تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,649 |
تعداد مقالات | 13,393 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,185,068 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,069,027 |
Descriptive semantics of the two Qur'anic words Fe’al and Amal Based on Syntagmatic Relations | ||||||
Linguistic Research in the Holy Quran | ||||||
مقاله 9، دوره 11، شماره 1، مهر 2022، صفحه 143-162 اصل مقاله (1.74 M) | ||||||
نوع مقاله: Research Article | ||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/nrgs.2022.133314.1770 | ||||||
نویسندگان | ||||||
Abdul-Rahim Sheikhi Dizgah1؛ Asghari ,Behnoosh2؛ Ali Zeighami* 2؛ Mehrdad Aghaei3 | ||||||
1PhD student in Arabic Language and Literature, Semnan University, Semnan, Iran | ||||||
2Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Semnan University, Semnan, Iran | ||||||
3Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Mohaghegh Ardabili University, Semnan, Iran | ||||||
چکیده | ||||||
This article aims to investigate the descriptive semantics of the two words "Fe’al" and "Amal", by analyzing their syntagmatic relations in a semantic domain that aims to explain their place in the Holy Quran with the axis of companionship. One of the most important ways that are of interest to literary scholars in the science of semantics today is knowing the meaning of words in terms of syntagmatic relations; that is, by placing the words together, they obtain a special meaning. For this reason, the words that are close in meaning in Qur'an follow a specific purpose being mentioned in different and special positions. Words that are common to each other in some cases and also have differences in meaning, need to be proved. This research aims to apply the descriptive-analytical method to two words "Fe’al" and "Amal" using the syntagmatic relations which have the highest frequency in the Quranic context. First, the main meaning of these two words, which is the material meaning, is discussed based on dictionary books. Then, the Quranic usage of these two words is explained. The result is that these two words in the representation of the verses do not have the same meaning, nor can they replace one another. Therefore, the word "Fe’al" in divine conceptualization refers to influencing, creating and doing something that is intense, or fast and transitory, with or without intention and plan. For this reason, in relation to companionship, the word "Fe’al" has the most companionship relationship with the word "Allah". As a result, God uses the word "Fe’al" to describe doing His work, which He does with seriousness and speed, or to show that His desire and will affect doing something, to put the doer in the center of attention. However, the conceptualization of the word "Amal" implies doing something with continuous effort and with knowledge and discretion. For this reason, it has syntagmatic relation with "faith" and "disbelief", which are expressions of the results of good or bad deeds in a continuous manner, and as a result, the divine punishment and reward to judge human acts is shown by the word "Amal". | ||||||
کلیدواژهها | ||||||
Holy Quran؛ descriptive semantics؛ Synonym؛ Syntagmatic Relations؛ Fe’al؛ Amal | ||||||
اصل مقاله | ||||||
1- طرح مساله در قرآن کریم هر واژه برای خود مناسبترین جایگاه را دارد و هیچ جایگزینی برای آن نمیتوان آورد. هرگاه مصداق و دلالت واژهای در واژۀ دیگر تکرار شود یا اشتراک معنایی داشته باشد و به اصطلاح معناشناسی ترادف باشد، صرفاً هممعنایی تام نیست؛ بلکه بسط الفاظ، دلیلی بر احاطهداشتن همه جوانب و شرایط و اهداف است تا نکتهای از نظرگاه همگان پوشیده باقی نماند و برداشت نادرستی از پیام الهی صورت نگیرد (فراستخواه، 1376، ص223). همچنین، «لفظ دقیق، لفظی است که بتواند انسان را به معنای مراد برساند و واژهای غیر از آن نباشد که در جایگاهش بتواند همان معنا را برساند. این همان چیزی است که نظم قرآن با سیاق و واژههایش و با بالاترین درجۀ بلاغتش بیانکنندۀ آن است که اگر کلمهای دیگر یا مترادف آن جایگزین آن کلمه قرار گیرد، نتواند معنای آن را ایفا کند» (قائمینیا،1390، ص372). لفظ، ظرف معناست و کشف رابطه الفاظ با معانی به درک و دریافت پیام منجر میشود؛ از این رو، شناخت معنای دقیق الفاظ و اجزای تشکیلدهنده کلام برای فهم درست معنا ضرورتی انکارناپذیر دارد و نیز معنای لفظ، زمانی میتواند راهنمای انسان باشد که واژه در بافت متن، ارزیابی شود؛ وگرنه صرفاً بررسی لغوی واژه راهی از پیش نمیبرد و انسان را به مقصود اصلی نمیرساند.
1-1. بیان مسئله این پژوهش به دنبال فهم و تبیین موقعیت یک معنا در درون شبکۀ معنایی زبان است و در قرآن کریم به دنبال تبیین یک معنا در شبکه معنایی زبان قرآن کریم است؛ هدف این است که جایگاه و موقعیت یک معنا در درون شبکه معنا مشخص شود و این کار ازطریق یافتن پیوندهای این معنا با دیگر معانی حاصل میشود؛ بنابراین، این پژوهش درصدد است که تبیین کند این مفهوم با کدام مفاهیم همسایه و همنشین است و قصد دارد پیوندهای آن را تحلیل کند و عملاً یک نقشه پیش روی مخاطب قرار دهد تا بتواند به مراد الهی دسترسی داشته باشد (پارسا، 1399، ص35). بر این اساس در قرآن کارکرد و مفهومسازی «فعل و عمل» با توجه به معنی خاصشان به صورتی دقیق و متناسب با سیاق آیات مفهومسازی شده است؛ به گونهای که نمیتوان جای آنها را با یکدیگر عوض کرد؛ هرچند با هم قرابت معنایی زیادی دارند. بدینگونه، قریبالمعنی بودن واژگان، با توجه به سیاق و بافت آیات از یکدیگر متمایز میشود؛ بنابراین، «هدف قرآن از ذکر قریبالمعنی بودن این واژگان، صرفاً تفنّن خطاب نبوده است؛ بلکه در معنی آنها تـفاوتهای ظریفی دیده میشود که با دقتی بسیار ادای معنا میکنند؛ پس هر واژه وضع شده است تا سهم معناییاش را به قویترین شکل ادا کند؛ شکی نیست این حکم بر تمام واژگان قرآنی منطبق است» (طهماسبی، 1392، ص16). اهمیت این پژوهش سازگارکردن اطلاعات لغتنامهای این دو واژه با کاربرد و گفتمان قرآنی آن دو است. پس لازم است بهطور کلی زادگاه اصلی واژههای عربی در دامان طبیعت در نظر گرفته شود؛ یعنی واژههایی که نخست کارکرد مادی داشتهاند، سپس خداوند بر تن این واژهها لباس معنوی ودینی پوشانده است. پس مهمترین هدف این پژوهش، نخست تبیین معنای حسی و مادی این دو واژه، سپس سنجیدن و احیای این معانی بهوسیله قرآن کریم است که در شبکه معنایی سیاق آیات تبیین میشود. این پژوهش درصدد است به این دو سؤال پاسخ دهد: 1) معناشناسی توصیفی واژگان «فعل» و «عمل» در قرآن کریم با رابطه همنشینی چگونه ارزیابی میشود؟ 2) بازنمایی «فعل» و «عمل» در شبکه معنایی چگونه در کانون توجه قرار میگیرد؟ زمانی که پژوهشهای زبانشناس ژاپنی ایزتسو در حوزۀ معناشناسی قرآن در ایران رواج پیدا کرد، پژوهشهای گوناگونی در رابطه با معناشناسی واژگان قرآن شکل گرفت؛ به طوری که کمترین واژه قرآنی است که از این نظر مطالعه نشده باشد. به سبب گستردهبودن دامنه پژوهش در این زمینه، هر پژوهشگری براساس توان خود، فقط توانسته است به جنبهای خاص از این موضوع بپردازد. پیشینه پژوهش براساس پژوهشهای انجامشده، تحقیقاتی که بهطور خاص به این موضوع پرداخته باشند، عبارتاند از: پایاننامهای با عنوان «معناشناسی توصیفی واژگان (فعل و عمل) در قرآن» نوشته آمنه فتحالهی (1397) در دانشکده علوم قرآنی خوی است. این پایاننامه گرچه عنوان معناشناسی توصیفی دارد، بیشتر به جنبه لغوی و صرفی این دو واژه پرداخته و کمتر به معناشناسی آنها توجه کرده است. در کتاب معناشناسی عمل صالح و حوزههای معنایی مرتبط با آن در قرآن کریم تألیف طیبه اکبری (1395) و مقاله «رویکردی ساختگرا به معناشناسی عمل صالح در قرآن کریم»، نوشته سید مصطفی احمدزاده (1398)، واژۀ «صالح» بهعنوان اصلیترین همنشین واژۀ «عمل» بررسی شده است. پایاننامه و مقالات گوناگونی دربارۀ روابط همنشینی و جانشینی پژوهش شدهاند که به برخی از آنها اشاره میشود: مقاله «معناشناسی شرب در قرآن براساس روابط همنشینی» نوشته محمدی و سربنانی (1399)، مقاله «معناشناسی کلمه در قرآن کریم با تأکید بر روابط جانشینی و همنشینی» نوشته شفیعزاده و همکاران (1393)، مقاله «معناشناختی توصیفی واژه عزم در قرآن کریم» نوشته صرفی و فتاحیزاده (1395) و ... شایان ذکر است اثبات تازگی این پژوهش نسبت به سایر پژوهشهای در این است که اگر ادعای دانش معناشناسی قرآن بر نبود ترادف در واژههای قرآن باشد، پس کاربرد مصطلح «روابط جانشینی» در معناشناسی واژههای قرآن جایگاهی نخواهد داشت؛ به سبب اینکه با بررسی واژهها در «روابط همنشینی» معنای مراد کشف میشود؛ بنابراین، هر مفهومسازی الهی که در آیات بهطور خاص بیان میشود، در این مفهومسازی هیچ واژهای نمیتواند جایگزین واژه دیگر باشد؛ چون جابهجایی در واژه باعث تغییر در معنا و مفهومسازی میشود. با توجه به پژوهشهای انجامشده، پژوهشی دربارۀ (فعل و عمل) انجام نشده است که این روابط همنشینی را با این هدف، در مفهومسازی الهی نشان دهد.
