
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,715 |
تعداد مقالات | 14,054 |
تعداد مشاهده مقاله | 34,040,963 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,630,686 |
واکاوی عوامل انزوای سیاسی اپاردیان در حکومت تیموریان | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 4، دوره 15، شماره 4 - شماره پیاپی 60، دی 1402، صفحه 73-57 اصل مقاله (1.79 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2024.137459.2519 | ||
نویسندگان | ||
محسن بهرام نژاد* 1؛ علیرضا ساریجلو2 | ||
1انشیار گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره)، قزوین، ایران | ||
2دکترای تاریخ ایران بعد از اسلام، دانشگاه فرهنگیان، زنجان، ایران | ||
چکیده | ||
اپاردیان در زمرة قبایل حاضر در الوس جغتای بودهاند که در عرصة سیاسی و نظامی آن سامان، نقشآفرینی کردهاند. آنان به دو بخش مستقل و به دو ناحیة غربی و شرقی تقسیم میشدند. سیر تاریخی این قبیله نشان میدهد اپاردیان هر دو ناحیه، با نزدیکشدن به انتهای حکومت تیموریان، اهمیت سیاسی خود را بهتدریج از دست دادند. اپاردیان غربی به دلایل مختلف در زمان تیمور، انزوای کامل را در پیش گرفت و اپاردیان شرقی در زمان تیمور، کاملاً وفادارانه به تیمور خدمت کردند؛ اما پیشامدهای پس از تیمور سبب شد آنان نیز بهتدریج راه اپاردیان غربی را طی کنند و به علل مختلف بیرونی و درونی، از اهمیت سیاسیشان کاسته شود. پژوهش حاضر با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی، در صدد پاسخ به این پرسش است که چه عواملی سبب انزوای سیاسی اپاردیان در حکومت تیموریان شده است؟ یافتههای پژوهش نشان میدهند عوامل بیرونی و درونی متعددی در انزوای اپاردیان نقش داشتهاند. عوامل بیرونی، عواملیاند که وقوع آنها بهنوعی جبر زمانه بوده است و آنان نقشی در وقوع آنها نداشتهاند و تنها تدابیر مناسبی را در جهت منافعشان اتخاذ میکردند؛ اما برعکس، مسئولیت مستقیم عوامل درونی انزوا، بر عهدۀ خودشان بوده است. | ||
کلیدواژهها | ||
اپاردیان؛ اپاردیان غربی؛ اپاردیان شرقی؛ تیموریان؛ الوس جغتای | ||
اصل مقاله | ||
1.مقدمهجامعة قبیلهای ازجمله جوامعی است که از دیرباز در تاریخ وجود داشته است و دیگران به آن توجه کردهاند. ماوراءالنهر یکی از کهنترین کانونهای زیست بشری است که در کنار دیگر نقاط کلیدی جهان، ازنظر فرمانروایان، اهمیت وافری داشت. از اعصار کهن، این منطقه محل تاختوتاز کوچنشینان بوده و اهمیت بسزایی داشته است. زندگی قبیلهای همراه با دیگر قشربندیهای اجتماعی، نظیر روستایی و شهری در ماوراءالنهر، به حیات خود ادامه میداد. خیل عظیم اجتماعات بشری در زمان مغولان و تیموریان نیز به این ساخت اجتماعی توجه میکردند و بسیاری در آسیای مرکزی و غربی، بر این سیاق روزگار میگذراندند. گرچه از دورة حکومت مغولان، تغییرات محسوسی در ساخت جمعیتی قلمروی گستردة آنان به وجود آمد، قبایل همچنان نقش محوری در معادلات سیاسی و نظامی الوس داشتند. با توجه به این مهم، اپاردیان نیز که یکی از قبایل حاضر در الوس جغتای بود، به سهم خود در معادلات سیاسی و نظامی آن سرزمین تأثیر داشت. همچنین نقش آنان در شکلگیری، تثبیت، بالندگی و پیشرفتهای نظامی حکومت تیموریان نیز اغماضنشدنی است. رهبران این قبیله با بیعت خود در قوریلتای سلطنت تیمور، دوشادوش رؤسای دیگر قبایل در تشکیل، پیشرفت سیاسی، نظامی و مشروعیتبخشی به حکومت تیموریان ایفای نقش کردند. با وجود این، آنان شرایط یک سویهای را در عرصۀ فعالیتهای سیاسی آن دوره دنبال نکردند، بلکه بهلحاظ تاریخی، فرایندی از اوج و حضیض را در کارنامۀ قبیلگی-سیاسیشان تجربه کردند. پژوهش حاضر، تشریح و تبیین جایگاه سیاسی اپاردیان را در فرایند تاریخی همان دوره جستوجو میکند و اطلاعات و دادههای بسیار محدودی واکاوی و تجزیه و تحلیل شده است که از میان تاریخنگاریهای تیموری گرد آمده است. با وجود اهمیت حکومت تیموریان و نقش قبایل در عرصة سیاسی و نظامی، تاکنون الوس جغتای و حکومت تیموریان، پژوهشهای ارزشمندی همانند کارهای بئاتریس فوربس منز، اسماعیل آکا، جان اوبن و هارولد لمب را انجام دادهاند؛ اما قبیلة اپاردیان و ارتباط آنان با حکام الوس جغتای و در رأس آنها تیموریان در آثار پژوهندگان مذکور، اهمیت مستقلی پیدا نکرده است. مقالاتی چون «پستها و مناصب در دولتهای محلی» (Uljaeva, 2002)، «تیمور و امیری بر جغتای» (Kawaguchi, 1988) و «نقش گروه قرااوناس در تعاملات سیاسی و نظامی حکومت تیموریان» (ساریجلو و بهرامنژاد، 1399) هستند که گاهی نام اپاردیان را نیز بررسی کردهاند، اما هیچ اشتراک و همسویی با هدف این پژوهش ندارند؛ بنابراین هدف پژوهش حاضر، گشایش تازهای در این بخش از مطالعات است و پاسخ به این پرسش «چه عواملی در انزوای سیاسی اپاردیان نقش داشته است؟» را اساس بررسی خود قرار داده است. پرسش مذکور این فرضیه را تقویت کرد که علاقهمندی تیموریان به تمرکززدایی سیاسی در میان الوس جغتای، بر ویژگیهای درونی و بیرونی قبیلۀ اپاردیان تأثیر میگذارد و آن اولوس را به مسیر تدریجی افول و انزوای سیاسی در تاریخ آن دوران سوق میدهد. 2. مختصری دربارة اپاردیان1-2. خاستگاه اپاردیاندر تاریخ سری مغولان، هیچ نام و نشانی از اپاردیان نیست؛ بنابراین ادعا نمیشود که آنان از مغولان اصیل بودهاند. ذیل واژة آپاردی-اپردی آمده است: «از تیرههای ترک» (ستوده، 1385، ص. 2)، اما ترکبودن آنان نیز مسجل نیست (Subtelny, 2010, p. 169). همچنین قبل از حکومت جغتای، هیچ پیشینة تاریخی از اپاردیان وجود ندارد و نخستین اشارات به آنان در همین زمان است (منز، 1389، ص. 225). قوم باستانی به نام «افریدی» وجود دارد که احتمالاً بهسبب تشابه اسمی، موجب اشتباه در تاریخنگاری اپاردیان میشود، بهویژه آنکه از افریدیان به اپریدیان نیز یاد شده است (فکرت، 1385، ص. 438). در جامعالتواریخ نیز به «افریدون» اشاره شده است که به احتمال زیاد همین افریدیاناند (همدانی، 1373، ص. 1/1). اما تفاوت این دو، با بررسی موقعیت جغرافیایی آنان آشکار میشود. «افریدیان، فرسنگها از اپاردیان فاصله داشتند. آنها ساکن نواحی مرزی شمال غربی پاکستان و جنوب شرقی افغانستان هستند» (فکرت، 1385، ص. 438). این در حالی است که اپاردیان تقریباً در شمال غربی افغانستان امروزی ساکن بودند. علاوه بر این، افریدیان برخلاف اپاردیان قوم باستانی بودند، اما اپاردیان نیروی نوپا و جدیدی در عصر جغتای بودهاند (منز، 1389، ص. 225). با توجه به مباحث فوق، نتیجه آن است که آپاردیان خدمات پر فراز و نشیبی در تاریخ داشته و گروه جدیدیاند که در منابع کهن تاریخی نیز، نامی از آنان دیده نمیشود. بنابراین احتمال دارد که از گروههای بزرگ دیگر منشعب یافته باشند. با وجود اینکه اپاردیها نیروی نوپایی بودند، اما بررسی نقش آنان در قدرتیابی تیمور و فعالیت سیاسیشان در بخشهای بعدی پژوهش، تأثیر آنان را در حکومت تیموریان نشان میدهد. بهتر است برای معرفی و شناخت بهتر این گروه تازه تأسیس یافته، نخست موقعیت جغرافیاییشان را بررسی کنیم؛ زیرا مختصات زیستگاه، نقشآفرینی را در عرصه سیاسی الوس واضحتر بیان میکنید. 