تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,758 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,157,860 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,733,332 |
مقاومت در برابر سیاست رفع حجاب دولت رضاشاه- مطالعۀ موردی: عدم همراهی قشر متوسط جدید آذربایجان | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 5، دوره 15، شماره 1 - شماره پیاپی 57، فروردین 1402، صفحه 69-82 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2022.134210.2379 | ||
نویسندگان | ||
جعفر قلی پور1؛ غلامعلی پاشازاده* 2 | ||
1دانشجوی دکتری گروه تاریخ، دانشکده حقوق و علوم اجتماعی دانشگاه تبریز، تبریز، ایران | ||
2دانشیار گروه تاریخ، دانشکده حقوق و علوم اجتماعی دانشگاه تبریز، تبریز، ایران | ||
چکیده | ||
مقالۀ حاضر مقاومتهای شکلگرفته در برابر سیاست منع حجاب را در دورۀ رضاشاه بررسی و بهصورت موردی نارضایتی و عدم همراهی قشر متوسط جدید شاغل در ایالت آذربایجان دورۀ رضاشاه پهلوی را مطالعه میکند. ضرورت مطالعات این چنینی، ناظر بر اهمیت طراحی نوع سیاستهای دولت و نظام سیاسی در عرصههای فرهنگی جامعه و بهویژه مناطق قومی کشور و اتخاذ استراتژیهای پیشبرد آنهاست. رویکرد این پژوهش، توصیفی- تحلیلی است و از شواهد برگرفته از مطالعۀ اسناد تاریخی بر جای مانده از آن دوره، برای تحلیل دلایل مقاومت یکی از عاملان اجتماعی مؤثر در فرایند منع حجاب استفاده شده است. هدف از این مطالعه، یافتن پاسخ این پرسش است که چه عواملی زمینه را برای همراهینکردن کارکنان و مأموران دولتی آذربایجان در اجرای سیاست منع حجاب در این منطقۀ قومی فراهم کرد؟ نتایج بهدستآمده نشانگر آن است که عوامل و مؤلفههای مختلفی به شکلگیری مقاومت مردم و اقشار مختلف منطقۀ آذربایجان ازجمله قشر متوسط جدید آن در برابر تغییر یادشده انجامید که ازجملۀ آنها به تلقی تضاد آن طرح با فرهنگ جاری، فقدان باور نیاز به اجرای آن، کوتاهی در ایجاد همخوانی بین رفع حجاب زنان آذربایجان با هنجارها، ارزشها و عناصر فرهنگ بومی و محلی مردم، بیاعتنایی کارگزاران دولتی به هنجارها و عناصر فرهنگ بومی و محلی مردم، بهرهگیری از شیوههای تبلیغی و ترویجی مختلف برای اشاعۀ منع حجاب در بین اقشار مردم آذربایجان بدون فراهمکردن زیرساختهای فرهنگی-اجتماعی لازم، اصرار دولت برای پیشبرد سیاست منع حجاب با توسل به الزام و اجبار و...، اشاره میشود. | ||
کلیدواژهها | ||
دولت پهلوی؛ منع حجاب زنان؛ مقاومتها؛ قشر کارمند؛ آذربایجان | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه و بیان مسئله طرح رفع حجاب یا به اصطلاح دقیقتر، قانون «منع زنان ایرانی از پوشیدن چادر، روبند و روسری»، ازجمله برنامههای طراحیشدۀ بحثبرانگیزی بود که بهاصطلاح در راستای بهبود وضعیت اجتماعی زنان ایرانی و نیز یکسانسازی جامعه از راه طرد تمایزهای ظاهری اقشار مختلف مردم، از ۱۷ دی ۱۳۱۴ شمسی آغاز شد تا بهزعم رضاشاه آنچه موجب سرشکستگی زنان جامعه و معرف عقبماندگی ایرانیان بود، از سر زن ایرانی برداشته شود. آذربایجان[1] یکی از مناطقی بود که اجرای منع حجاب حتی قبل از ابلاغ رسمی و بنا به سفارش شخص رضاشاه در آنجا دنبال شد؛ از این رو به محض اینکه قانون منع حجاب برای اجرا در مناطق مختلف کشور ازجمله آذربایجان ابلاغ شد، مسئولان محلی دولت رضاشاه در تبریز تلاش کردند تا سیاست رفع حجاب را از زنان این منطقه با بسیج منابع موجود و بهرهگیری از شیوههای تشویقی و تنبیهی مختلف پیش ببرند. یکی از راهبردهای استفادهشده برای دستیابی به هدف دولت، برای ترویج و گسترش منع حجاب در مناطق مختلف کشور ازجمله آذربایجان، بهرهگیری از پتانسیل قشر متوسط جدید اعم از مأموران و کارمندان سازمانها و دوایر دولتی بود که بنابر دستورالعملهای دولت، مأموران و کارمندان دولتی شاغل در ادارات و ارگانهای مختلف، موظف بودند در فرایند اِعمال این تغییر در جامعه ایفای نقش کنند، ازجمله در حوزۀ تبلیغ و ترویج آن؛ زیرا آنها موظف بودند تا بهعنوان مهمترین گروه مرجع، در خانواده، محل کار و از همه مهمتر در انظار عمومی بهعنوان الگو و سمبل تغییر جدید ظاهر شوند. برای مثال کارمندان مرد مأموریت داشتند تا بههمراه همسر و دختران کشف حجاب کردۀ خود در جشنها و مراسمهای تشکیلشده به بهانههای مختلف ازقبیل جشنهای دولتی و تقویمی، افتتاح مدارس و دانشگاه و... حضور یابند تا الگوی عمل زنان دیگر اقشار جامعه در این زمینه باشند؛ برای مثال در اولین مراسم اجرای طرح منع حجاب که