معنای معیار الصحراء به کار رفته است که از کیفیت پایینتری برخوردار است. واژه بدو بعدها در زبان عربی کاربرد وسیعی یافت و به افرادی اطلاق شد که در صحرا سکنی میگزینند.
قَالَ لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (92) گفت: امروز هیچ ملامت و سرزنشی بر شما نیست؛ خدا شما را میآمرزد و او مهربانترین مهربانان است. تثریب از ریشه «ثرب» و به معنای سرزنش، تقبیح و نکوهش یک عمل است. مترادف و هموزن این واژه در زبان عربی «لوم» است؛ اما ازنظر همسنگبودن قدری ملایمتر است (قرائتی، 1383ش). در اینجا قرآن کریم با بهکارگیری این واژه خواسته است نشان دهد که اندکی از عتاب و سرزنش را متوجه برادران یوسف (ع) کرده است؛ بنابراین، بر طبق چارچوب نظری تحقیق، در اینجا هنجارگریزی واژگانی مشاهده میشود.
قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّى تَکُونَ حَرَضًا أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ (85) 1. گفتند: «به خدا تو آنقدر یاد یوسف میکنی تا در آستانه مرگ قرار گیری یا هلاک گردی!»2. حرض، به شخصى اطلاق میشود که عشق یا اندوه و حزن، او را فرسوده و ناتوان کرده است. حضرت یعقوب (ع) در فراق یوسف آنچنان غصه میخورد که فرزندانش بر او رقت آوردند و دلشان به حال او سوخت و از سر دلسوزى گفتند: به خدا سوگند تو همواره یوسف را به یاد میآورى تا در آستانه مرگ قرار بگیرى یا هلاک شوى. بعضى گفتهاند: به معناى کسى است که نه مرده است تا از یادها برود و نه زنده است تا امید چیزى در او باشد؛ اما معناى اولى ازنظر اینکه این کلمه در آیه در مقابل هلاکت قرار گرفته است، مناسبتر به نظر مىرسد. کلمه مذکور نه تثنیه مىشود و نه جمع؛ چون مصدر است و مصدر هم جمع و تثنیه ندارد. پس در اینجا هنجارگریزی حادثشده واژگانی بوده است (صادقی تهرانی، 1388ش). حَرَضًا در مقابل واژه لقد هلکت آمده است که واژهای متداول و معیار و از واژه معیار دور شده است که زیبایی خاصی به خود داده است.
قَالَ مَا خَطْبُکُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ (51) (پادشاه آن زنان را طلبید و) گفت: «به هنگامی که یوسف را به سوی خویش دعوت کردید، جریان کار شما چه بود؟» گفتند: «منزّه است خدا، ما هیچ عیبی در او نیافتیم!» (در این هنگام) همسر عزیز گفت: «الآن حق آشکار گشت! من بودم که او را به سوی خود دعوت کردم؛ و او از راستگویان است! حَصْحَصَ الْحَقُ یعنی حق آشکار شد. طبرسى از زجاج نقل کرده است: واژه حَصْحَصَ از حصه است؛ یعنى حصه حق آشکار شد (تفسیر احسن الحدیث). راغب (1412ق) میگوید: «حَصْحَصَ» یعنی حق واضح و هویدا شد و در جایی گفته میشود که کاشف و وسیله ظهور آن هویدا شود (به نقل از روحی و فیاض بخش، 1392ش، ص138). قرائتی (1383ش) دربارة واژه حَصْحَصَ میگوید: هنجارگریزی از این نظر حادث شده است که سه مقوله را در بر میگیرد؛ نخست، حقّ براى همیشه مخفى نمىماند «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ»، دوم، روشنشدن برخى پروندهها و حقایق نیاز به زمان دارد. «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ» و نکته نهایی تشخیص حق از باطل است. این واژه بهجای واژههای غیراستعاری نظیر لقد جاءالحق یا الحقیقة أصبحت واضحه آمده است. در این صورت واژه بسیار ابتدایی و از کیفیت پایینی برخودار میشد؛ بنابراین، کلام الهی «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ» دارای نوآوری و عبور از معیارهای ساختاری متداول است.
أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا یَرْتَعْ وَیَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (12). فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست تا غذای کافی بخورد و تفریح کند؛ و ما نگهبان او هستیم! «رتع» در حیوانات به معنای چریدن و خوردن و در انسان به معنای گردش و میوهخوردن است.
قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِکِ وَلِمَنْ جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِیمٌ (72). گفتند: پیمانه پادشاه را! و هر کس آن را بیاورد، یک بار شتر (غلّه) به او داده میشود؛ و من ضامن این (پاداش) هستم! ابن عباس میگوید هر آنچه با آن آب مینوشند «صواع» میگویند که در اینجا مراد ظرفی از جنس طلا است. بعضی از مفسرین صواع را پیمانهاى ذکر کردهاند که هم با آن آب مىخورند و هم گندم وزن میکنند. به عبارتی، صواع ظرفى است که گنجایش حدود 3 کیلوگرم گندم را دارد.
قَالَ هِیَ رَاوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْکَاذِبِینَ (26) . یوسف گفت: او از من خواستار کامجویی شد؛ و گواهی از خاندان بانو چنین داوری کرد: اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده، بانو راست میگوید و یوسف دروغگوست. یوسف گفت: او خواست که از من برخلاف میلم کام گیرد و شاهدى از خانواده زن، شهادت داد که اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده است، پس زن راست مىگوید و او از دروغگویان است؛ زیرا در این صورت او و همسر عزیز، از روبهرو درگیر مىشدند و پیراهن از جلو چاک مىخورد. ازنظر واژگانی این لغت نقیض یا ضدواژة «دبر» است که به معنای بشت یا عقب است. همچنین، این واژه معنی روبهروشدن و مقابله نیز میدهد.
وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ (94). هنگامی که کاروان (از سرزمین مصر) جدا شد، پدرشان [= یعقوب] گفت: «من بوی یوسف را احساس میکنم، اگر مرا به نادانی و کمعقلی نسبت ندهید!» و چون کاروان از مصر به سوى کنعان، محل اقامت حضرت یعقوب پیامبر، راهی شد، پدرشان گفت: همانا من بوى یوسف را مىیابم؛ البته اگر مرا کمخرد ندانید. این واژه یک بار در قرآن مجید در سوره مبارکه یوسف (ع) به کار رفته است و از ریشه «فند» (بر وزن شرف) به معنای کمعقلی و ناتوانی در رأی و سفاهت است (تفسیر نور).
وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هیت لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (23) و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنّای کامجویی کرد؛ درها را بست و گفت: «بیا (به سوی آنچه برای تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه میبرم به خدا! او [= عزیز مصر] صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامی داشته؛ (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلّماً ظالمان رستگار نمیشوند!» «هیت» اسم فعل است؛ به معنى «بیا». «هیت لک» بیا من براى تو هستم. این کلمه، فقط یک بار در قرآن آمده است. در صافى از مجمعالبیان از على علیهالسّلام هئت با همزه و ضم تاء نقل شده است؛ یعنى تهیات لک.
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّینًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلا مَلَکٌ کَرِیمٌ (31) هنگامی که (همسر عزیز) از فکر آنها باخبر شد، به سراغشان فرستاد (و از آنها دعوت کرد)؛ و برای آنها پشتی (گرانبها، و مجلس باشکوهی) فراهم ساخت؛ و به دست هرکدام، چاقویی (برای بریدن میوه) داد؛ و در این موقع (به یوسف) گفت: «وارد مجلس آنان شو!» هنگامی که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند؛ و (بیتوجه) دستهای خود را بریدند؛ و گفتند: «منزّه است خدا! این بشر نیست؛ این یک فرشته بزرگوار است!» سکین، اسم جامد برای آلات برنده است که بر وزن فعیل و به معنای چاقو، خنجر، کارد یا دشنه است.
اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ (9) یوسف را بکشید؛ یا او را به سرزمین دوردستی بیفکنید؛ تا توجه پدر، فقط به شما باشد؛ و بعد از آن، (از گناه خود توبه میکنید؛ و) افراد صالحی خواهید بود! این واژه برخلاف معنای متداول در زبان عرف آن زمان که به معنی بر زمین افکندن و کشتن است، معنی دورساختن کسی یا چیزی از زمینی به زمین دیگر میدهد.
