تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,402 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,207,083 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,075,540 |
مقولهگردانی و نظام شمار در زبان فارسی | |||||||||||
نشریه پژوهش های زبان شناسی | |||||||||||
دوره 15، شماره 1 - شماره پیاپی 28، فروردین 1402، صفحه 137-158 اصل مقاله (1.7 M) | |||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jrl.2023.137123.1741 | |||||||||||
نویسندگان | |||||||||||
امیرمحمد شیرزاد؛ علی درزی* | |||||||||||
گروه زبانشناسی همگانی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران، تهران، ایران | |||||||||||
چکیده | |||||||||||
مقالة حاضر دربارة ساختمان گروه شمار در زبان فارسی و مسئلة عدم مطابقت ظاهری میان عدد و معدود در این زبان است؛ بهعبارتی، در پی یافتن پاسخ به این پرسش است که چرا در زبان فارسی با اعداد بزرگتر از «یک» معدودِ مفرد بهکار میرود، یا چرا عدد و نشانة جمع «ها/ان» در توزیع تکمیلی با یکدیگرند. اگر فرض کنیم که در تمام زبانها، همچون زبانهای ژرمنی و رومیایی، بایستی مطابقت صوری (صرفی-نحوی) و معنایی میان عدد و معدود وجود داشته باشد، هدف این مقاله تبیین چگونگی برقراری این رابطه میان دو عنصر نامبرده در نظام شمار زبان فارسی است. رویکرد اتخاذشده در این پژوهش رویکردی واژه-معنا بنیاد است که در بستر برنامۀ کمینهگرایی واژهگرا و با الهام از آرای معنیشناسان صوری، ساختمان گروه شمار زبان فارسی را -که ازجمله شامل عدد، طبقهبند و هستۀ اسمی است- مورد بازنگری قرار میدهد. در این مقاله ضمن آشنایی با مبحث مقولهگردانی در معنیشناسی صوری و طرح سه فرافکن جدید ذیل گروه حرف تعریف به نامهای: گروه میزان، گروه سور عددی و گروه تطابق، نشان خواهیم داد که مطابقت لازم میان عدد و معدود در فارسی نیز بهمانند دیگر زبانها، هم از جنبۀ معنایی و هم از جنبۀ صوری، پابرجاست. سرانجام با پذیرفتن ادات بودن نشانۀ جمع زبان فارسی در ساختهایی که این عنصر با عدد و طبقهبند همراه است استدلال کرده و ثابت میکنیم که در چنین بافتهایی، «ها/ان» بهعنوان یک ادات به اسم منضم میشود. | |||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||
معنیشناسی صوری؛ مقولهگردانی؛ گروه شمار؛ گروه طبقهبند؛ گروه میزان؛ گروه سور عددی؛ گروه تطابق | |||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||
۱. مقدمه در زبان فارسی مطابقت صوری و معنایی میان عدد و اسم (معدود) آشکار نیست؛ یعنی در حضور اعداد بزرگتر از یک، اسم به گونة مفرد آمده و وند جمع بر روی آن تظاهر نمییابد. برای مثال، در زبان فارسی عبارت «دو سیب» خوشساخت و زنجیرة «دو سیبها» بدساخت است، در حالی که در بسیاری زبانها مانند انگلیسی یا اسپانیایی و غیره، الزاماً میان عدد و معدود مطابقت ظاهری بهچشم میخورد؛ مثلاً در زبان انگلیسی گفته میشود “two apples” و زنجیرة “two apple” غیردستوریست، یا در اسپانیایی “dos manzanas” [به همان معنا] با نشانة جمع -s خوشساخت؛ ولی بدون حضور آن، “dos manzana” زنجیرهای بدساخت خواهد بود. در این پژوهش سعی داریم تا سازوکار متفاوتی را که زبان فارسی در برقراری این مطابقت در پیش میگیرد واکاوی کنیم و دربارة چگونگی برقراری مطابقت میان این دو عنصر در زبان فارسی استدلال نماییم. در بخش دوم، ابتدا طرحوارهای کلّی از فرافکنهایی که تا کنون ذیل گروه حرف تعریف برشمردهاند بهدست داده و در ادامه منحصراً به بررسی فرافکنهای مرتبط با بحث حاضر، یعنی گروه شمار[1]،گروه شبهبخشیها[2] و گروه طبقهبند[3] خواهیم پرداخت. در پایان این بخش، پیشینة برخی پژوهشها در باب گروه شمار در زبان فارسی را از نظر میگذرانیم. بخش سوم به آرای معنیشناسان صوری و بهرهگیری از نظرات ایشان، از جمله مسئلة مقولهگردانی،[4] در جهت ایجاد مطابقت معنایی و صوری میان عدد و معدود در زبان فارسی اختصاص دارد. در بخش چهارم، تحلیل خود از گروه شمار در ساخت نحوی زبان فارسی را ارائه نموده و نشان خواهیم داد که مطابقت صوری (صرفی-نحوی) میان عدد و معدود در این زبان چگونه برقرار میشود. در انتهای این بخش، دربارة ماهیت اداتگونة وند جمع در بعضی ساختارهای بهخصوص زبان فارسی استدلال میکنیم. بخش پنجم و پایانی، خلاصه و نتیجهگیری از آنچه گفته شد، است.
۲. گروه حرف تعریف و فرافکنهای ذیل آن از زمان انتشار مقالة چامسکی[5] (1970) با نام «ملاحظاتی در باب اسمسازی»[6] که سرآغاز مطالعات پیرامون ساختمان درونی گروههای اسمی بود، شاید مهمترین مطالعات بهعملآمده در معرفی فرافکنهای نقشی مسلط بر هستة اسمی، توسط ریتزی و چینکوئه[7] (2016) صورت گرفته باشد که نمودار زیر را در این باره پیشنهاد میکنند (Rizzi and Cinque, 2016:153).
نمودار ۱ - ساختمان درونی گروه حرف تعریف Diagram 1- Internal structure of DP
با در نظر گرفتن این ساختار کلّی، در ادامه به فرافکنهای مربوط با موضوع این مقاله اشاره میکنیم.
1-2. گروه شمار نخستین بار ریتر[8] (1988) و سپس ریتر (1991) با مطالعه بر روی دو نوع ساخت ملکی در زبان عبری معاصر، دربارة وجود فرافکنی نقشی با عنوان گروه شمار درون گروه حرف تعریف، که از نظر وی متمم هستۀ حرف تعریف و حامل مشخصة[9] [مفرد یا جمع] برای اسم بود، استدلال کرد. وی برای زنجیرۀ (۱) که به ساخت ملکی آزاد[10] در زبان عبری موسوم است، نمودار زیر را پیشنهاد میکند (Ritter, 1991:40). (1) Ha-axila šel Dan et ha-tapuax. Hebrew the-eating of Dan ACC the-apple ‘Dan’s eating of the apple.’
نمودار ۲- ساخت گروه ملکی ازاد در عبری Diagram 2- Free genesive construction in hebrew در همان سالها نظر مشابهی دربارۀ وجود فرافکن گروه شمار در درون گروه حرف تعریف، که دربردارندۀ مشخصۀ ارزش عددی اسم است توسط کارستنز[11] (1991) با تحلیل نظام چهارگانۀ شمار (مفرد، مثنی، ثلاثی و جمع) در زبان یاپی[12] مطرح شد. دلفیتو و اشروتن[13] (1991) نیز رویکردی مشابه به نظام نحوی اعداد در پیش گرفتند؛ ایشان عمدتاً بر پایۀ وجود اسامی جمع عریان[14] استدلال کردند که در بازنمایی زیرساختی گروههای اسمی، هستۀ حرف تعریف، یک گروه شمار را که هستهاش با یک وند جمع پر شده است، بهعنوان متمم خود میپذیرد؛ آنگاه اسم واژگانیِ مندرج در هستۀ اسمی به هستۀ شمار منضم میشود (Delfitto and Schroten, 1991:163). استدلالهای اولیه پیرو وجود گروه شمار که براساس شواهدی از حرکت هستههای اسمی بهدست آمده بود، بهطور عمده بر اصل «محدودیت حرکت هسته»،[15] مطرح شده توسط تراویس[16] (1984)، مبتنی بود؛ که براساس آن، هسته یک مقولۀ نحوی میتواند به هستهای که آن را تحت حاکمیت مناسب[17] دارد، حرکت کند.
