تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,405 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,228,522 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,080,984 |
کارکرد ترتیب مؤلفههای تحلیل حکم ذوقی در زیباشناسی کانت | ||
متافیزیک | ||
مقاله 11، دوره 14، شماره 33، فروردین 1401، صفحه 157-172 اصل مقاله (1.65 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/mph.2022.133662.1418 | ||
نویسندگان | ||
ارسلان آقاخانی1؛ محمدرضا حسینی بهشتی* 2؛ شمس الملوک مصطفوی3 | ||
1دانشجوی دکتری فلسفه هنر، دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران | ||
2دانشیار گروه فلسفه، دانشگاه تهران، تهران، ایران. | ||
3دانشیار گروه فلسفه واحد تهران شمال، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران | ||
چکیده | ||
کانت در بخش «تحلیل قوۀ حکم زیباشناختی»، در نقد قوۀ حکم، به تحلیل عملکردهای منطقی حکم ذوقی میپردازد. در میان مؤلفههای چهارگانۀ حکم، مؤلفۀ کمّیت به اعتبار کلی آن نظر دارد. بهطورکلی، کانت در بحث دربارۀ حکم ذوقی ازحیث کمّیت، در صدد است اثبات کند حکم ذوقی از کلیتی بهرهمند است که این کلیت، با ابتنای به اصل پیشینیِ آن، سبب اعتبارش نزد همگان میشود و دراینراستا، وی احکامی را با عنوان «تأملی» معرفی کرده و آنها را از احکام اندراجیِ مطرح در دو نقد پیشین متمایز میکند. کانت احکام تأملی را بهمثابۀ احکام کلی تبیین میکند و مدعی است آنها نیز مانند احکام اندراجی دارای اصلی پیشینی هستند؛ اما او کلیت حکم تأملی را نه با ارجاع به خصوصیات تعیّنی ابژه، بلکه با ارجاع به قابلیت درمیانگذاشتن حالت ضمیرِ سوژه، تصدیق میکند. کانت بهمنظور تبیین کلیت چنین احکامی، تمهیدی متفاوت را نسبت به روش تبیین احکام اندراجی، در نظر میگیرد. وی در چهارچوب تبیین عملکردهای منطقی این احکام، تحلیل مؤلفۀ کیفیِ حکم را بر تحلیل مؤلفۀ کمّی آن مقدم داشته و تبیین بیعلقهبودن حکم ذوقی را مبنایی برای امکان کلیت (اعتبار عمومی) آن قرار میدهد. پژوهش پیشرو در نظر دارد تا کارآمدی چنین تمهیدی را بررسی کند و اهمیتش را در تحلیل حکم زیباشناختی از منظری جدید کاوش کند. | ||
کلیدواژهها | ||
کانت؛ زیباشناسی؛ حکم ذوقی؛ حکم تأملی؛ کیفیت؛ کلیت | ||
اصل مقاله | ||
کانت بهسال ۱۷۹۰ نقد قوۀ حکم [i] را منتشر کرد. وی نزدیک به یک دهه پس از نگارش نقد عقل محض[ii] و تقریباً بلافاصله پس از بهپایانرساندن نقد عقل عملی[iii] در تابستان ۱۷۸۷، کار بر روی بنیادگذاری نقد ذوق را آغاز کرد. زمانی که این اثر در نمایشگاه کتاب لایپزیگ در اواخر سال ۱۷۹۰ یک هفته بعد از تولد ۶۶سالگی کانت ارائه شد، نام خود را به نقد قوۀ حکم تغییر داده بود. این کتاب نقدهای سهگانۀ کانت را که با نقد اول در سال 1781 شروع شده و با نقد دوم در سال 1788 ادامه پیدا کرده بود، تکمیل کرد. نقد سوم دربردارندۀ آرای زیباشناختی و غایتشناختی کانت است که بهنحو جدی بر زیباشناسی بعد از او تأثیر گذاشت. کانت در این اثر در ادامۀ نقدهای استعلاییاش بر فلسفه، به بررسی احکام مربوط به زیبا و والا پرداخت. نقد قوۀ حکم به دو بخش تقسیم میشود «نقد قوۀ حاکمۀ زیباشناختی» و «نقد قوۀ حاکمۀ غایت شناختی». کانت در بخش تحلیل نیروی حاکمۀ زیباشناختی، حکم ذوقی را برمبنای عملکردهای منطقی آن، برحسب چهار مؤلفۀ[1] «کیفیت[2]»، «کمّیت[3]»، «نسبت[4]» و «جهت[5]» تبیین میکند. این چهار مؤلفۀ بخش تحلیل با جدول احکام تبیینشده در نقد اول که دربردارندۀ فلسفۀ نظری کانت است، مطابقت دارد. مؤلفههای منطقی حکم ذوقی به تحلیل چیزی میپردازد که ما بههنگام اطلاق لفظ «زیبایی» به یک ابژه مراد میکنیم. تبیین کیفی حکم ذوقی نوعی خرسندی[6] بیعلقه[7] و مستقل از تمایلات برخاسته از قوۀ میل[8] را معرفی میکند. تبیین کمّی به کلیت حکم ذوقی و همگانیبودن خرسندی حاصل از داوری امر زیبا میپردازد. تبیین حکم ذوقی ازحیث نسبت آن را صرفاً مبتنی بر خصوصیات صوری معرفی میکند و تأکید دارد آنچه زیبا است، به هیچ غایتی غیر از صرف صورت غایتمندی[9] که دارای دو وجه بیرونی و درونی در طبیعت و قوای متصورۀ انسان است، توجه ندارد. در مؤلفۀ نهایی، حکم ذوقی ازحیث جهت به ضرورت خوشایندی[10] حاصل از ادراک امر زیبا میپردازد. چنین ضرورتی بر مبنایی مشترک میان همۀ افراد دلالت دارد که مقوّم درک ضروری خرسندی از امر زیبا در بین انسانها است (Gaut & Lopes, 2005: 56-61). این مبنا بر ساختار مشترک قوای متصورۀ آدمی تکیه دارد که موجب ایجاب خرسندی مشترک در میان آدمیان میشود و کانت آن را حس مشترک[11] میخواند. کانت در نقد سوم در صدد است تا بتواند کلیت حکم ذوقی تأملی[12] را برمبنای اصل پیشینی[13] تبیین کند؛ اما این نوع احکام ارجاع به عینیت ابژه ندارند و اندراجی[14] نیستند. البته توجه به این نکته ضروری است که تبیین و اثبات کلیت حکم ذوقیِ تأملی، نقشی حیاتی برای تکمیل دستگاه نقادی کانت ایفا میکند. برای تحقق هدف فوق، کانت در ترتیب تحلیل مؤلفههای منطقی حکم ذوقی، در قیاس با احکام اندراجی تمایزی را منظور میکند که بهموجب آن، تحلیل حکم زیباشناختی ازحیث کیفیت را بر تحلیل آن برحسب کمّیت مقدم میکند. کانت برای استدلال حکم ذوقی با توضیح نسبتی سلبی در مؤلفۀ اولِ تحلیل حکم زیباشناختی، مبنایِ ایجابیِ استدلال اعتبار کلی در این احکام را فراهم میآورد و این جابهجایی در ترتیب تحلیلی، امکان تمییز احکام ذوقی تأملی را از سایر احکام حسی، فراهم میکند. مقالۀ پیش رو در نظر دارد با بررسی سازوکار کلیت احکام ذوقی لزوم و کارآمدی این تمهید کانت، یعنی تقدم تحلیل کیفی حکم ذوقی بر تحلیل کمّی آن را بررسی کند.
