تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,409 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,263,308 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,092,974 |
تحلیلی جامعهشناختی از کیفیت زندگی مهاجران افغانستانی ساکن اصفهان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دوره 12، شماره 2 - شماره پیاپی 41، تیر 1402، صفحه 81-100 اصل مقاله (1.8 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/srspi.2023.137035.1888 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رضا همتی* 1؛ الماس خان ایمانی2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار، گروه علوم اجتماعی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2کارشناسیارشد گروه علوم اجتماعی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
افزایش کیفیت زندگی، یکی از دلایل اصلی مهاجرت افراد و گروهها محسوب میشود. با این حال، به نظر میرسد که مهاجران در فرایند مهاجرت بهعنوان یک فرآیند پیچیده و پرتنش، با فرصتها و چالشهای مختلفی روبهرویند که نقش مهمی بر کیفیت زندگی آنها دارد. هدف اصلی مقالۀ حاضر، بررسی کیفیت زندگی مهاجران افغانستانی و برخی از عوامل اجتماعی تبیینکنندۀ آن است. این تحقیق بهصورت پیمایشی و با استفاده از ابزار پرسشنامه انجام شده است. حجم نمونه شامل 321 نفر از مهاجران افغانستانی است که با روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای، از میان ساکنان منطقۀ زینبیۀ شهر اصفهان انتخاب شدند. نتایج تحقیق نشان داد ادراک، تبعیض و دینداری، بهصورت مستقیم و غیرمستقیم (ازطریق ادغام اجتماعی) بر کیفیت زندگی مهاجران افغانستانی تأثیر دارند. ادغام اجتماعی نیز بهصورت مستقیم، بر کیفیت زندگی مهاجران افغانستانی تأثیر داشت. در پایان، پیشنهادهایی برای سیاستگذاری مناسب در رابطه با کیفیت زندگی مهاجران افغانستانی ارائه شده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کیفیت زندگی؛ دینداری؛ ادغام اجتماعی؛ ادراک تبعیض؛ مهاجران افغانستانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. مقدمه و بیان مسئلهدر حال حاضر بیش از 79.5 میلیون نفر در جهان بهاجبار آواره شدهاند، مانند 26 میلیون نفر پناهنده که این رقم در دهۀ گذشته بیش از دو برابر شده است (Gagliardi et al., 2021). جنگهای داخلی بیپایان در سوریه، لیبی، افغانستان، عراق و سودان جنوبی، بیثباتی شدید اقتصادی و سیاسی در ونزوئلا، آزار و اذیت گروههای قومی روهینگیا[1] و بسیاری دیگر از درگیریهای جاری، در افزایش موج مهاجرت جهانی در سالهای اخیر مؤثر بودهاند. علاوه بر این، تأثیر تغییرات آب و هوایی نیز به محرک اصلی برای افزایش جریانهای مهاجرت، بهویژه در هنگام تلفیقشدن با رکود اقتصادی، تبدیل شده است. این جریانهای مهاجرتی بر کشورهای مقصد، در رابطه با ویژگیهای مهاجران و خصلتهای خود کشورها تأثیر میگذارد. اکثریت بزرگ پناهندگان، در معرض آسیبهای روحی قرار دارند. آنها آسیبهای قبل از مهاجرت، مانند نقض حقوق بشر، قتل بستگان، زندان، شکنجه و جنگ را در کشور مبدأ تجربه میکنند و در حین انتقال به مقصد، بیشتر در معرض خشونت فیزیکی، جنسی و همچنین بدرفتاری قاچاقچیان و مقامات قرار میگیرند. سرانجام پناهندگان پس از رسیدن به مقصد، در معرض استرسهای پس از مهاجرت، مانند احساس تنهایی و بیریشگی[2]، طرد اجتماعی[3]، که گاهی به دشمنیهای علنی میانجامد، و مشکلات مرتبط با تأمین معیشت خود قرار میگیرند (Gagliardi, et al., 2021). همۀ این عوامل بهنحوی از انحا بر کیفیت زندگی آنها در کشورهای مقصد، تأثیر میگذارد. با وجود توجه به کیفیت زندگی و بهزیستی[4] مردم عادی، به کیفیت زندگی پناهجویان و مهاجران کمتر توجه شده است (Bak-Klimek et al., 2015)؛ زیرا یکی از دلایل عمدۀ مهاجرت، بهبود کیفیت زندگی است. مهاجران با شرایط اجتماعی و اقتصادی جدید و بیشتر تبعیضآمیز، مانند حاشیهنشینی و وضعیت اقلیت، آسیبهای اجتماعی-اقتصادی، فروپاشی حمایتهای اجتماعی، پریشانی روانی و مشکل سازگاری با فرهنگ میزبان مواجهاند (Jablensky et al., 1992) که این بر کیفیت زندگی و رفاه آنها تأثیر میگذارد (Robertson, 2015). بهطور کلی، کیفیت زندگی مهاجران تحت تأثیر عوامل متعددی است که برخی از آنها به مهاجران و بعضی دیگر به جامعۀ میزبان مربوط میشود. تعامل بین ویژگیهای فردی مهاجران، مانند تحصیلات، مهارتهای شغلی، سلامت روانی، جسمی و همچنین شرایط جامعۀ میزبان، مانند شرایط فرهنگی و اقتصادی و سیاستها در قبال مهاجران، بر کیفیت زندگی آنها تأثیر میگذارد. مشکلاتی چون فقر، ناکامی تحصیلی، زندگی در محیط فیزیکی نامناسب، ناامنی فزاینده در جامعه، جدایی از والدین، از دست دادن کار و یا مهاجرت اجباری، از عوامل اجتماعیاند که آثار منفی فراوانی بر سلامت روان افراد مهاجر میگذارند. مهاجری که خود را تحت شرایط دشوار، مانند تحقیر، توهین و حتی تهدید به اخراج اجباری و یا ترک خاک مییابد، بیشتر از پیش برای سوءرفتار، آماده و ترغیب میشود. آنان بهدلیل ناآشنایی با مشاغل و حرفههای متفاوت و نیز بهسبب مهاجربودنشان، از مشاغل ارزشمند محروم میشوند (سنقری و همکاران، 1393). بیکاری و کیفیت پایین زندگی و ادغامنشدن اجتماعی و فرهنگی، زمینهساز مسائل فرهنگی و آسیبهای اجتماعی از سوی پناهجویان در کشورهای مقصد میشود و امنیت اجتماعی و روانی جامعه را به خطر میاندازد. از طرف دیگر، در صورت مناسببودن کیفیت زندگی، از پتانسیلهای اقتصادی و فرهنگی-اجتماعی پناهجویان و مهاجران برای توسعه و پیشرفت کشورهای مقصد، استفاده میشود. افغانستان کشوری است که بهدلیل موقعیت جغرافیایی، ساختار قومی و ناآرامیهای داخلی پیوسته، مهاجرانی را به خود اختصاص داده است. چهار دهه جنگ داخلی، خشونت و بیثباتی باعث شده است تا میلیونها افغان مجبور به ترک خانههای خود و نقلمکان به کشورهای دیگر، ازجمله ایران شوند (Matsangos et al., 2022). در سرشماری عمومی نفوس و مسکن مرکز آمار ایران در سال 1395، بیشترین تعداد مهاجران افغانستانی بهترتیب در استانهای تهران (515,567 نفر)، خراسان رضوی (219,442 نفر) و اصفهان (183,124 نفر) ساکن بودهاند (مرکز آمار ایران، 1395). براساس گزارش کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد (UNHCR)، ایران میزبان یکی از بزرگترین و طولانیترین جمعیت پناهجویان شهری در سراسر جهان است که تقریباً 3 میلیون افغان در این کشور زندگی میکنند (Mahmoodi et al., 2023). چالشهای پناهندگان افغانستانی در ایران، شامل سطح پایین تحصیلات، سواد بهداشتی پایین، فقدان بیمه، دسترسی کم به خدمات بهداشتی و درمانی و هزینههای بالای پزشکی است. علاوه بر این، شواهد نشان داد شیوع اختلالات واگیر و غیر واگیر، مشکلات روانی و اختلالات روانی در بین پناهندگان افغانستانی در ایران، بیشتر از جمعیت ایرانی است (Mahmoodi et al., 2023). اگرچه نیازهای اولیۀ مهاجران افغانستانی ازطریق کارکردن برطرف میشود، باید به دیگر مسائل، یعنی مشکلات اجتماعی و روانی آنها نیز توجه شود. دربارۀ مهاجران افغانستانی در ایران، محدودیتهای قانونی در انتخاب شغل، محل زندگی، سفر داخلی و خارجی، برخورداری از حسابهای بانکی و مالکیت بر مستغلات بر تحرک اجتماعی افغانستانیها تأثیر منفی میگذارد. در مقابل، بیشک حضور در جامعۀ چند فرهنگی، تنوع بازار کار و دسترسی بهتر به آموزش رسمی و مهارتآموزی حین کار، خالی از آثار مثبت برای مهاجران افغانستانی نیست. با وجود گستردگی حضور مهاجران افغانستانی در ایران و انجام مطالعات مختلف راجع به مهاجرت افغانها به ایران، نظیر هویت، امنیت، موضوعات جمعیتشناختی، کار، اشتغال، سلامت روان، وضعیت زنان و شکافهای دیجیتال (Hosseini et al., 2022)، کیفیت زندگی شهری (Zanganeh Shahraki et al., 2018)، الگوی سکونتی (زرقانی و همکاران، 1395)، تأثیرات اقتصادی بر بازار کار (عیسیزاده و مهرانفر، 1392)، نگرش مردم به مهاجران افغانستانی (وثوقی و محسنی، 1395)، الگوی باروری (Abbasi-Shavazi et al., 2015)، موانع ادغام در جامۀ میزبان (سنقری و همکاران، 1393؛ اعلائدینی و میرزایی، 1397)، فاصلۀ اجتماعی (زندی ناوگران و همکاران، 1401)، شبکههای اجتماعی (یوسفی و همکاران، 1392)، پژوهشهای چندانی دربارۀ کیفیت زندگی آنها انجام نشده و نتایج معدود پژوهشهای انجامشده نیز، متناقض است؛ برای مثال پژوهش منصوریان و رجایی[5] (2018) نشان داد مهاجران افغانستانی از «کیفیت زندگی شهری» خود رضایت نسبی دارند، ولی برخی دیگر از پژوهشها (نظیر پوراحمد و همکاران، 1393؛ Hosseini et al., 2022) نشان دادند مهاجرین افغانستانی از بسیاری از شاخصهای «کیفیت زندگی شهری» خود رضایت ندارند. به هر حال با وجود حضور طولانیمدت مهاجران افغانستانی در اصفهان، جایگاه سوم این استان در میزان مهاجرپذیری افغانستانیها (مرکز آمار ایران، ۱۳۹۵) و پیامدها و تبعات متعدد کیفیت زندگی برای مهاجران و جامعۀ میزبان، پژوهش مستقلی دربارۀ کیفیت زندگی آنها انجام نشده است؛ بنابراین در پژوهش حاضر تلاش میشود تا اول سطح «کیفیت زندگی» مهاجران افغانستانی در اصفهان و ابعاد مختلف آن ارزیابی شود و دوم، برخی از عوامل اجتماعی تأثیرگذار بر کیفیت زندگی و سازوکار تأثیرگذاری آنها احصا شود.
