تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,646 |
تعداد مقالات | 13,379 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,114,518 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,062,070 |
مناسبات عشیرهای و ساختارهای تاریخی قدرت و مرز در عمانمتصالح (امارات متحدۀ عربی) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
دوره 15، شماره 4 - شماره پیاپی 60، دی 1402، صفحه 93-110 اصل مقاله (1.14 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2024.137383.2517 | ||
نویسنده | ||
سلمان قاسمیان* | ||
استادیار گروه تاریخ، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره)، ایران | ||
چکیده | ||
مناسبات عشیرهای و ساختارهای تاریخی قدرت و مرز در عمانمتصالح (امارات متحدۀ عربی) در دو سدۀ 13 و 14هجری/19 و 20 میلادی تا تأسیس امارات متحدۀ عربی در 1971 میلادی، نقش تعیینکنندهای در شناخت هویت تاریخی شیخنشینهای خلیجفارس دارد. شرایط خاص جغرافیایی این منطقه، این وضعیت خاص اجتماعی را برای آن رقم زده است. اهمیت موضوع، نقش مناسبات عشیرهای در ترسیم مرزهای قدرت و سیاست در امارات متحدۀ عربی، بهواسطۀ نقش آن در فهم ماهیت تاریخ تحولات سواحل جنوبی خلیجفارس طی یک سدۀ اخیر دارد. از جهت دیگر، پیچیدگی سیاسی مرزها ناشی از روابط میان نظامهای عشیرهای و فرهنگ بدوی حاکم بر بخش مهمی از مناطق ساحلی و درونی، بر اهمیت موضوع نقش مناسبات عشیرهای در فرایند ساخت قدرت و مرزهای سیاسی این منطقه طی دو سدۀ اخیر افزوده است. عوامل تعیینکنندۀ روابط عشیرهای، ساختار سنتی روابط و تحولات درونی عمانمتصالح نشان میدهد که در کنار سیاستهای استعماری، پیوندهای عشیرهای و توان شیوخ در توسعۀ اینگونه پیوندهای تعیینکنندۀ محدودۀ نفوذ آنان در دوران شکلگیری مرزهای سیاسی بوده است. موضوع امنیت و منافع یا نیازهای عشیرهای، نقش تعیینکنندهای در ترسیم جایگاه شیوخ داشته است. این وضع تا اواخر سدۀ 20م ادامه داشت که مفهوم مرز و ملت برای نخستین بار مطرح شد. این مقاله با رویکردی تحلیلی و با روش مطالعات کتابخانهای، بهدنبال پاسخ به این پرسش اساسی است که روابط عشیرهای و سازوکار قدرت شیوخ، چه جایگاهی در تغییرات ساختاری و تحولات تاریخی منتهی به شکلگیری امارات متحدۀ عربی داشته است؟ در این میان با بررسی شواهد موجود، مجموع عوامل جغرافیایی و انسانی و تحولات تاریخی سدۀ 13ق/19م را باید در فهم تحولات منتهی به قدرتیابی بنییاس در امارات متحده، مدنظر قرار داد. | ||
کلیدواژهها | ||
عمانمتصالح؛ روابط عشیرهای؛ دیره و مرز؛ قواسم؛ بنییاس | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه امارات متحدۀ عربی متشکل از 7 شیخنشین تحت نظارت و حاکمیت نیمهرسمی ابوظبی (پایتخت)، پیچیدهترین مرزهای سیاسی در جهان را دارد؛ این پیچیدگی تا حدود زیادی ناشی از ماهیت عشیرهای آن در مقطع تعیین مرزهای سیاسی دهۀ 1950 و 1960م. است. بررسی روابط عشیرهای همراه با اهمیت این نظام در تاریخ سیاسی سواحل جنوبی خلیجفارس، محقق را در بررسی تحولات تاریخی این منطقه طی دو سدۀ اخیر یاری میرساند. نظامهای عشیرهای، نقش مهمی در شکلگیری هویت نوین امارات متحده و مسائل مرزی آن داشتهاند. بررسی جایگاه روابط عشیرهای در تقسیمات قدرت، تعریف دیره (Dairah)، نقش عشیره در تعیین محدودۀ آن و فهم عشیره از مرز در روند شکلگیری مرزهای این منطقه اهمیت دارد. در این میان با بررسی نظام عشیرهای، اتحادیۀ قواسم و بنییاس طی سدۀ 13ق/19م و مقایسۀ آن با تغییرات انجامشده در معادلات قدرت طی نیمۀ دوم سدۀ 13ق/19م و سده 14ق/20م، باید این مسئلۀ محوری را بررسی کرد که میزان سلطۀ شیخ ارشد یا حوزۀ نفوذ سیاسی این دو عشیره در میان دیگر عشایر، به چه نحو تغییر کرده و در تعیین مرزها تأثیر داشته است. با توجه به اینکه قواسم عموماً یک قبیلۀ مستقل در نظر گرفته نمیشود و اتحادیهای متشکل از چند گروه غیر همگون از عشایر است، بنی یاس نیز ازنظر تعدد گروههای اجتماعی و معدودبودن تعداد افراد، یک قبیلۀ به مفهوم رایج تلقی نمیشود و همزمان بهواسطۀ شرایط حاکم بر مناسبات این منطقه، بنی یاس عموماً یک قبیلۀ مستقل در نظر گرفته نمیشد؛ از این رو در این مقاله ترجیح بر این است که بهجای عنوان قبیله که مفهومی گسترده و متفاوت با شرایط اجتماعی گروههای بادیهنشین در حوزۀ امارات متحده دارد، از لفظ عشایر بهره ببرد. به هر ترتیب، در شرایطی که عشایر اختیارات خود را نوعی تحدید حوزۀ چرای دام تلقی میکردند و تبعیت از شیخ ارشد و پذیرش سلطۀ او تنها بهمنزلۀ شناسایی وجود یک پیوند و یا اتحاد عشیرهای بهمنظور مقابله با تهدیدات بود و همزمان کمبود امکانات موجود در کنار وجود دوگانۀ اقتصاد دریایی و سیستم بادیهنشینی، شرایط خاصی را برای عشایر عمانمتصالح (جنوب شرقی خلیجفارس) ایجاد کرده است. بهمنظور یافتن پاسخی مناسب برای این مسئله، ابتدا باید پس از بررسی مختصر جغرافیای سیاسی منطقه، ماهیت روابط عشایر ساکن در این منطقه را مطالعه کرد؛ سپس عوامل شکلگیری اتحادیۀ قواسم، پیوندهای عشیرهای و پراکندگی جغرافیایی آنان، نحوۀ پیروی آنان از دو جریان حاکم، جریان حوادث منجر به قدرتیابی قواسم و سپس کاهش نفوذ آنان در این منطقه و حوادث منجر به قدرتیابی بنییاس در عمانمتصالح بررسی شود. دربارۀ پیشینۀ تحقیق، باید به مقالاتی توجه شود که سوابق تاریخی امارتهای هفتگانۀ این منطقه یا سیستم قبیلهای و مرزبندیها را بررسی کردهاند. در میان محققان ایرانی بهطور مشخص، به موضوع عوامل مؤثر بر ترسیم مرزهای سیاسی امارات متحده و سیر تاریخی آن توجه نشده است. جعفری ولدانی (1374) در کتاب تحولات مرزها در منطقۀ خلیجفارس، بهصورت کلی و گذرا به فرایند مرزبندیهای سیاسی و برخی مشکلات مرزی امارتهای هفتگانه اشاره دارد. در آثار مجتهدزاده (1388) نیز این نگاه کلی با مبنای جغرافیای سیاسی و نظامی دیده میشود. در منابع غیر ایرانی چون قاسم (1419)، بهنوعی کلیگویی وقایع دیده میشود. کاظمی و محبوبی (1401) در مقالۀ «تکوین و تحول ملتسازی دولتی در اماراتمتحدۀ عربی» شهیدانی هدایتی و بابایی (1400) در مقالۀ «ناپایداریهای سیاست خارجی امارات متحدۀ عربی، از قیامهای عربی تا عادیسازی روابط با اسرائیل» و غلامنیا و پیرمحمدی (1398) در مقالۀ «تغییر رهبری و تحول در راهبرد منطقهای امارات متحدۀ عربی (2014-2020)» ، موضوع جایگاه شکنندۀ سیاسی و اقتصادی امارات متحدۀ عربی را در تحولات منطقهای بررسی میکند، اما به این موضوع اشاره ندارند که این شکنندگی ناشی از شرایط متزلزل داخلی امارات متحدۀ عربی است. میرزائی و مدنی (1396) در مقالۀ «بررسی ساختار قدرت در منطقة غرب آسیا، با تأکید بر پنج کشور پیرامونی جمهوری اسلامی ایران (بحرین، قطر، امارات متحدۀ عربی، کویت و عمان نیز تنها موضع نظامهای سیاسی حاکم بر منطقۀ خلیجفارس و ازجمله امارات متحدۀ عربی و شیرزادی (1394) در مقالۀ «عوامل توسعۀ انسانی در امارات متحدۀ عربی»، موضوع اتکای شیوخ این منطقه به نیروی کار را با توجه به ساختارهای درونی و ضعف نیروی انسانی بررسی کرده است. محمدی (1394) در مقالۀ «اختلافهای سرزمینی و مرزی در میان کشورهای جنوبی خلیجفارس در سالهای 1995-2012م./1374-1391ش»، تنها موضوع منازعات برونمرزی را بررسی کرده و ارزانی وکشاورز (1395) در مقالۀ «شیعیان امارات متحدۀ عربی»، گروههای مهاجران چند دهۀ اخیر را با تمرکز بر شیعیان بررسی است. کلی در مقالۀ «حاکمیت سرزمینی در شرق شبهجزیره»، ضمن رد هرگونه مفهوم مرز در سنتهای سیاسی این منطقه، معتقد است هیچگونه استفادۀ اختصاصی از یک دیره توسط یک عشیره مشاهده نشده است (Kelly, 1958) و سردارنیا و عزیزی (1394) در مقالۀ «تحولات دنیای عرب و ثبات سیاسی در امارات متحدۀ عربی» نیز، تنها موضوع بیثباتی در ساختارهای حاکمیتی این امارتها را فارغ از بسترهای عشیرهای بررسی کرده است. از این رو در متون تألیفی و ترجمههای موجود، کمتر به موضوع مناسبات عشیرهای رقابتهای بنییاس و قوایم و تأثیر آن بر شکلگیری مرزهای نامتجانس در امارات متحدۀ عربی اشاره شده است. در این میان پس از بررسی اجمالی روابط عشیرهای و نحوۀ تقسیم قدرت در میان عشایر این منطقه، مفهوم دیره و ارتباط مفهومی آن با مرزهای سرزمینی سواحل جنوب شرقی خلیجفارس، نقش پیوندهای عشیرهای در قدرتیابی و تضعیف قواسم و در مقابل افزایش نفوذ بنییاس و درنهایت رهبری آنان در امارات متحدۀ عربی را بررسی میکند.