2- مبانی نظری پژوهش در اینجا نخست، مفاهیم و مبانی نظری دانش معناشناسی در ارتباط با این پژوهش، بررسی و سپس این مبانی در تحلیل معنایی واژگان (فعل وعمل) تبیین میشوند.
2-1. معناشناسی در توصیف معناشناسی چنین آمده است: «معناشناسی دانشی است که معنا را درون نظام زبان و با توجه به قواعد زبان بررسی میکند. این دانش صرفاً معنایابی نیست و تنها درصدد یافتن معنای واژگان نیست؛ بلکه این دانش معنا را بهصورت روشمند و نظاممند بررسی و تحلیل میکند و تمامی عواملی را که در نظاممند بودن معنا دخیلاند، بررسی میکند» (لاینز، 1391، ص361). به عبارتی «معناشناسـی، مطالعـه علمـی معناسـت و بـه توصـیف پدیدههای زبانی در چارچوب یـک نظـام، بـدون پیشداوری و پیشانگاری میپردازد» (صفوی، 1379، ص28)؛ منظور از مطالعه علمی این است که: الف) از پیشفرضهای پژوهشگر تأثیر نپذیرد. ب) به شکل صریح و دقیق گزارش شود تا قابل ارزیابی شود (قائمینیا، 1390، ص14)؛ بنابراین، «اگر نشانهشناسی دانش درک معنـا و کاربردشناسی، مطالعه معنـا بـا توجـه بـه گوینـده و شنونده باشد، معناشناسی مطالعه انتقال معنـا ازطریـق زبان اسـت. به عبارت دیگر، «معناشناسی» ابزاری برای شناخت معناست تا بتواند در فضاها و محیطهای متنوع متنهای گوناگون، روشی مناسب با کشف معنا و درخور با نوع آن متن بیابد. پس نخست، معناشناسی به کار کشف سازوکارهای معنا میآید؛ دوم، معناشناسی احتیاج به روش دارد؛ سوم، این روش باید با نوع متن و نوع معنای نهفتهشده در آن متناسب باشد» (مطیع، 1385، ص405). در تعریف دیگر آمده است: «معناشناسی درحقیقت مطالعه محتوای زبان است و هدف معناشناسی شناخت امکانات انتقال و عوامل بازدارنده ارتباط معنا میان کسانی است که با هم سخن میگویند» (فضیلت، 1385، ص29). معناشناسی واژگان به دو صورت انجام میگیرد؛ یکی معناشناسی تاریخی که مطالعه معنا را در طول زمان بررسی میکند؛ از این رو به آن «معناشناسی در زمان» هم گفته میشود؛ و دیگری، معناشناسی توصیفی است که مطالعه معنا را در یک مقطع زمانی خاص انجام میدهد؛ از این رو معناشناسی همزمانی نیز تعبیر میشود (نکونام، 1390، ص343). معناشناسی دارای انواع و مکاتب گوناگونی است که در این جستار، از شیوه «همزمانی» استفاده شده است. «در معناشناسی همزمانی یا توصیفی، یک مفهوم با توجه به خود متن واکاوی میشود؛ یعنی تمام مسائل مدنظر در یک موضوع مانند: تعریف، انواع، عوامل و آثار یک واژه، از همان متن به دست میآیند. در اینگونه از معناشناسی، واژه را میتوان بر پایه فضای صدور یا محیط وقوع، در یک بافت زبانی بررسی و تبیین کرد؛ به گونهای که روابط دستوری و معنایی خاصی بین هر واحد، با واحدهای زنجیرهای دیگری از گفتار یا متن حاکم است» (صفوی، 1379، ص212).
2-2. روابط همنشینی و جانشینی روابط همنشینی و جانشینی اصول ساخت درونی زبان را مشخص میکنند که سوسور این دو رابطه را در زبانشناسی ساختارگرا به کار برد که این دو رابطه در معناشناسی همزمانی میان واژهها مدنظر است: «تشخیص معنای واژه ازطریق معنی واژههای همنشینی آن را همنشینی گویند؛ زیرا واژهها در همنشینی میتوانند معانی خاص به خود بگیرند» (پالمر، 1391، ص161). «رابطه جانشینی هم، رابطهای از نوع انتخاب و جایگزینی، میان هر یک از الفاظ یک زنجیره کلامی با الفاظی است که میتواند جایگزین آنها شوند» (صفوی، 1379، ص220). در اواخر قرن بیستم، جمعی از زبانشناسان انگلیسی بر جنبههای همنشینی واژگان تأکید ورزیدند؛ ازجمله «فرث»، با تأکید بر روابط همنشینی، نوعی خاصتر از این رابطه را با عنوان «با همآوایی» ((Collocation مطرح کرد (کرمانی، 1391، ص12). هر واژۀ قرآنی کارکردی خاص دارد و کاربرد هر واژه، درنهایت دقت صورت گرفته است؛ از این رو، ممکن است دو واژه معنای نزدیک به هم داشته باشند، ولی به کار گرفتن یکی از آنها به جای دیگری، تعبیر قرآنی مدنظر را بهطور دقیق بیان نمیکند و با گفته خداوند تفاوت خواهد داشت. این سخن بدین معناست که صرف تشابه ساختار دو تعبیر که در یک یا دو واژه تفاوت دارند، دلیل نمیشود که به جای یکدیگر به کار روند یا هممعنا دانسته شوند. برای کشف تفاوتهای معنایی چنین واژهها و تعبیرهایی باید در بافت و کاربرد آنها دقت شود و معنای هر واژه، آنگونه که هست، به دست آید. بهطور مثال، در این آیه «فلن تجدَ لسنة الله تبدیلاً ولن تجدَ لِسنة الله تحویلاً» (فاطر: 43) دو واژه (تبدیلاً و تحویلاً) را نمیتوان جانشین یکدیگر قرار داد؛ زیرا «تبدیل» به معنای بدل قرار دادن برای چیزی و «تحویل» به معنای برگرداندن آن است؛ بهطور مثال، دربارۀ گذشت سال گفته میشود «تحویل سال»؛ به این سبب که اجزای یک سال یکنواخت نیست، فصول آبوهوای مختلفی دارند که تغییر پیدا میکنند، نمیتوان گفت «تبدیل سال»؛ زیرا سال جدید به جای سال قبلی قرار نمیگیرد؛ بلکه در اجزای زمان از یک جهت تغییر پیدا میشود (ابنفارس، 1979، ص290). پس تحویل، تغییری غیر از تبدیل است؛ در تبدیل به جای کل سنت، سنت دیگری مینشیند؛ سنت بعدی جایگزین سنت قبلی میشود؛ اما در تحویل دگرگونی در جزئیات سنت صورت میگیرد. تغییراتی که در تحویل صورت میگیرد در حدی نیست که کل سنت تغییر یابد و به جای آن، سنت دیگری بنشیند. بر این اساس، شایان ذکر است بسیاری از معناشناسان رابطۀ جانشینی را مطرح کردهاند؛ البته این مورد در سیاق و ساختار قرآنی کاربرد زیادی ندارد؛ زیرا اگر بر این باور باشیم که واژگان قرآن بیبدیل هستند و منکر ترادف در قرآن باشیم، رابطه جانشینی در قرآن صدق نمیکند؛ بهناچار این را میتوان پذیرفت که «معناشناسان، استعاره را مهمترین پدیدهای دانستهاند که در آن براساس رابطه جانشینی کاهش معنایی رخ میدهد. به عبارت دیگر، مهمترین فرآیند جانشینی معنایی، در پدیده استعاره است؛ از این رو گفته میشود مجاز در محور همنشینی و استعاره (که نوع خاصی از مجاز است) در محور جانشینی رخ میدهد؛ مانند: شیری را دیدم که تیراندازی میکرد. منظور «مرد شجاع» است که در این فرآیند حذف شده است» (صفوی، 1379، ص250).
2-3. شبکه معنایی چنانچه پیداست «یکی از پدیدههای مهم زبان، انعطافپذیری معنایی است؛ یعنی در سیاقهای مختلف، بخش خاصی از اطلاعات مرتبط برجسته شوند؛ انعطافپذیری معنا و ارتباط معانی گوناگون واژهها موجب شده است زبانشناسان شناختی معنا را بهصورت شبکهای در نظر بگیرند. در این شبکه، یک معنای مرکزی وجود دارد که دیگر معانی پیرامون آن معنای مرکزی شکل میگیرند» (قائمینیا، 1390، ص312). به عبارت دیگر «به مجموعهای کلی از کلماتی که دارای پیوستگی و ارتباطاند و در یک الگوی معنادار مرتب شدهاند، شبکه معنایی گفته میشود که ازطریق واژگانی حاصل میشود که قریبالمعنی هستند یا روابط همنشینی دارند. هدف شبکه معنایی گردآوری همه واژگانی است که به حوزه مشخصی اختصاص دارند و کشف رابطه یکی با دیگری نیز رابطه عام و فراگیر است» (ایزوتسو، 1361، ص25). در شبکه معنایی هر زبانی میتوان گفت «برای هر لفظ فقط یک معنا وجود دارد و اگر یک لفظ چندین معنا داشته باشد، باید آن را در سیر تحولات تاریخی یا تحولات دلالی یا اسباب دیگر جستجو کرد؛ زیرا یک لفظ در طول حیات خود و کاربرد آن نزد افراد یک زبان تغییرات گوناکونی را در خود داشته است و این تغییرات، معانی مختلفی را برای یک لفظ پدید میآورد» (پرچم و شاملی، 1389، ص4). «گاهی سیاق در تعیین معنای واژهای چند معنا نقش اساسی دارد. به عبارت دیگر، دو نوع کارکرد سیاق را باید از هم جدا کرد: یکی تعیین معنای مدنظر از میان معانی ممکن واژه و دیگری رفع ابهام از آن. دربارۀ ابهام، بهطور دقیق نمیدانیم واژه بر چه چیزی صدق میکند و مدلول آن چیست؛ یعنی خارج از سیاق با احتمالات بسیاری روبهرو میشویم که سیاق موارد ابهام را برطرف میکند» (قائمینیا، 1390، ص325).