2. پیشینۀ نظری و تجربی پژوهشبا وجود سابقۀ طولانی پژوهشهای کیفیت زندگی، اختلافنظر زیادی بر سر نحوۀ تعریف و ارزیابی کیفیت زندگی وجود دارد. این نبود توافق، بیانگر این واقعیت است که کیفیت زندگی مفهوم پیچیده و چند بعدی است که مفاهیم دیگری نظیر عملکرد، وضعیت سلامت، ادراکات، شرایط زندگی، رضایت از زندگی، رفتار، شادی، رفاه، سبک زندگی، علائم و ... را در بر میگیرد (Moons et al., 2006; Raphael et al., 1996). کیفیت زندگی، مفهومی چند بعدی، ذهنی و پویاست، یعنی ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی دارد. ذهنیبودن کیفیت زندگی، بر تفاوت ادراکشدۀ بین آنچه هست و چیزی دلالت دارد که ازنظر فرد باید باشد. پویابودن کیفیت زندگی به این معنی است که برساختی اجتماعی دارد، با گذشت زمان تغییر میکند و به تغییرات فردی و محیطی بستگی دارد. در همین راستا و با مرور پیشینۀ مربوطه، با طیف گستردهای از تعاریف کیفیت زندگی مواجه میشویم که همۀ آنها در ذیل رویکردهای ذهنی، عینی یا ترکیبی دستهبندی میشود. رویکرد عینی، کیفیت زندگی را ازطریق ارتباط آن با محیط اجتماعی و اقتصادی گستردهتر ارزیابی میکند. این رویکرد شاخصهای عینی شرایط ملموس و واقعی زندگی، نظیر مسکن، مدارس، خدمات، ایمنی و امنیت، جادهها و حملونقل و ویژگیهای برونزای فرد، مانند ژئوپلیتیک یا مسائل زیستمحیطی را بررسی میکند. هرچند این شاخصها بیشتر از دادههای ثانویه، مانند دادههای جمعیتی، اقتصادی-اجتماعی و گزارشهای موجود از خدمات عمومی به دست میآید، اما با این حال ارزیابی کیفی افراد از محیط زندگیشان را نشان نمیدهد. رویکرد ذهنی به شاخصهای ذهنی مانند ادراک و برداشت افراد از کیفیت زندگی و ویژگیهای خاص جمعیت ساکن، مانند پایگاه، جنسیت، سن، تحصیلات، فرهنگ و قومیت توجه دارد و به رضایت شخصی از خانواده، دوستان، همسر و خود منجر میشود (Darkey and Visagie, 2013). ازنظر برخی محققان، شاخصهای «عینی» کیفیت زندگی که برای ارزیابی بهزیستی فردی استفاده میشوند، پایایی[6] بالاتر و روایی[7] و اثربخشی[8] پایینتری دارند، در حالی که شاخصهای ذهنی پایایی کمتر و اثربخشی بالاتری دارند. اصطلاح کیفیت زندگی برای اولین بار در دهۀ 1970 و با اشاره به بلایای زیستمحیطی، آلودگی اقیانوسها و بهطور اکید، به سرگردانی پستانداران دریایی، دلفینها و نهنگها استفاده شد. این مفهوم از دیدگاههای مختلف فلسفی، جامعهشناختی، سیاسی، اقتصادی، روانشناختی و همچنین تحلیل سیاست عمومی بررسی شده است. این مفهوم نهتنها در جامعهشناسی بهطور خاص، در بسیاری از شاخههای علوم اجتماعی نیز محبوب بوده است (Gemene et al., 2018). مفهوم کیفیت زندگی در جامعهشناسی، شناختهشده است، اما چندان رایج نیست. شمار اندکی از جامعهشناسان، اهمیت این مفهوم را در جامعهشناسی تشخیص دادهاند، در حالی که بسیاری دیگر بهعنوان یک مفهوم رهگشا، از آن بیاطلاعاند یا آن را به نفع اصطلاحات آشناتر کنار گذاشتهاند. از دیدگاه جامعهشناسی، مفهوم کیفیت زندگی، یک مفهوم ارزشیابی[9] است و هیچ طبقهای از اشیا یا پدیدههای اجتماعی را مفاهیم توصیفی نمیداند و به آنها اشاره نمیکند، بلکه به ارزیابی آنها دلالت دارد. در عمل، جامعهشناسی کیفیت زندگی بهجای توصیف پدیدههای اجتماعی و مکانیسمهای تولید آنها، میزان خوب یا بدبودنشان را برای افراد و نیز نحوۀ درک آنها را بهوسیلۀ کنشگران اجتماعی اندازهگیری میکنند (Ferriss, 2004). در جامعهشناختی، به خود کیفیت زندگی توجه چندانی نشده و در تبیین آن، عمدتاً عوامل ساختاری نظیر ویژگیهای ساختار اجتماعی، جرم، آموزش، نابرابری، تضمین آزادی و کمک به دستیابی به شادی و ... بررسی شده است (Ferriss, 2004). دینداری، یکی از متغیرهایی است که در پیشینه بر ارتباط آن با کیفیت زندگی تأکید شده است. در نظریۀ دورکیم[10]، دین برای پیروان خود تعامل اجتماعی منظم، جامعهای حمایتگر با امکان دسترسی به منابع اجتماعی، عاطفی، اقتصادی، آموزشی و مذهبی را در طی رویدادها یا شرایط استرسزا فراهم میکند و موجب افزایش شادی و رضایت از زندگی آنها میشود (Idler, 2014). بسیاری از محققان ادعا میکنند که شرکت در مراسم مذهبی، تأثیر غیرمستقیمی بر رفاه و بهزیستی دارد. با حضور در مراسم مذهبی، اعضا دوستیهایی را شکل میدهند و اشکال دیگری از حمایت اجتماعی را به دست میآورند که این به سهم خود، منابعی را برای مقابله با شرایط دشوار زندگی فراهم میکند (Tong, 2019). دینداری، رابطۀ مثبتی با بهزیستی و سلامت روان دارد. به نظر میرسد حمایت اجتماعی و مکانیسمهای مقابلهای، که دینداری را فراهم میکنند، عامل اصلی تأثیرات مثبت دینداری است (Bender et al., 2022). فریز[11] (2002) رابطۀ مذهبگرایی و کیفیت زندگی را با استفاده از شاخصهای کیفیت زندگی عینی و ذهنی، بررسی کرد و دریافت که شادی با میزان حضور در امور مذهبی ارتباط دارد. ازنظر او سازمانهای مذهبی به یکپارچگی و درنتیجه به افزایش کیفیت زندگی کمک میکنند و مذهب به هدفی در زندگی منجر میشود که رفاه را در بین افراد ترویج میدهد. شواهد حاکی از وجود ارتباط مثبت و معنادار بین کیفیت زندگی و رفاه معنوی است. شاید مهمترین یافتههای پیشینۀ پزشکی، رابطۀ معنیداری مشارکت در فعالیتهای مذهبی و انواع پیامدهای سلامت جسمی، مانند کاهش فشارخون، افزایش عملکرد سیستم ایمنی و کاهش خطر مرگومیر باشد. در مطالعۀ 560 نفر که بهصورت تصادفی با تلفن مصاحبه شدند، جنبههای کیفی دعا و چگونگی عبادت، بیشترین تأثیر را بر کیفیت زندگی داشتند. دین یا معنویت، به افراد کمک میکند تا با استرس و مشکلات زندگی مقابله کنند و نیز بر کیفیت زندگیشان تأثیر میگذارد (Panzini et al., 2017). طبق گفتۀ پاول و همکاران[12] (2003)، مشارکت در فعالیتهای مذهبی، عبادت، احساس انزوا، کنترلنداشتن و ناامیدی را بهبود میبخشد. اگرچه تحقیقات محدودی دربارۀ دینداری و بهزیستی پناهندگان وجود دارد، با این حال به دلایل مختلف انتظار میرود که دین، تأثیر مثبتی بر رفاه پناهندگان داشته باشد. اول اینکه عضویت در یک جامعۀ مذهبی ممکن است منابع مادی و اجتماعی و همچنین احساس تعلق را فراهم و به پناهندگان کمک کند تا خود را با جابهجایی سازگار کنند و دوم، دین ممکن است منابع شناختی و اجتماعی-عاطفی را برای مقابله با آسیبهای ناشی از مهاجرت اجباری فراهم