تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,398 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,194,687 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,071,705 |
نقدی بر ویرایش جدید تاریخ بیهقی به تصحیح یاحقی، سیدی | ||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||||||||
مقاله 4، دوره 16، شماره 3 - شماره پیاپی 63، مهر 1403، صفحه 37-54 اصل مقاله (1.54 M) | ||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2024.141426.2351 | ||||||||||
نویسنده | ||||||||||
جمیله اخیانی* | ||||||||||
دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه زنجان، زنجان، ایران | ||||||||||
چکیده | ||||||||||
تاریخ بیهقی از امهات متون ادبی و تاریخی ماست. برای تصحیح این کتاب زندهیاد فیاض عمر گذاشته و زحمت فراوان کشیده است. در سال 1388 آقایان یاحقی و سیدی تصحیح تازهای از این کتاب منتشر کردند. مهمترین حسن این تصحیح، مقدمة مفصل، تعلیقات، توضیحات و فهرستهایی است که میتواند یاریگر خواننده و پژوهشگر باشد؛ اما متأسفانه مصححان آنقدر متن را دستکاریهای ناموجه کردهاند که باید گفت این حسن در قبال به بیراهه کشاندن متنِ کتابی با چنان عظمت، چندان نمیارزد. گمان میرفت پس از گذشتن بیش از یک دهه از چاپ کتاب و انتشار مقالات بسیار دربارة آن، در ویراست جدید بخش مهمی از اشکالات برطرف شده باشد، اما ویرایش جدید کتاب در سال 1401 که عنوان «با تجدید نظر و افزودهها و اصلاحات کامل» را بر روی جلد داشت، این انتظارات را نقش بر آب کرد؛ زیرا در ویراست جدید تنها تعداد اندکی از اشکالات فراوان کتاب اصلاح شده بود. ازآنجاکه پرداختن به تمامی ایرادات این تصحیح در یک مقاله نمیگنجد، در مقالة حاضر به پارهای از این اشکالات ذیل چند عنوانِ «فاصلهگیری از بافت هنجارمند معنایی»، «بیتوجهی به سبک تاریخ بیهقی»، «نادیدهانگاشتن بسامد شواهد»، «تغییرات بیتوجیه»، «خوانش ناموجه متن» و «بیتوجهی به جایگاه ذوق ادبی در تصحیح متون» میپردازیم. | ||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||
نقد؛ ویرایش جدید؛ تاریخ بیهقی؛ تصحیح یاحقی- سیدی | ||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||
. مقدمه دربارۀ جایگاه تاریخ بیهقی و نویسندۀ آن بسیار گفتهاند و نوشتهاند و هنوز میتوان گفت و نوشت؛ زیرا هم متنِ اثر پژوهشپذیر است و هم سبک نگارش و جهاننگری نویسندۀ آن درخور توجه و بازکاوی؛ ضمن اینکه اهتمام به روشنگری در زمینۀ اثری چون تاریخ بیهقی و نویسندۀ آن، گامی در جهت پاسداشت زمینههای فرهنگی و معرفتی و هویتی یک ملت در معنای وسیع آن نیز میتواند قلمداد شود. در نظر داشتن چنین جایگاهی برای تاریخ بیهقی و نویسندۀ آن، گویای آن است که گفتهها و نوشتههای این حوزۀ مطالعاتی، بیشازپیش نیاز به پایش و پالایش دارد تا ارزش و اهمیت پژوهشهای هدفمند و قاعدهمند روشنتر شود و نیز کارهای سطحیتر و فاصلهدارتر از سبک و سیاق اثر و نویسندۀ آن، نقد و ارزیابی دقیقتر و حک و اصلاح شود. یکی از زمینههای مطالعاتی مرتبط با تاریخ بیهقی تصحیح متن این اثر است که بارها انجام شده است و همچنان ادامه دارد؛ اما تصحیح متن اثری با این اهمیت، دانش چندوجهی مصحح را میطلبد؛ علاوه بر آنکه مصحح باید بیشازپیش جانب احتیاط را نگه دارد و با دقت هرچه تمامتر تمامی تصحیحهای پیشین را پیش چشم داشته باشد. تصحیح جدید تاریخ بیهقی به کوشش محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی از آن جمله تصحیحهایی است که با همة تلاشهای صورتگرفته، نهتنها نتوانسته حق مطلب را ادا کند، بلکه با دستکاریهای ناموجه، بسیاری از عبارات روشن و بیابهام متن را به صورتی درآورده است که نه با سبک تاریخ بیهقی میخواند و نه با هنجارهای معنایی. گمان میرفت با گذشت بیش از ده سال از چاپ اول کتاب، مصححان در ویراست تازه، اشکالاتی را که در این مدت پژوهشگران و دلسوزان بر کتاب گرفتهاند، برطرف کنند و تصحیحی پیراستهتر ارائه کنند، اما اشکالات اصلاحشده در مقایسه با حجم ایرادات، بسیار اندک است. در مقالة حاضر با اذعان به مزیت تصحیح جدید ازنظر داشتن مقدمة مفصل، تعلیقات، توضیحات و فهرستهای مختلف و نیز صائببودن برخی از ایرادات تصحیحشده، نمونههایی از تصحیحاتِ ناموجه مصححان در قالب چند عنوانِ «فاصلهگیری از بافت هنجارمند معنایی»، «بیتوجهی به سبک تاریخ بیهقی»، «نادیدهانگاشتن بسامد شواهد»، «تغییرات بیتوجیه»، «خوانش نادرست متن» و «بیتوجهی به جایگاه ذوق ادبی در تصحیح متون» نشان داده شده است. نکتهای که نگارنده باید بر آن تأکید کند این است که آنچه در مقالة پیش رو آمده، تنها نمونههایی از اشکالاتِ این تصحیح است و اگر قرار باشد نادرستی همة موارد تصحیح جدید بررسی شود، از حجم معمول یک مقاله فراتر خواهد رفت.
مقالات متعددی در نقد این تصحیح نوشته شده است و نویسندگان حسن و عیب آن را متذکر شدهاند. برخی مقالات فقط اشکالات مربوط به توضیحات و تعلیقات را بررسی کردهاند، برخی اشکالات مربوط به گزینش نسخهها و برخی اشکالات هر دو بخش. در اینجا فقط از مقالاتی یاد میکنیم که در نقد گزینش نسخهها در تصحیح جدید نوشته شده است: آدینه کلات و ساکت (1390) در مقالة «نقد و بررسی تصحیح جدید تاریخ بیهقی» ضمن تآکید بر مزایای کتاب اشکالات نگارشی، تصـحیحی، توضیحی و نیز کمبودها و کاستیهای تصحیح را مطرح و در بخش «پیشنهادهایی برای تصحیح» در مجموع هفت پیشنهاد ارائه کردهاند. در مقالة «نقد نسخ تاریخ بیهقی با تکیه بر آرایش واژگانی و اقتضای حال» از سیدقاسم (1392)، نویسنده با بررسی آرایش واژگان در تاریخ بیهقی، برخی از اختلافات دو تصحیح را مقایسه و ارزیابی کرده و از یازده اختلافِ بررسیشده، هشت اختلاف را در چاپ فیاض و سه اختلاف را در چاپ یاحقی و سیدی به آرایش واژگانی معمول و اقتضای حال در تاریخ بیهقی نزدیکتر دانسته است. رستگاری (1395) در مقالة «نقدی بر تصحیح یاحقی _ سیدی از تاریخ بیهقی» فقط کاستیهای باقیماندة مجلد پنجم (83 صفحة نخستِ تصحیح جدید) را ازنظر ضبط واژهها، رسمالخط متن و نیز تعلیقات بررسی کرده است. وی هشت نمونه از ضبطهایی که به نظرش نادرست بوده را مفصل توضیح داده و به هفت نمونه هم گذرا اشاره کرده است؛ ضمن اینکه از برتری برخی ضبطهای تصحیح جدید نیز سخن گفته است. در مقالة «بررسی صحت ضبط سرودههای فارسی تاریخ بیهقی در دو تصحیح فیاض و یاحقی _ سیدی» از محمدی و پارسا (1399)، نویسندگان صحت ضبط همة اشعار فارسی تاریخ بیهقـی را در دو تصـحیح فیاض و یاحقی _ سیدی بررسی کرده و از مجمـوع 81 بیـت مغشوش، در 53 بیت برتری را با تصحیح فیاض دانستهاند. در مقالة «نقد و بررسی وزن سرودههای فارسی تاریخ بیهقی در تصحیح یاحقی _ سیدی» از محمدی و پارسا (1400) نیز نویسندگان اوزان اشعار فارسـی را در دو تصـحیح مقایسة تطبیقی کرده و نتیجه گرفتهاند که اشکالات وزنی تصحیح یاحقی _ سیدی یازده بیت بیشتر از تصحیح فیاض است و فقط وزن یک بیت در تصحیح یاحقی _ سیدی بر تصحیح فیاض برتری دارد. لازم به یادآوری است که آنچه در مقالة حاضر آمده یا متفاوت از مواردی است که پژوهشگران در مقالاتِ یادشده آوردهاند یا با رویکرد تازه بررسی شده است.
