تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,638 |
تعداد مقالات | 13,319 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,876,250 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,946,556 |
رورتی درمقابل کانِنت «آزادی» بدون «حقیقت»: خوانش رورتی از اورول | ||
متافیزیک | ||
مقاله 11، دوره 15، شماره 35 - شماره پیاپی 1، فروردین 1402، صفحه 157-178 اصل مقاله (361.84 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/mph.2023.135595.1454 | ||
نویسندگان | ||
ایمان رحیم نصیریان1؛ عبدالرزاق حسامی فر* 2 | ||
1دانشجوی دکتری گروه فلسفه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه بین المللی امام خمینی، قزوین، ایران | ||
2استاد گروه فلسفه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه بین المللی امام خمینی، قزوین، ایران | ||
چکیده | ||
آیا «آزادی» بدون «حقیقت» معنای محصلی دارد؟ فریب مردم حمله به آزادی آنها تلقی میشود؛ اما بدون «حقیقت» چگونه میتوان فریب را تشخیص داد؟ پاسخ مشهور رورتی این است که اگر ما مراقب «آزادی» باشیم، «حقیقت» مراقب خود خواهد بود. نزد او «آزادی» مقدم بر «حقیقت» است. کاننت، برخلاف رورتی، عقیده دارد «حقیقت» مبنای اساسیِ «آزادی» است. وی به رمان 1984 اورول اشاره میکند. کاننت «قساوت[1]» جهان 1984 را نتیجۀ حذف «حقیقت» در این جهان میداند. کاننت، در پی طراحی راهبرد ویژهای برای واردساختن انتقاداتش بر رورتی است. او برخلاف منتقدان رئالیست رورتی، قصد ندارد به معنای «متافیزیکی» «حقیقت» استناد کند. کاننت با رورتی موافق است که «رئالیسم متافیزیکی» نمیتواند مبنای «آزادی» باشد؛ اما ازنظر او «حقیقت»، کارکردی «غیر متافیزیکی» در «عرف عام» دارد که نقشی اساسی در شکلگیریِ «آزادی سیاسی» ایفا میکند؛ اما کاننت در طراحی راهبرد انتقادی خویش موفق نیست. وی نهتنها گزارش دقیقی از اندیشۀ رورتی ارائه نمیدهد، بلکه برخلاف ادعایش، نمیتواند بدون توسل به رئالیسم متافیزیکی، کارکردهای غیررئالیستی حقیقت را برای دفاع از «آزادی» به کار گیرد؛ ازاینرو، ناچار، رئالیسمی نهفته[2] را وارد استدلالهایش میکند که منافی رویکرد غیرمتافیزیکی او است. [1] Cruelty [2] Crypto Realism | ||
کلیدواژهها | ||
رورتی؛ کاننت؛ اورول؛ حقیقت؛ آزادی | ||
اصل مقاله | ||
. مقدمه در جهانی زندگی میکنیم که مفهوم «حقیقت[1]» بیش از هر زمان دیگری مورد تردید قرار گرفته است. این تردید، خصیصۀ بارزِ اندیشۀ پستمدرن است. طبق این اندیشه، تصور سنتی، راجع به اینکه «یک[2]» روایت حقیقی دربارۀ واقعیتِ جهان وجود دارد، نهتنها اشتباه، بلکه نفرتانگیز است (Engel, 2002: 2). از مسائل مطرح در این میان، پیامدهای سیاسیِ اندیشۀ «حقیقت» ستیزِ معاصر دربارۀ «آزادی» است. آیا «حقیقت» و «آزادی» مفاهیمی مرتبطاند؟ این ایده مطرح است که «فریب»دادن مردم بهمعنای حمله به «آزادی» آنها است (Williams, 2002: 108) و بیم آن میرود که در غیاب «حقیقت»، فریب قابلتشخیص نباشد. ازاینجهت، مسئلۀ سیاسی پستمدرنیسم، یافتن مبنایی برای زندگی مشترک است که نه مبتنی بر مشروعیتهای اسطورهای عصر روشنگری (حقیقت عینی[3]) باشد و نه آزادی را سلب کند (Williams, 2002: 201). این جستار به تقابل دو اندیشمندِ معاصر در مواجهه با این مسئله میپردازد. ریچارد رورتی[4] یکی از برجستهترین فیلسوفان نوپراگماتیست و نیز یکی از مهمترین مدافعان رویکرد «پسامتافیزیکی[5]» به مفهوم «حقیقت» است. او سنت فلسفیِ غرب را بهدلیل ریشۀ عمیق آن در تصور «حقیقت» چونان امر مطابق با واقع، مورد انتقاد قرار میدهد. ازنظر او، «حقیقت» واژهای دردسرساز است که بهنحوی پیشامدی[i] وارد بازیهای زبانی شده است؛ ولی بهعنوان دغدغهای ضروری به بقای خود ادامه میدهد. رورتی سعی دارد روح نقادی لیبرالیسم را از مفهوم «حقیقت» جدا کند (Williams, 2002: 4). شعار معروف او درمورد مسئلۀ مطرحشده (ارتباط «حقیقت» و «آزادی») این است که «اگر ما مراقب «آزادی» باشیم، «حقیقت» مراقب خود خواهد بود» (Rorty, 2006: 58). اندیشههای رورتی طیف وسیعی از مخالفتها را برانگیخته است. ازنظر منتقدان رورتی، ضدرئالیسمِ[6] پیشنهادیِ او، باعث ازدسترفتن بنیانهای اساسیِ اهداف سیاسی میشود. درمقابل، او سعی دارد بهروش «بازتوصیفِ[7]» اهداف سیاسی، بینیازی آنها از مفهوم «حقیقت» را نشان دهد. جیمز فرگوسن کاننت[8]، ازجمله منتقدان رورتی است. او برخلاف رورتی، بر حفظ و احیای واژۀ «حقیقت» تأکید میکند. ازنظر او، رورتی بهاشتباه کارکرد «حقیقت» را محدود به تدوین قضایای دردسرسازِ رئالیسمِ متافیزیکی[9] میانگارد؛ درحالیکه «حقیقت» کارکردی «غیرمتافیزیکی[10]» در تدوین اهدافی چون «آزادی» دارد. رویکرد ضدرئالیستیِ رورتی به «حقیقت»، و حذف یا تأویل آن، ما را از چنین کارکردی محروم میکند. اندیشۀ فلسفی کاننت، بهخصوص، تحتِتأثیر ویتگنشتاین و آرای متأخر پاتنم درخصوص «رئالیسمِ عرف عام[11]»[ii] است. ازنظر کاننت، اگر «رئالیسم متافیزیکی» نمیتواند آموزههای معناداری ارائه دهد، متقابلاً، ضدرئالیسم (موضع رورتی) نیز معنای محصلی نخواهد داشت؛ زیرا نامفهومبودن یکی از طرفینِ تقابل، بهمعنای نامفهومبودن طرف دیگر است (Conant, 1994: xxviii-xxix). موضع فلسفی کاننت، دفاعی است از «رئالیسم عرف عام» که طبق آن، «عینیتِ» «حقیقت» در «عرفِ عام»، راجع به «جهان واقع» نیست؛ بلکه به هنجارهای عرفیِ تثبیتشده در بازیهای زبانیِ مستقر در جامعه اشاره دارد. «رئالیست متافیزیکی» و «ضدرئالیست متافیزیکی»، بهیکاندازه در تبیین «فهم عرفی» ناتواناند و باید از اظهارنظر دربارۀ آن اجتناب کنند. 1-1. پیشینۀ پژوهشبا بررسیهای انجامشده برای تأمین منابع این جستار، هیچ مقاله یا کتابی در زبان فارسی به نظر نگارنده نرسید که به بررسی انتقادات کاننت از رورتی پرداخته باشد. در منابع انگلیسی، ازجمله مقالاتی که به انتقادات کاننت از رورتی پرداخته است، مقالهای است با عنوان «در جستوجوی تردید: سفر معنویِ ریچارد رورتی» (Ryerson, 2006) در کتاب مراقب آزادی باش و حقیقت از خودش مراقبت خواهد کرد (Rorty, 2006). این کتاب مجموعهای است از مصاحبههایی با رورتی که دربارۀ دیدگاههای سیاسی او صورت گرفته است. 2. طرح ساختار انتقادی کاننتکاننت در مقالهای مفصّل به نقد «روش[12]» رورتی در حل مسائل فلسفی میپردازد (Conant, 2000). روش موردنظر که بخش وسیعی از برنامۀ ضدرئالیستیِ رورتی را شامل میشود، عبارت است از «بازتوصیفِ» واژگان فرسودهای که دردسرساز شدهاند؛ بهنحوی که از دلالت رئالیستی تهی شوند. «بازتوصیف» با استفاده از واژگانی جدید و نیمهشکلگرفته[13] صورت میگیرد که بهنحوی مبهم، نویدبخش چیزهای خوب و بزرگ هستند (Rorty, 1989: 9). این واژگان، جدید و نیمهشکلگرفتهاند؛ زیرا مطابق با بازیهای زبانی رایج نیستند (Rorty, 1989: 18)؛ آنها همچنین مبهماند؛ زیرا اصولاً با این هدف پیشنهاد میشوند که جایگزین صراحت دعاوی واژگان پیشین باشند؛ بهاینمعنا که این واژگان هیچ هدف برتری را مشخص نمیکنند. «بازتوصیف»، هیچ پیشنهاد مشخصی برای مواجهه با مسائل قدیمی ندارد؛ بلکه صرفاً نویدبخش است؛ بهاینمعنا که شاید بتوان مسائل را بهگونهای دیگر دید؛ بهنحوی جذابتر که دردسر نگرش پیشین را نداشته باشد. ابهام این واژگان، در راستای کوششی است برای دستشستن از این تلقیِ سنتی که زبان «واسطه[14]»ای است که «واقعیت» را برای «ما» بازنمایی میکند. از این منظر، هیچ روایت واحدی وجود ندارد که واقعیت جهان را نمایش دهد. در پسِ تفاسیر، هیچ «حقیقتی» در کار نیست (Engel, 2002: 62). رورتی بهدنبال نقدی است که نسبت به سنت فلسفی بیرونی[15] باقی بماند (Conant, 1999: liii)؛ بهاینمعنا که او قصد ندارد سنت فلسفی را با استفاده از واژگان رایج در آن، مورد انتقاد قرار دهد؛ زیرا دراینصورت، وارد بازی زبانیِ همان سنتی میشود که قصد دارد آن را کنار بگذارد؛ بنابراین، او به واژگان جدیدی نیاز دارد که درقالب «زبانی جدید[16]»، «بازتوصیف» مسائل کهن را بهشیوهای جدید ممکن سازند. از مهمترین واژگانی که رورتی به بازتوصیف آن میپردازد، «حقیقت» است. «حقیقت» در نگاه رورتی امری «عینی[17]» نیست که در جستوجوی کشف آن باشیم؛ بلکه چیزی است که باید برای «ساختن» آن ازطریق «توافق» و «اجماع آزادانه» کوشش کنیم. ما پراگماتیستها نمیتوانیم معنای این ایده که باید «حقیقت» را بهخاطر خودش دنبال کنیم، دریابیم. ما نمیتوانیم «حقیقت» را «هدف تحقیق[18]» بدانیم. [ازنظر ما] منظور[19] از تحقیق، دستیابی به توافق بین انسانها است درمورد آنچه باید انجام شود (Rorty, 1999: xxv). ازنظر کاننت منتقدان رورتی عموماً شیوهای را برای نقد او در پیش میگیرند که با پاسخ مشابهی ازسوی او مواجه میشود. پاسخی نمایانگر خستگی رورتی از اینکه «قبلاً هم چنین انتقاداتی را شنیده است». کاننت مضمون پاسخ مشابه رورتی را چنین خلاصه میکند: بله، بله، شما میخواهید من را متهم کنید به اینکه مرتکب خطایی فلسفی شدهام یا اینکه اهمیت بینشی متافیزیکی را کوچک شمردهام، یا عقل سلیم را نقض کردهام، یا تماس با واقعیت را از دست دادهام، یا...