تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,640 |
تعداد مقالات | 13,343 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,984,441 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,003,202 |
نیاپرستی اشکانیان؛ خاستگاه و ماهیت دینی و سیاسی آن | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 7، دوره 15، شماره 1 - شماره پیاپی 57، فروردین 1402، صفحه 103-115 اصل مقاله (1.18 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2023.135694.2444 | ||
نویسندگان | ||
حمیدرضا پیغمبری* 1؛ زهره تقی پور بیرگانی2 | ||
1استادیار گروه تاریخ، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه خلیج فارس، بوشهر، ایران | ||
2دانشجوی دکتری تاریخ ایران باستان، گروه تاریخ، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی مشهد، ایران | ||
چکیده | ||
یکی از مسائلی که دربارۀ اثرپذیری پادشاهی اشکانی از فرهنگ یونانیمآبی مطرح میشود، رسم پرستش پادشاه است. بیشتر محققان این فرض را مسلم دانستهاند که اشکانیان در این زمینه از رسوم پادشاهی سلوکی پیروی کرده و به پیروی از آنان بنیانگذار این سلسله را به مقام الوهیت رساندهاند. اطلاعات موجود در این باره علاوه بر چند گزارش تاریخی، برخی مدارک باستانشناسی و سکهشناختی را هم شامل میشود. آیا اشکانیان به تقلید از فرهنگ یونانیمآبی، نیاکان خود را پرستش کردند؟ مقالۀ پیش رو با تأکید بر سنتهای ایرانی، فرض موجود را بازنگری میکند. بیشک اشکانیان برای تحکیم فرمانروایی خود و برای کسب مشروعیت در روزگاری که پادشاهی، نهادی الهی تلقی میشد، از القاب پرطمطراق پادشاهان یونانیمآب بر سکهها تقلید کردهاند. آنها مسلماً در این راستا از سنن هنری هلنیستی نیز بهره گرفتهاند؛ اما برخلاف پادشاهان سلوکی و بطلمیوسی، هیچ مدرکی وجود ندارد که مشخصاً کیش پرستش پادشاهان زنده را در این دوره تأیید کند. نتایج حاصل از این پژوهش نیز که با شیوۀ توصیفی-تحلیلی و با تکیه بر اسناد و مدارک ایرانی، یعنی متون زردشتی و سفالنبشتههای نسا انجام شده است، نشان میدهد گزارۀ الوهیت ارشَک در منابع و بناهای یادمانی نسای کهنه، به وجود رسم تقدیس و بزرگداشت نیاکان شاهی اشاره دارد که خاستگاه اصلی آن نه یونانیمآبی، بلکه باورهای کهن و اصیل ایرانی/زردشتی در پرستش فروهرها بوده است. | ||
کلیدواژهها | ||
اشکانیان؛ کیش پرستش پادشاه؛ نیاپرستی؛ یونانیمآبی؛ فروهرها | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه و طرح مسئله ارشَک (اشک یکم) (217-247 ق.م.) که با بیرون راندن سلوکیان از سرزمین پارت (پرثوه/پهلو)، حکومت مستقلی را در منطقه بنیانگذاری کرد، آنچنان احترام و منزلتی داشت که طبق گفتههای مورخان کلاسیک (Justin xli, 5.6) و همچنین به گواه سکههای پادشاهان این سلسله، همۀ جانشینانش نام او را بر خود میگذاشتند. این موردی خاص و منحصربهفرد در تاریخ ایران است؛ اما پارهای از گزارشهای تاریخی پا را از این فراتر میگذارند و از خداانگاری و آیین پرستش پادشاهان درگذشته در میان اشکانیان خبر میدهند (Amm. Marc, xxiii, 6; Josephus, Antiq. xviii, 9.5). این گزارشها را چگونه باید تفسیر کرد؟ پیشینۀ پژوهش در زمینۀ رسم نیاپرستی اشکانیان، بهطور کلی در میان محققان اتفاق نظری وجود ندارد؛ اما غالباً این گزارشها را نشانهای از اثرگذاری ایدۀ پادشاهی هلنیستی بر اشکانیان میدانند؛ بهویژه که این انگاره با تفسیرهای باستانشناسان ایتالیایی از یافتههایی همچون آرامگاههای شاهی و تندیسهای خدایان یونانی از محوطۀ نسای کهنه در ترکمنستان مورد تأکید قرار گرفته است (Invernizzi, 2011: 650-665). متیو کانپا این بناها را متعلق به شکل دگرگونشدۀ نهاد پادشاهی در ایران میداند که تحت تأثیر یونانیمآبی شکل گرفته است (Canepa, 2014: 1-27; 2015: 65-117). به نظر تورج دریایی، رسم نیاپرستی در ایران در اصل برگرفته از آیین پرستش پادشاهان درگذشته یا زندۀ سلوکی بوده و به شکل خداانگاری و پرستش هخامنشیان در فارس و پس از آن در دورۀ ساسانی