مصححان شیوة تصحیح خود را التقاطی با تکیه بر چهار نسخة یکجهت و متفاوت معرفی (نک: بیهقی، 1401، ص. صد و چهل و یک) و تأکید کردهاند که برای چاپ فیاض اهمیت ویژهای قائل بوده و «همهجا با دقت تمام» در زیرنویس «با نام کامل» از آن یاد کردهاند؛ بهگونهای که «خوانندة کنجکاو میتواند نقد موردبهمورد و همهجانبة چاپ فیاض را از حواشی برای خود استخراج کند» (بیهقی، 1401، ص. صد و چهل و یک)، اما وقتی خوانندة کنجکاو به متن فیاض مراجعه میکند، نمیتواند چندان با مصححان همداستان باشد. 1 از میان نسخههایی که یاحقی _ سیدی در تصحیح از آن بهره بردهاند، دو نسخه قدمت بیشتری دارند: یکی نسخۀ C که تاریخ کتابت ندارد، ولی تاریخ وقف آن را حدود 70-1069 حدس زدهاند و درنتیجه کتابت آن قطعاً میتوانسته سالها پیش از این باشد و دیگری نسخة N که در سال 1169ق در گجرات خریداری شده است. بقیة نسخ یا تاریخ ندارند یا تاریخ کتابت همگی به بعد از سال 1200ق برمیگردد و البته هر دوی این نسـخهها در اختیار فیاض بودهاند؛ بنابراین، یاحقی و سیدی اگرچه در جمعآوری نسخههای خطی ازنظر کمیت برتری قابلملاحظهای دارند، ازلحاظ قدمت نسخهها هیچگونه امتیازی بر فیاض ندارند (نک: محمدی و پارسا، 1400، ص. 434). بهاینترتیب در تصحیح جدید وقتی خواننده با ضبط تازهای مواجه میشود و به تصحیح فیاض مراجعه میکند، در اکثر موارد، ضبط جدید را در نسخهبدلهایی مییابد که فیاض آنها را مناسب ندیده و به پانوشت منتقل کرده است. بههرحال در تصحیح متون بهویژه اثر ممتازی چون تاریخ بیهقی، رعایت برخی شاخصها ضرورت کامل دارد؛ به گونهای که عدول از آنها به معنای دورشدن از اصول اولیۀ تصحیح است. خواننده در تصحیح یاحقی و سیدی از تاریخ بیهقی با ناسازواریهای زیادی مواجه میشود که اشاره به همۀ آنها در این مقال نمیگنجد؛ بنابراین، کوشیدهایم بخشی از آنها را ذیل مدخلهایی بیاوریم که در همخوانی مناسب با مؤلفههای ضروری در تصحیح یک متن قرار دارند. یادآوری میشود که برای تأکید بر ناهمخوانی تغییراتِ اعمالشده ازسوی مصححان با متن تاریخ بیهقی، ارجاعِ شواهدِ نقلشده از تاریخ بیهقی به تصحیح خودِ آنهاست. 1-3. فاصلهگیری از بافت هنجارمند معنایی تاریخ بیهقی متنی یکپارچه است که از کلانروایتها و خردهروایتهایی تشکیل شده است و مانند هر روایت دیگری منطق روایی دارد. مصححان گاه بدون توجه به جملهها و عبارتهای بعدی، با تغییری ناموجه بافت معنایی متن را بههم ریخته و منطق روایی و رسانایی آن را دچار اشکال کردهاند. شواهد زیر از این جمله است: «و پس اهل بساط و خوان آمدند و خوانی با تکلف بسیار ساخته بودند و رسول را بیاوردند و بر خوان سلطان بنشاندند» (بیهقی، 1356، ص.53). «و پس با اهل نشاط بر خوان آمدند و خوانی با تکلف بسیار ساخته بودند و رسول را بیاوردند و بر خوان سلطان بنشاندند» (بیهقی، 1401، ص. 41). در تصحیح فیاض عبارت روشن است: اهل بساط و خوان آمدند و کارهای مربوط را انجام دادند و همه بر خوان نشستند، اما با این تصحیح اولاً مشخص نیست که چه کسانی با اهل نشاط بر خوان آمدند و ثانیاً تا آخر ماجرا که «رسول برفت سلخ شعبان» (بیهقی، 1401، ص. 41) خبری از اهل نشاط نیست. علاوه بر آنکه اهل نشاط مانند اهل بساط، خدمة مجلس محسوب میشده و نمیتوانستهاند همراه با مهمانان بیایند و در یک جا بنشینند. «و عهد خراسان و جمله مملکت پدر بخواستیم ... با آنچه موفق گردیم بگرفتن» (بیهقی، 1356، ص.93) «و عهد خراسان و جمله مملکت پدر بخواستیم ... با آنچه مخیل کردیم به گرفتن آن» (بیهقی، 1401، ص.70) در پانوشت گفتهاند مخیل گردیم هم میتوان خواند، اما با این تصحیح، منطق روایی متن به هم میریزد؛ زیرا مسعود از خلیفه میخواهد عهد هرچه را که خیال دارد آن را تصرف کند (بدون اینکه تصرف کرده باشد) هم به او بدهد. «این پدریان نخواهند گذاشت تا خداوند را مرادی برآید و یا مالی بحاصل شود» (بیهقی، 1356، ص. 100) «این پدریان نخواهند گذاشت تا خداوند را مرادی برآید و یا مآلی حاصل شود» (بیهقی، 1401، ص.75) این عبارت مربوط به ماجرای آلتونتاش و قصد مسعود در فروگیری اوست. بر طبق تاریخ بیهقی یکی از دلایل فروگرفتن افراد، تصاحب مال آنان است؛ چنانکه پس از هر فروگیری، اموال فرد غارت میشود. این موضوع را در سخنان علی قریب به بونصر مشکان هم میتوان دید: «اما دانم که این عاجزان این خداوندزاده را بنگذارند تا مرا زنده ماند که بترسند و وی بدین مال و حطام من نگرد و خویشتن را بدنام کند» (بیهقی، 1401، ص. 46)؛ اما «مآل حاصلشدن» یعنی چه؟ به آرزویش برسد؟ با فروگرفتن آلتونتاش، مسعود به چه آرزویی میرسیده است؟ علاوهبرآن مگر «مرادی برآید» نزدیک به همان معنی نیست؟ «و طاهر بیکبارگی سپر بیفکند و اندازه بتمامی بدانست» (بیهقی، 1356، ص.180) «و طاهر بیکبارگی سر بیفکند و اندازه بتمامی بدانست» (بیهقی، 1401، ص.137) معنای کنایی «سپرافکندن» تسلیمشدن است و باتوجهبه ادامة متن که دیگر طاهر در «حدیث کتابت» سخن نمیگوید، کاملاً مناسب است؛ نیز باتوجهبه گفتة بونصر که: «امروز به تو نمایم حال معاملت دانستن و نادانستن» (بیهقی، 1401، ص.137)، ماجرا بهنوعی مبارزه بین بونصر مشکان و طاهر دبیر تبدیل شده بوده است؛ ازاینرو «سپرافکندن» با این «مبارزه» تناسب دارد؛ علاوه بر اینکه «سرافکندن» به معنی «شرمندهشدن» نیازی به قید «یکبارگی» ندارد. «گفت بوبکر حصیری را و پسرش را خلیفه با جبه و موزه بخانة خواجه آورد و بایستانید و عقابین بردند کس نمیداند که حال چیست» (بیهقی، 1356، ص.201) «گفت بوبکر حصیری را و پسرش را خلیفه با جبه و موزه به خانة خواجه آورد و بایستادانید و عقابین بزدند کس نمیداند که حال چیست» (بیهقی، 1401، ص. 153) عقابین وسیلة شکنجه بوده است. شاهدان به بیهقی میگویند عقابین را به داخل خانه بردهاند، اما با تصحیح جدید گویی آنها را عقابین هم زدهاند؛ درحالیکه نخست، وقتی هیچکس را به داخل راه ندادهاند، منطقاً آن گوینده نمیتواند بداند که آنها را عقابین زدهاند یا نه و دوم، با تدبیر امیر و اجرای آن توسط بونصر مشکان عمل عقابینزدن انجام نمیشود؛ چنانکه در ادامه از پیام بونصر مشکان به امیر میخوانیم: «چنانکه فرمان عالی بود آبی بر آتش زدم تا حصیری و پسرش را نزدند» (بیهقی، 1401، ص. 153). «پس از بازگشتن به غزنین ما را بنشاندند و معلوم نه که در باب حسنک چه رفت و امیر ماضی با خلیفه سخن بر چه روی گفت. بونصر مشکان خبرهای حقیقت دارد، از وی باز باید پرسید» (بیهقی، 1356، ص.226) «پس از بازگشتن به غزنین ما را بنشاندند و معلوم که در باب حسنک چه رفت و امیر ماضی با خلیفه سخن بر چه روی گفت. بونصر مشکان خبرهای حقیقت دارد، از وی باز باید پرسید» (بیهقی، 1401، ص. 171) با حذف «نه» عبارت، معنایی کاملاً متضاد یافته است و دو پرسش پیش میآورد: 1. اگر معلوم بوده که «در باب حسنک چه رفت»، چرا وزیر مقدمهچینی میکند که من در زندان بودم؟ 2. چرا میگوید از بونصر مشکان بپرسید که «خبرهای حقیقت دارد»؟ مگر قضیه «معلوم» نیست؟ «طغرل شرابی رنگین بدست بایستاد و امیر یوسف را شراب دریافته بود چشمش بر وی بماند و عاشق شد» (بیهقی، 1356، ص.330) «طغرل شرابی رنگین بدست بایستاد و امیر یوسف را شرابی دریافته بود چشمش بر وی بماند و عاشق شد» (بیهقی، 1401، ص.251) معلوم نیست مصححان به چه دلیل «شراب» را تبدیل به «شرابی» کردهاند؛ بهویژه آنکه در ادامه هم میخوانیم: «و یوسف را شراب دریافت» (بیهقی، 1401، ص. 252)؛ علاوه بر آنکه «دریافتن شراب» به معنی «تأثیرکردن آن» باز هم در متن به کار رفته است: «چون شراب دریافت و بخفتند» (بیهقی، 1401، ص. 4). آیا ممکن است این خطا به دلیل «شرابی رنگین» جملة اول باشد و مصححان «ی نکره» را در «شرابی» تشخیص نداده باشند؟!
مصححان نوشتهاند: «معنی بیت بر ما روشن نیست. مصرع دوم آیا تلمیح دارد به آیة 25 سورة حدید؟» (بیهقی، 1401، ص. 278، پانوشت 8). چرا مصححان باید بیت را به صورتی تغییر دهند که برای خودشان هم مبهم است؟ معنی با تصحیح فیاض روشن است: شاعر در مصراع اول، مسعود را به «عقل» تشبیه میکند و در مصراع دوم به «عدل» و میگوید مانند عقل که گنج و سپاهش علم است، مسعود هم علم را به کار گرفت و مانند عدل که قصر و حصارش حلم یعنی بردباری است، مسعود هم بردباری پیشه کرد. دو مصراع با هم قرینه هستند: «عدل» قرینة «عقل» و «قصر و حصار» قرینة «گنج و سپاه» است. طبیعی است که «حلم» بهعنوان قرینة «علم» مناسبتر است تا «آهن»؛ زیرا آنها اسم معنی هستند و «آهن» اسم ذات. از آن گذشته با «آهن» (= شمشیر) میتوان حکومت ساخت، ولی قصر و حصار خیر. «و هنوز تخت زرین و تاج و مجلسخانه راست نشده بود که آن را زرگران در قلعت راست میکردند و پس از این بروزگار دراز راست شد» (بیهقی، 1356، ص. 655) «و هنوز تخت زرین و تاج و مجلسخانه راست نشده بود تا آن را دُرگران در قلعت راست میکردند و پس از این بهروزگار دراز راست شد» (بیهقی، 1401، ص. 499) گذشته از اینکه معلوم نیست چرا مصححان «تا» را بر «که» ترجیح دادهاند؛ درحالیکه «که» به معنی زیرا که است و هماهنگ با بافتِ معناییِ عبارت. در توضیح «درگر» نوشتهاند: «مخفف درودگر و به معنی نجار است، هرچند اینجا شائبة مرواریدکار هم به ذهن میآید» (بیهقی، 1401، ص. 1201). نخست باید گفت این تخت، تخت معمولی نبوده که نجاران آن را درست کنند؛ تختی از طلا بوده است. چنانکه بیهقی توصیف میکند: «تخت همه از زر سرخ بود» (بیهقی، 1401، ص. 543) و حتی بالشهای روی تخت نیز «از شوشة زر بافته» (بیهقی، 1401، ص. 543) و بقیة ابزارآلات آن هم طبق توصیف بیهقی از زر و جواهرات است، بهجز «چهار صورت رویین» که «دستها بیازیده و تاج را نگاه میداشتند» (بیهقی، 1401، ص. 543) و قطعاً اینها کار زرگران خواهد بود، نه نجاران و اگر دیگرانی هم در کار مشارکت کرده باشند، قاعدتاً باید تحت نظارت زرگران کار را انجام داده باشند؛ ازاینرو نسبتدادن کار به زرگران منطقی است؛ دوم اینکه اگر مرواریدکار