کند. درنهایت، احتمال دارد عضویت در یک جامعۀ مذهبی، شبکهای از افراد مشابه از پیشینۀ قومی را برای پناهندگان فراهم کند و باعث شود با آنها به اعمال و سنتهای فرهنگی مشترک ادامه دهند (Wu et al., 2021). البته تأثیر مذهب بر کیفیت زندگی مهاجران، بسته به تشابه مذهبی کشور میزبان و مهاجران و همینطور جایگاه مذهب در حیات اجتماعی کشور میزبان، متفاوت است؛ برای مثال در حالی که پژوهشهای انجامشده در ایالاتمتحده، دین را «پلی» برای جذبشدن در جریان اصلی جامعه و تحرک رو به بالا میدانند، اما در پژوهشهای اروپایی، دین - بهویژه اسلام - «مانعی» در برابر ادغام مهاجران تلقی میشود (Kogan et al., 2020; Foner and Alba, 2008). در همین راستا، جایگاه بالاتر دین در زندگی فرد، بهطور غیرمستقیم با افسردگی بیشتر و عزتنفس پایین، برای گروههای اقلیت مذهبی مسلمان و دیگر اقلیتهای مذهبی طردشده در بلژیک ارتباط دارد؛ زیرا دینداری درک مدارانکردن و خصومت عمومی[13] را از سوی بیشتر اعضا را افزایش میدهد (Bender et al., 2022). نتایج پژوهش وو و همکاران[14] (2021) برخلاف ادعای بیشتر پژوهشها دربارۀ رابطۀ بین دینداری فردی و رفاه، نشان داد که ادراک توانایی برای بررسی دین[15] در اجتماع، در مقایسه با دینداری فردی یا شرکت در مراسم مذهبی، ارتباط بیشتری با احساس بهزیستی دارد. نتایج تحقیق سیگرت[16] (2020) نیز نشان داد پناهندگانی که در زندگی مذهبی شرکت میکنند، در مقایسه با پناهندگانی که این کار را انجام نمیدهند، ازنظر اجتماعی، بیشتر در جامعۀ میزبان ادغامشدهاند. به عبارت دیگر، هیچ نشانهای وجود ندارد که مشارکت در زندگی مذهبی با انزوا و جدا افتادگی از جامعۀ میزبان همراه باشد. با تکیه بر نظریههای دورکیم و پارسونز[17] (1994) دربارۀ ادغام اجتماعی[18]، برخی پژوهشها نشان میدهند مذهب به افراد وابسته به دین کمک میکند تا بیشتر به محل زندگی خود دلبستگی پیدا کنند (Wu et al., 2021). ادغام اجتماعی که بهطور گسترده در تحقیقات جامعهشناسی استفاده شده است، عمدتاً با مطالعات دورکیم آغاز شد. ازنظر دورکیم، ادغام اجتماعی بهمنزلۀ انطباق آگاهی هر فرد با یک سنخ مشترک است. با این حال، نقطۀ شروع مطالعات ادغام اجتماعی، با کار لو بون[19]، جامعهشناس فرانسوی، و با عنوان «جماعت: مطالعه ذهن عامه»[20] در سال 1897 آغاز شد (Seyidov, 2021). کارکرد دین در ادغام اجتماعی، از دیرباز بهوسیلۀ دانشمندان علوم اجتماعی شناخته شده بود. ذخیرۀ دانشی قدمای علوم اجتماعی در بسیاری از دیدگاههای جامعهشناختی، دلالت بر این مطلب دارد که یکی از کارکردهای اصلی دین، حفظ یکپارچگی یا ادغام جامعه و تداوم نظم اجتماعی است. به تعبیر دورکیم، دین در هر نوع و صورت حکم سیمان اجتماعی را برای ایجاد انسجام و تحکیم ادغام اجتماعی و یکپارچهکردن جامعه دارد. دین، آن دسته از تعلقات عاطفی را توجیه میکند، آنها را معقول میداند و ازشان پشتیبانی میکند که به جامعه انسجام میبخشند و از این طریق موجب افزایش یگانگی افراد جامعه با یکدیگر میشوند. همچنین، آموزههای مذهبی معمولاً با ارزشهایی مرتبطاند که موجب پاسداشت نظم و ادغام اجتماعی، ازطریق همنوایی با قوانین و هنجارهای اجتماعی میشوند (طالبان، 1401). ازنظر چان و همکاران[21] (2006)، ادغام اجتماعی وضعیتی اجتماعی است که با تعاملات افقی و عمودی بین اعضای جامعه مرتبط است و با مجموعهای از نگرش و هنجارها، شامل اعتماد، حس تعلق، تمایل به مشارکت و کمک و همچنین ظهور و بروز رفتاری آنها مشخص میشود (Ferriss, 2010). ادغام اجتماعی فرایندی است که به موجب آن، گروههای کنار گذاشته شده از اجتماع، با آن همبستگی پیدا میکنند. ادغام اجتماعی بهمنزلۀ رشد احساس تعلق به اجتماعات مختلف جامعه، تنها با توجه به شاخصهای اجتماعی-اقتصادی سنجیده نمیشود، حوزههای مرتبط با انسجام اجتماعی را نیز در بر میگیرد. در رابطه با مهاجران، ادغام اجتماعی به این امر اشاره دارد که «آنها چگونه دست به ایجاد روابط اجتماعی میزنند و ارتباطشان را با مکانی که در آن سکونت گزیدهاند و جامعۀ پیرامونشان گستردهتر میکنند و آن را افزایش میدهند.» ادغام اجتماعی یک مفهوم چند بعدی است و با جنبههای اصلی مهارت در زبان کشور مقصد و تماسهای غیررسمی با ساکنان کشور مقصد ارتباط دارد (Kuppens & van den Broek, 2022). برخی از پژوهشها نشان دادند شبکههای اجتماعی و ادغام اجتماعی ضعیف (Teodorescu et al., 2012)، با کیفیت زندگی جسمی همبستگی منفی داشتند. برعکس، داشتن روابط اجتماعی (Carlsson, 2006)، اعتماد به بیشتر افراد جامعه (Correa-Velez et al., 2020) و ادغام اجتماعی، همبستگی مثبتی با کیفیت زندگی جسمی پناهجویان دارد (Ghazinour et al., 2004). وندر بور و همکاران[22] (2020) با مرور سیستماتیک پژوهشهای انجامشده دربارۀ کیفیت زندگی پناهجویان[23] و پناهندگان[24] در کشورهای پردرآمد، به این نتیجه رسیدند که ایجاد شبکههای اجتماعی و ادغام اجتماعی با کیفیت زندگی (کلی، فیزیکی، روانی، اجتماعی و محیطی) ارتباط مثبتی دارد، در حالی که داشتن اختلالات روانی (مانند PTSD یا افسردگی) بهشدت با کاهش کیفیت زندگی مرتبط است. احساس تبعیض عاملی است که با کیفیت زندگی ارتباط دارد. مراد از احساس تبعیض، ادراک ذهنی، مقایسه، ارزیابی و نتیجهگیری از شرایطی است که کنشگر درمییابد در مقایسه با موارد دیگر، بهطور برابر به منابع ارزشمند دسترسی ندارد (سفیری و باغستانی، 1393). در این راستا، نظریۀ هویت اجتماعی، چارچوب مفیدی را برای تعریف تبعیض ادراکشده ارائه کرده است. در نظریۀ هویت اجتماعی، تبعیض به احساسات درونگروهی قویتر و فاصلۀ برونگروهی منجر میشود؛ زیرا فرد برای حفظ عزتنفس خود تلاش میکند (Tajfel & Turner, 2004). تبعیض نسبتبه گروهای اقلیت نیز، ظاهراً به معنای محرومکردن گروه مدنظر از برخی حقوق و امکاناتی است که اکثریت به آن دسترسی دارند. رعایت حقوق اقلیتها و منع تبعیض نسبتبه آنها، ازجمله مسائلی است که بهویژه در سالهای اخیر، به آن توجه شده است و نهادهای بینالمللی نیز از آن حمایت کردهاند. این حقوق ممکن است از اقلیتها به شکل مستقیم و یا غیرمستقیم، بیشتر در قالب تمایزات فرهنگی و مشارکتنکردن در امور عمومی سلب شود. نکتۀ حائز اهمیت این است که بیشتر کشورها ناهمگناند و گروهای بومی و غیربومی (مهاجر)، تقریباً