در مبحث تحلیل عملکردهای منطقی حکم ذوقی، مؤلفۀ دوم که به کلیت حکم ذوقی میپردازد، مهمترین نقش را در حفظ ترتیب تحلیل حکم ذوقی برمبنای مؤلفههای چهارگانه ایفا میکند. کانت بارها تأکید میکند که هیچ روش اثباتی برای تعیین صدقوکذب حکم ذوقی وجود ندارد و با هیچ استدلالی نمیتوان حکم ذوقی را ضرورتاً تصدیق کرد؛ بنابراین، تبیین کلیت حکم ذوقی چگونه ممکن میشود؟ کانت در حوزۀ شناخت نظری و عملی کلیت حکم را بر وجه تعیّنی[15] حکم و اندراجیبودن چنین حکمی مبتنی میسازد. در احکام شناختی حکم ازآنحیث نزد همگان اعتبار دارد که به ابژۀ شناخت ارجاع داده میشود. این نوع احکام که در کنار احکام عملی، احکام اندراجی[16] نامیده میشوند، بهدلیل داشتن اعتبار عینی، بر تجربه تکیه دارند. آن هم بهایندلیل که علاوهبر شهودات حسی و تصورات ناشی از آن، به مفاهیم محض فاهمه نیاز دارند تا به احکام نظری اعتبار عینی ببخشند: اعتبار عینی یک حکم تجربی بر هیچچیز غیر از اعتبار کلیِ ضروری آن دلالت نمیکند؛ بلکه برعکس، اگر ما به علتی جهت تلقی حکمی که بهنحو ضروری دارای اعتبار کلی است، پی ببریم (که هرگز بر ادراک مبتنی نیست؛ بلکه مبتنی بر معنای مطلق فاهمه تحت ادراکیست که فرض میشود)، لاجرم باید آن را عینی بپنداریم. یعنی بهمثابۀ بیانِ نه صرفاً نسبتی میان ادراک و سوژه، بلکه بهمثابۀ بیان خاصیتی از ابژه تلقی کنیم (Prol: 4:298)[iv]. در فرایند صدور احکام اندراجیِ شناختی، ما ادراکاتی را با حسیات و مبتنی بر اصول پیشینی توسط قوۀ متخیله، بهعنوان شهودات دریافت میکنیم و ازطریق شاکلهسازی قوۀ حاکمه و اعمال مقولات منطقی، شهود عرضهشده را ذیل مفهومی از مفاهیم محض فاهمه مندرج میکنیم. چنین مفهومی، محض و پیشینی است؛ بنابراین، حکمی تعیّنی وضع میکنیم که با ارجاع به ابژه، بیرونی و عینی و لذا کلی و ضروری میشود. در احکام عملی نیز اندراج ذیل ایدههای عقلی چنین اعتبار کلی را برای احکام عملی به ارمغان میآورند. شکل زیر رابطۀ سوژه با متعلق شناخت را در احکام اندراجیِ شناختی توضیح میدهد.
شکل1. نمودار احکام اندراجی شناختی
کانت در نقد اول فاهمه را علاوهبر متخیله، قوهای مؤثر در شناخت نظری تعریف میکند. از دیدگاه او، معرفت صرفاً با قوۀ متخیله و با شهودات محض پیشینی یعنی زمان و مکان تبیینپذیر نیست. فاهمه مجموعۀ تصورات حاصل از متخیله را متحد میکند و از این تصورات گزارههایی کلی میسازد. این اتحاد، یک اتحاد تألیفی کلی و ضروری است. فاهمه این کار را با وحدتبخشی استعلایی انجام میدهد. کانت این عملکرد فاهمه را همان «تفکر» مینامد: کار حواس شهود است؛ کار فاهمه، تفکر. تفکر بااینحال متحدساختن تصورات در آگاهی است (Prol: 4:304). فاهمه، معرفت نظری را بهکمک مقولات پیشینی محض، درقالب احکام کلی و ضروری، ممکن میکند. کانت برای تنظیم جدول استعلایی مفاهیم فاهمه، ابتدا وجوه کلی و متمایز احکامی را که ذهن میتواند صادر کند، ازنظر عملکرد منطقی آنها یعنی ازحیث کمّیت، کیفیت، نسبت و جهت تقسیم میکند و برای هریک از آنها، سه نوع حکم صورتبندی میکند. جدول احکام ازحیث عملکرد منطقی نزد وی بهشرح زیر است: 1 ازحیث کمّیت کلی Allgemeine جزئی Besondere شخصی Einzelne 2 3 ازحیث کیفیت ازحیث نسبت ایجابی Bejahende حملی Kategorische سلبی Verneinende شرطی Hypothetische عدولی Unendliche انفصالی Disjunktive 4 ازحیث جهت ظنی Problematische قطعی Assertorische یقینی Apodiktische
درمقابل، حکم زیباشناختی محض[17] به عینیت متعلق ارجاع ندارد و اندراجی نیست؛ ازاینرو، برای فراهمآوردن زمینۀ کلیت حکم ذوقی و اعتبار عام آن تمهید دیگری لازم است. کانت احکام زیباشناختی محض را احکام تأملی معرفی میکند که اساساً شامل عناصر مهمی چون هماهنگی غیرمفهومی قوای تصور و آگاهی از حالت ضمیر[18] ناشی از آن است که این حکم را از احکام اندراجی متمایز میکند. حکم تأملی فرایند قراردادن جزئی دادهشده تحت کلیای است که بهدنبالِ آن، به دست میآید. درصورتیکه، برعکس، در احکام اندراجی، کلیْ بهمثابۀ قانون یا اصل دادهشده و جزئی ذیل آن اندیشیده میشود. احکام تأملی زیباشناختی برخلاف احکام اندراجی، صرفاً ازطریق ارجاع به مبانی سوبژکتیو، یا بهعبارت دیگر، با ارجاع حکم به احساسات سوژه، تعیّن مییابند و ازآنجاکه این احکام درکل بر احساس سوبژکتیو استوارند، معمولاً نیاز بیشتری دارند دیگران با آنها موافق باشند. بهزبان سادهتر، این نوع احکام در فرایند صدور حکم نه به ابژهای متعیّن یا خاصیتی از آن، بلکه به خود حالت ضمیر که ناشی از بازی آزاد[v] [19] قوای تخیِل و فاهمه و آگاهی سوبژکتیو از آن ارجاع دارد[vi]. درحقیقت، مبنای سوبژکتیو برای احکام ذوق، آگاهی از احساس مشخصِ ناشی از تأثیر متعلق زیبا بر قوای شناختیِ ضمیر فرد است. شکل زیر رابطۀ سوژه با امر زیبا را در فرایند صدور حکم تأملی توضیح میدهد: شکل 2. نمودار احکام تأمّلی کانت بهطورکلی در بحث دربارۀ حکم ذوقی ازحیث کمّیت، در صدد است اثبات کند حکم ذوقی از کلیتی بهرهمند است که این کلیت، با ابتنای به اصل پیشینیِ آن، سبب اعتبارش نزد همگان میشود. تبیین و اثبات چنین کلیتی برای کانت برای تحقق سه هدف مشخص در چهارچوب دستگاه انتقادیاش حیاتی به نظر میرسد: اول اینکه کانت با تبیین اصل پیشینی برای حکم ذوقی که همانا غایتمندبودن طبیعت است و پیوند این اصل با قوای شناختیِ انسان، حکم ذوقی را به اعتباری میرساند که برای تکمیل روش نوین عقلگرایانۀ انتقادیاش و برسازی نظاممند آن ضروری است. درواقع، زیباشناسی کانت و تحلیل حکم زیباشناختی، بهدلیل نقش آن در پیوند فلسفۀ نظری و فلسفۀ عملی وی، دارای اهمیتی حیاتی است. کانت در مقدمۀ نقد سوم به وجود شکافی جدی بین حوزه[20]های نظری و عملی و لزوم وجود حکمی برای پرکردن این شکاف میپردازد. وی از این شکاف به خلیجی پهناور میان قلمرو محسوسِ مفاهیم طبیعت و قلمرو فوقمحسوسِ[21] مفهوم آزادی تعبیر میکند (CJ: 5:176). حال قوۀ حاکمه و احکام ذوقی آن باید چنین شکافی را میان حوزههای دو نقد پیشین، پر کنند؛ بنابراین، احکام ذوقی تأملی باید مبتنی بر نوعی اصل پیشینی باشند تا بتوانند از احکام تجربی، متمایز شوند و شکاف میان تبعیت ما از قانون طبیعت در حوزۀ نظری و خودقانونگذاری مختارانۀ ما بهمثابۀ موجودی واجد عقل و احساس در حوزۀ عملی را از میان بردارند. پس برای تحقق این امر باید احکام ذوقی تأملی نیز مانند احکام نظری و عملی دارای کلیت و اعتبار کلی باشند. دوم اینکه کانت با این تمهید، مسئلۀ ذوق[22] را از پیامدهای تبیین تجربهگرایانۀ بریتانیایی و شخصیسازی احکام دربارۀ زیبایی نجات میدهد و ذوق و احکام آن را در چهارچوب عقلگرایانۀ خود باز تبیین میکند. این بازتبیین، حکم ذوقی را برخلاف کلیت و پیشینیبودن آن نزد کانت، برخلاف اسلاف عقلگرایش، از احکام مفهومی میرهاند که بهناچار امر زیبا را با مفاهیم اخلاقی و کمال ادراک حسی بهمثابۀ ادراک نامتمایزِ[23] معرفتی پیوند میزد. سوم اینکه اثبات کلیت احکام ذوقی به کانت اجازه میداد تا با نقد عقلگرایانۀ ذوق و تبیین معرفتشناسانۀ نوین آن، دربرابر هجمههای جریان محبوب رمانتیک در پروس که ازقضا بهقصد نقد عقلگرایی و روشنگری در پارهای موارد حتی به شکاکیت هیوم و نیز مباحث تجربهگرایانۀ اندیشمندانی چون شافتسبری، پوپ، جرارد و هاچسون دربارۀ ذوق متوسل میشدند، بنای سترگ از مابعدالطبیعهای نوین برپا دارد (Zammito, 1992: 35-39).
