تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,327 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,883,038 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,949,023 |
بررسی سبکشناختی دنیاهای محتمل در داستان عرفانی دقوقی از مثنوی مولانا | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دوره 15، شماره 2 - شماره پیاپی 47، اسفند 1400، صفحه 53-70 اصل مقاله (1.08 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2022.126467.1559 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زینب حاج ابوکهکی1؛ اشرف شیبانی اقدم* 2؛ محمدعلی گذشتی3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری، گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران ، ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران ، ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3استاد گروه دکتری زبان وادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بیان مسئله: در سبکشناسی شناختی، نظریة دنیاهای محتمل برای درک پیرنگهای متضاد و متناقض روایتها به کار میرود. اصول این نظریه نوع خوانش روایت ادبی و تأثیرات متقابل متن و خواننده را تبیین میکند. روایتشناسی دانشی بینارشتهای است؛ به همین سبب، رویکرد پساکلاسیک آن با رشتههای دیگر ارتباط نزدیکی دارد و اهمیت رابطة میان علوم و روایت را آشکار میکند. روش: در این جستار با تکیه بر نظریة دنیاهای محتمل، ارتباط میان مفهوم جهانهای موازی در فیریک و معناشناسی روایت در متون عرفانی با روش تحلیلی ـ توصیفی بیان میشود. حکایت دقوقی از دفتر سوم مثنوی، ویژگیهای فراداستان، پسامدرن و سورئالیسم را دارد و به همین علت، آگاهی از مبحث هستیشناسی کوانتوم و جهانهای موازی در علم فیزیک میتواند در فهم این روایت پیچیده و دیگر متون عرفانی مؤثر باشد و مخاطب را به تفکر دربارة مرز میان واقعیت و خیال وادارد. یافتهها و نتایج: در این داستان، کنشها و اتفاقاتی که در ساحل رخ میدهد، تداعیگر جهان موازی است که درگاه ورود به آن، ساحل دریاست. با توجه به تعریفهای ارائهشده از «دسترسیها»، راویِ فراداستانی به خلق دنیای محتملی دست میزند که دسترسی به آن بهصورت زمانی، زبانی، طبیعی و اشیا است و البته بسامد دسترسیهای طبیعی بیشتر است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سبکشناسی شناختی؛ دنیاهای محتمل؛ دسترسیها؛ مثنوی معنوی؛ دقوقی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه نخستینبار لایبنیتس اصطلاح دنیاهای محتمل را به کار برد (Bussmann, 2007: 924). درک چگونگی روایت روایتها، مسئلة اصلی در این نظریه است که شیوة ارتباط خواننده با روایت ادبی و تأثیر کنش و واکنش میان متن و خواننده را روشن میکند. روایتشناسی دانشی بینارشتهای است؛ رویکردهای پساکلاسیک آن با مفاهیم دیگر رشتهها ارتباط تنگاتنگی دارد و سبب شده است تا دیالوگ نزدیکتری میان نظریهپردازان روایت و پژوهشگران دیگر رشتهها رخ دهد (Herman, 2009: 86). دانشمندان فیزیک کوانتوم بر تکثر جهان هستی تأکید دارند و آن را جهانهای موازی مینامند. این مبحث در روایتشناسی با نام دنیاهای محتمل (Possible world) 1 بررسیپذیر است. همانطور که در فیزیک چند راه برای رفتار متضاد ذرات خردهاتم وجود دارد، در متن ادبی نیز چند وجه ممکن برای گزارش نسخههای متضاد رویدادها وجود دارد (Ryan, 2006: 671)؛ یعنی هر اتفاقی که در جهان ما غیرممکن مینماید، در یکی از جهانهای موازی دیگر امکان وقوع دارد. آثار کلاسیک بهدلیل خطیبودن زمان روایی، استفاده از راویِ همهچیزدان، غلبة صدای راوی در جریان داستان، داشتن مدلول و معنای صریح نشانههای زبانی در چارچوب جهان داستانی و... جزو ادبیات رئالیستی قرار میگیرد. گاهی نویسنده از این شیوه عدول میکند و به فراداستان و سورئالیسم نزدیک میشود. فراداستان وجهی از نوشتار است که درون جنبش فرهنگیِ گستردهتری به نام پسامدرنیسم قرار میگیرد (cuuire, 2014: 220)؛ جنبشی که انکسار، گسست، نبودِ تعیّن و کثرت از ویژگیهای مهم آن است (مالپلاس، 1388: 12) و به گفتة دیویدلاج مفیدترین کاربرد فراداستان استفاده از منابع ادبیات رئالیستی، ضمن اشارهکردن به قراردادیبودن سنتهای این ادبیات است (Lodge, 1992: 195). در یک اثر سورئالیستی، وحدتهای سهگانة کلاسیک به هم میریزد؛ زمان، مکان و موضوع واحد نیستند (حسینیراد،1370: 50). گاهی در متون ادبی حکایتها بهگونهای پردازش شدهاند که درک آن براساس اصول روایتشناسی کلاسیک امکانپذیر نیست؛ اما با شناخت از هستیشناسی کوانتومی میتوان تضادهای موجود در پیرنگ این روایات را توجیه کرد. رایان معتقد است این تفسیر چندجهانی در برخی روایات بهطور آشکار نمایش داده میشود و در برخی دیگر تنها برای ارائة آگاهی دربارة مسائل هستیشناسی است که خواننده را به تفکر دربارة مکان، زمان، هویّت