
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,830 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,705,155 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,924,595 |
بازسازی معنایی خودکشی زنان به روش نظریۀ زمینهای (مطالعۀ موردی زنان خودسوختۀ بستری در بیمارستان سوختگی شهر اصفهان) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 11، شماره 2 - شماره پیاپی 37، تیر 1401، صفحه 21-46 اصل مقاله (1.61 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/srspi.2022.131272.1742 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حلیمه عنایت* 1؛ سیده ریحانه هاشمی کتکی2؛ محمد محمدی3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد، گروه جامعهشناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2کارشناس ارشد مطالعات زنان، گروه جامعهشناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشجوی دکتری جامعهشناسی، گروه جامعهشناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پدیدۀ خودکشی افزون بر زیانهای شخصی و خانوادگی، یک زیان اجتماعی نیز شمرده میشود. هدف از انجام پژوهش حاضر، بازسازی معنایی خودکشی در زنانی است که اقدام به خودکشی کردهاند. روششناسی استفادهشده برای نیل به هدف فوق، نظریۀ زمینهای است. مشارکتکنندگان 18نفر از زنان خودسوختۀ بستری در بیمارستان سوختگی امام موسی کاظم (ع) شهر اصفهان بودند که با استفاده از روش نمونهگیری هدفمند و نظری انتخاب شدند. یافتههای بهدستآمده شامل 15 مفهوم بود. براساس این مفاهیم، 6 مقولۀ عمده (خشونت، ناسازگاری و تعارضات زناشویی، نبود سرمایۀ اقتصادی- اجتماعی، اختلاف در شبکۀ خویشاوندی، سوء مصرف مواد مخدر و انزوای اجتماعی)، به دست آمد. پس از ترکیب و تلفیق مقولات، «عدم توانمندی زنان» بهعنوان مقولۀ هسته شناسایی شد. براساس یافتههای بهدستآمده، توانمندنبودن زنان در همۀ ابعاد آن، پیامدهای منفی بسیاری در حوزههای مختلف زندگی زنان (خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی و...) بههمراه دارد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خودکشی؛ زنان؛ عدم توانمندی زنان؛ نظریۀ زمینهای | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه و بیان مسئله اگرچه تاریخ بشر همواره درگیر کشتار و خونریزی و قتلعامهای بیرحمانه بوده و بشر جنگهای خشن و طولانی مدتی را همواره تجربه کرده است، فعل کشتن همواره یکی از محوریترین مباحث اخلاقی از زمان انسانهای بدوی تاکنون بوده است، در برخی شرایط پسندیده و در شرایطی دیگر مذموم شمرده شده و این وضعیت در زمانها و مکانهای مختلف دائماً تغییر کرده و حالات دوگانهای را با خود حمل کرده است؛ اما اگر کشتن خود فرد باشد چه؟ آیا کشتن خود به همان اندازۀ قتل شخص دیگر در ادیان و فرهنگها و جوامع به آن پرداخته شده است؟ تقریباً در تمامی ادیان بهویژه ادیان ابراهیمی، عمل خودکشی[1] گناه کبیره و عملی نکوهیده است و فردی که خودکشی کرده است، در جهان آخرت مورد مجازات الهی قرار میگیرد. کلیسای مسیحی در قرون وسطی، خودکشی را نوعی آدمکشی میشمردند و آن را محکوم میکردند. سن آگوستین آن را تحت هر نوع شرایطی یک جنایت میدانست. در برخی از کشورهای اروپایی اموال کسی توقیف میشد که مرتکب خودکشی میشد و خودکشی را مربوط به کسانی میدانستند که به خداوند ایمان ندارند (هاکس، 1394: 109). به نظر آنها کسی که خودکشی میکند، مستقیماً به دوزخ میرود (ویل دورانت، 1368: 905). یا خداوند در قرآن میفرماید: «... و خودکشی نکنید و همدیگر را نکشید و خود را به هلاکت گناه نیفکنید که همانا خداوند همواره به شما مهربان است» (سورۀ نساء، آیۀ 29). با وجود این خودکشی پدیدهای است که همواره همراه بشر بوده و همراه با پیشرفت تدریجی جوامع و تحول و دگرگونی ساختارها در حال حاضر رشد چشمگیری یافته است و با وجود اخلاقیات مذکور و همچنین اهتمام و سعی جامعهشناسان و روانشناسان در کنترل آن، متأسفانه همچنان شاهد وقوع این پدیدۀ تلخ در بسیاری از جوامع هستیم. با وجود اینکه نخستین بار دفونن[2] در 1737 از واژۀ خودکشی استفاده کرد (ملایی، 1390: 14)، این دورکیم[3] بود که خودکشی را مسئلهای جدی در زمان خودش و یک واقعیت اجتماعی شناخت. دورکیم نخستین فردی بود که علتهای زیستی، اقلیمی و روانشناختی را برای تبیین رفتارهای اجتماعی رد کرد و معتقد بود تنها ازطریق روشهای جامعهشناختی است که میتوان به واقعیتهای اجتماعی پیبرد؛ او خودکشی را چنین تعریف میکند: «هر نوع مرگی که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از عمل مثبت یا منفی فرد خودکش که از نتیجۀ عمل خود آگاه بوده است، ناشی میگردد» (دورکیم، 1378: 6). دورکیم خودکشی را پدیدۀ اجتماعی میداند که اعمال فردی، قادر به توجیه و توضیح آن نیست و به همین سبب خودکشی را حاصل جمع عوامل گوناگون (خانوادگی، اجتماعی، دینی و همۀ واقعیتهای اجتماعی) و ناشی از در هم ریختن قوالب، از هم پاشیدگی نظام اجتماعی، گسستگی روابط در جامعه، احساس تنهایی و مطرودبودن فرد میداند (محسنی تبریزی، 1366: 128). دورکیم در اثر شاخص خود با عنوان خودکشی (Durkheim, 1897) چهار نوع خودکشی را بر شمرد و نشان داد چگونه افراد برحسب عواملی نظیر وضعیت تأهل، دین و یا جنسیت به خودکشی واکنش نشان میدهند. کلیدواژۀ مهم دورکیم همبستگی بود که میزان آن در جامعه، بهنجار یا ناهنجاری آن جامعه را مشخص میکرد. خودکشی و اقدام به آن در اجلاس سازمان بهداشت جهانی[4] در سال 1996، یک مسئلۀ مهم بهداشت عمومی و رفتاری ضداجتماعی اعلام شد. این پدیده افزون بر زیانهای شخصی و خانوادگی، یک زیان اجتماعی نیز شمرده میشود. اقدام به خودکشی با هدف آسیبرساندن به خود بهطور آگاهانه و بیشتر در افراد مضطرب، پرخاشگر و ناتوان در برقراری ارتباطهای اجتماعی انجام میشود. براساس تعریف سازمان بهداشت جهانی، اقدام به خودکشی عبارت است از عملی که در آن شخص، عمدی و بدون مداخلۀ دیگران رفتاری غیرعادی مثل خود آسیب زنی یا خوردن یک ماده به میزان بیشتر از مقدار تجویزشده برای درمان را انجام میدهد و هدف او تحقق تغییرات موردانتظار خود است. میزان اقدام به خودکشی 40-10 بار بیشتر از خودکشی به مرگ منجر میشود و با توجه به پیچیدهترشدن تعاملات و ارتباطات در همۀ جوامع بشری، این میزان رو به افزایش است (Word Health Organization, 2008). گرچه خودکشی عمری به قدمت عمر بشر دارد، آنچه امروزه آن را مسئله کرده است، افزایش چشمگیر آمار خودکشی است که آن را از یک امر و نابهنجاری فردی به یک معضل اجتماعی مبدل کرده است. با توجه به نکوهیدهبودن خودکشی در برخی از جوامع، دسترسی به آمارهای واقعی دشوار است و معمولاً در آمارهای رسمی نیز تعداد واقعی موارد خودکشی گزارش نمیشود. با وجود این در بیشتر کشورهایی که اطلاعات آنها در دسترس است، خودکشی در بین ده علت اول مرگ در تمام سالهای زندگی قرار دارد. در برخی کشورها نیز خودکشی یکی از سه علت اول مرگ در سنین 15 تا 34سالگی است (حسینی، 1378: 138). ملاحظۀ آمارهای منتشرشده، بیانگر آن است که خودکشی فراتر از یک نابهنجاری فردی بوده و به یک مسئلۀ پیچیدۀ اجتماعی مبدل شده است. اگر هر آسیب اجتماعی یک میکروب اجتماعی فرض شود، هر میکروب فقط در محیطهایی بروز میکند که امکان رشد و پرورش دارد؛ بنابراین به نظر میرسد این آسیب نیز در جامعهای که زمینههای خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی و... آن فراهم است، میتواند بروز و رشد کند. بنابراین پردازش پژوهشهایی در این زمینه بهمنظور شناخت دقیق و همهجانبۀ این مسئله و ارائۀ راهکارهای مؤثر و مفید برای حل مسئله و درمان آن ضروری است. متأسفانه هنوز مطالعۀ دقیق و گستردهای در کشور ایران دربارۀ خودکشی انجام نگرفته است و معمولاً آمارهای ارائهشده از پزشکی قانونی، نیروهای انتظامی، ادارۀ آمار و دیگر مراکز قانونی کامل، گویا و شفاف نیست. از طرف دیگر بررسیها نشان میدهد بنا به دلایل گوناگون، آمار واقعی دربارۀ این معضل معمولاً به مراتب بیشتر از آمار اعلامشده است. خودکشی در ایران تا سال 1374 افزایش درخور توجهی داشته است، ولی در بین سالهای 79- 1375 از شتاب آن کاسته شده و مجدداً از سال 1379 به بعد رشد چشمگیری داشته است و طبق آخرین بررسیها چنین به نظر میرسد که میزان آن در دو سه سال گذشته همچنان رو به افزایش است (پوریوسفی، 1385: 79). با وجود این آمار خودکشی در ایران به نسبت جهان، میزان کمتری را نشان میدهد؛ بهطوری که این رقم در ایران حدود پنج نفر به ازای هر صد هزار نفر بوده است، اما مطابق اعلام سازمان پزشکی قانونی کشور در سال 1396، مجموع تلفات خودکشیها 4627 نفر بوده است که نسبتبه سال 95 افزایش 5درصدی را نشان میدهد. گزارش مربوط به روند خودکشی در ایران از سال 2009 تا 2012 نشان میدهد طی این دوره، اقدام به خودکشی از 5/30 به 8/44 و میزان خودکشی از 76/1 به 23/2 در هر صد هزار نفر افزایش یافته است (گلچین و همکاران، 1398: 272). علاوه بر رشد روزافزون این پدیده، همچنین باید در نظر گرفت که چنانچه پیشتر نیز بیان شد آمار دقیقی از خودکشی در ایران (برای مقایسه با کشورهای دیگر) در دسترس محققان موجود نیست؛ با وجود این نیز مطابق با همین آمار ارائهشده، خودکشی در ایران از دیگر کشورهای منطقۀ خاورمیانه بالاتر است (مرادی و خادمی، 1381: 21). در سالهای اخیر، جامعۀ ایران شاهد روند رو به رشد میزان خودکشی نسبتبه بیست سال گذشته، هم در مردان و هم در زنان بوده است. احتمالی که میتوان برای این پدیده در نظر گرفت این است که شرایط زندگی، فشارهای روحی را در افراد افزایش میدهد. فشارهای روحی و بیماریهای روانی میتواند به شکلگیری ایدۀ خودکشی منتهی شود. عواملی مانند بیکاری، بدهکاری، بحرانهای مالی، خانوادگی، جنسی و ... میتواند عواملی باشد که این پدیده را تحریک میکند. براساس آمارها، آنچه واضح است «مسئلۀ» بودن پدیدۀ خودکشی است؛ سی رایت میلز در کتاب بینش جامعهشناختی