تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,677 |
تعداد مقالات | 13,681 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,736,644 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,542,958 |
نماد، گستره و کارکردهای آن در سرودههای اجتماعی ـ اعتراضی اسماعیل شاهرودی | ||
فنون ادبی | ||
مقاله 8، دوره 14، شماره 3 - شماره پیاپی 40، مهر 1401، صفحه 123-146 اصل مقاله (1.27 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2022.133838.2150 | ||
نویسندگان | ||
مرضیه غفاری1؛ حسین سلیمی* 2؛ سید ناصر جابری اردکانی3 | ||
1دانش آموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه خلیج فارس، بوشهر، ایران | ||
2استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه خلیج فارس، بوشهر، ایران | ||
3دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه خلیج فارس، بوشهر، ایران | ||
چکیده | ||
اسماعیل شاهرودی از شاعران توانمند و جامعهمدار شعر نو فارسی است که شعرش در بسیاری اوقات رنگ سمبولیسم اجتماعی به خود میگیرد. شاعری انسانگرا که آثارش سرشار از شور و هیجان جامعه و سیاست و مبارزه و عاطفة انسانی است. این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی و با هدف بررسی و تحلیل شعر اسماعیل شاهرودی ازنظر حضور کیفیت نمادها و نقش بلاغی و هنری آنها در تعلیق معنا، چندلایگی معنایی و تبیین مسائل و موضوعات اجتماعی و انتقادی به انجام رسیده است. نتایج پژوهش نشان میدهد کاربرد تصاویر نمادین در شعر و اندیشة اسماعیل شاهرودی، راهی برای بیان و طرح موضوعات و مضامینی است که نمیتوانسته است آنها را بهصورت مستقیم و آشکارا بیان کند؛ نیز مسیری برای ورود به طرح مسائل و بیان دردهایی است که جامعه و فضای استبدادی، اجازة نزدیکشدن به آنها را نمیداده است. شاهرودی رویکرد نمادگرایانه را دریچهای برای نگریستن عمیق و انسانی به مسائل اجتماعی و سیاسی، طرح و تبیین آنها و شورشگری، اعتراض و فریاد علیه ناملایمات و نابسامانیها میداند. او از همة انواع نماد ازجمله نمادهای ادبی، طبیعی، تاریخی و... بهره برده و آنها را بهزیبایی و آگاهانه در خدمت طرح مسائل اجتماعی و سیاسی قرار داده است. همچنین شاهرودی با وجود استفاده از نمادهای مرسوم و متداول در بسیاری اوقات برای بیان اندیشههای انتقادی و اعتراضی خود، به نوآوری در خلق نماد نیز دست یازیده است. | ||
کلیدواژهها | ||
نماد؛ سمبولیسم اجتماعی؛ اعتراض؛ شعر معاصر؛ اسماعیل شاهرودی | ||
اصل مقاله | ||
1ـ مقدمه شیوة بیان بهروش نمادین و با استفاده از تمثیلهای ادبی، تلاشی برای زیبایی و جلای متن به شمار میرود و جذابیت این بار مثبت، با لطافت و ظرافتی زیرکانه ارتباط خواننده را با مقصود سخن برقرار میکند. «نمادپردازی یا زبان سمبلیک، شیوهای است که از دیرباز در میان انسانها بهعنوان یکی از راههای مؤثر انتقال پیام و برقراری ارتباط شناخته شده است. آگاهی و شناخت از ارزش و اهمیت این زبان سمبلیک در اعصار گوناگون سبب بازتاب این نماد در آثار ادبی و هنری جوامع بشری شده؛ بهگونهای که در جوامعی چون اروپا منجر به مکتبی ادبی به نام مکتب سمبولیسم شده است» (مدرسی و کریمی، 1394: 16). نمادها یکی از ادوات شناخت و بنیادیترین شیوة بیان به شمار میآیند. در ادبیات معاصر و شعر نو، «شاعران به دو علت به شعر نمادین و سمبولیک روی میآورند: 1. شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه و استبداد و اختناق شدید حاکم بر فضای آن؛ 2. مقتضیات هنری. درواقع، از عواملی که سبب شد شاعران معاصر، چون نیما، اخوان و شاملو به شعر نمادین و سمبولیک روی آورند، فضای سیاسی و اختناق جامعه، استبداد شدید حاکم بر آن، اعدام مبارزان، سرکوب آزادیخواهان و رویهمرفته رعایت جانب احتیاط و مصلحت ازسوی شاعران در بیان عقاید و اندیشه بود؛ اما عامل مهم دیگر که شاعران معاصر را به کاربرد اشعار نمادین و سمبولیک واداشت، مقتضیات هنری بود» (رادفر و شاکری، 1391: 28). «نماد، همانگونه که در حوزههای مختلف اسطورهپژوهی، روانکاوی، دینشناسی، عرفان و هنر، موجب ایجاد تحولات فراوانی شده و بنیان بسیاری از اندیشه، دادهها و دانستههای این حوزهها را تغییر داد، در بلاغت نیز میتواند تحولی بزرگ ایجاد کند و نظامها و طبقهبندیهای مرسوم گذشته را درهم بریزد و بسیاری از استعارات، کنایات، تشبیهات و تمثیلات و مجازها و حقیقتها را در بر گیرد و دگرگون سازد که البته این امر کاری دشوار و مستلزم نظریهپردازی و تلاشهای همگانی است» (آقاحسینی و خسروی، 1389: 19). شعر اجتماعی یکی از مؤثرترین و نافذترین راههای ابراز اندیشه، اظهار مکنونات قلبی و خواستههای درونی آدمی تلقی میشود. این نوع شعر با تفکر و گرایش به نغمههای روحبخش اجتماعی، زمینة حضور خود را در جامعه مهیا میکند؛ درنتیجه فرد را از خودپرستی و خودخواهی، به سرچشمة زلال عشقورزی و نوعدوستی رهنمون میشود؛ زیرا انسان با دوری از اجتماع، گریز از جامعه و رسیدن به خودکامگی، شخصیت انسانی خود را متلاشی، و به پستترین نقطة وجودی سقوط میکند. اسماعیل شاهرودی ازجمله شاعرانی است که به شعر اجتماعی پرداخته است و اندیشه و نگرشهایش را در پردة نماد تبیین میکند. 1ـ1 بیان مسئله شاعران جریان سمبولیسم اجتماعی با شعر رمزگرای جامعهگرا پس از کودتای بیستوهشتم مرداد سی و دو، با تعهد و احساس مسئولیت اجتماعی و با استفاده از نماد و زبان نمادین، بهطور غیرمستقیم، به شرح رویدادهای سیاسی و اجتماعی آن دوران پرداختند. سمبولیسم در شعر فارسی پدیدهای نوظهور بود که با نیما یوشیج، بنیانگذار و نمایندة واقعی این جریان شعری، آغاز شد. وی با تأثیرپذیری از سمبولیسم فرانسوی و مطالعات آثار آنان، برخی از ویژگیهای بارز سمبولیسم اروپایی را به شعر خود و ادبیات فارسی وارد کرد. پس از او نیز میتوان از شاعرانی مانند شاملو، اخوان، فروغ فرخزاد، سیاووش کسرایی، منوچهر آتشی، شفیعی کدکنی، هوشنگ ابتهاج، اسماعیل شاهرودی و... نام برد که شعر سمبولیست اجتماعی را در دهههای سی و چهل به اوج خود رساندند. شاهرودی رویکرد نمادگرایانه را دریچهای برای نگریستن عمیق و انسانی به مسائل اجتماعی و سیاسی، طرح و تبیین آنها و شورشگری، اعتراض و فریاد علیه ناملایمات و نابسامانیها میداند. او از همة انواع نماد ازجمله نمادهای ادبی و طبیعی و تاریخی و... بهره برده و آنها را بهزیبایی و آگاهانه در خدمت طرح مسائل اجتماعی و سیاسی قرار داده است. 1ـ2 هدف و پیشینه پژوهش دربارة شعر و اندیشة اسماعیل شاهرودی با وجود حجم بالای اشعار و برجستگی آنها ازمنظر سمبولیسم اجتماعی و نوآوریهای زبانی، پژوهشگران تألیفات و پژوهشهای اندکی انجام دادهاند. تنها کتاب نقدِ ویژة شعر و شاهرودی از علی باباچاهی است. باباچاهی در کتاب زیباتری از جنون؛ زندگی و شعر اسماعیل شاهرودی دربارة شاهرودی و شعر او مطالبی سودمند بیان کرده و آرا و عقاید شاهرودی درباب شعر را نیز در این کتاب برشمرده است (رک. باباچاهی، 1387، زیباتری از جنون، زندگی و شعر اسماعیل شاهرودی، تهران: ثالث). همچنین در برخی از کتابهای نقد و معرفی شاعران و شعر فارسی معاصر نیز مطالب سودمندی دربارة شعر و اندیشة شاهرودی یافت میشود. رضا براهنی در کتاب طلا در مس، مطالبی با عنوان «"آینده" بیگانة روبهرو»، ضمن نحوة آشنایی و آغاز دوستی خود با شاهرودی، به بیان برخی ویژگیهای شعر شاهرودی میپردازد (براهنی، طلا در مس؛ در شعر و شاعری). شمس لنگرودی نیز در جلد نخست کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو به معرفی اجمالی اسماعیل شاهرودی و شعرش پرداخته است و وی را شاعری سیاسی معرفی میکند (شمس لنگرودی، تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد 1، صص 478‑476). همچنین مطالبی سودمند دربارة شعر شاهرودی در کتابهای ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت از شفیعی کدکنی، سنت و نوآوری در شعر معاصر از قیصر امینپور، چشمانداز شعر معاصر ایران؛ جریانشناسی شعر ایران در قرن بیستم (نک. زرقانی، چشمانداز شعر معاصر ایران) دیده میشود. مقالههای اندکی نیز دربارة شعر شاهرودی نوشته شده است که مهمترین آنها مقالة «نقد و بررسی شعر اسماعیل شاهرودی» از عبدالعلی دستغیب (1388: 280‑287) است؛ نویسنده در آن به نقد و بررسی شعر اسماعیل شاهرودی میپردازد و شعر شاهرودی را شعری اجتماعی میداند که واقعیتهای اجتماعی را همراه با آرزوی رسیدن به آیندهای روشن بیان میکند. دربارة حضور نمادها و کیفیت کاربرد آنها در شعر اسماعیل شاهرودی تاکنون پژوهش مستقلی انجام نشده و این مقاله نخستین پژوهش مستقل در این زمینه است. هدف این پژوهش بررسی و تحلیل شعر اسماعیل شاهرودی ازنظر حضور کیفیت نمادها و نقش بلاغی و هنری آنها در تعلیق معنا، چندلایگی معنایی و تبیین مسائل و موضوعات اجتماعی و انتقادی است.
