تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,659 |
تعداد مقالات | 13,576 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,252,400 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,308,798 |
ارزیابی و نقد رویکرد ناظر به مؤلف در هرمنوتیک عینیگرایی اریک هرش با تأکید بر دیدگاه تفسیری علامه طباطبایی | ||
الهیات تطبیقی | ||
مقاله 10، دوره 14، شماره 29، خرداد 1402، صفحه 137-150 اصل مقاله (1.78 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/coth.2023.135600.1769 | ||
نویسنده | ||
خدیجه احمدی بیغش* | ||
استادیار گروه قرآن و حدیث، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران | ||
چکیده | ||
پژوهش حاضر درصدد پاسخگویی به این سؤال است که هرمنوتیک عینیگرایی اریک هرش، چگونه براساس معیارهای ناظر به مؤلف نظریۀ تفسیری علامه طباطبایی نقد و ارزیابی میشود. بررسی توصیفیتحلیلی دیدگاه هرمنوتیکی عینیگرایی اریک هرش نشان میدهد او با اعتقاد به مراد و مقصود مؤلف و توجه ویژه به ثبات معنا و جلوگیری از دخالت دنیای ذهنی مفسر در فهم معنای اثر، در مقابل ذهنیگرایی تفسیری و پیامدهایی چون تکثرگرایی و نسبیت ایستاده و رویکرد ناظر به مؤلف، خود را براساس معیارهایی چون تأکید بر مؤلف، قابلیت تعین معنا، تمایز میان معنای متن و واکنش مفسر ارائه میدارد. نقد و ارزیابی دیدگاه او بر مبنای نظریۀ تفسیری علامه طباطبایی حکایت از آن دارد که با وجود آنکه هرش این معیارها را در رویکرد ناظر به مؤلف خویش به سبب حفظ نقش و مراد مؤلف، گسترش کمی و کیفی فهم از متن و اثر بدون محدودیت خواستار بوده، دیدگاه مؤلفمحوری او منجر به محدودیتهایی در فهم متن، برداشتهای غلط و آمیخته با انحراف در تفسیر یا از میان رفتن مراد مؤلف شده است. | ||
کلیدواژهها | ||
فهم متن؛ اریک هرش؛ علامه طباطبایی؛ هرمنوتیک عینیگرا؛ تأکید بر مؤلف | ||
اصل مقاله | ||
طرح مسئله هرمنوتیک دانش فهم و تفسیر است که در تاریخ پر فراز و نشیب خود با اختلافات و تعارضات زیادی مواجه بوده و آرای نظریهپردازان در رسالت هرمنوتیک و قلمرو آن تفاوت گستردهای داشته است؛ تا جایی که برخی متعلّق و قلمرو این فهم را متون مکتوب یا مطلق فعالیتهای ارادی و اختیاری انسان یا حتّی مطلق واقعیات هستی دانستهاند (گسدال و رمبرگ، 1394: 13). اریک هرش آمریکایی ازجمله نظریهپردازان این دانش است که در تحوّل و تکامل هرمنوتیک سهم بسزایی داشته است (گروندن، 1391: 198-199). اریک هرش با انتقاد به پایههای هرمنوتیک فلسفی، بر مقوله فهم و تفسیر مؤلف، تأکید و به ضرورت وجود ضوابط و معیارهایی در تفسیر مؤلف اشاره میکند که در سایه آن بتوان درستی و اعتبار تفاسیر را تضمین کرد و به سنجش برداشتهای مختلف پرداخت (گسدال و رمبرگ، 1394: 43). هرش عقیده دارد در تفسیر متن، دو برداشت مستقل از یکدیگر وجود دارد: نخست معنایی که از واژگان متن دریافت میشود؛ دیگری شواهد آن معانی در دورانی که آن اثر تفسیر میشود (واعظی، 1397: ۴۷۴–۴۷۵). در هر دوی این برداشتها، معنا وابسته به مؤلف و برداشت او از متن خواهد بود. نقد و ارزیابی معیارهای رویکرد ناظر به مؤلف در دیدگاه هرش براساس نظریه تفسیری علامه طباطبایی حکایت از آن دارد که در کشف معنای متن، نمیتوان صرفاً به برداشت معنا از جانب متن یا مفسر اکتفا کرد؛ زیرا هدف از تفسیر فهم مراد مؤلف و دستیابی به مراد او ازطریق متن بوده است؛ در حالی که هرش با ارائه معیارهای خود در رویکرد ناظر به مؤلف معتقد است مراد مؤلف ثابت و فهمپذیر برای دیگران هم هست؛ بدین صورت که معنا به دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم میشود. معنای خودآگاه معنایی است که مؤلف هنگام انشای متن به آن توجه دارد و آن را قصد میکند؛ اما معنای ناخودآگاه، مقصود مؤلف نیست، بلکه ذهنیت و شرایط محیطی مفسر در آن دخالت دارد. پس هرش مراد مؤلف را اعم از مقصود و اراده خودآگاه او میداند؛ بنابراین، معانی ناخودآگاه معلوم نیست و چون نقش جدی در فهم مراد مؤلف دارد، آن معنا را نیازمند تفسیر میداند تا علاوه بر ارائه تفسیری معتبر، معانی ناخودآگاه هم بهخوبی ارائه شود (هرش، 1395: 75). اهمیت این نقد و ارزیابی بدان روست که گرچه هرش تلاش کرد با در نظر گرفتن مؤلف، معنای متن را در چارچوب مراد مؤلف بیان دارد، نقد و ارزیابی نظر او با دیدگاه ناظر به مؤلف در نظریه تفسیری علامه طباطبایی آشکار میدارد که هرمنوتیک عینیگرای اریک هرش در فهم مراد مؤلف، محدودیتهایی را ایجاد میکند؛ زیرا معیارهای ناظر به مؤلف نظریه تفسیری علامه طباطبایی با اشراف بر متن و مفسر، نزدیکشدن به مراد مؤلف را مقدور میکند و کارآمدی نظریه تفسیری را بهعنوان امری نسبی در پویایی و مانایی یک نظریه منجر میشود و به مفسر کمک میکند با در نظر گرفتن چارچوب معنا در مراد متن و مؤلف، منظومه فکری و معین نیز پیدا کند. نوشتار حاضر با روش توصیفیتحلیلی میکوشد به این پرسش پاسخ دهد که معیارهای رویکرد ناظر به مؤلف در هرمنوتیک عینیگرایی اریک هرش چگونه براساس نظریه تفسیری علامه طباطبایی نقد و ارزیابی میشود. در زمینه دیدگاه هرمنوتیکی هرش یا نظریه تفسیری علامه طباطبایی، مکتوبات بسیاری به رشته تحریر درآمدهاند، ازجمله:
و نگاشتههای بیشمار دیگر؛ اما این پژوهش درصدد آن است هرمنوتیک عینیگرای اریک هرش را در رویکرد ناظر به مؤلف براساس نظریه تفسیری علامه طباطبایی، نقد و ارزیابی کند تا در سایه آن میزان تأثیر کارآمدی این معیارها در فهم متن و اثر، از دیدگاه علامه طباطبایی و هرش، آشکار شود. مفهومشناسی مهمترین مفاهیم این تحقیق عبارتاند از:
برخی از نظریهپردازان فهم متن یا اثر را منوط به فهم متن و معنایی بیان میدارند که متن میتواند در حال حاضر برای ما داشته باشد؛ در حالی که برخی دیگر نیت مؤلّف را هدف و معنای نهایی متن یا اثر میدانند؛ یعنی هر اثر یا متن معنایی دارد که براساس مراد ذهن مؤلف آن، پایهریزی میشود و این رویکرد را ناظر به مؤلف مینامند (احمدی، 1389ش، ج2: 535)؛ بنابراین، برای دستیابی به مراد مؤلف، لازم است مفسر معیارهایی را برای دستیابی به مراد استعمالی و واقعی مؤلف در نظر گیرد که این معیارها با توجه به فهمها، دانشها و گرایشهایی گوناگون متفاوت خواهند بود. هرچند کشف «نیت» مؤلف کاری دشوار باشد، ناممکن نیست. معنای متن همان معنایی است که مؤلّف آگاهانه با نیتی خاص ایجاد میکند و مراد مؤلف حتی میتواند ضابطه شناخت و سنجش تأویل درست نیز قرار گیرد (پالمر، 1398ش: 70).
مفهوم نظریه تفسیری علامه، از تعریف ایشان دربارۀ تفسیر در مقدمه تفسیر المیزان حاصل میشود که عبارت است از: «بیان معانی آیات و کشف مقاصد و مدالیل آیات قرآن» (طباطبایی، 1412ق، ج1: 4-5)، یا: «کشف و بیان مراد قرآن از مدلولهای لفظی آیات» (همان، ج3: 43)؛ بنابراین، از دیدگاه علامه، بیان معنای متن، بهتنهایی تفسیر متن محسوب نمیشود (همان، ج3: 76)؛ بلکه عنوان تفسیر وقتی صادق میشود که فهم از متن و واژگان آن برآید تا کشف مقصود مؤلف ایجاد شود (طباطبایی، 1412ق، ج3: 76-77). در این تحقیق، مراد از نظریه تفسیری علامه طباطبایی، آرای علامه در تفسیر متن در آثار مختلف ایشان است که به صرف متن اکتفا نکردهاند؛ بلکه تمامی مستندات و قرائن لازم در تفسیر متن را در نظر گرفته و سپس به بیان مراد