؛ اما آیا نمیبینید که انتقادی از این نوع فقط درمورد کسی که... [به این موضوعات] اهمیت میدهد، مؤثر است؟ و آیا نمیبینید که تمام قصد من این است که سعی کنم شما را از توجه به مسائلی که چنین سخنانی برآمده از آنها است، بازدارم و [درمقابل] توجه شما را به مسائلی سوق دهم که ارزش توجه دارند؟ تمام حرف من این است که نیازی نیست مراقب مسائلی باشیم که فیلسوفان میگویند مراقبت از آنها الزامی است. ما صرفاً گمان میکنیم که ملزم به آنیم و قصد من این است که با ارائۀ «استدلالی کاربردی[20]»، دربارۀ اینکه چگونه میتوان بدون درنظرگرفتنِ چنین مسائلی به موفقیت رسید، «ثابت کنم[21]»[iii] توجه به آنها کاملاً غیرضروری است(Conant, 2000: 269). بهعقیدۀ کاننت، منتقدانی که روش رورتی را نادرست دانستهاند، عموماً او را به این متهم میکنند که موضوع موردبحث را درست نفهمیده است. درمقابلِ چنین منتقدانی، پاسخ رورتی این است که من این موضوعات را فهمیدهام، اما ضرورتی نمیبینم که به آنها بپردازم. رورتی میگوید: مطابق با دریافتهای خود، قصد ندارم علیه واژگانی که میخواهم [واژگان جدیدی را] جایگزین [آنها] کنم، استدلالهایی ارائه دهم. درعوض، سعی میکنم واژگان موردعلاقهام را با نشاندادن نحوۀ استفاده از آنها برای توصیف موضوعات مختلف، جذاب جلوه دهم (Rorty, 1989: 9). کاننت، برخلاف رورتی، بر حفظ و احیای واژگان کنونی تأکید میکند. این تأکید بهسبب ظرفیتی است که او برای این واژگان، برای تدوین و بیان اهدافی که هنوز برای ما جذاب و مطلوباند، در نظر میگیرد. ظرفیت موردنظر کاننت، «کاربرد غیرمتافیزیکیِ واژگانِ بهظاهر رئالیستی» است. منظور از «بهظاهر رئالیستی» این است که هرچند این واژگان، همانهایی هستند که رئالیستها در تدوین قضایای خود به کار میگیرند، این فقط شباهتی ظاهری است. این واژگان کاربرد دیگری نیز دارند که عبارت است از تدوین اهداف غیرمتافیزیکی. منظور از «غیرمتافیزیکی» این است که کاربرد این واژگان مبتنی بر هیچ فرض متافیزیکی نیست. این واژگان صرفاً براساس هنجارهای درونیشدۀ[22] بازیهای زبانی مستقر در جامعه، برای تدوین اهداف مرتبط با تعامل اعضای جامعه با جهانی که با آن سروکار دارند، استفاده میشوند. ازنظر کاننت، روش رورتی، با تأویل یا حذف این واژگان ما را از چنین ظرفیتی محروم میکند (Conant, 2000: 270). کاننت بهدنبال راهبردی است که در طرح انتقادش علیه روش رورتی، با پاسخ تکراری او مواجه نشود. من در این مقاله در پی این نخواهم بود که رورتی را براساس دلایلی که منتقدان رئالیست او ارائه میدهند، نقد کنم (Conant, 2000: 274). راهبرد کاننت این است که بهجای استدلال راجع به موضوعاتی که رورتی تمایلی به بحث دربارۀ آنها ندارد، ثابت کند بازتوصیف مسائل، با کنارگذاشتن واژگان دردسرساز، نهتنها ما را قادر نمیسازد مراقب چیزهایی باشیم که ازنظر خود رورتی نیز حائز اهمیتاند، بلکه تبعاتی ضد اهداف و دیدگاههای سیاسی او خواهد داشت (Conant, 2000: 269). بهعبارت دیگر، هدف ساختار انتقادی کاننت، انتقاد از روش رورتی بهلحاظ پیامدهای آن است. برای این منظور، او انتقاد خود را به دو هدفی معطوف میکند که رورتی علاقه دارد روش فکریاش را دربارۀ آنها پیشنهاد کند: - اهداف درمانگرانه[23]: رورتی عقیده دارد روش پیشنهادیاش، درمان ابتلای ما به متافیزیک است (Rorty, 2009: 284). - اهداف سیاسی[24]: هدف رورتی ارائۀ طرحی برای امکان ایجاد اوتوپیایی لیبرالی است. او عقیده دارد روش پیشنهادیاش انسجام بیشتری با انواع سیاستهای موردنیاز جوامع لیبرال دموکراتیک دارد (Rorty, 1989: 44). برایناساس، کاننت انتقاداتش از رورتی را در دو مسیر پی میگیرد: 1- کاننت قصد دارد ثابت کند رورتی، برخلاف آنچه تصور میکند، همچنان گرفتار وسواسهای[25] متافیزیکی است. 2- ازنظر کاننت، روش پیشنهادی رورتی نهنتها نویدبخش اهداف سیاسی موردنظر او نیست، بلکه حتی به تشدید وخامت شرایط نامطلوب سیاسی جامعه میانجامد. هر یک از این خطوط انتقادی در بخشهای بعدی مورد بحث قرار خواهند گرفت. نکتۀ جالبتوجه در راهبرد انتقادی کاننت این است که او سعی میکند صحت انتقادات خود را در بستر نمونهای آزمایشی اثبات کند. این بستر، رمان 1984جرج اورول[26] است. انتخاب این رمان ازسوی کاننت بهایندلیل است که رورتی، رمان 1984 را بهعنوان یک اثر ادبی نمونه معرفی میکند که قادر است زشتیِ قساوت را به تصویر بکشد. کاننت قصد دارد ثابت کند روش فلسفیِ خودِ رورتی هیچ منبعی برای محکومکردن قساوتِ جهانی که اورول به تصویر کشیده است، در اختیار ندارد (Ryerson, 2006: 14). کاننت میگوید هدف این مقاله بیان این است که نهتنها آنچه [رورتی در تفسیر خود از رمان 1984] ارائه میدهد، خوانشی غلط از نظرات اورول است، بلکه سوءبرداشتی آموزنده و منحصربهفرد است که روشنگر کاستی روش ترجیحی رورتی [یعنی «بازتوصیف»] برای حل مشکلات فلسفی است (Conant, 2000: 268)... امیدوارم نشان دهم که رورتی، بهمعنای واقعی کلمه، قادر نیست اورول را درک کند و این ناتوانی مرتبط با درماندگیِ او در رهایی خود از مشغلههای فلسفی ویژه است. همچنین، مشخص خواهد شد که راهبرد رورتی برای حل مشکلات فلسفی [یعنی «جایگزینیهای واژگان»]، درصورت موفقبودن، ما را از منابع لازم برای سخنگفتن دربارۀ بسیاری از مواردی که بیشترین دغدغۀ اورول، بیانکردن آنها (و نیز حفظ قابلیت بیان آنها برای نسلهای آینده) است، محروم میکند (Conant, 2000: 269-270). رمان 1984حکومت حزبی بهغایت توتالیتر را به تصویر میکشد که اعمال، و حتی افکار و احساسات اعضای جامعه را بهشدت کنترل میکند. حزب، تمام وقایع را بهنفع خود ثبت میکند. هیچ کجا، هیچ سندی، جز اسنادی که منافع حزب را تأمین میکنند، برای رجوع و تحقیق راجع به وقایع وجود ندارد. حزب چنین اسنادی را نابود کرده است و درعوض، اسنادی را جعل کرده است که خود مایل است اعضا مطابق آن سخن بگویند و بیندیشند. کسی حق سخنگفتن و حتی اندیشیدن بهگونهای غیر از آنچه حزب و رفقای[27] حزبی روا میدارند، ندارد. هر سخن یا اندیشیدهای برخلاف باورهای حزبی، با عنوان «جنایت فکری[28]» محکوم به مجازاتی غیرقابلتصور است. حزب نهتنها اسناد، بلکه خاطرات ذهنی اعضا را جهتدهی میکند. تمام خاطراتی که مخالف سندسازیهای حزب هستند، با اعمال سازوکارهایی، موسوم به «کنترل واقعیت[29]» و «اندیشۀ دوگانه[30]»[iv]، بهعنوان توهمات اسکیزوفرنی سرکوب میشوند. دو شخصیت محوری رمان، اوبراین[31] و وینستون[32] هستند. اوبراین بهعنوان نمادی از اقدامات سیاستیِ بهغایت توتالیتر، و وینستون بهعنوان نمادی از «آخرین انسان[33]» که تلاش میکند آخرین بارقههای «حقیقت» را در وجود خود زنده نگاه دارد، در این رمان ایفای نقش میکنند. 