2ـ بحث و بررسی 2ـ1 تعریف بلاغی نماد نماد ازمنظر علوم بلاغی: کلمه، عبارت و یا جملهای است که علاوهبر معانی ظاهری، طیف معنایی گستردهای به خواننده القا میکند. بدیهی است که ابهام هنری از اهداف اصلی کاربرد نماد، بهویژه در شعر معاصر است؛ به عبارتی، شاعر شعر خود را در هالهای از معانی متعدد به مخاطب عرضه میکند و با این مهارت و شگرد هنری مخاطب را افزونبر اینکه دچار سردرگمی میکند، او را به لذتی هنری نیز میکشاند. 2ـ2 جایگاه نماد در بلاغت در بلاغت، نماد را میتوان یکی از نشانهها و صورتهای بیان دانست که انسان به کمک آن، درونمایههای خود را ناشناخته، مبهم و یا فهمناپذیر میکند. نماد میتواند درونمایة خیال را بهصورتی زیبا و هنری به نمایش بگذارد و از این نگاه، میتواند یکی از صور خیال تلقی شود؛ ولی با توجه به اینکه نماد رویههای فراوانی دارد و این جنبه فقط یک لایه از آن را در بر میگیرد، از صور خیال فراتر میرود و بدون اینکه آن را نفی کند، از آن میگذرد. در ادبیات گذشتة فارسی، به دلیل شرایط روشنتر و مساعدتر اجتماعی، کاربرد آرایة نماد و سمبل بهندرت صورت میگرفت یا نیازی به استفاده از آن نبود. طبیعی است در دورههایی که فضایی استبدادی و خفقانزده بر جامعه حکمفرما باشد، ابهام و پیچیدگی زبانی و هنری نیز شدت میگیرد. به همین دلیل نیز در دهههای سی و چهل اجتماعی ایران و شرایط بعد از کودتای بیستوهشتم مرداد، شاعران را به سمتوسوی استفاده از نماد و سمبل و زبان نمادین کشاند؛ اوج آن را میتوان در شعر شاعرانی مانند نیما، شاملو، اخوان، آتشی، سیاووش کسرایی، محمد زهری، اسماعیل شاهرودی و... دید. برخی معتقدند ازنظر ادبی، نماد از زمره صورتهای خیال است و بهطور معمول، هر تصویری را دارای دو نیمه میدانند: رسانه (مشبه و مشبهبه یا مستعار و مستعارمنه) و غرض. نماد همان رسانه است که صورت مرئی آن در متن ادبی میآید و غرض آن، ایدهای نامرئی و پنهان است که بهطور واضح، اشارهای به آن نمیشود و بر این عقیدهاند که تفاوت اساسی نماد با دیگر تصویرهای مجازی در همینجاست. در مجاز مرسل، استعاره و کنایه، قرینهای وجود دارد که به نیمة پنهان و محذوف تصویر اشاره میکند؛ اما نماد ادبی بدون این قرینه است. واژهها (اسمهای اشخاص، اشیا، مکانها و...) وقتی در متن ادبی به رمز بدل میشوند، گرچه خاستگاه زبانی دارند، از محدودة معناشناختی و منطق زبان رها میشوند و قلمرو معنایی و عاطفی فراتری میسازند؛ درواقع ویژگیهایی دارند که آنها را از نشانههای زبانی (الفاظ حقیقی) و استعاره و مجاز و تمثیل جدا میکند. 2ـ3 تفاوت نماد، سمبل و استعاره در بسیاری اوقات و حتی در کتابهای بلاغی نیز گاه نماد و استعاره را بهاشتباه بهجای یکدیگر به کار میبرند و تعریف دقیق و روشنی از آن دو به دست نمیدهند. همین آشفتگی در تعریف این دو اصطلاح، مخاطب را نیز در تشخیص این دو آرایه سردرگم میکند. نماد نیز مانند استعاره صورتی مجازی است که بر چیزی جز خود دلالت میکند و از این نظر با استعاره شباهت دارد؛ اما میان نماد و استعاره تفاوتهای چندی وجود دارد:
2ـ4 نماد، رمز و سمبل سمبل (symbol) معادل انگلیسی نماد است و در اصل یونانی از دو جزء «sym» و «ballein» ساخته شده است. جزء اول کلمه به معنی «با»، «با هم»، «هم» و «جفکردن» است. پس کلمة «symballoin» به معنی «با هم انداختن»، «با هم ریختن»، «با هم گذشتن» و نیز به معنی «شرکتکردن»، «سهمدادن» و «مقایسهکردن» است (پورنامداریان، 1367: 1). بههرحال، این کلمه که در ایران، ابتدا از زبان فرانسه با تلفظ «سمبل» ترجمه شده بود، اکنون هم با همان تلفظ در زبان فارسی رایج است؛ برای نمونه، فرهنگ نفیسی «سمبل» را چنین تعریف کرده است: «نشانه، نشان، علامت، نماینده، رمز، شبه، صورت» (نفیسی، 1355: ذیل «سمبل»). در فرهنگ فارسی معین نیز معانی «نشانه»، علامت، مظهر و هر نشانة قراردادی اختصاصی آمده است (رک. معین، 1386: ذیل «سمبل»). بهطور کلی، مفهوم این سه لغت، صرفنظر از برخی اصلاحات جزئی، یکی است و به همین دلیل در پژوهشها و تحقیقات پژوهشگران و نیز در منابع علمی از کلمة نماد بهجای آنها استفاده میشود. 2ـ5 جایگاه نماد در میان صنایع ادبی میتوان گفت، نماد ازنظر ارزش ادبی و جایگاهی که در میان سایر صور بلاغی است تأملبرانگیز است. درواقع میتوان این پرسش را مطرح کرد که آیا میتوان میان تصاویر بلاغی درجاتی قائل شد و اگر پاسخ مثبت باشد جایگاه نماد کجاست؟ در پاسخ به این سؤال میتوان گفت تا حدودی درجاتی میان تصاویر بلاغی وجود دارد و مسلّم است که تشبیه سادهترین نوع تصویر است و استعاره از تشبیه فنیتر است؛ بنابراین آفرینش استعاره میتواند مرتبه و جایگاه بالاتری داشته باشد. نماد نیز مانند استعاره میتواند در یک کلمه رخ نماید؛ اما چون نماد میتواند ابهامی وسیع داشته باشد و حامل معانی بسیاری شود، پس خلق یک نماد برای شاعر موفقیت بزرگتری است و جنبۀ هنری وسیعتری در مقایسه با استعاره دارد. درعینحال، نمادها همگی در یک سطح نیستند؛ مثلاً واژۀ «رند» در دیوان حافظ ارزش نمادینی دارد که برای مثال، واژۀ «زلف» آن ارزش را ندارد. پس نمیتوان حکمی کلی برای همة نمادها در مقایسه با دیگر صور خیال صادر کرد؛ اما یک نماد نو و بدیع کارآیی گستردهتری در مقایسه با تشبیه، استعاره و تمثیل و کنایه دارد. همچنین نماد میتواند در قالب یک تمثیل حرکت کند؛ درنتیجه هم از قابلیتهای تمثیل بهره میبرد و هم از کارکردهای خودنما بهرهمند میشود؛ پس نماد در کنار سایر ابزارهای بلاغت میتواند به آن کارآیی خاص و ممتاز دست یابد؛ نیز «اگرچه عناصر بلاغی دیگر، مانند استعاره و کنایه، راه را برای رسیدن به این هدف هموار میکنند، اما بهدلیل وجود قراین و نشانهها که خواننده را به معانی اصلی رهنمون میکند، نمیتوانند بهاندازة نماد مبهم باشند و با انعطاف معنایی خواننده را به تفکر و تأمل عمیق وادار کنند؛ لذا تلاشهای شاعران جهت نزدیککردن کنایه و استعاره به نماد و رسیدن به حد بالاتری از ابهام، مقولههایی مانند کنایههای رمزی و استعارههای نمادنما را در مقابل نمادهای حقیقی ایجاد کرده است» (یوسفی و رسولیان آرانی، 1392: 175). 2ـ6 نمادگرایی نمادگرایی جنبشی هنری در واکنش به جنبشهای رئالیسم و امپریالیسم بوده است. شاعران، موسیقیدانان، هنرمندان و نویسندگان از نمادها برای بیان مفاهیم بهروش غیرمستقیم استفاده میکردند. «نمادگرایی به معنای استفاده از نمادها و مفاهیم نمادین، شیوهای در شعر است که در واکنش به واقعگرایی صریح و افراطی، در سالهای 1870 تا 1900 در فرانسه به وجود آمد» (رضایی، 1385: 330). گرایش نیما و پیروان او به زبان سمبلیک با آشنایی آنان با مکتب سمبولیسم اروپایی بیتأثیر نبوده است؛ بهویژه که نیما، رهبر این جریان، خود با زبان و ادبیات فرانسه و مکاتب ادبی آن آشنایی داشت. به عقیدة حمید زرینکوب، «این زبان و شکل تازه که نیما به خلق آن دست مییابد، ظاهراً با آگاهی او از زبان و فرهنگ و ادب فرانسوی و خاصه آشنایی او با شیوههای رمانتیسم و سمبولیسم و بهخصوص شعر رمبو، ورلن و استفان مالارمه بیارتباط نیست و بهظاهر، نیما با آشنایی و اطلاع از انقلابی که در شعر فرانسه رخ داده است، به شعر فارسی که سنت و تکرارْ آن را فرسوده و بیحاصل کرده است، جان تازهای میدهد» (زرینکوب، 1385: 64). درحقیقت پرداختن نیما به زبان سمبلیک و نمادین که شاعران جوان دیگر به این زبان، بعد از او توجه و از آن تقلید میکنند، حاصل تعامل و تزاحم چند مسئله است: «ازیکطرف شاعران این جریان نسبتبه مسائل سیاسی اجتماعی در خود احساس تعهد میکنند و پرداختن به مردم و دردها و آرمانها و آرزوهای آنان را رسالت خود میدانند و ازطرفی دیگر بهدلیل وجود جو خفقان و ترس نمیتوانند به تعهد و رسالت اجتماعی و سیاسی خود جامة عمل پوشند؛ ناچار باید به زبان و بیانی غیرمستقیم و قابلتشریح یعنی زبان رمز و اشارهای روی آورند تا با وجود پرداختن به مسائل اجتماعی و سیاسی از تبعات و آسیب آن در امان مانند. گذشته از این، شاعران این جریان، نیک آگاهاند که بیان مستقیم و خام مسائل اجتماعی و سیاسی، سرودههای آنان را از عنصر ادبیت و شعریت تهی خواهد ساخت؛ پس باید بهدنبال شیوهای بود تا در عین جامعهگرایی و سیاسیسرایی از غنای ادبی و هنری شعر کاسته نشود و این شیوه، همان شیوة بیان سمبلیک است» (حسین پور، 1383: 203). 