۲-۲. اسم میزان یا شبهبخشی در نمودار (۱) از ریتزی و چینکوئه، گاه مقولات ناظر به جنس، شکل، وزن، پیمانه و مفاهیم فیزیکی از این دست را با نام «ممیز کمیتنما»[18] یا «شبهبخشی» نامیده و ذیل فرافکن واحدی بهنام «گروه میزان»[19] قرار میدهند. کریفکا[20] (1989)، لاینز[21] (1977)، کورور[22] (1998)، آیخنوالد[23] (2000)، استاورو[24] (2003)، روتکوفسکی[25] (2007)، بکویث[26] (2007)، کینِن[27] (2013)، فسی فهری[28] (2018) و دیگران، از جملة کسانیاند که دربارۀ شبهبخشیها اظهار نظر کردهاند. این مقولات کمیّتنما را که در فارسی شامل کلماتی همچون «دانه، جعبه، بطری، هکتار، کیلو، شاخه، رأس، دستگاه» و نظایر آنها میشود، دارای ماهیتی واژگانی-نقشی[29] یا نیمهواژگانی(اسمی)[30] میدانند که اسامی را برحسب ویژگیهای کمّیشان به دستههای گوناگون طبقهبندی میکنند. (Fassi Fehri, 2018:39) شبهبخشیها گرچه بهلحاظ نقش و کارکرد، مقولات نیمهواژگانی مستقلیاند و در فرافکنی جداگانه و مخصوص بهخود جای دارند؛ اما بهلحاظ معنایی به مرجع و مدلولی مشخص در عالم مقال دلالت نمیکنند و در مجاورت اسمی که توصیفگرِ آنند تا حدودی از بار معنایی تهی میشوند (Stavrou, 2003). در مثالهای زیر، آنچه هستۀ گروه اسمیست اسمِ پس از شبهبخشی است؛ بهگونهای که صفات موجود در این سه زنجیره همگی توصیفگر آن هستة اسمیاند و نه توصیفگر شبهبخشی. (۲) چند جعبه شکلات تلخ (3) دو هکتار زمین حاصلخیز (۴) سه شاخه گل خوشبو در این مثالها، « تلخ» صفت «شکلات» و «حاصلخیز» توصیفکنندۀ وضعیت «زمین» است و «خوشبو» هستة اسمیِ «گل» را توصیف میکند. ۲- ۳. طبقهبند طبقهبند نیز نوع دیگر از انواع ممیزهاست که نشانۀ تفکیک یک موجودیت به اجزای تشکیلدهندهاش است و گاه با نام «ممیز نوعی»[31]، از ممیز کمیّتنما یا شبهبخشی بازشناخته میشود (Lyons, 1977:463). منظور از ممیز در معنای عام کلمه، عنصریست که اسامی را به دستهها یا واحدهای مجزا و مشخص ردهبندی میکند. طبقهبندها [برخلاف شبهبخشیها] اولاً عناصر نقشیِ محضاند و خاصیت و تأویل اسمی/واژگانی ندارد و ثانیاً به ویژگیهای کمّی یک اسم دلالت نمیکنند، بلکه به موجودیت یک اسم اشاره دارند Aikhenvald, 2000:115). با این تعاریف، یگانه طبقهبند حقیقی در زبان فارسی عنصر «تا» است. بهجز تفاوت مقولهای طبقهبند (بهعنوان یک عنصر تماماً نقشی) با اسامی میزان (بهعنوان یک عنصر واژگانی-نقشی یا نیمهواژگانی)، تمایز دیگر این دو عنصر در آن است که طبقهبندها، همانطور که در مثال (۵) پیداست، بهتنهایی و بدون عدد در ساختمان جمله حاضر نمیشوند؛ لکن حضور شبهبخشیها وابسته به وجود عدد نیست. جملۀ (۶) شاهدی بر حضور شبهبخشی در غیاب عدد است. (۵) *تا ماشین داره؟ (۶) دسته گلها رو بذار توی گلدون. سومین دلیل در تمایز این دو عنصر در آن است که طبقهبند و اسم میزان میتوانند همزمان در جمله بهکار روند، که حاکی از آن است که با دو مقولة متفاوت سروکار داریمن است که با دو مقوله عنصر . حضور همزمان این دو در مثالهای زیر بدان معنیست که طبقهبند و شبهبخشی بر سر جایگاه واحدی رقابت نمیکنند و بنابراین، از یک مقولۀ دستوری نیستند و البته ترتیب آنها نیز همواره ثابت است. (۱۳) دو تا کاسه سوپ خوردم. (۱۴) سه تا ورق کاغذ به من بده! طبقهبندها را نیز در فرافکن مجزایی با عنوان «گروه طبقهبند»[32] جای میدهند. مقولة طبقهبند بیشتر مختص زبانهای شرق آسیاست که به زبانهای دارای طبقهبند[33] موسوماند؛ لی[34] (1999)، تانگ[35] (2004) چنگ و سیبسما[36] (1999 & 2005)، واتانابه[37] (2006)، کوبوچی فیلیپ[38] (2006 & 2007)، تفکری رضائی و نظری (1393) و دیگران، در این باره بحث کردهاند. زبانهای فارسی و ارمنی نیز جزء انواع زبانهای دارای طبقهبند محسوب میگردند. مثال (9) از زبان ارمنی، بهنقل از بورر[39] (2005:95) و مثال (۱۰) دادهای از زبان فارسی را نشان میدهد. (9) yergu had hovonac Armenian two CL umbrella (۱۰) دوازده تا مرد خشمگین در تحلیلهای مربوط، در تمامی زبانهای دارای طبقهبند، گروه طبقهبند بر فراز گروه اسمی و پایینتر از گروه شمار قرار گرفته و هستۀ آن نیز محل درج عنصر طبقهبند است. چنگ و سیبسما (1999 & 2005) و لی (1999) استدلال کردهاند که در زبانهای نامبرده، حضور گروه طبقهبند در ساختمان نحوی جمله همواره الزامیست؛ گو اینکه هستۀ آن تهی باشد. چنگ و سیبسما (2005: 283) نمودار زیر را برای چهار زبان از خانوادة زبانهای چینی پیشنهاد میکنند: نمودار ۳- ساختمان گروه شمار در زبانهای چینی Diagram 3- Structure of number phrase in the chinese languages با این ملاحظات، در ساختمان گروه اسمی زبان فارسی نیز قائل به فرافکن مجزایی با نام گروه طبقهبند میشویم، که هستۀ آن محل درج عنصر طبقهبند بوده که ممکن است جوهرآوایی داشته یا تهی باشد.
۲- ۴. گروه شمار در زبان فارسی برخی زبانشناسان گروه شمار در زبان فارسی را مورد بحث و بررسی قرار دادهاند که در ادامه به مهمترین این پژوهشها اشاره میکنیم. قمشی (2003) در پی یافتن پاسخ به این پرسش است که چرا اسامی جمع فارسی در وضعیتی که نشانة یای نکره بر روی اسم تظاهر نیافته است، همواره خوانش معرفه دارند و چرا نشانۀ جمع فارسی همراه با عدد در ساختمان جمله حضور نمییابد، مگر آنکه هستۀ اسمی معرفه باشد. وی ضمن مقایسه و بیان اختلاف میان ساختمان عدد در زبان فارسی و انگلیسی، نتیجه میگیرد که نظام شمار در این دو زبان متفاوت با یکدیگر بوده و نشانۀ جمع فارسی در فرافکن نقشی بالاتری نسبت به گروه شمار -که محل درج نشانۀ جمع انگلیسیست- قرار دارد. او همچنین نشان میدهد که اعداد فارسی رفتاری مشابه سورها دارند و بههمین سبب، باید در هستۀ گروه سور[40] درج شوند. وی در ادامه استدلال میکند که ساختمان نحو زبان فارسی فاقد گروه موسوم به گروه شمار است و در عوض، فرافکن نقشی دیگری بهنام گروه عدد[41] میزبان وند جمع فارسی خواهد بود. نمودارهای زیر از قمشی (2003:71) است:
درزی و معظمی (۱۳۸۵) برخلاف قمشی قائل به گروه شمار ذیل گروه حرف تعریف در زبان فارسی شده و هستۀ آن را محل درج وند جمع ها/ان میدانند. ایشان نیز با معطوف کردن دیدگاه خود به مسئلۀ عدم حضور همزمان تکواژ جمع فارسی و عدد، توزیع تکمیلی این دو عنصر را به برخی ویژگیهای خاصِ نشانۀ جمع فارسی نسبت داده و در نهایت، بازنمایی زیر را برای ساختمان گروه اسمی در زبان فارسی پیشنهاد میکنند (درزی و معظمی، ۱۳۸۵: ۹۲).