3- بحث و بررسی 1-3. تبارشناسی واژۀ «فعل» مقصود از مطالعه «تبارشناسی»، رجوع به الگوهای زبانشناسی تاریخی است که در فرآیند مطالعه در حوزه واژگان، بر محور ریشهشناسی و فرآیند ساخت تکیه دارد. آنچه امروزه بهعنوان مهمترین رویکرد در حوزه مطالعات تبارشناختی زبان مطرح است، «ریشهشناسی» واژگان است؛ «بنابراین، ریشهشناسی را تا حدی ادامه میدهیم که این کار بتواند معنای قابل درک در عصر نزول قرآن را برای ما رمزگشایی کند» (پاکتچی، 1393، ص63). مطمئنترین راه در بررسی ریشهشناسیِ واژگان قرآن، که بهصورت مکتوب و دردسترس باشد، لغتنامههای اولیه هستند. حسن عباس در بررسی این لغتنامهها ویژگیهای حروف عربی را با توجه فطری و طبیعی بودن آنها تقسیمبندی کرده است. او میگوید: «واژههایی که با حرف فاء شروع شوند، دلالت بر شکاف و جدایی میکنند» (عباس، 1989، ص280). ابنفارس نیز میگوید: «ریشه (ف، ع، ل) دلالت بر ایجاد چیزی میکند که بهوسیله شکافتن و جداکردن چیزی باشد» (ابنفارس، 1404، ج2، ص246). مشکور میگوید: «فعل یعنی ساختن و انجامدادن» (مشکور، 1357، ج2، ص151). دهخدا میگوید: «فعل به معنای انجامدادن، اجراکردن، تأثیرگذاشتن و تحققبخشیدن کاری است و بر حالت یا وقوع امری در گذشته، حال یا آینده دلالت میکند و در مقابل قول و قوه قرار میگیرد. «بالقوة» اثری است که در چیزی پنهان باشد و هنوز بروز نکرده باشد؛ ولی «بالفعل» یعنی وجود و آثار خارجی داشته باشد» (دهخدا، ماده فعل). حسنجبل میگوید: «واژۀ «فعل یعنی بهشدت عبوردادن یا گذراندن چیزی از چیز دیگر یا بهشدت مخلوطکردن چیزی با چیز دیگر (قطعکردن یا جداکردن، حمل یا به حرکت درآوردن چیزی که سنگین باشد ...)، تغییردادن چیزی یا ایجادکردن آن است؛ همانطوری که برای تبر یا تیشه، دسته چوبی قرار میدهند تا چوبی یا زمینی را بشکافند، گفته میشود: «یُفعل بالفأس والقدوم ...»؛ «فعل، ایجاد و آفریدنی است از عدم، نه اینکه در عرض و جوهر باشد؛ بلکه خود آفریدن و ایجاد جوهر است. سپس دربارۀ هر تلاشی که برای انجامدادن کاری نیروی مضاعف بخواهد یا تحملکردن آن با مشقت باشد، عمومیت پیدا کرده است یا مهارت پیدا کردن یا داشتن نیرو و انجام کاری با جدیت را «فعل» میگویند» (حسن جبل، 2010، ج3، ص1692). مصطفوی میگوید: «فعل، همان ایجاد عمل است، به لحاظ نسبت انجام کار به انجامدهندهاش و صادرشدنش از آن را «فعل» گویند؛ هرگاه جهت وقوع در خارج باشد، «عمل» گفته میشود و از جایی که خود فعل ایجاد عمل است و وقوع در خود فعل است، به مدح و ذم توصیف نمیشود؛ چون مدح و ذم تابع خصوصیتی است که متعلق به عمل خارجی است؛ مانند «فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً»؛ پس گفته نمیشود «فَلْیَفْعَلْ فِعْلاً صالِحاً» (مصطفوی، 1360، ص126). «فعل» نوعی ایجادکردن یا آفریدن چیزی است یا تغییراتی را در چیزی ایجادکردن است. توصیف انجام کار هم با «فعل» بدین سبب است، چیزی خلق و ایجاد میشود یا در چیزی بهسرعت تغییری حاصل میشود؛ در این دو حالت انجامدهندۀ کار در کانون توجه است.
3-2. تبارشناسی واژۀ «عمل» ریشهشناسی حسن عباس نشان میدهد «واژههایی که با «حرف عین» شروع شوند، بر مجموعه اموری دلالت میکنند که در آنها جمع و بستهشدن باشد» (عباس، 1989، ص214). مشکور میگوید: «عمل یعنی کارکردن، رنجبردن، به دست آوردن، زحمتکشیدن، مالکشدن، کوشیدن» (مشکور، 1357، ج2، ص85). دهخدا میگوید: «واژۀ عمل، مبالغهکردن در رنج و آزار کسی و کاری است که از روی دوربینی و عاقبتاندیشی و تفکر و تجربه و آزمایش انجام گیرد؛ به کار بردن اعضای بدن در اجرای احکام الهی بهطور مداوم را عمل میگویند» (دهخدا، ماده عمل). راغب اصفهانی میگوید: «هر فعل هدفمندی که از جانداری انجام بگیرد، «عمل» گفته میشود و «عمل» از «فعل» خاصتر است؛ زیرا کاری که به حیوانات یا جمادات ارتباط داشته باشد، «فعل» گفته میشود» (راغب اصفهانی، 2001، ص502). مصطفوی میگوید: «عمل، تلاش مادّی است که به ایجاد، یا تهیه یا نقل چیزی منجر میشود؛ مانند آهنگری که نیزهای را درست میکند و این کاری است که اثر آن در خارج آشکار میشود. انجام کاری که صورت پذیرد، در شأن و مقام سبقت میگیرد، به سبب اینکه تمام کسب خیرها و اظهارات خارجی به اقتضای حالتهای باطنی است؛ ازنظر صدور و انتساب به فاعل، شأن بر آن اطلاق میشود و ازنظر انتساب به وقوع و تحقق خارجی «عمل» گفته میشود. علاوه بر این، «عمل»، کار اختیاری از روى عقل و فکر و همراه با علم است که از انسان یا جنّ حاصل میشود؛ چون داشتن اختیار از آثار قدرت و توانایی آن دو است» (مصطفوی، 1360، ص273). فیروزآبادی میگوید: «عمل به حرفه و شغل میگویند. «عاملین» کسانی هستند که آنها متولیان مؤسسه خیریه یا کارگزارانی باشند که در جمعآوری زکات و صدقات میکوشند و آن را از مالداران دریافت میکنند و معنی «عمل» در آیه «والعاملینعلیها» (توبه: 60) سعی و خدمت است و آنها کسانی هستند که در جمعآوری زکات احشام سعی و تلاش میکنند. حرف «علی» در این مقام به اصل معنا از تمکّن دلالت دارد؛ یعنی کسانی که عملی قوی انجام میدهند و پیکی است که در این راه متحمّل مشقّت زیادی میشود» (ابنعاشور، 1984، ج6، ص128). عمل، مجموعه تلاشهای مداوم و با اختیار و با برنامه و تحمل مشقت و سختی برای انجام کاری است که انجام مراحل کار در کانون توجه است.