2ـ7 جامعهگرایی جامعهگرایی یکی از اصول اصلی سمبولیسم اجتماعی است که شاعران با توجه به آن، مصائب و مشکلات جامعه را در قالب نماد بیان میکنند. جامعهگرایی یعنی پرداختن به موضوعات مرتبط به جامعه و بیان اعتراضها، انتقادها و مخالفتهای مردم علیه وضعیت اجتماعی و حکومت. «جامعهگرایی که از ارکان جریان سمبولیسم اجتماعی است، چیزی نیست که مسبوق به هیچ سابقهای نباشد و یکباره در شعر شاعران این جریان دیده شده باشد. این مسئله در شعر فارسی سابقهای حدوداً صدساله دارد و به اولین کوششهایی که شاعران "عصر بیداری" مانند نسیم شمال، عارف، فرخی یزدی، ادیبالممالک و دیگر شعرای عهد مشروطه در جهت پرداختن به مسائل اجتماعی و مفاهیمی ازقبیل آزادی، وطن، مردم، تعلیم و تربیت و... داشتهاند، برمیگردد. ولی چیزی که هست آن است که جامعهگرایی شاعران عهد مشروطه حالتی انقلابی و شعاری داشت و کمتر با اندیشه و روشنبینی عمیق همراه بود و مهمتر آنکه زبان و شیوة بیان این شاعران کمتر رنگ هنری، شعری و زیباییشناختی داشت و اکثر مواقع به زبان گفتاری و نثر نزدیک بود. هرچند جامعهگرایی و توجه به دردها و آمال و آرمانهای مردم از مشروطیت وارد شعر فارسی شده است، اما حل و هضم این مسائل در شعر و یافتن زبان و روش بیان و شکل و قالبی مناسب برای طرح آنها و تبدیلکردن آن شعارهای اجتماعی و سیاسی به شعر اجتماعی و سیاسیکاری است که در جریان سمبولیسم اجتماعی و با نیما و پیروان راستین بعد از او انجام میپذیرد» (همان: 19). درحقیقت نیما با آوردن شیوهای نو با شعر ققنوس و سرودن اشعاری دیگر در همان موضع و رنگ و بو، نوعی تعهد و التزام را نسبتبه مسائل اجتماعی و سیاسی در قالب شعر فارسی به وجود آورد که ذهن و زبان شاعران برجستة بعد از خود را درگیر این نوع شعر کرد؛ بعد از آن نیز اشعاری گفته شد که روحیة جامعهگرایی با گونهای بینش فلسفی ـ سیاسی از کل آن مشخص بود.
3ـ نماد در شعر شاهرودی اسماعیل شاهرودی جزو اولین کسانی است که از شیوة نیما یوشیج پیروی کرد و به شعر نو رو آورد. او شاعری است که اشعارش رنگ و بویی اجتماعی دارد. شعر اجتماعی مانند شعر سیاسی به حوادث اجتماعی و مردمی اطراف خود بیاعتنا نیست و این حوادث نقش پررنگی در شکلگیری آن دارند؛ اما برخلاف شعر سیاسی، پیش و بیش از آنکه به گفتمانهای سیاسی و گزارههای ایدئولوژیک اختصاص داشته باشد، روابط و مناسبات انسانی را مدّنظر قرار میدهد؛ ازهمینروست که شعر اجتماعی او میتواند برای مردمان هرکجای دنیا خواندنی باشد و آنان با شعر او همذاتپنداری کنند. عناصر نمادین در شعر شاعران معاصر را میتوان در دستههای مختلف بررسی کرد؛ اما این مقاله به بررسی برخی از اصطلاحاتی میپردازد که جنبة نمادین داشته و هر اصطلاح با توجه به مفهوم کلمه در طبقهبندیهای زیر قرار داده شده است. ازجملة این طبقهبندیها عبارت است از: پدیدههای طبیعی؛ پدیدههای انسانی؛ رنگها؛ اعداد؛ اسامی شخصیتها یا نمادهای انسانی؛ عناصر اساطیری؛ نمادهای اختصاصی؛ نمادهای دینی و تاریخی و... . اینک به بررسی این نمادها در اشعار اسماعیل شاهرودی میپردازیم. 3ـ1ـ1 پدیدههای طبیعی ادبیات فارسی یکی از مهمترین بسترهای فرهنگی در ستایش طبیعت و تقدس آن است و نمادپردازی، برجستهترین مرتبة خلاقیت ادبی است. طبیعت بهترین و غنیترین سرچشمه برای ساختن نماد برای شاعران است. شاعران با استفاده از عناصر و پدیدههای طبیعی میکوشند تا به مفهوم نامحسوس موجود در ذهنشان تجسم بخشند و آن را محسوس و درکپذیر کنند. «درواقع هنرمند با آفرینش هنری، فاصلة میان ذهن و عین، انسان و طبیعت را از میان برمیدارد... کار هنر آفریدن جادویی تشحیذکننده است که در آنواحد حاوی ذهن و عین، دنیای خارج و شخص هنرمند باشد» (فتوحی، 1386: 267). پدیدههای طبیعی شامل عنصر زمان و مکان، گیاهان، جانوران، عناصر اربعه (آب، آتش، خاک و هوا)، کوهها، درهها، دریا، رود و... است. در شعر اسماعیل شاهرودی واژة شب بیانگر تغییر و تحولات مرتبط با بافتار سیاسی اجتماعی است که به استبداد و سانسور ادبی آلوده شده بود. ترس از شر و شلاق و سکوت، شاعرانی دلبسته به نوگرایی و امید را به سخنگفتن در لفافه کشاند. در شعر شاهرودی شب و سیاهی و ظلمت آن با فضای سیاسی پیوند دارد و آن را همانند عنصری محوری و نمادی از زمانة خود به کار میبرد که به استبداد سیاسی گراییده بود. از همین منظر، شب در زبان شعر او در بستر تحولات اجتماعی ـ سیاسیِ ناشی از استبداد سر برآورده و بازتابدهندة دیدگاه تار و مأیوسکنندة او از جهان پیرامون شاعر است. حوادثی مانند شهریور 1320 و کودتای بیستوهشتم مرداد و حادثة سیاهکل او را مانند دیگر شاعران عصر بهسمت یأس و ناامیدی از اوضاع موجود پیش میبرد و مفهوم شبْ نماد و استعارهای از خفقان و ظلمت و ستم و... است. درحقیقت میتوان گفت شب در شعر او جایگزین مفاهیم سیاسیِ استبداد، خفقان سیاسی ـ اجتماعی، کودتا، زندان و وحشت شد که شاعران جرئت بر زبان راندن آن را نداشتند. * این شب اگر که پیکر ما در دیار غم/ خود را به دار مرگ بیاویزد آشکار/ ما همچو آن ستاره بتابیم بیوجود/ در نور عشق خویش بمانیم پایدار! (همان: 141). * من در این نقطة دور/ من در این شام سیاه/ من بدین مرتبه/ که از آن نیست کسی برتر (بر تخت غرور)/ میستایم دل انسانی را/ که بهجای دل انسان دگر اشک میریزد/ بر سر دامن انسانی زندانی/ که پریشان و سرشکش به رخ آویخته است/ از برای دل انسان پریشان دگر! (همان: 160). 3ـ1ـ1ـ2 خورشید/ آفتاب در اغلب شعرهای اجتماعی، خورشید سمبل زندگی، حیات، امید و یادآور ایام خوش زندگی است. «آزادیخواهی و رهایی یکی از موضوعهای ادبیات معاصر و نتیجة بروز عواطف و احساسات شاعر نسبتبه اجتماع و جامعة خود است و تبیینکنندة احساس تعهد و رسالت اجتماعی شاعر است. شاعر با درک محیط بسته و استبدادزدة خویش با بیان عاطفی و بهرهگیری از شیوههای بیانی مؤثر بر مخاطب و متناسب با حال و مقام، به ستایش آزادی و ستیز با استبداد و آگاهیبخشی به جامعة عصر خود میپردازد» (صحرایی و گلشنی، 1388: 101). در نمونههای زیر از شعر شاهرودی خورشید و آفتاب مظهر روز پیروزی، آزادی، روشنی و عدالت است؛ وی ایران آزاد و خالی از هرگونه ظلم و سیاهی را ترسیم میکند. * خورشید در آن صبحگاه ساخت/ یک ماجرا ز پرتو گلگون خویشتن/ در سرفة نهفته یک مرد ناشناس/ میبود: محو باد رژیم کهن (شاهرودی، 1390: 85). * ای آفریدگار!