در همۀ کشورها وجود دارند. هریک از این گروهها هویت خاصی دارند و وسیلۀ حمایتی خاص خود را میطلبند؛ اما حمایت باید با توجه به نیازهای قومی، مذهبی و غیره انجام شود. نتایج تحقیق ژانگ و همکاران[25] (2009) نشان داد نه تنها تبعیض، تأثیر منفی و مستقیمی بر کیفیت زندگی در بین مهاجران روستایی شهری دارد، از طریق تناسبنداشتن انتظارات-واقعیت[26] نیز، بهصورت غیرمستقیم بر کیفیت زندگی آنها اثر میگذارد. ارتباط منفی بین تجربۀ تبعیض و سلامت روان دربارۀ پناهندگان، در پژوهشهای مختلف کاملاً ثابت شده است (Kuppens & van den Broek, 2022). تجارب تبعیض ممکن است یک کاتالیزور یا خنثیکنندۀ آثار بالقوۀ مفید سلامت روانی ادغام اجتماعی باشد. براساس نظریۀ همانندسازی[27]، انتظار میرود که تبعیض نقش کاتالیزور داشته باشد. یکپارچگی اجتماعی، فاصلۀ اجتماعی بین اقلیت قومی و اعضای اکثریت بومی را کاهش میدهد. ممکن است تماس غیررسمی و آشنا با اعضای اقلیت قومی که به زبان کشور مقصد تسلط دارند و به جامعۀ مقصد گرایش دارند، اعضای گروه اکثریت قومی را نسبتبه پذیرش اعضای اقلیت آمادهتر کنند؛ درنتیجه، تعصب و تبعیض کمتری را نسبتبه آنها اعمال میکنند. علاوه بر این، ممکن است اعضای اقلیت قومی واجد یکپارچگی اجتماعی، احساس پذیرش بیشتر و نگرش مثبتتری نسبتبه گروه اکثریت بومی داشته باشند. در تضاد کامل با نظریۀ ادغام، پدیدهای به نام پارادوکس ادغام[28] وجود دارد که در آن ادعا میشود ارتباط مثبتی بین تمایل مهاجران به ادغام و تجربۀ تبعیض وجود دارد. همچنین ادعا میشود قرارگرفتن بیشتر در معرض تبعیض در میان مهاجرانی که یکپارچگی زیادی با همدیگر دارند، احتمالاً به جدایی و نارضایتی آنها از جامعۀ مقصد منجر میشود (Kuppens & van den Broek, 2022). با توجه به متغیرهای فوق و روابط آنها، مدل نظری زیر برای آزمون فرضیهها طراحی شده است.
شکل 1- مدل نظری عوامل اجتماعی مؤثر بر کیفیت زندگی مهاجران افغانستانی Fig 1- Theoretical model of social determinants of Afghan immigrants' quality of life
3. روش پژوهشپژوهش حاضر از نوع توصیفی-تحلیلی و پیمایش میدانی است. جامعۀ آماری تحقیق حاضر، کلیۀ مهاجران افغانستانی 18 سال به بالای ساکن در شهر اصفهاناند. بر طبق سرشماری نفوس و جمعیت مرکز آمار ایران در سال 1395، تعداد اتباع افغانستانی استان اصفهان، 1831224 نفر و شهر اصفهان 88866 بود (مرکز آمار ایران، 1395). اتباع افغانستان در مناطق کاشان، شاهینشهر، نجفآباد، برخوار، خمینیشهر، تیران، سنجان، فلاورجان، مبارکه، شهررضا و اصفهان اسکان داده شدهاند و مناطق شهرستان خور و بیابانک، نائین، اردستان، ابوزیدآباد، بخش مرکزی اصفهان، دهاقان، سمیرم، گلپایگان، خوانسار، فریدن، بویین و میاندشت، چادگان، فرویدنشهر برای اتباع افغانستانی مناطق ممنوعه به حساب میآیند. با توجه به مستندات ادارۀ اتباع خارجی استان اصفهان، بیشتر مهاجران در اصفهان، نجفآباد، فلاورجان، کاشان و خمینیشهر ساکن بودند. با توجه به گستردگی، پراکندگی و نبود امکان دسترسی به همۀ اعضای جامعه از شهرهای مختلف، تنها به شهر اصفهان و بهویژه منطقۀ زینبیه اکتفا شد که بیشترین تعداد مهاجران افغانستانی در آن سکونت دارند. زینبیه (با نام قدیمی ارزنان)، محلهای از توابع بخش قهاب اصفهان است که از شمال به روستای حبیبآباد، از شرق به محلۀ هفتون، از جنوب به طوقچی (قدس) و از غرب به محلۀ باطون (بعثت) منتهی میشود. در حال حاضر زینبیه یکی از مناطق شهری اصفهان محسوب میشود. ترکیب قومیتی و گویشی منطقۀ زینبیه بسیار متنوع است و شامل اصفهانی، بختیاری، ترک زبان، بلوچهای سیستان و بلوچستان و مهاجران کشورهای عراق و افغانستان است. با توجه به اینکه جمعیت مهاجران افغانستانی و توزیع جغرافیایی آنها در این منطقه و محلات آن مشخص نبود، از نمونهگیری خوشهای برای انتخاب نمونهها استفاده شد. به این ترتیب که ابتدا با تقسیم این منطقه به دو بخش شمالی و جنوبی، چند محله از میان محلات هر بخش بهصورت تصادفی انتخاب شد، سپس در هر محله با پرس و جو از اهالی محل، ساکنان افغانستانی شناسایی و پرسشنامهها در میان آنها توزیع شد. برای برآورد حجم نمونه از نرمافزار SPSS Sample Power استفاده شد. در این نرمافزار، برای روشهای تحلیلی آماری مبتنی بر رگرسیون، مطلوبترین مقدار درصد خطا، 05/0، توان 80/0 و حجم اثر 10/0 است. با مدنظر قرار دادن سه متغیر مستقل اثرگذار بر متغیر وابستۀ پژوهش، درصد خطا 05/0، توان 90/0 و حجم اثر 05/0 تعداد 330 نفر برآورد شد. پس از بررسی نهایی و کنارگذاشتن پرسشنامههای ناقص، 321 پرسشنامۀ تکمیلشدۀ نهایی برای تحلیل انتخاب شد. برای سنجش متغیرها، عمدتاً از ابزارها و مقیاسهای استاندارد استفاده شد که در ادامه شرح داده میشود. کیفیت زندگی بهمنزلۀ درک فرد از وضعیت زندگیاش در متن نظامهای فرهنگی و ارزشی جامعهای است که در آن زندگی میکند و در ارتباط با اهداف، انتظارات، استانداردها، علایق و نگرانیهای فرد تعریف میشود (World Health Organization, 1995). برای سنجش متغیر، از مقیاس کوتاه سازمان بهداشت جهانی[29] استفاده شد که مشتمل بر 26 گویه است. این پرسشنامه در بیش 38 کشور از پنج قارۀ جهان استفاده و به بیش از 20 زبان مختلف جهان، ازجمله فارسی ترجمه شده است. سازمان بهداشت جهانی نیز، بر بین-فرهنگیبودن این پرسشنامه تأکید دارد. این مقیاس چهار بعد سلامتی جسمانی (7 گویه)، سلامتی روانی (5 گویه)، روابط اجتماعی (6 گویه) و سلامتی محیط (8 گویه) دارد. دو سؤال کلی نیز دربارۀ وضعیت سلامت و کیفیت زندگی مطرح شده است. ضریب آلفای کرونباخ این متغیر، در حدود 84/0 برآورد شد. دینداری به گرایشهای مختلف افراد برای التزام به باورها، اصول و فعالیتهای دینی اشاره دارد (Christiano, 2001) . برای سنجش دینداری از 17 گویه در قالب چهار بعد اعتقادی (4 گویه)، مناسکی (6 گویه)، عاطفی (4 گویه) و پیامدی (3 گویه) استفاده شده است. ضریب آلفای کرونباخ این متغیر، حدود 86/0 برآورد شد. ادراک تبعیض[30]، به ادراک افراد از نگرش منفی، قضاوت یا رفتار ناعادلانه بهدلیل ویژگیهای خاص آنها، مانند جنسیت، نژاد، قومیت و موقعیت اجتماعی اشاره دارد (Banks et al., 2006). برای سنجش این متغیر از گویههای پژوهش ویلیام و همکاران[31] (1997) استفاده شده است. از این مقیاس 8 گویهای بهطور گسترده در کشورهای مختلف و برای سنجش ادراک تبعیض گروههای مهاجر استفاده شده است. ضریب آلفای کرونباخ این متغیر حدود 85/0 برآورد شد. دو نمونه از گویههای این متغیر عبارتاند از: «مردم طوری با شما رفتار میکنند که انگار از شما میترسند» و «در مقایسه با ایرانیها، خدمات کمتری در رستورانها، کلینیکها، هتلها و یا فروشگاهها ...