تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,423 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,841,410 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,140,797 |
کلاناستعارة مفهومیِ «خداوندگاری به منزلة کشورداری» در مرصادالعباد | |||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||
دوره 16، شماره 2 - شماره پیاپی 49، اسفند 1401، صفحه 55-74 اصل مقاله (1.3 M) | |||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2022.133471.1699 | |||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||
ناصر جابری* 1؛ سکینه شریفی2 | |||||||||||||||||||
1دانشیار زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه خلیج فارس، بوشهر، ایران | |||||||||||||||||||
2کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه خلیج فارس، بوشهر، ایران | |||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||
بیان مسئله: مرصادالعباد اثری بدیع و ممتاز در پهنۀ ادب فارسی است؛ زبان و بیان آن گوشنواز و گاه شاعرانه است و ازنظر تصویری ـ بلاغی کتابی شگرف به شمار میآید. با توجه به شناختگی و شهرگیِ تمثیل در علوم بلاغیِ ما، مطالعۀ تصاویر مرصادالعباد اغلب متمایل به بررسی جنبههای تمثیلی آن بوده است و استعارههای آن در قالب دیدگاههای کهن بررسی شده است؛ حال آنکه مرصادالعباد خوشههای استعاریِ مبتنی بر نگرش سیاسی ـ اجتماعی دارد و با توجه به پراکندگی و گستردگی این خوشهها میتوان با نظریۀ استعارۀ مفهومی، نگاهی تازه به این اثر داشت. روش: روش تحقیق تحلیلی ـ توصیفی است و دامنۀ پژوهش مبنی بر متن مرصادالعباد است. نتایج و یافتهها: این تحقیق نشان داد رشتههای استعاری در پیوند با یکدیگر، در متن تأملبرانگیز است و میتوان آنها را خُرداستعاره نامید. شبکۀ خرداستعارههای بههمپیوسته از این قرار است: «هبوط روح در تن بهمنزلۀ جلوس پادشاه»، «خزانهداری خداوند بهمنزلۀ گنجینهداری پادشاه»، «ابلیس بهمنزلۀ مجرم و محکومشده ازسوی سلطان»، «پرورش روح بهمنزلۀ پروردنِ باز شکاری»، «تبلیغ دین بهمنزلة تشکیلات اطلاعرسانی پادشاه». این پنج استعارۀ خرد، هریک دارای زیرمجموعههایی بودهاند که در متن تحقیق با ذکر شاهدمثال و ترسیم نمودارهایی تبیین شدهاند. همچنین، دقت در خُرداستعارهها نشان میدهد که میتوان مجموعۀ آنها را ذیل کلاناستعارۀ «خداوندگاری بهمنزلة کشورداری» قرار داد. | |||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||
استعارة مفهومی؛ کلاناستعاره؛ مرصادالعباد؛ خداوندگاری وکشورداری | |||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||
1ـ مقدمه مرصادالعباد اثری فاخر و زبان آن خاص و متمایز است. یکی از ویژگیهای آن، کاربرد مفاهیم عرفانی به کمک اصطلاحات دایرۀ حکومت، کشورداری و دربار است. این ویژگیِ شاخص و متمایز نظر مخاطبان را جلب میکند و این پرسش را برمیانگیزاند که «آیا وجود استعارۀ خداوندگاری بهمنزلۀ کشورداری، ویژگیِ منحصربهفرد مرصادالعباد است یا در سایر متون عرفانی و دینی نیز میتوان برای آن شواهدی یافت؟». در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که براساس کلاناستعارۀ مدّنظر بررسیپذیر است و به برخی از آنها در متن مقاله بهاختصار اشاره میشود؛ نیز میتوان با قاطعیت گفت این استعاره دارای سابقه و تاریخی کهن است؛ البته تحقیق درباب قدمت آن در متون دینی و عرفانی، مجال دیگری میطلبد. نگاهی اجمالی به برخی متون نثر عرفانی نشان میدهد که چنین نگرشی در دیگر متون عرفانی بهشکل پراکنده وجود دارد. از میان چهار کتاب کشفالمحجوب، کشفالأسرار، اسرارالتوحید و تذکرةالاولیا، در کشفالأسرار میتوان بهشکل بارزتری آن را دید؛ برای مثال، در یکی از بخشهای آن آمده است: «هر سلطانی که بود، مرکب خاص خویش دارد، آن را داغی مشهور برنهد تا طمع دیگران از وی بریده گردد. هر مرکبی که داغ سلطان دارد از دست نشست دیگران آسوده بود... باز هر مرکبی که داغ سلطان ندارد، پیوسته ذلول و ذلیل بود، در آسیب کوفت و کوب دیگران بود. مثال بندگان خداوند ـ جل جلاله ـ همین است» (میبدی، 1375: 155). این مثال چنانکه دیده میشود، ذیل استعارۀ «خدا پادشاه است» بررسیپذیر است؛ بنابراین، کاربرد این استعاره در سایر متون مهم عرفانی بیسابقه نیست؛ اما قطعاً گستردگی این موضوع در مرصادالعباد بیش از دیگر متون است و میتوان آن را ویژگی بارز این اثر به شمار آورد؛ همین گستردگی انگیزهای شد تا به کمک نظریۀ استعارۀ مفهومی در این مقاله به بررسی آن بپردازیم. گستردگی اصطلاحات درباری و سلطنتی و تصاویر مربوط به آن، ابتدا ذهن را بدان سوی میبرد که این گستردگی ذیل کدام دیدگاه میگنجد. در اینکه میتوان تصاویر مرصادالعباد را به کمک نظریۀ استعاره بررسی کرد، تردیدی وجود ندارد؛ اما برای گستردگی آن نیز باید چارهای اندیشیده میشد؛ سرانجام سعی شد این بررسی برپایة «کلاناستعارۀ مفهومی» انجام شود. ارزشهای بلاغی ـ تصویریِ مرصادالعباد یکی از عللی بوده که آن را کتابی درسی در دورۀ کارشناسی ادبیات قرار داده است. بهجز عناصری مانند رمز و تمثیل، برخی از مهمترین مفاهیم انتزاعی و عرفانی این اثر به کمک استعارۀ مفهومی تبیین شده است؛ استعارههایی که به قول لیکاف و جانسون از راه تجربه به دست میآیند «و این امکان را برای ما فراهم میسازند که به مفاهیم بسیار انتزاعی و پیچیده... ساختار بخشیم» (لیکاف و جانسون، 1394: 172). خلاّقترین استعارههای مرصادالعباد مربوط به بخشهای دوم و سوم کتاب است. مفاهیم بهکاررفته در این دو بخش بیشتر دربارۀ دین، خلقت انسان، آفرینش، حکمرانی خداوند و توصیف نظام و سامان بارگاه خداوند و تسرّیدادنِ مسئلة آفرینش و ادارۀ جهان به حکمرانی و پادشاهان زمینی است؛ بنابراین در این مقاله فرض بر این بوده است که در مرصادالعباد استعارهها همانند زنجیری به یکدیدگر متصلاند و میتوان برخی از خُرداستعارههای مفهومی را ذیل یک کلاناستعاره بررسی کرد. ارتباط تمثیل و استعارة مفهومی یکی از موضوعات و سؤالات مطرح در این زمینه است که در این مجال امکان پرداختن بدان نبود؛ اما معمولاً تمثیل نهایتاً در طول یک بند مطرح میشود؛ حال آنکه یک استعارۀ مفهومی گاهی در چند فصل از یک اثر و گاه در تمام آن جریان دارد؛ بنابراین میان استعارة مفهومی این رابطه وجود دارد که تمثیلهای آن میتوانند ذیل یک استعارۀ کلان بگنجند و اجزایی برای ترسیم و تبیین آن باشند. بر این اساس، پرسشِ پژوهش این بوده است که کدام کلاناستعاره در این اثر تبیینپذیر است و ذیل این استعارۀ فراگیر کدام زیرمجموعههای استعاری قرار میگیرد. برای پاسخ به این پرسش، نظریۀ استعارۀ مفهومی و کلاناستعارۀ مفهومی استفاده شد؛ پس از استخراج مفاهیم استعاری، روابط هریک جداگانه بررسی شد تا ارتباط مفاهیم استعاری در هر خوشۀ استعاری و سرانجام در کلاناستعاره مشخص شود. 1ـ1 پیشینۀ پژوهش استعارۀ مفهومی موضوع نسبتاً جدیدی است؛ اما تحقیقات متعددی برپایة آن انجام شده است. برخی از پژوهشهای بنیادیِ این حوزه و بعضی تحقیقات مرتبط از این قرار است: ـ لیکاف و جانسون (George Lakoff & Johnson) در کتاب استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم (1395) به مباحث نظری و معرفیِ نظریة استعارة مفهومی و چگونگی کاربرد آن پرداختهاند. این اثر در ایران بسیار شناخته شده و نقش مهمی در رواج این نظریه داشته است. نویسندگان در این اثر میکوشند تا نشان دهند در استعارۀ مفهومی، یک حوزۀ آشناتر و اغلب ملموس برای درک روابط مفهومی حوزهای انتزاعی به کار میرود. ـ زُلَتن کُوچِش (Zoltán Kövecses) در کتاب مقدمهای کاربردی بر استعاره (1393) با نثری علمی و بهدور از تکلف به معرفی استعارة مفهومی، مجاز مفهومی، فضاهای ذهنی، تصویرهای استعاری و مفاهیم بنیادین آن پرداخته است. ـ اثر دیگر در این زمینه را ترنس هاوکس (Terence Hawks) (1395) تحت عنوان استعاره به چاپ رسانده است. این کتاب ابتدا دیدگاههای ارسطو و سپس آثار زبانشناسان و انسانشناسان معاصر را بررسی میکند. ـ زهره هاشمی کتاب عشق صوفیانه در آیینة استعارهها (1394) را درباب شیوة تلقیِ صوفیان از عشق نوشته است. او در این کتاب، ابتدا بهطور مفصّل استعارة مفهومی و مسائل مرتبط با آن را توضیح و تحلیل میکند و سپس با تبیین استعارههای خرد و کلان، مفهوم عشق در ذهن عارفان و چگونگیِ ادراک ایشان از این مفهوم را بیان میکند. ـ کتاب زبان استعاری و استعارههای مفهومی (1393) دربردارندة مجموعه مقالاتی دربارة موضوعاتی مانند زبان و استعاره، معرفتشناسی و استعارة مفهومی از دیدگاه زبانشناسیِ شناختی، استعارههای مفهومی در آیات قرآن، ظهور زبان استعاری مفهومی برای آینده و تحلیل هنر کلام دینی و عرفانی از منظر گفتمانشناسی انتقادی است. مقالاتی نیز در این زمینه نگاشته شده است؛ چند نمونه که ارتباط بیشتری با موضوع دارد، از این قرار است: ـ مقالۀ «پیوند سیاست با عرفان در مرصادالعباد نجمالدین رازی» (1389) یکی از آثار مفید و مرتبط با مقالۀ حاضر است و شاید نزدیکترین تحقیق به متن حاضر باشد. مؤلفان کوشیدهاند دیدگاه سیاسی نجمالدین رازی را تبیین کنند. یکی از نکات مهم بیانشده نگرش خاص رازی دربارۀ برتری مقام پادشاه بر نبوت و عالم است که بهطور کلی اهمیت نظام سلطنت و جایگاه ویژۀ پادشاه را در نظام فکری او نشان میدهد. مؤلفان همچنین نگاه خاص رازی را دربارۀ رابطۀ عرفان و سیاست واکاویدهاند. ـ «منظومة استعارههای مفهومی لمعات» (1397)؛ نویسندگان این مقاله با بررسی دقیق زبان لُمَعات، استعارههای مفهومی آن را مشخص کرده و دریافتهاند که چهار استعارة مفهومیِ خداوند عشق است، عشق پادشاه است، عشق خورشید است و عشق آیینه است، ارکان اصلیِ جهانبینی لمعات را میسازند. ـ «استعارههای مفهومی عشق در زبان شعر و زبان روزمره» (1396)؛ پژوهندگان این مقاله به روش تطبیقی، استعارههای مفهومی عشق در زبان شعر و زبان روزمره را بررسی کردهاند و بدین منظور عبارتهای استعاری را از زبان روزمره و اشعار فارسی دهة هشتاد استخراج و مقایسه کردهاند؛ آنان براساس دیدگاه کُوچِش نشان دادهاند که در هر دو گونة زبانی، از استعارههای عشق و نگاشتهای اصلی میان مفاهیم مقصد دربارة عشق و مفاهیم حوزة مبدأ، بهطور یکسان استفاده شده است. مقالۀ دیگر با عنوان «بررسی استعارة مفهومیِ عرفان خرابات است در دیوان حافظ» (1397) چاپ شده است که در آن نویسندگان با بررسی نگاشتهای استعاری برگرفته از می و میخانه و خرابات به این دیدگاه رسیدهاند که بدون استعارة مفهومیِ «عرفان خرابات است»، درک مفاهیم ماورایی در عرفان آسان نخواهد بود. ـ مقالۀ «بررسی تطبیقی استعارة مفهومی "عشق جنگ است" در مفهومسازی "فنا" در دیوان شمس و قرآن» (1398) مقالة دیگری است. نگارندگان در این مقاله آوردهاند «فنا» از اموری معنوی است که با حوزة عینی «جنگ» مفهومسازی شده است؛ بهگونهای که با درک استعارة مفهومیِ «عشق جنگ است»، فهم برخی از مفاهیم ماورایی آسانتر خواهد بود. با این حال، بررسی استعارة مفهومی در مرصادالعباد اینگونه که در پژوهش پیش رو انجام شده، جدید و تازه است و این تحقیق میتواند نگرش نوی دربارۀ استعارۀ مفهومی در این اثر به خواننده ارائه کند.