نمودار ۶- ساختمان گروه حرف تعریف همراه با عدد و ممیز Diagram 6- Structure of DP including Number and Classifier
گبهارت[42] (2009) نیز ویژگی سورها را به اعداد نسبت میدهد. وی به پیروی از میلسارک[43] (1979)، دو فرافکن گروه سور قوی[44] و گروه سور ضعیف[45] را در ساختمان گروه اسمی در نظر میگیرد و اعداد فارسی را در هستۀ گروه سور ضعیف، که حضور آن همواره در ساختار نحوی الزامیست، مینشاند. گبهارت گروه شمار را که هستۀ آن میزبان وند جمع ها/ان است ذیل گروه سور ضعیف قرار داده و نمودار زیر را به زنجیره ای از زبان فارسی نسبت میدهد (Gebhardt, 2009: 367).
نمودار ۷- ساختمان گروه سور ضعیف Diagram 7- Structure of Weak QuantifierPphrase
غنیآبادی (2010) با مطالعه بر روی اسامی عریان در زبان فارسی و در چارچوب نظری صرف توزیعی[46]، اعداد را در هستۀ گروه عدد قرار میدهد و نشانة جمع را بهعنوان ادات به اسم منضم میکند و بازنمایی زیر را برای زنجیرهای از زبان فارسی فرض میگیرد (Ghaniabadi, 2010:263).
نمودار ۸- ساختمان گروه عدد اصلی Diagram 8- Structure of Cardinal Number Phrase
۳. معنیشناسی صوری در این بخش از ضرورت و نحوة مطابقت صوری و معنایی میان عدد و اسم و نیز تقدم مطابقت صوری برای ایجاد مطابقت معنایی میان این دو عنصر سخن بهمیان میآید. در زبانی مانند انگلیسی، این مطابقت صوری و در نتیجه مطابقت معنایی، با نشانة صرفی جمع برقرار میشود؛ اما در زبانی مانند فارسی یا ترکی که در حضور اعداد، وند جمع تظاهر نمییابد، بایستی این دو نوع مطابقت از طریق دیگری برآورده شود. در زیربخش نخست، مبحث مقولهگردانی را معرفی میکنیم که از مسائل مربوط به معنیشناسی صوری است و در زیربخش دوم، با استفاده از مقولهگردانی و طرح نظرات کییرکیا[47] پیرامون آن، به تبیین چگونگی رعایت مطابقت معنایی میان عدد و اسم در زبان فارسی میپردازیم.
۳- ۱. مقولهگردانی یکی از مباحث مطرح در معنیشناسی صوری، مبحث مقولهگردانی است که نخستین بار توسط پارتی و روث[48] (1983) معرفی شد و بهدست پارتی (1986) و خونِدایک و استاخوف[49] (1989) نضج یافت و کییرکیا در چندین عنوان، از جمله (1997; 1998a; 1998b) آن را بسط داد. مقولهگردانی که از منطق فرگه[50] و معنیشناسی مانتگیو[51] و گزدار[52] سرچشمه میگرفت، شامل تعدادی عملگر[53] معنایی میشد که بار معنایی یک مقوله را بهلحاظ دلالت بر مفردات یا مجموعهها و ارزش صدق[54] موجودیتها تغییر میدهد. در این میان، دو عملگر که از ابداعات کییرکیا (1984) است، مقولهگردان cap با علامت ‘Ç’ و مقولهگردان cup با علامت ‘È’است؛ مقولهگردان اول یعنی cap، اسم شمارشپذیر را به اسم شمارشناپذیر تبدیل میکند و مقولهگردان دوم یا cup، برعکس قبلی، اسم شمارشناپذیر را قابل شمارش میکند. در زیربخش بعد، ضمن بحث پیرامون مطابقت معنایی عدد و معدود با توسل به این دو عملگر در ساختمان گروه حرف تعریف زبان فارسی، به آرای کییرکیا بازخواهیم گشت.
۳- ۲. عدد و معدود؛ مطابقت صوری و معنایی وکسلر و زلاتیج[55] (2003) و کوربت[56] (2006) از میان دیگران، معتقدند که در ساختمان جمله و در ساختمان گروه حرف تعریف، عناصر مرتبط در شمار و جنس و غیره به یکدیگر، الزاماً باید در دامنة مشخصی که محدودة آن توسط بابلیک و وورمبرانت[57] (2005) در سطح جمله و توسط لاندا [58] (2015) در سطح گروه حرف تعریف تعیین شده است، با هم مطابقت صوری (صرفی-نحوی) و معنایی داشته باشند. کوربت (2006:156) گفته است: «مطابقت معنایی زمانی پیش میآید که مطابقت صوری رخ داده باشد». نمودار زیر از لاندا (2015) بیانگر آن است که عناصر مرتبط به یکدیگر، میبایست در چه محدودۀ مشخصی با هم مطابقت کنند. وی این مسئله را با کمک اسامی دوچهره[59]، اسامیای که میتوانند هر دو نوع مطابقت صوری و معنایی را برقرار سازند، حل میکند. لاندا با جابهجایی هستۀ اسمی به هستۀ گروه شمار، اسم را وارد محدودۀ B کرده و مطابقت معنایی و صوری میان اسم و عدد را به کمک نشانۀ جمع انگلیسی “-s” که در هستة گروه شمار جای دارد و از انواع اسامی دوچهره است، برقرار میکند (Landau, 2015:996).
