تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,686 |
تعداد مقالات | 13,791 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,417,393 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,800,882 |
فرهنگ شیرخانی یا زبدة الفوائد معرفی، بررسی و نقد اصول فرهنگنویسی در آن | |||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | |||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 16، شماره 4 - شماره پیاپی 64، دی 1403، صفحه 97-116 اصل مقاله (1.65 M) | |||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2024.140778.2337 | |||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||
تهمینه عطائی کچوئی* | |||||||||||||||||||
عضو هیئت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تهران، ایران | |||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||
زبدة الفوائد معروف به فرهنگ شیرخانی کتابی در لغت فارسی است که شیرخان برمزید سور آن را در اواسط قرن دهم هجری و در شبهقارۀ هند تألیف کرده است. این فرهنگ لغت برای فهم زبان شعر و دشواریهای اشعار شاعران تدوین شده است و گاه مستند به شواهد شعری و توضیحاتی پیرامون اشعار شاعران است. تدوین کتاب بهصورتِ تقسیم آن به باب و فصل است؛ یعنی حرف اول کلمات باب و حرف آخر آن فصل قرار داده شده است. زبدة الفوائد بیست و هشت باب دارد. ترتیب الفبایی در حروف میانیِ واژۀ مدخل رعایت نشده است و همین امر از سهولت استفاده از آن کاسته است. مدخلهای کتاب مشتمل بر سرمدخل (لغات، اعلام، انواع ترکیب، مصراع، بیت)، تلفظ، تعریف و شاهد شعری است. فرهنگ شیرخانی گذشته از فوائد زبانی بهدلیلِ اطلاعات ادبی مندرج در آن دربارۀ شروح متون ادبی و فرهنگهای لغت رایج در عصر خود اهمیت ویژهای دارد. این فرهنگ لغت تاکنون منتشر نشده، اما چند نسخۀ خطی از آن شناخته شده است. | |||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||
فرهنگ شیرخانی؛ زبدة الفوائد؛ شیرخان برمزید سور؛ اصول فرهنگنویسی | |||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||
مقدمه از گذشته گردآوری واژگان دشوار احتمالاً بهمنظور فهم بهتر متون ادبی توجه بعضی ادبا و شاعران را به خود جلب کرده است. فرهنگ قطران تبریزی، شاعر قرن پنجم، قدیمیترین فرهنگ لغت فارسی به فارسی است که در متون کهن از آن سخن به میان آمده است (رک: صادقی، 1393، ص.63). پس از آن، فرهنگهای لغت دیگری پدید آمد؛ ازجمله: لغت فُرس اسدی طوسی (متوفی: 465ق)، مجموعة الفُرس ابوالاعلاء جاروتی (احتمالاً زنده در نیمۀ اول قرن هشتم)، مجمع الفُرس سروری (تحریر دوم: 1028ق) و … . جریان فرهنگنویسی از قرن هفتم در شبهقاره قوّت بیشتری گرفت و فرهنگهای پرشماری تا دوران معاصر در آنجا تألیف شد: فرهنگ قوّاس (تألیف احتمالاً قبل از 699ق)، دستور الأفاضل فی لغات الفضائل (تألیف 743ق)، بحر الفضائل محمد بن قوام (تألیف 795ق)، لسان الشُّعرای عاشق (تألیف 800ق)، ادات الفُضلا از قاضیخان بدر محمد دهلوی (تألیف 822ق)، زفان گویا (تألیف حدود837ق)، شرفنامۀ منیری (تألیف 878ق)، مؤیّد الفُضلا از محمد بن لاد دهلوی (تألیف 925ق)، تحفة الأحباب از حافظ سلطانعلی اَوبَهی (نیمۀ اول قرن دهم)، مدار الأفاضل از اللّه داد فیضی (تألیف 1001ق)، فرهنگ جهانگیری از حسن اِنجو شیرازی (تحریر نخست: 1017ق، تحریر دوم: 1032ق)، فرهنگ رشیدی از عبدالرشید تَتَّوی (تألیف 1064ق)، برهان قاطع از محمدحسین بن خلف تبریزی (تألیف 1062ق)، غیاث اللغات از محمد غیاثالدین رامپوری (تألیف 1242ق( (نیز رک: صادقی، 1392، ص. 91-96). زبدة الفوائد، معروف به فرهنگ شیرخانی، تألیف شیرخانِ برمزید سور یکی از این فرهنگهاست که در نیمۀ قرن دهم و در اوج رواج فرهنگنویسی در شبهقاره تألیف شد. در این فرهنگ که تاکنون منتشر نشده است، گذشته از فوائد زبانی، اطلاعات ارزشمند ادبی دیگری نیز درج است. در متن حاضر پس از مرور کوتاهی بر نقد و بررسی پیشینۀ مطالعات دربارۀ فرهنگ شیرخانی، اطلاعات تازهای از شیرخان برمزید سور ارائه خواهد شد. پس از معرفی آثار دیگر او، از زمان و سبب تألیف فرهنگ شیرخانی سخن گفته میشود. در ادامه، با توضیح ساختار کتاب و ارزشهای ادبی گوناگون آن، منابع مؤلف ذکر میشود و فرهنگ شیرخانی از جهات گوناگون ارزیابی خواهد شد. مأخذ اصلی ما در پژوهش کنونی دستنوشتهای از آن به شمارۀ 3717 در کتابخانۀ آستان قدس رضوی است. پیشینۀ پژوهش ویلهلم پرچ در فهرست نسخ خطی برلین (Pertsch, 1888, p. 191) و سپس هرمان اته در فهرست نسخ خطی بادلیان نخستین کسانی هستند که دستنوشتهای از فرهنگ شیرخانی را بهکوتاهی معرفی کردند (Ethe, 1889, p.1007). سرورخانِ گویا (1312) در مقالهای با عنوان «فرهنگ فارسی موسوم به زبدة الفوائد» این کتاب را بهاختصار شناساند و عین مقدمۀ مؤلف را براساسِ نسخهای متعلق به قاری عبداللّه خان (مشتمل بر 968 صفحه) بهتمامی منتشر کرد. پس از او ابنیوسف شیرازی در فهرست مدرسۀ سپهسالار (ابنیوسف شیرازی، 1316، ص. 209-211). فرهنگ شیرخانی را بهایجاز توصیف کرد و نام مؤلف آن را بهخطا بشیرخان خواند و این کتاب را متعلق به قرن یازدهم دانست. سپس نذیر احمد، ادیب و دانشمند هندی، در مقالۀ «فرهنگ شیرخانی و نویسندۀ آن» به زبان اردو اطلاعات تازهای دربارۀ مؤلف فرهنگ شیرخانی و پدر او به دست داد (رک: نذیر احمد، 1402، ص. 89-102). اطلاعات نذیر احمد دربارۀ متن فرهنگ شیرخانی مبتنی بر گفتههای نسخهشناسان و فهرستنویسان نسخ خطی بود و ازآنجاکه به دستنوشتهای از زبدة الفوائد یا فرهنگ شیرخانی دسترسی نداشت، معرفی کامل و دقیقی از این کتاب ارائه نمیدهد. مقالۀ «فرهنگ شیرخانی» در دانشنامۀ ادب فارسی در شبهقاره نیز هیچ اطلاعی از احوال و زندگی مؤلف به دست نمیدهد (رک: حجتی، 1380، ج. 4/1960-1961). عطائی (1397) در مقالۀ «بعضی فواید فرهنگ شیرخانی» برخی وجوه اهمیت فرهنگ شیرخانی را بررسی کرده است. میلاد علیدادی و بابک توکلی (1398) نیز پایاننامههای کارشناسی ارشد خود را به تصحیح فرهنگ شیرخانی اختصاص دادهاند که تاکنون منتشر نشدهاند. اخیراً یحیی کاردگر و علی سلیمانی (1401) در مقالهای با عنوان «زبدة الفوائد، فرهنگی گمنام در تاریخ فرهنگنویسی فارسی» این کتاب را معرفی کردهاند. نویسندگان در معرفی شیرخان برمزید سور و سخن دربارۀ دوران حیات او از مقالۀ نذیر احمد و نقد و بررسی آرای ابنیوسف شیرازی غفلت ورزیدهاند. بعضی دریافتهای ایشان از مقدمۀ مؤلف نیز نادرست است. برای نمونه، از گفتۀ شیرخان چنین برمیآید که نه به میل باطنی، بلکه «چار و ناچار» عزم همراهی عمو و پدر میکند (کاردگر و سلیمانی، 1401، ص. 5). گاه خطاخوانیهایی نیز در متن مشهود است: «در ضمن این مدت از شعرخوانی و شعر گوشی (!) [اصل: شعر گویی] و … خود را معاف نداشته است» (کاردگر و سلیمانی، 1401، ص. 5). «نام این مجموعه زبدة الفواید نهاده شد عرف شیرخان (!) [اصل: شیرخانی] زیراکه [اصل: چراکه] این زبده و خلاصه به هر طرزی است» (کاردگر و سلیمانی، 1401، ص. 8). در مقالۀ پیشگفته، ابهامات دربارۀ تمایز زبدة الفوائد (فرهنگ شیرخانی) با فوائد الصنایع و تفاوت فرهنگ شیرخانی با خلاصۀ آن همچنان پابرجاست. علاوهبراین، اصول و شیوۀ تألیف این فرهنگ، از نوع مدخلگزینی، شیوۀ تعریفنگاری و تلفظ لغات تا معرفی دقیق منابع به پژوهش و بررسی دقیقتری نیازمند است. روش پژوهش نویسنده پس از تهیۀ تصاویر نسخِ خطیِ فرهنگِ شیرخانی (نسخۀ شمارۀ 3717 آستان قدس رضوی؛ نسخۀ شمارۀ 8242 کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران) نسخهها