تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,649 |
تعداد مقالات | 13,393 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,185,378 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,069,114 |
کاربست الگوی وینی و داربلنه در واکاوی تأثیر قرآن بر مثنوی معنوی از دیدگاه ترجمۀ پسا استعماری | ||
متن شناسی ادب فارسی | ||
مقاله 4، دوره 16، شماره 2 - شماره پیاپی 62، تیر 1403، صفحه 39-56 اصل مقاله (1.46 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2024.138884.2280 | ||
نویسندگان | ||
مجتبی کردی1؛ مرتضی زارع برمی* 2 | ||
1دانشآموختۀ کارشناسی ارشد مترجمی زبان عربی، دانشکدۀ علوم انسانی، دانشگاه دامغان، دامغان، ایران | ||
2استادیار گروه مترجمی زبان عربی، دانشکدۀ علوم انسانی، دانشگاه دامغان، دامغان، ایران | ||
چکیده | ||
ترجمهپژوهان نظریههای گوناگونی برای نشاندادن ماهیت ترجمه پروراندهاند. یکی از آنها رویکرد پسا استعماری آدمخوارانه (کانیبالیستی) است. ماجرا از این قرار است که بومیان برزیلی، در مراسمی آیینی، کشیش پرتغالی (نماد استعمار) را میخورند. بعدها از این واقعه با عنوان بیانیۀ آدمخواری رونمایی شد و خوردن گوشت و خون طرف مقابل در چرخشی استعاری به هضم و جذب دستاوردهای استعمارگر برای تقویت و رشد مستعمره تبدیل شد. بهمنظور واکاوی تأثیر قرآن بر مثنوی معنوی از دیدگاه ترجمۀ پسا استعماری، الگوی وینی و داربلنه مدنظر قرار گرفت؛ زیرا نظریههای پسا استعماری، اغلب رویکرد توصیفی دارند و ضروری است که با رویکردهای الگومحور و تحلیلی ادغام شوند. الگوی وینی و داربلنه ناظر به دو استراتژی ترجمۀ مستقیم و غیرمستقیم در مطالعات زبانشناسی و ترجمه است. نتایج پژوهش نشان میدهد که مثنوی معنوی از دیدگاه پسا استعماری، شکلی از ترجمۀ قرآن است؛ انگیزۀ مولوی در استفاده از آیات قرآن، افزونبر مانایی اشعارش، ساختن آرمانشهر ادبیات فارسی است تا بدینوسیله جایگاه زبان و ادبیات فارسی را به سطح فرهنگهای برتر دنیا برساند؛ و سرانجام اینکه مولوی با وجود استفادة متناوب از راهبردهای ترجمۀ مستقیم و غیرمستقیم در انتقال آیات قرآن به مثنوی معنوی، نسبت به بهرهگیری از برخی روشها نظیر قرضگرفتن، مدولاسیون و تعادل علاقۀ بیشتری نشان داده است. | ||
کلیدواژهها | ||
زبانشناسی و ترجمه؛ قرآن کریم؛ مثنوی معنوی؛ دیدگاههای پسا استعماری؛ الگوی وینی و داربلنه | ||
اصل مقاله | ||
ـ مقدمه پیوندهای آشکار و نهان مثنوی معنوی با قرآن بر سه وجه است: وجه نخست، اثرپذیری صورت و ساختار مثنوی از قرآن است که صاحبنظران مثنویپژوه از جمله استاد بدیعالزمان فروزانفر به آن تصریح دارند و این مسئله چندان آشکار است که هرکسی با این دو کتاب، اولی اعجازین، وحیانی، آسمانی و قدسی، و دومی الهامی، زمینی، قدسیمآب و معجزهآسا، انس و در آنها تأمل داشته باشد، بهآسانی حقیقت مذکور را درمییابد. مراد از این وجه از ارتباط و پیوند ساختاری، همان غیرخطی، حجمی شکل بودن و معنادرمعنا آوردن هر دو اثر است. بهبیان دیگر، سبک و ساختار تودرتو و خوشهای و بهظاهر گسستهنما و در باطن پیوستۀ مثنوی، متأثر از صورت، شیوه، زبان و بیان قرآن است؛ وجه دوم، دیدگاهها، اندیشهها و برداشتهای مولوی دربارۀ قرآن است؛ برای مثال، وی قرآن را وحیانی، تحریفناپذیر و دارای ظاهر و باطن میداند؛ وجه سوم از پیوند قرآن و مثنوی، مرتبط با نفوذ الفاظ و معانی آیات و عبارتهای قرآن در ابیات مثنوی است؛ ظهور قرآن در مثنوی به پنج شکل است: الف) تضمین؛ ب) برگرفتن؛ پ) اقتباس؛ ت) الهام گرفتن؛ ث) اشاره داشتن (خرمشاهی و مختاری، 1398، ص. 14-9). علامه جعفری بر آن است که مولوی در مثنوی به ۲۱۴۲ آیه و ۷۵۶ حدیث پرداخته است (جعفری، 1382، ص. 25-24). مبانی و روشهای ارتباط بین قرآن و مثنوی معنوی، یادآور راهبردهایی است که امروزه آنها را در مطالعات ترجمه ذیل مبدأمحوری و مقصدمحوری طبقهبندی میکنند؛ با این حال، یک تفاوت عمده بین مثنوی معنوی مولوی با سایر آثار ترجمهشده وجود دارد و آن اینکه اولویت مولوی برخلاف سایر مترجمها، انتقال متن مبدأ به زبان مقصد نیست؛ بلکه اولویت وی انتقال فرهنگ و زبان قرآن به زبان و ادبیات فارسی است؛ در واقع، مولوی نه مترجم قرآن که مترجم فرهنگ و زبان قرآن است. بهمنظور تحلیل این مقوله در پژوهش حاضر از دیدگاههای پسا استعماری در مطالعات ترجمه استفاده شده است؛ زیرا کاربست زبان حاکم در زبان و ادبیات کشورهای مستعمره از دیدگاه پسا استعماری قابل بحث و بررسی است. مستعمره، جذب قدرت استعمارگر به درون خود را هدف قرار داد تا بدینوسیله نیرویی تازه در خود ایجاد کند. خوردن گوشت و نوشیدن خون بیگانه در این مراسم آیینی از روی احترام و پذیرش اهمیت و برتری اوست و در این میان، نفی و انکار بیگانه مطرح نیست. ملت مستعمره با این نگاه، جایگاه فرودستی را با فرادستی عوض کرده و همانند فرهنگ برتر به قدرت و شکوه میرسد. در این نگاه، فرهنگ فرادست نیست که به فرهنگ فرودست چیزی میدهد؛ بلکه این مستعمره است که فرهنگ برتر را کاملاً میفشارد و شیرهاش را میمکد. بنابر نظریۀ همنوعخوارانه در فرایند ترجمه متن مبدأ بلعیده میشود تا متن مقصد تقویت شود. اگر از همین منظر به مثنوی معنوی نگریسته شود، علت تأثیر شگرف قرآن بر آن یا سعی وافر مولوی در استفاده از قرآن بهمنظور سرودن ابیات مثنوی آشکار خواهد شد. دیدگاههای پسا استعماری رویکرد توصیفی دارند؛ بنابراین ضروری است که آنها را با الگوهای تحلیلی تلفیق کرد. از مجموع الگوهای تحلیلی مطالعات ترجمه، الگوی وینی و داربلنه انتخاب شد؛ زیرا این الگو ناظر به گزینشهای مبدأمحور و مقصدمحور مترجم است. وینی و داربلنه به توصیف هفت شیوه در مطالعۀ ترجمه پرداختهاند که ممکن است در سطح واژگانی، آرایش جمله و پیام عمل کنند. از مجموع این هفت شیوه، سه راهبرد قرضگرفتن، گرتهبرداری و ترجمۀ لفظبهلفظ مرتبط با ترجمۀ مستقیم یا مبدأمحور و چهار راهبرد ابدال، مدولاسیون، تعادل و اقتباس مرتبط با ترجمۀ غیرمستقیم یا مقصدمحور هستند. وینی و داربلنه هرکدام از این شیوهها را با مثالهای زیادی به زبان فرانسه و انگلیسی همراه ساختهاند و شاید یکی از دلایل کارایی الگوی یادشده، کثرت مثالها، دقت علمی و واضحبودن شرح آنهاست. مسئله پژوهش حاضر، بازگشت به سرچشمههای قرآنی مثنوی معنوی است تا از دیدگاه مطالعات پسا استعماری در ترجمه و بر مبنای رویکرد تحلیلی وینی و داربلنه، فرایند انتقال آیات قرآن به هر شش دفتر مثنوی معنوی واکاوی و تحلیل گردد. پژوهش حاضر با سه سؤال مواجه است: 1) چگونه میتوان از دیدگاه پسا استعماری، مثنوی معنوی را بهعنوان شکلی از ترجمۀ قرآن دانست؟ 2) چگونه میتوان از دیدگاه مطالعات پسا استعماری، انگیزۀ مولوی را برای پیوند دادن مثنوی معنوی با قرآن توضیح داد؟ 3) چگونه میتوان بر اساس الگوی وینی و داربلنه، راهبردهای مولوی در انتقال آیات قرآن به مثنوی معنوی را از دیدگاه ترجمۀ پسا استعماری توضیح داد؟ در پاسخ به سه سؤال پژوهش، سه فرضیه مطرح است: 1) ترجمه از دیدگاه آثار و نظریههای پسا استعماری، مانند برداشتن بقایای متقیان و پارسایان از سرزمینی و درنشاندن دوبارۀ آنها در سرزمینی دیگر است. با این توضیح، مثنوی معنوی، شکلی از ترجمۀ قرآن بهمعنای جابهجایی آیات و عبارتهای متن مبدأ به زبان فارسی است؛ 2) ترجمه بهعنوان یک استعاره در آثار پسا استعماری، واژهای است که میتوان آن را با انتقال خون به جسم نیازمند خون مرتبط دانست. این انتقال، در تقویت قوای مترجم و امکان بازآفرینی متن مبدأ در مقصد مؤثر است. ترجمه در این مفهوم به دیالوگ نزدیک میشود؛ بنابراین مترجم همزمان خوانندهای توانمند و مترجم، مؤلفی خلاق خواهد بود که میتواند متن مبدأ را در پیکرۀ متن مقصد جذب کرده و فرصت ریشه دواندن و شروع یک زندگی تازه را به آن (= متن مبدأ) دهد؛ 3) تضمین، برگرفتن، اقتباس، الهام و اشاره در زمرۀ راهبردهای مشهور شاعر در انتقال آیات و عبارتهای قرآن کریم به مثنوی معنوی هستند. راهبردهای مذکور، یادآور اصطلاحاتی نظیر مبدأمحوری و مقصدمحوری مترجم در مطالعات ترجمه است. الگوی وینی و داربلنه به این دلیل که ناظر به دو شیوۀ ترجمۀ مستقیم و غیرمستقیم است، میتواند ضمن بهروزرسانی راهبردهای یادشده، تحلیل جامعی از تأثیر قرآن بر مثنوی معنوی در چهارچوب دیدگاههای پسا استعماری ارائه دهد. 1ـ1 پیشینۀ پژوهش الف) پیشینۀ نظری: میل شدید به استفاده از زبان استعاری در ادبیات پسا استعمار بیانگر این امر است که منتقدان آن را پدیدۀ ادبی جدیدی در نظر میگیرند که هنوز برای آن واژگان مناسبی ندارند و نمیدانند که چگونه باید دربارۀ آن بهصراحت صحبت کنند (تیماکزکو، 1397، ص. 39). روزگاری در قرن شانزدهم جایی که امروزه برزیل نام دارد، اعضای قبیلۀ توپینامبا[1] یک کشیش کاتولیک را خوردند. این عمل در پرتغال و اسپانیا وحشت فراوانی ایجاد کرد. واژۀ Cannibalism (آدمخواری) در سال 1796م. بهمعنای «کسی که گوشت انسان میخورد» در فرهنگ لغت آکسفورد[2] ثبت و از آن پس وارد زبانهای اروپایی شد (باسنت و تریودی، 1397، ص. 12-11). آدمخوار اهل بحث و جدل (Polemicist) بود (از ریشۀ یونانی Polemos، بهمعنای منازعه یا مبارزه)؛ اما او یک «گردآورنده» (Anthologist) نیز بود: او تنها دشمنانی را میبلعید که در نظرش قوی بودند، تا از مغز استخوان و پروتئین آنها برای تقویت و بازسازی نیروهای طبیعی خود استفاده کند (de Campos, 198, p. 44). آدمخواری در نهایت، منجر به احترام گذاشتن به قدرت کسی میشود که انسان دوست دارد آن قدرت را با قدرت خود ترکیب کند تا به نیرویی قوی برای زندگی دست یابد. آدمخواری با بریدن و پیوندزدن، خون و مغز استخوان فردی را با فرد دیگر عجین میکند (ویرا، 1397، ص. 75). گوته[3] معتقد است که فرد تنها با تملیک گنجینۀ دیگران میتواند آثار بزرگ خلق کند، همانند دیدگاه پاوند مبنی بر اینکه شاعران بزرگ تمام چیزهایی را که از پیشینیان و معاصران خود میتوانند درخواست کنند یا قرض بگیرند یا بربایند، انباشته کرده و در بالای این کوه، نور خود را روشن میکنند (de Campos, 1981, p. 74). ب) پیشینۀ تجربی: جستجو در بانکهای اطلاعاتی نشان داد که تلفیق الگوی وینی و داربلنه با دیدگاههای پسا استعماری در مطالعات ترجمه بهمنظور واکاوی تأثیر قرآن بر مثنوی معنوی، ایدهای جدید است. با این همه، فرهنگوارههای تأثیر قرآن بر مثنوی معنوی: محمدی وایقانی (1388)، خرمشاهی و مختاری (1398)؛ کاربست دیدگاههای پسا استعماری در تحلیل ترجمه: ایزک شیریان (1391)، تائبی و حیدری (1394)، زند و همکاران (1400)؛ و کاربست الگوی وینی و داربلنه در آثار پژوهشی مرتبط با مطالعات ترجمه: نیازی و همکاران (1398)، کمالی (1399)، شهبازی و پارساییپور (1399)، غفاری و همکاران (1400) سابق بر این، مورد توجه بوده است. 1ـ2 روش پژوهش وینی و داربلنه[4] تجزیه و تحلیل سبکشناختی مقابلهای بین زبانهای فرانسه و انگلیسی را انجام دادند. آنها در این دو زبان به متنها پرداختند و تفاوت بین این دو زبان را مدنظر قرار دادند و استراتژیها و رویههای ترجمهای متفاوت را مشخص کردهاند. بعضی اوقات، این اصطلاحها در نوشتن مطالبی راجع به ترجمه با هم اشتباه میشوند. استراتژی در مفهوم تکنیکی، جهتگیری کلی مترجم است (به طرف ترجمۀ آزاد یا تحتاللفظی، به طرف متن مقصد یا متن مبدأ، به طرف بومیسازی یا بیگانهسازی)، در صورتی که رویه، تکنیک یا روشی خاص است که مترجم در جای خاصی در یک متن از آن بهره میجوید (برای مثال، قرضگرفتن یک واژه از زبان مبدأ، افزودن توضیح یا آوردن پانویس در متن مقصد) (ماندی، 1394، ص. 106). دو استراتژی مدنظر وینی و داربلنه عبارتاند از ترجمۀ مستقیم[5] و ترجمۀ ناموازی یا غیرمستقیم[6] (Vinay & Darbelnet, 2004, p. 128-137). این دو استراتژی دارای هفت رویه هستند که از این میان، سه رویه متعلق به ترجمۀ مستقیم و چهار رویه متعلق به ترجمۀ غیرمستقیم است: الف) رویههای ترجمۀ مستقیم:
2) گرتهبرداری[8]: یک نوع خاص از قرضگرفتن است که بر اساس آن، ساخت زبان مبدأ با ترجمۀ لفظبهلفظ به زبان مقصد منتقل میشود؛ برای مثال، گرتهبرداری فرانسوی «Science-fiction» (علمی-تخیلی) برای زبان انگلیسی (Ibid, 1995, p. 32-33; Ibid, 2004, p. 129-130). 3) ترجمۀ لفظبهلفظ: وینی و داربلنه آن را بین زبانهای همخانواده و همفرهنگ متداول میدانند. متن مبدأ به زبان انگلیسی: «I Left my spectacles on the table downstairs»؛ متن مقصد به زبان فرانسوی: «J’ai laisse mes lunettes sur la table en bas» (عینکم را روی میز طبقۀ پایین گذاشتم) (Ibid, 1995, p. 33-35; Ibid, 2004, p. 130-132). ب) رویههای ترجمۀ غیرمستقیم: 4) ابدال[9]: منظور از آن، تغییر یا جابهجایی دستوری عناصر زبان است، بدون آنکه معنای آنها تغییر اساسی یابد (برای مثال، تبدیل یا ترجمۀ اسم به فعل) (ماندی، 1394، ص. 108). وینی و داربلنه از ابدال بهعنوان متداولترین تغییر ساختاری در ترجمه نام بردهاند ( Vinay & Darbelnet, 1995, p. 94). آنها دستکم ده مقولۀ مختلف را در این زمینه فهرست کردهاند، از جمله ابدال فعل به اسم: «They have pioneered به They have been the first» (آنها پیشگام بودهاند به آنها اولین بودهاند) و ابدال قید به فعل: «He will soon be back به He will hurry to be back» (او به زودی برمیگردد به او برای بازگشت عجله خواهد کرد). 