![سامانه مدیریت نشریات علمی دانشگاه اصفهان](./data/logo.png)
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,774 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,263,712 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,763,490 |
روابط ساختاری سطوح کمالگرایی با عملکردهای شناختی در افراد دارای نشانههای اختلال وسواسیـجبری: نقش میانجی سبکهای شناختی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های علوم شناختی و رفتاری | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 13، شماره 1 - شماره پیاپی 24، شهریور 1402، صفحه 1-22 اصل مقاله (1.1 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/cbs.2023.134424.1675 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مجید محمود علیلو1؛ تورج هاشمی* 2؛ فائزه ابراهیمی صدر3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد گروه روانشناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه تبریز، تبریز، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استاد گروه روانشناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه تبریز، تبریز، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه تبریز، تبریز، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدف پژوهش حاضر، بررسی روابط ساختاری سطوح کمالگرایی با عملکردهای شناختی با واسطهگری سبکهای شناختی در افراد با نشانههای اختلال وسواسیـجبری بود. جامعۀ پژوهش حاضر دانشجویان دانشگاه تبریز بودند که تعداد 360 نفر نمونه با استفاده از روش هدفمند و از نوع دردسترس انتخاب شدند و به پرسشنامههای وسواسی اجباری مادزلی، کمالگرایی مثبت و منفی و سبکهای یادگیری فلدرـسولومان بهصورت آنلاین پاسخ دادند. همچنین، سه آزمون ویسکانسین (WCST)، آزمون عملکرد پیوسته (CPT) و آزمون حافظۀ کاری وکسلر (WMT) بهصورت نرمافزار رایانهای اجرا شدند. نتایج نشان داد سبک شناختی تأملی قادر است روابط بین سطوح کمالگرایی مثبت و منفی با عملکردهای شناختی را میانجیگری کند. سطوح کمالگرایی بهطور معنیدار، سبک شناختی تأملی و عملکردهای شناختی را پیشبینی میکنند. درنهایت، سطوح کمالگرایی و سبک شناختی تأملی در تعامل با یکدیگر، عملکردهای شناختی را پیشبینی میکنند و هرگونه مداخله دراینزمینه، باید اثرات تعاملی کمالگرایی و سبک شناختی تأملی را مدنظر قرار دهد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اختلال وسواسیـجبری؛ سبک؛ عملکرد شناختی؛ کمالگرایی مثبت؛ کمالگرایی منفی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اختلال وسواسیـجبری (OCD)[1] با ویژگیهای وسواسها[2] و یا اجبارها[3]، در نسخۀ پنجم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی[4] (DSM-5-TR) تشخیص داده میشود. این اختلال با ویژگیهای وسواسها و یا اجبارها، ششمین طبقۀ اختلالات موجود در DSM-5 است (American Psychiatric Association, 2022) و براساس وجود افکار ناخواسته و مزاحم (وسواسها) و رفتارهای تکراری (اجبارها) تشخیص داده میشود (Sugarman et al., 2017). این اختلال مشکلات بسیاری در روند طبیعی زندگی و یا روابط فرد ایجاد میکند (Hunt, 2021). در دهههای گذشته، درمورد ابعاد شناختی اختلال وسواس جبری پژوهشهای فراوانی شده که یافتهها حاکی از نقش این اختلال در بروز نقص و نارسایی در برخی عملکردهای شناختی مانند توجه، حافظه، کارکردهای اجرایی مثل انعطافپذیری شناختی و مهارتهای دیداریـفضایی است (Gresisberg & Mckay, 2003; Tükel et al., 2012؛ Moreira et al., 2019; Caudek et al., 2020). پژوهشها نشان دادهاند OCD با نارساییهای شناختی همراه است (Eisen et al., 2006) و محور مرکزی علائم این اختلال، نقص در توانایی انتخاب محرک موردنظر و بهطور همزمان نادیدهگرفتن محرک بیربط است. دراینراستا، پژوهشهای پژوهشهای عصبروانشناختی حاکی از آن است که مبتلایان به این اختلال درزمینۀ کارکردهای اجرایی[5] با افراد سالم تفاوت معنیدار دارند و ضعیفتر از آنها عمل میکنند. کارکردهای اجرایی که با سلامت لوب فرونتال[6] مغز رابطۀ مستقیم دارد (Kuelz et al., 2004)، اصطلاحی است که برای توصیف فرایندهایی به کار میرود که وجودشان در کنترل هوشیارانۀ افکار، هیجانات و رفتارهای یک شخص ضروری است و در مدیریت روزانۀ فرد نقش محوری دارند و این امکان را فراهم میکنند تا فرد به محرکهای محیطی پاسخ مناسب دهد و با محیط اطرافش سازگار شود. این فرایندهای شناختی مرتبط با قشر جلوی فرونتال، بهعنوان مهمترین بخش عصبی مطرح میشوند که در رفتار سازگارانه، رفتار اجتماعی، انعطافپذیری افکار و اعمال دستیابی به هدف نقش دارند. کارکردهای اجرایی شامل مفاهیمی مثل انعطافپذیریشناختی و توجه انتخابی است. مطالعات نشان داده که افراد مبتلا به OCD در جنبههای مختلف کنترل شناختی، انعطافپذیری شناختی و کنترل بازداری نقایصی دارند (Andres et al., 2008; Lawrence et al., 2006; Moritz et al., 2002; Van der Linden et al., 2005). دربارۀ مفهوم انعطافپذیری شناختی، پژوهشهای زیادی انجام شده است. تورامن و همکاران و یو و همکاران انعطافپذیری شناختی را میزان ارزیابی فرد درمورد کنترلپذیربودن شرایط تعریف کردهاند که این ارزیابی در موقعیتهای مختلف تغییر میکند (Toraman et al., 2020; Yu et al., 2020). با وجود پژوهشهای مختلف برای این مفهوم شناختی، درمورد چگونگی تعریف این مفهوم، اتفاقنظر نیست (عبدالمحمدی و همکاران، 1396). بهطورکلی، مؤلفۀ اصلی در تعریف انعطافپذیری شناختی، توانایی تغییر آمایههای شناختی بهمنظور سازگاری با محرکهای متغیر محیطی است (Dennis & Vander Wal, 2010). بعضی پژوهشگران انعطافپذیری شناختی را میزان ارزیابی فرد از کنترلپذیربودن شرایط تعریف کردهاند که این ارزیابی در موقعیتهای مختلف تغییر میکند (Gan et al., 2004). ازجمله ویژگیهای شناختی دیگری که در اختلال وسواسیـجبری مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است، قابلیت حافظۀ فعال است (Shin et al., 2014). حافظۀ فعال، نظامی ذهنی است که مسئول دستکاری و ذخیرهسازی موقت اطلاعات (سیدپورمند و همکاران، 1401) است و وظیفۀ همزمان اندوختن و پردازش موقتی اطلاعات را برای انجام رشتهای از تکالیف شناختی پیچیده مانند فهمیدن، استدلال و یادگیری را بر عهده دارد (Baddeley, 2012). براساس این نظریهها، در فرایند پردازش اطلاعات مبتلایان به اختلال وسواسیـجبری در بخش حافظه نارساییهایی وجود دارد که باعث میشود این افراد با وجود انجامدادن یک فعالیت، نظیر خاموشکردن اجاق گاز یا شستن دستها، در یادآوری و اطمینان به آن دچار مشکل شوند و بهطور مکرر به انجام آن مبادرت ورزند (Millet et al., 2013). بهعلاوه، بررسیها حاکی از آن است که توجه بیشازحد به افکار و بازبینی فرایندهای ذهنی در افراد مبتلا به OCD باعث تخریب عملکرد حافظه میشود؛ بنابراین، استفادۀ این افراد از راهکارهای رمزگردانی را که با تلاش انجام میشود، دچار مشکل میکند (Yanos et al., 2011). علاوهبراین، برخی از پژوهشها در تصریح مشکلات شناختی افراد مبتلا به OCD به مشکلات توجهی اشاره کردهاند. نتایج آزمونهای نوروسایکولوژیکی نشان میدهد که کارکرد اجرایی و توجه در اختلال وسواسیـجبری مختل میشود (Spitznagel & Suhr, 2002). از مهمترین کارکردهای اجرایی میتوان به توجه پایدار اشاره کرد که به فرد کمک میکند تا تداخلها را کنترل کند و فقط به یک محرک پاسخ دهد. کنترل تداخل یکی از کارکردهای بازداری است که در تداوم و استحکام رفتار هدفمند نقش تعیینکننده دارد (Wang et al., 2013). در تبیین عوامل دخیل در نقایص مربوط به عملکردهای شناختی افراد مبتلا به OCD، نتایج متناقضی به دست آمده است. دراینراستا، برخی پژوهشها علت اصلی در نشانههای اختلال وسواس را نقص کلی در توانایی توجه انتخابی به محرک مربوط و بازداری توجه به دیگر محرکهای رقیب محیطی عنوان کردهاند (De Houwer et al., 2009). این پژژوهشگران معتقدند که نقص در توجه افراد مبتلا به OCD نتیجۀ حساسیت بیشازاندازۀ آنها در ردیابی تهدید است. ازسویی، در پژوهشی که چمبرلین و همکاران دربارۀ بازداری حرکتی و انعطافپذیری شناختی در وسواس کندن مو انجام