تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,415 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,339,320 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,096,010 |
شبکۀ روابط اجتماعی و گفتوگومندی زوجین: یک مطالعۀ زمینهای در شهر یزد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دوره 12، شماره 4 - شماره پیاپی 43، دی 1402، صفحه 123-152 اصل مقاله (1.81 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/srspi.2024.139782.1956 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
لیدا هاتفی راد1؛ مهربان پارسامهر* 2؛ علی روحانی3 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دکتری جامعهشناسی مسائل اجتماعی ایران، گروه تعاون و رفاه اجتماعی، دانشکدۀ علوم اجتماعی، دانشگاه یزد، یزد، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار، گروه جامعهشناسی توسعه، دانشکدۀ علوم انسانی و اجتماعی، دانشگاه مازندران، مازندران، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشیار، گروه تعاون و رفاه اجتماعی، دانشکدۀ علوم اجتماعی، دانشگاه یزد، یزد، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
با توجه به اینکه بستر اجتماعی که افراد در آن رشد یافتهاند، در نحوۀ برقراری تعاملات در خانوادهها نقش مهمی دارد، پژوهش حاضر بر آن است تا نقش شبکۀ روابط اجتماعی را در چگونگی شکلگیری و وضعیت گفتوگو در خانوادههای یزدی تبیین کند. بر این اساس، از روششناسی کیفی و روش نظریۀ زمینهای به کار گرفته و با استفاده از نمونهگیری نظری، از 31 نفر از زوجین خانوادههای متعارف شهر یزد مصاحبۀ عمیق انجام شد؛ سپس اطلاعات گردآوریشده با استفاده از کدگذاری باز، محوری و گزینشی تحلیل و در قالب 63 مقولۀ فرعی و 22 مقولۀ اصلی دستهبندی شد. درنهایت یک مقولۀ هستهای با عنوان «گفتوگو؛ برآیندی از شبکۀ روابط اجتماعی» ارائه شد؛ سپس مدل پارادایمی و طرحوارۀ نظری تحقیق ارائه گردید. بهطور کلی تبیین نتایج نشان میدهد که گفتوگو برآیندی از روابط اجتماعی است که زوجین در عرصههای گوناگون از گذشته تا به امروز تجربه کردهاند. بسترهای فرهنگی و اجتماعی، ازجمله خانوادۀ مبدأ با ایجاد بسترهایی دموکراتیک یا اقتدارگرایانه، بیشترین تأثیرگذاری را بر افراد دارد و پس از آن، گروههای دوستی، سیستم تحصیلی، شغلی و محیط زندگی افراد در شکلگیری تعاملات و گفتوگو در خانواده، نقش مهمی دارند و آن را تحت تأثیر قرار میدهند | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شبکه؛ خانواده؛ زوجین؛ گفتوگو؛ روابط اجتماعی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه و بیان مسئله ارتباطات میانفردی، اساس و شالودۀ هویت و کمال انسان و مبنای اولیۀ پیوند او با دیگران است. ارتباط مؤثر[1] موجب شکوفایی و بهبود کیفیت روابط افراد میشود؛ این در حالی است که ارتباطات غیر مؤثر، مانع شکوفایی انسان میشود و روابط را تخریب میکند. انسان درگیر ارتباطات میشود تا هویت پیدا کند، با دیگران پیوند برقرار میکند و پیوندهای خود را عمیقتر و در ضمن مشکلات خود را رفع و امکانات موجود را کشف میکند؛ بنابراین اساس زندگی و خوشبختی انسان را همین ارتباطهای میانفردی تشکیل میدهد. ارتباطات میانفردی خود حیاتبخش روابط هدفمند[2] است (ادیب راد و همکاران، 1384: 132). درواقع تعاملات اجتماعی یا روابط، به مجموعۀ وسیعی از ارتباطات کلامی یا غیر کلامی، مستقیم یا غیر مستقیم و عینی یا نمادین بین دو یا تعداد بیشتری از افراد اشاره میکند. روابط اجتماعی که از عاملیت فردی تشکیل شده است، شکلدهندۀ ساختار اجتماعی است؛ از این رو مطالعه و معنادارکردن تعاملات اجتماعی بین افراد، بخش مهمی از زندگی اجتماعی روزمرۀ ماست (wu et al., 2018). در این میان بسیاری از افراد، ازدواج را صمیمیترین رابطه و منبع عاطفه و حمایت میدانند. صمیمیت و گفتوگو[3] برای انواع روابط، از مهمترین ارکان محسوب میشود و عمق صمیمیتی که زوجین در رابطۀ خود ایجاد میکنند، به توانایی آنها در انتقال روشن، صحیح و مؤثر افکار، احساسات، نیازها و خواستههایشان بستگی دارد و یادگیری ارتباط کارآمد، یک گام مهم در فرایند ایجاد و افزایش صمیمیت در میان زوجین است (اعتمادی و همکاران، 1393: 64). از طرفی وظیفۀ اولیۀ خانواده نیز برقراری ارتباط است. همچنین عملکرد خانواده به رفع نیازهای اجتماعی و فردی خانواده منجر و به این دلیل، موجب رشد و تکامل، اعتماد به نفس و اجتماعیشدن اعضای خانواده میشود. ارتباط روشن و مؤثر بین افراد خانواده، موجب رشد احساسات و ارزشها میشود. ارتباط مؤثر عامل زیربنایی خانوادۀ سالم[4] و موفق است. به عبارت دیگر، وقتی اعضای خانواده از الگوهای ارتباطی مؤثر استفاده میکنند، انتقال و درک واضحی از محتوا و قصد پیام دارند و به این وسیله، نیازهای روانی اعضای خانواده را ارضا میکنند و ارتباط و شرکت در اجتماع را تداوم میبخشند (Oliver & Miller, 1994). درواقع خانوادهها، بهعنوان سیستمهای ارتباطی، ازطریق تعامل با یکدیگر، خود را در درون نسلها تکرار میکنند. در هر سیستم، یک خانواده کدهای ارتباطی خود را براساس تجربیات اعضای فردی و همچنین تجربۀ جمعی خانواده ایجاد میکند (Miller-Day, 2017). خانواده، نظام عاطفی پیچیدهای است که چند نسل را در بر میگیرد و وجه تمایز آن با دیگر نظامهای اجتماعی، در وفاداری، عاطفی و دائمیبودن عضویت در آن است (Goldenberg & Goldenberg, 2012). همین تعریف نشاندهندۀ تأثیراتی است که خانوادهها در نسلهای مختلف بر یکدیگر به جای میگذارند و حتی سیستم تعاملات و روابط زوجین را در خانوادۀ جدید نیز با تأثیرات مثبت یا منفی خود مواجه میکنند. خانواده را نه بهصورت عاملی ایستا و تغییرناپذیر، بلکه باید عاملی در نظر گرفت که انعطافپذیری و انطباقپذیری چشمگیری دارد. خانواده عرصهای بسته نیست، بلکه نهادی است که همواره از دگرگونیهای کل جامعه تأثیر میگیرد و در عین حال توانایی پایداری در برابر رویدادها و دگرگونیها و اثرگذاری بر آنها را نیز دارد (بهنام، 1392: 23). بهطور کلی همۀ ما افکار متفاوتی داریم و ریشۀ آن در محیط و فرهنگی است که در آن رشد کردهایم. از تربیت اولیه در دوران کودکی، محیط خانواده، مدرسه و دانشگاه گرفته تا تجربیاتی که بعدها در فضای تعاملات کاری، سفر و مطالعه در طول زمان کسب کردهایم، همه در شکلدهی افکار ما مؤثر بوده و هستند (قندهاری، 1394: 26). بر این اساس، روش برقراری ارتباطات و تعاملات ما در سطوح مختلف، ازجمله در خانواده نیز تحت تأثیر این بسترهای فرهنگی اجتماعی[5] قرار میگیرد. درواقع گفتوگو در خانواده، یک پتانسیل طبیعی و منبع وحدت از همان آغاز ازدواجهاست. در طول دورۀ نامزدی، زوجین در حین صحبت، ارائه و بحث، ارزشهای جدیدی را دربارۀ ایدهها، نظرها و ارزشهای خود خلق میکنند. ارزش جدید ما، عامل ایجاد انگیزه برای تلاش و متعهدشدن به خانواده است و چنین رویکردی امکان ایجاد فرهنگ گفتوگو را فراهم میکند. در مقابل، تعارض و از هم گسیختگی، موانعی را برای وحدت ایجاد میکند، آن را از بین میبرد و شرایطی را بهدنبال دارد که این روزها نگرانیهایی از قبیل جدایی، طلاق، همباشی و گزینههای مختلف، جایگزین ازدواج را باعث شده است. بهطور کلی گفتوگو مبنایی برای توسعۀ روابط مختلف انسانی است، اما ویژگی منحصر به فرد آن در ارتباط با پیوند زناشویی مشاهده میشود؛ زیرا آنجا واحد اجتماعی بنیادین است، جایی که یک انسان جدید متولد و کل جامعه شروع میشود (Kornaszewska-Polak, 2016: 258). بوهم[6] (1381)، دیالوگ را جریانی از معنی میداند که در جمع ما، در بین ما و درون ما جاری میشود. مفهوم آن است که سیر و جریانی از معنی در همۀ گروه روان و به پیدایش نوعی فهم تازه منجر میشود و همین معنای مشترک است که چسب یا سیمانی میشود و افراد و جوامع را به یکدیگر میچسباند (پایا، 1381: 32). بنابراین اگر قادر باشیم معانی را به شکل جمع، بین خود مشترک کنیم، تشریکمساعی انجام میشود و ما ازطریق تشریکمساعی ارتباط برقرار میکنیم و معنای مشترکی را به وجود میآوریم؛ یعنی یک اندیشۀ مشترک شکل میگیرد که در آن هیچیک از افراد کنار گذاشته نمیشوند (بوهم، 1381: 57). دیالوگ در زندگی، انسانها را از تنهایی و مهجوری آزاد و روابط میان افراد را دوستانه، عمیق و انسانی میکند. درواقع دیالوگ بهمنظور شناخت درست پدیدهها و برقراری روابط درست با جامعه و همکاری با دوستان، خانواده و دیگر انسانها، بینش آدمی را در زندگی تقویت و افق دید انسان را نسبتبه هستی گسترده میکند. هدف در دیالوگ، تأیید یا رد تفکر دیگری یا خود نیست، بلکه فهم هستی و درک صحیح ارزشها و باورهای دیگری است (نیستانی، 1398: 9-10). بنابراین دیالوگ نهتنها در بستر و شبکۀ روابط اجتماعی[7] گذشتۀ افراد ریشه دارد، بر شکلگیری روابط و تعاملات آنها در آینده نیز تأثیرگذار است. بر این اساس در این پژوهش، تأثیر شبکۀ روابط اجتماعی بر گفتوگوی زوجین بررسی میشود که بنابر تعریف میشل[8] (1999)، شبکۀ اجتماعی مجموعه پیوندهای ویژه میان جمع مشخصی از افراد بهصورت مضاعف است و وجه مشخصۀ این پیوندها آن است که بهمثابۀ یک کل، برای تفسیر رفتار اجتماعی افراد درگیر، قابل استفادهاند. بنابراین وقتی در یک پژوهش اجتماعی، به شبکۀ روابط توجه میشود، بر روابط دوتایی و چندتایی از قبیل روابط خویشاوندی، نقشهای اجتماعی، روابط احساسی، روابط شناختی، روابط کنشی و ... تمرکز میشود (علیرضانژاد و سرایی، 1386: 228). از طرفی تغییرات خانواده در جامعۀ ایران بهدلیل نفوذ پیامدهای منفی مدرنیته و تحولات و دگرگونیهایی که به مرور زمان در تمامی ابعاد خانواده رخ داده است، نگرانیهای بسیاری را برای کارشناسان، متخصصان، مسئولان و برنامهریزان در حوزۀ خانواده ایجاد کرده است؛ زیرا خانواده نهادی است که به اعضای خود احساس امنیت و آرامش میبخشد و طی هزاران سال، پایدارترین و مؤثرترین وسیلۀ حفظ ویژگیهای فرهنگی و عامل انتقال آن به نسلهای بعدی بوده است. اما امروزه احساس امنیت و آرامش و روابط صمیمانۀ بین زن و مرد، به سستی گراییده است، براساس این، آسیبهای ارتباطی در روابط زوجین، خانواده، بهگونۀ فزایندهای با نیروهای مخرب مواجه شده است و تهدید مهمی برای سلامت جامعه به شمار میآید (ستوده، 1391: 205). در این میان استان یزد نیز در سالهای اخیر، شاهد تحولات ارزشی و فرهنگی بسیاری بوده و فرهنگ یزدی با تمام ویژگیها و عناصر خاص خود، دستخوش دگرگونیهایی شده است. درواقع شهر یزد با وجود تحولات بسیار، فرهنگ مذهبی و بسیاری از عناصر سنتی خود را همچنان حفظ میکند و بر این اساس، تضادی از سنت و مدرنیته را در تمام سطوح جامعه به نمایش میگذارد (عباسی شوازی و عسکری ندوشن، 1384) و به سهم خود میتواند آسیبهای ارتباطی بسیاری بهدنبال داشته باشد. بنابراین با توجه به اینکه سنت و پیشینۀ فرهنگی و اجتماعی[9] افراد نقش بسیار مهمی در برقراری تعاملات و گفتوگوی میان زوجین دارد، این پژوهش بر آن است تا فرایند شکلگیری گفتوگو را در بستر شبکۀ روابط اجتماعی زوجین بررسی کند.