/ در سالهای پیش که در روبهروی ما/ دریا نشسته بود/ من با سرود خویش/ بسیار ساختم/ زورق برای مردم جویای آفتاب/ اینک طناب دار ببافم من؟ ای دریغ! (همان: 197). «یکی از عناصر مقدس ایرانیان آتش است و مانند آب نماد تزکیه و باززایی است و اما در جایی از آب متمایز میشود و نماد نور و حقیقت است؛ شعلة آتش نماد باروری، نشان مرگ و باززایی و تطهیر با آب و آتش» (شوالیه و گربران، 1379: 69). شاهرودی در اشعارش با کاربرد واژه آتش، اغلب رنجها و نابسامانیهای جامعه را به تصویر کشیده است. آتش، نماد ظلم و استبداد و سوختن مردم ایران در شعلة آتشین حکومت مستبد است. * از غریو جنگ روزی ناگهان/ خاستند از خواب شیرین و گران/ آتشی کز کین دشمن برفروخت/ تاروپود این سه تن را هم بسوخت (شاهرودی، 1390: 112). * آتشی است که در کورة آن/ تاب استادن با هرکس نیست/ گرچه میسوزم، افسوس، افسوس/ این همه آتش سرکش بس نیست؟ (همان: 192). رود و رودخانه «نماد فراگیری و جریانی از اشکهای گوناگون، نماد حاصلخیزی و مرگ و احیا، جریان رود، جریان زندگی و مرگ است. رودهایی که از کوهها سرازیر میشوند، از پیچوخم درهها میگذرند و در دریاچهها و دریاها ناپدید میشوند، نماد وجود بشری هستند و جریانی پیدرپی از امیال، احساسات، نیات و انحرافات مختلفاند» (شوالیه، 1379: 368). رود در شعر شاهرودی، سمبل ملت و نیز نماد مبارزان خستگیناپذیر و دلاور وطن و افراد باغیرت است که همیشه در مسیر و راهِ مقاومت هستند؛ جوانمردانی که مانند رودها روان هستند تا به دریای حقیقت برسند؛ نیز نمادی از مبارزان همیشه در صحنة استقلال و رهایی از چنگ اهریمن است. * غافل از ماجرای کیهان بود/ شب مغرور، بیخبر، سرمست/ شط به غوغای خویش میافزود/ تا شب خفته را کند بیدار/ نکند برملا شود اسرار! (شاهرودی، 1390: 88). * در کدامین شب کهکشان/ ستارهای خواهد گفت/ که من جادة او نباشم؟/ و در کدامین ابتدا/ رودخانهای نخواهد دانست/ که تو بر آیینه پا نمیگذاری؟ (همان: 255). صخره نماد استواری و صلابت است. در اشعار شاهرودی سمبل شرایط اجتماعی است که تغییر و حرکت نمیکند. سختیها و رنجهایی است که بر سر ایران و مردمش آمده و همچنان پابرجاست؛ اما گاهی نیز نماد مردم بیسکون و بیحرکت و یا گاهی سمبل روشنفکران بیدردی است که برای جامعه حرکت نمیکنند و دچار سکون شدهاند. * بر صخرههای خفتهات ای دریا/ شلاق موج تو چون فرود آید/ میدانمت غرور نیفزاید/ پیداست این ز گفتهات ای دریا (همان: 66). (منظور از صخرههای خفته همان مردم غافل و بیدردی است که برای جامعه هیچ تلاش و حرکتی نمیکنند.) * توفنده زی نشیب سرازیر میکند/ سیلابهای اشک که دارد به چشم خود/ تا صخرهها را کند ز جا/ با زور خشم خود (همان: 96). «دریا نماد پویایی زندگی و نماد وضعیتی زودگذر میان امکانات نامعلوم و واقعیات معلوم است؛ هم تصویر زندگی است و هم مرگ. وضعیتی چندوجهی که وضعیتی نامطمئن، مردد و بدون تصمیم را نشان میدهد و ممکن است به خوب یا بد منجر شود» (شوالیه و گرابران، 1379: 218). در اشعار شاهرودی دریا نماد جامعه و ملت و مردم است. او گاهی آرمانشهر و نیز شرایط نامساعد، آشفتگی و دگرگونیهایش را در واژة «دریا» ترسیم میکند. * بر صخرههای خفتهات ای دریا/ شلاق موج تو چون فرود آید/ میدانمت غرور نیفزاید/ پیداست این ز گفتهات ای دریا (شاهرودی، 1390: 66). * آزرده خاطرت نشود، با توست/ دریای من کرانه بیپایان./ وقت سکوت و همهمة توفان/ هرکس مرا به پیش تو خواهد جست (همان: 67). «موج، جابهجایی و حرکت توأم با بالا و پایین رفتن آب یا هر نوع مایعی توسط باد یا عاملی دیگر، جریان تند و ناگهانی و ناآرامی ایجادشده در یک محیط که از مرکز پیدایش خود، در جهات مختلف انتشار مییابد بیآنکه محیط را جابهجا کند» (انوری، 1383: 119). شاهرودی با اشاره به واژة موج از مبارزان و دلاورانی سخن میگوید که عاشق وطناند و تن به سیاهی استبداد ندادند و برای آزادی پیوسته در حرکت و تلاش بودهاند. همچنین میتوان گفت موج همان خشم و خروش و حرکتی است که مبارزان در راه رسیدن به آزادی از خود نشان میدهند. * کز دل هر شهر و هر ده اوج میگیرد/ تا بگیرد اوج بانگ تو از این هم بیش/ موج میگوید/ در کنار کلبة چوبین من با باد/ های باد، ای باد!/ پیش، سوی مقصد مطلوب توفان پیش! (شاهرودی، 1390: 210). * در شیار هر رگ من تند میگردد/ آتشی چون موجهای سرکش دریا/ و چنان توفان در اقیانوس/ بر جدار قلب من یکریز میکوبد تنش را، شعله افروزان سرش را/ خانه تاریکم از این آتش پنهان فروزان است/ و دم من گرم از این گرما سوزان است (همان: 183). ابر بهسبب تغییر شکل دائمیاش نماد مسخ و دگرگونی، لطافت و شادی و ظهور بهار است؛ اما در نمونههای زیر از اشعار شاهرودی، ابر گاهی نماد ظلمت و گاهی سمبل رحمت است. ظلمتی که حکومت مستبد طاغوت هرلحظه موجب ایجاد رعب و وحشت در دلهای مردم بیگناه میشود؛ گاهی نیز رحمتی است که موجب دگرگونی، لطافت، شادی و ظهور بهار در جامعه میشود. * انبوه ابر تیرة بدسیما/ باران اگر به روی تو میبارد./ چشم نظر همه به تو میدارد/ دریا ز عمق روشنی فردا (همان: 67). * آنجا بنگر که از دل ابر/ پیداست درست قلة کوه/ کوهی که سپید مینماید/ از پشت سیاه ابر انبوه/ پرواز کنیم تا بدانجا! (همان: 77). * دست بردار ز پیشانی خویش/ چین ز رخساره بینداز به دور/ ابرها میگذرند از سر شهر/ شهر میماند و فریاد سرور (همان: 164). «در کتاب مقدس، توفان به خشم خداوند تعبیر شده است. به معنی فرودآمدن بلایی برای انتقام، یادآور جلال و قدرت الهی، مظهر الهی، قدرت مطلق و رعبآور است. اگر کولاک را شروع یک ظهور بدانیم، توفان مظهر خشم الهی و حتی کفر خداوندی است» (شوالیه و گرابران، 1379: 228) در شعر شاهرودی توفان نماد استبداد حکومت ظالم و مشکلات، سختیها و ناملایمات ناشی از تیرگی زمان بر مردم است. حوادثی مانند بحرانهای اقتصادی، رنجها، افزایش فساد و شکاف طبقاتی، دخالت بیگانگان، درگیریها و سرکوب معترضان و... . * شاید در آن کبودی بیانتها شبی/ توفان مرگ کنده ز جا آن ستاره را/ او رفته است، لیک به سوسوی خود کنون/ آباد کرده است دل هر کناره را! (شاهرودی، 1390: 140). * سالها با آنکه مرغی در قفس بودم/ از میان شاخههای در هم بس جنگل انبوه بگذشتم/ غرش توفان سرود فتح را میخواند/ مه به روی برگها چون مرگ میافتاد/ ابر میافشاند اشک خویشتن خاموش بر هرجا (همان: 153). بهار ازجمله عناصر زمان به شمار میرود که جنبة نمادین گرفته است و نماد شادی، طراوت و نشاط است. در شعر شاهرودی، بهار سمبل آزادی، زندگی نو، رهایی و عدالت است که در وطن بهسبب بحرانها و سرکوبها از بین رفته است و همه در انتظار آن هستند. * و من چون پنجرهام را گشودم/ هجوم باد را دیدم/ تن محتاط شمع کومهام را کوفت بر خاشاک/ و در زندان تاریکی/ خیال یک بهار تازه بر یاد من آمد/ با خیال یک بهار تازه رنجیدم (همان: 162). * و من چون پنجره را گشودم/ به چشمم باد را دیدم/ که دستهدسته بوی عطر نرم بیدمشکش را (چو پیغام از پی پیغام) به درگاه کومه من میاندازد./ و دانستم که دور از من، ز پیچواپیچ کوچهباغهای خانههای تنگ/ ز پشت این قطار تپهها، از پشت جنگلها (جدا از هرچه با من هست)/ بهاری هست و با هر چیز میخندد (همان: 163). زمستان یکی از عناصر زمان است که با توجه به بافت کلمات در شعر شاهرودی نماد به شمار میرود. زمستان و متعلقات آن، نماد حقایق اجتماعی و سیاسی عصر شاعر و بیانگر فضای پر از سرکوب و اختناق دهة سی است. شاهرودی از زمستان برای نشاندادن شدت سردی و ظلم و ستم حاکم بر جامعة روزگار خود استفاده میکند؛ نیز نماد جامعة یخزده و سرد بعد از کودتای 28 مرداد است. * اینک در گل/ امتداد افسردگی/ پرچم زمستان است/ و نسیمش/ در گل/ و سپیدار/ و سبزینه!