دادند، آسیب در بازداری پاسخ حرکتی در اختلال وسواس جبری مشاهده شد (Chamberlain et al., 2006). افراد مبتلا به وسواس، تا زمانی که با مسئلۀ وسواس-اعمال و افکار تکراری- خود روبهرو هستند، بهطور مداوم با موقعیتهایی روبهرو خواهند شد که شناختهای منفی آنان درمورد وسواس را فعال خواهد کرد؛ بنابراین، صِرف جبههبندی و چالش مستقیم با این جنبههای شناختی، در درازمدت میتواند انرژی روانی زیادی از این افراد ببرد و به کاهش انعطافپذیری روانشناختی آنان منجر شود (غفاری چراتی و همکاران، 1401). ازطرفی، بسیاری از پژوهشها به بررسی انواع صفات شخصی پرداختهاند که ممکن است موجب تسهیل یا منع عملکرد شناختی فرد شود و برخی بیان کردهاند که سازهای مانند کمالگرایی[7] ممکن است نقشی مؤثر در عملکرد شناختی داشته باشد (Davis & NolenHoeksema, 2000; Stoeber & Eysenck, 2008)؛ بهنحویکه کمالگرایی، بهعنوان تمایل فرد به داشتن استانداردهای غیرواقعبینانه و خودارزیابیهای افراطی نقشی مهم در اختلالات روانی ایفا میکند (Rice & Stuart, 2010). بهتعبیر دیگر، کمالگرایی بهمنزلۀ تمایل پایدار فرد به وضع معیارهای کامل و دستنیافتنی و تلاش برای تحقق آنها است (Walan, 2013) و شامل دو سطح مثبت و منفی میشود. نتایج پژوهشها نشان میدهد که کمالگرایی مثبت، عواطف مثبت را افزایش و استرسهای روانشناختی را کاهش میدهد و درمقابل، کمالگرایی منفی همواره با عواطف منفی و کاهش بهزیستی روانشناختی مرتبط است (Mackinnon & Sherry, 2012; Smith et al., 2016). گفتنی است که کمالگرایی مثبت، با تلاشهای کمالگرایانه مانند داشتن معیارهای شخصی بالا، وضع معیارهای دقیق برای عملکرد و تلاش برای عالیبودن در ارتباط است (Stoeber et al., 2007) و کمالگرایی ناسازگارانه با نگرانی دربارۀ بروز اشتباه، تردید درمورد اعمال، ترس از قضاوتهای دیگران دربارۀ خود، ترس از تأییدنشدن و ناهماهنگی بین انتظارها و نتایج مرتبط است (Stoeber & Otto, 2006). بهطور ویژه، کمالگرایی ممکن است بر توانایی فرد در ادغام اطلاعات به حافظۀ فعال تأثیر بگذارد یا به محدودشدن منابع توجهی فرد درنتیجۀ مشغلۀ شناختی، منابع شناختی و همچنین، بهطور بالقوه توانایی فرد در انجام یک کار منجر شود. باید توجه کرد که هنگام بررسی عملکرد شناختی، یک گام اساسی توجه به تأثیر عوامل شخصیتی فردی مانند کمالگرایی مناسب باشد (Bayliss et al., 2003; Hill et al., 2010). دراینراستا، استوبر و آیزنک (Stoeber & Eysenck, 2008) در مطالعهای این مسئله را بررسی کردند که چگونه کمالگرایی ممکن است بر توانایی فرد برای تکمیل یک تکلیف شناختی و عملکرد شخصی تأثیر بگذارد. بهعلاوه، استوبر و آیزنک پیشبینی کردند افرادی که کمالگراتر هستند، بهاحتمال زیاد ازنظر شناختی حواسپرت میشوند و بههمینترتیب، نسبتاً هنگام تصمیمگیری کندتر عمل میکنند. این افراد ممکن است بیشتر از اینکه دقیق باشند، بیشتر بهفکر دقیقبودن باشند (Stoeber & Eysenck, 2008;). ازطرفی، ایگان (Egan, 2005) معتقد است یکی از عواملی که میتواند بر ارتقای فرایندهای انعطافپذیری شناختی تأثیر مثبت داشته باشد، کمالگرایی مثبت است. درواقع، کمالگرایی نوعی منش شخصیتی است که فرد تمایل به تلاش بیشتر برای افزایش سطح عملکرد خود دارد (Stoeber & Damian, 2014). مارتین و همکاران در پژوهشی نشان دادند افراد با سطح کمالگرایی منفی، افرادی هستند که ازلحاظ شناختی انعطافناپذیرند و به نشخوار فکری روی میآورند (Martin et al., 1991). برایناساس، میتوان بیان کرد که عملکردهای شناختی ممکن است توسط ویژگیهای شخصیتی، مثل کمالگرایی تعدیل شوند (Bulik et al., 2003; Lee et al., 2009; Sassaroli et al., 2008; ). ازسویی، در مشکلات شناختی مبتلایان به OCD نیز این عملکرد در کنار توجه، حافظه و بازداری دچار اختلال است؛ بنابراین، باتوجهبه این نکته که یکی از عوامل فردی مهم در ارتباط با اختلال وسواسیـجبری، ویژگی شخصیتی کمالگرایی است، عملکردهای شناختی ذکرشده (توجه پایدار، حافظۀ کاری، انعطافپذیری شناختی) در کمالگرایان نیز احتمالاً دچار اختلال میشود. ازطرفی، در تبیین و توضیح مشکلات شناختی در افراد OCD برخی پژوهشها به نقش عوامل بنیادیتر تأکید کردهاند که در این میان عملکردهای شناختی افراد مبتلا به OCD را نه بهعنوان اختلال، بلکه بهعنوان یک رویکرد یا سبک شناختی[8] تلقی کردهاند. «سبک شناختی»، مؤلفه ای است که بین عملکرد فرد و چگونگی فرایند حل مسئله واقع میشود (Kozhevinkov, 2007 ) و سازمان و چهارچوب روانشناختی فرد را نمایان میکند و مبنای جسمانی دارد. باوجودِاین، افراد غالباً از نوع و کارکرد سبکشناختی خود آگاهی دقیقی ندارند. سبک شناختی بر نحوۀ دریافت اطلاعات و نیز نگاه و تفسیر افراد به رویدادها اثر میگذارد و بر اینکه چگونه شخص دربارۀ وقایع و تجارب زندگی شخصی و اجتماعی خود میاندیشد، تصمیمگیری میکند و واکنش نشان میدهد، تأثیر دارد (اسدزاده، 1392). بارونوا و همکاران عنوان کردند که سبک شناختی به افراد اجازه میدهد تا براساس شیوۀ ترجیح دریافت اطلاعات (ادراک یا ادراک شهودی) و روش ترجیحی آنها برای پردازش اطلاعات و سپس تصمیمگیری (تفکر یا احساس) طبقهبندی شوند (Baranova et al., 202l). یکی از سبکهای شناختی، سبک تکانشیـتأملی یا «سرعت ادراکی»[9] است که کاگان آن را معرفی کرد (Kagan, 1966). سرعت ادراکی «سطحی است که فرد در آن به پاسخهای گوناگونی واکنش نشان میدهد که میتوان برای یک مسئله بیان کرد؛ در حالتی که این پاسخها همزمان موجودند». برای «تأملی»ها این امر اهمیت دارد که اولین پاسخ آنها صحیحترین پاسخ ممکن باشد؛ درحالیکه تکانشیها بر سریعپاسخدادن تأکید میکنند. به نظر میرسد که افراد تأملی و تکانشی روشهای متفاوتی را در عملکردهای شناختی نظیر حل مسئله به کار میبرند (Cassidy, 2004). واکنش سریع و اشتباهات زیاد افراد تکانشی گویای آن است که آنها در حل مسئله همۀ جوانب را در نظر نمیگیرند؛ درحالیکه واکنش کند و پاسخهای صحیح تأملیها نمایانگر روش دقیق و جامع آنها در حل مسئله است (Kagan, 1965). باتوجهبه این نکات، وجود تفاوت در عملکردهای شناختی در افراد با سبکهای شناختی تأملی و تکانشی قابلتصور است. مبتنی بر این توضیحات، به نظر میرسد که در فرایندهای حل مسئله و پردازش اطلاعات، افراد مبتلا به OCD سبک تأملی دارند و بنابراین، در پاسخدهی به مسائل به کندی عمل میکنند و زمان نهفتگی پاسخ در آنها طولانی است و نوعی از بازداری را نشان میدهند که ناشی از ترس از اشتباهکردن است. ازطرفی، در طبقهبندی سبکهای شناختی به رویکردهای کلی و تحلیلی اشاره شده است و این دو نوع پردازش با سرعت طبقهبندی اطلاعات مرتبط است و با سبکهای شناختی تکانشیـتأملی در ارتباط هستند. همچنین، تأملیها در شرایطی که محدودیت زمان وجود دارد، کارآمدتر و صبورتر عمل میکنند (Cheng, 2002)؛ ازاینرو، میتوان عنوان کرد که افراد مبتلا به OCD در برخورد با مسائل و موقعیتها بهصورت تحلیلی عمل میکنند و بنابراین، در شرایطی که محدودیت زمانی وجود ندارد، کارآمدتر و صبورتر عمل میکنند؛ بااینحال، تأیید این استنباط، این سؤال را به ذهن متبادر میکند که: آیا افراد OCD ازنظر سبک شناختی بهصورت تأملیـتحلیلی عمل میکنند؟ هرچند در سالهای اخیر، دربارۀ اختلال وسواسیـجبری پژوهشهای زیادی صورت گرفته است (McKay, 2018)، اغلب سمتوسوی پژوهشها درجهت تدوین پروتکلهای درمانی و برخاسته از تجارب بالینی و با تأکید بر جنبۀ رفتاری (نه نتایج پژوهشهای آسیبشناختی) بوده است (Abramowitz et al., 2014). این در حالی است که پژوهشهای آسیبشناسی، بهویژه عوامل شناختی آن، مورد غفلت واقع شده که ناکارآمدی تدابیر درمانی را در پی داشته است (McKay, 2018). علاوهبراین، درمورد رابطۀ سبکهای شناختی با عملکردهای شناختی نیز بهطور جامع پژوهشی صورت نگرفته است. بهطورکلی، برای تببین شناختی اختلال وسواسیـجبری، رابطۀ سطوح کمالگرایی با عملکردهای شناختی با واسطهگری سبک شناختی تأملی، یافتههای پژوهشی زیاد و واضحی وجود ندارد. رفع این خلأ پژوهشی مستلزم انجام پژوهش جدید است. مبتنی بر آنچه عنوان شد، هدف پژوهش حاضر تعیین روابط سطوح کمالگرایی با عملکردهای شناختی با واسطهگری سبک شناختی تأملی در افراد دارای نشانههای وسواس است.