چارچوب مفهومی از دیدگاههای مهم در حوزۀ خانواده که به موضوع پژوهش حاضر مربوط است، نظریۀ شبکه[10] و روابط خانوادگی و خویشاوندی است. خویشاوندی علاوه بر برقراری تماسها، دیدارها، مبادلۀ خدمات و گردهماییهای خانوادگی، مجموعهای از مسئولیتهای اخلاقی و محدودیتآفرین را ایجاد میکند. علاوه بر این، خویشاوندی چارچوبی را بهعنوان مبدأ و مرجع پدید میآورد که به سهم خود در ارتباط با دیگر مراجع از قبیل حرفه، محل سکونت و ولایت یا نوع اتومبیل، اهمیت دارد. همچنین در جامعهای که فرد را منزوی میکند، حضور بالقوۀ شبکۀ خویشاوندی اهمیت بسیاری دارد و پذیرش خانواده، مأمن و تکیهگاهی برای فرد تلقی میشود. درواقع بهمحض اینکه فرد جایی را در زنجیرۀ نسلهای متوالی برای خود پیدا کند، به شبکۀ خویشاوندی تعلق مییابد و ازطریق آن شبکه، درصدد کسب هویت برای خود برمیآید (سگالن، 1385: 109). بهطور کلی واحد تحلیل در نظریات شبکه، بنابر نظر لوین و مولینز[11] یک رابطه است؛ مثل رابطۀ خویشاوندی میان اشخاص، ارتباط در میان کارمندان سازمان، دوستی در یک گروه کوچک (چلبی، 1390: 53). بات[12] از نظریهپردازان نظریۀ شبکه است و در این نظریه، اهمیت زیادی بر میزان تراکم شبکهای قائل است که زن و شوهر در بیرون از خانه برای خود دارند و آن را حفظ میکنند و نیز درجۀ تفکیک نقشهای زوجین را با آن مرتبط میداند. او معتقد است هرچه ارتباط زن و شوهر با شبکههای خویشاوندان، دوستان و همسایگان نزدیکتر باشد، رابطۀ آنها بهعنوان زوج بیشتر تفکیک میشود و بر مبنای سلسلهمراتب است. در مقابل هرچه شبکهها کمتراکمتر باشند، نقشهای مردانه و زنانه کمتر از یکدیگر متمایز میشوند. درواقع بات این موضوع را در قالب فشارهای فرهنگی تبیین میکند؛ یعنی وقتی اشخاصی که فرد با آنها آشناست، شبکۀ متراکمی داشته باشند، اعضای شبکه بهنوعی وفاق مشترک دربارۀ هنجارها دست مییابند و برای تبعیت از آنها، به اعمال فشار اجتماعی غیررسمی دست میزنند. بنابراین اگر زوجین عضو شبکههایی از این قبیل باشند، روابط موجود در شبکه، بر ازدواج و روابط آنها تحمیل میشود و زن و شوهر به فعالیتها و روابط بیرون از منزل کشیده میشوند. بنابراین این شرایط امکان تفکیک انعطافناپذیر نقشها را فراهم میکند؛ زیرا زوجین هر دو حمایتهای مورد نیاز خود را در خارج از خانواده دریافت میکنند. در مقابل اگر شبکهای که زوجین به آن تعلق دارند، سست و هنجارهای آن تا حدی متنوع و پراکنده باشد، باعث میشود زن و شوهر وظایف خانگی را با همکاری و همراهی یکدیگر انجام دهند، نقشها ماهیتی منعطفتر و عادلانهتری به خود بگیرند و ماهیت تکمیلی و مشارکتی آنها افزایش یابد (سگالن، 1385: 254 و 255). بنابراین براساس نظر بات، در حالت دوم زن و شوهر هر دو تمرکز بیشتری بر اعضای خانواده خود دارند، روابط مطلوب با یکدیگر را در اولویت قرار میدهند و همدلی و رفاقت بیشتری در داخل خانواده شکل میگیرد؛ زیرا فرد این همدلی و صمیمیت را در محیطی غیر از خانوادۀ خود جستوجو نمیکند و بهدنبال راهی برای خروج از چارچوب روابط خانواده نیست، بلکه تلاش بیشتری در جهت بهبود روابط درونی خانواده دارد. همین موضوع، باعث میشود دخالت کمتری از جانب اطرافیان و شبکۀ متراکم در چنین خانوادههایی انجام شود و زن و شوهر با همراهی یکدیگر دربارۀ مسائل زندگی تصمیم بگیرند و به این ترتیب از بروز بسیاری از اختلافات و تعارضات زناشویی جلوگیری به عمل آید. از دیگر دیدگاههای مرتبط، نظریۀ کلمن[13] است که دو بعد درونی و بیرون برای سرمایۀ اجتماعی خانواده قائل است. او سرمایۀ اجتماعی درونی خانواده را روابطی میپندارد که بین بچهها و والدین آنها برقرار است و آن را با عواملی مرتبط میداند که شامل حضور والدین در خانه، تعداد فرزندان، ترکیب اعضای متفاوت والدین و رابطۀ قوی بین والدین و فرزندان است. بنابراین زمانی که رابطۀ والدین با فرزند قوی و مطلوب باشد، والدین علاقه، احساس و تعهدشان را به فرزند خود نیز منتقل میکنند. درواقع این رابطۀ قوی در اجتماعیشدن کودک نیز مؤثر است و باعث میشود او اهداف والدین را درونی کند. از این رو کلمن این رابطه را سرمایۀ اجتماعی بسیار مهمی برای رشد کودک تلقی میکند. همچنین او برای سرمایۀ اجتماعی بیرونی خانواده نیز اهمیت بسیاری قائل است و آن را شامل شبکۀ روابط اجتماعی خانواده در اجتماع و روابط با خویشان، دوستان و غیره و نیز رابطه با نهادها و مشارکت در آنها در نظر میگیرد. درواقع نهاد خانواده مانند مجموعهای بسته عمل نمیکند و از تأثیر منابع و نهادهای اجتماعی اطراف خود تأثیر میپذیرد. به این ترتیب، خانواده پس از تأثیرگرفتن از نهادهای مختلف اجتماعی و افرادی که با آنها در ارتباط است، این تأثیرات را به درون خانواده منتقل میکند و بر این اساس فرزندان نیز تحت تأثیر آن قرار میگیرند (سفیری و شایسته، 1394: 9). از طرفی بنا بر دیدگاه هابرماس[14]، بنیاد ارتباط بینالاذهانی در زبان یا کنشهای مبتنی بر دیالوگ و گفتوگو تبلور مییابد که این کنشها در جستوجوی فهمی همدلانه و دستیابی به شناختی مشترکاند (نیستانی، 1398: 93). او در کتاب نظریۀ کنش ارتباطی[15]، دو حیطۀ نظام و زیست جهان را در جامعه از یکدیگر تشخیص میدهد. از دیدگاه او، نظام، که طبق عقلانیت معطوف به هدف یا عقلانیت ابزاری عمل میکند، گرایش دارد که در جامعهای نابرابر و متکی بر زور، قدرت زیست جهان که محل رسیدن به تفاهم بر مبنای گفتوگوی آزاد است را به استعمار خود درآورد (آزاد ارمکی و لاجوردی، 1382: 110). او که نظام را جدای از زیست جهان میداند، اقتصاد، سیاست و خانواده را اجزای اصلی نظام طبقهبندی میکند و معتقد است قدرت و پول عناصر اساسی نظام را تشکیل میدهند. اما جهان زیست را باید همان جهان معنی، کنش ارتباطی، توافق و رابطۀ ذهنی بین انسانها دانست که کنش ارتباطی در آن انجام میشود (هابرماس، 1384: 236). درواقع زیست جهان فرهنگ و نظامی است که به تمامی معرفت، روابط و کنشهای ارتباطی در جامعه معنا میدهد و در تعامل و ارتباط افراد بر طرز فکر و ارزیابی آنها تأثیرگذار است (نیستانی، 1398: 94). بهطور کلی هابرماس نظریۀ کنش ارتباطی را بهمثابۀ برونرفت و راه نجات برای انسان تلقی میکند و سلامت جامعه را در گرو گسترش توانایی ارتباطی میداند. جامعۀ مریض و ناسالم وضعیتی همانند وضع بیمار روانی دارد که از قدرت کلامی بی بهره است. همانطور که فرد بیمار با برونافکنی اطلاعات سرکوبشده از ضمیر ناخودآگاه به ضمیر خودآگاه، از توانایی ارتباطی بیشتری برخوردار و انگیزههای ناخودآگاه تسلیم قدرت کلام و زبان میشود، بیماری جامعه نیز ناشی از نبود تفاهم و وجود ارتباطات تحریف شده است و با بهبود در حوزۀ ارتباطی درمان میشود. بنابراین هرچه توانایی کلامی و ارتباط بیشتر باشد، جامعهای سالمتر خواهیم داشت (انصاری، 1384: 308). در نظریات باختین[16] (1981) نیز، دیالوگ در یک زمینۀ تاریخی-فرهنگی[17] گسترده شکل میگیرد و این زمینههای تاریخی، فرهنگی و نسلی به شناخت منجر میشوند. ازنظر او، بهطور کلی دیالوگ شکلی از دانش فرهنگی است که تمام گفتوگوهای روزانه، دیالوگهای ساده در زندگی واقعی و دیالوگهای هدفمند و گسترده را در بر میگیرد. دیالوگ براساس همزمانی تفاوت و آمیختگی با دیگری بنا میشود که با وجود در هم آمیختگی دیدگاههای مختلف، وحدت میان آنها پایدار میماند. درواقع هدف دیالوگ فقط احترام به اندیشههای دیگران و تحمل آن نیست، بلکه بهرهگیری از صداهای متفاوت برای خلق اندیشه و باورهای جدید است (نیستانی، 1398: 67) که تحت تأثیر شبکهای از روابط اجتماعی قرار دارد. بنابراین بهطور کلی دیالوگ و گفتوگو در بستر تاریخی، فرهنگی و اجتماعی ایجاد میگردد و در شبکۀ روابط اجتماعی شکل میگیرد و معنا مییابد.
پیشینۀ تجربی تحقیق با توجه به اینکه بهصورت مستقیم مطالعهای دربارۀ نقش شبکۀ روابط اجتماعی در گفتوگو انجام نشده است و بیشتر مطالعات بهنوعی بر نقش تربیتی، سرمایۀ اجتماعی و الگوهای ارتباطی خانواده در شکلگیری تعاملات تأکید داشتهاند، در ذیل به برخی از این پژوهشها اشاره میشود. نتایج پژوهش غفوری زارچ (1400) حاکی از اثربخشی کلاسهای آموزشی مهارتهای کلامی بود و نشان داد شرکت در جلسات آموزشی برقراری ارتباط کلامی، موجب کاهش تعارضات و بهبود رابطۀ میان مادر و دختر میشود. بنابراین با توجه به اینکه رفتار نوجوانان تحت تأثیر رفتار والدین است، لازم است والدین برای بهبود رفتار فرزندان، ابتدا به رفتارهای خود توجه داشته باشند. رستمی و همکاران (1398) در پژوهش خود نشان دادند عواملی که نقش مهمی را برای زوجین نامزد در آستانۀ ازدواج ایفا میکنند، شامل نبود درک و تعامل متقابل، مشکلات ارتباطی، اصالتنداشتن، ناتوانی در دلگرمیدادن و مدیریت تعارضها، شفافیتنداشتن نقشها، ناتوانی در مدیریت حریم شخصی و مدیریت شبکۀ اجتماعی، نگرش نسبتبه مذهب و فرهنگ و باورها، نیازها، تلهها، خودآگاهی، خلق و خوی هیجانی، وابستگی و الگوگیری منفی خانواده، تجارب ناموفق در خانواده و نقش منفی خانواده در مشکلات و آسیبهای دورۀ نامزدیاند. رازقی و اسلامی (1394) در پژوهش خود نشان دادند که تفاوتهای فردی و اجتماعی، دخالت اطرافیان، نبود مهارتهای ارتباطی و مسائل اقتصادی، ازجمله شرایط و علل اصلی بروز تعارض خانوادگی است. چنین تعارضی نهتنها باعث کاهش سرمایۀ اجتماعی درون خانوادگی، شامل هنجارها، شبکههای اجتماعی و روابط سالم بین اعضای خانواده و درگیریهای لفظی و جسمی میشود، درنهایت به طلاق عاطفی و تزلزل در بنیان خانواده میانجامد. با توجه به یافتههای کاوه فارسانی و مهدیه (1399)، زمینههای مؤثر بر تعارضات زناشویی اختلافنظر، نیازهای ارضانشده، موقعیت استرسآور، رفتارهای متضاد، بدقولی، اشتباهات همسر، فضای مجازی، حضور در جمع، ارتباط با خانوادههای اصلی و شرایط نامساعد اقتصادی است. نتایج تحقیق راچر و همکاران[18] (2020) نشان داد که مکالمۀ پدربزرگ و مادربزرگ و جهتگیری انطباق، هر دو گفتوگوی والدین و نوه و جهتگیری انطباق را پیشبینی میکند. مطابق با انتقال بین نسلی الگوهای ارتباطی خانواده، آثار غیرمستقیم الگوهای ارتباطات خانوادگی پدربزرگ و مادربزرگ برای نوهها، ازطریق الگوهای ارتباطی والدین به وجود آمده است. براساس نتایج بررسی گوآن و لی[19] (2017)، تعاملات درخور توجه بین فرهنگ و جهتگیری انطباق و نزدیکی رابطه نشان میدهد که تأثیر فرهنگ بر ارتباطات خانواده ازطریق نقشهای غیرمستقیم بهتر درک میشود. پژوهش اودنولر و همکاران[20] (2013) نشان میدهد مردان جهتگیریهای انطباق پدران خود را مدل میکنند، اما جهتگیریهای مکالمۀ پدران خود را الگوبرداری و تلافی نمیکنند. یافتهها از پیوندهای بین الگوهای ارتباطی و ایدئولوژیهای جنسیتی حمایت میکند و در عین حال نشان میدهد که هویت مردان چگونه تحت تأثیر ایدئولوژیهایی است که میپذیرند و آنها را درون خانواده منتقل میکنند. براساس نتایج پژوهش ماساریک و همکاران[21] (2013)، تجاربی که فرد از خانوادۀ مبدأ دارد، شکلدهندۀ ویژگیهای شخصیتی است که زمینهساز موفقیت ازدواج او و رابطهاش با همسرش است. بررسیهای انجامشده در مطالعات و پژوهشهای داخلی و خارجی مرتبط با موضوع پژوهش حاضر، نشان میدهد به گفتوگو کمتر بهعنوان یک مفهوم اجتماعی توجه و در بیشتر موارد در قالب مهارتهای ارتباطی، جهتگیریها و الگوهای ارتباطی از بعد روانشناختی یا در ارتباط با متغیرهای دیگر بررسی شده است. درواقع در هیچکدام از پژوهشها، گفتوگو بهصورت عمیق به همراه بسترها و فرآیندهای شکلگیری مطالعه نشده است؛ از این رو به نقش شبکۀ روابط اجتماعی نیز در شکلگیری آن توجه نشده و در برخی از مطالعات تنها به نقش و تأثیرگذاری بستر خانوادۀ مبدأ یا دخالت اطرافیان در این حوزه اشاره شده است.