استمرار یافته است (دریایی، 1388: 52)؛ اما برخی محققان دربارۀ آیین پرستش فرمانروا در ایران اشکانی، نگاهی ملایمتر دارند و ملاحظاتی سیاسی و تاریخی را در رویآوردن اشکانیان به این رسم مؤثر میدانند. ادوارد دابرووا در مقالاتی متعدد (Dabrowa, 2009: 41-51; 2011: 247-253; 2014: 149-160) با تأکید بر هدفگذاری این ایده بر رعایای غیریونانی اشکانیان، تلاش میکند که آیین پرستش شاهان اشکانی را دارای ویژگیهای سیاسی-مذهبی خاص خودش معرفی کند. اگر چنین باشد، آنچه از منابع و مدارک باستانشناسی دربارۀ نیاپرستی اشکانیان برمیآید، چه خاستگاهی داشته است؟ مارک یان اولبریخت در مقالهای با عنوان «پارت و کوچنشینان آسیای مرکزی: عناصری با منشأ آسیای مرکزی در تحولات اجتماعی و نظامی ایران اشکانی»، این رسم را به خاستگاه آنها در آسیای مرکزی نسبت میدهد (Olbrycht, 2003: 76-77). ضرورت و اهمیت پژوهش دیدگاههای یادشده بهسبب تمرکز بر متون کلاسیک و درک سنتی از ایدئولوژی پادشاهی هلنیستی، توجهی به ماهیت و خاستگاههای دینی نیاپرستی اشکانیان اولیه ندارند؛ بنابراین ضروری به نظر میرسد که در این زمینه جستوجو شود و بهویژه مسئلۀ احترام و اهمیتی که ایرانیان باستان برای روان نیاکان خود قائل بودند، مورد توجه قرار بگیرد. پژوهش پیش رو با روش توصیفی-تحلیلی و با تکیه بر اسناد و مدارک ایرانی، یعنی متون زردشتی، اشیا و سفالنبشتههای نسا، این مسئله را بررسی میکند. آیینهای پرستش پادشاه در دورۀ یونانیمآبی در آغاز لازم است که پدیدۀ پادشاهی الهی (Divine Kingship) و ماهیت آن در دورۀ یونانی مآبی بررسی شود. در دورۀ موسوم به یونانیمآبی (Hellenistic period)، یعنی دورهای که متعاقب جهانگیری اسکندر مقدونی (323-336 ق.م.) شکل گرفت، نهاد پادشاهی ساحتی الهی داشت و بسیاری از پادشاهان این دوره القاب خدایان را بر خود میگذاشتند. این رسم ظاهراً از زمان نخستین پادشاه این دوره، یعنی خود اسکندر وجود داشته است. در هر حال، فکر الوهیت پادشاه در دورۀ هخامنشی دیده نمیشود و تعبیری یونانی بوده است که نمونههایی متعددی را از پرستش پادشاهان و فرماندهان یونانی پیش از اسکندر دارد (Chaniotis, 2003). با مرگ اسکندر، این تصور دربارۀ او توسط جانشینانش به کار گرفته شد. به این صورت که در پی پیروزی آنتیگونوس و دمتریوس پولیورکتس بر کاساندر در آتن، شهرتی الهی برای این ناجیان شهر شکل گرفت و در مصر نیز بطلمیوس دوم فیلادلفوس ΦΙΛΑΔΕΛΦΟΣ برای بزرگکردن دودمانش، پس از مرگ پدرش او را منجی ΣΟΤΕΡ لقب داد و شایستۀ پرستش دانست. او سپس با مرگ مادر و خواهرش، آنها و در آخر نیز خودش را به این مجموعه افزود. بر این منوال، زین پس «شاهان و ملکهها در زمان حیاتشان، به محض آنکه کار بزرگی انجام میدادند، به مقام خدایی ترفیع پیدا میکردند» (ویلکن، 1376: 333). در ایران، ظاهراً سلوکیان از بطلمیوس فیلادلفوس سرمشق گرفتهاند؛ زیرا آپیان نقل میکند که در زمان آنتیوخوس یکم، نیایشگاهی به یادبود سلوکوس یکم در شهر سلوکیۀ سوریه در قسمت غربی انطاکیه در کرانة رود اورونتس بنیاد نهاده شد (Appian, Syr: 63). علاوه بر این، بر گروهی از سکههای آنتیوخوس یکم ضرب سارد، تمثالی خداگونه از سلوکوس یکم با شاخهای گاو نر نقش شده است که بر پشت آنها نقش آپولو بر سنگ اومفالوس به چشم میخورد (Newell, 1941: 245, Plate LIV, Series II: 5-15). شخصیت الوهیتیافتۀ سلوکوس، خصایصی خدایگونه را برای پادشاهان بعدی سلوکی فراهم کرد؛ بهگونهای که به رسم پرستش فرمانروایان بعد از او منجر شد. در این راستا، پادشاهان سلوکی نیز همچون اسکندر دارای تباری خدایی معرفی میشدند. به گفتة منابع یونانی، لائودیکه، مادر سلوکوس (312 ق.م.- 281 ق.م.)، در رؤیا، آپولو را در بستر خود میبیند و نوزادی را از او به دنیا میآورد که نشانۀ لنگر را با خود داشت (Justin, xv 4: 3-6; Appian, Syr: 56). درواقع فرمانروایان سلوکی تلاش داشتند با تقدسبخشیدن به جایگاه و منزلت خود، نزد رعایای گوناگون خویش مشروعیت و مقبولیتی خدشهناپذیر کسب کنند. آنها در آغاز برای پادشاه درگذشته آیین پرستش تعیین میکردند و «آیین پرستش پادشاه زنده» یا «آیین پرستش دولتی پادشاهان» از زمان آنتیوخوس سوم (187-223 ق.