
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,705 |
تعداد مقالات | 13,969 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,504,389 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,274,965 |
بررسی انتقادی یک واژه و دو ترکیب در دیوان سوم حکیم رکنا | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 15، شماره 1 - شماره پیاپی 57، فروردین 1402، صفحه 35-51 اصل مقاله (1.37 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2022.134214.2100 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نسرین توکلی1؛ سید مهدی نوریان2؛ تقی اژه ای* 3؛ محسن محمدی فشارکی3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استاد زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشیار زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
این مقاله به بحث دربارة بار معنایی دو ترکیب «به طرح دادن و سینهکردن» و خاستگاه و معنای واژة «سُنگ» در ترکیب «خرابهدهِ سُنگ» و کاربرد آن میپردازد؛ بهسبب اهمیت موضوع، ضمن آوردن نمونهها، نخست دربارة تعبیر «به طرح دادن» و ایرادهایی سخن میگوییم که با توجه به ابیات شاعران و متون نویسندگان ـ مانند عبارت معروف حکایت گلستان سعدی ـ بر معانی شارحان وارد است؛ بهویژه بیتی از حکیم رکنا در یکی از غزلیات دیوان سوم برای شاهد ذکر میشود که بیشتر مدّنظر بوده و اساس کار بر آن، بنا نهاده شده است؛ چهبسا دستاورد این پژوهش پایانی بر آن همه جدال لفظی، عبارات بیمفهوم و استدلالهای نادرست نویسندگان مقالات و شروح بر معنای این ترکیب است؛ زیرا شاعر با آوردن قرینة «به خرمن دادن» در کنار ترکیب «به طرح دادن» کاملاً مطلب را روشن میکند: ما بلبلیم لیک به گلشن نمیرویم/ تا گل به ما به طرح و به خرمن نمیدهند سپس در نقد و بررسی واژة «سُنگ»، معنا، املاهای مختلف این کلمه و عبارت کنایی «خرابهدهِ سُنگ» و دیگر ترکیبات کنایی ساختهشده با آن، سخن گفته میشود؛ نیز خاستگاه این واژه و چرایی راهیافتن آن به دیوان حکیم، همراه با ذکر اشعار شاعرانِ بهکاربرندة این واژه و ترکیباتش تبیین خواهد شد. آنگاه دربارة ترکیب کنایی «سینهکردن» ـ از اصطلاحات قرن پنجم و ششم که در رباعی حکیم (قرن یازدهم) نیز آمده است ـ سخن گفته میشود و با کمک نمونههایی که شاعرانی مانند عطار در منطقالطیر و نظامی در مخزنالأسرار آوردهاند، به اهمیت آن اشاره میشود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حکیم رکنا؛ به طرح دادن؛ سُنگ؛ سینهکردن | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه حکیم رکنالدین مسعود پسر نظامالدین علی کاشانی، متخلّص به مسیح، در نیمۀ دوم قرن دهم در کاشان دیده به جهان گشود. او پزشک و شاعری عارفمسلک بود. پدرش یکی از پزشکان مشهور دربار شاه تهماسب صفوی بود. در عنفوان جوانی به دربار شاه عباس رفت و از مقرّبان او شد. آنطور که در تاریخادبیاتها نوشتهاند، بعد از مدتی بهسبب نزاعی که بین او و شاه پدید آمد، همراه با زن و فرزند به هند رفت. از او آثار بسیاری برجای مانده که حاصل سالها اقامت در ایران و هند است: شش دیوان شعر، سه مثنوی مجموعة خیال (در برابر خسرو و شیرین نظامی) و ساقینامه و منظومهای در برابر مخزنالأسرار و مثنوی دیگری به نام قضا و قدر (نک. صفا، 1367، ج 2/ 5: 1193‑1195). در دیوان سوم این شاعر که دربردارندة 438 غزل و 417 رباعی است، اصطلاحاتی وجود دارد که از جنبههای مختلف میتوان آنها را بررسی کرد: مانند اصطلاحات پزشکی، نجوم، علوم غریبه و... . 1ـ1 اهداف پژوهش اصطلاحاتی که در این مقاله کوشش شد با تحقیق در متون و تأمل در آنها و با کمک اشعار حکیم، به معنای صحیحی از آن دست یابیم، برخی از لغات و ترکیباتی است که در بیشتر دیوانهای شاعران ـ مانند رفیعالدین لنبانی، نظامی، مولوی، سعدی، انوری، عطار، مجیرالدین بیلقانی، صائب و... ـ و در کتابهای نثر مانند گلستان، تاریخ سیستان، تاریخ وصّاف، تاریخ غازانی، زبدةالتواریخ و... و نیز در گفتار مردم کوچه و بازار وجود دارد و پژوهشگران دقت کافی برای حل آن مبذول نداشتهاند؛ این واژهها و ترکیبات عبارت است از: دو ترکیبِ «به طرح دادن» و «سینهکردن» و واژة «سنگ» که در اشعار دیوان سوم حکیم به کار رفته و بسیار در این زمینه راهگشاست. 1ـ2 پرسشهای پژوهش اکنون دو سؤال پیش میآید: 1) این تعابیر و اصطلاحات چه زمانی و چرا در عرصة زبان پدید آمده است؟ در پاسخ به این پرسش دو نکته گفتنی است؛ یکی آنکه بعد از پیدایش هر زبانی بهمرور، متناسب با هر دورهای، تغییراتی در درون آن پدید میآید که همراه با گسترش نیازهای زبانی، نیازمند گسترش سطوح واژگانی است؛ دیگر اینکه تداخل فرهنگ سرزمین مبدأ با فرهنگهای دیگر و بسط فرهنگ و ادب هر سرزمین، ایجاب میکند که متخصصان زبان، یا واژه و ترکیب مستقل از دیگر زبانها بسازند یا از زبانهای دیگر وام بگیرند. 2) آیا این تعابیر و اصطلاحات نقشی در غنای فرهنگ و زبان داشتهاند، چگونه؟ باید گفت مسلماً هر واژه و ساخت جدید و ترکیب نوآیین، پس از آنکه به حوزة زبانی سرزمینی راه یافت، بهتدریج جزو ساختار آن زبان میشود و در گفتار و نوشتار مردم بروز میکند و اگر نتواند دایرة زبان را پربار کند و در حل مشکلات زبانی یاری رساند، در اندکمدّتی فراموش میشود که این مسائل در ضمن مقاله بررسی شده است. 1ـ3 اهمیت پژوهش با توجه به مطالب فوق و بهویژه اختلافی که در معنای «به طرح دادن» در نوشتههای صاحبنظران دیده میشود، ضرورت دارد بهطور جدی به این مبحث پرداخته شود و با دقت و کنکاش، تحقیق جامعی در این زمینه صورت گیرد. 1ـ4 پیشینة پژوهش دربارة ترکیب «به طرح دادن» و مشتقات آن، با توجه به عبارت معروف گلستان سعدی، و اصطلاح «سینهکردن» و واژة «سُنگ» مباحث متعدّدی مطرح و پژوهشهای بسیاری انجام شده است که دربارة درستی یا نادرستی آنها، با استناد به آثار مؤلفان مختلف، در این مقاله تحقیق شده است؛ در ادامه به بعضی اشاره میشود: سودی (1374) و یوسفی (1368) در شرح گلستان، آن را به معنای به تکلّف و زور و به بهای زیاد فروختن دانستهاند و عدهای هم همین معنی را درست دانستهاند. خطیب رهبر (1362) آن را به اقساط دادن معنا کرده است. اشرفزاده (1370) در فرهنگ نوادر لغات طرحانداختن را به زور و شرح بیانکردن دانسته است. سیدان و ابنالرسول (1388) در مقاله «نقد و بررسی عبارات بحثانگیز گلستان سعدی در ترجمة عربی آن (روضةالورد)»، به تبع شروح گلستان، معتقدند مفهوم آن، فروختن جنسی به زور به رعایا به قیمت دلخواه و فروش تحمیلی، درست است. دربارة واژة سنگ و مشتقات آن، کانال تلگرامی Xatt4 ذیل واژة سُنگ، با توجه به رباعیهایی با این واژه، معنای آن را فراتر از ویرانه میداند. کاشغری (1375) در توضیح این واژه معانیای نوشته است که یکی به «پایان و دنبال» منتهی میشود. در فرهنگ ترکی استانبولی (اولغون و درخشان، 1363) این واژه با تلفّظ sungu به معنی هدیهای است که به بزرگان تقدیم میشود. داشقین در فرهنگ لغات ترکی (سؤزلوک)، آن را در برابر باجا ـ دئشیک یعنی سوراخ قرار داده است و آن را بهنوعی دستبرد و نابودکردن گسترش میدهد. دربارة ترکیب سینهکردن، علاوهبر فرهنگها، نوریان (1367) در مقالة «منطقالطیر سلیمانی کجاست؟»، آن را معادل سینه جلو دادن و سینه پیش دادن امروزی دانسته است. 1ـ5 روش پژوهش جستوجو در همة منابع، با توجه به گنجایش مقاله امکانپذیر نبود؛ به همین سبب کوشش شد تا لغت و ترکیبات فوق با توجه به شواهد و قراین تعدادی از متون ادبی، تاریخی و لغوی و فرهنگهای عربی موثق، نقد و بررسی شود تا بهویژه دربارة «به طرح دادن» به صورت دقیقتری دست یافته شود؛ همچنین به بعضی از مزایای لغوی و معنایی آنها در حیطة زبان و فرهنگ فارسی آگاهی به دست آید. ضمن آنکه در لایههای مطالب، پیشینه و روش تحقیق کاملاً پیداست و خواننده از آن آگاهی مییابد. 2ـ بحث و بررسی 2ـ1 به طرح دادن در کتابهای لغت زبان عرب ـ مثل مقاییساللغة، المنجد، منتهیالارب، تاجالمصادر و... ـ ذیل واژة طرح کموبیش معانیای وجود دارد؛ اما در کتاب المعجم الوسیط مانند مدخل بسیاری از واژههای دیگر، مبحثی جداگانه به این واژه اختصاص داده شده و نویسنده جوانب مختلف آن را موشکافی کرده است؛ بهگونهای که با عمیق شدن در آنها میتوان به نکاتی دست یافت که در جای دیگر نیست. در این کتاب ضمن بررسی معانی مختلف واژة «طرح» و ساختهای منتج از آن، مفهومی در درون آن درج شده است که میتواند مشکل ترکیب «به طرح دادن» را بگشاید و آن عبارت طَرَحَ الشَیئَ طَرحَهُ و ـ البناءَ و نَحوَهُ یعنی طَوَّلَهُ جدّاً او وَسَّعَهُ است (بنا را بلند نمود یا به آن وسعت بخشید). و غیر از این مشتقات دیگری که همه دلالت بر گسترده و زیادشدن دارد مانند: الطَّرحة: طیلسان و هو کساءٌ یُلقی علی الکتف ـ جامه یا ردا که بر دوش افکنند و جدیداً به معنی پوشش بر روی سر و دو کتف هم گفته میشود به نام طرحة العروس، چادر؛ که این هم نوعی پوشش است که گستردگی آن مدّنظر است و یا: طارَحهُ الحدیثَ و نَحوهُ = حاورَهُ و بادَلَه (رد و بدل کردن سؤالات) در سخن یا شعر یا موسیقی تبادل نظر کردن و بهعبارتی گستردن سخن و همچنین: تطارَحا (الحدیثَ و نحوَه یعنی تحاورا و تَناظَرا)، تَطارَحَ القومُ الکلامَ اَوِ الغِناء؛ یعنی در سخندرآوردن با همدیگر درافکندند؛ با یکدیگر تبادل نظر کردند و یا «تَطَرَّحَ» = مَشی مَشیَ ذی الکِلالِ و الضّعف و میتوان گفت: راه رفت مانند شخص خسته و درمانده و ضعیف ـ لَبِسَ الطّرحه (چادر پوشید) و یا «الاُطروحَة»: سؤال عنوانشده ـ مطرحشده، تز، رسالة دکتری؛ ما یُطرَحُ: آنچه مطرح میشود و ـ المسألة تطرَحُها للنّظر و البحث: و مسئلهای که طرح میشود برای بحث و تبادلنظر، جمع اطاریح. واژة «طرح» با ورود به یکی از حکایات باب اول گلستان (باب در سیرت پادشاهان) بسیار شهرت یافته و مجادلات بسیاری را برانگیخته است: «ظالمی را حکایت کنند که هیزم درویشان خریدی به حیف و توانگران را دادی به طرح. صاحبدلی بر او بگذشت و گفت:
ظالم از این سخن برنجید و روی از او درهمکشید و بر او التفات نکرد...». از دیرباز در توضیح این جملات و اصطلاح که در قطعهای از سعدی نیز آمده و بهویژه حکایت کامل آن در تقریرات ثلاثة دیوان از زبان سعدی بیان شده است و بهدنبال مثال تاریخ سیستان خواهد آمد، بیشتر قریب به اتفاق شارحان به خطا رفتهاند. شرح سودی بر گلستان مینویسد: «دادی به طرح: یاء حرف حکایه و مراد از طرح تکلّف و زور است... محصول ترکیب: ظالمی را حکایت کنند که هیزم فقرا را به زور به بهای کم میخرید و به جبر و بهطریق تکلّف به اغنیا میفروخت» (سودی، 1374: 299). در گزیدة گلستان سعدی ذیل «طرحانداختن» چنین آمده است: «طرحانداختن اینجا یعنی به بهای زیاد و به زور فروختن؛ مراد آن است که ظالم هیزم را از تنگدستان به بهای کم میخرید و آن را به بهای زیاد به پولداران میفروخت» (انوری، 1371: 137). خطیب رهبر در شرح گلستان، ذیل این ترکیب در پاورقی، «طرح» را انداختن و «به طرح دادن» را به اقساط دادن معنا کرده است (سعدی، 1362: 118). در شرح یوسفی، نویسنده همان معنای لغتنامه را درست دانسته است؛ فروختن جنسی به زور به رعایا به قیمتی دلخواه، فروش تحمیلی: «اکثر شارحان و مترجمان آن را به همین صورت معنی کردهاند... این مثال از تاریخ سیستان نیز مؤید آن است...؛ بنابراین مفهوم به اقساط دادن، یا در فروش مقداری از بها کاستن و به رایگان دادن ـ که بعضی تعبیر کردهاند ـ با توجه به رفتار مرد ظالم تناسبی ندارد» (سعدی، 1368: 302). انوری ابیوردی در قصیدة شانزده، در مدح ضیاءالدین مودود بن احمد، در بیان جود و بخشش او میگوید:
و بار دیگر در قصیدة 126 که در تهنیت ماه رمضان و مدح ابوالحسن مجدالدین عمرانی سروده است، میگوید:
در شرح این ترکیب از قول لغتنامه و گلستان قریب، ذیل بیت انوری آمده است: طرح؛ فروختن جنسی به زور به رعایا و به زور دادن چیزی به کسی (شهیدی، 1364: 131). در آثار عطار، ترکیبات ساختهشده با طرح، کموبیش دیده میشود. در حکایتی از مقالة دهم اسرارنامه آمده است:
فرهنگ نوادر لغات عطار «به طرح انداختن» را به زور و شرح بیانکردن، معنی کرده و به معنی دکتر گوهرین (انداختن و دور کردن) هم اشاره کرده است (اشرفزاده، 1370: 118). در الهینامه هنگام وصف دلاوریهای رابعه میگوید:
در لغتنامة کتاب در معنی «طرح نهادن» آمده است: هر حرکتی که در بازی نرد و شطرنج کنند. در غزل 315 و در غزل 747 دیوان نیز این اصطلاح هست:
فرهنگ نوادر لغات عطار، صفحة 461ـ462 ذیل «طرحنهادن» به همان معنای لغتنامة دهخدا استناد جسته است که بعداً خواهیم آورد. همچنین در مقالهای با عنوان «بحثی انتقادی در بارة شطرنج و متعلّقات آن در برخی شروح عرفانی» بعد از بررسی اصطلاحات شطرنج در متون مختلف، به نقد این ترکیب و معنای آن پرداخته و اساساً مقاله بر مبنای همین ترکیب شکل گرفته است؛ در آن مقاله نیز باز نویسندگان به همان معنای دهخدا ارجاع دادهاند؛ گرچه معنای بیگانة «آوانسدادن» را هم بر آن افزودهاند (رک. اسپرهم و رمضانی، 1395: 21ـ38) که بهنوعی معنای منظور ما و حاشیة مرزباننامه را تأیید میکند: «... بعد از نه ماه، فرزندی که فرزینی از دو رخ بر همة شاهزادگان جهان طرح دارد، به فال فرخنده و اختر سعد به وجود آمد» (وراوینی، 1367، ج 1: 473)؛ شارح مرزباننامه در شرح آن از قول حاشیة مرزباننامه چاپ لیدن مینویسد: «طرحداشتن شاید در اصطلاح شطرنجبازان به معنی بهعلاوه داشتن باشد» (وراوینی، 1367، ج 2: 727). تاریخ سیستان از دیگر آثاری است که ترکیب «به طرح فروختن» در آن به کار رفته است. نویسنده هنگام شرح دورة طاهر و یعقوب لیث و حوادث زوال پادشاهی آنان مینویسد: «... اما تبذیر کردی در نفقات، و اندر عطیّات اسراف کردی، بسیار بره و مرغ بر خوان نهادی و حلاوی، زیادات بسیار شدی، چندانکه کس از حشم نتوانستی خورد، تا شاگردان مطبخ به بازار بردندی و به طرح بفروختندی؛ چنانک هرچه به دیناری خریده بودی، به درمی به بازار بفروختندی،چندین غبن بودی، تا آن همه مالها و گنجها بر این جمله بشد...» (تاریخ سیستان، 1281: 269). مصحح در پاورقی میگوید: «به طرح فروختن بیعی است که همة آن عرضه باشد و تقاضایی در میان نه؛ و چنین معاملات گاه به زیان خریدار است که متاعی را به طرح و زور بر وی تحمیل کنند تا بخرد؛ چنانکه شیخ سعدی در قصة برادرش که عمال صاحبدیوان خرمای به طرح به وی فروخته بودند، گوید:
«و گاه به ضرر فروشنده است و این طبیعی است و اصل معنی طرح معلوم است که دور انداختن باشد». این ابیات در حکایتی از تقریرات ثلاثة سعدی و در قطعهای از ملحقات دیوان آمده است که توجه به آن و بیتهای قبل و بعد ابیات فوق ـ که مصحّح محترم به آن توجه نکرده است ـ منظور این اصطلاح را بهتر میرساند. خلاصهای از حکایت سوم از تقریرات ثلاثه: «در زمان حکومت ملک عادل شمسالدین... خرمایی چند از رعایا ستده بودند به تسعیر اندک و به نرخی گران به بقالان میدادند به طرح و ملک از این ظلم بیخبر. اتفاقاً چند پاره خرما به برادر شیخ فرستادند و برادر شیخ در خانة اتابکان دکان داشت؛ چون حال بدان جهت بدید به رباط خفیف رفت به خدمت برادر خود شیخ سعدی، و صورت حال در خدمتش عرضه داشت. شیخ... اندیشه کرد که برود و این بلا را از سر درویشان شیراز دفع کند به تخصیص از آن برادر خود... این قطعه بنوشت:
«ملک... تمامت بقالان پیش خود خواند و صورت حال از ایشان بپرسید که هرکس که زر داده است، اسفهسالاران را بازمیخواند و بعد از مالش میفرمود تا درحال زر ایشان بازمیدادند و هرکس که زر نداده بود، میفرمود تا خرما از وی باز نستانند... و مشهور شد که ملک عادل شمسالدین تازیکوی ازبهر خاطر مبارک شیخ سعدی رحمةالله علیه ترک خرما و بهای آن خرما که به بقالان داده بودند، بگفت....» (سعدی، 1374، بخش تقریرات ثلاثه: 80‑81) و در قطعة ملحقات ـ که در پاورقی توضیح داده شده است و این قسمت تنها در نسخههای چاپی و خطی غیرمعتبر دیده میشود ـ این بیت میتواند روشنگر باشد:
در مرزباننامه دو بار ترکیب «طرحداشتن» دیده میشود که از اصطلاحات شطرنج است و در کنار آنها به کار رفته است: «... و موجب اشتهار شطرنج... آن است که واضع آن عمل به اسرار جبر و قدر سخت بینا بوده است، و از کار تقدیر آفریدگار و تدبیر آفریدگان آگاه. آن را بنهاد و در نهادن آن فرانمود که صاحب آن عمل تا غایت چابکی و به بازی و زیرکدلی، اگرچه رخی یا فرسی بر خصم طرح دارد، شاید که به وقت باختن از آن حریف کند دست بدباز نادان بازیای آید که دست خصم را فرو بندد...» (وراوینی، 1367، ج 1: 403)؛ «... بعد از نه ماه، فرزندی که فرزینی از دو رخ بر همه شاهزادگان جهان طرح دارد، به فال فرخنده و اختر سعد به وجود آمد» (همان: 473). شارح مرزباننامه در شرح آن از قول حاشیة مرزباننامه چاپ لیدن مینویسد: «طرحداشتن شاید در اصطلاح شطرنجبازان به معنی بهعلاوه داشتن باشد، چنانکه از سیاق عبارت مفهوم میشود» و بعد خود در شرح این لغت قول لغتنامة دهخدا را میآورد: «در بازی شطرنج، طرحدادن یا طرحکردن عبارت از در کنار نهادن و معزول از عمل کردن حریف قوی، یک یا چند از سواران خود را تا حریف ضعیف با او برابری تواند کرد و بیشتر این کار را برای تحقیر حریف کند» (همان، ج 2: 727). در زبدةالتواریخ یک بار «طرحدادن» و «در مطارحه افکندن» از اصطلاحات شطرنج آمده است: «چون امیرزاده اسکندر با بایقرا ملحق شد، شب و روز در تدبیر آن بود که به چه نوع آن مملکت را به هم آرد؟... اگرچه از حلیت بینایی عاطل شده بود، در فتنهانگیزی و فسادجویی که «اَلفِتنَةُ أشَدُّ مِنَ القَتلِ» بینایان را اسبی و رخی طرح میداد. این صورت را فرصتی دانسته، غنیمت شمرد و با امیرزاده بایقرا صلاح امور ملکی در مطارحه افکند، رای و تدبیر بسیار اندیشیدند و به انواع فصول پرفضول در میان آورد» (حافظ ابرو، 1380، ج 3: 592) و دو بار ترکیب (به طرح ریختن): «چون سلطان را فتح حویزه به آسانی دست چنین داد، هیچ آفریده را نگذاشت که بکشند؛ اما به جهت مصلحت ملکی، ایکه تیمور بخشی و سایر اسیران را بازداشت و چون خبر دزفول و حویزه به شوشتر برسید، پیرحاجی کوکلتاش قلعة دزفول را به طرح ریخته، به جانب شوشتر گریخت و به امیر الوس ملحق شد» (همان: 293). «از طرفین آتش حرب مشتعل شد... و بعضی را به حفر برج و بارو گماشت تا سیرجانیان از محاربه و مقاتله به تنگ آمدند تا غایتی که بارة بیرون را به طرح ریخته، در قلعة کوه گریختند و به سهلفرصتی شهرستان سیرجان را بگرفتند و قلعه را مدّت چهل روز محاصره کردند» (همان: 442)؛ مصحّح در جلد چهارم کتاب، «طرحدادن» را «در کنار نهادن و معزول از عمل کردن حریف قوی» و «به طرح ریختن» و در صفحة 293 و 442 آن را «نقشهکشی، پیریزی و پیافکنی» معنی کرده و در ادامة معنی، ترکیب صفحة 442 (و فروختن جنسی به زور به رعایا) را افزوده است. در تاریخ مبارک غازانی، ترکیب «به طرح دادن» دیده میشود که آن را «فروختن جنسی به زور» معنا کردهاند. «و در هیچ وقت اتّفاق نیفتاد که خزانه از زر و جامه خالی بود و از دفاتر جدید و قدیم معلوم میشود که در هیچ عهدی و زمانی چندان زر نقد و جامه که در سالی پادشاه اسلام خلّد سلطانه صرف میفرماید و میبخشد، دیگران نیز در مدّت پنج سال خرج نکردهاند... و بر قرار خزینه بر زر و جامه و اموال ولایات که پیش از این هرچند متصرّفان چیزی به کس نمیدادند برحسب بروات و حوالات در آخر سال محاسبه نوشتندی و تمامت مستغرق بودی و مبالغ دیگر متصرّف را زیاده بودی و در این وقت که به یمن عاطفت حسن تدبیر، پادشاه خلّد سلطانه ممالک معمور گشته، از ولایات ارتفاعی مبالغی بر متصرّفان باقی است و غله پارینه جمله در انبار موجود تا به طرح به مردم نباید داد و هر سال که غله دررسد به تعجیل نباید فروخت و آنچه پیش از این غلة نارسیده به تقدمه خرج کردندی، این زمان همواره دیوان را یکساله ارتفاع در انبار میباشد و اموال در خزانه» (رشیدالدین، 1358 ق/ 1940: 255‑256). «پادشاه اسلام فرمود که چون این تدبیر فرمودیم و دست حکّام از برات نوشتن بربست