1-2. سندرم معرفتشناسیگراییکاننت عقیده دارد رورتی در ردّ وسواسهای متافیزیکی، دچار نوعی سندرم است؛ سندرمی که آن را «معرفتشناسیگرایی[34]» مینامد. سندرم زیر را در نظر بگیرید: کسی که آموزههای خاصی را باور ندارد، فکر میکند که زمان زیادی برای کوشش بهمنظور تکذیب آنها از دست رفته است و دیگر نباید خود را درگیر آنها کند؛ بااینحال، افکار این فرد همچنان تحت کنترل این نگرانی است که مبادا دوباره ناخواسته دچار همان عقاید شود. به سندرمی از این نوع در راستای آموزههایی با ماهیت معرفتشناختی، با عنوان «معرفتشناسیگرایی» اشاره خواهم کرد. «معرفتشناسیگرایی» نوعی مبهوتشدگی است و ناتوانی فرد در جداسازی ذهن خود از برخی ایدهها است (هرچند ممکن است ادعا کند که دیگر علاقهای به پیگیری آنها ندارد) (Conant, 2000: 270). کاننت با مبتلادانستن رورتی به «سندرم معرفتشناسیگرایی» قصد دارد بگوید رورتی در ردّ وسواسهای رئالیستی چنان پیش میرود که نمیتواند مسائل را جز با وسواسی ضدرئالیستی بنگرد. این یعنی وسواسی جای وسواسی دیگر را گرفته است. کاننت هر دوی این وسواسها را متافیزیکی توصیف میکند. ازنظر او، اینکه رورتی صرفاً میگوید «این یک شبهمسئله است» بهخودیِخود درمان نیست؛ بلکه شکلی تهاجمی از خود بیماری متافیزیکی است که رورتی مدعی درمان آن است (Conant, 1990: liv). او باتوجهبه اینکه رورتی مصر است موضع خود را درمقابل متافیزیک قرار دهد، عنوان تحریککنندۀ متافیزیکی را برای آرای او قائل میشود. آرایی که محتوای اصلیاش ردّ رئالیسم است. [رورتی] خود را اینگونه توصیف میکند که میخواهد مشکلات فلسفی را منحل کند و پرده از مسائل فلسفی بردارد؛ اما چنین اظهاراتی عموماً با ماهیت واقعی تعاملات مفصّل رورتی با رئالیسم در تضاد است. رورتی در نقدهای خود از رئالیسم، همواره ردّ آموزههای رئالیسم را درقالب آموزههایی متقابل صورتبندی میکند؛ بهاینمعنا که او همواره به تأیید آموزهای اقدام میکند که همان شکل منطقی آموزهای را دارد که رئالیست تأیید میکند؛ اما با یک تفاوت: یک عملگر منفی در بند محتوایی آموزه وارد شده است (Conant, 2000: 274). بهعقیدۀ کاننت، تداوم اتصال رورتی به متافیزیک دلیلی دارد. مسائلی در فلسفه وجود دارند که قطع اتصال از آنها امری ارادی نیست. این مسائل، بهبیانی ویتگنشتاینی، بهنحوی اجتنابناپذیر، مرتبط با زبانی هستند که نمیتوانیم از آن خارج شویم (Conant, 1990: liii). این مسائل مبتنی بر هنجارهای تثبیتشده در بازیهای زبانی هستند، نه پیشفرضهای متافیزیکی؛ اما «معرفتشناسیگراییِ» رورتی، اتصال مدام ما به این مسائل را با وسواس ضدرئالیستی (متافیزیکی) همراه میکند. صرف «شبهمسئله»خواندن آنها، نقش این مسائل در بازیهای زبانی را منحل نمیکند. اینکه یک بحث «بیهوده» است، بهاینمعنی نیست که تصوراتی که باعث این بحث شدهاند نیز بیاهمیت هستند (Putnam, 1990: 20). تصوری مهم میتواند بهطرزی بیهوده به بحث گذاشته شود. تصوراتی غیرمتافیزیکی ممکن است بهشکلی متافیزیکی مورد بحث واقع شوند. این تصورات مهم، همانهایی هستند که در اظهارات عرفیِ بازیهای زبانی، در تعامل با جهان، به کار گرفته میشوند. جهانی که در بازیهای زبانی فرض گرفته میشود، ارجاع به واقعیتی رئالیستی ندارد (Putnam, 1990: 29)؛ بلکه صرفاً موضوعی مربوط به هنجارهای تثبیتشده در بازیهای زبانی مستقر در جامعه است. کاننت مدعای رورتی دربارۀ فیصلهدادن به مسائل کهنۀ متافیزیکی را چنین خلاصه میکند: «خود را از مسائل [رئالیستی]، با دورریختن واژگانی که این مسائل در لفاف آنها پیچیده شدهاند، رها سازید!» (Conant, 2000: 278)؛ اما ازنظر او، واژگان کنارگذاشتهشده در روش پیشنهادی رورتی، کاربرد دیگری جز تدوین قضایای رئالیستی نیز دارند. برای مثال، از دیدگاه کاننت، بهکارگیری تعبیر «حقیقت عینی» تنها برای اهداف متافیزیکی انجام نمیگیرد. این تعبیر در بازیهای زبانی رایج، در کاربردی عرفی، برای بیان مقاصد و اهدافی غیررئالیستی (متافیزیکی) به کار میرود. ازنظر کاننت، روش پیشنهادی رورتی در جایگزینی واژگان دردسرساز قدیمی با واژگان هرچند نیمهشکلگرفته، اما نویدبخش، درخورِتوجه خواهد بود، اگر کاربرد واژگان قدیمی، در جامعۀ زبانیِ ما، جز تدوین دیدگاهی رئالیستی نباشد؛ درحالیکه این واژگان، همچنین، اهدافی را تدوین میکنند که الزاماً مرتبط با قضایای رئالیستی نیستند. با درنظرداشتن این نکته، روش رورتی همچنان جالبتوجه خواهد ماند، اگر او بتواند ثابت کند ازدسترفتن قابلیت تدوین اهداف کنونی، به درامانماندن از شرّ رئالیسم بالقوۀ این واژگان میارزد (Conant, 2000: 278). 2-2. قرابت روش رورتیایی[35] با توتالیتاریسم حزب 1984 ازنظر کاننتبهعقیدۀ کاننت، روش رورتی قرابت بسیاری با شیوۀ حزبِ 1984دارد. او قساوت جهان 1984را نتیجۀ حذف مفهوم «حقیقت عینی» در این جهان میداند. بهتعبیر کاننت، «سندرم معرفتشناسیگراییِ» رورتی، نهتنها اهدافی را که اورول با رمان 1984دنبال میکند، از چشم او دور میدارد، بلکه درست برعکس، رورتی را در مسیر توتالیتاریسم حزب قرار میدهد. کاننت میگوید رورتی بهنحوی با رمان مواجه میشود که تنها دو راه طبیعی برای خوانش اورول وجود دارد: خوانش رئالیستی یا ضدرئالیستی (Conant, 2000: 280). ازنظر کاننت، «معرفتشناسیگرایی» رورتی مانع از آن میشود که او بتواند کاربرد غیررئالیستی واژگان اورول را تشخیص دهد؛ بنابراین، در مواجهه با تعبیراتی از اورول، مانند «نثر خوب مانند شیشۀ پنجره است، حقیقت را در چشماندازی باز و آشکار قرار میدهد» (Orwell, 1968a: 7)، «عادت ذهنِ لیبرال، حقیقت را چیزی خارج از خود میپندارد؛ چیزی که باید کشف شود و نه چیزی که در مسیر پیشرفت بتوان آن را ساخت» (Orwell, 1968b: 88)، «این چیزها برای من ترسناک است؛ زیرا به من این احساس را میدهد که مفهوم حقیقت عینی در جهان در حال محوشدن است» (Orwell, 1968d: 258) و...، فرض میکند این تعبیرات یا باید کوششهایی برای اثبات قضایای رئالیستی باشند، یا پارههایی از لفاظی صرف که توجه به آنها پی «نخودسیاه»[v] رفتن است و برایناساس، به تأویل ضدرئالیستی این تعابیرِ میپردازد. کاننت تا آنجا با رورتی موافق است که نباید رمان را با نگاهی رئالیستی خواند؛ اما متقابلاً خوانش ضدرئالیستی (رورتیایی) را نیز تحریف دیدگاه اورول میداند. ازنظر کاننت، اورول دیدگاهی غیررئالیستی دارد، نه ضدرئالیستی. او واژگان بهظاهر رئالیستی رمان را بهنحوی به کار میگیرد که مستلزم هیچ پیشفرض متافیزیکی نیستند. آنچه حزبْ وینستون را از آن محروم میکند، «حقیقت عینی» بهمعنای متافیزیکی نیست؛ بلکه هنجارهای معمول و رایج در جامعۀ وینستون است. کاننت میگوید: با فرض اینکه (چنانکه نویسندۀ رمان بهوضوح نظر ما را به آن جلب میکند) حافظۀ وینستون او را فریب نمیدهد (که در دوران کودکیاش هواپیما وجود داشته است) و باتوجهبه هنجارهای حاکم بر کاربرد مفهوم اختراع (برای مثال، غیرممکن است که X، اگر Y قبل از X وجود داشته باشد، Y را اختراع کند)؛ بنابراین، اعتقاد وینستون معتبر است (Conant, 2000: 306). در اینجا شاهد تبیین کاربرد غیرمتافیزیکی واژگانِ بهظاهر رئالیستی ازسوی کاننت هستیم. ازنظر او، این واژگان هیچ دیدگاه متافیزیکی را پیشفرض ندارند؛ بلکه صرفاً براساس هنجارهای درونیشدۀ بازیهای زبانیِ جااُفتاده در عرف عام به کار گرفته میشوند. زمانی که فرد بهحد کفایت در این بازیهای زبانی تسلط یافت، برای تأیید باورهایش به آنها رجوع میکند. بهعقیدۀ کاننت، وقتی اورول میگوید آنچه واقعاً برایش وحشتناک است، محوشدن مفهوم «حقیقت عینی» است، درواقع به همین معنای هنجاری «حقیقت» نظر دارد. کاننت به صحنهای مشهور از رمان 1984 اشاره میکند که در آن اوبراین در حال شکنجۀ وینستون است (Orwell, 2020: 185-90). وینستون مرتکب جنایت فکری شده است. او باورهایی خلاف ادعای حزب دارد:
ازنظر او، این باورها حقیقیاند؛ همانطور که «دو بهعلاوۀ دو میشود چهار» حقیقت دارد. اوبراین با تحمیل درد و تحقیر بسیار، سعی میکند باورهای وینستون را تخریب کند. او میخواهد وینستون بپذیرد که «عکسی که دیده است، گزارش حزب را نقض نمیکند» و «حزب هواپیما را اختراع کرده است». او حتی میخواهد وینستون بپذیرد «دو بهعلاوۀ دو میشود پنج!». بهعقیدۀ کاننت، اشارۀ مکرر به چنین باورهایی در رمان بهاینسبب است که بداهت آنها بهقدری است که تردیدی باقی نمیگذارد که حق با وینستون است. نزد اورول، عینیبودن حقیقت چنین باورهایی بهاینمعنا است که سنجش آنها، برخلاف آنچه رورتی انتظار دارد، متوقف بر اجماع اعضای جامعه نیست. «حقیقتِ» چنین باورهایی با رجوعِ شخصیِ فرد به هنجارهای جامعه سنجیده میشود (Conant, 2000: 299). «حقیقت عینی»، در این معنا، درمقابل شیوۀ حزب قرار دارد. اورول، وحشت چشماندازی را به تصویر میکشد که در آن، «حقیقت» همان است که حزب میگوید، تخریبش میکند و از نو آن را چنان میسازد که خود میخواهد. ازنظر کاننت، روش ضدرئالیستی رورتی نهتنها درمانی برای شرایط سیاسی نامطلوب جهان 1984در اختیار نمینهد، بلکه آن را تشدید میکند؛ بهطوری که درنهایت این سؤال قابلطرح است که روش رورتی چه فرقی با روش حزب دارد. ضدرئالیست چه تفاوتی با اوبراین دارد (Conant, 