تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,327 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,884,634 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,949,521 |
معانی مختلف «طنز» در ادب فارسی معاصر و ارتباط مصداقی آنها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 14، شماره 3 - شماره پیاپی 40، مهر 1401، صفحه 57-78 اصل مقاله (1.14 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2023.135284.2189 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد حسین روان بخش1؛ محمود مهرآوران* 2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانش آموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه قم، قم، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه قم، قم، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
واژة «طنز» در ادبیات فارسی معانی مختلفی را القا میکند. معنای اولیة این واژه در فارسی، تمسخر یا معنایی نزدیک به آن است. طنز در دورة معاصر «اصطلاحی ادبی» است که تعریفی متفاوت با شوخی دارد. هدف این پژوهش بررسی معانی طنز در منابع تخصصی، فرهنگها و کتابهای مرتبط در ادبیات معاصر برای یافتن تعریفی دقیق یا نزدیک به مفهوم آن است. پرسش پژوهش آن است که «در برابر اصطلاح طنز چه معنا یا معانیای منظور شده است؟ آیا میتوان تعریف روشن و یگانهای برای طنز در ادب فارسی معاصر در نظر گرفت و چه متنی مصداق طنز است؟». یافتههای این پژوهش نشان میدهد معانی مختلفی که «طنز» پیدا کرده است، ارتباط و همپوشانی مصداقی با هم دارند و همین موضوع باعث شده است که نتوان تعریفی واضح و روشن برای اصطلاح طنز یا کاربرد یگانهای برای آن یافت. برپایۀ معانی این اصطلاح در ادب فارسی معاصر، طنز در معنی تمسخر (و طیف معنایی نزدیک به آن)، شوخی (و طیف معنایی نزدیک به آن) و در معنی اصطلاحی ادبی را میتوان سه رأس مثلثی دانست که هر متن ادبی حامل شوخی، طنز و تمسخر ـ با توجه به نسبتی که با هریک از این معانی دارند ـ در جایی از این مثلث قرار میگیرد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
طنز؛ شوخی؛ تمسخر؛ آیرونی؛ طنز ادبی؛ ادبیات معاصر | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه معنای «طنز» در عموم پژوهشهای این حوزه، بدیهی در نظر گرفته میشود؛ این درحالی است که واژة «طنز» مانند بسیاری از واژههای زبان در طول تاریخ برای القای معانی مختلف به کار رفته است و تصور معنای واحد برای آن در متون مختلف تاریخی، پیشفرضی نادرست است؛ بنابراین، لازم است در هر پژوهشی ابتدا مشخص شود که منظور از «طنز» چیست و کدام یک از معانی متفاوت طنز مدّنظر است. این موضوع نهتنها در پژوهشهای مبتنی بر متون تاریخی، که در پژوهشهای مبتنی بر متون معاصر هم اهمیت دارد؛ زیرا در دورة معاصر، هیچکدام از معانی مختلف طنز از بین نرفته است و هنوز طنز در معانی مختلف خود کاربرد دارد. دقت در معانی مختلف طنز، توصیف تغییرات معنایی این واژه و یا به عبارت دیگر، توسعة معنایی که «طنز» در زبان و ادب فارسی یافته است و ارائة الگویی برای بیان ارتباط و نسبت معانی مختلف «طنز»، مهمترین موضوعاتی است که این مقاله به آنها پرداخته است. این هدف در دو بخش صورت پذیرفته است: در بخش اول سعی در درک «چیستی طنز»، با دقیقشدن در معنای واژگانی آن است. ریشهیابی واژة طنز و دقت در معنای این واژه در متون مختلف تاریخی و براساس ترتیب زمانی این متون، بازگوکنندة تغییر یا توسعة معنایی این واژه در گذر زمان است. در بخش بعد، به این نکته توجه شده که واژة «طنز» در دورة معاصر در معنی «اصطلاحی ادبی» کاربرد یافته است و بنابراین باید این اصطلاح بهطور دقیق «تعریف» شود. متأسفانه با وجود تلاشی که در طول دهههای اخیر صورت گرفته است، این اصطلاح ادبی، تعریفی دقیق و متفقی ندارد و بیشتر به توصیف ویژگیهای آن پرداخته شده است. این امر باعث شده است حتی در تعیین مصداقهای طنز هم اختلافنظر وجود داشته باشد. بسیار دیده میشود که پژوهشگر یا منتقدی نوشتهای یا بخشی از یک متن را مصداق طنز معرفی میکند؛ درحالی که پژوهشگر یا منتقدی دیگر آن را دارای ویژگیهای طنز نمیداند و معتقد است که نمیتوان به آن طنز اطلاق کرد؛ پس تلاش شده است تعریف یا توصیف دقیقی از اصطلاح ادبی طنز به دست داده شود. 1ـ1 پیشینۀ پژوهش طنز از موضوعاتی است که به آن بسیار پرداخته شده است. کتابها، مقالات و پژوهشهای مختلفی دربارة طنز وجود دارد که به