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّینًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلا مَلَکٌ کَرِیمٌ (31) پس هنگامی که بانوی کاخ گفتارِ مکرآمیز آنان را شنید به مهمانی دعوتشان کرد و برای آنان تکیهگاه آماده کرد و به هریک از آنان [برای خوردن میوه] کاردی داد و به یوسف (ع) گفت: به مجلس آنان درآی. هنگامی که او را دیدند به حقیقت در نظرشان بزرگ و بسیار زیبا یافتند و از شدت شگفتی و حیرت بهجای میوه دستهایشان را بریدند و گفتند: حاشا که این بشر باشد! او جز فرشتهای بزرگوار نیست. متکاء در این سوره به معنای مجلس اطعام یا مهمانی است و در نزد بعضی مفسرین متکاء به معنای دعوت از کسی برای اطعامدادن یا سور است. ب- هنجارگریزی واژگانی با بسامد بیش از یک بار در سوره یوسف (ع) در این بخش، واژگانی از سوره مبارکه یوسف (ع) بررسی میشوند که قبل از سوره یوسف (ع) یا بعد از آن از سوی خداوند متعال در هیچ سوره دیگری ذکر نشدهاند؛ اما بیش از یک بار در این سوره تکرار شدهاند:
این واژه فقط دو بار در قرآن و فقط در سوره یوسف (ع) ذکر شده است؛ جایی که خداوند متعال میفرماید: قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ )10) فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لَا یَشْعُرُون (15) گویندهاى از میان آنان گفت یوسف را مکشید؛ اگر کارى مىکنید او را در نهانخانة چاه بیفکنید تا برخى از مسافران او را برگیرند (10). پس وقتى او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانة چاه بگذارند و به او وحى کردیم که قطعاً آنان را از این کارشان درحالىکه نمىدانند باخبر خواهى کرد (15). در زبان عربی «جب» به معنای چاهی است که با سنگ گرد آن را نبسته باشند. جب به چاهی گفته میشود که از آب سیل و طغیان پر شده و بهنوعی فصلی است و همچنین از عمق زیادی برخوردار نیست (ابنعاشور، 1984م، جلد 12، ص 225).
این واژه سه بار در قرآن و فقط در سوره یوسف (ع) در آیات مبارکه زیر آمده است: قَالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ (13) قَالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَخَاسِرُونَ (14) قَالُوا یَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَکْنَا یُوسُفَ عِنْدَ مَتَاعِنَا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا وَلَوْ کُنَّا صَادِقِینَ (17) گفت اینکه او را ببرید سخت مرا اندوهگین مىکند و مىترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد (13) گفتند اگر گرگ او را بخورد با اینکه ما گروهى نیرومند هستیم، در آن صورت ما قطعاً مردمى بیمقدار خواهیم بود (14) گفتند اى پدر ما رفتیم مسابقه دهیم و یوسف را پیش کالاى خود نهادیم، آنگاه گرگ او را خورد؛ ولى تو ما را هرچند راستگو باشیم باور نمىدارى (17) «ذئب» در زبان عربی بر وزن فعل (به کسر و سکون) اسمی جامد و برای حیوانات درنده یا همان گرگ است.
واژه «عجاف» تنها دو بار در قرآن کریم و در سوره یوسف (ع) ذکر شده است: وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُون (43) یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ (46) و پادشاه مصر گفت من در خواب دیدم هفت گاو فربه است که هفت گاو لاغر آنها را مىخورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشگیده دیگر؛ اى سران قوم اگر خواب تعبیر مىکنید دربارة خواب من به من نظر دهید (43). اى یوسف اى مرد راستگو دربارة این خواب که هفت گاو فربه هفت گاو لاغر آنها را میخورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده دیگر، به ما نظر ده تا به سوى مردم برگردم شاید آنان تعبیرش را بدانند (46). عجاف یا عجف در لغت به معنای لاغرى است و جمع آن عجفاء است. چهارپایان در عالم رؤیا نماد و سمبل مشخصى دارند؛ بهطور مثال، گاو لاغر، سمبل قحطى و گاو چاق، سمبل فراوانى است.
