تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,758 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,156,223 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,731,780 |
تقلیلگرایی اخلاقی ذاتگرایانۀ آخوند خراسانی | ||
متافیزیک | ||
مقاله 8، دوره 16، شماره 37، فروردین 1403، صفحه 111-122 اصل مقاله (607.9 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/mph.2024.138925.1507 | ||
نویسنده | ||
بهروز محمدی منفرد* | ||
دانشیار گروه اخلاق، دانشکده معارف و اندیشه اسلامی، دانشکاه تهران، تهران، ایران | ||
چکیده | ||
پژوهش حاضر به دنبال تبیین و تدقیق وجودشناسی اخلاق و نحوۀ وجودی اوصاف اخلاقی از جمله خوبی و بدی بر مبنای آرای اصولی آخوند خراسانی است. در نگاه نخست، از آرای آخوند خراسانی نوعی تقلیلگرایی اخلاقی ذاتگرایانه برداشت میشود؛ به این معنا که اوصاف اخلاقی از جمله خوب و بدی به سازگاری فعل با قوۀ عاقله تقلیل مییابند و البته این سازگاری به خاطر برخورداری فعل از مصلحت و سعۀ وجودی و آثار خیر است و با حسن و قبح ذاتی مورد اعتنای وی سازگار است. با تأملاتی در مباحث آخوند خراسانی، میتوان اصلاحیهای بر رأی نخست ایشان ارائه کرد و بین حقیقت فعل و انجام فعل تفکیک قائل شد. در این صورت، برای انجام فعل، عنصر قصد و نیت را نیز باید به مصلحت و سعۀ وجودی و سازگاری با قوۀ عاقله اضافه کرد. دلالتهایی که تقلیلگرایی اخلاقی آخوند خراسانی دارد، عبارتاند از: 1)معرفت اخلاقی پسینی، 2) مطلقگرایی، 3) عدم استقلال اخلاقی، و 4) استنتاج باید و ارزش از هست. در این پژوهش، ابتدا تقلیلگرایی اخلاقی آخوند خراسانی تبیین و تحلیل میشود و در ادامه، دلالتهای آن بررسی میشوند. | ||
کلیدواژهها | ||
آخوند خراسانی؛ وجودشناسی اخلاقی؛ تقلیلگرایی اخلاقی ذاتگرایانه؛ خوبی و بدی | ||
اصل مقاله | ||
در رابطه با امکان و نحوۀ وجودی اوصاف اخلاقی از جمله «خوبی» و «بدی»، رویکردهایی مختلف وجود دارند. نیهیلیستهای اخلاقی از جمله پیروان نظریۀ خطای مکی و ناشناختگرایان اخلاقی به عدم امکان وجودی اوصاف اخلاقی قائل هستند. در مقابل، بر اساس رویکرد کلی تقلیلگرایی اخلاقی، ویژگیهای ارزیابانه و اخلاقی به اوصاف غیراخلاقی تقلیل و فروکاسته میشوند که ممکن است شامل ویژگیهای فیزیکی (مانند جرم و شکل) یا ذهنی (مانند باور و احساس) باشند (محمدی منفرد، 1400، ص. 279). پس، زمانی که میگوییم ویژگیهای ارزشی و اخلاقی به اوصاف طبیعی تقلیل میشوند، مراد این است که فرد ماهیت ویژگی ارزشی را برحسب آن ویژگیهای طبیعی تبیین و چیستی ویژگی ارزشی را بیان میکند (Huemer, 2005, p. 66). پس، بر اساس تقلیلگرایی اخلاقی، اوصاف اخلاقی دارای حقیقتی مستقل نیستند؛ اما در عین حال، به حقایقی غیراخلاقی شامل طبیعی و فوقطبیعی مانند لذتبخشی، سعادتبخشی، ملایمت با عقل، توافق عقلا یا امر الهی وابسته هستند و تقلیل مییابند و به عبارتی، با آن حقایق غیراخلاقی اینهمان هستند. در این تصویر، با تقلیل اوصاف خوبی و بدی به هر یک از موارد بالا، دایرۀ تقلیلگرایی اخلاقی گسترده است و شاهد رویکردهای مختلف از آن خواهیم بود. علت تقلیلی بودن چنین رویکردهایی این است که آنچه وجود واقعی دارد، حقایقی مانند لذت، سعادت، مصالح یا امر الهی است و اوصاف خوبی، بدی، باید یا نباید با آن حقایق یا متضادشان اینهمان هستند و به آن حقایق تقلیل مییابند. به هر حال، توجه داشته باشید فیلسوفانی از جمله مکناتن[1]، رویکردهای تقلیلگرا از جمله طبیعتگرایی اخلاقی تقلیلگرا، سعادتگرا یا نظریۀ امر الهی را واقعگرایی اخلاقی واقعی نمیدانند، بلکه فقط ناطبیعتگرایی اخلاقی را واقعگرایی اخلاقی عینی تلقی میکنند که بر اساس آن، اوصاف اخلاقی دارای مابإزا و حقیقتی مستقل هستند و با هیچ امر طبیعی یا فوقطبیعی اینهمان نیستند و به آن امور تقلیل نمییابند. وی میگوید: «موضع تحویلگرا (یا همان تقلیلگرا) موضعی ناواقعگرا است؛ زیرا قبول نمیکند واقعیات اخلاقی متمایز وجود داشته باشند» (مکناتن، 1383، صص. 65-64). پس، در این صورت، دایرۀ واقعگرایی اخلاقی محدود خواهد شد. اکنون، از نظر نگارنده، میتوان انحائی از رویکرد کلی تقلیلگرایی اخلاقی را در آرای فیلسوفان و متکلمان اسلامی و همچنین، اصولیون مشاهده کرد که در عین حال، با ذاتگرایی اخلاقی یا همان «حسن و قبح ذاتی» مورد اعتنای متکلمان شیعه و معتزله سازگار است. مراد از قید «ذاتگرایی» در نوشتار حاضر، پذیرش «حسن و قبح ذاتی» است؛ به این معنا که اوصافی مانند «خوبی» و «بدی» برای موضوعهای اخلاقی، ذاتی باشند. پژوهش حاضر صرفاً بر آرای اصولی آخوند خراسانی تمرکز میکند و پس از امکانسنجی تقلیلگرایی اخلاقی، بر مبنای اندیشۀ اصولی وی، در پی حل این مسأله است که به چه نحوی تقلیلگرایی اخلاقی بر آرای اصولی وی تطبیق میشود؟ به عبارت دیگر، چگونه میتوان تصور کرد آخوند خراسانی تقلیلگرای اخلاقی است، با وجود اینکه بهصراحت از حسن و قبح ذاتی دفاع میکند؟ در پاسخ به این مسأله، نوعی تقلیلگرایی اخلاقی معرفی میشود که با حسن و قبح ذاتی نیز سازگار است. البته برای حل مسألۀ بالا، باید بین حقیقت خوبی و انجام فعل توسط فاعل اخلاقی تفکیک قائل شد. در ادامه، نیز دلالتهای تقلیلگرایی اخلاقی ذاتگرایانه معرفی میشوند.