کانت خود در ابتدای بخش تحلیل زیباشناختی در نقد سوم، بر تفاوت صورتبندی مؤلفههای چهارگانۀ عملکردهای منطقی حکم ذوقی در مقایسه با احکام اندراجی اذعان دارد: من در پویش مؤلفههایی که این قوۀ حاکمه در تأملش [به آنها] مراجعه میکند، ازطریق کارکردهای منطقی برای داوری راهنمایی شدهام (زیرا همیشه حتی در داوری ذوقی ارتباطی با فاهمه موجود است). ازآنجاکه حکم ذوقی دربارۀ زیبا ابتدا به مولفۀ کیفیت توجه دارد، نخست آن را مورد ملاحظه قرار دادهام (CJ: 5:203). وی در تحلیل حکم زیباشناختی، وجه کیفی را بر وجه کمّی آن مقدم میدارد و درجهت نیل به تبیین کلیت احکام زیباشناختی محض، در تحلیل حکم ذوقی ازحیث کیفیت، به تشریح علقهای میپردازد که با لذتی پیوند دارد. وی در مسیر تبیین حکم ازحیث کیفیت سه مرتبه دربارۀ علقه[24] تعریف ارائه میدهد. کانت در ابتدای بند 2 بخش تحلیل با عنوان «خرسندی که حکم ذوقی را ایجاب میکند، عاری از هر علقهای است»، علقه را آن خرسندی تعریف میکند «که با تصور وجود ابژه پیوند میزنیم» (ibid: 5:205). همچنین، او در ابتدای بند 4 با عنوان «خرسندی از خوب پیوسته با علقه است»، علقه را «خرسندی از وجود ابژه یا فعل» تلقی میکند (ibid: 5:205) و در انتهای همان بند، علقه به چیزی را «با خواستن و خرسندی از وجود آن» یکی میداند (ibid: 5:209). علقهها یا تجربی هستند که دراینصورت با احکام مطبوعبودن و نامطبوعبودن پیوند دارند و یا مقوّم انگیزههای اخلاقی هستند که دراینصورت با احکام مربوط به خیر اخلاقی در ارتباطاند. احکام دستۀ اول «مطبوع[25]» و احکام دستۀ دوم «خوب[26]» نامیده میشوند. در برآیند این مؤلفه، کانت احکامی را تبیین میکند که بدون نسبتی با هر علقهای به یک خرسندیای منجر میشوند که ناشی از تأمل صرف در صورتِ ابژه است که بر شهود فاعل حکم اثر گذاشته و موجب آغاز فرایند تعمق[27] میشود. کانت برای ایجاد تفاوت ضروری بین احکام مربوط به مطبوع و خوب با احکام مربوط به زیبا، در صدد برمیآید که دستۀ دوم را از هرگونه علقهای پیراسته کند. وی مدعی است که نسبتنداشتن هرگونه علقهای با خرسندی حاصل از امر زیبا، موجب تمییز آن از خوشایندی و خرسندی حاصل از مطبوع و خیر میشود. بهعبارت دیگر، حکم ذوقی دربارۀ زیبایی نه مبتنی بر علقه است و نه آن را برمیانگیزد؛ بنابراین، این عدمانتفاع حسی و بیتوجهی به مفاهیم معطوف به خیر، حکم ذوقی را فارغ از نظر به هرگونه علقهای ممکن میکند. این بیعلقهبودن سبب میشود سوژۀ واضع حکم ذوقی، حکم خود را دارای اعتبار همگانی دریابد. درواقع، تبیین سلبی مؤلفۀ اولِ تحلیل، نتیجهای ایجابی دربارۀ کلیت امر زیبا در مؤلفۀ دوم به دست میدهد. ازآنجاکه قوای شناختی هرکس براساس اصول یکسان تشکیل شده است، کانت استدلال میکند که ادعای فرد مبنی بر اعتبار کلی حکم ذوقی خود، فقط تا زمانی توجیهپذیر است که همۀ علقهها و منابع ترجیحی جزئی را از حکم شخصی حذف کرده باشد (Wilson, 2013:126). همانطور که پیشتر اشاره شد، چنین تمهیدی سبب شده تا در تبیین عملکردهای منطقی حکم زیباشناختی، برخلاف نقدهای پیشین، تحلیل حکم ازحیث کیفی بر حیث کمّی آن، مقدم واقع شود. وی مبنای کلیت را در ابتدا با مفهوم آزادی سوژۀ داوریکننده از هر نوع انتفاع شخصی و فرض چنین آزادیای در دیگران پی میریزد و اینگونه آزادی، هرگونه شرایط خصوصی[28] برای صدور حکم را منتفی و حکم دربارۀ زیبا را چون حکم اندراجی برای همۀ سوژهها معتبر میکند. کانت حکم ذوقی ازحیث کیفیت را چنین تبیین میکند: ذوق قوۀ داوری یک ابژه یا نوعی تصور ازطریق خرسندی یا ناخرسندی عاری از هر علقهای است و متعلق چنین خرسندیای زیبا خوانده میشود (ibid: 5:211). همین تبیین مؤلفۀ اول، مبنایی برای ادعای کلیت حکم ذوقی بهلحاظ کمّی قرار میگیرد: این تعریف امر زیبا [(کلیت)] میتواند از تبیین قبلی آن بهمثابۀ ابژهای از خرسندی بدون هر علقهای استنباط شود؛ زیرا کسی که به خرسندی خودش از آن [(ابژه)] بدون هر علقهای آگاه است و بههرطریقی جز این نمیتواند داوری کند که آن [ابژه] باید دارای مبنایی برای خرسندی هر کس دیگری باشد (ibid: 5:211). ویژگی کیفی حکم ذوقی بهلحاظ منطقی، بهدلیل بیعلقهبودن آن، شرایطی برابر برای سوژۀ صادرکنندۀ حکم با سایر سوژهها، پیشفرض میگیرد؛ بنابراین، همانطور که گفته شد، هرگونه شرط خصوصی را از حکم میزداید. چنین وضعیتی سبب میشود که سوژه با التفات به بیعلقهبودن خرسندی خود از زیبا، چنین خرسندیای را از سایر سوژهها یا بهعبارت سادهتر از دیگران مطالبه[29] کند؛ یعنی انتظار توافق دیگران با حکم خود را داشته باشد. توجه به این نکته ضروری است که ما زمانی که حکمی اندراجی (نه تأملی) صادر میکنیم، غالباً دیگران را با خود در توافق مییابیم؛ اما چنین توافقی را از آنها مطالبه نمیکنیم؛ چراکه توافق آنها با حکم ما بدیهی و مسلّم است. برای مثال، در احکام ریاضی ما ازطریق گزارههای منطقی میتوانیم صدق استدلالهای خود را اثبات کنیم. ما به وسیلۀ استدلالهایی که صدق آنها توسط راهحلهای ریاضی اثبات میشود، اینجا میتوانیم اعتبار بینالاذهانی[30] را ممکن کنیم و این امر در گزارههای ریاضی بیهیچ دردسری ممکن میشود. همچنین، احکام عینی تجربی نیز وجود دارند؛ نظیر «چیزی بزرگتر از چیز دیگری است» یا «فلان چیز سبزرنگ است» که وصول توافق در آنها نیز با ارجاع به عین، درصورت سلامت ادراکی فاعل شناسا، بهسهولت تحقق مییابد. کانت در نقد عقل محض دلیل تناقضنداشتن در چنین گزارههایی را در این میداند که سوژههایِ طرفینِ حکم، برای تصدیق آن، ناظر بر امر واحدی هستند. این امر واحد ابژهای خارجی است که صدق گزاره، در تطابق با آن، مورد توافق واقع میشود: حقیقت بر توافق با ابژه تکیه دارد که با نظر به آن، درنهایت، احکام فاهمۀ هر کسی باید با آن موافق باشد (بهدلیل اینکه دو چیز با امر سومی توافق دارند، پس آن دو چیز با هم موافقاند)[vii]. سنگ محک اینکه آیا چیزی را صحیح لحاظ میکنیم یا خیر اعتقاد راسخ[31] یا اقناع[32] صرف است؛ بنابراین، بهنحوۀ خارجی، امکان ارتباط و معتبردانستن آن برای عقلِ هر انسانی است که آن را صحیح تلقی میکند (CPR: A820/B848). اعتبار بینالاذهانی بهکمک این اصل منطقی ممکن میشود؛ اما احکام ذوقی چنین نیستند. حال اگر احکام ذوقی را دارای کلیت بدانیم، باتوجهبه گزارۀ فوق، باید این پرسش را مطرح کنیم که: در احکام ذوقی، امر سومی که کلیت یک حکم میتواند بر آن تکیه کند، کدام است؟ کلیتی که کانت به حکم ذوقی نسبت میدهد، درواقع، کلیتی سوبژکتیو[33] است که با کلیت ابژکتیو یا عینی متفاوت است و کانت آن را اعتبار عمومی[34] مینامد و چنین تعریف میکند: من از اصطلاح اعتبار عمومی برای بیان آن [(کلیت سوبژکتیو)] استفاده میکنم که اعتبار نسبت یک تصور با قوۀ شناختی برای هر سوژهای را تعیین نمیکند؛ بلکه درعوض، نسبت تصور با احساس خوشایندی و ناخوشایندی را برای هر سوژهای معیّن میکند (CJ: 5:214). این کلیت سوبژکتیو، در دو معنای لفظْ «سوبژکتیو» است. یکی بهدلیل اینکه به تمام سوژههای داوریکننده ارجاع دارد؛ یعنی اگر من حکمی صادر میکنم، ادعا دارم که هر کسی با حکم من موافق است. دیگری بهسبب اینکه کلیت مزبور بر مبانی سوبژکتیو تکیه دارد. بهعبارت دیگر، احساس و ذوق چیزی است که من بهمثابۀ فاعل ادراک باید بشخصه تجربه کنم؛ چیزی که من باید مسبب آن باشم. حال باید چیزی میان مبنای سوبژکتیو یک حکم ذوقی (دومی) و دامنۀ سوژههایی که با این حکم باید موافق باشند (اولی) وجود داشته باشد که بتواند بهمثابۀ امر سوم، کلیت حکم زیباشناختی بر آن تکیه کند. در حکم ذوقی تأملی، بهجای ابژۀ بیرونی، این امر سوم همان بازی آزاد قوای شناختی و اصل غایتمندی[35] است؛ بهاینمعنا که متعلقِ بازی آزاد قوای شناختی، باید برای آن مناسب یا بهعبارت دیگر غایتمند باشد؛ یعنی باید چیزی باشد که ما آن را برای چنین بازی آزادی مناسب بیابیم (Wenzel, 2001:34). درواقع، خود بازی آزاد قوای متصوره و غایتمندی صوری ابژه است که نقش عنصر سوم را بهمثابۀ مرجع حکم ذوقی تأملی ایفا میکند.
همانطور که گفته شد، کانت در ابتدا اعتبار کلی حکم ذوقی و امکان مطالبۀ توافق دیگران را منوط به احساس بیعلقهبودن خرسندیِ سوژه میداند. بهعبارت دیگر، زمانی که سوژه احساس خرسندی در خود را عاری از هرگونه علقه، یا بهتعبیر بهتر، خرسندی از وجود ابژه دریابد، این حق را برای خود محفوظ میدارد که چنین خرسندیای را از دیگران نیز انتظار داشته باشد؛ چراکه فرض هرگونه شرایط شخصی را در حکم منتفی میداند. اما توجه به این مسئله ضروری است که کانت ازطرف دیگر در بند ۹ بخش تحلیل با عنوان «تحقیق دربارۀ این پرسش که: آیا در حکم ذوقی احساس خوشایندی مقدم بر داوری ابژه است یا دومی مقدم بر اولی؟» که آن را کلیدی[36] برای فهم کالبدشناسانۀ نقد ذوق معرفی میکند، بر این تأکید دارد که تقدم داوری زیبا بر خوشایندیِ حاصل از زیبا در فرایند صدور حکم تأملی، لازمۀ کلیت و اعتبار همگانی چنین حکمی است: اگر خوشایندیِ دادهشده مقدم واقع شود و قرار باشد صرفاً قابلیت درمیانگذاشتنِ[37][viii] کلی آن، به حکم ذوقی درباب تصور ابژه نسبت داده شود، بنابراین چنین رویهای با خود متناقص خواهد بود؛ زیرا چنین خوشایندیای هیچ چیزی جز مطبوعبودن صرف در انطباع حسی[38] نخواهد بود و بنابراین، در ذات خود میتواند تنها اعتبار شخصی داشته باشد. ازآنجاکه مستقیماً به تصوری که ازطریق آن داده میشود، وابسته خواهد بود (CJ: 5:216-217). درواقع، تأخر خوشایندی بر امر داوری، تضمینکنندۀ وجه تمایز حکم به زیبا از حکم به مطبوع است. برمبنای چنین تبیینی، هرگونه احساس خرسندی حاصل از ادراک ذهنی سوژه که باید توسط او از هرگونه علقهای عاری شود تا بتواند زیبا تلقی شود و توافق دیگران را با خود مفروض دارد، باید ابتدا داوری شود و بهدنبالِ آن، خرسندیای تحقق یابد. بهعبارت دیگر، داوریِ امر زیبا و سازوکار آن، هم بر حصول خرسندی از تحقق امر زیبا و هم بر سنجش بیعلقهبودن آن خرسندی توسط سوژه، تقدم دارد. کانت فرایند تأمل امر زیبا را مقدم بر خرسندی بهمثابۀ نتیجۀ آن میداند. حکم تأملی هم چون حکم اندراجی، دارای اصل پیشینی است، باید ضرورتاً دارای اعتبار کلی باشد. همانطور که اشاره شد، کانت در تبیین حکم ذوقی ازحیث کمّی، امکان توافق همگانی را بر تبیین بیعلقهبودن حکم بنا مینهد. درصورت حذف علقهها از احکام و خرسندی تحققیافته در آنها است که میتوان مدعی اعتبار کلی احکام ذوقی تأملی بود و توافق دیگران را با حکم صادرشده، مطالبه کرد. توجه به این نکته ضروری است که کانت هم در وضعیت صدور حکم ذوقی و هم در سازوکار آن، جهت اعتباربخشی کلی به حکم، بهدنبال تبیین نوعی برابری بهمثابۀ وضعیتی پیشینی در میان سوژههای انسانی است؛ اما باید توجه داشت که تحقق خرسندی در حکم ذوقی منوط به عمل داوری است و ازطرف دیگر، حذف علقهها نیز شرط یا مبنای اعتبار احکام ذوقی واقع میشود. پیشتر گفته شد که این مبنا بهلحاظ روششناختی از تقدم وجه کیفی حکم ذوقی بر وجه کمّی آن در روش تحلیل کانت، نتیجه میشود. براساس تبیین کانت دربارۀ لزوم تقدم داوری امر زیبا بر خرسندی ناشی از آن که وجه ممیزۀ احکام زیبا از مطبوع است، در تأمل زیبایی، نخست باید داوری انجام شود که احیاناً خرسندی ناشی از آگاهی بر حالت ضمیر حاصل و بهدنبالِ آن، بیعلقهبودن آن سنجیده شود. حال باید بهدقت به تبیین کانت از سازوکار داوری توجه کرد؛ چراکه کانت شرط کلیت حکم ذوقی را در درون سازوکار داوری امر زیبا تبیین کرده است که مقدم بر خرسندی حاصل از آن است. آنچه در فرایند صدور احکام تأملی رخ میدهد، این است که تناظری دوجانبه میان قوای شناختی وجود دارد که به حالت ضمیر در تصور دادهشده مربوط است. اگر امر دادهشده