نمودار ۹- محدودههای لاندا Diagram 9- Landau's domains
در زبان فارسی، در حضور عدد، اسم (معدود) بهصورت مفرد و بدون نشانۀ جمع بهکار میرود. بنابراین مطابقت صوری و معنایی میان عدد و معدود در فارسی باید بهطریقی دیگر برقرار شود. در خصوص مطابقت معنایی، آرای کییرکیا (1998b) و فرضیۀ «تکثر ذاتی»[60] وی راهگشاست؛ کییرکیا (1998a) با مطالعه بر روی موضوعهای اسمی عریان،[61] یعنی گروههای اسمی فاقد حرف تعریف که در جایگاه موضوع[62] (جایگاه مشروط به صدق یا الزاماً صادق) واقع میشوند، ضمن ارائۀ فرضیۀ «پارامتر نگاشت اسمی»[63] که مطابق آن، حروف تعریف در واقع کمیّتنماهای حامل شرط صدقاند و جواز حضور اسم در جمله را میدهند، زبانها را به سه دستۀ مختلف ردهبندی میکند؛ دستۀ نخست شامل زبانهایی است که در ساختمان گروههای اسمی آنها، حضور حرف تعریف بر سر اسم همواره الزامیست؛ زبان ایتالیایی و دیگر زبانهای رومیایی از این نوع اند. کییرکیا این دسته از زبانها را با مشخصة [+Pred][-Arg] نامگذاری میکند؛ بنابراین، مبنای ردهبندی وی آن است که اسمها در یک زبان مشخصۀ موضوعی یا محمولی داشته باشند و فقط آن دسته از اسامی که دارای ارزش مثبت برای مشخصۀ موضوعی هستند میتوانند بهتنهایی و بدون حرف تعریف در جمله و در جایگاه موضوع واقع شوند. این دیدگاهی است که اولینبار فرگه و سپس مانتگیو آن را مطرح کرده بودند. دستۀ دوم از این تقسیمبندی، شامل زبانهاییست که اساساً فاقد حرف تعریفاند و اسامی در آنها بدون حرف تعریف در جایگاه موضوع در ساختمان جمله حضور مییابند. زبان چینی نمونۀ بارز اینگونه زبانهاست. زبان فارسی نیز عمدتاً رفتاری مشابه این دسته از خود نشان میدهد. کییرکیا این زبانها را با مشخصة [-Pred][+Arg] معرفی میکند. زبانهای دستة سوم از تقسیمبندی وی دارای مشخصۀ [+Pred][+Arg] هستند که شامل زبانهای اسلاوی و ژرمنی است. در اینجا از ذکر جزئیات این دسته صرف نظر میکنیم. از نتایج درخور توجه این ردهبندی آن است که تمام زبانهای دستۀ دوم با مشخصۀ [-Pred][+Arg]، مانند چینی و ویتنامی و فارسی و ارمنی، از انواع زبانهای دارای طبقهبند هستند. کییرکیا (1998a) معتقد است که اسامی این گروه از زبانها ذاتاً خوانش شمارشناپذیر دارند و برای آنکه میزبان وند جمع باشند یا معدودِ عدد واقع شوند و شمارش گردند، باید تحت فرایند مقولهگردانی cup قرار بگیرند تا تبدیل به اسم شمارشپذیر شوند. کارکرد طبقهبند در این زبانها، همانطور که کییرکیا (1998a) از منظر معنیشناسی صوری و بحث مقولهگردانی و همچنین بورر[64] (2005) از منظر کمینهگرایی و با اعطای مشخصۀ تعبیرپذیرِ [Divide] نشان دادهاند- تبدیل اسم ناشمارا به اسم شمارشپذیر است. پیشتر به نقل از لی (1999) و چنگ و سیبسما (1999 & 2005) گفتیم که حضور فرافکن طبقهبند در ساختمان زبانهای دارای طبقهبند، همواره ضروریست و اگر هستۀ طبقهبند تهی باشد هم در صورت لزوم، مقولهگردانی مناسب (یا مشخصهدهی) میتواند انجام گیرد و اسم تحت این شرایط، میزبان عدد یا وند جمع باشد. در ادامه، کییرکیا (1998b) به کمک فرضیۀ «تکثر ذاتی» نشان میدهد که در زبانهای دستة دوم از تقسیمبندی خود، اسامی دارای خاصیت بالقوة جمعاند و لذا برای بیان تکثر یک اسم در حضور اعداد بزرگتر از «یک» اصلاً نیازی به تظاهر وند جمع بر روی معدود نیست؛ زیرا در این وضعیت، عدد خود بهتنهایی مفهوم جمعبودنِ اسم را میرساند. در مورد مطابقت صوری، این وظیفه در زبانها بهعهدۀ نشانگر جمع است. وکسلر و زلاتیج (2003)، کوربت (2006) و لاندا (2015) در این باره از منظر کمینهگرایی استدلال کردهاند. همچنین، کریفکا [به نقل از Chierchia, 1998a: 347] با استناد به مثال (۱۱) معتقد است که تصریف جمع بر روی اسامیِ همراه با عدد، فقط یک مسألۀ مطابقت صوریست و بهلحاظ معنایی، بیانکنندۀ تکثر اسم نیست. بهعبارتی، در حضور عدد تظاهر وند جمع بر روی اسم نیست که مفهوم تکثر را میرساند، بلکه عدد خود مبیّن این معناست. (11) The average Italian family buys 0.5 cars (/*car) per year. در مثال فوق، « 0.5 cars= نیم ماشین» به چیزی در جهان بیرون ارجاع نمیدهد و بنابراین، هیچ مدلول جمعی وجود ندارد؛ با این حال، کاربرد اسم مفرد بدون نشانة جمع در اینجا نادستوری است. کریفکا از این مورد نتیجه میگیرد که نشانة جمع -s فقط بیان کنندة تطابق صوری میان اسم و عدد است و نتیجهگیری او مورد پذیرش کییرکیا است. بورر (2005) نیز بر این موضوع صحه میگذارد و معتقد است که کلمات دارای تصریف جمع، بهخودی خود معنای جمع ندارند و مفهوم تکثر از عدد برمیآید؛ بنابراین وظیفة نشانۀ جمع، فقط برقراری مطابقت صوری (صرفی-نحوی) بین عدد و معدود است (Borer, 2005:109). از آنجا که در فارسی در حضور عدد وند جمع تظاهر نمییابد، مسئلۀ مطابقت صوری را باید به طریقی دیگر حل کنیم. در بخش چهارم به این مسئله میپردازیم.
۴. نحو گروه شمار در زبان فارسی؛ رویکرد واژه-معنا بنیاد با فرض مقدمات قبلی، اولاً با استناد به حضور طبقهبند بهشرط وجود عدد [بزرگتر از «یک»] و نیز مجاورت همیشگی این دو عنصر با هم در تمامی زبانهای دارای طبقهبند، بر مبنای نظری امکان آمیزش[65] فرافکنهای نقشی که توسط بابلیک (1995)، ثرینسون[66] (1996)، بابلیک و ثرینسون (1998)، پیلکانن[67] (2002) و دیگران بحث شده است، فرض میکنیم که در ساختمان گروه اسمی زبان فارسی، گروه طبقهبند با فرافکن بلافصل مسلط بر خود، یعنی گروه شمار، که آن را همزمان به پیروی از درزی و معظمی (۱۳۸۵)، گبهارت (2009) و انوشه (۱۴۰۰) محل درج نشانة جمع «ها/ان» و نیز بهپیروی از غنیآبادی (2010) محل درج عدد در نظر میگیریم،[68] آمیزش شده و فرافکن واحدی بهنام «گروه سور عددی»[69] را در جایگاه پیشین گروه طبقهبند تشکیل میدهند. این فرافکن جدید متشکل از عدد+طبقهبند است که طبقهبند میتواند جوهر آوایی داشته یا نداشته باشد؛ اما بههر ترتیب، حضور طبقهبند مشروط به حضور عدد است و از سوی دیگر، عدد هم مستلزم وجود یک طبقهبند -با جوهر آوایی یا فاقد آن- است. هستۀ گروه سور عددی دارای مشخصۀ [مفرد/جمع] است که باید بر روی یک هستۀ اسمی ارزشگذاری شود و همچنین یک مشخصۀ تعبیرناپذیر اسمی قوی [uN*] دارد که باید توسط یک اسم بازبینی و حذف شود. اکنون با یکی کردن دو فرافکنِ گروه طبقهبند و گروه شمار ذیل یک فرافکن واحد بهنام گروه سور عددی، وظیفة مقولهگردانی به هستۀ سور عددی واگذار میشود. برای یادآوری، اسم در زبان فارسی، که از زبانهای دستة دوم از تقسیمبندی کییرکیا بود، ذاتاً دارای ویژگی شمارشناپذیر تلقی میشود و برای میزبانی عدد، باید توسط هستة طبقهبند تحت فرایند مقولهگردانی قرار گیرد. هستۀ گروه سور عددی همچنین جایگاه وند جمع فارسی نیز هست و از آنجا که یک هسته میزبان تنها یک عنصر میتواند باشد؛ بنابراین، هستۀ سور عددی فقط جایگاه یکی از دو مجموعة «عدد+طبقهبند» که همواره ملازم یکدیگرند، یا «وند جمع» خواهد بود و بههمین دلیل، این دو با هم در رقابت و توزیع تکمیلی اند و زنجیرهای نظیر (۱2) بدساخت خواهد بود.