2000: 283). محوریترین نکتۀ خوانش رورتی از 1984 این است که پیگیری مفهوم «حقیقت» در مواجهه با رمان، پی «نخودسیاه» رفتن است. ازنظر او، نوعی بیسلیقگی است که اورول اهداف رمان را مرتبط با مفهوم «حقیقت» مطرح میکند (Rorty, 1989: 173). این باعث میشود که گمان کنیم وینستون نمایندۀ دعاوی رئالیستی است. ازنظر رورتی، بهمحض اینکه از خواندن متنهای اورول ازطریق عینک رئالیستی دست برداریم، خواهیم دید که آنچه اهمیت دارد، احترام به آزادی بیان است (Orwell, 1968b: 12). رمان اورول هیچ کمکی به پیجویی «حقیقت» نمیکند؛ بلکه مخاطب را قادر میسازد نمونهای برای مقایسه با جهانهای توصیفیِ دیگر در اختیار داشته باشد. دولت توتالیتر تلاش میکند افکار مردم و همچنین، سخنان آنها را کنترل کند (Orwell, 1968b: 12). مهم این نیست که «دو بهعلاوۀ دو میشود چهار» که ازقضا درست است. مهم این است که وینستون وقتی میگوید «دو بهعلاوۀ دو برابر با چهار است» به گفتۀ خود باور دارد. ازنظر رورتی، وحشتی که این صحنۀ رمان به تصویر میکشد، ناشی از توانایی اوبراین (حزب) در گسستن رشتۀ افکار انسانها و گردآوری دوبارۀ آنها در اشکال جدید، بهانتخاب خود او است (Rorty, 1989: 177). طبق این دیدگاه، موضوع محوری رمان 1984، تأکیدی است بر اهمیتِ آزادیِ فرد در کنترل فرد ذهن خود (درمقابل کنترلفکر حزب) بهگونهای که بتواند باورهای منسجم خود را تداوم بخشد (دوگانهاندیش نباشد). اورول، هدف خویش از نگارش 1984را نمایش «پیامدهای فکری توتالیتاریسم» عنوان میکند (Orwell, 1968c: 460). طبق خوانش رورتی از رمان، پیامد فکری توتالیتاریسم، تضعیف شرایطی است که به فرد این امکان را میدهد که بتواند انسجام باورهای خود را استمرار بخشد. واداشتن کسی برای انکار یک عقیده، بدون دلیل، اولین قدم برای ناتوانساختن وی در داشتن خودیت است؛ زیرا او در بافتن یک شبکۀ منسجم از باورها و خواستهها ناتوان میشود. این امر او را غیرمنطقی میکند. بهمعنای کاملاً دقیق: او قادر نیست دلیلی برای اعتقاد خود که متناسب با سایر باورهایش باشد، بیان کند. او غیرمنطقی میشود، نه بهاینمعنا که ارتباط خود با واقعیت را از دست میدهد؛ او غیرمنطقی میشود، بهاینمعنا که دیگر نمیتواند بهنحوی عقلانی خودش را برای خودش توجیه کند (Rorty, 1989: 178). کاننت، درمقابل این تفسیرِ رورتی، به تأکید صریح اورول بر اهمیت ارتباط با «واقعیت» اشاره میکند. اورول توتالیتاریسم را مستلزم بیاعتقادی به وجود[36] «حقیقت عینی» میداند (Orwell, 1968c: 64). کنترل فکر( ٍتوتالیتاریسم)... نهتنها بیان ـحتی اندیشیدن بهـ افکاری خاص را ممنوع میکند، بلکه آنچه را که باید به آن فکر کنید، برای شما دیکته میکند، یک ایدئولوژی برایتان خلق میکند، سعی میکند بر زندگی عاطفی شما حکومت کند و همچنین، یک کد رفتاری برایتان تنظیم میکند و تا آنجا که ممکن است شما را از دنیای خارج منزوی میکند؛ شما را درون جهانی مصنوعی محصور میکند که در آن هیچ استانداردی برای مقایسه ندارید (Orwell, 1968d: 88). کاننت نتیجه میگیرد توتالیتاریسم، با منزویکردن فرد از «دنیای خارج» و حذف مفهوم «حقیقت عینی» میخواهد تنها استانداردهای موجود برای مقایسه، دقیقاً همانهایی باشد که رورتی توصیه میکند؛ یعنی استانداردهای ارائهشدۀ جامعۀ «رفقا» که با آنها همبستگی خود را ابراز میکنید (Conant, 2000: 294). ازنظر کاننت، هرچند شیوههای فکری توتالیتاریسم، ناگزیر، به گسترش قساوت منجر میشود، محوشدن مفهوم «حقیقت عینی» اورول را بیشتر از بمبها (قساوت) میترساند (Orwell, 1968d: 259). بهتصریح اورول، آنچه «واقعاً درمورد توتالیتاریسم ترسناک است» ارتکاب «جنایت» نیست؛ بلکه حمله به مفهوم «حقیقت عینی» است (Orwell, 1968b: 88). هیچ دورهای از تاریخ و هیچکجا را سراغ نداریم که در آن شاهد دروغ، جنایت، و قساوت نبوده باشیم؛ استفاده از زبان برای دروغگفتن، سابقهای بهقدمت استفاده از زبان دارد. رمان 1984 ازاینجهت، جهانی متفاوت را به تصویر نمیکشد. شبههای که سیستمهای مختلف توتالیتر دربارۀ وجود «حقیقت عینی» و درنتیجه جعل تاریخ در مقیاس وسیع ایجاد میکنند، کاملاً جدید است (Orwell, 1968b: 99). رمان، جهانی را به تصویر میکشد که در آن «حقیقت»، چیزی که به ما امکان را میدهد قساوت و دروغ را شناسایی کنیم، در حال محوشدن است. کاننت همگرایی دیدگاه رورتی و حزب را نشانۀ بارز انحراف رورتی از اهداف اورولی رمان میداند. او به این اظهار رورتی استناد میکند که «اورول هیچ پاسخی برای اوبراین نخواهد داشت و تمایلی هم برای ارائۀ پاسخ ندارد» (Rorty, 1989: 176). کاننت بهنحوی طعنهآمیز در مواجهه با موضع رورتی میگوید: اگر یک وینستون اسمیت از راه برسد و انسجام یا یکپارچگی باورهای جامعه را به چالش بکشد، [رورتی خواهد گفت:] «حقیقت» را باید ازطریق فرایند گفتوگو بین وینستون و همتایانش به دست آورد. داستان «واقعی» همان داستانی خواهد بود که از نتیجۀ آن گفتوگو حاصل میشود (Conant, 2000: 308). کاننت درست درمقابل رورتی عقیده دارد تمام رمان اورول حول این پاسخ میچرخد که «اگرچه شما نمایندۀ فعالیتهای یک جامعۀ توتالیتر هستید که تا ابد پایدار خواهد ماند، چیزی فراتر از این فعالیتها وجود دارد که شما را محکوم میکند» (Conant, 2000: 309-10). ازنظر کاننت، کل موضوع رمان این است که حزب دارد نیروی زیادی صرف پنهانساختنِ چیزی میکند. آن چیز، همان «حقیقتی» است که در پسِ شیوههای حزب و فراتر از آنها جریان دارد؛ «حقیقتی» که این شیوهها را محکوم میکند. چنین «حقیقتی»، موضوع قضایای رئالیستی نیست؛ بلکه صرفاً موضوعی راجع به هنجارهای درونیشدۀ شیوههای ادعاپردازی ما است. قرابت دیگری که ازنظر کاننت، میان روش رورتی و روش حزب وجود دارد، سعی رورتی برای ایجاد «زبانی جدید» است. او با رورتی موافق است که خلق واژگان جدید، ظرفیتهای جدید برای خواستهها و اهداف جدید خلق میکند؛ اما معتقد است روش رورتی همزمان این خسارت را به دنبال دارد که با کنارزدن واژگان کنونی، میتواند باعث شود دیگر قادر نباشیم این سؤال را مطرح کنیم که آیا در شرایط کنونیِ خود، وضعیت بهتری داریم یا نه. شرایطی که در آن، حتی نمیتوانیم خواستههای قبلی خود را تصور کنیم، و ناچار در مطالبۀ آنچه اکنون میخواهیم، گیر کردهایم (Conant, 2000: 314). کاننت نتیجۀ نامطلوب روش رورتی را دقیقاً همان هدف موردنظر حزب در خلق «بیان جدید[37]» توسط «وزارتخانۀ حقیقت[38]»[vi] میداند. همکار وینستون در وزارتخانۀ حقیقت که مشغول کار بر ویرایش یازدهم و نهایی لغتنامۀ «بیان جدید» است، هدف اصلی «بیان جدید» را چنین توضیح میدهد: وظیفۀ اصلی ما... نابودکردن کلمات است... این چیز زیبایی است. ازبینبردن کلمات... تمام هدف «بیان جدید» محدودکردن دامنۀ تفکر است. درپایان، ما «جنایت فکری» را بهمعنای واقعی کلمه ناممکن میسازیم؛ زیرا هیچ کلمهای برای بیان [یا اندیشیدن به] آن وجود نخواهد داشت... حتی ادبیات حزب نیز تغییر خواهد کرد. حتی شعارها نیز تغییر خواهند کرد... کل فضای فکری، متفاوت خواهد شد. درواقع، هیچ فکری، آنگونه که اکنون درک کردهایم، وجود نخواهد داشت (Orwell, 2020: 39-40). ازنظر کاننت، درحالیکه اورول نوشتههایش را ذخیرهای برای آیندگان میداند (Orwell, 1968a: 4)، پیامد «بیان جدید» این است که اکثر ادبیات گذشته را کاملاً غیرقابلدرک کند. همانطور که «زبان جدیدِ» رورتی، فهمیدن رمان اورول را برای او ناممکن ساختهاست! (Conant, 2000: 315). 