تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,762 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,222,612 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,751,975 |
بازخوانی روایت آزادسازی هرمز با تکیه بر متون تاریخی به زبان فارسی | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 2، دوره 15، شماره 1 - شماره پیاپی 57، فروردین 1402، صفحه 1-16 اصل مقاله (920.71 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2022.133280.2343 | ||
نویسندگان | ||
حمید اسدپور* 1؛ علی اکبر کجباف2؛ حسین اسکندری3 | ||
1استادیار گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه خلیج فارس، بوشهر، ایران | ||
2استاد گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
3دکترای تخصصی تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه خلیج فارس، بوشهر، ایران | ||
چکیده | ||
یکی از موضوعات مهم دورۀ صفویه، چالشهای آنان با بیگانگان در خلیجفارس، مانند پرتغالیهاست. تا پیش از ورود استعمارگران به خلیجفارس، این شاهراه مهم تجاری، محل مبادلات آزاد اقتصادی و کانونی برای مبادلات تجاری اقوام و ملل مختلف بود. تسلط پرتغالیها بر خلیجفارس، باعث رکود حیات اقتصادی و اجتماعی اهالی این منطقه و از بین رفتن تجارت آزاد شد. سلطۀ پرتغالیها که بیش از یک قرن به طول انجامید، سرانجام در زمان شاهعباس اول خاتمه داده شد. یکی از مسائل مهم در خاتمهبخشیدن به تسلط پرتغالیها بر این نواحی و بهویژه دربارۀ جزیرۀ هرمز، نقش بریتانیاست که از سوی برخی مورخان غربی، بسیار مبالغهآمیز مطرح شده است. این مسئله به صورتی است که برخی مورخان حضور نیروهای بریتانیا را در این نبردها، مهمترین عامل شکست پرتغالیها قلمداد کردهاند. این پژوهش، بازخوانی و تحلیل این پیشفرض، با اتکا به روایات ایرانی است. سؤال اساسی آن است که کیفیت و نقش نیروهای بریتانیایی و ایرانی در آزادسازی هرمز، در روایات و متون مهم فارسی مربوط به این نبرد چگونه مطرح شده است؟ به نظر میرسد که با توجه به متون تاریخی فارسی و بهویژه آثار منظوم، نقش و اثرگذاری نیروهای ایرانی در آزادسازی هرمز بسیار بیشتر از انگلیسیها بوده است. در این پژوهش با روش تحلیلیـ توصیفی، این موضوع بررسی شده است. | ||
کلیدواژهها | ||
هرمز؛ بریتانیا؛ خلیجفارس؛ پرتغال؛ صفوی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه تاریخ مناطق کرانهای و پسکرانهای خلیجفارس، ازجمله موضوعاتی است که کمتر درخور توجه منابع دورۀ صفویه قرار گرفته است. فقدان نیروی دریایی صفویه برای ایفای نقش در این مناطق از یکسو و از سوی دیگر حضورنداشتن شاهان صفوی در این مناطق و همچنین وجود دشمنان قدرتمندی مانند ازبکان و عثمانی، باعث شده است که منابع عصر صفوی به حوادث این مناطق توجه چندانی نکنند؛ زیرا این منابع به حوادثی توجه کردهاند که دربار صفوی و بهویژه پادشاهان در آنها، نقش اساسی ایفا کردهاند. در این دوره عمدۀ توجه دربار صفوی به مناطق شرقی و غربی ایران، درگیری با ازبکان و عثمانی و دفع تهاجم این دو قدرت مسلمان اهل سنت معطوف بود. توجهنکردن منابع صفویه به این حوزه، باعث شده است که ابهامات فراوانی دربارۀ حوادث این نواحی مطرح شود. یکی از مسائل مهم در این حوزه، حضور پرتغالیها و تسلط آنها بر امور اجتماعی و بهویژه تجاری این نواحی است. سلطۀ طولانیمدت این نیروی استعمارگر نیز یکی از دلایل توجهنکردن مورخان صفوی به مسئلۀ خلیجفارس است. این تسلط سرانجام در زمان شاهعباس اول و با اقدامات امامقلیخان، حاکم فارس، خاتمه گرفت. در خاتمهبخشیدن به سلطۀ پرتغالیها، انگلیسیها هم نقش داشتهاند که کیفیت حضور آنان در این نبردها از سوی مورخان غربی و برخی منابع ایرانی بهصورت متفاوتی روایت شده است. این پژوهش کوششی برای تبیین نقش انگلیسیها و نیروهای ایرانی در نبرد علیه پرتغالیهاست که با تکیه بر روایات ایرانی بررسی شده است. سؤال اساسی این پژوهش آن است که کیفیت و نقش انگلیسیها و نیروهای ایرانی در نبرد علیه پرتغالیها در متون فارسی چگونه مطرح شده است؟ همچنین حضور انگلیسیها در این نبردها چه پیامدهایی را بهدنبال داشته است؟ به نظر میرسد که با توجه به متون تاریخی فارسی و بهویژه آثار منظوم، نقش و اثرگذاری نیروهای ایرانی در آزادسازی هرمز بسیار بیشتر از انگلیسیها بوده است و حاکم فارس بدون برآورد دقیقی از قدرت و توان نیروهای بومی این نواحی و همچنین قدرت پرتغالیها، به همکاری با انگلیسیها روی آورد. نقش انگلیسیها در این نبرد باعث حضور هرچه بیشتر آنان در آیندۀ خلیجفارس و واگذاری امتیازات و معافیتهایی به آنان شد. تاکنون در برخی پژوهشها به شکل بسیار مختصری این موضوع بررسی شده است (وثوقی و حبیبی، 1387: 18). بیشتر تحقیقات متکی بر این اندیشه شکل گرفته است که نیروهای بریتانیا باعث آزادسازی هرمز از سلطۀ پرتغالیها شده و نقش بسیار اندکی را برای ایرانیان در این نبرد قائل شدهاند؛ چنانکه بسیاری از مورخان ایرانی نیز مانند مورخان غربی در این باره به نقش اساسی انگلیسیها در این نبرد اشاره کردهاند (نوایی، 1390: 207 و فلسفی، 1391: 922-918 و فلسفی، 1342: 139). فقر منابع مهم تاریخی دربارۀ خلیجفارس دورۀ صفوی نیز ازجمله دلایلی است که باعث شده است تا بیشتر مورخان، تنها روایات غربی را در این باره بازگو کنند. پرتغالیها و خلیجفارس در اوایل دورۀ صفویه، استعمارگری به نام پرتغال تلاش داشت تا بر مناطق وسیعی از مشرقزمین سلطه یابد. آنان با استفادۀ گسترده از سلاحهای آتشین، آشنایی کامل با قطبنما و بهرهبردن از کشتیهای مدرنتر، بهعنوان پیشقراولان تجارت در اقیانوسها شناخته و با دورزدن جنوب آفریقا، راهی هند شدند (بهار، 1355: 242). از سال 909ه.ق دریانوردی پرتغالی به نام آلبوکرک، طرح خود را مبنی بر سلطه بر نواحی تجاری مشرقزمین، به پادشاه پرتغال عرضه کرد. با پذیرش این طرح، پرتغالیها برای سلطه بر این نواحی راهی مشرقزمین شدند (وثوقی، 1390: 179). آنان ابتدا با انگیزههای مذهبی بههمراه انگیزههای تجاری، برخی مناطق را تصرف کردند؛ زیرا از زمان جنگهای صلیبی به بعد، این تفکر در اروپا رواج یافته بود که مملکتی نصرانی در قلب اسلام و بین چین و آفریقا واقع است و تلاشهای آنان برای سلطه بر چنین مملکتی بود (حمید سلمان، 2001: 25). قدرت پرتغالیها و تسلط آنان بر شاهراههای تجاری چنین بود که خود را خداوند فتح و کشتیرانی و تجارت مینامیدند و پاپ هم این لقب را برای آنها تصویب کرد (ویلسن، 1366: 124). فقدان اتحاد و انسجام بین قدرتهای بزرگ جهان اسلام مانند صفویان، عثمانی و گورکانیان هند نیز مزید بر علت شد تا پرتغالیها و دیگر استعمارگران، هرچه آسانتر سلطۀ خود را بر خلیجفارس استحکام بخشند. آلبوکرک از همان آغاز معتقد بود که در کنار تسلط بر گوا و عدن، سلطه بر هرمز نیز بسیار ضروری است؛ زیرا این عمل نهتنها بهمنزلۀ سلطه بر خلیجفارس و دریای عمان بود، مانعی برای توسعهطلبی عثمانیها نیز محسوب میشد (جلالی، 1387: 146). جزیرۀ هرمز از جهات مختلف اهمیت داشت. این جزیره دارای عمق نسبتاً زیاد آب در نزدیکی بندر بود و مکان مناسبی برای لنگرانداختن کشتیها محسوب میشد (الهی، 1371: 40). هرمز دارای تجارت بسیار پررونقی بود که پیش از صفویان نیز این تجارت جریان داشت. حکام این جزیره بر مناطقی مانند مسقط، صحار، خورفکان و قلهات تسلط داشتند و قلهات، پایتخت دوم آنها بود (حمید سلمان، 2001: 112). هرمز بهعنوان مرکز ترانزیت کالاها به دیگر مناطق بود. کالاهایی مانند ادویه و دیگر داروهای گیاهی از هند به هرمز وارد و به دیگر مناطق فرستاده میشد. حتی شکر، برنج و آهن نیز از دکن به هرمز میرسید و سپس به اروپا فرستاده میشد. همچنین ازطریق هرمز، اسب به مناطقی مانند هند ارسال میشد (وثوقی، 1390: ۱۶۰ و 1۶۱). سمرقندی اشاره دارد: «این هرمز که آن را جرون گویند، در میان دریا بندری است که بر روی زمین بدل ندارد. تجار اقالیم سبعه از مصر و شام و عراق و آذربایجان و عراق عجم و عرب و ممالک فارس و خراسان و ماوراءالنهر و ترکستان و دشت قبچاق و نواحی قلماق و تمامی بلاد شرق چین و ماچین و خانبالیق روی توجه به آن بندر دارند و مردم دریابار از حدود چین و جاوه و بنگاله و سیلان و جزایر دیوهمحل تا بلیبار و حبش و زنگبار و بندرهای بیجانگر و گلبرگه و گجرات و کنبات و سواحل بر عرب تا عدن و جده و ینبوع نفایس و ظرایف که ماه و آفتاب و فیض سحاب آن را آب و تاب داده و بر روی دریا توان آورد به آن بلده آرند و مسافران عالم از هرجا آیند و هرچه آرند در برابر هرچه خواهند، بی زیادت جستوجوی در آن شهر یابند، هم نقد دهند و هم معاوضه کنند و دیوانیان از همهچیز غیر از نقد زر و نقره عشر ستانند و اصحاب ادیان مختلف بل کفار در آن شهر بسیارند و بیرون از عدل با هیچ آفریده معاملهای ندارند و به این سبب آن بلده را دارالامان گویند» (سمرقندی، ۱۳۵۳: ۵۱۳ و ۵۱۴). آلبوکرک نیز جهان را مانند انگشتری میدانست که هرمز، نگین آن بود. همچنین، جزیرۀ هرمز بهعلت نزدیکی به جزیرۀ قشم، که دارای منابع آب شیرین بود، نسبتبه مناطق دیگر مزیت داشت (حافظنیا، 1371: 194). عملکرد پرتغالیها در خلیجفارس ورود آلبوکرک به مشرقزمین از همان آغاز با خشونت فراوان همراه بود. او به نابودی تجارت مسلمانان، سوزاندن کشتیهای آنان، به