(۱۲) *ده عینکها از طرفی با آمیزش دو فرافکن نامبرده در جایگاه پیشین گروه طبقهبند، حوزۀ A در نمودار لاندا را تا فراز گروه سور عددی بسط میدهیم و شرط مطابقت معنایی و صوری میان عدد و معدود را در این حوزه و پایینتر از NumP در نمودار لاندا، فرض میگیریم. اکنون دو نمودار زیر را برای زبان فارسی در نظر بگیرید؛ نمودار (۱۰) بازنمایی نخستین از گروه حرف تعریف و پیش از آمیزش گروه شمار و گروه طبقهبند است و نمودار (۱۱) وضعیت دو فرافکن را پس از آمیختگی نشان میدهد:
نمودار ۱۰- ساختمان طبقهبند و گروه شمار و محدودة A پیش از آمیزش فرافکنها Diagram 10- Structure of Classifier and Number Phrases and the Domain A before Unsplitting
نمودار ۱۱- ساختمان گروه سور عددی و محدودة A پس از آمیزش فرافکنها Diagram 11- Structure of Numeral Quantifier Phrases and the Domain A after Unsplitting
روورت[70] (1991) با استناد به دادههای زبان ویلزی، قائل به فرافکن تطابق بر فراز گروه اسمی جهت برقراری مطابقت میان عدد و معدود در شمار است. تارالدسن[71] (1995) بر اساس شواهدی از زبان ایسلندی، یک فرافکن موسوم به گروه تطابق اسمی[72] درون گروه حرف تعریف پیشنهاد میدهد که بالاتر از گروه اسمی جای دارد و مطابقت میان عدد و اسم را در شمار برآورده میکند. هگمن[73] (2004) نیز بر پایۀ شواهد زبان فریزیایی غربی[74]، یک گروه تطابق بالای گروه اسمی قرار داده و آن را محل درج نشانۀ جمع میداند. بهپیروی از ایشان، یک گروه تطابق بر فراز اسم در نظر میگیریم؛ هستۀ این فرافکن دارای مشخصۀ تعبیرناپذیر اسمی قوی [uN*] است که انگیزۀ جابهجایی هستة اسم جهت اتصال به خود را فراهم میسازد و ضمناً دارای مشخصۀ ارزشگذاری نشدۀ شمار [Num: ] است که توسط هستۀ سور عددی، ارزش مفرد یا جمع میگیرد. هستة اسمی نیز با دارا بودن مشخصۀ تعبیرپذیر [Agr] با هستۀ این فرافکن پیوند یافته و از این طریق، شرایط مطابقت صوری میان عدد و اسم برقرار میشود.
نمودار 12- ساختمان گروه تطابق Diagram 12- Structure of Agreement Phrase با توجه به مطالبی که بیان شد، حال توجیه اینکه چرا نشانۀ جمع فارسی و عدد با هم بهکار نمیروند ممکن خواهد بود؛ وند جمع ابزاری برای ایجاد مطابقت معنایی و صوری میان عدد و اسم است و کارکردی جز آن ندارد. مسألۀ مطابقت معنایی در فارسی با استمداد از فرضیۀ تکثر ذاتی کییرکیا (1998b) حل میشود و مطابقت صوری نیز با فرض وجود یک گروه تطابق اسمی بر فراز اسم، که از هستۀ شمار مشخصۀ مفرد یا جمع دریافت میکند، برقرار شده و در این شرایط دیگر اصلاً نیازی به حضور نشانة جمع نیست. بهعلاوه، با حضور عدد و طبقهبند در هستۀ سور عددی، جایگاهی برای درج وند جمع، که آن هم در هستۀ مذکور قرار دارد، وجود نخواهد داشت. در نمودار (۱3)، «سنگ» ابتدا جهت بازبینی و حذف مشخصۀ تعبیرناپذیر قوی [uN*] و همچنین برای برقراری مطابقت صوری با عدد، ابتدا به هستۀ گروه تطابق رفته و مجدداً به انگیزۀ بازبینی مشخصۀ [uN*] موجود در هستۀ گروه سور عددی به هستۀ این فرافکن حرکت میکند و زنجیرة (۱۳) را تشکیل میدهد. در نمودار (۱4)، نشانگر جمع «ها» در هستۀ سور عددی واقع شده و اسم پس از حرکت به این هسته، میزبان وند جمع خواهد بود و زنجیرة (۱۴) ساخته میشود. یادآوری این نکته لازم است که جابهجایی اسم به هستۀ سور عددی از نوع اتصال نحوی[75] است و اتصال از هر دو سمت چپ و راست میسر است. در بازنمایی نخست -در جهت خط فارسی- اتصال به سمت چپ مجموعه رخ داده است و در بازنمایی دوم به طرف راست مجموعه. همینطور، چون مشخصة اسم از نوع مشخصة تعبیرپذیر اسمی [N] است، بالقوه میتواند بینهایت مشخصۀ تعبیرناپذیرِ متناظر را بازبینی و حذف کند. (۱۳) هفت (تا) سنگ (۱۴) سنگها
۴ -۱. اسم، عدد و گروه میزان در زیربخش ۲-۳ به تفاوت ماهیتی شبهبخشیها با طبقهبند اشاره کردیم، پس برای شبهبخشیها فرافکن مستقلی از گروه طبقهبند، بهنام گروه میزان در نظر میگیریم. جایگاه گروه میزان را تحت سلطة بلافصل گروه سور عددی فرض میکنیم. نمودار زیر، بازنمایی منسوب به زنجیرۀ (۱۵) است. (۱۵) دو شاخه گل
نمودار ۱5- زنجیرة «دو شاخه گل» Diagram 15- for the String 'do šāxe gol' (two branches of flower)
همانطور که در نمودار فوق پیداست، هستۀ سور عددی دارای مشخصۀ تعبیرناپذیر اسمی قوی است تا انگیزهای برای جابهجایی اسم و اتصال به این هسته باشد. با توجه به «شرط پیوند کمینه»[76] باید اسم نزدیکتر، یعنی شبهبخشی جذب هستۀ سور عددی شود. حال درخصوص بازبینی این مشخصه از روی هستۀ سور عددی ابتدا دو جملۀ زیر را در نظر آورید: (۱۶) اون همه شاخههای گل برای امیلی بود. (۱۷) اون همه شاخه گلها برای امیلی بود. پس از حرکت «گل» به هستۀ تطابق، حرکت هر دو اسم «شاخه» و «گل» به هستۀ سور عددی ممکن و در هر دو وضعیت، جملهای بینشان[77] خواهیم داشت. در این وضعیت، در اشتقاق جملة (۱۶) شبهبخشی در جایگاه اسم نزدیکتر به هستۀ سور عددی، به این هسته حرکت کرده و وند جمع گرفته است. اما اشتقاق جملۀ دوم، با محدودیت شرط پیوند کمینه مواجه میشود. برای رفع این مانع، از فرایند موسوم به «خروج»،[78] که رابرتس[79] (2018) در این باره بحث کرده است، بهره میگیریم؛ چون شبهبخشی بهنوعی توصیفگر اسم است، برای آن و برای هستۀ اسمی، هر دو، یک مشخصۀ تعبیرپذیر از نوع[modifier] فرض میکنیم تا انگیزهای برای جابهجایی هستۀ اسمی و اتصال به هستة میزان شود تا بعداً هستۀ اسمی بتواند به جایگاهی بالاتر، یعنی هستۀ سور عددی، حرکت کند. پس از خروج هستۀ اسمی و اتصال به هستۀ میزان، چون "گل" و "شاخه" اکنون در یک محل واقع شدهاند، بر مبنای مفهوم «حوزۀ کمینه»[80] -معرفیشده توسط هورنشتین و همکاران (2005:154) - محدودیت شرط پیوند کمینه خنثی شده و نتیجتاً فاصلۀ این دو عنصر نسبت به هر جایگاهی مساوی است و در این شرایط، دیگر اتصال هستۀ اسمی به هستۀ سور عددی با مانعی روبهرو نخواهد شد. در این شرایط که حرکت هر دو اسم، یعنی هستۀ اسمی و شبهبخشی، به هستۀ سور عددی ممکن است و همانگونه که در جملات (۱۶) و (۱۷) ملاحظه کردیم، دو پیامد احتمالی در این باره وجود خواهد داشت. پیامد نخست آنکه شبهبخشی "شاخه" به هستۀ سور عددی برود و جملۀ (۱۶) حاصل شود که وضعیت آن در نمودار زیر نشان داده شده است:[81]
نمودار ۱6- زنجیرة «اون همه شاخههای گل» Diagram 16- for the String 'un hame šāxe-hā-ye gol' (all those branches of flower)
پیامد احتمالی دوم آن است که هستۀ اسمی به هستۀ سور عددی حرکت کند و جملۀ (۱۷) بهدست آید. بازنمایی مربوط به آن را در شکل زیر مشاهده میکنیم:
نمودار ۱7- زنجیرة «اون همه شاخه گلها» Diagram 17- for the String 'un hame šāxe gol-hā ' (all those flower branches)
در وضعیت اخیر برای آنکه ترتیب خطی رعایت شود، شبهبخشی دستخوش قلب نحوی[82] شده و به جایگاه گروه کانون یا گروه مبتدا درون ساختمان گروه حرف تعریف میرود.[83] بدین ترتیب توالی «شاخههای گل» و «شاخه گلها» را در دو نمودار فوق شاهدیم.[84] پیشتر گفته شد که طبق نظر کییرکیا (1998a) و ردهشناسی او از زبانها، اسامی زبان فارسی بهطور ذاتی شمارشناپذیرند و حضور وند جمع بر روی یک اسم بدان معناست که آن اسم دستخوش مقولهگردانی و شمارشپذیر شده است. در این حالت، همانطور که در دو زنجیرۀ (۱۸) و (۱۹) ملاحظه میشود، آنچه بهعنوان معدود بهکار رفته، هستهای اسمیای است که پس از شبهبخشی قرار دارد. ۱۸) سه فروند هواپیمای مسافربری ۱۹) دو عدد توپ فوتبال در این مثالها آنچه توسط هستۀ سور عددی -که در فرضیۀ ما، بهعنوان مقولهگردان شناخته میشود- از اسم شمارناپذیر به اسم شمارشپذیر تغییر یافته، کلمات «هواپیما» و «توپ» است. پارتی (1986) و کییرکیا (1998a & 1998b) معتقدند که فرایند مقولهگردانی تنها بر اولین لایۀ اسمی پایینتر اعمال میشود. در این وضعیت شبهبخشیهای «فروند» و «عدد» میان هستۀ اسمی و هستۀ سور عددی حائل شده و با این وجود، مقولهگردانی بر هستۀ اسمی اعمال شده است. برای تبیین این مسئله، از راهکار لینک[85] (1987) و فرضیۀ «دامنۀ دوگانه»[86] وی کمک میگیریم؛ وی گسترۀ فرایند مقولهگردانی را بسط داده و بر دو لایۀ اسمی زیرین اعمال میکند؛ یعنی هستۀ α میتواند اولین و یا دومین اسم تحت سلطۀ خود را مقولهگردانی کند.