را از آغاز تا پایان بررسی کرد. سپس به روش توصیفی تحلیلی شیوۀ فرهنگنگاری، مدخلگزینی، تعریفنگاری و نوع ضبط تلفظ کلمات در فرهنگ شیرخانی را نقد کرد. علاوهبراین، با بررسی منابع، و با استفاده از مقدّمۀ کتاب، مولّف و آثار دیگر او را معرّفی و آرای شیرخان برمزید سور دربابِ فرهنگهای لغت رایج در عصر او را منعکس کرد و سرانجام رابطۀ این کتاب را با فرهنگهای دیگر نشان داد. معرفی مؤلف و زمان و سبب تألیف فرهنگ شیرخانی همۀ اطلاعات ما از نام و شرح زندگی شیرخان برمزید سور برگرفته از مقدمۀ فرهنگ شیرخانی است. در این مقدمه او خود را «شیرخان برمزید سور» (شیرخان، 1058ق، 1پ) معرفی میکند. «برمزید» نامی غیرمعمول در میان مسلمانان است. نذیر احمد «برمزید سور» را پدر شیرخان و سردار افغان عصر شیرشاه (حکومت: 952ق – 943ق) پدر اسلامشاه (حکومت: 961ق – 952ق) دانسته است. بهگفتۀ او، این نام در میان افغانها و ترکها رواج داشته است و آنها چندین سردار با اسامی «مزید» و «برمزید» داشتهاند (رک: نذیر احمد، 1402، ص. 90-91). ازنظرِ بعضی از پژوهشگران دیگر نیز «برمزید» نشانۀ منزلت اجتماعی بوده است؛ بهسببِ آنکه این عنوان منحصراً به نجیبزادگان طبقۀ حاکم افغان اعطا میشده است (Hadi, 1995, p. 566). جای شگفتی است که بعضی محققان از عبارت «میگوید بندۀ بیبضاعت و فقیر بیاستطاعت الراجی الی ربّ الرشید الملقّب بشیرخان برمزید سور» (شیرخان، 1058ق، 1پ) نام مؤلف را بشیرخان دریافتهاند و کتاب او را فرهنگ بشیرخانی معرفی کردهاند (ابنیوسف شیرازی، 1316، ج. 2/210). بنابر مقدمۀ پیشگفته، او در جوانی بهمدتِ سه سال در دهلی به آموختن علوم روز ازجمله صرف و نحو، فقه و منطق و تفسیر و حدیث مشغول بود. درعینحال، لحظهای از اشتغال به شعر و شاعری و شرح دیوان شاعران غافل نبود، چنانکه مطالعه و شرح ابیات دشوار آثار نظامی (مخزنالاسرار، هفتپیکر و اسکندرنامه)، دیوان خاقانی و دیوان حافظ را نزد شیخ محمد دهلوی گذراند. سپس با پدر و عمّ خود از دهلی بهجانبِ ماندو رفت و در آنجا به خدمت قاضی ابراهیم ماندوی رسید. قاضی در این دیدار شیرخان را «خانزاده» خطاب میکرد (رک: شیرخان، 1058ق، 2ر) که از موقعیت اجتماعی خاندان او حکایت داشت. اقامت او در ماندو نیز دیری نپایید و پس از گذار به چند شهر دیگر و مدتی اقامت در آنجا و دیدار با شیخ نظام فارسی ملاعلی، استاد افلاک و نجوم، پس از ده سال دوباره به دهلی بازگشت (رک: شیرخان، 1058ق، 2ر-4پ) در دهلی بود که «خبر موحشۀ المانگیز و حادثۀ واقعۀ وحشتآمیز» (رک: شیرخان، 1058ق، 5ر) پدر خود را شنید. برای دلجویی والده و بستگان، خود را به آگره رساند و بعد از آن در خدمت یکی از صوفیان عصر، شیخ حسین از فرزندان یحیی بختیار، به ریاضت و تزکیه و تصفیۀ باطن مشغول شد. دربارۀ زمان تألیف فرهنگ شیرخانی نظر قاطعی نمیتوان داد. بنابر دستنوشتهای از آن (نسخۀ شمارۀ 3717 آستان قدس رضوی) در «سنۀ خمس و خمسین و تسعمأیۀ (955ق)» (شیرخان، 1058ق، 8پ) به اتمام رسیده است؛ اما بنابر نسخۀ بادلیان آکسفورد تاریخ تدوین فرهنگ بین سالهای 955-959ق است (Ethe, 1889, p. 1007). شیرخان، چنانکه خود میگوید، به مطالعه و گردآوری دیوان شاعران و شروح آنها و فرهنگهای لغت علاقه داشت (رک: شیرخان، 1058ق، 4ر-5پ)و در سبب تألیف این فرهنگ میگوید: بعضی از «دوستان با فرهنگ» (شیرخان، 1058ق، 5ر) که در خواندن اشعار متقدمان و متأخران مانند عنصری، انوری، خاقانی، نظامی (مخزنالاسرار و شرفنامه)، سعدی (بوستان و گلستان)، حافظ، قاسم انوار، منصور شیرازی تا آصفی و هلالی عاجز و درمانده بودند، از من درخواستند تا برای رفع ابهامات و حل مشکلات آنها فرهنگی بنویسم (رک: شیرخان، 1058ق، 5ر-5پ) و چون فرهنگی که من تألیف کردم، «زبده و خلاصۀ هر طرزی است» (شیرخان، 1058ق، 9ر)، آن را زبدة الفوائد نامیدم «عُرِف شیرخانی» (شیرخان، 1058ق، 9ر). آنگونه که از سخن او در ذکر نام کتاب برمیآید، از همان زمان تألیف، این کتاب به «فرهنگ شیرخانی» معروف شده است. در آن عصر، فرهنگهای متعدد و گوناگون در اختیار علاقهمندان زبان و شعر فارسی بوده است و بهنظرِ مؤلف این فرهنگ با آثار دیگر تفاوت بسیاری دارد و او در تنظیم این کتاب ملاحظاتی را درنظر داشته است: نخست، طرح ابیات دشوار از شاعران قدیم تا عصر مؤلف، همراه با شرح آنها؛ دوم، آمیختن لغات فارسی و غیرفارسی برای سهولت مراجعه؛ سوم، چشمپوشی از ذکر بسیاری از لغات و اصطلاحاتی که در فرهنگهای دیگر آمده است؛ چهارم، دقت و احتیاط در شناخت کلمات مصحّف و یافتن صورت درست آنها و پنجم، آوردن مصراع و نیممصرع مشکل در جایگاه مدخل (رک: شیرخان، 1058ق، 8ر-8پ). دیگر آثار شیرخان برمزید سور و معرفی نسخههای خطی فرهنگ شیرخانی 1) فوائد الصنایع: در موضوعات متنوعی از اطلاعات ادبی که بهنظرِ مؤلف، شاعران به دانستن آنها نیازمندند. مؤلف در مقدمۀ فرهنگ شیرخانی (زبدة الفوائد) میگوید که او «کتابی دیگر نوشته و او را فواید الصنایع [اصل: مواید الصنایع؛ برای اطلاع در این باره، رک: (Ethe, 1889, p. 1007)] نام نهاده» است؛ شامل آنچه که «از حروف پارسی و فارسی در شعر میآید و نسبتهای هریک جانوران و کواکب و نباتات که درک آن شاعر را واجب است»، بهعلاوۀ «عروض و قافیه و معما و اصطلاحات و صنایع و آنچه لواحق شعر است از کلی و جزئی در آن ثبت نموده»؛ چون «این مختصر [زبدة الفوائد]» گنجایش آن را نداشته است (رک: شیرخان، 1058ق، 9پ)؛ بنابراین، زبدة الفوائد برای فهم بهتر علاقهمندان به شعر شاعران متقدم و فوائد الصنایع برای آگاهی شاعران از دقایق شعر نوشته شده است. عناوین دو کتاب احتمالاً موجب شده است که بعضی محققان «زبدة الفوائد» را خلاصۀ «فوائد الصنایع» بدانند (نیز رک: Ethe, 1889, p. 1007؛ داعیالاسلام، 1362، ج. 5/13؛ نذیر احمد، 1402، ص. 101؛ شهریار نقوی، 1341، ص. 75؛ حجتی، 1380، ج. 4/1960). 2) خلاصۀ فرهنگ شیرخانی: در کتابخانههای ایران و اروپا نسخههایی از کتابی دیگر از شیرخان موجود است که آن را خلاصۀ فرهنگ شیرخانی یا خلاصۀ زبدة الفوائد دانستهاند (رک: Ethe, 1993, V. 1/1340; Ethe, 1889, p.1008؛ نیز رک: داعیالاسلام، 1362، ج. 5/13؛ نذیر احمد، 1402، ص. 101؛ شهریار نقوی، 1341، ص. 75؛ دبیرسیاقی، 1375، 86؛ حجتی، 1380، ج. 4/1960). این خلاصه با زبدة الفوائد در فصول کتاب، شمار مدخلها، نوع توضیحات و عرضۀ شواهد تفاوتهای چشمگیری دارد؛ برای نمونه، در خلاصه در باب «ث»، فصلهای «طاء، عین، فاء، قاف، میم» نیامده است (رک: شیرخانی، 1072ق، 50ر-50پ). بررسی باب «شین» فصل «هـ» در دو کتاب نیز نشان میدهد که تنها بیست و سه مدخل در دو کتاب مشترک است، هفتاد و شش واژه در فرهنگ شیرخانی آمده است که در خلاصه نیست و چهار مدخل هم در خلاصه آمده که در فرهنگ شیرخانی ذکر نشده است. در توضیح مدخلها نیز در آن دو تفاوتهایی هست و حتی در مواردی خلاصه با تفصیل بیشتری مطالب را طرح کرده است؛ برای مثال در فرهنگ شیرخانی ذیل «ثلاثۀ غسّاله» اینگونه آمده است: «لفظ مرکّب، سه پیالۀ پیاپی که مُزیل کدورات و غم بود، و در زفان گویا شرابی که سر بار [ظ: سه بار] چکانند نوشته؛ خواجه حافظ: ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود/ وین بحث با ثلاثۀ غسّاله میرود» (شیرخان، 1058ق، 82ر)؛ اما ذیل همان مدخل در خلاصه، نسخۀ محفوظ در کتابخانۀ دانشگاه تهران، به شمارۀ 8242 مورخ شوال 1072ق، میخوانیم: «لفظ مرکّب، سه پیالۀ می که حکما در اول صبح میخوردهاند که مُزیل کدورات و غم بود، چه اخلاط فاسده و مواد ردیئه را شستوشوی میدهد و پنج پیالۀ دیگر میزدهاند بعد از طعام و آن