2ـ چهارچوب نظری پژوهش استعارة شناختی با به چالش کشیدن دیدگاههای رایج دربارة استعاره وارد عرصه شد. دو تن از زبانشناسانِ شناختی به نامهای جرج لیکاف و مارک جانسون تحوّل بزرگی در این عرصه به وجود آوردند. این دو همة دیدگاههای قبلی را به گوشهای راندند و آغازگر «نظریة استعارة مفهومی» شدند. از نظر آنان «استعاره اساساً شیوهای است برای درککردن چیزی با توجه به چیز دیگر و نقش اصلی آن فهمیدن و درک کردن است» (لیکاف و جانسون، 1394: 66). این تعریف از استعاره، بر پیوند میان زبان و تفکر تأکید دارد و استعاره را بیش از آنکه مربوط به زبان بداند، به اندیشه مرتبط میداند و بیش از آنکه در قالب یک عبارت زبانی بیان شود بر مبنای یک تفکر ذهنی ساخته میشود (خراسانی و غلامحسینزاده، 1397: 3). لیکاف و جانسون معتقدند: «استعاره بر نظام مفهومی طبیعی ما حاکم است؛ زیرا بسیاری از مفاهیمی که برای ما مهم یا انتزاعیاند یا در تجربة ما تعریف روشنی از آنها وجود ندارد (احساسات، ایدهها، زمان و غیره)؛ ما باید آنها را بهواسطة مفاهیم دیگری بفهمیم، مفاهیمی که ما آنها را بهواسطة اصطلاحات روشنتری درک میکنیم (جهتهای مکانی، اشیاء و غیره)» (لیکاف و جانسون، 1394: 185). این درحالی است که بسیاری هنوز بر این تصورند که «استعاره یکی از ابزارهای تخیّل شاعرانه و صنایع بلاغی، نه متعلق به زبان عادی که متعلق به زبان غیرعادی است. معمولاً استعاره بهعنوان ویژگی زبان، یعنی منحصر به واژه و نه اندیشه یا عمل، به شمار میرود به همین سبب، بسیاری از مردم معتقدند که بدون استفاده از استعاره نیز هیچ مشکلی نخواهند داشت. برخلاف این باور، ما دریافتهایم که استعاره در زندگی روزمره و نهتنها در زبان، بلکه در اندیشه و عمل ما جاری و ساری است. نظام مفهومی معمول ما که در چارچوب آن میاندیشیم و عمل میکنیم، ماهیتی اساساً استعاری دارد. مفاهیم حاکم بر اندیشة ما تنها منحصر به خِرد نیستند. این مفاهیم عملکردهای هرروزة ما، تا معمولیترین جزئیات را نیز کنترل و هدایت میکنند. مفاهیم ما ساختار آنچه را که درک میکنیم شکل میدهند و چگونگی حرکت ما در جهان و رابطهمان با دیگران را تعیین میکنند؛ بنابراین، نظام مفهومی ما نقشی اساسی در تعیین واقعیتهای روزمره دارد» (همان: 13). لیکاف و جانسون با بررسی نمونههای فراوانی از زبان روزمره، بسیاری از استعارههای مفهومیِ نهفته در این عبارات زبانی را استخراج کردند. اولین ویژگی بارز این عبارتهای استعاریِ روزمره، نظاممندی آنهاست. طبق تعریف آنان، استعاره دیگر متعلق به حوزة ادبیات و زیباییهای کلامی نیست؛ بلکه متعلق به حوزة تفکر و اندیشه است. آنها مجموعة وسیعی از استعارههایی را نشان دادند که در زبان روزمرة انسانها جاری است و تحت تأثیر تفکر و اندیشة آنها و مسائل فرهنگی و موقعیت اجتماعی آنان شکل میگیرد (خدادادی، 1390: 1). میتوان گفت «باور اصلی محققان شناختی آن است که اساس ادراک ذهن انسان، استعارهبنیاد است و استعاره بهخاطر قابلیت انتقال و جایگزینی که دربارة مفاهیم دارد، نهتنها ابزاری زبانی، بلکه ابزاری مفهومی برای شناخت پدیدهها و مفاهیم مخصوصاً انتزاعی است؛ بنابراین در این دیدگاه، استعاره به معنای درک و تجربة چیزی در اصطلاحات و عبارات چیز دیگر میباشد یا به سخن دقیقتر به درک امور انتزاعی و ذهنی (قلمروی هدف) ازطریق مفاهیم عینی (قلمروی منبع) براساس مفهومیکردن مفاهیم ذهنی، اطلاق میشود» (هاشمی، 1394: 32). زبانشناسی شناختی که ابداع استعارۀ مفهومی مدیون آن است، «رویکردی در مطالعة زبان است که به بررسی میان رابطة زبان انسان، ذهن او و تجارب اجتماعی و فیزیکی او میپردازد؛ به عبارت دیگر در زبانشناسیِ شناختی، تلاش میشود تا مطالعة زبان براساس تجربیات ما از جهان، نحوة درک و شیوة مفهومسازی باشد؛ بنابراین، مطالعة زبان از این نگاه، مطالعة الگوهای مفهومسازی است. با مطالعة زبان میتوان به ماهیت و ساختار افکار و آراء ذهن انسان پی برد» (دبیرمقدم، 1383: 15). 2ـ1 کلاناستعاره و کلیاتی دربارۀ علت وجودیِ آن در مرصادالعباد آنچه گاهی در متون ادبی نمودِ روساختی مییابد، استعارة خُرد نامیده میشود؛ اما آنچه در زیرساخت این استعارهها وجود دارد، استعارههای کلان است که استعارههای خرد را سامان میدهند. «پاول ورث» برای اولینبار اصطلاح «کلاناستعاره» یا «استعارههای گسترده» را در آثار دایلان توماس با عنوان «زیر جنگل شیر» به کار برد. چنانکه ورث نشان میدهد، کلاناستعارهها ممکن است بروز واضح و صریحی در متن نداشته باشند؛ اما همة آنها تمایل دارند که در شکل «استعارههای خرد» ظاهر شوند (کوچش، 1398: 59). «به عبارت سادهتر استعارة گسترده در حکم تِم یا موضوع اصلی و واحد است که سایر موضوعات در متن بر شالودة آن پایهریزی میشوند» (هاشمی، 1394: 62). همچنین میتوان موضوع کلاناستعاره را از منظر شیوۀ نمود آن نگریست؛ «برخی استعارهها ممکن است در طول تمام متن ادبی بدون آنکه نیازی به ظاهرشدن در سطح داشته باشند، به کار روند و تنها گاهی اوقات جلوههایی در سطح برای دادن نشانههایی از حضور استعارههای بزرگ خاص در یک متن ادبی داشته باشند. اغلب اوقات دنبالکردن این نشانهها، ما را به استعاره یا استعارههایی بزرگتر میرساند که بهطور کلان و مضمر در سرتاسر متن حضور دارند و بهگونهای موجب انسجام معنایی متن و ارتباط استعارههای خردتر با یکدیگر میشوند. درواقع کلاناستعارهها، استعارههای مفهومیِ مضمر در متن بوده و خرداستعارهها، بروز