ساختار عشیرهای عمانمتصالح بهطور کلی سه گروه یا سه نوع زندگی اجتماعی در عمانمتصالح سواحل جنوبی خلیجفارس وجود دارد: 1-عشایر بیابانگرد که عمدتاً در مناطق داخلی ساکناند و بر دیره (مجموعه واحهها) متکیاند؛ 2-ساحل نوردان هوله که در اصل ساکنان سواحل ایران بودند و در مواقع صید مروارید به آنجا کوچ میکردند؛ 3- ساکنان دائم یا یکجانشینان که البته جمعیت بسیار پراکندهای در روستا-بندرهای ساحلی داشتند (علی، 1384، ص. 189-218؛ Rugh, 2007, p. 114). ساکنان مسندم به دو دستۀ بدوی بادیهنشین و شهرنشین تقسیم میشوند. شهرنشینان در مناطق کوهستانی شرق و واحههای بزرگ ساکناند و بیابانگردند. مهمترین وسیلۀ معاش ساکنان کوهستانی شرق، کشاورزی با آب چاه است (Hawley, 1970, p. 22). تقسیم عشایر عمانمتصالح در دو شاخۀ غافری و هناوی تحت تأثیر عوامل متعدد سیاسی، مذهبی و عشیرهای بوده است (هاولی، 1377، ص. 323). عشایر بنییاس و شیحوح هناوی و مابقی بهطور قریب به اتفاق غافریاند (Lorimer, 1986, p. 1437). عشایر عبادله، علویان، عوامر، بحارنه، دهامنه، غفاله، هوله، جلاله، بوکلبیها، خماره، مهره یا بومهیر، محارزه، مناصیر، بنیمرار، مطاریش، مزاریع، نعیمیها، نقبیین، بنی کتب، بنیشامل، شرقیین، شیحوح، سودان، طنیج، عتوبیها، صدریها، شیادین، بنیکعب و زعاب، در مقطع پیش از قرارداد 1235ق،1820م. تابع رأسالخیمه بودند، شکست شیخ رأسالخیمه از انگلستان که در فرهنگ بدویان به مفهوم پایان سیادت شیخ ارشد تلقی میشود، سبب پراکندگی این عشایر شد (Peterson, 1977, p. 297-312) و در ادامه ابوظبی با درآمدهای حاصل از مروارید در نیمۀ دوم سدۀ 13ق و در ادامه با کمک نمایندۀ سیاسی انگلستان و منابع نفتی، این عشایر را به گرد بنییاس جمع کرد؛ از این رو رهبران این عشایر بهنوعی در ارتباط با بنییاساند و از ابتدا نیز هویت بدوی آنها مانع از پیوندشان با فرهنگ دریایی رأسالخیمه و مسقط بود (Lorimer, 1986, p. 1432-1436Miles, 1966, p. 224-239; ). علاوه بر اعراب، گروهی از اقوام ایرانی، هندی و سیاهان آفریقایی نیز در منطقه حضور داشتند که رفتار سیاسی و اجتماعی آنها تابعی از فرهنگ غالب بود. به این ترتیب، نعیمیها با وجود اینکه از گروه غافریها بودند و عموماً در بریمی، شارجه، رأسالخیمه، عجمان، رمس و دیگر مناطق تحت فرمان اتحادیه قواسم حضور داشتند (هاولی، 1377، ص. 337)، طی نیمۀ دوم سدۀ 19م.13ق، بهتدریج در برابر هجوم وهابیون و مسقط به تابعیت ابوظبی درآمدند که انگلستان از آنها حمایت میکرد (همان، ص. 233-231). قواسم بافرهنگ حاکم بر روابط عشایر داخل نجد، آشنایی اندکی داشتند و نتوانستند در عشایر بریمی و ظاهره نفوذ داشته باشند (قاسمیان، 1399، ص. 125). قواسم از سواحل ایران بودند و جغرافیای رأسالخیمه نیز توجه به فرهنگ دریایی را اقتضا میکرد. قواسم رأسالخیمه متکی به سواحل باطنه و مسندم بودند. منطقۀ باطنه و ظاهره مهمترین کانون توجه مسقط و رأسالخیمه دارای دو بستر فرهنگ دریایی و نجدی بر مبنای گرایشهای عشیرهای غافری و هناوی بود و با توجه به موقعیت بندری رأسالخیمه و قرارداشتن درخور مناسب صید و تجارت، توجه شیخ بر قایقهای محلی بود و با لشکرکشی انگلیسی در 1820م/1235ق، به پایان رسید و زمینه برای ظهور شیخنشینهای محلی تحتالحمایۀ انگلستان فراهم شد. بنییاس عشیرهای با ریشه در جغرافیای فرهنگی نجد بود، به عشایر بریمی، ظاهره و لیوا توجه داشت و بر چرای شتر و دام در واحهها متکی بود (قاسم، 1419، ص. 2/70-75). در سنتهای اعراب، نجد زمین و مکان در ترسیم مرزبندیهای قبلیهای اهمیتی ندارد. قریه به مفهوم سکونت دائم به دو علت نبود امنیت و حاکمیت فرهنگ عشیرهای و نبود منابع و امکانات محلی ازجمله آب و آذوقه و مراتع در حوزۀ نفوذ بنییاس مفهوم ندارد و همین سبب شد که بنییاس در دوران ترسیم مرزهای سیاسی، قلمروی خود را با تکیه بر فرهنگ عشیرهای بهسرعت توسعه دهد (علی، 1427ق، ص.180). جوامع هوله و اقلیت یکجانشین فصلی در ساحل، بهواسطۀ آشنایی با فرهنگ دریانوردی، خوی اغماضگری بیشتری داشتند و این فرهنگ به رهبران بنییاس در نفوذ تدریجی در آبادیهای ساحلی و در جزایر متعدد عمانمتصالح یاری رساند؛ بهگونهای که بخش مهمی از جزایر این منطقه تحت سیطرۀ بنییاس قرار گرفت (Rush, 1991, p. 39-40; Heard-Bey, 1996, p. 29). با وجود عصبیت، هویت ملی مفهومی ندارد. ظرفیت سیاسی در جامعۀ فاقد محدودۀ جغرافیایی نیز تنگ و محدود است و از قالب یک یا چند نیای مشترک فراتر نمیرود. همچنین مرز ملیت تنگ است و هرکس ازلحاظ نسب به آن مرتبط نباشد، بیگانه است (علی، 1384، ص. 214). عشیره بهعلت جابهجایی فاقد وطن است. نظر به اینکه اتحادیههای عمانمتصالح در مقاطع مختلف تاریخی بهصورت مجموعهای از عشایر با منافع مشترک و نظام و اندیشۀ بدوی بود (همان: 189-218)، پیوند فرهنگی محدودی میان عشایر و ساحلنشینان برقرار میشد (Miles, 1966, p. 435). در درون اتحادیه، انجمن مرکب از تمام شیوخ مأمور طرح مسائل و حلوفصل آن بود، به سخن شخصیتهای برتر اهمیت داده میشد و رئیس یک عشیره میتوانست پیمانهایی ببندد که موجب وابستگی یا استقلال عشیره شود. درنهایت رئیس عشیرۀ برتر بر چند عشیرۀ دیگر نیز اعمال نفوذ میکرد و دیگر عشایر بنابر نیازهای خود و تمایل عشیرۀ برتر، متحد آن میشدند؛ اما بهمحض مرگ اشخاص، پیمان نیز ملغی میشد (قاسمیان، 1399، ص. 56-52). نیاز به اتحاد بهمنظور ممانعت از ناامنی، وجود یک رهبری عشیرهای مقتدر را طلب میکرد که در مرکز اتحادیۀ رأسالخیمه با شکست قواسم از انگلستان، این اقتدار شکسته و مسیر برای قدرت بنییاس هموار شد (سالم،1380، ص. 309-310).