را خمسۀ هاضمه گویند و هفت پیالۀ دیگر وقت خوابیدن مینوشیدهاند و آن را سبعۀ نائمه میخواندهاند و هریک از اینها را اهل تحقیق معانی باریک و دقیق بیان کردهاند. خواجه حافظ فرماید: ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود/ وین بحث با ثلاثۀ غسّاله میرود» (شیرخان، 1072ق، 50پ). شواهد مدخلها نیز متفاوتاند؛ بعضی مدخلها که در فرهنگ شیرخانی بدون شاهد آمده است، در خلاصه شاهد دارد؛ برای نمونه بیتی از گرشاسپنامه ذیل «شولک»؛ ابیاتی از عرفی (متوفّی: 999ق) ذیل «عبهر» (شیرخان، 1072ق، 132پ) و «زنخ زد» (شیرخان، 1072ق، 90ر)، از فیضی (متوفّی: 1004ق) ذیل «پرچم» (شیرخان، 1072ق، 34پ)، و از زلالی (متوفّی: 1024ق) ذیل «طامات» (شیرخان، 1072ق، 126پ) نقل شده است. ملاحظۀ این شواهد جدید بعضی محققان را به خطا انداخته است و گمان کردهاند که فرهنگ شیرخانی در قرن یازدهم تألیف شده است (رک: ابنیوسف شیرازی، 1316، ج. 2/210؛ نیز نفیسی، 1337، ص. 138؛ آقابزرگ طهرانی، 1355، ج. 16/193)؛ درحالیکه احتمالاً در قرن یازدهم با حذفها و تبدیلهایی این خلاصه را از فرهنگ شیرخانی فراهم آورده و این شواهد را هم برآن افزودهاند. 3) آنگونه که در مقدمۀ فرهنگ شیرخانی اشاره شده، مؤلف شعر هم میگفته است (رک: شیرخان، 1058ق، 2ر) و بنابر ترقیمۀ نسخۀ فرهنگ شیرخانی در ایندیا آفیس عنوان «ملکالشعرا» برای او به کار رفته است (Ethe, 1903, V. 1/1340)؛ اما ظاهراً شعری از او در دست نیست. تاکنون از فرهنگ شیرخانی و مختصر آن چند نسخه شناخته شده است:
همچنین، از مختصر فرهنگ شیرخانی نیز نسخههای خطی متعددی در برلین، لندن، انجمن آسیایی بنگال، کلکته، اسلامآباد، کراچی، مدرسۀ سپهسالار و دانشگاه تهران موجود است. (برای اطلاعات بیشتر رک: Pertsch, 1888, p. 191; Ethe, 1903, V. 1/1340; Ashraf, 1972, V. 2/1460; Ivanow, 1926, p. 675; Storey, 1984, V. 3/20) و نیز رک: ابنیوسف شیرازی، 1316، ج. 2/210؛ مارشال، 1390، ص. 343؛ منزوی، 1350، ج. 3/1931؛ درایتی، 1389، ج. 5/1226؛ درایتی، 1390، ج. 7/647). مآخذ فرهنگ شیرخانی گویی شیرخان میخواسته با زبدة الفوائد [: گزیدۀ بهرهها، گزیدۀ بهرههای کتابهای دیگر] کتاب جامعی تألیف کند و در آن خلاصهای از همۀ فرهنگهایی بیاورد که خود میشناخته است؛ ازاینرو، ضمن تألیف و ازجمله در مقدمه تصریح کرده است که در تألیف آن از فرهنگهای لغت متعدد و شرح چند دیوان بهره برده است؛ ازجمله: فرهنگ نصیر طوسی، فرهنگ قوّاس، دیوان ادب امیر واحدی کرمانی، لسانالشعرا، قنیة الطالبین، زفان گویا، فرهنگ اسدی طوسی، فرهنگ شمس، فرهنگ مؤیّد الفضائل فقیه عماد، دستور الافاضل، مواید الفوائد، ادات الفُضلا، شرفنامه عرف ابراهیم شاهی، مقدّمة الاصطلاح شیخ محمد شادیآبادی، الاصطلاح الشعرا، مؤیّد الفُضلا شیخ لاد بهاری، رسالۀ صغیر نصیر طوسی، تاج الاسامی، مصادر، سراج، کنز اللغة، دیوان الادب، اجمال الحسینی، یک جلد قاموس [؟]، … هشت شرح مخزنالاسرار، سه شرح دیوان خاقانی و سه شرح اسکندرنامه (رک: شیرخان، 1058ق، 7ر). شرفنامۀ منیری یکی از مهمترین منابع فرهنگ شیرخانی است. در بعضی موارد تعریف و توضیح و شاهد مدخل برابر شرفنامه است. در شماری از مدخلها شواهد شعری که در آن آمده، متفاوت با شرفنامه است و از آثار نظامی، خاقانی و حافظ گرفته شده است؛ برای مثال در شرفنامه ذیل «اکدش» (فاروقی، 1386، ج. 1/67) دو شاهد از خسرو و شیرین و سلمان ذکر شده و در فرهنگ شیرخانی (شیرخان، 1058ق، 26ر) بهجای آن دو بیتی از مخزنالاسرار آمده است. گاه این فرهنگ برای واژههایی که در شرفنامه (فاروقی، 1386، ج. 1/252) شاهد ندارد نیز شاهد آورده است؛ برای مثال ذیل پایماچان (شیرخان، 1058ق، 61پ) از خاقانی شاهدی آمده است. علاوهبراین، در ذیل مدخلها گاه از کتب دیگری نیز نام برده شده است؛ مانند الاصطلاح اسدی ذیل «ترک فلک» (شیرخان، 1058ق، 74ر)، «پوستین به گازر» (شیرخان، 1058ق، 52ر) و «روغن سبز» (شیرخان، 1058ق، 158پ)؛ عجایب الغرایب ذیل «تنین» (شیرخان، 1058ق، 76پ) و «سریر» (شیرخان، 1058ق، 191ر)؛ عجایب البلدان ذیل «رمله» (شیرخان، 1058ق، 67پ)، «زقوم» (شیرخان، 1058ق، 176ر)، «سراندیب» (شیرخان، 1058ق، 183پ)، «صین» (شیرخان، 1058ق، 250ر)، «طیب القلب» (شیرخان، 1058ق، 258پ)، «عودالصلیب» (شیرخان، 1058ق، 273پ)، «عنبر»(شیرخان، 1058ق، 278ر)، «عقیق» (شیرخان، 1058ق، 282پ)، «عمان» (شیرخان، 1058ق، 287پ)، «قاف» (شیرخان، 1058ق، 339ر)، «موصل» (شیرخان، 1058ق، 2440ر)، «لهنۀ جانگزا» (شیرخان، 1058ق، 390پ) و «مرج» (شیرخان، 1058ق، 410پ)؛ نزهة الارواح ذیل «آسیب» (شیرخان، 1058ق، 11پ)؛ عشیقۀ امیرخسرو ذیل «انجموش» (شیرخان، 1058ق، 27ر)؛ عجایب البر و البحر ذیل «بهشت عدن» (شیرخان، 1058ق، 62پ)؛ تحفه ذیل «قطر» (شیرخان، 1058ق، 334پ)؛ کبیر اللغة ذیل «جّرار» (شیرخان، 1058ق، 88ر)، تفسیر کبیر ذیل «از بیم چنگزدن ابدال به مصحف» (شیرخان، 1058ق، 30ر)، «رقیم» (شیرخان، 1058ق، 163پ)، «سلوی» (شیرخان، 1058ق، 213ر)؛ فرهنگنامۀ قاضی دهلوی ذیل «انک» (شیرخان، 1058ق، 32پ)؛ الاصطلاح اسحاقیه (اصطلاح ابواسحاق) ذیل «چار جمال» (شیرخان، 1058ق، 95ر)، «دارنکبه» (شیرخان، 1058ق، 150ر)، «سیاه» (شیرخان، 1058ق، 182ر) و «عجوزۀ فرتوت» (شیرخان، 1058ق، 274ر)؛ تاریخ غزنی ذیل «دقیقی» (شیرخان، 1058ق، 151ر)؛ عجایبنامه ذیل «جاجرمیه» (شیرخان، 1058ق، 101پ)؛ الفوائد نصیرخان ذیل «سام ابرص» (شیرخان، 1058ق، 196پ)، شمس العلوم ذیل «شقه» (شیرخان، 1058ق، 236پ)؛ دستور الاخوان ذیل «کوربیخ» (شیرخان، 1058ق، 355پ)؛ جزئیات [و] کلیات ذیل «ماهی رایات شه» (شیرخان، 1058ق، 456پ)؛ تاج المآثر ذیل «کله سائلی» (شیرخان، 1058ق، 388پ) [ظاهراً مؤلف تاج المآثر را در اختیار نداشته و تنها بواسطۀ شرفنامه از آن مطلبی نقل کرده است]؛ پندنامه ذیل «نخ» (شیرخان، 1058ق، 465ر)؛ شاه و گدا ذیل «هفته» (شیرخان، 1058ق، 512پ) و «یکدانه» (شیرخان، 1058ق، 523ر)؛ تحفة الاحرار ذیل «ورق باد» (شیرخان، 1058ق، 490). شمار بسیاری از اقوال اشخاص نقل شده است که گویا مؤلف از آثار آنان استفاده کرده است: امیرشهابالدین حکیم کرمانی (رک: فاروقی، 1385، ص. 18؛ صادقی، 1391، ص. 227) ذیل «ارجل» (شیرخان، 1058ق، 34ر)، «ایاغ» (شیرخان، 1058ق، 28پ)، «باد یمانی» (شیرخان، 1058ق، 66)، «جان من و جان شما» (شیرخان، 1058ق، 83ر)، «چنبر جهاند چو مار» (شیرخان، 1058ق، 90ر)، «سروناز» (شیرخان، 1058ق، 194پ)، «سرمه در شراب انداختن» (شیرخان، 1058ق، 207ر)، «سنجر» (شیرخان، 1058ق، 192پ)، «شبکوک» (شیرخان، 1058ق، 227پ)، «شمعی» (شیرخان، 1058ق، 239ر)، «گنج باداورد» (شیرخان، 1058ق، 357ر)، «کناغ» (شیرخان، 1058ق، 366ر)، «کوه لبنان» (شیرخان، 1058ق، 375پ)، «لوک» (شیرخان، 1058ق، 397ر)؛ واحدالدین/ اوحدالدین کرمانی (رک: فاروقی، 1385، ص. 12؛ صادقی، 1391، ص. 227) با القاب «امیر» و «شیخ» ذیل «ارجل» (شیرخان، 1058ق، 34ر)، «بهار» (شیرخان، 1058ق، 50پ)، «جگربند» (شیرخان، 1058ق، 87پ)، «شبی» (شیرخان، 1058ق، 238پ)، «یافته» (شیرخان، 1058ق، 522ر)، «میان لاغر» (شیرخان، 1058ق، 423ر)، «خطاء» (شیرخان، 1058ق، 15پ)، «شالهنگ» (شیرخان، 1058ق، 228پ)، «غالیه در دامن سنبل کند» (شیرخان، 1058ق، 298پ)؛ شیخ محمد خضری [اصل: حصیری؛ متن برابر خلاصۀ فرهنگ شیرخانی] ذیل «محابا» (شیرخان، 1058ق، 402پ) و «زره مو» (شیرخان، 1058ق، 178ر). فهرستنویس کتابخانۀ مدرسۀ سپهسالار، شیخ محمد خضری را خضری خوانساری یا خضری لاری شناسایی کرده است که هر دو از شاعران ملازم امامقلیخان، حاکم فارس (قرن