روش پژوهش این پژوهش باتوجهبه هدف از نوع بنیادی و باتوجهبه نحوۀ گردآوری دادهها جزء پژوهشهای توصیفیـهمبستگی بود. درراستای هدف پژوهش، از جامعۀ دانشجویان دانشگاه تبریز (24000=N) تعداد 380 نفر بهشیوۀ در دسترس انتخاب شد. حجم نمونۀ موردمطالعه برحسب نظر هو و بنتلر برآورد شد (Hu & Bentler, 1999)؛ بهایننحو که بهازای هر متغیر، 60 نفر (360=60×6) در نظر گرفته شد و باتوجهبه حذف پرسشنامههای مخدوش و عدم حضور مداوم برخی از شرکتکنندگان برای اجرای عملی ابزارهای پژوهش، تعداد نمونه به 360 نفر تقلیل پیدا کرد. برای انتخاب نمونۀ موردنظر به دانشکدههای 15گانۀ دانشگاه تبریز مراجعه و از هر دانشکده، تعداد 30 نفر انتخاب و هدف پژوهش برای شرکتکنندگان توضیح داده شد و با جلب رضایت آگاهانۀ آنها برنامۀ زمانی برای حضور در آزمایشگاه روانشناسی و اجرای ابزارهای سنجش عملکردهای شناختی و پرسشنامهها ارائه شد. همچنین، بهمنظور ترغیب شرکتکنندگان برای تکمیل پرسشنامهها و اجرای ابزارهای سنجش عملکردهای شناختی مقرر شد نتایج فردی برحسب درخواست آنها با درج نام مستعار در پرسشنامهها درقالب گزارش مکتوب تحویل داده شود. برایناساس، طبق جدول زمانی از بین 380 نفر انتخابشده، تعداد 360 نفر به تکمیل پرسشنامهها و پاسخ به ابزارهای شناختی اقدام کردند. دادهها نیز با نرمافزارهای 21 SPSS و24 AMOS تحلیل شد.
سیاهۀ وسواسی اجباری مادزلی (MOCI)[10]: این پرسشنامه را که ۳۰ پرسش دوگزینهای (بله/ خیر) دارد، هاجسون و راچمن برای پژوهش دربارۀ نوع و حیطۀ مشکلات وسواس تهیه کردهاند. این پرسشنامه چهار مؤلفۀ عمده را منعکس میکند که عبارتاند از: وارسی، تمیزی، کندی و شک وسواسی که چهار مقیاس فرعی را تشکیل میدهند. این خردهآزمونها، آزمون مادزلی را به ابزاری مفید برای ارزیابی تغییرات نشانههای ویژه تبدیل کرده و موجب شدهاند که در ارزیابی درمانهای معطوف به نشانههای وسواس فکریـعملی سودمندی ویژه داشته باشند. (Hodgson & Rachman, 1977) استکتی پایایی این ابزار را بهروش بازآزمایی 87/0 و دادفر ضریب کل آن را 84/0 و روایی همگرایی آن با مقیاس وسواسیـجبری ییل براون را 87/0 گزارش کردهاند (دادفر، 1376؛ Steketee, 1993). پرسشنامۀ کمالگرایی مثبت و منفی (PANPS)[11]: تریشرت و همکاران در سال ۱۹۹۵ آن را برای سنجش سطوح مختلف کمالگرایی مثبت و منفی ساختند (Terry-Short et al., 1995). این مقیاس ۴۰ سؤال دارد که ۲۰ سؤال کمالگرایی مثبت و ۲۰ سؤال دیگر کمالگرایی منفی را ارزیابی میکنند و براساس طیف ۵درجهای لیکرت از کاملاً موافقم تا کاملاً مخالفم پاسخ داده میشود. صمدی (1390) در پژوهشی برای بررسی روایی عاملی پرسشنامه از تحلیل عاملی تأییدی، تحلیل همگرا و همزمان استفاده کرد که نتایج همة شاخصهای نیکویی برازش مدل را تأیید کرده و بر برازندگی مطلوب آن دلالت دارد. بهعلاوه، ضریب پایایی این پرسشنامه با استفاده از آلفای کرونباخ در زیرمقیاسهای پرسشنامه، 79/0-69/0 به دست آمد. پرسشنامۀ سبکهای یادگیری فلدرـسولومان[12]: این پرسشنامه شامل 44 سؤال است که فاقد وابستگی فرهنگی هستند. این پرسشنامه از هشت سبک یادگیری تشکیل شده است که در این پژوهش سؤالات مربوط به سبک یادگیری فعالـتأملی به کار بسته شد. هر سؤال شامل دو گزینه است که یک گزینه مربوط به سبک فعال و دیگری مربوط به سبک تأملی است. ون زاننبرگ و همکاران (Van Zwanenberg et al., 2000) بهمنظور سنجش روایی و پایایی پرسشنامۀ سبکهای یادگیری فلدرـسولومان، آن را روی 284 دانشجوی انگلیسی اجرا کردند. ضریب آلفای محاسبهشده برای سنجش همسانی درونی سؤالات برای این بعد یادگیری عبارت بود از: 51/0 برای بعد فعال و تأملی. تست دستهبندی کارتهای ویسکانسین (WCST)[13]: این آزمون بهعنوان شاخصی از استدلال انتزاعی، تشکیل مفهوم و راهبردهای واکنشی نسبت به پیآیندهای متنی درحالتغییر، مطرح شده است. در این پژوهش از فرم ۶۴تایی آزمون WCST استفاده شد. ۶۴ کارت این آزمون از ۴ نوع کارت دارای اشکال مختلف (صلیب، دایره، مثلث یا ستاره) تشکیل شدهاند که ازنظر رنگ، شکل و تعداد با هم متفاوت هستند. هر کارت دارای یکی از رنگهای قرمز، آبی، زرد یا سبز است و بر روی هر کارتی چهار شکل دایره، مثلث، صلیب و ستاره قرار گرفته است. تعداد اشکال روی یک کارت نیز از یک تا چهار فرق میکند؛ بهاینترتیب که هیچکدام از کارتها مثل هم نیستند (Barceló, 2001). در این آزمون، آزمودنی باید مفهوم یا قانونی را که در مرحلهای از آزمایش دریافته است، در دورههای متوالی حفظ کند و وقتی قانون دستهبندی تغییر کرد، او نیز مفاهیم قبلی را تغییر دهد. پایایی این آزمون در پژوهش لیزاک (Lezac et al., 2004) مقدار 086/ و با استفاده از روش بازآزمایی، در جمعیت ایرانی 85/0 گزارش شده است (صفری و همکاران، 1399). آزمون عملکرد پیوسته (CPT)[14]: آزمون عملکرد پیوسته را رزولد و همکاران در سال 1956 تهیه کردند (Rosvold er al., 1956). هدف این آزمون سنجش نگهداری توجه، مراقبت، گوشبهزنگبودن و توجه متمرکز است. تاکنون فرمهای مختلفی از آن، برای اهداف درمانی یا پژوهشی تهیه شده است. در تمام فرمهای این آزمون، آزمودنی باید برای مدتی توجه خود را به یک مجموعۀ محرک نسبتاً ساده، دیداری یا شنیداری (در این آزمون فقط محرک دیداری ارائه میشود) جلب کند و در هنگام ظهور محرک هدف، با فشار یک کلید پاسخ خود را ارائه دهد. در این آزمون، جمعاً 150 محرک ارائه میشود که 20درصد آن محرک هدف (محرکی که آزمودنی باید به آن پاسخ دهد) است. مدتزمان ارائۀ هر محرک 200هزارم ثانیه و فاصلۀ بین دو محرک 1 ثانیه است. انتخاب نوع محرک (عدد یا شکل) در صفحۀ درج مشخصات فردی و انتخاب محرک هدف، در صفحۀ نتایج انجام میشود. (خدادادی و همکاران، 1393) ضرایب پایایی این آزمون در پژوهش هادیانفرد و همکاران در دامنۀ 93/0-59/0 به دست آمد.