روش پژوهش با توجه به اینکه در پژوهش حاضر، هدف و موضوع مطالعهشده، تبیین چگونگی شکلگیری گفتوگو در بستر شبکۀ روابط اجتماعی است، پارادایم تفسیری و روششناسی کیفی به کار گرفته شده است. همچنین از میان روشهای مختلف، از راهبرد نظریۀ زمینهای با رویکرد عینیگرایی اشتراوس و کوربین[22] (1397) استفاده شده است که دارای قابلیت نظریهسازی و ایجاد چارچوبی برای تجزیه و تحلیل دادههاست. جامعۀ مورد مطالعه در پژوهش حاضر، زوجین خانوادههای شهر یزد میباشند. مشارکتکنندگان این پژوهش براساس نمونهگیری نظری انتخاب شدند. آنها ابتدا براساس ملاکهای شمول افراد با استفاده از استراتژی حداقل تنوع بهصورت هدفمند انتخاب شدند و سپس براساس استراتژی حداکثر تنوع و برحسب میزان روشناییبخشی مصاحبههای انجامشده، نمونههای بعدی براساس نمونهگیری نظری انتخاب میشدند. معیارهای ورود به مطالعه به این صورت انتخاب شد که خانواده از نگاه عرف جامعه، یک خانوادۀ متعارف تلقی شود، طول مدت ازدواج آنها بین 5 تا 25 سال باشد و زوجین بهلحاظ تحصیلی، دیپلم به بالا و بهلحاظ اقتصادی، از طبقات متوسط و متوسط رو به بالا باشند. با توجه به ضرورت محدودکردن طبقۀ اجتماعی برای انجام یک مطالعۀ عمیق و همچنین براساس مصاحبههای اکتشافی که نشان داد گفتوگو در خانوادههای سطح پایین که با مشکلات و مسائل بسیاری روبهرو هستند، شکلی متفاوت به خود میگیرد، معیارهای مذکور انتخاب شد. بنابراین با توجه به معیارهای مذکور و براساس نمونهگیری نظری، 31 نفر و از هر خانواده یکی از زوجین مصاحبه شدند و نمونهگیری تا زمان دستیابی به اشباع نظری و دستیابینیافتن به اطلاعات جدید از مصاحبهشوندگان، ادامه یافت. شایان ذکر است با توجه شرایط بحرانی شیوع کرونا، کلیۀ مصاحبهها براساس نظر مصاحبهشوندگان و با رعایت کامل پروتکلهای بهداشتی در منزل مصاحبهشونده یا در محل دفتر دو مورد از سازمانهای مردمنهاد یا بهصورت آنلاین انجام شد. در جدول ذیل، اطلاعات و مشخصات مشارکتکنندگان پژوهش ذکر شده است:
جدول1- اطلاعات مشارکتکنندگان پژوهش Table 1- Information of research participants
فرایند مصاحبهها با کسب اجازه از مشارکتکنندگان ضبط شد و بنابر علاقه و کیفیت پاسخهای مصاحبهشوندگان، بین 70 تا 180 دقیقه به طول انجامید. اگرچه پروتکل مصاحبه گسترده بود، برخی از سؤالات اصلی و هدایتکنندۀ پروتکل مصاحبه که بهواسطۀ حساسیت نظری استخراج شده بود، شامل موارد ذیل است: - روابط شما در گذشته (در محیطهای گوناگون)، چه نقشی در روابط شما در خانوادۀ کنونی ایفا میکند؟ - سیستم تربیتی و تعاملی در خانوادۀ مبدأ شما، چه تأثیری بر تعاملات شما با اعضای خانوادۀ کنونی دارد؟ - به نظر شما چه ویژگی فرهنگی در یزد، بر نحوۀ تعاملات افراد تأثیر میگذارد؟ سپس مصاحبههای ضبطشده به متن تبدیل و فرآیند تجزیه و تحلیل همزمان و مستمر با جمعآوری دادهها، بهصورت رفت و برگشتی انجام شد. برای تحلیل دادهها، از تحلیل خط به خط برای کدگذاری باز و همراه با توسعۀ مفاهیم و مقولهها و ساخت پایههای نظریۀ زمینهای از کدگذاری محوری و گزینشی استفاده شد. با توجه به روش پژوهش، در پایان نیز مدل پارادایمی و طرحوارۀ نظری ارائه شد. با عنایت به معیارهای مطرحشده بهوسیلۀ لینکلن و گوبا[23] (1985)، قابلیت اعتماد یافتهها با استفاده از روشهای مشارکت طولانی[24] و مشاهدۀ مدام در میدان تحقیق، بررسی همکاران[25]، تشریح کلیشههای ذهنی و پیشداوریهای محقق، تأیید مشارکتکنندگان[26] و توصیف غنی تأیید شد؛ به این صورت که محقق ضمن مشارکت مداوم و مشاهدۀ میدان تحقیق، نتایج پژوهش خود را به سه نفر از استادان و متخصصان حوزۀ کیفی برای سنجش اعتباربخشی دادهها ارائه کرد که در این فرآیند تعدادی از مقولهها بازبینی شد. همچنین نتایج تحقیق را به چهار نفر از مشارکت کنندگان ارائه کرد و با استفاده از استراتژی تأیید مشارکتکنندگان، به تحقیق خود اعتبار بخشید. براساس طراحی ماثنر و دوثت[27] (2003)، پژوهش حاضر سعی کرده است تا بازاندیشیهای مختلفی را در مراحل مختلف تحقیق صورتبندی کند و به این وسیله به دادهها و نتایج خود اعتباربخشی کند. در این راستا پژوهشگر علاوه بر بیان تجربۀ زیستۀ خود دربارۀ موضوع پژوهش، در راستای تفسیر علمی دادهها تلاش کرد تا موضع فکری خود را در پرانتز قرار دهد. برای اتکاپذیری[28] دادهها نیز ضمن رعایت اصول و نکات لازم و ضبط تمامی مصاحبهها، رخدادها بهطور کامل ثبت و پیادهسازی شد. تمامی مصاحبهها را خود محقق انجام داد و برای مراعات ملاحظات اخلاقی ضمن اخذ کد اخلاق از کمیتۀ اخلاق در پژوهش دانشگاه (IR.YAZD.REC.1400.032)، کلیۀ مراحل با رضایت آگاهانۀ مشارکتکنندگان و تکمیل فرمهای رضایتنامه انجام شد. علاوه بر این در تمامی مصاحبهها با استفاده از تکنیک یخشکنی، ارائۀ توضیحات تکمیلی و ایجاد فضایی امن و آرام، سعی بر آن بود تا اعتماد مشارکتکننده جلب شود. همچنین در راستای حفظ حریم خصوصی مشارکتکنندگان، در متن پژوهش نیز از اسامی مستعار استفاده شد.
یافتههای پژوهش این پژوهش فهم و تجربۀ مشارکتکنندگان را از چگونگی شکلگیری گفتوگو در بستر شبکۀ روابط اجتماعی بررسی میکند. در راستای دستیابی به یافتههای پژوهش، ضمن پیادهسازی و بررسی دقیق متون مصاحبه، گزارههای اصلی، مقولههای فرعی، اصلی و مقولۀ هستهای در یک فرآیند رفت و برگشتی استخراج و مفهومپردازی شد. درمجموع در این فرایند 358 مفهوم، 63 مقولۀ فرعی و 22 مقولۀ اصلی برساخته شد که در جدول ذیل، مقولههای اصلی و هسته ذکر شده است. در ادامه مقولات اصلی حاصل از مفهومپردازیها و کدگذاری در قالب آیتمهای مربوط به مدل پارادایمی پژوهش بررسی میشود، به برخی از مفاهیم و گزارههای پژوهش نیز اشاره و سپس مدل پارادایمی تحقیق ارائه میشود.
جدول2- مقولههای اصلی و هستهای پژوهش Table 2- Main and core categories of research
شرایط علی شرایط علی درواقع بهمنظور شرایط و عللی است که باعث بروز پدیدۀ محوری تحقیق میشوند که در مدل پارادایمی پژوهش حاضر شامل مقولات ذیلاند: خانوادۀ مبدأ: بسترهای تسهیل/منعکنندۀ گفتوگو: این مقوله در بر گیرندۀ نقش تعیینکنندۀ خانوادۀ مبدأ و آثار مثبت و منفی خانواده است. با توجه به اینکه خانواده از مهمترین و تأثیرگذارترین نهادهای اجتماعی است که افراد در آن پرورش مییابند، بستری را برای شکلگیری گفتوگو فراهم میکند یا مانع از ایجاد آن میشود. درواقع خانواده نقش تعیینکنندهای در شکلگیری شخصیت، رویکرد و طرز فکر فرزندان دارد؛ بهگونهای که تا بزرگسالی نگرش و طرز برخورد آنها را با مسائل تحت تأثیر خود قرار میدهد. مشارکتکنندگان نیز بر اهمیت و تأثیر ناخودآگاه ریشهها و تربیت خانوادگی، انتقال شیوۀ تعاملات خانوادۀ اصلی، تأثیر خانواده بر طرز فکر و شخصیت و همچنین اهمیت ساختار قدرت در خانوادۀ مبدأ تأکید داشتند. درواقع بیشتر آنها معتقدند در میان عوامل مختلف، از خانواده تأثیرات بیشتری پذیرفتهاند و این تأثیرات برای برخی مثبت و برای بعضی منفی بوده است. بر این اساس افراد بر مبنای تأثیراتی که از خانوادۀ مبدأ خود دریافت کردند و با توجه به عوامل دیگر از قبیل گروه دوستان، تحصیلات، شغل و .... با اعضای خانوادۀ فعلی خود برخورد میکنند و این تأثیرات را به صورتهای گوناگون بروز میدهند. بنابراین خانواده میتواند تأثیرات مثبت و منفی بر فرزندان خود داشته باشد و فرزندان براساس این ویژگیهای شکلگرفته در خانوادۀ مبدأ، به برقراری روابط و تعاملات با همسر و فرزندان خود اقدام میکنند. درواقع در بسیاری از خانوادهها، مفاهیمی از قبیل پذیرش، مشارکت، احترام، جلسات خانوادگی، گفتوگو، مشورت، حمایت و تئوریهای برابری رواج دارد و شکلگیری این مفاهیم در ذهن فرزندان، باعث میشود در خانوادۀ فعلی خود نیز رویکرد مشارکتی و گفتوگومحور نسبتبه مسائل داشته باشند. یلدا از برگزاری جلسات خانوادگی در خانوادۀ مبدأ خود میگوید: «یکی از چیزایی که فک میکنم تأثیر داشته، اینکه خانواده چهارتایی جمعهها دور هم میشستیم با هم حرف میزدیم و اتفاقات رو مینوشتیم». علاوه بر تأثیرات مثبت، خانواده تأثیرات منفی نیز بر فرزندان خود دارد و ممکن است فرزندان این تأثیرات را بهصورت مثبت یا منفی در خانوادۀ فعلی خود پیاده کنند؛ به این صورت که بهسبب نارضایتی از روشهای خانوادۀ اصلی تلاش کنند در خانوادۀ خود بهگونهای معکوس عمل کنند یا همان روشهای نادرست خانواده را در پیش گیرند. بنابر نظر مشارکتکنندگان نیز، بیتوجهی به نظر فرزندان، تفکرات سنتی و مردسالارانه، فقدان گفتوگو و روابط مطلوب و وجود تنشهای خانوادگی در خانوادۀ مبدأ فرد، نقش بسیار مهمی در نحوۀ ارتباطات و تعاملات در خانوادۀ فعلی او ایفا میکند. مهسا در این باره میگوید: «من و همسرم میدونیم خیلی از مشکلاتمون بهخاطر محیط خانوادگی بوده که توش بزرگ شدیم؛ چون اونم همیشه مامان باباش با هم جنگ و دعوا داشتن و باباش عصبیبازی درمیاورده و میزده میبسته». شبکۀ دوستان: بسترهای تسهیل/منعکنندۀ گفتوگو: با توجه به این مقوله، بعد از خانواده، گروه دوستی و گروه همسالان نیز از اثرگذارترین گروههایی است که بهویژه از سنین نوجوانی، نقش بسیار مهمی در شخصیت و طرز فکر افراد ایفا میکند و رویکردی گفتوگومحور یا ضدگفتوگویانه در آنها ایجاد میکند. براساس فهم مشارکتکنندگان، انتخاب دوست از دوران کودکی اهمیت بسیاری دارد؛ زیرا طرز فکر، نگرش و عقاید افراد را تحت تأثیر خود قرار میدهد و بهعنوان یکی از گروههای مرجع، آثار مثبت یا منفی بسیاری بر افراد دارد. از طرفی این تأثیرات در خانوادههایی که تعاملات والدین و فرزندان ضعیف و آسیبپذیر است، بیشتر و عمیقتر خود را بروز میدهد. چنانچه حسن نیز دربارۀ الگوپذیری از دوست میگوید: «من همیشه گفتم که روز اول مدرسه که معلما جایگاهتو مشخص میکنن، داره سرنوشتتو مشخص میکنه؛ مخصوصاً کسایی که خانوادههای ضعیفی ازنظر فکری دارن، سعی میکنن یه الگویی بگیرن از اون افراد». برخی از مشارکتکنندگان معتقدند که گروههای دوستی آثار عمیق و ریشهای بر افراد ندارند و در این زمینه بر نقش خانواده و آثار عمیق آن تأکید دارند. از طرفی برخی دیگر بیان داشتند که نه صرف تأثیرات مثبت و منفی گروههای دوستی، بلکه بهصورت کلی، دوستی و ارتباط با افرادی که عقاید و ویژگیهای مختلفی دارند، بر نگرش، درک و میزان پذیرش آنها نقش مهمی داشته است. بنابراین بهطور کلی شبکه دوستان نیز مانند خانواده تأثیرات مثبت و منفی بر افراد دارند و به صورتهای مختلف آنها را تحت تأثیر گفتمان خود قرار میدهند. درواقع چنانچه رویکردی گفتوگومحور، دموکراتیک و همدلانه در میان گروههای دوستی رواج داشته باشد، آثار مثبتی بر طرز فکر افراد دارد و آنها را در جهت بهکارگیری این ویژگیهای مطلوب هدایت میکند. از طرف دیگر غلبۀ نگرشهای مردسالارانه، رفتارهای نادرست دوستان با همسرانشان و انواع روابط دوستانهای که افراد در دوران مجردی دارند، بهصورت آگاهانه یا ناخودآگاه روابط آنها را با اعضای خانواده تحت تأثیر قرار میدهد. سوگند دربارۀ تأثیر دوستان همسرش بر نگرش و نحوۀ برخورد با زن میگوید: «فکر میکنم گروههای دوستی خیلی روش تأثیر میذاره؛ مثلاً وقتی میره پیش یه سری از دوستاش که خیلی حالت مردسالاری دارن و این عقاید که زن نباید اصلاً بهش رو بدی، اونم اینارو ازشون میگیره». بسترهای آموزش دانشگاهی گفتوگو: براساس این مقوله، دانشگاه و دوران دانشجویی از دورانهایی است که در شکلگیری نگرش، رویکرد و نحوۀ تعاملات افراد مؤثر است. اگرچه به نظر میرسد تحصیلات دانشگاهی نتوانسته است با توجه