ورعایا را و رعایا را مقدار معیّن متوجّه خویش به تفصیل معلوم شد و آن قاعده مقرّر و معتاد گشت و بر رعیّت اداء مقرّر معیّن به غایت سهل شده و به رغبت تمام ادا میکنند؛ اندیشه میباید کرد که در ثانیالحال این قاعده مضبوط و محکم و مستمر ماند و وهنی... بدان راه نیابد» (همان: 255‑256). در کتاب تاریخ وصّاف این ترکیب در قسمت تاریخ جلوس غازانخان دیده میشود: «ایلچیانی که برای امور مملکت یا شنوانیدن فرمانها به اطراف میرفتند، همة مخارج خود و چارپایان و سایر توقّعات خود را به عهدة رعایا میگذاشتند و این زحمت برای رعایا از چند جهت حاصل شده بود»؛ تا آنجا که «اما دربارة مردم شیراز که مورد عنایت واقع شده بودند، دستور داده شد که جز قبجور از آنها چیزی نگیرند؛ اما چون نزاعی بین ترکمان و شول رخ داده بود و پارهای از مغولان را در راه ییلاق و قشلاق زیانی وارد آمده بود، شیراز را به پرداخت پانزده تومان (= صد و پنجاه هزار دینار) زر محکوم کردند و... اقوام و حشم بسیاری عاجز و مضطر شدند. «احوال رعایا بر این وجه بود، اما حال ارباب بلوک را نیز تباهی رخ داد؛ چه بدان امید که بهای غلّه مانند سال گذشته باشد، مخارج و و التزامات سنگین تقبّل کردند و حال آنکه خرواری گندم که در سال گذشته به مبلغ سی دینار یافت نمیشد، به شش دینار بر وجه خزانه بر مردم طرح میکردند و باز نفیر و تظلّم بر فلک میرسید» (آیتی، 1346، ج 3: 216‑217). واژة «طرح» در لغتنامة کتاب به نقل از کتاب کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران معنی شده است: فروختن غلّات و سایر اجناس انبارهای دولتی که به خراج گرفته بودند به مردم، به بهایی گرانتر از قیمت متداول، یا مجبورکردن مردم به فروختن متاع خود به بهایی کمتر از قیمت متداول؛ و بهتر است برای اثبات سخن خود که بعداً خواهد آمد، اصل گفتار نویسنده را بهطور کامل از همانجا نقل کنیم: اصل گفتار نویسنده این است: «طرح: و. و. بارتولد و و. ف. مینورسکی این اصطلاح را مبهم و تاریک شمرده و در معنی فنّی آن فقط به حدس اکتفا کردهاند. مفهوم اصطلاحی و فنّی این کلمه را آ. آ. علیزاده روشن کرده و با دلایل مقنع ثابت کرده است که «حقوق» زیر را طرح میگفتهاند: «1ـ شهرنشینان و روستاییان مجبور بودند هرگاه که مقامات حکومت بفرمایند، غلات و محصولات انبارها و مخازن دولتی را به قیمتی که مقامات مزبور معیّن میکردند و چندبرابر بهای بازار بوده، ابتیاع کنند... . «2ـ فروش اجباری محصولات به قیمتی که از بهای بازار بسیار پایینتر بوده به خزانه و یا فئودال و ملک و امیر محل (در مواردی که مقامات اخیرالذّکر به محصولات مزبور احتیاج داشتهاند)». آ. آ. علیزاده داستان تأملبرانگیزی از زندگی سعدی ـ که در ادامة مطلب تاریخ سیستان از دیوان سعدی نقل کردیم ـ میآورد؛ آنگاه مطلبی از عبارت جامعالتواریخ را ـ که ما از تاریخ مبارک غازانی آوردیم ـ نیز به رأی خویش تفسیر میکند: «رشیدالدین میگوید که براثر مراقبت و دلسوزی غازانخان و ترتیبی که وی برقرار کرده بود، در عهد آن سلطان غلّة سال پیش بالتمام انبار میشد و ضرورتی وجود نداشت که آن را بهصورت "طرح" به مردم بدهند» (پطروشفسکی، 1344: 289‑290). صائب تبریزی در چند موضع این ترکیب را به کار برده است:
نویسندة فرهنگ اشعار صائب آن را «عرضهکردن و واگذاشتن» تفسیر کرده است (معانی، 1373: 159). در مقالة «نقد و بررسی عبارات بحثانگیز گلستان سعدی در ترجمة عربی آن (روضةالورد)»، یکی از مسائل مطروح، ترکیب «به طرح دادن» در حکایت گلستان است؛ ترجمة عربی آن این است: «یروی أن ظالماً کان یشتری الحطب من الفقرا بالغبن و یبیعه للأغنیاء بتطفیف الوزن» (فراتی، 1340 ق: 68). به نظر نویسندگان با توجه به متونی مثل جامع التواریخ و تاریخ وصّاف، به نقل از اصطلاحات دیوانی مغول و بعضی از شروح گلستان، مفهوم صحیح همان «فروختن جنسی به زور به رعایا به قیمت دلخواه و فروش تحمیلی» است، نه کمفروشی که در برگردان عربی آمده است و به این ترتیب با شتاب و عجولانه با یک اشتباه، اشتباهی دیگر را نفی کردهاند (نک. سیدان و ابنالرسول، 1388: 91‑108). اما در این باره، هم لغتنامة دهخدا و هم شارحان و مترجمان به خطا رفتهاند و شاید اگر با سعة صدر بیشتری در مسئله کنکاش میکردند و با وسواس بیشتری در حل آن میکوشیدند، این اشتباهات پیش نمیآمد. البته معانی لغتنامه در شرح «طرحدادن و طرحنهادن» ـ همانگونه که در برخی از معانی کتاب المعجم الوسیط دیده میشود ـ درست است و سعی مؤلّف و همة شارحان ستودنی است؛ اما دربارة مرزباننامه و متون عطار، بهویژه با توجه به «شیرمردان» در بیتی که از الهینامة عطار مذکور افتاد و نیز آثاری که شواهدی با اصطلاح «طرحدادن» از اصطلاحات شطرنج از آنها آوردیم، آنچنانکه از فحوای کلام و سیاق جملات برمیآید و با توجه به دیگر معانی کتاب المعجم الوسیط (القاهُ و بَسَطَهُ)، همان معنای حاشیة مرزباننامة چاپ لیدن در توضیح این ترکیب در اینجا صحیح است؛ یعنی ترکیب «طرحداشتن» در این کتاب و نظایر آن، در چنین کاربردهایی همان بهعلاوه داشتن و بسط و گسترش یافتن است و ترکیب «به طرح دادن» که طور دیگری از همان ترکیب «طرحداشتن» است، معنایی کاملاً متفاوت با نوشتة شارحان گلستان دارد. این مطلب علاوهبر دقت در خود ابیات و عبارات، با توجه به غزل 194 از دیوان سوم حکیم رکنا کاملاً روشن میشود؛ بدون آنکه به هیچگونه توجیهی نیاز باشد:
میبینیم که شاعر ترکیب «به طرح دادن» را با ترکیب «به خرمن دادن» همراه کرده است؛ بنابراین معلوم است که در همة ابیات مذکور و نیز عبارات متون ادبی و تاریخی، شارحان و همچنین علامه دهخدا راه خطا پیمودهاند؛ به عبارتی منظور همان «فلهای» ـ که مردم در محاورة روزمره استفاده میکنند ـ و بیمضایقه و به قولی «بی کش و پیمانه» همراه با بخشش و دستودلبازی است. از دلایل دیگر بر اثبات این مدّعا ترکیب «به خرمن است» که با اصطلاح «به طرح» همراه شده است؛ بنابراین برای تفهیم و بازگشایی رمز «به طرح دادن» یا شکل دیگر آن «به طرح فروختن»، به ذکر معنی و نمونههایی از لغتنامة دهخدا پرداخته میشود. خرمن، تودة هر چیز را نامند، مطلق توده و تل از هرچیز:
2ـ2 سُنگ (sung , song) از دیگر واژه هایی که بسیار قابلیت طرح و چونوچرا دارد، واژة «سُنگsong » است که در رباعی 275 حکیم رکنا با واژههای «لُنگ و تُنگ» قافیههای رباعی را تشکیل میدهد؛ اما کاتبان نسخهها چون با آن آشنا نبودهاند، در نسخهها بهجای آن «جُنگ» نوشتهاند و نکتة مهم دیگر این است که با همراهی «خرابهده» ترکیبی ساختهاند که برای هدایت به معنی آن تأملبرانگیز است؛ رباعی:
در این بخش به مناسبت کاربرد «سُنگ و خرابهده سُنگ» در شعر حکیم حول همین محور مطالبی خواهد آمد و سپس به نقد آن میپردازیم. گلچین معانی ضمن نقل رباعی زیر از نذری قمشهای:
که ازنظر کاربرد واژهها و ترتیب قافیه به شعر حکیم رکنا شباهت بسیاری دارد، در حاشیه کتاب مینویسد: «صونگ به ثانی مجهول در لهجة اصفهانی به معنی ویرانه است» (معانی، 1369، ج 2: 1434). در کانالی از کانالهای تلگرام، به اطلاعاتی ارزشمند و محققانهای دست یافتیم که بسیار در این زمینه راهگشاست؛ ضمن اینکه برای نخستینبار در کانال تلگرامی، این مطالب مطرح شده است و در هیچ منبع دیگر ذکری از آن نیست. آنچه از خلاصة کلام نویسنده برمیآید، این است: ذیل واژة «سُنگ/ سونگ/ صونگ» پس از ذکر چهار رباعی (رباعی فوق) و سه رباعی که در ادامه بیان شده است، مینویسد: «چیزی که مورد بحث ما در این چهار رباعی است، کلمة سُنگ است که در بعضی منابع رباعی نذری قمشهای بهصورت "سونگ" و "صونگ" هم دیده شده است:
«این کلمه در فرهنگهای مربوط به دورة صفوی و بعد از آن، مثل برهان قاطع، سرمة سلیمانی، فرهنگ جهانگیری، آنندراج... و فرهنگهای جدید مثل فرهنگ معین، لغتنامة دهخدا و فرهنگ بزرگ سخن دیده نمیشود و این لغت برخلاف نظر مرحوم گلچین معانی، با توجه به چهار رباعیای که نقل کردیم، معنایی فراتر از ویرانه دارد و از شیوة کاربرد کلمه در چهار رباعی، معنایی که به ذهن میرسد "غارت" است که بهراحتی در رباعیات دوم تا چهارم جواب میدهد؛ ولی برای همخوانکردن آن با رباعی نخست، مقداری تأمل لازم است. (نک. میرافضلی. https:// telegram.me/ Xatt4 ذیل واژة سُنگ). در متنی از تذکرة نصرآبادی، این واژه در همین معنی و البته میتوان گفت در معنی «دستور غارت اموال کسی را دادن» با املای «صونگ» به کار رفته است: «میر حیدر معمّایی از سادات معتبر کاشان است. کمال قابلیّت داشته، خصوصاً در فنّ معمّا و تاریخ اعدا. او را متّهم به هجو شاه عباس ماضی ساخته. اسباب او را صونگ (نسخه بدل D ضبط) نموده، از حبس گریخته، به هندوستان رفته، اعتبار عظیمی به هم رسانیده، بی رخصت با اسباب روانة ایران شد، کشتی او تباه شده، به وساطت تختهپارهای سر از بنادر سُورت بیرون آورد. خبر به پادشاه رفته، میر را طلب نموده، بر روی او نیاورد، پرسید که چه مبلغ از شما فوت شده، گفت فلان مبلغ. پادشاه مساوی آن عنایت فرموده، به امرا هم فرموده که مهربانی کنند» (نصرآبادی، 1378، ج 2: 689). در فرهنگنامههای ترکی در توضیح این واژه معانیای نوشته شده است که یکی به «پایان و دنبال» منتهی میشود: «1ـ سُنک کلمهای است به معنی بعد، پس، به دنبال و گفته میشود از آن: "سَن مَنِک سُنکداکَل" یعنی، به دنبال من بیا. 2ـ سُنک: پایان هرکار و آخر هر امری و عملی. گویند: "بُوسُوز سُنکِندا اَبغِل" یعنی تو پایان و سرانجام و دنبالة این سخن را بگو. 3ـ سُنک: پسر مرد، عَقبِ رَجُل» (کاشغری، 1375: 698)؛ رسانندة معانی کنایی ترکیباتی است که در حوالی اصفهان به کار رفته است و در ادامه خواهد آمد. دوم در فرهنگ ترکی استانبولی به فارسی این واژه با تلفّظ sungu به معنای «هدیهای است که به بزرگان تقدیم میشود» (اولغون و درخشان، 1363: 405). سوم در فرهنگ لغات ترکی، «سؤزلوک» با تلفّظ «سونگه ر» در برابر باجا ـ دئشیک قرار گرفته است که لغت دوم در لغتنامة ترکی آذربایجانی به فارسی، «سوراخ» معنی شده است؛ نیز لغت باجا شاید