3-3. وجوه اشتراک و افتراق «فعل» و «عمل» وجوه اشتراک الفاظ، زمانی به دست میآید که الفاظ از جوانب متعددی بررسی شوند که این بررسی از آغاز پیدایش کلمات شروع میشوند تا اینکه در بافت جمله قرار میگیرند. بافت جمله هم براساس دورههای متفاوت و موقعیتهای متفاوت بررسی میشود. وضع الفاظ در قرآن کریم به خاطر هدف است؛ یعنی بهکـارگیری یـک لفـظ در یـک معنـا یا مفهوم از آن نظر صورت میگیرد که آنچه از معنا یا مفهوم نیاز است، بیان شود. دو واژۀ «فعل» و «عمل» براساس معنا به اصل واحدی منتسباند که دارای ماده اصلی عام و روابط اشتقاقی یا وظائف صرفیاند که معنای هر دو واژه را آشکار میکند. بر این اساس، استقرای «فعل» و «عمل» نشان میدهد دو حرف «عین و لام» در دو واژه بیانکنندۀ اشتقاق کبیر است؛ یعنی اینکه دو لفظ، حروف مشترکی دارند، ولی در ترتیب حروف با یکدیگر متفاوتاند؛ ما نیز میتوانیم ازطریق اشتقاق، فرقهای دلالی این دو واژه را بشناسیم (علی نعمة، 2012، ص20). با توجه به معنای لغوی کلمات، «ویژگیهای هر حرفی از جایگاهی به جایگاه دیگر تغییر میکند که این امر ازطریق آوا و ریتم هر حرف به دست میآید. اگر حرفی در ابتدای کلمه با کلمه دیگر اشتراک لفظی داشته باشد، دارای اشتراک معنایی بیشتری است و اگر در وسط و آخر کلمه مشترک باشد، از اشتراک کمتری برخورداراست (أنیس، 1976، ص161). در تبیین معنای حسی «فعل»، تیشهای را در نظر میگیریم که برای آن دسته چوبی قرار میدهیم و با آن زمین را میشکافیم. در «عمل» صنعتگری را در نظر میگیریم که برای ساختن نیزه مراحل گوناگونی را بهتدریج و با تلاش و سختی طی میکند تا تبدیل به یک نیزه شود. پس در وجوه اشتراک هر دو واژه تأثیر را میبینیم که در «فعل» کننده کار دارای تأثیر است و در «عمل» مراحل انجام کار، امور تأثیر پذیرفته شده مورد توجه است. فرق لفظی «فعل» و «عمل» با حرف «فاء» مشخص میشود؛ واژهای که ازنظر لغوی با حرف «فاء» شروع میشوند، بر شکافتن اشیا و ایجاد تغییر در آنها دلالت میکند؛ مانند (فلق، فطر، فجر و ...)؛ خاصیت دیگری که حرف «فاء» دارد این است که چیزی با قوت و نیرو انجام گیرد و سرعت و شتاب نیز در آن دخیل باشد؛ مانند لفظ «فرّ» که دلالت بر فرار و شتاب میکند. مقصود از بیان این ارتباط این است که کارهایی که انجام آنها با «فعل» بیان میشود، بر نوعی ایجادکردن دلالت میکند و همچنین انجام کارهایی را بیان میکند که گذرا و لحظهای باشد (ر.ک: عباس، 1998، ص230). واژههایی که با حرف «عین» شروع میشوند، بهطور کلی بر معنای گرهخوردن، بستهشدن، پیچیدهشدن، جمعشدن و ... دلالت میکنند؛ مانند (عقد، علق، عقر و ...)؛ در واژۀ «عمل» حرف «عین» که در اول کلمه واقع است، معنای جمعشدن دارد و بر مجموعهای از تلاشها و کوششهایی دلالت میکند که انسان بهطور مستمر و مداوم با علم، آگاهی، قصد، نیت و عاقبتاندیشی دنبال میکند تا کار مهمی انجام بدهد. این اتفاق زمانی حاصل میشود که انسان به فعالیت مستمر مشغول شود و با مشقت و سختی تلاش کند و هدفش تولید چیزی باشد. به عبارتی «عمل، رنجکشیدن همراه با سختی و درد روحی و جسمی است که در خلال آن، انسان با هدف معین، قیام به چیزی میکند. رنجهایی که انسان در «عمل» متحمل میشود، همراه با سود است؛ یعنی تلاشی که به کار گرفته میشود، باید جایگزینی داشته باشد. فرق معنایی که بین «فعل» و «عمل» وجود دارد این است که «فعل» لفظ عامی است که برای توصیف چیزی به زیبایی یا نازیبایی یا با علم یا بدون علم و با قصد یا بدون قصد به کار برده میشود و بهوسیله انسان یا حیوان یا جماد حاصل شود؛ اما «عمل» فقط از چیزی صادر میشود که موجود زنده باشد و با قصد و نیت و با علم و آگاهی صورت بگیرد» (قریشی، 1998، ص71). راغب اصفهانی میگوید: «فعل، همان ایجاد و آفرینش امر منقطع مفردی است که تکرار نمیشود و اگر تکرار شود، نام «عمل» به خود میگیرد و دیگر به آن «فعل» اطلاق نمیشود یا کاری که بهصورت اتفاق منقطع و تلاش ناگهانی و غیر برنامهریزیشده باشد، «فعل» نامیده میشود» (راغب اصفهانی، 2001، ص640). کفوی میگوید: «عمل، ترک یا انجام دادن چیزی است؛ بهطور مثال، اگر انسان کاری را ترک کند یا انجام بدهد، درواقع خودش یک نوع عمل است و عمل نسبت به افعال قلبی و جوارحی شمولیت دارد؛ یعنی هم شامل افعال قلبی، مثل صداقت، نیّت، اخلاص و ... و هم شامل افعال جوارحی میشود؛ مثل کارهایی که انسان با نیروی جسمانی خود انجام میدهد» (کفوی، 2004، ص45). اصفهانی دو خصوصیت را برای «عمل» بازگو میکند: «اول اینکه عمل امتداد و استمرار زمانی دارد، برخلاف «فعل» که استمرار و امتداد زمانی ندارد. خصوصیت دوم، اینکه «عمل» مقرون به تفکر و تدبر است؛ برخلاف «فعل» که ممکن است بدون تفکر و تدبر انجام شود؛ مثل پلکزدن چشم و حرکتدادن دست به هنگام سخنگفتن و ... که به اینگونه حرکات «عمل» اطلاق نمیشود؛ بلکه «فعل» گفته میشود» (اصفهانی، 2001، ص641). عسکری دربارۀ فرق بین «عمل» و «فعل» از لحاظ معنایی میگوید: «عمل، ایجاد اثر در چیزی است که گفته میشود «فلان یعمل الطین خزفاً ویعمل الخوص زنبیلاً والأدیم سقاءً» برای این امور گفته نمیشود «فلان یفعل الطین خزفاً ویفعل الخوص زنبیلاً والأدیم سقاءً»؛ زیرا «فعل» ایجاد یک چیز است، نه ایجاد اثر یک چیز در چیز دیگر. علاوه بر این فعل، عبارت است از آنچه در حالتی باشد که قبل از آن اندازهگیری شده است و طرح و برنامهای از روی سبب یا غیر سبب وجود نداشته باشد (عسکری، 2015، ص377).
4-3. بازنمایی روابط همنشین «فعل» واژۀ «فعل» با مشتقاتش 108 بار در قرآن ذکر شده است. بیشترین واژههایی که با «فعل» همنشین شدهاند، واژههایی هستند که کنندۀ کار آن در کانون توجه است؛ واژۀ «الله» و «ربّ» کانونیترین واژگانی هستند که در تبیین واژگان قرآنی نقش اساسی دارند. در روابط همنشینی «فعل» با کلمه «الله»، فعل «یرید» و «یشاء» در قلمرو توجه قرار میگیرد. «مشیت، اراده مطلق و دیکتهشده خدا بر انتظام عالم است که در سیرش برای به فعلیت رسیدن، به مرحلهای میانی به نام اراده میرسد. با عبور از این مرحله، شیء لباس وجود به تن میکند؛ بنابراین، در مشیت خدا، اراده او نیز گنجانده شده و در اراده خدا نیز مشیت نهفته است و هر دو کلمه به قدرت لایزال و مطلق الهی به انجام امور اشاره دارند» (رازی، 1920، ج94، ص19)؛ بدین معنا که خداوند متعال برای انسانها این امکان را فراهم آورده است که در نظام مشیّت الهی، خواست و مشیّت خود را دنبال کند؛ بنابراین، انسان با اختیار خود، خودش را در یکی از مسیرهای موجود در فضای مشیّت الهی قرار میدهد که به هدایت یا ضلالت منتهی میشود، سپس خداوند آن راه را برای او «اراده» میکند، دربارۀ آن «حکم» صادر میکند و آن را به «فعلیت» میرساند: «یفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیَحْکُمُ مَا یُرِیدُ»؛ «واژۀ مشیّت در قرآن، چه دربارۀ انسانها و چه دربارۀ خدا به کار رفته باشد، بیانکنندۀ یک نظام قانونگذاری است؛ بنابراین، خداوند به حکمت بالغه مراتب را بین بندگان تقسیم کرده و هر کسی را به سبب کاری آفریده و تکلیفی معین فرموده است تا نظام سلسله امور عالم مرتب و منظم باشد» (مطیع، 1385، ص110). مشیّت و خواستِ خداوند دو گونه است: خواست تکوینى و خواست تشریعى. خداوند ازنظر تکوینى، خواسته است مردم براساس اراده و اختیار خود، راه را انتخاب کنند، نه آنکه مجبور به پذیرش دین خدا باشند؛ درنتیجه، کسانی که مطابق قانون و نظام هستی حرکت میکنند، شامل «یهدی من یشاء» میشوند و کسانی که برخلاف این قانون حرکت کنند، شامل «یضل به من یشاء» میشوند؛ اما خداوند ازنظر هدایت تشریعى، هدایتِ همه مردم را میخواهد؛ بنابراین، پیامبران و کتابهای آسمانى را فرستاده است: «یهدی من یرید»؛ بنابراین، در قرآن «یضلّ به من یرید» نداریم که دلالت بر اجبار باشد؛ چیزی که بهطور حتم میتوان از مشیّت خدا در آیات برداشت کرد، اختیارداشتن انسان است که مشیّت خدا عام بوده و قبل از اراده او است. بر این اساس، دربارۀ همنشینی کلمه «الله» با «یفعل مایشاء» سه آیه زیر انتخاب شده است: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِّنَ النَّاسِ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ وَمَن یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاء» (سوره حج: 18) «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَةِ وَیُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِینَ وَیَفْعَلُ اللّهُ مَا یَشَاء» (ابراهیم: 27) «قَالَ رَبِّ أَنَّىَ یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذَلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاء» (آل