2-2. موقعیت جغرافیایی اپاردیان در الوس جغتایشکل 1-نقشة جغرافیایی الوس جغتای و محل زندگی اپاردیان (منز، ۱۳۸۹، ص. ۴۵) Figure 1- Geographical map of Ulus Chaghatai and the place of residence of apardians اپاردیان در دو نقطة جغرافیایی میزیستهاند. یک گروه از آنان که در این پژوهش اپاردیان غربی نامیده میشوند، در اندخود و شبرغان و ناحیة دیگری نیز که به اپاردیان شرقی گفته میشد، در ارهنگ و ختلان ساکن بودهاند (شامی، 1363، ص. 15؛ نطنزی، 1383، ص. 204). در برخی از منابع متأخر، نام «افریدی» مشاهده میشود، یعنی همان اپاردید که از توابع سرپل است، منطقة سرپل نیز از توابع ولایت جوزجان به شمار میآید (اتلس قریههای افغانستان، 1353، ص. 2/948؛ Adamec, 1972, p. 148). 3-2. اپاردیان، زیرمجموعة قرااوناس یا قبیلهای مستقل؟اپاردیان نیرویی نوپا و جدید در عصر جغتای بوده و پیش از آن، هیچ پیشینة تاریخی نداشتهاند (منز، 1389، ص. 225؛ Manz, 1983, p. 83-84). اگر فرضیة منز را بپذیریم، باید اذعان کنیم که احتمالاً آنان نیرو یا گروه فرعی در الوس جغتای بودند. در نگاه نخست، این نکته به ذهن متبادر میشود که بهدلیل نوپابودن اپاردیان، آنان نباید قدرت چندانی داشته باشند، اما در سالهای 746-747ه.ق، چهار قبیله قدرت فراوانی داشتند که یکی از آنان اپاردیان بود (Manz, 1983, p. 83). گاهی محققان، اپاردیان را به یک دستۀ سپاهی تنزل و آنان را با گروههایی چون یساوریان و بورولدایها در یک طبقه قرار میدهند (منز، 1389، ص. 225-226؛ landa, 2017, p. 1204). در همین راستا و بهدلیل نزدیکی یکی از مراکز اپاردیان به نام «ارهنگ» به «سالیسرای» که قشلاق رهبران قرااوناس بود، اپاردیان ازجمله وفادارترین حامیان امرای قرااوناس، ازجمله قزغن و امیرحسین بودند. بنابراین اپاردیان مثل بورولدای زیرمجموعة قرااوناس است (منز، 1389، ص. 225-226). تحقیقات متقدمتر نشان میدهند که اپاردیان زیرمجموعه قرااوناس نبودند، بلکه عکس قضیه نیز جاری بود (Manz, 1983, p. 84-86). در هر صورت موضعگیری روشنی دربارۀ قبیله یا گروهبودن اپاردیان در منابع متقدم تیموری وجود ندارد، اما در این باره نظراتی متمایز از آرای منز و لاندا وجود دارد (منز، 1389؛ Manz, 1983; Landa, 2017)، چنانکه نگارندة «احسنالتواریخ» دربارة آنان میافزاید: «نام یکى از طوایف شمال خراسان قدیم، مقیم نواحى شبرغان و اندخود» است (روملو، 1349، ص. 821). 3. روابط متقابل حکومتها و قبایلمبحث استقلال، از موارد مهم در بحث روابط حکومتها و قبایل است؛ بنابراین در اینجا بحث مفهومشناسی ارجحیت دارد. در بالا اشاره شد که تاریخنگاران واژههای متفاوتی را در تعاریف خود از اپاردیان به کار بردهاند که در ذیل بهصورت اجمالی، مفهوم هریک از آنان بررسی میشود. طایفه یک واحد سیاسی در بین کوچنشینان است که از اجزای کوچکتری به نام تیره، اولاد یا دودمان و بالاخره خانوار تشکیل میشود (اماناللهی بهاروند، 1360، ص. 181-182). طایفهبودن اپاردیان از این جهت اهمیت دارد که طایفه سازماندهی درونی است و برای آنها اصالت در نظر گرفته میشود؛ اما به نظر میرسد دستة سپاه (گروه) نمیتواند عقبة تاریخی داشته باشد. علاوه بر این، آنان زیرمجموعة یک قبیله یا گروه بزرگتر دانسته میشوند. پژوهشگرانی نیز هستند که اپاردیان را قبیله میدانند و در تحلیلهای خود همچون یک قبیله با آن رفتار میکنند (Potter, 1994, p. 97; Uljaeva et al., 2002, p. 511). احتمالاً قبیله از طایفه بزرگتر و گروهی از افراد است که جامعهای را تشکیل میدهند و ادعای تبار از یک جد مشترک را دارند. هریک از سیستمهای مختلف، سازمان اجتماعی متشکل از چندین دهکدة محلی، گروهها، نواحی، تبارها یا دیگر گروههایی را قبیله مینامیدهاند که یک نژاد مشترک، زبان، فرهنگ و یا نام مشترک داشتند (Gregory, 2003, p. 1). قبیله بیشتر بر حالتی استوار است که اعضای آن، دودمان مشترک و کهنی داشته باشند. این دودمان به دو بخش اسطورهای و واقعی تقسیم میشود (گولد و کولب، 1376، ص. 656). با تفاسیر فوق، مرزبندی روشنی دربارة مستقلبودن یا نبودن اپاردیان وجود ندارد. اگر طبق تعاریف بالا از طایفه و قبیله، آنان قبیله باشند، احتمال استقلالشان نیز بیشتر است. در حالی که اگر آنان یک طایفه باشند، ناگزیر باید زیرمجموعة یک قبیله باشند. سوای این مهم، احتمالاً نزدیکی بینش سیاسی اپاردیان و قرااوناس1 و بهتبع آن، قرارداشتن آنان در یک جبهه، پیش از حکومت تیموریان سبب شده است تا برخی پژوهشگران، اپاردیان را زیرمجموعة قرااوناس بدانند. به نظر میرسد اگر اپاردیان زیرمجموعة قرااوناس باشند، آنقدر استقلال سیاسی دارند که خودمختارند و منابع تاریخی جداگانهای آنان را بررسی نمیکند، وگرنه منابع از لفظ قرااوناس برای آنان استفاده میکردند و نیازی نبود بهطور مستقیم به نام اپاردیان اشاره کنند (منز، 1389، ص. 225؛ فکرت، 1385، ص. 438؛ عظیمی، 1393، ص. 1). گذشته از بحث مفهومشناسی، روابط متقابل حکومت و قبیله اهمیت وافری دارد. نقش قبایل در حکومتها تا حدی است که قبایل را خالق و نابودگر پادشاهان دانستهاند (Tapper, 2009, p. 35). درواقع روابط بسیار پیچیدهای بین حکومت و قبیله برقرار بوده است. همچنین این ارتباط چنان در هم تنیده بود که تا زمان تیموریان و حتی بعد از آن، هیچ حکومتی بدون تأثیرات سیاسی قبایل و هیچ قبیلهای بدون ارتباط با حداقل یک حکومت نبود (Ibid). با وجود ارتباط پیچیدة بین این دو ساختار، این دو بیشتر بهعلت تضاد منافع با یکدیگر اختلاف و ناسازگاری داشتند. به نظر میرسد اختلافات قبیله با حکومت، ناشی از اختلاف در ایدئولوژیهاست. «قبیله به پیوندهای خویشاوندی و نژاد ارجحیت میبخشد، در حالی که دولت بر وفاداری همة افراد ساکن در یک قلمروی مشخص اصرار دارد. قبیله بر عوامل فردی و فرهنگی تأکید دارد. دولت غیرشخصی است و بر قرارداد اجتماعی تأکید دارد. قبیله حالت همگن و دولت حالت ناهمگن دارد» (Ibid, p. 37). طبیعی است که تفاوتهای ماهوی فوق، زمینه را برای دامنزدن به اختلافات اساسی فراهم میکند. 