تحول در تقسیمات درونی بنییاس و قواسم طی سدۀ 19م/13ق قواسم (شارجه، رأسالخیمه و غیره) و بنییاس (دبی و ابوظبی)، دو عشیرۀ تعیینکننده در شکلگیری امارات متحدۀ عربیاند که در ادبیات سیاسی سدۀ 13ق/19م. پس از قرارداد 1235ق/1820، نخستین اشاره به این دو با عنوان شیوخ متصالح نمایان شد (Hawley, 1970, p. 271). قواسم و بنییاس یکی از مهمترین نظامهای عشیرهای سواحل جنوب شرقی خلیجفارس بودند و نقش مهمی در شکلگیری امارات متحدۀ عربی از یک سو و بروز برخی مسائل سیاسی پیش روی ساکنان این منطقه در سالهای پایانی سدۀ 13ق/19م و اویل سدۀ 14ق/20م داشتند. سوابق تاریخی بنییاس ازنظر عشیرهای به مناطق داخلی نجد باز میگردد، اتحادیۀ بنییاس که پس از 1820 م/1235ق و بهخصوص در نیمۀ دوم سدۀ 13ق/19م به شکل روزافزونی بر حوزۀ نفوذ آن افزوده شد، متشکل از عشیرۀ اصلی بنییاس و چند عشیرۀ دیگر بود. بنییاس شامل 12 عشیرۀ کوچک است، شامل بوفلاح (Bu Falah)، سودان (Sudan)، آل سلطان، بنی شاکر، هوامیل (Hawamil)، قومسان (Gumsan)، محاربه (Muharaba)، قبیسات (Qubaisat) ، مزروعیها یا مزاریع (Muzari)، صباییها (Sabaeedes) رومیسات (Rumaith) و بوفلاسه (Bu Falasa) (Peterson, 1977, p. 297-312). ازنظر ساختار و تشکیلات عشیرهای، تمرکز و تجربۀ بیشتری در زمینۀ ایجاد پیوند با عشایر شبهجزیره داشته است (Heard-Bey, 1996, p. 34, Lorimer, 1986, p. 1559-11605). عشایر همپیمان در ابوظبی، کالاهایی همچون خرما، پشم و پوست حیوانات اهلی وحشی و حتی پرندگان شکاری را برای فروش عرضه میکردند. صید مروارید در فصول گرم، که امکان غواصی وجود داشت، انجام میشد. تسلط بنییاس بر مناطق داخلی عمان، ناشی از پیشینه و در ادامۀ همگرایی با عشایر تازهوارد بود. عشایر این منطقه به شکل ازدواجهای عشیرهای، ایجاد سیستمهای امنیتی مشترک یا هیئتهای مشورتی دورهای یا تشکیل هیئتهای تجاری و بازرگانی مشترک، شبکهای از تعاملات درونی را در ساختار اتحادیۀ خود ایجاد میکردند که این در شکلگیری مرزهای سیاسی امارات متحده در دوران معاصر نقش مهمی داشته است (Rush, 1991, p. 39-40; Heard-Bey, 1996, p. 29)؛ در حالی که قواسم به سواحل باطنه و مسندم متکی بودند و تجارت، قاچاق و دزدی دریایی مهمترین منبع اقتصادی آنان بود. با توجه به اینکه طی سدۀ 13ق/19م. انگلستان بهتدریج بر اقتصاد دریایی مسلط شد، ضعف مالی و مدیریتی در اتحادیۀ گسستۀ قواسم طی سالهای پس از 1235ق. ضربههای متناوبی را بر نفوذ شیوخ قواسم در شبهجزیرۀ مسندم داشت و حتی برخی عشایر که ازنظر تاریخی بخشی از قواسم تلقی میشدند، همچون بنی کتب که شاخۀ نظامی مهم در عشایر متحد قواسم بودند (هاولی، 1377، ص. 293-292) نیز بهتدریج به بنییاس گرایش یافتند. با وجود موفقیتهای مقطعی در ایجاد پیوند با عشایر همپیمان، تمرکز قواسم بر حوزۀ دریا، با توجه به کارشکنهای انگلیسیها موجب ناکامی شیوخ قواسم در احیای اتحادیۀ خود شد (Peterson, 1977, p. 297-312) مهمترین متحدان قواسم یعنی نعیمیها، از سه شاخۀ فرعی بوخریبان، خواطر و بوشامساند که این سه شاخه بهصورت عشایری زندگی میکردند و به نسبت بنییاس با فرهنگ ساحلی و دریا ارتباط داشتند (Lorimer, 1986, p. 2/1558-155; Kelly: 1958, p. 18). بهجز بوخریبان، دو عشیرۀ دیگر در درجۀ دوم اهمیت قرار دارند و اصولاً محدودۀ واحدی برای آنان ترسیم نمیشود. اما متحدان اصلی قواسم در رأسالخیمۀ خواطر هستند و در اصل شاخهای از نعیمیهای بریمی به حساب میآیند که در گذر زمان، فرهنگ نجدی در میان آنان کمرنگ شد و خوی تجارت پیشگی داشتند. در دوران حضور مستقیم انگلستان و تسلط این قدرت دریایی بر خلیجفارس، این سه گروه ضربههای متعددی را در ضدیت با استعمار تجربه کردند و در مقابل بنییاس که کمترین تعارضی با منافع انگلستان در دریا نداشت، شاخههای متعدد قواسم بهتدریج با ضعف و اختلافات داخلی مواجه شدند. رقابت شاخههای بنییاس و قواسم ازجمله خواطر و بوخریبان طی دهههای بعد از قرارداد 1235ق. باعث ایجاد منافع مشترک نمایندگان سیاسی انگلستان و بنییاس و حمایت تسلیحاتی و سیاسی انگلستان از عشایر متحد بنییاس و توسعۀ قلمروی آنان در نجد شد؛ تا جایی که شیخ ابوظبی تا 1950م. 90درصد عمان متصالح را تصرف کرد. تا پیش از 1820 م/1235ق، عشایر بزرگی همچون نعیمیها، از متحدان اصلی قواسم بودند. موطن اصلی بنی نعیم، که هماکنون علاوه بر امارات متحدۀ عربی در عربستان سعودی، قطر، بحرین نیز پراکندهاند، ناحیۀ ظاهره است. بنی نعیم از دو تیرۀ اصلی آل بوشامس یا شوامس و آل بوخریبان تشکیل شدهاند. شوامس عمدتاً در بوریمی و ظاهره ساکناند و بوخریبان عمدتاً ساکن عجمان و شارجهاند (Lorimer, 1986, p. 1558-1559; Kelly, 1958, p. 18). بنینعیم به دو صورت ساکن و بیاباننشین زندگی میکردند (هاولی، 1377، ص. 294). شارجه دومین پایگاه اتحادیۀ قواسم و عمدتاً از عشیرۀ بنی کتب، یکی از بازوهای نظامی اتحادیۀ قواسم، تشکیل شده بود. بنی کتب نیز که از مهمترین شاخههای محتد قواسم در دهههای نخستین سدۀ 13ق/19م به شمار میآیند و جزء شاخۀ بوخریباناند که دامنۀ نفوذ آنان از شمال سلطاننشین عمان تا منطقۀ ظاهره امتداد داشت. در اثر رویدادهای نیمۀ دوم سدۀ 13ق/19م. بنی کتب به ابوظبی متمایل شدند و این در گرایش شارجه به پذیرش ریاست بوظبی بر اتحادیه مؤثر بود. بهواسطۀ بروز اختلافات و ضعف تدریجی در دریا، میان هشت شاخۀ عشیرۀ بوخریبان تفرقه شکل گرفت و بیشتر اعضای این عشیرۀ مهم در شهرها و روستاهای ایران، ابوظبی و دیگر نقاط پراکنده شدند (Lorimer, 1986, p. 2/1558-1559; Kelly, 1958, p. 18). تعداد زیادی از ساکنان مناطق دیگری همچون جزیرۀ الحمرا و امالقوین نیز از بوخریباناند و عشایر زعاب و بوعلی بیشتر از همین تیره به شمار میآیند که با کمرنگشدن پیوندهای سنتی آنان، شرایط برای قدرتیابی بنییاس فراهم شد (محمدالعابد، 1406ق، ص.70). بنی نعیم، غفاله و بنی کتب از مهمترین متحدان قواسم در نیمۀ دوم سدۀ 13ق. از نظارت شارجه و رأسالخیمه خارج شدند. در نیمۀ دوم سدۀ 13ق قدرت مسقط و امرای نجد در میان عشایر متحد خود در بریمی، بهدلیل بروز مشکلاتی با عثمانیها و اختلافات داخلی عمان به وجود آمد. در مقابل، شیخ ابوظبی با حمایت مالی و تسلیحاتی انگلستان در میان بدویان نفوذ کرد (Kelly, 1958, p. 18, Lorimer, 1986, p. 2/1204).