عمران: 40) همنشینی واژۀ «فعل» با کلمه «الله» در سه آیه مذکور، مشیت الله را در کانون توجه قرار میدهد؛ به سبب اینکه در دو آیه اول، بیان قانون و نظم و نظام جهان هستی است که هرکس در این نظام براساس هدف و برنامه خدا پیش برود، اهل هدایت شدهاند و کسانی که مطابق نظام هستی پیش نروند، خوار و ذلیل و گمراه خواهند شد. خدا فرموده است: «الله یفعل مایشاء»، اگر پایان دو آیه میفرمود: «الله یفعل مایرید»؛ یعنی انتخاب ضلالت و گمراهی در انتخاب آنها نبوده، بلکه - العیاذ بالله - خدا به اجبار آنها را در این موقعیت قرار داده است؛ زیرا اراده بعد از مشیت است؛ یعنی (اراده) پیاده و عملیکردن آن قانون نظام هستی (مشیت) است. مقصود خدا بیان آن قانون است نه عملیکردن آن؛ ولی آیه سوم، بیان خبر و مژده فرزنددار شدن حضرت زکریاست که زمینه را فراهم میکند که فرزنددار شدن او را قطعی اعلام کند؛ چون هنوز فرزند او (یحیی) به دنیا نیامده است؛ مشیّت خدا بر او تعلق میگیرد؛ مشیت خدا در ارتباط با صفات ذاتی خداوند است و اراده خدا در ارتباط با صفات افعالی خداوند است و خلقت جزء اصفات افعالی خداوند است. در همنشینی کلمه «الله» با «فعل» که اراده خدا در کانون توجه قرار میگیرد، به آیات زیر اشاره میشود: «إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ» (سوره حج: 14) در کانون توجه قرار گرفتن اراده خدا در این آیه بدین سبب است که قطعاً کسانی که اهل ایمان و اعمال شایسته باشند، اراده قطعی خداوند بر آنان این است که وارد بهشت شوند. «وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَلَکِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن کَفَرَ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَکِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ» (بقرة: 253). در این آیه نخست فرمود: «لوشَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ» دلالت بر مشیّت تکوینی خداوند دارد که بودن اختلاف و داشتن اختیار جزء قانون قطعی خداوند است که با آمدن بینات، مشیّت تشریعی خداوند صورت میگیرد و اراده خدا بر آن تعلق میگیرد؛ چنانچه فرموده است: «الله یفعلُ مایرید»؛ بنابراین، دچار اختلاف شدن، بعد از تبیین بینات است؛ چون هرگاه تبیین بینات صورت بگیرد، هر انتخابی حاصل شود، اراده قطعی خداوند بر انجام آن تعلق میگیرد. اگر در همنشینی اول میفرمود: «ولو أراد الله ما اقتتلوا»، این خلاف واقع و خلاف داشتن اختلاف است. در همنشینی دوم «الله یفعلُ مایشاء» گفته نمیشود؛ چون تبیین بیّنات صورت گرفته است. واژه «ما» در آیات پنجگانه فوق، نشان از تعمیم مشیت و اراده خداوندی بر کل مجموعه هستی است. در آیه دیگر «ما یفعل الله بعذابکم إن شکرتم وآمنتم» (نساء: 147)؛ یعنی اینکه اگر شما در حالت شکر و ایمان باشید، کوچکترین عذابی از جانب خدا متوجه شما نمیشود. خدا نفرموده است «مایعذبکم الله»؛ یعنی نهتنها شما را عذاب نمیکند، «ما یفعل الله بعذابکم»، همنشینی کلمه «الله» با «یفعل» بیانکنندۀ این است که اللهتعالی خودش در کانون توجه است؛ به سبب اینکه «فعل» انجام کوچکترین کاری است که انجامدهندهاش در کانون توجه است. گرچه «یفعل، فعل مضارع است و دلالت بر انجام کار تدریجی میکند، با حرف «ما» منفی شده است که دلالت بر استمرار دارد» (سامراِیی، 2000، ج4، ص164) و علاوه بر این، آمدن حرف «ب» در «بعذابکم» دلالت بر تأکید نفی میکند. از روابط همنشینی، این نتیجه حاصل میشود که اگر شما شکر کنید و ایمان داشته باشید، نهتنها شما را عذاب نمیکند، اصلاً کاری به عذابکردن شما ندارد. در کاربرد واژۀ «فعل» برای حقتعالی در قرآن کریم آمده است: «إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ» (بروج: 16). کرخی میگوید: «نکرهآمدن (فعّال) برای بیان تعظیم است که این امر برای تحقق دو ویژگی است: یکی تحقق یورش بر دشمنان (اشاره به مضمون آیه «إنَّ بطشَ ربِّک لشدیدٌ» (بروج: 12) و دیگری بخشنده و آمرزندهبودن نسبت به دوستان» (آلوسی، 1415، ج10، ص69). در آیۀ مذکور واژه «عمّال» نیامده است؛ زیرا در واژه «عمل» رنج و مشقت کشیدن همراه با سعی و تلاش مداوم و تکلیف است که همه این امور از خداوند بلندمرتبه به دور است. «فعاّل»، صیغه مبالغه است؛ یعنی اجرای بسیار جدی که نه سستی میپذیرد و نه تساهل؛ اجرای امری است که در کمترین زمان، حتی کمتر از یک چشم برهم زدن انجام میگیرد؛ زیرا وقتی خداوند اراده چیزی را داشته باشد، میفرماید: «کُنْ فَیَکونُ» (بقره: 117) (حسن جبل، 2010، ج3، ص345). خدا در این روابط همنشینی نفرموده است: «فعاّل لما یشاء»؛ به سبب اینکه با حکمت خدا سازگار نیست؛ چون هر خواستهاش را بدون در نظر گرفتن نتیجه و اسباب لازمش باید در کمترین زمان انجام میداد. در آیات زیر: «لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن کُنَّا فَاعِلِینَ» (انبیاء: 17) «وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ» (انبیاء: 79) «یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ» (انبیاء: 104) واژه «فاعلین» در هر سه آیه دلالت بر جدیت در انجام کار دارد که خداوند بلندمرتبه قادر است هر کاری را در هر زمانی در کوتاهترین زمان انجام دهد؛ با این تفاوت که در آیه اول، در «لو أردنا» دلالت بر خواسته قطعی خداوند دارد. اگر میفرمود «لوشئنا»، باید زمینه این لهو را پدید میآورد؛ چون مشیت خدا بر فراهمکردن اسباب و زمینه دلالت میکند؛ بنابراین، خداوند بلندمرتبه از گرفتن لهو منزّه است؛ «لو أردنا» به فرض اینکه اگر میخواستیم لهوی را بگیریم، از نزد خودمان میگرفتیم، «إن کنّا فاعلین» ما هیچوقت این کار نکردیم، «نافیهبودن "إن" از نافیه بودن "ما" قویتراست» (سامرایی،2000، ج4، ص173)؛ به همین سبب نفرمود: «ماکنّا فاعلین»؛ یعنی هیچوقت چنین کاری را نکردیم. همنشینی واژه «فعل» با کلمه «رب» مانند: «کیف فعلَ ربُّک بأصحابِ الفیل» (فیل: 1) «کیفَ فعلَ ربُّک بعاد» (فجر: 6)؛ به سبب اینکه به هلاکت رسیدن آنها بدون طولکشیدن زمان بوده و خیلی سریع و در کمترین زمان صورت پذیرفته است. در رابطه همنشینی واژه «مفعولاً»، هفت آیه نظیر آیه «وَکَانَ وعده مَفْعُولاً» (مزّمّل: 18) آمده است که «مفعولاً» دلالت بر سرعت انجام امر الهی میکند و با شدت تمام انجام میگیرد و وعدهای است که انجامگرفتن آن حتمی است و به چارهاندیشی و برنامهریزی و تلاش و کوشش طاقتفرسا نیازی ندارد و تکلیفی نیست که به مرور زمان حاصل شود؛ بلکه امری است که با قدرت تمام در یک لحظه انجام میگیرد. از روابط همنشینی «فعل» با «الله» و «ربّ» در آیات مذکور این نتیجه حاصل میشود که «فعل» واژهای است که خداوند متعال برای توصیف انجام کارهایش، در روابط مشیّت و اراده از آن استفاده کرده است و دلالت بر انجام کاری میکند که با شدت تمام در کمترین زمان انجام میگیرد؛ نه سستی میپذیرد و نه کند میشود. از همنشینشدن واژه «الخیر» با «فعل» در آیه: «وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (حج: 77) دو برداشت از آن فهمیده میشود: «یکی دلالت بر سرعت انجام کار خیر و جدیت داشتن در انجام آن و دیگری دلالت بر کوچکترین امر خیری که باید در کانون توجه قرار گیرد. خداوند بلندمرتبه به مؤمنان دستور میدهد آنچه که شامل تمام امور خیر، اعمّ از عبادتهای واجب و مستحب است، هیچیک را نباید تحقیر و کم یا کوچک بشمارید. اگر در آیۀ مذکور گفته میشد: «واعملوا الخیر»، چنین برداشت میشد که بسیاری از امور خیر که انجامدادن آنها لحظهای یا کوچکاند، در کانون توجه نیستند و مؤمنان فقط به فرائضی مکلفاند که انجامدادن آنها تدریجی و به استمرار است؛ چون در قرآن بهطور کلی اموری که بهعنوان تکلیف بیان شدهاند، همان «اعمال صالح» هستند که انجامدادن آنها به استمرار و با تأیید ایمان است؛ اما «فعل خیر، زمینه را برای عمل صالح فراهم میکند؛ پس هر خیری که انسان پیشاپیش به نزد پروردگارش میفرستد، همان فعل خیر است»؛ همانطور که خدا فرمود: «وما تفعلوا من خیر فإن الله به علیم» (بقرة: 215( (شوکانی، 1414، ج3، ص556). رابطه همنشینی «فعل» در نمودار زیر نشان داده میشود.
نمودار 3، رابطه همنشینی فعل
5-3. بازنمایی روابط همنشینی «عمل» از بررسـی کاربردهـای قرآنـی روشـن میشـود «واژه عمل، بیشـرین ارتبـاط همنشینی را بـا دو واژه «أمـن» و «صلح» دارد؛ یعنـی ایـن سـه واژه در عبـارت «آمنـوا» و «عملـوا الصَّالحـاتِ» یـک مثلـث معنایـی سـاختهاند کـه در مـوارد بسـیاری، ایـن مثلـث بـه همیـن شـکل ترکیبـی تکـرار شـده اسـت» (احمدزاده، 1398، ص165).