صورت زیبا باشد، این دو قوه بهصورت دوسویه برانگیخته میشوند. کانت این فعالیت را «بازی آزاد قوای شناختی» مینامد. او تأکید دارد که هیچ آگاهی دیگری از بازی آزاد ممکن نیست، مگر ازطریق دریافت حسی معلول[39] که شامل بازی تسهیلشدۀ هر دو قوای شناختی ذهن است که ازطریق توافقی دوجانبه جان گرفته است. کانت این ادراک را، یعنی آگاهی از تحرک متخیله و فاهمه را احساس زندگی[40] مینامد (ibid: 5:204). او هماهنگی آزاد قوا را ناشی از غایتمندی قوای متصورۀ انسان بهمثابۀ خصوصیتی برای درک صورت غایتمندی[41] در طبیعت میداند که بهنوعی با آگاهی درونی از حالت ضمیر پیوند دارد: تنها زمانی که متخیله در آزادیاش فاهمه را برانگیزد و دومی بدون مفاهیم متخیله را در یک بازی منظم قرار میدهد، تصور نه بهمثابۀ یک اندیشه، بلکه بهمثابۀ احساس درونی غایتمندیِ حالت ضمیر انتقال مییابد (ibid: 5:296). کانت در توضیح سازوکار بازی آزاد به عبارت زیر بسنده میکند: قوای شناخت که ازطریق این تصور وارد بازی میشوند، بهدلیل اینکه هیچ مفهوم اندراجیای آنها را در یک قاعدۀ جزئی شناختی محدود نمیکند، بهاینوسیله در یک بازی آزاد شرکت دارند. پس حالت ضمیر در این تصور باید احساس بازی آزاد قوای متصوره در تصور دادهشده برای شناخت بهطورکلی[42]باشد. حال این به تصوری تعلق دارد که ازطریق آن ابژهای داده میشود و برای اینکه شناخت بهطورکلی یعنی متخیِله جهت ترکیب کثرات شهود و فاهمه برای وحدت مفهومی که تصورات را متحد میسازد، وجود داشته باشد. این حالت بازی آزاد قوای شناختی با تصوری که ازطریق آن ابژه داده میشود، باید بتواند بهنحو کلی درمیانگذاشتنی باشد؛ چراکه شناخت بهمثابۀ اندراج ابژه که با تصورات دادهشده باید در توافق باشد، تنها گونۀ تصور است که برای هر کسی اعتبار دارد[ix] (ibid, 5:217). این قابلیت درمیانگذاشتن، «سوبژکتیو» است. درواقع، نوعی تصور در یک حکم ذوقی است که کانت آن را حالت ضمیر در بازی آزاد قوای متخیله و فاهمه میداند. در فرایند داوری سوژه، بهنحو آگاهانه درمییابیم که حالت ضمیر میتواند بهعنوان مبنایی برای یک حکم معتبر بهنحو کلی ایفای نقش کند (Wilson, 2013: 130). بهادعای صریح کانت، خوشایندی حاصل از قابلیت درمیانگذاشتن حالت ضمیر است که اعتبار کلی حکم ذوقی را تحقق میبخشد. حال این آگاهی باتوجهبه زمینۀ این پیشفرض که قوای شناختی نوع بشر درکل بر همان اصول یکسان مبتنی هستند، بهاینمعنی است که زمانی که ما به حالت ضمیر آگاه هستیم، درواقع به استعداد کلی حالت آزادانۀ قوای شناختی در همۀ افراد آگاهی داریم و چنین است که ادراک حسی بازی آزاد قوای شناختی را امری قابلدرمیانگذاشتن بهنحو کلی میدانیم. کانت از این آگاهی با عنوان «شناخت بهطورکلی» نام میبرد و واجد اعتبار همگانی میداند.
همانطور که پیشتر اشاره شد، کانت از تقدم تبیین مؤلفۀ کیفی حکم ذوقی بر تبیین مؤلفۀ کمّی آن بهره میبرد تا بیعلقهبودن حکم دربارۀ امر زیبا را مبنایی برای سوژه جهت مطالبۀ توافق دیگران با حکم خود قرار دهد و درواقع، امکان کلیت حکم ذوقی را بر چنین مبنایی استوار سازد. ازطرف دیگر، وی در بند 9، تقدم داوری امر زیبا را بر احساس خرسندی ناشی از آن، ضروری معرفی میکند؛ چراکه همین ویژگی، حکم ذوقی محض را از حکم دربارۀ مطبوع متمایز میکند. حال با فرض پذیرش تبیینهای فوق، این پرسش پیش میآید که: اگر قرار بر این است که داوری مقدم بر احساس خرسندی در فرایند صدور حکم ذوقی لحاظ شود و براساس تأکید کانت، بیعلقهبودن چنین خرسندیای برای سوژه محرز شود، پس لزوم تقدم مؤلفۀ کیفی (بیعلقهبودن) حکم ذوقی بر مؤلفۀ کمّی (اعتبار کلی) آن چیست؟ چندانکه تا اتمام فرایند تعمق زیبایی، خرسندی حاصل نمیآید، و بنابراین، بیعلقهبودن آن نیز نمیتواند سنجیده شود. ازطرفی دیگر، براساس ادعای کانت، قابلیت درمیانگذاشتن حالت ضمیر، برخاسته از بازی آزاد قوای شناختی (کلیت حکم ذوقی)، خود علت خرسندی است؛ بنابراین، چگونه میتوان اعتبار کلی را که خود سبب خرسندی است، بر بیعلقهبودن خرسندی مبتنی ساخت؟ کانت دربارۀ قابلیت درمیانگذاشتن حالت ضمیر بهمثابۀ علت خرسندی اظهار میدارد: اینکه قابلیت درمیانگذاشتن حالت ضمیرِ فرد، حتی اگر صرفاً در نسبت با قوای شناختی باشد، خوشایندی به همراه داد، میتواند بهسهولت (بهنحو تجربی و روانشناختی) از گرایش طبیعی بشر به معاشرت، تصدیق شود (CJ: 5:218). با نظر به این توضیح، پل گایر با توسل به تبیین تاریخی، مدعی است که توجه کانت به ویژگی درمیانگذاشتنیبودن حالت ضمیر بهمثابۀ علت خرسندی، ریشه در نظریات پیشانقادی وی دارد. گایر دو نظریه را که کانت طی سه دهۀ قبل از تفکر نقادیاش دربارۀ نسبت خرسندی با واکنش استتیک مطرح میکند، مورد توجه قرار میدهد[x]. یکی نظریۀ «تسهیل[43]» معرفت بود که خرسندیِ ما از زیبایی را با آن پیوند میزد و دیگری واقعیت قابلیت درمیانگذاشتن کمال بود که خوشایندی را معلول آن میدانست. گایر دراینباره چنین میگوید: هریک از این نظریهها میتوانست تا زمانی که کانت باور داشت که احکام استتیک تجربی هستند، به کار گرفته شود؛ همانطور که در سال ۱۷۸۷ آنها را به کار گرفت؛ لیکن زمانی که کانت به این نتیجه رسید که ذوق دارای عنصری پیشینی است، نظریۀ «درمیانگذاشتن» باید رد میشد؛ چندانکه پاراگراف ششم بند ۹ خود گواه بر این است. با این اوصاف، ممکن است که نظریهای که مدتهای مدیدی مطرح شده بود، تاثیر قدرتمند خود را حفظ کرده باشد و کانت آن را در پاراگراف شروع بند 9 به کار گرفته باشد. این قطعاً حقیقت دارد که دیدگاه کانت مبنی بر اینکه خوشایندی در امر زیبا با تنهایی سازگار نیست، اصالتاً نتیجۀ نظریۀ «قابلیت درمیانگذاشتن» است که تسلط خود را بر کانت حتی در نقد سوم حفظ کرده بود (Guyer, 1997:139). برای پرسش از ترتیب عملکردهای منطقی حکم ذوقی نزد کانت، ضرورتاً باید به رابطۀ علّی ترتیب مؤلفههای منطقی حکم ذوقی التفات داشت. برای این منظور، شرح معنای «مؤلفه[44]» در روش تحلیل وی ضرورت دارد؛ چراکه با نظر به معنای آن، درمییابیم که مؤلفههای منطقی، در سازوکار صدور حکم ذوقی، بهعنوان نیروهای واقعی، مجموعۀ کنشها و واکنشها را موجب میشوند. کانت برای مؤلفههای منطقی حکم زیباشناختی در نظام انتقادی خود از لفظ moment بهره برده است. در زبان آلمانی واژۀ moment به دو شیوه اطلاق میشود: یکی der Moment که شکل مذکر آن است و به لحظه و معنای زمانی اشاره دارد و دیگری das Moment که شکل خنثای لفظ است و بر جنبههایی از واژه دلالت دارد که در فیزیک به کار میرود و بهمعنای torque یا نیروی پیشران است. همچنین، در حالت خنثی، لفظ مزبور با واژههایی چون علامت[45] یا جنبه[46] مترادف است. صورت لاتینی این واژه نیز momentum است که حامل دو معنا است. گروه اول بر حرکت، لحظه و بخشی از زمان دلالت دارد و گروه دوم، معنای تکانه، نفوذ یا تأثیر را میرساند. همچنین، این واژه در زبان انگلیسی هم بهمعنای «لحظهای مشخص از زمان» است و هم بهمعنای «اثری که توسط نیروی یک فعل با فاصله به جسم وارد میشود». نیز دارای ترادف معنی با «ارزش» و «اهمیت» است. به نظر میرسد که کانت دستۀ دوم معانی را پیوسته در تدوین نقد اول و نقد سوم خود پیش چشم داشته است؛ چراکه وی زمانی که از مؤلفههای فاهمه یا مؤلفههای منطقی حکم سخن میگوید، بسیار به معانی دستۀ دوم نزدیکتر است. برای مثال، کانت در نقد اول «مؤلفه» را چنین تعریف میکند: هرگونه دگرگونی علتی دارد که ازطریق آن علّیتش را در تمام مدتی که دگرگونی در جریان است، آشکار میکند؛ بنابراین، این علت دگرگونیاش را نه بهطور ناگهانی (بهیکباره و یا در یک لحظه)، بلکه در طی زمان ایجاد میکند؛ بهطوریکه با گسترش زمان از لحظۀ ابتدایی a تا تکمیل آن در b، مقدار واقعیت (a-b) ازطریق تمام درجات کوچکی که بین اولی و آخری قرار دارند، ایجاد میشود؛ ازاینرو، تمام دگرگونی که صرفاً ازطریق کنشی مداوم از علّیت ممکن است که تا جایی که یکنواخت باشد، مؤلفه نامیده میشود (CPR: A:208/B254). همچنین، وی در نقد سوم که از مؤلفههای حکم ذوقی با عبارات das Geschmaksmoment یا das Moment des Geschmaks نام میبرد، از حالت خنثای لفظ moment استفاده میکند که دربرگیرندۀ وجه علّی آن است؛ بنابراین، زمانی که میگوید مؤلفههایی که قوۀ حاکمه در تأملش مطابق با کارکرد منطقی داوری باید به آنها توجه کند، از عبارت acht haben بهمعنای «نظرداشتن به[47]» و نیز «خود را وقف چیزی کردن[48]»، «ملاحظهکردن[49]» و «خدمتکردن[50]» بهره میبرد. پس علاوهبر صوریبودن این مؤلفهها، باید آنها را همچنین بهمثابۀ نیروهای واقعی تلقی کنیم که کنشها و واکنشها را در چهارچوب صدور حکم باعث میشوند. چنین توجه و عطفنظری، رویآوردن به چیزی بیرونی نیست؛ بلکه تأمل با نظر به نیرویی و یا بهمدد آن است (Wentzel, 2005: 18). دنیل ویلسون در مقالۀ خود با عنوان «کلید نقد ذوق: تفسیر بند ۹ نقد قوۀ حکم کانت»، مرحلۀ اول ادراک تأملی را ادراک بیعلقۀ یک ابژه میداند؛ اما نمیتوان چنین تفسیری را پذیرفت؛ زیرا ادراک بیعلقۀ یک ابژه، بدون ارزیابی نسبت آن با خرسندی ناشی از تأمل، نمیتواند چیزی جز ادراک شناختی باشد. در اینجا باید به تعریف کانت از علقه بازگردیم. همانگونه که گفته شد، کانت در نقد سوم علقه را «خرسندی از وجود عین» تعریف میکند؛ بنابراین، باید ادراکی از ابژه حاصل شود تا خرسندی از وجود آن یا بهعبارت دیگر مادۀ تصور حاصل آید؛ بنابراین، در این شرایط متعلق ادراک مطبوع است. در شرایطی که صورت ابژه ادراک و تأمل شود و از پسِ چنین تأملی خرسندی حاصل آید و چنین خرسندیای به مادۀ تصور نظر نداشته باشد، میتوان خرسندی حاصل را به وجود ابژه بیارتباط دانست و درنتیجه، چنین خرسندی را بیعلقه تلقی کرد. حال باید بیعلقهبودن اینگونه خرسندیِ ناشی از داوری امر زیبا، احراز شود تا بتوان موافقت با آن را از دیگران مطالبه کرد. اینکه فرض شود بیعلقهبودن یک ادراک میتواند پیش از داوری صورت احراز شود، با تمهید تقدم داوری بر احساس خرسندی در حکم زیباشناختی محض و ساختار استعلایی ادراک، تناقضی آشکار دارد؛ چراکه ادراک چیزی نمیتواند نه وابسته به میل حسی، نه وابسته به مفهوم شناختی و نه پیوسته به مفاهیم اخلاقی بوده باشد و زیبایی آن نیز تصدیق نشده باشد. چنین رخدادی در بستر نظام استعلایی کانت نمیتواند ادراک نامیده شود؛ چه برسد به اینکه بیعلقه تلقی شود. بهعبارت دیگر، اگر ادراک بیعلقه را ادراکی تلقی کنیم که نه با تمایل حسی و نه با مفهوم شناختی و نه با مفاهیم اخلاقی نسبتی دارد، حتماً باید آن را ادراک تأملی در نظر بگیریم که باید متأخر بر فعل داوری زیبایی تحقق یابد؛ چراکه احساس خرسندی از امر زیبا، پس از تعمق[51] در صورت زیبا، تحقق مییابد و بیعلقهبودن حکم ذوقی بهمعنای سنجش نسبتنداشتن چنین خرسندیِ نهاییای با هر علقهای است. درغیرِاینصورت، فرض تحقق هرگونه ادراک بیعلقهای با ساختار استعلایی ادراک تناقض دارد؛ چراکه چنین ادراکی در این دستگاه اندیشه تبیینپذیر نیست؛ زیرا بیعلقهبودن همزمان بهمعنی غیرتجربیبودن و نیز غیرمفهومیبودن است[xi]. پس ادراکی که نه تجربی است و نه مفهومی قطعاً باید تأملی باشد و لذا تا عمل تعمق در فرایند این ادراک صورت نپذیرد، نمیتوان مدعی بود که ادراک بیعلقه است؛ چراکه وقتی عمل تعمق به نتیجه نرسیده باشد، حکمی صادر نشده است که بتوان بیعلقهبودن خرسندی ناشی از آن را سنجید و احراز کرد. نظر به این نکته ضروری است که تعریف علقه نزد کانت در نقد قوۀ حکم، رابطهای بنیادین با خرسندی دارد و درواقع بیعلقهبودن، به نسبتنداشتن خرسندی با ادراک مادۀ ابژه اشاره دارد. دراینصورت، ادراکْ لاجرم به تصور صورت ابژه نظر دارد که در وهلۀ اول باید تأمل شود و بعد