از متن پرداختهاند. اندیشههای هرمنوتیکی هرش (2017-1928) متفکّر برجسته و معاصر آمریکایی، پس از هایدگر و گادامر و در برابر آنها بحث و بررسی و گاه نقد شد. در اندیشه هرش، هر متنی، یک معنا و یک دلالت یا مصداق دارد (احمدی، 1389ش: ج2: 593). هرش از موضوع مهارت فهمی و تشریحی در بیان مفهوم یک متن استفاده میکند (Hirsch, 1967: 16-17؛ هوی، 1385: 84). مراد هرش از مهارت فهمی آن است که مفسر معنای متن را براساس اصطلاحات و واژگان متن بیان دارد؛ از این رو، شناخت مؤلف نیز در فهم بهتر متن مؤثر است (احمدی، بابک، 1389ش: ج2: 592)؛ زیرا اگر مفسر بخواهد معانی واژگان را که مقصود مؤلف است دریابد، باید از حوزه الفاظ، خارج و به قلمرو تفسیر یا تأویل وارد شود. در مرحله تفسیر است که مفسر از اصطلاحات و واژگان بیشتری سود میبرد و خود را محدود به اصطلاحات و واژگان موجود در متن نمیکند؛ بنابراین، در این مرحله اختلاف تفاسیر و تأویلها ظهور مییابد. به باور هرش، تفاسیری که مفسران از متن ارائه میدهند، بهضرورت با یکدیگر ناسازگار نیستند؛ زیرا «همه تفاسیر در عین اختلافاتی که دارند، از یک پیشفرض برخوردارند و آن فهم مشترک از متن است» (هوی، 1385ش: 84). هرش در هرمنوتیک عینیگرای خویش - که در مقابل هرمنوتیک ذهنیگرا قرار داشت و موجب تکثرگرایی و ایجاد نسبیت در فهم متن میشد - بیان میدارد برای فهم معنای متن باید مراد مؤلف فهمیده شود؛ یعنی اگر معنای متن معین نباشد، مخاطب متن نمیتواند باز تولیدی داشته باشد و معنایی که مؤلف قصد کرده است، تصور کند؛ بنابراین، بازتولید معنا آنگاه امکانپذیر است که برای آن معنا قابلیت تعین فرض شود. قابلیت تعین نیز وقتی است که معنا قابلیت بازتولید را داشته باشد (هوی، 1385ش: 84). در اندیشه هرش، هنگامی یک متن کارکردی در قلمرو هرمنوتیک دارد که موضوع آن تنها معنای لفظی متن نباشد (Hirsch, 1967: 16-17). این نوع برداشت اریک هرش سبب شد نظریه هرمنوتیکی وی به نظریههای تفسیری متون اسلامی نزدیک شود؛ اما همچنان تفاوتهای اساسی وجود دارد. بنابراین، هرش در هرمنوتیک عینیگرای خود بهمنظور دستیابی به معنای درست و معتبر در تفسیر، معتقد است دسترسی ما تنها به تفسیر فعلی و متعین از متن است و تفسیرهایی که بعداً توسط مفسران ایجاد میشود، هرگز قابل دسترس ما نیست؛ از این رو، با غیاب معرفت فعلی و یقینی میتوان به معرفت احتمالی مؤلف از تفسیر متن که بعداً مفسر ایجاد میکند، دست یافت. به عبارت دیگر، هرش مراد مؤلف را ثابت میداند؛ بنابراین، برای دیگران هم به همان صورت اولیه فهمپذیر است. معنای مراد مؤلف به دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم میشود؛ معنای نخست، معنای خودآگاه است که مؤلف هنگام انشای متن، آن را قصد میکند و به آن توجه دارد. معنای دوم، معنای ناخودآگاه است که مقصود مؤلف نیست. هرش معنای مراد مؤلف را اعم از مقصود و اراده خودآگاه مؤلف میداند. او هر دو معنای خودآگاه و ناخودآگاه را فهمپذیر از متن میداند؛ بدین صورت که معنای اول یعنی خودآگاه را میتوان به مؤلف نسبت داد؛ اما معنای دوم یعنی ناخودآگاه معنایی است که ذهنیت و شرایط محیطی مفسر در آن دخالت دارد (هرش، 1395ش: 102). بهطور کلی، هرش تفسیری را معتبر میداند که هم معانی خودآگاه را منتقل کند و هم معنای ناخودآگاه را؛ زیرا معانی ناخودآگاه نیز متعلق به گونه فهم درونی متن است. پس لازم است ابتدا معنای مدنظر نویسنده و مؤلف حدس زد شود و در مرحله بعد درستی یا نادرستی آن ارزیابی شود. برای حدس هم، او تأکید میدارد باید معیارهایی لحاظ شوند تا معانی ناخودآگاه به دست بیاید و با معانی خودآگاه مقایسه شود.