استعارههای زبانی آنها هستند» (همان: 61). در مرصادالعباد استعارة «خدا پادشاه است»، کلاناستعارهای است که بهواسطة آن، نگاشتهای خردتری شکلگرفته است و در متن اثر میبینیم که این استعاره بر کل آن سایه انداخته است. دربارۀ چراییِ وجود و گستردگی این استعاره میتوان دو نگرش مهم را در نظر گرفت که یکی فلسفی ـ انسانشناختی است و دیگری تاریخی و تا حدودی بینامتنی است. نگرش فلسفی ـ انسانشناختی مبتنی بر این گزاره است که در طول تاریخ باور به وجودِ پادشاهخدایی رواج داشته است و مردم پادشاهان را همان خدایان میدانستند و کاخهایشان را پس از مرگشان به معبد تبدیل میکردند: «در چندین لوح خط میخی نشان داده شده که شاهان پیشین بینالنهرین در کنار نام خود نشانههای ستارگان هشتگانه را داشتند که نشانۀ رسمی الهی بودن آنهاست» (جینز، 1382، ج 2: 64)؛ بنابراین، این باور دلیلی بوده است تا اصطلاحات این دو حوزه را برای یکدیگر به کار برند؛ نیز ممکن است چنین برداشت شود که حکومت پادشاهان و قوانین دربارشان، تنها واقعیت موجود بوده که تصعید داده شده و برای انسانخدایان نیز به کار رفته است. در ارتباط با موضوع این مقاله میتوان این نگرش را طرح کرد یا به آن اشاره داشت؛ اما پرداختن به آن مجالِ دیگری میطلبد. ازنظر بستر تاریخی، نجم رازی در عصر مغولان زیسته و آوارگی و بی کسیِ او در انحطاط جامعه و حاکمان مسلمان ریشه داشته؛ تا جایی که وجود شاهی مقتدر از نظر او مهمترین مسئله بوده است؛ این مطلب را میتوان در دیگر آثار او نیز دید. بر این اساس کتاب مرموزات اسدی در مزمورات داووی اثری تأملبرانگیز است. این کتاب درواقع یک نصیحةالملوک است و بخشی از آن به اندرزهایی اختصاص دارد که در سنت اندرزی ایرانیان جایگاه ممتاز و مشخصی دارد. او در مقدمۀ کتاب خود میگوید: «چون نیک بنگریدم در آن بقعه پادشاهی ندیدم و بر آن رقعه شاهی که هرچند در اطراف و اکناف جهان گردیدم مثل او ندیدم و نه شنیدم» ( رازی، 1352: 7) و چون این درگاه را انتخاب میکند تصمیم میگیرد از خود اثری به او تقدیم کند: «چرا عقدی چند از آن گوهرهای ثمین با تنی چند از ابکار حورالعین به خدمت آن خسرو تاج و تخت و آن پادشاه جوان بخت نبری تا از رنجبُرد خویش در دو جهان بر خوری؟» (همان: 9). این جملات، هم حکایت از دلبستگی او به دربار داوود شاه بن بهرامشاه از آل منکوچک دارد، هم محتوای آن دالّ بر آرزوی داشتن پادشاهی دارای قدرت و حکمت و اعتقاد به دین و تصوف است. درواقع نجم دایه بهدنبال پادشاهی بود که از او حمایت کند و داوود شاه را مناسب دانست و در کتاب تقدیمی خود بهشکلی نام او را درج کرد (مرموزات داوودی)؛ بنابراین نجم دایه عارفی با نگرش سیاسی است و میتوان گفت سیاست و تصوف دو روی زندگی او را تشکیل میدهد؛ همین ویژگی در مرصادالعباد نیز منعکس شده است و در قالب کلاناستعارۀ «خداوندگاری بهمنزلۀ کشورداری» نیز بررسیپذیر است.
3ـ بررسی خرداستعارههای خداوندگاری و کشورداری 3ـ1 نگاشت نخست: هبوط روح در تن بهمنزلۀ جلوس یکی از خرداستعارههای مهم در مرصادالعباد برپایة «آیین جلوس» شکل گرفته است. در این استعاره، روح انسانی نائب و جانشینی است که نزد پادشاه اصول و روشهای حکومتداری و آداب و شرایط خلافت را فرامیگیرد و زیر نظر پادشاه، پرورش و تربیت میشود و برای خلافت آمادگی کسب میکند. مطابق گزارههای کتاب، نائبِ خلیفه را سوار بر مرکب خاص کرده، همة لوازم و حوایج را در موکب او قرار میدهند و در کمال منزلت او را به محل حکومت بدرقه و مشایعت میکنند. شاهدمثال زیر و بخشهایی که مشخص شده است، هم سفر نائبگونِ روح و هم واژگان و مفاهیمی را نشان میدهد که از حوزۀ مبدأ وارد حوزۀ مقصد شدهاند: «پس روح پاک را بعد از آنکه چندین هزار سال در خلوتخانة حظیرة قدس اربعینیات برآورده بود و در مقام بیواسطگی منظور نظر عنایت بوده و آداب خلافت و شرایط و رسوم نیابت از خداوند و منوب خویش گرفته که تا نایب و خلیفة پادشاه عمری در حضرت پادشاه ترتیب و رسوم جهانداری نیاموزد و اهلیّت نیابت و خلافت نیابد، بر مرکب خاص "و نفخت فیه" سوار کردند... و با خلعت اضافت یاء "من روحی" بر جملگی ممالک روحانی و جسمانیاش عبور دادند، و در هر منزل و مرحله آنچه زبده بود و جملگی و خلاصة دفاین و ذخایر آن مقام بود در موکب او روان کردند، و او را در مملکت انسانیت بر تخت قالب به خلافت بنشاندند، و درحال جملگی ملأ اعلی از کرّوبی و روحانی پیش تخت او به سجده در آمدند... جبرئیل را بر آن درگاه به حاجبی فروداشتند، و میکائیل را به خازنی. جملة ملک و فلک هرکسی را برین درگاه به شغلی نصب کردند» (رازی، 1387: 86). «چون خواست که بازگردد مرکب نفخه طلب کرد تا برنشیند که او پیاده نرفته بود و سواره آمده بود» (همان: 90). بر این اساس مراتب جلوس چنین است:
افزونبر اشاراتی که در شاهدمثال اصلی آورده شده، در این مثال نیز این موضوع بیان شده است: «دیگر آنکه روح را بر سیصد و شصت هزار عالم روحانی و جسمانی، ملکی و ملکوتی گذر خواهیم داد، و در هر عالم او را نزلی انداختهایم و گنجی از بهر او دفین کرده، تا آن روز که او را در سفل عالم اجسام به خلافت فرستیم این نزلها و گنجها با او روان کنیم» (همان: 85)؛ «بدان که چون روح انسان را از قربت و جوار ربالعالمین به عالم قالب و ظلمت آشیان عناصر و وحشتسرای دنیا تعلّق میساختند، بر جملگی عوالم ملک و ملکوت عبور دادند، و از هر عالم آنچه زبده و خلاصة آن عالم بود با او یار کردند...» (همان: 101).
اکنون در این بخش و دیگر استعارههای پیش رو به کمک نمودارهایی، حوزۀ مبدأ و مقصد استعاری متجسم میشود. هدف ما در این بخش این نیست که همة آداب و اصول جلوس را بیان کنیم، بلکه تنها آدابی بیان شده که برپایة متن کتاب استخراجپذیر بوده است؛ یعنی با مطالعۀ خود اثر، جملات مرتبط با جلوس در نظر گرفته شده که در متن نیز با خطی در زیر آن مشخص شده؛ سپس میان حوزۀ مبدأ و مقصد مطابقت برقرار شده است. این نمودار بیانگر این است که پادشاه هنگام نشستن بر تخت چه مراتب و منازلی را طی میکند:
شکل شمارة 1: نمودار حوزههای متداول مبدأ؛ جلوس پادشاه
در نمودار حوزة مقصد زیر نیز مراحل پرورش روح و چگونگی هبوط آن در جسم و تکریم آن، آورده شده است.
شکل شمارة 2: نمودار حوزههای متداول مقصدِ هبوط روح در جسم در تناظرهای این استعاره خداوند در مرتبة پادشاه، ابتدا روح را برای خلیفگی خلق میکند؛ سپس آداب خلیفگی بدو میآموزد؛ پس از آمادگی او، آنچه برای نیابت نیاز دارد، در وجود او تعبیه میکند؛ او را به محل حکومتش بدرقه میکنند و به مناسبت ورود جانشین، شهر را آذین میبندند و بزرگان کشوری برای استقبال از او میآیند؛ بر تختش مینشانند؛ تاج، خلعتِ مخصوص و گنج که از لوازم حکومت است، به او بخشیده میشود. همگان به نشانة تمکین از فرمان پادشاه و پذیرش خلیفة جدید، مقابل او سجده و تعظیم میکنند. این آداب شناختهشده، یکی از بهترین مفاهیم آماده و مهیا برای تبیین سفر دشوار روح بوده است که رازی بهخوبی آن را میشناخته و در تبیین دیدگاه عرفانی خود از آن بهره برده است. 3ـ2 نگاشت دوم:خزانهداری خداوند بهمنزلۀ گنجینهداری پادشاه در مرصادالعباد مسئلة خزانهداری خداوند در جاهای متعددی بیان شده است؛ البته تعبیر خزانهداری برای خداوند در قرآن و در چند آیه، ازجمله در آیة «و لله خزآئن السماوات و الارض» (منافقون: 7) نیز به کار رفته است و قطعاً میتوان همین موضوع را برای تحقیقی مجزا بررسی کرد؛ اما تفاوت مرصادالعباد با دیگر آثار این است که این اثر از زوایای گوناگونی متأثر از قواعد سلطنتی و درباری است؛ بهگونهای که لحن و سیاق بیان نیز بیتأثیر از بیان درباری و سلطنتی نیست؛ اما آنچه اکنون در این مختصر تبیین میشود، برپایة واژگان و مفاهیم این دو حوزة مبدأ و مقصدِ استعاری امکانپذیر است. رازی برای بیان مفهوم خزانهداری خداوند، سخن خود را با آوردن مثالی دربارة پادشاهان و شیوة ساختن خزانه تا رسیدن به مرحلة قراردادن گنج در آن بیان میکند و سپس، این موضوع را در حوزة مقصد به خداوند و خزانهداری او تعمیم میدهد که جنبة انتزاعی دارد: «در او چهل هزار سال به خداوندی خویش کار میکرد که داند که آنجا چه گنجها تعبیه کرد؟ پادشاهان صورتی چون عمارتی فرمایند خدمتکاران بر کار کنند، ننگ دارند که بهخودیخود دست در گِل نهند، به دیگران بازگذارند و لکن چون کار بدان موضع رسد که گنجی خواهند نهاد، جملة خدم و حشم را دور کنند، و بهخودیخود دست در گل بنهند. حقتعالی چون اصناف موجودات میآفرید از دنیا و آخرت و بهشت و دوزخ، وسایط گوناگون در هر مقام بر کار کرد؛ چون کار به خلقت آدم رسید گفت... خانة آبوگل آدم من میسازم... این را بهخودیخود میسازم که در او گنج معرفت تعبیه خواهم کرد» (رازی، 1387: 68). «... و عالمی دیگر از این مشتی خاک بیافریدی، و در آن خزاین بسیار دفین کردی ...» (همان: 74). «... چون کار دل به این کمال رسید گوهری بود در خزانة غیب که آن را از نظر خازنان پنهان داشته بود و خزانهداری آن به خداوندیِ خویش کرده، فرمود که آن را هیچ خزانه لایق نیست الا حضرت ما، یا دل آدم. آن چه بود؟ گوهر محبت بود که در صدف امانت معرفت تعبیه کرده بودند، و بر ملک و ملکوت عرضه داشته، هیچکس استحقاق خزانگی و خزانهداری آن گوهر نیافته؛ خزانگی آن را دل آدم لایق بود که به آفتاب نظر پرورده بود و به خزانهداری آن جان آدم شایسته بود که چندین هزار سال از پرتو نور صفات جلال احدیّت پرورش یافته بود» (همان). «همچنین چهل هزار سال قالب آدم میان مکّه و طایف افتاده بود، و هر لحظه از خزاین مکنونِ غیب، گوهری دیگر لطیف و جوهری دیگر شریف در نهاد او تعبیه میکردند، تا هرچه از نفایس خزاین غیب بود جمله در آبوگل آدم دفین کردند» (همان). «... و از خزاین و دفاین آنچه او را در آن عالم به کار خواهد آمد بدو دهم، و آنچه دیگرباره بهوقت مراجعتِ با این حضرت او را در این مقام به کار شود بگذارم، و طلسماتی که ازبهر نظر اغیار درین راه ساختهام، تا هر مدعی بهگزاف بدین حضرت نتواند رسید با او نمایم و بندگشاهای آن بر او عرضه کنم تا به وقت مراجعت راه برو آسان گردد» (همان: 85). سلسه مراتب این نگاشت چنین است: ـ پادشاه (خداوند) دارای گنج است: «خزانهداری آن به خداوندیِ خویش کرده، فرمود که آن را هیچ خزانه لایق نیست الا حضرت ما» (همان: 74). ـ در گنجینۀ پادشاه، گوهری (دل) وجود دارد: «فرمود که آن را هیچ خزانه لایق نیست الا حضرت ما، یا دل آدم» (همان). ـ گوهر با آفتاب پرورده میشود: «خزانگی آن را دل آدم لایق بود که به آفتاب نظر پرورده بود» (همان). ـ گوهر با مرواریدها مرصع میشود: «گوهری بود در خزانة غیب... ـ هر لحظه از خزاین مکنون غیب گوهری دیگر لطیف و جوهری دیگر شریف در نهاد او تعبیه میکردند» (همان). ـ گنج و گوهر طلسم محافظ دارد: «طلسماتی که ازبهر نظر اغیار در این راه ساختهام» (همان: 85). ـ گوهر بندگشا دارد: «بندگشاهای آن بر او عرضه کنم» (همان). ـ گوهر دور از چشم اغیار، حتی خازنان، نگهداری و محافظت میشود: «لکن چون کار بدان موضع رسد که گنجی خواهند نهاد جملة خدم و حشم را دور کنند، و بهخودیخود دست در گل بنهند» (همان: 68). ـ گوهر در گنج دَرج و تعبیه میشود. باتوجهبه گزارهها و توضیحات ارائهشده، میتوان نمودارهای مبدأ و مقصد را بهصورت شکلهای زیر نشان داد.