در رابطه با معنا و ماهیت حسن و قبح عقلی در دیدگاه آخوند خراسانی، مقالههایی منتشر شدهاند. آقای صادق لاریجانی در مجلۀ نقد و نظر، فائدۀ سیزدهم از فوائدالاصول را ترجمه کرده است که در آن، گزارشی از حسن و قبح عقلی در نگاه آخوند خراسانی ارائه شده است و دیدگاه صریح آخوند تبیین میشود (لاریجانی، 1377). در نشریۀ معرفت اخلاقی، نیز مقالهای با عنوان «حسن و قبح عقلی از دیدگاه آخوند خراسانی» توسط محمدحسین نصیری منتشر شده است (نصیری، 1389). این مقاله را میتوان شرح و گزارشی مفصل از همان متن فوائدالاصول و ترجمۀ صادق لاریجانی دانست که مفاهیم حسن و قبح را از حیث معناشناسی و هستیشناسی و معرفتشناسی به طور مفصل گزارش کرده است و غیر از این تفصیل، نکتهای جدید از آرای آخوند در آن مشاهده نمیشود. مقالهای دیگر با عنوان نقش قصد در حسن و قبح اخلاقی اثر مشترک مازنی و صادقی وجود دارد که در آن، ضمن تکرار مباحث فوائدالاصول در رابطه با حسن و قبح عقلی، از حسن و قبح فاعلی در عرض حسن و قبح فعلی سخن گفته شده است (مازنی و صادقی، 1399). پژوهش حاضر میکوشد ابتدا گزارشی متفاوت از آرای آخوند خراسانی در فوائدالاصول نسبت به هستیشناسی اوصاف اخلاقی را بیان کند. سپس، به این پرسش پاسخ میدهد که رویکرد آخوند در رابطه با نحوۀ وجودی اوصاف اخلاقی با کدام یک از نظریههای کلی فرااخلاقی سازگار است. از نگاه نگارنده، میتوان نوعی تقلیلگرایی اخلاقی ذاتگرایانه را به اندیشۀ اخلاقی آخوند خراسانی نسبت داد و صورتبندی کرد؛ اگرچه خود آخوند هیچگاه در مقام تبیین چنین نظریهای نبوده است. نکتۀ جدیدتر پژوهش حاضر این است که از سایر آرای آخوند خراسانی در دیگر مباحث اصولی از جمله بحث تجرّی استفاده و تقریری جدید را از نظریۀ تقلیلگرایی اخلاقی آخوند طرح میکند. در مقالۀ حاضر، ابتدا تقلیلگرایی اخلاقی ذاتگرایانه آخوند تحلیل میشود. سپس، تقریری از تقلیلگرایی اخلاقی معطوف به «انجام فعل توسط فاعل اخلاقی» ارائه میشود. در این صورت، میتوان تقلیلگرایی معطوف به حقیقت فعل را از تقلیلگرایی معطوف به انجام فعل تفکیک کرد. در پژوهش حاضر، همچنین، دلالتهای تقلیلگرایی اخلاقی ذاتگرایانۀ آخوند ارائه خواهند شد.
برای تبیین و تدقیق هستیشناسی اخلاقی ذاتگرایانۀ آخوند، ابتدا باید ماهیت رفتارهای اخلاقی و همچنین، ماهیت، ملاک و نحوۀ حمل «خوبی» بر این رفتارها را بررسی کنیم تا بستر برای فهم مدل تقلیلگرایی وی فراهم شود. موضوع گزارههای اخلاقی عبارت است از: رفتارها و حالتهای اختیاری انسان از جمله راست گفتن، حسادت، دروغ گفتن، عدالت و ظلم. محمول چنین گزارههایی نیز اوصافی مانند خوبی، بدی، باید و نباید هستند. در حوزۀ وجودشناسی اخلاق، نسبت به اینکه رفتارهای اختیاری از واقعیاتی حکایت میکنند، تردیدی وجود ندارد و صرفاً در رابطه با نحوۀ وجودی آنها اختلافنظر هست. از نگاه آخوند خراسانی، رفتارهای اختیاری همانند سایر اشیاء دارای سعه یا ضیق وجودی و در نتیجه، اختلاف وجودی هستند و همین امر سبب میشود آثار خیر یا شر و در نتیجه، مصالح یا مفاسدی مختلف داشته باشند (خراسانی، 1407ق ، ص. 123)؛ اما پرسش اساسی این است که عنوان «خوبی و بدی» یا همان «حسن و قبح» چه زمانی بر این رفتارهای اختیاری حمل و محقق میشود؟ مهمتر اینکه، حقیقت «خوبی و بدی» چیست؟ و آیا دارای حقیقتی مستقل یا وابسته هستند؟ آخوند خراسانی احتمالات و رویکردهای متعدد برای حقیقت «خوبی» و «بدی» معطوف به رفتارهای اختیاری را رد میکند. وی بهصراحت دیدگاه اشاعره در رابطه با ماهیت خوبی و بدی را نقد میکند: این نظریه که بر اساس آن، خوبی برساختۀ فرمان و امر الهی است و به آن تقلیل مییابد و در نتیجه، اوصاف «خوبی و بدی» حقیقتی مستقل ندارند و وابسته و اینهمان با امر الهی هستند. علت اصلی نگاه منفی آخوند به رویکرد اشاعره این دیدگاه آنها است که خداوند با افعالش در ملک خود تصرف کرده است و انسان موجودی مجبور است و هیچ اختیاری نسبت به رفتارهای خویش ندارد و به همین دلیل، نمیتوان خوبی و بدی را بر رفتارهای انسان حمل کرد. به هر حال، آخوند خراسانی همانند بیشتر متکلمان شیعی به نحوی توحید افعالی را در نظر میگیرد که منافاتی با اختیار انسان در افعال خویش و در نهایت، امکان حمل خوبی یا بدی بر آن افعال اختیاری نداشته باشد (خراسانی، 1407ق، ص. 124). افزون بر این، آخوند معتقد است نمیتوان اوصاف «خوبی و بدی» را اینهمان با «موافقت یا مخالفت با غرضِ فاعل» تلقی کرد؛ زیرا عقل انسان بداهتاً «خوبی عدالت» و «بدی ظلم» را ادراک میکند، هرچند با غرض وی مخالف باشند و به همین دلیل، آخوند بر نفی این ادعا حکم میکند. در نهایت، وی باور دارد «خوبی» و «بدی» اینهمان با «کمال و نقص فاعل» نیستند و در عوض، باید خود افعال را ملاحظه کرد و با توجه به امور متعلق به فعل، میتوان حقیقت «خوبی» را دریافت (خراسانی، 1407ق، ص. 125). از این پس، میتوان دیدگاه آخوند نسبت به هستیشناسی اوصاف اخلاقی را تبیین و تحلیل کرد. ابتدا، توجه داشته باشید آخوند همراه با بسیاری از متکلمان شیعه و معتزله، قائل به حسن و قبح ذاتی است. ذاتی بودن حسن و قبح برای یک فعل به این معنا است که آن فعل ذاتاً دارای آثار خیر و شر یا مصالح و مفاسد است. از عبارتهای آخوند به ویژه در فوائدالاصول نیز روشن میشود حسن و قبح ملازم با مصلحت و مفسده هستند (خراسانی، 1407ق، ص. 132). در این تصویر، رفتارهای اخلاقی ذاتاً دارای سعه یا ضیق وجودی و از آثار خیر یا شر و در نتیجه، مصالح یا مفاسد برخوردار هستند؛ همانطور که افعال مکلف دارای مصالحی هستند و به خاطر همین مصالح، احکامی به آنها تعلق میگیرد (خراسانی، 1440ق، ص. 1/98). پس، این سعه و ضیق وجودی و مصلحت و مفسده، ذاتیِ برای آن موضوعهای اخلاقی هستند و حسن و قبح ذاتی نیز چیزی غیر از این نیست و از این نظر، میتوان آخوند خراسانی را ذاتگرای اخلاقی دانست. توجه داشته باشید ملاک حکم عقل به حسنِ فعل دارای سعۀ وجودی و مصلحت این نیست که نفعی به او برساند، بلکه مطلق سعۀ وجودی و مصلحت به عنوان شرط به شمار میآید؛ هرچند نفع آن به دیگر افراد جامعه برسد. همچنین، گاهی «خوبی و بدی» افعال میتوانند ملاکی برای طلب مولوی نیز به شمار آیند و آن زمانی است که خود «خوبی و بدی» باعث نزدیکی و دوری از خدا نشوند و ثواب و عقابی به دنبال نداشته باشند؛ زیرا در این صورت، وجهی برای اعمال طلب از جهت مولوی وجود نخواهد داشت (خراسانی 1410ق، ص. 43). نکتهای دیگر که در آرای آخوند اهمیت دارد این است که آخوند دقیقاً روشن نمیکند منظور از «سعه و ضیق وجودی» - که ذاتی برای رفتارهای اختیاری است - چیست؟ و منظور از اینکه رفتاری دارای بهره و حظ وجودی بیشتری است، دقیقاً چیست؟ در حقیقت، هرگاه آخوند مباحث فلسفی را وارد اصول خود کرده است، عمدتاً مسامحه و بین مسائل وجودشناختی و معناشناختی خلط کرده است. برای نمونه، ایشان در رابطه با به کار گرفتن «قاعده الواحد» نیز خطاهایی داشته است: در حالی که این قاعده به بحثهای وجودشناسی در فلسفۀ اسلامی مربوط است، وی چنین قاعدهای را برای نمونه در مسألۀ صحیح و اعم به کار گرفته است (خراسانی، 1407ق، ص. 55). اکنون، مسألۀ اصلی به حقیقت و ماهیت «خوبی و بدی» مربوط است و طبیعتاً، تبیین ماهیت «خوبی و بدی» باید با ذاتگرایی آخوند سازگار باشد. از نگاه آخوند، زمانی عنوان «خوبی» بر یک فعل اختیاری حمل میشود که آن فعل از سعۀ وجودی و آثار خیر و مصلحتی برخوردار و با قوۀ عاقله - که امری مجرد است و خود بهرهای از وجود دارد - سازگار باشد. در این صورت، حقیقت «خوبی» اینهمان با «سازگاری قوۀ عاقله با سعۀ وجودی آن رفتار اختیاری» خواهد بود؛ اما چطور این سازگاری قابل تصور است؟ برای تدقیق سازگاری قوۀ عاقله با رفتارهای اختیاری، ابتدا توجه کنید در رابطه با معنای قوۀ عاقله اختلافنظرهایی وجود دارد: محقق اصقهانی تصور کرده است مراد از قوۀ عاقله امری مجرد است که شأن آن فقط ادراک است (اصفهانی، 1408ق، صص. 320-319) و برخی هم بیان کردهاند مراد از قوۀ عاقله همان «منِ فطری و علوی» است. آخوند برای تدقیق دیدگاه خود در رابطه با سازگاری چنین رفتارهایی با قوۀ عاقله، آنها را با قوا و حسهای ظاهری مقایسه میکند. وی بیان میکند انسان دارای قوا و حسهایی ظاهری و همچنین باطنی، یعنی قوۀ عاقله است. قوای ظاهری او عبارتاند از: چشایی، بینایی، شنوایی و لامسه که به نحوی آفریده شدهاند که بسیاری از پدیدههای روزمره با یکی از آنها ملائم و سازگار یا منافر و ناسازگار خواهند بود. برای نمونه، غذای لذیذ با حس چشایی انسان سازگار است و سبب میشود نفس انسانی با ادراک این سازگاری، از خوردن آن غذا لذت ببرد و فرحمند شود یا اینکه موسیقی با حس شنوایی فرد سازگار است و فرد با درک این سازگاری، از گوش دادن به موسیقی