(هادیانفرد و همکاران، 1379) آزمون حافظۀ کاری وکسلر (WMT)[15]: سنجش فراخنای حافظۀ ارقام یکی از خردهآزمونهای آزمون هوشی وکسلر (کودکان و بزرگسالان) است. این برنامه نیز براساس دستورالعمل وکسلر کودکان (WISC-R)[16] تهیه شده است. البته بهدلیل یکسانبودن شکل اجرای این خردهآزمون در وکسلر کودکان و بزرگسالان، از این برنامه برای سنجش حافظۀ بزرگسالان نیز میتوان استفاده کرد (بدیهی است برای این منظور باید از جداول نرم خاص گروه سنی مربوطه استفاده کرد). این آزمون در دو بخش «تکرار روبهجلو ارقام و تکرار معکوس ارقام» بهطور جداگانه اجرا میشود. حتی اگر آزمودنی در بخش تکرار روبهجلو ارقام نمرۀ صفر گرفته باشد، باز هم بخش تکرار معکوس ارقام اجرا میشود. در این برنامه، نمرۀ فراخنای حافظه (شنیداری و دیداری) نیز ارائه میشود. این نمره بیانگر تعداد مادههای بهخاطرسپردهشده توسط آزمودنی است که در بزرگسالان معمولاً 5 تا 9 ماده است. در پژوهش کرو و همکاران ضرایب پایایی بهروش دونیمهکردن برای خردهمقیاسها نیز از 84/0-62/0 و برای شاخصها از 85/0-70/0 به دست آمد. ( Crowe et al., 2007)
یافتهها در این بخش با استفاده از شاخصهای مرکزی و پراکندگی بهویژه میانگین و انحراف استاندارد متغیرهای موردپژوهش نشان داده شده است. ازسویی، با استفاده از روش تحلیل مسیر، زمینۀ برازش مدل نظری و پاسخ به سؤالات پژوهش فراهم شد. دراینراستا، ابتدا پیشفرضهای تحلیل مسیر نظیر پیشفرض فاصلهایبودن مقیاس اندازهگیری متغیرهای موردمطالعه، نرمالبودن توزیع متغیرهای موردمطالعه با استفاده از آزمون غیرپارامتریک تکنمونهای کالموگروفـاسمیرنف، همخطی چندگانۀ متغیرهای پیشبین با استفاده از شاخصهای همخطی چندگانه (VIF) و (Tolerance) و پیشفرض استقلال منابع خطا با استفاده از شاخص دوربینـواتسون بررسی شد که نتایج در جدول 1 ارائه شده است:
جدول 1: شاخصهای توصیفی متغیرهای پژوهش، شاخصهای همخطی چندگانه و دوربینـواتسون Table 1:Descriptive statistics of research variables, multiple collinearity indices and Durbin-Watson
دوربینـواتسون: 98/1 01/0P≤
مندرجات جدول 1 نشان میدهد: الف) پراکندگی متغیرهای موردمطالعه باتوجهبه متوسط نمرات بهدستآمده، در حد مطلوب است؛ ب) توزیع متغیرهای موردمطالعه باتوجهبه مقادیر چولگی و کشیدگی، در حد نرمال است؛ ج) پیشفرض همخطی چندگانۀ متغیرهای پیشبین در این مطالعه محقق شده است؛ چراکه مقادیر VIF متغیرها در حد مطلوب (کمتر از 2) و نیز مقادیر Tolerance نیز در حد مطلوب (نزدیک به عدد 1) هستند؛ د) پیشفرض استقلال منابع خطای متغیرهای موردمطالعه محقق شده است؛ چراکه شاخص دوربینـواتسون محاسبهشده (89/1) در محدودۀ بهینه (5/2-5/1) واقع شده است. باتوجهبه محققشدن کلیۀ پیشفرضهای تحلیل رگرسیون چندمتغیره (تحلیل مسیر) برای پاسخ به سؤالات پژوهشی، از این روش بهشرح زیر استفاده شد. ابتدا ماتریس همبستگی متغیرهای موردمطالعه بهشرح جدول 2 محاسبه و ارائه شد.
جدول 2: ماتریس همبستگی متغیرهای موردمطالعه Table 2: The correlational matrix of research variables
05/0P≤ * و 01/0P≤**
مندرجات جدول 2 نشان میدهد بین کمالگرایی مثبت و انعطافپذیری شناختی رابطۀ مثبت و معنی دار و بین کمالگرایی منفی و انعطافپذیری شناختی رابطۀ منفی و معنیدار وجود دارد. همچنین، الف) کمالگرایی مثبت و کمالگرایی منفی با عملکرد حافظه؛ ب) سبک شناختی تأملی با کمالگرایی منفی و مثبت؛ و ج) سبک شناختی تأملی با عملکرد حافظه و توجه پایدار رابطۀ معنیدار دارند. برای بررسی روابط ساختاری کمالگرایی و عملکرد شناختی بهواسطۀ سبک شناختی تأملی از مدلیابی معادلات ساختاری بهشرح مدل روابط ساختاری 1 استفاده شد:
شکل 1: روابط علّیـساختاری کمالگرایی با عملکرد شناختی بهواسطۀ سبک شناختی تأملی Fig 1: Structural relationships between perfectionism and cognitive performance through reflective cognitive style
جدول 3: شاخصهای برازش مدل ساختاری 1 Table 3: fitness indices of Structural model 1
مندرجات مدل روابط علّیـساختاری 1 نشان میدهد مدل اندازهگیریشده با مدل نظری، برازش نسبتاً مطلوبی دارد؛ چراکه مهمترین شاخصهای برازش مدل بهطور نسبی در حد مطلوب قرار دارند؛ بهنحویکه مقدار RMSEA در حد مطلوب (مساوی و کوچکتر از 05/0) و مقدار نسبت χ2/df نیز در حد مطلوب (مساوی و کوچکتر از 5) قرار دارد و شاخصهای GFI و CFI در حد مطلوب (مساوی و بزرگتر از 90/0) واقع شدهاند و سایر شاخصهای برازش ازجمله AGFI، NFI، IFI در حد نسبتاً مطلوب (بزرگتر از 85/0) هستند؛ بنابراین، میتوان استنباط کرد که سبک شناختی تأملی قادر است درقالب رابطۀ ساختاری، روابط بین کمالگرایی و عملکرد شناختی را بهطور معنیدار میانجیگری کند. برای تعیین روابط مستقیم و غیرمستقیم متغیرهای پژوهش از روش بوتاستراپ و آزمون مربوطه (t) بهشرح جدول 4 استفاده شد:
جدول4: اثرات مستقیم و غیرمستقیم کمالگرایی بر عملکرد شناختی Table 4: Direct and indirect effects of perfectionism on cognitive performance
05/0P≤
مندرجات جدول 4 نشان میدهد سبک شناختی تأملی قادر است روابط کمالگرایی مثبت و عملکرد شناختی را بهمیزان 6درصد در واحد استاندارد بهطور مثبت و معنیدار تبیین کند؛ چراکه t محاسبهشده (54/2) در سطح 05/0P≤ معنیدار است. ازسویی، سبک شناختی تأملی در روابط بین کمالگرایی منفی و عملکرد شناختی نقش میانجی معنیدار ندارد.