اسارت گرفتن تجار و غارت اموال آنان به بدترین شکل ممکن اقدام کرد (حمید سلمان، 2001: 57)؛ چنانکه با ورود به سواحل عمان، به آتشزدن شهر مسقط و کشتیهای تجار و غارت این شهر اقدام کرد و اینگونه اعمال را پرتغالیها در دیگر نواحی نیز مرتکب شدند (لوریمر، 1992: 12). پرتغالیها پیش از تصرف هرمز، کشتیهایی را غارت میکردند که بهسوی این جزیره در حال حرکت بودند و غارتگریهای آنان باعث شد که به اقتصاد این جزیره لطمۀ اساسی زده شود و حکام کرانههای خلیجفارس تحتفشار قرار گیرند (وثوقی، 321:1380). ورود پرتغالیها به سواحل هرمز با مقاومت سیفالدین، حاکم این جزیره، به همراهی مشاور و وزیرش یعنی خواجهعطا همراه شد. آلبوکرک تلاش کرد تا بتواند حاکم هرمز را حاضر به پذیرش صلح کند، ولی با پاسخ منفی او روبهرو شد (رائین، 1356: 569). هرچند این مقاومت با شکست حاکم هرمز پایان یافت و قراردادی بین آنها منعقد شد که شامل پرداخت غرامت و خراج سالیانه به پرتغالیها بود و همچنین آنها را از پرداخت عوارض برای مالالتجارههایی معاف میکرد که وارد هرمز میکردند؛ کشتیهای بومی نیز بدون اجازۀ آنان، حق تجارت نداشتند (اسدپور، 1387: 30). در برابر این امتیازات، پرتغالیها، سیفالدین را بهعنوان پادشاه هرمز و خواجهعطا را بهعنوان نایبالسلطنه پذیرفتند و قرار شد تا در مقابل دشمنان از آنان حمایت کنند (وثوقی، 1390: 194). تسلط پرتغالیها بر خلیجفارس در زمانی بود که نیروی پایداری در برابر آنها وجود نداشت. در جزیرۀ هرمز، اختلافات داخلی باعث ضعف و بیثباتی این جزیره شده بود. در این دوره پادشاه هرمز یعنی سیفالدین ابانصر، خردسال و ده تا دوازدهسال بیشتر نداشت و تحت سلطۀ وزیر خود، یعنی خواجهعطا قرار داشت؛ بهواقع، امور هرمز توسط خواجهعطا اداره میشد. تسلط خواجهعطا بر امور هرمز، سبب حسادت و نارضایتی دیگر ثروتمندان و قدرتمندان این جزیره شده بود که از آن جمله میتوان به رئیس نورالدین فالی و اختلافات او با خواجهعطا اشاره کرد (وثوقی، 1380: 321). پرتغالیها در هرمز به مانند دیگر مناطق در ساخت دژها میکوشیدند و به همین جهت مردم این سرزمین را تحتفشار گذاشتند تا برای ساختن دژ، زمین مناسبی را در اختیار آنها قرار دهند. هرچند خواجه عطا تلاش کرد مانع این اقدام آنان شود، اما اختلافات داخلی در هرمز و فشارهای آلبوکرک سبب شد تا خواجهعطا بهناچار این تقاضای پرتغالیها را بپذیرد و این قلعه به نام نوساسین هورا ویکتوریا نامگذاری شد (هاولی، 1377: 109). آلبوکرک پس از مدتی بهدلیل اختلافات با افسران پرتغالی، مجبور به بازگشت شد، سپس بهعنوان نایبالسلطنۀ هند منصوب شد و دوباره سلطۀ خود را بر هرمز از سر گرفت؛ این سلطه چنان بود که به افول تجارت هرمز منجر شد. خواجهعطا در پاسخ آلبوکرک مبنی بر پرداخت تعهدات گذشته مانند خراج سالیانه اعلام میدارد: «هرگاه ملک معمور است و مترددان میآیند و میروند، چیزی میتوان داد. از پارسال که انواع خرابی رفت تا این زمان موسوم نبود هیچ کس نمیآید و نمیرود و تو در مقام خرابی مملکتی، نه در مقام معموری. قلهات که سرحد ممالک است غارت کرده، سوخته و خراب گردید» (قائممقامی، 1369: 471). هرچند باید گفت که سلطۀ کامل و اساسی پرتغالیها بر هرمز در زمانی روی داد که حاکم هرمز در اسارت رئیس احمد، حاکم قلهات قرار داشت و هرمز به شکل نابسامانی اداره میشد. به همین جهت پرتغالیها در این مقطع، یعنی سال 921ه.ق بهدلیل شرایط سیاسی حاکم بر هرمز، با کمترین مقاومتی از سوی نیروهای ساکن در این جزیره روبهرو و موفق به تصرف کامل آن شدند. آنها با قتل رئیس احمد توسط آلبوکرک، عملاً حاکم اصلی جزیره شدند ( 47: 1866،Barbusa). سلطۀ پرتغالیها و نابسامانی اوضاع اقتصادی هرمز چنان بود که در نامۀ نوشتهشده به رئیس شرفالدین، که در تبعید لیسبون به سر میبرد، عنوان شده است که «قصۀ این ملک (هرمز) بهغایت مشکل است، رعایا متفرق شدهاند، از بیغوری اصحاب فرنگ و بیکسی، این ملک ضایع و خراب شده است» (قائممقامی، 1354: 180). پرتغالیها در جزیرۀ هرمز، مناسبات اقتصادی این جزیره و دیگر نواحی خلیجفارس را تغییر دادند و الگوهای جدیدی را از بازرگانی و تجارت بر مردمان بومی این نواحی تحمیل کردند (سفرنامۀ برادران شرلی، 1378: 177 و شاردن، 1345: 2/677). شرایط تجاری و اقتصادی خلیجفارس نشان میدهد تجار بومی این نواحی، حاضر به تغییر الگوهای سنتی خود نبودند و عناصر غیربومی استعمارگر، الگوهای جدیدی را بر آنان تحمیل کردند. پرتغالیها برای آنکه قدرت کامل خود را بر هرمز و دیگر نواحی خلیجفارس استحکام بخشند، با نابودی نخبگان اقتصادی و انحصارطلبی در امور تجاری، زمینه را برای نابودی اقتصادی این