۴- ۲. عدد، طبقهبند و نشانۀ جمع در زبانهای معدودی حضور همزمان هر سه عنصر «عدد»، «طبقهبند» و «نشانۀ جمع» مشاهده شدهاست.[87] فارسی نیز از جملۀ این زبانهاست. این وضعیت را در نمونۀ (20) مشاهده میکنید. (۲۰) بیچاره هر دو تا چشمهاش رو توی تصادف از دست داد. بهگفتۀ سمیعیان (1983)، قمشی (2003)، کریمی (2005) و دیگران، وند جمع «ها» در فارسی ویژگی مشخصگی[88] و گاه معرفگی[89] به اسم میدهد.[90] در شرایطی که هر سه عنصر یادشده، یعنی عدد و طبقهبند و وند جمع در جمله حاضر هستند، هستۀ اسمی همواره خوانش معرفه دارد. (21) اون شش تا فیلمهایی رو که معرفی کرده بودی، دیدم. (۲۲) هر دو تا دیوانههای اونجا نتونستند از قفس بپرند. در دو جملۀ بالا، «فیلم» و «دیوانه»، هر دو، ویژگی [+definite] دارند؛ یعنی که هم برای گوینده و هم شنونده، شناسا و معرفهاند. با این فرض، پسوند «ها»[91] در فارسی فقط نشانگر جمع نیست و در موقعیتهایی بیانکنندۀ معرفگی است؛ بهویژه در این بافت خاص، عدد خود مفهوم تکثر اسم را میرساند. پس نتیجۀ منطقی چنین تحلیلی آن است که قائل به دو سطح ادغام[92] متفاوت برای این عنصر در زبان فارسی شویم. یعنی از طرفی، گروه سور عددی جایگاه وند جمع خواهد بود که در این وضعیت، وند جمع در جایگاهی واقع میشود که با عدد+طبقهبند در رقابت و توزیع تکمیلی است و در حضور عدد، بهدلیل خاصیت جمع بودن اسمها در زبان فارسی، نیازی به تظاهر آن بر روی معدود نیست و لذا جای خود را به عدد میدهد. اما در وضعیتی که این وند با عدد همراه است، به پیروی از ویلچکو [93] (2008) که با مطالعه بر روی زبان هالکومِلم[94] نشان داده است نشانۀ جمع در این زبان بهعنوان یک ادات به اسم متصل میشود و همچنین تغییری در مقولۀ اسم بهوجود نمیآورد، در مورد فارسی نیز قائل به این میشویم که وند جمع در بافتی که با عدد و طبقهبند همراه است، بهشکلی اداتگونه به اسم متصل شده تا این بار، نه مفهوم جمع، بلکه معرفگی اسم را برساند. نمودار پیشنهادی ویلچکو (2008:687) از زبان هالکوملم: نمودار ۱8- ساختمان گروه حرف تعریف و نشانة جمع زبان هالکوملم Diagram 18- Structure of DP and the Plural Marker in Halkomelem
شاهد مدعا در خصوص ادات بودن وند جمع در اینگونه ساختهای زبان فارسی، نخست آن است که در جملاتی نظیر (۲۳) و (۲۴) که صفت و نشانۀ «ها»ی معرفهساز هر دو متصل به گروه اسمی و در سازهفرمانی متقارن[95] نسبت به یکدیگر قرار دارند، ترتیب خطیشان و تقدم و تأخرشان نسبت به یکدیگر، تأثیری در نشانداری و بینشانی جمله ندارد. بازنمایی این دو جمله را در نمودار (۱9) شاهدیم. (۲۳) همون چهارتا تکه لباسهای قدیمی رو پوشید. (۲۴) همون چهارتا تکه لباس قدیمیها رو پوشید.
نمودار ۱9- ساختمان گروه حرف تعریف در زبان فارسی Diagram 19- Strucure of DP in Persian استدلال دوم آنکه اداتها از اسمی که بدان متصلاند جدا نمیشوند و با فراگشت اسم، ادات منضم به اسم نیز همراه با آن جابهجا میشود و اگر در جا[96] باقی بماند، جمله بدساخت خواهد شد. برای مثال، اگر اسم را از صفت منفک کنیم موجب غیردستوری شدن جمله میشود. نشانۀ معرفگی «ها» نیز همین رفتار را از خود نشان میدهد. (مثالهای ۲۶ و ۲۷) (۲۵) هر دوتا دونه خودکارهای قرمزم رو گم کردم. (۲۶) *خودکارها، هر دوتا دونه قرمزم رو گم کردم. (۲۷) * خودکار قرمز، هر دوتا دونهها رو گم کردم. استدلال سوم از تقابل جفت دادههای (۲۹) و (۳۰) بهدست میآید؛ در این جملات، ردِ[97] دارای جوهر آوایی که اسم مبتدا/کانونسازی شده از خود بر جای گذاشته میتواند یک ضمیر مفرد یا جمع باشد. (۲۸) هر دوتا ماشینها رو فروخت. (۲۹) ماشینها رو هر دوتاش رو فروخت. (30) ماشینها رو هر دوتاشون رو فروخت. دلیل سوم، به نقل از ویلچکو (2008:642)، اختیاری بودن این وند است، همانطور که در مثالهای بالا میتوان وند جمع را در حضور عدد یا عدد و طبقهبند حذف کرد، برخلاف مواضعی که حضور نشانۀ جمع در غیاب عدد برای بیان مفهوم تکثر ضروری است.