از سوی ادارۀ فرهنگ آذربایجان برگزار شد، علاوه بر دانشآموزان، فرهنگیان، از کارکنان و نیروهای نهادهای دولتی درخواست شد تا برای شرکت در مراسمهایی که برای منع حجاب زنان اختصاص داده میشود، بههمراه همسرانشان با ظاهر و لباس جدید حاضر شوند و در ادامه نیز طی بخشنامههای متعددی از مأموران و کارکنان نهادهای دولتی خواسته شد تا حتماً در جشنها و مراسمها شرکت کنند. اما بررسی مجموع اسناد و مدارک بر جای مانده از آن دوره دربارۀ عملکرد قشر متوسط جدید مناطق مختلف کشور، نشان میدهد وجه افتراق مهم موجود در عملکرد کارمندان و مأموران ادارات و سازمانهای دولتی آذربایجان بهعنوان یکی از عاملان تأثیرگذار در تبلیغ، ترویج و تثبیت سیاست منع حجاب با دیگر مناطق و ایالتهای کشور، استنکاف آنان از ایفای نقش خودشان در فرایند رفع حجاب است، بهگونهای که گزارشهای متعددی وجود دارد که یا رؤسای ادارات و کارمندان آنها به انحای مختلف از این کار سر باز زدندهاند؛ برای مثال بیشتر، آنان برای خودداری از حضور همسرانشان با پوشش جدید و بدون حجاب و روسری و با آوردن بهانههای مختلف و واهی در مراسم و جشنها حاضر نشدهاند و یا بدون حضور زنان و دختران خود حاضر شدهاند؛ بنابراین پرسشی که بهطور خاص در پژوهش حاضر مدنظر است، عبارت است از اینکه چه عواملی، سبب همراهینکردن و مقاومت قشر مأموران و کارکنان دولتی شاغل در آذربایجان با سیاست منع حجاب زنان در دورۀ رضاشاه شده بود؟ در جستوجوی پیشینۀ تحقیق، پژوهشی که مستقلاً و مستقیماً همراهینکردن قشر متوسط جدید آذربایجان را در برابر سیاست منع حجاب زنان بررسی کرده باشد، در دسترس محققان قرار نگرفت؛ اما تحقیقات اعم از مقالات و کتب زیر را میتوان بهعنوان پیشینۀ اولیۀ پژوهش ذکر کرد: مقالۀ «کشف حجاب در آذربایجان» محمد رضایی، تنها به ارائۀ اسنادی چند از روند اجرای سیاست منع حجاب در برخی از مناطق و شهرهای آذربایجان، بدون ارائۀ هیچ تبیین و تحلیلی بسنده کرده است. «تغییر لباس و قیام مردم تبریز (1307ه.شمسی)» نوشتۀ صدیقی نخجوانی است که در قالب روایت عینی، اعتراض مردم تبریز را به اجرای قانون متحدالشکلکردن البسۀ اتباع ایران بررسی کرده است؛ ولی از آنجایی که در آن، موضوع اصلی این مطالعه یعنی اجرای منع حجاب زنان بررسی نشده است، از این رو نمیتواند مورد استناد قرار گیرد. در کار پژوهشی جمشیدیها و نجفیان رضوی با عنوان «شیوههای مختلف مقاومت مردم ایران در برابر دستور حکومتی کشف حجاب در دورۀ اول پهلوی» با استفاده از روش تحقیق اسنادی، عکسالعمل اقشار مختلف مردمی نسبتبه طرح منع حجاب بررسی شده است؛ اما در هیچیک از مصادیق شیوههای مقاومت مردمی صورتگرفته، به شواهدی از حوزۀ جغرافیایی آذربایجان اشاره نشده است. همین رویه در تحقیق «کشف حجاب (زمینهها، واکنشها و پیامدها)» نوشتۀ مهدی صلاح نیز تکرار شده است. همچنین در مجموعههای اسنادی همچون: 1- تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد؛ 2- واقعۀ کشف حجاب، اسناد منتشرنشده از واقعۀ کشف حجاب در عصر رضاخان؛ 3- خشونت و فرهنگ (اسناد محرمانۀ کشف حجاب (۱۳۲۲- ۱۳۱۳). اسناد روند اجرایی کشف حجاب در شهرهای مختلف ازجمله آذربایجان، انتخاب و بازنویسی شده است؛ اما تفاوت عمدۀ این پژوهش با تحقیقات مشابه و قبلی آن، این است که اولاً تاکنون کار مستقلی دربارۀ بررسی همراهینکردن و مقاومت کارمندان و مأموران دولتی با سیاست منع حجاب دولت رضاشاه و دلایل آن صورت نگرفته است. دوم اینکه برای اولینبار بهصورت مطالعۀ موردی و جدا از اتفاقات مناطق مختلف کشور به این موضوع ازطریق مطالعۀ اسناد و منابع بر جای مانده از آن دوران در یک محیط جغرافیایی خاص و در قالب مطالعۀ موردی بررسی و مداقه نشده است تا بخشی از خلأ پژوهشی موجود در موضوع بحثشده را تا حد امکان برطرف و زمینه را برای تحقیقات بعدی فراهم کند. ملاحظۀ نظری بدیهی است که ایجاد تغییر در هر جامعهای بهسادگی اتفاق نمیافتد و همواره فرایند اجرای آن با چالش مواجه میشود؛ دلیل آن هم نداشتن تمایل، آمادهنبودن و درکنکردن و سرانجام مقاومتی است که بخشی از مردم جامعه نسبتبه تغییر نشان میدهند. مقاومت عبارت است از: وجود ایستادگی یا نداشتن تمایل نسبتبه اعمال یک تغییر پیشنهادی (میرکمالی، 1369: 76). مقاومت به هر جریانی اطلاق میشود که به بقای وضع موجود در مقابل فشار تغییرِ جایگزین وضع موجود کمک میکند (جوادی یگانه و عباسی لاخانی، 1380: 52). بارنت[2] معتقد است که پذیرش یک تغییر با هماهنگی یا همخوانی آن با الگوهای فرهنگی جامعه همبستگی