هم در نظر بگیریم، باید ابتدا چیزی ساخته شود و بعد روی آن، مروارید کار گذاشته شود؛ علاوه بر همة اینها، از «تاج» هم سخن گفته شده و قطعاً تاج شاه، چوبی نبوده که به دست نجاران ساخته شود. «ایشان را قومی مجرد باید چون ایشان با مایه و بیبنه تا ایشان را مالیده آید» (بیهقی، 1356، ص. 770) «ایشان را قومی مجرد باید چون ایشان با مایهدار تا ایشان را مالیده آید» (بیهقی، 1401، ص. 591) سخن از ترکمانان و راه مقابله با آنان است. دو ویژگی ترکمانان موجب پیروزی آنان شده بود: یکی سبکباربودن، برخلاف سپاه مسعود که باروبُنة فراوان به همراه داشتند و دیگری مهارت در سوارکاری. «بامایه» در اینجا مقابل «بیمایه» و «کممایه» است که در تاریخ بیهقی شواهد متعدد دارد 2 و در اینجا یعنی «جنگاور». امیر باتوجهبه این دو ویژگی ترکمانان میگوید برای مقابله با آنان باید گروهی مانند خودشان را اعزام کنیم که هم «بامایه» یعنی جنگاور و هم «بیبنه» یعنی سبکبار باشند؛ چنانکه در ادامة ماجرا میخوانیم: «بر جمله عادات و شعبدة خصمان واقف گشتیم و سر و سامان جنگ ایشان دریافتیم؛ همچون ایشان قومی بیبنه بر ایشان خواهیم گماشت و ما مایهدار باشیم تا جهان از ایشان پاک کرده شود» (بیهقی، 1401، ص. 603)؛ اما در تصحیح جدید مشخص نیست «بامایهدار» به چه معنی است و اصلاً چنین ساختی در زبان فارسی وجود دارد؟ و اگر منظور کسی است که قرار است بنههای آنها را حمل کند، آیا با «قومی مجرد» تضاد ندارد؟ در تاریخ بیهقی «مایهدار» چندینبار به کار رفته، 3 اما «بامایهدار» نه در تاریخ بیهقی آمده است و نه در فرهنگها. «امیر بغداد [نیز نامه] نبشته بود و تقربها کرده، که بشکوهید از حرکت این پادشاه» (بیهقی، 1356، ص. 815) «امیر بغداد نبشته بود و تقربها کرده، که نه بشکوهید از حرکت این پادشاه» (بیهقی، 1401، ص. 633) اگر امیر بغداد از حرکت مسعود نترسیده، برای چه نامه نوشته و تقرب کرده است؟ بیهقی در جای دیگر نیز از حرکت ترسندگان سخن گفته است: «و این روز تا شب کسانی که ترسیده بودند میآمدند و نثار میکردند» (بیهقی، 1401، ص. 146). 2-3. بیتوجهی به سبک تاریخ بیهقی تاریخ بیهقی ویژگیهای سبکی خاصی دارد که درمجموع آن را متفاوت از دیگر آثار همدوره و قبل و بعد از خود کرده است؛ بنابراین، مصحح به هنگام تصحیح باید به بافت کل آن توجه کند تا برای تصحیح از آن یاری بگیرد و نیز به سبک منحصربهفرد اثر آسیب نرساند. به نظر میرسد مصححان به این امر توجه چندانی نداشتهاند؛ زیرا افزایش و کاهشهایی در متن اعمال کردهاند که به سبک غالب اثر آسیب رسانده است. نمونههای زیر نشان از این موضوع دارد:
«و چون خدای عزوجل بدان آسانی تخت ملک بما داد اختیار آن است که عذر گناهکاران بپذیریم و بگذشته مشغول نشویم» (بیهقی، 1356، ص. 225) «و چون خدای عزوجل بدان آسانی تخت ملک بما داد اختیار آن است که عذر گناهکاران بپذیرم و بگذشته مشغول نشوم» (بیهقی، 1401، ص. 170) در این عبارت ضمیر «ما» جمع است، پس فعل هم باید جمع باشد؛ چنانکه در ادامه (دو سطر بعد) میخوانیم: «و ما این بنشابور شنیده بودیم» (بیهقی، 1401، ص. 170). در عبارت زیر نیز همین بیتوجهی هویداست: «عبدوس گفت خداوند میگوید میشنویم ...» (بیهقی، 1356، ص. 463) «عبدوس گفت خداوند میگوید میشنوم ...» (بیهقی، 1401، ص. 347) قطعاً همانطور که فیاض آورده، «میشنویم» درست است؛ زیرا شاه هیچگاه به صیغة متکلم وحده دربارة خود سخن نمیگوید و شواهد آن بیش از آن است که نیاز به ذکر داشته باشد. «رای بر آن قرار میگیرد که بدین زودی سوی غزنین نرویم و از اینجا سوی بلخ کشیم و خوارزمشاه را که اینجاست و همیشه از وی راستی دیدهایم ... از حد گذشته بنوازیم و بخوبی بازگردانیم» (بیهقی، 1356، ص. 74) «رای بر آن قرار میگیرد که بدین زودی سوی غزنین نروم و از اینجا سوی بلخ کشم و خوارزمشاه را که اینجاست همیشه از وی راستی دیدهام ... از حد گذشته بنوازیم و بخوبی بازگردانیم» (بیهقی، 1401، ص. 57) چنانکه ملاحظه میشود، در تصحیح جدید، فعلهای ابتدای عبارت (نروم، کشم و دیدهام) مفرد است، ولی ادامة فعلهای گفتار مسعود (بنوازیم، بازگردانیم) تا آخر جمع است. علاوه بر آنکه وصلکردن جملهها با واو ربط از ویژگیهای سبکی کتاب است و حذف «و» بین جملههای «خوارزمشاه ...اینجاست» و «همیشه ... دیدهام» ناموجه به نظر میرسد.
«روی بدیشان کرد و گفت فردا چنان آیید که هرچه از شما پرسم جواب توانید دادن و حوالت نکنید» (بیهقی، 1356، ص. 194) «روی بدیشان کرد و گفت فردا چنان آیید که هرچه از شما بپرسیم جواب توانید دادن و حوالت نکنید» (بیهقی، 1401، ص. 147)
«گفتم هر چه خداوند اندیشیده است عین صوابست و جز این که میگوید نشاید کرد» (بیهقی، 1356، ص. 74) «گفتم هر چه خداوند اندیشیده است عین صواب است و جز این باب که میگویی نشاید کرد» (بیهقی، 1401، ص. 57) علاوه بر اینکه با افزودن «باب» معنای جمله چنین خواهد شد که جز این موضوع که میگویی، نشاید کرد!