به پتانسیلهای خود، نقش مؤثری در برقراری تعاملات و ایجاد فضایی گفتوگومحور داشته باشد و بسیاری از افراد نیز، اظهار داشتند که دانشگاه تأثیر چندانی بر تعاملات و زندگی آنها نداشته است، برخی از مشارکتکنندگان معتقدند که محیط مختلط دانشگاه و ارتباط با جنس مخالف، فضای تعاملی آن، تعامل با دانشجویان و استادان و ضرورت استفاده از گفتوگو برای طرح خواستهها و مشکلات بر تفکرات و نحوۀ برقراری ارتباط آنها با افراد مختلف تأثیرگذار بوده است. علاوه بر این فضای دانشگاه، گروهها و جنبشهای دانشجویی، حرکتهای سیاسی و اجتماعی در دوران دانشگاه بر ارتقای فکری افراد و نگرش آنها به زندگی نقش مهمی ایفا کرده است. محمدمهدی اهمیت و تأثیرگذاری فضای دانشگاه را اینگونه توصیف میکند: «دانشگاه در سطح نگرش و درک، واقعاً تأثیر خودشو میذاره، حتی برا خانمها وقتی برن بیان اون تعاملاتو داشته باشن. فضای آکادمیک که دارن آدمای رو به رشد توش کار میکنن، سطح آدمو میاره بالا». همچنین در میان مشارکتکنندگان، برخی از افرادی که در رشتههای علوم انسانی تحصیل کرده بودند و با مباحث روانشناختی و جامعهشناختی آشنایی بیشتری داشتند، رشتۀ تحصیلی و برخی از واحدهای درسی را نیز تا حدودی در شکلگیری تعاملات و شناخت خود در زمینۀ برقراری روابط مطلوب تأثیرگذار دانستند؛ بهطور مثال رؤیا میگوید: «دانشگاه تا حدودی و بیشتر مباحث روانشناسی و جامعهشناسی که تو درسای دانشگاه خوندیم، شاید یه مقدار ازنظر ذهنی تأثیر داشته که تو زندگی چجوری عمل کنیم». شغل: بسترهای تسهیل/منعکنندۀ گفتوگو: این مقوله نشان میدهد شغل، فضای کاری و تعاملات افراد در مشاغل مختلف نیز تأثیراتی بر نحوۀ ارتباطات و نگرش آنها داشته است. برخی از مشارکتکنندگان بر این باورند که نوع شغل و روابط بین همکاران با توجه به خنثیبودن یا وجود فضای بستۀ مشاغل اداری، تأثیری بر آنها بر جای نگذاشته است. از طرفی از نگاه برخی دیگر تعاملات محیط کار، روابط کاری و سروکارداشتن با نسل جوان، نقش تأثیرگذاری بر نگرش، روحیه و اعتماد به نفس ارتباطی آنها داشته و تجربیات زیادی را برای زندگی در اختیار آنها قرار داده است. بهروز تأثیر شغل بر ایجاد اعتماد به نفس برای حرفزدن را اینگونه بیان میکند: «سر کار که رفتم، تو یه محیطی قرار گرفتم که سر و کلهاش با خانوادۀ دانشآموز و والدین و این چیزا بود و دیگه خیلی راحت صحبتکردن رو یاد گرفتم و مشکلی نداشتم». در مقابل رفعت تأثیر شغل همسرش و درگیریهای آن را منفی تلقی میکند: «شغلش یه آدم شوخطبع مجلس گرم کن رو رسونده به این حد که من فکر میکنم افسردگی داره و اصلاً حوصلۀ اینکه حرف بزنه با من رو نداره». محیط زندگی: بسترهای تسهیل/منعکنندۀ گفتوگو: این مقوله آثار محیط زندگی افراد را بر نحوۀ تعاملات و برقراری روابط بیان میکند. درواقع برخی از مشارکتکنندگان اظهار داشتند محیط اجتماعی که فرد در آن متولد میشود و پرورش مییابد، تأثیراتی بر خلق و خو و عادات رفتاری بر جای میگذارد؛ ازجمله تفاوت زندگی در شهر و روستا، تفاوت روشهای تربیتی خانواده، سبک زندگی و نحوۀ برقراری روابط در این دو محیط که بر ویژگیهای رفتاری افراد و یادگیری روشهای تعاملی تأثیرگذار است. علاوه بر محیط اجتماعی، محل سکونت افراد و سطح فرهنگی آن نیز بسترهای مناسبی را برای شکلگیری رویکردهای گفتوگومحور فراهم یا بهکلی آن را تخریب میکند؛ زیرا در محیطهایی که بهلحاظ فرهنگی سطح بالایی داشته باشند، ناخودآگاه تعاملات، رفت و آمدها و روابط با همسالان نیز با اقشاری از طبقات بالاتر است و بر یادگیری نحوۀ صحیح معاشرت و برقراری روابط مطلوب برای خانوادهها و بهویژه فرزندان تأثیرگذار است. حسن تجربۀ خود دربارۀ انتخاب منزل بر مبنای سطح فرهنگی محله را بیان میکند: «خونهای که خریدیم، ساختمونش جالب نبود. گفتم جاش مهمه که چارتا آدمحسابی دورمون باشن، به هر حال بچههامون میخوان با بچههای اینا رفت و آمد کنن». فریبا نیز زندگی در روستا را یکی از عواملی میداند که بر شکلگیری روحیۀ تسلیم و اطاعتپذیری او در روابط تأثیرگذار است: «10-12 سال تو ده بودم، خوشحال بودم که بچه عموم میان بریم باغ هندونه بچینیم تو این فازا بودیم نه کسی گفت برو این کتابو بخون. چیزی مسیرمونو عوض نکرده، همینجوری اومدیم بالا».
شرایط زمینهای این شرایط درواقع بستر و زمینهای است که در جامعۀ مطالعهشده وجود دارد و مشارکتکنندگان به آن اشاره داشتند و راهبردها و اقدامات در بستر آن، پدیدۀ مرکزی را اداره میکنند که شامل موارد ذیل است: تفاوت/ تشابه فرهنگی-اعتقادی: بنابر این مقوله، یکی از موضوعات مهمی که در زمان ازدواج و تشکیل خانواده از اهمیت زیادی برخوردار بوده است و لازم است زوجین آن را بررسی و دربارهاش گفتوگو کنند، تفاوت یا تشابه آنها و خانوادههایشان بهلحاظ فرهنگی و اعتقادی است. درواقع ممکن است در میان زوجین بهلحاظ فرهنگی، مذهبی، اعتقادی و نگرش به مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی، تفاوتها یا شباهتهایی باشد که چنانچه در این زمینهها نزدیکی بین آنها وجود داشته باشد و خانوادهها بهلحاظ فرهنگی و جایگاه اجتماعی تفاوت چندانی با یکدیگر نداشته باشند، بهتبع زوجین با چالشهای کمتری مواجه خواهند بود. از طرف دیگر چنانچه بهلحاظ فرهنگی و اعتقادات مذهبی و سیاسی، شکاف و تفاوتهای زیادی بین زوجین باشد، در مراحلی از زندگی آنها را درگیر تنش میکند، مگر اینکه هر دو طرف از سازش و انعطافپذیری خوبی برخوردار باشند و با داشتن پذیرش، به درک خوبی از وجود این تفاوتها دست یابند. اما در صورت نپذیرفتن و تأکید افراطی بر درستی عقاید خود از جانب زوجین، بهکلی فرایند روابط مطلوب و گفتوگو در میان آنها مختل میشود. البته بنابر گفتههای مشارکتکنندگان در این زمینه، شباهت زوجین بیشتر از شباهت خانوادهها اهمیت دارد؛ زیرا در بسیاری موارد با وجود تفاوت خانوادهها، زوجین بهلحاظ اعتقادی به یکدیگر نزدیک بودهاند و این تفاوت با خانوادهها برای آنها مشکلی ایجاد نکرده است. همانطور که ساحل تجربۀ خود را در این زمینه بیان میکند: «خانوادههامون تفاوتهای فرهنگی و اعتقادی دارن، ولی ما وقتی دیدم خودمون دوتایی شبیه به همیم، با خانوادهها هم در میون گذاشتیم و اونا خیلی راحت با این مسائل کنار اومدن». شناخت و عقلانیت در ازدواج: با توجه به این مقوله، از مواردی که پیش از ازدواج و تشکیل خانواده بسیار ضروری و مهم است و در شکلگیری روابط و تعاملات زوجین بعد از ازدواج، نقش بسیار مهمی دارد، شناخت پیش از ازدواج و گفتوگوی همهجانبه و عمیق دربارۀ موضوعات مختلف است. درواقع در شرایطی که این شناخت بهاندازۀ کافی ایجاد نشود، زوجین در زمان ورود به زندگی مشترک با پدیدهها و معضلاتی مواجه خواهند شد که در صورت آگاهی از آنها، قابلیت مدیریت و کنترل داشتند. بنابراین چنانچه ازدواج بر مبنای شناخت و معیارهای عقلانی و منطقی انجام شود، بستری را برای گفتوگو و تعاملات سازنده ایجاد میکند. این در حالی است که برخی از مشارکتکنندگان عامل بسیاری از مشکلات و چالشهای بعد از ازدواج خود را شناخت ناکافی و آشنایی ناکافی پیش از ازدواج دانستند. الهه در این باره میگوید: «ما آشنایی خاصی با هم نداشتیم، خیلی هم کوتاه بود و بسته بود اینطوری نبود که با هم بیرون بریم، رستوران بریم و گردش بریم. بهخاطر همین تفاوتهای همو ندیدیم». همچنین ساحل تجربۀ خود و همسرش را به این صورت بیان میکند: «من یه لیست بلندبالا سؤال مینوشتم و ساعاتها در موردش با هم حرف میزدیم و همین باعث شد از خیلی از مسائل یا اختلاف نظرایی که پیش میاد شگفتزده نشیم». دخالت خانوادهها: این مقوله نشان میدهد اگرچه نقش خانوادۀ مبدأ در شکل عادات گفتوگویی و رویکرد تعاملی فرزندان اهمیت زیادی دارد، گاهی اوقات تأثیرات خانوادۀ مبدأ تا بعد از ازدواج فرزندان نیز به قوت خود باقی است. درواقع این تأثیرات در برخی مواقع شکل دخالت به خود میگیرد و زندگی زوجین را دچار تنش میکند. بنابر اظهارات مشارکتکنندگان در برخی خانوادهها، این دخالتها در اوایل ازدواج بیشتر خود را نشان میدهد و خانوادهها در این دوران، کمتر استقلال زوجین را به رسمیت میشناسند و عاملی برای تنش و نارضایتی زوجین فراهم میکنند. در برخی دیگر، این دخالتها و تأثیرگذاری شدید خانوادهها همچنان ادامه مییابد و زندگی زوجین را در خانوادۀ فعلی به خود درگیر میکند. درواقع این دخالتها خود را به اشکال مختلف از قبیل تجسسهای بیدلیل، توقعات نابجا، ایفای نقش در تصمیمگیریها و دخیلکردن فرزندان در مشکلات نشان میدهد و در برخی از خانوادهها نزدیکی مکانی به خانوادۀ یکی از زوجین، این دخالتها و درگیریها را تشدید میکند. سعیده از تأثیر دخالت خانواده بر روابط خود و همسرش میگوید و نزدیکی مکانی به خانوادۀ همسر را در این باره مؤثر میداند: «بیشتر خانوادههامون باعث میشن این حالتهای تدافعی تومون ایجاد بشه یا حواسمون رو جمع کنیم که خانوادههامون خیلی اثر گذاشتن روی روابطمون. شاید بهخاطر اینه که خیلی داریم نزدیک به خانوادۀ همسرم زندگی میکنیم». تجربیات و ویژگیهای شخصیتی: براساس این مقوله، برخی از مشارکتکنندگان بر این باورند که بیش از اینکه خانواده، دوستان، شغل یا آموزشهای مدرسه و دانشگاه در شکلگیری نگرش و رویکردهای آنها نسبتبه خانواده و نحوۀ برقراری روابط با اعضای خانواده تأثیرگذار باشد، آنچه بیشترین نقش را در شکلگیری من امروز آنها ایفا کرده است، ویژگیهای شخصیتی از قبیل برونگرایی، واقعگرایی و داشتن تفکر تحلیلی و شخصیت اجتماعی بوده است. علاوه بر این، تجربیات زندگی و تلاشهایی که افراد با خواندن کتاب و شرکت در دورههای آموزشی در راستای ارتقای خودآگاهی و خودشناسی خویش انجام دادهاند نیز، در این زمینه تأثیرگذار است. این افراد بهلحاظ شخصیتی خود را تأثیرناپذیر دانستند و معتقدند آنچه از دیگران یاد گرفتند، کاملاً آگاهانه و براساس تجربیاتی بوده است که در زندگی کسب کردهاند. حسن به تأثیرناپذیری خود و داشتن تفکر تحلیلی نسبتبه مسائل اشاره میکند: «کسی رو من تأثیر نذاشته، خیلی سعی کردم واقعگرا باشم. میشینم روی مسائل فکر میکنم؛ یعنی آدمی نیستم که از مسائل بگذرم، مسائل رو تجزیه تحلیل میکنم و نتیجهگیری میکنم ببینم درستش چیه». مهدی نیز دلیل بهبود روابط و مدیریت تنشها را در زندگی مشترک خود، در مطالعات و آموزشهایی میداند که در راستای افزایش خودآگاهی خود انجام داده است: «من بیشتر همین روانشناسی و مشاوره بهم کمک کرد. بعد ازدواج شروع کردم و الآن مثبتترشدنش رو تو مطالعه و مباحث روانشناسی و خودشناسی میدونم». نیاز به روابط دوستی: این مقوله نشان میدهد که انسان علاوه بر اینکه به خانواده و روابط خانوادگی نیاز دارد و در طول زندگی تعاملات خود را با خانوادۀ مبدأ حفظ میکند، به روابط دوستانه نیز نیازمند است. به نوعی همین نیاز آدمی به دوست، باعث میشود روابط و شبکۀ دوستی بعد خانواده، از تأثیرگذارترین تعاملات بر نگرش و شیوۀ زندگی افراد باشد. بنابر نظر مشارکتکنندگان نیز، نیاز به دوستی در مقاطع مختلف زندگی افراد وجود دارد و در هر دورهای از زندگی، نقش مثبت یا منفی را ایفا میکند؛ به این صورت که این روابط فرد را در راستای بهبود تعاملات در خانواده تقویت و یا بهطور کلی مسیر گفتوگو و ارتباطات را در خانواده تخریب میکند. چنانچه مریم معتقد است: «این اهل دوست و رفیق نبودن هم، برای خانواده مضره؛ چون آدم نیاز داره و الآن این چندین سال این کارایی که اونموقع نکرده، الآن کرده؛ مثل بیرون از خانواده موندن و اینا».