بحث و نتیجهگیری پژوهش حاضر با هدف تعیین روابط سطوح کمالگرایی با عملکردهای شناختی و با واسطهگری سبکهای شناختی در افراد دارای نشانههای اختلال وسواسیـجبری صورت گرفت. نخستین یافتۀ این پژوهش نشان داد سبک شناختی تأملی قادر است روابط بین سطوح کمالگرایی مثبت با عملکردهای شناختی را میانجیگری کند. میتوان به نظر استاس و بنسون (Stuss & Benson., 1986) اشاره کرد مبنی بر اینکه عملکرد شناختی ناظر بر تواناییهای متفاوتی چون خودتنظیمی رفتار، حافظۀ کاری، مهارتهای برنامهریزی و سازماندهی است. دراینخصوص، براون عملکرد شناختی را بهعنوان مجموعۀ خاصی از مهارتهای تنظیمکنندۀ توجه توصیف میکند که حل مسألۀ آگاهانه را مورد هدف و آماج قرار میدهد که این مهارتها شامل انعطافپذیری شناختی، حافظۀ کاری و کنترل بازدارندگی میشوند (Brown, 2005). دراینخصوص، انعطافپذیری شناختی، شامل تفکر چندبعدی دربارۀ یک چیز است؛ چنانکه این امر در توجه به دیدگاه دیگران دربارۀ یک موقعیت یا حل یک مسئله بهروشهای مختلف مشخص میشود. ازطرفی، حافظۀ کاری شامل حفظ اطلاعات و دستکاری در آن است و توجه پایدار یا کنترل بازدارندگی، فرایند سرکوب عمدی توجه و پاسخ بعدی به چیزی است؛ مثل کنترل حواسپرتی. این مهارتها، روشهایی برای کنترل فعالانه و عمدی توجه برای دستیابی به حقیقت تلقی میشوند و بنابراین، ازنظر میاکه و همکاران (Miyake et al., 2000) نیز سه مهارت انعطافپذیری شناختی، حافظۀ کاری و توجه پایدار عملکرد شناختی قلمداد میشوند. بنا به نظر میلر و همکاران (Miller et al., 2018) حافظۀ کاری بهعنوان «طرح اولیۀ اندیشۀ آگاهانه» در نظر گرفته میشود و جزء اساسی پردازش اطلاعات و حل مسئله است. بهعلاوه، نواحی پرهفرونتال مغز که در مبتلایان به OCD دچار نقص شدهاند، نقش مهمی در عملکردهای شناختی و اجرایی مختلف دارند. (Lezak et al., 2004) ازطرفی، سازهای مانند کمالگرایی نقش مؤثری در عملکرد شناختی دارد (Davis & Nolen-Hoeksema, 2000; Stoeber & Eysenck, 2008)؛ به نحوی که موجب محدودشدن منابع توجهی فرد درنتیجۀ مشغلۀ شناختی، منابع شناختی و همچنین، بهطور بالقوه توانایی فرد در انجام یک کار میشود؛ بنابراین، افراد مبتلا به اختلال OCD، با افکار مزاحم و سمجی روبهرو هستند که قصد سرکوبی یا خنثیسازیشان را دارند. کشمکش آنها با وسواسهای فکری ممکن است بهعلت ناتوانی در تغییر توجه یا بازداری افکار مزاحم باشد. منابع توجهی این افراد یا فراخنای توجه آنها به محرکهای تهدیدکنندۀ مربوط به نگرانیهایشان اختصاص یافته است؛ بنابراین، توانایی آنها برای توجه به اطلاعات مناسب و نادیدهگرفتن همزمان اطلاعات نامربوط محدود میشود (Irak & Flament, 2009). ازسویی، در تبیین مشکلات شناختی در افراد OCD به نقش عوامل بنیادیتری تأکید کردهاند که در این میان، سبکهای شناختی مطرح هستند. به نظر میرسد که افراد با سبکهای شناختی تأملی و تکانشی روشهای متفاوتی را در عملکردهای شناختی به کار میبرند. یافتن راهحل مسائل نیازمند دامنهای از مهارتهای شناختی شامل تفسیر اطلاعات، برنامهریزی، قدرت حافظه، کنترل نتایج و تلاش برای تغییر نتایج است (Cassidy, 2004). سبکهای شناختی بر دیدگاه فرد دربارۀ رویدادها و ایدهها نظارت دارند. آنها بر اینکه چگونه یک فرد دربارۀ وقایع زندگی خود میاندیشد، تصمیمگیری میکند و واکنش نشان میدهد، اثر میگذارند. سبکهای شناختی بهعنوان الگوهای ثابت عملکردی تعریف میشوند که عمدتاً در فعالیتهای ادراکی و فکری وجود دارد (Riding & Cheema, 1991). در این میان، فرد دارای سبک شناختی تأملی، به توجه و تعمق بر راهحلهای مختلف گرایش دارد (Block., 1974). سبک شناختی تأملی فرد را با عملیات ذهنی گوناگون مواجه میکند و سازماندهی و توالی اطلاعات را در مغز فرد دچار توقف میکند (Cassidy, 2004)؛ چراکه فرد ازسویی بنا به نظر زورک و همکاران 2015) Zureck et al.,) بهموجب کمالگرایی منفی، با استرس و عواقب منفی مربوط به آن در ارتباط است و بهندرت، احساس رضایت کامل از انجام کارها را دارد و ازطرفی، بهموجب برخورداری از سبک شناختی تأملی، در تکالیف مربوط به عملکرد شناختی بهکندی عمل میکند. این در حالی است که فرد حائز کمالگرایی مثبت، با معیارهای شخصی بالا، عملکرد مطلوبی دارد و در چنین فردی، سبک شناختی تأملی موجب بهبود عملکرد شناختی وی میشود و این امر در پژوهش یوناس Jonas, 1993)) تأیید شده است که افراد دارای سبک شناختی تأملی در تکالیف مربوط به نوشتن، خواندن و حافظه و نیز در سطح وسیعی از آزمونهای پیشرفت تحصیلی عملکرد بهتری دارند. میتوان عنوان کرد که پردازش تحلیلی با پردازش شناختی آگاهانه، تلاشمند و کنترلشده در ارتباط است. پردازش کلی با حالتی بیشتر خودکار و کمتر محدودشده ارتباط دارد. خصلتهای پردازشی در تأملیها باعث میشود که آنها در اکثر تکالیف، حتی تکالیفی که تحلیلی نیستند، موفقتر از تکانشیها عمل کنند (Cassidy, 2004). بهعلاوه، در رابطۀ بین کمالگرایی و سبکهای شناختی میتوان به نتایج پژوهش برنز و فدوا (Burns & Fedewa, 2005) استناد کرد مبنی بر اینکه افراد متمایل به کمالگرایی منفیگرایانه، متفکران ضعیفی هستند و روشهای مقابلهای ناسازگارانهای را در مقابله با استرس به کار میگیرند. درمقابل، کمالگرایان مثبت بهشکل فعالانه به مبارزه با مشکلات میپردازند و وظیفهشناس هستند. برایناساس، میتوان بیان کرد که فرایندهای حل مسئله و پردازش اطلاعات، ادراک، یادگیری، حافظه و سطوح مختلف عملکرد شناختی در فرد با کمالگرایی مثبت، بهموجب داشتن سبک شناختی تأملی تسهیل میشود. یافتۀ دیگر پژوهش نشان داد کمالگرایی مثبت قادر است تغییرات عملکرد شناختی را بهطور مثبت و کمالگرایی منفی قادر است تغییرات عملکرد شناختی را بهطور منفی تبیین کند. این نتیجه یا یافتههای اگان Egan, 2005)) همسو است که بیان کرد یکی از عواملی که میتواند بر ارتقای فرایندهای انعطافپذیری شناختی تأثیر مثبت داشته باشد، کمالگرایی مثبت است. درواقع، کمالگرایی نوعی منش شخصیتی است که فرد تمایل به تلاش بیشتر برای افزایش سطح عملکرد خود دارد (Stoeber & Damian, 2014). درخصوص رابطۀ کمالگرایی مثبت و منفی با عملکردهای شناختی میتوان مبتنی بر نظر هولندر (Hollender, 1978) توضیح داد که فرد کمالگرا از خود تقاضای سطح معیّنی از فعالیت را دارد و یا چیزی کمتر از کمال راضی نمیشود و با موشکافی زیاد به دنبال نواقص و معایب کارهای خود میگردد. ازسویی، بهباور هاماچک ( Hamachek, 1978) دو شکل کمالگرایی باید از هم متمایز شوند: یک شکل مثبت که او آن را «کمالگرایی عادی[17]» نامید و در آن افراد از تلاشهای کمالگرا لذت میبرند و یک شکل منفی با عنوان «کمالگرایی عصبی[18]» که در آن افراد از تلاشهای کمالگرایانۀ خود رنج میبرند. کمالگرایی منفی، موجب انعطافناپذیری شناختی و درنتیجه، عملکرد شناختی معیوب فرد میشود. بهبیاندیگر، کمالگرایی بیمارگونه که بهعنوان یک وجه از شخصیت بیمارگونه در نظر گرفته میشود، چهارچوب عملکرد شناختی فرد را به هم میریزد. در این ارتباط، داشتن کمالگرایی منفی، بهموجب تردید دربارۀ کیفیت عملکرد و نگرانی دربارۀ اشتباهات (Frost et al., 1990) موجب میشود که عملکرد شناختی فرد دچار آسیب شود. کمالگرایی منفی، موجب انعطافناپذیری شناختی و درنتیجه، عملکرد شناختی معیوب فرد میشود؛ بنابراین، انعطافناپذیری شناختی بهایندلیل که ممکن است فرایند تغییر توجه فرد را از خود و مشکلاتش به فعالیتها و موضوعات لذتبخش دشوار کند، موجب آسیب روانی در فرد میشود و این را دویس و نالن هوکسما تأیید کردهاند ( Davis & Nolen-Hoeksema, 2000). نتایج برخی پژوهشهای عصبشناختی نشان میدهد که در اختلال وسواسیـجبری، شناخت بهعنوان فرایند مختل میشود (Lezak et al., 2004). همچنین، این یافته با نتایج براندی مونته و همکاران (Brandimonte et al., 1996) همسو است که نشان دادند مبتلایان به OCD دچار نقص در کارکردهای اجرایی هستند و در حافظۀ گذشتهنگر و آیندهنگر و نیز در آزمون ویسکانسین عملکرد ضعیفی دارند. استوئبر و آیزنک (Stoeber & Eysenck, 2008) در مطالعهای این مسئله را بررسی کردند که چگونه کمالگرایی ممکن است بر توانایی فرد برای تکمیل یک تکلیف شناختی و عملکرد شخصی تأثیر بگذارد. بنا بر مطالعۀ هویت و فلت (Hewitt & Flett, 2002) افراد کمالگرا، ناخودآگاه به خود تلقین میکنند که برای کار موردنظر به مهلت و زمان بیشتری نیاز دارند و این باعث میشود که به فوریت کار نیندیشند؛ بلکه به بهترارائهکردن آن توجه داشته باشند. بهعلاوه، در تبیین این یافته میتوان عنوان کرد که کمالگرایی با خطاکاری همراه است؛ چراکه فرد کمالگرا به بینقصبودن کارها فکر میکند؛ بنابراین، ممکن است در شروع کارش دچار تعلل شود (Ellis, & Knaus, 1979). ازطرفی، داشتن سبک شناختی تأملی موجب میشود که فرد در تصمیمگیری دچار تعلل شود؛ بهنحویکه چنین فردی، جزئیات را با دقت تجزیهوتحلیل میکند و پس از ارزیابی، پاسخ مطمئنی را برمیگزیند. برایناساس، فرد دارای سبک شناختی تأملی، به توجه و تعمق بر راهحلهای مختلف گرایش دارد و باتوجهبه صرف افراطی زمان برای یک مسئله، اتلاف وقت میکند و نشانههای وسواس در چنین فردی پدیدار میشود. بهتعبیری، چنین فردی ازسویی، بهموجب ویژگی کمالگرایی که با تعیین استانداردهای سختگیرانه، دقیق و توجه به شکست و تعمیم بیشازحد مشخص میشود و ازسویی، بهموجب سبک شناختی تأملی که بررسی افراطی جزئیات را برایش به دنبال دارد، نشانههای وسواس را آشکار میسازد. درمجموع، میتوان عنوان کرد که کمالگرایی مثبت موجب افزایش عملکرد شناختی فرد میشود و کمالگرایی منفی، با سبک شناختی و مقابلهای ناسازگار همراه است که با ایجاد وقایع استرسزای زندگی همراه است و این امر بهصورت دنبالکردن اهداف غیرواقعی نمود مییابد و اثرات عوامل استرسزا را تداوم میبخشد. این پژوهش محدودیتهایی داشت که میتوان به موارد زیر اشاره کرد: این پژوهش فقط درمورد دانشجویان شهر تبریز انجام شده است و در تعمیم یافتهها به سایر اقشار جامعه باید احتیاط شود. یکی دیگر از محدودیتهای این پژوهش، استفاده از ابزارهای خودگزارشی است؛ بنابراین، پیشنهاد میشود در پژوهشهای آتی این پژوهش در سایر شهرها و در بین سایر اقشار جامعه نیز انجام شود و نیز مدل آسیبشناختی این پژوهش در جمعیتهای بالینی و سایر نمونههای آماری مورد آزمون قرار گیرد. استفاده از ابزارهای خودسنجی هرچند ابزارهای رایج و پرکاربرد در این حوزۀ پژوهشی هستند، بهناچار محدودیتهای خود را دارند؛ بنابراین، پیشنهاد میشود در پژوهشهای آتی برای اندازهگیری متغیرها از ابزارهای دقیقتر مثل ابزارهای علوم اعصابشناختی (برای بررسی عملکردهای شناختی) استفاده شود. باتوجهبه نقش مهم کمالگرایی در عملکردهای شناختی، بهویژه انعطافپذیری شناختی، کنترل بازدارندگی و حافظۀ کاری بهتر است روانشناسان این کارکردها را در این افراد ارزیابی کنند و بر کمالگرایی مثبت تأکید کنند. همچنین، پیشنهاد میشود پژوهشگران حیطۀ آسیبشناختی، از سازههای روانشناختی مهم دیگر برای توسعه و تکمیل مدلها استفاده کنند تا امکان مقایسۀ مدلهای آسیبشناختی و مدلهای رقیب میسر شود و ازاینطریق، مدلهای کارآمدتر انتخاب و به کار گرفته شود.