لذت میبرد. در مقابل، قوۀ عاقلۀ انسان دارای کمال وجودی است و فقط با رفتارهایی اختیاری سازگار است که از مصلحت و کمالی وجودی برخوردار باشند. به هر حال، اگر رفتاری از سعۀ وجودی و در نتیجه، آثار خیر و مصلحت برخوردار باشد، قوۀ عاقله با آن ملایم و سازگار است؛ زیرا قوۀ عاقله امری مجرد و خود دارای کمال و سعۀ وجودی است و طبیعتاً، با هر امر وجودی مسانخ با خود سازگار خواهد بود. پس، رفتارهایی که دارای سعۀ وجودی هستند، با قوۀ عاقله سنخیت و سازگاری بیشتری خواهند داشت و همین سازگاری سبب میشود فاعل انجامدهندۀ آن رفتار نیز مدح شود. حال، همین ملایمت و سازگاری اینهمان با «خوبی» برای آن رفتار خواهد بود. در مقابل، نیز هر فعلی که دارای ضیق وجودی و در نتیجه، آثار شر و مفاسد باشد، ناسازگار با قوۀ عاقله خواهد بود و عنوان «بدی» اینهمان با آن خواهد بود و حقیقت «بدی» محقق میشود. با این توضیحات، هرچه رفتار دارای سعۀ وجودی بیشتری باشد، از مصلحت و آثار خیر بیشتری برخوردار و با قوۀ عاقله سازگارتر است و در مقابل، نیز هرچه نقص وجودی و مفسدۀ فعل بیشتر باشد، آن فعل با قوۀ عاقله ناسازگارتر است. در این صورت، شاهد نوعی تشکیک در حقیقت «خوبی و بدی» خواهیم بود (خراسانی 1407ق، صص. 125-123). افزون بر عنصر سازگاری و ملایمت، زمانی خوبی یا بدی بر یک رفتار حمل و محقق میشود که رفتار مساوی یا قویتر دیگری با آن تزاحم نداشته باشد. آخوند میگوید: «یک فعل صرفاً به مجرد اینکه جهت حسن یا قبح در آن وجود دارد، حَسَن یا قبیح نمیشود، بلکه زمانی حَسَن یا قبیح است که تزاحمی با فعل مساوی یا قویتر از آن نباشد» (خراسانی، 1407ق، ص. 124). با توجه به این مقدمه، برخورداری رفتار اختیاری از مصلحت و کمال و سعۀ وجودی و در نتیجه، سازگاری، آگاهی قوۀ عاقله و عدم مزاحمت با رفتار مساوی یا قویتر نیز برای تحقق و حمل عنوان «خوبی» ضروری است. توجه کنید آخوند معتقد است سازگاری و ناسازگاری رفتار اختیاری با قوۀ عاقله سبب مدح یا ذم کردن فاعل میشود. از این عبارتهای آخوند، «حسن و قبح ذاتی» و در عین حال، نوعی «تقلیلگرایی اخلاقی» برداشت میشود. از این نظر، «حسن و قبح ذاتی» برداشت میشود که آخوند معتقد است افعال ذاتاً دارای سعه و ضیق وجودی هستند و مصالح و مفاسد ذاتی برای رفتارهای اختیاری قابل تصور هستند. در عین حال، تقلیلگرایی اخلاقی از این نظر برداشت میشود که «خوبی» دارای واقعیتی عینی و مستقل نیست که مابإزایی واقعی در عالم خارج یا نفسالامر داشته باشد، بلکه به کمک پدیدهها و اموری غیراخلاقی تبیین میشود؛ به این صورت که به امور غیراخلاقی، یعنی «سازگاری و ملایمت قوۀ عاقله با کمال وجودی رفتار اختیاری» تبیین و ارجاع داده میشود و تقلیل مییابد و به عبارتی، اینهمان با آن سازگاری و ملایمت است. بر اساس این، در حوزۀ اخلاق، میتوان نحوهای از وجود غیراخلاقی را تصور کرد که عبارت است از: «نسبت سازگاری بین کمال وجودی قوۀ عاقله و کمال وجودی رفتاری که دارای مصلحت همراه با آثار خیر است» و حقیقت «خوبی» با این «نسبت سازگاری» اینهمان است. پس، «خوبی» دارای واقعیتی مستقل نیست و نمیتوان آخوند را واقعگرای اخلاقی واقعی تلقی کرد؛ زیرا واقعگرای اخلاقی واقعی، حقیقت «خوبی» را به هیچ امر غیراخلاقی دیگری ارجاع نمیدهد و برای آن، حقیقتی مستقل قائل است. در این تصویر، گزارهای مانند «راستگویی خوب است» نیز به این گزاره تقلیل مییابد که «راستگویی دارای کمال وجودی سازگار با کمال وجودی قوۀ عاقله است». همچنین، گزارۀ «دروغگویی بد است» به این گزاره تقلیل مییابد که «دروغگویی دارای نقص وجودیِ ناسازگار با کمال وجودی قوۀ عاقله است». نکتهای که اهمیت دارد، نسبت «خوبی» و «الزام» در تقلیلگرایی آخوند است. از نگاه آخوند خراسانی، هر اندازه که یک فعل دارای بهرۀ وجودی بیشتری باشد، از آثار خیر و مصالح بیشتری برخوردار است و قوۀ عاقله نیز با آن فعل بیشتر ملایمت دارد (خراسانی، 1407 ق، صص. 134-133). حال، اگر بهرۀ وجودی و در نتیجه، آثار خیر و مصالح شدید باشند، ملایمت قوۀ عاقله با آن فعل نیز شدید است و عنوان «الزام» بر فعل حمل میشود و در نهایت، عنوان «الزام» جایگزین «خوبی» میشود؛ اما در هر حال، شاهد نوعی تقلیلگرایی اخلاقی هستیم؛ زیرا در هر صورت، هم «خوبی» و هم «الزام» به «سازگاری قوۀ عاقله با کمال وجودی» ارجاع داده میشوند و اینهمان هستند.