یازدهم) بودهاند؛ درنتیجه، این فرهنگ را تألیف قرن یازدهم دانسته است (رک: ابنیوسف شیرازی، 1316، ج. 2/210). البته هیچکدام از این دو تن با شیخ محمد خضری مطابق نیست؛ زیرا در مؤیّد الفُضلا (تألیف 925ق) که تألیفش دو دهه پیش از فرهنگ شیرخانی بوده است، از شیخ محمد خضری با عنوان «شیخ محمد خضری شیرازی» و «استاد العلامۀ شیخ محمد خضری» ذیل بعضی مدخلها مانند «رودگان»، «چاربرد»، «چال»، «جگیجگی» اقوالی یاد شده است (نیز رک: نذیر احمد، 1402، ص. 97). اصولِ فرهنگنویسی در فرهنگ شیرخانی مدخلها در فرهنگ شیرخانی بهترتیبِ حروف الفبا تنظیم شدهاند و تدوین کتاب بهصورتِ تقسیم باب و فصل است؛ یعنی حرف اول کلمات را باب و حرف آخر آن را فصل قرار داده است. این فرهنگ 28 باب دارد و حروف فارسی «پ»، «چ»، «ژ» و «گ» در ضمنِ باب «ب»، «ج» «ز» و «ک» آمدهاند. همچنین، ترتیب الفبایی در حروف میانیِ واژۀ مدخل رعایت نشده است و همین امر از سهولت استفادۀ از آن میکاهد. مدخلهای کتاب شامل سرمدخل، تلفظ، معنی یا تعریف و شاهد هستند. سرمدخلها شامل لغات فارسی و عربی و ترکی، اسامی اعلام، ترکیبات کنایی و استعاری و وصفی، گاه بخشی از یک مصراع، مصراع فارسی و عربی و حتی بیت فارسی و عربی است. ترکیب کنایی مانند: آب در جوی تست [بهجای آب در جوی کسی بودن] (شیرخان، 1058ق، 14پ)، پنبه از گوش به در کردن (شیرخان، 1058ق، 61پ)، بیضه در کلاه شکستن (شیرخان، 1058ق، 62ر)، بخیه در روی کار افکندن (شیرخان، 1058ق، 62پ)، پیش پای به چراغ دیدن (شیرخان، 1058ق، 62پ)، پای مرغ پیش آوردن (شیرخان، 1058ق، 61پ). ترکیب استعاری مانند: این گوژپشت (فلک اول) (شیرخان، 1058ق، 14پ)، آتش هفت اژدها (کواکب سبعه) (شیرخان، 1058ق، 11ر)، آتشین مار (آه مظلومان) (شیرخان، 1058ق، 23پ)، این نُه دبیر (نُه فلک) (شیرخان، 1058ق، 23پ)، افعی قربان (کمان) (شیرخان، 1058ق، 40پ). ترکیب وصفی مانند: آبای علوی (شیرخان، 1058ق، 43پ)، آینۀ سکندری (شیرخان، 1058ق، 44ر)، امّهات سفلی (شیرخان، 1058ق، 44ر). بخشی از یک مصراع مانند: «باد هرزۀ دزدان» (شیرخان، 1058ق، 62ر) بخشی از «به چارپاره زنگی به باد هرزه دزد» (رک: خاقانی شروانی، 1382، ص. 54)، «سر حقّه باز کرد» (شیرخان، 1058ق، 189پ) بخشی از «صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد» (رک: حافظ، 1362، ص. 274)، «رواق منظر چشم» (شیرخان، 1058ق، 164ر) بخشی از «رواق منظر چشم من آستانۀ تست» (رک: حافظ، 1362، ص. 86)، «سواد لوح بینش» (شیرخان، 1058ق، 196ر) بخشی از «سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم» (رک: حافظ، 1362، ص. 204). مصراع فارسی: «شمع ز دستارچه زر میفشاند» (شیرخان، 1058ق، 220پ؛ رک: نظامی، 1388ج، ص. 62)، «غالیهسای صدف روز بود [اصل: شد]» (شیرخان، 1058ق، 228پ؛ رک: نظامی، 1388ج، ص. 60)، «نه چون ما سیه کار و ازرق رزند» (شیرخان، 1058ق، 467ر؛ رک: سعدی، 1384، ص. 103). مصراع عربی: «الا یا رَبعَ سَلمی اَینَ سَلماک» (شیرخان، 1058ق، 62ر؛ رک: جامی، 1378، ج. 1/540)، «انتَ الباقی و کلُّ شَیءٍ [سـَ]ـیموت» (شیرخان، 1058ق، 14ر؛ رک: جامی، 1378، ج. 1/850)، «انت حسبی انت کافی یا ودود» (شیرخان، 1058ق، 18پ؛ رک: جامی، 1378، ج. 1/356)، «لانّ روحی قد طاب ان یکون فداک» (شیرخان، 1058ق، 33ر؛ رک: حافظ، 1362، ص. 604). بیت فارسی، مانند:
(شیرخان، 1058ق، 19ر؛ رک: نظامی، 1388ج، ص. 43)
(شیرخان، 1058ق، 353پ؛ رک: نظامی، 1388ب، ص. 369) بیت عربی، مانند:
(شیرخان، 1058ق، 58پ؛ رک: حافظ، 1362، ص. 620)
(شیرخان، 1058ق، 110پ؛ رک: جامی، 1378، ج. 1/550) همچنین، تعدادی از مدخلهای کتاب صیغههای گوناگون افعال است؛ مانند: «بپای» (شیرخان، 1058ق، 67ر)، «زنخ میزند» (شیرخان، 1058ق، 172پ)، «سکندر میخورد» (شیرخان، 1058ق، 189پ)، «به دست باش» (شیرخان، 1058ق، 54پ). مؤلف گاه در توضیح واژهها از جملات و تعابیر عربی بهره برده است؛ برای نمونه ذیل اطار «گرد بر گرد لب … گرد بر گرد پرویزن و کُلُّ شَیءٍ أحاطَ بِشَیءٍ فَهُوَ أطارَ لَه» (شیرخان، 1058ق، 23ر)، ذیل حُطَمَه «مردی بسیارخواره … و یُقالُ أصابَت بَنیفُلان حُطَمَه … و فی المثل شرُّ الدُّعاء الحُطَمَه» (شیرخان، 1058ق، 113ر). اعلام کتاب متنوع و شامل نام اشخاص: فرنگیس (شیرخان، 1058ق، 317ر)، اورنگ (شیرخان، 1058ق، 32ر)، ارسسطاطالیس (شیرخان، 1058ق، 25ر)، بشر حافی (شیرخان، 1058ق، 67ر)، بوعلی (شیرخان، 1058ق، 67ر)، سنجر (شیرخان، 1058ق، 192پ)، …، کنیهها: ابوفراس (شیرخان، 1058ق، 25ر)، ابونواس (شیرخان، 1058ق، 25ر)، …، نام کتابها: اقلیدس (شیرخان، 1058ق، 25پ)، ارژنگ (شیرخان، 1058ق، 32پ)، … و اعلام جغرافیایی: اصطرخ (شیرخان، 1058ق، 16پ)، آبس (شیرخان، 1058ق، 25پ)، زنگانهرود (شیرخان، 1058ق، 172ر)، گرگانج و کات (شیرخان، 1058ق، 353پ)، کرخ (شیرخان، 1058ق، 355پ) و … است. راهنمای تلفظ لغات مؤلف بیشتر بهشیوۀ مرسوم در فرهنگهای کهن تلفظ هر کلمه را با مفتوح و مکسور و مضموم و موقوف (ساکن)بودن هریک از حروف آن نشان داده است؛ برای نمونه ذیل «بُردابُرد»: «به ضم هر دو با و قیل به فتح هر دو» (شیرخان، 1058ق، 49ر)، ذیل «بُسَّد»: «به ضم یکم و دوم مشدّد» (شیرخان، 1058ق، 49ر)، «ایواء»: «به کسر یکم و ثانی ساکن به دو نقطۀ تحتانیه» (شیرخان، 1058ق، 9پ) و گاه با آوردن کلمات هموزن، برای مثال «ارثنگ» «با را مهمله و ثاء مثلثه به وزن فرسنگ» (شیرخان، 1058ق، 32پ)، «سدید» «بر وزن فعیل» (شیرخان، 1058ق، 188ر)، «سفود» «بر وزن فعول» (شیرخان، 1058ق، 188ر). مؤلف گاه نیز تلفظهای گوناگون کلمه را آورده و سپس خود دربارۀ آن داوری کرده است و صورتی را صحیحتر یا فصیحتر دانسته است: ذیل «سختن» «به ضم سنجیدن و وزنکردن و فتح نیز در این لغت است، اما ضم افصح است.» (شیرخان، 1058ق، 206ر). ذیل «شگرف» «به کسر یکم و فتح دوم و در بعضی فرهنگ فارسیان به فتحین استعمال کردهاند، اما کسر اصح است» (شیرخان، 1058ق، 227ر). تعریفنگاری تعریف مدخلها به چند صورت انجام شده است: با آوردن چند معنی برای کلمه بهاختصار، مانند «اراقت به کسر: ریختن آب و چکانیدن می و بولکردن» (شیرخان، 1058ق، 14ر)، «آبدَست: وضوء و استنجاکردن و به معنی شیرینکار و پاکدست و شویانیدن دست» (شیرخان، 1058ق، 14ر)؛ با ذکر مترادف یا معادل فارسی، مانند «اِستفْتا: طلب گشایشکردن و فتواخواستن» (شیرخان، 1058ق، 9ر)، «اجرا به کسر: روانگردانیدن و بالفتح: وظیفه و مزدوری» (شیرخان، 1058ق، 9ر)، «انها: آگاهنیدن و خبررسانیدن» (شیرخان، 1058ق، 9ر)، «احلی: شیرینتر» (شیرخان، 1058ق، 9ر)، «عنادل: بلبلان» (شیرخان، 1058ق، 287ر)؛ با ذکر معادل عربی، مانند «اَزبر: آنکه تازیش حفظ خوانند» (شیرخان، 1058ق، 21ر)، «بوی: که به تازیش ریح خوانند» (شیرخان، 1058ق، 66پ)؛ با مفرد کلمات، مانند «الطاف: جمع لطف» (شیرخان، 1058ق، 29ر)، «اضباث: جمع ضبث ای غرنبش ابر» (شیرخان، 1058ق، 15ر)، «انجاث: جمع نجث ای غلاف دل» (شیرخان، 1058ق، 15ر). گاه از تعریف مدخل به ذکر عبارتی مانند «معروف است» اکتفا کرده است؛ برای نمونه ذیل «ابر» (شیرخان، 1058ق، 23ر)، «تیغ» (شیرخان، 1058ق، 72پ)، «رنج» (شیرخان، 1058ق، 156پ). گاه معادل عربی و هندی کلمات نیز ضمن تعریف کلمه ذکر شده است: «پنگان: نوعی از آوند، عرب آن را طاس و هند تهال خوانند» (شیرخان، 1058ق، 60پ)، «خرمهره: هندی سنکه» (شیرخان، 1058ق، 132ر)، «خرزهره: هند کنیر خوانند» (شیرخان، 1058ق، 132ر)، «سرین: هند جوتر خوانند» (شیرخان، 1058ق، 206پ)، «سنگ سبو: سبودان که هند کهنوبچی خوانند» (شیرخان، 1058ق، 208پ)، «کوف: بوم که هند