دارد. یک شخص آن دسته از تغییراتی را میپذیرد که با عادات و رفتارهای گذشتۀ او هماهنگی داشته باشد؛ از این رو مردم از پذیرفتن تغییراتی میپرهیزند که با تجربیات و عادتهای آشنای گذشتۀ آنها همنوا نباشد (میرکمالی، 1369: 77). بررسی پیشینۀ پژوهشهای صورتگرفته دربارۀ مقاومت اقشار مختلف مردم در برابر تغییرات، نشان میدهد صاحبنظران به شاخصهای مختلفی اشاره کردهاند. نویسندگان[3] کتاب مدیریت تغییر سازمانی (2009)، مؤلفههایی همچون تنفر افراد از تغییر تحت تأثیر فاکتورهای محیطی، ترس از تأثیر منفی تغییر بر منافع افراد، تلقی تضاد تغییر با فرهنگ جاری، فقدان باور نیاز به تغییر، اعتقاد به زمان نامناسب تغییر پیشنهادی، تأثیر اضافهشدن تغییر بر مشکلات زندگی افراد، ادراک تناقض با اخلاقیات، واکنش به تجربۀ تغییرات قبلی را در مقاومت مردم در برابر تغییرات تأثیرگذار دانستهاند (پالمر و همکاران، 2009: 162- 170). جرج فاستر[4]، عواملی همچون سنت و ارزشهای سنتی، هنجارهای شرم و حیا، تعصب به هویت و فرهنگ بومی و قومی، ناهماهنگی منطقی ویژگیهای فرهنگی را در مقاومت اقشار مختلف مردم در برابر تغییرات بهویژه تغییر در حوزۀ پوشاک و لباس مؤثر میداند (فاستر، 1378: 123- 140). جمشیدیها و نجفیان رضوی به این نتیجه رسیدهاند که اعتقادات، ارزشهای دینی، شاخصههای اجتماعی، روانی و اقتصادی در مقاومت مردم ایران در برابر دستور حکومتی منع حجاب در دورۀ اول پهلوی مؤثر بودهاند (جمشیدیها و نجفیان رضوی، 1390: 39). جوادی یگانه و عباسی لاخانی، اعتقادات و ارزشهای فرهنگی، خودرأیی کارگزار تغییر، تناسبنداشتن تغییر با فرهنگ، ناهمنوایی تغییر با هنجارها و تضاد را از عوامل مؤثر در مقاومت نسبتبه تغییر معرفی کردهاند (جوادی یگانه و عباسی لاخانی، 1380: 60- 78). میرکمالی، در بررسی رابطۀ فرهنگ با مقاومت در برابر تغییر یا پذیرش آن، به فاکتورهایی چون علاقه به ثبات، عادت، نگرش، وابستگی، نبود اعتماد، منافع شخصی، ناآگاهی از عواقب، ناآشنابودن موضوع تغییر، نداشتن احساس نیاز به تغییر، برهمخوردن موقعیت اجتماعی و... اشاره کرده است (میرکمالی، 1369: 76). پیشرفتنکردن طرح رفع حجاب در بین مردم آذربایجان واقعیت این است که اقدام دولت رضاشاه در منع حجاب مردم شهرها و روستاهای مختلف آذربایجان، تحت تأثیر مؤلفههای مختلف توفیق چندانی نداشت؛ گواه آن نیز گزارش استاندار وقت (کاظمی) دو سال بعد از اجرای قانون منع حجاب، یعنی در تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۱۶ه. ش است که طبق گزارش محرمانهای به ریاست وزرا اطلاع میدهد همانگونه که در گزارش چندماه قبل هم اعلام کردهام، در شهرها، قصبات و قرای آذربایجان نهضت نسوان بهخوبی پیشرفت نکرده است و درخواست میکند که به مأموران شهربانی و امنیه دستورهای مؤکدی صادر شود (سازمان اسناد ملی، 1371، نامۀ کاظمی به نخستوزیری مورخ19/11/1316: 35). در پی آن وزارت داخله به استانداری استان سوم هشدار میدهد که رفع حجاب و نهضت بانوان در شهرستانهای این استان پیشرفتی نکردهاند و در دهستانهای آن، زنان با چهارقد و چاقچور رفت و آمد میکنند و در ادامه حکم میکند که فوراً دستورات اکید به بخشداریها صادر و به آنها اعلام کنید که مسامحه و کوتاهی در این کار مستوجب مسئولیت و تعقیب سخت خواهد بود (رضایی، 1385: 150)؛ اما علیرغم اقدامات مختلف صورتگرفته، باز هم پیشرفتنکردن منع حجاب زنان در مناطق مختلف آذربایجان ازجمله تبریز، آذرشهر، هریس، شبستر، مراغه و... را شاهد هستیم تا جایی که در برخی از موارد مردم شهرها و روستاها، ضمن دوری و قطع ارتباط با خانوادههای وابستگان دولتی و حکومتی طرفدار منع حجاب، به تنبیه آنها نیز مبادرت کردهاند؛ آنگونه که در هریس روی داد تا جایی که دولت مجبور شد تا ادارۀ دوم ارتش آن زمان را مأمور شناسایی مخالفان رفع حجاب بانوان در هریس کند و برای تعقیب آنان دست به دامان افسران نظامی شد (سازمان اسناد ملی، 1371، نامۀ وزارت داخله به ادارۀ دوم ارتش مورخ2/11/1316: 39). سرلشکر ضرغامی، کفیل ارتش رضاخان در گزارشی به وزارت داخله مینویسد: طبق اظهارات یکی از افسران لشکر۴ شمال غرب که به هریس اعزام شده بود، وضعیت هریس بیاندازه بینظم بوده است، بهگونهای که مقررات جاریۀ کشوری در هریس اجرا نشده است؛ زیرا در این منطقه تعداد زیادی روحانی ساکناند که درنتیجۀ نفوذ این اشخاص، اصلاً موضوع کشف حجاب زنان و تجدد نسوان در هریس عملی نشده است تا جایی که بعضی از خانوادههای مأموران دولتی هم که در ولایات دیگر کشف حجاب کرده بودند، در هریس