هرش از نظریهپردازان برجسته طرفدار قصد یا التفات مؤلف است. این نظریۀ هرش را میتوان نقطه عطفی در مقابل نظریه «مرگ مؤلف» رولان بارت[3] و دیگران دانست که مؤلف را منشأ متن، منبع معنا و تنها شخص صاحب صلاحیت برای تفسیر متن نمیداند؛ به گفته بارت، زبان سخن میگوید نه نویسنده و تولد خواننده باید به قیمت مرگ نویسنده تمام شود؛ از این رو، متن را میتوان به دست خواننده فعال درهم شکست (بارت، 1377ش: 169). از دید هرش، تأکید بر قصد مؤلف مغایرتی با امکان تفسیرهای متعدد از یک متن ندارد؛ مشروط بر آنکه همه آنها در چارچوب معنایی قرار داشته باشند که مؤلف اجازه میدهد؛ زیرا او با جدادانستن ذهن مؤلف از اثر، مخالف بوده و هرمنوتیک عینیگرایی خویش را بر مبنای معیارهایی ارائه کرده است که از دیدگاه او موجب کارآمدی فهم از متن میشود (Hirsch, 1967: 79). ارزیابی و نقد معیارهایی که اریک هرش در رویکرد ناظر به مؤلف نظریه عینیگرایی خود ارائه کرده، براساس نظریه تفسیری علامه طباطبایی، عبارت است از: هرش در رویکرد عینیگرا قصد مؤلف را معیاری معتبر برای فهم معرفی میکند؛ به گونهای که بدون آن هرگز نمیتوان اطمینان به معنای متن داشت. او دست یافتن به معنای محتمل را هدف از تفسیر بیان میکند. درواقع هرش معنای مؤلف را نیازمند یک ساخت قبلی از معنا و فهم خود از متن را با مؤلف مرتبط میداند که بدون در نظر گرفتن مؤلف فهم متن ممکن نخواهد بود؛ زیرا حتی بهطور ساختگی هم نمیتوان عمل تأویل معنای لفظی متن را از ادراکات و تصورات ذهنی و احکام دیگر ناظر به مؤلف جدا کرد؛ زیرا هدف از تفسیر و تأویل، رسیدن به قصد مؤلف است و مفسر نیز ادراکات و تصورات ذهنی خود را برای رسیدن به این هدف بهکار میگیرد (Hirsch, 1967: 140). هرش معتقد است باید معانی ناخودآگاه مدنظر مؤلف حدس زده شوند؛ از این رو، مفسری موفق است که در تلاش برای حدس بهتر کشف معنا باشد. گرچه او سعی کرده است کشف معنای ناخودآگاه را قاعدهمند بیان دارد، قاعدهمندی آن مانند مرحله خودآگاه نیست و کسی هم نتوانسته است برای آن ضابطه ایجاد کند؛ زیرا همانگونه که از نام آن پیداست، معنای ناخودآگاه بوده که حتی ممکن است تحت اختیار و کنترل مؤلف نیز نباشد. هرش در مرحله سنجش فهمها، فهمی از معنا را درست میداند که با احتمالات بعدی نقض نشود؛ زیرا اگر فهمی توسط فهم دیگر ابطال شود، فهم جدید معتبر خواهد بود.
در ارزیابی و نقد مبنای معرفتشناسی هرش در معیار تأکید بر مؤلف، براساس دیدگاه علامه طباطبایی باید گفت اینکه بیان میدارد معنای ناخودآگاه که از راههای گوناگون حاصل میشود، بههمراه معنای خودآگاه که ظهور کلمات است، مراد مؤلف را تشکیل میدهد، سوالاتی را به دنبال میآورد؛ ازقبیل اینکه آیا معانی ناخودآگاه در معنای خودآگاه دخالت دارد یا خیر. در اینجا بحث مراد جدی و مراد استعمالی به میان میآید که معانی ناخودآگاه میتواند قرائنی باشد که معانی خودآگاه را هم تحت تأثیر قرار میدهند؛ یعنی تأکید بر مؤلف، با گزارههای زیر تبیینپذیر است: الف) درک مراد جدی مؤلف، غرض اصلی تفسیر متن است و شناخت معنا و ساختار متن با هدف دستیابی به نیت و قصد مؤلف انجام میپذیرد. ب) متن برآیند شخصیت، ذهن و نگرش مؤلف است. مفسّر حق مداخله بشری در ذهنیتسازی برای مؤلف را ندارد و تنها وظیفهاش، کشف معنای ارادهشده در ذهن مؤلف خواهد بود که در نمادهای زبانی متن ظهور یافته است (تنکابنی، 1411ق: 33 ـ 34). با توجه به آنکه نظریه تفسیری علامه طباطبایی عبارت است از: «بیان معانی آیات و کشف مقاصد و مدالیل آیات قرآن» (طباطبایی، 1412ق، ج1: 4-5)، پس، از دیدگاه علامه، معنای متن یعنی فهم متن از واژگان آن بهمنظور کشف مقصود مؤلف (طباطبایی، 1412ق، ج3: 76-77). درواقع بیان علامه طباطبایی در تبیین رویکرد ناظر به مؤلف به این منوط است که مراد و مقصود مؤلف باید دنبال شود تا هدف تفسیر، یعنی بیان معنای متن، محقق شود. بنابر دیدگاه علامه، مناقشه در کشف قصد مؤلف بهعنوان هدف تفسیری، آنگونه که هرش بیان داشته