خرسندی مربوط به آن حاصل آید و همانطور که گفته شد، چنین خرسندی متأخر بر تأمل صورت تصور داده شده است که بهدلیل بیتوجهی به مادۀ ابژه، بیعلقه است. تأکید صریح کانت در تبیین کیفی حکم ذوقی بر نبودن هیچگونه نسبتی میان علقه و خرسندی یا ناخرسندیِ ناشی از امر زیبا، خود گواه بر این مسئله است. پل گایر در تفسیر خود دربارۀ ابهام بند 9 ادعا دارد که کانت در مقدمۀ نقد سوم تمایز بین دو نوع تأمل را توضیح میدهد. یکی تأمل ساده[52] است که سوژه در این حالت به ارزیابی ابژه اشتغال دارد. این نوع تأمل، هماهنگی قوای متخیله و فاهمه را فراهم میآورد و ازطریق آن خوشایندی پدید میآید. دیگری حکم تأملی[53] است که به حکم ذوقی منجر میشود و با درمیانگذاشتنیبودن تأمل اول که به خوشایندی منجر میشود، پیوند دارد (Guyer, 1997:138-140). اگر فرض کنیم که این تفسیر گایر ممکن است، میتوانیم تأمل ساده را مقدم بر خرسندی ناشی از آن در نظر بگیریم و حکم تأملی را که به قابلیت درمیانگذاشتن خرسندیِ ناشی از تأمل اول نظر دارد، متأخر بر احساس خرسندی تلقی کنیم؛ اما گایر بر این باور است که کانت نهتنها در چنین تمایزی در تبیین بند ۹ دچار اشتباه شده است، بلکه در بخش تحلیل حکم زیباشناختی این تمایزات بین دو گونه تأمل را بهطور مداوم به کار نمیگیرد (ibid: 140). این تفسیر گایر همچنان ما را در این قضیۀ متعارض رها میکند که خرسندی باید بهنحو کلی درمیانگذاشتنی باشد یا قابلیت درمیانگذاشتن حالت ضمیر، خرسندی را بهمثابۀ نتیجۀ خود دارد (Alison, 2001: 112). اینکه کانت چنین اشتباهی را در تبیین بخشی که آن را «کلید نقد ذوق» و سزاوار توجه کامل میداند، مرتکب شود، بهخودیِخود بعید به نظر میرسد. اگر فرض بر این باشد که کانت در بخش تحلیل نقد قوۀ حکم مؤلفۀ کیفیت عملکرد منطقی ذوق را بر مؤلفۀ کمّیت آن، صرفاً بهجهت پایهگذاری توافق همگانی با حکم ذوقی و مطالبۀ چنین توافقی ازسوی سوژه، مقدم قرار داده است، چنین تمهیدی باتوجهبه توضیحات ناکارآمد به نظر میرسد؛ اما دلیلی بسیار مهم برای چنین تبیینی در ساختار بخش تحلیل به چشم میخورد. وی برای تبیین کلیت حکم ذوقی به تبیین چگونگی امکان اصل پیشینیِ احکام ذوقی نیازمند است. بازی آزاد قوای شناختی درواقع خبر از نوعی غایتمندی سوبژکتیو میدهد که کانت در مؤلفۀ حکم ذوقی ازحیث نسبت، به توضیح آن میپردازد. این غایتمندی که کانت آن را «علّیت یک مفهوم نسبت به ابژۀ آن»معرفی میکند، درواقع، اصل پیشینی است که در حکم ذوقی جای دارد و چنین است که سوژه، بهواسطۀ هماهنگی غایتمندانه و آزاد متخیله و فاهمه و برمبنای اصلی پیشینی غایتمندی، صورت غایتمند در طبیعت را مورد تعمق قرار میدهد. از منظر روششناختی، لزوم عدمانفصال پندار بازی آزاد قوای شناختی با اصل غایتمندی در ساختار تحلیل حکم تأملی، موجب اتصال مستقیم مؤلفۀ کمّیت حکم ذوقی با مؤلفۀ نسبت آن بوده است؛ چراکه درغیرِاینصورت، تبیین هماهنگی غایتمندانۀ قوای شناختی در تأمل حکم ذوقی، بهسهولت نمیتوانست کلیت حکم را که مستلزم امکان اصل پیشینی در آن است، تبیین کند. توضیح سازوکار تأمل در بند ۹ تحلیل احکام زیباشناختی بلافاصله بازی آزاد و قابلیت درمیانگذاشتن حالت ضمیرِ ناشی از آن را که موجب خرسندی در حکم ذوقی است، به تبیین اصل پیشینی غایتمندی پیوند میدهد و شرط اساسی کلیت حکم ذوقی را دربارۀ نحوۀ عملکرد قوا در تأمل زیباشناختی فراهم میآورد.
کانت در نقد قوۀ حکم، احکام زیباشناختی را نه احکام اندراجی، بلکه احکام تأملی معرفی میکند که مانند احکام اندراجی دارای اصل پیشینی و لذا اعتبار کلی هستند. اعتبار کلی این احکام ارجاع به عینیت ابژه ندارد و بنابراین، کانت برای تبیین آن در بخش تحلیل تمهیدی متفاوت نسبت به دو نقد پیشین میاندیشد. درنتیجۀ غور و دقت در بخش تحلیل حکم ذوقی برمبنای عملکردهای منطقی آن، مشخص میشود که تقدم تحلیلِ کیفی حکم زیباشناختی بر تحلیل کمّی آن، بهعنوان تمهیدی برای پایهریزی امکان اعتبار کلی حکم ذوقی، به کار گرفته میشود. درواقع، تبیین سلبی مؤلفۀ اولِ تحلیل، نتیجهای ایجابی دربارۀ کلیت امر زیبا در مؤلفۀ دوم به دست میدهد و چنین تقدمی را وجه ممیزۀ حکم دربارۀ امر زیبا با حکم دربارۀ مطبوع میداند. وی در تبیین مؤلفۀ اول بخش تحلیل، علقه را «خرسندی از وجود ابژه» تعریف میکند و در تحلیل کمّی حکم ذوقی تأکید دارد که اگر خرسندی با وجود ابژه و شیوۀ تصور آن نسبتی نداشته باشد، خرسندیای بیعلقه است و لذا خرسندیِ بیعلقه چون با امیال نسبتی ندارد، نمیتواند از احکام شخصی نتیجه شود. پس سوژه با استنباط بیعلقهبودن خرسندیِ اینرو تبیین بیعلقهبودن حکم ذوقی را بر تبیین اعتبار کلی آن مقدم میسازد؛ اما کانت در آخرین بند تحلیل از مؤلفۀ کمّیت تأکید دارد که در حکم ذوقی محض فعل داوری بر احساس خرسندی تقدم دارد. با فرض اینکه حکم ذوقی باید اول تأمل شود و درنهایت به خرسندی بینجامد و سپس بیعلقهبودن این خرسندی احراز شود تا سوژه موافقت همگان را با حکم خود مطالبه کند، لزوم تقدم تبیین کیفی حکم ذوقی را بر تبیین کمّی آن زیر سؤال میرود؛ اما باید در نظر داشت که تبیین اصل پیشینیِ غاییّت برای حکم ذوقی با تبیین سازوکار صدور حکم تأملی و بازی آزاد متخیله و فاهمه متناظر میشود. کانت جهت عدمانفصال تبیین سازوکار بازی آزاد قوای شناختی با اصل غایّتمندی در حکم ذوقی، مؤلفۀ کمّی حکم ذوقی را بلافاصله به تبیین مؤلفۀ نسبت آن، که وجود اصل پیشینی را برای حکم زیباشناختی محض تصدیق میکند، پیوند میدهد؛ بنابراین، تقدم تحلیل مؤلفۀ کیفیِ حکم تأملی بر مؤلفۀ کمّیِ آن، امکان اتصال بیواسطه و کارآمد تبیین کمّیِ حکم زیباشناختی به تبیین نسبت آن را فراهم میآورد و اصل پیشینی حکم ذوقی را بهمثابۀ شرط امکان کلیت حکم ذوقی، به سازوکار بازی آزادانۀ قوای شناختی و نحوۀ تأمل زیبایی توسط آن، پیوند میدهد.