4. اپاردیان پیش از تیموریاناپاردیان نیرویی بااهمیت در الوس جغتای بودهاند، بهطوری که سرزمین و سیاست الوس را بههمراه سه قبیلۀ دیگر کنترل میکردند (Manz, 1983, p. 84). بر همین اساس، نخستین رد پای آنان در به حکومت رسیدن امیر قزغن2 مشهود است (یزدی، 1387، ص. 1/253؛ خواندمیر، 1380، ص. 3/384-383). در این زمان خواجه محمد اپاردی، حاکم ناحیة غربی و اولجایتو، رهبر ناحیة شرقی بود (یزدی، 1387، ص. 1/261). پس از کشتهشدن خواجه محمد در سال761ق، فرزندش زندهحشم عنان، حکومت اپاردیان غربی را به دست گرفت (همانجا). زندهحشم خدمات پر فراز و نشیبی را در الوس جغتای ارائه کرده است. عصیان او به سال762ق در برابر حاجی برلاس و تیمور در منابع ثبت شده است (همان، ص. 1/273). امرای هر دو ناحیة اپاردیان در سال 765-764ق با امیرحسین متحد شدند (Kawaguchi, 1988, p. 269). گویا امیرحسین بسیار به اپاردیان شرقی اطمینان داشت؛ زیرا او حکومت قندوز را نیز به اولجایتو تفویض کرده بود (خواندمیر، 1380، ص. 3/416). علاوه بر این تصور میشود اولجایتو حاکم اپاردیان شرقی، نزد تیمور شخصی معتمد شناخته میشد؛ زیرا با مشورت او، تیمور دو تن از اسرای جنگی را آزاد کرد (یزدی، 1387، ص. 1/308). در این مقطع تیمور و امیرحسین متحد بودند. فرهاد نیز جزء امرای اپاردی است که در منابع اشارههای کوتاهی به او شده است. به نظر میرسد او نخستین فردی است که جرقة دشمنی تیمور و امیرحسین را میزند (حافظ ابرو، 1380، ص. 1/350؛ سمرقندی، 1372، ص. 1/354). اولجایتو اپاردی قبل از پیروزی تیمور بر امیرحسین، اتحاد خود را با امیرحسین نادیده گرفته و به تیمور پیوسته بود (خواندمیر، 1380، ص. 3/417-418). این رفتار اولجایتو در نظام سیاسی الوس جغتای پیش از تیمور ریشه داشت. نظام سیاسی الوس جغتای قبل از تیمور، بر گفتمان نظامیمحور با محوریت قبایل استوار بود. این قبایل و در رأس آنان امرای قبایل بودند که تأثیری شگرفی در معادلات سیاسی داشتند. قبایل حاضر در الوس با توجه به نقششان، مناصب نظامی و اداری رفیعی داشتند (Manz, 1983, p. 80) با این حال مشخصة بارز نظام سیاسی الوس، اتحادهای سست و شکننده بود (منز، 1389، ص. 67-69). رهبران قبایل با مشاهدة ظهور مدعی قدرتمندتر، پیمان کنونی خود را بهراحتی زیر پا نهادند و بهسوی مدعی نوظهور شتافتند. این رفتار به جلوگیری از اتلاف منابع انسانی و مالی منجر میشود. علاوه بر آن، این شیوة تضمین بقای قبیله در عرصة سیاسی الوس بود. در کنار این عوامل، ارتقای جایگاه سیاسی امرای قبایل در حکومت آتی الوس جغتای نیز، عنصر مهمی برای آنان محسوب میشد. ترفیع جایگاه سیاسی، امرا را وادار میکرد تا سوی مدعی نیرومندتر-البته از ظن آنان- تمایل پیدا کنند. اپاردیان نیز تافتهای جدا بافته در الوس جغتای نبودند. آنان نیز در همین نظام سیاسی و با همین اسلوب، در صدد افزایش قدرت خود بودند و سعی میکردند منافع خود را با اتکا به نظام سیاسی جاری الوس تأمین کنند. در هر صورت اپاردیان شرقی به رهبری اولجایتو، زودتر از ناحیة دیگر با تیمور متحد شد. گمان میرود همین اقدام در ذهنیت تیمور، برای تفویض اختیارات به رؤسای اپاردیان شرقی بسیار مؤثر باشد. در سال771ق، زندهحشم نیز با ملاحظه قدرت روزافزون تیمور و درک این نکته با تیمور متحد شد که امیرحسین نقطة اتکاشدنی نیست (یزدی، 1387، ص. 1/394). اما اپاردیان غربی با توجه به منش خاص سیاسی رهبر خود، مورد غضب تیمور واقع شدند. رهبر آنها با سیاستهای خود، کار را به جایی رساند که درنهایت موجب انزوایشان در حکومت تیمور شد و درنهایت به گمنامی اپاردیان اندخود و شبرغان در تاریخ انجامید. 5. عوامل انزوای اپاردیان غربی در حکومت تیموریانعوامل متعددی در انزوای اپاردیان غربی تأثیرگذار بودند. در دیدگاه کلی، دو دسته عوامل درونی و بیرونی در این انزوا مدنظرند. منظور از عوامل بیرونی، عللیاند که بروز آنها در اختیار اپاردیان نیست و مخیر بودند با آن جریانها همراهی کنند و یا در مقابل آن جبهه بگیرند. عوامل درونی برعکس عوامل بیرونی، نتیجة رفتار خود اپاردیان بود و مسئولیت مستقیم این عوامل را خود آنها بر عهده داشتند. 1-5. عوامل بیرونی1-1-5. نادیدهگرفتن تغییر محوریت قبایل در عرصة سیاسی الوسهمانگونه که پیش از این گفته شد، نظام سیاسی الوس جغتای بر مبنای گفتمان نظامی و بر محوریت قبایل استوار بود. تیمور خود محصول جامعهای بود که قبیلهگرایی در آن حاکم بود. قبیله باید از اولویتهای او میبود، اما با این حال تیمور تلاش میکرد تا قبیلهگرایی را با سلطنت تلفیق کند. درواقع این سیاست، تمایز تیمور با حکام پیشین الوس بود (Jamaluddin, 1979, p. 349). اما برخلاف ادعای فوق، تلفیق قبیله با منش سلطنتی، بهدلیل تفاوت ایدئولوژی که در قسمتهای بالاتر به آن اشاره شد، امری ناممکن به نظر میرسد؛ زیرا ماهیت این دو متفاوت است. بنابراین تیمور باید روال دیگری را در پیش میگرفت. او بهخوبی دریافته بود که تا وقتی قبایل محوریت داشته باشند، او نیز مانند حکام گذشته مجبور است در چارچوب مطالبات قبایل و چشمانداز ترسیمی آنان قدم بردارد؛ بنابراین سعی کرد به انحای مختلف محوریت قبایل را کمرنگ کند و خود را در کانون عرصة سیاسی الوس قرار دهد. تیمور گفتمان نظامی الوس را تا جای ممکن تقویت کرد، ولی رفتهرفته محوریت را از قبایل به خویشتن تغییر داد. طبیعی است که هر تغییری با مقاومت همراه باشد. نام اپاردیان در بین قبایلی است که در بازة سالهای 776-771ق، شورشهایی را علیه تیمور انجام دادند (kawaguchi, 1988, p. 269). به نظر میرسد اپاردیان جزء نخستین قبایلی بودند که با تغییرات تیمور مخالفت کردند. البته اپاردیان غربی و رهبر آنان زندهحشم، در این امر پیشگام بودند. احتمالاً در این برهه فعالیتهایی از نوع