شرایطه مداخلهگر این شرایط، اجرای راهبردها و استراتژیها را تسهیل و تسریع میکند یا بهعنوان یک مانع، دچار تأخیر میکند و موارد ذیل را در پژوهش حاصل در بر میگیرد: برجستگی فرهنگ سنتی در یزد: این مقوله نشان میدهد بنابر فهم مشارکتکنندگان، برخی از ویژگیهای فرهنگی غالب در یزد وجود دارد که تعاملات افراد بهطور کلی و همچنین ارتباطات اعضای خانواده را تحت تأثیر قرار میدهد؛ ازجمله این ویژگیها، کوتاهآمدن زنان یزدی و ناآگاهی آنها از حقوق خود و از طرفی ویژگیهای سنتی مردان از قبیل مخفیکاری، اهمیتندادن و ابرازنکردن احساسات به زن، توجه بیشتر به رفیق است که باعث فقدان برابری و صمیمیت در میان زوجین و احساس نارضایتی زنان از زندگی مشترک میشود. همچنین بیتوجهی به مفهوم خانواده که خود را به صورتهای مختلفی نشان میدهد؛ از قبیل توجه بیشتر مردان به کار بیرون و ترجیح زنان به نبودن مردان در خانه که بر وضعیت تعاملات زوجین تأثیرگذار است. علاوه بر این، برخی از ویژگیها در فرهنگ یزد همچنان وجود دارد؛ ازجمله فرهنگ مردسالاری و فرهنگ سنتی- مذهبی که نسبتبه برخی از استانها در یزد بیشتر تداوم یافته و حفظ شده است. علاوه بر این، برخی مشارکتکنندگان معتقدند نوعی روحیۀ ملاحظهکاری و احترام کاذب در یزدیها وجود دارد که باعث میشود برخی مواقع برای یکدیگر نقش بازی و واقعیت خویش را پنهان کنند. از طرفی فقدان اعتماد به نفس در آنها باعث میشود برای دیگران زندگی کنند و ترس از حرف مردم داشته باشند. محسن محافظهکاری یزدیها و تأثیر آن بر روابط خانواده را اینگونه بیان میکند: «ما یزدیها محافظهکاریم، خصلتمونه و حتماً تأثیر داشته. کار ما با دودوتا چارتا کردنه، حتی من حداقل اینجوریه تو حرفزدنم دلو نمیزنم به دریا که همهچیزو همون یه ضرب بگم». بنابراین بهطور کلی این ویژگیهای فرهنگی در یزد که ویژگیهای فردی و اجتماعی افراد را تحت تأثیر خود قرار داده، باعث شده است که افراد در زندگی یکدیگر دخالت کنند و تمرکز زیادی بر زندگی دیگران داشته باشند. از طرفی افراد و خانواده را با برخی مشکلات تعاملی مواجه کرده است که هم ناشی از ویژگیهای فرهنگی است و هم از ویژگیهای طبیعی و اقلیمی یزد نشئت میگیرد. درواقع برخی از مشارکتکنندگان معتقدند اقلیم و طبیعت خشک یزد بر ویژگیهای رفتاری و تعاملی مردم یزد تأثیر داشته و باعث کمحرفی و ضعف ارتباطات و خشکبودن مردم بهلحاظ رفتاری در یزد شده است. همانطور که داوود میگوید: «فرهنگ کلاً تاریخش صد در صد توی گفتوگوها اثر داشته؛ چون اینجا آب نبوده طبیعتش خشک بوده. اینا با کار رسیدن به آب قنات به اضافۀ دیوارای بلند بیشتر از طبیعت شکل گرفته به همون اندازه هم آدما خشکی شدن توی روابطشون». 1. محدودیتهای ارتباطی زنان: این مقوله در بر گیرندۀ مفهوم اجازهندادن همسر برای ارتباط با دوستان، اجبار به خروج از گروههای دوستی، ممانعت همسر از ارتباط با دوستان و فعالیتهای بیرون از منزل و بهطور کلی محدودیتهایی است که مردان برای همسران خود ایجاد میکنند. این نوع از محدودیتها، از فرهنگ مردسالاری و نابرابریهایی جنسیتی برگرفته شده است که حق بسیاری از تعاملات را از زنان دریغ میکند و عاملی برای نارضایتی و سرکوبهای روحی و روانی آنها میشود. بر این اساس برخی از زنان مشارکتکننده با وجود تمایل زیاد به برقراری ارتباطات دوستانه بعد از ازدواج، از این تعاملات منع و دچار احساس سرخوردگی میشوند؛ زیرا همسرانشان حق ایجاد محدودیت زنان را برای خود قائلاند. عاطفه با اندوه فراوان از ناچاری خود در قطع روابط با دوستان، چنین میگوید:«خیلی دوس دارم که همراه دوستام باشم، ولی خوب الآن که دوستی ندارم به اون صورت؛ چون همش اجازه نداده که برم پیش دوستام از گروههای دوستی لفت دادم». ناکارآمدی نظام آموزشی: این مقوله نشان میدهد با توجه به اینکه سیستم آموزشی در شکلگیری تفکرات و نحوۀ جامعهپذیری افراد نقش تأثیرگذاری دارد، ضعفها و نواقص این سیستم و فقدان آموزش مبتنی بر اصول گفتوگو و هماندیشی به تربیت افرادی منجر میشود که در برقراری روابط مطلوب مشکل دارند. درواقع از ابتدا روحیۀ خلاقیت و پذیرش تفاوت در این افراد شکل نگرفته است و در نظام آموزشی مبتنی بر تکگویی رشد یافتهاند. بنابر فهم مشارکتکنندگان، سیستم آموزشی حاکم بر جامعۀ ایران با توجه به اینکه بر پایۀ نوعی یکنواختی و الگوهای استاندارد از خوب و بد شکل گرفته است، امکان شکوفایی افراد، بروز تفاوتها و داشتن ویژگیهای منحصر به فرد را از آنها میگیرد و بستر شکلگیری با هماندیشی و تعامل و گفتوگو در میان آنها را تخریب میکند. درواقع یکطرفهبودن و معلممحوربودن فضا و کلاسهای آموزشی در مدارس، مصداق بارزی از تکگویی و فقدان گفتوگو است. بنابراین نواقص سیستم آموزشی به صورتهای مختلف بر تفکر دانشآموزان تأثیر میگذارد و بدون اینکه جنبۀ مثبتی داشته باشد، آثار عمیق و نامحسوسی دارد. همچنین مشارکتکنندگان معتقدند القای تفکرات دگم مذهبی و شستوشوی مغزی که در مدارس مطابق با معیارهای حاکم بر جامعه انجام میشود، بهطور کلی تفاوتهای دانشآموزان و امکان ایجاد فضای تعاملی برای گفتوگو دربارۀ موضوعات مختلف را از آنها میگیرد. داوود دربارۀ یکطرفهبودن سیستم آموزشی میگوید: «سیستم آموزشی اینجا مشکل داشته و یکطرفه بوده. هنوزم داره ترس از مدیر معلم تو ما به وجود آوردن و خود به خود نمیتونیم نقد کنیم». علاوه بر نواقص سیستم آموزشی مدارس مطابق با نظر مشارکتکنندگان، بهطور کلی نظام آموزشی در کشور ما از ضعفهایی رنج میبرد و حتی در دانشگاه نیز، آموزشهایی که باعث یادگیری روش صحیح زندگی و برقراری تعاملات شود، وجود ندارد و به این مسائل اهمیتی داده نمیشود. درواقع آنها معتقدند فضای مدرسه و دانشگاه، از فضای زندگی افراد به دور است و روش درست زندگی کردن به افراد آموزش داده نمیشود. فریبا به نبود آموزش مربوط به راه و رسم زندگی و فقدان تأثیرات مثبت مدرسه در برقراری تعاملات اشاره میکند: «مدرسه هیچی اصلاً چی یاد ما میدن که به دردمون بخوره. چیز خاصی یاد نگرفتیم که تو زندگیمون به درد بخوره. راه و رسم زندگی که یاد نمیدن». 2. تحولات جدید در خانواده: این مقوله بیانگر تحولات جدیدی است که امروزه در خانوادهها ایجاد و تفاوتهایی را با خانوادههای سنتی به وجود آورده است. درواقع در گذشته نوع روابط زوجین با یکدیگر و همچنین والدین با فرزندان، متناسب با معیارهای جامعۀ سنتی و مردسالار بوده است، اما امروزه با تحولاتی که حرکت بهسمت مدرنیته را در جوامع ایجاد کرده است، این روابط با تغییراتی مواجه شده است. از طرف دیگر، سبک زندگی خانوادهها از گذشته تا امروز، تغییرات بسیاری داشته است که با خانوادههای امروزی قابل مقایسه نیست؛ بهطور مثال تعداد فرزندان در گذشته، نسبتبه خانوادههای امروزی زیادتر بوده و همین موضوع تأثیر بسیاری بر روابط والدین و فرزندان و میزان تمرکز و توجه والدین به آنها داشته است. همانطور که رفعت دربارۀ تغییرات خانواده از گذشته تا امروز و رواجنداشتن گفتوگو میان والدین و فرزندان در گذشته میگوید: «اون زمانو با حالا نمیشه مقایسه کرد؛ چون خانواده سنتی بودن. اینکه بشینیم با هم حرف بزنیم و اینا پیش نمیومده. شایدم بوده، ولی اونموقع مشکل خاصی نداشتم». محمد نیز به تفاوت سبک زندگی خانوادهها و نقش آن در تربیت فرزند اشاره میکند:«الآن فرق داره؛ مثلاً تو خانوادۀ ما چندتا بچه بودیم. زیاد به یه بچه اهمیت نمیدادن. مسلماً این بچه اونجور که تو خانوادۀ من بزرگ شدیم قرار نیست بزرگ بشه و تفکراتش فکر نکنم به خانوادۀ من بره. تفکرات جدید یاد میگیره». نوع ازدواج: این مقوله نشاندهندۀ نوع ازدواج افراد و فرایندهایی است که برای آشنایی و شناخت یکدیگر طی میکنند و از اهمیت زیادی برخوردار است. درواقع با توجه به اینکه نوع ازدواج بر روش آشنایی و میزان گفتوگو در موضوعات مختلف و کسب شناختهای لازم پیش از ازدواج تأثیرگذار است، نقش مهمی در تعاملات افراد پس از ازدواج نیز ایفا میکند. ازدواجهای سنتی که شامل ازدواجهای فامیلی یا دوست خانوادگی هم میشود، بیشتر بر مبنای مراسمهای خواستگاری و در چارچوب خانواده و روابط میان آنها شکل میگیرد. البته امروزه بیشتر این نوع ازدواجها بر آشنایی کامل زوجین پیش از ازدواج تأکید دارند، اما در گذشته شکل متفاوتی داشته است. از طرفی در ازدواج مدرن، نقش خانوادهها در معرفی و آشنایی زوجین کمرنگتر بوده است و ابتدا با شناخت خود زوجین از یکدیگر و با در نظر گرفتن معیارهای آنها از فرد مدنظر شکل میگیرد. از این رو در این نوع از ازدواج، فرایندهای گفتوگو و آشنایی طولانیتری طی میشود و زوجین مسئولیت بیشتری در انتخاب همسر خود بر عهده دارند. بر این اساس در میان مشارکتکنندگان این پژوهش، افرادی که ابتدا خود زوجین با یکدیگر آشنا شدند و سپس خانوادهها را در فرایند آشنایی دخیل کردند، شناخت پیش از ازدواج خود را کاملتر و آگاهانهتر تلقی کردند. درواقع اگرچه در هر دو نوع ازدواج، تنشهایی در روابط زوجین وجود دارد و با مشکلاتی در مسیر گفتوگوی مطلوب مواجهاند، زوجینی که بهصورت مدرن ازدواج کرده بودند، به هیچ وجه علت این مشکلات را کمبود شناخت از یکدیگر نمیدانستند. ساحل از در این باره میگوید: «من با همسرم ازطریق یه گروه دوستانۀ دانشجویی آشنا شدیم و حدود دو سال فرایند آشناییمون طول کشید. البته از یه مرحلهای دیگه خانوادهها هم در جریان بودن و خودم فکر میکنم خیلی منطقی و دقیق پیش رفتیم».