شکل شمارة 3: نمودار حوزة مبدأ، برپایة شواهد ذکرشده
شکل شمارة 4: نمودار حوزة مقصد: موضوع انتزاعی خزانهداری خداوند
3ـ3 نگاشت سوم: ابلیس بهمنزلۀ مجرم و محکومشده ازسوی حاکم رازی چندین مجازات و شکنجه را برای ابلیس بیان کرده است؛ گناهان او چنین است: بیحرمتی به خلیفة حق، دزدیکردن، بیاجازه به ممالک پادشاه رفتن و همچنین به جرم تکبّر و نافرمانی نسبتبه پادشاه و خلیفة او. در گذشته، «سختترین شکنجهها و شقاوتها متوجه کسانی بوده است که یا به شاه خیانت میکردند یا به نهاد دین...» (حاجی مزدرانی و راستگودار راسته، 1397: 4). یکی دیگر از گناهانی که مستوجب عقوبت بود، مخالفت با پادشاه بوده است؛ «همة افرادی که به دلایل گوناگون مورد خشم و غضب خلیفه یا وزیر وی قرار میگرفتند، میتوان مخالفان حکومت به حساب آورد... کارگزاران و کارکنان خائن دولتی، مرتدین و یاغیان نیز مستحق مجازات و زندان دانسته شدهاند» (معصومی، 1387: 1‑2)؛ همچنین در کتاب رسوم دارالخلافه آمده است که «پادشاه هر گناهی را میبخشاید مگر افشای راز او، یا مداخله در امور شخصی وی یا کوشش به زیان دولتش» (انوری، 1355: 63). شیوة ارتکاب جرم و مجازات مجرمین نیز به گونة دیگری بوده و فقط ویژة رعایا نبوده است؛ بلکه شدیدترین شکنجهها برای کسانی بوده است که بهسبب نزدیکبودن به پادشاه مرتکب جرم میشدند. رازی در مرصادالعباد، همواره از ابلیس بهسبب گناهش در مقابل خداوند (پادشاه)، با عنوان مجرم یاد میکند و به مجازاتهایی اشاره دارد که در گذشته برای مجرمین در نظر گرفته میشد؛ مجازاتی مانند با طناب بستن مجرم و گرداندن او در شهر، کافر خواندن، داغزدن و سرانجام اعدام مجرمین ازجمله مجازاتهایی بودهاند که برای مخالفان و مجرمین در نظر گرفته میشد. تعبیر به دف دورویه زدن نیز در زمرۀ مجزاتهای رایج بوده و معنای آن چنین است: «به دف بر زدن کسی؛ رسواکردن او را از راه دف زدن» (دهخدا، 1377: ذیل «دف»)؛ بهمنظور مسخرهکردن محکوم در نزد مردم و درنتیجه مسئولیت تصدیق حقیقتِ آنچه محکوم به آن متهم شده است؛ او را بر حیوانی نشانده و در شهر میگرداندند، و گاهی در هجو متهم اشعاری میسرودند و آن اشعار را با ساز و دهل در سطح شهر میخواندند و پایکوبی میکردند و دهل میزدند (بهرامینیا، 1392: 3). نمونۀ دیگر جامهبرکندن و مصادرۀ اموال بوده است: «اگر سلطان از روی خشم، صاحبمنصبی را عزل میکرد... بهسبب معزولکردن، قبا، کلاه و موزه را که بسته به مناصب متفاوت بودند از آنان جدا میکردند و به زندانشان میانداختند. علاوهبر این، اموال آنان را مصادره و غلامان و خدمتکارانشان را نیز دستگیر و بازداشت میکردند... همچنین کلاه و عمامه نشانة ارج و اعتبار است و کلاه از سردرآوردن و سر را برهنهکردن نوعی مجازات مجرمین به حساب میآمده است» (جلیلزاده رضایی، 1395: 13). رازی این مجازاتها را که در حکومت پادشاهان صورت میگرفتهاند و همگان میتوانستند نمونههای عینی آنها را ببینند، برای شیطان به کار برده است و به این شیوه، مفاهیم انتزاعی راندهشدنِ ابلیس و جرم و مجازات او عینی و ملموس شده است. در این بخش گزارههای مرتبط با راندهشدن ابلیس را مرور میکنیم: «خواستند تا تمهید قاعده سیاست کنند و یکى را بر دار کشند تا در ملک و ملکوت کسى دیگر دم مخالفت این خلافت نیارد زد. آن مغرور سیاهگلیم را که وقتى به فضولى بىاجازت دزدیده به قالب آدم در رفته بود، و به چشم حقارت در ممالک خلافت او نگرسته، و خواسته تا در خزانة دل آدم نقبى زند، میسّر نشده، او را به تهمت دزدى بگرفتند و به رسن شقاوت بربستند، تا وقت سجود جمله ملایکه سجده کردند، او نتوانست کرد؛ زیراک به رسن شقاوت آن روزش بستند که بىدستورى در کارخانه غیب رفته بود... . پس سر ابلیس پرتلبیس آن روز بربستند که از میان جمله ملایکه گستاخى کرد، و بىاجازت به کارخانه غیب در رفت، و مخالفت فرمان "لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ" کرد؛ لاجرم به رسن قهر سرش بربستند تا سجدة آدم نتوانست کرد...». «پس سر ابلیس پرتلبیس آن روز بربستند که از میان جمله ملایکه گستاخى کرد، و بىاجازت به کارخانة غیب دررفت، و مخالفت فرمان "لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ" کرد، لاجرم به رسن قهر سرش بربستند تا سجدة آدم نتوانست کرد،... لاجرم هم بران رسن شقاوت بدار لعنتش برکشیدند که "وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلى یَوْمِ الدِّینِ" و برین دار تا قیام الساعة به سیاست بگذاشتند، بلکه تا ابدالآباد ازین دار فرونگیرند، تا بعد ازین در جمله ممالک کس زهره ندارد که با خلیفة حق قدم بىحرمتى نهد، و هرآنک متابعت ابلیس درین مملکت کند او را با او هم در یک سلک کشند و به دوزخ فرستند» (رازی، 1387: 87 و 88 )؛ «رقم کفر بر ناصیه ابلیس پیش از وجود او کشیده بودند، که "وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ"، داغ لعنت بر جبین او بىاو نهادند» (همان: 167).