با حجاب رفت و آمد میکنند و بخشدار محل هم از حرکات و عملیات اهالی بهعنوان اینکه مقتدر نیست و قوۀ مجریه ندارد، اظهار عجز میکند (ساکما، 1316: سند شمارۀ 32-8366-290). یا در گزارش سال 1318 استانداری آذربایجان شرقی به نخست وزیری آمده است که «... علیرغم اینکه در قسمت تجدد بانوان در سالهای 1317- 1318 پیشرفتهای مهمی حاصل شده است و هر روز در هر نقطه مأموران شهربانی و امنیه مبارزۀ شدیدی میکنند و حرکات منفیانۀ عدهای از کهنهپرستان را در هم میشکنند و استانداری، مراقبت تام را در اجرای این اصلاح اجتماعی و دعوت اهالی با خانمهایشان به مجالس خطابه و تشویق و ترغیب آنها به استفاده از این مجامع و تربیت اجتماعی مردم دارد؛ لیکن مسئلهای که نهایت اشکال را دارد، مبارزه با اخلاق انزوا، کنارهگیری و بیعلاقگی اهالی به امور اجتماعی است. اساساً اهالی اینجا مایل به زندگانی اجتماعی نیستند و آنچه سعی و اهتمام در این قسمت میشود، نتیجۀ زیادی حاصل نمیشود (ساکما، 1318، سند شمارۀ 0002-22677-310). نمونههایی از شدت عمل مأموران و امنیه با زنان مخالف طرح در مناطق مختلف آذربایجان، در خاطرات برخی از شاهدان عینی آن دوره منعکس شده است؛ برای مثال سید علیاکبر قرشی، در این باره آورده است: «یک روز من به چشم خود دیدم که زنی با چارقدی بلند در کوچه راه میرفت، پاسبانی او را دید و حمله کرد تا چارقد از سرش بکشد! ولی آن زن باحیا، زرنگ و جلد بود و زود متوجه شد، بلافاصله دوید، وارد خانه شد و در را پشت سر خود محکم بست! پاسبان فرومایه که دستش به او نرسید، چند بار مکرر و با صدای بلندی گفت: «حیف که دستم به تو نرسید، حیف وگرنه ...» (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388: 141). یا روایت خانم اختر اسماعیلی متولد 1302ه.شمسی از مراغه که «در آن زمان 10 سال سن داشتم، یک روز در حالی که ماست خریده بودم و در راه بازگشت به خانه بودم، آجانی مرا دید و مرا تعقیب کرد و بهزور و اجبار چادرم را از سرم برداشت، من که نمیخواستم کسی موهای من را ببیند، ماست درون ظرف را روی زمین ریختم و آن را روی سرم گذاشتم و همانطور تا خانه رفتم»[5]. این در حالی است که پیشرفتنکردن طرح منع حجاب زنان در برخی از مناطق آذربایجان، نگرانی رضاشاه را نیز برانگیخته بود. براساس اسناد تاریخی، پیشرفتنکردن کشف حجاب زنان در ارومیه باعث شد رضاشاه از این موضوع ابراز نگرانی کند. در نامۀ وزیر داخلۀ وقت به نخستوزیر در این زمینه آمده بود: «راپورتهای تلگرافی که اخیراً از رضائیه [نام قدیم ارومیه] رسیده حاکی از این بوده است که موضوع نهضت بانوان در ایالت غربی پیشرفتی ننموده است؛ چون اعلی حضرت همایون شاهنشاه در روز سلام اظهار عدم رضایت میفرمودند، فوراً مراتب از ایالت تحقیق و دستور صادر شد. اقدامات جدی در انجام امر نموده نتیجه را اطلاع دهند» (قاسمپور، 1392، نامۀ وزیر داخله به نخستوزیری دربارۀ پیشرفتنکردن نهضت بانوان در ایالت غربی: 231). نخستوزیر هم در ذیل نامۀ وزیر داخله نوشت: «از شهربانی کل تقاضا شود محرمانه راجع [به] نهضت بانوان در رضائیه تحقیقاتی نمایند. تذکر داده شود از قراری که تلگرافچی آنجا راپورت میدهد در باب نهضت اقدام مؤثر و اساسی نشده است» (همان: 232). همچنین طبق گزارشهای محرمانۀ رد و بدل شده مابین مأموران هنگ 3 شمال غرب با وزارت کشور و فرمانداری تبریز در سالهای 1319 و 20 مبنی بر اینکه هنوز هم در بخشها و دهات مختلف آذربایجان ازجمله آذرشهر، اسکو، خسروشاه، مرند، خداآفرین، بستانآباد، شبستر و... کسی به اجرای منع حجاب عمل نمیکند تا آنجا که مقامات محلی گزارش میدهند که وضعیت حجاب این مناطق با منویات دولت مطابقتی ندارد و در جهت مخالفت با قوانین و مقررات حکومتی است (رضایی، 1385، گزارش هنگ 3 لشگر شمال غرب به فرمانداری تبریز در تاریخ 21/4/1319، نامۀ فرمانداری تبریز به هنگ 3 امنیه لشگر 3 شمال غرب در تاریخ 1/5/1320: 158 - 150) و درنتیجه، محمود هدایت، فرماندار تبریز در پاسخ به گزارش هنگ امنیۀ شمال غرب از سرپیچی زنان شهرهای مرند، خداآفرین، بستانآباد، آذرشهر و شبستر از منع حجاب و حضور آنها در انظار عمومی با همان لباس و چادرهای قبلی، به بخشداران، دهداران و کدخدایان این مناطق دستور میدهد که در جلوگیری از این کار باید مراقبت و اهتمام کامل داشته باشند و همه گونه کوشش و جدیت به عمل آورند تا از رفت و آمد بانوان این شهرها با چادر و چارقد ممانعت کنند و اضافه میکند که به هنگ امنیه هم برای همکاری در این زمینه دستورات لازم داده شده است (همان).