5) مدولاسیون[10]: باعث تغییر در معناشناسی و زاویه دید زبان مبدأ میشود (ماندی، 1394، ص. 109). وینی و داربلنه اهمیت زیادی به مدولاسیون در مقام «سنگ محکی برای یک مترجم خوب» میدهند، در صورتی که جابهجایی «صرفاً نشاندهندۀ تسلط بسیار خوب بر زبان مقصد است» (Vinay & Darbelnet, 1995, p. 246). مدولاسیون انواعی دارد، از جمله: انتزاعی(Abstract) <> عینی (Concrete)؛ برای مثال: «She can do no other به She cannot act differemly» (او نمیتواند کار دیگری انجام دهد به او نمیتواند متفاوت عمل کند)؛ خاص (Particular) <> عام (General)، برای مثال: «Give a pint of blood به Give a little blood» (یک واحد خون بده به کمی خون بده)؛ توضیحی (explicative) یا معلول (Effect) <> علت (Cause)، برای مثال: «You’re quite a stranger به We don’t see you anymore» (تو کاملاً غریبه هستی به ما دیگر تو را نمیبینیم)؛ کل (Whole) <> جزء (Part)، برای مثال: «He shut the door in my face به He shut the door in my nose» (در را به روی صورتم بست به در را به روی بینیام بست)؛ وارونهسازی عبارتها[11]، برای مثال: « You can have itبه I’ll give it to you» (میتوانی آن را داشته باشی به من آن را به شما میدهم)؛ منفیسازی متضاد[12]، برای مثال: «It does not seem unusual به It is very normal» (غیرعادی بهنظر نمیرسد به خیلی عادی است)؛ بازنگری فواصل و محدودیتها در مکان و زمان، برای مثال: «No parking between signs به Limit of parking» (پارک بین تابلوها ممنوع به محدودیت پارکینگ)؛ تغییر نماد[13]، شامل استعارههای ثابت و جدید، برای مثال: زبان فرانسه «LA moutarde lui monte au nez [The mustard rose up his nose]» به زبان انگلیسی «He saw red [He became very angry]» (خردل به بینی او میرود [خردل بینی او را بالا برد] به قرمز دید [او بهشدت عصبانی شد]) (Ibid, p. 246-255)؛ بنابراین مدولاسیون طیف گستردهای از پدیدهها را دربرمیگیرد. افزون بر اینها فرایندی از مدولاسیونها وجود دارد که تبدیل به عبارت ثابت میشوند (ماندی، 1394: 111). مثال وینی و داربلنه در ارتباط با این موضوع، عبارتی فرانسوی است: «Vous l’avez èchappè belle [lit. you have escaped beautifully] به You’ve had a narrow escape» (خیلی خوب از آن فرار کردی [به زیبایی فرار کردی] به شما یک فرار ظریف داشتی ( (Vinay & Darbelnet, 1995, p. 254. 6) تعادل[14]: برای اشاره به مواردی است که زبانها یک موقعیت یکسان را با ساختار یا سبک متفاوت توصیف میکنند. تعادل بهویژه در ترجمۀ اصطلاحات و ضربالمثلها مفید است؛ برای مثال: «Comme une chien dans un jeu de quilles [lit. like a dog in a game of skittles]» را میتوان بهصورت «Like a bull in a china shop» (مثل یک سگ در بازی بولینگ [مثل یک سگ در بازی اسکیت] به مثل گاو نر در مغازۀ چینیفروشی) ترجمه کرد (Ibid, 1995, p. 38-39; Ibid, 2004, p. 134). 7) اقتباس[15]: منظور از آن، تغییر ارجاع فرهنگی مبدأ در مقصد است، زمانی که عنصر فرهنگی مبدأ در فرهنگ مقصد وجود نداشته باشد؛ برای مثال، وینی و داربلنه چنین پیشنهاد میکنند که معنی ضمنی یک ارجاع به بازی کریکت در متن انگلیسی را به بهترین وجه میتوان با ارجاع به تور دو فرانس در زبان فرانسه ترجمه کرد (Ibid, 1995, p. 39-40; Ibid, 2004, p. 134-136). راهحل آنها هرچند میتواند برای برخی از کاربردهای اصطلاحی قابل استفاده باشد، عقلایی بهنظر نمیرسد و عادلانه هم نیست که کریکت را در عبارتی مثل «That isn’t cricket» یا «A sleepy Wednesday morning county match at lords [cricket ground in london]» به پیست دوچرخهسواری تغییر دهیم (ماندی، 1394، ص. 112-111). 2ـ بحث ترجمه همواره برای استقرار، تثبیت و تداوم برتری بعضی فرهنگها بر بعضی دیگر یا مطرح ساختن فرهنگهای جدید در دایرۀ فرهنگهای قدرتمند به هر شکلی مورد استفاده قرار گرفته است؛ بنابراین طبیعی است که ترجمه در مرکز رویارویی فرهنگهای مسلط با فرهنگهای پیرامونی یا به حاشیه راندهشده، قرار داشته باشد. اگر از همین چشمانداز به موضوع پژوهش حاضر نگریسته شود و نیز آگاهی فزاینده از مناسبتهای نابرابر قدرت که در انتقال متون از فرهنگی به فرهنگ دیگر مؤثرند در نظر گرفته شود، موقعیتی شکل خواهد گرفت که صاحبنظران در چهارچوب آن میتوانند تاریخ ترجمه و عملکرد معاصرش را بر مبنای ایدههای جدید از نو واکاوی کنند؛ برای مثال، آدمخواری که زمانی مهمترین فعل حرام از نگاه مسیحی اروپایی بود، در مطالعات ترجمه مورد توجه قرار گرفت و دیدگاههای نظریهپردازان استعارۀ آدمخواری بهصورت مستقل یا در تلفیق با سایر الگوها به تحلیل انواع ترجمه راه یافت. 2ـ1 قرضگرفتن قرضگرفتن مولوی از قرآن در مثنوی معنوی شامل دو گروه حفظ و دستکاری است. رویۀ حفظ اجازه میدهد که عنصر زبان مبدأ بدون ترجمه و دستکاری وارد زبان مقصد شود (Pedersen, 2005, p. 4). یعنی زبان مقصد میتواند ساختار آوایی خود را بر اساس وامهایی که از دیگر زبانها گرفته، توسعه دهد (ماندی، 1394، ص. 107) و از دستکاری آنها پرهیز کند. مکتب دستکاری نقطۀ مقابل حفظ است و بر پایة این اعتقاد مطرح شده است که ترجمه، پیوسته با مقداری دستکاری متن مبدأ برای رسیدن به هدفی خاص همراه است (شاتلورت و کاوی، 1385، ص. 163). 2ـ1ـ1 حفظ قرضگرفتن مولوی از قرآن با رویۀ حفظ، دارای دو سطح واژگانی و ورای سطح واژگانی است. سطح واژگانی: ﴿فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ﴾ (هود، 112)، «پس همانگونه که فرمان یافتهای ایستادگی کن» (انصاریان، 1391). «مانع آید از سخنهای مهم/ انبیا بردند امرِ فَاسْتَقِمْ» (مولوی، 1395، د 3، ص. 415). شاعر عبارت ﴿فَاسْتَقِمْ﴾ را بدون دستکاری در آوانویسی از قرآن قرض گرفته است؛ ورای سطح واژگانی: ﴿وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ (نجم، 5، 39)، «و اینکه برای انسان جز آنچه تلاش کرده [هیچ نصیب و بهرهای] نیست» (انصاریان، 1391). «چون نکرد آن کار، مزدش هست لا/ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى؟» (مولوی، 1395، د 4، ص. 592). شاعر بخش اصلی آیه را بدون تغییر در آوانگاری و بهعنوان مصراع دوم بیت از قرآن وام گرفته است. 2ـ1ـ2 دستکاری رویۀ دستکاری بنابر ویژگیهایی که دارد، کاربست روشهایی نظیر حذف، کاهش، افزایش، تغییر مقولۀ دستوری و نیز تغییر زاویۀ دید را در عناصر قرض گرفتهشده ممکن میسازد. بر اساس این رویه است که انتخابهای شاعر در چگونگی و نوع قرضگرفتن از قرآن متنوع خواهد شد. 2ـ1ـ2ـ1 حذف فرایند حذف، زمانی امکان طرح مییابد که ما از طریق واحدهای حاضر در بافت، نتوانیم بهتعبیر واحد یا واحدهای از قلم افتاده برسیم (صفوی، 1399، ص. 244). ﴿یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ﴾ (تحریم، 8)، «در آن روزی که خدا پیامبر و کسانی که با او ایمان آوردهاند، خوار نمیکند، نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان شتابان حرکت میکند» (انصاریان، 1391). «یومَ لا یُخزی النَّبیَّ راست دان/ نُور یَسعی بَین اَیدیهِم بخوان» (مولوی، 1395، د 4، ص. 521). شاعر از آیۀ هشتم سورۀ تحریم دو عبارت را قرض گرفته است؛ وی از عبارت اول، واژۀ ﴿اللَّه﴾ و از عبارت دوم واژۀ ﴿هُمْ﴾ را حذف کرده که رسیدن بهتعبیر آنها از طریق سایر واحدهای بیت ممکن نیست. 2ـ1ـ2ـ2 کاهش کاهش از قلمانداختن و نادیدهگرفتن بخشهایی از یک واژه و نیز واحد یا واحدهایی از جمله است که بر پایۀ واحدهای حاضر امکان تعبیر مییابند (صفوی، 1399، ص. 140). کاهش حرف: ﴿اَلْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ﴾ (نور، 26)، «زنان پلید برای مردان پلید» (انصاریان، 1391). «اَلْخَبِیثَاتُ الْخَبِیثِین حکمت است/ زشت را هم زشت جُفت و بابت است» (مولوی، 1395، د 1، ص. 161). فقدان حرف «لام» در عبارت قرض گرفتهشده بهگونهای است که معنای آن از مصراع دوم بیت بهوضوح قابل درک و دریافت است؛ بنابراین در اینجا با کاهش و نه حذف در قرضگرفتن مواجه هستیم؛ کاهش واژه: ﴿اِعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ﴾ (حدید، 20)، «بدانید که زندگی دنیا[یی که دارندهاش از ایمان و عمل تهی است،] فقط بازی است» (انصاریان، 1391). «نی شنیدی أَنَّمَا الدُّنْیَا لَعِب/ باد دادی رخت و گشتی مُرتَعِب؟» (مولوی، 1395، د 6، ص. 826). بافت آیه و نیز بیت بهگونهای است که واژۀ ﴿الْحَیَاة﴾ با وجود نادیده گرفتهشدن، از نظر مفهومی قابل درک است. در توضیح باید افزود که زندگی بارزترین مظهر دنیاست و بدون آن، دریافتن دنیا ممکن نیست. 2ـ1ـ2ـ3 افزایش افزایش در متن قرض گرفتهشده با هدف خردپروری و شفافسازی، سعی بر آشکار ساختن مطلبی دارد که ظاهراً در متن مبدأ پنهان مانده است. این افزایش را میتوان از منظر متن مبدأ، تهی یا پوچ نامید؛ بنابراین افزایش در متن قرضی بهصورت همزمان با شفافسازی مثبت و منفی همراه است؛ یعنی شاید افزایش یا تفسیر، وضوح بیشتری به متن وام گرفتهشده دهد؛ اما بهنوبۀ خود میتواند سبک و مسائل گفتمانی و معنایی آن را تحریف کند (برمان، 1431ق، ص. 79). با این حال، وامگیری در متون منظوم، ضرورتهای خاص بهخود را دارد؛ برای مثال، گاهی شاعر عنصر قرضی را در متن مقصد بهلحاظ کمی افزایش میدهد تا روایتی بدیع را با کمک آن مطرح سازد و این گسترش متنی بهدلیل مهارت وی در فن شاعری با تأثیر منفی بر متن وام گرفتهشده و نیز مخاطبان همراه نمیگردد. ﴿حَتَّى إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا﴾ (یوسف، 110)، «[پیامبران، مردم را به خدا خواندند و مردم هم حق را منکر شدند] تا زمانی که پیامبران [از ایمان آوردن اکثر مردم] مأیوس شدند و گمان کردند که به آنان [از سوی مردم در وعده یاری و حمایت] دروغ گفته شده است. [ناگهان] یاری ما به پیامبران رسید» (انصاریان، 1391). «جَاءَهُمْ بَعد التَّشَکُک نَصْرُنَا/ تَرکشان گو، بر درخت جان برآ» (مولوی، 1395، د 3، ص. 392). عبارت «بَعد التَّشَکُک» در آیه وجود ندارد؛ اما مفهوم آن از متن مبدأ فهمیده میشود. مولوی نیز بر همین اساس، یک بخش از آیه را وام گرفته و برای اشاره به بخش دیگر، عبارت «بَعد التَّشَکُک» را انتخاب کرده و آن را بر متن قرضی افزوده است. 2ـ1ـ2ـ4 تغییر مقولۀ دستوری اگر تغییر مقولۀ دستوری واژگان زبان مبدأ در چهارچوب همان زبان صورت پذیرد با ترجمۀ مستقیم بهشیوۀ قرضگرفتن یا معادلگزینی درونزبانی مواجه هستیم. ﴿قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ (حجر، 36)، «گفت: پروردگارا! پس مرا تا روزی که [همگان] برانگیخته میشوند، مهلت ده» (انصاریان، 1391). «همچو ابلیسی که میگفت: ای سلام/ رَبِّ أَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ القیام» (مولوی، 1395، د 2، 201). تلفیق دو روش قرضگرفتن و تغییر مقولۀ دستوری که منجر به تغییر اساسی در معنای متن اصلی نشود، شیوهای بدیع در ترجمۀ مستقیم است که شاعر آن را در مصراع دوم بیت فوق به نمایش گذارده است. دربارۀ شیوۀ دوم باید توضیح دارد که مولوی واژۀ ﴿یُبْعَثُونَ﴾ را در چهارچوب ابدال درونزبانی فعل به اسم، به «القیام» تغییر داده است. 2ـ1ـ2ـ5 تغییر زاویۀ دید اگر تغییر زاویۀ دید یا مدولاسیون عناصر زبان مبدأ در چهارچوب زبان اصلی صورت پذیرد با ترجمۀ مستقیم یا مدولاسیون درونزبانی مواجه هستیم که زیرمجموعۀ قرضگرفتن است و منجر به ترجمۀ غیرمستقیم نمیشود. ﴿وَإِنْ کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ﴾ (إبراهیم، 46)، «و هرچند که از نیرنگشان کوهها از جا کنده شود» (انصاریان، 1391). «کرد وصفِ مکرهاشان ذوالجلال/ لِتَزُولَ مِنْهُ اَقلالُ الْجِبَال» (مولوی، 1395، د 1، ص. 64). شاعر زاویۀ دید متن مبدأ را با روش قرضگرفتن همراه با دستکاری از ﴿الْجِبَال﴾ به «اَقلالُ الْجِبَال» تغییر داده است. در این روش، جزئینگری مترجم، جایگزین کلینگری متن اصلی شده است. بهعبارت دیگر، در اینجا با مدولاسیون درونزبانی کل به جزء مواجه هستیم. 2ـ2 گرتهبرداری گرتهبرداری، گردهبرداری یا ترجمۀ قرضی، نوعی وامگیری است که در آن سازههای واژگان همنشین وام گرفته شده در زبان وامگیرنده، یکبهیک ترجمه و برای هریک معادلی برگزیده میشود. ﴿یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ (فتح، 10)، «قدرت خدا بالاتر از همه قدرتهاست» (انصاریان، 1391). «منتهای دستها دست خداست/ بحر بیشک منتهای سیلهاست» (مولوی، 1395، د 4، ص. 615). شاعر با استفاده از روش گرتهبرداری، اصطلاح ﴿یَدُ اللَّه﴾ را به «دست خدا» ترجمه کرده است. در اینجا اگر دامنۀ گرتهبرداری را از ترجمۀ عبارتهای اصطلاحی به ترجمۀ لفظبهلفظ توسعه دهیم، برگردان عبارت ﴿فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ به «منتهای دستها» نیز نوعی از گرتهبرداری است. 2ـ3 ترجمۀ لفظبهلفظ مقصود از ترجمۀ لفظبهلفظ «انتقال معانی واژههای زبان مبدأ به زبان مقصد است؛ البته در صورت و قالبی مشابه صورت و قالب زبان مبدأ» (قلیزاده، 1380، ص. 22). ﴿إِنِّی أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ﴾ (یوسف، 43)، «پیدرپی در خواب میبینم که هفت گاو لاغر، هفت گاو فربه را میخورند» (انصاریان، 1391). «هفت گاوِ فربهِ بس پروری/ خوردشان آن هفت گاوِ لاغری» (مولوی، 1395، د 5، ص. 678). شاعر با روش لغوی یا لفظبهلفظ ﴿سَبْعَ بَقَرَات﴾ را به «هفت گاو»؛ ﴿سِمَان﴾ را به «فربه بس پروری»؛ ﴿یَأْکُلُهُنَّ﴾ را به «خوردشان»؛ ﴿سَبْعٌ عِجَاف﴾ را به «آن هفت گاو لاغری» ترجمه کرده است. توضیح وینی و داربلنه در ارتباط با ترجمه لفظبهلفظ یادآور ترجمۀ تحتاللفظی است. به این معنا که آنها در قالب یک عنوان به موضوعی اشاره کردهاند که شامل دو مقولۀ جدا از یکدیگر است؛ زیرا دستور زبان ترجمۀ تحتاللفظی بیش از ترجمۀ لفظبهلفظ با معیارهای زبان مقصد همخوانی دارد. برای مثال، «حذف و اضافه در آن (= تحتاللفظی) از لفظبهلفظ بیشتر است و این امر در راستای نزدیک شدن به الگوهای بیانی زبان مقصد رخ میدهد» (جواهری، 1395: 38). ﴿لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ﴾ (شعراء: 49). «که مسلماً دستها و پاهای شما را یکی از راست و یکی از چپ قطع خواهم کرد، و یقیناً همه شما را به دار خواهم آویخت» (انصاریان، 1391). «که ببُرّم دست و پاتان از خِلاف/ پس درآویزم، ندارمتان مُعاف» (مولوی، 1395، د 3، ص. 380). تصمیم شاعر در ترجمۀ صورت جمع ﴿أَیْدِی﴾ به مفرد، یعنی «دست» و حذف ضمیر ﴿کُمْ﴾ از ترجمۀ ﴿أَیْدِیَکُمْ﴾ در کنار حذف معنای تأکیدی از فعل ﴿لَأُقَطِّعَنَّ﴾ باعث شده است که روش وی از انتقال لفظبهلفظ معنای آیۀ مذکور به تحتاللفظی دگرگون شود. روش مولوی در سرودن مصراع دوم معنایی است؛ «ترجمۀ معنایی یا محتوایی اغلب خوشخوانتر از ترجمههای لفظبهلفظ و تحتاللفظی است» (جواهری، 1395، ص. 40). 