اپاردیان غربی، تلاشهایی نافرجام برای احیای جایگاه از دست رفته است. این نوع مقاومتها تا حدی در برابر تغییر طبیعی است، اما پافشاری بر این مواضع، آیندة سیاسی هر قبیلهای را تحت تأثیر قرار میدهد. نکتة دیگری که دربارة اقدامات زندهحشم وجود دارد، این است که به نظر میرسد حس استقلالطلبی در رهبر اپاردیان غربی وجود داشته است. احتمالاً این مهم، عامل کمتوجهی یا نادیده گرفته شدن دیگر حیطههای سیاسی شد. عرصۀ سیاسی، تکبُعدی نیست، بلکه باید همۀ جوانب سنجیده و اعمال نظر شود. با عنایت به این مهم، به نظر میرسد نادیدهگرفتن نظم سیاسی جدید، مشکل اساسی رهبر اپاردیان غربی را مهیا کرد. ضعف بصیرت سیاسی زندهحشم و تطابقنداشتن با سیاست روز الوس، مشکلات بعدی را برای اپاردیان غربی به ارمغان آورد. پافشاری بر مواضع، آن هم بدون توجه به مقتضیات زمان، تیمور را به تغییر سیاست در قبال آنان وادار کرد. 2-5. عوامل درونیعوامل درونی نیز در کنار عوامل بیرونی، در انزوای سیاسی اپاردیان غربی مؤثر بودهاند. مسئولیت این دسته از عوامل، بهطور مستقیم بر عهدة رؤسای قبیله است. 2-1-5. تأثیرپذیری رهبر اپاردیان غربی از دیگران و اغفال اوتأثیرپذیری زندهحشم از دیگران بهویژه نزدیکانش، عامل درونی دیگری بود که نقش اساسی در انزوای اپاردیان غربی داشت. این امر عامل محاسبات اشتباه و در پی آن، تجزیه و تحلیل نادرست از اوضاع سیاسی الوس و مشکلاتی بود که فرجام آن غیر از انزوای سیاسی نبود. طبق اطلاعات منابع تاریخی،«امیر موسی» نخستین فردی است که در اندیشة استقلالطلبی زندهحشم مؤثر است. او زندهحشم را دعوت کرد تا مقابل تیمور بایستد (حافظ ابرو، 1380، ص. 1/455). منابع تیموری، استقلالطلبی رهبر اپاردیان غربی را برنتافته و او را سرزنش کردهاند (همانجا). به نظر میرسد زندهحشم احساس میکرد با ادعای استقلال، تیمور را مانند حکام ماضی به ورطة استیصال بکشاند. خانزاده ابوالمعالیترمذی3، از دیگر افرادی است که تأثیرات عمیقی در زندهحشم داشت و او را بهسوی مخالفت رهنمون میکرد. تصور میرود اینبار خانزاده با استناد به رؤیایی که در خواب مشاهده کرده است، زندهحشم را ابزاری برای میل به مطامع خود قرار میدهد (یزدی، 1387، ص. 1/412). به نظر میرسد اصرار بر ادامة سیاست خصمآمیز بهوسیلۀ زندهحشم، کمتوجهی و غفلت از وقایع روزمرة الوس و پافشاری بر مواضع را نشان دهد. 2-2-5. تصمیمات زندهحشمزندهحشم در قوریلتای تیمور حضور نیافت و به اصرار او نیز، برای حضور در این مجلس وقعی ننهاد (میرخواند، 1270، ص. 25؛ سمرقندی، 1372، ص. 1/450). او حتی در موضع مخالفت با تیمور، پایش را فراتر نهاد و افرادی از دم تیغ گذراند که قصد پیوستن به او را داشتند (تتوی، 1382، ص. 7/4685). تیمور با وساطت معتمدان خود، از گناه زندهحشم گذشت. برخی پژوهشگران بر آناند که تیمور در اینگونه موارد، مهلتی برای اصلاح روش متمردان قائل میشد(Jamaluddin, 1979, p. 355) . زندهحشم از بخشش تیمور در قبال تمرد نخستینش درس عبرت نگرفت و به تاراج و غارت بلخ دست زد (یزدی، 1387، ص. 1/414-415). اینجا سؤالی به ذهن متبادر میشود: «دلیل بخششهای تیمور در قبال زندهحشم چه بود؟» شاید در نگاه اول، وساطت امرای ملازم و معتمد تیمور در این زمینه، مؤثر بوده است. طبق گفتۀ منابع، او بر مشورت با خردمندان خود اهمیت میداد و بر آن تأکید میکرد (حسینی تربتی، 1342، ص. 4؛ Jamaluddin, 1979, p. 349)، گویا تیمور هنوز از قدرت قبایل واهمه داشته است. از بین بردن محوریت قبایل، امری پیچیده و زمانبر بود؛ بنابراین او در مواجهه با قبایل، جانب احتیاط را رعایت میکرد و تنها براساس مصلحت بر امیران خاطی شمشیر میکشید، گرچه در اینگونه موارد نیز، بر اصل قصاص تأکید داشت (یزدی، 1387، ص. 1/398، 399، 430، 446، 881، 883). مقصود از قصاص این است که ترجیح میداد بهشخصه امرای قبایل مخالف را از میان نبرد، بلکه کشتن امیر خاطی را به شخصی واگذار میکرد که از او کینه داشت و یا آن امیر، نزدیکانش را کشته بود. به همین دلیل اتحاد رهبران قبایل دشوار میشد. بار دیگر در سال773ق، زندهحشم جزء نفراتی بود که طرحی نو درانداخت و نقشة جدیدی ترسیم کرد تا تیمور را به وقت شکار و در موضع قراسمان، گرفتار کند و به حیات او خاتمه دهد، اما تیمور بهنحوی از این امر آگاه شد. تیمور امیرموسی را بهجهت پیوند خویشاوندشان عفو و خانزاده ابوالمعالی را تبعید کرد، اما زندهحشم را در سمرقند زندانی کرد (سمرقندی، 1372، ص. 1/455؛Manz, 1983, p. 97 ). البته برخی اعتقاد دارند که او را در سمرقند کشت (اقبال آشتیانی، 1376، ص. 604). 3-5. پیامدهای کارشکنی مداومبا طغیان اخیر رهبر اپاردیان غربی، حاکمیت سیاست، مسامحه با آنها را کنار گذاشتند و ذهنیت بدبینانهای نسبتبه آنان پیدا کردند. به نظر میرسد فرمانروا به بهانۀ حفظ نظم و بازگرداندن آن به قلمروی خود، که در توجیه، فتوحاتش را نیز میآورد (Manz, 1988, p. 111)، رهبری غیر قبیلهای را برای اپاردیان غربی برگزید و امور حکومت اپاردیان اندخود و شبرغان را به بیان تمور آقبوغا واگذار کرد (یزدی، 1387، ص. 1/421). در اینجا شاهد یک سنتشکنی در رفتار حکومتیم؛ زیرا ریاست بر قبایل، بیشتر موروثی بود (Manz, 1983, p. 86). رهبر اپاردیان غربی پیش از زندهحشم، در دستان پدرش خواجهمحمد بود (خواندمیر، 1380، ص. 3/383-384). این سنت تقریباً در بیشتر قبایل رعایت میشد؛ اما ذهنیت حکمران چنان از اپاردیان غربی مکدر شده بود که این عرف را کنار گذاشت. این در حالی است که زندهحشم برادری داشت که نزد تیمور خدمتگزاری و حکومت بر این گروه از قبیله را به او تفویض میکرد (یزدی، 1387، ص. 1/412). اما او در این مورد خاص ترجیح داد که حکومت فرزندان خواجهمحمد را بر اندخود و شبرغان خاتمه دهد. به هر حال تصمیم او، تبعاتی برای اپاردیان بههمراه داشت، بهطوری که آنان تمامی جایگاههایشان را از دست دادند. توجه به این نکته ضروری است که رهبران قبیله، نقش واسطۀ بین قبیله و حاکمیت را بر عهده داشتند. به بیان واضحتر، آنها بهمثابة فیلتری بین عامة مردم و حکومت محسوب میشدند، مطالبات قبیلة خود را به حاکمیت منتقل میکردند یا از حاکمیت میگرفتند و در مقابل، مطالبات حکومت را به قبایل منتقل میکردند و در جهت مرتفعکردن این مطالبات میکوشیدند. ازنظر تاریخنگاری، انتخاب رهبر غیرقبیلهای برای اپاردیان، موجب شد نام آنان کمتر از قبل در منابع ثبت شود و این آغاز انزوای این گروه در منابع تاریخی است. در بعد سیاسی نیز، آنان بیش از پیش به حاشیه رانده شدند و پیگیری ردپا و نقش آنان در وقایع بعدی تیموریان، دشوارتر است. درنهایت آنان بهوسیلة اتخاذ سیاست همسویی با حاکمیت، گامهای اساسی برای کسب جایگاههای رفیع سیاسی برداشتند و مانند دیگر قبایل، از امتیازات برخوردار شدند و قدرت قبیله را توسعه دادند. 