و... فرامیخواند. قالب روایی مثنوی که با عرفان و فلسفه درآمیخته است، قابلیّت خوانش و تحلیل دوباره با تکیه بر نظریة دنیاهای محتمل را دارد. حکمتی که در مثنوی جاری است، آن را به اثری فرازمانی تبدیل کرده است که بازنگری آموزههای عرفانی و بیان آن ـ بهگونهای که با زبان و درک انسان امروزی هماهنگ باشد ـ لازم و ضروری مینماید. هدف این تحقیق خوانشی متفاوت از حکایت دقوقی است که برپایة اصول سبکشناسی شناختی با تکیه بر روایت و دنیاهای محتمل انجام خواهد شد. دنیاهای محتمل نقش مهمی در معنیشناسی روایتهای پیچیده دارد؛ به همین سبب، مطالعة کارکرد ابیات با توجه به این نظریه، باعث درک بهتر دنیای ذهن شاعر و رسیدن به یک چشمانداز شناختی روایی متکی بر نظریة دنیاهای محتمل میشود که میتواند راهگشای کارهای شناختی دیگری در زمینة متون عرفانی باشد. مهمترین پرسشهایی که نویسندگان این پژوهش برای پاسخگویی به آنها میکوشند، عبارت است از: ـ آگاهی از هستیشناسی کوانتوم و جهانهای موازی چه نقشی در تحلیل داستان دقوقی دارد؟ ـ دنیاهای شکلگرفته در این داستان و شیوة دسترسی به آنها چگونه است؟ به این ترتیب کارکرد دنیاهای محتمل (جهانهای موازی) و نقش جدیدی که به متن اضافه میکنند، در ژرفساخت معنایی مدّنظر است. روش تحلیل نیز توصیفی ـ تحلیل محتواست. 1ـ1 پیشینة پژوهش سبکشناسی شناختی حوزة جدیدی از مطالعات است که مبانی نظری آن (فقط در حد معرفی) در چند کتاب مطرح شده است. ازجمله درآمدی بر زبانشناختی شناختی، نظریهها و مفاهیم از دکتر محمد راسخمهند (1394)، بوطیقای شناختی از پیتر استاک ول (1393) و کلیدواژههای سبکشناسی از دکتر اشرف شیبانیاقدم (1394). نظریة دنیای محتمل از مبانی نظری سبکشناسی شناختی است. تحقیقاتی که پیشتر در این حوزه انجام شده، عبارت است از: سعید گراوندی در کتاب قرآن و جهانهای موازی (1398) ابتدا تاریخچهای از دانش فیزیک و آخرین تئوریهای آن ارائه کرده است و سپس شکلگیری جهان را براساس آن تئوریها به زبان ساده بیان میکند. در فصل پایانی نیز براساس آیات شریفة قرآن کریم و با توسل به تفسیرهای معتبری مانند المیزان، سعی در گشودن ابهامات و گرههایی دربارة جهانهای موازی دارد. مقالة «از جهان موازی به جهان ممکن: هستیشناسی چندجهانی در فیزیک، روایتشناسی و روایت» از رایان ماری لور؛ نویسنده در این مقاله علاوهبر معرفی جهانهای موازی ازمنظر فیزیک، به معرفی دنیاهای محتمل در معنیشناسی روایت میپردازد. «جهانهای موازی و معنیشناسی روایت» از سمیرا بامشکی؛ «سفر در زمان وجهانهای موازی در رمان دختری با روبان سفید» از محمدجواد مهدوی؛ «هستیشناسی پسامدرن در داستان "من دانای کل هستم" براساس نظریة مکهیل» نوشتة محمدحسن حسنزاده نیری که بهصورت غیرمستقیم به جهانهای ممکن در روایتشناسی اشاره شده است. مثنوی معنوی یکی از پرکاربردترین کتابها در ادبیات فارسی، بهویژه در ادب عرفانی است و مطالعات بسیاری در حوزههای مختلف همراه با شروح و تحلیلهای ساختاری و روایی و... بر آن صورت گرفته است. رشد توانایی و دانش فنی پژوهشگران ادبی میتواند از اسرار و لایههای درونی این کتاب پرده بردارد. در این جستار، داستان دقوقی از دفتر سوم مطالعه شده است که یکی از اسرارآمیزترین روایات صوفیانة شرق و داستانی معماگونه است (طاهری، 1392: 151). توکلی در کتاب اشارتهای دریا، این داستان را با نظریة چندآوایی باختین بررسی کرده است (توکلی، 1389: 143‑164). اسماعیلی و شعیری در «رویکرد نشانه ـ معناشناختی فرایند مربع معنایی به مربع تنشی در حکایت دقوقی» این داستان را با استفاده از مربع معنایی، سپهر نشانهای و فرایند گفتمانی، هویّتی و تنشی بررسی کردهاند. اسفندیار نیز در «تحلیل سورئالیستی داستان دقوقی در مثنوی مولوی» (1394) مؤلفههای مشترک مکتب سورئالیسم و داستان دقوقی را بررسی کرده است؛ رهایی از قید زمان و مکان، برهمزدن قانون علی و معلولی، وحدت اشیاء متناقض در عالم خیال و رؤیا، ازجملة این مؤلفهها هستند. رجبی در مقالة «دقوقی فراداستانی پسامدرن»، بر این باور است که مولوی در این داستان از شگردهای سبک فراداستانی مثل چارچوببندی فراداستانی، اتصال کوتاه، بازیهای زبانی، تناقض و اقتباس بهره برده است (رجبی، 1397: 66)؛ اما تاکنون داستانهای مثنوی براساس نظریة دنیاهای محتمل بررسی نشده است. 1ـ2 روش پژوهش در این پژوهش، دنیاهای محتمل در داستان دقوقی با توجه به نظریة رایان (2006) در مقالة « from parallel universes to possible worlds: on to logical pluralism in physics, narratology and narrative » با روش توصیفی و تحلیل محتوا بررسی میشود. رایان معتقد است نظریة دنیاهای محتمل میتواند مشکل منطقی روایتهایی را حل کند که با درهمآمیختن راههای متمایز به تولید داستان های ناسازوار میانجامد؛ زیرا هریک از رویدادهای متضاد میتواند در جهانی دیگر رخ دهد؛ شخصیتها در جهانهای متفاوت، مسیرهای