۵. نتیجه آنچه در این مقاله شرح داده شد تحریر متفاوتی بود از نظام شمار در زبان فارسی، با تمرکز بر این واقعیت زبانی که چرا در فارسی بر خلاف بسیاری از زبانها، نشانة جمع در حضور عدد بهکار نمیرود یا بهعبارتی، معدود مفرد و عدد در ظاهر با هم مطابقت نمیکنند. در این پژوهش بیان داشتیم که وجود مطابقت میان عدد و معدود، هم بهلحاظ معنایی و هم بهلحاظ صوری، اجباریست؛ سازوکار پیشنهادی برای حل مسئلۀ نخست، یعنی مطابقت معنایی، بهرهگیری از آرای کییرکیا بود که براساس ردهبندیاش از زبانها، زبان فارسی در دستة زبانهای دارای اسامی ناشمارا با خاصیت تکثر ذاتی قرار میگیرد و اگر قرار است تا اسمی در این دسته از زبانها خوانش منفرد و جزئی بیابد، باید از طریق مقولهگردانی به اسم شمارشپذیر تبدیل شود. در ادامه، از سه فرافکن تازه در ساختمان گروه حرف تعریف زبان فارسی نام بردیم: یکی گروه سور عددی، که محصول آمیزش فرافکنهای شمار و طبقهبند بوده و میزبان عناصر عدد+طبقهبند یا وند جمع است و وظیفۀ مقولهگردانی اسم را نیز بر عهده دارد. دیگر، گروه میزان که یک شبهبخشی یا اسم میزان که بیانگر کمیّت یا ویژگی فیزیکی اسامی است، در هستۀ آن واقع میشود و همچنین گروه تطابق را معرفی کردیم که وظیفۀ برقراری مطابقت صوری میان عدد و اسم (معدود) را ایفا میکند و اینچنین از مشکل دوم، یعنی مطابقت صوری میان عدد و اسم، گره گشودیم. در پایان، سخن از آن شد که نشانۀ جمع فارسی، دستکم در بافتهایی که خوانش معرفگی به اسم میدهد و بهخصوص در جایی که با عدد و طبقهبند همراه است، بهعنوان یک ادات به اسم منضم شده است.
[1] number phrase [2] pseudo-partitive [3] classifier phrase [4] “Type-shifting” [5] N. Chomsky [6] “Remarks on Nominalization” [7] L. Rizzi & G. Cinque [8] E. Ritter [9] feature [10] free genitive construction [11] V. M. Carstens [12] Yapese [13] D. Delfitto & J. Schroten [14] Bare plural nouns [15] ‘Head Movement Constraint’ [16] L. D. Travis [17] Proper Government [18] mensural (meausue) classifier [19] measure phrase [20] M. Krifka [21] J. Lyons [22] N. Corver [23] A. Aikhenvald [24] M. Stavrou [25] P. Rutkowski [26] C. Beckwith [27] C. Keenan [28] A. Fassi Fehri [29] lexico-functional [30] semi-lexical [31] sortal classifier [32] classifier phrase [33] classifier languages [34] Y. H. A. Li [35] C. Tang [36] L. L. Cheng & R. Sybesma [37] A. Watanabe [38] M. Kobuchi-Philip [39] H. Borer [40] quantifier phrase [41] cardinal phrase [42] L. Gebhardt [43] G. L. Milsark [44] strong quantifier phrase [45] weak quantifier phrase [46] Distributed Morphology [47] G. Chierchia [48] B. Partee & M. Rooth [49] J. Groenendijk & M. Stokhof [50] G. Frege [51] R. Montague [52] G. Gazdar [53] operator [54] truth value [55] S. Wechsler & L. Zlatić [56] G. G. Corbett [57] J. D. Bobaljik & S. Wurmbrand [58] I. Landau [59] hybrid nouns [60] ‘Inherent Plurality Hypothesis’ [61] bare nominal arguments [62] argument [63] ‘Nominal Mapping Parameter’ [64] H. Borer [65] unsplit [66] H. Thráinsson [67] M. Pylkkänen [68] از میان دیگر زبانشناسانی که هستۀ گروه شمار را محل درج عدد دانستهاند، میتوان به واگسنس (2001) در مورد ایسلندی، لاندمن (2006) در مورد عبری، کوبوچی فیلیپ (2006 & 2007) در مورد ژاپنی و جین (2018) در مورد چینی اشاره کرد. [69] Numeral Quantifier Phrase (NQP) [70] A. Rouveret [71] K. T. Taraldsen [72] AgrNP [73] L. Haegeman [74] Western Frisian [75] adjunction [76] ‘Minimal Link Condition’ [77] unmarked [78] excorporation [79] I. Roberts [80] ‘Minimal Domain’ [81] نشانۀ کسرۀ اضافه را به پیروی از انوشه (۱۴۰۰) در مراحل پسانحوی و در سطح آوایی (PF)، به اسم میافزاییم. [82] scrambling [83] برای شواهد نظری و تجربی دربارۀ وجود گروه مبتدا و گروه کانون ذیل گروه حرف تعریف به جوستی (1996) و آبو (2004) مراجعه کنید. کوبوچی فیلیپ (2007) نیز بهطور خاص دربارۀ کانونی شدن شبهبخشی درون گروه حرف تعریف بحث کرده است. [84] منظور از FP یا Functional Phrase هر نوع فرافکن نقشی، اعم از گروه مبتدا یا کانون است. [85] G. Link [86] ‘Double Domain’ [87] در زبانهای پایوانی (Paiwan) (Tang, 2004)، ایتسای مایایی (Itzaj Maya) (Hofling & Tesucun, 2000)، تاریانایی (Tariana) (Aikhenvald, 2003)، آکاتکی (Akatek) (Zavala, 2000) و جاکالتکی (Jakaltek) (Craig, 1977) این پدیده وجود دارد. [88] specificness [89] definiteness [90] از این جنبه همان کارکردی را دارد که نشانگر مفعول مستقیم«را دارد؛ از جمله قمشی (2003)، کریمی (1999; 2001; 2005) و کریمی و اسمیت (2020) در این باره استدلال کردهاند. [91] قابل تعمیم به «ان» جمع فارسی نیز هست؛ اما چون این پسوند بیشتر در نوشتار و گفتار رسمی بهکار میرود، عامدانه در بررسی خود آن را کنار نهادیم. [92] merge [93] M. Wiltschko [94] Halkomelem [95] symmetric c-command [96] in-situ [97] trace | |||||||||||
مراجع | |||||||||||
انوشه، مزدک. (۱۴۰۰). صرف در نحو؛ از کمینه گرایی تا صرف توزیعی. مؤسسۀ انتشارات دانشگاه تهران.
تفکری رضائی، شجاع و نظری، کبری. (1393) بررسی نحوی ممیز عدد در زبان فارسی. پژوهشهای زبانی 5، 1-20.
درزی، علی و معظمی، آرزو. (۱۳۸۵). تکواژ جمع در زبان فارسی. مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی 57، ۷۷-۹۵.
References
Aboh, E. O. (2004). Topic and Focus within D. Linguistics in the Netherlands 21, 1-12.
Aikhenvald, A. Y. (2000). Classifiers: A Typology of Noun Categorization Devices. Oxford University Press.
Aikhenvald, A. Y. (2003). A Grammar of Tariana, from Northwest Amazonia. Cambridge University Press.
Anoushe, M. (2021). Morphology in Syntax: From Minimlism to Distributed Morphology. University of Tehran Press. [In Persian]
Beckwith, C. (2007). Phoronyms: Classifiers, Class Nouns, and the Pseudopartitive Construction. Peter Lang.
Bobaljik, J. D. (1995) Morphosyntax: The syntax of verbal inflection. Doctoral dissertation, MIT, Cambridge, MA.
Bobaljik, J. D., & Thráinsson, H. (1998). Two Heads Aren’t Always Better Than One. Syntax 1, 37-71.
Bobaljik, J. D., & Wurmbrand, S. (2005). The Domain of Agreement. Natural Language & Linguistic Theory 23, 809-865.
Borer, H. (2005). Structuring Sense, Volume 1: In Name Only. Oxford University Press.
Carstens, V. M. (1991). The Morphology and Syntax of Determiner Phrases in Kiswahili. Doctoral dissertation, University of California, Los Angeles, CA.
Cheng, L. L. S., & Sybesma, R. (1999). Bare and Not-So-Bare Nouns and the Structure of NP. Linguistic Inquiry 30, 509-542.
Cheng, L. L. S., & Sybesma, R. (2005). Classifiers in four varieties of Chinese. In G. Cinque and R. Kayne (Eds.), The Oxford Handbook of Comparative Syntax (pp. 259-292). Oxford University Press.
Chierchia, G. (1984). Topics in the Syntax and Semantics of Infinitives and Gerunds. Doctoral dissertation, UMass, Amherst, MA.
Chierchia, G. (1997). Partitives, Reference to Kinds and Semantic Variation, SALT VII, 73-98.
Chierchia, G. (1998a). Plurality of Mass Nouns and the Notion of “Semantic Parameter”, In S. Rothstein (Ed.), Events and Grammar (pp. 53-103). Kluwer Academic Publishers.
Chierchia, G. (1998b). Reference to Kinds across Language. Natural Language Semantics 6, 339-405.