پدیدهای را مسئله میداند که گستردگی کافی داشته باشد؛ برای مثال اگر در جامعهای تعداد اندکی افراد بیکار داشته باشیم، بیشتر ناشی از ناتوانی فرد است، ولی اگر جمعیت زیادی از جوانان جامعهای از بیکاری رنج ببرند، این جامعه درگیر مسئلهای اجتماعی شده است که تنها با نگاهی فرافردی و نظرافکندن در ساختارها و الگوهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی امکان حل مسئله وجود دارد (میلز، 1391). بنابراین مسئلۀ اجتماعی شرایطی مشکلزا، شایع و تغییردادنی است. زنان نهتنها نقش مهم و انکارناشدنی در ثبات خانواده و حفظ بهداشت روانی افراد خانواده دارند، یکی از ارکان مهم توسعۀ هر کشوری نیز محسوب میشوند؛ بنابراین هرگونه آسیبی به این قشر میتواند تبعات فردی و اجتماعی بسیاری را بهدنبال داشته باشد. فرد اقدامکننده به خودکشی میتواند بهصورت یک مدل و الگو برای دیگر اعضای خانواده و اطرافیان محسوب شود. به عبارت دیگر وقتی فردی در یک خانواده اقدام به خودکشی میکند، میتوان انتظار داشت که دیگر اعضای خانواده نیز به تقلید از فرد، اقدام به خودکشی کنند. این نکته را نیز باید در نظر داشت که پس از اقدام به خودکشی (ناموفق)، فرد تحت فشار مسائل مالی، روانی و محیطی قرار میگیرد که این امر خود معضلات دیگری بههمراه خواهد داشت و چهبسا موجب میشود که فرد دوباره دست به خودکشی بزند. دربارۀ مسائل جسمی نیز اقدام به خودکشی میتواند آسیبهای جدی و جبرانناپذیری را بههمراه داشته باشد که این مورد در اقدام به خودسوزی کاملاً مشاهدهشدنی است. علاوه بر تبعات فردی-روانی، اجتماعی و فرهنگی پدیدۀ خودکشی، بار هزینههای درمانی برای خانواده و سیستم بهداشتی-درمانی نیز ملاحظهشدنی است. خودکشی از مسائلی است که در همۀ جوامع وجود دارد، اما در سالهای اخیر پیچیدهترشدن زندگی اجتماعی و آسیبهای روانی حاصل از آن، توجه به این مسئله را دوچندان کرده است؛ زیرا چنین آسیبی موجب میشود نهتنها زنان بهعنوان بخش مهمی از جامعه نتوانند مسیر تکامل انسانی و اجتماعی را طی کنند، با توجه به نقش مهم و کلیدی آنان در خانواده، چنین آسیبی میتواند جامعه را با چالشهایی مواجه کند. آنچه مطالعۀ خودکشی را از هر جهت ضروری میکند، در هم تنیدگی پدیدههای اجتماعی و اثرپذیری دوجانبۀ آنها از همدیگر است. بهطور مثال میتوان ادعا کرد که افزایش شمار خودکشی در بین جوانان یک جامعه، تهدیدی بالقوه برای اعتلا و پیشرفت یک جامعه است و همچنین افزایش میزان خودکشی در میان زنان، هم در سطح کلان و هم در سطح خود خانوادهها، منشأ آسیبهای روانی، تربیتی، اجتماعی و... است (شایگان، 1382: 10). در میان آسیبهای فردی و اجتماعی مانند طلاق، بیکاری، اعتیاد، بزهکاری و دیگر آسیبها، که ممکن است تهدیدی جدی برای گروه زنان فراهم آورد، خودکشی اهمیت ویژهای دارد؛ از این جهت که هم نشاندهندۀ وجود مسائل و مشکلات متعدد و پیچیدۀ فردی و اجتماعی است و هم پیامدهای بلندمدت و کوتاهمدت عاطفی، روانی و اجتماعی بر جای میگذارد. تحقیقات و آمار و ارقام موجود حاکی از رشد سالانۀ تعداد اقدامکنندگان به خودکشی از یک سو و کاهش سن اقدامکنندگان از سوی دیگر است (ساراسون و ساراسون، 1382: 563)؛ همچنین اگرچه خودکشی در بین همۀ طبقات اجتماعی رخ میدهد، ولی زنان بیشتر از مردان اقدام به خودکشی میکنند؛ در حالی که خودکشی در مردان بیش از زنان منجر به مرگ میشود (Sadock & Sadock, 2003; Jamez & Gilliand, 2016؛ مرادی و همکاران، 1391؛ محمدخانی، 1383). براساس آمار جهانی در سال ۲۰۱۹، میزان خودکشی مردان ۲.