متفاوتی را طی میکنند (Ryan, 2006: 654) و به این ترتیب نظریة دنیاهای محتمل رایان فقط در داستانهایی با پیرنگ متضاد بررسیپذیر است؛ داستانهایی که با منطق دنیای ما لاینحل ماندهاند و خواننده در طول خوانش آن دچار حیرت و شگفتی میشود. حکایت دقوقی در دفتر سوم مثنوی معنوی ازجمله روایتهایی است که قابلیّت بررسی با این نظریه را دارد. مبنای پژوهش توصیفی ـ تحلیلی است. برای توصیف عینی و کیفی، مطالب بهطور نظاممند گردآوری و طبقهبندی شدهاند. مبنای پیشینه، توصیفی ـ ترویجی است و مباحث مرتبط با موضوع و زمینة آن، خلاصه ارائه شده است. مبنای گردآوری دادهها اسنادی و ماهیتِ روشْ تحلیل محتوای کیفی است. 2ـ مطالعات نظری زبانشناسان معتقدند زبان، الگوهای اندیشه و ویژگیهای ذهن انسان را منعکس میکند. با مطالعة زبان میتوان به ماهیّت و ساختار افکار و آراء ذهن انسان پی برد. سبکشناسی شناختی یا به تعبیر استاکول بوطیقای شناختی (stockwell, 2002: 1) با تأثر از زبانشناسی شناختی پدید آمده است و به آنچه هنگام فرایند خواندن رخ میدهد و همچنین چگونگی تأثیر این نوع از فرایندها بر تفسیرهای خواننده توجه نشان میدهد (Burke, 2006: 218)؛ نیز باعث قویترشدن پیوند میان متن و خواننده میشود. مطالعة زبان با توجه به علم کاربردشناسی و زبانشناسی شناختی، راههای اصولی و نظاممندی را برای شناخت بهتر یک اثر ادبی ارائه کرده است. بوطیقای شناختی ابزاری ارائه میدهد تا به تفسیر چیزهایی بپردازیم که در ذهن خواننده بعد از خواندن یک متن/ اثر ادبی شکل میگیرد و یا ذهن او با آن درگیر میشود؛ نظریة دنیاهای محتمل یکی از این ابزارهاست. سمینو (semino, 2003) معتقد است، دنیاهای محتمل به آشکارکردن نقش خواننده کمک میکند (NØrgaard , 2010: 141) و آن را چارچوبی میداند که «ضریب صحّت قضایا را علیرغم اینکه در جهان واقعی صحّت دارند یا خیر تعیین میکند» (Mcintyre, 2006: 124). 2ـ1 دنیاهای محتمل رایان (Ryan)، دولزول (Dolezvel) ، پاول (Pauel) و پیتراستاک ول (Peter stockwell) از نظریهپردازان این حوزه به شمار میروند. استاکول دنیای محتمل را جهانی میداند که با خواندن یک متن در ذهن خواننده شکل میگیرد و برای درک وقایع و عناصر موجود در آن میتواند استفاده شود (استاکول، 1393: 163). با مقایسة اطلاعاتی که راوی ازطریق شخصیتها در اختیار خواننده قرار میدهد و اطلاعات وسیعتری که خود در نقش راویِ فراداستانی (دانای کل و همهچیزدان) به خواننده ارائه میدهد، میتوان این دنیاها را شناخت و از یکدیگر تمیز داد. در ادبیات قرن بیستم، مدل هستیشناسی کلاسیک در برابر هستیشناسی استوار بر ایدة جهانهای موازی (Parallel worlds) عقبنشینی میکند. در این هستیشناسی که در روایات پسامدرن رخ میدهد، همة امکانات محتمل در یک جهان، شناسایی و تمایز میان امر واقعی و خیالی به چالش کشیده میشود (Ryan in the living Handbook of Narratology, 2013). پلانتیسکی معتقد است، برخی از روایتهای ادبی پسامدرن با فیزیک کوانتوم مرتبطاند و مطالعات ادبی ناگزیر از بازتاب این پیچیدگی به هر طریقی هستند (به نقل از راغب، 1391: 150). مکانیک کوانتوم با پاسخ احتمالی به برخی از پرسشها و مطرحکردن مفهوم جهانهای موازی، طرح هستیشناسی چندجهانی را پیشنهاد میدهد که در حل و فصل مسائلی مانند آزمایش ذهنیِ گربة شرودینگر 2 و تفسیرهای آن، مفهوم ناهمدوسی، اصل نبود قطعیت هایزنبرگ و مسئلة حرکت نور که موجی است یا ذرهای، گرهگشاست. اصل ناهمدوسی بر آن است که امواج هر جهانی در فرکانس متفاوتی نوسان میکند؛ پس امواج جهانهای متفاوت با یکدیگر تعامل ندارند و بر هم اثر نمیگذارند (رک. کاکو، 1391: 212‑214). نظریة جهانهای موازی در فیزیک کوانتوم نیز چنین است؛ جهانهای دیگری ازلحاظ فیزیکی و غیرفیزیکی در موازات جهان ما قرار دارد. بر این اساس، در یک جهان دیگر ممکن است یک رخداد دقیقاً مشابه و همزمان، مانند جهان ما درحال رخدادن باشد. در نوع دیگری از جهانهای موازی، کائناتهای دیگری بعد از خلأ کوانتومی به موازات کائنات ما بهصورت حبابهایی در طرح آفرینش حضور دارد؛ تعداد این حبابها بینهایت است و ازطریق یک پل کوانتومی، مانند یک سیاهچاله یا کرمچاله میتوانند به همدیگر راه یابند؛ حتی گاهی نیز به هم برخورد میکنند و هر جهان ممکن است قوانین فیزیکی خود را داشته باشد. سوراخ کرم یا کرمچاله، لولة نازک فضازمان است که ناحیههای دوردست جهان را به یکدیگر پیوند میدهد و ممکن است جهانهای موازی یا جهانچهها را به هم بپیوندد و سفر در زمان را ممکن کند (هاوکینگ، 1389: 318). 3 در منطق کلاسیک تنها سخن از کاذب و صادق است؛ اما گارت بیرکاف و جان فون نویمن به منطق دیگری قائلاند که به غیر از صادق و کاذب، پاسخ احتمالی «شاید» را هم شامل میشود (پاوکینگ هرن،1390: 48). کاکو اعتقاد دارد، همة رویدادهای مختلف، هر قدر هم عجیب یا احمقانه، احتمال دارد روزی اتفاق افتد (کاکو، 1391: 186). بر این اساس به یک طرح هستیشناسی چندجهانی و باور به تکثر هستیشناسیک دست مییابیم. 