به شما داده میشود». ادغام اجتماعی، وضعیت اجتماعی است که با تعاملات افقی و عمودی بین اعضای جامعه مرتبط است و با مجموعهای از نگرش و هنجارها، شامل اعتماد، حس تعلق و تمایل به مشارکت و کمک و همچنین ظهور و بروز رفتاری آنها مشخص میشود (Ferriss, 2010). برای سنجش این متغیر از «مقیاس کوتاه ادغام اجتماعی»[32] (Holland and Grühn, 2019) استفاده شده است. این متغیر 12 گویه در قالب چهار بعد حمایت اجتماعی دارد: (برای مثال «اگر با مشکلی مواجه شوم، افرادی هستند که روی کمک آنها حساب باز میکنم»)، رضایت اجتماعی (برای مثال «ایکاش من عضو فعالتری از جامعهای بودم که در آن زندگی میکنم»)، مشارکت اجتماعی (برای مثال «من بیشتر در مساجد و یا فعالیتهای مذهبی شرکت میکنم») و حمایت ابزاری (برای مثال «همیشه یکی هست که در مواقع نیاز، به من دلداری میدهد») است. ضریب آلفای کرونباخ این متغیر در حدود 72/0 برآورد شد. در پژوهش حاضر برای تضمین روایی، از ابزارهای سنجش استاندارد استفاده شده است که روایی و پایایی مناسبی دارند. برای تضمین پایایی مقیاسها و اطمینان از هماهنگی درونی گویهها، از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد.
4. یافتههاازلحاظ سنی، بیشترین فراوانی مشارکتکنندگان به گروه سنی 22 الی 25 سال مربوط میشود. بعد از این گروه، افراد بین 18 تا 21 سال و سپس افرادی بین 26 تا 29 سال، بیشترین فراوانی را به خود اختصاص دادهاند. بهطور کلی میانگین سنی نمونه در پژوهش حاضر، 6/24 سال است. ازلحاظ ترکیب جنسیتی، حدود 5/44درصد مشارکتکنندگان از میان مردان و 5/55درصد از میان زنان بودهاند. ازلحاظ تحصیلات نیز، بیشتر پاسخگویان بهترتیب مدرک دیپلم (2/30%)، کارشناسی (28%) و راهنمایی (14%) را داشتند. درنهایت ازلحاظ وضعیت مالکیت مسکن، حدود 7/71% در خانههای اجارهای، 8/17% در خانههای رهنی و بقیه در منازل شخصی سکونت داشتند. یافتهها دربارۀ وضعیت کیفیت زندگی نشان میدهد مهاجران کیفیت زندگیشان را در اصفهان بهطور مناسبی ارزیابی کردهاند (میانگین 35/3)، بهطوری که بیشتر از 60درصد مهاجران، کیفیت زندگی خود را رضایتبخش گزارش کردهاند. میانگین هریک از ابعاد کیفیت زندگی بهترتیب عبارت بودند از: بعد روانی با میانگین 37/3، بعد اجتماعی با میانگین 03/3، بعد جسمی با میانگین 6/2 و بعد محیطی با میانگین 1/3.
شکل 2- نمودار بافت نگار شکل توزیع متغیر کیفیت زندگی Fig 2- Histogram of the distribution of quality of life
نتایج ارزیابی کیفیت زندگی که با دو گویۀ کلی مستقل اندازهگیری شده بود، نشان داد بیشتر پاسخگویان کیفیت زندگیشان را بالاتر از حد متوسط بیان کردهاند و از کیفیت زندگیشان رضایت نسبی دارند.
جدول 1- توصیف فراوانی متغیر کیفیت زندگی بهطورکلی Table 1- Description of the variable frequency of general quality of life
دربارۀ ادغام اجتماعی، بیش از 60درصد (میانگین 3/3)، میزان سرمایۀ اجتماعی خود را رضایتبخش گزارش کردهاند (جدول 2). همچنین یافتهها نشان میدهد مهاجران تا حدودی احساس تبعیض در جامعۀ ایران دارند (میانگین 2.78). درنهایت نتایج توصیفی دربارۀ دینداری نشان میدهد بیشتر مهاجران بررسیشده، سطح دینداری خود را بالا (میانگین 9/3) ارزیابی کردهاند. از چهار بعد دینداری، بالاترین میانگین مربوط به بعد اعتقادی و کمترین میانگین مربوط به بعد پیامدی است.
جدول 2- آمارههای توصیفی متغیرهای مستقل Table 2- Descriptive statistics of independent variables
نتایج تحلیلهای دومتغیره نشان میدهد متغیرهای زمینهای، نظیر درآمد ماهیانه، تعداد اعضای خانواده، تحصیلات پاسخگو و تحصیلات پدر و مادر، رابطۀ معنیداری با کیفیت زندگی نداشتند. همچنین تفاوت معنیداری بین جنسیت و محل تولد با کیفیت زندگی مشاهده نشد. نتایج دربارۀ متغیرهای اصلی نشان داد که متغیر ادراک تبعیض، همبستگی منفی و معنیدار و متغیرهای دینداری و ادغام اجتماعی، همبستگی مثبت و معنیداری با کیفیت زندگی و ابعاد چهارگانۀ آن داشتند (جدول 3)
جدول 3- بررسی همبستگی بین متغیرهای مستقل و وابسته (کیفیت زندگی) Table 3- Examining the correlation between the independent variables and independent variable (quality of life)
در این قسمت بهمنظور بررسی تأثیر متغیرهای دینداری، تبعیض و ادغام اجتماعی بر متغیر کیفیت زندگی، از مدلسازی معادلۀ ساختاری استفاده شده است. برآوردهای مربوط به شاخصهای کلی برازش مدل معادلۀ ساختاری و همچنین پارامترهای اصلی این مدل (اثر متغیرهای مستقل بر کیفیت زندگی) در شکل 2 و جدول 4 گزارش شده است. شایان ذکر است این مدل، بهترین مدلی است که پس از چندین بار آزمون مسیرهای مختلف و اصلاح شاخصها، به دست آمده است و دیگر مدلهای آزمونشده، یا مسیرها معنیدار نبودند یا اینکه شاخصهای برازش، وضعیت مطلوبی نداشتند. نتایج شکل 2 نشان میدهد هر سه متغیر استخراجشده از نظریهها و پیشینۀ پژوهش، یعنی ادغام اجتماعی (58/0 = β)، ادراک تبعیض (27/0- = β)، و دینداری (13/0= β)، تأثیر مستقیمی بر کیفیت زندگی داشتند. دینداری هم بهصورت مستقیم و غیرمستقیم (ازطریق ادغام اجتماعی)، بر کیفیت زندگی تأثیر مثبت دارد. برعکس، ادراک تبعیض هم بهصورت مستقیم و غیرمستقیم ازطریق ادغام اجتماعی، بر کیفیت زندگی تأثیر منفی دارد. درمجموع این سه متغیر توانستهاند 56درصد از واریانس متغیر کیفیت زندگی را تبیین کنند.
شکل 3- مدل معادلۀ ساختاری عوامل اجتماعی تأثیرگذار بر کیفیت زندگی مهاجران افغانستانی Fig 3- Structural equation model of social factors affecting the quality of life of Afghan immigrants
شاخصهای ارزیابی کلیت مدل معادلۀ ساختاری، با مدنظر قرار دادن دامنۀ مطلوب این شاخصها، درمجموع بیانگر این است که باید مدل مفروض تدوینشده بهوسیلۀ دادههای پژوهش را بااحتیاط تفسیر کرد؛ زیرا برازش دادهها با مدل تدوینشده بهصورت نسبی برقرار است.