۳ برابر بیشتر از زنان بوده است، در ایران نیز طبق خلاصۀ سالنامۀ پزشکی قانونی در سال ۹۸، ۵۱۴۳نفر خودکشی کامل (منجر به مرگ) داشتهاند که از این تعداد ۳۶۲۶نفر از آنها مرد و ۱۵۱۷نفر از آنها زن بودهاند؛ بنابراین خودکشی منجر به فوت در مردان بیشتر از زنان است، اما اقدام به خودکشی در جمعیت زنان بالاتر از مردان است (خبرگزاری ایسنا، 1400). به بیان دیگر در ایران اقدام به خودکشی در زنان بین دو تا سه برابر مردان است، اما فوت در مردان بین ۳ تا ۴ برابر زنان است (خبرگزاری ایسنا، 1400). این نکتۀ مهمی است که زنان آمار بیشتری در اقدام به خودکشی دارند، اما خودکشیهای موفق کمتری نسبتبه مردان دارند که خود حامل پیام مهمی است. با توجه به اینکه نمونۀ زیادی از زنانی که اقدام به خودکشی (خودسوزی) داشتند در بیمارستان سوختگی اصفهان در دسترس بودند، همچنین بهدلیل همکاریکردن بیمارستان مذکور با محقق، تصمیم بر این گرفته شد که انجام و دریافت مصاحبهها و دادههای زمینهای در بیمارستان سوختگی اصفهان به انجام رسد. شایان ذکر است که بیمارستان سوختگی اصفهان مرکزی، صرفاً مخصوص شهر اصفهان نیست و بیشتر مصاحبهشوندگان این پژوهش را زنانی از مناطق جنوبی و محرومتر کشور تشکیل میدهد. همچنین همکارینکردن دیگر ارگانها و مراکز قانونی، ایجاد ممانعتها و مخالفتهای مبنی بر محرمانهبودن اطلاعات یا اخلاقینبودن پژوهش و ... درنهایت این مطالعه با همکاری مرکز مذکور انجام شد. به هر صورت این نوشتار بهدنبال بازسازی معنایی خودکشی زنان و ایجاد یک نظریۀ زمینهای[5] در این باره است و با توجه به در دسترس بودن نمونه در بیمارستان سوختگی اصفهان، نمونههای مصاحبه نیز از زنان خودسوخته تهیه شده است؛ همچنین برای دستیابی به این هدف از روش تحقیق کیفی و استراتژی نظریۀ زمینهای استفاده شده است.
پیشینۀ تحقیق مطالعات داخلی متعددی دربارۀ خودکشی و ارتباط آن با عوامل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی انجام شده است؛ با وجود این دربارۀ موضوع بررسیشده به مواردی اشاره میشود که به موضوع مطالعه در ابعاد مختلف و با روشهای گوناگون پرداختهاند، چنانکه پیشینۀ تحقیق تکثر و گستردگی داشته باشد: در مطالعهای که توسط یاسمی و همکاران (1392) صورت گرفت، میانگین سنی افراد مطالعهشده 26 سال بود، در حالی که بیش از 80درصد آنها زن بودند؛ نتایج نشان داد بیشتر خودسوزان متأهل و فاقد شغل با سطح سواد پایین بودند. همچنین بیشترین میانگین درصد سوختگی (82درصد) مربوط به افراد با مدرک فوق دیپلم بود. یوسفی لبنی و میرزایی (1392) در پژوهشی با عنوان «بررسی عوامل مؤثر خودسوزی در بین زنان؛ موردمطالعه شهرستانهای روانسر و جوانرود» به این نتایج دست یافتند که زنان متأهل، روستایی، کمسواد، خانهدار با وضعیت اقتصادی ضعیف، بیش از دیگر طیفها در معرض استفاده از روش خودسوزی برای از بین بردن خود هستند؛ همچنین دلیل عمدۀ خودسوزی در جامعۀ مطالعهشده، تفاوت ارزشی و هنجاری بین نسلهاست. در این شرایط تعارضگونه، امکان اعتراض و مخالفت با رأی و نظر بزرگترها بهویژه در مناطق روستایی و سنتیتر