نمودار شماره 4 «منطـق قـرآن کریـم ایـن اسـت کـه بـا بیـان مصادیـق، معانـی کلیـدی را روشـن سـازد؛ از ایـن رو، در قـرآن کریـم بـرای «عمـل صالـح» تعریفـی ارائـه نشـده اسـت؛ بلکـه صرفـاً ازطریق گـزارش مصادیـق، معنـی «عمـل صالـح» بیان شـده اسـت. «عمل صالح» به عملی گفته میشود که از تکرار برخوردار باشد. این نکته از کاربرد شکل ماضی «عملوا الصالحات» به دست میآید. این کاربرد، اشعار به تکرار و تثبیت عمل صالح در مؤمنین است. همچنین، بر اساس این عبارت، الف وتاء جمع مؤنث در واژۀ «الصالحات» بر تکرار آن دلالت دارد» (عباس، 1367، ج1، ص125). در روابط همنشینی «ایمان» با عمل صالح، مشتقات «حسن» دارای بسامد بیشتری هستند؛ حتی با هم نیز نمود پیدا میکنند «کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» (توبه: 120)؛ «بنابراین، مبنای «عمل صالح»، همان «ایمان» است که «عمل صالح» بدون آن، دیگر «عمل صالح» نیست؛ بنابراین، اعمال غیر مؤمن، عمل صالح بهشمار نمیآید. اساساً عمل فرد که با ایمانش انطباق داشته باشد، عمل صالح است. همچنین، «عمل صالح» به تعداد مقاصد انسانها در راه قرب الهی، مراتب دارد. گاه مصداق «عملوا الصالحات» و گاه مصداق «صالحین» است. «صالح» وصف کسی است که بر اثر استمرار در کارهای خیر، صالح، ملکه او شده و گوهر وجودی و ذات او صالح است؛ بنابراین، معیار صالحشدن، داشن ملکه نفسانی صالح است؛ نه صرف عمل صالح» (جوادی آملی، 1389، ج431، ص19). به عبارت دیگر، «عمل صالح، محدود به مفاهیم شرعی نیست؛ بلکه تمام عرصههای زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی زندگی انسان را در بر میگیرد، دارای ملاک شرعی و دینی است و این معیار چیزی جز همراهی آن با ایمان و خلوص نیت نیست؛ پس قرآن کریم هر عملی را به صرف داشتن معیارهای ذاتی مثل خیربودن آن عمل یا برابری آن با مقتضای محیط و با سنتهای حاکم بر جهان، عمل صالح معرفی نمیکند؛ بلکه باید نشئتگرفته از ایمان به الله و معاد و همراه با خلوص نیّت باشد. همچنین، صرف داشتن ایمان و خلوص نیتّ عمل را صالح نمیکند؛ بلکه دارای معیار ذاتی باشد. انسان مصلح، انسانی است که در همه زمینهها صالح باشد و مصادیق عمل صالح در همه ابعاد وجودی او جلوه کند» (اکبری، 1395، ص191)؛ بنابراین، «عمل» مربوط به سیاقی به کار میرود که مستمر و مداوم و مکرر و مأجور و دارای برنامهریزی و عاقبتاندیشی و رنج و زحمت در کانون توجه باشد و اینگونه از آن تعبیر میکند «الَّذِینَآمَنُوا وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ» (آلعمران: 57). نخست میفرماید: «الذین آمنوا» سپس توصیفشان را به «عملوا الصَّالحاتِ» بیان میکند؛ همین امر دلالت بر این میکند که عمل صالح خارج از مسمای ایمان است؛ زیرا خداوند بلندمرتبه عمل صالح را بر ایمان با حرف «واو» عطف کرده است که این دو با یکدیگر تغایر دارند و «عمل صالح» غیر از «ایمان» است. به سخن دیگر، عبارت «آمَنُوا وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» به دو لایه درونی انسان (ایمان) و برونی آن (عمل صالح) اشاره دارد که این لایه برونی، بروز و ظهور آن لایه درونی است. ملاحظه میشود خداوند بلندمرتبه در پایان آیه میفرماید «فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ»؛ یعنی بعد از ایمان و عمل صالح، پاداش کامل داده میشود و آمدن «فای جزاء» بر سر «فیوفِّی» دادن پاداش را به داشتن ایمان و عمل صالح به قطعیت میرساند (فتحالهی، 1397، ص51). به عبارت دیگر، رسیدن به رضوان الهی در آخرت، فقط با ایمان و عمل صالح مداوم و مستمر حاصل میشود؛ بدین سبب در «عمل» خود انجام کار بیش از انجامدهنده آن در کانون توجه قرار دارد. دربارۀ کارهای بد نیز چنین است: «لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ» (نساء: 18)؛ کسانی هم که کارهای بد را بهصورت مداوم و مستمر و هدفمند انجام میدهند، اگر در لحظه مرگ بگویند توبه کردیم، توبه شامل حال آنها نمیشود. رابطه همنشینی «عمل» در نمودار زیر نشان داده میشود.
نمودار شماره 5، رابطه همنشینی عمل
6-3. رابطه مفهومی «فعل» و «عمل» در شبکه معنایی نکته مهم در شبکه معنایی این است که در این دیدگاه، فاصله معنایی میان دو مفهوم با جایگاه آنها در ذهن در ارتباط مستقیم قرار دارند؛ این بدان معنی است که هرچه مفهوم در روابط سلسلهمراتبی از یکدیگر فاصله بیشتری داشته باشند، در ذهن نیز به همان نسبت دورتر از یکدیگر قرار دارند. برای ساختار شبکه معنایی «فعل» و «عمل» به نمونههای زیر اشاره میشود: الف) تقابل در زمان سیوطی دربارۀ تقابل زمانی که بین «عمل» و «فعل» وجود دارد، میگوید: «مفهومسازی عمل برای چیزی است که دارای امتداد زمان است؛ مانند آیۀ «یعملون له مایشاء» (سبأ: 13)، «ممّاعملتأیدینا» (یس: 71)؛ زیرا خلق میوهها و چهارپایان و محصولات کشاورزی با امتداد زمان است. یا در آیۀ «وعملوا الصَّالحَاتِ» (بقرة: 25) مقصود کارهایی است که پیوسته انجام میگیرد، نه اینکه یک بار یا بهسرعت انجام گیرد. مفهومسازی «فعل»، بدون امتداد زمان است؛ مانند «ألم تر کیف فعل ربک بأصحاب الفیل» (فیل: 1)؛ زیرا هلاکت آنها به آرامی و طولکشیدن زمان نبوده است؛ بلکه خیلی سریع و درکمترین زمان صورت پذیرفته است. در سرعت انجام کار فرشتگان میفرماید: «ویفعلون مایؤمرون» (نحل: 50)؛ یعنی در یک چشم به هم زدن، فرمان الهی را اجرا میکنند. در مفهومسازی سرعتبخشیدن به کار خیر میفرماید: «والذین هم للزکاة فاعلون» (مؤمنون: 4)، مقصود این است که مؤمنان بدون اینکه سستی کنند، بهسرعت به این کار میپردازند (سیوطی، 1951، ج2، ص342). در این آیه برای پرداخت زکات مؤمنان از «فاعل» استفاده میکند تا جدیت آنها را در این باره بیان کند که آنها در این باره هیچ کوتاهی و سستی نمیکنند؛ برخلاف آیاتی که از فعل «ایتاء» برای پرداخت زکات استفاده میشد «یؤتون الزکاة» (مائده: 55)، نفرمود «زکاتهم»، برخلاف آیه قبلی که فرمود «صلاتهم» تا بیان کند این زکات حق دیگری است و باید پرداخت شود. در آیۀ «فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْکَافِرِینَ» (شعراء: 19). در خطاب قرار گرفتن موسی(ع) از سوی فرعون در قتل قبطی، از «فعل» استفاده شده است که دلالت بر یک مرتبه میکند؛ یعنی فقط با یک سیلی یا یک مشت کشته شد. در ابهامی که در موصول (آلتی) وجود دارد، قتل را تصریح نکرد تا بترساند و صحنه را بزرگ نشان دهد (آلوسی، 1415، ج10، ص69). «فعل» به امر جزئی و لحظهای مربوط میشود که بهسرعت انجام میگیرد؛ اما «عمل» در برنامهریزی و قصد نیت و دوام و استمرار بیشتر نمود پیدا میکند. به عبارت دیگر، «فعل» انجام کار لحظهای و سرعتبخشیدن به انجام کار را در کانون توجه قرار میدهد؛ ولی «عمل»، انجام کار بهصورت دائمی و استمرارداشتن در انجام کار را بیان میکند. در واژه «فعل»، انجامدهنده (فاعل) در کانون توجه است؛ ولی در واژه «عمل» خود انجام کار در کانون توجه است.
نمودارشماره 6
ب) تقابل در جاندار و غیر جاندار بودن واژۀ «عمل» در بافت و سیاق قرآنی، کاربردی برای غیر جاندار یا جاندار غیرعاقل ندارد؛ بلکه برای ترسیم اموری به کار میرود که انجام کار با تعقل و تفکر و علم و اندیشه بوده است؛ ولی «فعل» در دلالت «غیر جاندار» در آیه «ووجوهٌ یومئذٍ باسرةٌ، تظنُّ أن یفعلَ بها فاقرةٌ» (قیامة: 24و25) تبیینپذیر است. «فَاقِرَة» از ریشة فقر (نیاز وحاجت) به بلاهای سخت گفته میشود که گویی ستون فقرات شخص را که برپادارنده اوست، میشکند و مسکین و زمینگیرش میسازد. وصف فقیر نیز از همین روی اطلاق شده است. خداوند حقایق معنوی را بهنحو بدیع در قالب زبان مادی تبیین میکند تا ظهور معنا برای انسان آسان شود. در این آیه «فاقرة» بهعنوان نائبفاعل «غیر جاندار» برای «یفعل» بیان شده است تا عذاب کمرشکن را فضاسازی کند (ر.ک: قائمینیا، 1390، ص228). کارکرد دیگری که «فعل» به غیر جاندار اشاره داشته باشد؛ جواب حضرت ابراهیم(ع) برای تحریک اندیشه مشرکین است که گفت: «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ» که آنها سؤال کرده بودند «من فَعَلَ هذا بآلهتنا» (أنبیاء: 59)، آنها به جای اینکه بگویند «من کسر یا من حطم»؟ گفتند: «مَن فعل»؟ آنان حیرت کردند و قادر نبودند آنچه بر سر بتهایشان آمده بود، به زبان بیاورند یا برای پاکداشت زبانشان که به بتهایشان احترام قائل شوند، چنین سؤال کردند.