م.)، در میان سلوکیان رایج و در کنار پرستش پادشاهان درگذشته، آیین پرستش دولتی شاه وقت برقرار شد و کاهنانی با پاداشی معین منصوب شدند تا مراسم پرستش او را برگزار کنند (شروین-وایت و کورت، 1400: 292-281). در این باره میتوان به سنگنبشتهای از آنتیوخوس سوم اشاره کرد که در لائودیکیه، نزدیک نهاوند، به دست آمده است که در آن دستور پرستش خود و همسرش را صادر میکند (Rougemont, 2012: 135). عینیترین تجلیات این رسم، نیایشگاهها و معابدی بود که برای پادشاه ساخته میشد. این نیایشگاهها، کاهنان و کاهنههایی داشتند که مراسم پرستش فرمانروا را تدارک میدیدند. در این مراسم، برای ابراز قدردانی برای خدمات پادشاه یا اطمینان از خدماتی که در آینده برای آنها فراهم میکرد، پیشکشهایی به مجسمههای پادشاهان تقدیم میشد (Bickerman, 1938: 247). چنانکه پیداست، از زمان آنتیوخوس چهارم (175-164 ق.م.) که اوج رواج فرهنگ یونانیمآبی بود، استفادۀ مفرط از القابی الهی آغاز شد. او با گزینش القابی نظیر «ΘΕΟΣ» (خدا)، «ΕΠΙΦΑΝΗΣ» (تجلی خدا)، «ΝΙΚΗΦΟΡΟΣ» (آورندۀ پیروزی)، تلاش داشت که خود را شایستۀ پرستش نشان دهد. همچنین او در نظر رعایا خود را مظهر بعل، زئوس و یهوه معرفی میکرد (Le Rider, 1944: 23-25)، این امر حتی میتواند به معنای تلاشی در جهت جایگزینی انگارۀ الوهیت پادشاه بهجای پرستش خدایان محلی پنداشته شود. ولی چنین تصوری، پادشاهانی بزرگ و فیروزمند را میطلبید که بر قلمرویی وسیع حکم میراندند و شاید به همین سبب است که پس از آنتیوخوس چهارم، دیگر گزارشی مبنی بر وجود آیین پرستش پادشاهان سلوکی دیده نمیشود. ایدئولوژی پادشاهی اشکانی مفهوم هلنیستی پادشاهی در میان تمام سرزمینهای زیر سلطۀ مقدونیان گسترش یافت و در پادشاهیهایی محلی تأثیرگذار بوده است که با انحطاط و زوال سلوکیان شکل گرفتند (Briant, 2004: 158-60). این اثرگذاری به نحوی بود که پادشاهان محلی پارس (و حتی جانشینان اولیۀ ساسانی آنها) هم القابی الهی داشتند (در این باره نک: دریایی، 1388؛ ویسهوفر، 1388؛ Panaino, 2002). در پادشاهی محلی کماژنه، آنتیوخوس یکم بنا بر سنت مرسوم یونانیمآبی ادعای الوهیت کرد؛ در نمرود داغ، مجموعهای از تندیسهای خدایان ایرانی-یونانی و نقش و نگارههای شاهی را به نحوی به تصویر کشیدهاند که پیوند نزدیک دودمان پادشاهی با ایزدان را نشان بدهد (بویس و گرنر، 1375: 3/ 444-415). دیگر پادشاه ایرانی-مقدونی آسیای صغیر یعنی مهرداد اوپاتور پادشاه پونتوس نیز در منابع با صفت شاه-خدایی وصف شده است (Ballesteros Pastor, 2016: 179-192)؛ اما در این باره اشکانیان برخلاف پادشاهان یادشده به این صراحت عمل نکردهاند (Fowler, 2005: 128). این مسئله موجب اختلاف نظرها و استنتاجهای متناقض شده است. در سنت پادشاهی اشکانیان، استمرار برخی سنتهای زندگی ایلی و چادرنشینی (Olbrycht, 2003: 69-109)، بهویژه در بحث جانشینی دیده میشود (فرای، 1377: 308). آنها همچنین همانند پادشاهان محلی پارس و کماژنه و پونتوس ادعای انتساب به هخامنشیان را هم داشتند، با این تفاوت که آنها حکومتی فراگیر تشکیل دادند که بر اقوام گوناگون اعم از بومی و پولیسهای یونانیمآب حکمرانی داشت. بیتردید نخستین پادشاهان اشکانی که درگیر ستیزهایی با فرمانروایان سلوکی بودند، برای تحکیم پادشاهی نوپای خود به پشتیبانی حاکمان محلی و روابط مسالمتآمیز با ساکنان یونانی و غیریونانی خود نیاز داشتند. آنها این کار را ازطریق مهمترین رسانه یعنی سکهها انجام میدادند؛ بنابراین، در این باره با اعمالی و ادعاهایی مواجهیم که با مدل یونانیمآبی ادغام یا به آن نزدیک شده است. بنا بر این ملاحظات، به نظر میرسد که جایگاه و منزلت پادشاه در دورۀ اشکانی از ترکیب سنتهای هلنیستی و هخامنشی/زردشتی (Neusner, 1963: 40-59; Wiesehöfer, 1996: 55-66) شکل گرفته است و دقیقاً به همین سبب است که اردوان دوم در نامۀ خود به رومیان انتساب و ادعای جانشینی هردوی پادشاهان هخامنشی و سلوکی را مطرح کرد (Fowler, 2005: 127)؛ اما وزن و سهم هریک از این سنتها در ایدئولوژی پادشاهی اشکانی چه اندازه بود؟ بر مبنای مطالعات سکهشناسی، تصویر پادشاهان با دیهیم و سبک یونانی طراحی شده است و برخی از القاب به کار رفته در سکههای شهریاران اشکانی با سنت یونانیمآبی الوهیت فرمانروا ارتباط دارد. مهمترین این القاب، «ΘΕΟΣ» (خدا)، «ΘΕΟΠΑΤΩΡΟΣ» (پدر خدا) و «ΕΠΙΦΑΝΗΣ» (تجلی خدا) است؛ از این رو، برخی از محققان معتقدند که پادشاهان اشکانی همچون سلوکیان خود را پادشاهانی الهی میدانستند (برای نمونه: کولپ، 1389: 3/2، 289؛ دوشنگیمن، 1375: 274). همچنین وجود القابی مشابه اینها در سکههای کوشانی را نیز نشانگر ادعای پادشاهی الهی در حکومتهای شرق ایران میدانند (Shenkar, 2017: 56, 70). القاب تئوس و تئوپاتور برای نخستینبار در سکههای مهرداد یکم پدیدار میشود (Sarkhosh Curtis, 2012: 69; Dabrowa, 2009: 149-151) و از بین همه، عنوان «تئوپاتور» بیشتر از دیگر عناوین در میان پادشاهان اشکانی رایج بوده است (Dabrowa, 2011: 249). به عقیدة برخی پژوهشگران، لقب تئوپاتور بر سکههای مهرداد یکم نشانگر پیدایش آیین پرستش نیاکان سلطنتی و تلاش برای برساختن تباری الهی ازطریق خداانگاری پدرش فرییاپت (176-191 ق.م.) است (Dabrowa, 2009: 46-49) و حتی به نظر میرسد که سکههای دارای سجع تئوس هم متعلق به مهرداد (Sellwood, 1980: Type 10.14) و نه خود فرییاپت (Assar, 2004: 82) باشد. گفته شده است که اسارت دمتریوس سلوکی در دربار او در رویآوردن مهرداد به این سنت هلنیستی بیتأثیر نبوده است (Gariboldi, 2004: 375). دابرووا چنین بیان میکند که مخاطب این ادعاها، رعایای غیریونانی اشکانیان بودهاند (Dabrowa, 2010: 226). در حالی که به نظر میرسد حتی آیین پرستش پادشاهان سلوکی هم تنها به رعایای یونانی آنان محدود میشده است (Bickerman, 1938: 236-257)، بهویژه که در منابع غیریونانی آن دوره به پرستشگاههای خاص شاهان اشاره نشده است (شروین-وایت و کورت، 1400: 283)؛ بنابراین، باید توجه داشت که هدف اشکانیان از اختیارکردن نمادها و القابی همچون «خودمختار» (ΑΥΤΟΚΡΑΤΟΡΟΣ) (Olbrycht, 2013: 63-74) و «دوستدار یونان» (ΦΙΛΗΛΛΗΝΟΣ) (Wolski, 1983: 145-156; Wiesehöfer, 1996: 55-66)، سیاسی و کاملاً پراگماتیک بوده است. چنان که مشهور است، مهرداد یکم پس از فتح سلوکیه در سال 141 ق.م.، با الوهیتبخشیدن به نیاکانش، در پی آن بود که رعایایش فرمانروایی او و جانشینانش را بهعنوان انسانهایی به رسمیت بشناسد که از حمایت آسمانی برخوردارند؛ زیرا همانگونه که ویزههفر به درستی خاطر نشان کرده است، اصل اساسی در مشروعیت فرمانروایی در دورۀ یونانیمآبی، علاوه بر شایستگی شخصی، داشتن ارتباط ویژه با خدایان بود (Wiesehöfer, 1996: 55). اینکه القاب علاوه بر شهرهای یونانینشینی چون سلوکیۀ دجله، در سکههای پارتی ضرب شهرهای دیگر ایران دیده میشوند نیز (Dabrowa, 2010: 226)، مایۀ شگفتی یا نشان ایرانیبودن این رسم نیست؛ زیرا یونانیان در دیگر شهرها هم استقرار داشتند و افکار هلنیستی دیر زمانی در منطقه شناخته شده بود (نادری، 1397: 120)؛ بنابراین، رایجترین توضیحی که دربارۀ القاب الهی پادشاهان این دوره ارائه میشود، این است که آنها در اختیارکردن این القاب، ملاحظاتی سیاسی و تبلیغاتی داشتهاند. گروهی دیگر از محققان که تأثیرات یونانیمآبی را در ایدئولوژی پادشاهی ایرانی سطحی میدانند (Wolski, 1983: 145–156; Panaino, 2002: 265-288)، معتقدند اشکانیان برای کسب مشروعیت سلطنت در میان رعایای ایرانی خود طبعاً از اصول پادشاهی مقدس بهره میبردند که سنتی هخامنشی و زردشتی بود. برخی القاب شاهان مانند krny (*kārān) دربارۀ ارشک یکم (Olbrycht, 2013: 65-68)، شاه بزرگ (ΒΑΣΙΛΕΩΣ ΜΕΓΑΛΟΥ) و دربارۀ مهرداد یکم و شاهنشاه (ΒΑΣΙΛΕΩΣ ΒΑΣΙΛΕΟΝ) از زمان مهرداد دوم (Sellwood, 1980: Type 28) مشخصاً منشأ هخامنشی دارند، همچنانکه ادعای انتساب آنها به اردشیر دوم هخامنشی هم در برخی منابع گواهی