مناطق مهیا کردند و با حذف خاندانهای قدرتمند اقتصادی و اداری مانند خاندان فالی، چرخۀ حیات سیاسی و اقتصادی این نواحی را تغییر دادند. اهمیت هرمز و ثروت این جزیره ناشی از امنیت اقتصادی و تجاری بود که برای بازرگانان مناطق مختلف طی قرون متمادی تأمین شده بود؛ اما با از دست رفتن این امنیت و لغو و آزادی تجاری، پایههای اقتصادی این جزیره و دیگر نواحی خلیجفارس رو به اضمحلال و فروپاشی رفت. از سوی دیگر، حضور این استعمارگران سبب شد تا خلیجفارس در قرون جدید، بیش از پیش با روابط بینالملل و اقتصاد جهانی پیوند بخورد. در این زمان صفویان هم توجه چندانی به نیروی دریایی و مسائل خلیجفارس و دریای عمان نداشتند. این مسئله برخلاف توجه فراوان عثمانیها به نیروی دریایی و خلیجفارس بود (راس، 1370: 186، 171 و 224). در این زمان بهدلیل ظلم و ستم و انحصارطلبی پرتغالیها در امور تجاری، حکام کرانههای خلیجفارس و دریای عمان، قیامهای متعددی را علیه پرتغالیها انجام دادند. نمونۀ این خیزشها، جنبش بنادر و جزایر خلیجفارس تحت هدایت تورانشاه و با حمایت دریانوردان و بازرگانان منطقه بود؛ ولی چون این قیامها از جانب حکومت صفوی با حمایتی همراه نشد و بهدلیل برتری نظامی پرتغالیها به شکست انجامید (اسدپور، 1392: 21). همچنین تهاجم سلطان بن مسعود و حسین بن سعید، از سران قبیلۀ بیابانگرد بنیجبور، به بنادری مانند صحار، که همزمان با قیام علیه پرتغالیها بود، باعث تضعیف جبهۀ قیامکنندگان شد. جالب اینجاست که برخی مورخان معاصر عرب، این افراد را قهرمانان عرب معرفی کردهاند (الخالدی، 2011: 68 و 71). در قیام علیه پرتغالیها در خلیجفارس، برخی حکام مانند حاکم مسقط، یعنی شیخ راشد بن احمد، از همراهی با قیامکنندگان سر باز زدند و در خدمت پرتغالیها قرار گرفتند. او از ترس جان خود بهناچار مسقط را ترک کرد و به ناوگان پرتغالیها رفت (زکریا قاسم، 1981: 33). پس از شکست قیامکنندگان که درنتیجۀ سستی و همراهی برخی سران عرب، مانند شیخ راشد بن احمد بود و تصرف مناطقی مانند مسقط و صحار، سبب شد تورانشاه، حاکم هرمز، قیام را ناموفق بداند و هرمز را به آتش بکشد تا پرتغالیها بیش از این، از جزیره بهره نبرند؛ سپس به همراه شرفالدین، وزیر خود، عازم قشم شد و بعد از مدتی به قتل رسید. پس از او محمدشاه که سیزدهسال بیشتر نداشت، توسط پرتغالیها بهعنوان حاکم هرمز برگزیده شد (اقبال، 1328: 65 و فلسفی، 1342: 21). احتمالاً اگر تورانشاه، اقدام به آتشزدن هرمز نمیکرد، پرتغالیها پس از غارت این شهر، این اقدام را انجام میدادند؛ همانگونه که در اوایل تهاجم خود به خلیجفارس، مسقط و صحار را به آتش کشیده بودند (کلی و سیوری، 1377: 44). پس از آلبوکرک نیز افول تجارت هرمز ادامه یافت. این افول تجارت همراه با تقاضاهای فزایندۀ پرتغالیها بود که حاکم هرمز قادر به اجرای آنها نبود. فشارهای این نیروهای استعماری چنان بود که حاکم هرمز در نامهای به دربار پرتغال، تقاضا میکند که شخصی مانند آلبوکرک را با وجود همۀ اقدامات انحصارطلبانهاش راهی هرمز کند (قائممقامی، 1369: 26). اقدامات خشونتآمیز پرتغالیها فقط در هرمز نبود، شامل دیگر کرانههای خلیجفارس نیز میشد؛ چنانکه به مناطقی مانند بصره نیز حمله بردند و برای به آتش کشیدن بخشی از این بندر اقدام کردند (نظامی، 1383: 26). توجهنکردن صفویان به مسئلۀ سلطۀ استعمارگران بر خلیجفارس، باعث شد که رئیس شرفالدین، وزیر هرمز، در نامهای از عثمانیها حمله به پرتغالیها را تقاضا کند و حاضر به پرداخت مخارج لشکرکشی آنان شود (قائممقامی، 1369: 529). شایان ذکر است که فشارهای پرتغالیها فقط در زمینۀ تجاری نبود، آنان مسلمانان را حتی از برپایی نماز در مسجد جامع هرمز نیز منع کردند (حمید سلمان، 2001: 207). سرانجام عثمانیها بهدلیل درخواستهای حاکم هرمز و همچنین زیانهایی که از وجود پرتغالیها در خلیجفارس متحمل شده بودند، به مقابله با آنان برخاستند. نیروی دریایی عثمانی به فرماندهی پیریبیگ، با وجود آنکه موفق به تصرف مسقط شد، ولی از نیروی دریایی پرتغال شکست خورد (نظامی، 1383: 28). جانشین پیریبیگ، مرادبیگ و پس از او سید علی بودند. نیروهای عثمانی به فرماندهی سید علی، بهآسانی از سواحل ایران عبور کردند و راهی قطیف و بحرین شدند (کاتبی، 1355: 43). این نیروها بهشدت با پرتغالیها درگیر شدند، ولی سرانجام متحمل شکست شدند. این پیروزی حاصل کاربرد وسیع توپخانه توسط پرتغالیها بود؛ چنانکه سید علی اعلام میدارد: «آنقدر بر کشتیهای آنان تیر زده بودند که به شکل خارپشت درآمده بود. گلولههای تفنگ هم مثل باران بر آنان میریخت» (همان: 48). شاهعباس اول و خلیجفارس در آغاز دورۀ شاهعباس نیز توجه چندانی به خلیجفارس نشد؛ زیرا استراتژی شاهعباس در آغاز سلطنتش، مبنی بر سرکوب شورشهای داخلی و سپس برخورد با ازبکان و عثمانیها بود (افوشتهای نطنزی، 1373: 345؛ منجم یزدی، 1366: 87 و 92). این استراتژی باعث شد کماکان پرتغالیها، سلطۀ خود را در خلیجفارس حفظ کنند و همچنین حکام پسکرانههایی مانند لار نیز حکومت مستقل خود را تداوم بخشند. مکاتبات حکام لار با حاکمان فارس و همچنین نامههای برخی بزرگان به حاکمان لار، حکایت از استقلال این پسکرانۀ مهم دارد (شیرازی لاری، 1389: 158، 161 و 289). با ورود اللهوردی خان به فارس، توجه صفویان به کرانهها و پسکرانههای خلیجفارس بیشتر شد؛ چنانکه در1010ه.ق، جزیرۀ بحرین با تلاشهای خواجه معینالدین فالی، حمایتهای اللهوردیخان و بسیج تفنگچیانی از مناطق فال و علامرودشت به تصرف صفویان درآمد (قائممقامی، 1369: 574). این اقدام زمینهساز تصرف نقاط دیگر خلیجفارس از سوی صفویان بود و قدرت تدارکاتی نیروهای پرتغالی را در خلیجفارس کم کرد (عبدالامیرامین، 1370: 11)؛ پیش از آن، حکومت صفویه موفق به فتح لار نیز شده بود. تصرف این پسکرانۀ ارزشمند، زمینهساز آشنایی هرچه بیشتر صفویان با کرانههای خلیجفارس و تلاش برای آزادسازی این مناطق شد. شاهعباس اول در خارجکردن کرانههای خلیجفارس از سلطۀ پرتغالیها، به مسئلۀ اقتصادی نیز توجه داشت؛ زیرا آنچه در این زمان برای شاهعباس بسیار حیاتی بوده است، مسئلۀ نقدینگی است؛ درواقع، ابریشم مهمترین کالای تجاری ایران محسوب میشد که میتوانست بهدنبال خود، نقدینگی را بههمراه آورد (نوایی، 1390: 297). شاهعباس برای ارتشی که ایجاد کرده بود، به پول نقد فراوان نیاز داشت تا با تجهیز هرچه بیشتر ارتش صفوی، با عثمانیها مقابله کند (فلور، 1356: 25) و تجارت خلیجفارس، منبع مهمی برای تأمین این نقدینگی بود. از سوی دیگر تجارت این کالای ارزشمند یعنی ابریشم، در انحصار دربار صفوی قرارداشت و رونق هرچه بیشتر آن، منافع بیشتری نصیب دربار میکرد. همچنین شاهعباس علاقه داشت تا تمامی درآمدی را که ترکها بابت ترانزیت کالاهای ایرانی به دست میآوردند، خود تحصیل کند و این مستلزم توجه به خلیجفارس بود (همان: 20). همچنین شاهعباس، در احیای حاکمیت ایران در خلیجفارس میکوشید. ظلم و ستم و انحصارطلبی پرتغالیها در امر تجارت نیز، شاهعباس را در رسیدن به اهدافش یاری کرد؛ زیرا آنها از یکسو با تصرف کشورشان توسط اسپانیا ضعیف شده بودند و از سوی دیگر نیز با وجود اقدامات انحصارطلبانه، موجب کینه و نفرت اهالی این نواحی نسبتبه خود شده بودند. اسکندربیگ ترکمان اشاره میکند که آنها مبالغ کلانی از تجاری دریافت میداشتند که به هرمز میرفتند و تنها مبلغ ناچیزی به حاکم هرمز میپرداختند و از والی هرمز تنها نامی باقی مانده بود (ترکمان،1390: 2/196). شاردن نیز بیان میکند که آنها به بازرگانان، اجازۀ رفتن به هندوستان و خرید کالاهای ارزانتری را نمیدادند و تجار را وادار میکردند که کالاهای آنها را، که در انبارهای هرمز بود، خریداری کنند (شاردن، 1345: 2/337). فتح هرمز و نقش انگلستان در 1022ه.ق امامقلیخان که بهعنوان حاکم فارس، جانشین پدرش اللهوردیخان شده بود، موفق به تسخیر بندر گمبرون شد و این بندر را از تصرف عامل پرتغالی تابع اسپانیا خارج کرد؛ بندری که در آن پرتغالیها، سنگینترین عوارض گمرکی و حقالعبور را از کشتیها دریافت میداشتند (فلسفی، 1391: 2/898). پس از مدتی ارتش صفویه، تصمیم حمله به هرمز را گرفت. این نبرد با همکاری انگلیسیها انجام شد. مورخان غربی نقش انگلیسیها را در این نبرد بسیار اساسی و پررنگ مطرح کردهاند؛ ازجمله این مورخان میتوان به ویلسن و راجرسیوری اشاره کرد که کمترین نقش را برای نیروهای ایرانی قائل شدهاند (ویلسن، 1366: 214؛ سیوری، 1374: 113)؛ چنانکه ویلسن بدون آنکه از نقش نیروهای ایرانی و سران آنها نامی ببرد، اشاره میکند که «سرکردگی قشون ایرانی با امامقلیخان شیرازی بود و به هیچ وجه امید نمیرفت که پیشرفت و غلبهای نصیب ایرانیها گردد» (ویلسن، 1366: 164). او همچنین بیان میکند که اگر شجاعت انگلیسیها و کمکهای آنان نبود، ایرانیها در برابر پرتغالیها کاری از پیش نمیبردند (ویلسن، 1366: 166). سخنان ویلسن به شکلی است که این مورخ، حاضر نیست کمترین نقشی را در تصرف هرمز و شکست پرتغالیها برای ایرانیان قائل شود. دیویدبلو از دیگر مورخانی است که ضمن توصیف ضعف نیروی دریایی ایران، شکست پرتغالیها را به انگلیسیها نسبت میدهد. او حتی اعلام میدارد که مناطقی مانند لار نیز بهعلت نارضایتی از حکومت صفویه، به حمایت از پرتغالیها اقدام کردند ( 127: 2009 ،Blow). در حالی که نفرت از