4 آگاهی از این طرحْ خواننده را برای درک بهتر تضادهای موجود در پیرنگ برخی روایات یاری میکند. برایان گرین فیزیکدان برجسته و از پیشگامان نظریة ریسمان، در رویکرد چندجهانی مینویسد: هیچ نتیجهای صرفاً بالقوه باقی نمیماند؛ هر نتیجة بالقوهای در یکی از جهانهای موازی اتفاق میافتد (Ryan, 2006: 651). مکهیل معتقد است، در متون پسامدرن با شگرد اتصال کوتاه، مرز میان واقعیت و خیال نقض میشود تا مخاطب دربارة چیستی هستیِ خود فکر کند. در این متون، جهان داستانی امر خیالی نیست که در تقابل با جهان واقعی قرار گیرد؛ بلکه همانقدر واقعی است که جهان واقعی ما (Mchale, 1987: 119). البته برای روایتشناسان مهم نیست این جهانها واقعاً وجود دارند یا خیر؛ اما آگاهی از این نظریه به فهم ساختار داستان، کنش روایی و پویایی آن کمک شایانی میکند. رایان روایت چندجهانی (Multiverse narratives) را در سه نوع قصه تقسیمبندی میکند:
2ـ2 دسترسیها تناسب دنیاهای محتمل با دنیای واقعی براساس شیوة دسترسی به شرایط جهان واقعی مطالعهپذیر است؛ چنانکه به عقیدة رایان، رویدادهایی وجود دارند که مدخلی برای هرکدام از دنیاهای محتمل به دست میدهند (Ryan, 1991: 558-9) که عبارتاند از: ـ دسترسی زمانی (accessibility of time): در آن، تاریخ دنیای محتمل با تاریخ دنیای واقعی متفاوت است. ـ دسترسی زبانی (accessibility of language): استفاده از زبانی که خواننده را به دنیای محتمل رهنمون کند. ـ دسترسی طبیعی (accessibility of nature): نقض قوانین فیزیک، منطق، ریاضی و... دنیای واقعی. ـ دسترسی اشیا (accessibility of object): نبود تطابق اشیا در دنیای محتمل با دنیای واقعی است. برای مطالعة دنیاهای محتمل، بحثهای روایی و تمایز میان آنها و نیز تعریف ژانرهای روایت، چارچوبی از تحلیل فرامتن یا توصیف ساختار روایتها نیاز است (شیبانی اقدم، 1394: 139). روایتْ شیوهای برای استدلال و بازنمایی است؛ زیرا انسانها در قالب روایت میتوانند جهان را درک کنند و دربارة آن سخن بگویند (آسا برگر، 1380: 24)؛ «توالیِ از پیش انگاشتهشدة رخدادهایی است که بهطور غیرتصادفی به هم اتصال یافتهاند» (تولان، 1383: 20) .اینکه چه کسی میبیند (راوی) و چگونه میبیند را ژاک فونتنی در کتاب نشانه معناشناسی و ادبیات، برپایة شگردهایی بررسی میکند که عبارت است از: زاویة دید جهانشمول (Point de vue englobant)؛ تسلسلی (Point de vue seriql ou cumlatif)؛ گزینشی (Point de vue electif)؛ جزءنگر (Point de vue Particularisant) (رک. شعیری، 1392: 80 ‑83).
3ـ بحث و بررسی 3ـ1 تحلیل داستان در قصة دقوقی و کراماتش، مولوی واقعهای را نقل میکند که به رؤیا و مکاشفهای عجیب میماند. به اعتقاد راشد محصل، این قصه بهطور تحقیقی مستقل است و تمثیلهای جنبی و نظیرهای ندارد که بتواند راهنمای خواننده در درک لطایف معنوی و هدفهای اصلی و فرعی مولوی باشد (راشد محصل، 1390: 95)؛ حدیث اتصال اولیا به حق است (زرینکوب، 1366: 149) و استعلامی آن را رؤیای پرماجرایی میداند که وقوع آن در عالم حس پذیرفتنی نیست. راویِ فراداستانی در این داستان، مولاناست. او برای آشنایی خواننده با فضاها و رخدادهای داستان، زاویة دید جهانشمول را به کار میبندد که «مبنتی بر شگردی اجماعگراست و براساس فاصلة بسیار زیاد با گونههای دیداری یا اصل تعمیم و نگاه فهرستوار به دست میآید» (شعیری و وفایی، 1388: 83). این داستان از آغاز تا پایان همچون دیگر داستانهای سورئالیستی خواننده را در تعلیق نگه میدارد؛ همانگونه که ناتالی ساروت میگوید: «میخواهد خوانندهاش در مایعی به ناشناختگی خون، در ماگمایی بدون نام و بدون طرح فرورود و تا پایان داستان در آن شناور بماند» (ریمون کنان، 1387: 43)؛ از آنجا که شخصیتهای فراداستانی خودآگاه هستند، این روایت ازمنظر مولوی، دقوقی، ابدال و ساحلنشینان کانونی میشود. زمان و مکان نامشخص هستند و این امر یادآور توصیفات سورئالیستی است. زمان، غروب آفتاب است که مرزِ تاریکی و روشنایی است و مکان، ساحل دریایی بینشان است:
تجربههای ناب عرفانی در بیان نمیگنجد؛ پس مولانا از حقایق در وادی داستان و حکایت سخن میگوید. وی قبل از آنکه داستان دقوقی را نقل کند، بیتی با این مضمون میآورد:
در اعتقاد مولانا چنین است که بنده میتواند به درجهای از علم و یقین برسد که حضرت حق دعایش را اجابت کند. او آموزگار توانمندی است و میداند چگونه باید آموزههایش را در دل شاگردانش همچون بذری بکارد و ازاینرو حقایق عرفانی را با تمثیل و دنیاهای خیالی بیان میکند. او برای عینیشدن این معرفت، قصة دقوقی را میآورد؛ قصهای که شامل مهمترین مباحث عرفان و تصوف ازجمله وحدت وجود، اتحاد نوری اولیا، تجسد روح در قوالب مثالی، ظهور حق در کسوت خلق بهشکل تجلی، مکاشفات و... است.