Chomsky, N. (1970). Remarks on Nominalization. In R. Jacobs & P. Rosenbaum (Eds.), Reading in English Transformational Grammar (pp. 184-221). Ginn and Company.
Corbett, G. G. (2006). Agreement. Cambridge University Press.
Corver, N. (1998). Predicate movement in pseudopartitive constructions. In A. Alexiadou & C. Wilder (Eds.), Possessors, predicate and movement in the determiner phrase (pp. 215-257). John Benjamins.
Craig, C. G. (1977). The structure of Jacaltec. University of Texas Press.
Darzi, A., & Moazzami, A. (2006). The Domain of the Ezafe Construction in Persian NPs. In the Proceedings of the Second Workshop on the Persian Language and the Computer, 1-15. [In Persian]
Delfitto, D., & Schroten, J. (1991). Bare plurals and the number affix in DP. Probus 3, 155-185.
Fassi Fehri, A. (2018). Constructing Feminine to Mean: Gender, Number, Numeral and Quantifier Extension in Arabic. Rowman & Littlefield.
Gebhardt, L. (2009). Numeral Classifiers and the Structure of DP. Doctoral dissertation, Northwestern University, Evanston, IL.
Ghaniabadi, S. (2010). The Empty Noun Construction in Persian. Doctoral dissertation, University of Manitoba, Winnipeg, MB.
Ghomeshi, J. (2003). Plural marking, indefiniteness, and the noun phrase. Studia Linguistica 57, 47-74.
Giusti, G. (1996). Is there a FocusP and a TopicP in the Noun Phrase Structure? University of Venice Working Papers in Linguistics 6, 105-128.
Groenendijk, J. & Stokhof, M. (1989). Type-shifting Rules and the Semantics of Interrogatives. In P. Portner & B. Partee (Eds), Formal Semantics: The Essential Readings (pp. 421-456). Blackwell Publishing.
Haegeman, L. (2004). DP-Periphery and Clausal Periphery: Possessor Doubling in West Flemish. In D. Adger, C. de Cat & G. Tsoulas (Eds.), Peripheries: Syntactic Edges and their Effects (pp. 211-240). Kluwer Academic Publishers.
Hofling, C. A., & Tesucún, F. F. (2000). Itzaj maya grammar. University of Utah Press.
Hornstein, N., Nunes, J., & Grohmann, K. K. (2005). Understanding minimalism. Cambridge University Press.
Jin, J. (2018). Partition and quantity: Numeral classifiers, measurement, and partitive constructions in Mandarin Chinese. Routledge.
Karimi, S. (1999). Specificity effect: evidence from Persian. The Linguistic Review 16, 125-141.
Karimi, S. (2001). Persian Complex DPs: How Mysterious Are They? Canadian Journal of Linguistics 46, 63-96.
Karimi, S. (2005). A Minimalist Approach to Scrambling: Evidence from Persian. Walter de Gruyter.
Karimi, S., & Smith, R. W. (2020). Another look at Persian rā: A single formal Analysis, In R. K. Larson, S. Moradi, & V. Samiian (Eds.), Advances in Iranian Linguistics (pp. 155-172). John Benjamins.
Keenan, C. (2013). ‘A Pleasant Three Days in Philadelphia’: Arguments for a Pseudopartitive Analysis. Penn Working Papers in Linguistics 19, 87-96.
Kobuchi-Philip, M. (2006). Identity of the domain of quantification for numerals. Non-definiteness and plurality, 267-290.
Kobuchi-Philip, M. (2007). Floating numerals and floating quantifiers. Lingua 117, 814-831.
Krifka, M. (1989). Nominal reference, temporal constitution and quantification in event semantics. In J. Bartsch, P. van Benthem, & P. van Emde Boas (Eds.), Semantics and contextual expression (pp. 75–115). Dordrecht: Foris.
Landau, I. (2015). DP-internal semantic agreement: A configurational analysis. Natural Language & Linguistic Theory 34, 975-1020.
Landman, F. (2006). Indefinite time phrases, in situ scope, and dual-perspective intensionality, In S. Vogeleer & L. Tasmowski (Eds.), Non-definiteness and Plurality (pp. 237-266). John Benjamins.
Li, Y. H. A. (1999). Plurality in a Classifier Language. Journal of East Asian Linguistics 8, 75-99.
Link, G. (1987). Generalized Quantifiers and Plurals, In P. Gärdenfors (Ed.), Generalized Quantifiers: Linguistic and Logical Approaches (pp. 151-180). D. Reidel.
Lyons, J. (1977). Semantics. Cambridge University Press.
Milsark, G. L. (1979). Existensial Sentences in English. Routledge.
Partee, B. (1986). Noun phrase Interpretation and Type-shifting Principles. In P. Portner & B. Partee (Eds), Formal Semantics: The Essential Readings (pp. 357-381). Blackwell Publishing.
Partee, B., & Rooth, M. (1983). Generalized Conjunction and Type Ambiguity. In P. Portner & B. Partee (Eds.), Formal Semantics: The Essential Readings (pp. 334-356). Blackwell Publishing.
Pylkkänen, M. (2002). Introducing Arguments. Doctoral dissertation, MIT, Cambridge, MA.
Ritter, E. (1988). A head-movement approach to construct-state noun phrases. Linguistics 26, 909-929.
Ritter, E. (1991). Two functional categories in noun phrases: Evidence from Modern Hebrew. In S. Rothstein (Ed.), Perspectives on Phrase Structure: Heads and Licensing (pp. 37-62). Brill.
Rizzi, L., & Cinque, G. (2016). Functional categories and syntactic theory. Annual Review of Linguistics 2, 139-163.
Roberts, I. (2018). Excorporation and minimality. In I. Roberts (Ed.), Diachronic and Comparative Syntax (pp. 325-333). Routledge.
Rouveret, A. (1991). Functional categories and agreement. The Linguistic Review 8, 353-388.
Rutkowski, P. (2007). The syntactic structure of grammaticalized partitives (pseudo-partitives). University of Pennsylvania Working Papers in Linguistics 13, 26.
Samiian, V. (1983). Origins of Phrasal Categories in Persian, an X-bar analysis. Doctoral dissertation, UCLA, Los Angeles, CA.
Stavrou, M. (2003). Semi-lexical nouns, classifiers, and the interpretation(s) of the pseudopartitive construction. In M. Coene & T. D’hulst (Eds.), From NP to DP: Volume 1: The syntax and semantics of noun phrases (pp. 329-353). John Benjamins.
Tafakkori Rezayi, Sh., & Nazari, K. (2014). The Syntactic Study of Numeral Classifiers in Persian. Language Research 5(1), 1-20. [In Persian]
Tang, C. (2004). Two Types of Classifier Languages: A Typological Study of Classification Markers in Paiwan Noun Phrases. Language and Linguistics 5, 377-407.
Taraldsen, K. T. (1995). On Agreement and Nominative Objects in Icelandic. In H. Haider, S. Olsen, S. Vikner (Eds.), Studies in Comparative Germanic Syntax (pp. 307-327). Springer
Thráinsson, H. (1996). On the (Non-)Universality of Functional Categories. In W. Abraham, S.D. Epstein, H. Thráinsson, C. J. Zwart (Eds.), Minimal Ideas: Syntactic studies in the minimalist framework (pp. 253-281). John Benjamins.
Travis, L. D. (1984). Parameters and Effects of Word Order Variation. Doctoral dissertation, MIT, Cambridge, MA.
Vangsnes, Ø. A. (2001). On noun phrase architecture, referentiality, and article systems. Studia Linguistica 55, 249-300.
Watanabe, A. (2006). Functional Projections of Nominals in Japanese: Syntax of Classifiers. Natural Language & Linguistic Theory 24, 241-306.
Wechsler, S., & Zlatić, L. (2003). The Many Faces of Agreement: Morphology, Syntax, Semantics and Discourse Factors in Serbo-Croatian Agreement. Stanford University Press.
Wiltschko, M. (2008). The Syntax of Non-Inflectional Plural Marking. Natural Language & Linguistic Theory 26: 639-694.
Zavala, R. (2000). Multiple classifier systems in Akatek (Mayan). In G. Senft (Ed.), Systems of Nominal Classification (pp. 114-146). Cambridge University Press. | |||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 154 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 185 |