3. بررسی انتقادی تقابل رورتی و کاننتچنانکه گفته شد، خطوط انتقادی کاننت مطابق با اهداف «درمانی» و «سیاسی» رورتی طراحی شده است. او ابتدا با انتساب «سندرم معرفتشناسیگرایی» به رورتی، مدعی شد رورتی برای درمان وسواسهای رئالیستی، مقابلاً دچار وسواسی ضدرئالیستی شده است. کاننت هر دوی این وسواسها را متافیزیکی قلمداد میکند. در گام بعدی، کاننت استدلال میکند روش ضدرئالیستی رورتی، او را درمقابل حکومتهای توتالیتر، هچون حزب رمان 1984 بیدفاع میکند و از آن بدتر، روش رورتی، در دستان حکومتهای توتالیتر، به شیوهای حزبی بدل میشود. در ادامه، این ادعاها بررسی خواهد شد. به نظر میرسد کاننت نهتنها در فهم موضع رورتی دچار اشتباه شده است، بلکه خود، در دام رئالیسمی افتاده است که بنا بود در انتقاد از رورتی به آن استناد نکند. 1-3. درمان وسواسهای متافیزیکی کاننت موضع رورتی درقبال مسائل وسواسی را بهدرستی تشخیص نداده است. آنچه رورتی در پی درمان آن است، وسواس مربوط به قضایای رئالیستی است. برای رورتی متافیزیک و رئالیسم معادل یکدیگرند (Williams, 2003: 73). بهنظر من، هم متافیزیکدانانِ کهنالگویی مانند افلاطون، اسپینوزا و هگل، و هم ضدمتافیزیکدانهای پیشگام، مانند دیویی، ویتگنشتاین و هیدگر، پیشنهادهای مشابهی ارائه کردهاند. من تفاوت بین متافیزیکدانان و ضدمتافیزیکدانها را عمدتاً شامل ضدرئالیسم دستۀ دوم میدانم (Rorty, 2000: 344). انتساب صفت متافیزیکی به ضدرئالیسم رورتی، باعث بسیاری از سوءبرداشتهای کاننت از رورتی است. رورتی همّ خود را صرف رهایی از هرگونه وسواس فلسفی نکرده است؛ بلکه تأکید میکند اگر در پی آرامش غیروسواسی هستید، باید از فلسفه دوری کنید (Rorty, 2000: 349). وسواس ضدرئالیستی او، بهمعنای بیتوجهی به مضامین غیررئالیستی واژگان نیست. فیلسوفان تجدیدنظرطلب[39] مانند خودِ من... نمیخواهند مردم را از اظهارنظرهای عرفی منع کنند. درعوض، ما ترجیح میدهیم پیوندهای استنتاجی را که درحالحاضر بین آن ادعاها و ادعاهای بحثبرانگیزتر برقرار است، تغییر دهیم (Rorty, 2000: 345). او در مقام تشبیه، تأیید میکند که اظهارات وینستون، همانقدر فارغ از مباحث رئالیستیاند که اظهارات همعصران گالیله، مانند «خورشید دور زمین میچرخد»، بیارتباط با مباحث اخترفیزیکی بودند. گالیله از ماهیت عامیانه و عرفی چنین اظهاراتی ناآگاه نبود؛ بلکه سعی داشت اظهارات عامیانه، به استنتاج ادعاهایی اخترفیزیکی، همچون «خورشید دور زمین میچرخد»، منتهی نشود (Rorty, 2000: 345). بههمینترتیب، رورتی نیز سعی دارد مانع از برقراری ارتباطی استنتاجی میان اظهارات غیرمتافیزیکی وینستون، با ادعاهای رئالیستی شود. برخلاف نظر کاننت، رورتی عقیده ندارد که دو راه طبیعی (یا بهعنوان یک رئالیست یا بهعنوان یک رورتیایی) برای درک اورول وجود دارد. بدیهی است که خواندن اورول بهعنوان یک رورتیایی بسیار غیرطبیعی است. طبیعیتر آن است که اورول را همچون یک رئالیست بخوانیم و بههمینجهت رورتی سعی میکند امکان خوانشی دیگر را دربرابر خوانش رئالیستی ارائه دهد. کاننت شواهد بسیاری از نوشتههای اورول نقل میکند تا نشان دهد خوانش رورتی از اورول با نوشتههای او مطابقت ندارد. نکتۀ کلیدی این است که طبق دیدگاه رورتی، نمیتوان گفت رمان اورول «یک[40]» «حقیقت» واحد دارد که قابلاستدلال یا اثبات است. رورتی روایت خویش را از داستان اورول طرح میکند. همانطور که «وقتی افلاطون، سروانتس یا دانته را میخوانید، در نقطهای از خود خواهید پرسید که ارتباط شما با آنها چیست و سپس برای خود داستانی تعریف میکنید» (Rorty, 2006a: 43). سعی رورتی درجهت نشاندادن شیوهای است که فردی رورتیایی میتواند از آن طریق افق اخلاقیاش را توسط رمان 1984، که سراسر تعابیر عامیانه و بهظاهر رئالیستی است، توسعه دهد (Rorty, 2000: 344). رورتی در مقام مقایسه میگوید: شاید گزارشی مینوشتم مبنی بر اینکه چگونه حتی خداناباوران... با کتاب سیروسلوک زائر[vii] تحتتأثیر قرار میگیرند، اصلاح میشوند و ازنظر اخلاقی آموزش میبینند؛ بیآنکه به ذهنم خطور کرده باشد که استدلال کنم بانیان[41] تمایلات خداناباوریِ نهفته داشته است... . مطمئناً عباراتی از نوشتههای اورول را نقل میکنم و سپس آنها را در مفهوم ضدرئالیستی به کار میگیرم؛ اما میتوانم عباراتی را نیز از بانیان ذکر کنم که میتوان در مفهوم خداناباورانه به آنها پرداخت. من این کار را بدون تصور اینکه بانیان قدردان زحمات من خواهند بود، انجام میدادم (Rorty, 2000: 344). حساسیت ضدرئالیستی رورتی، او را بر آن میدارد که به حذف یا بازتوصیف این واژگان اقدام کند، نه بهاینسبب که از مضامین غیررئالیستی آنها غافل است، بلکه صرفاً بهایندلیل که ورود چنین تعابیری به گفتمان فلسفی، مستعد استنتاجهای رئالیستی (متافیزیکی) است. 3-2. پیجوییِ اهداف سیاسی لازم است در نظر داشته باشیم کاننت با رورتی موافق است که برای پیجویی اهداف سیاسی، هیچ «حقیقت رئالیستی» قابلاستناد نیست. انتقاد کاننت راجع به جایگزینی است که رورتی برای «حقیقت رئالیستی» ارائه میدهد: ازنظر رورتی، گزارۀ حقیقی (صادق) همان است که جامعهای آزاد میتواند با حقیقی(صادق)بودن آن موافقت کند (Rorty, 2006b: 58). «حقیقت» ازنظر رورتی، معادل توافق و اجماع آزادانۀ اعضای جامعه است. «اجماع»ِ موردنظر رورتی، دلالت بر مفهوم «همبستگی» دارد. بهعبارت دیگر، رورتی، کوشش برای همبستگیِ اجتماعی را جایگزینِ کوشش برای کشف «حقیقت» میکند. ازنظر رورتی، اجماع آزاد و همبستگی اجتماعی در جامعهای لیبرال تحققپذیر است. او لیبرالها را بهعنوان کسانی تعریف میکند که «قساوت» را بدترین کار ممکن میدانند. این تعریف به نکتهای اشاره دارد. «قساوت»، منافی «آزادی» است و جایی که آزادی وجود نداشته باشد، «اجماعِ آزادانه» و «همبستگیِ اجتماعی» معنا نخواهد داشت. درمقابل، کونانت بر آن است «ثابت کند[42]» روش رورتی هیچ منبعی برای محکومکردن «قساوتِ» جهانی که اورول به تصویر کشده است، ارائه نمیدهد. کاننت چه در تلخیص پاسخ متداول رورتی به منتقدانش و چه در طرح راهبرد خود برای واردکردن انتقاداتش به رورتی، از واژۀ «اثبات» استفاده میکند (Conant, 2000: 269). اولین واکنش رورتی به پیشبینیهای کاننت دربارۀ اینکه «درصورت انجام تجدیدنظرهای بهخصوص، در باورها یا واژگان، چه اتفاقی میافتد»، این است که چنین پیشبینیهایی گزینههای مناسبی برای «اثبات» نیستند (Rorty, 2000: 345). طبق دیدگاه رورتی، چنین پیشبینیهایی ممکن است براساس تجارب گذشته یا آزمونهای آتی رد یا تأیید شوند؛ اما نمیتوان آنها را «اثبات» کرد. رورتی، اورول را نویسندهای نمونه میداند که زشتی قساوت را به تصویر میکشد. رویآوری رورتی به روایت و رمان دقیقاً براساس رویگردانی او از «حقیقتی» است که بتوان آن را «اثبات» کرد. ادبیات، ازنظر رورتی، گفتمانی استدلالی نیست. او رمان اورول را استدلالی برای دفاع از «آزادی» دربرابر «قساوت» نمیداند. ازنظر رورتی، رمان میتواند تغییری گشتالتی[43]، بر طرز تفکر خواننده درمورد سیاست و مسائل اجتماعی داشته باشد (Rorty, 2006c: 123). منظور از تغییر گشتالتی رمان، تأثیری است که کلیتِ یک رمان بر باورهای مخاطب ایجاد میکند. تأثیری که قابلاستدلال براساس جزء بهخصوصی از عناصر تشکیلدهندۀ آن رمان نیست[viii]. کاننت نمیگوید براساس تجارب گذشته، خطرات ایجاد تغییرات پیشنهادی رورتی آنقدر زیاد است که انجام آزمایش اجتماعی آن احمقانه است. کاننت سعی دارد اثبات کند حذف واژگان بهظاهر رئالیستی، باعث میشود اهداف بهخصوصی که این واژگان تدوین میکنند نیز دیگر قابلپیگیری نباشند؛ این مستلزم اثبات ارتباطی درونی و تغییرناپذیر میان واژگان و اهداف موردنظر کاننت است. درمقابل این ادعای کاننت میتوان پرسید این روابط درونی بر چه مبنایی ایجاد شدهاند. کاننت نمیتواند طبق رویکرد غیرمتافیزیکی خود، آنها را مبتنی بر «حقیقتی عینی» (بهمعنای رئالیستیِ کلمه) توضیح دهد. اما بدون چنین چیزی... او چگونه میتواند این را «اثبات کند» که قبول ادعای من ـاین ادعا که اگر «آزادی» را ترویج کنیم، «حقیقت» از خودش مراقبت میکندـ ما را از تدوین یا دفاع از اهداف سیاسی که هردو در آن مشترک هستیم، باز میدارد (Rorty, 2000: 347). اگر کاننت برای این روابط «حقیقتی ثابت و عینی» (بهمعنای رئالیستیِ کلمه) در نظر بگیرد نفیغرض کرده است. به نظر میرسد کاننت ناچار باید این روابط را ازطریق شیوهای رورتیایی تبیین کند. توافقِ ضمنیِ اعضای جامعۀ زبانی این روابط را کشف نکردهاند؛ بلکه ایجاد کردهاند. هرچند بهتعبیر کاننت، بازیهای زبانی پس از استقرار در جامعه بهعنوان معیاری عینی برای جستوجوی شخصیِ اعتبار باورها استفاده میشوند، اساس تشکیل چنین معیاری، روابط ایجادشده و نه کشفشده، میان اعضای جامعه است. اصرار کاننت بر ترجیح واژگان کنونی بر واژگان پیشنهادی رورتی، بدون توسل به رئالیسمی ضمنی و پنهان در اندیشۀ او، قابلتوضیح نیست. رورتی این امر را متذکر میشود: کاننت در اوایل مقالهاش میگوید: «براساس دلایلی که منتقدان رئالیست او (رورتی) ارائه میدهند» از من انتقاد نمیکند؛ اما من نمیتوانم دریابم دلایل موردبحث چگونه تغییر کردهاند... مسئلۀ من با کاننت این است که بفهمم او چه تفاوتی با... یک رئالیست