استراتژیها استراتژیها و راهبردهای مشارکتکنندگان این پژوهش که تحت تأثیر شرایط زمینهای و مداخلهگر و در پاسخ به پدیدۀ مرکزی شکل میگیرد، شامل موارد زیر است: کنشگریهای همسازانه: این مقوله نشان میدهد بهطور کلی برخی از زوجین با وجود تفاوتهایی که بین خانوادهها یا خود زوجین در زمینههای مختلف، اعم از اعتقادی و فرهنگی وجود دارد، کنشهایی را در راستای سازگاری و همسازی انجام دادهاند و به این صورت تلاش میکنند تا از ایجاد تنش و چالشهای ارتباطی پیشگیری کنند. یکی از این کنشهایی که مشارکتکنندگان به آن اشاره داشتند، پذیرش تفاوتهاست که بهمنظور کنارآمدن و تحمل تفاوتها، احترامگذاشتن و مداخلهنکردن در اعتقادات یکدیگر است که باعث پذیرش و به وجود نیامدن تنشهای ناشی از تفاوت میشود. همچنین از دیگر کنشهای زوجین در مواجهه با تفاوتها، سازگاری اعتقادی با همسر است که این سازگاری با خواست خود طرفین و بدون اجبار و زور انجام و باعث میشود زوجین در عقاید خود به یکدیگر نزدیک شوند و به تعادل دست یابند. بهطور کلی این کنشها بیشتر در راستای پذیرش است و حرکتی در جهت ایجاد بستری برای گفتوگو از این تفاوتها انجام نمیشود. مهسا تجربۀ سازگارشدن خود و شبیهشدن به همسر را بهلحاظ اعتقادی بیان میکند: «اوایلی که ازدواج کردیم، میگفتم دوس دارم نماز و اینا بخونی که حالا دیگه شکل هم شدیم، ولی مشکلی با این قضیه ندارم، ولی فک میکنم همسرم خیلی بیشتر روی من اثر گذاشته». فریبا نیز دربارۀ پذیرش دو طرفۀ عقاید متفاوت خود و همسرش میگوید: «کاری به اعتقادات هم نداریم. کلا ًکاری به کار من نداره میگه هر جوری دوس داری باش. منم کاری به کارش ندارم». بازاندیشی در اشتباهات خانوادۀ مبدأ: براساس این مقوله، با توجه به اینکه روشهای تربیتی و شیوههای تعاملی حاکم بر خانوادۀ اصلی، تأثیر زیادی بر فرزندان دارد و روش فرزندان در خانوادۀ فعلی را نیز تحت تأثیر خود قرار میدهد، این بازاندیشی و پذیرش اشتباهات و کاستیهایی که خانوادهها در گذشته در برخورد و تعامل با یکدیگر و فرزندان داشتند، اهمیت انکارناپذیری دارد. برخی از مشارکتکنندگان، نارضایتی از روشهای خانوادۀ پدری و تأثیرات منفی آن را ابراز داشتند و با پذیرش آنها تلاش کردند به دور از هرگونه تعصب ازطریق دخالتندادن، مخالفت و توجه به تأثیرات منفی آنها، آثار آن را بر خانوادۀ فعلی خود کنترل و مدیریت کنند. این افراد علاوه بر پذیرش این اشتباهات، از شیوههای رفتاری و تربیتی نامناسب خانوادۀ اصلی انتقاد و تلاش میکنند تا از تقدس و بتشدگی والدین جلوگیری کنند. به این صورت با استفاده از نقد اشتباهات آنها و عبرتگرفتن از آن در راستای بهبود وضعیت تعاملات در خانوادۀ خود اقدام میکنند. بر این اساس الگونپذیرفتن از اشتباهات والدین و تلاش برای تداومنیافتن و جبران این کمبودها در خانوادۀ فعلی، به بهبود آن کمک میکند؛ زیرا بهطور کلی خانواده در عصر کنونی دچار تغییرات بسیاری شده است که تغییر عادات گذشته و انتخاب روشهایی متفاوت و جدید نسبتبه خانوادۀ مبدأ بسیار ضروری است. حسن معتقد است: «آدم زمانی بزرگ شده که دیگه پدر مادرش براش بت نیستن که بفهمه که پدر و مادرش هم اشتباه کردن. مادرمه بهش احترام میذارم، ولی دلیل نیست که بخوام رفتاراش رو الگوپذیری کنم». همچنین مهدیه نیز از تمایل به ایجاد تغییر در خانوادۀ فعلی میگوید: «دوس ندارم شبیه خانوادهای باشم که توش بزرگ شدم. دوس دارم اون تفاوته باشه؛ چون اعتقاد دارم زمانی که اونا زندگی میکردن، کاملاً متفاوته با ما و زمان الآن». مدیریت روابط در خانواده: این مقوله نشاندهندۀ تلاشهایی است که افراد در راستای بهبود و ارتقای خانوادۀ خود انجام میدهند تا روابط و تعاملات بهتری میان اعضای خانواده برقرار شود. درواقع برخی از مشارکتکنندگان تلاش میکنند تا روابط خود با اطرافیان و خانوادههایشان و همچنین دخالتهای آنها را مدیریت کنند و اجازه ندهند این دخالتها، زندگی فعلیشان را تحت تأثیر خود قرار دهد؛ از این رو از انتقال مسائل خانوادگی خود به والدین پرهیز و اشتباهات خانوادۀ مبدأ را با آنها مطرح میکنند تا بتوان تعادل مطلوبی را در روابط برقرار کرد. از طرفی این افراد در راستای بهبود وضعیت تعاملات در خانوادۀ خود قدم برمیدارند و در این زمینه از تجربیات گذشتۀ خود در خانوادۀ مبدأ استفاده میکنند. درواقع این افراد میکوشند از ویژگیهای مثبت یا منفی که در خانوادۀ قبلی آنها و در روابط والدین با یکدیگر یا فرزندان وجود داشته است، در جهت مثبت استفاده کنند، بهنوعی درس عبرت بگیرند و آثار ویژگیهای منفی خانوادۀ مبدأ را بر خانوادۀ فعلی کنترل کنند؛ بهطور مثال مرتضی میگوید: «دخالتها رو نذاشتم تأثیر بذاره. هرکی گفته سریع جلوش وایسادم، حتی شده به کسی گفتم فضولی کار تو زندگی ما نباشه و جدی گفتما». همچنین فرزانه دربارۀ تلاش برای تفاوت خانوادۀ فعلی خود با خانوادۀ پدری و تأثیرپذیری در جهت مثبت میگوید: «درواقع رابطمون رو جوری پیش بردم که اونجوری که رابطۀ ما تو خانوادۀ پدری بوده، تو خانوادۀ خودم اونجوری نباشه؛ یعنی در جهت مثبتش تأثیر گرفته شده». جایگزینسازی: براساس این مقوله، برخی از مشارکتکنندگان اظهار داشتند بهدلیل نبود بسترهای لازم برای همدلی و دردلکردن با همسر بهسبب جبههگیری، بیتوجهی، بیتفاوتی و نبود امکان طرح برخی مسائل، ترجیح میدهند با افراد دیگری خارج از خانواده، از قبیل دوستان دردل و آنها را برای همدلیکردن جایگزین کنند. این افراد معتقدند بیشتر مسائلی را با دوستان مطرح میکنند که به مسائل خانواده، همسر یا موضوعاتی مربوط است که قابل طرح با همسر نیست. بهطورکلی خلأهای گفتوگویی که در خانوادهها وجود دارد، فرد را بهسمت جایگزینسازی و انتخاب گزینۀ مناسب برای همدلی پیش میبرد. این گزینۀ مناسب ممکن است از میان دوستان یا اقوام درجه یک فرد باشد. بهاره در این زمینه حرف میزند: «شاید آدم در مورد خانواده درددلی داشته باشه، نمیتونم بهش بگم چون بهجای اینکه دل به دلم بده، میگه ول بابا اینا چیه اصلاً و فکر میکنه داره حلش میکنه. نمیدونه داره منو عذاب میده». همچنین الهه تجربۀ خود را اینگونه بیان میکند: «حرفامو دوس دارم با همسرم باشه، خیلی دلم میخواد، ولی وقتی اون نمیخواد دیگه میرم با مادرشوهرم، دوستام، مامانم اینا، میرم اینور اونو حرف میزنم دیگه». ایجاد تنشهای ارتباطی: این مقوله به تنشهایی اشاره دارد که بهدلیل وجود تفاوتهایی میان زوجین یا خانوادهها، یا دخالتهای آنها در زندگی زوجین ایجاد میشود. درواقع مشارکتکنندگان معتقدند تفاوتهایی که از جنبههای مختلف فرهنگی و اعتقادی در میان خانوادهها و زوجین وجود دارد، باعث ایجاد چالشها و تنشهای ارتباطی و بحث در میان زوجین میشود که در اوایل ازدواج حساسیتهای بیشتری را ایجاد میکند. علاوه بر این، تفاوتهایی که بین خانوادههای زوجین وجود دارد و دخالتهای مبتنی بر آن در مراحلی بهصورت مقطعی باعث ایجاد سردی و متوقعشدن و در شرایط حادتر، به قطع روابط با خانواده منجر شده است. از طرفی اینگونه تفاوتها و بهطور کلی تنشها و دخالتهایی که از جانب خانوادهها ایجاد میشود، باعث شکلگیری رویههایی در زندگی افراد میشود که ترجیح میدهند در گفتوگو محافظهکار باشند و دربارۀ این مسائل و تفاوتهای موجود گفتوگو نکنند. درواقع این افراد از بازخورد دیگران میترسند و بهطور کلی سبک حرفنزدن را انتخاب میکنند. همچنین با توجه به اهمیت توانایی زوجین در تنظیم روابطشان با خانوادههای دوطرف، آنها گاهی در مواجهه با دخالتهای خانواده، پختگی کاملی ندارند و نمیتوانند این دخالتها را مدیریت کنند. به بیانی دیگر، این افراد بهدلیل داشتن تعصبات خانوادگی یا ترس از ایجاد تنش در روابط با خانوادۀ پدری، بدون دلایل منطقی از خانوادۀ خود طرفداری و هواداری میکنند و باعث دوری بیشتر و تشدید تنش در روابط میشوند. حسن در این باره میگوید: «نمیدونم این تعصب از کجا اومده؛ از تفکرات سنتی یا ترس از اینکه ممکنه روابط دچار مشکل بشه. من بارها گفتم این در خونه قرار نیست بسته شه، میگه نه اگر دوبار تأیید کنم مشکلی ایجاد میشه». یلدا نیز دربارۀ پرهیز از حرفزدن بهدلیل تنشهایی که در خانوادهها یا در روابط با همسر ایجاد میشود و واکنشهای نادرستی که دریافت میکند، حرف میزند: «احساس میکنم که نمیتونم مثل قبل راحت حرف بزنم، حالا علتش شاید رفتار طرف مقابل باشه یا میبینم بازخوردش خوب نیست و بکش پس کش شه. ترجیح میدم اصلاً در موردش حرف نزنم». پیامدها پیامدها نتایج منفی یا مثبت استراتژیهایی است که کنشگران در مواجهه با پدیدۀ مرکزی و با تأثیرپذیری از شرایط زمینهای و مداخلهگر اتخاذ کردهاند، شامل موارد ذیل است: بهبود تعاملات خانوادگی: این مقوله نشان میدهد که بهطور کلی وضعیت تعاملات و روابط در خانوادۀ فعلی نسبتبه خانوادۀ مبدأ بهبود یافته و با تغییرات مثبتی مواجه بوده است. درواقع برخی از مشارکتکنندگان از خانوادۀ فعلی خود رضایت بیشتری دارند و با توجه به نارضایتی که از روشهای تربیتی والدین خود داشتهاند، وضعیت تعاملات در خانوادۀ فعلی را با خانوادۀ اصلی قابل مقایسه نمیدانند. این افراد بر این باورند که در خانوادۀ فعلی توجه بیشتری به گفتوگو و اظهارنظر همۀ اعضا وجود دارد و از تفاوتهای مطلوبی نسبتبه خانوادۀ پدری برخوردار است. از طرفی این مشارکتکنندگان معتقدند با توجه به تغییرات کنونی جامعه، تغییراتی در سبک زندگی، روشهای تربیت فرزند و طرز فکر و نگرش افراد در نسبتبه گذشته رخ داده است. بر این اساس آنها نیز با این تغییرات همگام و همین موضوع عاملی برای بهبود تعاملات و روابط آنها با اعضای خانوادۀ فعلیشان شده است. به بیان دیگر در صورت تعصبداشتن بر روشهای گذشته و همراهینکردن با تغییرات اجتماعی، روز به روز بر مشکلات و تنشهای تعاملی افزوده میشود و اشتباهات خانوادهها در گذشته در خانوادههای جدید نیز استمرار خواهد یافت. مرجان دربارۀ تأثیر تغییرات جامعه بر طرز تفکر همسرش در برخورد با فرزندان میگوید: «خیلی متفاوت شده بالاخره زمونه فرق کرده، فرهنگا فرق کرده، طرز فکرا. بهقدری در مورد دخترشون یه وقتایی دهنم وا میمونه که چرا انقدر آزادش گذاشتن». فریبا رضایت خود را از خانوادۀ فعلی به این صورت بیان میکند: «قبلاً من هرچی تو خانواده میگفتن، میگفتم باشه، ولی الآن میتونم نظر بدم یا انتقاد کنم محکم و خوب اینارو بهشون میگم، ولی تو خانوادۀ خودمون اصلاً». نارضایتی از وضعیت موجود: این مقوله نشاندهندۀ وضعیت خانوادههایی است که بهجای بهبود در تعاملات، وضعیت گفتوگو و روابط آنها در خانوادۀ فعلی، در مقایسه با خانوادۀ مبدأ آنها با مشکلات بیشتری مواجه است. درواقع در مقابل افرادی که معتقد به بهبود وضعیت تعاملات در خانوادۀ فعلی خود هستند، برخی از مشارکتکنندگان نیز از خانوادۀ اصلی خود رضایت بیشتری داشتند و معتقدند در خانوادۀ فعلی آنها همسر به گفتوگو و وقتگذرانی با فرزندان اهمیت نمیدهد و روشهای گفتوگومحوری که در خانوادۀ اصلی وجود داشته است، در خانوادۀ کنونی تداوم نیافته است. از این رو این افراد از وضعیت موجود در خانوادۀ خود ناراضیاند و گاهی این نارضایتی باعث شده است به جدایی و پایاندادن به زندگی مشترک خود نیز فکر کنند؛ چنانکه عاطفه به نارضایتی خود از تفاوتهای خانوادۀ کنونی با خانوادۀ اصلی خود اشاره میکند: «الآن خانوادهام خیلی تفاوت داره با خانوادهای که توش بزرگ شدم و قطعاً سبک این خانواده رو اصلاً دوس ندارم». همچنین یلدا دربارۀ فقدان گفتوگو در خانوادۀ فعلی حرف میزند: «آیتمهایی از خانوادۀ قبلیم هست که میخوام تغییر کنه، ولی این سبکی که دوس داشتیم با هم حرف بزنیم رو دوس دارم، ادامه پیدا کنه، ولی در خانوادۀ ما اصلاً رعایت نمیشه که بشینیم انقدر در مورد یه موضوعی صحبت کنیم». مدل پارادایمی مدل پاردایمی پژوهش نشاندهندۀ جریان فرایندها و فعالیتهایی است که در بستر مطالعه رخ داده است. این مدل شامل پنج قسمت است: شرایط علی، شرایط زمینهای، شرایط مداخلهگر، استراتژیها و پیامدها. در میانۀ مدل نیز پدیدۀ مرکزی یا محوری قرار میگیرد که تمامی فعالیتها حول محور آن شکل میگیرد. جریان فرایندها و فعالیتهایی که در بستر این پژوهش اتفاق افتاده است، نشان میدهد پدیدۀ مرکزی «همآمیزی و همآیندی گفتوگو» است. این پدیده به این معناست که مشارکتکنندگان گفتوگو در خانواده را در شبکهای از روابط اجتماعی تجربه میکنند و از خانواده تا محیط زندگی افراد، نقش تأثیرگذاری در ایجاد یا تخریب بسترهای گفتوگو دارد. درواقع گفتوگوی خانوادگی برآیندی از آمیزش و ترکیب عوامل و بسترهای ارتباطی و اجتماعی مختلف است.