دانستیم آخوند خراسانی به نحوی سخن گفته است که بر اساس آن، عنوان «خوبی» صرفاً اینهمان با «سازگاری قوۀ عاقله با فعل» است که با سعۀ وجودی و مصلحت رفتار انسان بسنده حاصل میشود؛ اما با ملاحظۀ آرای آخوند در دیگر بخشهای اصولی و همچنین مبانی ایشان، میتوان تقلیلگرایی اخلاقی را معطوف به «انجام فعل توسط فاعل اخلاقی» نیز صورتبندی کرد که در عین حال، از تقلیلگرایی اخلاقی ذاتگرایانه تفکیک میشود. این تفکیک بین «خوبی حقیقت فعل» از «خوبی انجام فعل توسط فاعل اخلاقی» در مباحث مربوط به قطع و اصول عملیه آخوند مشاهده میشود. از نظر آخوند، شناخت و آگاهی فرد مکلف نسبت به یک فعل، تغییری در محبوبیت یا مبغوضیت آن فعل نزد خدا ایجاد نمیکند. اگر فعل الف ذاتاً خوب و محبوب خدا باشد و فرد مکلف تصور کند «الف مبغوض خداست»، صرف این تصور سبب نمیشود «الف مبغوض خداوند شود» و حقیقت فعل تغییری نمیکند، بلکه فعل الف همچنان نزد خداوند محبوب و خوب است و با قوۀ عاقله نیز سازگار خواهد بود؛ اما در رابطه با «انجام فعل توسط فاعل مکلف» قضیه فرق میکند و عنصر قصد و نیت میتواند سبب شود درستی یا نادرستی «انجام فعل توسط فاعل» تغییر کند. برای نمونه، ممکن است حقیقت فعل الف مبغوض مولی باشد، اما از آنجا که فاعل، فعل الف را به قصد و نیت قرب به خدا انجام میدهد، «انجام فعل الف برای فاعل» درست یا خوب باشد. پس، ممکن است حقیقت فعل ذاتاً درست و محبوب مولی نباشد، اما انجام آن فعل به خاطر قصد و نیت خوب و حسنسریره درست باشد (خراسانی، 1440ق، صص. 2/15-13). حال، میتوان این ادعا را به حوزۀ اخلاق نیز تسرّی داد؛ به این صورت که بین خوبیِ «فعل ب» و «انجام فعل ب از سوی فاعل اخلاقی» تفکیک قائل شد. برای نمونه، ممکن است حقیقت فعل ب بد باشد، ولی انجام فعل ب از سوی فاعل به سبب قصد و نیت درست، خوب باشد. در این تصویر، «خوب بودن انجام فعل پ توسط فاعل» تقلیل و ارجاع داده میشود به «انجام فعل از روی نیت خیر و حسنسریره». یعنی، در نهایت: خوبیِ انجام فعل توسط فاعل = انجام فعل توسط فاعل از روی قصد و نیت و حسنسریره. برای تدقیق عبارتهای بالا، آخوند خراسانی در بخش قطع از کتاب ارزشمند کفایه، نقش دو عنصر آگاهی و نیت برای تعلق حکم شرعی را بررسی کرده است که میتوان آنها را به حوزۀ اخلاق نیز تسرّی داد. وی بیان میکند قطع و آگاهی کامل به یک حکم سبب میشود عمل منطبق با آن حکم، لازم باشد. به عبارت دیگر، اگر کسی نسبت به حکم و انطباق یک فعل بر آن، قطع و آگاهی داشته باشد، ضروری است بر اساس قطع خویش عمل کند و مخالفت با این قطع و آگاهی سبب میشود فرد مستحق عقوبت شود. از نظر آخوند، فاعل متجرّی مستحق عقوبت است؛ یعنی فاعلی که فعلی را از روی قطع به حرمت آن و قصد فعل حرام انجام میدهد، ولی آن فعل مطابق واقع نیست. در این تصویر، قطع به انطباق یک فعل یا ترک آن بر حکم، سبب الزام آن فعل یا ترک آن میشود؛ حتی اگر مطابق واقع نباشند. آخوند بیان میکند چنین شخصی، در واقع، عزم بر عصیان و علیه مولای خویش طغیان کرده است. برای نمونه، اگر کسی قطع داشته باشد که مایع پیش روی او مشروبی حرام است و آن فرد از این مایع بنوشد، دو حالت متصور است: یا اینکه این مایع در واقع هم مشروبی حرام است که در این صورت، فردی که برخلاف قطع خودش عمل میکند، عصیان کرده است و از این حیث مستحق عقوبت است؛ یا اینکه در واقع آن مایع حرام نیست و اتفاقاً آب است و فرد با قطع به حرمتش آن را نوشیده است که در این صورت، چنین فردی هتک حرمت مولا کرده است و مستحق عقوبت است. آخوند میگوید چنین رفتارهایی همانند اخلاق مورد مذمت حاکی از سوءسریرۀ فاعل هستند. آخوند معتقد است عقل فطری و وجدان انسان بر استحقاق عقوبت برای چنین فردی شهادت میدهند (خراسانی، 1440ق، صص. 2/ 13-12). در مجموع، آخوند فرد متجرّی را مستحق عقوبت میداند؛ زیرا معتقد است فرد متجرّی آگاهی داشته است که یک فعل نامشروع است و با وجود این آگاهی و به خاطر سوءسریرهای – که عبارت از قصد مخالفت با مولا است - فعل نامشروع را انجام میدهد و برای همین مستحق عقوبت است (خراسانی، 1440ق، ص. 14). تا اینجا، تجرّی به معنای کلامی بود. البته آخوند در حوزۀ اصولی، بهجای مسألۀ استحقاق یا عدم استحقاق عقوبت، از قبیح بودن یا نبودن و در حوزۀ فقه، از حرام بودن یا نبودن انجام فعل پرسش میکند. انقیاد در مقابل تجرّی قرار میگیرد؛ مانند اینکه رفتاری را به نیت واجب انجام دهیم و در واقع امر واجب نباشد. حال، توجه کنید عبارتهای بالا قابل تسرّی به حوزۀ اخلاق هستند. آخوند میگوید اگرچه