شناسایی و تحلیل طنز در یک متن یا متون مشخصی پرداخته و مطابق سلیقة خود، مصداقهای طنز را معرفی کردهاند. برخی دیگر از منتقدان یا پژوهشگران نیز در نوشتههای خود اگرچه در تعریف طنز یا توصیف دقیق ویژگی مصداقهای آن کوشیدهاند، کمتر توانستهاند معیاری منطقی و دقیق به دست آورند تا براساس آن هر پژوهشگری بتواند بدون دخالت سلیقة ادبی یا زبانی، مصداقهای طنز را مشخص کند و به این ترتیب، درزمینۀ طنز بودن یا نبودن متنی خاص، توافقی عمومی به وجود آید. علاوهبر کتابهای موجود و فرهنگنامهها، مقالات بسیاری نیز در این موضوع نوشته شده است. براساس آمار پایگاه نورمگز تا امروز 318 مقاله در موضوع طنز ثبت شده است. بیشتر این مقالات دربارۀ شرایط کلی و شیوهها و شگردهای طنز، طنزپردازان یا بهصورت مصداقی و پژوهشی در شیوههای طنزپردازی برخی از شاعران یا نویسندگان قدیم و جدید است. برخی از این نوشتهها همپوشانی موضوعی دارند و بسیاری نیز یک موضوع واحد، اما در آثار مختلفاند و تکرار نیز فراوان است. با توجه به هدف پژوهش حاضر، مقالات زیر تاحدی به موضوع این نوشتار مرتبطاند: زارع بنادکوکی (1390) در پایاننامۀ خود، شگردهای صابری فومنی (گلآقا) را در دو کلمه حرف حساب روزنامۀ اطلاعات بررسی و تحلیل کرده و ﺳﺒﮏ ﺧﺎص او را در ﻃﻨﺰﭘﺮدازی، ﭼﻪ در ﺣﻮزۀ زﺑﺎن و ﭼﻪ در ﻃﺮح ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺟﺪﯾﺪ نشان داده است. زارع بنادکوکی (1396) در کتاب یکی به نعل، یکی به میخ، به بررسی نوشتههای طنز کیومرث صابری (گلآقا) در ستون «دو کلمه حرف حساب» روزنامة اطلاعات و شکلگیری جریان نقد آگاهانة سیاسی و اجتماعی، به قلم این طنزپرداز معروف کشورمان میپردازد. این کتاب به عوامل بیرونی، که سبب ماندگاری طنز میشود، کاری ندارد و بیشتر بر عوامل درونی تأکید میکند. ایرانزاده و زارع بنادکوگی (1391) و ایرانزاده و زارع بنادکوگی (1393) از دیگر نوشتههای مرتبط است که به شگردهای طنز گلآقا ازجمله «آیرنی، بزرگسازی، کوچکسازی، تقابلسازی» پرداخته و نوآوریهای او را بیان کردهاند. مهرآوران و روانبخش (1399) با تعریف طنز براساس نظریات ادبی معاصر بهویژه نظریات خوانندهمحور کوشیدهاند تعریفی جدید از طنز در جایگاه نوعی ادبی ارائه کنند تا بتوان به استناد آن، طنزبودن متنی ادبی را بشناسیم. بر این مبنا طنز، متنی ادبی است که کنش آن، ایجاد تقابل بین مفاهیم ادراکی خواننده از متن با الگوهای ذهنی خواننده است. این تعریف برای مبنای تشخیص متون طنز از دیگر متون میتواند استفاده شود. پارسینژاد (1381) در مقالهای کوتاه با انتقاد از استفادۀ کلی و بدون تفکیک واژگان طنز، کنایه و هجو در مقابل واژگان خارجی این مفاهیم، به دستهبندی انواع طنز و گونههای آن میپردازد و گرچه خود نیز تعریفی دقیق از این اصطلاحات به دست نمیدهد، در ترجمۀ آیرونی مینویسد: طنز شیوهای هنرمندانه از فن بیان است که در زیرساخت خود مفهوم و معنای دیگر و یا درست ضد معنای رویه را در بر دارد.
2ـ معانی طنز در ادب فارسی 2ـ1 طنز در معنی لغوی: تمسخر عموماً بیان میشود که واژه «طنز» از زبان عربی وارد زبان فارسی شده است. در زبان عربی، طنز را «سخریه» معنا کردهاند 1 (نک. ابنمنظور، 1405، ج 5: 369؛ الجوهری، 1407: 883؛ الزبیدی، 1414، ج 4: 48؛ شرتونی، 1358: 718). نگاهی به کاربرد «طنز» در آثار ادبی قرنهای پنجم تا هشتم فارسی نشان میدهد که معنای اولیة طنز در زبان فارسی، مطابق با معنای این واژه در زبان عربی یا معنایی نزدیک به آن است. استفاده از طنز برای القای این معنا، در آثار برخی نویسندگان و شاعران سالهای اولیة قرن چهاردهم نیز ادامه داشته است. در جدول زیر نمونههایی از این کاربرد واژة طنز نشان داده شده است. در انتخاب این نمونهها دقت شده است شواهدی در متن وجود داشته باشد که نشان دهد دقیقاً معنای منظور شاعر از طنز، معنی لغوی آن (تمسخر) یا طیف معنایی نزدیک به آن است:
واژههایی که در جدول بالا هممعنیِ طنز دانسته شده است، طیفی معنایی را حول محور «تمسخر» تشکیل میدهند. اگر واژة «هجو» و ترکیب «ریشخند» را به این واژگان اضافه کنیم، میتوان این مجموعه را طیفی تصور کرد که از یکسو بهسمت «کنایه» و ازسوی دیگر بهسمت «ناسزا» میل میکنند؛ بدون اینکه این دو مفهوم را شامل شوند: بیان توضیحاتی دربارة این نمودار ضروری است: الف) همة کلماتی که در این طیف معنایی قرارگرفتهاند، مثل «فسوس» و «تهاون»، در زبان امروز کاربرد ندارند و تنها بهعلت آنکه بررسی ما دربارة واژة طنز، بهاصطلاح زبانشناسی «درزمانی» بوده است، در این جدول گنجانده شدهاند. همچنین واژههای «هجو» و «کنایه» علاوهبر معنی لغوی، دو اصطلاح ادبی هم هستند؛ اما در اینجا آنچه مدّنظر است، معنی واژگانی آنهاست. ب) ترسیم این نمودار و ترتیب کلمات آن از «کنایه» تا «ناسزا» با تسامح صورت گرفته است. معنای این واژهها، مثل همة واژگان زبان، در طول تاریخ، آنقدر دقیق و یگانه نیست که بتوان چنین نموداری کشید؛ حتی اگر معنای این واژگان را محدود کنیم و در همین طیف معنایی مدّنظر قرار دهیم، باز هم نزدیکی معنایی آنها باعث شده است که در متون مختلف به معنای هم به کار روند. معنای دقیق هرکدام از این واژگان در هر متن، براساس بافت آن متن تعیین میشود و به این ترتیب معنای دقیق هر واژه براساس متون مختلف، متفاوت است؛ بنابراین برای تنظیم چنین نموداری، چارهای بهجز تسامح نیست. ج) مصادیق این طیف معنایی، سخنانی را تشکیل میدهد که باعث «خندیدن به دیگری» میشوند؛ این ویژگی را میتوان ویژگی اصلی «تمسخر» و نقطة افتراق آن با «شوخی» دانست. 2ـ2 توسعة معنایی طنز: شوخی «خنده» نهتنها پیامد طیف معنایی پیرامون واژۀ تمسخر است، بلکه بیش از آن پیامد طیف معنایی دیگری است که امروزه میتوان واژة محوری آن را «شوخی» دانست. در دورههای مختلف، واژگان و اصطلاحاتی مانند مطایبه، فکاهه، هزل، ظرافت طبع، بذله و بذلهگویی، لطیفه، خوشمزگی در این طیف جا گرفتهاند. اولین تحول معنایی واژة «طنز» در زبان فارسی باعث شد معنای این واژه توسعه یابد و علاوهبر معانی سابق، شامل این طیف معنایی نیز بشود. جدول زیر نمونههایی از این کاربرد واژة طنز را در میان متون مختلف نشان میدهد:
ممکن است یکی از علتهای این توسعة معنایی طنز، استفاده از واژههای «مسخره» بهمعنی دلقک و «مسخرگی» بهمعنی لودگی باشد. چنین استفادهای در متون قرن پنجم به بعد فراوان است. مثال: «چون نشنوی همی و نبینی همی به دل/ گوشت به مطرب است و دو چشمت به مسخره» (ناصرخسرو، 1357: 268)، «رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز/ تا داد خود از مهتر و کهتر بستانی» (عبید زاکانی، 1396: 177)، «مسخره قصد شاه کرد و هرچه که جهد میکرد پادشاه بروی او نظری نمیکرد و سر برنمیداشت که او را شکلی کند و پادشاه را بخنداند» (مولوی، 1390: 124). کار اصلی مسخرهها، تمسخر (طنز) و بهاصطلاح ادای دیگران را درآوردن بوده است؛ اما بهمرور در کار آنها (مسخرهبازی) از شوخیهای مختلف هم برای خنداندن استفاده شده است (چنانکه در عبارت یادشده از فیهمافیه هم دیده میشود). به این ترتیب، واژة طنز هم به پیروی از کار مسخرهها، توسعة معنایی یافته است و همة روشهای خنداندن را از تمسخر و طعنه گرفته تا شوخی و لودگی را شامل شده است. طیف معنایی دوم با محوریت «شوخی» نیز از یکسو بهسمت «بداهه» و ازسوی دیگر بهسمت «مهمل» میل میکند؛ بدون اینکه این دو مفهوم را شامل شود: این نمودار نیز مانند نمودار قبل، با تسامح ترسیم شده است و توضیحی که در این باره دربارة نمودار قبل داده شده است، در این فقره هم صدق میکند. وجه مشترک «خندهآفرینی» در میان دو طیف معنایی حول محور شوخی و طیف معنایی حول محور تمسخر، باعث شده است میان این دو قرابتی حاصل شود. ضمن اینکه این وجه مشترک به یکسانی صورت زبانی (form) تمسخر و شوخی نیز انجامیده است: مصادیق تمسخر و مصادیق شوخی، هر دو عموماً با «زبان» آفریده میشوند و زبان برای خندهآفرینی، شیوههایی دارد که برای تمسخر و شوخی بهطور یکسان از آنها بهره میبرد؛ درنتیجه صورت زبانی تمسخر و شوخی یکسان میشود. این یکسانی باعث ارتباط عمیق این دو طیف معنایی شده است؛ اگرچه «معنا» همواره مرزی قاطع میان این دو طیف معنایی کشیده است؛ بهطوری که مثلاً دو اصطلاح ادبی «هجو» و «هزل» را ـ که هرکدام در یکی از این دو طیف قرار دارد ـ دچار ارتباطی در عین تقابل کرده است. در دیوانهای شعر نیز همواره مطایبات از هجویات جدا بوده و هیچگاه زیر یک عنوان قرار نگرفتهاند. این وضعیت نهتنها در آثار ادبی، که در رفتار اجتماعی کاربران زبان هم دیده میشود. در مراودات کلامی ممکن است «شوخی» و «تمسخر» با هم اشتباه گرفته شود؛ اما گوینده در بسیاری اوقات توضیح میدهد که منظورش شوخی بوده و قصد تمسخر نداشته است. کاربرد طنز در دو طیف معناییِ بیانشده، کاربرد عام بوده است و نمیتوان آن را اصطلاحی ادبی دانست. 