شکل شمارة 1: نمودار داستانهای درونهای
دقوقی داستانی درونهای برای حکایت بهلول و درویش است. دنیای معرفتی مولانا در حکایت بهلول، چنان است که اگر سالک به مقام رضا برسد، مستجابالدعوه میشود؛ او برای عینیکردن این معرفت، داستان دقوقی را نقل میکند. در خلال داستان دقوقی روایت امام علی (ع) و ویژگیهای شخصیتی ایشان، داوود نبی و حکایت خضر و موسی را میآورد. مولانا اعتقاد دارد در عشق الهی اگر به عالیترین درجه رسیدی، طمع به بالاتر داشته باش و بیتی را به این منظور میآورد:
و آن را با داستان موسی و خضر عینیتر میکند. داستانی که در آن، موسی با همة پیامبریاش طالب خضر بود تا از او نیز بیاموزد. دقوقی نیز پیوسته در جستجوی اولیای یگانة خدا بود و یک لحظه از جستوجو بازنمیایستاد:
3ـ2 دنیاهای محتمل جهانهای موازی برای توجیه رفتار متضادی که شخصیت اصلی ارائه میدهد و پیرنگ ناهمساز داستان، راههای اصولی و نظاممندی را ارائه میدهد. با شناخت و استفاده از هستیشناسی کوانتوم و نظریة دنیاهای محتمل، شاید بتوان ابهامهای موجود در پیرنگ برخی از داستانهای عرفانی را تعریف و توجیه کرد؛ زیرا در تفسیر چندجهانی مکانیک کوانتوم، به فعلیت رسیدن همة احتمالات و جمعشدن حالتهای متضاد ممکن است. ظاهر پرابهام و حتی متناقض داستان دقوقی ما را بر آن داشت تا با تکیه بر نظریة دنیاهای محتمل به تحلیل آن بپردازیم. با توجه به مقالاتی که این داستان را سورئالیسم، فرداستان و پسامدرن معرفی کردهاند (رک. پیشینة پژوهش در همین مقاله)، به نظر میرسد پیرنگ این داستان، از میان سه رهیافتی که رایان برای دنیاهای محتمل بیان میکند، با رهیافت اول، یعنی کشف چندجهان، تحلیلپذیر باشد. در این نوع روایت، همة جهانها متعلق به یک پیوستار زمان و مکان هستند و ورود به جهان موازی دیگر و سفر میان چند جهان ازطریق یک درگاه صورت میگیرد که رایان آن را روایت سوراخ کرم مینامد (در مطالعات نظری توضیح داده شد). این درگاهها برای افرادی با قدرتهای خاص گشوده میشوند و معمولاً این دو جهان، دو قلمرو کاملاً متضاد هستند (Ryan, 2006: 656). در این قصه، قلمرو دو جهان، خشکی و دریاست و درگاه ورود به جهان موازی یا همان کرمچاله، ساحل است. همانطور که برای یافتن مجاز از حقیقت نیاز به قرینه هست، برای تشخیص دنیاهای محتمل از دنیای واقعی نیز مدخلی نیاز هست که به آن «دسترسی» میگویند. 3ـ2ـ1 دسترسیها دقوقی وقتی به ساحل قدم میگذارد، گویا وارد جهان دیگری میشود که با توجه به مبحث جهانهای موازی در فیزیک، اینطور به نظر میرسد که دقوقی با ریاضت توانسته است فرکانس خود را بگرداند تا جهان دیگری علیرغم ناهمدوسی، پیش رویش گشوده شود؛ جهانی موازی با قوانین متفاوت که اشیا در آن به یکدیگر تبدیل میشوند و معرف وحدت وجود و عالم مثل افلاطونی است. قوانینی که اجازه میدهد هفت شمع درخشان به یک شمع تبدیل شود؛ درحالیکه نور این یک شمع بهتنهایی معادل همان هفت شمع است. شمعها به انسانهایی نورانی تبدیل میشوند و باز این انسانها به درختهای پرمیوه و سایهدار تغییر مییابند؛ گویی وارد جهانی شده است که اصول فیزیک و منطق دنیای ما در آن اجرا نمیشود. رایان این تفاوتها را دستهبندی کرده است و انواع آن در این روایت بررسیپذیر است. 3ـ2ـ1ـ1 دسترسیهای طبیعی گاه شاعر ابیاتی میگوید که قوانین ثابت دنیای واقعی را نقض و ما را به دنیای محتمل خود رهنمون میکند. دیدن انوار اولیای هفتگانه در ساحل دریا میتواند یک دسترسی طبیعی تلقی شود؛ زیرا دقوقی چیزهایی را میبیند که مردم عادی از دیدن آن عاجزند و طبق قوانین دنیای ما، رخدادن چنین وقایعی محال است. او این اولیا را بهصورت هفت درخت پرمیوه و برگ و بار میدید. ابیات ذیل نمونههایی برای دسترسیهای طبیعی هستند:
دسترسی طبیعی این ابیات در آن است که دقوقی درختان سایهگستر را میبیند و مردم عادی که آرزوی سایهبان دارند، از دیدن آن عاجزند.