صورت دیگری از «بالاجا» است و صفت است؛ یعنی «ریز، خرد و کوچک» که شاید بتوان معنای آن را بهنوعی دستبرد و نابودکردن، بهویژه در رباعی قاسم تونی، گسترش داد (داشقین، ج اول: 352). اما دربارة معنا و ریشة این لغت غیر از آنچه گفته شد، مطالب زیر نیز در کانال استاد میرافضلی آمده است و نقل قول از کسانی است که با آن برخورد داشتهاند و در محل زندگیشان به کار میرود؛ به همین سبب اهمیت دارد و میتواند در پایان و با توجه به مطالب فوق، ما را به اجماعی در این باره سوق دهد: «سُنگ» در جنوب به معنی یواش و کند است و در بلوچی یعنی مالیات؛ در دوران صفوی نیز نوعی مالیات یا تصاحب زمین و باغ و... را سونکی میگفتند. شاعر رباعیسرا، آقای شرفالدین امیرپور از گتوند خوزستان نوشتهاند: سُونگ/ سُنگ، در گویش بختیاری صفتی است که به جاندار و مخصوصاً انسان نسبت داده میشود و میگویند: فلانی سونگه یعنی کارش را آهسته و با خونسردی انجام میدهد و در کل جنبة منفی دارد. در حوالی اصفهان تعبیر «سونگ و دنگ چیزی را وارسیدن» رایج است که در معنای همة زوایا را بررسیکردن و سرککشیدن در امری به کار میرود. در شهرضا میگویند: فلان کس سُنگ و دُنگ شده است؛ معادل کسی که همهچیزش را از دست داده و کاملاً باخته است. در ورنوسفادرانِ سده اصفهان به این صورت به کار میرود: سونگی فلان چییا کوی بات: ته و توی فلان چیز را درآورد. این کلمه در وینیچه در مبارکة اصفهان کماکان در دو جا، البته به شکل ترکیبی، کاربرد دارد؛ اصطلاح «از سنگ و دنگ چیزی خبر داشتن»: از مسائل خیلی جزئی و ناچیز تا مسائل مهم و کلان خبرداربودن؛ همچنین «سُنگ و دُنگ کردن» به معنی زیر و رو کردن ریز و درشت جایی برای جستن چیزی که اگر دُنگ در معنی واحد و به اندازة یکششم چیزی باشد، به احتمال، سُنگ به معنی واحد خیلی ناچیزی است. «سُنگه» در گویش کازرونی مثل مُنگه (مُنگیدن) که با فعل دادن همراه میشود، زیر لبی غر و لند کردن است. گاهی نیز با هم به کار میروند: سُنگه و دُنگه. در زبان مردم میانه گفته میشود: «سوز منی (سونگَ) چیخاردوبسوز»/ شما مرا از هستی ساقط کردید و بیچاره شدم و مثل غارتزدهها به خاک سیاه نشاندینم! پس شاید ریشة این واژه را در ترکی باید جست؛ زیرا صفویه وقتی از اردبیل به اصفهان آمدند، احتمالاً این «سونگ» را از اردبیل و زبان ترکی به اصفهان بردهاند و اهالی اصفهان هم در گویش خود از آن استفاده کردهاند. در زبان ترکان آذربایجان مثل «منی سونگه چیخاردیبسیز» در معنی مرا بیچیز کردهاید و دار و ندارم را گرفتهاید، رایج است. تلفّظ کلمه بهشکل sung با همان مصوت «و» خاص ترکی است و معنی نهب و غارت به راحتی از آن، البته در ساختار این مثل ترکی، استخراج میشود؛ ولی در ترکی قدیم کلمه بهشکل songمعمول بوده است و به معنی «انتها و پایان» که امروزه بهشکل sonتلفّظ میشود؛ مثلاً ایشین سونی؛ در معنی انتهای کار (نک. میرافضلی، https://telegram.me/Xatt4 ذیل یادداشتهایی دربارة سُنگ). اکنون در نقد مطالب بالا باید بگوییم: اولاً خلاف نظر نویسندة کانال چهارخطی دربارة بیت نذری قمشهای، نیازی به زور و ضرب نیست؛ زیرا هم در شعر او و هم در شعر حکیم، «خرابهده سُنگ» را میتوان با اطمینان «ده خراب غارتشده» معنا کرد و کنایه از دنیایی خرابآباد است؛ تنها تفاوتش در زمان غارت است؛ در شعر حکیم و نذری قمشهای، زمان گذشته است و در سه شعر دیگر، زمان آینده است. معنایی که در فرهنگ نصیری صفحة 172 (فی اللغات الجغتایی)، ذیل این واژه آمده است، آن را تأیید میکند؛ «سونگ. به اظهار کاف عجمی: تمام مال کسی را به زور گرفتن و به اخفاء کاف مذکور بعد از آن و آخر./ سونگی: آخرین سونگی جا از عقب آن». نکتهای که از مجموع شواهد ذکرشده و معانی یادشده استنباط میشود، آن است که «سنگ» اصلاً ترکی است که با ورود صفویه به اصفهان، میان اهالی اصفهان و توابع آن شایع شد و اصطلاحاتی با آن ساختهاند؛ بسته به اینکه در چه شکلی به کار برند، در معنای وارسیکردن، به عمق چیزی رسیدن و دستور غارت دادن و از هستی ساقط کردن است. درنتیجه حکیم رکنا هم که اهل کاشان، از توابع شهر اصفهان، است و مدّتی در اصفهان ساکن بوده و با اهالی آنجا حشر و نشر داشته و در دربار صفوی میزیسته است، تحت تأثیر لهجة مردم اصفهان و نواحی اطراف آن، با این واژه الفتی داشته و به کاربردهای آن آگاه بوده و در شعر از آن بهره گرفته است. تأییدکنندة این مطلب، آن است که شاعران و نویسندگانی که از این اصطلاح استفاده کردهاند یا از اهالی اصفهان و نواحی پیرامون آن بودهاند و یا با آنان معاشرت داشتهاند. نیز همانطور که گفته شد، آغاز استفاده از این واژه و ترکیبات آن در شهر اصفهان و نواحی پیرامون، به دورة صفویه بازمیگردد و تا پیش از آن، مردم این شهر از وجود چنین واژهای بیاطلاع بودهاند؛ سپس با افزودن ترکیباتی مانند «خرابهده، وارسیدن...» و واژة «دُنگ»، هم گسترة معنایی ایجاد کردهاند و هم مثل ترکیبهای عطفی دیگر، با آن ترکیب عطفی ساختهاند. 2ـ3 سینهکردن