[1] obsessive compulsive disorder [2] obsessions [3] compulsions [4] Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders-Text Revision [5] executive functions [6] frontal lobe [7] perfectionism [8] cognitive style [9] conceptual tempo [10] Maudsley Obsessive – Compulsive Inventory [11] Positive and Negative Perfectionism[12] Felder& Soloman learnng style questionnaire [13] Wisconsin Card Sorting Test [14] Continuous Performance Test [15] Working Memory Test [16] Wechsler Intelligence Scale for Children – Revised Form [17] normal perfectionism [18] neurotic perfectionism | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اسدزاده، ح. (1397). پیش بینی عملکرد درسی دانشجویان براساس سبکهای شناختی و اهمال کاری تحصیلی. راهبردهای آموزش در علوم پزشکی، 11(1)، 39-31. https://edcbmj.ir/article-1-1245-fa.html
خدادادی، م.، مشهدی، ع.، و امانی، ح. (1393). نرمافزار عملکرد پیوسته. مؤسسۀ تحقیقات علوم رفتاریـشناختی سینا.
دادفر، م. (۱۳۷۶). بررسی همبودی اختلالات شخصیت در بیماران وسواسیـجبری و مقایسۀ آنها با افراد بهنجار. [پایاننامۀ کارشناسی ارشد منتشر نشده]، انستیتو روانپزشکی تهران.
سیدپورمند، ن. ا.، عیسیزادگان، ع.، و سلیمانی، ا. (1401). بررسی حافظه کاری و انعطافپذیری شناختی براساس نگرانی و عدم تحمل ابهام بالا و پایین. علوم روانشناختی، 21(113)، 952-939. 10.52547/JPS.21.113.939
صفری، ن.، باعزت، ف.، و غفاری، م. (1399). اثربخشی برنامۀ توانبخشی شناختی توجه بر ابعاد توجه و کارآمدی خواندن دانشآموزان نارساخوان. سلامت روان کودک، 7(3)، 181-167. 10.52547/jcmh.7.3.14
صمدی، م. (1390). بررسی ویژگیهای روانسنجی پرسشنامۀ سبک یادگیری فلدر سولومون در دختران دورۀ راهنمایی. رویکردهای نوین آموزشی، 6(1)، 13، 60-39. https://nea.ui.ac.ir/article_19060.html
عبدالمحمدی، ک.، علیزاده، ح.، غدیری صورمان آبادی، ف.، طیبلی، م.، و فتحی، آ. (1396). بررسی ویژگی های روانسنجی پرسشنامه درجه بندی رفتاری کارکردهای اجرایی ( بریف) درکودکان 6 تا 12 سال. فصلنامه اندازه گیری تربیتی، 8(30)، 151-135. https://doi.org/10.22054/jem.2018.24457.1596
غفاری چراتی، ر.، قنادزادگان، ح.، و فخری، م. (1401). اثربخشی درمان شناختیـرفتاری بر خودکنترلی، دشواری تنظیم هیجان، تابآوری و انعطافپذیری روانشناختی در مراجعین مبتلا به وسواس فکریـعملی. مجلۀ دانشکدۀ پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، 65(1)، 85-71. 10.22038/MJMS.2022.63508.3723
هادیان فرد، ح.، نجاریان، ب.، شکرکن، ح.، و مهرابیزاده هنرمند، م. (1379). تهیه و ساخت فرم فارسی آزمون عملکرد پیوسته. روانشناسی، 4(4)، 404-388. https://www.sid.ir/paper/54421/fa
References
Abdolmohammadi, K., Alizade, H., Ghadiri, F., Tayebli, Fathi, M. (2018). Evaluation of Behavior Rating Inventory of Executive Function (BRIEF) in children aged 6 to 12 years. Training Measurment, 8(30), 135 -151. https://doi.org/10.22054/jem.2018.24457.1596 [In Persian].
Abramowitz, J. S., Fabricant, L. E., Taylor, S., Deacon, B. J., McKay, D., & Storch, E. A. (2014). The relevance of analogue studies for understanding obsessions and compulsions. Clinical Psychology Review, 34(3), 206-217. http://doi.org/10.1016/j.cpr.2014.01.004
American Psychiatric Association (2022). Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders (DSM-5-TR™). American Psychiatric Pub t https://lccn.loc.gov/2021051782
Andres, S., Lázaro, L., Salamero, M., Boget, T., Penadés, R., & Castro-Fornieles J. (2008). Changes in cognitive dysfunction in children and adolescents with obsessive-compulsive disorder after treatment. Journal of Psychiatric Research, 42(6), 507-514. http://doi.org/10.1016/j.jpsychires.2007.04.004
Asadzadeh, H. (2018). Anticipating University students' academic performance based on their cognitive style and academic procrastination. Education Strategies in Medical Sciences, 11(1), 31-39. https://edcbmj.ir/article-1-1245-fa.html [In Persian].
Baddeley, A. (2012). Working memory: Theories, models, and controversies. Annual Review of Psychology, 63(1), 1–29. https://doi.org/10.1146/annurev-psych-120710-100422
Barceló, F. (2001). Does the Wisconsin Card Sorting Test (WCST) Measure Prefrontal Function? The Spanish Journal of psychology, 4(1), 79-100. http://doi.org/10.1017/s1138741600005680
Baranova, J., Dragunas, G., Botellho, M. C. S., Ayub, A. L. P., Bueno-Alves, R., Alencar, R. R., Papaiz, D. D., Sogayar, M. C., Ulrich, H., & Correa, R.G. (2021). Autism Spectrum Disorder: Signaling Pathways and Prospective Therapeutic Targets. Cellular and Molecular Neurobiology, 41, 619-649. http://doi.org/10.1007/s10571-020-00882-7
Bayliss, D., Jarrold, C., Gunn, D. M., & Baddeley, A. D. (2003). The complexities of complex span: Explaining individual differences in working memory in children and adults. Journal of Experimental Psychology, 132(1), 71-92. http://doi.org/10.1037/0096-3445.132.1.71
Block, J. H. (1974). Schools, society, and mastery learning. Holt, Rinehart & Winston.
Brandimonte, M., Einstein, G. O., & McDaniel, M. A. (1996). Prospective memory: Theory and applications. Mahwah, NJ. https://doi.org/10.4324/9781315806488
Brown, T. E. (2006). Executive Functions and Attention: Deficit Hyperactivity Disorder: Implications of two conflicting views. International Journal of Disability, Development and Education, 53(1), 35–46. 10.1080/10349120500510024
Bulik, C., Tozzi, F., Anderson, C., Mazzeo, S., Aggen, S., & Sullivan, P. (2003). The relation between eating disorders and components of perfectionism. American Journal of Psychiatry, 160(2), 366-368. https://doi.org/10.1176/appi.ajp.160.2.366.