عملکرد پرتغالیها در کرانهها و پسکرانههای خلیجفارس، به صورتی بود که هیئت اعزامی از سوی پرتغالیها، در زمانی که از شهر لار عبور میکرد، بهوسیلۀ مردم در کوچهها و خیابانها سنگباران میشد و امیر لار نیز کمکی به ادامۀ سفر آنها نمیکرد (وثوقی، 1390: 224)؛ زیرا آنان در این مقطع نیز به اسارت تعدادی از بازرگانان ایرانی و قتلعام زنان و کودکان اقدام کرده بودند و تلاش کردند که حاکم فارس نتواند از امکانات کرانههای خلیجفارس در مقابله با آنها استفاده کند (عیسیامین، 1996: 20). همچنین برخی مورخان مانند ویلسن اعتقاد دارند که ایرانیان، اسلحه و تجهیزات مناسبی در اختیار نداشتند و بهجز تعداد اندکی تفنگهای کوچک، از تیر و کمان و شمشیر استفاده میکردند (ویلسن، 1366: 168). این در حالی است که مدتها پیش از این واقعه، یعنی تصرف هرمز و شکست پرتغالیها، اسلحۀ گرم در بسیاری از مناطق ایران، حتی پیش از سلطنت شاهعباس موجود بود و از توپخانه نیز بهخصوص در دورۀ شاهعباس، بهره گرفته شده است. در دورۀ شاهاسماعیل، صفویان در تصرف شهر یزد با کمک تفنگ، رخنههایی در حصار آن ایجاد کردند (خواندمیر، 1353: 479)؛ در نبرد با خاندان چلاوی و فتح قلعۀ استا نیز از این اسلحه بهره بردند (ترکمان، 1390: 1/51). جالب آنکه روملو اظهار میدارد که در این نبرد، محافظان قلعه نیز از تفنگ استفاده میکردند (روملو، 1357: 998). در دورۀ شاهعباس، استفاده از سلاحهای گرم در مناطق مختلف ایران رواج زیادی یافته بود؛ چنانکه در سفرنامۀ برادران شرلی بیان شده است که «با وجود آنکه گفتهاند اسلحۀ آتشین در ایران معمول نیست، ولی باید اعتراف کنم که در هیچجا لولۀ تفنگ بهتر از لولههای تفنگ در ایران ندیدهام. در کارگاه عمارت سلطنتی شاه در اصفهان، دویست عمله هستند که دائم اسلحهسازی میکنند و اسلحههایی مانند تفنگ، تیر و کمان و شمشیر میسازند» (سفرنامۀ برادران شرلی، 1387: 95). در تصرف قلعۀ ایروان، شاهعباس از قدرت توپچیان و تفنگچیان خراسانی بهره برد. قدرت آتش اسلحۀ این گروه به صورتی بود که کمتر نگهبانی از قلعه، جرئت و فرصت یافت که بر فیصل و برجهای قلعه ظاهر شود (جنابدی، 1378: 772 و 773). در این زمان، امامقلیخان با همراهی انگلیسیها علیه پرتغالیها اقدام کرد و قرارداد میناب بین آنها بسته شد. بر طبق این قرارداد، انگلیسیها باید برای حملونقل نیروهای ایرانی به هرمز اقدام میکردند. همچنین دخالت مشترک هر دو گروه در تصرف هرمز، پرداخت مساوی هزینههای جنگ، معافیت انگلیسیها از پرداخت عوارض گمرکی و تقسیم مساوی حقوق گمرکی در آینده، از دیگر مفاد این قرارداد بود (لوریمر، 1992: 43؛ رمضانی، 1378: 39). امامقلیخان در شرایطی به عقد این قرارداد پرداخت که برآورد دقیقی از توان نیروهای نظامی بومی و همچنین وضعیت نیروهای پرتغالی نداشت؛ زیرا در این زمان، نیروهای پرتغالی ساکن در هرمز، دچار ضعف و ناتوانی بودند. فیگوئرا، سفیر اسپانیا، در توصیف خود از وضعیت دژ پرتغالیها در هرمز اعلام میدارد که «این دژ خیلی بزرگ نیست، فقط یک برج دارد و بهزحمت میتوان در آن آتشباری به کار انداخت. بین دیوارهای دژ، شفتهای از سنگ و آهک است که با گذشت زمان، قسمتهایی از آنها فروریخته است. خندق دژ بسیار کمعمق است و این دژ در ردیف بدساختترین و ضعیفترین دژهای اروپاست» (فیگوئرا، 1363: 52). آنچه مورخان عرب و راویان ایرانی این حوادث بیان میدارند، آن است که در این زمان بسیاری از نیروهای بومی سواحل خلیجفارس بهعلت کینهای که از پرتغالیها داشتند، به امامقلیخان ملحق شدند و تمایل داشتند که با کشتیها و نیروهای انسانی خود، در از میان بردن سلطۀ پرتغالیها تلاش کنند (عیسی امین، 1996: 20). غارتگریهای پرتغالیها در سواحل خلیجفارس سبب شده بود که اهالی کرانههای خلیجفارس، حاضر به دادن آذوقه به آنها نباشند؛ بهویژه بنادری مانند نخیلو که آسیب فراوانی از سوی پرتغالیها متحمل شده بود (فلسفی، 1342: 130). قدری، سرایندۀ جروننامه و همچنین شاعر مجهول و گمنام سرایندۀ جنگنامۀ کشم نیز بر حضور فعال نیروهای ایرانی در شکست پرتغالیها و بالعکس نقش بسیار ناچیز انگلیسیها تأکید دارند. قدری، دربارۀ فتح قلعۀ قشم، هیچ سخنی از نقش انگلیسیها به میان نمیآورد و اعلام میدارد که نیروهای ایرانی از میناب، آمادۀ حمله به قشم شدند: چنان شد که صحرای مینا و لار این شاعر اطلاعات دقیقی از موقعیت پرتغالیها و وضعیت جغرافیایی جزیرۀ قشم ارائه میدهد؛ چنانکه ارتش ایران نتوانست با استفاده از روش نقبزدن، که از روشهای رایج در تصرف قلاع بود، به فتح قلعۀ پرتغالیها در قشم نائل آید: چو زیر زمین سربهسر ریگ بود نیروهای ایرانی با محاصرۀ این قلعه و تصرف