توسل به قشر کارمند در فرایند اجرای منع حجاب در دورۀ رضاشاه، ضرورت وجود نظام اداری جدید بنا به علل مختلفی ازجمله انتقال فوری و مطمئن اراده و اصلاحات و برنامههای دولت و اجرای گسترده و سریع و آسانتر آنها در سراسر کشور بهعنوان یکی از ارکان اصلی سلطنت رضاشاه مطرح شد (آبراهامیان، 1398: 169)؛ از این رو نظام اداری گستردهای ایجاد و به شکلگیری قشر جدید کارمند دولت منجر شد (آدینهوند و همکاران، 1396: 11)؛ قشری که در فرایند نوسازی و برنامههای اصلاحی دولت رضاشاه بیشترین تأثیر و تأثر را داشته است (بهمن تاجانی، 1384: 71). قشر کارمند در واقع مفهومی است که برای مطالعۀ صاحبان مشاغل دولتی و حقوقبگیران به کار رفته است. آن هم بر این اساس بود که کارگزاران دولت رضاشاه در مناطق مختلف کشور از ابتدای اجرای طرح رفع حجاب زنان، انتظار داشتند قشر کارمند در مواجه با تغییر جدید و اعمال، ترویج و تقویت آن نقش مؤثری ایفا کنند؛ بهگونهای که هم بهعنوان نخستین پذیرندگان منع حجاب عمل کنند و هم بهعنوان گروه مرجعی رفتار کنند که دیگر اقشار مردم جامعه در رفتار و اعمال خود به رفتار آنها رجوع کنند و آنها را الگوی خود قرار دهند. این موضوع در مناطق قومی همچون آذربایجان بیشتر صدق میکرد؛ زیرا حکومت انتظار داشت تا قشر کارمند و مأموران دولتی شاغل در آذربایجان با قدرت و توان بیشتری به مشارکت در پذیرش رفع حجاب و نیز ترویج آن در میان مردم آذربایجان مبادرت کنند (ساکما، 1319، سند شمارۀ 0034- 038667- 310). چنانکه خلیل فهیمی، والی آذربایجان از همان ابتدای اجرای منع حجاب در گزارشهای خود بر این نکته تأکید میکند که جلسات جشن منع حجاب در همۀ مناطق آذربایجان با دعوت از رؤسای ادرات و مأموران دولتی برگزار و تکرار میشود تا زمینه برای برگزاری این قبیل جشنها در میان اهالی فراهم شود (سازمان اسناد ملی، 1371: 49). اما گذشت زمان نشان داد برخلاف انتظار دولت و در جهتی خلاف عملکرد قشر کارمند دیگر مناطق کشور ازقبیل اصفهان (سازمان اسناد ملی، 1371: 53)، بنادر جنوب (همان: 72)، شیراز (همان: 207)، کرمان (همان: 234)، کرمانشاه (همان: 239)، مشهد (همان: 89) و...، کارکنان و مأموران دولتی آذربایجان نهتنها استقبال چندانی از منع حجاب نکردند، بعد از گذشت دو سال از اجرای تغییر حجاب زنان، در برابر آن نیز مقاومت کردند. چنانکه در تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۱۶ والی وقت آذربایجان شرقی طبق گزارش محرمانهای به ریاست وزرای دولت اطلاع میدهد که مأموران دولتی در تبریز و دیگر نقاط آذربایجان آنطوری که باید و شاید اهمیتی به موضوع رفع حجاب نمیکنند (مدیریت انتشارات و آموزش، 1371، نامۀ کاظمی به وزیر کشور مورخ 19/11/1316: ۳۵). برای مثال در جشن ۱۷ دی که به کشف حجاب اختصاص دارد، به اذعان عالیترین مقام دولت در آذربایجان، با وجود دعوت ادارۀ معارف و تأکیدات استانداری، باز بیشتر رؤسای ادارات دولتی به عذرهای غیرموجه حاضر نمیشوند و یا در صورت حضور بهصورت انفرادی و بدون همراهی همسرانشان حاضر میشوند و در بسیاری از شهرها، بهطوری که گزارشهای محرمانه رسیده است، همین وضعیت بوده است (همان). بدیهی است وقتی مردم عادی منطقه، تجار و اصناف و دیگر اقشار جامعه این رفتار را از قشر فرهنگی و رؤسای ادارات دولتی ببینند، آنها هم سست میشوند و اگر یکبار حاضر شوند دفعات دیگر شانه خالی میکنند. هرچند که در محافل و مجالس مربوط به رفع حجاب، برنامههای متنوعی همچون سخنرانیها و نمایشهای اخلاقی، موسیقی و... گنجانده میشود (ساکما، 1319: سند شمارۀ 0034-038667-310) و هرقدر هم که استانداری، آنها را برای مشارکت فعال در برنامهها دلالت میدهد و بر ضرورت حضور آنها تأکید میکند، مفید واقع نمیشود (سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی و مؤسسۀ پژوهش و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۱: ۳۵- ۳۶). یا در گزارشی که رئیس پست و تلگراف و تلفن وقت مراغه به وزارت متبوعۀ خود ارسال کرده است، به حضورنداشتن زنان بیشتر رؤسای ادارات و انجمن شهر مراغه در جشنهای 17 دی و برنامههای مربوط به نهضت بانوان تصریح کرده است: «در جشنهایی که دعوت به اتفاق خانمهاست، غیر از معدودی از رؤسای ادارات حاضر نمیشوند. حتی اعضای انجمن شهرداری در دعوت دیگران که سهل است، در خود جشن شهرداری حاضر نمیشوند» (به نقل از پورموذن، 1397 : 34). یا خودداری خانم رئیس فرهنگ و نیز رئیس مدرسۀ نسوان خوی از حضور در مراسم جشن کشف حجاب که در این شهر برگزار شده است (مکی، 1374 :302). یا در گزارش ارسالی از مراغه (سازمان اسناد ملی، 1374: 37) و نیز گزارش کفیل ستاد ارتش به وزارت داخله از هریس (سازمان اسناد ملی، 1374: 39) همین موضوع تکرار شده است.