6. مقایسة تطبیقی اپاردیان غربی و شرقی در حکومت تیموراپاردیان شرقی همواره به تیمور وفادار ماندند. آنان همپای دیگر قبایل، فرمانروا را در نیل به اهدافش همراهی و در این راه وفادارانه به او خدمت میکردند. اولجایتو، یکی از امرای اپاردی شرقی است که در منابع به نیکی از او یاد شده است (یزدی، 1387، ص. 1/308). او از امیران وفادار بود. گویا قبل از سال771ق، اولجایتو از امیرحسین روی گردانده و به تیمور پیوسته بود؛ زیرا تقریباً نقش او در کشتهشدن امیرحسین، محرز است (میرخواند، 1380، ص. 3/418-417). برخلاف زندهحشم، اولجایتو در زمرة رؤسای قبایلی است که نهتنها در مجلس قوریلتای تیمور حضور داشت، جزء نخستین کسانی است که با تیمور متحد شد و با مشروعیتبخشی به او، زمینه را برای بیعت دیگران مهیا کرد (یزدی، 1387، ص. 1/402؛ اسماعیلی، 1371، ص. 116). این رفتار زمینهساز ارتقای جایگاه او شد. اولجایتو در این زمان چنان جایگاه رفیعی داشت که میانجیگری او برای بخشش زندهحشم پذیرفته شد (سمرقندی، 1372، ص. 1/451). با مرگ اولجایتو، فرزند او خواجهیوسف، به رهبری اپاردیان شرقی منصوب شد که ارهنگ و ختلان را در اختیار داشتند. در اینجا شاهد تفاوت رفتار تیمور در قبال اپاردیان غربی و شرقی هستیم. تیمور با حصر زندهحشم، رهبر غیر قبیلهای را برای اپاردیان غربی انتخاب کرد، ولی دربارۀ اپاردیان شرقی، به سنت موروثیبودن رهبری قبایل احترام گذاشت و دلیل آن هم، خدمات صادقانة اولجایتو بود. خواجه یوسف نیز مصدر خدمات شایستهای شد؛ برای نمونه او در سال773ق و در جریان لشکرکشی به خوارزم، جزء طلایهداران لشکر تیمور بود (یزدی، 1387، ص. 1/421). این تفویض اختیار، اعتماد به خواجه یوسف را نشان میدهد؛ زیرا باید کسانی در طلایة سپاه باشند که مهارت جنگی بالایی دارند و حاکم به آنها اطمینان دارد. تیمور برای تفویض اختیارات، تابع اصول مشخصی بود؛ به این نحو که او ابتدا فرد مدنظر را در عملیاتهای نظامی محک میزد، سپس در مرحلة بعدی با کسب اعتماد، حکومت یک ناحیه را به آن شخص واگذار میکرد. خواجه یوسف علاوه بر حکومت ارهنگ و ختلان، از طرف تیمور نیز ادارة قندوز و بغلان را بر عهده داشت (همان، 1/607). خواجه یوسف و فرزندش تا زمان مرگ تیمور، وفادارانه به تیمور خدمت کردند و در رکاب او بودند (یزدی، 1387، ص. 2/1252؛ سمرقندی، 1372، ص. 1/1016؛ حافظ ابرو، 1380، ص. 2/961-960). درجة اعتبار و اعتماد به خواجه یوسف به میزانی بود که بههمراه چند امیر دیگر برای انتقال نعش تیمور از اترار تا سمرقند انتخاب شد (یزدی، 1387، ص. 2/1303؛ تتوی، 1382، ص. 7/4986). نقشهایی که اپاردیان شرقی داشتند و تا واپسین لحظات عمر تیمور ادامه داشته است، با ناحیة غربی مقایسهشدنی نیست. در همین راستا، نام اپاردیان غربی کمتر در منابع ثبت شده است و از این لحاظ، دادههای تاریخی کمی نیز دربارۀ آنان وجود دارد. 7. عوامل انزوای اپاردیان شرقی (ارهنگ و ختلان)برای انزوای اپاردیان شرقی نیز مانند ناحیة غربی، دو دستۀ عوامل بیرونی و درونی وجود دارد. 1-7. عوامل بیرونی1-1-7. اوضاع سیاسی الوس بعد از تیمورپس از تیمور بهدلیل فقدان نظام مشخص جانشینی، منازعات به مدت پانزده سال بین شاهزادگان تیموری برقرار بود. نظم سیاسی که او طی سالهای متمادی پیاده کرده بود، بهتدریج از آن سامان رخت بربست. به نظر میرسد در این مقطع تاریخی، تکاپوهای سیاسی قبایل برای احیای نظام سیاسی، پیش از تیمور آغاز شد. همچنین جو سیاسی بسیار رقابتی بین اعقاب تیمور برقرار شدSubtelny, 1988, p. 124) ). در چنین جو پیچیدهای، قبایل در بازگشت به سنن سیاسی پیش از تیمور کوشیدند. فعالیت جنگی الوس جغتای، که مؤسس سلسلۀ آن را به بیرون از قلمرو و الوس کشانده بود، پس از او بازگشت (منز، 1389، ص. 189). آنان اتحاد خود را بهراحتی زیر پا گذاشتند و با مدعی نیرومندتر –ازنظر خودشان- متحد شدند. با رقابت مدعیان، حفظ قدرت سیاسی دوباره دشوار شد (همان، ص. 189-190). البته کار به همینجا ختم نشد و نظام سیاسی تیمور، بهصورت اساسی دگرگون شد و روال سیاسی، چرخشی اساسی داشت. بر اثر تغییرات حاصلشده در نظام سیاسی الوس، اینک این مدعیان حکومت بودند که مجبور بودند مشوقهای متعددی را برای جذب رهبران قبایل در نظر بگیرند. این مشوقها میتوانستند پولی، سرزمینی و یا مالیاتی باشند (Subtelny, 1988, p. 124). اپاردیان شرقی برخلاف دیگر قبایل که در منازعات جانشینی، نام آنها کمتر در منابع ثبت شده است، در این برهة حساس تاریخی نقش مؤثری داشتند. البته باید این نکته را مدنظر داشت که امکان دارد موضعگیری اپاردیان و دیگر رخدادهای تاریخی در این مقطع حساس، به ضرر تیموریان تمام شده و اولین جرقة از هم گسیختگی و زوال تیموریان را نیز در پی داشته باشد. خواجه یوسف، معتمد تیموریان، برای احقاق وصیت تیمور و جانشینی پیرمحمد سوگند یاد کرده بود (یزدی، 1387، ص. 2/1297)؛ اما منابع تصویری خلاف آنچه را که او در گذشته داشت، ترسیم کردهاند. تصور میشود که خواجه یوسف نیز براساس وقایع سیاسی جاری الوس عمل میکرده است. در این مقطع که رهبران قبایل استقلال سیاسیشده داشتند، تجزیه و تحلیل آنان در جهتگیری سیاسیشان بسیار حیاتی بود. خواجه یوسف از بین تمامی مدعیان، خلیلسلطان را برگزید که مدعی حکومت بود. این انتخاب دلایل فراوانی داشت، اما چون در این زمینه اطلاعات چندانی در منابع نیامده است، نمیتوان اظهارنظر قطعی کرد. آنچه مسلم است، وعدههایی است که خلیلسلطان طی نوازشنامهای به خواجه یوسف داده بود. اطلاعاتی از مفاد این نوازشنامه در دست نیست، اما میتوان حدس زد خلیلسلطان وعدههای چشمگیری داده و او مجاب شده است تا دروازة شهر سمرقند را برای فرد دیگری نگشاید (یزدی، 1387، ص. 2/1313؛ خواندمیر، 1380، ص. 2/538). دلیل بعدی این است که خلیلسلطان در این زمان، از دیگر رقبا به سمرقند نزدیکتر بوده