آن را الو خوانند» (شیرخان، 1058ق، 385ر)، «برخی: عرب آن را فدا خوانند» (شیرخان، 1058ق، 67ر)، «کوداب: نوعی از طعام … و عربان آن را جوراب خوانند» (شیرخان، 1058ق، 531پ)، معادل عربی «نوباوه» (شیرخان، 1058ق، 483پ) را طرفه، «پای دام» (شیرخان، 1058ق، 59ر) را ملواح، «پایندان» (شیرخان، 1058ق، 60ر) را ضمان، «پیمان» را کیل(شیرخان، 1058ق، 61ر)، و «سفت» (شیرخان، 1058ق، 184پ) را کتف آورده است. در توضیح مدخل گاه بعد از ذکر معنی، معانی گوناگون آن کلمه از فرهنگهای دیگر نقل شده است؛ برای مثال ذیل سداب: «نام گیاهی است مثل پودنه که دایگان برای اسقاط حمل عورات بکار برند و در قنیه به ذال معجمه ثابت نموده، گفته که سحر را باطل میکند و به دیدن او مار بگریزد. اگر مارگزیده را بخورانند زهر مار تأثیر نکند و برگهای او بسیار سبز میشوند کذا فی المواید» (شیرخان، 1058ق، 182پ). گاه از بین مآخذی که نقل کرده، یک مأخذ را اصح دانسته است؛ برای نمونه ذیل ساج: «در زفان گویا گفته … و این اصح است» (شیرخان، 1058ق، 186پ) و در مواردی منقولات فرهنگهای دیگر را نقد کرده است: عقعق: «در بعضی فرهنگ به معنی بط سفید دیده شده است که او را عکک خوانند، اما تحقیق آن است که عکک غیر او است» (شیرخان، 1058ق، 467ر). بهندرت ضمن توضیح کلمه به ریشۀ آن اشاره شده است: «سومنات: نام بتخانهای که در زمین گجرات بود و سلطان محمود سبکتکین [اصل: سبکتکی] خراب ساخت و این لغت هندی است و اصل او سموم ناتهه بود و آن صنم بوده که نمونۀ قمر ساخته بودند؛ زیرا که سموم ماه را گویند و ناتهه به معنی صاحب و بزرگ آمده و لفظ تعظیم است در فارسی ”های“ آن ساقط شده»(شیرخان، 1058ق، 185ر). ازآنجاکه فرهنگ شیرخانی مانند بسیاری از فرهنگهای پیش از خود برای فهم زبان شعر تدوین شده است، ضمن شواهدی که برای مدخل آمده، به برخی صنایع شعری بهکاررفته در آن بیت اشاره شده است؛ برای نمونه ذیل «ریحانی» با استشهاد به بیتی از حافظ از بعضی صنایع ادبی بیت سخن گفته است: «از گل پارسیم غنچۀ عیشی نشکفت/ حبّذا دجلۀ بغداد و می ریحانی. بدان که در لفظ گل فارسی و دجلۀ بغداد صنعت ایهام است …» (شیرخان، 1058ق، 168پ). همچنین، گاه مؤلف شواهد شعری را معنی و روایات گوناگونی را که از همان بیت در اختیار داشته، نیز نقل کرده است؛ برای نمونه ذیل «سیم سوخت» (شیرخان، 1058ق، 185پ). شواهد شعری بعضی تعریفهای فرهنگ مستند به شواهد شعری است. شماری از شواهد از فرهنگهای پیشین گرفته شده و در موارد زیادی نیز مؤلف مستقیم از آثار شاعران استفاده کرده است. شواهد شعری او بیشتر از انوری، خاقانی، نظامی، سعدی، حافظ، امیرخسرو، جامی و منصور شیرازی است. در برخی مدخلها نیز به ابیات شاعران دیگر استناد کرده است؛ برای نمونه: خواجوی کرمانی ذیل «چاق» (شیرخان، 1058ق، 92پ)، «چکان» (شیرخان، 1058ق، 97پ)؛ سلمان ساوجی ذیل «ارنب» (شیرخان، 1058ق، 12ر)، «اشهل» (شیرخان، 1058ق، 34پ)، «تا خط بغداد» (شیرخان، 1058ق، 69پ)، «جناق» (شیرخان، 1058ق، 92پ)، «شکن» (شیرخان، 1058ق، 97پ)، «سود» (شیرخان، 1058ق، 189ر)، «شان» (شیرخان، 1058ق، 231پ)، «صفرا» (شیرخان، 1058ق، 239پ)، «یرلغ» (شیرخان، 1058ق، 519ر)، «یاسمن» (شیرخان، 1058ق، 518پ)، «یافته» (شیرخان، 1058ق، 522ر)؛ ظهیر فاریابی ذیل «بهار» (شیرخان، 1058ق، 50پ)، «بر بوک مگر عمر به سر بردن» (شیرخان، 1058ق، 62ر)، «تتق» (شیرخان، 1058ق، 73ر)، «چار اژدها» (شیرخان، 1058ق، 83ر)، «خلخال مار» (شیرخان، 1058ق، 120ر)، «سنجاب» (شیرخان، 1058ق، 183پ)، «صدف را به آب دندان کشت» (شیرخان، 1058ق، 242ر)؛ عطار ذیل «اعجمی» (شیرخان، 1058ق، 43ر)، «ایاس» (شیرخان، 1058ق، 25ر)، «عقبه» (شیرخان، 1058ق، 292پ)، «ققنس» (شیرخان، 1058ق، 336پ)، «موسیقار» (شیرخان، 1058ق، 422ر)، «محاق» (شیرخان، 1058ق، 432پ)؛ فردوسی ذیل «بهمن» (شیرخان، 1058ق، 61ر)، «تندر» (شیرخان، 1058ق، 70ر)، «تارتور» (شیرخان، 1058ق، 70پ)، «جواز» (شیرخان، 1058ق، 89پ)، «جهان» (شیرخان، 1058ق، 97ر)، «خیرخیر» (شیرخان، 1058ق، 120ر)، «سارا» (شیرخان، 1058ق، 181ر)، «سپند» (شیرخان، 1058ق، 189ر)، «سیامک» (شیرخان، 1058ق، 200پ)، «صلاب» (شیرخان، 1058ق، 241پ)، «ویک»(شیرخان، 1058ق، 494ر)، «هار»(شیرخان، 1058ق، 502پ)؛ قاسم انوار ذیل «دار البوار» (شیرخان، 1058ق، 140ر)، «همج» (شیرخان، 1058ق، 501ر)؛ کمال خجندی ذیل «حمیرا» (شیرخان، 1058ق، 103ر)؛ مسعود سعد ذیل «بخار» (شیرخان، 1058ق، 50ر)؛ مولوی ذیل «در شکر غلطید» (شیرخان، 1058ق، 141ر). مؤلف بیشتر نام سرایندۀ اشعار را ذکر نکرده و هیچ شاهد نثری نیز در فرهنگ نیاورده است. واژههای گویشی و لغات دخیل برخی کلمات به زبان گویش ناحیۀ خاصی نسبت داده شده است؛ برای نمونه ذیل اَو: «بالفتح زبان شیراز آب را گویند» (شیرخان، 1058ق، 40ر)، دل دیگ: «میان دیگ و ته دیگ، این اصطلاح اهل کرمان است» (شیرخان، 1058ق، 144ر)، جمری: «به ضم یکم و کسر سیوم، بازاری و کم اصل و پیاده که دفتر نگاه دارد به زبان سمرقند» (شیرخان، 1058ق، 144ر؛ رک: خلف تبریزی، 1375، ص. 586)، خانی: «به زبان هرات مغاکی را گویند که در او آب باران جمع شود» (شیرخان، 1058ق، 134پ)، وان لولهها جاری ببین: «یعنی آن سیلها را که جریان میکنند ببین و آن لولهها به زبان بخارا کنارههای حوض و جوی که میبندند و ناودان آب» (شیرخان، 1058ق، 496ر)، هست: «به فتح، معروف و به ضم [به] زبان پهلوی نیست و معدوم و به زبان بلخی به معنی بعث آمده.» (شیرخان، 1058ق، 500ر)، ویک آک: «به زبان دیلمی به معنی فضیحتی و رسوایی آمده و تنگ آمدن از چیزی» (شیرخان، 1058ق، 494ر). ظاهراً مبنای بعضی از این انتسابها تنها نام گویندۀ شاهد شعری است که شیرخان در اختیار داشته است؛ برای نمونه ذیل «برخی» (شیرخان، 1058ق، 67ر) آورده است: «آنچه بدل جان کسی بدهند و این لغت شیرازی است» و در ادامه بیتی از بوستان را شاهد آورده است: «همیرفتی و دیدهها در پیش/ دل دوستان کرده جان برخیش» (سعدی، 1384، ص. 104). ظاهراً چون گویندۀ این شعر سعدی شیرازی است، «برخی» لغت شیرازی دانسته شده است. مؤلف گاه ضمن توضیح واژه آن را لغت پهلوی دانسته است. بیشتر منظور از لغات پهلوی لغات مهجور زبان فارسی است (رک: صادقی، 1389، ص. 2-32)؛ برای نمونه، ذیل «قایمریز» (شیرخان، 1058ق، 335پ) معنی آن را به زبان پهلوی مغلوبشدن آورده و برای آن شاهدی از اسکندرنامه نقل کرده است: به آوارگی در خراسان گریخت/ وزان قایم ری به قایم بریخت. ذیل … [بخشی از یک مصراع] «کنیتش دیوباد» (شیرخان، 1058ق، 357پ) معنی آن را اسب گفته بهدلیلِ آنکه «به زبان پهلوی اسب را دیوباد گویند و عرب ابوالریاح نامند.» در اقبالنامه (نظامی، 1388الف، ص. 181)، از آثار محبوب مؤلف، در داستان «جهانگردی اسکندر» این تعبیر برای اسب به کار رفته است: چو زان دشت بگذشت چون دیوباد/ قدم در دگر دیولاخی نهاد. نیز «شوخ» (شیرخان، 1058ق، 219ر) را به زبان پهلوی ریم و چرک آورده است، همراه با این شاهد از امیرخسرو [؟؛ ظاهراً بیت از خسروی سرخسی است (رک: مدبری، 1370، ص. 178)]: اگر شوخ بر جامۀ من بود/ چه باشد؟ دلم از طمع پاک هست. همچنین، گاه مؤلف معنی برخی کلمات را بنابر گویشهای اقوام عرب آورده است: «لت: به زبان بنیطی دزد» (شیرخان، 1058ق، 391ر)، «زب: ذکر کودک و آن لغت اهل یمن است» (شیرخان، 1058ق، 170ر)، «اریس: کشاورز و مزارع به لغت اهل شام» (شیرخان، 1058ق، 25پ)، «فهر به ضم یکم کتابخانۀ جهودان و این لغت نبطی است و قیل عبرانی» (شیرخان، 1058ق، 315پ)، «مصطبه: به فتح جایگاه غربا و میخانه و این لغت بغدادی است» (شیرخان، 1058ق، 453پ). در این فرهنگ شماری از لغات ترکی نیز در کنار واژههای فارسی و عربی مدخل شده است؛ مانند «آق (شیرخان، 1058ق، 31پ)، آقسنقر(شیرخان، 1058ق، 22پ)، الجه (شیرخان، 1058ق، 40پ)، چاق (شیرخان، 1058ق، 92پ)». همچنین، مؤلف گاه ضمن معنی به ترکیبودن واژه اشاره کرده است؛ مانند «چقمر: لفظ ترکی بخیل» (شیرخان، 1058ق، 89ر)، «جانق: بکسر سیوم کاسه بزبان ترکی» (شیرخان، 1058ق، 92پ)، «چیچک: بکسر یکم و فتح سیوم زبان ترکی گل را گویند» (شیرخان، 1058ق، 93پ). همچنان که مؤلف خود در مقدمۀ کتاب اشاره کرده است (رک: شیرخان، 1058ق، 8پ)، شمار اندکی از لغات بیگانه که در متون فارسی کاربرد داشته، در این فرهنگ مدخل شده است؛ برای نمونه، سریانی: «اُسطُر: ترازو» (شیرخان، 1058ق، 21پ)، «فرستان: زن ناسازگار» (شیرخان، 1058ق، 325ر)، یونانی: «کیانا: طبایع اربعه» (شیرخان، 1058ق، 350پ)، «متره» (شیرخان، 1058ق، 450ر)، «یهدیب: پیر و مرشد» (شیرخان، 1058ق، 515پ)، «طرید: حملهآوردن و گردانیدن اسب» (شیرخان، 1058ق، 260ر)، رومی: «اوس» (شیرخان، 1058ق، 25ر)، «فیلقوس: سالار لشکر»، «لاغوس: خرگوش» (شیرخان، 1058ق، 394پ). نقد و ارزیابی فرهنگ شیرخانی ازلحاظِ دربرداشتن اطلاعات دربارۀ فرهنگهای پیش از خود که امروزه در دست نیست، اهمیتی ویژه دارد؛ برای نمونه، بهگفتۀ شیرخان، فرهنگ نصیر طوسی بیشتر در ولایات عراق و خراسان رواج داشته و در هندوستان کمیاب بوده است: «فرهنگ نصیر طوسی سرِ همه فرهنگنامهها است و خلاصۀ سخن او به صلاح و تحقیق است بهنسبت فرهنگهای دیگر، چرا که [برای] تأیید، از موعظتنامههای موبدان، بیکموکیف نکتهها آورده. بهروایت هردو راوی عدل که امیر شهابالدین کرمانی و امیر اوحدالدین هستند، الفاظ و اِعراب را تصحیح کرده، اما این فرهنگ در ولایات عراق و خراسان بسیار عزیز و شایع است و در هندوستان کمیاب است» (شیرخان، 1058ق، 6ر). دربارۀ اهمیت و اعتبار رسالۀ صغیر نصیر طوسی نیز چنین گفته است: «در هندوستان رسالۀ صغیر نصیر طوسی معتبر است که بعضی اصطلاحات در ادات و لسان الشعرا و قنیه از او استخراج نمودهاند بر وجه اشارت که اگر صاحب طبیعت باشد، جمیع اصطلاحات را بیان نمودهاند و چون اصل آمد، فرع هم از اصل جدا نیست» (شیرخان، 1058ق، 6پ). یکی از مزایای فرهنگ شیرخانی نقل بعضی مدخلهای همین فرهنگ نصیر یا ذکر توضیحات مندرج در آن است؛ برای نمونه، ذیل «بواسحاق»: «در فرهنگ نصیر طوسی آورده که در نیشابور چند کان فیروزه است؛ یک کان را بواسحاق[1] نامند و فیروزه در آنجا بهغایت قیمتی پدید میآید و آن را فیروزۀ بواسحاقی گویند» و سپس بیت مشهور حافظ را بهشاهد آورده است: «راستی خاتم فیروزۀ بواسحاقی/ خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود» (شیرخان، 1058ق، 56ر). ذیلِ «برنیش [؟؛ بُرینش (رک: تفلیسی، 1350، ج. 2/886،862)]»: «به ضم یکم و کسر دوم، راندن شکم از مَیْضَه [؟ ظاهراً: مَغَص (رک: تفلیسی، 1350، ج. 2/886،862)] و بریدن شکم از درد خون نشستن، کذا فی فرهنگ فخر قوّاس و در فرهنگ نصیر طوسی به معنی تفرقه و شکست که در لشکر افتد نوشته» (شیرخان، 1058ق، 54ر)؛ ذیل «برزن»: «به فتح، کوچه و کوی که عرب آن را محلت خوانند و در فرهنگ نصیر طوسی به معنی صحراست[2]»؛ ذیلِ «تختنشینانِ خاک»: «سلاطین و اهل سلوک و در فرهنگ نصیر طوسی به معنی باشندگانِ خاک آورده» (شیرخان، 1058ق، 74ر). شیرخان ضمن سخنان خود گاه با نقد و ارزیابی فرهنگهای موجود به برخی محاسن و معایب آنها اشاره کرده است. دربارۀ مقدمة الاصطلاح شیخ محمد شادیآبادی میگوید: «در هندوستانِ ما مقدمة الاصطلاح بغایت مستحسن و متین [و] درست نموده، اما کمیاب است و شهرتی ندارد. … مقدمة الاصطلاح … یکصد و پنجاه و پنج جزو بود. بیست و پنج سطری که هریک از اصطلاح علوم در وی جمع کرده و فقیر تا الی غایت این چنین فرهنگ ندیده بود. چنان الفاظ مشکلاتِ جمیعِ علوم را حل کرده است که هرکه اندک تحصیل دارد، به مطالعۀ او به جمیعِ کتابهایی که طالب علمان میخوانند، مشرف و قادر گشت» (شیرخان، 1058ق، 6پ). مؤیّد الفضلا و مؤلف آن چنین ارزیابی کرده است: «در مؤیّد الفضلا، شیخ لاد در فرهنگ خود جمع نموده از لغات قنیه و لسان الشعرا و زفان گویا و ادات و دستور و فرهنگ فخر قوّاس و شرفنامه و غیره، آنچه بعینه از کتاب حوالت کرده، آورده است و معتبر است و آنچه از طبع خود یا در نسخ الفاظِ تحریف دیده، همانطور نبشته، نامشخص و غلط است؛ چراکه این مرد را در میان دانشمندان، فقیر، ساده یافت و چندان انتقالِ طبع نداشت؛ اما بههرحال خالی از فوائد نیست» (شیرخان، 1058ق، 7ر). او از برخی فرهنگهای رایج و معتبر در هندوستان هم نام برده است: «اما در هندوستانِ ما ادات الفُضلا و شرفنامه عُرِفَ ابراهیمشاهی بغایت معتبر و متداولاند در میان خاص و عام؛ سخن و الفاظ و معانیِ فرس واضح از اینها شده، اما بسیار جا در الفاظ خلط فاحش نمودهاند» (شیرخان، 1058ق، 7ر). فرهنگ شیرخانی دربارۀ فرهنگنامۀ سنگهنگ امیر شهابالدین کرمانی نیز اطلاعات تازهای به دست میدهد: «به حضرتِ دهلی مراجعت نمود[م] و حضرتِ استادی شیخ محمد دهلوی در آن حین در پیِ نویسانیدنِ فرهنگنامۀ سنگهنگ بودند که تصنیف امیر شهابالدین کرمانی است و قریب سیصد جزو باشد که تمامی فرهنگهای فُرس در اقالیم سبعه از او استخراج شده و منقول عنه او از اولادِ میر ارغون [است] که امیر تیمور گورکان در دارالخلافت دهلی آورده بود، مقیم و مستقیم گشته و او مردی در هر فن ذوفنون بوده» (شیرخان، 1058ق، 4پ-5ر). در شرفنامۀ منیری از شهابالدین با عنوان «صدرالحکما امیر شهابالدین کرمانی» (فاروقی، 1385، ج. 1/18؛ رک: صادقی، 1391، ص. 227) یاد شده است. از امتیازات دیگر فرهنگ شیرخانی ذکر بسیاری از واژههای عربی رایج در متون فارسی و آوردن شواهدی از ابیات شاعرانی است که امروزه دیوان آنها در دست نیست. در مواردی نیز دیوان شاعران در دست است، اما ظاهراً شیرخان نسخههای خطی مطمئنتری از شعر آنها در اختیار داشته است؛ علاوهبراین، اشاره به شرحهای گوناگون از شعر شاعران گاه در توضیح و اطلاعاتی دربارۀ شعر آنها مفید واقع میشود (رک: عطائی کچوئی، 1397، ص. 166-168). مؤلف بیشتر آرای خود را در ذیل معنی ابیات آورده است. این نوع اظهارنظرها تاآنجاکه موجب اطناب و ورود به مباحث بیارتباط با فرهنگ نشده، مفید است؛ اما ایراداتی نیز بر آن وارد است؛ از آن جمله است: اعتماد به بعضی منابع ضعیف و درنتیجه راهیافتن خطا به معنای مدخل، برای نمونه «کلاه تتری» بهنقل از المواید «تاج مرصّع» معنی شده و بیتی از گلستان نیز برای آن شاهد آمده است:
احتمالاً باتوجهبه «درویشصفت» و در تقابل با آن این معنی برای «کلاه تتری» آمده است. حال آنکه «کلاه تتری یا کلاه تاتاری» کلاه منسوب به تاتار است (رک: سعدی، 1381، ص. 92؛ یوسفی، 1381، ص. 336). مدخلکردن کلمات و تعابیر عربی نادر، برای مثال «لط: به فتح یکم و دوم مشدّد، گردنبند که از پوست حنظل کنند» (شیرخان، 1058ق، 395ر)، «لطلط: پیر فرتوت و ناقۀ مسن» (شیرخان، 1058ق، 395ر)، «جناح: چون شخصی از وطن خود جدا شود گویند رکب القوم جناحی الطیر و چون شخص مضطرب و بیقرار گردد فلان فی جناحی طایر» (شیرخان، 1058ق، 85پ) که در متون فارسی تقریباً کاربرد ندارند. مدخلکردن عبارات، مصراعها و ابیات موجب شده است که در مواردی معنای کلمهای تکرار شود. چنانکه ذیل همان کلمه و ذیل ترکیب/ عبارت و گاه ذیل مصراعی مشتمل بر آن کلمه آمده است. آوردن کلمههایی با ریشههای متفاوت ذیل یک مدخل، برای نمونه ذیل «اب: به غیر مد، پدر و با مد به معنی آبروی و رونق و پیاله و به معنی چراگاه آید مشدد» (شیرخان، 1058ق، 11پ). آوردن معنی مهجور برای کلمه، برای مثال «ملجا: به فتح مقصوره جای پناه و ممدوده اندخشواده» (شیرخان، 1058ق، 403پ) نیز همین معنی ذیل «ملاذ» (شیرخان، 1058ق، 418ر). آوردن کلمههای فارسی و عربی ذیل یک مدخل، برای نمونه «انگار: به فتح یکم و سوم فارسی بدان و تصورکن و بالکسر و بالکاف تازی منکرشدن از کاری» (شیرخان، 1058ق، 21ر)، «خسر: به ضم یکم و سکون دوم زیانکاری و به ضمتین پدر زن و پدر شوهر» (شیرخان، 1058ق، 119پ). تصحیفات: برای نمونه: «پتوار: جای آرام شکره و کبوتر» (شیرخان، 1058ق، 50ر) مصحّفِ «پتواز» (نیز رک: فاروقی، 1385، ج. 1/237، ذیل پتواز)، «پرور: پیوند و وصل» (شیرخان، 1058ق، 50پ) مصحّفِ «پروز» (نیز رک: فاروقی، 1385، ج. 1/234، ذیل پرور)، «پاقدم» (شیرخان، 1058ق، 59ر) مصحّفِ «بافدم»؛ «برفندان» (شیرخان، 1058ق، 62پ) مصحّفِ «برقندان»، «جخی: مسخرۀ لطیفهگوی» (شیرخان، 1058ق، 102پ) مصحّفِ «جُحی» (مخفّف جوحی) و «بتخاله» (شیرخان، 1058ق، 64پ) مصحّفِ «تبخاله» (نیز رک: فاروقی، 1385، ج. 1/205، ذیل بتخاله). تحریفات: برای نمونه: «انیز: حواصل» (شیرخان، 1058ق، 24ر) محرّفِ «ایز» (رک: فاروقی، 1385، ج. 1/62، ذیل ایز)، «اعوس: ریگ نرم و زمین هموار» (شیرخان، 1058ق، 25پ) محرّفِ «اوعس»، «حفیف: مرد پارسا و محکم» (شیرخان، 1058ق، 109پ) محرّفِ عفیف، «لضاض: رهبر و بزرگ و پیشوا» (شیرخان، 1058ق، 395ر) محرّفِ «لضلاض» که در مؤید الفُضلا به «لفلاض: زیرک و دانا» (دهلوی، 1899، ج. 2/162) تبدیل شده است، «سلختو: رودۀ چرب که درون آن برنج کنند» (شیرخان، 1058ق، 208پ) محرّفِ «سختو» (رک: فاروقی، 1385، ج. 2/593) و «شلنج: گندهدهن» (شیرخان، 1058ق، 218ر) محرّفِ «سکنج». غلط املایی، مانند درج «حزین: آواز نرم» با ریخت «هزین» (شیرخان، 1058ق، 509پ) در فصل «ن» از باب «ه» با شاهدی از حافظ:
نتیجهگیری زبدة الفوائد معروف به فرهنگ شیرخانی فرهنگ لغت کهن فارسی است که شیرخانِ برمزید سور آن را در اواسط قرن دهم در شبهقاره تألیف کرده است. آنگونه که از نام مؤلف برمیآید، او باید از طبقۀ ممتازی از قوم افغان برخاسته باشد و احتمالاً پدرش از سرداران روزگار شیرشاه بوده است. از آثار دیگر مؤلف میتوان به فوائد الصنایع و خلاصۀ فرهنگ شیرخانی اشاره کرد. شیرخان بهسببِ علاقۀ فراوان به متون ادب فارسی و به درخواست برخی دوستان خویش که در خواندن اشعار متقدمان درمانده بودند، این کتاب را تألیف کرد. گویی شیرخان میخواسته است با «زبدة الفوائد: گزیدۀ بهرهها» کتاب جامعی تألیف کند و در آن خلاصهای از فرهنگهایی را بیاورد که تا آن زمان میشناخته است. در این فرهنگ، لغات فارسی، عربی، ترکی و بهندرت بعضی لغات بیگانه مدخل شده که در متون فارسی کاربرد داشته است. مؤلف در مقدمه تصریح کرده است که در تألیف آن از فرهنگهای لغت متعدد و شرح چند دیوان بهره برده است. شرفنامۀ منیری یکی از مهمترین این منابع است؛ علاوهبراین، در ذیل مدخلها گاه از کتب دیگری هم نام برده است؛ از آن جمله است: الاصطلاح اسدی، عجایب البلدان، عجایب البر و البحر، تفسیر کبیر، الاصطلاح اسحاقیه، تاریخ غزنی … . مدخلها در فرهنگ شیرخانی بهترتیبِ حروف الفبا تنظیم شدهاند و تدوین کتاب بهصورتِ تقسیم آن به باب و فصل است؛ یعنی حرف اول کلمات را باب و حرف آخر آن را فصل قرار داده است. این فرهنگ 28 باب دارد. ترتیب الفبایی در حروف میانیِ واژۀ مدخل رعایت نشده است و همین امر از سهولت استفادۀ از آن کاسته است. بعضی تعریفهای این فرهنگ مستند به شواهد شعری است. شماری از شواهد مأخوذ از از فرهنگهای پیشین و در موارد زیادی نیز مستقیم برگرفته از آثار شاعران است. تعریف مدخلها بهصورتهای گوناگون انجام گرفته است: آوردن چند معنی برای کلمه بهاختصار، ذکر مترادف یا معادل فارسی، ذکر معادل عربی، و مفرد کلمات. گاه معادل عربی و هندی کلمات نیز ضمنِ تعریف کلمه ذکر شده است. گذشته از این، در فرهنگ شیرخانی برخی کلمات به گویش ناحیۀ خاصی (شیراز، سمرقند، هرات، بخارا، بلخ و …) نسبت داده شده است. ظاهراً مبنای بعضی از این انتسابها اصلی ندارد و تنها مرجع مؤلف، نام گویندۀ شاهد شعری است که در اختیار داشته است. گذشته از فوائد زبانی، اطلاعات ارزشمند دیگری نیز در فرهنگ شیرخانی مندرج است. این کتاب ازجهتِ دربرداشتن اطلاعاتی دربارۀ فرهنگهای پیش از خود، نظیر فرهنگ نصیر، اهمیتی ویژه دارد و یکی از مزایای آن نقل بعضی مدخلهای همین فرهنگ نصیر یا ذکر توضیحات مندرج در آن است؛ علاوهبراین، اطلاعات خوبی دربارۀ فرهنگهای لغت، متون و شروح ادبی به دست میدهد که در روزگار او در هندوستان خوانده میشده است.
| |||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||
ابنیوسف شیرازی (1316). فهرست نسخههای خطی مدرسۀ عالی سپهسالار. مجلس.
آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن (1355). الذّریعة إلى تصانیف الشّیعة (ج. 8). اسماعیلیان.
تفلیسی، ابوالفضل حبیش بن ابراهیم بن محمد (1350). قانون ادب (به اهتمام غلامرضا طاهر). بنیاد فرهنگ ایران.
توکلی، بابک (1398). فرهنگ شیرخانی: نیمۀ دوم [پایاننامۀ کارشناسی ارشد منتشرنشده]. دانشگاه پیامنور.
جامی، عبدالرحمن بن احمد (1378). دیوان (اعلاخان افصحزاد، مصحح). میراث مکتوب.
جوهری نیشابوری، محمدبن ابوالبرکات (1383). جواهرنامۀ نظامی (به کوشش ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت). میراث مکتوب.
حافظ، شمسالدین محمد (1362). دیوان (پرویز ناتل خانلری، مصحح). چاپ دوم. خوارزمی.
حجتی، حمید (۱۳۸۰). فرهنگ شیرخانی. در دانشنامه ادب فارسی در شبه قاره (به سرپرستی حسن انوشه؛ ج. ۴؛ بخش سوم)، ص ۱۹۶۰-۱۹۶۱. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
خاقانی شروانی، بدیل بن علی (1382). دیوان (به کوشش ضیاءالدین سجادی). چاپ هفتم. زوّار.
خلف تبریزی (برهان)، محمد بن حسین (1375). برهان قاطع (محمد معین، مصحح). چاپ سوم. امیرکبیر.
داعیالاسلام، محمدعلی (1362). فرهنگ نظام، چاپ افست ازرویِ چاپ اول. دانش.
دبیرسیاقی، سیدمحمد (1375). فرهنگهای فارسی به فارسی. آرا.
درایتی، مصطفی (1389). فهرستوارۀ دستنوشتههای ایران (دنا). کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
درایتی، مصطفی (1390). فهرستگان نسخههای خطی ایران (فنخا). سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی ایران.
دهلوی، محمد لاد (1899م). مؤیّد الفضلا. مطبع منشی نولکشور.
رازی، فخرالدین (1382). جامع العلوم ستّینی (سیدعلی آل داوود، مصحح). انتشارات بنیاد موقوفات افشار
سعدی شیرازی، مصلحالدین (1384). بوستان (غلامحسین یوسفی، مصحح). خوارزمی.
سعدی شیرازی، مصلحالدین (1381). گلستان (غلامحسین یوسفی، مصحح).انتشارات خوارزمی.
شهریار نقوی، سیدحیدر (1341). فرهنگنویسی فارسی در هند و پاکستان. انتشارات دانشگاه تهران.
شیرخان برمزید سور (1058ق). زبدة الفوائد. نسخۀ محفوظ در کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی، به شمارۀ 3717.
شیرخان برمزید سور (1072ق). فرهنگ شیرخانی [اصل: بشیرخانی]. نسخۀ محفوظ در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه به شمارۀ 8242.
صادقی، علیاشرف (1389). یک معنی ناشناختۀ کلمۀ پهلوی در زبان فارسی. فرهنگنویسی، (3)، 2-32.
صادقی، علیاشرف (1391). شرفنامۀ منیری. در دانشنامۀ زبان و ادب فارسی (به کوشش اسماعیل سعادت؛ ج. 4)، ص225-228. انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
صادقی، علی اشرف (1392). فرهنگنویسی در شبهقاره. کتاب ماه ادبیات و فلسفه، (82)، 91-96.