2ـ4 ابدال عنوان مذکور به جابهجایی یا تغییر مقولههای دستوری واژگان در ترجمۀ بینازبانی اشاره دارد؛ به این معنا که مترجم یک مقولۀ دستوری/ واژگانی از زبان مبدأ را بدون آنکه معنای این مقوله تحت تأثیر تغییرات معنایی چشمگیری واقع شود با مقولهای متفاوت از زبان مقصد جایگزین میکند. این نکته در ابدال بهعنوان روش ترجمۀ غیرمستقیم نیاز به توضیح دارد؛ براین اساس که واژۀ زبان مقصد ممکن است خود، واژهای وام گرفتهشده از زبان مبدأ باشد؛ ولی پس از وام گرفته شدن با چهارچوب قواعد دستوری زبان مقصد سازگار شده و همانند سایر واژگان این زبان در زنجیرۀ کلامی منظور گردد. 2ـ4ـ1 فعل به اسم منظور از ابدال غیرمستقیم فعل به اسم، جابهجایی صورت فعلی به اسمی در فرایند ترجمۀ بینازبانی است؛ در این فرایند فعل زبان مبدأ جای خود را به اسمی از زبان مقصد میدهد. ﴿کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى/ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى﴾ (علق، 7-6)، «اینچنین نیست [که انسان سپاسگزار باشد] مسلماً انسان سرکشی میکند. برای اینکه خود را بینیاز میپندارد» (انصاریان، 1391). «ز آنکه انسان در غِنا طاغی شود/ همچو پیل خواببین یاغی شود» (مولوی، 1395، د 3، ص. 472). شاعر در چهارچوب ابدال فعل به اسم، ﴿اسْتَغْنَى﴾ را به «غنا» ترجمه کرده است. 2ـ4ـ2 وجه فعل وجه فعل یا سویۀ دستوری فعل، نشان دهندۀ رویکرد و نگرش گوینده نسبت به فعل است. ﴿قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾ (کهف، 109)، «بگو: اگر دریا برای [نوشتن] کلمات پروردگارم [که مخلوقات او هستند] مرکب شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد یقیناً دریا پایان مییابد» (انصاریان، 1391). «اول و آخر نشانش کس نداد/ گفت لَوْ کَانَ له الْبَحْرُ مِدَاد» (مولوی، 1395، د 2، ص. 304). شاعر در چهارچوب ابدال وجه فعل امری به اخباری، ﴿قُلْ﴾ را به «گفت» ترجمه کرده است. 2ـ4ـ3 شمار دستوری مفهوم شمارش احتمالاً از این نظر همگانی است که به آسانی برای همۀ مردم قابل فهم است و در ساخت واژگانی همۀ زبانها وجود دارد (Baker, 2011, p. 96). ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ (توبة، 28). «جز این نیست که مشرکان پلیدند» (انصاریان، 1391). «چون نجس خواندهست کافر را خدا/ آن نجاست نیست در ظاهر ورا» (مولوی، 1395، د 3، ص. 394). شاعر در چهارچوب ابدال شمار دستوری جمع به مفرد، ﴿الْمُشْرِکُون﴾ را به «کافر» ترجمه کرده است. 2ـ5 مدولاسیون این اصطلاح به معنای تغییر زاویۀ دید یا نحوۀ تفکر دربارۀ یک موضوع خاص است. زاویۀ دید، نمایشدهندۀ شیوهای است که نویسنده با کمک آن، داستان خود را به خواننده ارائه میدهد. مطالعۀ اشعار مثنوی نشان داد که شاعر گاهی تغییر زاویۀ دید یا نحوۀ روایت را با استفاده از عناصر زبان مبدأ به سرانجام رسانده است، یعنی وی اقدام به ترجمۀ درونزبانی داشته است. رویکرد دوم مدولاسیون در مثنوی معنوی بینازبانی است، یعنی مولوی متن مبدأ را به زبان فارسی ترجمه کرده و در فرایند ترجمه زاویۀ دید یا نحوۀ روایت متن اصلی را تغییر داده است. 2ـ5ـ1 انتزاعی به عینی در این شیوه، واژۀ زبان مبدأ که حامل معنایی انتزاعی است در زبان مقصد به یک واژۀ با معنای عینی ترجمه میشود. ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ﴾ (أعراف، 117)، «و به موسی وحی کردیم: عصایت را بینداز ناگهان آنچه را جادوگران به دروغ بافته بودند به سرعت بلعید» (انصاریان، 1391). «صد هزاران نیزۀ فرعون را/ درشکست از موسیِ با یک عصا» (مولوی، 1395، د 1، ص. 48). شاعر در چهارچوب مدولاسیون انتزاعی به عینی، واژۀ ﴿یَأْفِکُونَ﴾ را به «صد هزاران نیزه» تغییر داده و بدینوسیله چشمانداز تازهای آفریده است. «أَفک» بهمعنای «دروغگفتن» است (آذرنوش، 1389، ص. 13). 2ـ5ـ2 عینی به انتزاعی بر مبنای این روش، عنصر عینی زبان مبدأ به یک عنصر انتزاعی در زبان مقصد ترجمه میشود. ﴿الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ﴾ (أعراف، 157). «رسول و پیامبر ناخوانده درس» (انصاریان، 1391). «صد هزاران دفتر اشعار بود/ پیش حرف اُمیاش، آن عار بود» (مولوی، 1395، د 1، 48). شاعر در چهارچوب مدولاسیون عینی به انتزاعی، عبارت ﴿الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ﴾ را به «حرف اُمیاش» تغییر داده است. متن مقصد در مقایسه با متن مبدأ از یک مفهوم بهکلی انتزاعی برخوردار است؛ زیرا با حواس پنچگانۀ انسان درک نمیشود. 2ـ5ـ3 عام به خاص در مدولاسیون عام به خاص، واژۀ زبان مبدأ از نظر معنایی و مصداقی بر واژۀ زبان مقصد احاطه دارد؛ عام عبارت است از واژهای که شامل همۀ مصادیق معنای خود میشود و خاص بر واژهای اطلاق میشود که شامل همۀ مصادیق مرتبط با معنای خود نمیشود. ﴿فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ (بقرة، 24)، «بنابراین از آتشی که هیزمش مردم و سنگهایند، بپرهیزید» (انصاریان، 1391). «هیزم دوزخ تن است و کم کُنَش/ ور برُوید هیزمی، رَو برکَنَش» (مولوی، 1395، د 5، ص. 684). شاعر در چهارچوب مدولاسیون عام به خاص، واژۀ ﴿وَقُود﴾ را به «هیزم» ترجمه کرده است. «وَقُود» بهمعنای «سوخت برای برافروختن آتش» است (معلوف، 1387، ص. 2/2212)؛ بنابراین «وَقُود» در مقایسه با «هیزم» واژهای عام است. 2ـ5ـ4 خاص به عام در این شیوه، واژۀ خاص زبان مبدأ به واژهای عام در زبان مقصد ترجمه میشود. ﴿وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ﴾ (بقرة، 57)، «و بر شما گزانگبین و بلدرچین نازل کردیم؛ [و گفتیم:] از خوراکیهای پاک و پاکیزهای که روزیِ شما قرار دادهایم بخورید» (انصاریان، 1391). «مائده از آسمان در میرسید/ بیصداع و بیفروخت و بیخرید» (مولوی، 1395، د 1، ص. 32). شاعر در چهارچوب مدولاسیون خاص به عام، واژگان ﴿الْمَنَّ وَالسَّلْوَى﴾ را به «مائده» ترجمه کرده است. «مائده» بهمعنای طعام و نیز سفرهای است که بر آن طعام میگذارند (قیم، 1384، ص. 901)؛ بنابراین ﴿الْمَنَّ وَالسَّلْوَى﴾ در مقایسه با «مائده» واژگانی خاص هستند. 