است، نمیتواند فهم بهتر از مراد مؤلف را ایجاد کند. او معیار در وضع و کاربرد اسامی و الفاظ توسط مؤلف را غایت و فایدهای میداند که از مصادیق خارجی عائد او میشود (طباطبایی، 1412ق، ج2: 315؛ ج1: 10). به عبارت دیگر، معیار تأکید بر مؤلف در دیدگاه علامه طباطبایی که با در نظر داشتن متن ایجاد میشود، در باب وضع و کاربرد الفاظ توسط مؤلف، تأثیری عمیق در نحوة برداشت علامه از مفردات، مدلول استعمالی واژگان و به تبع آن، عبارات و آیات قرآن داشته است (طباطبایی، 1412ق، ج14: 129-130؛ ج17: 7؛ ج13: 54). بنابر آنچه از تحلیل معیارهای ناظر به مؤلف در دیدگاه هرش براساس نظریه تفسیری علامه طباطبایی مطرح شد، باید گفت هرش نتوانسته است در تحلیلهای گوناگون خود تأثیر معنای ناخودآگاه در معانی خودآگاه را به دقت تبیین کند؛ زیرا او ملاک درستی معانی ناخودآگاه را تفاسیر گونههای درونی متن میداند که مشترک میان فهم مفسر و مؤلف بوده است و امکان فهم معنای متن را نیز میسر میسازد؛ اما سؤال این است که آیا واقعاً گونههای درونی متن بین مؤلف و مفسر یکسان است. قطعاً اینگونه نیست؛ زیرا در رویکرد ناظر به مؤلف، فهم همه امور براساس فهم مؤلف است و بهتنهایی امکان فهم معانی ناخودآگاه و نسبت آن به مؤلف وجود ندارد. همچنین، بیان هرش که معتقد است هر تفسیر جدیدی که ایجاد میشود، تفسیر قبلی خود را باطل میکند و بدون شک تفسیر جدید صحیحتر از تفسیر قبلی است، این سؤال را به دنبال خواهد داشت که اگر ملاک، همخوانی با گونه درونی فهم باشد، تمامی تفاسیر با گونه درونی فهم هماهنگ میشوند و در این صورت، تفسیر احسن هرگز ایجاد نمیشود. اما علامه طباطبایی در رویکرد ناظر به مؤلف در نظریه تفسیریاش، صرفاً بر مؤلفمحوری تأکید ندارد؛ بلکه تأکید بر مؤلف را در کنار تکیه بر متن و ضوابط متنی مدنظر میگیرد. گرچه علامه بهصورت مستقل و مستقیم، بر رویکرد «تأکید بر مؤلف» تأکید نکرده، در مواضع گوناگون، تصریحاتی بر محوریت قصد مؤلف بیان داشته که نظریه تفسیری ایشان را کارآمد و ماندگار کرده است. درواقع علامه معتقد است تنها در سایه کشف مراد مؤلف است که معنای متن، آشکار و هدف تفسیر محقق میشود. رویکرد عینیگرایی هرش قابلیت تعین معنا را شرط لازم معنای متن میداند؛ زیرا اگر معنا امری نامتعین باشد، عقلاً اشتراکپذیر نیست (Weberman, 2000: 45) و بدون آن اعتباری در تأویل رخ نمیدهد (Hirsch, 1967: 45). به عبارت دیگر، در صورت وابستهبودن معنای متن به مُفسر، فهمهای متفاوت و معنای غیر متعین مبتنی بر یک تلقی روانشناختی از معنا ایجاد میشود. تلقی روانشناختی از معنا یک امر تجربی نیست؛ بلکه دلیل وجود معانی مختلف فرآیند ذهنی مؤلف است؛ از این روست که دنیای ذهنی هر فردی با دنیای ذهنی فردی دیگر مختلف میشود (همان: 32-33). اعتقادات عینیگرایانه هرش، او را بیش از حد به سوی جزماندیشی و تکیه بر مسلمات عقلی کشاند (هوی، 1378ش: ۹۴-۹۵). پایه اصلی براهینی که هرش برای اثبات اولویت فهم، بر توضیح تفسیری متن ارائه میکند، توسل به مسلمات عقلی است نه رجوع به دلائل تجربی و عملی.
ارزیابی و نقد این معیار براساس نظریه تفسیری علامه طباطبایی در رویکرد ناظر به مؤلف نشان میدهد قابلیت تعین معنا موجب از بین رفتن مراد و هدف مؤلف میشود. تفسیر و تبیین هر متن و اثری همواره نیازمند قرائن مختلف متصل و منفصل است. در توضیح این مطلب باید گفت علامه در مواضع مختلف تفسیر المیزان دیدگاهی دارد که البته بهواسطه آن دیدگاه، برخی به غلط، ایشان را متهم به قرآن بسندگی نیز کردهاند؛ برای نمونه، ایشان در مقدمه المیزان میفرماید: «وحاشا ان یکون القرآن تبیانا لکل شئ و لایکون تبیانا لنفسه...