برای تحقق حکم و تکلیف شرعی، لازم است خود فعل حسن باشد، این حسن فعل برای تحقق تکلیف شرعی کافی نیست و فاعل شرعی یا اخلاقی باید غرضی از انجام فعل داشته باشد (خراسانی 1407 ق، ص. 124). با این توضیحات، عنصر نیت و غرض فاعل تأثیری مهم بر خوبی، بدی، درستی و نادرستی «انجام فعل توسط فاعل» دارند و با توجه به عقلی بودن این سخن، میتوان دایرۀ درستی و نادرستی را به حوزۀ اخلاق هم تسرّی داد؛ به این معنا که «خوبیِ انجام فعل توسط فاعل» متکی بر «انجام دادن آن فعل به قصد و نیت خیر» است. حال، عنوان «خوبی» برای راست گفتن توسط فاعل بدون لحاظ قصد و نیت و حسنسریرۀ آن فاعل معنا ندارد. بر اساس این، حتی اگر فعلی دارای سعۀ وجودی و مصلحت باشد و فاعل با قطع و نیت به مفسده داشتن مرتکب آن فعل شود، «انجام فعل توسط فاعل» بد خواهد بود و «خوبی برای انجام آن فعل» محقق نمیشود؛ به این معنا که قطع و نیت بر تحقق «خوبی یا بدی برای انجام یک فعل» عنصری اساسی است، حتی اگر خود فعل در ذاتش دارای مصلحت یا مفسده باشد. نکتهای که اهمیت دارد این است که از نظر آخوند، تجرّی سبب نمیشود مصلحت موجود در یک فعل متجرّیبه به مفسده تبدیل شود، بلکه سبب میشود حقیقت «خوبی» برای انجام آن فعل محقق نشود؛ زیرا فاعل به اشتباه از بدی آن فعل آگاهی دارد و داری سوءسریره است.
تا اینجا، گزارشی مختصر از رویکرد کلی آخوند خراسانی در نگاه نخست ارائه شد و سپس، با کمک دیگر آرای آخوند، اصلاحیهای بر نگاه نخست وارد شد و نظریۀ نهایی آخوند تکمیل شد. در ادامه، پیامدها و دلالتهای پذیرش دیدگاه تقلیلگرایی اخلاقی ذاتگرایانه تبیین میشوند.
آخوند قائل به حسن و قبح عقلی است. پس، عقل باید بتواند بهتنهایی و مستقل از شرع، نحوۀ وجودی اوصاف اخلاقی و حمل آنها بر رفتارهای اختیاری انسان را ادراک کند. دانستیم سازگاری قوۀ عاقله با کمال وجودی رفتار اختیاری شرط اساسی در تحقق «خوبی» برای هر رفتار اختیاری است. این سازگاری، آگاهی قوۀ عاقله فرد از کمال وجودی رفتار اختیاری را نیز به دنبال دارد و اساساً، کار قوۀ عاقله صرفاً ادراک و کشف است و به همین دلیل، سازگاری رفتارهای دارای مصلحت و کمال وجودی و در مقابل، نیز رفتارهای دارای مفسده و نقص وجودی را ادراک میکند. در این تصویر، قوۀ عاقله بهمحض ادراک سازگاری بین کمال وجودی خود و کمال وجودی رفتار دارای مصلحت مانند «الف»، کشف میکند «الف خوب و مطلوب است» و بهمحض ادراک ناسازگاری بین کمال وجودی خود و نقص وجودی رفتاری مانند «ب» که دارای مفسده است، کشف میکند «ب بد و نامطلوب است». حال، از آنجا که کار اصلی قوۀ عاقله کشف و ادراک است، رفتارهایی که دارای سعۀ وجودی بیشتری هستند، برای قوۀ عاقله قابل ادراکتر خواهند بود. در عین حال، هرچه عقل و قوۀ عاقله کاملتر باشد، در حکم به حسن و قبح فعل، مستقلتر است و سازگاری یا ناسازگاری را بیشتر ادراک خواهد کرد و هرچه عقل ناقصتر باشد، استقلال کمتری دارد و حتی ممکن است منافرت و ناسازگاری را ادراک نکند (خراسانی، 1407 ق، ص. 125). البته آخوند اعتراف میکند بیشتر عقول انسانها ناقص هستند و نمیتوانند خوب یا بد بودن همۀ رفتارهای اختیاری را درک کنند و در عین حال، عقول معصومان به خاطر کامل بودن، این قدرت را دارند که خوب یا بد بودن هر رفتار اختیاری را فهم کنند و اینجا است که مراجعه به آموزههای وحیانی برای فهم خوب یا بد بودن دستکم برخی از رفتارهای اختیاری، ضروری است (خراسانی 1407 ق، ص. 124). پس، بر اساس این دیدگاه، فهم امکان وجودی اوصاف اخلاقی و حمل آنها بر رفتارهای اختیاری انسان در بسیاری اوقات با مراجعه به شرع و آموزههای وحیانی امکانپذیر است و عقلهای ناقص توان فهم امکان وجودی و حمل اوصاف اخلاقی بر رفتارهای اختیاری را ندارند. در حوزۀ احکام نیز، برای اینکه ارادۀ تشریعیه نسبت به یک فعل محقق شود، باید علم به مصلحت در آن فعل وجود داشته باشد (خراسانی 1440ق، ص. 1/98)؛ اما در رابطه با معرفت پسینی، منظور این است که فاعل اخلاقی فقط با ملاحظۀ مصالح و مفاسد یک فعل میتواند به تحقق خوبی یا بدی برای آن فعل معرفت پیدا کند. البته عقل انسان با مشاهدۀ سازگاری یا ناسازگاری فعل با قوۀ عاقله به خوبی یا بدی آن فعل پی میبرد؛ ولی آنچه اهمیت دارد این است که منشأ اصلی معرفت به خوبی یا بدی مشاهدۀ مصالحی است که به دنبال انجام فعل محقق میشوند و مشاهدۀ این مصالح سبب میشود فرد از نوعی معرفت تجربی نسبت به حکم اخلاقی برخوردار باشد؛ زیرا این مصالح اموری پسینی هستند و در توجیه باور به گزارههای اخلاقی تأثیر دارند.