دلایل مقاومت قشر کارمند در فرایند منع حجاب زنان در آذربایجان 1- تلقی بیتوجهی به عناصر بومی و محلی پوشش زنان آذربایجان هریک از گروههای انسانی مناطق مختلف ایران، تحت تأثیر عوامل گوناگونی ازجمله عوامل محیطی و ویژگیهای جغرافیایی محل سکونت خود و نوع زندگی رایج، لباسهای ویژهای بر تن دارند که قومیت، حوزۀ زندگی، زبان و دیگر ویژگیهای فرهنگی و اشتغال اصلی زندگی آنان را تداعی میکند (شریعتزاده، 1369: 41)؛ زیرا لباس و پوشاک، بارزترین سمبل فرهنگ بومی، مشخصترین مظهر هویت قومی و مهمترین نشانۀ فرهنگی تعداد زیادی از آنها به شمار میآید. به همین علت نیز لباس و پوشاک یکی از عناصری است که در فرایند نوسازی درخور توجه قرار میگیرد تا جایی که میتوان با تغییر پوشاک افراد یک جامعه، سبک زندگی و حتی شیوۀ تولید آنها را نیز تغییر داد (شریعتزاده، 1369: 41). یکی از شاخصهای مهم هویت بومی و محلی مردم آذربایجان در دورۀ رضاشاه، لباس و طرز پوشش آنان بود؛ اما از آنجایی که در طرح تغییر پوشش زنان جامعه نهتنها از عناصر و مؤلفههای فرهنگ بومی این منطقه الهامی گرفته نشد، تلاش بر آن شد تا بهکلی آن را کنار بگذارند؛ از این رو، طبیعی بود که حتی قشر کارمند و فرهنگی وابسته به دولت آذربایجان نیز منع حجاب را نهتنها طرحی برآمده از بطن جامعه و فرهنگ خودی، مؤلفهای بیگانه و مغایر با هویت بومی و محلی خود نیز قلمداد کنند و در برابر آن از خود مقاومت نشان دهند. برای مثال صدیقی نخجوانی اعتراض میکند که اشعۀ ترقیات روزافزون غرب، چشم ملل شرق را آنچنان خیره کرده است که هرکس دم از ملیتخواهی و وطنپرستی میزند، به بهانۀ ملیتخواهی، درصدد برمیآید تا همۀ احساسات شریف طبیعی و بومی مردم را بهزور خفه کند، لباس، کلاه ملی، خط ملی و بلکه رسومات و عادات ملی خود را نیز تغییر دهد و به شکل اروپایی درآورد. او تغییرات ایجادشده در ترکیه و افغانستان و تغییر شکل به فرم اروپایی را در ایران، که به نام اتحاد شکل جلوهگر شده است، مؤید مدعای خود معرفی میکند و درنهایت نسبتبه تغییر لباس و کشف حجاب موضعگیری و پیشنهاد میکند بهجای اینکه ایرانیان نیز به نام اتحاد، شکل ملیت را زیر پا بگذارند و با شکل کلاه و لباس خارجی ملبس شوند، چه خوش بود که از روی تاریخ، شکل لباس و کلاهی را انتخاب میکردند و یا شکل کلاه و لباسی از خود ایجاد میکردند که مناسب عصر باشد و به آن متحدالشکل میشدند تا هم نتایج مطلوبۀ اتحاد شکل به دست میآمد و هم در میان مردم موجب این همه نارضایتی و سوءتفاهم نمیشد (صدیقی نخجوانی، ۱۳۸۳: ۱۸۸). یا محمدعلی صفوت، یکی از متصدیان امور فرهنگی دولت در آذربایجان، شیوۀ اجرای منع حجاب در میان معلمان زن منطقه را برخلاف هویت فرهنگی منطقه دانسته است؛ از این رو آن طرح را «تندروی بوالهوسانه» میخواند و اعلام میکند که در زمان ریاست فهیمی، که دستور رفع حجاب از مرکز رسید و از بانوان فرهنگی شروع شد، در همان روز به فهیمی تذکر دادم که باید پیش از آنکه این عمل به خانمهای دیگر سرایت کند، شما میتوانید لباس تمامقد آبرومندی را در میان مستخدمات رواج دهید، شاید دیگران هم پیروی کنند؛ اما گوش شنوایی برای عمل به آن پیدا نشد و به همین علت نیز بعد از گذشت مدتی، تندرویهای بوالهوسانه به ظهور آمد و به کار افتاد (صفوت، ۱۳۹۴: ۱۷۸). بنابراین بیاعتنایی به ضرورت طراحی پوشش زنان منطقۀ آذربایجان، با توجه به گذشتۀ تاریخی، فرهنگ قومی و اقتضائات محیطی و جغرافیایی آنان، باعث شد تا قشر کارمند نیز رفع حجاب را امری غیرضرور و مغایر با مؤلفههای محیط جغرافیایی خود قلمداد و از مشارکت در فرایند چنین طرحی خودداری کنند (سازمان اسناد ملی، 1371: 36 -۳۵). 2- فقدان انگیزۀ لازم برای همراهی با تغییر در میان قشر کارمند یکی از مهمترین راههای حصول به تغییر موفقیتآمیز، انجمادزدایی، ایجاد انگیزه و آمادگی برای تغییر در میان مجریان تغییر است (واعظی، 1397: 111)؛ زیرا طراحان و سیاستگذاران تغییر باید با دلایل قانعکننده دربارۀ لزوم ایجاد تغییر بهگونهای عمل کنند که نهتنها کارگزاران و مجریان برنامهها، تغییر و ضرورت اعمال آن را در جامعه باور کنند، در راستای تقویت و پشتیبانی آن نیز پیشگام شوند (واعظی، 1397: 116)؛ در غیر این صورت بدیهی است که در فرایند طراحی تا اجرای تغییر در جامعه، شکافهایی به وجود میآید که اعمال تغییر را با مشکلات زیادی مواجه میکند. در دورۀ رضاشاه نیز بدیهی است که تلاش برای ایجاد تغییراتی همچون منع حجاب در جامعۀ ناهمگون و غیرمتجانس ایران دورۀ رضاشاه، مسستلزم فراهمکردن زمینه و بستر لازم در لایههای مختلف اجتماعی آن بهویژه قشر کارمند بود که ازنظر دولت پیشرو و الگوی عمل دیگر اقشار مردم محسوب میشد (ساکما، 1319: سند شمارۀ 0018- 038667- 310). این مسئله، به این معناست که حداقل بخش عامل و مجری سیاست منع حجاب میبایست بهگونهای با کم و کیف تغییرات، الزامات و ضرورتهای آن آشنا میشد تا آمادگی لازم را برای پذیرش آن و همراهی و مشارکت در اجرایش پیدا میکرد؛ اما بررسی فحوای اسناد و گزارشهای موجود و مرتبط با عملکرد قشر کارمند شاغل در آذربایجان، نشان میدهد یکی از عوامل استنکاف کارمندان و