سجدهکردن درخت نیز ناقض منطق و علوم این جهانی است. پس یک دسترسی طبیعی برای ما رقم میزند و چراغی را در ذهن ما روشن میکند که بهدنبال جهان دیگری باشیم که این اتفاقها در آن، امکان وقوع داشته باشد. 3ـ2ـ1ـ2 دسترسیهای زبانی عملکرد زبان در خلق جهان داستانی با کاربرد متداول زبان روزمره تفاوت دارد. نویسنده با استفاده از نشانههای زبانی، تصادف، بریدن و چسباندن قطعاتی از اینسو و آنسو، جهانی دیگر را میآفریند و چیزی میآفریند که نیست و بالقوه امکان نمود دارد (وو، 1391: 188‑189)؛ درواقع یک دسترسی زبانی رقم میزند. نیز چهبسا نویسنده با استفاده از زاویة دید گزینشی، نامها را بهگونهای برمیگزیند که «نمونة انتخابشده، بهنوعی معرف همة وجوه دیگر است و میتوان آن را مثالی کامل و بینقص دانست» (شعیری، 1392: 82). گزینش نام دقوقی در این داستان مبتنی بر دسترسی زبانی است. فروزانفر نیز معتقد است ازنظر تاریخی و در متون عرفانی، نام و نشان چنین شخصیتی در جایگاه عارفی چنان برجسته وجود ندارد (فروزانفر، 1349: 107‑109). مولانا با زیرکی از نامی استفاده کرده که هیچکس تاکنون نشنیده است و این امر خواننده را بر آن میدارد که شاید نام نیز متعلق به جهان دیگری باشد. هدف او از بیان و ذکر ساحلی بی نام و نشان نیز برای همین مقصود بوده است. نوع دیگر دسترسی زبانی بهکاربردن تلمیح و اشارههای ادبی و اساطیری در خلال داستان است که یکی از ابزارهای ساخت جهان بدیل است؛ مانند تکرار و تأکید بر اعداد یک و هفت و تبدیل آنها به هم ـ که نماد اتحاد وحدت و کثرت است ـ و تبدیل پیاپی درخت و انسان به یکدیگر. توکلی معتقد است این امر یادآور کهنالگوی خلقت انسان از گیاه مشی و مشیانه در اساطیر ایرانی است و جستوجوی دقوقی برای ملاقات ابدال یادآور ملاقات خضر و موسی در مجمعالبحرین است (رک. توکلی، 1389: 154‑159). این تلمیحات هرکدام یادآور داستانی دیگر و سازندة دنیاهای محتمل در ذهن خواننده است:
منظور از نجم در این بیت که در آیة ششم سورة الرحمن ـ «والنجم و الشجر یسجدان» ـ به کار رفته است، ستاره نیست؛ بلکه گیاهان بیساقه، و در مقابل شجر گیاهان ساقهدار است (طبرسی، 1374، ج 9 : 198). مولانا با استفاده از زاویة دید گزینشی، این آیه را برای رقمزدن یک دسترسی زبانی به کار گرفته است. 3ـ2ـ1ـ3 دسترسی اشیا اشیاء نامبرده در داستان دقوقی حامل معانی نمادین نیز هستند. زرینکوب این اشیاء را «رمز زندگی و تجدید حیات» میخواند (زرینکوب، 1373: 152). استفاده از زاویة دید تسلسلی، این امکان را در اختیار راوی قرار میدهد که «با بهکارگیری شگرد توصیفی در گفتمان، اطلاعات جدیدی برای مخاطبان ایجاد کند» (شعیری، 1392: 107). تبدیل یک شمع به هفت شمع، و هفت شمع فروزان ß یک شمع ß هفت شمع ß هفت مرد نورانی ß هفت درخت گشن و انبوه ß یک درخت ß درختان صف کشیده در حال نماز ß هفت مرد این تبدیلشدنها جزو دسترسیهای اشیا و طبیعی به شمار میرود و نویسنده برای نمایش آن از زاویة دید تسلسلی بهره جسته است. این زاویة دید گونهای شناختی است که وجوه مختلف را بهترتیب، یکی پس از دیگری پشت سر میگذارد؛ زاویة دیدی جامعگرا مبتنی بر نوعی تسلسل و توالی نگاه که با کنار هم قراردادن یا ترکیب چند زاویة دید به دست میآید. 3ـ2ـ1ـ4 دسترسی زمانی دسترسی زمانیْ قرینهای در داستان است و ما را به این مهم رهنمون میکند که جهان داستان در تاریخی غیر از تاریخ امروز ما یا نویسنده رخ داده است. در مثنوی این دسترسیها معمولاً با فعلی از گذشته نشان داده میشود؛ چنانکه این داستان با بیت زیر آغاز میشود و فعل گذشتة «داشت» یک دسترسی زمانی را برای خواننده رقم میزند:
نامشخصبودن زمان نیز خود بهنوعی دسترسی زمانی را در بر دارد. بر این اساس بیت زیر نیز مبتنی بر دسترسی زبانی است:
زمان آغاز ملاقات مردان و وقوع حوادث، غروب آفتاب است؛ اما وقتی به دقوقی پیشنهاد اقامة نماز میدهند، صحبت از بهجاآوردن «دوگانه» است: ای یگانه، همین دوگانه برگزار؛ این بدان معناست که دقوقی ـ و بقیة مردان حق ـ برون از حیطة زماناند!