نمودار شماره 7
ج) تقابل در کارکرد سیاق معنای سیاقی یا ساختاری، همان معنای کلمه در داخل ساختار و بافت جمله است؛ زیرا الفاظ در فرهنگ لغت معناهای زیادی دارند و زمانی که در سیاق و ساختار مشخصی قرار داده میشوند، آن سیاق معنای آنها را مشخص میکند و از معناهای مشترک رهایشان میسازد. «معنای سیاقی فقط کلمهها و جملههای پس و پیش آن واژه را در بر نمیگیرد؛ بلکه شامل متنی میشود که در آن وارد شده و کتابی که آن متن را نیز در بر گرفته است» (اولمان، 1975، ص55). «فرازهای قرآنی علاوه بر دلالت بر مفاد ظاهری، ظرفیت توسعه ابعاد معنایی دیگری، فراتر از معنایی که از ظواهر آیات به دست میآیند را داراست و خداوند متعال، ساختار قرآن کریم را بهگونهای قرار داده است که اقشار مختلف با سطوح فهم متفاوت، هر یک به فراخور استعداد و ظرفیت خود، توانایی بهرهوری از لایههای معنایی آیات قرآن را داشته باشند» (راد و خطیبی، 1394، ص3). نقش سیاق در تبیین معنای اصلی (فعل و عمل) در آیه «وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّاعَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَایَفْعَلُون» (زمر: 70) است. خداوند بلندمرتبه پاداش بندگانش را بر مقیاس «عمل» بیان میکند نه بر مقیاس «فعل»؛ خداوند بلندمرتبه پاداش هر کسی را بهطور کامل عطا میکند؛ یعنی کسانی که کارهای خوب یا بد را به استمرار و امتداد و با تکلیف و مشقت و با توقع پاداش و قصد و نیت و با علم و اراده و برنامه انجام دادهاند، شامل پاداش میشوند که همین موضوع در آیه دیگر چنین بیان شده است: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ، وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» (زلزال: 7و8). علاوه بر اینکه واژۀ «عمل» ازنظر معنا بر استمرار و دوام دلالت میکند، خداوند بلندمرتبه هم از فعل مضارع «یعمل» استفاده میکند که بر استمرار و تدریج دلالت دارد. اینکه خداوند میفرماید: «وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَایَفْعَلُونَ» دلالت بر علم خداوند میکند که خداوند بر هر چیزی علم وآگاهی دارد و هیچچیزی از علم خداوند مخفی نمیماند و به تمامی کارها و افکار و خیالات و قصد و نیت انسان آگاه است؛ حتی به کوچکترین کارهای انسان که در یک لحظه و کمتر از یک چشم برهم زدن انجام میگیرد، داناست؛ بنابراین، واژه «فعل» با علم خدا همنشین میشود تا تمام ابعاد زندگی و احوال انسان را در بر بگیرد. اگر میفرمود «وهو اعلم بما یعملون»، اینگونه برداشت میشد که - العیاذ بالله - کارهای لحظهای و گذرای انسان از علم خداوندی پنهان باقی میماند و همه جزئیات را شامل نمیشد.
نمودار شماره 8
د) تقابل در بافت موقعیتی بافت موقعیتی عبارت از مجموعه عوامل و عناصر خارجیِ دربرگیرندۀ متن است که به فهم و توضیح آن کمک میکند. برای تبیین بافت موقعیتی، فرق دو آیه زیر بررسی میشود. «فَلاَتَبْتَئِسْ بِمَاکَانُواْ یَفْعَلُونَ» (هود: 36)، «فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَاکَانُواْیَعْمَلُونَ» (یوسف: 69) آیه اول مربوط به قوم حضرت نوح(ع) است. خداوند در این باره میفرماید: «وَأُوحِیَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن یُؤْمِنَ مِن قَوْمِکَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ» (هود: 36). زمانی که نوح(ع) پیام وحی دریافت میکند که قومش دیگر هرگز ایمان نمیآورند، جز همان کسانی که ایمان آوردهاند. تأسف و یأس و ناامیدی او را فرا میگیرد که چرا تلاش همهجانبهاش آنگونه که باید جواب میداد، جواب نداده است؛ در حالی که او انتظار داشت افراد بیشتری ایمان بیاورند؛ اما تعداد اندکی ایمان آوردهاند؛ گویا احساس میکند تلاشش کافی نبوده یا دعوتش بهخوبی انجام نگرفته است یا قصوری در انجام کار صورت گرفته است. خداوند برای ایجاد انس و الفت در او، با توجه به احوالش که هم اندوهناک است و هم خاشع، میفرماید «فَلاَ تَبْتَئِسْ». فضاسازی حرف «فاء» بیانکنندۀ نتیجه کفر و تکذیب آنان است که به سبب کفر آنان، نباید نومید باشد؛ به سبب اینکه تمام کسانی که از او سرپیچی و نافرمانی میکردند و به آزار و اذیت و تکذیب او میپرداختند، چنان با کارهای زشت انس و الفت گرفته بودند که کارهای زشت جزء جدانشدنی وجودشان شده بود و بهصورت خودکار این کارها را ادامه میدادند؛ به گونهای که انجامدادن این کارها برایشان عادی شده بود، گویا در دل گناهان نفوذ پیدا کردهاند که فوراً و با مهارت خاص و نیروی تمام و بدون وابستهشدن به برنامهای آن را انجام میدادند و هیچ عاقبتاندیشی دربارۀ کارهایشان نداشتند. آمدن «کان» بر سر «یفعل» بر این دلالت میکند که آنها از کارهای زشتشان دستبردار نبودند و استمرار کارشان تا پایان اجلشان، یکسان بوده است؛ بنابراین، بازنمایی «فعل» در این بافت موقعیتی، بیانکنندۀ این است که غرقشدن در گناه برای آنها عادی شده بود که انجام آن کارهای کفرآمیز برای آنها هیچ مشقتی نداشته است؛ چون قدرت فکرکردن و عاقبتاندیشی نداشتهاند؛ گویا خداوند آنها را به چهارپایانی تشبیه کرده است که با فرورفتن در گناهان و غرقشدن در آن اختیار بازگشت از گناهان را از دست دادهاند: «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (أعراف: 179)؛ به سبب اینکه انجام کار چارپایان از روی علم و آگاهی نیست؛ بلکه براساس غریزه و عادت است، انجام کار کافران نیز با «فعل» تصویرسازی شده است؛ چون یکی از کاربردهای واژه «فعل» برای غیر عقلا است؛ به همین سبب فرمود: «فَلاَتَبْتَئِسْبِمَاکَانُواْیَفْعَلُونَ»؛ بنابراین، جانشینی «کانوا یعملون» در این بافت مناسبت ندارد. آیه دوم دربارۀ گفتوگوی حضرت یوسف(ع) با برادرش بنیامین است. خداوند این موقعیت را چنین بیان میفرماید: «وَلَمَّادَخَلُواْعَلَى یُوسُفَ آوَى إِلَیْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّی أَنَاْ أَخُوکَ فَلاَتَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» (یوسف: 69)؛ چون برادران یوسف(ع) برای کشتن او نقشه کشیده بودند و این کار فقط به چاه انداختن او خاتمه پیدا نکرده بود؛ بلکه تبعات آن سالهای سال طول کشیده بود و تداوم داشت، این نقشه ننگین آنها همراه با مشقت و سختی و رنجکشیدن و خون دل خوردن بود و اثرات بسیار طاقتفرسایی داشت؛ تا اینکه منجر به نابیناشدن پدرشان شد ...، فرمود: «بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» به سبب آنچه انجام میدادند، تو ناامید نباش. واژه «عمل» به انجام کاری اشاره میکند که مداوم و مستمر بود و هنوز ادامه داشت. یوسف(ع) به سبب اینکه بتواند مأموریتش را کامل کند، ناچار بود برادر کوچک خود (بنیامین) را نزد خود باقی نگهدارد تا پدرشان را نیز به (شهر مصر) بیاورند. خداوند برای همدردی با او فرمود: ﴿فَلاَتَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ﴾ لازم بود انجام این کار، با واژه «عمل» به تصویر کشیده شود تا بیانکنندۀ سختی و استمرار آن نقشه پلیدی باشد که سالها سال و تا آخرین لحظه نیز، یعنی تهمت دزدی به یوسف (ع)، ادامه داشت. همچنین، چون در واژه «عمل» توجه به خود عمل مهم است تا توجه به انجامدهنده آن، زشتی عمل آنها را در کانون توجه او قرار میدهد، نه تنفر از برادران را ... اما صحنه دیگری که در این مورد لازم است تبیین شود، رویارویی یوسف(ع) با برادران خطاکارش است که این تعبیر برخلاف تعبیر قبلی از واژه «فعل» استفاده شده است. خداوند در تصویرپردازی این صحنه میفرماید: «هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ» (یوسف: 89). واژه «ما فعلتم» را برخلاف مقتضای حال گفته است؛ در حالی که باید میفرمود «ما عملتم»؛ چون کار زشت آنها را باید طوری بیان میکرد که براساس واقعیت بود که سالها طول کشیده بود و تا آخرین لحظه توبهشان ادامه داشت ...؛ نه اینکه کار آنها را لحظهای جلوه دهد: «هل علمتُم ما فعلتم»؟! یوسف(ع) با کرامت و گذشت خود، تمام رنج و زحمتهای گذشته را چنان نشان میدهد که گویی چیزی اتفاق نیفتاده است؛ بلکه کاری صورت گرفته که لحظهای و اتفاقی بوده و طرح و نقشهای در کار نبوده است؛ یوسف(ع) فقط میخواهد کار زشتشان را به آنها بفهماند؛ زیرا آگاهییافتن بر کار زشت به توبه منجر میشود (زمخشری، ج2، ص501). تقابل معنایی «فعل» و «عمل» در بافت موقعیتی در نمودار زیر بیان شده است.