/ و در گل/ زمستان است!/ ای مهتاب در گل/ خون بر سر دست/ بمان! (همان: 271). * ای خوب، ای برکت/ آینده/ بر ساق ساری در دوردست توست/ و من میبینم... لحظة بعد/ فراخواهد رسید/ و زمستان کبود میشود،/ و پرستو بهار را در بر خواهد گرفت/ من میبینم میبینم... (همان: 330). از دیدگاه نیما و شاعران سمبولیسم، هر موضوعی میتواند جنبة نمادین داشته باشد. آنها برای نمادهای شعری خود هیچوقت دور نمیروند؛ جنگل، درختان، گلها، گیاهان و... همه مضمونهای شعری آنها هستند. تنوع و گوناگونی درختان و گیاهان فضای مناسبی است که شاعر با استفاده از آنها احساسات و کنشهای خود و جامعه را در آن منعکس کند. «در متون ادبی ما غنچه نماد گرهداری و فروبستگی، سربستگی، دلتنگی و گریباندریدن و خونجگر بودن است» (زمردی، 1387: 276). در شعر شاهرودی نیز نماد گرهداری و مشکلات ایران یا جامعه در دهههای سی و چهل است؛ گاهی ممکن است جامعة درحال تبدیلشدن به شکوفایی و آزادی باشد که شاید شکوفا شود و شاید هم این شکوفایی صورت نگیرد. * غنچهای هست که شاید هرگز/ نشکفد. هست سربازی که میجنگد. با که؟/ نشناسد... (شاهرودی، 1390: 63). * لیکن/ ای ملت/ غنچة تو، عصیان تو/ طغیان تو دانم شکفد./ شکفد دانم زودم بوی گل مستم سازد (همان: 64). «درخت سمبل زندگی است و بهخاطر تغییر دائمی و عروجش به آسمان، مظهر قائمیت است. برهنهشدن هر سالش از برگ و دوباره برگدارشدنش نشانة مرگ و باززایی آن است؛ و همچنین نماد باروری، منبع زندگی و پویایی زندگی است» (شوالیه و گربران، 1379: 200). درخت در اشعار شاهرودی، نماد استواری و اقتدار، زندگی و رشد است؛ همچنین میتوان گفت نماد وطن و اجتماع مردم آن است؛ نیز نماد روشنفکران و مبارزان انقلابی است که به وطن و جامعة خود دلبستگی دارند و نمیتوانند از آن دل بکنند و درحالیکه استبداد، ظلم و خفقان بر جامعه حاکم است، فریاد اعتراض سر میدهند. * نفس در سینهام زنگی است، بر بام بلند هول میکوبد./ کسی در میزند «باد است» میگویم به گوش هول خود «باد است» غیر از باد کس را با درخت دورکاری نیست (همان: 166). هنر شاعران معاصر، رهاشدن از سنتهای دستوپاگیر ادبی و پناهبردن به طبیعت بوده است؛ بهطوری که شعر معاصر با سیر در کوه و صحرا و جنگل و کنار دریا و نغمههای پرندگان که همة اینها بهانهای برای پرداختن به دردها و مشکلات مردم و جامعه شد که شاعر شب و روزش را با آنها میگذرانید و از زندگیشان خبر داشت. شاعران برای ایجاد انگیزه و پویایی و نشاط مردمی که به دلایل مختلف ناامید و مأیوس شدهاند، از نماد استفاده میکنند. نمادهای جانوری بسیار تأملبرانگیز هستند. نمادهای جانوری که برخی از آنها از محیط بومی شاعر است و نمایانکنندة شخص شاعر و چگونگی اندیشه یا واکنشهای اوست. پرنده یکی از پدیدههای طبیعی است که با تواناییهای خاص و متفاوتش در ذهن انسان احساس شور و نشاط، سرزندگی، سبکبالی، آزادی و تعالی را برمیانگیخته است. پرنده در ادبیات و شعر، تصاویر و مفاهیم گوناگونی را بازتاب داده و تحت تأثیر جریانهای ادبی و فرهنگی، صورتهای نمادین گوناگونی یافته است. در شعر شاهرودی پرنده نماد انسانهای آزاد و رها از تعلقات، روشنفکران و انقلابیونی است که همواره در اندیشة رهایی از اوضاع نامساعد و خفقان بار حاکم بر جامعهاند؛ جامعهای که مانند قفسی تنگ آنها را در برگرفته است؛ گاهی نیز نماد خود شاعر است که با شعرش فریاد آزادیخواهی سر میدهد. * بر من به نگه زند نهیبی/ کای مونس غمگسار و دمساز!/ وقت است که وارهیم از بند/ آییم در آسمان به پرواز/ کازاد پرندهای چو ما نیست (همان، 1390: 77). مرغ نماد مردمانی است که اگرچه بهدنبال آزادی و رهاییاند، اسیر چنگال استبداد شدهاند؛ نیز نماد اندیشمندانی است که همیشه در فکر رهاییاند و در آرزوی سرودن نغمة آزادی حسرت میخورند. * فروبسته مرغی دم از نغمه/ آنجا به شاخ درختی گزیده مأوا/ چرد آهویی رام در دشت تنها/ دریغا! سیهپوست هستم/ دریغا! که محروم از ماجرای شکارم/ سیه گشته چون پوستم روزگارم! (همان: 104). * سالها با آنکه مرغی در قفس بودم/ بر فراز شهرها من بال بگشودم/ دیدم انسانها به زنجیرند/ دیدم انسانهای دیگر را که از زنجیر میسازند/ خیش بهر کشت فرداشان/ میشنیدم بر فراز شهرها با آنکه مرغی در قفس بودم/ نالة انسان و حیوان را/ میشنیدم نغمههاشان را... (همان: 153). با توجه به فضای استبدادی زمان شاعر که در آن، بحرانها و حوادث بسیار وجود داشت و مردم به ستوه آمده بودند، روزگاران سختی بر جامعه میگذشت و مردم در انتظار مژدة آزادی بودند. خروس نماد مژدهدهندة آزادی است که رسیدن صبح و روشنایی را خبر میدهد. * چرخ میگردد و شبها خورشید/ خفته در چاهی بر بستر ناز/ با دم صبح خروسان سحر/ میرسانند به عرش آوا باز (همان: 57). چیچینی در شعر شاهرودی نماد خبررسان است که بهدلیل شرایط اجتماعی نتوانسته است خبر رهایی و آزادی را بیاورد. * چو مرغی ز آشیان آواره مانده/ بهار آواره مانده بود امسال/ به هر بام و دری زد هیچکس در بر رُخش نگشود/ ز روی شاخة «نارنج» از «چیچینی» آوازی نیامد/ نشد بیدار از خوابش نسیمی/ گلی نشکفت (همان: 161). کبوتر در اشعار شاهرودی سمبل صلح و آرامش است که مردم در آن شرایط سخت و بحرانی منتظر آرامش و آزادی هستند؛ گاهی نیز نماد پرندهای مظلوم است که در چنگال پرندگان و حیوانات قوی و ظالم گرفتار است؛ درواقع منظور همان مردم بیگناه و مظلومی هستند که گرفتار ظلم و استبداد شدهاند. * پایستگی، بلندی دیوار است/ و من دیری است/ دیر/ دیر/ دیر/ در دل به چارسو/ دیوار بستگی را (پولادین)/ بنهادهام/ بر انتظار آن کبوتر معصوم (همان: 266). * تا چه وقتی؟/ تا زمانی که جهان با روز آرامش گزیند؟/ تا چه وقتی؟