است. این مهم نیز خواجه یوسف را به اتحاد با خلیلسلطان سوق میدهد. خلیلسلطان در این زمان در تاشکنت حضور داشت (سمرقندی، 1372، ص. 1/1058). درنهایت خواجه یوسف به این نتیجه رسیده بود که خلیلسلطان بر رقبای دیگر چیره و حاکم بلامنازع الوس میشود، پس به پیشواز او رفت و در لشکرش حضور یافت (تاجالسلمانی، 1393، ص. 180؛ یزدی، 1387، ص. 2/1326؛ سمرقندی، 1372، ص. 2/38). اما رویدادهای بعدی حاکی از انتخاب اشتباه اوست؛ زیرا فرجام ستیزههای جانشینی، سلطنت شاهرخ بود. خواجه یوسف نیز در جریان نبرد خلیلسلطان و پیرمحمد (ولیعهد تیمور) کشته شد (تاجالسلمانی، 1393، ص. 228، 243). خواجهعلی فرزند خواجه یوسف، آخرین امیری است که از اپاردیان شرقی سراغ داریم. او در سال810ق حاکم سالیسرای و متحد شاهرخ بود (سمرقندی، 1372، ص. 2/74). سؤالی که در اینجا مطرح میشود، این است که چرا شاهرخ برای ارهنگ و ختلان، امیری از اپاردیان انتخاب نکرد؟ درواقع شاهرخ نیز مانند پدرش، رهبر غیر قبیلهای را برای اپاردیان غربی برگزید و امور اپاردیان شرقی را به رهبرانی غیر از خودشان واگذار کرد. اپاردیان شرقی هیچگونه تمرد یا طغیانی در برابر شاهرخ نداشتند، بنابراین دلیل این رفتار شاهرخ چه بود؟ به نظر میرسد که باید دلیل تصمیم شاهرخ را در نظام سیاسی جدیدی جستوجو کرد که تلفیقی از نظام سیاسی پیش و پس از تیمور بود. اوضاع سیاسی عصر شاهرخ، تفاوتهایی با گذشته داشت. او علاقهمند به تقسیم قدرت بود (منز، 1393، ص. 42). همچنین مقتضیات زمانی حکومت او ایجاب میکرد که امتیازاتی را برای جلب متحدانشان ارائه کند. یکی از امتیازات مهم، سیورغال بود (Subtelny, 1988, p. 124-125). چنین مینماید که شاهرخ برخلاف پدر، سیورغال بیشتری را برای جذب متحدان به نخبگان سیاسی و نظامی بخشید. ممکن است در راستای همین سیاست، او ارهنگ و ختلان را نیز مانند اندخود و شبرغان به سیورغال بخشیده باشد (سمرقندی، 1372، ص. 2/75،98؛ حافظ ابرو، 1380، ص. 3/193،287؛ خواندمیر، 1380، ص. 3/573). اما منابع از زمان حکومت او کمتر به نام اپاردیان اشاره کردهاند، بنابراین نمیتوان با قطعیت در این باره سخن گفت و تنها با توجه به سیاست کلی شاهرخ، باید سرنوشت اپاردیان شرقی را تصور کرد. 2-1-7. رتأثیر تغییر سیاست شاهرخ در مقایسه با تیمور و انزوای بیش از پیش اپاردیاندورة حکومت شاهرخ، تفاوتهایی با حکومت پدرش دارد. شاید علاوه بر مقتضیات زمانی، منشأ این تفاوتها از تمایز روحیات آن دو نیز ناشی میشود. «شاهرخ هیچ یک از تمایلات اغراقآمیز پدرش را نداشت و لشکرکشیهای نظامیاش را صرفاً به موارد خیلی ضروری محدود میساخت» (منز، 1393، ص. 42). گویا جانشین تیمور، به آرامش و ثبات نسبی علاقه داشت. تیمور با گفتمان خاص خود، توجهش را به بیرون از سرحدات قلمروی خود معطوف کرده بود و پسرش با تمایل به سکون و آرامش سیاسی، تمایلش را به درون سرحدات خود ابراز داشت. عملیاتهای نظامی نیز، بیشتر به درون قلمروی خود و سرکوب شورشها محدود میشد. دورة حکومت او، آرامش نسبی داشت. حال با عنایت به مطالب فوق و تغییر گفتمان و مواضع تیموریان، متوجه میشویم که اپاردیان تا چه اندازه از سیاستهای نوین متأثر شدهاند. همانند دیگر قبایل حاضر در اولوس، بیشترین نقش اپاردیان شرکت در نبردها بوده است. همچنین با سیاست نوین و گفتمان فرهنگمحور این دوره، انزوای اپاردیان شرقی را در عرصة سیاسی نیز میبینیم. 3-1-7. فرسایشیبودن لشکرکشیهای تیمور و نزاعهای جانشینیچنین مینماید که فراوانی لشکرکشیهای تیمور و بهتبع آن تعدد عملیاتهای نظامی، باعث فرسایش نیروهای نظامی الوس جغتای شده باشد. نزاعهای جانشینی نیز مزید بر علت شد. خستگی نیروهای نظامی قبایل که یادگار دورة تیمور و نزاعهای جانشینی بود، سبب شد تا حاکم بعدی نیز بهنحو احسن از نیروی قبایل استفاده نکند. «شاهرخ مجبور بود بین مراکز پراکندة قدرت سلسلهای، ایالتی و محلی توازن ایجاد کند» (منز، 1393، ص. 42). این مهم موجب شد تمرکزش را بیشتر به درون قلمروی خود معطوف کند. در چنین فضای سیاسی، اپاردیان شرقی نیز در کنار قبایل دیگر به انزوا گرویدند. 2-7. عوامل درونی انزوای اپاردیان ارهنگ و ختلان (اپاردیان شرقی)برخلاف اپاردیان اندخود و شبرغان (ناحیة غربی)، نمیتوان عوامل درونی چندانی را برای انزوای اپاردیان شرقی برشمرد. آنان همواره به تیموریان وفادار بوده و صادقانه به آنان خدمت کردهاند. علاوه بر خواجه علی، پسر خواجه یوسف اپاردی، نام خواجه محمود اولجایتو برادر خواجه یوسف نیز در بین امرای خادم شاهرخ در منابع آمده است (حافظ ابرو، 1380، ص. 3/394). با وجود این، رفتار خواجه یوسف بعد از درگذشت تیمور در انزوای اپاردیان شرقی، بیتأثیر نبود؛ بنابراین تدابیر خواجه یوسف، تنها عامل درونی است که از آن برای انزوای این ناحیه نام برده میشود. خواجه یوسف پس از تیمور، برخلاف وصیت او به خلیلسلطان پیوست و در صدد زمینهسازی برای جلوس او بود. وقایع بعدی الوس نشان میدهد این خطای محاسباتی از طرف خواجه یوسف بود. البته نباید این نکته را دور از ذهن داشت که در آن برهه فضای سیاسی چنان غبارآلود بود که تجزیه و تحلیل صحیح را بهغایت دشوار میکرد. در چنین جو سیاسی ملتهبی، تشخیص اینکه کدام مدعی بر دیگر مدعیان فائق خواهد آمد، بسیار سخت است. خواجه یوسف نیز با این گمان که خلیلسلطان تمام مؤلفههای سلطنت را دارد، او را برای اتحاد و نیل به اهداف اپاردیان شرقی برگزید. درنهایت جان خود را در راه خدمت وفادارانه با متحد خویش، از دست داد (سمرقندی، 1372، ص. 2/38). شاید اگر خواجه یوسف به وصیت تیمور دربارة جانشین خود (پیرمحمد) پایبند بود و یا با شاهرخ متحد میشد، اپاردیان شرقی و خودش، سرنوشتی متفاوت را تجربه میکردند؛ اما اصرار و پافشاری او در راه خدمت به خلیلسلطان، سیاهة پرافتخارش را در اذهان تیموریان تاریک کرد، بهنحوی که بعد از فوت او، منابع بسیار اندکی اپاردیان را بررسی کردهاند که این انزوای بیش از پیش اپاردیان شرقی را نشان میدهد. 