شکل شمارة 5: جرمهای ابلیس و روشهای مجازات ابلیس
3ـ4 نگاشت چهارم: پرورش روح بهمنزلۀ پروردن باز شکاری باز یکی از پرندگانی است که اغلب برای شاهان پرورش مییافت و میتوانست به جایگاهی رسد که به قرب پادشاه دست یابد و بر روی دستش قرار گیرد و این قرابت در نگاه مردمان ارج و اعتبار بسیاری داشت. «شکار با باز از قدیم متداول بوده و در زمان ساسانیان به آنجا رسید که از میان افسران درباری یکی را به سمت بازدار انتخاب میکردند... در ممالک متمدن قدیم چون مصر و ایران و روم باز را حرمت بسیار بود و وی را چون ملوک صاحب حشمت و شوکت میدانستند» (نسوی، 1354: 61) و «اُنس پادشاهان با پرندۀ باز شکاری گاه چنان بود که آن را همواره بر بالین و در مجلس داشتند» (همان: 62)؛ اما مهمترین امری که در رابطۀ شاه و باز نظر عارفان را جلب کرده است تا از آن مانند مفهومی استعاری بهره برند، نزدیکی و قربت این پرنده با پادشاه بوده است. در جامعهای که نگاه مستقیم به چشم پادشاه منع قانونی داشت، این رابطۀ باز و پادشاه چشمگیر و تأملبرانگیز بود؛ بنابراین، باز نمادی برای موجودی باارزش شد که میتوانست قرین وجود پادشاه شود و این مثال مناسبی برای رابطۀ روح و خداوند بود. این استعاره اگرچه در دایرة کلاناستعارۀ مدّنظر بررسیپذیر است، دایرۀ اشارات آن چندان گسترده نبود. این شاهدمثالهای محدود میتواند ما را به مقصود منظور برساند: «اگر شهبازی بر دست شاهی پر باز کند، و در طلب صیدی پرواز کند، در میانه ساعتی از بهر استراحتی یا سفیر بشنود، پروازکنان به دست شه باز آید...» (رازی، 1387: 132).
شکل شمارة 6: نگاشت پرورش روح بهمنزلۀ پروردن باز شکاری
3ـ5 نگاشت پنجم: تبلیغ دین بهمنزلة تشکیلات اطلاعرسانی شاه شاید بتوان واژۀ رسول و رسالت را نیز در بستر استعارۀ مفهومی بررسی کرد؛ زیرا رسالت در مفهوم نبوت با آنچه در دیوانهای رسالتِ پادشاهان وجود داشت متفاوت بوده است؛ اما سوای این موضوع که خود میتواند مجزا بررسی شود، در بافت استعاری مرصادالعباد بهروشنی رابطهای میان رسالتِ انبیا و دیوان و دستگاه نامهنگاری و رسایل در دستگاههای سلطنتی برقرار شده است و این یقیناً بهدلیل شناختگی دیوانهای رسایل و مکاتبات در نزد مردمان بوده است. متن زیر و جملات مشخصشده میتواند این مسئله را نشان دهد: «چون کار دین به کمال... رسید، آفتاب وجود محمدی را آفتاب صفت به کافة خلایق عالم فرستادند... مثال این چنان است که پادشاهی خواهد تا جهانگیری کند، و آثار معدلت و احکام سلطنت خویش به جملگی بلاد و عباد مملکت برساند، و کافة رعایا را از انعام و اکرام و اعزاز و اجلال شاهانه محظوظ و متمتّع گرداند، به هر دیار و هر قوم رسولی فرستد و فراخور ایشان نامهای نویسد و تهدید و وعید کند و وعده و طمع دهد، و با هر طایفه سخن فراخور عقل و استعداد ایشان راند، بعضی را به استمالت و لطف به حضرت خواند، و بعضی را به کراهیت و عنف، که مزاجها مختلف است... پس هر رسولی به طرفی رفتند، و با هر قومی به زبان حال ایشان سخن گفتند، و بهتدریج احکام سلطنت در پیش ایشان نهادند، تا خلق و خوی فرا بندگی پادشاه کردند و متمثل فرمان شدند، و مشتاق جمال پادشاه گشتند. پادشاه از کمال عاطفت شاهی خواست تا جملگی خلایق از کمال انعام و احسان او برخوردار شوند، و آنچه ابتدا هر طایفه از نوعی انعام او نصیبه یافتند و نوعی بندگی کردند، اکنون از جمله نصیبه یابند، و به انواع عبودیّت قیام نمایند، و روی به حضرت نهند و به شرف قربت پادشاه مشرّف شوند. رسولی دیگر فرستد به همة جهان، و نامهای نویسد، و جملة احکام که در نامههای دیگر بود، در آن جمع کند، و جمله را بهواسطة آن رسول و آن نامه به حضرت خواند ابتدا چندین رسول میبایست تا ایشان را مستعّد قبول این کمالات گردانند،... در هر عصر به هر قوم رسولی فرستاد، و احکام شریعت در کتاب ایشان فراخور همت آن قوم بیان فرمود،... و آنگه محمد را علیه الصلاه والسلام از جملة انبیاء برکشید، و بر همه برگزید، و قرآن مجید را بدو فرستاد و جملة احکام که در کتب متفرّق بود در او جمع کرد... و او را به رسالت به کافة خلق فرستاد... تا اگر دیگر انبیاء دعوت خلق به بهشت کردند او دعوت خلق به خدا کند... و رهبر و دلیل جمله باشد... و دیگر مراتب دینی که بهواسطة او به کمال خواست پیوست بدیشان رساند، و نعمت دین را بدیشان تمام گرداند» (رازی، 1387: 143‑144).
شکل شمارة 7: نمودار نگاشت تبلیغ دین بهمنزلة تشکیلات اطلاعرسانی شاه
اکنون میتوان مطالب بهدستآمده را در نمودارِ کلاناستعارۀ خداوندگاری و کشورداری ترسیم کرد. همچنانکه دیدیم پنج خرداستعاره ذیل این کلاناستعاره میگنجد. البته بدان معنا نیست که نمیتوان خرداستعارههای دیگری را بدان افزود؛ اما در بخشهای مطالعهشده، این استعارهها برجستهتر بوده است:
شکل شمارة 8: نمودار کلاناستعارۀ خداوندگاری بهمنزلۀ کشورداری
4ـ نتیجهگیری دایرۀ کلاناستعارۀ خداوندگاری بهمنزلۀ کشورداری گسترده است. رازی زمانی که قصد داشته است هبوط روح را در بدن انسانی ترسیم کند، از استعارۀ «هبوط روح بهمنزلۀ جلوس» بهره برده است. از آنجا که جلوس برای او و مردم عصرش امری آشنا بوده است و منازل و مراتب آن را بهخوبی میشناختهاند، این استعاره توانسته است بهخوبی مراتب یک هبوط با شکوه ـ که معتقَد و هدف او بوده است ـ را ترسیم کند. در مرتبهای دیگر او قصد داشته است، متناسب با عقاید عارفان، دل را گوهری نایاب در عالم هستی ترسیم کند و ارزش و جایگاه متمایزِ انسان را به کمک آن توصیف کند؛ برای این منظور از استعارۀ «خزانهداری خداوند بهمنزلۀ گنجینهداری پادشاه» استفاده کرده است؛ بنابراین، این دو استعارۀ نخست هر دو برای ترسیم و توصیف هبوط و مقام روح بوده است. در این میان، او از داستان آدم و ابلیس نیز بهره برده است. دشمن شناختهشدۀ انسان ابلیس است و این دشمنی او با انسان و داستان روح او و تنبیه و مجازاتی که درپی آن بود، به کمک استعارۀ «ابلیس بهمنزلۀ مجرم» ملموس شده است. در این استعاره، مجازات ابلیس دقیقاً با مجازاتهای مجرمان در اعصار گذشته مشابهت داشته است؛ همچنین مقام انسان را ـ چنانکه در تفکر دینی رایج است ـ تا حد امکان ارتقا میبخشیده است. در مرتبۀ دیگری، برای بیان این جدایی روح و هبوط آن، از استعارۀ «پرورش روح بهمنزلۀ پروردن باز شکاری» بهره برده است. این استعاره با توجه به رابطۀ خاصی که میان سلطانِ دستنیافتنی با بازِ نشسته بر دستْ وجود داشت، بهخوبی میتوانست لزوم بازگشت روح به مبدأ را بیان کند؛ افزونبر این چهار استعاره، «تبلیغ دین بهمنزلة تشکیلات اطلاعرسانی شاه» نیز از بافت کشورداری گرفته شده است و بیانگر وظیفۀ روح در دوران فراق است؛ او اگرچه هبوط کرده، نامهها همواره برای او روان بوده است. این پنج موضوع استعاری هریک دارای زیرمجموعههایی بودهاند که در متن تحقیق با ذکر شاهدمثال و ترسیم نمودارهایی تبیین شده است. مجموعۀ این پنج استعاره زیرمجموعۀ کلاناستعارۀ «خداوندگاری بهمنزلة کشورداری» قرار میگیرد.