4-1. تأثیر شرایط محیطی بر فراز و فرود قدرت قواسم و بنییاس منطقۀ جنوب شرقی خلیجفارس یا عمانمتصالح، به دو حوزۀ متفاوت ساحلی با فرهنگ تجارتی و منطقۀ داخلی با فرهنگ بادیهنشینی نجد تقسیم میشود. منطقۀ ساحلی همواره در معرض حملات و مهاجرت از داخل بود. در این میان با توجه به شرایط حاکم بر این منطقه، دو گروه بیابانگرد و دریانورد در دورههای مختلف بر بنادر مهم شبهجزیره تسلط داشتهاند. قواسم از دسته مهاجران با صبغۀ فرهنگی دریانوردی و بنییاس، نمونۀ بارزی از عشایر بادیهنشین با صبغۀ فرهنگی صحراگردیاند. عمانمتصالح (Trucial coast) یا سواحل قواسم (Duck, 1975, p. 200)، سواحل دزدان (Pirate Coast) (هاولی، 1377، ص. 3-4؛ مجتهدزاده، 1388، ص. 45)، شیوخ متصالح (Hawley, 1970, p. 271; Lorimer, 1986, p. 1427) یا الساحل المتهادن (هاولی، 1377، 3-4) و شیخنشینهای متصالح (Trucial Sheikhdoms) نامیده شد (Hawley, 1970, p. 271; Kelly, 1968, p. 432). اتحادیۀ قواسم تا پیش از قرارداد 1820م/1235 ق، تحت نفوذ شیخ رأسالخیمه بود. در آغاز قرن نوزده میلادی/ 13 ق، قواسم بهعنوان یک گروه تجارتپیشه و متکی بر ناوگان دریایی خود که بهدلیل کاهش رونق تجاری این منطقه به دزدی دریایی روی آوردهاند، قدرت برتر را در سواحل جنوب شرقی از شبهجزیرۀ قطر تا مسندم به خود اختصاص دادند. اما این جریان با لشکرکشی نیروهای انگلیسی در 1820م/1235ق، به پایان رسید. با افول ناوگان دریایی و دوران نظارت بر ناوگانهای دریایی، توازن قوا به نفع بنییاس تغییر کرد. تا نیمۀ قرن نوزده بهدلیل سیاستهای انحصارگرایانۀ انگلستان، اتحادیۀ قواسم با مشکلات بیشتری مواجه و تجزیه شد. در مقابل بنییاس با تقویت روابط عشیرهای با شاخههای مختلف ساکن در مناطق داخلی عمانمتصالح و بریمی، ظفره، ظاهره و غریه، روز به روز بر حوزۀ نفوذ خود افزود و عشایر این منطقه را به گرد اتحادیهای با محوریت ابوظبی واداشت. همزمان عشایر و گروههای دخیل در امر صیادی نیز به گرد متحدان بنییاس درآمدند. بهتدریج عشایر مهمی همچون نعیمیهای ظاهره و بریمی، ظواهریهای بریمی، مزاریع، مناصیر و غیره به اتحادیۀ بنییاس پیوستند و برخی دیگر همچون بنیکتب، بوشامس و مزاریع بهناچار خود را از حوزۀ نفوذ قواسم خارج و به گرد متحدان ابوظبی پیوستند. حلقۀ پایانی این جریان در سال 1971 با خروج انگلستان از این منطقه و شکلگیری امارت متحدۀ عربی به رهبری ابوظبی کامل شد. بنییاس عدنانی تبار در ابتدای سدۀ 13ق/19م. همپیمان رأسالخیمه بود (خروصی، 1422ق، ص. 276). امروزه منطقۀ تحت نفوذ بنییاس امروزه شامل دو امارتنشین ابوظبی و دبی است، اما در ابتدا در مناطق بریمی و لیوا پراکنده بودند. شیخ دبی به اتحاد با دیگر عشایر داخلی تمایل نداشت و این مانع وسعت این امارت شد. شیخ دبی با عشایر ضعیف و بیطرف عمانمتصالح ارتباط داشت. امارت ابوظبی با 34067 کیلومتر مربع وسعت، 67/86درصد کل امارات متحدۀ عربی را به خود اختصاص داده است (Peterson, 1977, p. 297-312). با وجود این، بهدلیل اتکای آن به قبایل بیابانگرد، ابوظبی سرزمینی خشک است که 70درصد وسعت آن را بیابان لمیزرع تشکیل میدهد. شیخ ابوظبی نسبتبه دبی ازنظر وسعت و تعداد عشایر متحد، در موقعیت بسیار بارزتری قرار گرفت. بهعلاوه برخلاف ابوظبی، امارتنشین دبی تنها از یک منطقۀ ماسهای ساحلی با چند ناهمواری اندک تشکیل شده است که چندان مناسب چرای دام نیست. تفاوتهای جغرافیایی قواسم و بنییاس به شکل میزان دوری از تنگۀ هرمز و باطنه در نحوۀ تعامل با انگلستان، ارتباط با عشیرههای داخلی و پیوند با اقتصاد محلی مؤثر بود و درنهایت مجموع این عوامل به ابوظبی کمک کرد. قرارگرفتن ابوظبی در نزدیکی مهمترین مراکز صید مروارید در خلیجفارس و مسیرهای داخلی نجد، مواردی است که طی سدۀ 13ق/19م به بهبود موقعیت ابوظبی در عمانمتصالح کمک کرد. البته باید نقش نمایندگان سیاسی انگلستان را در این جریان در نظر داشت 1431) Lorimer, 1986, p.). ابوظبی یک لنگرگاه کوچک مخصوص قایقهای محلی و محل مناسبی برای خرید و فروش کالاهای عشایر بنییاس و متحدان آن بود. عشایر در دامپروری نیز به شیخ ابوظبی وابسته بودند که این بهواسطۀ انتقال علوفه از مسیر ایران و هند به عشایر مسندم از مسیر رأس الخیمه و سپس ابوظبی بود. کالاهای مورد نیاز عشایر شامل حبوبات، برنج، قند و شکر، منسوجات و غیره نیز با هماهنگی انگلیسیها از مسیر ابوظبی در درون عمانمتصالح توزیع میشد (Heard-Bey, 1996, p. 202) و حضور در صیدگاههای مروارید و ارائۀ خدمات به ناخدایان و صیادان مروارید، بستر برای عرضۀ این کالاها بود (Lorimer, 1986, p. 2/1439). همچنین حجم کالا تابعی از میزان موفقیت در تجارت مروارید بود (Carter, 2005, p. 187-189). از مهمترین عوامل توجه شیوخ بنییاس به ابوظبی، موقعیت آن در حدفاصل مرزهای خشکی و دریایی و موقعیت نسبتاً جزیرهای آن برای در امان بودن از دستبرد عشایر بدوی بر عربستان بوده است. قرارگرفتن ابوظبی در مرکز صیدگاههای مروارید در جزایر، بستری برای استقرار موقت برخی تجار محلی ایرانی و غیر ایرانی بود. این مسئله سبب کسب درآمدهای محلی برای سران بنییاس بود که در افزایش توان مالی آنها برای جلب نظر دیگر شیوخ در تأسیس اتحادیه اهمیت داشت (Heard-Bey, 1996, p. 202). جزیرۀ دلما از مراکز مهم صید مروارید در خلیجفارس بود که همه ساله در فصل تابستان گروههای مختلف صیاد و تاجر از ایران و هند برای صید به آنجا میرفتند. عشیرۀ مزاریع که در کار خدمت به صید مروارید بودند، با نابودی رأسالخیمه، حفظ موقعیت خود را در همپیمانی با بنییاس دیدند. 4-2. تأثیر شرایط انسانی و مفهوم دیره در ترسیم مرزهای سیاسی اتکای جوامع بدوی به مراتع و کمبود آن، موجب شده است تا عشایر محل موقت و دورهای چرای دامهای خود را تعیین کنند. این محل مشخص چند واحه را در بر میگرفت و در صورت دارابودن چند چاه آب، به «دیره» شهرت داشت که همان محدودۀ نفوذ یک عشیره است. عشایر در اطراف حلقههای چاه بهصورت فصلی اسکان مییافتند. در برخی موارد این حلقههای چاه بهصورت رشته قناتهایی که به سبک کاریزهای ایرانی است، چندین دیره را به یکدیگر پیوند میزند. خصوصیت کوچنشینی موجب شده است تا دیره به هیچ وجه مفهوم سرزمین یا مرز سیاسی نداشته باشد. با کاهش یا افزایش قدرت هر عشیره، محدودۀ دیرۀ آن عشیره نیز توسعه و یا کاهش مییابد؛ چنانکه دربارۀ بریمی و موقعیت عشیرۀ ظواهریها مشاهده میشود. تا پیش از دهۀ 1960م، تنها دو مفهوم اتحادیۀ عشیرهای و دیره در فرهنگ سیاسی عمانمتصالح رایج بود. در مقالۀ «حاکمیت سرزمینی در شرق شبهجزیره» ضمن رد هرگونه مفهوم مرز در سنتهای سیاسی این منطقه، نوشته شده است: مینویسد: «تاکنون هیچ گونه استفادۀ اختصاصی از یک دیره توسط یک عشیره مشاهده نشده است» (Kelly, 1958, p. 22). «در میان ساکنین شبهجزیرۀ عربستان، هیچ درکی از حاکمیت سرزمینی و نه حتی برداشت اجمالی از مفهوم حاکمیت، نه در میان شیوخ و نه در میان زیردستان آنها وجود ندارد» (Ibid, p. 17-19). او در جای دیگر