شکل 1- مدل پارادایمی پژوهش Fig 1- Paradigm model of research
بحث و نتیجه در پژوهش حاضر تلاش شد تا فرایند شکلگیری گفتوگو در بستر شبکۀ روابط اجتماعی زوجین فهم و تفسیر شود. در این راستا پس از انجام مصاحبهها و دستیابی به اشباع نظری، سرانجام مراحل کدگذاری و تحلیل مقولهها انجام گرفت و یافتههای تحقیق بهصورت جدول مفاهیم و مدل پارادایمی ارائه شد. همچنین چگونگی مسیر و فرایند طیشده در این مقوله در طرحوارۀ نظری بیان میشود. بهطور کلی این طرحوارۀ نظری با استفاده از دایرههای تو در تو و فلشهای یک سر نشان داده شده است. این فلشهای یک سر نشاندهندۀ تأثیر علی و یک سویه است. در ادامه توضیحات تکمیلی و جزئیات طرحواره تحلیل میشود. همانطور که مدل نشان میدهد، دایرههای در هم آمیخته، شبکهای از روابط در بسترهای مختلف را نشان میدهد که در شکلگیری گفتوگو تأثیرگذار است. درواقع این عوامل با اولویتهای مختلف، از هستۀ مرکزی که خانواده است، تا محیط زندگی را در بر میگیرد و به صورتهای مستقیم و غیرمستقیم و از جنبۀ مثبت و منفی، رویکرد افراد را شکل میدهد و گرایشهای گفتوگویانه یا ضدگفتوگویانه را در آنها ایجاد میکند. همانطور که از شکل 2 برمیآید، خانواده با اولویت اول، بیشترین تأثیرگذاری را بر افراد دارد و با ایجاد بسترهای دموکراتیک یا اقتدارگرایانه در روابط والدین با یکدیگر و نحوۀ تربیت فرزندان، آنها را بهصورت افرادی اهل گفتوگو یا گفتوگوگریز، جامعهپذیر میکند. درواقع روشها و عاداتی که خانوادۀ مبدأ در فرد نهادینه میکند، تأثیرات خود را به صورتهای مختلف نشان میدهد. از یک سو این عادات تحت تأثیر تعصبات خانوادگی فرد، در خانوادۀ فعلی نیز استمرار مییابد و از سوی دیگر با پذیرش اشتباهات و کاستیهایی که در خانوادۀ مبدأ وجود داشته است، فرد تلاش میکند این ویژگیهای منفی را در خانوادۀ فعلی کنار بگذارد و به جبران آن اقدام کند. شایان ذکر است که خانواده حتی پس از ازدواج نیز، با اعمال نظرات و دخالتهای خود، بر زندگی فرزندان تأثیر میگذارد. در تحقیقاتی که در زمینۀ تأثیر ایدئولوژی حاکم بر جامعه، بر نحوۀ درک و انجام تعهدات نسبتبه خانواده و آثار مفروضات جنسیتی بر ادراک و رفتار همۀ افراد همانگونه که در شکل 2 آشکار است، بعد از خانواده، گروه دوستی بیشترین تأثیر را بر افراد به جای میگذارد؛ بهویژه از دوران نوجوانی که شبکۀ دوستان بهاندازۀ خانواده، رویکرد و نگرش افراد را شکل میدهد. درواقع مانند خانواده، تأثیرپذیری از دوستان نیز، خود را بهصورت مثبت و منفی نشان میدهد. همچنین این گروه دوستان حتی پس از ازدواج فرد نیز، روابط زوجین را با اعمال نظرات دربارۀ وقتگذرانی با خانواده و نحوۀ برخورد با همسر و فرزندان تحت تأثیر قرار میدهد. براساس مدل آوردهشده در شکل2، پس از شبکۀ دوستان، نظام آموزشی که شامل مدرسه و دانشگاه و بهطور کلی سیستم آموزشی حاکم بر جامعه است، در ایجاد روحیۀ تکگویی یا گفتوگومحوری در افراد بسیار مهم است. درواقع مدارس و بهطور کلی نظام آموزشی میتوانست افراد را در مسیر جامعهپذیری و در راستای گفتوگوپذیری پرورش دهد، اما در این زمینه بسیار ناکارآمد است و با ارائۀ آموزشیهای یک طرفه و معلممحور، توانایی خلاقیت و تفکر نقادانه را از دانشآموزان میگیرد. بنابراین با توجه به رواج تکگویی در نظام آموزشی و فاصلهای که در آموزشهای مدارس و دانشگاهها میان دانش و زندگی واقعی وجود دارد، این سیستم از جنبههای مختلف، ضعف جدی در آموزش به افراد دارد و از این جهت تأثیر مدارس تنها بهصورت منفی بروز مییابد. اما دانشگاه اگرچه بهلحاظ آموزشی در شکلگیری مفهوم گفتوگو در اذهان افراد نقشی ندارد، بهلحاظ تعاملی و ایجاد فضای مختلط و ارتباطات دانشگاهی، زمینههای گفتوگو، ابراز نظر و آشنایی با عقاید مختلف را در دانشجویان ایجاد میکند. در این میان همچنانکه در شکل ذیل پیداست، علاوه بر موارد ذکرشده که از اولویت بالاتری برخوردارند، نوع شغل و همچنین انواع روابطی که فرد بهواسطۀ شغلش تجربه میکند نیز، در ایجاد ظرفیتهای تعاملی و یادگیری نحوۀ برقراری ارتباط با افراد مختلف اهمیت دارد. درواقع تعاملات با همکاران و استفاده از تجربیات آنها در زندگی مشترک، آثار مطلوبی دارد. این در حالی است که چنانچه افراد با محیط کار و همکاران خود سنخیتی نداشته و یا در مشاغل انفرادی مشغول به کار باشند، یا فضای بسته، محدودیتها و درگیریهای شغلی زیادی را تجربه کنند، شغل خود را مسدودکنندۀ ارتباط میدانند و یا بهطور کلی نقش شغل در زمینۀ تقویت یا تخریب ارتباطات خانوادگی را انکار میکنند. علاوه بر این، آخرین شبکۀ ارتباطی در طرحواره، محیط زندگی (شهر و روستا) و محل سکونت است که براساس فضای فرهنگی و تعاملی که برای فرد ایجاد میکند، در تغییر سبک زندگی، نگرش افراد، انتظارات فرد از زندگی مشترک و استانداردهای زندگی و همجنین تربیت فرزندان مؤثر واقع میشود. درواقع زندگی در شهر یا سکونت و در مناطق بالای شهر و تعاملات با فرزندانی از خانوادههایی با پایگاه اجتماعی و اقتصادی بالاتر، ناخودآگاه فرد را با شاخصهای جهان مدرن و روشهای مطلوب برقراری روابط آشنا میکند. همانطور که هابرماس (1384) نیز معتقد است که هنجارها و سنتهای فرهنگی جامعه، بر کنشهای ارتباطی و گفتوگوهای افراد در جامعه سایه میافکند و در هر دیالوگی، افراد مسائل و مشکلات را در محدودۀ زیست جهان خویش فهم و تفسیر میکنند. این در حالی است که تحولات ناشی از الزامات مدرنیته و سلطۀ قدرت و پول، به رشد فزایندۀ نظام و از طرفی تضعیف و تحریف زیست جهان منجر شده است (نیستانی، 1398: 95-96). باختین (1981) نیز بر شکلگیری دیالوگ بر بستری فرهنگی، تاریخی و نسلی تأکید دارد. همچنین کلمن در نظریۀ سرمایۀ اجتماعی خانواده، علاوه بر تأکید بر سرمایۀ اجتماعی درونی، برای سرمایۀ اجتماعی بیرونی خانواده، که آن را شامل شبکۀ روابط اجتماعی خانواده در اجتماع و روابط با خویشان، دوستان و غیره و نیز رابطه با نهادها و مشارکت در آنها میداند، جایگاه بسیار مهمی قائل است و باور دارد این سرمایۀ اجتماعی بیرونی نیز، به درون خانواده منتقل میشود و اعضای خانواده و روابط آنها را تحت تأثیر قرار میدهد (سفیری و شایسته، 1394: 9).
شکل2- طرحوارۀ نظری پژوهش Fig 2- Theoretical scheme of research
در پایین شکل 2، فلشهایی که دو جهت مختلف را نشان میدهند، بیانگر این است که افراد در مواجهه با تأثیرات این شبکۀ روابط اجتماعی که در طول زندگی، از گذشته تا به امروز تجربه میکنند، به دو صورت واکنش نشان میدهند؛ به این صورت که برخی از افراد این تأثیرات را میپذیرند و بدون داشتن ارزیابی از آنها، به همان شکل در خانوادۀ خود پیاده میکنند که درنهایت با توجه به تغییرات خانواده در جامعۀ امروز، به ایجاد نارضایتی در خانوادۀ فعلی منجر میشود. از طرف دیگر برخی از افراد با وجود آگاهی از تأثیرات عوامل مختلف و با در نظر گرفتن تغییرات اجتماعی و اصول و روشهای استاندارد در برقراری روابط، در این تأثیرات بازاندیشی میکنند و با پرهیز از بتانگاری تجربیات گذشتۀ خود در خانوادۀ مبدأ و محیطهای اجتماعی گوناگون، برای بهبود تعاملات در خانوادۀ فعلی خود تلاش میکنند تا روابط خانوادگیشان را بهدرستی مدیریت کنند. بنابراین همانطور که فلشهای یک طرفه نشان میدهد، دو پاسخی که افراد در مواجهه با این همآمیزی و همآیندی گفتوگو از خود بروز میدهند، نارضایتی و بهبود است که بیانگر ضرورتداشتن تفکر تحلیلی و باهماندیشی در فضایی گفتوگومحور در دنیای امروز است تا بتوان با نگاهی نقادانه و بازاندیشانه، استانداردهای متفاوتی را براساس تغییراتی تعریف کرد که در ساختار روابط خانوادگی ایجاد شده است و آن را در مقایسه با گذشته، بهبود داد. از این رو با توجه به اهمیت این تأثیرات و کمک به بهبود آن، لازم است آموزش گفتوگوی مطلوب در مدارس از سنین کودکی به دانشآموزان انجام شود و سیستم آموزشی تکگویی در مدارس، به سیستمی گفتوگومحور و مبتنی بر باهماندیشی تغییر یابد. همچنین ضروری است که هم در مدارس و هم در دانشگاهها، واحد درسی برای آموزش گفتوگو در سطوح مختلف جامعه برنامهریزی شود. همچنین جلسات گفتوگو و هماندیشی در موضوعات متفاوت برگزار شود تا گفتوگو به بخش مهمی از فرایند آموزش تبدیل و توانایی تفکر مشترک و پذیرش و درک متقابل در افراد تقویت شود. علاوه بر این، شکلگیری کانونهای گفتوگو و سازمانهای مردمنهاد در این حوزه، نقش بسیار مؤثری در فرهنگسازی و توانمندسازی افراد جامعه در سطوح مختلف دارد. علاوه بر این، برای شناسایی ابعاد پنهان، تاریخی و روند تغییرات در این باره، لازم است این موضوع برای بهرهبرداری متخصصان و برنامهریزان بهصورت مقایسهای در میان نسلهای مختلف مطالعه شود.