شکل شمارة 2: نمودار بسامد دسترسیها
از این دسترسیها در عرفان به کشف و شهود تعبیر میشود و از نظر عارفان و مفسرین پیش از این، تبدیل هفت شمع به یک شمع و هفت درخت به یک درخت، بیانگر رسیدن به وحدت حقیقی بعد از گذشتن از تضادها و تناقضهای جهان کثرت است. این وحدت همان نقطة سورئالیستی است که برتون دربارة آن میگوید: «خدا نقطة علیای هستی است که در آن مادّه و روح متحد میشوند و تناقضها از میان برمیخیزند» (ادونیس، 1380: 16). 3ـ2ـ2 بررسی دنیاهای محتمل در حکایت دقوقی انواع دسترسیها در این حکایت نشان میدهد که اتفاقهای داستان و پیرنگ آن با جهان ما تفاوتهایی دارد و خوانش آن با نظریة دنیاهای محتمل، این امکان را فراهم میکند تا تعبیر جدیدی از رمز و رازهای آن فراروی خواننده قرار گیرد. دقوقی در این سفر از تغییر و تبدیل اشیا متعجب نمیشود؛ حیرت او به این دلیل است که چرا هر روز هزاران نفر از کنار این درختان میگذرند، ولی آنها را نمیبینند. این حیرت بر این نکته تأکید دارد که جهانهای موازی فقط به روی آدمهای خاص گشوده میشود. انسانهای معمولی در آن ساحل، فقط درختان را میبینند؛ ولی او درختان را درحال سجود میبیند. نمازخواندن درخت همانند انسانها در دنیایی که ما زندگی میکنیم، عجیب است؛ اما برپایة نظریة دنیاهای محتمل میتوان اینطور تصور کرد که او وارد جهانی موازی شده است که در آن، درختان میتوانند آدمیوار نماز گزارند. دقوقی، ابدال (ساکنان جهان موازی) را نمیشناسد؛ ولی آنها حتی اسم وی را نیز میدانند و از او میخواهند امام جماعت آنها شود. مولانا بر آن است که عارفان روشنبین، از دل و ضمیر دیگران باخبرند و اسرار و رمزهای جهان را میدانند و آن را با این نکته که ابدال نام دقوقی را میدانند و نیز با سخنان آنان در این باره، به نمایش میگذارد؛ اما با اطلاع از نظریة دنیاهای محتمل چنین به نظر میرسد که ساکنان جهان موازی اطلاعات بسیاری دربارة جهان دقوقی دارند. مولانا از دنیایی سخن میگوید که روح انسان کامل در آن سفر میکند و دنیایی فراتر از این جهان مادّی پیش روی خواننده میگشاید که در عرفان با نام ملکوت، علوی و معنا... شناخته میشود. عارفان بر این باورند که بهواسطة خیال میتوان این جهان را شناخت؛ عرصهای که در آن حوادث خیالی و سرگذشتهای رمزی با واقعیت راستین آشکار میشوند (کربن، 1384: 43). وی در این جهان موازی کشتیای را به نمایش میگذارد که ساکنان آن در حال غرقشدن هستند؛ دقوقی با دیدن این صحنه، ازسرِ درد و از تمام وجود، برای نجات مسافران دعا میکند و خدا هم دعای او را اجابت میکند:
این بیت یکی از مباحث مهم عرفان، یعنی ظهور حق در کسوت خلق را دربردارد و چهبسا سازندة جهان موازی نیز باشد؛ دنیای محتملی که در آن، دعاها به اجابت میرسد. گویی دقوقی به جهانی خوانده شده است تا پیشنماز جمعی شود و کشتیای را از غرقشدن نجات دهد. قهرمان قصة مولوی دعا میکند و دعایش بلای سخت را تغییر میدهد. او کاری را انجام میدهد که ساکنان دنیای محتمل هم در شگفت میشوند:
در قسمتی از داستان، مولوی با استفاده از شگرد اتصال کوتاه دربارة تفاوت انسانهای روشنضمیر و کوردل سخن میگوید و حسامالدین چلپی را خطاب قرار میدهد. اتصال کوتاه به بحث تخطی از مرزهای هستیشناختی بین واقعیت و داستان برمیگردد (Cazzato, 2000: 32). وقتی نویسنده وارد جهان داستانی میشود و از خود صحبت میکند یا با شخصیتها سخن میگوید، بین جهان واقعی و جهان داستانی اتصال برقرار میکند. با برقراری یک اتصال کوتاه بین جهان داستانی و سطح هستیشناختی نویسنده که خارج از جهان داستان است، فروپاشی ناگهانی در سیستم روایی ایجاد میکند (Machale, 1987: 119; Schonet, 2009: 190) و مرز میان واقعیت و خیال را آشکار میکند.
این بیت خواننده را از دنیای محتملِ برساختة ذهن نویسنده دور میکند و او را به جهان حقیقی برمیگرداند. در مرادالعارفین به نقل از کتاب شرح تعرف آمده است: عارفترین کس به خدا آن باشد که به خدا متحیر گردد (صوفیالله، 1387: 122). در این داستان، حیرت در شش بیت نشان داده شده است. حیرت از نتایج کسب معرفت و شناخت شگفتیهای جهانهای موازی است و مهمترین صفت سالکان به شمار میرود. دیدن هفت شمع در تاریکی شامگاه، سبب حیرانی دقوقی میشود. دریافت معانی کنه اشیا از ظرفیت عقل خارج است. دقوقی به دنیایی دیگر قدم میگذارد و از خود بیخود و حیرت او افزون میشود؛ حیرتی که نشان از ادراک عمیق وی است. ذوالنون حیرت آغازین سالک و حیرت نهایی او را در درجة شناخت الهی متفاوت میداند و در طبقهبندی مراحل معرفت عرفانی ابتدا حیرت، سپس اتصال، افتقار و بار دیگر حیرت را نام میبرد (ابونصر سراج، 1914: 345). حیرت پایانی همان است که از سر کمال معرفت تجلی میکند. اینجاست که عارف میتواند با تغییر فرکانس بر جهانی دیگر قدم بگذارد.
دقوقی با خود میاندیشد که ابدال چطور او را شناختند، درحالیکه پیشتر حتی نگاهی هم جانب او نمیانداختند؛ و خود این پرسش را پاسخ میدهد که چون دلش در حیرت خداوند است، هیچ رازی بر او پوشیده نمیماند:
درواقع موج حیرت، جایگزین عقل و اندیشه و شعور میشود؛ حیرتی که برعکس تعیّن و شناختگی است و انسان را از خودی خود خارج میکند و همهچیز بهصورت جلوهای از حق، بر هستی انسان بازنموده میشود. این ابیاتْ راز شناخت دنیاهای دیگر و رفتن به جهان موازی را شناخت خداوند و متحیرماندن در کنه ذات او معرفی میکند. درواقع عارف با این حیرت و شناخت میتواند فرکانس دنیاهای محتمل دیگر را به دست آورد و وارد جهان دیگری شود.