مینویسد: «هیچ یک از گروههای درگیر در منازعات مرزی در شرق شبهجزیرۀ عربستان بهطور کلی از تصوری که راجع به مرز وجود دارد، اطلاعی ندارند» (Ibid, p. 19). تا سال 1235ق/ 1820م. شیخ رأسالخیمه بهدلیل اهمیت نسبی این بندر در میان مجموع دیرههای پراکنده، فرد ارشدی بود که شیوخ دیرهها او را میشناختند. اما نظارت رأسالخیمه بر دیرههای مسندم یا عمانمتصالح جنبۀ رسمی نداشت و شیوخ تنها برای حفظ وضع موجود و ممانعت از بروز درگیری و یا تأمین مایحتاج خود، اتحادیهای را تشکیل داده و رهبری نسبی شیخ رأسالخیمه را پذیرفته بودند. درنتیجه دوام اتحادیه به قدرت نفوذ حاکم رأسالخیمه بستگی داشت و هرلحظه همراه با تغییر در وضع موجود، امکان گسیختگی شرایط همپیمانی وجود داشت. تا پیش از قرارداد صلح عمومی 1235ق، قدرت رأسالخیمه در برابر تهدیدات انگلیسیها و امرای منطقه از عوامل مهم تبعیت عشایر بریمی و دیگر مناطق عمانمتصالح از قواسم بود؛ اما با تجزیۀ حوزۀ نفوذ قواسم و ایجاد واحدهای سیاسی متعدد طبق سیاست انگلستان، عشایر این منطقه بهتدریج از اتحاد با رأسالخیمه بیرون آمدند و زمینه برای شکلگیری حوزۀ نفوذ بنییاس فراهم شد (Heard-Bey, 1996, p. 26-28). در این میان، پیمان اتحاد بهمنظور تأمین امنیت دیرهها، مهمترین عامل در روابط با ابوظبی بود. مهمترین ویژگی آل نهیان، در اختیار داشتن ابوظبی، یک بندر دارای آب شیرین در یک منطقۀ خشک و بیابانی بود. همچنین وجود مناطقی با قابلیت چرای دام و نیاز به بندر کوچک برای صدور کالا، عشایر متعدد این مناطق را به اتحاد با شیخ ابوظبی واداشت. بنییاس بهتدریج و همزمان با ضعف قواسم، با دیگر عشایری متحد شد که مهمترین آنها شامل مناصیر، مزاریع، بنیکتب، نعیمیها و دیگر ظواهریوناند. این وضع به تقویت پیمانهای اتحاد میان طرفین کمک کرد (قاسمیان، 1399، ص. 132). مزاریع از مهمترین متحدان قواسم، در نیمۀ دوم سدۀ 13ق. متحد بنییاس بودند. با توجه به اینکه مزاریع با در اختیار داشتن دیرههای متعدد و همزمان ناوگانهایی از قایقهای کوچک در کار صید مشغول بودند، ابوظبی ازطریق اتحاد نهتنها از قایقهای آنان در موارد منازعات عشیرهای با شارجه، رأسالخیمه و شیخ قطر استفاده کرد، بلکه با ایجاد شرایط مناسب برای حضور تجار ایرانی، هندی و انگلیسی در دلما و ابوظبی، منبع درآمد مهمی را به دست آورد. مزاریع نقش مهمی در تأمین منابع مالی و تأمین امنیت ابوظبی ایفا کردند (Heard-Bey, 1996, p. 29). نخستین همکاری مزاریع و مناصیر با ابوظبی در واقعۀ مهاجرت بوفلاح به محل کنونی دبی در سال 1833 م/1237ق، اتفاق افتاد (Rush, 1991, p. 39-40). مزاریع از متحدان اصلی بنییاساند که طی سدۀ 13ق/19مم از متحدان قواسم به شمار میآمدند. از میان عشایر متحد قواسم بنی نعیم، غفاله و بنی کتب بهجز سالهای آغازین سدۀ 13ق/19مم، تحت نظارت مستقیم شارجه و رأسالخیمه نبودند (Kelly, 1968, p. 18; Lorimer, 1986, p. 2/1204). مناصیر در لیوا و بریمی متحد قواسم و سپس بنییاس بودند. از مهمترین عوامل پیوند سیاسی بنییاس و مناصیر، تکیه بر دیرههایی بود که تحت نظارت شیوخ مناصیر در دهۀ 1960م.، با حمایت مستقیم انگلیس به محدودۀ نظارت سیاسی یا نفوذ ابوظبی پیوستند. دیرۀ مناصیر، مزاریع، ظواهر و غیره در تعیین قدرت و در ادامۀ مرزهای ابوظبی مؤثر بود. تعدد دیرۀ ظواهر[1] در منطقۀ بریمی نیز در قدرت ابوظبی تعیینکننده بود و در معادلۀ تجارت دریایی ظواهر، مزاریع و مناصیر با تجربۀ پیشین از اتحادیۀ قواسم، بازوی نظامی و اداری ابوظبی بودند. طی سدۀ 19 و 20 بنییاس از ظواهریهای مسلح به تفنگ انگلیسی برای نفوذ در بریمی و تضعیف نعیمیهای متحد سنتی قواسم استفاده کرد. شیخ ابوظبی همزمان به تحریک بوشامس، یکی از شاخههای نعیمی علیه دیگر شاخههای بوخریبان کمک کرد. این فعالیتها از مهمترین عوامل کاهش تدریجی نفوذ سلطان مسقط و قواسم در منطقۀ بریمی و سلطۀ ظواهریها در حمایت از آلنهیان در ابوظبی بود (Sweet, 1964, p. 265-273; Heard-Bey, 1996, p. 260). مسقط طی نیمۀ دوم سدۀ 19م. توجه شاخۀ عشایری بوخریبان را جلب و از آن حمایت کرد. ظواهریها و بوخریبان در سده 13ق/19م وزنۀ تعادل قدرت میان ابوظبی و مسقط در بریمی شدند ظواهریها و بوخریبان در سدۀ 13ق/19م، وزنۀ تعادل قدرت میان ابوظبی و مسقط در بریمی شدند. بوخریبان در برابر دستاندازیهای ابوظبی بهناچار، روابط خود را با مسقط تقویت کرد. بوشامس یکی از شاخههای نعیمی علیه دیگر شاخۀ آن یعنی بوخریبان اقدام کرد که عامل نفوذ سلطان مسقط در بریمی بودند و به فرایند دودستگی در بنی نعیم کمک کردند. تحریک جریانهای ضد قواسم و اباضیها، از مهمترین عوامل کاهش تدریجی نفوذ سلطان مسقط و رأسالخیمه در منطقۀ بریمی و در ادامۀ سلطۀ ظواهریها بر بریمی به نام و تحت حمایت مستقیم ابوظبی بود. هرچند مسقط طی نیمۀ دوم سدۀ 19م. توجه شاخۀ عشایری بوخریبان را جلب و از آن حمایت کرد و با کمک این شاخه از بدویان محلی، بخشی از نفوذ سنتی خود را در بریمی حفظ کرد و با سیاست یک بام و دو هوای انگلیسیها در حمایت همزمان از ظواهریها و بوخریبان، این دو وزنه، تعادلی در ایجاد توازن میان ابوظبی و مسقط در بریمی شدند. در ادامه این شرایط در دورۀ تعیین مرزهای سیاسی شیخ ابوظبی با حمایت انگلستان، دیرههای بوشامس و ظواهریها را به امارت ابوظبی ضمیمه کرد و مناطق تحت نفوذ مسقط، که گاهی آل سعود و آل نهیان به آن دستبرد میزدند و از حدود تاریخی آن بهشدت کاسته شده بود، با حضور مستقیم بوخریبان و چند عشیرۀ دیگر از بنیغافر و هوامیل در اختیار سلطان مسقط قرار گرفت (Rush, 1991, p. 39-40). به این ترتیب تا ابتدای سدۀ 20م، ابوظبی با دو روش اتکا به سنتهای قبیلهای و تکیه بر قدرت روزافزون انگلستان و تأمین ابزارهای قدرت، از نمایندگی سیاسی انگلستان بهتدریج بر حوزۀ نفوذ و قدرت خود در جنوب شرق خلیجفارس افزود. 4-3. تأثیر تحولات منتهی به کشف نفت بر تقویت موقعیت ابوظبی و شکلگیری امارات متحدۀ عربی عمانمتصالح طی دهههای نخست سدۀ 20م. با سیاست حکومت انگلستان، بهتدریج با مفهوم مرزهای سیاسی آشنا شد و نتیجۀ ترسیم مرزهای آن توسط ژولیان والکر انگلیسی این بود که یکی از پیچیدهترین ساختارهای اداری و تقسیمات سیاسی در دنیا را دارد. طی سالهای پس از جنگ جهانی اول تا تأسیس کشور جدید امارات متحدۀ عربی در 1971م/1350 ش، شاهد تقسیم و تجزیۀ سرزمینی بیشتر در درون شیوخ محلی بود. شارجه برخلاف دبی و ابوظبی، به صیدگاههای مروارید نزدیک نبود. با وجود اینکه شارجه قلمروی کوچکی را شامل میشد، ضعف مالی موجب اعتراض برخی ساکنان آبادیهای تابع شارجه، همچون شیخ بندر رأسالخیمه و آبادی فجیره، دبا و کلبا شد و در دوران ریاست خالد بن احمد القاسمی شیخشارجه (1914-1924) بر امارت شارجه، برخی از این آبادیها بهدنبال جدایی از شارجه برآمدند. از 1924 خاندان قاسمی شارجه با مشکلات زیادی مواجه شد که مهمترین آن سنت کودتا و عزل و نصب بوده است (مجتهدزاده، 1388، ص. 370). پادگان هوایی انگلستان در شارجه در دوران ریاست شیخ سلطانبنصقر