رُک و خودمعترف دارد (Rorty, 2000: 343). کاننت میگوید روش «بازتوصیفِ» رورتی ممکن است تغییری آنچنان اساسی در منابع گفتمانی ما ایجاد کند که حتی قادر نباشیم بخواهیم دربارۀ مواردی که قبلاً افکار ما را به خود مشغول کرده بود، صحبت کنیم. رورتی این امکان را میپذیرد و اساساً هدف رورتی از بازتوصیف واژگان این است که مسائل دردسرساز سنت فلسفی دیگر قابلطرح نباشند؛ اما او این نکته را نیز اضافه میکند که تغییرات پیشنهادی او سبب نمیشود ظرفیتهای واژگانیِ ما، برای صحبت دربارۀ اموری چون آزادی و پرهیز از قساوت تهی شوند. [کاننت] باید... دقیقاً توضیح دهد که چرا اگر نسل ما دیدگاههایی را که او «رورتیایی» مینامد، اتخاذ کند، نخواهد توانست درمورد مطلوبیت آزادی و همبستگی انسانی، نامطلوببودن دروغ، نیاز به اعتماد متقابل و مانند آن صحبت کند (Rorty, 2000: 347). بهعقیدۀ رورتی، کوشش کاننت برای اثبات رابطهای درونی میان «حقیقت» و «آزادی»، رابطهای که روش رورتیایی قادر به حفظ آن نیست، ناشی از خلطی است که میان دو مفهوم «صدق»/«حقیقت[44]» و «صداقت[45]» صورت گرفته است. موضع رورتی دربرابر واژۀ «حقیقت» بهدلیل دلالتهای دردسرسازِ متافیزیکی این واژه است. عقیدۀ کاننت این است که این واژه کارکردهای غیرمتافیزیکی نیز دارد که حذف واژۀ حقیقت یا بازتوصیف آن، ما را از چنین کارکردهایی محروم میکند. در عادات زبانیِ ما، واژۀ «حقیقت» صرفاً دربارۀ «جهان واقع» استفاده نمیشود؛ بلکه همچنین، با هدف تأکید بر اهمیت روراستی[46] درمقابل فریبکاری[47] به کار میرود. ازنظر رورتی، برای کارکردهای غیررئالیستی که کاننت برای «حقیقت» قائل است، صداقت واژۀ مناسبتری است. صداقت، بهبیان رورتی، یعنی بیان «علنیِ[48]» آنچه به آن باور دارید؛ حتی اگر بیان آن موجب ضرر و زیان شما شود» (Rorty, 2000: 347). کاننت عقیده دارد شیوۀ رورتی وخامت اوضاع سیاسی 1984(و هر جهانی نظیر آن) را تشدید میکند. خلعسلاحشدن وینستون از «حقیقتی عینی» به اوبراین امکان میدهد پیروز بحث باشد. پیروزی جهان اوبراین دقیقاً بهدلیل «آیرونیست[49]»بودن باقی جهان است (Allinson, 2009: 146). «تردید» آیرونیستیِ اعضای حزب به «واژگان نهایی[50]»[ix] این امکان را برای اوبراین فراهم میکند که هرآنچه مطلوبِ حزب است را بهعنوان «حقیقت» به اعضای حزب دیکته کند. چنانکه رورتی نیز اقرار میکند، هیچ پاسخی نمیتوان به اوبراین داد؛ اما نکتۀ موردنظر رورتی این است که درنظرگرفتن هر پاسخی برای اوبراین، بهعنوان مخاطب یک بحث متافیزیکی، ناچار بهمعنای دچارشدن به بحثی رئالیستی است. چنین مواجههای با اوبراین، درنهایت میتواند تصویری بههولناکی نیچه از او به نمایش بگذارد (Rorty, 1989: 183). هراسانگیزی نقش اوبراین بیشتر از این است؛ زیرا او هیچ خصیصهای از مخاطب بحثهای فلسفی که انتظار پاسخی را میکشد، ارائه نمیدهد. اورول، اوبراین را برای این ابداع نکرد که بهعنوان یک نقطۀ مقابل دیالکتیکی، همچون همتای مدرن تراسیماخوس، عمل کند... اورول موضع فلسفی تعیین نمیکند؛ بلکه تلاش میکند تا یک احتمال سیاسی خاص را قابلقبول کند... او اوبراین را بهعنوان دیوانه، گمراه، اغواشده توسط یک نظریۀ اشتباه، یا کور نسبت به حقایق اخلاقی در نظر نمیگیرد؛ بلکه صرفاً وی را ممکن و خطرناک میداند (Rorty, 1989: 176). میتوان برخلاف رورتی، تصور کرد اوبراین بهعنوان یک دیکتاتور صرف که میخواهد نظر مردم را تغییر دهد عمل نمیکند؛ بلکه او روشنفکری گمراه در جهان 1984است که شرارتش حاصل موضع فلسفی اشباه او است (Allinson, 2009: 146)؛ روشنفکری که میتوان و باید به او پاسخ داد. چنانکه کاننت عقیده دارد، دقیقاً پاسخ اوبراین این خواهد بود که «اگرچه شما نمایندۀ اقدامات یک جامعۀ توتالیتر هستید که تا ابد پایدار خواهد ماند، چیزی فراتر از این اقدامات وجود دارد که شما را محکوم میکند»؛ اما ازنظر رورتی، چنین پاسخی دربرابر اوبراین مؤثر نیست. میتوان آخرین مسیحی را در یک جامعۀ خداناباور تصور کرد که میگوید: «خدا اعمال شما را محکوم میکند»؛ اما آیا این پاسخی به مخاطبان خداناباور او خواهد بود؟ (Rorty, 2000: 346). تعبیر «آخرین مسیحی» به نقش وینستون بهعنوان «آخرین انسان» اشاره دارد. چطور میتوان بدون توسل به وجود واقعی و حقیقی خدا در معنایی رئالیستی، به خداناباوران پاسخی اینچنین داد؟ نمیتوانم بفهمم که چگونه از رویههای اجتماعی اطرافِ خود، به قلمروی که آن رویهها را تعالی میبخشد، گریز میزنید... انتقادات [کاننت] او را ملزم میسازد که بین ضرورتِ متعالی و غیرقابلمناقشۀ تمایزپذیریِ اصولی میان «امر موردتوافق» و «امر حقیقی» از یک سو و بازگوییهای رئالیست نهانیِ[51] این ضرورت، ازسوی دیگر، در جستوگریز پیدرپی باشد (Rorty, 2000: 347). به نظر میرسد کاننت پاسخ به اوبراین را مؤثر میانگارد؛ زیرا برخلاف ادعای خود، رابطۀ استنتاجی پنهانی میان «چیزی فراتر از این فعالیتها» و قضایایی کاملاً رئالیستی همچون «حقیقت عینی وجود دارد» در نظر میگیرد؛ همانطور که اورول بر اهمیت «حقیقت عینی» در بهدستآوردن نقطهای دقیق برای بحث تأکید کرده است (Orwell, 1968b: 288). درغیراینصورت، چه چیزی فراتر از هنجار وجود خواهد داشت که رویۀ هنجاری دیگری را محکوم کند؟ شاید بتوان گفت کارکردهای مفیدتر آن هنجار؛ اما باید توجه داشت که کاننت دستکم در بحث خود با رورتی وارد مسائل مربوط به کارکردهای مفیدتر نمیشود. انتقاد کاننت به کلیتِ شیوۀ پیشنهادی رورتی است. انتقاد کاننت این نیست که شیوۀ شبهرورتیاییِ حزب قیود فایدهباوری را نادیده میگیرد. انتقاد او بنیادیتر است. ازنظر کاننت، شیوۀ رورتیایی، به حزب این امکان را میدهد که هرگونه تمایزپذیری اصولی بین دو سؤالِ «واقعاً چه کسی هواپیما را اختراع کرد؟» و «همه میگویند چه کسی هواپیما را اختراع کرده است؟» را ناممکن سازد؛ اما چنین تمایزی، هنجاری مرسوم است که بهعقیدۀ رورتی در هر جامعهای قابلتصور است؛ هنجاری که دو ادعا را همزمان قابلقبول میکند؛ هنجاری... که میگوید همواره، برای هر گزارۀ p، میتوان بهنحو قابلقبولی همزمان ادعا شود که: «همه همیشه معتقد بوده و خواهند بود که p» و «p نادرست است» (Rorty, 2000: 346). هنجار ذکرشده، درواقع شکل کلیِ صورتبندیِ غالب اظهارات و اندیشههای وینستون در رمان است؛ عقیدهای به نظر وینستون نادرست میآید و همزمان سایر اعضای حزب آن را درست میدانند. از دیدگاه رورتی، انکار وجود واقعیت عینی بهمعنای نفی تمایز موردنظر کاننت نیست. وینستون میتوانست بدون قبول واقعیت عینی بهنحوی منسجم با عقاید اعضای حزب مخالفت کند، اگر آزادی او در بیان عقایدش سلب نمیشد. ازنظر رورتی، کاننت این تمایز هنجاری و قابلقبول را با تمایزی که اوبراین (حزب) وینستون را از آن محروم میسازد، خلط میکند. میتوانیم بگوییم «به چیزی نادرست باور داشتم»؛ اما هیچکس نمیتواند (با منطقی منسجم) به خود بگوید: «من همین حالا دارم به چیزی نادرست عقیده میورزم» (Rorty, 1989: 179). طبق دیدگاه رورتی، اساس شکنجۀ اوبراین مبتنی بر همین نکته است. او با تحمیل درد و تحقیر، منطق وینستون را نامنسجم میکند؛ چنانکه بپذیرد «من همین حالا دارم به چیزی نادرست عقیده میورزم» (اندیشۀ دوگانه). ادعای کاننت این است که تأکید رورتی بر «توافق» و «اجماع آزادانه» وخامت جهان 1984 را تشدید میکند. به نظر میرسد کاننت توجه لازم را به قید «آزادانه» در این تعابیر نمیکند. طبق دیدگاه رورتی، در جوامع توتالیتر «توافق» و «اجماع» نشانۀ مناسبی برای «حقیقت» نیست (Rorty, 2000: 342)؛ زیرا «آزادی» در این جوامع وجود ندارد. «چنین تعریفی از حقیقت فقط برای نتیجۀ گفتوگوی تحریفنشده کار میکند و دولت اورول پارادایم تحریف است» (Rorty, 1982: 173). گفتوگوی تحریفشده، گفتوگویی است که «آزادانه» صورت نمیگیرد. درواقع، نگرانی کاننت این است که اگر چنانکه رورتی میگوید، هیچ پاسخی به اوبراین نمیتوان داد و هیچ چیزی بهنام «حقیقت» وجود ندارد که به وینستون کمک کند، و اگر در جوامع توتالیتر حتی «توافق» و «اجماع» نشانۀ مناسبی از «حقیقت» نباشد، چه دفاعی دربرابر حکومتهای خونریز و توتالیتری چون حزب 1984 میتوان داشت؟ در مواجهه با این مسئله باید توجه داشت که رورتی هرگز مدعی نیست «روش» او درمان «قطعیِ» و نهایی وخامت سیاسی جهان 1984 است. تردید در واژگان نهایی جزء اصول روش پیشنهادی رورتی است. رورتی «بازتوصیف» را بهعنوان شیوهای دیالکتیکی برای دنبالکردن «امید»های اتوپیایی خویش پیشنهاد میدهد. دیر یا زود، برخی احمقهای یونیفرمپوش شروع به فشاردادن دکمههای (بمبهای) هستهای خواهند کرد و نوادگان ما در ویرانشهری[52] مانند آنچه در فیلم «جنگجوی جاده[53]»[x] نشان داده شده است، زندگی خواهند کرد...؛ اما (این) دلیلی برای تردید در برتری پراگماتیسم... بر رقبای دیگرش نیست (Rorty, 1999: 274). منظور رورتی از رقبای پراگماتیسم، اندیشههای رئالیستیِ «حقیقتجو[54]» است. رورتی همچون اورول به بمبها اشاره میکند؛ اما درحالیکه اورول برای اجتناب از قساوت به «حقیقتی عینی» متوسل میشود، رورتی صرفاً بر آزادی تأکید میکند. خصیصۀ حکومت توتالیتر، سلب آزادی است، نه تحریف حقیقت. در چنین جوامعی، پیجویی آزادی، همان چیزی که اوبراین وینستون را از آن محروم میکند، تنها «شانس» نجات اعضای جامعه است. حتی اگر رویای دوآلیسمِ رئالیستی میتوانست سیاستی بنا کند، چنین سیاستی، سیاست آزادی نخواهد بود (Williams, 2002: 144). اگر اوبراین وینستون را ازطریق شکنجه مجبور به باوری درست میکرد، چیزی عوض نمیشد (Williams, 2002: 147). وقتی رورتی میگوید صدقوکذب باورهایی که اوبراین ازطریق شکنجه بر وینستون تحمیل میکند، ربطی به چشمانداز شکنجه ندارد (Rorty, 1989: 179)، منظورش همین است. اینکه رورتی میگوید «اگر ما مراقب آزادی باشیم، حقیقت مراقب خود خواهد بود» بهاینمعنا است که ما میتوانیم وجود «آزادی» را بیازماییم؛ اما هیچ آزمونی برای وجود «حقیقت» در دست نداریم (Rorty, 2000: 347). نمایش کاننت از ناکارآمدی روش رورتی به نظر مؤثر خواهد آمد؛ اما فقط با توصیفی که او از روش رورتی ارائه میدهد. توصیف کاننت از این روش کاستیهایی دارد که اگر رفع شوند، خطای نمایش کاننت از ناکارآمدی روش پیشنهادی رورتی آشکار خواهد شد. کاننت بهنحوی کنایهآمیز، صحنۀ شکنجۀ وینستون توسط اوبراین را با استفاده از تعابیر رورتیایی، چنین توصیف میکند: اوبراین صبورانه ناظر دفاع وینستون از ادعاهای خود است و تلاش مستمری برای بهبحثگذاشتن آن موضوعات با او دارد (Conant, 2000: 305). آیا رمان چنین تصویری از صحنۀ شکنجۀ وینستون نمایش میدهد؟ این صحنه هرگز نمایش مذاکرهای صبورانه، مستمر و بهعبارت دقیقتر، «آزادانه» برای تعیین اعتبار دعاوی موردبحث میان اوبراین و وینستون نیست. نمیتوان بهسادگی رویۀ سیاسیِ بهغایت توتالیتر جهان 1984را معرف روش رورتیایی دانست. 4. جمعبندی و نتیجهگیریکاننت در نقد خود بر خوانش رورتی از رمان 1984 سعی دارد نشان دهد بازتوصیف ضدرئالیستی رمان، «اهداف حقیقی اورول» را از چشم رورتی دور میدارد. به نظر میرسد کاننت دامنۀ کارکرد روش «بازتوصیفِ» رورتی را بهدرستی تشخیص نداده است. «بازتوصیف رمان»، همزمان با «بازتوصیف اورول» انجام میشود. طبق چهارچوب اندیشۀ رورتی، هیچ حقیقتی در پسِ تفاسیر وجود ندارد. چنین دیدگاهی، جایی برای بهاصطلاح «اهداف حقیقی» باقی نمیگذارد. وقتی رورتی میگوید که در خوانش خود سعی داشت نشان دهد که رمان 1984 از دید یک رورتیایی چطور به نظر میرسد، به همین نکته نظر دارد. رورتی نهتنها «وینستون» و «اوبراین» را بازتوصیف میکند، بلکه حتی به بازتوصیف «اورول» میپردازد. درنظرگرفتن این نکته بخش وسیعی از انتقادات کاننت را که با ارجاعات پیدرپی به نوشتههای اورول دنبال میشد، از محل بحث خارج میکند. انتساب «سندرم معرفتشناسیگرایی» به رورتی کارکردی دوگانه در ساختار انتقادی کاننت بر عهده دارد. کارکرد نخست این است که نشان دهد روش رورتی او را از «وسواسهای متافیزیکی» رها نکرده است. کاننت بهتصریح خود، عمداً عنوان تحریککنندۀ «متافیزیکی» را برای آرای «ضدرئالیستی» رورتی به کار میگیرد؛ اما به نظر میرسد کاننت در تعیین محل نزاع بهدرستی عمل نکرده است. انتساب عنوان «متافیزیکی» به آرای «ضدرئالیستی»، به رورتی این امکان را میدهد با گفتن اینکه «وسواسهای متافیزیکی را معادل وسواسهای رئالیستی در نظر دارد» از این بخش از انتقادات کونانت شانه خالی کند. کارکرد دوم و مهمترِ انتساب «سندرم معرفتشناسیگرایی» به رورتی، این است که نشان دهد وسواسهای رورتی چه «رئالیستی» و چه «ضدرئالیستی» مانع از دیدن ظرفیت کاربردهای «غیررئالیستی» واژگان، درجهت بیان اهداف «غیرمتافیزیکی» میشوند. مقصود کاننت از چنین ظرفیتهایی، کارکرد زبان معمولی[55] در گفتمان عرفی و تعابیر عامیانه است. کاننت سعی دارد نشان دهد «بازتوصیف ضدرئالیستیِ» رورتی در تعارض با معانیِ معمولیِ واژگان در گفتمانِ عرفی است؛ اما باز محل بحث رورتی این سطح از گفتمان نیست. وسواس رورتی راجع به «استنتاج»هایی است که از این تعابیر عامیانه میشود، نه خود این تعابیر. چنین استنتاجهای در سطحی تخصصیتر انجام میگیرد. چنین تعابیری، در گفتمان فلسفی، میتواند سویهای «رئالیستی» («متافیزیکی»، بهتعبیر رورتی) داشته باشد. رورتی با وسواسی ضدرئالیستی که کاننت بهدرستی آن را تشخیص میدهد، روش خود را برای احتراز از استنتاجهای «رئالیستیِ» این تعابیر «غیررئالیستی» (بهبیان کاننت) به کار میگیرد. باتوجهبه مثال همعصران گالیله، میتوان پرسید تعابیر عامیانۀ همعصران گالیله، همچون «خورشید در حال طلوع از مشرق است» چه تعارضی با نظریۀ پیشنهادی گالیله، اینکه «زمین مرکز عالم نیست»، دارد؟ تا زمانی که این تعابیر را در دو سطح متفاوت در نظر بگیریم، یکی گفتمان «غیراخترفیزیکیِ» عامیانه و دیگری گفتمان «اخترفیزیکیِ» گالیله، هیچ تعارضی وجود ندارد. تعارض زمانی ایجاد میشود که برای مثال، دلالتهای ضمنیِ تعابیرِ عامیانۀ «غیراخترفیزیکی» را در سطح گفتمانی «اخترفیزیکی» مورد بحث قرار دهیم؛ اما در این سطح، دیگر مجاز نیستیم از «غیراخترفیزیکی»بودن این تعابیر صحبت کنیم. واردکردن دلالتهای ضمنیِ تعابیر عامیانه به سطح گفتمانهای تخصصیتر، ناچار این دلالتها را بهعنوان نظریههایی رقیب وارد بحث میکند. درست همانطور که دلالتهای ضمنی تعابیر «غیررئالیستیِ» وینستون، در گفتمان فلسفیِ رورتی، بهعنوان مواردی که باید از دلالتهای رئالیستی تهی شوند، مورد بحث قرار میگیرند. درنهایت، یک بخش از اندیشۀ کاننت همچنان توان انتقادی خود را حفظ میکند. اینکه آیا ازدسترفتن ظرفیتهای گفتمان عرفی، بهایی است که برای اجتناب از «رئالیسم» بالقوۀ این گفتمان میارزد؟؛ اما کاننت برای پرداختن به این سؤال، از چهارچوب راهبرد انتقادی خویش تخطی میکند. کاننت برای اثبات پیامدهای منفیِ روشِ پیشنهادی رورتی، از سطح گفتمان غیررئالیستی به سطح گفتمان رئالیستی و برعکس در رفتوآمد است. کاننت پیامدهای روش رورتی را براساس چه معیار و ملاکی نامطلوب میداند؟ دفاع کاننت از واژگان کنونی بر چه مبنایی صورت میگیرد؟ فهم عرفی چگونه شکل گرفته است؟ آیا بههماننحو که شکل گرفته، نمیتواند تغییر کند؟ نکته اینجا است که او دارد در سطح گفتمانی فلسفی، از اهدافِ غیرمتافیزیکیِ رمان بهشیوهای دفاع میکند که جز براساس «رئالیسم» (متافیزیک) پنهان اندیشۀ او قابلتوضیح نیست. شاید این مهمترین «خطای راهبردی» کاننت باشد. ظاهراً کاننت برای نامطلوبخواندن پیامدهای روش رورتی ناچار وارد همان دست انتقادهایی میشود که از ابتدا قصد داشت از آنها دوری کند. اگر اینطور باشد، آنچه نگارنده به مهمترین «خطای راهبردی» کاننت تعبیر میکند، او را به همان نقطهای باز خواهد گرداند که مقالۀ خود را آغاز کرد: طرحریزی راهبردی انتقادی که مبتنی بر «رئالیسمِ متافیزیکی» نباشد. [1] Truth [2] One [3] Objective Truth [4] Richard Rorty (1931-2007) [5] postmetaphysical [6] anti-realism [7] redescription [8] James F. Conant (1958- ) [9] metephysical realism [10] non-metaphysical [11] common sense realism [12] method [13] Half-Formed [14] medium [15] external [16] new language [17] objective [18] goal of inquiry [19] purpose [20] practical demonstration [21] demonstrate [22] internalized norms [23] therapeutic [24] political [25] obsessions [26] George Orwell (1903-1950) [27] comrades [28] thoughtcrime [29] reality control [30] doublethink [31] O'Brien [32] Winston [33] Last Man [34] epistemologism [35] Rortian [36] existence [37] new speak [38] ministry of truth [39] revisionist [40] One [41] Bunyan (1628-1688) [42] demonstrate [43] gestalt-switch [44] truth [45] truthfulness [46] sincerity [47] dishonesty [48] public [49] ironist [50] final vocabulary [51] crypto realist [52] Dystopia [53] The Road Warrior [54] truth seeking [55] ordinary [i]) پیشامد (contingency) یکی از کلیدواژههای اندیشۀ رورتی است. رورتی تاریخگراییِ هگل را بدون ضرورت تاریخی به کار میگیرد. ازنظر او، شکلگیری مفاهیم فلسفی، ازجمله «حقیقت عینی»، تابع روندی ضروری در تاریخ نیست. [ii]) پاتنم که ابتدا مدافع رئالیسم متافیزیکی و سپس حامی ضدرئالیسم بود، درنهایت موضعی را برگزید که «رئالیسم عرف عام» یا «رئالیسم عرفی» خوانده میشود. طبق نظر متأخرِ پاتنم، جملات به ظاهررئالیستی (realistic sounding) بهخصوصی در زبان معمولی (ordinary language) وجود دارند که انکار آنها بسیار نامعقول است (Putnam, 2000: 82). منظور از زبان معمولی، زبان بهکارگرفتهشده در بازیهای زبانی عرف عام است. بهعقیدۀ پاتنم، وظیفۀ فلسفه خدمت به فهم عرفی است و هر فلسفهای که قادر نباشد حقیقت فهم عرفی را تبیین کند، حماقت است (Putnam, 1987: 3-4). [iii]) کاننت چه در تلخیص پاسخ متداول رورتی به منتقدانش و چه در طرح راهبرد خود برای واردساختن انتقاداتش به رورتی، از واژۀ «اثبات» (demonstration) استفاده میکند. رورتی به استفادۀ کاننت از این واژه اعتراض میکند. از دیدگاه رورتی، پیشبینیِ پیامدهای روش «بازتوصیف» گزینۀ مناسبی برای «اثبات» نیست. در بخش «بررسی انتقادی» در این مقاله به این موضوع پرداخته خواهد شد. [iv]) اعتقاد به دو باور متضاد بهطور همزمان. [v]) رورتی از واژۀ red herring (شاهماهی قرمز) استفاده میکند. اصطلاحاً یعنی چیزی که توجه را از موضوع اصلی منحرف میکند. معادل فارسیِ نزدیک بهاینمعنا، اصطلاح «نخودسیاه» است. [vi]) نام یکی از نهادهای سیاسی حزب رمان 1984 است که درست برخلاف آنچه از نام آن به نظر میرسد، وظیفۀ جعل وقایع و حقایق را بر عهده دارد. بهعبارت دیگر، این وزارتخانه درجهت منافع حزب تعیین میکند که «حقیقت» چه باید باشد. [vii]) سیروسلوک زائر (The Pilgrim’s Progress) اثر جان بانیان (John Bunyan) (1688-1628م.) کتابی است با مضامین عرفانی که یکی از مهمترین کتابهای ادبی در زبان انگلیسی است و بهلحاظ اهمیت اغلب با کتاب مقدس مسیحیان مقایسه میشود. [viii]) طبق نظریۀ گشتالت، کلِ هر چیزی فراتر از مجموع اعضای آن است. [ix]) رورتی، مطابق با چرخش زبانی، حقایق نهایی را به «واژگان نهایی» تعبیر میکند. منظور از «واژگان نهایی» آن دست واژههایی است که برای تبیین و توجیه عمدهترین باورها، امیال و اعمال انسان به کار میروند. رورتی این واژهها را ازاینجهت «نهایی» مینامد که هیچ توجیه و استدلال غیردُوری برای آنها وجود ندارد. بهعبارت دیگر، هیچ فراواژگان (metavocabulary) و هیچ حقیقت برتری، برای سنجش و گزینش این واژگان در دسترس نیست. چهرهای که رورتی بهعنوان شهروند جامعۀ اوتوپیایی خود ترسیم میکند، آیرونیستِ لیبرال (liberal ironist) است. «آیرونیست» با پذیرش «پیشامدیِ زبان» (The contingency of language) «واژگان نهایی» را بهدیدۀ تردید مینگرد. «لیبرال» طبق تعریف رورتی، کسی است که قساوت را بدترین کار ممکن میداند. ازنظر رورتی، فرد باید در حوزۀ خصوصی آیرونیست و در حوزۀ عمومی لیبرال باشد. این دو حوزه قابلادغام نیستند. طبق تصور رورتی، «آیرونیستِ لیبرال» با تردید در «واژگان نهایی» بینش لازم برای پرهیز از خشونت و تعصب درقبال «واژگان نهاییِ» «دیگران» را به دست میآورد. بیراه نیست اگر اندیشۀ سیاسی رورتی را در تلقی او از آیرونیست لیبرال خلاصه کنیم. [x]) فیلمی بهکارگردانی جرج میلر (George Miller) که جهانی ویرانشده را به تصویر میکشد؛ جهانی که میتواند همچون جهان 1984 جرج اورول، آیندۀ جهان کنونی ما باشد. | ||
مراجع | ||
Allinson, R. (2009). Rorty Meets Confucius: A Dialogue Across Millenia. In Y. Huang (Ed), Rorty, Pragmatism, and Confucianism (pp. 117-128). New York: State University of New York Press. Conant, J. (1994). Introduction. In H. Putnam, Words and Life (PP. xi-lxxvi). Cambridge: Harvard University Press. -------------. (1990). Introduction. In H. Putnam, Realism with a Human Face (pp. xv- lxxiv). Cambridge: Harvard University Press. --------------. (2000). Freedom, Cruelty, and Truth: Rorty versus Orwell. In R. B. Brandom (Ed), Rorty and His Critics (pp. 268-342). Massachusetts: Blackwell Publishers. Engel, P. (2002). Truth (Central Problems of Philosophy). Chesham: Acumen Publishing. Orwell, G. (1968a). An Age Like This, The Collected Essays (1920-1940), Journalism and Letters of George Orwell, vol I. New York: Harcourt Brace Jovanovich. ------------. (1968b). As I Please, The Collected Essays (1943-1945), Journalism and Letters of George Orwell, vol III. New York: Harcourt Brace Jovanovich. ------------. (1968c). In Front of Your Nose, The Collected Essays (1945-1950), Journalism and Letters of George Orwell, vol IV. New York: Harcourt Brace Jovanovich. -----------. (1968d). My Country, Right or Left, The Collected Essays (1940-1943), Journalism and Letters of George Orwell, vol II. New York: Harcourt Brace Jovanovich. -----------. (2020). Nineteen Eighty-Four. Obooko Publishing. www.obooko.com Putnam, H. (1987). The Many Faces of Realism. Illinois: Open Court Publishing Company. ------------. (1990). Realism with a Human Face. Cambridge: Harvard University Press. ------------. (2000). Richard Rorty on Reality and Justification. In R. B. Brandom (Ed), Rorty and His Critics (pp. 81-87). Massachusetts: Blackwell Publishers. Rorty, R. (1982). Consequences of Pragmatism (Essays: 1972-1980). Minneapolis: the University of Minnesota Press. -----------. (1989). Contingency, irony, and solidarity. Cambridge: Cambridge University Press. -----------. (1999). Philosophy and Social Hope. Penguin Books Publishing. -----------. (2000). Response to James Conant. In R. B. Brandom (Ed), Rorty and His Critics (pp. 342-350). Massachusetts: Blackwell Publishers. -----------. (2006a). After Philosophy, Democracy: Interview by Giovanna Borradori. In E. Mendieta (Ed), Take care of freedom and truth will take care of itself: interviews with Richard Rorty (pp. 34-45). California: Stanford University Press. ------------. (2006b). There Is a Crisis Coming: Interview by Zbigniew Stanczyk. In E. Mendieta (Ed), Take care of freedom and truth will take care of itself: interviews with Richard Rorty (pp. 56-65). California: Stanford University Press. -----------. (2006c). Worlds or Words Apart? The Consequences of Pragmatism for Literary Studies: Interview by Edward Ragg. In E. Mendieta (Ed), Take care of freedom and truth will take care of itself: interviews with Richard Rorty (pp. 120-147). California: Stanford University Press. ------------. (2009). Responses to Critics, In Y. Huang (Ed), Rorty, Pragmatism, and Confucianism, (pp. 279-300). New York: State University of New York Press. Ryerson, J. (2006). The Quest for Uncertainty: Richard Rorty’s Pilgrimage, In E. Mendieta (Ed), Take care of freedom and truth will take care of itself: interviews with Richard Rorty, (pp. 1-17). California: Stanford University Press. Williams, B. (2002). Truth and Truthfulness. Princeton: Princeton University Press. Williams, M. (2003). Rorty on Knowledge and Truth. In C. Guignon & D. R. Hiley (Eds), Richard Rorty (pp. 61-80). New York: Cambridge University Press. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 395 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 205 |