4ـ نتیجهگیری داستان دقوقی در مثنوی جزو داستانهایی است که مفسرین از درک کامل آن برنیامدهاند و مطالعات ادبی به هر شیوهای ناگزیر از بازتاب این پیچیدگی هستند. با توجه به پیشرفتهای علمی، بشر امروزی در هر رویدادی درپی دلیل علمی است و خوانش متون عرفانی براساس این نظریه، میتواند راهگشا باشد. شناخت نظریة دنیاهای محتمل رایان ماری لور که نیازمند آشنایی با اصول فیزیک کوانتوم و روایتشناسی پساکلاسیک است، میتواند در کشف رمز و راز و پیچیدگیهای پیرنگ داستان دقوقی و برخی متون عرفانی، یاریگر خواننده باشد. با استفاده از عناصر این نظریه در تحلیل داستان، انواع دسترسیها در کنشها و اتفاقات ساحل استخراج شد که ما را به دنیاهای محتمل مولوی رهنمون میکند؛ دنیایی که در آن هر غیرممکنی امکان وقوع مییابد. ورود به جهان موازی نیازمند یک کرمچاله یا درگاه است که این درگاه ساحل دریاست. دقوقی بعد از تحمل ریاضتهای فراوان و گشت و گذار در دورترین نقاط جهان در زمانی نامشخص وارد ساحل بی نام و نشانی میشود و چیزهایی را میبیند که با اصول منطبق بر جهان ما تفاوت دارد. ظهور هفت شمع نورانی با نوری که تا اوج آسمان میرسد و تبدیلشدن پیاپی آنها به هفت مرد نورانی و هفت درخت نورانی، نمازخواندن درختها، دیدن کشتی درحال غرقشدن و نجات آنها با نیّت ذهنی (بدون آنکه بر زبان آورده شود) و دعای دقوقی و سرانجام ناپدیدشدن آنی همة این صحنهها در پایان داستان میتواند دسترسی به جهان دیگری باشد که درویشی خاص با مکاشفه و تغییر فرکانس خود، به آن قدم نهاده است. به نظر میرسد دعای دقوقی در حق مسافران، باعث توجه او در جهان موازی، به جهان مادّی میشود و اتصالش را با آن جهان قطع میکند؛ درنتیجه هفت ابدال بهسبب تغییر در فرکانس و نوسانات دقوقی، از دید وی پنهان میشوند. در تفسیرهای عرفانی، این پدیده بهعلت خارجشدن از حالت بیخودی و حیرت و بازگشت به خود رخ میدهد. پیغمبر نیز هرگاه در اتصال با عالم وحی، تحت فشار روحی قرار میگرفتند، برای بازگشت به عالم محسوس به عایشه متوسل میشدند تا ایشان را از عالم استغراق خارج کنند:
در دنیای معرفتی مولانا این هفت مرد سبب روشنی و هدایت جهان میشوند؛ پس وی مفهوم نوری هفت شمع را در هفت مرد به پایان میبرد. شیوة دسترسی به این دنیاها، زمانی، زبانی، طبیعی و اشیا است که در این داستان، بسامد دسترسیهای طبیعی بیشتر است. شاعر با استفاده از فعل گذشته در ابیات ابتدایی داستان یک دسترسی زمانی را رقم میزند. اسامی، آیات، احادیث، تلمیح و اشارههای ادبی و اساطیری در خلال داستان یکی از ابزارهای ساخت جهان ممکن و نشاندهندة دسترسی زبانی است که معمولاً با استفاده از زاویة دید گزینشی برای خواننده به نمایش گذاشته میشود. در دسترسیهای طبیعی، شاعر ابیاتی را مطرح کرده است که قوانین ثابت دنیای واقعی را نقض میکند و ما را به دنیای محتمل خود رهنمون میکند؛ تغییر و تبدیلهای کیفی و کمی هفت شمع از آن جملهاند که شاعر برای نشاندادن آن، زاویة دید تسلسلی را برمیگزیند. برای دسترسیهای اشیا، بیشتر از توصیفات استفاده شده است؛ اشیائی که در داستان دقوقی نام برده میشوند، حامل معانی نمادین نیز هستند. دقوقی برساختة ذهن مولاناست؛ پس میتوان اینطور تصور کرد که مولانا در زمان کشف و شهود، راهی به جهانهای دیگر گشوده است و شاید بتوان با درک و شناخت این نظریه و خوانش دوبارة متون عرفانی با توجه به اصول آن، از راز معماهای عارفان پرده برداشت.
یادداشتها
چهبسا این آیه مصداق روزی است که قرار است زمین یا جهان نابود شود و یا حتی انسانها به یک جهان موازی دیگر منتقل شوند که بهشت و جهنم در آن وجود دارد؛ زیرا برای انتقال انسانها به یک جهان دیگر باید یک مسیر کرمچالهمانند باز شود؛ علاوهبر این، سیاهچاله و کرمچاله هر دو شکافها و درهایی در آسمان هستند؛ زیرا بُعد فضا و زمان در آنها وجود ندارد و مانند شکاف عمل میکنند؛ در صورتی هم که باز شوند، بر معنی این آیه دلالت میکند. آیة بیست نیز به زیبایی مفهوم آیة نوزده را تأیید میکند؛ زیرا در صورتی که قرار باشد زمین داخل یک سیاهچاله یا کرمچاله قرار گیرد، شکل ابعاد و شکل فیزیکی اشیا تغیر میکند که قرآن کریم در این آیه از کوهها یاد کرده است که بزرگترین اشیاء روی زمین است که به صورتی دو بعدی درمیآیند.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 504 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 233 |