جدول 4- شاخصهای ارزیابی کلیت مدل ساختاری Table 4- General evaluation indicators of structural model
5.
6. بحث و نتیجهدر حال حاضر بیش از چهار میلیون مهاجر افغان[33] بهصورت قانونی یا غیرقانونی در ایران زندگی میکنند. با وجود اینکه بیش از سه دهه از حضور آنها در ایران میگذرد و تأثیرات مختلف اقتصادی و اجتماعی مختلفی بر کشورمان داشتهاند، کیفیت زندگی مهاجران افغانستانی بهطور گسترده مطالعه نشده است. براساس یافتههای پژوهش حاضر، بیشتر مهاجران، کیفیت زندگیشان (ترکیب ابعاد کیفیت زندگی روانی، اجتماعی، محیطی و اجتماعی) را در شهر اصفهان، بهصورت متوسط به بالا ارزیابی کردهاند. پایینبودن سطح توقعات و وجود اشتراکات فرهنگی، مذهبی و زبانی بین ایرانیان و مهاجران افغانستانی، باعث شده است که آنها از شرایط زندگی در ایران رضایت داشته و بیشترشان تمایلی به بازگشت به کشور خود نداشته باشند. ارزیابی پاسخگویان از کیفیت زندگیشان در حالت کلی (یک گویه) نیز، مؤید ادعای فوق است. این نتایج همسو با یافتههای منصوریان و رجایی (2018) در تهران بود، اما با نتایج پوراحمد و همکاران (1393) در شهر رباطکریم و حسینی و همکاران[34] (2022) در شهر مشهد، در تعارض همخوانی نداشت. یکی از دلایل این نتایج متناقض، استفاده از ابزارها و شیوههای متفاوت سنجش کیفیت زندگی است. عمدتاً پژوهشهای یادشده، بر «کیفیت زندگی شهری» و میزان رضایت از برخی از شاخصهای محیطی، نظیر خدمات شهری تأکید کردهاند. بالاترین نمرههای ارزیابی شاخصهای کیفیت، به موضوعاتی نظیر زندگی، رنجبردن از دردهای جسمی، نیاز به دارو، نیاز مالی، معناداری زندگی، رضایت از روابط اجتماعی، احساس امنیت مربوط میشد. همچنین بیشترین میزان نارضایتی به موضوعاتی نظیر کیفیت روابط جنسی، فرصت گشت و گذار و رفتن به مسافرت، دسترسی به اخبار و اطلاعات مورد نیاز و امکان فعالیتهای تفریحی مربوط بود. بهطور کلی، هدف نهایی مهاجرت، ارتقای کیفیت زندگی افراد و خانوادههاست. مقایسۀ کیفیت زندگی مهاجران افغانستانی در شهر اصفهان نشان میدهد شرایط زندگی آنها از جهات مختلف، مانند امنیت، بهداشت، آموزش و مهارتهای شغلی بهبود یافته است. بهعلاوه شواهد ما نیز نشان داد که رضایت متوسط به بالایی از شرایط و امکانات محل سکونت، دسترسی به امکانات حمل و نقل و وضعیت رفت و آمد و دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی وجود دارد. نتایج تحقیق حاضر نشان داد از میان متغیرهای تبیینی اصلی، هر سه متغیر، تأثیر مستقیمی بر کیفیت زندگی مهاجران افغانستانی دارند. یافتههای پژوهش حاضر دربارۀ ادغام اجتماعی، به دیگر پژوهشهای اشارهشده در پیشینه مربوط است (Van der Boor et al., 2020; Correa-Velez, 2020). بهطورکلی ادغام اجتماعی موجب افزایش مشارکت، همبستگی و شکلگیری سرمایۀ اجتماعی میشود و این امر تأثیر مثبتی بر کیفیت زندگی و رفاه مهاجران دارد. برای تعادل روانی و اجتماعی، درگیرشدن در فعالیتهای اجتماعی و گرفتن مسئولیت اجتماعی اهمیت زیادی دارد و در ایجاد رابطه، اعتماد و احترام متقابل از موضوعات ضروریاند. این روابط و مناسبات ازطریق عوامل مختلف امکانپذیری میشوند؛ برای مثال یکی از عوامل، محیط کار است که برای جامعۀ مهاجر اهمیت خاصی دارد و این مناسبات کاری است که روند ادغام مهاجران را به جامعۀ میزبان تسهیل میکند. «خود و هویت» فرد مهاجر، عمدتاً ازطریق کار و فرصتهایی، که ازطریق آن برای تماس اجتماعی فراهم میشود، در جامعۀ میزبان شکل میگیرد. بهدلیل شباهت و همگنی مذهبی مهاجران افغانستانی با کشور ما، عامل مذهب یکی از عوامل تأثیرگذار بر ادغام اجتماعی است. همانطور که در پژوهش حاضر نیز نشان داده شد، دینداری هم بهطور مستقیم و هم ازطریق تسهیل ادغام اجتماعی آنها با جامعۀ میزبان، بر کیفیت زندگی مهاجران تأثیر دارد. با توجه به اینکه بیشتر مهاجران افغانستانی در ایران از شیعیاناند، این تشابه مذهبی ادغام آنها را در جامعۀ میزبان تسهیل میکند. این نتیجه با یافتههای پژوهش سیگرت (2020) همخوانی دارد. همچنین طبق گفتۀ پاول و همکاران (2003)، شرکت در سازمانهای مذهبی، باعث افزایش اعتمادبهنفس میشود و از این طریق ممکن است احساس انزوا و ناامیدی بهبود یابد. دینداری ازطریق مشارکت در مناسک مختلف مذهبی، باعث افزایش سرمایۀ اجتماعی میشود و برخورداری از سرمایۀ اجتماعی بیشتر، با کیفیت زندگی بهتر مرتبط است. نتایج مطالعۀ هیل ویل (2007) در 50 کشور جهان نشان داد که دینداری، بهسبب سبک زندگی که پیشنهاد میکند، باعث سلامت جسمی میشود؛ مثلاً در سبک زندگی مسلمانان که از خوردن الکل، داشتن روابط جنسی بیرویه و غیره ممانعت شده است؛ زیرا این مسئله باعث سلامت جسمی و درنتیجه بهبود کیفیت زندگی میشود. سرانجام ادراک تبعیض، عاملی است که هم مانع ادغام اجتماعی میشود و هم به شکل مستقیم، بر کیفیت زندگی تأثیر منفی میگذارد. ادراک تبعیض، هم تأثیر منفی مستقیمی بر کیفیت زندگی مهاجران دارد و هم ازطریق تأثیر منفی بر ادغام اجتماعی، کیفیت زندگی آنها را کاهش میدهد. ادغام اجتماعی، فاصلۀ اجتماعی بین مهاجران و جامعۀ میزبان را کاهش میدهد. درواقع تبعیض دربارۀ پناهندگان، دو وجه دارد: یکی وجه نهادی است که از سوی دولت و حاکمیت جامعۀ میزبان اعمال میشود و دوم وجه غیر نهادی یا اجتماعی است که از سوی جامعه انجام میشود؛ برای مثال، ممانعت از حضور افغانستانیها در برخی از مناطق و اماکن، ایجاد محدودیت در تحصیل و گاهی برخوردهای تحقیرآمیز، ازجمله مواردیاند که از سوی حکومت اعمال میشوند. آزار و اذیت افغانستانیها در کوچه و خیابان، نپرداختن دستمزد آنها، نگاه فرودستانه و پذیرفتهنشدن آنها در هتلها و غیره، ازجمله مواردیاند که از طرف جامعه انجام میشوند. بهطور کلی، اعمال و رفتارهای تبعیضآمیز از سوی دولتها یا مردم و یا تجربۀ ذهنی و ادراک تبعیض از سوی مهاجران، تأثیر منفی بر کیفیت زندگی آنها دارد. همانطور که نتایج پژوهش حاضر نشان داد، ادراک تبعیض بهطور غیرمستقیم ازطریق ممانعت از ادغام اجتماعی مهاجران در جامعۀ میزبان، کیفیت زندگی آنها را تحتالشعاع قرار میدهد. ارتباط منفی معنیدار بین ادراک تبعیض و مفاهیم مشابه، به کیفیت زندگی نظیر بهزیستی و رفاه، در پژوهشهای دیگر، مثل ژانگ و همکاران (2009)، کوپنز و ون دن بروک[35] (2022) و بندر و همکاران[36] (2022) نیز به اثبات رسیده است. درنهایت برخلاف مدل نظری و برخی از پژوهشها نظیر بندر و همکاران (2022) در پژوهش حاضر، رابطۀ معنیداری بین دینداری و ادراک تبعیض به دست نیامد. پر واضح است که هر پژوهشی از محدودیتهایی رنج میبرد و پژوهش حاضر نیز از این امر مستثنا نیست. فقر نظری در حوزۀ جامعهشناسی و نبودن نظریههای جامعهشناختی دربارۀ کیفیت زندگی، یکی از محدودیتهای اصلی نگارندگان در تدوین مدل نظری پژوهش بود. نکتۀ دیگر، دشواری دسترسی به نمونۀ منطبق با توزیع آنها در جمعیت آماری بود که با وجود تلاش نگارندگان و انطباق نمونۀ نهایی با توزیع جنسیتی نمونهها در جمعیت آماری، این امکان دربارۀ ترکیب سنی میسر نشد و توزیع سنی نمونهها و مشارکتکنندگان در پژوهش حاضر، کاملاً منطبق با توزیع آنها در جمعیت آماری نبود؛ بنابراین تعمیم یافتههای پژوهش حاضر به جامعۀ مدنظر، باید با عنایت به این