«چون نان بخوردیم خالی کرد و گفت من دانم که این نه سخن امیر بود حق صحبت و ممالحت دیرینه نگاه دار و اگر آغاجی سخن دیگر گفته است و حجت گرفته تا با من نگویی بگوی» (بیهقی، 1356، ص. 792) «چون نان بخوردیم خالی کرد و گفت من دانم که این نه سخون امیر بود حق صحبت و ممالحت دیرینه نگاه دارد و اگر آغاجی سخن دیگر گفته است و حجت گرفته تا با من نگویی بگوی» (بیهقی، 1401، ص. 612)
«اگر خداوند بر اثر ایشان بیامدی یک تن زنده نماندی و جان نبردی اگر دیگرباره کمر جنگ بندد یک تن از شما نماند» (بیهقی، 1356، ص. 768) «اگر خداوند بر اثر ایشان بیامدی یک تن زنده نماندی و جان نبردی اگر دیگرباره کمر جنگ بندند یک تن از شما نماند» (بیهقی، 1401، ص. 590) مصححان در پانوشت توضیح دادهاند که «یعنی سلطان و لشکریان» (بیهقی، 1401، ص. 590). بدیهی است فاعل که «خداوند» است با لشکریان به سراغ دشمن میرود، نه تنها؛ اما تأکید گوینده در اینجا بر حضور شاه بهشخصه در جنگ است. همین اشکال در عبارت زیر نیز وجود دارد: «و فرمود تا غلامان ... را بکوشک کهن محمودی فرود آوردند» (بیهقی، 1356، ص. 689) «و فرمودند تا غلامان را ... به کوشک کهن محمودی فرود آوردند» (بیهقی، 1401، ص. 524)
[بونصر] «گفت خداوند داند که بوسهل مردی خردمند و با رای است» (بیهقی، 1356، ص. 721) [بونصر] «گفت خداوند بداند که بوسهل مردی خردمند و با رای است» (بیهقی، 1401، ص. 549)
«خداوند این سخت نیکو کرد» (بیهقی، 1356، ص. 671) «خداوند این سخن نیکو کرد» (بیهقی، 1401، ص. 511) 3-3. نادیدهانگاشتن بسامد شواهد بسامد شواهد میتواند در بزنگاهها مصحح را در خوانش درستتر متن یاری دهد. در تاریخ بیهقی برخی جملهها آنقدر تکرار شدهاند که میتوان آنها را تکیهکلامهای بیهقی در نظر گرفت. یکی از این تکیهکلامها «مانند آن یاد نداشت/ نداشتند» است که معمولاً برای نشاندادن بزرگی و عظمت چیزی، کاری یا حادثهای به کار میرود: «و روزی بود که کس مانند آن یاد نداشت» (بیهقی، 1401، ص. 32)، «از آن فرشها که حسنک ساخته بود از جهت آن بناها که مانند آن کس یاد نداشت» (بیهقی، 1401، ص. 32)، «و نماز دیگر را پول آنچنان شد که بر آن جمله یاد نداشتند» (بیهقی، 1401، ص. 259)، «و چنین قحط بنشابور یاد نداشتند» (بیهقی، 1401، ص. 628) و ... در عبارت زیر، مصححان با نادیدهانگاشتن شواهد فراوان این جمله در کتاب، «یاد» را حذف کرده و در پانوشت توضیح دادهاند که «نداشتند اینجا یعنی حرمت ننهاده بودند یا نداده بودند» (بیهقی، 1401، ص. 70): «رسول خلیفه دررسید با عهد و لوا و نعوت و کرامات چنانکه هیچ پادشاه را مانند آن یاد نداشتند» (بیهقی، 1356، ص. 93) «رسول خلیفه دررسید با عهد و لوا و نعوت و کرامات چنانکه هیچ پادشاه را مانند آن نداشتند» (بیهقی، 1401، ص. 70) نمونة دیگر «راستکردن» به معنی «آمادهکردن» است: «و خلعتها راست کردند» (بیهقی، 1401، ص. 19)، «راست کرده بودند که چه باید کرد» (بیهقی، 1401، ص. 51)، «دیوانها آنجا راست کرده بودند» (بیهقی، 1401، ص. 138)، «و پس مهدها که راست کرده بودند» (بیهقی، 1401، ص. 387) و ... مصححان باز هم این شواهد را نادیده گرفته و «راست» را حذف کردهاند: «و امیر برنشست و بخانة زرین آمد بر بام که مجلس شراب آنجا راست کرده بودند» (بیهقی، 1356، ص. 689) «و امیر برنشست و به خانة زرین آمد بر بام که مجلس شراب آنجا کرده بودند» (بیهقی، 1401، ص. 523) همچنین «کار راست کردن» به معنی «مقدمات کار را آمادهکردن» در کتاب فراوان به کار رفته است؛ ازجمله: «فضل...آنچه نبشتنی بود نبشت و کار راست کرد» (بیهقی، 1401، ص. 130). «بوسهل زوزنی بیرون آمد و کار راست کردند» (بیهقی، 1401، ص. 238). «چون سرای بیاراستند و کارها راست کردند» (بیهقی، 1401، ص. 247). بیتوجهی به شواهد و تغییردادنِ عبارت زیر، معنای آن را با چالش مواجه کرده است: «و این حدیث را پوشیده دار و بازگرد و کار راست کن تا بنزدیک امیر روی» (بیهقی، 1356، ص. 208) «و این حدیث را پوشیده دار و بازگرد و کاری راست کن تا بنزدیک امیر روی» (بیهقی، 1401، ص. 158) آیا نزد امیر رفتن به راحتی امکانپذیر بوده و فقط نیاز به بهانه داشته است که «کاری» راست کند؟ روشن است که هر وقت بیهقی به نزد امیر میرفته است، همه میدانستهاند که ازسوی استادش پیغامی برای امیر دارد. در ادامه نیز «کار رفتن ساختن» را که آن نیز در تاریخ بیهقی به معنی «مقدمات رفتن را فراهمکردن» آمده است، 4 به «کار دستی بخواستن» تغییر داده و توضیحی هم دربارة آن ندادهاند: 5 «من بازگشتم و کار رفتن ساختم و بنزدیک وی بازگشتم» (بیهقی، 1356، ص. 208) «من بازگشتم و کار دستی بخواستم و بنزدیک وی بازگشتم» (بیهقی، 1401، ص. 158) از دیگر جملههای تکرارشونده در تاریخ بیهقی «هنر آن است/ بود» است که معادلِ امروزی آن، «حسن کار این است/ بود» یا «خوبیش این است/ بود» میشود: «و هنر آن بود که کشتیهای دیگر بدو نزدیک بودند» (بیهقی، 1401، ص. 505)، «و هنر بزرگتر آنکه لشکر آسوده است» (بیهقی، 1401، ص. 727)، «پس گفت هنر بزرگ آن است که روزی خواهد بود جزا و مکافات را در آن جهان» (بیهقی، 1401، ص. 191 ) و... مصححان بدون توجه به این شواهد، در عبارت زیر «هنر» را تبدیل به «بهتر» کردهاند: «و هنر آن بود که آن کوه پست بود و خاکآمیز و از هر جانبی برشدن راه داشت» (بیهقی، 1356، ص. 140) «و بهتر آن بود که آن کوه پست بود و خاکآمیز و از هر جانبی برشدن راه داشت» (بیهقی، 1401، ص. 107) 4-3. تغییرات بیتوجیه مصححان گاه واژه یا واژههایی را تغییر دادهاند، بدون آنکه توضیحی دربارة معنای آن ارائه دهند؛ ازجمله: - «غازی را با ایشان آنجا بنشانند اما با بند که شرط بازداشتن این است احتیاط را» (بیهقی، 1356، ص. 307) «غازی را با ایشان آنجا بنشانند اما با بند که به شرط بازداشتن این است و احتیاط را فرونگذارند» (بیهقی، 1401، ص. 233) در تصحیح فیاض عبارت روشن است؛ امیر دربارة غازی سفارش میکند که در قلعه او را نیکو نگاه دارند، اما برای رعایت احتیاط همچنان با بند باشد؛ زیرا رسم زندانیکردن همین است. کاش مصححان توضیح میدادند منظور از «به شرط بازداشتن» چیست؟ «علی رایض حسنک را به بند میبرد و استخفاف میکرد و تشفی و تعصب و انتقام میبود» (بیهقی، 1356، ص. 224) «علی رایض حسنک را به بند میبرد و استخفاف میکرد و تفشی و تعصب و انتقام مینمود» (بیهقی، 1401، ص. 170) «تشفی» به معنی «انتقامجوییکردن بهمنظور تسکین فشار روحی» (انوری، 1381) است و همان است که امروز «خنکشدن دل» میگوییم. این واژه در متون دیگر هم شاهد دارد؛ 6 اما «تفشی» نه در متون به کار رفته، نه در فرهنگها آمده و نه مصححان توضیحی برای آن آوردهاند؛ علاوه بر آنکه در سطور پیش هم این واژه را به همین شکل تغییر داده، اما در پانوشت اشارهای به اینکه در تصحیح فیاض چنین نیست، نکردهاند (نک. بیهقی، 1401، ص. 169). - «و بر بو طاهر تبانی که از اکابر تبانیان بود و یگانه در فضل و علم و ورع و خویشتنداری و با این همه قدی و دیداری داشت سخت نیکو و خط و قلمش همچون رویش ...» (بیهقی، 1356، ص. 248) «و بر بو طاهر تبانی که از اکابر تبانیان بود و یگانه در فضل و علم و ورع و خویشتنداری و با این همه قدری و دیداری داشت سخت نیکو و خط و قلمش همچون رویش ...» (بیهقی، 1401، ص. 188) در پانوشت گفتهاند: قدی هم بیوجه نیست (بیهقی، 1401، ص. 188). مصححان توجه نکردهاند که بخش اول عبارت، توصیف ویژگیهای معنوی بوطاهر است: فضل، علم، ورع، خویشتنداری؛ بنابراین، طبیعی است که بخش دوم، ویژگیهای ظاهری او را وصف کند: قد و چهره. اگر «قدری» درست باشد، چه نیازی به «با این همه» است؟ زیرا طبیعی است که چنین کسی قدر داشته باشد؛ علاوه بر آنکه «قدر» با «چهره» تناسبی ندارد که در کنار هم قرار گیرند. آوردن «قد و چهره» را در کنار هم در توصیف افسوس مسعود بر مرگ ستی نیز میبینیم: «و امیر سخت غمناک شد چه ستی شایسته و شهم و با قد و منظر و هنر بود» (بیهقی، 1401، ص. 395). - «امیر مسعود انگشتری پیروزه بر آن نگین نام امیر بر آنجا نبشته بدست خواجه داد ... و خواجه بستد» (بیهقی، 1356، ص. 191) «امیر مسعود انگشتری پیروزه بر آن نگین نام امیر بر آنجا نبشته بدست خواجه داد ... و خواجه به دست بستد» (بیهقی، 1401، ص. 145) مصححان توضیحی برای افزودن بیوجه «به دست» نیاوردهاند. «به دست ستدن» یعنی چه؟ مگر ستدن به طور معمول با «دست» انجام نمیشود؟ لازم به توضیح است که در تاریخ بیهقی و متون دیگر «از دست ستدن» داریم، ولی «به دست ستدن» خیر. -«امیر مسعود گفت: عبدالغفار را از ادب چیزی بباید آموخت. وی قصیدهیی دو سه از دیوان متنبی و "قفانبک" مرا بیاموخت» (بیهقی، 1356، ص. 133) «امیر مسعود گفت: عبدالغفار را از آداب چیزی بباید آموخت. وی قصیدهیی دو سه از دیوان متنبی و "قفانبک" مرا بیاموخت» (بیهقی، 1401، ص. 102) «ادب» همان است که امروز به آن «ادبیات» گفته میشود؛ یعنی آثار مکتوبی که به شیوهای هنری ارائه شده است؛ اما «آداب» به معنی «قاعدهها، روشها، سنتها و رسمهای رایج در فرهنگ هر جماعت و قومی» (انوری، 1381) است. بیهقی بارها «ادب» و «آداب» را به همین معانی به کار برده است: «یگانة روزگار بود در ادب و لغت و شعر» (بیهقی، 1401، ص. 116)، «اما بازار فضل و ادب و شعر کاسدگونه میباشد» (بیهقی، 1401، ص. 274)، «بر همه آداب ملوک سوار شد» (بیهقی، 1401، ص. 97)، «یگانة روزگار بود به همه آداب سیاست و ...» (بیهقی، 1401، ص. 697). روشن است وقتی که در ادامه میگوید «قصیدهیی دو سه» به او آموخته است، قصیده جزء ادب شمرده میشود، نه آداب. - «و تاش و همة مقدمان نزدیک وی بودند و همگان را دندانمزد داد» (بیهقی، 1356، ص. 498) «و تاش و همة آن قدما نزدیک وی بودند و همگان را دندانمزد داد» (بیهقی، 1401، ص. 379) تاش سپاهسالار ری است و به همراه دیگر مقدمانِ لشکر در مهمانیِ طاهر دبیر بوده است، اما قدما چگونه نزد طاهر دبیر بودند؟ کاش مصححان توضیح میدادند که منظور از «آن قدما» کیست که آن را بر «مقدمان» ترجیح دادهاند. - «مواضعه بستدم و بدرگاه بردم و امیر را بزبان خادم آگاه کردم که مواضعه آوردم. مرا پیش خواند و مثال داد که کسی را بار نباید داد و مواضعه بستد و تأمل کرد» (بیهقی، 1356، ص. 886) «مواضعه بستدم و به درگاه بردم و امیر را بزبان خادم آگاه کردم که مواضعه آوردم. مرا پیش خواند و مثال داد که کسی را نباید داد و مواضعه بستد و تأمل کرد» (بیهقی، 1401، ص. 695) ماجرا روشن است. امیر برای خواندن مواضعه و تأمل در آن، دستور میدهد به کس دیگری اجازة ورود ندهند، اما با حذف «بار» معنای عبارت چیست؟ به چه کسی چه چیزی را نباید داد؟ - «اگر رای عالی بیند جواب مواضعه بنده نویسد و [خداوند] بخط عالی توقیع کند» (بیهقی، 1356، ص. 886) «اگر رای عالی بیند جواب مواضعه بنده نویسد و به خط توقیع کند» (بیهقی، 1401، ص. 695) در تصحیح فیاض، بیهقی به امیر میگوید اگر صلاح بدانید من جواب مواضعه را بنویسم و شما هم به خط خودتان توقیع کنید، اما با این تصحیح اولاً معلوم نیست چه کسی قرار است مواضعه را توقیع کند و ثانیاً مگر توقیعکردن بدون خط هم میشود؟ 5-3. خوانش ناموجه متن مصححان گاه در خوانش متن به خطا رفتهاند. نمونههای زیر از این جمله است: -«آنگاه بفرمود مهر کردند و پس به خادم دعا[گو] سپردند با نامه» (بیهقی، 1356، ص. 472) «آنگاه بفرمود مهر کردند و پس به خادم دعا سپردند با نامه» (بیهقی، 1401، ص. 355) نوشتهاند: «به نظر میرسد که خادم دعا شغلی رسمی بوده است» (بیهقی، 1401، ص. 355)؛ یعنی خادمی که کارش دعاکردن بوده است؟! گویندة این سخنان بوبکر سلیمانی، رسول خلیفه است که در ص 353 از او سخن گفته شده است. از سطر آخر ص 354 (چنانکه خود مصححان هم در گیومه گذاشتهاند) تا سطر دوم ص 356 از قول همین رسول است. رسول بهجای اینکه بگوید خلیفه منشوری را که به نام مسعود نوشته بود به من سپرد، از باب احترام به امیر و تواضع، خود را «خادم دعاگو» مینامد؛ 7 چنانکه در ادامه پس از سخن از دیگر خلعتها میگوید: «و این همه در آن مجلس به من تسلیم کردند» (بیهقی، 1401، ص. 356). -«و از پروان برفتند و همچنین با شادی و نشاط میآمدند تا منزل بلق» (بیهقی، 1356، ص. 322) «و از پروان برکفتند و همچنین با شادی و نشاط میآمدند تا منزل بلق» (بیهقی، 1401، ص. 245) نوشتهاند: «برکفتند یعنی باشتاب و شادمان و بر طبل و دهل زنان رفتند، به اصطلاح امروز کوبیدند و رفتند» (بیهقی، 1401، ص. 1040). این توضیح تناقض دارد: 1. چطور میشود هم باشتاب رفت و هم شادمانه بر طبل و دهل کوبید؟! 