8. ازدواجهای سیاسی و اپاردیانیکی دیگر از عوامل انزوای اپاردیان، توجهنکردن و بهرهگیری کافی از ازدواج سیاسی است. ازدواج سیاسی در حکم پدیدهای اجتماعی-سیاسی، همواره یکی از راهکارهای مناسب برای کسب منافع و مشروعیت سیاسی، عواید اقتصادی، توﺳﻌﮥ ارضی و ترقی جایگاه اجتماعی در تاریخ ایران بوده است (سورنی و همکاران، 1397، ص. 125). این سنت سیاسی همانند گذشته در زمان تیموریان، ترفند بسیار کارآمدی محسوب میشد. ازدواج سیاسی بهمثابة بازی برد-برد، نقش اساسی در رابطة فیمابین حکومت و قبایل داشته است. قبایل برای نیل به مطامع مالی-سیاسی و فرمانروایان برای مشروعیتبخشی، استیلا، تثبیت و اتحاد هرچه بیشتر در قلمروی حکومتی خود، از این ترفند سود میجستند. طبیعی است که تیموریان بیشتر به اشخاصی لطف و مرحمت کردند که با آنها پیوند سببی یا نسبی داشتند تا اینگونه از آنان در مأموریتها و مناصب مختلف استفاده کنند. همین امر یا به تداوم بقای اپاردیان در عرصة سیاسی الوس جغتای انجامید و یا انزوای آنان را به تأخیر انداخت. با بررسی منابع متعدد، ازدواجهای سیاسی چندانی برای اپاردیان یافت نشد. تنها نمونۀ ذکرشدنی برای اپاردیان غربی، این است که پس از کشتهشدن امیرحسین، تیمور یکی از زنان او را به زندهحشم داد (گروسه، 1368، ص. 679). این ازدواج ثمرة چندانی برای اپاردیان غربی نداشت. آنان بهدلیل ناسازگاری، در همان اوایل حکومت تیموری به انزوا کشیده شدند؛ بنابراین بهسختی میتوان ازدواج سیاسی با تیموریان را برای آنان متصور بود. اپاردیان شرقی نیز بهنحو احسن از این ترفند سیاسی استفاده نکردند. برای مثال ارلاتها4 که از قبایل الوس بودند، با ازدواجهای سیاسی متعدد خود را به تیموریان نزدیک کردند و با ایجاد پیوندهای سببی و نسبی، نقشی ماندگارتری نسبتبه اپاردیان در حکومت تیموریان داشتند (خواندمیر، 1380، ص. 3/388). 9. نتیجهبا بررسی رخدادهای تاریخی متوجه میشویم که اپاردیان به دو ناحیة شرقی و غربی تقسیم شده است. سرنوشت دو ناحیه بهدلیل رفتار رهبران آنها بسیار متفاوت از یکدیگر رقم خورده است. دو دسته از عوامل کلی در انزوای هر دو ناحیه مؤثر بودهاند. یک دسته عوامل بیرونی که وقوع آنها در اختیار اپاردیان نبود و آنان تنها با اتخاذ تدابیر مناسب، از این عوامل برای ترفیع موقع سیاسی خود نهایت استفاده را میبردند. دستۀ دیگر، عوامل درونی است که مسئولیت مستقیم آنها بر عهدة اپاردیان و رهبر آنان بوده است. از عوامل بیرونی انزوای اپاردیان غربی به نادیدهگرفتن تغییر محوریت قبایل در عرصة سیاسی الوس و درک نادرست از فضای سیاسی وقت الوس نام برده میشود. در عوامل درونی نیز، تمردهای پی در پی رهبر این ناحیه در قبال تیمور، تأثیرپذیری رهبر اپاردیان غربی از دیگران و پافشاری بر مواضع غلطی که از حس استقلالطلبی آنان نشئت میگرفت، موجب شد آنان زمام امور را در زمان تیمور از دست بدهند. تیمور رهبر غیر قبیلهای را برای آنان برگزید و انزوای آنان با این تصمیم، شدت بیشتری گرفت. اما اپاردیان شرقی برخلاف اپاردیان غربی، وفادارانه به تیمور خدمت کردند و جایگاههای رفیع سیاسی را نیز در این راه به دست آوردند. به نظر میرسد بینش سیاسی اپاردیان شرقی، منعطفتر از همتایان غربی بود. به همین سبب نام آنان به نیکی در منابع ثبت شده است، ولی نمیتوان تنها بر این اساس مدعی شد که اپاردیان شرقی در حیات سیاسی خود، بهتر از همتایان غربی خود بودند، اما آنان نسبتبه اپاردیان غربی، قبیلۀ مطیعتری بودند. با مرگ تیمور و وقوع ستیزههای جانشینی، فضای سیاسی الوس نیز دچار التهاب شد و گفتمان خاص تیمور در ورطة نابودی قرار گرفت. رهبر اپاردیان شرقی نیز در این فضای پیچیدة سیاسی، دچار اشتباه محاسباتی در انتخاب مدعی برتر حکومت شد و این آغاز انزوای آنان بود. در انزوای اپاردیان شرقی، عوامل بیرونی بسیار پررنگتر از عوامل درونی بودند. از عوامل بیرونی که به انزوای آنان منجر شد، به اوضاع سیاسی الوس بعد از تیمور، روحیات شاهرخ، تفاوتهای حکومت او با تیمور، فرسایشیبودن لشکرکشیهای تیمور و نزاعهای جانشینی اشاره میشود. با اندکی تأمل متوجه میشویم که اپاردیان شرقی، قربانی رخدادهایی شدند که تقصیر چندانی در وقوع آنها نداشتند و مجموعة پیشامدها نیز سبب منزویشدن آنها شد. برخلاف ناحیة شرقی، مقصر انزوای اپاردیان غربی، عملکرد خودشان بود. آنها نیز میتوانستند با اتخاذ تدابیر سنجیدهتر از خوان سیاسی متنعم شوند که در الوس جغتای گسترده شده بود. اما گمان میرود حس استقلالطلبی آنان، نیرومندتر از همتایان شرقی خودشان بود و همین امر سبب نادیدهگرفتن دیگر زوایای سیاسی شد و درنهایت به گمنامشدن آنان در منابع انجامید. پینوشتها
| ||
مراجع | ||
اتلس قریههای افغانستان (1353). ادارۀ مرکز احصائیۀ صدارت عظمی.
اسماعیلی، علی (1371). تیمور فاتح: چهرة جنگ و خون. شقایق.
اقبال آشتیانی، عباس (1376). تاریخ مغول و اوایل ایام تیموری. نامک.
اماناللهی بهاروند، سکندر (1360). کوچنشینی در ایران. بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
تاجالسلمانی (1393). تاریخنامه (شمسالحسن) (اکبر صبوری، مصحح). بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
تتوی، قاضی احمد (1382). تاریخ الفی، آصفخان قزوینی (غلامرضا طباطبایی مجد، مصحح). علمی و فرهنگی.
حافظ ابرو، عبدالله بن لطفالله (1380). زبدهالتواریخ (کمال سیدجوادی، مصحح) نشر طبع و نشر.
حسینی تربتی، ابوطالب (1342). تزوکات تیموری. کتابفروشی اسدی.
خواندمیر، غیاثالدین بن همامالدین (1380). تاریخ حبیبالسیر (زیر نظر محمد دبیرسیاقی، با مقدمة جلالالدین همایی). خیام.
روملو، حسن (1349). احسن التواریخ (به اهتمام عبدالحسین نوایی). بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
ساریجلو، علیرضا، و بهرامنژاد، محسن (1399). نقش گروه قرااوناس در تعاملات سیاسی و نظامی حکومت تیموریان. پژوهشهای تاریخی، 12(1)، 59-75.
ستوده، منوچهر (1385). نامنامۀ ایلات و عشایر و طوایف (ایران تاریخی و فرهنگی) (با همکاری خورشید مؤمنی). مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی.
سمرقندی، کمالالدین عبدالرزاق (1372). مطلع سعدین و مجمع بحرین (عبدالحسین نوایی، مصحح). پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
سورنی، برومند، پورمحمدی املشی، نصراله، عادلفر، باقرعلی، و بهرامنژاد، محسن (1397). ازدواجهای سیاسی: از آمدن تیموریان تا ظهور صفویان (علتها و پیامدها). پژوهشهای تاریخی، 10(3)، 125-145.
شامی، نظامالدین (1363). ظفرنامه: تاریخ فتوحات امیرتیمور گورکانى، ماجرای خونینترین قتلعام شهرهای ایران (با مقدمه و کوشش پناهی سمنانی). بامداد.