شده است (کتزیاس، پرسیکا، بند 57). حتی به نظر میرسد که یکی از املاک وقفی نسا (’rtḥšrkn) نیز متعلق به این نیا بوده است (Bader, 1996: 272). مسئلۀ انتساب به شاهان بزرگ هخامنشی ممکن است از زمانی تقویت شده باشد که اشکانیان در غرب ایران مستقر شدند و در مواجهه با رومیان قرار گرفتند (Neusner, 1963: 50) و ظاهراً به همین سبب است که رومیان حکومت اشکانیان را rex Persarum (وارث پادشاهی پارسیان/هخامنشیان) میدانستند (Wiesehöfer, 1996: 58). از این گذشته، نامهای شاهی، تقویم و گزارشهای پراکندۀ تاریخی دربارۀ اعمال مذهبی شاهان اشکانی گویای التزام آنها به زردشتیگری است (Boyce, 1986: 541). آنها اگرچه روحیۀ مسامحه و مدارای مذهبی داشتند، ولی مواردی چون عزل ونون یکم (12-8 م.) نشان میدهد شاهانی را که به رسوم خودی پایبند نبودهاند و از سنتهای بیگانه پیروی میکردند، از تخت به زیر میکشیدند (Dabrowa, 2017: 173)؛ بنابراین چنین به نظر میرسد که در نظر ایرانیان، شاهان اشکانی بنابر سنت و رسم ایرانی خود، نمایندگان خدا بر زمین و عالمآرا محسوب میشدند. بررسی چند مدرک باستانشناسی پیش از ورود به بحث اهمیت نیاکان در نزد اشکانیان، ضروری به نظر میرسد که برخی مدارک هنری و باستانشناسی نیز در اینجا بررسی شود؛ زیرا انگارۀ پرستش پادشاهان اشکانی مبتنی بر این مدارک و شواهد نیز هست: 1- تصویری که بر پشت سکههای نخستین پادشاهان اشکانی نمایان میشود، تصویر اشک یکم با کمانی در دست و نشسته بر اورنگ است. در زمان فرمانروایی مهرداد یکم (171-138 ق.م.)، طرح ارشَک با کمانی در دست، بر پشت سکهها نقش بسته است که بهجای اورنگ، بر اومفالوس آپولو، نشاندهندة مرکز جهان، نشسته است (Sellwood, 1980: 53-54). اگر از منظری یونانی به این نقش نگریسته شود، البته میتوان تصور الوهیت ارشَک را برداشت کرد؛ اما باید توجه داشت که بهطور کلی، از اینکه در هنر اشکانی شمایلنگاری ایزدان ایرانی-یونانی رواج دارد و از هلنیسم تأثیر قوی پذیرفته است، این نتیجه حاصل نمیشود که باورهای آنها هم یونانی شده است (Sarkhosh Curtis, 2012: 76-77). بهرهگیری سیاسی از این گونه صحنهها در هنر شاهی در سراسر تاریخ ایران باستان و حتی در دورۀ ساسانی جریان داشته است و بر دگراندیشی یا کافرکیشی شاهان دلالت ندارد (پیغمبری، 1398: 76-57). بر بسیاری از سکهها، ارشک با پوشش پارتی و کمان، که نماد سنتی شاهی در میان سکاها و اشکانیان بوده است، جانشین خدایان یونانی شده است؛ اگرچه در بسیاری از دیگر سکههای اشکانی، تصاویر و نمادهای هلنیستی دیده میشود. 2- هیئتهای باستانشناسی روس و بهتازگی ایتالیایی در ویرانههای تاریخگذاریشده به بازۀ سدههای سوم تا اول ق.م. مجموعۀ نسای کهنه (مهردادکرت) کاوش کردهاند. در حال حاضر چنین مطرح شده است که سرای چهارگوش، ساختمان سرخرنگ و تالار مدوّر مشابه با نمونههای هلنیستی در اینجا بناهای متعلق به آیینهای پرستش شاهان و آرامگاه سلطنتی بوده است (Invernizzi, 2011: 650-665). بناهای شاخص این مجموعه قطعاً سکونتگاهی نبوده است؛ اما آنها را مرتبط با مناسک زردشتی نیز نمیدانند. این محققان پیکرکهای هلنیستی در شکل و شمایل خدایان یونانی را که از محوطههای کاوششده در نسای کهنه به دست آمدهاند، «اجداد پادشاهان اشکانی میشناسند که به آنها مقام خدایی دادهاند» (Invernizzi, 2005: 71-79; Dabrowa, 2009: 43). همچنین از پیداشدن پارههایی از این گونه پیکرهها در «تپراق قلعه» (خوارزم) و «سرخکتل» (کوشان)، نتیجه گرفتهاند که در میان مردمان این شهرها نیز ستایش روان نیاکان شاهی رواج داشته است (فرای، 1377: 294). البته وجود ساختمانی وسیع با نشانههای پادشاهان یا موجودات مقدس میتواند به مراسم گزینش شاه جدید اختصاص داشته باشد (Dabrowa, 2011: 248). مدرک مهمی که پیوند سیاست و مذهب را در نزد اشکانیان روشن میکند، وجود آتش همیشه روشن سلطنتی در آساک است (ایسیدور، منزلگاههای اشکانی، بند 11). مواردی مشابه از بناهای شاهی مربوط به حکومتهای دیگر ایرانی این دوره همچون محوطۀ آکچه خان قلعه در خوارزم (Sinsi, Betts and Khozhaniyazov, 2018: 9-30)، بهروشنی از وجود رسوم خاص ایرانی پرده بر میدارند که مناسک مذهبی چون برپایی آتش شاهی در آن نقش مهمی دارد و بر پیوند شاه و خدا تأکید میکند. بر این اساس، وجود بناهای پارتی با ویژگیهای آیینی و یادمانی میتواند به رسوم ایرانی پادشاهی تعلق داشته باشد، هرچند معماری ترکیبی آنها همچون مواردی چون آی خانوم و فیلکه، محصول شکلگیری معابد در دورۀ سلوکیان بوده است (Canepa, 2014: 8-15). در اینجا سنت کاملاً ایرانی، برقراری آتش شاهی که هم در دورۀ هخامنشی و هم در دورۀ ساسانی دیده میشود، مرتبط با فرّ پادشاهی بوده و در این باره هم، برپایی آتش شاهی، در ارتباط با نقطۀ آغاز سلسلۀ جدید بوده است و درواقع اشاره به فرّ پادشاهی ارشک دارد (Olbrycht, 2016: 97). تردیدی وجود ندارد که این مفهوم کهن ایرانی در ایدئولوژی پادشاهی اشکانیان نقشی اساسی داشت (Wiesehöfer, 1996: 59). ظاهراً منظور نامۀ تنسر از اینکه اردشیر بابکان «آتشها را ویران کرد و موقوفات را بازگرفت»، خاموشکردن همین آتشهای دودمانی دورۀ اشکانی بوده است (بویس، 1384: 138). در کاوشهای نسا، نمادهای آسمانی چون قرص خورشید و هلال ماه به دست آمده است (Invernizzi, 2011: 659). مواردی در سنتهای پادشاهی اقوام باستانی مختلف آسیای مرکزی در انتساب پادشاهان به ماه و خورشید وجود دارد (Olbrycht, 2003: 76-77). ارتباط میان مفهوم شاهی و اجرام سماوی در منابع دورۀ هخامنشی شناختهشده نیست؛ اما منابع مختلف اشاراتی دربارۀ این تصور در میان اشکانیان و ساسانیان دارند. چنانکه از فقرهای از گزارش آمیانوس مارکلینوس برمیآید، ارشک را در میان ستارگان قرار میدادند (Amm. Marc. xxiii.6) و شاپور دوم شاهنشاه ساسانی خود را «برادر خورشید و ماه» میخواند (Idem). تأخر این منبع این فرض را منتفی میکند که نیاپرستی مربوط به «دورۀ یونانیمآبی اشکانیان اولیه» بوده و بعد از «ایرانیگرایی» آنان رها شده است. نکتۀ دیگر اینکه ایسیدور خاراکسی از وجود آرامگاههای نخستین شاهان اشکانی در نسا سخن گفته است (منزلگاههای اشکانی، بند 12)؛ اما با وجود انتساب تالار مدور به آرامگاههای شاهی، مدرکی از تدفین در دست نیست. 3- استراکا یا سفالنبشتههای مشهور یافتشده از نسا، خود موضوع دیگریاند. نخستینبار، بادر چنین مطرح کرد که ممکن است سفالنوشتههایی که فرمول MN NPŠH (از خویش) را دارند و غالباً از سوی صاحبمنصبان اداری و نظامی تقدیم شدهاند، به وجود آیین پرستش شاهان درگذشته در نسای کهنه دلالت کنند (Bader, 1996: 261-269). کانپا نیز از تعلق اقلام ثبتشده در این اسناد به پادشاهان زنده و درگذشته نتیجه میگیرد که اینها به آیین پرستش شاهی تعلق داشتهاند (Canepa, 2015: 66). البته اسناد نسا جزئیات دیگری را در این زمینه در اختیار میگذارد که در ادامه آنها را بررسی میکنیم. آتشهایی برای روان نیاکان سلطنتی سفالنبشتههای نسا از وجود موقوفاتی با عنوانهای «فریاپتیکان»، «مهرداتکان»، «فرهاتکان»، «ارتبانوکان» و «گوترزکان» خبر میدهند که میتواند به رسم زردشتی «برای روان» (pad ruwān) پیشینیان تعلق داشته باشد و بنابراین همانندی بسیاری با آتشهای وقفی شاپور یکم برای نیاکانش دارد (Škz § 19-20؛ لوکونین، 1389: 87). طبق اسناد آرامی نسا، افرادی در آنجا با جایگاه آذربان (‘twršpty) و مغ (mgwš) فعالیت میکردند (Bader, 1996: 271)؛ بنابراین، ساختار و محتوای مشخصاً یونانی آیین پرستش پادشاهان (تمنوس یا مکان مقدس، جشنواره، مجسمۀ آیینی و روحانیان مختص) (Chaniotis, 2003: 437-439) دربارۀ آیین پرستش نیاکان سلطنتی اشکانی مصداق ندارند (Colliva, 2018: 107) و اگر موارد مشابهی هست، برآمده از یونانیمآبی نیست. میتوان بر این نظر تأکید کرد که با وجود اثرگذاری سنت هلنیستیِ الوهیتبخشی و تقدیس پادشاهان، «محتوای آیینها و مراسم مربوط به پادشاهان درگذشتۀ اشکانی بیشتر بر سنتهای ایرانی استوار بوده است تا یونانی» (Dabrowa, 2011: 250; 2014: 151-152; Olbrycht, 2016: 97). دربارۀ اینکه ماهیت مراسمی که در برخی بناهای شاخص