2. در اصطلاح امروز «کوبیدند و رفتند» چنین معنایی ندارد. امروز «کوبیدند و رفتند» یعنی با شتاب و بدون توقف رفتند؛ علاوه بر اینکه «برکفتن» در تاریخ بیهقی به کار نرفته، اما «برکوفتند» فقط یک بار و آن هم به معنی «حملهبردن» به کار رفته است: «میمنة علی تگین نماز پیشین بر میسرة خوارزمشاه برکوفتند و نیک بکوشیدند و هزیمت بر خوارزمشاه افتاد» (بیهقی، 1401، ص. 330). نیز «برکفتن» در هیچیک از فرهنگها نیامده است و شاهدی هم در متون ندارد. - «امروز که این تصنیف میکنم با این شغل است و بریدی برین مضموم» (بیهقی، 1356، ص. 358) «امروز که این تصنیف میکنم با این شغل است و بریدی برین مضمون» (بیهقی، 1401، ص. 273) مصححان در پانوشت همان صفحه نوشتهاند: «مضمون در اینجا به معنی ضمنی و درضمن است». «مضموم» یعنی «پیوسته» و منظور این است که علاوه بر شغلی که گفته شد، بریدی هم به آن شغل پیوسته شد؛ چنانکه در این عبارت هم میبینیم: «چون رسولان را با مراد بازگردانیده شود با ایشان باید که رسولان آن جانب محروس مضموم گردند» (بیهقی، 1401، ص. 205). «مضموم گردند» یعنی بپیوندند؛ درحالیکه «مضمون» به معنی محتواست و دو بار در تاریخ بیهقی به همین معنا به کار رفته است: «مضمون نامهها معلوم ایشان میگردید» (بیهقی، 1401، ص. 6)، «بعینه همچنین بمن از بغلان نبشته بودند که مضمون این ملطفهها چیست» (بیهقی، 1401، ص. 23). نکتة دیگر اینکه اگر «مضمون» به معنی مورد نظر مصححان میبود، دیگر «برین» لازم نداشت. - «دیگر روز پگاه بر تخت نشست و بار دادند» (بیهقی، 1356، ص. 619) «دیگر روز پگاه برنشست و بار دادند» (بیهقی، 1401، ص. 473) «برنشستن» در تاریخ بیهقی همهجا به معنی «سوار بر اسب شدن» است. مصححان در پانوشتِ همان صفحه توضیح دادهاند که «برنشستن این جا یعنی جلوسکردن بر تخت و مسند». چرا بیهقی باید همهجا یک فعل را به یک معنی به کار ببرد و استثنائاً در یکجا به معنی دیگر؟! 6-3. بیتوجهی به جایگاه ذوق ادبی در تصحیح متن یکی از مؤلفههای مهم در تصحیح متن بهرهگیری از ذوق ادبی است، بهویژه آنجا که اغلب نسخهها صورت درستی از کلمه یا عبارت و... به دست ندادهاند. فیاض بهخوبی از عهدة این مهم برآمده است، اما متأسفانه تصحیح جدید از ذوق ادبی چندان بهرهای ندارد. نمونههای زیر از این دست است: - «بوسهل با جاه و نعمت و مردمش در جنب امیر حسنک یک قطره آب بود از رودی - فضل جای دیگر نشیند» (بیهقی، 1356، ص. 223) «بوسهل با جاه و نعمت و مردمش در خین امیر حسنک یک قطره آب بود- از روی فضل جای دیگر نشیند» (بیهقی، 1401، ص. 169) «خین» در هیچیک از نسخهها نبوده است. در فرهنگ سخن هم ضبط نشده و در لغتنامه تنها بهعنوان شکل دیگر «خون» در برخی از لهجهها ثبت شده و این یعنی در هیچکدام از متون، این واژه نیامده است؛ درحالیکه «جنب» برای مقایسه هم در تاریخ بیهقی به کار رفته است: «و این در جنب حقهای حاجب سخت اندک است» (بیهقی، 1401، ص. 317) و هم به فراوانی در متون دیگر؛ ازجمله:
به نظر نمیرسد نادیدهگرفتنِ این شواهد و واردکردنِ این واژه در متن بهصرف کاربرد آن در گویش محلی یک شهر موجه باشد. - «و نکتهیی چند سبک از هر دستی از آن بگویم که فایدههاست درین» (بیهقی، 1356، ص. 250) «و نکتة چند سبکدستی از آن بگویم که فایدههاست درین» (بیهقی، 1401، ص. 190) مصححان ضمن توضیح «سبکدستی» کنایه از شتاب و جلدی که با دست کنند، مینویسند: «ظاهراً میگوید گذرا و شتابان چند نکتة ساده بگویم و بگذرم» (بیهقی، 1401، ص. 993). اگر چنین میبود یا باید «با سبکدستی» به کار میبرد و یا «سبکدست»؛ زیرا در زبان فارسی، «سبکدستی» ساخت قیدی ندارد؛ علاوه بر آنکه «از هر دستی» از عبارتهای پرکاربرد تاریخ بیهقی است: «و حاضرانی که بودند از هر دستی برتر و فروتر» (بیهقی، 1401، ص. 2)، «و آلت سفر از هر دستی» (بیهقی، 1401، ص. 13)، «و سیصد پاره بلور از هر دستی» (بیهقی، 1401، ص. 412) و ... . - «و قلعت همچنین عروسی بکر بود» (بیهقی، 1356، ص. 703) «و قلعت همچنین عروس بر کار بود» (بیهقی، 1401، ص. 535) مصححان توضیح دادهاند که معنی این است که «همچنان آراسته و دستنخورده مثل عروس بر جای بود» (بیهقی، 1401، ص. 1214). باید گفت این همان معنی «عروسی بکر» است، اما «برکار بودن عروس» یعنی چه؟ و جایی چنین تعبیری دیده شده است؟ - «مدد باید کرد و از ما امید داد این گرگ پیر را تا آن کار چون حسنک ساخته آید در چهار و پنج ماه» (بیهقی، 1356، ص. 934) «مدد باید کرد و از ما امید داد این گرگ پیر را تا آن کار چون جنگ ساخته آید در چهار پنج ماه» (بیهقی، 1401، ص. 739) فیاض (نک: بیهقی، 1356، ص. 934، پانوشت 10) توضیح داده که «عبارت "چون حسنک" ظاهراً و بلکه یقیناً غلط است و صحیح آن "چون چنگ" است به معنی درست و بقاعده». مصححان آن را تبدیل به «چون جنگ» کرده و نوشتهاند ضبط و معنی پیشنهادی فیاض را دلپذیر نیافته و «چون جنگ» را به معنی کاری به اهمیت یک جنگ ترجیح میدهند (نک: بیهقی، 1401، ص. 1286-7). به نظر میرسد مصححان متوجه منظور متن نشدهاند که آن را «به اهمیت یک جنگ» دانستهاند. باتوجه به متن، امیر میخواهد کار سامان گیرد و برای همین میگوید باید این گرگ پیر را از ما امید داد. در تأیید ذوق سلیم فیاض که «چون چنگ» را صحیح دانسته، این ابیات نیز درخور توجه است:
- «شِکَر» خادم را معلوم نیست بر چه اساسی «شُکر» حرکتگذاری کردهاند (بیهقی، 1401، ص. 744). گفتنی است که نام خادمان معمولاً چیزهای خوشایند بوده است؛ مانند عنبر و لالا و جوهر و ... شِکَر یکی از همین نامهای خوشایند و از نامهای عام غلامان بوده و شاعران با آن مضمونسازی هم کردهاند (نک: کانال تلگرامی میلاد عظیمی[1]). نکتة دیگر اینکه احتمالاً آسانی تلفظ هم در این نامگذاریها بیتأثیر نبوده است؛ درحالیکه «شُکر» بهخاطر داشتن دو حرف ساکن متوالی، تلفظ آسانی ندارد. در تاریخ بیهقی «بشارت» که میتوان آن را در راستای همین نامهای خوشایند و خوشتلفظ شمرد هم آمده است: «و کلیدها بدست خادمی است که او را بشارت گویند» (بیهقی، 1401، ص. 111).