و کیف یکون القرآن هدی و بیَّنه و فرقاناً و نوراً مبینا للناس فی جمیع ما یحتاجون و لایکفیهم فی احتیاجهم الیه (الی القرآن) وهو الاشد الاحتیاج ...» (طباطبایی، 1412ق، ج1: 84). علامه همواره تأکید دارد قرآن را باید با تدبر در خود آن تفسیر کرد تا به مراد مؤلف آن، که خداوند است، دست یافت؛ زیرا قرآن تبیان برای همه امور و نور و هدایت است و شایسته نیست آن را با کمک چیزهای دیگر فهمید. از این رو، روش ایشان، آوردن آیات دیگر در فهم یک آیه است؛ اما از دیدگاه علامه، این امر ملازم آن نیست که از روایات استفاده نشود؛ بلکه از بیانات ایشان در چگونگی تفسیر و روش علمی ذیل آیات برداشت میشود که روش ایشان قرآن به قرآن است؛ یعنی قرآن خود را تبیان برای همهچیز دانسته و قدر متیقن آن هم دانستنیهای مربوط به دین است. پس حسبنا کتاب الله یعنی ما در فهم جزئیات دین و فروعات محتاج روایات و سایر قرائن و مستندات نیز هستیم؛ زیرا هر چیزی را که خداوند خواسته است بهوسیله قرآن به بندگان تفهیم کند، با کنار هم گذاشتن آیات به دست میآید و هر کلامی در فهم خود نیازمند قرائن و مستندات متصل، منفصل و ... است. روش عملی علامه در تفسیر المیزان برای کشف مراد مؤلف یعنی خداوند، به کار بردن تمام قرائن و سپس تفسیر آیات با آیات دیگر، گویای عدم قرآن بسندگی ایشان است. برای نمونه، علامه در تفسیر کلام خداوند در آیات قرآن از قرینه سنت مقطوع و عقلی بهره میبرد و آن را حجت میداند. او معتقد است با بررسی سنت، پیچیدگیهای آیات برطرف شده و تنافی ظاهری بین آیه و روایت دفع شده است و امکان تعارض واقعی بین سنت مقطوع و احکام قرآن وجود نخواهد داشت؛ بنابراین، علامه زمانی در تفسیر آیات بر سنت اعتماد میکند که مفید قطع و یقین باشد، اما «اخبار موثوق الصدور» یا «اخبار غیر محفوف به قرائن مفید علم» را فقط در احکام عملی استنادپذیر دانسته است؛ اما در تفسیر آیات اگر اینگونه روایات، موافق قرآن باشند، برای تأیید معانی مستنبط از آیات، از آنها بهره گرفته میشود وگرنه رد میشوند. احادیث حاکی از عرض اخبار بر قرآن نیز بر این روش تأکید دارند (طباطبایی، 1412ق، ج12: 262). ایشان هنگام تفسیر قرآن، در سنت معصومین(ع) سیری طولانی و عمیق داشتند. از یک سو، اگر در بین سنت معصومان(ع) دلیل یا تأییدی وجود داشت، از آن با عنوان استدلال و استمداد بهره میبرد (همان، ج1: 240-242؛ ج8: 141). از سوی دیگر، اگر دلیل یا تأییدی در روایات وجود نداشت، به گونهای آیه محل بحث را تفسیر میکند تا با سنت قطعی در تضاد و تناقض قرار نگیرد؛ زیرا تباین قرآن و سنت یعنی افتراق این دو حبل ممتد الهی که هرگز جداییپذیر نیستند: «لَن یَفتَرِقَا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوض» (ابنحنبل، 1416ق، ج3: 14). همچنین، علامه با تبحری که در تفسیر داشت، به گونهای آیات را تفسیر میکرد که با هیچ دلیل قطعی عقلی مخالف نباشد و هر وجه یا احتمالی که با موازین قطعی عقلی در تناقض بود، باطل میدانست؛ زیرا تناقض عقل و وحی را، هم عقل قطعی مردود میداند و هم وحی الهی باطل میشمارد؛ برای مثال، علامه روایت سبب نزول ذیل آیات: «... فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ. إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ ...» (مدثر، 24-25) را به دلیل عدم موافقت با الزامات عقلی نمیپذیرند؛ زیرا این قبیل روایات اتهامات ناروایی مانند: کاهن، ساحر، مجنون، و ... را که مشرکین به پیامبر اکرم(ص) وارد کردهاند بیان داشتهاند؛ در حالی که پذیرش سبب نزول این آیه برخلاف آیات قرآن، الزامات عقلی و سنت قطعی است (طباطبایی، 1412ق، ج20: 70). بهطور کلی، در کنار کتاب، سنت قطعی، شواهد تاریخی و ... بهعنوان قرائن عقلی و نقلی کارآمد، ناظر به مؤلف متن هستند که حکمشان از مصادیق احکام عقلى و نقلی صریح است (همان، ج5: 259). بنابراین، در ارزیابی و نقد رویکرد مؤلفمحور هرش باید گفت او وجود یک آگاهی عینی و عقلی را امری ضروری میداند؛ زیرا تفاسیر گوناگون باید ناظر به معنای متعین و مشترک باشند (همان: ۸۰؛ Kalle, 2009: 76-77). قابلیت تعین معنا و شدت جزماندیشی و تکیه بر مسلمات عقلی در دیدگاه اریک هرش موجب میشود از برخی مباحث و مسائل فراعقلی غفلت شود؛ از این رو، شناخت معنای ثابت و فرازمانی، یک شناخت یقینی نیست؛ بلکه شناختی محتمل است که میتواند در