عظیمی، جلایر (1393). دربارۀ منشأ اپردی: اپردی قبیله، اپردی قریه.
فکرت، محمدآصف (1385). اشتب-البیره. در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی. مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی.
گروسه، رنه (1368). امپراطوری صحرانوردان (عبدالحسین میکده، مترجم). علمی و فرهنگی. (اثر اصلی منتشر شده در 1939).
گولد، جولیوس، و کولب، ویلیام (1376). فرهنگ علوم اجتماعی (باقر پرهام و همکاران، مترجم). مازیار. (اثر اصلی منتشر شده در 1964).
منز، بئاتریس فوربز (1393). ایران عصر تیموری (قدرت، سیاست و مذهب) (اکبر صبوری، مترجم). بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه. (اثر اصلی منتشر شده در 2007).
منز، بئاتریس فوربس (1389). برآمدن و فرمانروایی تیمور (تاریخ ایران و آسیای مرکزی در سدههای هشتم و نهم هجری) (منصور صفتگل، مترجم). رسا. (اثر اصلی منتشر شده در 1989).
میرخواند، محمد بن خاوندشاه (1270ق). روضه الصفا. بینا.
نطنزی، معینالدین (1383). منتخبالتواریخ معینی (به اهتمام پروین استخری). اساطیر.
همدانی، خواجه رشیدالدین فضلاله (1373). جامعالتواریخ، (محمد روشن و مصطفی موسوی، مصحح). امیرکبیر.
یزدی، شرفالدین علی (1387) ظفرنامه (عبدالقادر هاشمی، مترجم؛ سعید میرمحمدصادق و عبدالحسین نوایی، محقق). کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شوراى اسلامى (اثر اصلی منتشر شده در 804ق).
References Adamec, L. W. (1972). Historical and Political Gazetteer of the Afghanistan. Mazar-i-Sharif and North-Central Afghanistan. akademische drucku. verlagsanstaltgraz. 10.2458/azu_afghan_ds351_a19_1972_v1 Atlas of Afghan Villages (1974). Kabul: Directorate of Statistics Center of the Supreme Chancellery. [In Persian]. Azimi, J. (2013). About the origin of Apardi: Apardi tribe, Apardi village. https://www.academia.edu/11851272 [In Persian]. Esmaili, A. (1992). Timur Fatih: The Face of War and Blood. Shaghayegh Publication. [In Persian]. Fikrat, M. A. (2015). Eshtab-Al-Bira. In Great Islamic Encyclopedia (Vol. 9). The Center for the Great Islamic Encyclopedia. [In Persian]. Gould, J., & Kolb, W. (1995). Culture of Social Sciences (B. Parham and others, Trans.). Maziar. Publications. (Orginal work published in 1964). [In Persian]. Gregory, R. J. (2003). Tribes and Tribal: Origin, Use, and Future of the Concept. Studies of Tribes and Tribal, 1(1), 1-5. https://doi.org/10.1080/0972639X.2003.11886479 Grosse, R. (1984). Empire of Nomads. (A. H. Meikadeh, Trans.). Scientific and Cultura Publication. (Orginal work published in 1939). [In Persian]. Hamedani, R. F. (1994). Jame al-Tawarikh. M. Roshan & M. Mousavi. (Eds). Amirkabir Publication. [In Persian]. Hosseini Torbati, A. T. (1963). Tezukat-e Taimuri. Ketabforooshi-e Asadi. [In Persian]. Iqbal Ashtiani, A. (1997). Mongol history and early Timurid times. Namak Publication. [In Persian]. Jamaluddin, S. (1979). The Growth of Timur’s Authority and His Relations with Nobility. Indian History Congress, 40, 349-367. http://www.jstor.org/stable/44141975 Kawaguchi, T. (1988). Timur and Chaghatai Amirs. Oriental Studies, 38, 269-305. https://doi.org/10.5356/orient1960.38.135 Khwandmir, Gh H. (2001). Tarikh-e Habib-al-Seyar (under the supervision of Mohammad Dabirsiyaghi, with an introduction by Jalal-al-Din Homaei). Khayyam Publication. [In Persian]. Landa, I. (2017). Türaqai Güregen (d. 1296–7) and His Lineage: History of a Cross-Asia Journey. Asiatische Studien Études Asiatiques, 71(4), 1189–1211. https://doi.org/10.1515/asia-2017-0011 Manz, B. F. (1983). The Ulus Chaghatai before and after Temur's rise to power: The transformation from tribal confederation to army of conquest. Central Asiatic Journal, 27(1/2), 79-100. http://www.jstor.org/stable/41927390 Manz, B. F. (1988). Tamerlane and the Symbolism of Sovereignty. Iranian Studies, 21(1-2), 105–122. 10.1080/00210868808701711 Manz, B. F. (2010). The rise and rule of Tamerlan (History of Iran and Central Asia in the 8th and 9th Centuries of the Hijri) (M. Sefatgol, Trans.). Rasa Publication. (Orginal work published in 1989). [In Persian]. Manz, B. F. (2013). Power, politics and religion in Timurid Iran (A. Sabouri, Trans.). Parseh Book Translation and Publishing Company. (Orginal work published in 2007). [In Persian]. Mirkhwand, M. Kh. (1853). Rouzat al-Safa. n.p. Natanzi, M. (2004). Montakhab al-Tawarikh Moini. P. Estakhri. (Ed). Asatir Publication. [In Persian]. Potter, L. G. (1994). Sufis and Sultans in Post‐Mongol Iran. Iran Studies, 27(1-4), 77-102. https://doi.org/10.1080/00210869408701821’ Romelu, H. (1970). Ahsan al-Tawarikh. A. H. Navaei. (Ed). Book Translation and Publishing Company. [In Persian]. Samarqandi, K A. R. (1993). Majma'-e Sa'dain va Majma' Bahrain. A. H. Navaei. (Ed). Institute of Humanities and Cultural Studies. [In Persian]. Sarijloo, A., & Bahramnejad, M. (2019). The Role of the Qara'unas Group in Political and Military Interactions with the Timurid Government. Historical Research, 12(1), 59-75. 0.22108/JHR.2020.120523.1891 [In Persian]. Shami, N. (1984). Zafarnameh: History of the conquests of Amirtimur Gorkani, the story of the bloodiest massacre of Iranian cities (with an introduction and effort by Panahi Semnani). Bamdad Publication. [In Persian]. Sotoudeh, M. (2006). The Name of Ilat and Nomads and Tribes (Historical and Cultural Iran) (with the collaboration of Kh. Momeni). The Center for the Great Islamic Encyclopedia. [In Persian]. Subtelny, M. E. (1988). Centralizing Reform and its Opponents in the Late Timurid Period. Iranian Studies, 21(1-2), 123-151. https://doi.org/10.1080/00210868808701712 Subtelny, M. E. (2010). Tamerlane and his descendants: from paladins to patrons. The new Cambridge history of islam, 3, 169-200. https://doi.org/10.1017/CHOL9780521850315.007 Sureni, B., Pourmohammadi Amlashi, N., Adelfar, B. A., & Bahramnejad, M. (2017). Political marriages: from the arrival of the Timurids to the rise of the Safavids (causes and consequences). Historical Research, 10(3), 125-145. 10.22108/JHR.2018.105653.1184 [In Persian]. Tapper, R. (2009). Tribe and State in Iran and Afghanistan: An Update. Études rurales, (2), 33-46. https://doi.org/10.4000/etudesrurales.10461 Tatavi, Gh. A. (2012). Tarikh-e Alfi, Asif Khan Qazvini (corrected by Gh. Tabatabai Majd). Scientific and Cultural Publication. [In Persian]. Uljaeva, S., Isroilov, B., Toshev, B., Botirova, K., & Raxmonov, B. (2002). The Posts and Ranks Concerning to a Local and Religious Administration. International Journal of Psychosocial Rehabilitation, 24(1), 507-514. https://doi.org/10.37200/IJPR/V24SP1/PR201184 Yazdi, Sh. A. (2008). Zafarnameh (A. Q. Hashemi, Trans. researched by S. Mir Mohammad Sadegh & A. H. Navaei). Library, Museum and Document Center of the Islamic Council. [In Persian]. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 434 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 208 |