2ـ5ـ5 علت به معلول بر مبنای این روش، معلولِ علت، جای علت را در متن مقصد میگیرد و بدینوسیله زاویۀ دید متن اصلی در فرایند ترجمه دگرگون میشود. ﴿اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا﴾ (یوسف، 93)، «این پیراهنم را ببرید، و روی صورت پدرم بیندازید، او بینا میشود» (انصاریان، 1391). «بو، دوای چشم باشد نورساز/ شد ز بویی دیدۀ یعقوب باز» (مولوی، 1395، د 1، ص. 99). پیراهن یوسف(ع) علت رایحه است؛ بنابراین شاعر در چهارچوب مدولاسیون علت به معلول، واژۀ ﴿قَمِیص﴾ را به «بو» ترجمه کرده است. در توضیح باید افزود که در سلسلهمراتب علتها و معلولها تغییر علت به معلول و معلول به علت منطقی است؛ برای مثال، رایحه معلول پیراهن یوسف(ع) است و این رایحه در بیت فوق از معلول به علت بینایی یعقوب(ع) تغییر ماهیت داده است. 2ـ5ـ6 کل به جزء در این شیوه، واژۀ زبان مبدأ به بخشی از نمودهای خود ترجمه میشود. یعنی واژۀ مقصد، تنها نمایندۀ بخشی از نمودهای واژۀ اصلی است. ﴿وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُوراً﴾ (فرقان، 53)، «و اوست که دو دریا را به هم آمیخت، این خوشطعم و گوارا، و این شور و تلخ است، و میان آن دو مانع و حایل و سدّی نفوذناپذیر و استوار قرار داد [تا به هم مخلوط نشوند.]» (انصاریان، 1391). «تا نیامیزد، بدین دو بانگِ دور/ قطرهای از بحرِ خوش با بحرِ شور» (مولوی، 1395، د 3، ص. 478). شاعر در چهارچوب مدولاسیون کل به جزء، واژۀ ﴿الْبَحْرَیْنِ﴾ را به «قطرهای از بحرِ ... با بحرِ» تغییر داده است. 2ـ5ـ7 جزء به کل در این روش، ترجمه یا معادل واژۀ مبدأ با تصمیم مترجم، نمودهای بیشتری از اصل خود مییابد. ﴿وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾ (أنعام، 32)، «و زندگی دنیا [بدون ایمان و عمل صالح] بازی و سرگرمی است» (انصاریان، 1391). «گفت دنیا لعب و لهو است و شما/ کودکید و راست فرماید خدا» (مولوی، 1395، د 1، ص. 155). شاعر در چهارچوب مدولاسیون جزء به کل، عبارت ﴿الْحَیَاةُ الدُّنْیَا﴾ را پس از حذف واژۀ ﴿الْحَیَاة﴾ به «دنیا» ترجمه کرده و نمودهای آن را با این تصمیم به حداکثر رسانده است. 2ـ5ـ8 وارونهسازی در این شیوه، ارکان اصلی متن مبدأ نظیر فاعل، جای خود را به عناصر دیگری میدهند. ﴿وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾ (بقرة، 50)، «و [یاد کنید] هنگامی که دریا را برای شما شکافتیم، پس شما را نجات دادیم و فرعونیان را در حالی که میدیدید، غرق کردیم» (انصاریان، 1391). «موسیی، فرعون را با رودِ نیل/ میکُشَد، با لشکر و جمع ثقیل» (مولوی، 1395، د 1، ص. 73). موسی(ع) و قوم او، بر اساس متن آیه، نظارهگر غرق شدن فرعون در نیل بودند؛ با این همه، شاعر در چهارچوب مدولاسیون وارونهسازی، فاعل فعل ﴿أَغْرَقْنَا﴾ را از خداوند متعال به موسی(ع) تغییر داده است. 2ـ5ـ9 منفیسازی متضاد بر مبنای این روش، عبارتهای زبان مبدأ با ترجمۀ خود از نظر مثبت یا منفی بودن، تقابل پیدا میکنند. ﴿وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ﴾ (ص، 26)، «و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف میکند» (انصاریان، 1391). «با هوا و آرزو کم باش دوست/ چون یُضِلُّک عَنْ سَبِیلِ اللَّه اوست» (مولوی، 1395، د 1، ص. 138). شاعر در چهارچوب مدولاسیون منفیسازی متضاد، عبارت ﴿لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى﴾ را با حذف عنصر نهی و حفظ ضمنی معنای جمله، به عبارت «با هوا و آرزو کم باش دوست» ترجمه کرده است. 2ـ5ـ10 بازنگری فاصلهها و محدودیتها مترجم بر مبنای این روش، فاصلهها و محدودیتهای زمانی و مکانی ذکرشده در متن مبدأ را مورد بازنگری قرار میدهد. ﴿رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ﴾ (نساء، 158). «خدا او را بهسوی خود بالا برد» (انصاریان، 1391). «پهلوی عیسی نشینم بعد از این/ بر فرازِ آسمانِ چارمین» (مولوی، 1395، د 1، ص. 52). شاعر در چهارچوب مدولاسیون بازنگری فاصلهها و محدودیتها اقدام به تعیین دقیق مکان عیسی(ع) کرده و بر همین اساس حدود مکانی مندرج در عبارت ﴿رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ﴾ را به «عیسی ... بر فراز آسمان چارمین» تغییر داده است. 2ـ5ـ11 تغییر نماد در این شیوه، عنصر نمادین زبان مبدأ به مترادف نمادین خود در زبان مقصد ترجمه میشود. یک واژه یا شکل، زمانی نمادین تلقی میشود که بر چیزی بیش از معنای آشکار خود دلالت کند (یونگ و همکاران، 1377، ص. 22). ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ﴾ (بقرة، 36)، «پس شیطان، هر دو را از [طریق] آن درخت لغزانید و آنان را از آنچه در آن بودند [چه مقام و مرتبه معنوی، و چه منزلت و جایگاه ظاهری] بیرون کرد» (انصاریان، 1391). «اینچنین تلبیس با بابات کرد/ آدمی را این سیه رُخ مات کرد» (مولوی، 1395، د 2، ص. 184). شاعر در چهارچوب مدولاسیون بر مبنای تغییر نماد، واژة ﴿الشَّیْطَان﴾ را به «سیه رخ» ترجمه کرده است. 2ـ5ـ12 ابزار به نتیجه در این شیوه، محصول با تصمیم مترجم جایگزین مواد اولیه میشود. ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ (سبأ، 10)، «و آهن را برای او نرم کردیم» (انصاریان، 1391). «با سلیمان پای در دریا بنه/ تا چو داوود آب سازد صد زره» (مولوی، 1395، د 2، ص. 312). شاعر در چهارچوب مدولاسیون ابزار به نتیجه، واژۀ ﴿الْحَدِیدَ﴾ را به «زره» تغییر داده است؛ زره نتیجۀ کار بر آهن آبشده، گداخته و نرمگشته است. 2ـ6 تعادل قرآن کریم از جمله مصادر اصلی و اصیل ضربالمثلهای مثنوی معنوی است. دربارۀ علت استفادۀ شاعران و نویسندگان از مثل و رواج آن از سوی مردم در کتاب مجمع الأمثال چنین آمده است: «چهار صنعت در مثل جمع میشود که در دیگر انواع سخن بدینحد نیست: ایجاز لفظ، استواری و صلابت معنی، حسن تشبیه و جودت کنایه که این نهایت بلاغت است» (میدانی، 1391ق، ص. 6). ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى﴾ (أنفال، 17)، «[ای پیامبر!] هنگامی که بهسوی دشمنان تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی؛ بلکه خدا پرتاب کرد [تا آنان را هلاک کند]» (انصاریان، 1391). «گر بپرّانیم تیر، آن نی ز ماست/ ما کمان و تیراندازش خداست» (مولوی، 1395، د 1، 51). شاعر با الگوبرداری از آیۀ 17 سورۀ انفال، بیتی سروده که ضربالمثل شده و منظور از آن ﴿فَعَّالٌ لِمَا یُرِیدُ﴾ (بروج، 16) است. یعنی خداوند «آنچه را بخواهد [بیآنکه بازدارندهای در برابرش باشد] انجام میدهد» (انصاریان، 1391). 2ـ7 اقتباس اقتباس بهعنوان یک روش رادیکال، در الگوی وینی و داربلنه شناخته میشود. در چهارچوب این روش، مترجم میتواند عنصر فرهنگی متن مبدأ را از ترجمه حذف کرده و بهجای آن، عنصری متفاوت از زبان مقصد را انتخاب کند. ﴿أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ (یونس، 62)، «آگاه باشید! یقیناً دوستان خدا نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند» (انصاریان، 1391). «هر که از خورشید باشد پشتگرم/ سخت رُو باشد، نه بیم او را، نه شرم» (مولوی، 1395، د 3، ص. 470). شاعر با استفاده از روش اقتباس، واژۀ ﴿اللَّه﴾ را در ترجمه به «خورشید» تغییر داده است. 3ـ نتیجهگیری از دیدگاه پسا استعماری، مثنوی معنوی شکلی از ترجمۀ قرآن است؛ زیرا ترجمه بهمعنای انتقال چیزی بهجای دیگر است، این موضوع از دیدگاه ترجمۀ پسا استعماری، همانند انتقال و جابهجایی استخوانها و بقایای قدیسان است. در این مفهوم، نوشتار پسا استعمار نوعی ترجمه تصور میشود که در آن (بهیقین با تشریفات و شکوه فراوان) بقایای محترم و مقدس (اسطورهای، دینی، تاریخی و ادبی) از یک عبادتگاه