نیروهای ادارات دولتی در همراهی و همکاری با اقدام دولت در منع حجاب، نداشتن انگیزۀ کافی بوده است. برای مثال استانداری آذربایجان در تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۱۶ طبق گزارش محرمانهای به ریاست وزرا اطلاع میدهد: «... لکن موضوعی که باید به عرض برسانم این است که متأسفانه مأمورین دولتی در تبریز و سایر نقاط آذربایجان آنطوری که باید و شاید اظهار علاقه به این موضوع مهم اجتماعی نمینمایند. مثلاً در جشن 17 دی که اختصاص به این امر دارد و طرف توجه ذات مقدس ملوکانه است، با وجود دعوت ادارۀ معارف و تأکیدات استانداری، باز غالب رؤسای ادرات دولتی به عذرهای غیرموجه حاضر نشده و یا در صورت حضور تنها میآیند و در بسیاری از شهرها بهطوری که گزارشهای محرمانه رسیده، همین وضعیت بوده است» (سازمان اسناد ملی، 1371: 35: سند شمارۀ 00160- 038667- 310). 3- کاربرد الزام و اجبار در راستای جلب همراهی و همکاری قشر کارمند دولت رضاشاه برای مقابله با مقاومت قشر کارمند و مأموران دولتی آذربایجان در برابر منع حجاب، بهجای اتخاذ رویکردهای اجتماعی و سیاستگذاریهای فرهنگی و تبلیغی کارشناسیشده، تلاش کرد تا با در پیش گرفتن شیوۀ الزام و اجبار، کارکنان ادارات مختلف این خطه از کشور را به قبول سیاست دولت و ایفای نقش خود در پیشبرد اهداف دولت وادار کند (ساکما، 1319: سند شمارۀ 0004-0386676 -310)؛ از این روست که وزارت داخله به استانداری آذربایجان حکم میکند که فوراً دستورات اکید را به بخشداریها صادر و به آنها اعلام کنید که مسامحه و کوتاهی در این کار مستوجب مسئولیت و تعقیب سخت خواهد بود (رضایی، 1385: 150 و ساکما، 1319: سند شمارۀ 0016- 038667- 310). همین موضوع هم باعث شد تا دولت نسبت به آن موضع جدیتری اتخاذ کند و آن این است که با صدور بخشنامهای، که مخاطبانش استاندار، بخشداران و فرمانداران آذربایجان بودند، مأمور شدند تا به کارکنان تحت امر خود دستور مؤکد دهند تا حضور در این قبیل جشن و مراسمها را جزء وظایف حتمی خود بدانند و به اتفاق زنان خود حاضر شوند (ساکما، 1316: سند شمارۀ 32-8366-290)؛ ولی معلوم بود به همان میزان که اقدامات توأم با الزام و اجبار نهادهای دولتی برای واداشتن نیروهای بومی شاغل در ادارات دولتی و مراکز فرهنگی و آموزشی منطقه بیشتر میشد، عکسالعملهای اعتراضی آنها نیز آشکارتر و جدیتر میشد تا جایی که این نافرمانی به خود مجریان محلی این سیاست دولت هم رسید. برای مثال در گزارشی مربوط به تاریخ ۱۳۱۷ آمده است که بخشدار پلدشت و چندنفر دیگر از مقامات محلی با همسرانشان در مراسم جشن حاضر نشدهاند؛ از این رو بقیۀ افراد حاضر نیز در اعتراض به این موضوع، مراسم را ترک کردهاند. برای جلوگیری از تسری چنین موضعگیریهایی به دیگر مقامات محلی، استاندار وقت آذربایجان غربی، بخشدار پلدشت را از کار برکنار میکند و طی گزارشی این موضوع را به سمع مقامات مافوق خود میرساند (ساکما، 1317: سند شمارۀ 827-293). در چنین شرایطی معلوم بود سیاست الزام و اجبار و تنبیه مأموران و کارکنان دولتی و حتی معلمان و فرهنگیان نیز به همراهی و همکاری در پیشبرد منع حجاب در آذربایجان، نهتنها باعث پیشرفت این موضوع نشد، برعکس موجب شد تا آنها درصدد برآیند تا به هر نحو ممکن مخالفت خود را با آن نشان دهند و همین موضوع هم سبب شد تا مجموعه اقدامات و حتی سختگیریهای اعمالشده از سوی مسئولان استانی و نهادهای متولی رفع حجاب از زنان آذربایجانی، برای نهادینهکردن سیاستهای فرهنگی خود در این منطقه از کشور بینتیجه بماند. 4- تأکید بر برگزاری برنامههای منع حجاب به زبان رسمی روی کار آمدن رضاشاه را باید سرآغاز جدیدی در آرایش هویتی جامعۀ ایرانیان دانست. هویت جدیدی بر پایۀ از میان برداشتن همۀ نشانههای ناهمگون زبانی، فرهنگی، اجتماعی بنا شده بود (اشرف نظری، 1386: 150)؛ از این رو مهندسی جامعۀ متکثر ایرانی ازطریق یکسانسازی زبانی در اولویت حکومت پهلوی قرار گرفت تا جایی که تأکید بر زبان فارسی بهعنوان اصلیترین مؤلفه در ایجاد حس ملیت و ناسیونالیسم ملی مطرح شد. در این چارچوب بود که یکی از اقدامات اولیۀ دولت رضاشاه در آذربایجان، الزام همه برای تکلم به زبان فارسی در محافل و مجالس رسمی و غیررسمی بود: «کمیسیون مختلط نهضت ملی تصمیم گرفتهاند که در محافل و مجالس رسمی و غیررسمی عموماً به زبان فارسی تکلم نمایند و برای تخلفکننده نیز جریمه معین نمودهاند» (فریاد آذربایجان، س1، ش26، 11 بهمن 1304: 4). یا احمد محسنی، رئیس معارف و اوقاف آذربایجان، همۀ کارکنان و حتی نیروهای خدماتی شاغل در فرهنگ آذربایجان را مکلّف کرده بود تا در ادارات، فارسی حرف بزنند؛ موضوعی که حتی اعتراض آبدارچیها را در پی داشت (صفوت، 1329: 121). یا در اجرای طرح منع حجاب نیز بهگونهای برنامهریزی شده بود که تمامی برنامهها، جشنها، مراسم و جلسات تبلیغی و ترویجی آن به زبان فارسی برگزار شود؛ زیرا حکومت پهلوی برنامۀ منع حجاب را در امتداد الگوی رسمی برای ایجاد فرهنگ جدید در نظر گرفته بود (احمدزاده، 1394: 4). بهویژه در مناطق قومی کشور ازجمله آذربایجان که دولت معتقد بود زبانها و لهجههای محلی، یادگار