تقدیر و تشکر این مقاله از پایاننامۀ کارشناسی ارشد با عنوان «استعارة مفهومی در مرصادالعباد (با تکیه بر دو کلاناستعارة خداوندگاری بهمنزلة کشورداری وآفرینش بهمنزلة تولید) استخراج شده است. | |||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||
قرآن کریم (1392). (ترجمة مهدی الهی قمشهای)، تهران: خورشید.
انوری، حسن (1355). اصطلاحات دیوانی دورة غزنوی و سلجوقی، تهران: کتابخانة طهوری.
بختیارینسب، سمیرا؛ محمودی، خیرالله (1397). «منظومة استعارههای لمعات»، ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی، سال چهاردهم، شمارة 51، 83‑114.
بهرامینیا، امیر (1392). «خشونت و شکنجه در عصر سلجوقی»، مجلة تاریخ و تمدن اسلامی، سال نهم، شمارة هفده، 81‑100.
پورابراهیم، شیرین؛ روشن، بلقیس؛ عابدی، مهدی (1396). «استعارههای مفهومی عشق در زبان شعر و زبان روزمره (رویکرد تطبیقی)»، مجلة شعر پژوهی، سال نهم، شمارة دوم، 49‑66.
جلیلزاده رضایی، سپیده (1395). «مقایسة شکنجه و مجازات در شاهنامه و تاریخ بیهقی»، ارائه شده در همایش ارتباطات، زبان و ادبیات فارسی و مطالعات زبانشناختی، تبریز، برگرفته از https://civilica.com/doc/540616.
جینز، جولیان (1382). خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی، ترجمۀ خسرو پارسا و همکاران، تهران: آگاه.
حاجی مزدرانی، مرتضی؛ راستگودار راسته، کیوان (1397). «شکنجه و آزار تن در شاهنامه»، فصلنامة اورمزد، شمارة چهلوچهارم، 1‑17.
خدادادی، زهرا (1390). بررسی استعارههای مفهومی در عبهر العاشقین، پایان نامه کارناسی ارشد، دانشگاه فردوسی مشهد، گروه زبان و ادبیات فارسی.
خراسانی، فهیمه؛ غلامحسینزاده، غلامحسین (1397). «استعارة مفهومی: نقطة تلاقی تفکر و بلاغت در قصاید ناصرخسرو»، فنون ادبی، سال دهم، شمارة 1، 71‑84.
داوری اردکانی، رضا؛ نیلیپور، رضا؛ قائمینیا، علیرضا؛ جی ان جاج، آنتونی؛ یارمحمدی، لطفالله (1393). زبان استعاری و استعارههای مفهومی، تهران: هرمس.
دبیرمقدم، محمد (1383). زبانشناسی نظری: پیدایش و تکوین دستور زایشی، تهران: سمت، ویرایش دوم.
دهخدا، علیاکبر (1377). لغتنامه، تهران: دانشگاه تهران.
رازی، نجمالدین ابوبکر عبدالله ابن محمد (1373). مرصادالعباد، به اهتمام محمدامین ریاحی، تهران: علمی ـ فرهنگی، چاپ سیزدهم.
رازی، نجمالدین ابوبکر عبدالله ابن محمد (1352). مرموزات اسدی در مزمورات داوودی، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: مؤسسۀ مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل.
سبزعلیپور، جهاندوست؛ سهیلا وزیری (1397) «بررسی استعارة مفهومیِ عرفان خرابات است در دیوان حافظ»، پژوهشهای ادب عرفانی (گوهر گویا)، سال دوازدهم، شمارة اول، پیاپی 36، 1‑26.
صفری، جهانگیر؛ ظاهریِ عبدهوند، ابراهیم (1389). «پیوند سیاست با عرفان در مرصادالعباد نجم رازی»، مطالعات عرفانیِ دانشکدۀ علوم انسانی دانشگاه کاشان، شمارۀ 12، 99‑120.
کوچش، زلتن (1398). مقدمهای کاربردی بر استعاره. ترجمه: شیرین پور ابراهیم. تهران: سمت.
لیکاف، جرج؛ جانسون، مارک (1395). استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم، ترجمة هاجر آقاابراهیمی، تهران: نشر علم.
مباشری، محبوبه،؛ ولیزاده پاشا، لیلا (1398). «بررسی تطبیقی استعارة مفهومیِ "عشق، جنگ است" در مفهومسازیِ "فنا" در دیوان شمس و قرآن»، پژوهش های ادبی ـ قرآنی، سال هفتم، شمارة 1، پیاپی 25، 179‑221.
معصومی، محسن (1387). «بررسی رفتار با زندانیان مخالف حکومت در دورة عباسیان»، فصلنامة علمی ـ پژوهشی علومانسانی دانشگاه الزهرا (س)، سال هفده، شمارة 71، 67‑83.
میبدی، رشیدالدین (1375). لطایفی از قرآن کریم، به کوشش محمد مهدی رکنی، مشهد: آستان قدس رضوی.
نسوی، ابوالحسن علی ابن احمد (1354). بازنامه، تصحیح: علی غروری، تهران: وزارت فرهنگ و هنر مرکز مردمشناسی ایران.
هاشمی، زهره (1394). عشق صوفیانه در آینة استعاره (نظامهای استعاری عشق در متون عرفانی منثور براساس نظریة استعارة شناختی)، تهران: انتشارات علمی.
هاوکس، ترنس (1395). استعاره، مترجم: فرزانه طاهری، تهران: مرکز.
| |||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 288 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 176 |