2ـ3 تحول معنایی: طنز، اصطلاحی ادبی استفاده از واژة «طنز» در معنی اصطلاح ادبی که تفاوت ماهوی با انواع شوخی و تمسخر دارد، قدمت چندانی ندارد؛ اما آنچه زمینهساز این تحول معنایی شد، آشنایی ایرانیان در دوران قاجاریه با ادبیات اروپایی و بهویژه نمایشهای comedy و آثار در نوع ادبیsatire بود. نمایشنامههای مولیر ازجملة این آثار است که روشنفکران ایرانی بسیار به آن توجه کردند؛ اصلاً «نمایشنامهنویسی به معنی اروپایی آن در ایران با تأسیس دارالفنون و ترجمة نمایشنامههای مولیر آغاز گردید» (آرینپور، 1387، ج 1: 336). پیش از آن، فتحعلی آخوندزاده (1191‑1257) ـ از اولین روشنفکران تأثیرگذار و اولین نمایشنامهنویس ایرانی که نمایشنامههای خود را به زبان ترکی قفقازی نوشت ـ چنان تحت تأثیر مولیر و همچنین گوگول (satireنویس بزرگ روس) بود که با ترجمة آثارش در اروپا، برخی او را «مولیر شرق»، «گوگول قفقاز» و یا «مولیر آذربایجان» مینامیدند (ملکپور، 1385، ج 1: 132). میرزا حبیب اصفهانی، اولین نمایشنامة اروپایی (گزارش مردمگریز اثر مولیر) را در سال 1286 به فارسی برگرداند (همان: 312). علاوهبر آن به ترجمه و چاپ رمانهای «سرگذشت ژیل بلاس» و «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» دست زد؛ آن هم با نثر ساده و روانی که هیچ نشانهای از نثر ادبی متکلف و پرطمطراق با سابقة ششصدساله نداشت. توجه به مصداقهای اصطلاح ادبی طنز و اهمیتیافتن آن در ادبیات، یکی از جزئیات این تغییر گفتمان ادبی بود. تغییر گفتمان ادبی باعث شد به آثاری مانند «چرند و پرند» دهخدا که در روزنامة صوراسرافیل منتشر میشد، اشعار «اشرفالدین قزوینی» در روزنامة نسیم شمال و نمایشنامة «جعفرخان از فرنگ آمده» نوشتة حسن مقدم چنان توجه نشود؛ این آثار درواقع جزو آثار ممتاز آن زمان شمرده میشد؛ اما با معیارهای ادبی پیش از آن، این آثار ارزش چندانی نداشت. اینکه این قبیل متون همانند آثار ادبی ارزشمند و فاخر، و نهتنها تفنن ادبی، پذیرش شدند، باعث تحول معنایی طنز و پذیرش آن در مرتبة نوعی بیان ادبی شد. ایرج پزشکزاد در کتاب طنز فاخر سعدی معتقد است بزرگانی مانند اقبال آشتیانی و خانلری در دهة بیست شمسی، استفاده از طنز در معنایsatire را به کار بردهاند؛ اما پژوهشی در این باره نشان میدهد که استعمال و رواج این اصطلاح مربوط به دهة 50 است (رک. قوام، 1388: 180‑185).
3ـ تعریف اصطلاح ادبی طنز طنز وقتی در معنی یک اصطلاح ادبی به کار میرود، باید تعریف شود یا حداقل حدود و ثغور آن مشخص باشد. 3ـ1 تعریف براساس اصطلاحات غربی رواج این اصطلاح ادبی، حاصل آشنایی ایرانیان با ادبیات غرب و نیاز به وضع اصطلاحی جدید برای تشخیص آن در ادبیات فارسی بود؛ به همین سبب اولین چیزی که به ذهن میرسد، استفاده از تعریف و تبیینهایی است که از اصطلاحات مرتبط با این اصطلاح، در ادبیات غرب وجود دارد. پیشتر گفته شد که طنز حاصل توجه به آثاری در نوع ادبیsatire در غرب بوده است؛ اما آیا این تلقی از اصطلاح طنز، دستکم در میان پژوهشگران، نویسندگان و مترجمان در این زمینه عمومیت یافته است؟ بدیهی است در این زمینه استفاده از فرهنگهای لغت نتیجهبخش نیست و در بهترین حالت، ما را به معنای واژگانی طنز میرساند؛ باید برای رسیدن به نتیجة بهتر به فرهنگهای توصیفی و کتابهای ترجمهشدة مرتبط با این حوزه مراجعه کرد. با یک بررسی اجمالی میتوان گفت برخلاف انتظار، در میان این آثار هم، نه طنز صرفاً معادل satire گرفته شده و نه satire صرفاً به طنز ترجمه شده است! بلکه طنز از میان واژههای مختلف، عموماً ترجمة سه واژة Humor، Irony و satire است؛ اگرچه این سه واژة انگلیسی ترجمههای دیگری هم داشته است! جدولهای سهگانة زیر نشان میدهد که هریک از این سه واژه در فرهنگهای توصیفی و کتابهای ویژة این حوزه، مترادف با کدام واژة فارسی لحاظ شده است: جدول شمارة 1 دربارة Humor
جدول شمارة 2 دربارة Irony
جدول شمارة 3 دربارة Satire
کتابهای دیگری هم در زمینههای مختلف ادبی ترجمه شدهاند که معادل سه واژة مدّنظر، در آنها مختلف است و خواننده باید دقت کند که در هریک از آنها واژههایی مثل طنز، شوخی، هجو و... معادل با کدام واژه در اصل کتاب گرفته شده است:
بیتوجهی به این معادلهای متفاوت در کتابهای مختلف میتواند گمراهکننده باشد و دقت علمی را در پژوهشها بهشدت کاهش دهد؛ مثلاً در کتاب فرهنگ توصیفی نقد و نظریههای ادبی در مدخل «طنز» اگرچه این اصطلاح معادل satire دانسته شده است، اولین تعریف آن به نقل از ترجمة کتاب مبانی نقد ادبی است که طنز را معادل irony گرفته و درواقع irony را تعریف کرده است؛ این درحالی است که irony مدخل دیگری در این کتاب دارد و همان آیرونی ترجمه شده است (رک. مدرسی، 1390: 337 و 9). آنچه میتوان از بررسی و مقایسة این جدولها به دست آورد عبارت است از: الف) وقتی واژة humor معادل با طنز گرفته میشود، طنز در معنای شوخی و طیف معنایی نزدیک به آن مدّنظر است و نه اصطلاح ادبی طنز. به نظر میرسد ترجمة humor به شوخی و شوخطبعی بهترین گزینه باشد؛ اما باید یادآور شد که humor در زبان انگلیسی ویژگیهایی دارد که ترجمة کامل و دقیق آن را ناممکن میکند: «وقتی ما قدم به حوزههایی از هستی میگذاریم که بینش خاصی سلطه دارد و جایی که زبان وظیفة بازتاب و بیان ویژگیها و خاصههای قومی مردمی را بیان میکند، اختلاف معنایی میان واژهها و معادلهای بیگانة آنها زیادتر میشود. درحقیقت میتوانیم بهعنوان یک قاعدة کلی بگوییم هرچه واژهای بیشتر بیانگر یک ویژگی ریشهدار قومی در یک فرهنگ باشد، انتقال معنای آن بهوجه شایسته به زبان دیگر دشوارتر است. در هر زبانی تعدادی واژه هست که آشکارا غیرقابلترجمه میباشند؛ بهعنوان مثال واژة انگلیسی humorاز این نوعاند» (ایزوتسو، 1394: 52). به همین علت است که چندگانگی در ترجمة این واژه و ترکیبات آن حتی برای یک مترجم هم پیش میآید؛ مثلاً در کتاب فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، اگرچهhumer معادل «مطایبه، شوخطبعی و فکاهه» (اصلانی، 1385: 216) و ازسوی دیگر satire معادل «طنز» بیان شده است (همان: 140)، معادل ترکیب black humer «طنز سیاه» است! (همان: 150). به این ترتیب باید گفت بخشی از چندگانگی و تشتت در ترجمة این واژه در کتابهای فارسی طبیعی است و گریزی از آن نیست. ب) از توضیحات دربارة irony میتوان نتیجه گرفت که این واژه، معادل با طنز نیست؛ بلکه «طنز و آیرونی را به زبان ریاضی میتوان به دو دایرة متقاطع تشبیه کرد، دو دایره که فقط بخشی از آنها بر هم منطبق است» (موکه، 1395: 6). متأسفانه بعضی مترجمین کتابهای نقد ادبی این امر را نادیده گرفتهاند. ج) با وجود اختلاف در ترجمهها، اصطلاح ادبی طنز در زبان فارسی بیش از دیگر واژهها معادل satire دانسته میشود. با این همه، در صورت گزینش satire برای معادل انگلیسی اصطلاح ادبی طنز، باز هم تعریف طنز براساسsatire آسان نیست؛ satire حدومرز دقیقی ندارد و تعریفهای مختلفی که از این واژه وجود دارد، کامل و جامع نیست و یا اصلاً تعریف نیست و به کلمات قصار میماند؛ مانند این عبارت: «satire مثل وجدان آدمی، آنچه را میخواهیم فراموش کنیم به یادمان میآورد» (پزشکزاد، 1384: 49 و 50). همچنین واژة satire «در طول زمان به معناهای گوناگون به کار رفته و اکنون در حوزهها و کشورهای مختلف، مصادیق متفاوتی را به ذهن متبادر میکند؛ برای مثال، وقتی در ادبیات انگلیسی صحبت از satire میشود معمولاً آثار سنگین ادبی کنایهآمیز و انتقادی شوخطبعانه مثل بعضی آثار سویفت و پوپ و بن جانسون را در ذهن تداعی میکند؛ درحالی که در رسانههای امریکایی امروزه احتمالاً satire بیش از هرچیز برنامههای طنزآمیز تلویزیونی نظیر دیلیشو را به ذهن متبادر میکند. در تاریخ ادبیات غربی همواره از هجوهای گزنده و بیپروای یوونال رومی بهعنوان نمونههای کلاسیک satire نام میبرند؛ حال آنکه در ریشهیابی این واژه در زبان و فرهنگ یونان باستان بهنوعی هنر نمایشی آیینی مرتبط با اساطیری خوشگذران به نام satyr برمیخوریم» (موریل، 1392: 9). به این ترتیب، باید گفت استفاده از تعریف و تبیینهای انگلیسی از واژههای این حوزه برای تعریف طنز چندان راه به جایی نمیبرد. طنز را باید اصطلاحی در گفتمان ادبی زبان فارسی در نظر گرفت که ویژگیهای بومی دارد و برای رسیدن به تعریفی دقیق از آن، باید به تبیینهای نویسندگان و صاحبنظران فارسیزبان توجه کرد. 3ـ2 طنز از دیدگاه محققان فارسیزبان یحیی آرینپور مطمئناً جزو اولین کسانی است که طنز را برای اصطلاحی ادبی برگزیده و فصلی از کتاب از صبا تا نیما را به بررسی طنز اختصاص داده است؛ اما پس از او الزاماً همة صاحبنظران و منتقدان ادبی طنز را به این معنی به کار نگرفتهاند. نمونههای زیر بخشی از کتابهای تحقیقی در این زمینه است که همچنان مرادشان از طنز، شوخی و شوخطبعی بوده است: مقدمهای بر طنز و شوخطبعی در ایران و جهان اسلامی از علیاکبر حلبی؛ تاریخ طنز ادبی ایران از جواد مجابی؛ کاوشی در طنز ایران از سید ابراهیم نبوی؛ طنز در زبان عرفان از علیرضا فولادی. با این حال، جمعی از صاحبنظران و منتقدان ادبی کوشیدهاند تعریف یا توصیفی از این اصطلاح ادبی ارائه دهند؛ تعریفهایی که گاهی برگرفته از اصطلاحات غربی