[1] Moment [2] Qualität [3] Quantität [4] Relation [5] Modalität [6] Wohlgefallen [7] uninteressiert [8] Begehrungsvermögen [9] Form der Zweckmäßigkeit [10] Lust [11] Sensus Communis [12] reflektierend [13] a priori-Prinzip [14] subsumierend [15] bestimmend [16] subsumierend Urteile [17] reines ästhetisches Urteil [18] Gemütszustand [19] freies Spiel [20] ditio [21] übersinnlich [22] Geschmack [23] undeutliche Wahrnehmung [24] Interesse [25] angenehm [26] gut [27] Kontemplation [28] Private [29] fordern [30] intersubjektiv [31] Überzeugung [32] Überredung [33] subjektiv [34] Gemeingültgkeit [35] Zweckmäßigkeit [36] der Schlüssel [37] Mittheilbarkeit [38] Sinnesempfindung [39] Wirkung [40] Lebensgefühl [41] forma finalis [42] Erkenntnis überhaupt [43] facilitation [44] moment [45] mark [46] aspect [47] to pay attention to [48] to apply itself to [49] to heed [50] to serve [51] Kontemplation [52] simple reflection [53] reflective judgement
[i]( Kritik der Urteilskraft (Critique of Judgment) [ii]( Kritik der reinen Vernunft (Critique of Pure Reason) 1781 First edition- 1787 Second edition. [iii]( Kritik der praktischen Vernunft (Critique of Practical Reason ) 1788. [iv]) در این مقاله به پنج اثر از کانت ارجاع داده میشود. برای تفکیک این ارجاعات از حروف مخفف استفاده شده است؛ بنابراین، برای ارجاع به نقد عقل محض از حروف مخفف «CPR»، برای ارجاع به نقد عقل عملی از حروف مخفف «CPrR»، برای ارجاع به نقد نیروی حکم از حروف مخفف «CJ»، برای ارجاع به پایهگذاری برای مابعدالطبیعۀ اخلاق از حروف مخفف «GW» و برای ارجاع به درآمدی بر هر نوع مابعدالطبیعۀ آینده از حروف مخفف «Prol» بهره گرفتهایم. [v]) به نظر میرسد کانت اصطلاح بازی را از دیوید هیوم و اثر او با عنوان «دربارۀ معیار ذوق» وام گرفته است. هیوم در بخشی از اثر خود، بازی را به ادراک حسی نسبت میدهد و آن را در تحت حاکمیت اصول ذوق معرفی میکند: بنابراین، اگر چه اصول ذوق کلی است و تا حدی، اگر نه کاملاً، در همۀ انسانها یکی است، همچنان افراد کمی واجد صلاحیت داوری دربارۀ هر اثر هنری و یا مقررساختن احساس خود بهمثابۀ معیار زیبایی هستند. اندامهای داخلی دریافت حسی بهندرت آنقدر کامل هستند که اصول کلی (ذوق) مجال بازی دلخواهشان را بدهند و احساسی مطابق با آن اصول را تولید کنند (Hume, 1910: 228). [vi]) البته در احکام مربوط به «والا» بازی آزاد قوا بین متخیله و عقل رخ میدهد: همانطور که قوۀ حکم زیباشناختی در داوری زیبا، قوۀ متخیله را در بازی آزادش، بهمنظور توافق با مفاهیم در کل (بدون تعیّن آنها)، با فهم مرتبط میکند، همینطور در داوری دربارۀ والابودن چیزی، همان قوه، بهمنظور مطابقت سوبژکتیو با ایدههایش (بدون اینکه ازطریق آنها متعیّن شود) با عقل مرتبط میشود؛ یعنی بهمنظور ایجاد وضع ذهنی که در انطباق با آنها و همساز با تأثیری [باشد] که تعیّن (عملی) ایدهها را در احساس ایجاد کند (CJ: 5:256). [vii]( consentientia uni tertio, consentiunt interse [viii]) واژۀ آلمانی Mittheilbarkeit در زبان انگلیسی به communicability برگردانده شده است. لفظ communication در زبان انگلیسی (معادل comminicatio در لاتینی) ریشه در واژۀ لاتین متأخر communio بهمعنای «اشتراک» یا «مبادله» و «اجماع افکار و احساسات» بهویژه در مرتبهای ذهنی و روحانی است که از ترکیب پیشوند con- که با واژگان خاصی برای اضافهکردن مفهومی شبیه به «با»، «با هم» یا «مشترک» استفاده میشود و munio بهمعنای «تحکیم» و «حمایتکردن» ساخته میشود. communio خود ریشه در لفظ لاتین communis دارد. همچنین، واژۀ communio (communionem یا communion) با مراسم عشای ربانی در مسیحیت نسبت دارد که در آن نان و شراب تقدیس و به اشتراک گذاشته میشود. طبق انجیل عهد جدید، این آیین توسط عیسی مسیح در واپسین شام وی با حواریون بر جای گذاشته شد. عیسی(ع) در عید فصح به حواریون نان و شراب داد و به ایشان فرمود که «این آیین را به یاد من برپا دارند»؛ درحالیکه نان را «جسم من» و جام شراب را «خون عهد من که ریخته میشود» میخواند؛ پس ترجمۀ لفظ آلمانی Mittheilbarkeit به «انتقالپذیری» یا «ارتباطپذیری» که اغلب در ترجمههای فارسی از متن کانت شایع است، برمبنای معنای معاصر communication دال بر «ارتباط» حق مطلب را ادا نمیکند. در مقالۀ حاضر، لفظ آلمانی موردبحث برمبنای توضیحات دادهشده به «قابلیت درمیانگذاشتن» ترجمه شده است. [ix]) کانت در تشریح عملکرد بازی آزاد بیشتر به پیشداشت ما از سازوکار صدور حکم مفهومیِ عینی تکیه کرده و بر آزادسازی رابطۀ قوای شناختی از قواعد مفهومی که پیشتر در نقد اول براساس آنها فعل صدور حکم تعیّنی ممکن میشد، در توضیح نحوۀ عملکرد قوا در بازی آزاد، اکتفا میکند. [x]) گایر در توضیح این دو نظریه، رویکرد خود را با معنای «تبیین تاریخی» (historical explanation) معرفی میکند. [xi]) کانت پیش از ورود به مرحلۀ سوم سهگانۀ نقادیاش، تعاریفی از علقه در حوزۀ کاربرد عملی عقل، هم در رسالۀ «پایهگذاری برای مابعدالطبیعۀ اخلاق» (Grundlegung zur Metaphysik der Sitten) و هم بهدنبال آن، در نقد عقل عملی مطرح میکند که برمبنای آن علقه را دلیل و درواقع، انگیزهای برای فعلی که عقلاً تأیید شود، تعریف میکند. وی در رسالۀ پایهگذاری، علقه را چنین تعریف میکند: «علقه چیزی است که عقل ازطریق آن تحقق عملی پیدا میکند؛ یعنی بهصورت علت تعیّن اراده درمیآید» (GW: 4: 459). مفهوم علقه در حوزۀ اخلاق پیوسته با پیروی از قانون اخلاقی ایجاد میشود. پس احترام به قانون اخلاقی یا پیوند پیشین آن با تصور قانون اخلاقی درحقیقت علقهبرانگیز (interessant) است (CPrR: 5: 79-80). | ||
مراجع | ||
Alison, H. (2001). Kant's Theory of Taste: A Reading of the Critique of Aesthetic Judgment. New York: Cambridge university press. Gaut & Lopes. (2005). the Routledge Companion to Aesthetics. 2nd ed. New York: Routledge Taylor & Francis Group. Guyer, P. (1997). Kant and the Claims of Taste. 2nd ed. New York: Cambridge university press. Hume, D. (1910). “Of the Standard of Tast”. English Essays from Sir Philip Sidney to Macaulay. P. F. Collier & Son, 27, 215-236. Kant, I. (2002). Critique of Judgement, translated by Paul Guyer, New York: Cambridge university press. --------. (2015). Critique of Practical Reason. translated by Mary Gregor. London: Cambridge university press. ---------. (2015). Critique of Pure Reason. translated by Mary Gregor. London: Cambridge university press. ---------. (1987). Groundwork for the metaphysics of morals. translated by Allen W. Wood. London: Yale University Press. ---------. (1991). Kritik der Urteilskraft. Leipzig: Reclam. ---------. (2004). Prolegomena to Any Future Metaphysics That Will Be Able to Come Forward as Science. translated by Gary Hatfield. New York: Cambridge university press. Wenzel, Ch. H. (2005). An Introduction to Kant’s Aesthetics: Core Concepts and Problems. Oxford: Blackwell Publishing. Wilson, D. (2013). “The Key to the Critique of Taste”: Interpreting §9 of Kant’s Critique of Judgment”. Parrhesia, 18, 125-138. Zammito, J. H. (1992). The Genesis of Kant's Critique of Judgment. Chicago: University of Chicago Press. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 365 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 231 |