استیلای اقوام مهاجم بوده است که میبایست با توسل به برنامههای اصلاحی صورتگرفته برانداخته شوند و بهجای آنها زبان واحد ملی در سراسر کشور تعمیم داده شود (ساکما، 1315، سند شمارۀ 46542030000108 - 95297958)؛ از این رو بهعلت اصرار بر نادیدهگرفتن زبان بومی آذربایجان و الزام همه به صحبتکردن به زبان فارسی در تمامی برنامههای تدارک دیده شده برای منع حجاب در مناطق مختلف آذربایجان، باعث شد تا نهتنها مردم عادی، قشر کارمند نیز از حضور در آنها خودداری کنند (ساکما، 1319، سند شمارۀ 0013-038667-310)؛ تا جایی که مقامات استانی بر این موضوع اقرار کردند که برنامههای برگزارشده برای نهضت بانوان و نیز پرورش افکار در مناطق مختلف آذربایجان، تأثیری در بین مردم آذربایجان ندارد؛ برای مثال، استاندار آذربایجان شرقی از برپایی جلسات هفتگی سخنرانیهای پرورش افکار برای مردم در تبریز، که با هدف ترویج زبان فارسی و پیشبرد نهضت بانوان برگزار میشود، بحث میکند و نتیجه میگیرد «... چون اهالی استانهای سوم و چهارم سوای عدۀ معدودی به هیچ وجه زبان فارسی نمیدانند، از این سخنرانیها ... نتیجه حاصل نشده و موضوع بسط و توسعۀ تعمیم زبان فارسی و تعمیم نهضت بانوان در این نقاط آنطوری که باید پیشرفت ننموده است (همان) و در همین راستاست که برپایی جلسات سخنرانی، گردهماییها، جشنهای مختلف و... برای آموزش و ترویج زبان فارسی در اولویت کاری مسئولان و مقامات دولتی مستقر در شهرها و روستاهای آذربایجان ازجمله تبریز، اردبیل، مراغه، رضائیه، ارومیه، خوی و... قرار میگیرد» (ساکما، 1319، سند شمارۀ 0016- 038667- 310). برای مثال فرماندار تبریز در گزارشی به نخست وزیر وقت مینویسد: «ازجمله اقدامات خیلی مهم و مفید، گسیلداشتن مردان دانشمند عالم سخنران در میان اهالی است که سرعت ترقی و مدنیت هر ملت فقط و فقط بسته به توسعۀ افکار و تنویر اذهان و تصفیۀ اخلاق آن ملت است. ... سه مجلس سخنرانی آقای اورنگ، اول در دانشسرای دختران دویم در باغ گلستان و سیم در دانشسرای پسران» (دلفانی، 1376: 155). نتیجهگیری دولت رضاشاه برای از میان برداشتن تفاوتهای شکلی و ظاهری موجود در مردم مناطق مختلف کشور ازجمله آذربایجان و همسانسازی و اتحاد شکل آنها با مردم دیگر مناطق جامعه، درصدد برآمد تا تغییراتی را در برخی از عناصر هویت بومی و محلی مردم آنها به وجود آورد که یکی از چالشبرانگیزترین این تغییرات، تغییر در پوشش زنان بود؛ اما اجرای آن در مناطق مختلف کشور ازجمله آذربایجان با مخالفتهای جدی مواجه شد؛ از این رو، دولت برای تحقق هدف خود در رفع حجاب زنان آذربایجان، استراتژیهای مختلفی به کار گرفت که یکی از مهمترین آنها، بهرهگیری از ظرفیت قشر متوسط جدید شاغل در مناطق مختلف آذربایجان با این هدف بود که از آنها بهعنوان مجریان و پیشروان سیاست تبلور سبک زندگی جدید در عرصۀ پوشش زنان بهرهگیری کند تا دیگران از آنان الگو و تأثیر بگیرند؛ اما تحت تأثیر عوامل مختلفی ازجمله: - بیتوجهی دولت به لزوم اقناع قشر کارمند – بهعنوان یکی از گروههای مرجع تأثیرگذار در افکار عمومی جامعه- با فلسفه، علل و ضرورتهای تغییر در طرز پوشش زنان قبل از اجرای آن در کنار تشتت آرا و اختلاف نظرهای موجود میان کارگزاران حکومتی و دولتی مستقر در آذربایجان، حول محور نوع و نحوۀ اجرای رفع حجاب زنان. - تلقی اقدام دولت رضاشاه در رفع حجاب زنان بهمنزلۀ بیاعتنایی حکومت به شیوۀ پوشاک و سبک پوشش بومی و محلی ساکنان این منطقه. - بهکارگیری اقدامات انتظامی و بازدارنده از سوی دولت برای واداشتن مستخدمان دولتی به پذیرش و اجرای منع حجاب. - نادیدهگرفتن لزوم توجه به مؤلفههای فرهنگ بومی و قومی مردم آذربایجان در تبلیغ و ترویج حجاب مدنظر دولت رضاشاه. این عوامل باعث شدند تا استراتژی دولت در جلب همکاری و مشارکت قشر کارمند شاغل در آذربایجان برای تبلیغ، ترویج و مشارکت در اجرای سیاست رفع حجاب، موفقیت چندانی نداشته باشد. حتی با اینکه کارگزاران دولت درصدد برآمدند تا قاطعیت بیشتری نشان دهند و اجرای آن را در سایۀ کاربرد زور و اجبار در بین مأموران دولتی منطقه در پیش بگیرند که نهتنها مؤثر نیفتاد، دامنۀ گسستها را میان مردم و قشر متوسط جدید با دولت گستردهتر و عمیقتر کرد و به تقابل آنها با دولت انجامید؛ بهگونهای که بهمحض از میان رفتن فشار دولت مرکزی و تزلزل در ثبات سیاسی هیئت حاکمۀ پهلوی اول، آنها نیز همچون مردم و گروههای دیگر جامعه از این سیاست تمکین نکردند و آن را کنار گذاشتند. [1] . آذربایجان تا سال 1316ه.شمسی، استان یکم (شمال غرب) و شامل ولایات تبریز، اردبیل، مهاباد، رضائیه، خوی و مراغه بود؛ اما در سال 1316 به دو استان یعنی استانهای سوم شامل تبریز و اردبیل و استان چهارم شامل رضاییه، خوی، مهاباد و مراغه تبدیل شد (محرمی و مهربان، 1385 :32-27). [2]. H.G، Barnett [3]. Ian Palmer، Richard Dunford، Gib Akin. [4]. George McClelland Foster [5]. www.khaterenegari.com | ||
مراجع | ||
کتاب
مقاله
روزنامه
لاتین
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 364 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 172 |