Burns, L.R., & Fedewa, B.A. (2005). Cognitive styles: Link with perfectionistic thinking, Personality and Individual Differences, 38(1), 103-113. 10.1016/j.paid.2004.03.012
Cassidy, S. (2004). Learning styles: An overview of theories, models, and measures. Educational Psychology, 24, 419-444. https://doi.org/10.1080/0144341042000228834
Caudek, C., Sica, C., Marchetti, I., Colpizzi, I., & Stendardi, D. (2020). Cognitive inflexibility specificity for individuals with high levels of obsessive-compulsive symptoms. Journal of Behavioral and Cognitive Therapy, 30, 103- 113. https://doi.org/10.1016/j.jbct.2020.03.010
Chamberlain, S. R., Fineberg, N. A., Blackwell, A. D., Robbins, T. W., & Sahakian, B. J. (2006). Motor inhibition and cognitive flexibility in obsessive-compulsive disorder and trichotillomania. American Journal of Psychiatry, 163(7), 1282-1284. 10.1176/appi.ajp.163.7.1282
Cheng, Y. (2002). Factors associated with foreign language writing anxiety. Foreign Language Annals, 35(6), 647-656. 10.1111/j.1944-9720.2002.tb01903.x
Crowe, S. F., Matthews, C., & Walkenhorst, E. (2007). Relationship between worry, anxiety and thought suppression and the components of working memory in a non-clinical sample. Australian Psychologist, 42, 170-177. https://doi:10.1080/00050060601089462
Dadfar, M. (1997). Investigating the coexistence of personality disorders in obsessive-compulsive patients and comparing them with normal people. [Unpublished Master's thesis]. Tehran Institute of Psychiatry. [In Persian].
Davis, R. N., & Nolen-Hoeksema, S. (2000). Cognitive inflexibility among ruminators and nonruminators. Cognitive Therapy and Research, 24(6), 699–711. https://doi.org/10.1023/A:1005591412406
De Houwer, J., Teige-Mocigemba, S., Spruyt, A., & Moors, A. (2009). Implicit measures: A normative analysis and review. Psychological Bulletin, 135(3), 347-368. http://doi.org/10.1037/a0014211
Dennis, J.P., & Vander Wal, J.S. (2010). The cognitive flexibility inventory: Instrument development and estimates of reliability and validity. Cognitive Therapy and Research, 34(3), 241-253. 10.1007/s10608-009-9276-4.
Egan, S. J. (2005). An Investigation of positive and negative perfectionism. [PhD thesis, Perth: Curtin University of Technology]. http://hdl.handle.net/20.500.11937/2147
Eisen, J. L., Coles, M. E., Shea, M. T., Pagano, M. E., Stout, R. L., Yen, Sh., Grilo, C. M., & Rasmussen, S. A. (2006). Clarifying the convergence between obsessive compulsive personality disorder criteria and obsessive-compulsive disorder. Journal of Personality Disorders, 20(3), 294-305. http://doi.org/10.1521/pedi.2006.20.3.294
Ellis, A., & Knaus, W. J. (1979). Overcoming procrastination: How to think and act rationally in spite of life's inevitable hassles. Institute for Rational Living.
Frost, R. O., Marten, P., Lahart, C., & Rosenblate, R. (1990). The dimensions of perfectionism. Cognitive Therapy and Research, 14(5), 449-468.
Gan, Y., Liu, Y., & Zhang, Y. (2004). Flexible coping responses to severe acute respiratory syndrome-related and daily life stressful events. Asian Journal of Social Psychology, 7(1), 55-66. 10.1111/j.1467-839X.2004.00134.x
Ghaffari Cherati, R., Qanadzadegan, H. A., & Fakhri, M. K. (2022). The effectiveness of cognitive behavioral therapy on self-control, difficulty in emotional regulation, resilience and psychological flexibility in clients suffering from obsessive-compulsive disorder. Journal of the Faculty of Medicine, Mashhad University of Medical Sciences, 65(1), 71-85. 10.22038/MJMS.2022.63508.3723 [In Persian].
Gresisberg, S., & Mckay, D. (2003). Neuropsychology of obsessive-compulsive disorder: A review and treatment implications. Clinical Psychology Review, 23(1), 95-117. https://doi.org/10.1016/s0272-7358(02)00232-5
Hadianfard, H., Najarian, B., Shekarshekan, H., & Mehrabizade Honarmand, M. (2000). Preparing and making the Farsi form of continuous performance test. Psychology, 4(4), 388-404. https://www.sid.ir/paper/54421/fa [In Persian].
Hamachek. D.E, (1978). Psychodynamics of normal and neurotic perfectionism. Psychology: A Journal of Human Behavior, 15(1), 27-33. https://www.proquest.com/docview/616292295
Hewitt, P. L & Flett, G. L. (2002). Perfectionism and stress processes in psychopathology. In G. L. Flett, & P. L. Hewitt (Eds.), Perfectionism: Theory, Research, and Treatment (pp. 255-284). Washington, D.C: American Psychological Association. https://doi.org/10.1037/10458-011
Hill, B. D., Elliott, E. M., Shelton, J. T., Pella, R. D., O’Jile, J.R., & Gouvier, W.D. (2010). Can we improve the clinical assessment of working memory? An evaluation of the Wechsler Adult Intelligence Scale-Third Edition using a working memory criterion construct. Journal of Clinical and Experimental Neuropsychology, 32, 315-323. https://doi.org/10.1080/13803390903032529
Hodgson, R. J., & Rachman, S. (1977). Obsessional-compulsive complaints. Behavior Research and Therapy, 15(5), 389-395. https://doi.org/10.1016/0005-7967(77)90042-0
Hollender, M. H. (1978). Perfectionism, a neglected personality trait. Journal of Clinical Psychology, 39(5), 384.
Hu, L., & Bentler, P. (1999). Cutoff criteria for fit indexes in covariance structure analysis: conventional criteria versus new alternatives. Structural Equation Modeling, 6(1), 1-55. https://doi.org/10.1080/10705519909540118
Hunt, C. (2021). Differences in OCD symptom presentations across age, culture, and gender: A quantitative review of studies using the Y – BOCS symptom checklist. Journal of Obsessive - Compulsive and Related Disorders, 26(17), 100533. https://doi.org/10.1016/j.jocrd.2020.100533
Irak, M., & Flament M. F. (2009). Attention in sub-clinical obsessive-compulsive checkers. Journal of Anxiety Disorders, 23(3), 320-326. https://doi.org/10.1016/j.janxdis.2009.01.007
Jonas, W. (1993). Design as problem-solving? or here is the solution -what was the problem? Design Studies, 14(2), 157-170. https://doi.org/10.1016/0142-694X(93)80045-E
Kagan, J. (1965). Reflection-impulsivity and reading ability in primary grade children. Child Development, 36(3), 609-628. https://doi.org/10.2307/1126908
Kagan, J. (1966). Reflection-impulsivity: The generality and dynamics of conceptual tempo. Journal of Abnormal Psychology, 71(1), 17-24. https://doi.org/10.1037/h0022886
Khodadadi, M., Mashhadhi, A., and Amani, H. (2013). Continuous performance software. Sina Behavioral-Cognitive Sciences Research Institute. [In Persian]
Kozhevinkov, M. (2007). Cognitive styles in the context of modern psychology: Toward and integrated framework of cognitive style. Psychology Bulletin, 133(3), 464-481. https://doi.org/10.1037/0033-2909.133.3.464
Kuelz, A. K., Hohagen, F., & Voderholzer U. (2004). Neuropsychological performance in obsessive-compulsive disorder: A critical review. Biological Psychology, 65(3), 185-236. https://doi.org/10.1016/j.biopsycho.2003.07.007
Lawrence, N. S., Wooderson, S., Mtaix-Cols, D., David, R., & Speckens, A., Philips, M. L. (2006). Decision making and set shifting impairments are associated with distinct symptom dimensions in obsessive-compulsive disorder. Neuropsychology, 20(4), 409-19. https://doi.org/10.1037/0894-4105.20.4.409
Lee, J. C., Prado, H. S., Diniz, J. B., Borcato, S., da Silva, C. B., Hounie, A. G., Miguel, E. C., Leckman, J. F., & do Rosário, M. C. (2009). Perfectionism and sensory phenomena: phenotypic components of obsessive-compulsive disorder. Comprehensive Psychiatry, 50(5), 431-436. https://doi.org/10.1016/j.comppsych.2008.11.007
Lezak, M. D., Howieson D. B., & Loring, D. W. (2004). Neuropsychological Assessment (4th ed.). Oxford University Press.
Mackinnon, S. P., & Sherry, S. B. (2012). Perfectionistic self-presentation mediates the relationship between perfectionistic concerns and subjective well-being: A three-wave longitudinal study. Personality and Individual Differences, 53, 22-28. https://doi.org/10.1016/j.paid.2012.02.010
Martin, D. J., Oren, Z., & Boone, K. (1991). Major depressives’ and dysthymics’ performance on the Wisconsin Card Sorting Test. Journal of Clinical Psychology, 47(5), 684-90. https://doi.org/10.1002/1097-4679(199109)47:5<684::aid-jclp2270470509>3.0.co;2-g.