ضد ارزش و ناپسند است. بنابراین فرد خشونت و اعتراض خود را درونی و با اقدام به خودسوزی در حقیقت خشونت را بر خود اعمال میکند تا به وضع موجود اعتراض کند و دیگرانی را تنبیه کند که محدودیتها را بر او اعمال کردهاند و ضمن نشاندادن شهامت خود و اوضاع وخیمش، جامعه را به شرایط کسانی آگاه کند که وضعیتی شبیه به او دارند و ممکن است چنین اقدامی انجام دهند. زارع شاهآبادی و همکاران (1396) نیز در تحقیق خود نشان دادند زنان، اقدام به خودکشی را بهمنزلۀ راهی برای ابراز و رسیدن به خواستهها ادراک میکنند که در راستای آن سعی دارند به رفتارهای سلطهطلبانه، محدودیتها، تهمتها و بدبینیها واکنش نشان دهند و آن را مدیریت کنند. تحقیق دیگری که در زمینۀ خودکشی انجام شده است، تحقیق رضایینسب و همکاران او (1397) به روش نظریۀ بنیادی است که درنهایت مقولات تنش در زندگی، کژکارکردی خانوادهها، باور به تغییر، باور به رهایی، بستر اقتصادی، جامعهپذیری ناقص دینی-اجتماعی، فشار هنجاری و تناقض هنجار با واقعیت را بهعنوان علل خودکشی زنان شناسایی کردند. قربانصباغ و همکاران (1398) نیز بهتازگی مطالعهای ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ و ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ را در زمینۀ خودکشی انجام دادهاند. نتایج حاصل از تحقیق ﻧﺸﺎن داد ﺧﻮدﮐﺸﯽ ﻣﻮﻓﻖ از 6/3 به 6/2 در ﺻﺪ ﻫﺰار و اﻗﺪام ﺑﻪ ﺧﻮدﮐﺸﯽ از 9/297 ﺑﻪ 208 در ﺻﺪ ﻫﺰار ﮐﺎﻫﺶ ﯾﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ. همچنین اﻗﺪام ﺑﻪ ﺧﻮدﮐﺸﯽ در ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺷﻬﺮی ﺑﯿﺶ از روﺳﺘﺎﯾﯽ، در زﻧﺎن ﺑﯿﺶ از ﻣﺮدان و در ﻣﺘأﻫلها ﺑﯿﺶ از ﻣﺠﺮدهاست. ازﻧﻈﺮ ﺗﺤﺼﯿﻼت ﺑﯿﺶ از 98درﺻﺪ اﻗﺪامﮐﻨﻨﺪﮔﺎن ﺑﻪ ﺧﻮدﮐﺸﯽ ﺗﺤﺼﯿﻼت دﯾﭙﻠﻢ و ﮐﻤﺘﺮ از آن را داﺷﺘﻨﺪ، ﻣﯿﺎﻧﮕﯿﻦ ﺳﻨﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ اﻓﺮاد 35-25 ﺳﺎل ﺑﻮد و در اﯾﻦ ﺧﺼﻮص ﺗﻔﺎوت ﻣﻌﻨﯽداری ﺑﯿﻦ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺷﻬﺮی و روﺳﺘﺎیی، زﻧﺎن و ﻣﺮدان ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻧﺸﺪ. ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ درﺻﺪ اﻗﺪام ﺑﻪ ﺧﻮدﮐﺸﯽ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ زﻧﺎن ﺧﺎﻧﻪدار، ﻣﺘأﻫﻞ ﺑﺎ ﺗﺤﺼﯿﻼت ﻣﺘﻮﺳﻄﻪ و ﺳﺎﮐﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﻮد. دربارۀ خودکشی زنان به نظر میرسد مطالعات خارجی بیشتری وجود دارد؛ برای مثال میتوان به پژوهش شیث و همکارانش[6] (1994) اشاره کرد که بررسی گذشتهنگری را با عنوان «اقدام به خودکشی به روش خودسوزی» از سال 1983 تا 1993 را بر 234 بیمار سوختۀ بزرگسال در ناحیۀ یورکشایر انجام دادند. نتایج نشان داد 20نفر (5/8درصد) نمونهها به روش خودسوزی اقدام به خودکشی کردهاند. از این تعداد 3نفر (15درصد) مرد و 17نفر (85درصد) زن بودند. 14نفر (82درصد) از زنان آسیایی و بقیه قفقازی بودند. دامنۀ سنی آنها 19 تا 34سال و میانگین آنان 8/28سال بود. همۀ زنان خانهدار، متأهل و دارای 2 تا 6فرزند بودند. اغلب آنان بعد از ازدواج از آسیا به بریتانیا و ایرلند مهاجرت کرده بودند. درصد سوختگی از 25 تا 99درصد و میانگین آن 4/44درصد بود. بیشتر نمونههای زن از نفت استفاده کرده بودند. 