مصدر مرکب «سینهکردن» به معنی «تفاخرکردن» تا قرن ششم و اوایل قرن هفتم کاربرد داشته است و در فرهنگها، ازجمله لغتنامة دهخدا شواهدی از شاعرانی مانند رفیعالدین لنبانی، مجیرالدین بیلقانی، نظامی و عطار (تا اوایل قرن هفتم) برای آن ذکر شده است و معادل امروزی آن «سینه جلو دادن و سینه پیش دادن» است. همچنین در مقالهای با عنوان «منطقالطیر سلیمانی کجاست؟» به نمونههایی از اختلاف نسخهها و اشتباه بعضی از مصحّحان منطقالطیر پرداخته شده است که یکی از آنها اشتباه در ضبطنکردن همین ترکیب و دربارة معنا و رواج آن در قرن ششم و اهمیت آن است (نوریان، 1367: 30‑37). منظور اصلی از طرح این اصطلاح، نگاه اساسی به بار دقیق معنایی آن و صلابت زبانیاش در قطعیّت رساندن مقصود است که دیگر مترادفات به هیچروی از عهده برنمیآیند و این نشان از اهمیت ویژة اصطلاح مذکور دارد؛ به همین علّت، شاعر کاشانی هم در قرن یازدهم عبارتی بهتر از این اصطلاح قرن ششم و قبل از آن برای بیان مقصود در رباعی نیافته است؛ به این معنی که تنها این عبارت کنایی میتواند انسجام رباعی شاعر را در لفظ و معنا جلوهگر کند. در منطقالطیر ترکیب «سینهکردن»، ضمن حکایت عذر آوردن باز برای نرفتن در جستوجوی سیمرغ، خوش درخشیده و عطار آن را (البته با ایهام) با کلهداری همراه کرده است تا معنایش بهخوبی در جان ضمیرها بنشیند:
نظامی در مخزنالأسرار وقتی از برتری سخن منظوم از منثور سخن میگوید و اوصاف شعر و سخن خوب را میسراید، که شاید سبب تفاخر شود، بهتر از این ترکیب نمییابد که شاعر را از توقّف منع کند:
اما جای دیگر در ابتدای مقالت دوم (عدل و انصاف) بهعکس، ضمن برشمردن بزرگیها و بیان عظمت روح انسان و اهمیّت جان و دل که تنها فضیلت انسانی است که شایستة افتخار است، از او میخواهد به داشتن آن سینه کند و با این اصطلاح زیبا عصارة مطلب را بیان میکند:
بنابراین منظور اصلی از طرح این اصطلاح، نگاه اساسی به بار دقیق معنایی منفی و مثبت آن و صلابت زبانیاش در قطعیّت رساندن مقصود است که دیگر مترادفات به هیچروی از عهده برنمیآیند؛ شاید شاعر کاشانی هم در قرن یازدهم عبارتی بهتر از این اصطلاحِ قرن ششم و قبل از آن برای بیان مقصود در رباعی نیافته است:
او با این اصطلاح نشان میدهد که ورود یاد معشوق در دل آنقدر شادیآفرین است و وجود او آنقدر عزیز است که باعث سینه جلو دادن برای تفاخر است؛ در ضمن آنکه از عمد خواسته است الفاظی متناسب را به ایهام در کنار هم، در سلک یک رباعی بنشاند. البته در تکملة مطلب اضافه کنیم که در فرهنگهایی مثل مصطلحاتالشعرا و فرهنگهای دیگر و لغتنامة دهخدا در شرح «سینهکردن»، غیر از آنچه گفته شد، تعاریف دیگری نیز نوشتهاند که بهتر است آن را نیز در بوتة نقد بگذاریم. مصطلحاتالشعرا مینویسد: سینهکردن؛ بر زمین رسیدن تیر و از آنجا برجستنش (جهانگیری) و شعر ملا قمی را مثال میزند. لغتنامه مینویسد: ... سینهکردن تیر؛ (اصطلاح تیراندازان) آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آنجا خیز کرده به جای دیگر افتد. گویند این تیر سینه کرد (برهان)... (از بهار عجم):
به نظر میرسد بهویژه با توجه به معنی فرهنگ جهانگیری، این نیز بهنوعی در همان تفاخرکردن ریشه داشته باشد؛ برای تفاخر و نشاندادن قدرت خود از جای برمیخیزد و سینه میکند و شاید اصطلاح «سینهدادن» ـ جلوآمدن سقف یا دیوار در هنگام ساخت ـ را هم که در امور ساختمانی، بین بنایان رایج است و یکی دیگر از مشتقات این اصطلاح است، بتوان به همین معنی تفسیر کرد؛ درکل بهنوعی، نازش و بالیدن به خود را در درون مستتر دارد. 3ـ نتیجهگیری از این نقد و تفحّص میتوان پیبرد آنچه باید پیش چشم داشت، این است که واژگان و اصطلاحات معمول در زبان نسبتبه فراخور زمانی خود در غنای آن زبان بسیار سهیم هستند و برای یافتن نتایج متقن در بازیابی معنایشان، تنها نباید به گوشهای از یک مطلب و بررسی آثار یک دوره و زمان و یا یک زمینه و واقعه بسنده کرد؛ با حدس و گمان نیز مشکلی گشوده نمیشود؛ ضمن آنکه تأمل در حقیقت واژهها و اصطلاحات و کاربرد آنها در متون نثر و شعر و گفتار مردم میتواند راهگشایی برای تفحص در بسیاری از مسائل اجتماعی، تاریخی، سیاسی و اقتصادی باشد. همانگونه که با توجه به بیت حکیم توانستیم مشکل ترکیب «به طرح دادن» و اصطلاحات برگرفته از واژة «طرح» را در آثار مختلف بگشاییم و معنای درستی از آن ارائه دهیم. همچنین نشان دهیم که بعضی ترکیبات و واژهها مثل «سینهکردن» و «سُنگ» چه جایگاه و خاستگاهی دارند و کاربردهای ساختهشده از واژة سُنگ، چرا و چگونه در ادبیات کوچه و بازار و بعد از آن در نوشتار راه یافته و بر توان فرهنگی زبان افزوده است. البته نکات یادشده، تنها به گوشهای از زوایای عمیق و شایان اهمیت زبان و ادبیات فارسی پرداخته است و مسائل طرحشدنی از این دست بسیار است که جای تحقیق فراوان دارد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 395 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 310 |