است؛ اما سعی شده است تا براساس تلقی ادبیای تبیین شود که از این اصطلاح در زبان و ادب فارسی وجود دارد. این نظریات را میتوان در سه دسته تقسیمبندی کرد: 3ـ2ـ1 توصیف طنز براساس ویژگیهای معنایی پژوهشگران و منتقدان ادبی غرب، satire را نوعی بیان ادبی معرفی کردهاند که جنبههای ناهنجار رفتاری، یا به تعبیر دیگر اشتباههای انسانی، فسادهای سیاسی و اجتماعی و یا حتی اندیشههای فلسفی را بهشیوهای ظریف نقد میکند و به چالش میکشد. الکساندر پوپ (1688‑1744 م.) satire را فرآوردة «اعتراض» دانسته و معتقد است عملکرد این نوع بیان ادبی، تبدیل اعتراض به هنر است (پلارد، 1383: 12). جان درایدن (1631‑1700 م.) هم منظور نهایی از satire را اصلاح شرارتها میداند (اصلانی، 1385: 141). اینگونه توصیفها از satire، مبنای بیشتر تعریفهایی است که از اصطلاح طنز در زبان فارسی به دست داده شده است؛ مثلاً به این تعریف توجه کنید: «شیوة خاص بیان مفاهیم تند اجتماعی و انتقادی و سیاسی و طرز افشای حقایق تلخ و تنفرآمیز ناشی از فساد و بیرسمیهای فرد یا جامعه را که دمزدن از آنها بهصورت عادی و یا بهطور جدی، ممنوع و متعذر باشد، در پوششی از استهزا و نیشخند، بهمنظور نفیکردن و برافکندن ریشههای فساد و بیرسمی، طنز مینامیم» (بهزادی، 1378: 5 و 6). با این توصیف میتوان گفت آنچه مدّنظر طنزپرداز است و درپی افشا یا انتقاد از آن است، همة آن چیزی است که به نظر او غیرانسانی یا دارای ویژگیهای ناپسند است و باید به آن اعتراض کرد. این اعتراض با نمایش اغراقآمیز وجودداشتهها شکل میگیرد تا مشخصهها و ویژگیهای این وضعیت آشکارتر شود و تفاوت یا تضاد این وضع با آرمان طنزپرداز روشن شود. این نکته هم باید مدّنظر قرار گیرد که طنزپرداز تنها روایتگر مختصات و ویژگیهای ناپسند اخلاقی و اجتماعی نیست؛ بلکه با طنز درواقع به تحلیل و تفسیر آن و به ریشهیابی و آسیبشناسی آن نیز میپردازد و داوری خویش را دربارة آن بیان میکند (همان: 7). با این وصف، بدیهی است که شناخت طنزپرداز از جامعه و مختصات اجتماعی آن و میزان مخالفت او با این مختصات، بر شدت یا ضعف طنز اثر میگذارد؛ به تعبیر دیگر، دشمنی یا مخالفت بیشتر طنزپرداز، طنز را نیز قدرتمندتر و تأثیرگذارتر میکند و به این ترتیب طنز از یک شوخی صرف، به یک مرتبة عمیقتر و والاتر صعود میکند (آرینپور، 1387: 36). مشکلی که این قبیل تعریفها از طنز دارد این است که جامع و مانع نیست. تعاریف غربی satire بیش از آنکه توصیف طنز باشد، توصیف «نقد اجتماعی» است. تعریف بهزادی اندوهجردی هم چندان شفاف و دقیق نیست: «شیوة خاص بیان، مفاهیم تند، حقایق تلخ و تنفرآمیز ناشی از فساد و بیرسمیهای فرد یا جامعه و پوششی از استهزاء و نیشخند»؛ عبارات نارسا و تعریفناشدهای هستند که سؤال «طنز چیست؟» را به سؤالهای متعدد تبدیل میکند. ازسوی دیگر، طنز تنها شامل موضوعات سیاسی و اجتماعی را در بر نمیگیرد؛ بلکه موضوعات فلسفی، اعتقادی و بهطور کلی دیدگاههای انتزاعی و نظری بشر، اساس بخشی از مهمترین طنزها را تشکیل میدهد. 3ـ2ـ2 توصیف طنز براساس تفاوت طنز، هجو و هزل اصطلاح ادبی طنز را میتوان را براساس تفاوتهایش با دو اصطلاح ادبی دیگر هجو و هزل شناخت. اگر ویژگی اصلی هزل را تضاد آن با «جد» و هدف اصلی از آن را خنداندن یا خندیدن بدانیم، و ویژگی اصلی هجو را تضاد آن با «مدح» و هدف اصلی از آن را انتقاد در نظر بگیریم، میتوان براساس این تفاوتها، جایگاه طنز را بین این هزل و هجو تعریف کرد. طنز مانند هجو، هدف انتقاد را دنبال میکند؛ اما تفاوت آن با هجو در این است که هجو، انتقادی در محدودهای شخصی و با قصد انتقام است؛ اما طنز جنبهای اجتماعی و عمومی دارد و نه به هدف انتقام، که با هدف اعتراض و اصلاح بیان میشود (صلاحی، 1383: 25). بر این توصیف از طنز، میتوان این اشکال وارد کرد: چه کسی باید خصوصیبودن یا عمومیبودن انتقاد را مشخص کند تا بتوان آن را هجو یا طنز دانست؟ آیا منظوری که طنزپرداز در نظر دارد اصل است یا آنچه مخاطب برداشت میکند؟ و اگر مخاطبهای مختلف برداشتهای متفاوتی از انتقادی داشتند، یعنی برخی آن را خصوصی و با هدف انتقام شناختند و برخی، عمومی و با هدف اصلاح، تکلیف چیست؟ بنابراین، همچنان نمیتوان ادعا کرد که بین هجو و طنز، تفاوتی روشن وجود دارد. نکتة دیگر اینکه با توصیف طنز به «هجوی اجتماعی»، بسیاری از مصداقهای طنز (که هجو اجتماعی نیستند) از دایرة طنز بیرون میماند! 