نمودار شماره9
نتیجهگیری نتایجی که از این پژوهش حاصل میشود: نخست برای معناشناسی این دو واژه لازم است کاربرد مادی آن دو براساس کتابهای لغت بررسی شود؛ بنابراین، «فعل» بر نوعی ایجادکردن دلالت دارد که همراه با شکاف یا جداکردن چیزی است. همچنین، بر انجام کاری دلالت میکند که لحظهای باشد و با قدرت تمام انجام گیرد یا کاری که از روی اختیار یا عدم اختیار یا با علم و آگاهی یا بدون علم و آگاهی انجام گیرد یا از سوی جاندار یا غیر جاندار صورت گیرد؛ اما واژه «عمل» بر انجام کاری دلالت دارد که مداوم و با سعی و تلاش و مشقت و با علم و آگاهی و عاقبتاندیشی است و دارای اجر و پاداش باشد و فقط ازسوی موجود جاندار عاقل صورت میگیرد. هر دو واژه ازنظر لغوی در تأثیرگذاری اشتراک معنایی دارند. در «فعل» تأثیرگذاری از جانب فاعل یعنی انجامدهنده است؛ ولی در «عمل» تأثیرپذیری در فعل، یعنی چیزی که اثر فاعل در آن ظاهر میشود، شکل میگیرد. به عبارت دیگر، در «فعل» انجامدهنده یا کنندۀ کار در کانون توجه است؛ ولی در «عمل» انجام کار که اثر فاعل در آن نمود پیدا میکند، در کانون توجه است. گام دوم، احیای معنای این واژگان در کاربرد قرآنی است که براساس روابط همنشینی معنای دقیق هر دو واژه مشخص میشود. واژه «فعل» بیشترین بسامد همنشینی با واژه «الله» را دارد که بیانکنندۀ قدرت خدا در انجام سریع کارها است. در این روابط همنشینی، مشیّت و اراده خدا نقش اساسی دارند. مشیّت خدا بر انجام کاری دلالت دارد که خواست تکوینی خداوند به آن تعلق دارد، براساس شرایط احتمالی است و اراده بر انجام کاری دلالت دارد که به خواست تشریعی خداوند تعلق دارد و بهصورت قطعی است. در این رابطه همنشینی کلمه «الله» بهعنوان کنندۀ کار در کانون توجه قرار میگیرد؛ بدین سبب، صفت «فاعلیت» از ریشه «فعل» به خدا نسبت داده میشود نه صفت «عاملیت»؛ چون خدا ایجادکننده و تأثیرگذار است نه تأثیرپذیر. علاوه بر این، «عمل»، انجامدادن کاری است که معمولاً با مشقت و سختی است؛ ولی انجام هیچکاری برای خداوند سختی و مشقتی ندارد؛ بنابراین، نسبتدادن واژه «عمل» به انجام کار خداوند متعال صحیح نیست؛ اما واژه «عمل» بیشترین بسامد همنشینی را با ایمان و کفر دارد که ایمان منشأ عمل صالح و کفر منشأ انواع گناه است. به عبارت دیگر، انجام کار مداوم خوب یا بد با علم و آگاهی و با اختیار صورت میگیرد که نتیجه آن جزا و پاداش الهی را به دنبال دارد. بر این اساس، در قیامت محاسبه براساس اعمال صورت میگیرد؛ یعنی مجموعهای از کارهایی که متکی به تلاش و کوشش با رنج و زحمت و مداوم و با علم و برنامه و با قصد و نیّت انجام گرفتهاند. | ||||||
مراجع | ||||||
الف) منابع عربی آلوسی، شهابالدین. (1415). روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی. بیروت: دار الکتب العلمیة. ابنعاشور التونسی، محمد الطاهر. (1984). التحریر والتنویر. ناشر: الدار التونسیة للنشر. ابنفارس. احمد. (1404). معجم مقاییس اللغه. محقق: هارون. عبدالسلام محمد. قم: مکتب الاعلام الاسلامی. أولمان، ستیفن. (1975). دور الکلمه فی اللغة. ترجمه کمال بشیر. قاهره: مکتبة الشباب. حسن جبل، محمدحسن. (2010). المعجم الإشتقاقی الموصل لألفاظ القرآن الکریم. ج3. قاهره: مکتبة الآداب. الحسینی الکفوی، أبوالبقاء. (1998). الکلیات. فصل العین. تحقیق: عدنان درویش. بیروت: مؤسسة الرسالة. الرازی فخرالدین، أبوعبدالله. (1920). مفاتیح الغیب. (التفسیر الکبیر). بیروت: التراث العربی دار الإحیاء. راغب اصفهانى، حسین بن محمد. (1412). المفردات فی غریب القرآن. تحقیق: صفوان عدنان داودى. دمشق: دارالعلم. السامرائی، فاضل. (2000). معانی النحو. الطبعة الأولی. موصل: مطابع دار الحکمة للطباعة والنشر الموصل. سیوطی، جلالالدین. (1951). الإتقان فی علوم القرآن. مصر: شرکة مکتبة مصطفی البابی الحلبی. شوکانی، محمد بن علی. (1414). فتح القدیر. بیروت: دار ابن کثیر. عباس، حسن. (1998). خصائص الحروف العربیة. دمشق: منشورات اتحاد الکتاب للعرب. عباس، حسن. (1367). النحو الوافی. تهران: ناصر خسرو. عسکری أبو هلال. (1412هـ). الفروق اللغویه. قم: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین. قرشى، سید علىاکبر. (1371). قاموس القرآن . ج5. طهران: دار الکتب الإسلامیة. مصطفوى، حسن. (1360). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. ج8. طهران: ورشة الترجمة.
ب) منابع فارسی اکبری، طیبه. (1395). معناشناسی عمل صالح و حوزههای معنایی مرتبط با آن در قرآن کریم. تهران: انتشارات دانشگاه تهران ایزوتسو، توشیهیکو. (1361). خدا و انسان در قرآن. ترجمه احمد آرام. چاپ هشتم. تهران: سهامی انتشار. پالمر، فرانک. (1391). نگاهی تازه به معنیشناسی. ترجمه کوروش صفوی. تهران: نشر مرکز. پارسا، فروغ. (1399). معناشناسی و مطالعات قرآنی. تهران: نگارستان اندیشه. جوادی آملی، عبدالله. (1389). تسنیم، تفسیر قرآن کریم. جلد نوزدهم. قم: اسراء حامد الصالح، حسین. (1390). تأویل واژگانی قرآن کریم «تحلیل معناشناسی». ترجمه ابوالفضل سجادی و محمود میرزایی. اراک: انتشارات دانشگاه اراک. صفوی، کورش. (1379). درآمدی بر معناشناسی. تهران: شرکت انتشارات سوره مهر. کرمانی، سعید. (1391). معنیشناسی عقل در قرآن کریم. تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق(ع). فراستخواه، مسعود. (1376). زبان قرآن. تهران: انتشارات علمی فرهنگی. فضیلت، محمود. (1385). معناشناسی و معانی در زبان و ادبیات. کرمانشاه: انتشارات دانشگاه رازی. قائمینیا، علیرضا. (1390). معناشناسیشناختی. چاپ اول. تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. ـــــــــــ. (1399). معناشناسی. ج1. چاپ اول. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. لاینز، جان. (1391). درآمدی بر معنیشناسی زبان. ترجمه کورش صفوی. تهران: نشر علمی. مختار، عمر. (1386). احمد. معناشناسی. ترجمه دکتر سید حسین سیدی. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی. مشکور، محمدجواد. (1357). فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی وایرانی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران. مکارم شیرازى، ناصر. (1374). تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الاسلامیه. نکونام، جعفر. (1390). درآمدی بر معناشناسی قرآن. قم: انتشارات دانشکده اصول دین.
ج) پایاننامه ومقالات فتحالهی، آمنه. (1397). «معناشناسی توصیفی واژگان (فعل و عمل) در قرآن». دانشکده علوم قرآنی خوی. احمدزاده، سید مصطفی. (1398). رویکردی ساختگرا به معناشناسی «عمل صالح» در قرآن کریم. دوفصلنامه علمیپژوهشی آموزههای تربیتی در قرآن و حدیث، 3، 165. پرچم، اعظم و نصرالله شاملی. (1389). تداخل معنایی واژگان مترادف در شعر جاهلی و واژگان قرآن. علوم قرآن و حدیث، 84، 4. خوشدل، حسین. (1388). معنی عمل صالح در قرآن کریم. دانشگاه کاشان. پژوهشهای علوم قرآن، 4، 55. راد، علی و محمد خطیبی. (1394). ادله ادبی فراسیاقی. فصلنامه پژوهشهای ادبی – قرآنی، 4، 3. علی نعمة، حیدر. (2012). ظاهرة الإشتقاق وأثرها فی إثراء الدلالة اللغویة للمفردة القرآنیة. مجلة استاد جامعة بغداد، 201، 20. مطیع، مهدی. (1385). درآمدی بر استفاده از روشهای معناشناختی در مطالعات قرآنی. مجموعه مقالات قرآن، ادب و هنر. دانشگاه اصفهان بنیاد پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه. طهماسبی، عدنان، همایونی، سعدالله و ابوالفضل بهادری. (1392). بررسی بنیادی برخی از الفاظ قریبالمعنی در قرآنکریم (دلالت ها - کاربردها). پژوهشهای ادبی – قرآنی، 1، 16. | ||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,416 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 383 |