و ظاهراً آیینی نسا انجام میشده است و نویسندگان کلاسیک به آن اشاره دارند چگونه بوده است، لازم است به سنتهای ایرانی پرستش روان نیاکان و بهویژه اهمیتی اشاره کنیم که کیش زردشتی برای فروهرها قائل است. آیینهای پرستش نیاکان در فرهنگ ایران باستان در باورهای ایرانی احترام و تقدیس نیاکان، خاستگاهی بس دیرینهتر از دورۀ یونانیمآبی دارد. «روان نیاکان» یکی از عناصر بنیادی در اساطیر ایرانیاند (بهار، 1376: 27-22). هندواروپاییان اولیه عقیده داشتند همچنانکه خدایان بهعنوان خالق و روزیرسان پرستش میشوند، روان نیاکان بزرگ قبیله نیز اثرگذار و یاریرسان و درنتیجه شایستۀ پرستشاند. هرودوت به اهمیت و احترامی اشاره میکند که سکاها برای نیاکانشان قائل بودند. به گفتة او، پادشاه سکاها به داریوش، شاهنشاه هخامنشی چنین پیغام میفرستد: «یگانه چیزی که ما را بیدرنگ به جنگ میکشاند، اهانت به گورهای نیاکانمان است؛ بفرما آنها را بیاب و به آنها دست بزن، ببین که چه میبینی! آنگاه خواهی دید که ما مردان کارزاریم یا بزدلان فراری» (هرودوت، کتاب چهارم، بند 127). استرابو از شباهت آداب و رسوم اشکانیان با سکاها یاد میکند (استرابو، کتاب یازدهم، فصل نهم بند دوم) و اولبریخت با توجه به آنکه منابع کلاسیک، روایاتی مبنی بر تعلق ارشَک را به طایفة پرنی یکی از تیرۀ داهه و متعلق به اتحادیة سکایی ارائه میدهند (بهویژه گزارش استرابو، همانجا)، رسم پارتی پرستش روان نیاکان را میراث یا اقتباسی از فرهنگ سکایی و بهطور کلی فرهنگ بدویان آسیای مرکزی میداند (Olbrycht, 2003: 76-77)؛ اما اسناد نسا، پیوند بیشتری را میان این دودمان ایرانی و اندیشههای زردشتی، که خود آموزههایی غنی دربارۀ پرستش ارواح نیاکان دارد، نشان میدهند. در باورهای زردشتی، مفهومی با عنوان فروهر (فرَوَرتی/فرَوَشی) به معنای «روح محافظ» وجود دارد که نیرویی مینوی و نامیراست و پیش از تولد هر انسان وجود دارد و پس از مرگ نیز باقی میماند. نظر به اینکه این واژه در اوستا برای روح یک دلاور یا جنگآور شجاع به کار رفته است که بهواسطۀ کارهای بزرگ و پرآوازهاش، پس از مرگ سعادتمندتر از ارواح افراد معمولی میشود، میتوان حدس زد که در میان ایرانیان در آغاز نوعی کیش پرستش پهلوانان وجود داشته است. این نظر را یکی از ریشهشناسیهای پیشنهادشده دربارۀ فروشی تأیید میکند که آن را مشتق از *war- به معنی «قهرمان برجسته و ممتاز» میداند (مالاندرا، 1391: 139؛ Baily, 1943: 109؛ دربارۀ ریشهشناسیهای دیگر نک: پورداوود، 1385: 1/586-583). دیدگاه دیگر این است که احتمالاً اقوام ایرانی پیش از زردشت، فروهرها را همان روان نیاکان میدانستند و بعدها مفاهیم روان و فروهر گسترش یافته و از یکدیگر جدا شده و به دو نیروی مینوی مجزا تبدیل شدهاند (Boyce, 2000: 195-96). هرچند این تمایز در بسیاری از منابع مشخص نیست. بنا بر متون زردشتی، فروهرهای نیاکان، فرمانروایان، پارسایان و دلیران، شایستۀ پرستش و احتراماند. طبق متن فروردین یشت، فرّ و فروغ توانای فروشیها، هرمزد را در تدبیر هستی یاری میکند (بندهای 9 تا 15) و راهها را به خورشید و ماه و ستارگان نشان میدهد (بند 57). بخش مهمی از کارکرد فروشیها نظامی وصف شده و مکرراً ذکر شده است که این فروشیهایند که شهریاران را موفق و فیروزمند میکنند و آنها را در جنگ با دشمنان یاری میرسانند (بهویژه بندهای 17 و 18). نیایش و تکریم روان نیاکان در میان زردشتیان هر ساله در جریان گاهنبار «هَمَسپثمَئدیه» و «فروردگان» انجام میشود (Boyce, 2000: 195). جشن فرودیگان در روزهای پایانی ماه سپندارمذ و در آغاز الهة زمین برگزار و تصور میشود که در طول این جشن، ارواح نیاکان و درگذشتگان به زمین میآیند و به خانههای خود باز میگردند (فروردینیشت، بند 49)؛ از این رو، بازماندگان با پاکیزهکردن خانه و آفرینگانخوانی به پیشواز آنها میروند و برای شادی روانشان نیایش میکنند. بزرگداشت فروهر نیاکان در فروردینیشت، همچنین برگزاری جشن فروردگان، نشانگر پیشینة کهن پرستش روان نیاکان در سنتهای زردشتی و ایرانی است. نظر به