/ تا زمانی که کبوتر میتواند/ بیهراس و وحشتی بر روی این دیوار بنشیند! (همان: 185). پرستوها نماد پیامآوران فصل بهار هستند که با صدا و نغمههایشان آمدن بهار را نوید میدهند. در شعر شاهرودی پرستو نماد تلاشگران آبادگر و مبارزانی است که برای آزادی و مساعدشدن جامعه مبارزه میکنند. دانشجویان و روشنفکران، روحانیون، نیروهای مذهبی و... ازجملة این دلاوراناند. * ای خوب، ای برکت/ آینده/ بر ساقساری در دوردست توست/ و من میبینم میبینم... لحظة بعد/ فراخواهد رسید/ و زمستان کبود میشود،/ و پرستو بهار را در بر خواهد گرفت/ من میبینم میبینم... (همان: 330). * این بیدریغ رنگ/ رنگ/ رنگ... رنگ را/ با بازگشت چلچله/ در پیش آفتاب تو بنشانم/ ای عشق، ای شکوه تمامت،/ ای بازگشت چلچله،/ رنگینکمان! (همان: 339). «نمادگرایی گربه بسیار ناهمگون است و میان گرایشی سعد و نحس نوسان دارد که این نکته را بهآسانی میتوان از طرز رفتار شیرین و درعینحال ریاکارانه حیوان نتیجه گرفت» (شوالیه و گربران، 1379: 697). گربه سمبل بیوفایی، حیلهگری، درندگی و دزدی است. در نمونة زیر نماد درباریان بیچشمورویی است که با چاپلوسی فقط به نفع خویش کارها را به پیش میبرند و تنها برای منافع خود به شاه میگرویدند و خود را نوکر و جاننثار شاه میدانستند. * گربهای آرام میلیسد سبیل شحنه را/ هر تماشاچی که دست چپ نشسته/ مینهد در جیب دست راستی/ کاغذی تاخورده را (شاهرودی، 1390: 125). در ادبیات اسلامی، اسب نزدیکترین حیوان به انسان است و از جایگاه حیوانبودن خود فراتر رفته و به درک و شعوری فراغریزی رسیده است. در شعر شاهرودی نیز اسب نماد افراد آگاه، بیدار و هوشیاری است که به مبارزه با استبداد برخاسته بودند؛ اما اقدامات سرکوبانة شاه و اطرافیانش برخی آنها را از پای درآورد و برخی به شهادت رسیدند. * چه روز و روزگاری بود!/ به روی راه خود یکهسواری بود/ تن او در حصار گرد/ سواد شهر را انداخته در پشت/ به طبل جاده سمضربههای بادپایش دمبهدم میخورد/ و اسب او را بهسوی مقصد اندیشهاش، ناآشنا، میبرد. (همان: 142). * ازآنجاییکه دستوپنجة این راه/ کشانده اسبهایی را به قعر پرتگاه دور/ و ازآنجاکه دیگر نیست/ نشانی از سوار یکه، بر آن جاده، جز جای پایی کور/ سواران دگر آویز کرده زینوبرگ اسبهای خویش را بر دوش/ و از ره بازمیگردند، سوی شهرها خاموش! (همان: 143). «در برخی متون ادبی شیر همواره خود را بهعنوان نمادی از جنگاوری و دلیری و بیباکی جلوه داده است. در متون عرفانی اصیل از چشماندازی دیگر و بهنحوی ویژه، قدرت شیر، محوریت دارد؛ قدرتی پرجاذبه و پرکشش که از درون تسخیرکننده است و وظیفة پیر یا مراد، منتقلکردن آن است به سالک» (قبادی، 1386: 297). شیر در اینجا سمبل قهرمانان و متفکران اصیلی است که در زنجیر استبداد گرفتارند و گاهی نماد همة مردم ایران و مبارزانی است که از اوضاع حکام بهشدت خشمگین هستند. * اینک اگر وطن/ در لابهلای پنجة اعمال اجنبی/ فریاد میزند/ این التماس نیست/ این نعرههای شیر به زنجیر بسته است،/ عصیان ملتی است/ زنجیر و تازیانه و اعدام/ بهر مبارزان،/ بوده است از قدیم (شاهرودی، 1390: 392). «الاغ را بعضی از فرهنگها نماد جهل و خریت دانستهاند؛ اما این موردی استثنایی و ثانوی از مفهومی کلیتر است. درواقع الاغ، تقریباً در سراسر جهان نشانة ظلمانیت و حتی گرایشهای شیطانی است» (شوالیه گرابران، 1379: 221). خر در شعر شاهرودی نماد اشخاص کودن و نفهمی است که به درباریان پیوستند و برای پیشروی و موفقیت استبداد در کشور میکوشیدند و جامعه و مردم خود را در تنگی و سختی رها کردند. * باری، به راهها/ آنها که کولهای ز طلا بار داشتند/ پا را به روی شانه من میگذاشتند!/ و من در آن زمان به راه/ بودم خری که بار طلاهای دیگران/ بر دوش میکشد (شاهرودی، 1390: 147). در باورهای دینی قبل از اسلام و در اسلام، سگ یک جانور آلوده است که باید از آن فاصله گرفت؛ مگر اینکه او را آموزش دهند و اختیارش را در دست بگیرند تا از آلودگی و آزار دوری کند و انسان از ویژگیهای مفید آن در زندگی استفاده کند. دیدن سگهای ولگردی که در مزبلهها زندگی میکردند و باعث آزار مردم و انتشار آلودگی میشدند، موجب شد تا در ادبیات فارسی، نفس مانند سگی پلید به شمار بیاید که در مزبلههای دنیا میگردد و به خوردن جیفههای بیارزش دل خوش کرده است. در برخی شعرهای معاصر، سگ نماد انسانهایی است که موجب آزار مردم هستند و همواره از دستور شاه و درباریان پیروی میکنند؛ در سرودههای شاهرودی هم نماد ذلیلانی است که به حکومت مستبد پناه بردهاند و مردم را میگزند. * دیرگاهی است ولی/ نیمهشبها که دگر/ پاسبانان از آن/ حول و هوشاند به دور/ و سگی نیست که پایی بگزد/ راست با هیکل مسکوت کسی، بر خاشاک/ سایهای میلغزد (همان: 239). * آخر که پای آبلهدارم ز راه ماند/ ویلان به شهرها سگ آوارهای شدم/ قلادهای به گردن من این زمان نبود/ تا هرکجا که صاحب من خواست زان سو گذر کنم/ یا پشت یک حصار بمانم در انتظار/ تا هر زمان که عابری از راه خود گذشت/ ارباب خویش از ته بستر خبر کنم! (همان: 148). تصاویر نمادین و ملموس بیانگر افکار و احساسات شاعر است. با مشاهدة برخی از اشیا و پدیدههای انسانی، احساس خاصی به شاعر دست میدهد و توجه او را به خود جلب میکند؛ این احساس خاص موجب میشود که او اشیا را بهشکل نمادین ببیند. «نمادگرایی شمع به نمادگرایی شعله وابسته است. شمع نماد صعودیابنده است. شمعی که در کنار میت میسوزد، نماد روح است، در نیروی متصاعدش، نماد خلوص شعلة معنوی است که بهسوی آسمان بالا میرود و نماد بقای زندگی فردی است که به اوج خود میرسد» (شوالیه و گرابران، 1379: 92). شمع در شعر فارسی نماد قلبهای عاشقِ وطنی است که اینک خاموش شده است و در تاریکی و سیاهی به سر میبرند. * شمع افروختهای هست که خاموش شده/ مرده. چشمهای هست که خشکیده. بوسة خشکیده... به لبهای زنی/ بوسهای هست که خشکیده است... (شاهرودی، 1390: 64). * و من چون پنجرهام را گشودم/ هجوم باد را دیدم/ تن محتاط/ شمع کومهام را کوفت بر خاشاک/ و در زندان تاریکی/ خیال یک بهار تازه بر یاد من آمد/ با خیال یک بهار تازه رنجیدم (همان: 162). چراغ از واژههای نمادینی است که بنابر تقابلهای دوگانة واژگان در سطح شعر، بافت و زمینة سرودن شعر، زیرساختهای تشبیهی و لوازمش ـ مانند نور، گرمابخشی و روشنایی که نتیجهاش ظلمتستیزی، راهنمایی، هدایت، حقیقتنمایی و افشاگری است ـ میتواند معنای نمادین آن باشد. همچنین چراغ در شعر شاهرودی نماد امید، وطن، آزادی و ظلمتستیزی است که شاعر با اشاره به آن فضای تاریک و سیاه استبداد را نشان میدهد و مردم را به مبارزه با این سیاهی دعوت میکند تا با نور امید و آزادیخواهی، این سیاهی را بشکافند. * آتش به دل ستم کشان زد/ داد از همه سو امید بر باد/ دزدید ز ما چراغ ما را/ بنشست به خاطر خوش و شاد/ بر مسند خود به حکمرانی (همان: 83). زندان در شعر شاهرودی نماد جامعة بدون آزادی است. منظور همان ایران است که در دست حکومت خودکامه افتاده و در آن، استقلال، آزادی و رهایی از مردمانش گرفته شده است و همچون زندانِ تاریکی در ظلم و ستم است. * و من چون پنجرهام را گشودم/ هجوم باد را دیدم/ تن محتاط شمع کومهام را کوفت بر خاشاک/ و در زندان تاریکی/ خیال یک بهار تازه بر یاد من آمد/ با خیال یک بهار تازه رنجیدم (همان: 162). * مگر این کومة افسرده، این زندان تاریکی است/ به قهر از هر بهاری/ به فکر اینکه ره بر هر بهار تازهای بندد! (همان: 163). «فانوس در معابد و صومعههای ژاپنی از ابتدا با هدفی تزیینی به کار میرفته است و نماد اشراق و روشنی روح بوده است. سنت غربی فانوس مردگان را میشناسد که تمام شب در کنار جسد متوفا، یا در مقابل منزلش میسوزد: فانوس در اینجا نماد جاودانگی روح در مقابل زوال جسم است» (شوالیه و گرابران، 1379: 375). فانوس در شعرهای شاهرودی نماد حق، حقیقت، روشنایی و روشنگری و امیدبخشی است. روشنی چراغ فانوس زشتیها و تاریکیها را از بین میبرد. * من آن فانوسم ای عابر! که امشب/ زبان بر خویش و ره را بر