دوم (1924-1951) تأسیس شد. شیخ روستای کلبا که از دورۀ جنگ جهانی اول بهدنبال جدایی از محدودۀ شارجه بود، در 1948م. به هدف خود دست یافت. شیخ روستای فجیره نیز در 1952 با حمایت انگلستان، یک شیخنشین مستقل شناخته شد. شیخ فجیره و امالقیوین و عجمان از دهۀ 1960م. ضمن تقویت پیوند با ابوظبی و دبی، تجربۀ دیگر شیوخ محلی را در جذب تجارت از بنادر ایران دنبال کردند. شیخ عجمان برای رفع مشکل پراکندگی عشیرۀ خود، به حمایت نمایندۀ انگلیسی مقیم شارجه متوسل شد (Zahlan, 1989, p. 15). زمزمههایی از جدایی این بندر از شارجه، از سال 1914 در رأسالخیمه، که صقر بن خالد-شیخ شارجه- آن را به محمد بن سلیم سپرد، شنیده میشد. محمد در 1919 از سوی فرزند خود شیخ سلطان بن سلیم عزل شد و سلطان مدعی جدایی از شارجه بود. نمایندۀ انگلیس در 1921م، این ادعا را شناسایی کرد (Rugh, 2007, p. 142). شیخ جدید-سلطانبنسلیم- از 1921 تا 1948 شیخ بود و در 1945 امتیاز نفت رأسالخیمه را به شرکت نفت ایران و انگلیس واگذار کرد؛ هرچند نفت در رأسالخیمه تا دهۀ 1980م. کشف نشد. شیخ بهدنبال ادامۀ سیاست ضد انگلیسی، در معرض توطئۀ اطرافیان قرار گرفت. درنهایت در 1948م به دست شیخ صقربنمحمد (1948-.2009) برکنار شد که انگلیسیها از او حمایت میکردند. از دهۀ 1950م. رأسالخیمه با رشد روزافزون دبی و ابوظبی و همراهی با انگلستان با وجود مشکلات مختلف و ادعاهای مرزی از طرف امام مسقط و شیوخ مسندم، به حیات خود ادامه داد. بهجز دبی و ابوظبی، در میان شیوخ محلی شبهجزیرۀ مسندم، تنها امتیازات نفتی شارجه و رأسالخیمه به شرکتهای خارجی اهمیت یافت و این امتیازها به جایی نرسید. از سال 1950 تا 1967، این دو شیخنشین محلی نتوانستند به نفت دست یابند. تنها از 1974 نفت، بهعنوان منبع درآمد محدود برای شارجه شناخته شد. امتیاز نفت رأسالخیمه پس از سالها اکتشاف، با نتایج مهمی مواجه نشد و این درآمد در آستانۀ استقلال شیوخ از انگلستان افزایش یافت. راههای تجاری ابوظبی طی سالهای 1965 تا 1979 با کمکهای مالی ابوظبی و دبی به شارجه آسفالت و شارجه به مراکز مهم عمان متصالح متصل شد. راه امالقوین و رأسالخیمه به شارجه نیز با هزینۀ ابوظبی به بهرهبرداری رسید. اما طی سالهای 1914 تا 1971 دو شیخنشین دبی و ابوظبی شاهد ترقی بودند. در ابتدا ترقی بهواسطۀ تجارت مروارید و حضور تجار ایرانی انجام شد و سپس از دهۀ 1950، درآمدهای نفتی جایگزین شد. با این وصف، تولید نفت زمینۀ برتری موقعیت ابوظبی و دبی در میان شیخنشینهای محلی عمانمتصالح (امارات متحدۀ عربی) را فراهم کرد. در ابتدا شیخ صقر تا 1928 در ابوظبی امیر بود و او درنهایت به دست برادرزادۀ خود شخبوطبنسلطان (1928-1966) عزل و سپس به قتل رسید و از این پس حکومت به دست شاخه سلطان ،دومین فرزند زاید قرار گرفت که تا عصر حاضر ادامه دارد و به آل سلطان شهرت دارند. شیخ شخبوط –پدر شیخ زاید-(مؤسس امارات متحدۀ عربی) با حمایت مستقیم نیروهای انگلیسی و دیگر شیوخ ارشد آلنهیان، روند نفوذ در بریمی و مناطق داخلی مسندم را دنبال کرد. بریمی تا پیش از نفوذ بنییاس در اختیار مناصیر، ظواهر، نعیمیها و بنی کتب بود و نعیمیها بهطور سنتی در آن نفوذ بیشتری داشتند (Rugh, 2007, p. 52). بریمی که در گذشته با نامهایی همچون جو، تعام، توآمیه آن را میشناختند، دارای محدودهای به وسعت 985 کیلومتر مربع است (Lorimer, 1986, p. 1283; Miles, 1966, p. 243)؛ اما منطقه مورد اختلاف میان سه کشور همسایه، بیش از 135 هزار کیلومتر مربع را شامل میشود و از جنبههای مختلف کشاورزی، سیاسی و عشیرهای از اهمیت خاصی برخوردار است (جعفری ولدانی، 1374، ص. 207) و در طول تاریخ در سر راه نجد به عمان ساحلی قرار داشته است. این منطقه بهعلاوه محلی برای تأمین مایحتاج بخشی از عشایر داخل نجد و واسطۀ آنان با عمان ساحلی و بنادر کوچک واقع در سواحل جنوب شرقی خلیجفارس بوده است (همان:208). عشایر مناصیر، مزاریع، ظواهریون و غیره نقش مهمی در گسترش مرزهای ابوظبی در مناطق داخلی عمانمتصالح داشتند (Rugh, 2007, p. 42). از اواسط سدۀ 13ق/19م تاکنون، شیخ به حمایت عشایر زیردست برای حفظ قدرت خود ادامه داد و عشایر نیز برای تأمین مایحتاج و فروش محصولات خود، به شیخ ارشد مقیم ابوظبی وابسته بودند و او را مرکز حلوفصل امور، حفظ وضع موجود و بروزنیافتن منازعات خونین بر سر واحه و محدودۀ دیره میدانستند. این سیستم که تحت نظارت نمایندگان سیاسی انگلستان مدیریت میشد، بهتدریج شاخۀ آل نهیان از عشیرۀ بنییاس را در ابوظبی در موقعیتی برتر از قواسم قرار داد (Heard-Bey, 1996, p. 34). طی سدۀ 13ق/19م و اوایل 20، بنییاس از ظواهریها بهعنوان ابزاری برای نفوذ در بریمی و تضعیف نعیمیهای این منطقه استفاده کرد که بهطور سنتی متحد قواسم و قدرت برتر در مناطق داخلی عمانمتصالح بودند؛ به این ترتیب که شیخ ابوظبی در مرحلۀ نخست، ظواهریها را تحریک به یورش به برخی شیوخ دیرههای نعیمی میکرد که همچنان بهصورت محدود همپیمان قواسم بودند و سپس ازطریق ایجاد پیوندهای نسبی با رهبران ظواهری، نفوذ خود را در دیرههای آنان افزایش میداد؛ موضوعی که دربارۀ مناصیر و دیگر عشایر نیز مشاهده میشد (Rush, 1991, p. 51-54). ابوظبی طی 1855-1908م/1272- 1323ق، به اوج توسعه در بریمی و مناطق تحت نفوذ قواسم رسید (Litwak, 1981, p. 52). زاید با همین سیاست در ظاهره نفوذ کرد و انگلستان را به پذیرش چنین وضعیتی درخور العدید بهدلیل حضور عشیرG قبیسات- یکی از شاخههای بنییاس – در این منطقه واداشت (جعفری ولدانی، 1374، ص. 194-198). نتیجۀ این وضع، تعلق بخش اصلی خورالعدید به ابوظبی در دورۀ تعیین مرزهای سیاسی در دهۀ 60 و 70 سدۀ 20 بود. در نیمۀ اول سدۀ 20م. ابوظبی و دبی از اوضاع متشنج و اختلافات داخلی قواسم با مقامات انگلیسی بر سر مسائل مختلف بهره و راه پیشرفت را در پیش گرفتند. دبی در سال 1902 درنتیجۀ استقرار گمرک در بنادر ایران ظاهر شد و پس از آنکه تعداد زیادی از تجار لنگه به این بندر مهاجرت کردند، راه پیشرفت را در پیش گرفت. ابوظبی نیز با سیاست مدارا با دیگر شیوخ این مناطق و بهرهگیری از منازعات سیاسی قواسم (هالیدی، 1360، ص. 275؛ مجتهدزاده، 1388، ص. 183-184)، از آغاز دهۀ 1940 تا 1970 بهواسطۀ منابع نفتی، سیل کمکهای مالی خود را به عشایر عمانمتصالح سرازیر و از این طریق، راه را برای پذیرش رهبری خود در کشور تازهتأسیس امارات متحدۀ عربی فراهم کرد. این وضع حتی شیوخ رأسالخیمه را وادار به همراهی با ابوظبی کرد که تمایل چندانی به همراهی با او نداشت. در این مقطع امنیت (العنزی، 1416ق، ص. 213-221)، شیوخ یک اصل حیاتی تلقی میشد که تنها با وجود منابع مالی گستردۀ ابوظبی تأمین میشد. با افزایش کمکهای مالی و نفوذ در شیوخ محلی عمان متصلح، زمینۀ پذیرش رهبری آلنهیان در زمان تأسیس امارات متحدۀ عربی فراهم شد (Rush, 1991, p. 344-346؛ قاسم، 1419ق، ج. 5/70- 75)؛ بهطوری که در زمان ترسیم مرزهای سیاسی در 1958، 90درصد خاک واحد تازهتأسیس امارات متحدۀ عربی