محدودیتها انجام شود. با توجه به یافتههای فوق، پیشنهادهای زیر برای بهبود و ارتقای کیفیت زندگی مهاجران افغانستانی در اصفهان ارائه میشود: از بین بردن تبعیضهای فراگیر مانند فراهمکردن حق تحصیل، بهخصوص برای کودکان مهاجر، کار دلخواه و ... و دادن حقوق شهروندی به آنها بهعنوان یکی از سازوکارهای ادغام اجتماعی، ایجاد سهولتهای بیشتر مانند آزادکردن مناطق ممنوعه برای مهاجران در شهر اصفهان و امکان حضور آنها در برخی از پارکها و میدانهای تفریحی، ایجاد مراکز و انجمنهای فرهنگی برای تسهیل ارتباطات میانفرهنگی، شناسایی بهتر فرهنگ افغانستانیها به جامعۀ میزبان، بهمنظور افزایش شناخت بین فرهنگی و کاهش کلیشههای فرهنگی، تأکید بر فعالیتهای مذهبی و دینی مشترک بهعنوان مهمترین عامل انسجام بخش و ادغامکنندۀ مهاجران و مردم بومی، به رسمیت شناختن حقوق اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مهاجران براساس کنوانسیونهای بینالمللی بهمنظور کاستن از احساس تبعیض و نابرابری، برگزاری برنامههای فرهنگی، جشنها، همایشها، مراسم و سالگردهای مشترک با هدف جلوگیری از انزوای مهاجران افغانستانی. بهطور کلی، حضور مهاجران افغان در ایران، بهعنوان بزرگترین جمعیت مهاجران ایران، نیازمند بررسیهای بیشتر از زوایای مختلف است. در همین راستا انجام مطالعات میاننسلی کیفیت زندگی و بررسی میزان رضایت از کیفیت زندگی در میان نسلهای اول تا سوم مهاجران افغانستانی به ایران و انجام مطالعات کیفی در زمینۀ کیفیت زندگی مهاجران افغانستانی، پیشنهاد میشود.
[1] Rohingya [2] uprooted [3] social exclusion [4] wellbeing [5] Mansourian & Rajaei [6] reliability [7] validity [8] efficiency [9] evaluation [10] Durkheim [11] Ferriss [12] Powel et al. [13] public hostility [14] Wu et al. [15] perceived ability to practice religion [16] Siegert, M [17] Durkheim and Parsons [18] social cohesion [19] Le Bon [20] The Crowd: A Study of the Popular Mind [21] Chan et al. [22] van der Boor et al. [23] asylum seekers [24] refugees [25] Zhang et al. [26] expectation-reality discrepancy [27] assimilation theory [28] integration paradox [29] WHOQOL [30] perceived discrimination [31] Williams et al. [32] The Brief Social Integration Scale (BSIS) [33] https://diaran.ir [34] Hosseini et al. [35] Kuppens & van den Broek [36] Bender et al. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اعلاءالدینی، پ. و میرزایی، آ. (1397). ادغام مهاجران افغانستانی در نواحی شهری ایران: مطالعۀ موردی محلۀ هرندی در تهران. پژوهشهای انسانشناسی ایران، 8(1)، 7-25.
پوراحمد، ا.؛ زیاری، ک.ا. و زاهدی، ج. (1393). سنجش کیفیت زندگی شهری مهاجران افغان مقیم ایران با رویکرد ذهنی (مطالعۀ موردی: شهر رباطکریم). پژوهشهای جغرافیای برنامهریزی شهری، 2(1)، 1-15.
زرقانی، س.ه.؛ غلامی، ی.؛ قنبری، م.؛ قیاسی، م.ح. و حسینی، س.م. (1395). تحلیلی بر توزیع فضایی مهاجرین افغانستانی استان خراسان رضوی طی سالهای 92-1382 (طرح آمایش 5 تا 9). پژوهش و برنامهریزی شهری، 7(27)، 127-146.
زندی ناوگران، ل.؛ عسکری ندوشن، ع.؛ افراسیابی، ح.؛ صادقی، ر. و عباسی شوازی، م.ج. (1401). درک مهاجران از فاصلۀ اجتماعی با ایرانیان: پژوهش کیفی در بین مهاجران افغانستانی. پژوهشهای راهبردی مسائل اجتماعی ایران، 11 (4)، 1-26.
سفیری، خ. و باغستانی، ا. (1393). بررسی احساس تبعیض جنسیتی بین اعضای هیئتعلمی و عوامل مؤثر بر آن. آموزش عالی ایران، 6(3)، 31- 62.
سنقری، ن.؛ فکریآزاد، ح. و معارفوند، م. (1393). موانع ادغام اجتماعی نوجوانان افغانستانی در جامعۀ ایرانی (مطالعۀ موردی شهر تهران). پژوهشهای جامعهشناسی معاصر، 3(5)، 303- 321.
طالبان، م.ر. (1401). مطالعۀ تطبیقی ارتباط دین و به هم پیوستگی اجتماعی در ایران، جامعهشناسی نهادهای اجتماعی، 9(19)، 213-238.
عیسیزاده، س. و مهرانفر ج. (1392). بررسی رابطۀ علی میان حضور مهاجرین افغانی در بازار کار و سرمایهگذاری در بخش ساختمان اقتصاد ایران. راهبرد توسعه. 34، 144-163.
مرکز آمار ایران. (1395). سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال 1395. در دسترس: https://www.amar.org.ir
وثوقی، ف. و محسنی، م.ر. (1395). بررسی نگرش شهروندان مشهدی نسبتبه مهاجرین خارجی مقیم مشهد. تحقیقات جغرافیایی، 31(2)، 4-18.
یوسفی، ع.؛ موسوی، س.م. و حسینی، آ.س. (1392). شبکۀ اجتماعی مهاجران افغانستانی در مشهد (مورد پژوهش: مهاجران ساکن شهرک گلشهر). مسائل اجتماعی ایران. ۴ (۱)، ۲۳۹-۲۱۳.
References
Abbasi-Shavazi, M. J., Hugo, G., Sadeghi, R., & Mahmoudian, H. (2015). Immigrant–native fertility differentials: The Afghans in Iran. Asian and Pacific Migration Journal, 24(3), 273-297.
Alaedini, P., & Mirzaei, A. (2108). Integration of afghan migrants in Iran’s urban areas: A Case Study of Tehran’s Harandi Neighborhood. Iranian Journal of Anthropology Research, 8 (1), 7-25 [In Persian]
Bak-Klimek, A., Karatzias, T., Elliott, L., & Maclean, R. (2015). The determinants of well-being among international economic immigrants: A systematic literature review and meta-analysis. Applied Research in Quality of Life, 10, 161-188.
Banks, K. H., Kohn-Wood, L. P., & Spencer, M. (2006). An examination of the African American experience of everyday discrimination and symptoms of psychological distress. Community Mental Health Journal, 42, 555-570.
Bender, M., Van Osch, Y., He, J., Güngör, D., & Eldja, A. (2022). The role of perceived discrimination in linking religious practices and well‐being: A study among Muslim Afghan refugees in the Netherlands. International Journal of Psychology, 57(4), 445-455.
Carlsson, J. M., Mortensen, E. L., & Kastrup, M. (2006). Predictors of mental health and quality of life in male tortured refugees. Nordic Journal of Psychiatry, 60(1), 51-57.
Chan, J., Ho-Pong, T., & Chan, E. (2006). Reconsidering social cohesion: Developing a definition and analytical framework for empirical research. Social Indicators Research, 75(2), 273-302.
Christiano, K. J. (2001) Sociology of religiosity in smelser, N. J., & Baltes, P. B. (Eds.). (2001). International encyclopedia of the social & behavioral sciences. Amsterdam: Elsevier.
Correa-Velez, I., Green, A., Murray, K., Schweitzer, R. D., Vromans, L., Lenette, C., & Brough, M. (2020). Social context matters: predictors of quality of life among recently arrived refugee women-at-risk living in Australia. Journal of Immigrant & Refugee Studies, 18(4), 498-514.
Darkey, D., & Visagie, J. (2013). The more things change the more they remain the same: A study on the quality of life in an informal township in Tshwane. Habitat International, 39, 302-309.