برخی چاههای تأمینکنندۀ آب ساکنان آن، باعث فشار مضاعف بر پرتغالیها و تصرف این قلعه شدند: دویدند در پای قلعه به تاب سرایندۀ جنگنامۀ کشم نیز نقش اصلی را در نبرد علیه پرتغالیها به سپاهیان ایرانی میدهد و تنها در مواردی بسیار مختصر از نقش انگلیسیها سخن میگوید؛ چنانکه اعلام میدارد: به امدادخان ملایک سپاه این سراینده خود از اهالی مناطق جنوبی ایران بوده و بهخوبی از موقعیت جغرافیایی نواحی کرانهای و پسکرانهای خلیجفارس و همچنین نقش گروههای مختلف در این نبرد آگاهی داشته است. او در ضمن تشریح حوادث این زمان، به اسامی افراد و گروههایی مانند عماد عرب و شیخ موسی اشاره میکند که در نبرد علیه پرتغالیها حضور داشتند و در دیگر منابع هیچ توجهی به این گروهها و افراد نشده است. به نظر میرسد که نویسندگان بسیاری از منابع، از صحنۀ حوادث این نواحی به دور بوده و دربارۀ نقش این گروهها هیچگونه اطلاعی نداشتهاند و یا بهعمد، در توجهنکردن به این موارد میکوشیدهاند. این شاعر بیان میکند که سران صفوی مدت کوتاهی در لار اقامت گزیدند و نیروهای بومی کرانهها و پسکرانههای خلیجفارس به آنان پیوستند. دو سه یوم او ساکن لار شد شایان ذکر است که بخش اساسی آب آشامیدنی هرمز از قشم تأمین میشد و در جزیرۀ هرمز بهدلیل کمبود بارش، بهای آب بسیار گران شده بود. همچنین ساکنان دژ هرمز نیز آب و آذوقۀ کافی در اختیار نداشتند (فیگوئرا، 1363: 406 و 408). ارتش ایران پس از تصرف قشم بهسوی هرمز حرکت کرد؛ بهواقع تصرف قشم و پیش از آن تصرف گمبرون، راه را برای آزادسازی جزیرۀ هرمز هموار کرده بود (ترکمان، 1390: 2/1197). قدری، در تصرف جزیرۀ هرمز توسط صفویان نیز، نقشی برای انگلیسیها قائل نیست و گرفتن قلعۀ هرمز و برخی کشتیهای پرتغالی را توسط ایرانیان میداند: به اسلامیان فرصتی دست داد این سراینده همچنین، تأمین آذوقه و حتی تجهیزات ارتش ایران را نیز در حمله به هرمز، توسط انگلیسیها نمیداند و بیان کرده است که به فرمان امامقلیخان، تدارکات کافی بهسوی هرمز ارسال شد: سه الف استر از استر راهوار همچنین دربارۀ تهیۀ تدارکات توسط ایرانیان برای حمله به هرمز، در جایی دیگر چنین سروده است: که از سرحد فارس هر صبح و شام جالب آنکه اسکندربیگ ترکمان که از صحنههای این نبردها به دور بوده و بسیار مختصر به این حوادث توجه کرده است، ابتدا اختلافات مذهبی انگلیسیها را با پرتغالیها، دلیل همکاری آنها با ایرانیان میداند و سپس بیان میکند که پس از فتح هرمز، پرتغالیها بهجهت نصرانیبودن و همکیشی با انگلیسیها، به آنان توسل جستند و از قلعهداری دست برداشتند (ترکمان، 1390: 2/1198)؛ بهواقع این مورخ نیز بهطور مختصر و کاملاً مبهم و متناقضی، به نقش ناچیز انگلیسیها در فتح هرمز اشاره کرده است. این در حالی است که انگلیسیها از همان آغاز نبردها علیه نیروهای پرتغالی، بهراحتی حاضر به همکاری با ایرانیان نبودند و در کمککردن به نیروهای ایرانی در این نبردها تردید داشتند (لوریمر، 1992: 42). همین نقش کمرنگ آنها بود که امامقلیخان را واداشت به همۀ مفاد قراردادی عمل نکند که با انگلیسیها امضا کرده بود؛ چنانکه تاورینه اشاره میکند که بسیاری از اسرای هرمز، خواه مسلمان و یا مسیحی را به اصفهان بردند تا هرکدام را به کاری بگمارند که از عهدۀ آن برمیآمدند؛ حتی برخی از اسرای پرتغالی مسلمان شدند. در این زمان توپها نیز، که در قلعۀ لار و یا اصفهان قرار دارند، به تصرف صفویان درآمد. در بندرعباس نیز، به انگلیسیها اجازۀ تفتیش کالاها و رسیدگی به عواید گمرکی داده نشد و هر ساله مبلغ بسیار کمتری از مبلغ واقعی عواید گمرکی به آنان تعلق میگرفت (تاورینه، 1366: 686). شایان ذکر است که شورشهای ساکنان نواحی جنوبی خلیجفارس علیه پرتغالیها، همزمان با حملات امامقلیخان به هرمز، در شکست آنان مؤثر بود؛ از آن جمله شورش مردم جلفار است 102) 2000: ،Aqil Kazem). پیامدهای نقش انگلستان در تصرف هرمز چنانکه اشاره شد، انگلیسیها در دورۀ صفویه تلاش فراوانی کردند تا به عرصۀ تجارت خلیجفارس وارد شوند. این مسئله برای پرتغالیها بسیار ناخوشایند بود؛ «زیرا آنها خود را مالک مختار امور تجاری در سرتاسر قسمتهای خاور زمین برمیشمردند و روا نمیدانستند که با دولت دیگری، در منابع تجاری سرشاری که عایدشان میشد، شریک شوند» (شاردن، 1345: 2/657)؛ اما پس از شکست پرتغالیها بهتدریج بریتانیا و حتی هلندیها جایگزین آنها در خلیجفارس شدند. شاهعباس نیز قراردادهایی را با انگلیسیها منعقد کرد که میتوان در این قراردادها زمینههای کاپیتولاسیون را نیز مشاهده کرد. در این قراردادها به آنان اجازه داده شد که هر قسم اسلحه را که بخواهند، میتوانند