نسبت به اینکه چه معیاری برای شناسایی ارزشهای اخلاقی و همچنین، اخلاقی زیستن مناسب است، رویکردهایی مختلف از جمله وظیفهگرایی اخلاقی کانتی، نظریۀ امر الهی، غایتگرایی اخلاقی و فضیلتگرایی اخلاقی وجود دارند که در پژوهشهای اخلاق هنجاری بررسی و تحلیل شدهاند. در هر یک از این رویکردها، به جنبۀ محتوایی گزارههای اخلاقی، یعنی دلیل خوبی، بدی، بایستگی و عدم بایستگی رفتارهای اخلاقی توجه شده است. پذیرش هر یک از این رویکردها ارتباط و پیوندی وثیق با نحوۀ وجودی و معنای اوصاف اخلاقی دارد. در رابطه با دیدگاه آخوند خراسانی نیز، اگر ایشان نحوۀ وجودی اوصاف اخلاقی را برخورداری رفتار از مصلحت و سعۀ وجودی و در نتیجه، اینهمان با ملایمت با قوۀ عاقله بداند، معیار خوب بودن یک رفتار نیز این خواهد بود که آن فعل دارای نوعی مصلحت و با قوۀ عاقله ملائم باشد. در مقابل، هر فعلی که دارای مفسده و ضیق وجود باشد و با قوۀ عاقله ناسازگار باشد، عنوان بدی بر آن صدق میکند. با پذیرش تقلیلگرایی اخلاقی ذاتگرایانۀ آخوند، شاهد نوعی غایتگرایی فوقطبیعی خواهیم بود که بر اساس آن، ملاک خوب و بد بودن فعل اختیاری انسان به مصالح و مفاسد و سعه و ضیق وجودی و در نتیجه، ملایمت یا عدم ملایمت با قوۀ عاقله ارجاع داده میشود. پس، در اینجا، اهمیت فهم و تدقیق نحوۀ وجودی اوصاف اخلاقی در ساماندهی نظریۀ اخلاقی آخوند اهمیت دارد. توجه داشته باشید در آرای آخوند، سخنی از فضیلتگرایی اخلاقی گفته نشده است و از مباحث ایشان نیز چنین استفادهای نمیشود؛ برخلاف تحلیلهای بسیاری از فیلسوفان اسلامی که با تبیین و تحلیل علمالنفس فلسفی، بستر را برای تدقیق نوعی فضیلتگرایی اخلاقی فراهم کردهاند.
منظور از مطلقگرایی هنجاری این است که اگر اصول اخلاقی در یک جامعه یا فرهنگ خوب یا درست است، در شرایط مشابه، در فرهنگ یا جامعۀ دیگر نیز خوب است. باید توجه داشت آخوند صرفاً مصالح دنیوی را لحاظ نمیکند و عنوان مصالح را شامل مصلحتهای اخروی نیز میداند. حال، بر اساس آرای آخوند نیز از آنجا که: 1) همۀ انسانها از یک سنخ هستند و کمال و نقص و سعادت اخروی برای آنها یکسان است، 2) قوۀ عاقلۀ آنها و امور سازگار با این قوۀ عاقله از یک سنخ هستند، و 3) سعه یا ضیق وجودی برای رفتار همۀ انسانها به یک صورت است، میتوان قائل به نوعی مطلقگرایی در حوزۀ اخلاق هنجاری و حتی فرااخلاق بود. توجه داشته باشید آرای همۀ متفکران اسلامی دارای چنین اقتضائی است و از نظر بیشتر آنها از جمله آخوند خراسانی، نمیتوان یک رفتار را در یک منطقه برخوردار از مصالح اخروی دانست و همان رفتار را در منطقۀ جغرافیایی دیگری دارای مفاسد اخروی دانست. به همین دلیل، اگر عدالت و راستگویی در ایران دارای مصلحت اخروی و خوب است، این رفتار و حالت در کشورهایی دیگر نیز دارای مصالح اخروی و خوب است؛ زیرا همه از یک سنخ و آفریدۀ خداوند هستیم. البته این ادعا منافاتی با وجود استثنائات، اقتضائات و شرایط متفاوت ندارد؛ مانند زمانی که راست گفتن باعث قتل یک انسان میشود. در هر صورت، در مقابل، نسبیگرایی معطوف به اخلاق هنجاری وجود دارد که بر اساس آن، آنچه برای شخص یا جامعهای درست است، حتی اگر هم شرایط مشابه باشد، برای شخص یا جامعهای دیگر درست یا خوب نیست (فرانکنا، 1383، ص. 228) و روشن است، بیشتر متفکران اسلامی این نوع نسبیگرایی را نمیپذیرند.