صادقی، علیاشرف (1393). فرهنگنویسی در ایران. در دانشنامۀ زبان و ادب فارسی (به کوشش اسماعیل سعادت؛ ج. 4)، ص 63-65. انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
علیدادی، میلاد (1398). فرهنگ شیرخانی: نیمۀ اول [پایاننامۀ کارشناسی ارشد منتشرنشده]. دانشگاه پیامنور.
عطائی کچوئی، تهمینه (1397). بعضی فوائد فرهنگ شیرخانی. در سایهسار ادب. جشننامۀ علی گردفرامرزی، ص163-169. انتشارات علم نوین.
فاروقی، ابراهیم قوام (1385). شرفنامۀ منیری (حکیمه دبیران، مصحح) (ج.1). پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
فاروقی، ابراهیم قوام (1386). شرفنامۀ منیری، (حکیمه دبیران، مصحح) (ج.2). پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
کاردگر، یحیی، و سلیمانی، علی (1401). زبدة الفوائد، فرهنگی گمنام در تاریخ فرهنگنویسی فارسی. پژوهشنامۀ نسخهشناسی متون نظم و نثر فارسی، 18(7)، 1-29.
گلچین معانی، احمد، و عرفانیان، غلامعلی (1346). فهرست کتب خطی کتابخانۀ مرکزی آستان قدس رضوی (ج.13). انتشارات کتابخانۀ مرکزی آستان قدس.
گویا، سرورخان (1312). فرهنگ فارسی موسوم به زبدة الفوائد. سالنامۀ کابل، (3)، 231-239.
مارشال، دارانوسروانجی (1390). مغولان در هند، بررسی کتابشناختی دستنویسها (حسین برزگر کشتلی، مترجم). انتشارات کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
مدبری، محمود (1370). شرح احوال شاعران بیدیوان در قرنهای 3 و 4 و 5 هجری قمری. انتشارت پانوس.
منزوی، احمد (1350). فهرست نسخههای خطی فارسی (ج.3). مؤسسۀ فرهنگی منطقهای.
منزوی، احمد (1375). فهرست مشترک نسخههای خطی فارسی پاکستان (ج. 14). مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان.
نذیراحمد (1402). فرهنگ شیرخانی و مؤلف آن. در مقالات نذیر احمد (شیوا امیرهدایی، مترجم). ص. 89-102. انتشارات کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
نظامی، الیاس بن یوسف (1388الف). اقبالنامه (تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان). چاپ پنجم. انتشارات قطره.
نظامی، الیاس بن یوسف (1388ب). شرفنامه (تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان). انتشارات قطره.
نظامی، الیاس بن یوسف (1388ج). مخزنالاسرار (تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان). انتشارات قطره.
نفیسی، سعید (1337). فرهنگهای فارسی (مقدمۀ لغتنامۀ دهخدا). سازمان لغتنامۀ دهخدا.
یوسفی، غلامحسین (1381). تعلیقات بر گلستان. انتشارات خوارزمی.
References Alidadi, M. (2019). Textual Criticism of the first half of Dictionary of Shirkhani [Unpublished Master`s Thesis]. Payame Noor Unvierstiy. [In Persian]. Aqabozorgtehrani, M. M. (1976). Al-Zari`a ela Tasanif-e al-Shi`a (Vol. 8). Esma`iliyan Publication. [In Persian]. Ashraf, M. (1927). Concise descriptive catalogue of the persian manuscripts in the collection of the salar jung museum. Hyderabad. Ataeikachuei, T. (2018). Some Benefits ofbShirkhani Dictionary. In the Shadow of Politeness (pp. 163-169). Elm-e Novin Publication. [In Persian]. Da`I al-Islam, M. (1983). Nizam Dictionary. Science Publication. [In Persian]. Dabirsiyaqi, M. (1996). Persian to Persian Dictionary. Ara Publication. [In Persian]. Dehlavi, M. (1899). Mo`ayyad al-Fozala. Newal Kishore Press. [In Persian] Derayati, M. (2010). Short Catalogue of Iranian Manuscripts. The Library, Museum and Documents Center of the Islamic Consultative Assembly. [In Persian]. Derayati, M. (2011). Union Catalogue of Iran Manuscripts. National Library & Archievs of The Islamic Republic of Iran. [In Persian]. Ethé, H. (1889). Catalogue of the Persian, Turkish, Hindustani and Pushtu manuscripts in the Bodleian library. Oxford. Ethé, H. (1903). catalogue of Persian manuscripts in the library of the India office. Oxford. Farooqi, E. (2006). Sharafneme-ye Mnyari (Farhang-e Ebrahimi) [vol. 1], (H. Dabiran, Ed.). Institute for Humanities and Cultural Studies Publication. [In Persian]. Farooqi, E. (2007). Sharafneme-ye Mnyari (Farhang-e Ebrahimi) [vol. 2], (H. Dabiran, Ed.). Institute for Humanities and Cultural Studies Publication. [In Persian]. Golchin Ma`ani, A. & Erfaniyan, G. (1967). Catalogue of the manuscripts in the astan quds razaui central librar. Astan Quds Razavi Publication. [In Persian]. Gooya, S. (1933). Persian Dictionary Known as Zobdat al-Fava`ed. Kabul Almanac, (3), 231-239. https://ensani.ir/fa/article/291905/ [In Persian]. Hadi, N. (1995). Dictionary of Indo-Persian Literature. Indria Gandhi National Centre for the Arts Abhinav Publications. Hafiz, S. M. (1983). Divan (P. Natelkhanlari, Ed.). Kharazmi Publication. [In Persian]. Hojjati, H. (2001). Shirkhani Dictionary. In An Encyclopedia of Persian Literature (H. Anushe, Ed. Vol. 4, Part.3; pp. 196-1961). Ministry of Culture and Islamic Guidance Publication. [In Persian]. Ibn-e yoosof Shirazi (1937). Catalogue of Manuscripts in Sepahsalar-Librari. The Consultative Assembly. [In Persian]. Ivanow,W. (1926). concise descriptive catalogue of the persian manuscripts in the collection of the asiatic society of Bengal. Calcutta. Jami, A. (1999). Divan (A. Afsahzad, Ed.). Written Heritage Publication. [In Persian]. Juhari N. M. (2004). Javahir-Namah-i Nizami (I. Afshar, Ed. & with the collaboration of M. R. Daryagasht). Written Heritage Publication. [In Persian]. Kardgar, Y. & Soleimani, A. (2023). Zobdatol Favayed, an Anonymous Culture in the History of Persian Lexicography. Journal of Codicology of Persian Prose and Versified Texts, 18(7), 1-29. https://doi.org/10.30495/noskheh.2023.704297 [In Persian]. Khalaftabrizi, M. (1996). Borhan-e Qate (M. Mo`in, Ed.). Amirkabir Publication. [In Persian]. khaqani Sharvani, A. (2003). Divan (Z. Sajjadi, Ed.). Zavvar Publication. [In Persian]. Marshall, D. (2011). Mughalis in India, A Bibliographical Survey of Manuscripts (H. Barzegarkeshtli, Trans.). The Library, Museum and Documents Center of the Islamic Consultative Assembly. [In Persian]. Modabberi, M. (1991). Discription of the Life of Poets Without Divan in the Third, Fourth & Fifth Centuries of Hijri. Panoos Publication. [In Persian]. Monzavi, A. (1971). Catalogue of Persian manuscripts. Regional cultural institute. [In Persian]. Monzavi, A. (1996). A Union Catalogue of Persian manuscripts in Pakistan. Iran-Pakistan institute of Persian Studies. [In Persian]. Nafisi, S. (1958). Persian Dictionary (Introduction to the Dehkhoda Dictionary). Dehkhoda lexicon Institute. [In Persian]. Nazirahmad (2023). Dictionary of Shirkhani & its Author. In Nazir Ahmad`s Essays (S. Amirhodaei, Trans.). (pp. 89-102). The Library, Museum and Documents Center of the Islamic Consultative Assembly. [In Persian]. Nezamiganjavi, E. (2009a). Eghbal-name (H. Vahiddastgerdi, Ed.). Qatre Publication. [In Persian]. Nezamiganjavi, E. (2009b). Sharaf-name (H. Vahiddastgerdi, Ed.). Qatre Publication. [In Persian]. Nezamiganjavi, E. (2009c). Makhzan al-Asrar (H. Vahiddastgerdi, Ed.). Qatre Publication. [In Persian]. Pertsch, W. (1888). Die Handschriften-verzeichnisse der Königlichen Bibliothek zu Berlin. Berlin. Razi, F. (2003). Jame` al-Oloom Settini. Bonyad Mouqoofat Afshar Publication. [In Persian]. Sa`di Shirazi, M. (2002). Golestan (G. Yoosofi, Ed.). Kharazmi Publication. [In Persian]. Sa`di Shirazi, M. (2005). Boostan (G. Yoosofi, Ed.): Kharazmi Publication. [In Persian]. Sadeqi, A. (2010). A Hitherto Unidentified Meaning of the Term Pahlavi in Classical Persian. Lexicography, (3), 2-32. https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/890645/ [In Persian]. Sadeqi, A. (2012). Sharafname-ye Manyari. In Encyclopaedia of Persian Language and Literature (pp. 225-228). Academy of Persian Language and Literature. [In Persian]. Sadeqi, A. (2013). Dictionary Writing in the Subcontinent. The Book of the Month of Literature and Philosophy, (82), 91-96. [In Persian]. Sadeqi, A. (2014). Dictionary Writing in the Iran. In Encyclopaedia of Persian Language and Literature (pp. 63-65). Academy of Persian Language and Literature. [In Persian]. Shahriyarnaqavi, S. H. (1962). Persian Dictionary Writing in India & Pakistan. University of Tehran Press. [In Persian]. Shirkhan, B. S. (1648). Dictionary of Shirkhani, Zobdat al-Fava`ed, Manuscript dated 1648 A.H. Preserved in the library of Astan Quds Razavi, No. 3717. [In Persian]. Shirkhan, B. S. (1661). Dictionary of Shirkhani, Manuscript dated 1661 A.H. Preserved in the Central library of University of Tehran, No. 8242. [In Persian]. Storey, C. A. (1984). Persian Literature (A Bio-Bibliographical Survey). Leiden. Tavakoli, B. (2019). Textual Criticism of the secend half of Dictionary of Shirkhani [Unpublished Master`s Thesis]. Payame Noor Unvierstiy. [In Persian]. Teflisi, H. (1971). Low of Politeness (G. Shokri, Ed.). The Foundation for Iranian Culture. [In Persian]. Yoosofi, G. (2002). Annotation to the Golestan. Kharazmi Publication. [In Persian]. | |||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 157 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 55 |