نگه دارند. همچنین «اگر در میان این طبقه کسی دزدی یا عملی خلاف شرع انجام داد و یا در محل انجام جرم کشته شد، حکام، معترض آنها نشوند. اگر مسلمان باشد، حکام در محل با حضور کنسول انگلیس او را مجازات کنند و چنانکه فرنگی باشد، کنسول او را قصاص خواهد کرد» (نوایی، 1363: 65). از این زمان به بعد بریتانیا بهتدریج بر شاهراه تجاری خلیجفارس سلطه یافت و بهویژه بر جریان خروج پول نقد و مسکوکات از ایران افزود؛ امری که از دورۀ شاهعباس شروع و بهتدریج زمینهساز ضعف حکومت صفویه، بهویژه در زمینۀ امور نظامی در دورۀ پس از شاهعباس شد (اسدپور و اسکندری، 1398: 373). نفوذ انگلیسیها در ایران چنان بود که اگر در میان مسلمانان و انگلیسیها در معاملات جزئی اختلافی روی میداد، میبایست آنها را نزد کنسول انگلستان میفرستادند (نوایی، 1360: 69). همچنین در صورت فوت هر انگلیسی، کنسول انگلیس اموال او را ضبط میکرد و در صورت فوت، فرزندان آنها به کنسول انگلیس سپرده میشدند (نوایی، 1377: 149)؛ بهواقع این حضور اندک بریتانیا در شکست پرتغالیها، راه را برای حضور هرچه بیشتر آنها در آیندۀ خلیجفارس هموار کرد. پس از شکست پرتغالیها، بندر گمبرون با عنوان بندرعباس، جایگزین جزیرۀ هرمز در امر تجارت شد و حکومت صفویه بدون در نظر گرفتن زیرساختها و گروههایی که سالها در این بندر سرمایهگذاری کرده بودند، به بندرعباس رونق داد (اسدپور و اسکندری، 1398: 373). همچنین باید توجه کرد که تصرف هرمز، سرآغازی برای از بین رفتن سلطۀ پرتغالیها در دیگر مناطق خلیجفارس بود؛ چنانکه سید بن خلیفه، حکمران عمان، مسقط را به مدت دوماه محاصره کرد و موفق به تصرف آنجا شد و با بیرونراندن پرتغالیها، شرایط سنگینی را بر آنان تحمیل کرد که از آن جمله، پرداختنکردن عوارض گمرکی برای کالاهای خود بود. او همچنین، پرتغالیها را به خرابی قلعههای خود در بسیاری از مناطق وادار کرد. تحمیل چنین شرایطی، سبب مختلشدن وضعیت اقتصادی پرتغالیها و قدرتمندشدن حاکمان عمان و تسلط آنان در نواحی مجاور آن شد (ویلسن، 1366: 177). نتیجهگیری نفوذ و سلطۀ پرتغالیها بر سواحل خلیجفارس و دریای عمان و بهویژه جزیرۀ هرمز، باعث انحصار تجارت در این نواحی توسط آنان، از میان رفتن تجارت آزاد و میلیتاریستیشدن هرچه بیشتر خلیجفارس شد. این نفوذ و سلطۀ پرتغالیها با همکاری نیروهای صفوی و انگلیسی در زمان شاهعباس پایان یافت. حاکم فارس بدون بررسی دقیقی از توان نیروهای بومی کرانهها و پسکرانههای خلیجفارس و همچنین قدرت نیروی پرتغالی، به اتحاد با انگلیسیها روی آورد. اگرچه انگلیسیها در نبرد علیه پرتغالیها و فتح مناطقی مانند قشم و جزیرۀ هرمز شرکت داشتند، نقش و حضور آنان بسیار ناچیز و کمرنگ بود. منابع غربی، بدون توجه به روایات ایرانی، بهویژه روایات تاریخی منظوم، این حضور و نقش را به شکل مبالغهآمیزی توصیف کرده و کمترین نقش را برای ایرانیان، قائل شدهاند. فقر منابع تاریخی دربارۀ خلیجفارس در این مقطع تاریخی، سبب شده است تا بسیاری از مورخان ایرانی نیز تحلیلها و روایات مورخان غربی را در این باره بازگو کنند؛ در حالی که نقش اصلی را در شکست پرتغالیها، نیروهای عرب و غیرعرب بومی کرانهها و پس کرانههای خلیجفارس ایفا کردند. بهواقع میتوان گفت که کیفیت، نقش و اثرگذاری نیروهای ایرانی در آزادسازی هرمز، بسیار بیشتر از نیروهای انگلیسی بود و این نیروها بودند که با اتکا به توان خود، سبب شکست پرتغالیها در جزایری مانند قشم و هرمز شدند. هرچند همین حضور کمرنگ نیروهای انگلیسی در این نبردها، راه را برای ورود هرچه بیشتر آنان به شاهراه خلیجفارس هموار کرد؛ همچنین باعث انعقاد قراردادهایی از سوی حکومت صفوی با آنان شد که در این قراردادها و معافیتهای واگذارشده به آنان، میتوان کاپیتولاسیون را نیز مشاهده کرد. حکومت صفویه نیز با پایاندادن به حکومت حاکمان هرمز، زمینهساز شورشها و جداییطلبیهای مناطقی مانند عمان شد که پیش از آن تحت سلطۀ حکام هرمز بودند و صفویان میتوانستند ازطریق حاکمان هرمز، سلطۀ خود را بر این نواحی تحکیم بخشند. | ||
مراجع | ||
ا) کتب فارسی و عربی
10.جنابدی، میرزابیگ (1378)، روضهالصفویه، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار یزدی.
18.روملو، حسنبیگ (1357)، احسنالتواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: نشر بابک.
32.کلی، بی جی و سیوری، راجر (1377)، خلیجفارس از دورۀ باستان تا پایان قرن هجدهم، ترجمۀ حسن زنگنه، قم: نشر همسایه.
2) مقالات
3) منابع انگلیسی
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 932 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 547 |