دانستیم بر مبنای دیدگاه آخوند، عنوان «خوبی» و مطلوبیت در صورتی بر رفتارها و حالات صدق میکند و محقق میشود که آن رفتارها از مصلحت و آثار خیر و سعۀ وجودی برخوردار و در نتیجه، با قوۀ عاقله سازگار باشند. اگر چنین باشد، زمانی که میگوییم «عدالت خوب است»، در واقع، بیان کردهایم «عدالت از مصلحت و سعۀ وجودی برخوردار و با قوۀ عاقله سازگار است». نتیجۀ چنین ادعایی این است که افعالی مانند عدالت و صدق – صرفنظر از مصلحت و سعۀ وجودی و آثار خیر و در نهایت، سازگاری با قوۀ عاقله – نمیتوانند دارای عنوان «خوبی» باشند. در این صورت، مشاهده میکنیم حقیقت «خوبی» دارای مابإزایی مستقل نیست، بلکه اینهمان با «برخورداری از مصلحت و آثار خیر و سعۀ وجودی و سازگاری با قوۀ عاقله» است؛ توضیح اینکه ناطبیعتگرایان اخلاقی از جمله شفر لانداو[2] ادعا میکنند «خوبی و بدی» از نظر متافیزیکی، خارج از فعالیت ذهنی، نگرشها و گرایشهای انسان، دارای وجودی عینی و مابإزایی مستقل هستند.
با پذیرش تقلیلگرایی اخلاقی در رویکرد آخوند، شاهد استنتاج گزارههای ارزشی «باید و ارزش» – یعنی همان هستیهای مقدور - از گزارههای معطوف به «هست» هستیم؛ به این صورت که گزارهای مانند «راست گفتن خوب است» از این گزاره استنتاج میشود که «راست گفتن دارای مصلحت و از سعۀ وجودی برخوردار و با قوۀ عاقله سازگار است»؛ یعنی میگوییم «راست گفتن خوب است، زیرا با قوۀ عاقله سازگار است». به هر حال، اینکه آیا میتوان «گزارههای معطوف به باید و ارزش» را از «گزارههای مربوط به هستی» استنتاج کرد، توسط بسیاری از فیلسوفان اخلاق و زبان مورد بحث و مناقشه قرار گرفته است. برخی از جمله جان سرل[3] از امکانپذیری و برخی نیز از عدم امکان استنتاج «باید و ارزش از هست» سخن گفتهاند (جوادی، 1375)؛ اما در رابطه با تقلیلگرایی اخلاقی آخوند، باید این مسأله را حل و موضعی را اتخاذ کرد. اگر اصل «امکان استنتاج باید از هست» پذیرفته نشود، نمیتوان رویکرد تقلیلگرایی اخلاقی وی را پذیرفت. با وجود این، به نظر میرسد آخوند امکان استنتاج را پذیرفته است؛ ولی همانطور که گفتیم، به این امکان نقدهای زیادی وارد شدهاند که باید پاسخ داده شوند. به هر حال، روشن است، «گزارههای معطوف به باید و ارزش» از «گزارههای معطوف به هست» استنتاج میشوند. در این باره، مباحثات و مناقشات بسیاری وجود دارند و پذیرش رویکرد آخوند خراسانی مبتنی بر حل این مناقشات و پذیرش امکان استنتاج «باید و ارزش از هست» خواهد بود.
روشن است، آخوند خراسانی درصدد تبیین و تدقیق حل مسألهای فرااخلاقی و معناشناسی یا وجودشناسی اوصاف اخلاقی بر اساس مباحث فرااخلاقی مصطلح نبوده است. با این حال، از مبانی و آرای آخوند خراسانی اینطور برداشت میشود که وی به کمک امور بیرون از اخلاق، مانند برخورداری از مصلحت و سعۀ وجودی و در نهایت، سازگاری با قوۀ عاقله، برای اخلاقیات تعیین تکلیف میکند. اگر چنین باشد که محمولات اخلاقی به امور غیراخلاقی ارجاع داده شوند و در عین حال، مصالح و مفاسد ذاتیِ برای افعال اختیاری دانسته شوند، در این صورت، میتوان آخوند را نوعی تقلیلگرای اخلاقی ذاتگرایانه تلقی کرد که حقیقت اوصاف اخلاقی از جمله «خوبی و بدی» را به سعه و ضیق وجودی ارجاع و تقلیل میدهد و در عین حال، «خوبی انجام فعل» را به «قصد نیت خیر و حسنسریره» تقلیل میدهد. روشن است، در هر دو حالت، «خوبی» دارای مابإزا و حقیقتی مستقل نیست؛ همانطور که ناطبیعتگرایان اخلاقی تصور میکنند. مهمترین کارکردپژوهی چنین دیدگاهی در حوزۀ معیار سنجش اخلاق و همچنین، حقیقت اخلاقی زیستن روشن میشود. در عین حال، پذیرش این نظریه میتواند به ساماندهی یک نظام اخلاق اسلامی منسجم کمک کند. [1] . McNaughton [2] . Russ Shafer - Landau [3] . John Searie | ||
مراجع | ||
منابع
اصفهانی، محمدحسین (1408ق). نهایه الدرایه فی شرح الکفایه. قم: مؤسسۀ آل البیت.
جوادی، محسن (1375). مسألۀ باید و هست. قم: بوستان کتاب.
خراسانی، محمدکاظم (1407ق). فوائدالاصول. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
خراسانی، محمدکاظم (1410ق). دررالفوائد فیالحاشیه علیالفرائد. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
خراسانی، محمدکاظم (1440ق). کفایهالاصول. قم: مجمع الفکر الاسلامی.
فرانکنا، ویلیام کی. (1383). فلسفۀ اخلاق. قم: انتشارات کتاب طه.
لاریجانی، صادق (1377). حسن و قبح عقلی. نقد و نظر، 4(14و 13).
مازنی، محمدصالح، و صادقی، هادی (1399). نقش قصد در حسن و قبح اخلاقی. اخلاقپژوهی، 68-43.
محمدی منفرد، بهروز (1400). واقعگرایی اخلاقی. قم: انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
مکناتن، دیوید (1383). نگاه اخلاقی. تهران: انتشارات سمت.
نصیری، محمدحسین (1389). حسن و قبح از دیدگاه آخوند خراسانی. معرفت اخلاقی، 1(4).
Huemer, M. (2005). Ethical Intuitionism. New York: Palgrave Macmillan. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 138 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 123 |