بهواسطۀ پیوندهای قبیلهای به امارت ابوظبی ضمیمه شد (قاسم، 1419ق، ج. 5/159). با وجود تعیین مرزهای دریایی و خشکی، باز هم اختلافات میان شیوخ تا دهۀ 1990م. ادامه یافت و بسیاری موارد همچنان حل نشده است. مهمترین اختلافات مربوط به شارجه – دبی، شارجه –امالقوین و شارجه-فجیره بود که برخی تا دهۀ 1990م. حل شد و بعضی سبب بروز درگیری در سواحل امارات در دهههای اخیر شده است (همان، ص. 154-160). سواحل ابوظبی بهترین منطقۀ صید مروارید در تمامی خلیجفارس بود و این در فرایند مهاجرت و استقرار رهبران عشایر محلی و قدرتیابی تدریجی ابوظبی مؤثر بود (قاسم، 1419ق، ج. 2/70-75؛ Lorimer, 1986, p. 566-67, 572-576, 641-43, 756-758). به این ترتیب، کمکهای مختلف به شیوخ متصالح موجب وابستگی روزافزون آنان به ابوظبی شد و درنهایت در 1971 به هنگام خروج رسمی انگلستان از خلیجفارس، آنان بهطور دسته جمعی ابوظبی را به رهبری فدراسیون امارات متحدۀ عربی بپذیرند (هالیدی، 1360، ص. 275). در 1970 و 1971 بحث ایجاد اتحادیۀ شیوخ با محوریت تصمیمات سیاسی انگلستان، سبب شد تا در 2 دسامبر 1971 از اتحاد هفت شیخنشین (ابوظبی، دبی، شارجه، عجمان، امالقیوین، رأسالخیمه و فجیره)، اتحادیۀ امارات بر مبنای یک قانون اساسی تدوین شود و رأسالخیمه که مهمترین بازندۀ این فرایند یکصد سالۀ قدرت و همپیمان یمیان شیوخ تلقی میشد، بهناچار در 1972 ریاست ابوظبی را بر اتحادیه پذیرفت. یک رئیس و یک نائب رئیس از سوی اعضای شورای عالی به مدت پنج سال بر نظام فدرالی حاکم است. طی دهههای پس از تأسیس امارات متحده، ابوظبی به دلیل قدرت برتر و منابع مالی بیشتر، رهبری مطلق اتحادیه را در انحصار خود قرار داد. تنها مانع ایجاد انحصار کامل، قوانین اتحادیه و نارضایتیهای آتی قواسم از شرایط کنونی است. هرچند اختلافات درونی بنی یاس بین آل نهیان و آل مکتوم نیز طی دهههای بعد از شکلگیری دبی در 1830م.، زمینۀ بروز اختلافاتی بود، اما این مهم با سیاست همسویی این دو با نمایندگان محلی انگلستان به حاشیه رفت. در 1976م. قانون چرخش قدرت بهصورت 5 سال به یک موضوع بحرانی در روابط شیوخ بدل شد. با پایان مهلت ابوظبی، موضوع انتخاب مرکز دوم اتحادیه بهنوعی شیوخ را در تنگنا قرار داد، برخی شیوخ با نداشتن امکانات بندری و جمعیت کمتر از 10 هزار نفر، که به یک روستا شبیه بود، قدرت تحمل بار مسئولیت سازمانهای دولتی را نداشتند. در این وضعیت، دو راه در پیش روی اتحادیه قرار گرفت: بازگشت به دوران قبل از استقلال و پایان قیمومیت مستقیم انگلستان و نظارت مستقیم ایران یا پذیرش رهبرهای دائمی ابوظبی. در 1976 شیخ زاید در اقدامی تبلیغاتی اعلام کرد دیگر تمایلی به رهبری اتحادیه ندارد و به همین سبب هجوم شیوخ برای جلب توجه آل نهیان شروع شد. ساختار و تقسیمات سیاسی شیخنشینهای عضو اتحادیه بهنوعی تبعیض سیاسی و اداری را در سطوح کلان نشان میدهد، بهجز ابوظبی که محدودۀ سرزمینی آن بهتنهایی هشت برابر مجموع شش امارت دیگر است، امالقوین دیگر شیخنشینها از چند واحد جداگانه تشکیل شدهاند. شارجه از پنج قسمت، عجمان از سه قسمت و سه شیخنشین دیگر هریک شامل دو قسمت جداگانهاند ( Sweet, 1964, p. 265-273; Heard-Bey, 1996, p. 260؛ مجتهدزاده، 1388، ص. 158-165 (در دبی بهعنوان همقبیله آل نهیان، وضعیت متفاوت است، شیخ راشد بهجز ریاست آلمکتوم، نایبرئیس اتحادیۀ امارات متحده بود و ریاست مجلس این کشور طی سالهای 1972-1990م را بر عهده داشت. ازدواج راشد با الشیخه لطیفه دختر شیخ حمدان، فرزند شیخ زاید کبیر از آلنهیان، این دو خاندان را بهطور نسبی و به ظاهر در یک راستا قرار داد (Zahlan, 1989, p. 96–97). هرچند بین این دو اختلافات تداوم یافت، اما در سایۀ تحولات سیاسی و اقتصادی کمتر دیده شد. رشد اقتصادی دبی طی دهۀ 70 و 80 در سایۀ حمایت امنیتی ابوظبی دنبال شد (Heard-Bey, 1996, p. 260; Rugh, 2007, p. 114). این تعدد مناطق زمینۀ نبود تعادل در میان مرزهای سیاسی این شیخنشینهاست. تا سال 1966 تنها 200 کارمند رسمی در ابوظبی حضور داشتند و در 1970 به 2000 نفر رسید. در نیمۀ 1970، این نیرو به 15 هزار نفر بالغ شد و از 1966 تا 1971 تعداد دپارتمانهای ابوظبی به 30 عدد رسید. در 1970 جمعیت این امارت حدود 48 هزار نفر بود و در 1975 به 100 هزار نفر رسید (هاولی، 1377، ص. 337). مسئلۀ مهم مرتبط با جلب رضایت اعضای اتحادیه از سوی ابوظبی، طی دهۀ نخست رهبری مربوط به انتخابات بود که اگر اصلاحاتی در آن انجام شد، تأمینکنندۀ منافع همه اعضای اتحادیه نبود. مسئلۀ جانشینی شیخ زاید، نیروهای مسلح و بسیاری دیگر از مسائل حیاتی دیگر تنها بهعلت توان مالی ابوظبی طی دهۀ 1970م تاکنون ادامه داشته است. طی این دوره دیگر شیخنشینهای شارجه، رأس الخیمه، ام القوین، فجیره و عجمان با تحولات مهمی مواجه نشدند و عمدۀ حوادث مربوط به این شیوخ خرد به تغییرات درون خانوادۀ حاکم محدود میشد که در آن زمان تعداد آنها بین 10 تا 20 نفر بود و جمعیت هر شیخنشین از 500 تا 5000 نفر تجاوز نمیکرد؛ از این رو بهجز شارجه و رأسالخیمه، دیگر شیوخ اهمیت چندانی نداشتند (مجتهدزاده، 1388، ص. 124).
منطقۀ جنوب شرقی خلیجفارس یا عمانمتصالح با فرهنگ بادیهنشینی و مطابق با الگوهای فرهنگی نجد عربستان و منطقۀ ساحلی، در معرض دسترسی بدویان داخلی است. برخی عشایر منطقه، مهاجر بودند و آشنایی محدودی با بادیهنشینان داشتند. قواسم هرچند در مقطعی از سقوط صفوی تا آغاز قاجار، اتحادیهای را با صبغۀ فرهنگی دریانوردی ایجاد کرد، اما با شکست 1820 م/1235ق عشیرۀ پرجمعیتتر بنییاس با خوی بادیهنشینی دوام اتحادیه قواسم را با کمک نیروهای انگلیسی به چالش کشیدند و براساس فرهنگ توانمندی شیخ ارشد و از هم گسیختگی و ایجاد شیخنشینهای پراکندۀ عشایر این منطقه، بهتدریج از اتحاد با رأسالخیمه بیرون آمدند و از نیمۀ دوم سدۀ 13ق/19م، زمینه برای نفوذ شیخ ابوظبی بهواسطۀ پیوند روزافزون با عشایر فراهم شد. تا نیمۀ قرن نوزده بهدلیل سیاستهای انحصارگرایانۀ انگلستان و تقویت روابط عشیرهای بنییاس با شاخههای مختلف ساکن در مناطق داخلی عمانمتصالح و بریمی، ظفره، ظاهره، لیوا و غیره بر حوزۀ نفوذ ابوظبی در داخل مسندم و عشایر و گروههای دخیل در امر صیادی و بیابانگردی افزوده شد. عشایر مهمی چون نعیمیهای ظاهره و بریمی، ظواهریهای بریمی، مزاریع، مناصیر و غیره به اتحادیۀ بنییاس پیوستند و بنی کتب، بوشامس و مزاریع که از همراهان نزدیک شیوخ رأس الخسمه بودند، بهناچار خود را از حوزۀ نفوذ قواسم خارج کردند و به گرد متحدان ابوظبی پیوستند. حلقۀ پایانی این جریان در سال 1971 با خروج انگلستان از این منطقه و شکلگیری امارت متحدۀ عربی به رهبری ابوظبی کامل شد. [1] -Dhawahir | ||
مراجع | ||
ارزانی، حبیبرضا، و کشاورز، زهرا سادات (1395). شیعیان امارات متحدۀ عربی. شیعهشناسی، (54)، 63-94.
جعفری ولدانى، اصغر (1374). تحولات مرزها و نقش ژئوپولتیک آن در خلیجفارس. قومس.
خروصی، سلیمان (1422ق). ملامح من تاریخ عمان. مکتب النشر و التوضیع.