اینکه پرستش نیاکان یکی از رسوم مهم زندگی قبیلهای بوده است، این امکان وجود دارد که جنبههایی از مراسم مربوط به ستایش فروهر در دین زردشتی، از رسوم کهن بزرگداشت نیاکان قبیله باشد. همچنین دیرینگی این سنت نشان میدهد که احتمالاً آنچه سبب میشد پادشاه درگذشته در نزد اشکانیان شایستۀ پرستش شود، تصوری بود که ایرانیان از روان نیاکان پدری خانواده داشتند. در این باره میتوان بر این نظر بود که پادشاه نهتنها در میان افراد طایفهاش، در میان رعایایش نیز همانندی بسیاری با سیمای پدر در جامعة زردشتی داشته است. لوکونین مفهوم قدرت پادشاه را در دورة اشکانیان و ساسانیان منطبق با فرهنگ پدرسالار جامعۀ زردشتی، میداند (لوکونین، 1389: 90). پرستش روان نیاکان پدری، یکی از عواملی بود که در کنار موارد دیگر گروههای خویشاوند یا همخون را به یکدیگر پیوند میداد (پریخانیان، 1389: 28) و این همخونی و بهطور دقیقتر، نسَبِ اشکانی و شاید تصور استمرار فرّ شاهی در این دودمان عاملی است که در مقبولیت و مشروعیت (نک: نادری، 1397: 116) و البته بحث جانشینی پادشاهان این دوره بسیار مهم بود.
اندیشۀ سیاسی در روزگار باستان را نمیتوان جدا از باورهای اسطورهای و دینی درک کرد. تعریف جایگاه و منزلت شاه و ایدئولوژی پادشاهی در نزد اشکانیان نیز خاستگاه دینی داشته است. اشکانیان دودمانی ایرانی و طبق شواهد و مدارک موجود، چنین به نظر میرسد که دستکم پیرو شکلی از کیش زردشتی بودهاند. طبق آموزههای کیش زردشتی، آنچه پادشاهان را نیرو و مشروعیت میبخشد، فرّه است و رسم پادشاهی الهی وجود ندارد. در فرهنگ ایران باستان، پادشاهان در پی القای این تفکر بودند که قدرتشان موهبتی الهی است و آنها نمایندگان خدا بر زمین هستند. درست همانگونه که در دورة هخامنشیان، نهاد پادشاهی بر پایة برگزیدگی شاه در میان مردم قرار گرفته بود؛ اما نخستین پادشاهان اشکانی و مشخصاً در میان آنها مهرداد یکم که در ستیز با فرمانروایان سلوکی و حاکمان محلی در مناطق مختلف بود، برای تحکیم پادشاهی نوپای خود و برای برخورداری از پشتیبانی حاکمان محلی و روابط مسالمتآمیز با ساکنان یونانی و غیریونانی و پرهیز از ایجاد تنش میان این فرهنگهای گوناگون، به دستاویز سیاسی مهمی متوسل شدند و آن استفاده از القاب پادشاهی هلنیستی با معنا و مفهوم الهی بر سکهها بود. در منابع کلاسیک که با توجه به تصورات و پیشفرضهای زمانه به مسئله نگریستهاند، این رسم به خداانگاری ارشک نیز تسری یافته است. باید توجه داشت که هیچیک از اشکانیان با وجود استفاده از القاب الهی به روش یونانی، همچون آنتیوخوس سوم بنای آیین پرستش خود را نگذاشتند؛ بنابراین، سادهانگارانه است اگر القاب شاهی اشکانیان را از دریچۀ یونانیمآبی تفسیر کنیم. در این باره، بحث از مبانی مشروعیت شاهی است که تحقق آن ازطریق مقبولیت دودمانی و تباری شاهی میسر بوده است؛ اما نظر به اینکه در دورۀ یونانیمآبی، مشروعیت پادشاهی در پیوند نَسَبی شاه با خدایان تعریف شده بود، منابع این دوره اشکانیان را همچون اسکندر، که نسب به هراکلس میرساند یا سلوکیان که نسب به آپولون میرساندند، از نسل ارشکی معرفی میکنند که به درجۀ الوهیت رسیده بود. تداوم نام ارشک در سکههای اشکانی بهعنوان نیای سلسله و برپایی آتش و قربانگاه برای روان او، نشانگر اهمیت والای او در میان اشکانیان است و احترامی که دین زردشتی برای فروهر نیاکان قائل است، این تصور را تأیید میکند که فروهر ارشک مورد تقدیس بوده است؛ اما نه در حکم خدایی مبرّی و مستقل در پانتئون ایرانی/پارتی. همۀ این موارد نشانگر استمرار رسم ایرانی کهن پرستش روان نیاکان در میان پادشاهان اشکانی است و به نظر میرسد که در اینجا با رسمی مشابه و ازنظر فکری، متناقض مواجهیم که در دو جهان ایرانی و یونانی به نحو متفاوتی درک میشده است. | ||
مراجع | ||
. استرابو (1382)، جغرافیای استرابو، ترجمۀ همایون صنعتیزاده، تهران: موقوفات محمود افشار.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,020 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 426 |