این واژه سه بار در قرآن و در آیات مختلفی از سوره یوسف (ع) از سوی خداوند متعال ذکر شده است: فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ (70) وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی کُنَّا فِیهَا وَالْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنَا فِیهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ (82) وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ (94) پس هنگامى که آنان را به خواروبارشان مجهز کرد، آبخورى را در بار برادرش نهاد. سپس به دستور او نداکنندهاى بانگ درداد اى کاروانیان قطعاً شما دزد هستید (70) و از مردم شهرى که در آن بودیم و کاروانى که در میان آن آمدیم جویا شو و ما قطعاً راست مىگوییم (82) و چون کاروان رهسپار شد پدرشان گفت اگر مرا به کمخردى نسبت ندهید بوى یوسف را میشنوم (94) تفندون: فند (بر وزن شرف): کمعقلى و ضعف رأى. تفند: کمعقلشمردن. لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ: اگر سفیهم نشمارید. مفسران در تفسیر این واژه این چنین میگویند که «عیر» به گروهی از مسافران و همراهان یا گروهی از چهارپایان بارکش و مسافرکش از قبیل شتران و قاطران اطلاق میشود. در کتاب مفاتیحالغیب (18/486) دربارة عیر این چنین گفته شده است که عیر به شتران اجارهای گفته میشود که برای انجام تجارت به اجاره داده میشوند؛ اما برخی دیگر میگویند که عیر به الاغهای بارکش اجارهای گفته میشود؛ درنهایت، مفسران تصمیم گرفتند به تمام قافلههای تجاری نام عیر را برگزینند.
از این واژه در شش آیه از سوره یوسف (ع) نام برده شده است: وَجَاءُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ (18) وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَیَا سَیِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِکَ سُوءًا إِلَّا أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (25) قَالَ هِیَ رَاوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْکَاذِبِینَ (26) وَإِنْ کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ (27) فَلَمَّا رَأَى قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ (28) اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ (93) و پیراهنش را آغشته به خونى دروغین آوردند. یعقوب گفت نه بلکه نفس شما کارى بد را براى شما آراسته است اینک صبرى نیکو براى من بهتر است و بر آنچه توصیف مىکنید خدا یاریده است (18) و آن دو به سوى در بر یکدیگر سبقت گرفتند و آن زن پیراهن او را از پشت بدرید و در آستانة در آقاى آن زن را یافتند، آن گفت کیفر کسى که قصد بد به خانواده تو کرده چیست جز اینکه زندانى یا دچار عذابى دردناک شود (25) یوسف گفت او از من کام خواست و شاهدى از خانوادة آن زن شهادت داد اگر پیراهن او از جلو چاک خورده، زن راست گفته و او از دروغگویان است (26) و اگر پیراهن او از پشت دریده شده، زن دروغ گفته و او از راستگویان است (27) پس چون شوهرش دید پیراهن او از پشت چاک خورده است، گفت بیشک این از نیرنگ شما زنان است که نیرنگ شما زنان بزرگ است (28) این پیراهن مرا ببرید و آن را بر چهره پدرم بیفکنید تا بینا شود و همه کسان خود را نزد من آورید (93) بیشک یکی از واژگان کلیدی در سوره مبارکه یوسف (ع) «قمیص» است که به تعداد از ابتدا و تا انتها در سوره مبارکه ذکر شده است. قمیص یا پوشش بر وزن فعیل و یک اسم به شمار میرود و چنانچه روی تن انسان قرار بگیرد صیغه مؤنث به خود میگیرد. در ادامه و بهمنظور تبیین هرچه بهتر نتایج بهدستآمده از این جستار، دادهها بهصورت نمودارهای آماری نمایش داده شدهاند. در نمودار 1 نشان داده شده است که در بیست و دو واژه از واژگان سوره یوسف (ع) هنجارگریزی واژگانی حادث شده است و فراوانی هریک در نمودار 1 بهصورت ستونی نمایش داده میشود.