Esazadeh, S., & Mehranfar, J. (2013) Exploring the Relationship between Afghan Immigrants and Investment on Construction Sector in the Economy of Iran. Journal of Development Strategy, 9(2), 144-167 [In Persian]
Ferriss, A. L. (2002). Religion and the quality of life. Journal of Happiness Studies, 3(3), 199-215.
Ferriss, A. L. (2004). The quality of life concept in sociology. The American Sociologist, 35(3), 37-51.
Ferriss, A. L. (2010). Approaches to improving the quality of life: How to enhance the quality of life. Springer Science & Business Media.
Foner, N., & Alba, R. (2008). Immigrant religion in the US and Western Europe: Bridge or barrier to inclusion? International Migration Review, 42(2), 360-392.
Gagliardi, J., Brettschneider, C., & König, H. H. (2021). Health-related quality of life of refugees: a systematic review of studies using the WHOQOL-Bref instrument in general and clinical refugee populations in the community setting. Conflict and Health, 15(1), 44.
Gemene, C., Unguru, E., & Sandu, A. (2018). Sociological perspectives on the quality of life correlated with the state of health. Postmodern Openings, 9(3), 76-98.
Ghazinour, M., Richter, J., & Eisemann, M. (2004). Quality of life among Iranian refugees resettled in Sweden. Journal of Immigrant Health, 6(2), 71-81.
Helliwell, J.F. (2007). Well-being and social capital: Does suicide pose a puzzle?. Social Indicators Research, 81(3), 455–96.
Holland, A., & Grhn, D. (2019). The brief social integration scale (BSIS): The development of a new measure for social integration. North Carolina State University.
Hosseini, A., Finn, B. M., Sajjadi, S. A., & Mosavei, T. (2022). Urban disparities and quality of life among afghan refugees living in informal settlements in mashhad, Iran. Applied Research in Quality of Life, 18, 1073–1097.
Idler, E. L. (2014). Religion as a social determinant of public health. Oxford University Press.
Iran Statistics Center. (2015) General population and housing census of 2015. Available from https://www.amar.org.ir/ [In Persian]
Jablensky, A., Marsella, A. J., Ekblad, S., & Levi, L. (1992). The international conference on the mental health and wellbeing of the world's refugees and displaced persons, stockholm, sweden, 6-11. Journal of Refugee Studuies, 5, 172.
Kogan, I., Fong, E., & Reitz, J. G. (2020). Religion and integration among immigrant and minority youth. Journal of Ethnic and Migration Studies, 46(17), 3543-3558.
Kuppens, E., & Van den Broek, T. (2022). Social integration and mental health of Somali refugees in the Netherlands: the role of perceived discrimination. BMC Public Health, 22(1), 1-9.
Mahmoodi, Z., Bahrami, G., Ghavidel, N., & Seddighi, H. (2023). The effect of social determinants of health on quality of life among Afghan refugees in Iran during the COVID-19 pandemic: A path analysis. BMC Psychiatry, 23(1), 11.
Mansourian, H., & Rajaei, S. A. (2018). Quality of life of afghan immigrants in Tehran city. International Migration, 56(2), 163-176.
Matsangos, M., Ziaka, L., Exadaktylos, A. K., Klukowska-Rötzler, J., & Ziaka, M. (2022). Health status of Afghan refugees in Europe: policy and practice implications for an optimised healthcare. International Journal of Environmental Research and Public Health, 19(15), 9157.
Moons, P., Budts, W., & De Geest, S. (2006). Critique on the conceptualisation of quality of life: a review and evaluation of different conceptual approaches. International Journal of Nursing Studies, 43(7), 891-901.
Panzini, R. G., Mosqueiro, B. P., Zimpel, R. R., Bandeira, D. R., Rocha, N. S., & Fleck, M. P. (2017). Quality of life and spirituality. International Review of Psychiatry, 29(3), 263-282.
Pour Ahmad, A., Zayyari, K., & Zahedi, J. (2014). The evaluation of afghan immigrant's urban quality of life by mental method (Case Study: Robat Karim(. Geographical Urban Planning Research, 2(1), 1-15 [In Persian]
Powell, L. H., Shahabi, L., & Thoresen, C. E. (2003). Religion and spirituality: Linkages to physical health. American Psychologist, 58(1), 36.
Raphael, D., Renwick, R., Brown, I., & Rootman, I. (1996). Quality of life indicators and health: current status and emerging conceptions. Social Indicators Ruesearch, 39(1), 65-88.
Robertson, E. K. (2015). To be taken seriously: women's reflections on how migration and resettlement experiences influence their healthcare needs during childbearing in Sweden. Sexual & Reproductive Healthcare, 6(2), 59-65.
Safiri, K (2014) A review of sensing gender discrimination among faculty members and factors causing it. Iranian Higher Education, 6 (3): 31-54 (in Persian)
Seyidov, L. (2021). Understanding social cohesion from the perspective of the host community: Turkey example. Journal of Economy Culture and Society, 63, 111-125. DOI: 10.26650/JECS2020-0061
Siegert, M. (2020). Religious affiliation, religious practice and social integration of refugees. (BAMF-Brief Analysis, -2020-2). Nürnberg: Bundesamt für Migration und Flüchtlinge (BAMF) Forschungszentrum Migration, Integration und Asyl (FZ).
Songori, N., Fekrazad, H., & Maarefvand, M. (2015). Barriers to social integration of young Afghans in Iran. Journal of Contemporary Sociological Research, 3 (5), 101-124 [In Persian]
Tajfel, H., & Turner, J. C. (2004). The social identity theory of intergroup behavior. In J. T. Jost & J. Sidanius (Eds.), Political psychology: Key readings, 276–293. Psychology Press. https://doi.org/10.4324/9780203505984-16
Taleban, M.R. (2019) A comparative study of the relationship between religion and social cohesion in Iran. Journal of Sociology of Social Institutions, 9 (19), 213-238 [In Persian]
Teodorescu, D. S., Siqveland, J., Heir, T., Hauff, E., Wentzel-Larsen, T., & Lien, L. (2012). Posttraumatic growth, depressive symptoms, posttraumatic stress symptoms, post-migration stressors and quality of life in multi-traumatized psychiatric outpatients with a refugee background in Norway. Health and Quality of Life Outcomes, 10(1), 1-16.
Tong, G. (2019). Ethnic churches as an important space of co-ethnic resources for immigrant entrepreneurs. Review of Religious Research, 61(2), 135-156.
Van der Boor, C. F., Amos, R., Nevitt, S., Dowrick, C., & White, R. G. (2020). Systematic review of factors associated with quality of life of asylum seekers and refugees in high-income countries. Conflict and Health, 14(1), 1-25.
Vossughi, F., & Mohseni, M.R. (2016). Investigation citizen attitudes on foreign immigrants resident in Mashhad. Geographical Research, 31 (2), 4-18 [In Persian]
Williams, D.R., Yu, Y., Jackson, J., & Anderson, N.B. (1997). Racial differences in physical and mental health: Socio-economic status, stress, and discrimination. Journal of Health Psychology, 2(1), 335–351.
World Health Organization. (1995). The world health organization quality of life assessment (WHOQOL): Position paper from the World Health Organization. Social Science and Medicine, 41(10), 1403–1409.
Wu, S., Ellingson, S., Hagstrom, P., & Kucinskas, J. (2021). Religion and refugee well‐being: the importance of inclusive community. Journal for the Scientific Study of Religion, 60(2), 291-308.
Yousefi, A., Mousavi, S.M., & Hosseini, A.S. (2013). Social network of Afghan immigrants in Mashhad (Case Study: Immigrants living in Golshahr town). Journal of Social Problems of Iran, 4 (1), 213-239 [In Persian]
Zandi-Navgran, L., Askari-Nodoushan, A., Afrasiabi, H., Sadeghi, R., & Abbasi-Shavazi, M. J (2024). Migrants’ Perception of Social Distance with Iranians: A qualitative study among afghan immigrants. Strategic Research on Social Problems in Iran, 11 (4): 1-25 [In Persian]
Zanganeh Shahraki, S., Hataminejad, H., Abdali, Y., & Abbasi Fallah, V. (2018). A comparative study of the quality of urban life between the first-and second-generation afghan immigrants residing in Iran (Case Study: Southeast of Tehran Province). Journal of Geography and Spatial Development, 1(1), 33-49.
Zarghani., H., Gholami, U., Ghanbari, M., Ghiasi, MH., & Hoseini, M. (2016). An analysis of the spatial distribution of Afghan immigrants in Khorasan Razavi province during 2012-2015 (Exams 5-9). Research and Urban Planning, 27, 127-146. [In Persian]
Zhang, J., Li, X., Fang, X., & Xiong, Q. (2009). Discrimination experience and quality of life among rural-to-urban migrants in China: the mediation effect of expectation–reality discrepancy. Quality of Life Research, 18(3), 291-300.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 482 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 208 |