تو بستم/ تو آتش باش و اینک روشنم کن/ که خامش من به امید تو هستم! (شاهرودی، 1390: 327). * اینک ولی به کاسة هر دیده روشن است/ آن نور کز ستاره تراوید بر زمین/ او نیست لیک پرتو او سالهای سال/ فانوس میکشد به سر راه همچنین! (همان: 141). قفس نماد قیدوبندهای جامعه و حکومت استبدادی است. انسانهایی را نشان میدهد که در این قفس به اسارت درآمدهاند. توان و جرئت اعتراض ندارند. با این همه، شاعر آزادیخواه این اسیران در قفس استبداد را به آواز و اعتراض دعوت میکند. * سالها با آنکه مرغی در قفس بودم/ بر فراز شهرها من بال بگشودم/ دیدم انسانها به زنجیرند/ دیدم انسانهای دیگر را که از زنجیر میسازند/ خیش بهر کشت فرداشان/ میشنیدم بر فراز شهرها با آنکه مرغی در قفس بودم/ نالة انسان و حیوان را/ میشنیدم نغمههاشان را... (همان: 153). با جستوجوهایی که کردیم، به نظر میرسد سردخانه هم از آن دسته واژگانی است که نخستینبار در سرودههای شاهرودی در قالب نمادین به کار رفته است. سردخانه نماد جامعه، بستر و حاکمیت استبدادی است؛ جامعهای که همة روشنفکران در آن مردهاند و به خاموشی گراییدهاند. * آن سردخانه کشت مرا، اینک/ این مرد پیکری است که بیجان است/ دیری است مردهام من و دستی نیست/ این نغمه نیز تقتق دندان است (همان: 156). داس نماد قدرت و زور و توان و همبستگی است. منظور همان قدرت و حکومت مستبد است که با توسل به زور و اجبار بر مردم حکمفرمایی میکردند. * سر بت را که شکست؟ ما شکستیم سر بت را/ ما/ پای اسبش را که برید؟/ ما بریدیم بدین داس که داریم به دست!/ شکم بت که درید؟/ شکمش را ندریدن، دریدند که دید؟ (همان: 396). کشتزار و کشتگاه زمینی است که در آن محصول کاشت میشود. در اینجا شاهرودی با کاربرد شالیزار و کشتزار به سرزمین ایران اشاره میکند که دچار اختناق شدید و بیحاصلی شده است؛ بنابراین شالیزار و کشتزار نماد جامعة ستمدیده و گرفتار در دست ظالمان است. * و من چون پنجرهام را گشودم/ سراسر کشتگاهم خشک مانده بود آنجا/ و شاخههای آن یکجا شکسته بود. (همان: 162). 3ـ1ـ4 اسامی شخصیتها یا نمادهای انسانی در ادبیات، نمونههای ارزشمندی وجود دارد که از اهمیت و ارزش آدمی حکایت میکند. «هر گوشه از این گنجینة غنی، طرح و نشانی از چهرة متعالی انسان، مطابق الگوهای ذهنی در دوران گذشته ارائه میدهد و از امکان اعتلای آدمی در دستگاه ارزشی پذیرفتهشدهای سخن میراند» (پورنامداریان، 1377: 82). شخصیتهایی که برطبق قرارداد و یا بهسبب داشتن صفات و استعدادهای غالب طبیعی و یا بهدلیل صفات غالب و خارقالعادة ناشی از نقش اغراقآمیزشان، صفت رمزی و سمبولیک یافتهاند. موجر به معنای صاحبخانه ازجمله کلماتی است که در شعر شاعران قبل و همعصر شاهرودی در جایگاه نماد به کار نرفته است. موجر نماد شاه و درباریان مستبد است که مردم را غارت میکنند و خود را صاحب و بلامنازع سرزمین میدانند و با همین تصور به اموال مملکت دست مییازند. * بین ره دید به رؤیا که حسن/ دست بر گردن بابا دارد/ دید موجر را میگیرد پول/ دید خود کفشی زیبا دارد (شاهرودی، 1390: 109). پاسبان نماد درباریان و طرفداران شاه در زمان استبداد است که فضای تیره را ترسیم میکند. * دیرگاهی است ولی/ نیمهشبها که دگر/ پاسبانان از آن/ حول و هوشاند به دور/ و سگی نیست که پایی بگزد/ راست با هیکل مسکوت کسی، بر خاشاک/ سایهای میلغزد (همان: 239). دزدان نماد بیگانگان و سلطهگرانی است که به قصد غارت اموال سرزمین ما در حکومت دخالت میکردند؛ همچنین این دزدان میتوانند دزدان درونی یعنی طبقة حاکم نیز باشند. * نه ما نمیدهیم به دشمن/ محصول این مبارزه را/ نه نمیدهیم،/ هرگز نمیزنیم به مهر تو پشت پا، نه نمیزنیم./ ای ملت غیور که در تنگه سحر/ دزدان به کاروان تو بستند راه را (همان: 391). نیما آغازگر اسطورهآفرینی نو است و پیش از آنکه از اساطیر کهن استفاده کند خود، به اسطورهسازی دست میزده است. اسطورهها ساختة خیالات شاعران هستند. آنها به تجربههای عام بشری در قالب پدیدههای طبیعی و زمان کیفیتی نمادین میبخشند و آنها را از واقعیت به فراسوی واقعیت سوق میدهند؛ بهطوریکه درونمایة جادویی در آنها شکل میگیرد. «شیطان نماد نیروهای آزارنده، ظلمانی و ضعیفکنندة آگاهی است؛ شیطان سقوط در نامعلومی و ابهام است: شیطان مرکز شب است و در مقابل خداوند قرار میگیرد که مرکز نور است. شیطان در زیر زمین میسوزد و خدا در آسمان میدرخشد» (شوالیه و گرابران، 1379: 121). اهرمن در شعر شاهرودی و دیگر شاعران سمبولیسم اجتماعی ایران، به معنای شیطان است و نماد مستبدان و حاکمان استبدادی و ظالم است. * باز نالید ز دنیا، نالید/ که هنوزش خبری نیست که نیست/ نکند اهرمن بدبختیش/ داده باشد به ره زندگی ایست؟ (شاهرودی، 1390: 109). اسطورهها در شعر شاهرودی نماد روشنفکران و اندیشمندان و متفکران اجتماعی است. * آوردهاند که: شب، در بیابان، اسطورهها سرگرداناند./ اینک:/ او (آن اسطوره: آن آهو)/ در شب/ و در بیابان! (همان: 363). در آثار شاهرودی، ضحاک نماد شاه و درباریان و همچنین حاکمان مستبد است. * در پس پردة تزویر نهان است کسی، گرچه کس نیست ولی ما را هست/ چهر ضحاک زمان/ غاصب ثروت خلق/ ثروتی بیپایان/ بدر ای دست توانای رفیق (همان: 397). در اساطیر ایرانی، البرز اولین کوهی بوده که بیرون آمده است و سپس کوههای دیگر، از ریشه و بنیان آن به وجود آمدند. البرز در شعر فارسی محل طلوع خورشید و مظهر عظمت و جاریشدن رود است. در شعر شاهرودی، البرز نماد اعتراض، استقامت و ایستادگی است و ایران زمان شاعر را به تصویر میکشد که غرق در تاریکی و ظلمت است؛ ولی به پیروزی امید دارد. * من پای میفشارم با بیداری/ و گوشوارة صحبت رنگین/ بر صبحگاه رویش البرز میبرم/ وز قلههای برف سپیدی را میکاوم (همان: 308). عناصر دینی و مذهبی در اندیشههای جامعة ایرانی نقش مهمی داشته است. همانطور که میدانیم اغلب مسائل، دیدگاهها، ایدهها و حتی تحولات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و علمی در این جامعه از دین تأثیر میپذیرند؛ زیرا زیرساخت جامعه مذهب است؛ بنابراین شاعران و نویسندگان ما برای بیان غیرمستقیم مقصودشان در برخی زمینهها این عناصر دینی و مذهبی را در قالب نماد به کار میبرند. «حضرت ابراهیم در عرفان اسلامی بهسبب واقعهای که در زندگی او اتفاق افتاد، نماد فرمانبرداری محض در برابر فرامین خداوند، مورداستفادة شاعران عارف قرارگرفته است» (سلیمی، 1394: 367). در شعرهای اجتماعی و همچنین در شعر شاهرودی مانند گذشته، نماد اطاعت و تصمیم محض بودن در برابر دستورات الهی است. * چهسان که باطن ابراهیم زمانه دارد به او/ به خویش میگویم/ بهجای قربانیات/ تو نیز گوسفند برآر!/ ولیک/ من این/ به دست بازی تقدیر سرسپرده مدام/ جدا ز گفته به خویش/ بهپای ساختهام کهنههای اندوده/ چو پیش میخوانم/ کجاست آن که بدو نام خورده اسماعیل! (شاهرودی، 1390: 300). حضرت اسماعیل در شعر شاهرودی، نماد رزمندة آمادة قربانیشدن است؛ همچنین نماد شهیدی است که به ندای حق لبیک میگوید و نیز نماد مریدی است که در برابر مراد خود تسلیم است. * چهسان که باطن ابراهیم/ زمانه دارد به او/ به خویش میگویم/ بهجای قربانیات/ تو نیز گوسفند برآر!