نمودار 1: بسامد هنجارگریزی واژگانی بهترتیب فراوانی
نمودار 2: بسامد هنجارگریزی واژگانی به تفکیک درصد
آمار بالا نشان میدهد واژگانی که فقط یک بار در سوره یوسف (ع) آمدهاند، مشتمل بر دوازده واژه بودهاند و بالاترین مقدار فراوانی متعلق به این دسته است. همچنین، واژگان چندبار تکرار بالغ بر پنج واژه و واژگانی با ترکیبات، معانی و سازههای خاص مشتمل بر پنج واژه بودهاند و ازلحاظ فراوانی بهطور مشترک در رده دوم قرار میگیرند.
زبانشناسان و دستگاه معنیشناسی از دیرباز به چندوجهیبودن و لایههای بیشمار معنایی نهفته در بطن واژگان و عبارتهای قرآنی توجه کردهاند و در گسترة تاریخی، از هنگام نزول تا اکنون، تفاسیر و تعابیر گوناگونی از مفاهیم و الفاظ قرآنی برداشت شده بود. از نگاه لیچ، هنجارگریزی ابزاری برای نظمآفرینی و زیباآفرینی است. در اعتقاد او، هنجارگریزی تا آنجا میتواند پیش رود که در ایجاد ارتباط دچار اختلال نشود (صفوی، 1383 ش، ص43). نتایج این پژوهش نشان دادند هنجارگریزی واژگانی یکی از روشهای شناختی است که در کلام وحی وجود دارد و این اثر را ممتاز میکند. زیبایی واژگانی در سوره یوسف (ع) شاید در منحصربهفردبودن میزان هنجارگریزی است که بیشتر در واژگان تکی و بدون تکرار یا درنهایت با تکرار دوگانه استفاده شده است. شیوایی و رسایی این زبان بهگونهای است که معنا و مقصود خود را بهطور واضح و روشن به مخاطبین خود تفهیم میکند؛ همانطور که خداوند متعال میفرماید: قُرْآنًا عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (زمر: 28). به عقیده زبانشناسان زبان قرآن نسبت به سایر زبانها بسیار قویتر و از قابلیتهای بیشتری برخوردار است. فراوانی مفردات و اشتقاق کلمات، دستور زبان، فصاحت و بلاغت آن نیز این زبان را از دیگر زبانها ممتاز میکند. کتابی است که آیات جامعش را به زبان فصیح عربی برای دانشمندان روشن کرده است. کِتابٌ فُصِّلَت کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (فصلت: 3). نتایج نشان دادند از عنصر هنجارگریزی واژگانی بهمنظور زیبایی و خلق ابداعات زبانی ناب به وفور در آیات مبارکه سوره یوسف (ع) استفاده شده است؛ بهطوریکه واژگانی در این سوره به کار رفتهاند که ادیبان و گویشوران قدیم و جدید را به شگفتی و تأمل وادار کرد؛ الفاظ و واژگانی ناب همانند غیابه الجب، یرتع، هیت، حصحص، نمیر، صواع، وعاء، حرضا، البدو، جهزهم بجهازهم، تثریب، روحالله، نسوه، قدت، دلوه و عجاف که آنچنان بار معنایی، ساختاری و نوشتاری نابی دارند که واژگان و الفاظ همسنگ و همردة خود را کنار زده و به زیباآفرینی و ابداع در کلام منجر شدهاند. این خروج از روش معمول در خلق واژگان و الفاظ بهدلیل نوآوری براساس الگوی زبانشناختی صورتگرایان روسی نام هنجارگریزی واژگانی را یدک میکشد. اینکه چرا در طول قرنهای متمادی و پس از نزول قرآن، این کتاب مقدس همواره شایان توجه زبانشناسان و الگوهای زبانشناختی قرار گرفته به این علت است که هنوز ابعاد کلام وحی ناشناخته مانده و نیازمند تحقیقات بیشتر در واژهگزینی و عدول از معیارهای واژهگزینی است. بررسی و تحقیق بیشتر در پاسخ به این سؤالات است که چرا زبان قرآن یکی از وسیعترین زبانها از حیث واژگان، اصطلاح و عبارات ظریف است و چرا ادبیات بهکاررفته در زبان قرآن یکی از بینقصترین و غنیترین ادبیاتها است. قرآن کریم راهگشای بسیاری از محققین است؛ اما پژوهشهای آینده درخصوص زبان قرآن ضروری به نظر میرسد.