[1] Effective communication [2] Purposeful [3] Dialogue [4] Healthy family [5] Sociocultural context [6] Bohm [7] Social Relations Network [8] Mitchel [9] Sociocultural background [10] Network theory [11] Lewin & Mullins [12] Bott [13] Coleman [14] Habermas [15] Communication Action Theory [16] Bakhtin [17] Historical and cultural context [19] Guan & Li [20] Odenweller et al. [21] Masarik et al. [22] Strauss & Corbin [23] Lincoln & Guba [24] Prolonged Engagement [25] Peer Review [26] Member Checking [27] Mauthner & Doucet [28] Dependability | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ادیب راد، ن.؛ مهدوی، ا.؛ ادیب راد، م. و دهشیری، غ. م. (1384). مقایسۀ باورهای ارتباطی زنان مراجعهکننده به مراکز قضایی و زنان مایل به ادامۀ زندگی مشترک شهر تهران. خانوادهپژوهی، 1(2)، 131-138. https://jfr.sbu.ac.ir/article_96830.html
اشتراوس، ا. و کربین، ج. (1397). مبانی پژوهش کیفی: فنون و مراحل تولید نظریۀ زمینهای، ترجمۀ ابراهیم افشار، تهران: نشر نی.
اعتمادی، ع.؛ جابری، س.؛ جزایری، ر.ا. و احمدی، س.ا. (1393). بررسی رابطۀ مهارتهای ارتباطی، الگوهای ارتباطی و سبکهای حل تعارض با صمیمیت زناشویی در زنان شهر اصفهان. زن و جامعه، 5(1)، 74-63. https://jzvj.marvdasht.iau.ir/article_515.html
افراسیابی، ح. و دهقانی دارامرود، ر. (1395). زمینهها و نحوۀ مواجهه با طلاق عاطفی میان زنان شهر یزد. زن در توسعه و سیاست، 14(2)، 255-271. https://journals.ut.ac.ir/article_59203.html
انصاری، م. (1384). دموکراسی گفتوگویی (امکانات دموکراتیک اندیشههای میخائیل باختین و یورگنهابرماس). تهران: نشر مرکز. https://www.adinehbook.com/gp/product/9643057844
آزاد ارمکی، ت. و لاجوردی، ه. (1382). هرمنوتیک: بازسازی یا گفتوگو. نامۀ علوم اجتماعی، 1(21)، 112-93. https://jnoe.ut.ac.ir/article_10496.html
بوهم، د. (1381). دربارۀ دیالوگ، ترجمۀ محمدعلی حسیننژاد، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی. http://iranculturalstudies.com/index.php?route=product/product&product_id=410&search
بهنام، ج. (1392). تحولات خانواده، پویایی خانواده در حوزههای فرهنگی گوناگون. ترجمۀ محمدجعفر پوینده، تهران: نشر ماهی. https://ketab.ir/book/b5c38eae-ade4-4c5f-b786-16658f4c5a3a.
پایا، ع. (1381). گفتوگو در جهان واقعی. تهران: طرح نو. https://basalam.com/ketabematin/product/2794581.
چلبی، م. (1390). تحلیل اجتماعی در فضای کنش. تهران: نشر نی. https://www.iranketab.ir/book/114304
رازقی، ن. و اسلامی، ا. (1394). مطالعۀ کیفی علتهای تعارض در خانواده. فرهنگی- تربیتی زنان و خانواده، 10(32)، 72- 53.
رستمی، م.؛ نوابینژاد، ش. و فرزاد، و.ا. (1398). آسیبشناسی مشکلات زوجین در مرحلۀ نامزدی: یک مطالعۀ کیفی. روانشناسی خانواده، 6(1)، 68-55. https://www.ijfpjournal.ir/article_245551.html
ستوده، ه. (1391). آسیبشناسی اجتماعی (جامعهشناسی انحرافات). تهران: آوای نور. https://www.iranketab.ir/book/87546
سفیری، خ. و شایسته، س. (1394). بررسی رابطۀ سرمایۀ اجتماعی خانواده با سلامت اجتماعی جوانان. مددکاری اجتماعی، 4(3)، 17- 5. http://socialworkmag.ir/browse.php?a_id=85&sid=1&slc_lang=fa
سگالن، م. (1385). جامعهشناسی تاریخی خانواده، ترجمۀ حمید الیاسی، تهران: نشر مرکز. https://www.agahbookshop.com/p-2508--.aspx
عباسی شوازی، م. ج. و عسکری ندوشن، ع. (1384). تغییرات خانواده و کاهش باروری در ایران: مطالعۀ موردی استان یزد. نامۀ علوم اجتماعی، 25، 75- 25. https://jnoe.ut.ac.ir/article_10534.html
علیرضانژاد، س. و سرایی، ح. (1386). گسترۀ شبکۀ روابط اجتماعی زنان شهری و تأثیر تحصیلات دانشگاهی و اشتغال بر آن. پژوهشنامۀ علوم انسانی، 53، 223-252. https://www.sid.ir/paper/66748/fa
غفوری زارچ، م.ر. (1400). اثربخشی آموزش برقراری ارتباط کلامی به والدین بر کاهش تعارضات و بهبود رابطۀ مادر – دختر در دانشآموزان دختر مقطع متوسطۀ اول، پایههای هفتم و هشتم شهر یزد. خانواده و پژوهش، 18(3)، 11-24. https://qjfr.ir/browse.php?a_code=A-10-2717-1&sid=1&slc_lang=fa
قندهاری، ا. (1394). گفتوگو برای همه. تهران: انتشارات بازتاب. https://www.iranketab.ir/book/98519-dialogue
کاوه فارسانی، ذ.ا. و مهدیه، ع. (1399). واکاوی راهبردهای زوجین در مواجهه با تعارضات زناشویی: یک نظریۀ زمینهای. خانوادهپژوهی، 16(1)، 95- 77. https://ensani.ir/fa/article/427392
نیستانی، م.ر. (1398). اصول و مبانی دیالوگ. اصفهان: یار مانا. https://www.gisoom.com/book/11528883
هابرماس، ی. (1384). نظریۀ کنش ارتباطی. ترجمۀ کمال پولادی، تهران: روزنامۀ ایران. https://www.gisoom.com/book/1304307
References
Abbasi Shavazi, M.J., & Askari Nodoushan, A. (2005). Family changes and fertility decline in Iran: case study in Yazd province. Journal of Nameh-ye Olume Ejtemai, 25, 25-75. [In Persian] https://jnoe.ut.ac.ir/article_10534.html
Adibrad, N., Mahdavi, E., Adibrad, M., & Dehshiri, Gh. (2005). Communication beliefs compared women referred to the judicial and women want to continue living together in Tehran. Journal of Family Research, 1(2), 131-138. [In Persian] https://jfr.sbu.ac.ir/article_96830.html
Afrasiabi, H., & Dehghani Daramroud, R. (2016). Contexts and encountering with emotional separation among women in City of Yazd. Journal of Women, Politics & Policy, 14(2), 255-271. [In Persian] https://journals.ut.ac.ir/article_59203.html
Alirezanejad, S., & Saraie, H. (2007). The extent of social relationships of Iranian urban women and the effect of higher education and employment. Human Sciences, 53, 223-252. [In Persian] https://www.sid.ir/paper/66748/fa
Ansari, M. (2005). Conversational democracy. Tehran: Markaz Publication. [In Persian] https://www.adinehbook.com/gp/product/9643057844
Azadarmaki, T., & Lajvardi, H. (2003). Hermeneutics: Reconstruction or dialogue. Journal of Nameh-ye Olume Ejtemai, 1(21), 93-112. [In Persian] https://jnoe.ut.ac.ir/article_10496.html
Bakhtin, M.M. (1981). The dialogic imagination: Four essays (C. Emerson, Trans., M. Holquist, Ed.). University of Texas Press. https://www.amazon.com/Dialogic-Imagination-Essays-University-Slavic/dp/029271534X
Behnm, J. (2013). Family changes, family dynamics in different cultural fields. Translated by M.J. Pouyandeh, Tehran: Mahi Publication. [in persian] https://ketab.ir/book/b5c38eae-ade4-4c5f-b786-16658f4c5a3a.
Bohm, D. (2002). On dialogue, Translate by M.A. Hossein-Nejad, Tehran: Office of Cultural Studies. [In persian] http://iranculturalstudies.com/index.php?route=product/product&product_id=410&search
Bradshaw, S. (2013). Women’s decision-making in rural and urban households in Nicaragua: the influence of income and ideology. Environment and Urbanization, 25(1), 81-94. https://doi.org/10.1177/0956247813477361
Chalabi, M. (2006). Social analysis in the space of action, Tehran: Nashreney Publication. [In Persian] https://www.iranketab.ir/book/114304
Etemadi, O., Jaberi, S., Jazayeri. R., & Ahmadi, A. (2014). Investigating the relationship between communicative skills, communicative patterns, conflict management styles and marital intimacy in Isfahanian women. Journal of Women and Society. 5(1), 63-74. [In Persian] https://jzvj.marvdasht.iau.ir/article_515.html
Ghafoori Zarch, M. R. (2021). The effectiveness of parent verbal communication training in reducing conflicts and improving mother-daughter relationships among seventh and eighth grade high school girls in Yazd. Journal of Family and Research, 18 (3), 11-24. [In Persian] https://qjfr.ir/browse.php?a_code=A-10-2717-1&sid=1&slc_lang=fa
Ghandehari, A. (2015). Dialogue, Tehran: Baztab Publication. [In Persian] https://www.iranketab.ir/book/98519-dialogue
Goldenberg, H., & Goldenberg, I. (2012). Family therapy: An overview. Thomas Brooks/Cole. https://www.amazon.com/Family-Therapy-Overview-Herbert-Goldenberg/dp/1111828806
Guan, X., & Li, X. (2017). A cross-cultural examination of family communication patterns, parent-child closeness, and conflict styles in the united states, china, and saudi arabia. Journal of Family Communication, 17(3), 223-237. https://www.tandfonline.com/doi/abs/10.1080/15267431.2017.1293062
Kaveh Farsani, Z., & Mahdieh, A. (2020). Exploring couple strategies in the face of marital conflict: a grounded theory. Journal of Family Research, 16(1), 77-95. [In Persian] https://ensani.ir/fa/article/427392
Koesten, J., Miller, K.I., & Lee Hummert, M. (2002). Family communication, self-efficacy, and white female adolescents' risk behavior. Journal of Family Communication, 2(1), 7-27. https://doi.org/10.1207/S15327698JFC0201_3
Kornaszewska-Polak, M. (2016). Marital dialogue-between conflict, agreement and relationship breakdown. Journal for Perspectives of Economic Political and Social Integration, 22(1), 257-273. https://doi.org/10.1515/pepsi-2016-0013
Lincoln, Y. S., & Guba, E. G. (1985). Naturalism inquiry. Sage. https://us.sagepub.com/en-us/nam/naturalistic-inquiry/book842
Maier, C. A. (2016). Conceptualizing household distribution of labor from feminist theory: Why power matters in psychotherapy. Marriage & Family Review, 52(5), 413-420.
Marks, J., Chun Bun, L., & McHale, S.M. (2009). Family patterns of gender role attitudes. Sex Roles, 61(3-4), 221-234. https://doi.org/10.1080/01494929.2015.1105899
Masarik., A, S., Conger, R. D., Martin, M., J., Donnellan, M. B., Masyn, K. E., & Lorenz, F. O. (2013). Romantic relationship in early adulthood: Influences of family, personality, and relationship cognitions. Personal Relationships, 20(2), 356-373. https://doi.org/10.1111/j.1475-6811.2012.01416.x
Mauthner, N., & Doucet, A. (2003). Reflexive accounts and accounts of reflexivity in qualitative data analysis. Sociology, 37(3), 413-431. https://doi.org/10.1177/003803850303730
Miller-Day, M. (2017). Family communication. (J. Nussbaum, Ed.), Oxford Research Encyclopedia of Communication. Oxford University Press. https://doi.org/10.1093/acrefore/9780190228613.013.177
Mitchel, J.C. (1999). Social networks in urban situations: analyses of personal relationships in central african towns. Manchester University Press. https://doi.org/10.1093/migration/mny045
Neyestani, M.R. (2012). Principles and dialogue, Isfahan: Yare Mana Publication. [In Persian] https://www.gisoom.com/book/11528883
Odenweller, K.G., Rittenour, C.E., Myers, S.A., & Brann, M. (2013). Father-Son family communication patterns and gender ideologies: A modeling and compensation analysis. Journal of Family Communication, 13(4), 340-357. . https://doi.org/10.1080/15267431.2013.823432
Oliver, J., & Miller, SH. (1994). Couple communication. Journal of Psychology & Christianity, 13(2), 151-157. https://basalam.com/ketabematin/product/2794581
Paya, A. (2002). Dialogue in a real world. Tehran: Tarhe- No Publication. [In Persian] https://basalam.com/ketabematin/product/2794581.
Rauscher, E.A., Schrodt, P., Campbell-Salome, G., & Freytag, J. (2020). The intergenerational transmission of family communication patterns: (in)consistencies in conversation and conformity orientations across two generations of family. Journal of Family Communication, 20(2), 97-113. https://doi.org/10.1080/15267431.2019.1683563
Razeghi, N., & Islami, A. (2015). Qualitative study of the causes of family conflict. Journal Women and Family, 10(32), 53-72. [In Persian] https://cwfs.ihu.ac.ir/article_201669.html
Rostami, M., Navabinejad. SH., & Valiyolah, F. (2019). Pathology of couples problems in engagement: A qualitative study. Journal of Family Psychology, 6(1), 55-68. [in persian] https://www.ijfpjournal.ir/article_245551.html
Safiri, Kh., & Shayesteh, S. (2015). Investigating the relationship between family social capital and youth social health. Journal of Social Work, 4(3), 5-17. [In Persian] http://socialworkmag.ir/browse.php?a_id=85&sid=1&slc_lang=fa
Segalen, M. (2006). Historical anthropology of the family. Translatedby H. Elyasi, Tehran: Markaz Publication. [In Persian] https://www.agahbookshop.com/p-2508--.aspx
Sotoudeh, H. (2012). Social pathology. Tehran: Avaye Noor Publication. [In Persian] https://www.iranketab.ir/book/87546
Strauss, A., & Corbin, J. (2018). Basics of qualitative research: Techniques and procedures for developing grounded theory. Translated by E. Afshar, Tehran: Ney Publication. [In Persian] https://www.adinehbook.com/gp/product/9641851899
Wu, X., Hua, R., Yang, Z., & Yin, J. (2018). The influence of intention and outcome on evaluations of social interaction. Acta Psychologica, 182, 75-81. https://doi.org/10.1016/j.actpsy.2017.11.010 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 107 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 102 |