عین حال صحیح باشد. علامه طباطبایی با تمسک به معیارهایی که در رویکرد ناظر به مؤلف خویش در نظریه تفسیریاش ارائه میکند، احتیاج انسان به تشخیص مقدمات عقلیه حقه، از مقدمات باطله و سپس تمسک به آنچه حق است را همان احتیاجى دانسته که انسان را در تشخیص آیات و اخبار محکمه، از آیات و اخبار متشابه و سپس تمسک به آنچه محکم است یاری میکند (طباطبایی، 1412ق، ج5: 255). همین توجه ایشان موجب کارآمدی نظریات تفسیری وی و گسترش کلام الهی در فهم معارف والای آن خواهد شد. هرمنوتیک عینیتگرا دستیابی به معنای متن را نیازمند یک ساخت قبلی و عمل فهم خود از متن را با مؤلف مرتبط میداند (Hirsch, 1967: 140). هرش معتقد است واکنش مفسر نسبت به یک متن در زمانهای مختلف متفاوت است؛ یعنی اگر مفسر واکنش خود را با معنایی که به تأویل میبرد یکی دانست، دچار اشتباه میشود؛ زیرا واکنش مفسر به موضوع بحث نوعی دیگر از معنا را ایجاد میکند که ممکن است خلاف معنای مدنظر مؤلف باشد. پس میان معنای متن و واکنش مفسر تمایز وجود دارد. «معنای لفظی» برای هر متنی یکی است؛ ولی معنای تفسیری میتواند در هر زمانی متعدد و متفاوت باشد؛ زیرا هرمفسری متن را از منظر خاص خود تفسیر میکند (Hirsch, 1967: 38-39؛ Gadamer, 2004: 296). بنابراین، اگر معنای لفظی متن تغییرپذیر باشد و بهواقع نیز تغییر کند، دیگر هیچ معیاری برای یافتن معنای واقعی مؤلف از میان انبوه معانی موجود ندارد (Hirsch, 1967: 251). اینجاست که اراده مؤلف در تعین معنای متن نقش ایفا میکند (Hirsch, 1967: 27-28؛Gadamer, 2004: 8-87 )؛ از این رو، هرش بر این باور است که معنای لفظی متعین، نیازمند کشف اراده مؤلف بوده (Hirsch, 1967: 47-48) و مؤلف، معنای لفظی را ازطریق نشانههای زبانی که ابزاری برای انتقال معنای لفظی مورد قصد مؤلف در هر زمان و مکانی است، میفهمد.
ارزیابی و نقد معیار تمایز میان معنای متن و واکنش مفسر در رویکرد ناظر به مؤلف اریک هرش، براساس نظریه تفسیری علامه طباطبایی نشان میدهد گرچه ممکن است در برخی ابعاد صحیح به نظر رسد، قطعاً محدودیتهایی را در فهم معنای متن یا اثر، ایجاد و فهم آنها را با مشکل مواجه میکند. علامه کشف معنای متن توسط مفسر را براساس شباهت با دیگر افراد، محیطها، زمانها و زمینهها ممکن میداند؛ برای مثال، ایشان معارف الهی در متن قرآن را فراگیر در تمامی دورانها و اعصار میداند و آموزههای آن را مناسب برای همه شئون زندگی بشر و با هدف هدایت افراد میداند؛ به همین دلیل است که حتی رسالت پیامبر اسلام(ع) نیز در این راستا فراگیر شده است. بر این اساس، بهرهمندی از آن مخصوص عصر یا افراد خاص نبوده است و تاریخمند و عصری نیست؛ بلکه معارف آن در تمام دورانها انطباقپذیر بر تمامی موضوعات جدید در جهت هدایت بشر است (همان، ج17: 347). بهطور کلی، پذیرش تمایز میان معنای متن و واکنش مفسر در دیدگاه علامه طباطبایی، انحصارات ایجادشده در رویکرد ناظر به مؤلف در دیدگاه هرش را ندارد؛ زیرا با در نظر گرفتن عناصر مؤثر در هر عصر و زمانی، کارآیی و کارآمدی معارف قرآن در هر تمامی اعصار مشخص میشود و کتاب هدایت بودن آن، آشکار و فرابخشی، دعوتها و خطابهای قرآن را شامل میشود (همان، ج7: 52). این معیار در رویکرد ناظر به مؤلف، سبب عمل به دستورات و تعالیم این دین الهی شده و همه آحاد بشری را در برگرفته است؛ اما به معنای در نظر نگرفتن مراد مؤلف یا حذف مراد مؤلف نیست. علامه معتقد است مؤلف در وضع معانی برای الفاظ، بدون در نظر گرفتن تصورات و پندارهایِ خارج از موضوعله که دربارۀ آن واژه در ذهن مخاطبان اولیه شکل گرفته، آن لفظ را لحاظ کرده و تعمیم داده است؛ یعنی مؤلف حتی با به کار بردن همان واژه در ترکیبهای جدید، ذهن تودة مردم را از توهمات و پندارهایی که در میان مردم اعصار گذشته وجود داشته و سبب وضع اولیة آن واژه شده است، پیرایش میکند (طباطبایی، 1421ق، ج13: 53). بنابراین، ارزیابی و نقد معیار تمایز میان معنای متن و واکنش مفسر اریک هرش بر مبنای نظریه