3ـ2ـ3 تعریف طنز براساس ویژگیهای صوری یک اثر ادبی را میتوان براساس ویژگیهای صوری (form) آن نیز توصیف و تحلیل کرد. تأملبرانگیزترین تعریفی که از طنز برپایة ویژگیهای صوری آن وجود دارد، تعریف شفیعی کدکنی است که طنز را «تصویر هنری اجتماع نقیضین و ضدین» میداند (شفیعی کدکنی، 1385: 111) بر اساس این تعریف، هرچه در طنز، تقابل و تناقض روشنتر باشد و طنزپرداز در تصویر جمع بین دو امر متناقض یا متضاد، موفقتر باشد، طنز ارزش هنری بیشتری پیدا میکند و به آنچه حقیقت هنری طنز است، نزدیکتر میشود؛ اما بر این تعریف نیز ایرادهایی گرفته شده است. مهمترین ایراد این است که لزوماً هر تصویر هنریِ اجتماع نقیضین و ضدین را نمیتوان طنز نامید. اتفاقاً یک بیت شعری که شفیعی کدکنی برای نمونهای از چنین اجتماع هنری ذکر کرده (زخود هرچند بگریزم، همان در بند خود باشم/ رم آهوی تصویرم، شتاب ساکنی دارم)، بیتی است که نمیتوان آن را طنز دانست؛ درحالی که از بهترین نمونههای اجتماع ضدین و نقیضین است! (خرمشاهی، 1385: 219). همچنین میتوان این نکته را هم یادآور شد که «پارادوکس» در شعر ـ آنچه در سنت ادبی معما، شطح و طامات و خلافآمد هم نام گرفته است ـ میتواند تصویر هنری اجتماع نقیضین و ضدین باشد؛ اما با استفاده از آن، الزاماً طنز آفریده نمیشود. برای نمونه بیت «یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم/ رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی» از حافظ را طنز نمیدانند و آن را دارای این معنایی عرفانی دانستهاند که خداوند از فرط پیدایی، پنهان است (شمیسا، 1386: 111). به تعبیر دیگر، اجتماع هنری نقیضین باید در باور ذهنی یا نظر خوانندة اثر (در جایگاه مفسر اثر) توجیهناپذیر و ناممکن باشد تا طنز شناخته شود؛ و این نکتهای است که در این تعریف لحاظ نشده است. ایراد دیگری که میتوان به این تعریف گرفت، این است که در آن، تفاوتهای طنز و شوخی نادیده گرفته شده است. مشهورترین نظریة صاحبنظران غربی دربارة شوخی، «تئوری ناسازگاری» است که شباهت بسیاری به «اجتماع هنری ضدین و نقیضین» دارد. براساس این نظریه، خندة ناشی از شوخی به علت ادراک نوعی ناسازگاری است که الگوهای فکری و انتظارات ما را نقض میکند (موریل، 1394: 37) و به این ترتیب میتوان گفت شوخی و طنز (در معنی اجتماع هنری ضدین و نقیضین)، تقریباً یکی هستند!
4ـ ارتباط مصداقی سه معنای متفاوت طنز در ادبیات فارسی با جمع این سه شیوة تعریف طنز، میتوان گفت اصطلاح ادبی طنز و طیف معنایی شوخی تفاوت ماهوی دارند؛ اما طنز و شوخی همپوشانی مصداقی دارند؛ یعنی متنهایی هستند که هم میتوان آن را طنز دانست و هم شوخی و شوخطبعی. درواقع اگر متن طنزی، خندهآور باشد، آن متن شوخی هم هست. نمونة اینگونه طنزها را میتوان در آثار عبید زاکانی یافت: «جمعی به جنگ ملاحده رفته بودند. در بازگشتن هریک سر ملاحدهای بر چوب کرده میآوردند. یکی پایی بر چوب میآورد. پرسیدند: این را که کشت؟ گفت: من؛ گفتند: چرا سرش نیاوردی؟ گفت: تا من برسیدم، سرش را برده بودند» (عبید زاکانی، 1379: 438). باید تأکید کرد که لزوماً طنز خندهآور نیست. طنز بیشتر اوقات بر مبنای هدف اصلاحگریاش نمیتواند قهقههآور باشد و عموماً باعث تبسمی درونی میشود که در بیرون چندان نمودی ندارد (خرمشاهی، 1385: 199). به تعبیری دیگر میتوان خندة ناشی از طنز را «خندهای درونی و پنهان و بدون استفاده از لب و دندان دانست» (صلاحی، 1383: 8). شعرهای زیر میتواند نمونهای از این نوع طنز باشد: «کدام قله، کدام اوج/ مرا پناه دهید ای اجاقهای پرآتش، ای نعلهای خوشبختی/ و ای سرود ظرفهای مسین در سیاهکاری مطبخ/ و ای ترنم دلگیر چرخخیاطی...» (فرخزاد، 1348: 39). «نهاد زیر سرش صفحة حوادث را/ و مثل حادثهای روی آن دراز کشید» (صلاحی، 1382: 79). «پیش از شما/ بهسان شما/ بیشمارها/ با تار عنکبوت/ نوشتند روی باد:/ «کاین دولت خجستة جاوید زنده باد!» (شفیعی کدکنی، 1376: 116). ازسوی دیگر با وجود تفاوت ماهوی اصطلاح ادبی طنز با طیف معنایی تمسخر، این دو نیز همپوشانی مصداقی دارند. ابزارهایی مثل تمسخر و استخفاف میتواند در خدمت طنز قرار بگیرد؛ چنانکه ابیات زیر ازجمله طنزهای ارزشمند شمرده میشود:
این همپوشانی مصداقی طنز، شوخی و تمسخر یکی از عواملی است که باعث شده است همچنان طنز، نهتنها در معنی اصطلاحی ادبی، بلکه همانند واژهای مترادف با طیف معنایی شوخی و طیف معنایی تمسخر به کار رود. بنابراین با اینکه ماهیتاً تفکیکی بین طیف معنایی تمسخر، طیف معنایی شوخی و اصطلاح ادبی طنز قائل شدیم، در تعیین مصادیق، نمیتوان کاملاً این سه را از هم مجزا دانست. مصداقهای اصطلاح ادبی طنز را میتوان مجموعهای درون مثلثی نشان داد که یک رأس آن طنز، رأس دوم شوخی و رأس سوم تمسخر است. اگر متنی تنها مصداق طنز باشد، در رأسی قرار دارد که طنز نامیده شده است؛ همچنین اگر متنی تنها مصداق طیف معنایی شوخی یا طیف معنایی تمسخر باشد، بهترتیب در رأسی قرار میگیرد که به همان نام نامگذاری شده است؛ اما این قبیل متنها در اقلیت هستند و عموماً متون طنز نسبتی با هر سه این مفاهیم دارند که بستگی به نسبت و نزدیکیشان با سه رأس طنز، شوخی و تمسخر در نقطهای میان مثلث قرار میگیرند:
برای مثال، نمونههای زیر را در نظر بگیرید:
ب) «شیر باغوحش چکه میکرد» (شاپور، 1371: 59) ج) «سلاخی میگریست/ به قناری کوچکی دل باخته بود.» (شاملو، 1385: 890)
ه) «خطیبی را گفتند: مسلمانی چیست؟ گفت: من مردی خطیبم، مرا با مسلمانی چهکار؟» (عبید زاکانی، 1396: 188)
نمونة «الف» هجوی بسیار دور از طنز و شوخی است که به این ترتیب جای آن در مثلث مفروض، نزدیک به رأس تمسخر است. نمونة «ب» نیز مصداق شوخی و شوخطبعی است. خواننده «شیر باغوحش» را در ابتدا حیوان درندهای فرض میکند که در باغوحش نگهداری میشود؛ سپس با خواندن اینکه این شیر «چکه میکند» ازسویی متوجه اشتباهش میشود و درمییابد که منظور «شیر آب باغوحش» است و ازسویی دیگر به نظرش میرسد که شاید چکهکردن شیر، بیان مبهمی از یک وضعیت خندهدار برای این حیوان باغوحش است! به این ترتیب، اگرچه شوخی در این عبارت وجود دارد، طنزی در آن نیست. نمونة «ج» بسیار به رأس «طنز» نزدیک است؛ زیرا بهسختی میتوان به آن نسبت شوخی یا تمسخر داد؛ بلکه طنزی گزنده در خویش دارد. نمونة «د» طنزی درباره عموم انسانهاست؛ اما شوخی و تمسخر هم در آن وجود دارد. به این ترتیب، اگرچه جایگاه این متن در مثلث مفروض، نزدیکتر به رأس «طنز» است، در میان مثلث قرار میگیرد. نمونة «ه» را هم میتوان طنزی دانست که شوخی و تمسخر در آن حضور ملموستری (نسبتبه نمونة «د») دارد و جایگاهش را میتوان در وسط مثلث و با فاصلهای تقریباً یکسان با سه رأس آن دانست. در پایان، نمونة «و» اگرچه طنز است، به شوخی و تمسخر نزدیکی بیشتری دارد و جایگاه آن، اگرچه در میان مثلث است، از رأس «طنز» دور است.
5ـ نتیجه این تحقیق درپی دقت در معانی مختلف طنز، توصیف تغییرات معنایی این واژه، یا به عبارت دیگر، توسعة معنایی است که «طنز» در زبان و ادب فارسی معاصر یافته است و بهدنبال پاسخ به این پرسشها بود: الف) در دورۀ معاصر برای اصطلاح طنز چه معنا یا معانیای ارائه شده است؟ یافتهها نشان میدهد که طنز امروزه واژهای در معنی شوخی، تمسخر و در معنی واژگان نزدیک به این دو به کار برده میشود. در متون ادبی معاصر، همچنان طنز و تمسخر با معنای مترادف به کار میروند. طنز به معنی شوخی و شوخطبعی هم کاربرد دارد. در کنار اینها، طنز نوعی بیان ادبی به کار گرفته میشود. بهکارگیری طنز در معنی اصطلاحی ادبی، حاصل آشنایی ایرانیان با ادبیات غرب و بهویژه satire بود؛ اما اصطلاح ادبی طنز را نمیتوان معادل تام و تمام satire دانست. اصطلاح ادبی طنز، ویژگیهای فرهنگی و ادبی زبان فارسی را دارد و ترجمة هیچ اصطلاح خارجی نیست. ب) آیا میتوان تعریف روشن و یگانهای برای طنز در ادب فارسی معاصر درنظر گرفت؟ نتیجة پژوهش نشان میدهد که در ترجمة اصطلاحات غربی به زبان فارسی، وحدت رویهای وجود ندارد و اصطلاح طنز در کتابهای مختلف، معادل واژههای متفاوتی است. در دورة معاصر، هیچکدام از معانی مختلف طنز از بین نرفته است و هنوز طنز در معانی مختلف خود کاربرد دارد. با وجود تلاشی که در طول دهههای اخیر صورت گرفته است، این اصطلاح ادبی، تعریفی دقیق و متفق ندارد و بیشتر به توصیف ویژگیهای آن پرداخته شده است. پ) چه متنی مصداق طنز است؟ با توجه به معانی ارائهشده مصداقهای سه معنای متفاوت طنز، گاهی تفکیکناپذیرند. متونی را میتوان نشان داد که هم اصطلاح ادبی طنز دربارة آن صدق میکند و هم نسبتی با شوخی و شوخطبعی دارند و هم مصداق طعنه و تمسخر هستند؛ اما نسبت این متون با هریک از این سه مفهوم یکسان نیست. مصداقهای اصطلاح ادبی طنز را میتوان مجموعهای درونمثلثی نشان داد که یک رأسش طنز، رأس دوم شوخی و رأس سوم تمسخر است؛ فاصلهای که هریک با هرکدام از سه رأس مثلث دارد نشاندهندة نسبت آن با اصطلاح ادبی طنز، تمسخر و شوخی است. پینوشت
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 924 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 240 |