/ ولیک/ من این/ به دست بازی تقدیر سرسپرده مدام/ جدا ز گفته به خویش/ بهپای ساختهام کهنههای اندوده/ چو پیش میخوانم/ کجاست آنکه بدو نام خورده اسماعیل! (همان: 300). یوسف نماد مردم بیگناه، پاک و معصوم است که با بیرحمی ستمگران و حکومت مستبد در چاه و ظلمات جامعه گرفتار شدهاند؛ نیز میتواند نماد کسانی باشد که با تلاش و صبر از تاریکیها و خفقانهای اجتماعی به رهایی و روشنایی میرسند و دیگران را نیز به رهایی و نجات رهنمون میشوند. * و او/ اعصار را به خدمت بازوی انتظار/ میآورد که تو/ امید را سوار پی کاروان کنی/ یوسف شوی به چاه/ وز عمق، زان سپس/ با کار بر شدن/ پیرانة جمال جهان را جوان کنی! (همان: 321). «در سنت اسلامی، خضر راهنما، مرشد، استاد درون و انسان سبز نامیده میشود» (شوالیه و گربران، 1379: 100). خضر نماد راهنمایی و جاودانگی است؛ منظور از آن، مبارزان و دلاورانی است که با قدرت در مقابل استبداد میایستادند و مردم را راهنمایی میکردند و راه درست را به مردم نشان میدادند. * ای او/ در سو بهسوی اینک/ برانگیز/ نامی که گام بود/ گامی که نمای قدمگاه!/ آنگاه که خضر، کفشهایی از عبور آهن داشت،/ و حقارت درماندگی در کار تندر نبود! (شاهرودی، 1390: 364). 3ـ1ـ7 نمادهای ابداعی ( اختصاصی) نمادهای اختصاصی، قسمتی از میراث ادبی هستند که از یک نویسنده یا شاعر بهجا میماند. بررسی و تعیین نمادهای ابداعی و یا تقلیدیبودن آنها بخشی از کارکردهای نقد ادبی به شمار میآید. به عبارتی، گاه شاعر، دنیا و محیط اجتماعی پیرامون خود را با نگاهی متفاوتتر و عمیقتر از دیگران مینگرد و مسائل و مصائب آن را با واژههایی متفاوتتر و جدیدتر به تصویر میکشد. این واژهها و کلمات که بهطور غیرمستقیم، ترسیمکنندة مسائل و مشکلات اجتماعی زمان شاعرند، به نمادهایی تبدیل میشوند که تنها در شعر همان شاعر خاص بروز مییابند و اندکاندک به نمادهای مرسوم و متعارف تبدیل میشوند و گسترش اجتماعی و ادبی مییابند. اسماعیل شاهرودی ازجمله شاعرانی است که در بسیاری اوقات با نگرش و نگاهی متفاوت و با واژههایی نو و ویژة خود به ترسیم و توصیف موضوعات و مشکلات اجتماعی میپردازد و از این طریق نمادهایی خاص خویش را میآفریند که در شعر شاعران قبل و همعصر او سابقه ندارد. در ادامه به برخی از نمادهای اختصاصی شعر اسماعیل اشاره میشود. از نمادهای ابتکاری شاهرودی میتوان به «جمنا» اشاره کرد. جمنا در شعر شاهرودی، جایگاه ماخ اولا در شعر نیما را دارد. شعر جمنای شاهرودی هم ازنظر وزن و هم بنابه چگونگی فضا، شباهت زیادی به ماخ اولای نیما دارد؛ علاوهبر این تمهیدات کلامی و شیوة بیان نیما نیز شاهرودی را سخت به خود مشغول داشته است. ماخ اولا در شعر نیما رودخانهای همواره جاری است که نماد موضوعی اجتماعی قرار میگیرد. جمنا نیز در شعر شاهرودی همین ویژگی را دارد و نماد شرایط دشوار حاکم بر جامعه است. شرایطی که در جان و جریان زندگی اجتماعی مردم روان است و همه را تحت تأثیر قرار میدهد؛ اما پایانبندی جمنای شاهرودی با نوعی جسارت زبانی ویژة او همراه است که به این شعر فردیتی بخشیده است. * سالیانی است دراز/ میبرد «جمنا» زین خطه بهپیش/ به سر، آیینه خود را شب و روز/ او به پایی که از آن حوصله بگریخته است/ میرود، میرود. آنگونه که موجش بر موج/ ... دور شو/ آی من/ از خلوت من تا جمناست/ بازمیگردد حرف از همه سو:/ میری تنها/ دور هوجا/ دور هوجا/ دور/ هو / جا/ دور... (همان: 136). در فرهنگ هندی، این رود را در قامت خدایی مؤنث و سوار بر یک کروکدیل جان بخشیدهاند. هندوهایی که این خدا را میپرستند، معتقدند غسل در آب رودخانة کنگ باعث رهایی از گناهان میشود و نوعی توبه به شمار میرود. همچنین غسل در رود کنگ یکی از قدمهایی است که باید برای رسیدن به درجة مشکا بردارید. در آیین هندو، مشکا مرحلهای والا از تعالی است که فرد را از چرخة مرگ و زندگی آزاد میکند. هندوها رود کنگ را ازنظر معنوی پاک و زلال میدانند؛ هرچند این رود از آلودهترین رودهای جهان است. اسماعیل شاهرودی با آگاهی و شناختی عمیق از افسانهها و باورهایی که دربارة این رود وجود دارد، آن را نماد تسلیبخشی و حامی و امیدبخشی در شرایط دشوار اجتماعی زمان خود قرار میدهد و آن را بهزیبایی در شعر خود به کار میبرد. * از هم دریده شد دل آتش/ در آن شکفت گرمی/ دل در بطون آتش گرم است!/ و گرمی شکفته «گنگا» (در بسترش رها)/ اینک نشانهای است ز توفان/ توفان دل، ز بس که گرفته ست هر دلی! (همان: 176). یانکی نماد مردم غفلتزده و عادتزده به فضای استبدادی است؛ مردمی که در برابر استبداد و طبقة حاکم استبداد بیاختیارند و بهجز انجام دستور و فرمانهای طبقة حاکم و خدمترسانی به آنها کاری ندارند. شاهرودی تنها شاعری است که در زمان خود از این واژه برای توصیف طبقة منفعل و محکوم اجتماعی استفاده کرده است و از این نظر این واژه جزو نمادهای اختصاصی اوست. * ای نعره/ ای تلاطم در خطههای رنگ/ شوق ظهور را / پرتاب کن ز دست/ تا قصر من/ اینگونه بر سپیده کاغذ/ غوغای یاد مضطرب خوابگاه را/ و «یانکی»/ با «وای...» خود به هیئت تابوت/ بیرون نیاور/: پاینده باد جنگ (همان: 301). 4ـ نتیجه یکی از مهمترین رویکردهای شعر معاصر فارسی نسبتبه مضامین سیاسی و اجتماعی، نمادگرایی یا سمبولیسم اجتماعی است؛ این رویکرد با خلق تصویر، پرداختهای شاعرانه و بهرهبردن از تفکر نمادگرایانه و زبان نمادین توانست بهخوبی در شعر شاعران معاصر بهویژه شاعران دهة سی و چهل جایگاه ممتازی پیدا کند. شاهرودی با نگاه به اتفاقات پیرامون زندگی خود و فضای سیاسی و اجتماعی روزگار و حوادث آن و تعهد و احساس مسئولیت اجتماعی، بهطور غیرمستقیم و با زبان رمزی و نمادین به وصف و تبیین پیشآمدهای جامعه پرداخته و تأثیر مهمی در روند جریانهای اجتماعی بعد از کودتای سی و دو تا انقلاب پنجاه و هفت بر ذهن و اجتماع داشته است. سرچشمة اغلب نمادهای شاهرودی، طبیعت و مناظر متنوع آن، یعنی جنگل، کوه، دریا، رود و... است؛ اما علاوهبر طبیعت، پدیدههای انسانی یعنی هرچیزی که به دست انسان ساخته شده است، مانند خانه، دیوار، اشیا و... در جایگاه اصطلاحات نمادین در شعر شاهرودی بسامد بالایی دارد؛ بنابراین واژههای نمادین از پدیدههای طبیعی و پدیدههای انسانی در سرودههای شاهرودی بسیار دیده میشود؛ نیز گاهی شاهرودی از عناصر اساطیری، اسامی شخصیتها و نمادهای انسانی و... برای بیان مفاهیم خاصی در نقش نماد استفاده کرده است. گاهی نیز نمادهایش جنبة ابداعی دارد؛ مانند یانکی و جمنا و... که نماد موضوعات و مسائل مختلف اجتماعی قرار میگیرند. شاعر با تکیه بر معانی نمادها تیرگی و سیاهی روزگار خود و وضعیت خفقانآور و اختناقآمیز موجود و احساس یأس و ناامیدی عمیق نسبتبه اوضاع اجتماعی را در همة اصطلاحات نمادین سرودههایش نشان میدهد. گاهی نیز برخلاف دیگر شاعران همعصر شاهرودی که یأس و ناامیدی در شعرشان موج میزند، حضور نمادهای روشن در شعر شاهرودی، مانند پنجره و چراغ، بیانگر امیدواری به آیندة روشن است؛ بنابراین با بررسی نمادهای شعر شاهرودی میتوان از وضعیت اجتماع آن روز شناخت بیشتری به دست آورد.
| ||
مراجع | ||
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 618 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 245 |