Martino, D. J., Bucay, D., Butman, J. T., & Allegri, R. F. (2007). Neuropsychological Frontal Impairments and Negative Symptoms in Schizophrenia. Psychiatry Research, 152(2-3), 121-8. https://doi.org/10.1016/j.psychres.2006.03.002
McKay, D. (2018). Obsessive-compulsive disorder research: Growing in scope, advances unclear. Journal of Anxiety Disorders, 56, 5-7. https://doi.org/10.1016/j.janxdis.2018.03.007
Miller, E. K., Lundqvist, M., & Bastos, A. M. (2018). Working Memory 2.0. Neuron, 100, 463-475 https://doi.org/10.1016/j.neuron.2018.09.023
Millet, B., Dondaine, T., Reymann, J. M., Bourguignon, A., Naudet, F., Jaafari, N., Drapier, D., Turmel, V., Mesbah, H., Vérin, M., & Le Jeune, F. (2013). Obsessive Compulsive Disorder networks: Positron Emission Tomography and Neuropsychology provide new insights. PLoS ONE, 8(1), e53241. https://doi.org/10.1371/journal.pone.0053241
Miyake, A., Friedman, N. P., Emerson, M. J., Witzki, A. H., & Howerter, A., & Wager, T. D. (2000). The unity and diversity of executive functions and their contributions to complex frontal lobe tasks: A latent variable analysis. Cognitive Psychology, 41(1), 49-100. https://doi.org/10.1006/cogp.1999.0734
Moreira, P. S., Marques, P., Magalhães, R., Esteves, M., Sousa, N., Soares, J. M., & Morgado., P. (2019). The resting-brain of obsessive– compulsive disorder. Psychiatry Research: Neuroimaging, 290, 38-41. https://doi.org/10.1016/j.pscychresns.2019.06.008
Moritz, S., Birkner, Ch., Kloss, M., Jahn, H., Hand, I., Haasen, Ch., & Krausz, M. (2002). Executive functioning in obsessive-compulsive disorder, unipolar depression, and schizophrenia. Archives of Clinical Neuropsychology, 17(5), 477-483. https://doi.org/10.1016/S0887-6177(01)00130-5
Rice, K.G., & Stuart, J. (2010). Differentiating adaptive and maladaptive perfectionism on the MMP2 and MIPS Revised. Journal of Personality Assessment. 92(2), 158-167. https://doi.org/10.1080/00223890903510407
Riding, R., &Cheema, I. (1991). Cognitive styles: an overview and integration. Educational Psychology: An International Journal of Experimental Educational Psychology, 11(3-4), 193-215. https://doi.org/10.1080/0144341910110301
Rosvold, H., Mirsky, A., Sarason, I., Bransome, E. D. Jr., & Beck, L. H. (1956). A continuous performance test of brain damage. Journal of Consulting Psychology, 20, 343–350. http://dx.doi.org/10.1037/h0043220
Safari, N., Honorable, F., Ghaffari, M. (2019). The effectiveness of the cognitive rehabilitation program on attention dimensions and reading efficiency of dyslexic students. Child Mental Health Quarterly, 7(3), 181-167. 10.52547/jcmh.7.3.14 [In Persian].
Samadi, M. (2011). Examining the psychometric properties of Felder-Solomon's learning style questionnaire in middle school girls. New Educational Approaches, 6(1), 60-39. https://nea.ui.ac.ir/article_19060.html [In Persian]
Sassaroli, S., Gallucci, M., & Ruggiero, G. M. (2008). Low perception of control as a cognitive factor of eating disorders. Its independent effects on measures of eating disorders and its interactive effects with perfectionism and self-esteem. Journal of Behavior Therapy and Experimental Psychiatry, 39(4), 467-488. https://doi.org/10.1016/j.jbtep.2007.11.005
Sassaroli, S., Lauro, L. J., Ruggiero, G. M., Mauri, M. C., Vinai, P., & Frost, R. (2008). Perfectionism in depression, obsessive-compulsive disorder and eating disorders. Behaviour Research and Therapy, 46(6), 757-765. https://doi.org/10.1016/j.brat.2008.02.007
Seyed pourmand, N. A., Isa-Zadegan, A., and Soleimani, A. (2022). Investigating working memory and cognitive flexibility based on worry and intolerance of high and low ambiguity. Monthly Psychological Sciences, 21(113), 952-939. 10.52547/JPS.21.113.939 [In Persian].
Shin, N. Y., Lee, T. Y., Kim, E., & Kwon, J. S. (2014). Cognitive functioning in obsessive-compulsive disorder: A meta-analysis. Psychological Medicine, 44(6), 1121-1130. https://doi.org/10.1017/S0033291713001803
Smith, M. M., Saklofske, D. H., Yan, G., & Sherry, S. B. (2016). Cultural similarities in perfectionism: Perfectionistic strivings and concerns generalize across Chinese and Canadian groups. Measurement and Evaluation in Counseling and Development, 49(1), 63-76. 10.1177/0748175615596785
Spitznagel, M. B., & Suhr, J. A. (2002). Executive function deficits associated with symptoms of schizotypy and obsessive-compulsive disorder. Psychiatry Research, 110(2), 151-63. https://doi.org/10.1016/s0165-1781(02)00099-9
Steketee, G. (1993). Social support and treatment outcome of obsessive-compulsive disorder at 9-month follow-up. Behavioural and Cognitive Psychotherapy, 21, 81-95. https://doi.org/10.1017/S014134730001805X
Stoeber, J., & Damian, L. E. (2014). The Clinical Perfectionism Questionnaire: Further evidence for two factors capturing perfectionist strivings and concerns. Personality and Individual Differences, (61-62), 38-42. 10.1016/j.paid.2014.01.003
Stoeber, J., & Eysenck, M. W. (2008). Perfectionism and efficiency: Accuracy, response bias, and invested time in proof reading performance. Journal of Research in Personality, 42(6), 1673-1678. 10.1016/j.jrp.2008.08.001
Stoeber, J., Harris, R. A., & Moon, P. S. (2007). Perfectionism and the experience of pride, shame, and guilt: Comparing healthy perfectionists, unhealthy perfectionists, and non-perfectionists. Personality and Individual Differences, 43(1), 131-141. 10.1016/j.paid.2006.11.012
Stoeber, J., & Otto, K. (2006). Positive conceptions of perfectionism: Approaches, evidence, challenges. Personality and Social Psychology Review, 10(4), 295-319. 10.1207/s15327957pspr1004_2
Stuss, D. T., & Benson, D. F. (1986). The frontal lobes. Raven Press. https://doi.org/10.1192/S000712500021386X
Sugarman, M. A., Kirsch, I., & Huppert, J. D. (2017). Obsessive-compulsive disorder has a reduced placebo (and antidepressant) response compared to other anxiety disorders: A meta-analysis. Journal of Affective Disorders, 218, 217–226. https://doi.org/10.1016/j.jad.2017.04.068
Terry-short, L. A., Owens, R. G., Slade, P. D., & Dewey, M. E. (1995). Positive and negative perfectionism. Personality and Individual Differences, 18, 663-668. https://doi.org/10.1016/0191-8869(94)00192-U
Toraman, Ç., Özdemir, H. F., Kosan, A. M. A., & Orakci, S. (2020). Relationships between Cognitive Flexibility, Perceived Quality of Faculty Life, Learning Approaches, and Academic Achievement. International Journal of Instruction, 13(1), 85-100. https:/dx.doi.org/10.29333/iji.2020.1316a
Tükel, R., Gücvit, H., Ertekin, B. A., Oflaz, S., Ertekin, E., Bacan, B., Kalem, S. A., Kandemir, P. E., Ozdemiroğlu, F.A., & Atalay, F. (2012). Neuropsychological functions in obsessive-compulsive disorder Comprehensive Psychiatry, 53(2), 167-175. https://doi.org/10.1016/j.comppsych.2011.03.007
Van Der Linden, M., Ceschi, G., Zermatten, A., Dunker, D., & Perroud, A. (2005). Investigation of response inhibition in obsessive-compulsive disorder using the Hayling task. Journal of the International Neuropsychological Society, 11, 776-783. https://doi.org/10.1017/S1355617705050927
Van Zwanenberg, N., Wilkinson, L., & Anderson, A. (2000). Felder and Silverman’s index of learning styles and Honey and Mumfords learning styles questionnaire: How do they compare and do they predict academic performance? Education Psychology, 20, 365-381. https://doi.org/10.1080/713663743
Walan, C. (2013). Promoting the mental health of older adults: proposed guideline for an awareness campaign. [Doctoral Dissertation].
Wang, S., Yang, Y., Xing, W., Chen, J., Liu, C., & Luo, X. (2013). Altered neural circuits related to sustained attention and executive control in children with ADHD: An event-related fMRI study. Clinical Neurophysiology, 124(11), 2181-2190. https://doi.org/10.1016/j.clinph.2013.05.008
Yanos, P. T., Roe, D. R., & Lysaker, D. H. (2011). Narrative enhancement and cognitive therapy: A new Group-Based Treatment for Internalized Stigma among persons with severe mental illness. International Journal of Group Psychotherapy, 61(4), 576–595. 10.1521/ijgp.2011.61.4.576
Yu, Y., Yu, Y., & Lin, Y. (2020). Anxiety and depression aggravate impulsiveness: the mediating and moderating role of cognitive flexibility. Psychology, Health & Medicine, 25(1), 25-36. https://doi.org/10.1080/13548506.2019.1601748
Zureck, E., Altstotter-Gleich, C., Gerstenberg, F. X. R., & Schmitt, M. (2015). Perfectionism in the transactional stress model. Personality and Individual Differences, 83, 18-23. 10.1016/j.paid.2015.03.029 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,079 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 765 |