تصحیح متنی چون تاریخ بیهقی نیازمند دانش چندوجهی مصحح و ابزارهای مختلف این حوزۀ مطالعاتی است و انتظار میرود باتوجهبه جایگاه ممتاز این اثر، دقت و احتیاط لازم صورت گیرد تا اثری سخته عرضه گردد و گامی روبهجلو در زمینۀ بیهقیپژوهی برداشته شود و راه برای پژوهشهای بعدی هموارتر گردد. در پی خوانش انتقادی آخرین ویراست تصحیح یاحقی و سیدی از تاریخ بیهقی، برآورد نگارنده این است که برخی از عمدهترین معیارهای یک تصحیح علمی و جامع نادیده انگاشته شده است. در تصحیح یک متن شاخص، توجه به برخی مؤلفهها ضرورت ویژهای دارد؛ مؤلفههایی چون در نظر داشتن بافت هنجارمند معنایی متن، توجه و تأکید بر سبک اثر، توجه به ارزش بسامد شواهد، جرح و تعدیلهای موجه و درک اهمیت جایگاه ذوق ادبی در تصحیح متن که به نظر میرسد در تصحیح یاحقی و سیدی از تاریخ بیهقی به این مؤلفهها توجه چندانی نشده و به موازات آن، بدخوانیهایی صورت گرفته که در اغلب موارد به ناسازواریهای متن انجامیده است. نکتة شایان توجه این است که اختلاف ضبطهایی که در تصحیح جدید دیده میشود، در اکثر موارد همانهایی است که در اختیار فیاض بوده و او آنها را مناسب ندیده و به پانوشت منتقل کرده است. اگر قرار بود همۀ نشانههای عدول از هنجارهای یک تصحیح قاعدهمند را در تصحیح یاحقی و سیدی از تاریخ بیهقی نشان دهیم، سخن به درازا میکشید؛ ازاینرو ذیل چند مدخل اصلی کوشیدیم نابسندگی این تصحیح را یادآور شویم. نگارنده امیدوار است این مقاله بتواند موجب دقت بیشتر مصححانِ متون ارزشمند ادب فارسی و نیز انگیزهای برای ویراست مجدد تصحیح تاریخ بیهقی ازسوی مصححان آن شود. پینوشتها
بعضی جاها توضیح فیاض را نیاوردهاند؛ ازجمله: توضیح فیاض در پانوشت 3 ص 76 در بارة «دانستند» (نک: بیهقی، 1356، ص. 76) توضیح فیاض در پانوشت 4، ص. 307 دربارة احتمال «نکتهیی و نادرهیی» (نک: بیهقی، 1356، ص. 307) حدس فیاض در پانوشت 2 ص 369 دربارة «شاید باسکند اوستاد» بوده (نک: بیهقی، 1356، ص. 369) و از همه مهمتر در یک جا پس از دادن نسخهبدلها نوشتهاند:«با این ضبط و به رغم توضیح فیاض معنا روشن است و گویا اشاره است به نامهای که قدرخان در پاسخ نامة مسعود نوشته است، هرچند ذکر آن در این کتاب نیامده است» (بیهقی، 1401، ص. 213. پانوشت 3). با این توضیح خواننده میپندارد مصححان موفق به کشف نکتهیی شدهاند که فیاض از آن غافل بوده؛ اما با رجوع به فیاض (نک: بیهقی، 1356، ص. 280، پانوشت 2) روشن میشود که این توضیح فیاض است: «شاید "چنان نبشت" اشاره به نامهیی است که خان به مسعود نوشته بوده است، اما از آن در این کتاب ذکری نیست».
«و آن دو خامل ذکر کممایه فریفته شدند» (بیهقی، 1401، ص. 215)
«وخداوند به سعادت به بلخ بنشیند و مایهدار باشد» (بیهقی، 1401، ص. 565)
| ||||||||||
مراجع | ||||||||||
آدینه کلات، فرامر، و ساکت، سلمان (1390). نقد و بررسی تصحیح جدید تاریخ بیهقی. جستارهای نوین ادبی، 44(1)، 149-177. https://doi.org/10.22067/jls.v44i1.11688
بیهقى، ابوالفضل (1356). تاریخ بیهقى (علیاکبر فیاض، مصحح، چاپ دوم). دانشگاه فردوسی.
بیهقى، ابوالفضل (1388). تاریخ بیهقى (محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی، مصحح، چاپ اول). سخن.
بیهقى، ابوالفضل (1401). تاریخ بیهقى با تجدید نظر و افزودهها و اصلاحات کامل (محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی، مصحح، چاپ ششم). سخن.
رستگاری، رضا (1395). نقدی بر تصحیح یاحقی _ سیدی از تاریخ بیهقی. آینه میراث، 14(1)، 207-231.
سنایی، مجدود بن آدم (1385). دیوان حکیم ابوالمجد مجدود بن آدم سنائی (به اهنمام محمدتقی مدرس رضوی). سنائی.
سیدقاسم، لیلا (1392). نقد نسخ تاریخ بیهقی با تکیه بر آرایش واژگانی و اقتضای حال. جستارهای نوین ادبی، 46(4)، 135-148. https://doi.org/10.22067/jls.v46i4.24194
فرخی سیستانی، علی بن جولوغ (1371). دیوان حکیم فرخی سیستانی (به کوشش محمد دبیرسیاقی). زوار.
انوری، حسن (1381). فرهنگ بزرگ سخن. سخن.
محمدی، یدالله، و پارسا، سید احمد (1399). بررسی صحت ضبط سرودههای فارسی تاریخ بیهقی در دو تصحیح فیاض و یاحقی ـ سیدی. متن شناسی ادب فارسی، 12(3)، 19-47.
محمدی، یدالله، و سیداحمد، پارسا (1400). نقد و بررسی وزن سرودههای فارسی تاریخ بیهقی در تصحیح یاحقی- سیدی. پژوهشنامة انتقادی متون و برنامههای علوم انسانی، 9، 431-453.
معزی، محمد بن عبدالملک (1318). دیوان امیرمعزی (به اهتمام عباس اقبال). کتابفروشی اسلامیه.
منشی، ابوالمعالی نصرالله (1362). کلیله و دمنه (مجتبی مینوی، مصحح). دانشگاه تهران.
مولانا، جلالالدین (1375). کلیات دیوان شمس (بدیعالزمان فروزانفر، مصحح). راد.
نظامی عروضی، احمد بن عمر (1388). چهار مقاله و تعلیقات (محمد قزوینی و محمد معین، مصحح). معین. | ||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 92 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 23 |