تفسیری علامه طباطبایی حاکی از آن است که با نامتعین بودن معنا نزد هر مفسر نمیتوان بین آنچه معنای متن است و آنچه هر مفسر از متن ارائه میدهد (که شاید معنای متن نباشد)، تمایز قائل شد؛ برای مثال، اگر دو مفسر در معنای متن با هم اختلافنظر داشتند، نمیتوان تفاسیر آنها را براساس معنای متن سنجید؛ زیرا متن قابلیت ارائه چندین معنا را دارد؛ از این رو، باید فهم هر دو مفسر را درست دانست؛ زیرا هر مواجهه با متن خلق یک معنای جدید بوده و هیچ معیاری برای تعیین اعتبار هریک از آنها وجود ندارد. وقتی نتوان بین دو تفسیر مختلف، تفسیری را معتبر دانست، متن هیچ معنایی در بر نخواهد داشت. علامه طباطبایی در رویکرد ناظر به مؤلف در نظریه تفسیریاش، تمایز میان معنای متن و واکنش مفسر در رویکرد ناظر به مؤلف را حکایت از اکملیت و جامعیت اهداف، اغراض و زبان و فرهنگ متن قرآن و به عبارت دقیقتر، جهانشمولی معارف و مفاهیم والای آن برای تمامی بشر تا قیامت بیان میدارد؛ از این روست که این معیار در رویکر ناظر به مؤلف، موجب گسترش کمی و کیفی دامنه فهم مراد الهی از آیات قرآن و فرازمان و مکان بودن آیات الهی و دعوت قرآن شده و نظریات تفسیری ناظر به این کتاب الهی نیز مقبولیت و عمومیت لازم را دارا شده است؛ به گونهای که حتی میتواند کنشهای گوناگون اجتماعی، همراه با الگوگیری از فرهنگ و زبان قرآن را منجر شود. نتیجه نتایج و یافتههای پژوهشی این تحقیق در ارزیابی و نقد دیدگاه هرمنوتیک عینیگرای اریک هرش در رویکرد ناظر به مؤلف، براساس نظریه تفسیری علامه طباطبایی در این رویکرد عبارت است از:
[1]. Objective hermeneutics [2]. Eric Donald, Hirsch [3]. Roland Barthes | ||
مراجع | ||
قرآن کریم ابنحنبل، احمد بن محمد، (1416)، مسند الإمام أحمد بن حنبل، المحقق: احمد محمد شاکر، قاهره، دارالحدیث. احمدی، بابک، (1389)، ساختار و تأویل متن، تهران، نشر مرکز. بارت، رولان، (1377)، «مقاله: از اثر تا متن: ترجمه مراد فرهادپور»، فصلنامه ارغنون، شماره 4، صص 57-66. بهرامی، محمد، (1379)، «هرمنوتیک هرش و دانش تفسیر»، مجله پژوهشهای قرآنی، شماره 6، صص 131-177. بهرامی، محمد، (1391)، «فهم و تفسیر در نگاه علامه طباطبایی (نگاهی مقایسهای با هرمنوتیک)»، مجله پژوهشهای قرآنی، دوره هجدهم، شماره 71، صص 76-101. پالمر، ا. ریچارد، (1398)، علم هرمنوتیک، تهران، هرمس. پورفرج، حسین، (1393)، تفسیر المیزان علامه محمدحسین طباطبایی و نظریه هرمنوتیکی اریک. د. هریش، سایت فرهنگی نیلوفر. التنکابنی، محمد بن سلیمان، (1411)، توشیح التفسیر فی قواعد التفسیر و التأویل، تحقیق: الشیخ جعفر السعیدی الجیلانی، قم، منشورات کتاب سعدی. زاهدی، مهدیه، (1399)، مقایسه فهم و تفسیر علامه طباطبائی و هرمنوتیک هرش، تهران، سومین همایش علوم انسانی. شمخی، مینا، (1397)، «چیستی تفسیر، تأویل، ظهر و بطن قرآن از نگاه علامه طباطبایی و ابوزید»، مجله مطالعات تطبیقی قرآن و حدیث، دوره نود و هفتم، شماره 1، صص 107-138. الطباطبایی، سید محمدحسین، (1393)، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی. صادقی، هادی، (1397)، بررسی تحلیلی، انتقادی مبانی هرمنوتیکی اریک هرش با نظر به آراء علامه طباطبائی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی. عزیزخانی، احمد، (1399)، «بررسی امکان و ضرورت کشف قصد»، مجله الهیات تطبیقی، دوره یازدهم، شماره 24، صص 67-86. گروندن، ژان، (1391)، درآمدی به علم هرمنوتیک فلسفی، ترجمۀ محمدسعید حنایی کاشانی، تهران، مینوی خرد. گسدال، کریستین، (1394)، و بیورن رمبرگ، هرمنوتیک، تهران، ققنوس. هرش، اریک دونالد، (1395)، اعتبار در تفسیر، ترجمه محمدحسین مختاری، تهران، حکمت. هوی، دیوید کوزنز، (1378)، حلقه انتقادی، ترجمۀ مراد فرهادپور، تهران، روشنگران و مطالعات زنان. واعظی، احمد، (1397)، درآمدی بر هرمنوتیک، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 228 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 179 |