سالم، عبدالعزیز (1380). تاریخ عرب پیش از اسلام (باقر صدرینیا، مترجم). علمی فرهنگی.
سردارنیا، خلیلالله و عزیزی، زهرا (1394). تحولات دنیای عرب و ثبات سیاسی در امارات متحدۀ عربی. روابط خارجی، 7(4)، 191-218.
شهیدانی هدایتی، مهدی، و بابایی، محمدرضا (1400). ناپایداریهای سیاست خارجی امارات متحدۀ عربی؛ از قیامهای عربی تا عادیسازی روابط با اسرائیل. مطالعات سیاسی جهان اسلام، 10(3)، 64-84.
شیرزادی، رضا (1394). عوامل توسعۀ انسانی در امارات متحدۀ عربی. جستارهای سیاسی معاصر، 6(16)، 119-138.
علی، احمدصالح (1384). عرب کهن در آستانۀ بعثت (هادی انصاری، مترجم). امیرکبیر.
علی، جواد (1427ق). المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، مکتبت النهضه، طبعته الثلاثه.
العنزی، عبدالله (1416ق). امن الخلیج الفارسی، دراسه فی الاسباب و المعطیات. مجله الدراسه الخلیج و الجزیره العربیه، جامعه کوی.
غلامنیا، هادی، و پیرمحمدی، سعید (1398). تغییر رهبری و تحول در راهبرد منطقهای امارات متحدۀ عربی (2014-2020). فصلنامۀ روابط خارجی، 11(4)، 81-111.
قاسم، جمال زکریا (1419ق). تاریخ الخلیج ال{فارسی} الحدیث والمعاصر. دارالحضاره القومی والثقافه.
قاسمیان، سلمان (1399). شیخنشینهای خلیجفارس و هویت تاریخی. مرکز نشر کتاب.
کاظمی، حجت، و محبوبی، محمد (1401). تکوین و تحول ملتسازی دولتی در امارات متحدۀ عربی. رهیافتهای سیاسی و بینالمللی، 14(1)، 149-176.
مجتهدزاده، پیروز (1388). شیخنشینهای خلیجفارس، مؤسسۀ عطایی.
محمدالعابد، صالح (1406ق). دور القواسم فی خلیج الفارسی، 1747-1820. مطبعه الالعانی.
محمدی، فاطمه (1394). اختلافهای سرزمینی و مرزی در میان کشورهای جنوبی خلیجفارس در سالهای 1995-2012م./1374-1391. پژوهش در تاریخ، 6(2)، 115-139.
میرزائی، حسین، و مدنی، مصطفی (1396). بررسی ساختار قدرت در منطقة غرب آسیا. تحقیقات سیاسی و بینالمللی، 9(32)، 31-66.
هالیدی، فرد (1360). عربستان بی سلاطین (بهرام افراسیابی، مترجم). سپهر.
هاولی، دونالد (1377). دریای پارس و سرزمینهای متصالح (حسن زنگنه، مترجم). همسایه.
References Al-Ali, A. S. (2005). Ancient Arab on the threshold of bethat (H. Ansari, Trans.). Amir Kabir Publication. [In Persian]. Al-Anzi, A. (1996). Aman Al-Khalij al-Farsi, Draseh fi al-Asab and Al-Ma'atiyat. Al-Draseh Al-Khalij and Al-Jazeera Al-Arabiya Society. [In Arabic]. Ali, J. (1980). Al-Mafsal Fi Tarikh al-Arab before Islam. School of Ennahda, Tabata Al-Thulasa. [In Arabic]. Arzani, H., & Keshavarz, Z. (2015). Shiites of the United Arab Emirates. Shiismology, (54), 63-94. [In Persian]. Carter, R. (2005). The history and prehistory of pearling in the Persian Gulf. Journal of the Economic and Social History of the Orient, 48(2), 139-209. https://www.jstor.org/stable/25165089 Duck, A. J. (1975). Arab states of the lower Gulf. The Middle East Institute. https://www.abebooks.com/Arab-states-Lower-Gulf-PeoplPolitics/30611936432/bd Ghasemian, S. (2019). Persian Gulf sheikhs and historical identity. Book Publishing Center. [In Persian]. Gholamnia, H., & Pirmohammadi, S. (2018). Leadership change and transformation in the regional strategy of the United Arab Emirates (2014-2020). Foreign Relations Quarterly, 11(4), 81-111. https://frqjournal.csr.ir/article_118392.html [In Persian]. Halliday, F. (1981). Arabia without Sultans (B. Afrasiabi, Trans.). Sepehr Publication. [In Persian]. Hawley, D. (1970). The Trucial states. George Allen & Unwind LTD. https://archive.org/stream/in.ernet.dli.2015.131534/2015.131534.The-Trucial-States_djvu.txt Hawley, D. (1998). The Persian Sea and the reconciled lands (H. Zanganeh, Trans.). Hamsayeh Publication. [In Persian]. Heard-Bay, F. (1996). From Trucial states to United Arab Emirates: A society in transition (2nd ed.). Longman. https://archive.org/details/fromtrucialstate0000hear Jafari Veldani, A. (1995). Border developments and its geopolitical role in the Persian Gulf. Qomes Publication. [In Persian]. Kazemi, H., & Mehboubi, M. (2022). The development and evolution of nation-building in the United Arab Emirates. Journal of Political and International Approaches, 14(1), 149-176. 10.29252/PIAJ.2022.225224.1179 [In Persian]. Kelly, J. B. (1958). Sovereignty and jurisdiction in Eastern Arabia. International Affairs (Royal Institute of International Affairs, 34(1), 16-24. https://doi.org/10.2307/2605863 Kelly, J. B. (1968). Great Britain and the Persian Gulf, 1795-1880. Oxford University Press. Khorosi, S. (2001). Malameh in the history of Oman. Maktoal al-Nashar wa al-Tawzi. [In Arabic]. Litwak, R. (1981). Security in the Persian Gulf, sources of inter-state conflict. International Institute for Strategic Studies. https://books.google.com/books/about/Security_in_the_Persian_Gulf_Sources_of.html?id=NO1tAAAAMAAJ&hl=en Lorimer, J. G. (1986). Gazetteer of the Persian Gulf, Oman and central Arabia. Grey International West Mead. Man, C. (1962). Abu Dhabi, births of an oil sheikhdom. Clarence Mann. https://www.abebooks.com/first-edition/Abu-Dhabi-Birth-Oil-Sheikhdom-Mann/31549650331/bd. Miles, S. B. (1966). Countries and tribes of the Persian Gulf. Frank Cass and Co. ITD. https://hdl.loc.gov/loc.gdc/gdclccn.19015476 Mirzaei, H., & Madani, M. (2016). Investigating the power structure in the West Asia region, with an emphasis on the five peripheral countries of the Islamic Republic of Iran. Political and International Research, 9(32), 31-66. https://sanad.iau.ir/journal/pir/Article/598080?jid=598080 [In Persian]. Mohammad Al-Abad, S. (1986). Durr al-Qwasim in the Persian Gulf, 1747-1820. Al-Alani Press. [In Arabic]. Mohammadi, F. (2014). Territorial and border disputes among the southern countries of the Persian Gulf in the years 1995-2012. Journal of Research in History, 6(2), 115-139. https://pdtsj.ut.ac.ir/article_70747.html [In Persian]. Mojtahedzadeh, P. (2009). The sheikhdoms of the Persian Gulf. Atai Institute. [In Persian]. Peterson, J. E. (1977). Tribes and Politics in Eastern Arabia. Middle East Journal, 31(3), 297-312. http://www.jepeterson.net/sitebuildercontent/sitebuilderfiles/tribes_and_politics_in_eastern_arabia.pdf Qasim, J. Z. (1998). The history of Al-Khalij al-{Farsi} hadith and modernity. Dar al-Hadarah al-Qoumi and Thaqafa. [In Persian]. Rugh, A. B. (2007). The political culture of leadership. In The Political Culture of Leadership in the United Arab Emirates (pp. 217-236). Palgrave Macmillan US. https://www.amazon.com/Political-Culture-Leadership-UniteEmirates/dp/1403977852 Rush, A. L. (1991). Buraimi memorial. SA Memorial, 31(1). Salem, A. (2001). Arab history before Islam (B. Sadriniya, Trans.). Elmi Farhangi Publication. [In Persian]. Sardarnia, Kh., & Azizi, Z. (2014). Developments in the Arab world and political stability in the United Arab Emirates. Journal of Foreign Relations, 28, 191-218 [In Persian]. Shahidani Hedayati, M., & Babaei, M. (2021). The instabilities of the foreign policy of the United Arab Emirates; From the Arab uprisings to the normalization of relations with Israel. Journal of Political Studies of the Islamic World, 7(4), 64-84. https://www.sid.ir/paper/166934/fa [In Persian]. Shirzadi, R. (2014). Factors of human development in the United Arab Emirates. Journal of Contemporary Political Studies, 6(16), 119-138. https://politicalstudy.ihcs.ac.ir/article_1771.html [In Persian]. Sweet, L. E. (1964). Pirate or politics Arab societies of the Persian Gulf, 18th century. Ethno History, 11(3), 262-280. https://www.jstor.org/stable/i220870. Zahlan, S. R. (1989). The Making of the Modern Gulf States, Kuwait, Bahrain, Qatar, the United Arab Emirates and Oman. Routledge. https://www.routledge.com/The-Making-of-the-Modern-Gulf-States-Kuwait-Bahrain-Qatar-the-United/Zahlan/p/book/9781138184152 | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 84 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 82 |