مقدس به مکانی که همانند مکان مبدأ مهم، امن، قدرتمند و مقدس است منتقل میشود؛ زیرا در این مکان قرار است که آیین مذکور حفظ شود، ریشه بدواند و حیات جدیدی بهدست آورد. نام مکان مبدأ در پژوهش حاضر، قرآن کریم و نام مکان مقصد، مثنوی معنوی است. اگر از همین منظر به اشعار مولوی در مثنوی بنگریم، بر ما آشکار میشود که اثر یادشده در واقع، ترجمۀ منظوم و تفسیر عرفانی قرآن کریم به زبان فارسی است. از دیدگاه مطالعات پسا استعماری، مولوی برای پیونددادن مثنوی معنوی با قرآن از انگیزۀ لازم برخوردار بوده است؛ زیرا وی بر اساس محتوای اشعار مثنوی علاقه دارد که بهعنوان پیامرسان، هدایتگر، منجی، پیشوای معنوی و شاعری بیبدیل شناخته شود. در واقع، او مصلحی است که میخواهد همۀ انسانها را بهسوی معنویت و خویشتنداری فرابخواند. او میخواهد با ابزار کلام، طرح جهان معنوی جدید ادبیات منظوم فارسی را دراندازد که در آن ناپاکیها نباشد، انسانها همدیگر را دوست بدارند و با همنوع خود همدل باشند و با تحمل و مدارا در کنار هم زندگی معنوی جدیدی را سامان دهند. بدینترتیب طرح او ساختن بهشت یا آرمانشهر در زمین است. مولوی بهمنظور تحقق این آرمانشهر به قرآن نیاز دارد تا بتواند بهواسطۀ آن، نبوغ و خلاقیت خود را بیدار نموده، رشد داده و از عهدۀ سرودن اشعار مثنوی معنوی برآید. از دیدگاه ترجمۀ پسا استعماری میزان تحمل تداخل، وابسته به عوامل اجتماعی و فرهنگی و همچنین اعتبار نظامهای زبانی و ادبی مختلف است؛ بنابراین وقتی ترجمه از زبان یا فرهنگی معتبر انجام شود، میزان تحمل بیشتر خواهد بود، بهویژه اگر زبان یا فرهنگ مقصد در یک زمینۀ خاص نیاز به کسب اعتبار داشته باشد. بر همین اساس، مولوی در انتقال آیات و عبارتهای قرآن به مثنوی معنوی از راهبردهایی نظیر تضمین، برگرفتن، اقتباس، الهام و اشاره استفاده کرده است که در مجموع با برداشتهای پسا استعماری بهمعنای تغذیۀ متن مقصد از متن مبدأ بهمنظور جذب نیروی آن و تقویت و بازسازی خود بهواسطۀ این تغذیه کاملاً همخوانی دارد. بهمنظور جدا شدن از بیان استعاری و رویکرد توصیفی دیدگاههای پسا استعماری ضروری بود که این دیدگاهها با رویکردهای تحلیلی نوین تلفیق شوند. از بین الگوهای تحلیلی، الگوی وینی و داربلنه به این دلیل که همزمان مبدأگرایی و مقصدگرایی مترجم را مدنظر قرار میدهد مورد توجه قرار گرفت و هفت رویۀ مشهور این الگو، یعنی قرضگرفتن، گرتهبرداری و ترجمۀ لفظبهلفظ برای تحلیل مبدأگرایی مولوی و ابدال، مدولاسیون، تعادل و اقتباس برای تحلیل مقصدگرایی وی در مثنوی معنوی بهکار گرفته شد. در این میان، اولین راهبرد، یعنی قرضگرفتن در فرایند تحلیل مثنوی معنوی کاملاً توسعه یافت و چشماندازهای جدیدی را فراروی مطالعات ترجمه گشود. به این معنا که راهبرد قرضگرفتن که تا قبل از این، صاحبنظران در معرفی آن به یک تعریف مختصر بسنده میکردند در پژوهش حاضر و بهدلیل خلاقیت مولوی در استفاده از قرآن، کاملاً توسعه یافت و ذیل عنوانهایی نظیر، حفظ؛ کاهش؛ حذف؛ افزایش؛ فرایند تلفیقی کاهش یا حذف، افزایش و سپس جبران؛ ابدال؛ و مدولاسیون (بهمعنای تغییر زاویۀ دید) تشریح گردید. دو مقولۀ ابدال و مدولاسیون از جمله راهبردهای مقصدمحور الگوی وینی و داربلنه هستند و در تحلیل مقصدمحوری مولوی نیز بهکار گرفته شدند؛ با این حال، خلاقیت شاعر در ابدال و مدولاسیون عناصر زبان مبدأ در چهارچوب زبان مبدأ باعث شد که این راهبردها در تبیین و تشریح راهبرد قرضگرفتن بهکار آیند. از مجموع راهبردهای الگوی وینی و داربلنه، قرضگرفتن، مدولاسیون، تعادل، ابدال و اقتباس بیشترین و گرتهبرداری و ترجمههای لفظبهلفظ و تحتاللفظی کمترین استفاده را در انتقال آیات و عبارتهای قرآن به مثنوی معنوی داشتهاند که بهیقین، خلاقیت، مهارت و هنر شاعری مولوی از جمله قویترین عوامل در توجه بیشتر یا کمتر وی، به برخی از راهبردها بوده است. [1]. Tupinamba [2]. Oxford English Dictionary [3]. Goethe [4]. Vinay and Darbelnet [5]. Diect translation [6]. Oblique translation [7]. Borrowing [8]. Calque [9]. Transposition [10]. Modulation [11]. Reversal of terms [12]. Negation of opposite [13]. Change of symbol [14]. Equivalence [15]. Adaptation | ||
مراجع | ||
القرآن الکریم.
قرآن کریم (1391). حسین انصاریان، مترجم (چ. 3). واژهپرداز اندیشه.
آذرنوش، آذرتاش (1389). فرهنگ معاصر عربی - فارسی بر اساس فرهنگ عربی - انگلیسی هانس ور (چ. 12). نی.
ایزک شیریان، مجتبی (1391). ترجمه پسا استعماری: از نظریه تا عمل [پایاننامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه فردوسی مشهد]. گنج.
باسنت، سوزان، و تریودی، هریش (1397). مستعمرات، آدمخواران و زبانهای بومی. در احمد شیرخانی (گردآورنده و مترجم)، ترجمه و دیدگاههای پسا - استعماری (صص. 38-11). قطره.
برمان، أنطوان (1431ق). الترجمة والحرف أو مقام البعد (عزالدین الخطابی، مترجم؛ جورج کتورة، مراجعه). المنظمة العربیة للترجمة.
تائبی، زهرا، و حیدری، فاطمه (1394). بررسی گفتمان پسااستعماری ادوارد براون و انعکاس آن در ترجمۀ سفرنامۀ یک سال در میان ایرانیان. مطالعات زبان و ترجمه، 48(1)، 53-74.
تیماکزکو، ماریا (1397). نوشتار پسا - استعمار و ترجمۀ ادبی. در احمد شیرخانی (گردآورنده و مترجم)، ترجمه و دیدگاههای پسا - استعماری (صص. 72-39). قطره.
جعفری، محمدتقی (1382). عوامل جذابیت سخنان مولوی. مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری.
جواهری، سید محمدحسن (1395). روششناسی ترجمه قرآن کریم (چ. 4). پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
خرمشاهی، بهاءالدین، و مختاری، سیامک (1398). قرآن و مثنوی: فرهنگواره تأثیر آیات قرآن در ابیات مثنوی (چ. 11). قطره.
زند، فاطمه، شیخ حسینی، زینب، و نظری رباطی، فاطمه زهرا (1400). نقد پسااستعماری با رویکرد تصاحب زبانی: مورد پژوهی «خنده لهجه نداره» و ترجمۀ آن. زبانپژوهی، 13(41)، 229-248.
شاتلورت، مارک، و کاوی، مویرا (1385). فرهنگ توصیفی اصطلاحات مطالعات ترجمه (فرزانه فرحزاد، غلامرضا تجویدی و مزدک بلوری، مترجم). یلدا قلم. (اثر اصلی منتشر شده در 1997).
شهبازی، علیاصغر، و پارساییپور، مصطفی (1399). بررسی تعریب داستان «شاه و کنیزک» مثنوی با تکیه بر الگوی وینی و داربلنه (موردپژوهی مقایسه ترجمۀ منظوم هاشمی و جواهری). پژوهشهای ترجمه در زبان و ادبیات عربی، 10(23)، 237-270. https://doi.org/10.22054/rctall.2020.52368.1477
صفوی، کورش (1399). واژه. علمی.
غفاری، سولماز، مسبوق، سید مهدی، و زودرنج، صدیقه (1400). بازشناسی مؤلفههای دگردیسی در ترجمۀ ابن عربشاه از مرزباننامه با تکیه بر الگوی وینه و داربلنه. پژوهشهای ترجمه در زبان و ادبیات عربی، 11(24)، 9-37. https://doi.org/10.22054/rctall.2021.59673.1548
قلیزاده، حیدر (1380). مشکلات ساختاری ترجمۀ قرآن کریم. مؤسسۀ تحقیقاتی علوم اسلامی و انسانی دانشگاه تبریز.