[1] Cognitive linguistics [2] cognitive sciences [3] semantic mapping [4] Viktor Borisovich Shklovsky [5] Ilyus Germanus [6] Henry Corben | ||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||
قرآن کریم. (1384). ترجمه مهدی الهی قمشهای. تهران: انتشارات اسوه. ابنعاشور، محمدطاهر. (1984). تفسیر التحریر و التنویر. جلد 15 و 16 . تونس: دارالنشر التونسیه. امامی، نصرالله. (1377). مبانی و روشهای نقد ادبی. تهران: چاپخانه دیبا. ایزدپناه، عباس. (1378). در قلمرو فلسفه ادبیات و ادبیات دینی(چاپ دوم). تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج. بیآزار شیرازی، عبدالکریم. (1381). تفسیر سوره یوسف (از عمق چاه تا اوج ماه). تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی. تسلیمی، علی. (1395). نقد ادبی روسیه. تهران: انتشارات سمت. دین محمدی، غلامرضا. (1395). مبانی زبانشناسی در جهان اسلام. تهران: دانشگاه امام صادق. راغب إصفهانی، حسین بن محمد. (1412). المفردات فی غریب القرآن. دمشق: دارالعلم دارالشامیه. رجایی، مهدی و خاقانی اصفهانی، محمد. (1393). نقش هنجارگریزی واژگانی در کشف لایههای معنایی قرآن کریم. پژوهشهای زبانشناختی قرآن، 3(2)، (پیاپی6)، 117-132. http://doi.org/20.1001.1.24233889.1393.3.2.7.0 روحی، محمد و فیاض بخش، محمدتقی. (1392). تفسیر واژگان قران کریم. تهران: فردافر. زرینکوب، عبدالحسین. (1369). نقد ادبی. جلد اول. تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر. ستاری، جلال. (1372). درد عشق زلیخا. تهران: طوس. شفیعی کدکنی، محمدرضا. (1391). رستاخیز کلمات درس گفتارهایی دربارة نظریه ادبی. تهران: سخن. صادقی تهرانی، محمد. (1388). تفسیر ترجمان فرقان. جلد اول. تهران: انتشارات شکرانه. صفوی، کوروش. (1383). از زبانشناسی به ادبیات. جلد اول نظم. تهران: سوره مهر. صفوی، کوروش. (1394). از زبانشناسی به ادبیات. جلد دوم شعر. تهران: انتشارات سوره مهر (وابسته به حوزه هنری). طباطبایی، محمدحسین. (1370). تفسیرالمیزان. ترجمه ناصرمکارم شیرازی. تهران: بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی. طبرسی، فضل بن حسن. (2006). مجمعالبیان. بیروت: دارالمرتضی. کرمی، علی. (1382). آموزههای از پیامهای تاریخی قرآن. قم: انتشارات دلیل ما. علی محمدی، محمد و همکاران. (1402). بازکاوی استعارهای مفهومی «لباس» در قرآن و نهجالبلاغه بر مبنای مدل لیکاف و جانسون، ذهن، 24(93)، 197-241. علوی مقدم، مهیار. (1377). نظریههای نقد ادبی معاصر. تهران: انتشارات سمت. محمدی، زهرا. (1396). نقد ادبی روسیه. تهران: انتشارات سمت. مکارم شیرازی، ناصر. (1375). تفسیر نمونه. جلد نهم. تهران: دارالکتب الاسلامیه. ویسی، الخاص. (1395). هنجارگریزی زبانی در شعر. اهواز: انتشارات دانشگاه پیامنور استان خوزستان. هاوکس، ترنس. (1394). استعاره. ترجمه فرزانه طاهری. چاپ اول. تهران: نشر مرکز. Crystal, D. (1992). An encyclopedic dictionary of language and languages. Cambridge, MA: Blackwell. Geeraerts, D., & Cuyckens, H. (2007). The Oxford handbook of cognitive linguistics. Oxford: Oxford University Press. Lakoff, G., & Johnsen. M. (1980). Metaphors we live by. Chicago: The University of Chicago Press. Leech, G, N. (1969). A linguistic guide to English poetry, New York: Longman. http://doi.org/10.4324/9781315836034 Hawke, T. (1977). Structuralism and semiotics. California: University of California Press. | ||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 85 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 105 |