قیم، عبدالنبی (1384). فرهنگ معاصر عربی - فارسی (چ. 12). واحد کامپیوتر و چاپ فرهنگ معاصر.
کمالی، محمدجواد (1399). تغییر صورت، روشی در ترجمۀ غیر مستقیم فرانسه به فارسی: مطالعهای بر پایۀ دستاوردهای زبانشناختی وینه و داربلنه. قلم، نشریۀ انجمن ایرانی زبان و ادبیات فرانسه، 16(31)، 159-174. https://doi.org/10.22129/plume.2020.226964.1141
ماندی، جرمی (1394). معرفی مطالعات ترجمه: نظریهها و کاربردها (علی بهرامی و زینب تاجیک، مترجم). رهنما.
محمدی وایقانی، کاظم (1388). مصحف خاموشان. نجم کبری.
معلوف، لویس (1387). المنجد فی اللغة والأعلام (2 ج.، محمد بندر ریگی، مترجم). اسلامی. (اثر اصلی منتشر شده در 1908).
مولوی، [جلالالدین محمد بلخی] (1395). مثنوی معنوی مطابق نسخۀ تصحیح شدۀ نیکلسون مولانا جلالالدین محمد مولوی (چ. 13). نگاه آشنا، باران سخن.
المیدانی، أبوالفضل (1391ق). مجمع الأمثال (محمد محیالدین عبدالحمید، محقق). الجیل.
نیازی، شهریار، یوسفی، عطیه، و امیریفر، محمد (1398). بررسی و تحلیل ترجمۀ رمان «الشحاذ» بر اساس الگوی نظری وینی و داربلنه. زبان پژوهی، 11(30)، 49-72.
ویرا، السه (1397). آزاد کردن کالیبانها: خوانشهایی از نظریۀ آدمخواری و نظریۀ ترجمۀ خلاق هارولدو دی کامپوس. در احمد شیرخانی (گردآورنده و مترجم)، ترجمه و دیدگاههای پسا - استعماری (صص. 104-73). قطره.
یونگ، کارل گوستاو، فون فرانتس، ماری-لویز، هندرسن، جوزف لوئیس، یاکوبی، یولاندو، و یافه، آنیلا (1377). انسان و سمبولهایش (محمود سلطانیه، مترجم). جامی. (اثر اصلی منتشر شده در 1964).
References The Holy Quran [In Arabic]. The Holy Quran (2012). Translated by Hosein Ansarian (3th ed.). Vazhepardaz Andisheh. [In Persian]. Al-Meidani, A. (1972). Majma’ Al-Amthal (M. M. Abdolhamid, Ed.). Al-Jil. [In Arabic]. Azarnoosh, A. (2010). A contemporary dictionary of Arabic - Persian based on Hans Vehr’s dictionary of Arabic - English (12th ed.). Ney. [In Persian]. Baker, M. (2011). In Other Words: A coursebook on translation (2nd ed.). Routledge. Bassnett, S., & Trivedi, H. (2018). Colonies, cannibals and native languages. In A. Shirkhani (Trans.), The collection of translation and post-colonial perspectives (pp.11-38). Ghatreh. [In Persian]. Berman, A. (2010). La traduction et la lettre ou l’auberge du lointain (E. Al-Khattabi, Trans., G. Katura, Review). The Arab Organization for Translation. [In Arabic] de Campos, H. (1981). Deus e o Diabo no Fausto de Goethe. Perspectiva. de Campos, H. (1986). The rule of anthropophagy: Europe under the sign of Devoration (M.T. Wolff, trans.). Latin American Literary Review, 14(27), 42-60. https://www.jstor.org/stable/20119404 Ghaffari, S., Masboogh, S. M., & Zoodranj, S. (2021). Analysis of Metamorphic Components in Ibn Arabshah’s Translation of Marzbannameh Relying on the Pattern of Vinay and Darbelnet. Translation Researches in the Arabic Language and Literature, 11(24), 9-37. https://doi.org/10.22054/rctall.2021.59673.1548 [In Persian]. Ghayyem, A. (2005). A contemporary dictionary of Arabic - Persian (12th edition). Computer and printing unit of Contemporary dictionary. [In Persian]. Gholizadeh, H. (2001). Structural problems of the translation of the Holy Quran. Tabriz University Islamic Sciences and Humanities Research Institute. [In Persian]. Izak Shirian, M. (2013). Post-colonial translation: theory and practice [Master’s thesis, Ferdowsi University]. Ganj. https://ganj.irandoc.ac.ir/#/articles/fc1f71aee9ff052fc3044ae738b89091 [In Persian]. Ja’fari, M. T. (2003). The Attractive factors of Molvi’s words. Institute for Editing and Publishing of Allameh Jafari’s work. [In Persian]. Javaheri, S. M. H. (2016). Methodology of translation of the Holy Quran (4th ed.). Research Institute of Hozah and University. [In Persian]. Jung, C. G., von Franz, M. L., Henderson, J. L., Jacobi, J., & Jaffé, A. (1998). Man and his Symbols (M. Soltanieh, Trans). Jami. [In Persian]. Kamali, M. J. (2020). La transposition, un procédé de la traduction oblique du français vers le persan. Plume, Revue semestrielle de l’Association iranienne de Langue et Littérature françaises, 16(31), 159-174. https://doi.org/10.22129/plume.2020.226964.1141 [In Persian]. Khoramshahi, B., & Mokhtari, S. (2019). Quran and Masnavi: Dictionary of the influence of Quran verses in Masnavi poems (11th ed.). Ghatreh. [In Persian]. Maalouf, L. (2008). Al-Monjed fi al-Loghah wa al-Alam (Al-Monjed in Language and Dignitaries (2 Vol. M. Bandar Rigi, Trans). Islamic. [In Persian]. Mohammadi Vaighani, K. (2009). Moshaf of Khamoshan. Najm-e-Kobra. [In Persian] Molavi, [Jalaloddin Mohammad Balkhi] (2016). Masnavi-e-Ma’navi according to Nicholson’s corrected version of Maulana Jalaloddin Mohammad Molavi (13th ed.). Negha Ashna, Baran Sokhan. [In Persian]. Munday, J. (2014). Introducing Translation Studies: Theories and Applications (3th ed. A. Bahrami & Z. Tajik, trans) Rahnama. [In Persian]. Niazi, S., Uosefi, A., & Amirifar, M. (2019). Analysis of Translation of the novel "alshehaz" based on the theoretical model Winnie and Darblnh. Zabanpazhuhi (Journal of Language Research), 11(30), 49-72. https://doi.org/10.22051/jlr.2017.13215.1251 [In Persian]. Pedersen, J. (2005, May). How is Culture Rendered in Subtitles?. In Proceedings from Mutra 2005: Challenges of Multidimensional Translation (Vol. 18). Safavi, K. (2020). Word. Elmi. [In Persian]. Shahbazi, A., & Parsaeipour, M. (2020). Analyzing the Arabic Translation of ‘The King and the Handmaiden’ in Rumi's Masnavi Based on Viney and Adrbelnet’s Model (A Case Study of the Poetic Translation by Hashemi and Jawaheri). Translation Researches in the Arabic Language And Literature, 10(23), 237-270. https://doi.org/10.22054/rctall.2020.52368.1477 [In Persian]. Shuttleworth, M., & Cowie, M. (2007). Dictionary of Translation Studies (F. Farahzad, G. R. Tajvidi & M. Bolouri, Trans). Yalda Ghalam. [In Persian]. Taebi, Z., & Heidari, F. (2015). Investigating Edward Browne's Postcolonial Discourse and its Representation in Persian Translation of "A Year amongst the Persians". Language and Translation Studies (LTS), 48(1), 53-74. https://doi.org/10.22067/lts.v48i1.33733 [In Persian]. Tymoczko, M. (2018). Post-colonial writing and literary translation. In A. Shirkhani (Trans.), The collection of translation and post-colonial perspectives (pp. 39-72). Ghatreh. [In Persian]. Vieira, E. (2018). Freeing the Calibans: Readings in Cannibalism and Harold de Campos’ Theory of Creative Translation. In A. Shirkhani (Trans.), The collection of translation and post-colonial perspectives (pp. 73-104). Ghatreh. [In Persian]. Vinay, J. P., & Darbelnet, J. (1995). Comparative Stylistics of French and English: A Methodology for Translation (J. Sager & M. Hamel, Trans & Ed.). John Benjamin’s, Original French published. Vinay, J. P., & Darbelnet, J. (2004). A methodology for translation. In L. Venuti (ed.), The translation studies reader (2nd ed. 128-137). Routledge. Zand, F., Sheikhhosseini, Z., & Nazari Robati, F. Z. (2021). Postcolonial Analysis of Laughing without Accent and Its Translation Applying Linguistic Appropriation Approach. Zabanpazhuhi (Journal of Language Research), 13(41), 229-248. https://doi.org/10.22051/jlr.2020.27352.1754 [In Persian].
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 173 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 61 |