9نفر(2/66درصد) از آنان فوت کردند. در این پژوهش مشخص شد که همۀ نمونهها سابقۀ اختلالات روانی داشتهاند. یافتههای پیرسون و فیلیپس (2002) در چین نیز نشان داد 75درصد زنانی که خودکشی کردهاند، متأهل بودند و متوسط سن آنها 6/26، تعداد سالهای متوسط تحصیلات 1/5 بود و 87درصد آنها در فعالیتهای تولیدی شرکت داشتند. بیشترین روش استفادهشده توسط 147نفری که اقدام به خودکشی کرده بودند، مسمومیت بود و اختلافات خانوادگی، مشکلات اقتصادی و بیماری جدی غالباً به خودکشی مربوط میشد. همچنین بوستانی و همکاران (2013) در پژوهشی با عنوان «زنان قربانی خودسوزی: یک مطالعۀ نظریۀ مبنایی در ایران»، جنبههای جامعهشناختی پدیدۀ خودسوزی زنان را در استان لرستان با استفاده از روششناسی نظریۀ مبنایی مطالعه کردند. یافتههای این پژوهش نشان داد بهطور کلی، در جوامع مردسالار و در جوامعی که طلاق انگ به حساب میآید و الگوی شیوۀ زندگی، روستایی است و همچنین وقتی ناسازگاری خانوادگی و سرخوردگی اقتصادی ظاهر شود، وقوع پدیدۀ خودسوزی زنان بیشتر محتمل است. مطالعۀ دیگری را سائیک و اشرف (2014) با استفاده از روش نمونهگیری ساده انجام دادند. یافتهها نشان داد 75نفر از بیماران (65/80درصد) زن و 18نفر (35/19درصد) مرد بودند. میانگین کلی سن 89/26 سال بود. تعارضهای خانوادگی بیشترین انگیزه برای اقدام به خودکشی بود. بیشترین آسیبدیدگان خودکشی جوانان، متأهلها، زنان خانهدار و بیسواد بودند که در مناطق روستایی زندگی میکردند. در این پژوهش تأهل مهمترین عامل تشدیدکنندۀ خودکشی بود. بررسی مطالعات انجامشده در زمینۀ خودکشی، نشاندهندۀ رشد و اهمیت روزافزون این پدیده است. پژوهشهای صورتگرفته در این زمینه اطلاعات مهم و مفیدی را در بر دارند و بهنوعی حساسیت نظری محسوب میشوند. با وجود این کاستیهایی هم در این مطالعات دیده میشود، ازجمله اینکه بیشتر پژوهشهای داخلی به شکل توصیفی یا کمی بوده و کمتر مطالعهای با استفاده از روش کیفی، مخصوصاً روششناسی نظریۀ بنیادی انجام شده است. این در حالی است که با استفاده از روش کیفی، میتوان ابعاد مختلف پدیدۀ مطالعهشده را بررسی و زوایای پنهان آن را آشکار کرد. همچنین هم در پژوهشهای داخلی و هم در پژوهشهای خارجی، مطالعۀ علل اقدام به خودکشی، از دیدگاه خود اقدامکنندگان کمتر درخور توجه قرار گرفته و بهصورت عمیق این مسئله بررسی نشده است. بنابراین این پژوهش سعی کرده است که ابعادی از این پدیده را مطالعه کند که در دیگر پژوهشها کمتر درخور توجه قرار گرفته است.
چارچوب مفهومی این تحقیق با روش کیفی و رویکرد نظریة مبنایی انجام خواهد شد و بنابراین به چارچوب نظری پیش از انجام پژوهش نیاز ندارد. با توجه به تفاوتهای پارادایمی دو روش کمّی و کیفی، در بررسیهای کیفی بهجای استفاده از چارچوب نظری برای تدوین و آزمون فرضیات، از ادبیات مفهومی و تئوریک با هدف ایجاد حساسیت نظری و استخراج سؤال یا سؤالات تحقیق استفاده میشود. چارچوب مفهومی، مجموعة مفاهیم به هم مرتبطی را شامل میشود که بر مفاهیم و موضوعهای عمدة مطالعهشده تمرکز دارد و آنها را در قالب یک نظام منسجم و مرتبط معنایی به همدیگر پیوند میدهد (ماکسول، ریچی و لوئیس به نقل از محمدپور، 1392: 290). بنابراین مفاهیم و دیدگاهها در این تحقیق، ابزارهای مفهومی برای ورود به میدان پژوهش و مشاهده و درک بهتر «خودکشی» است و نه هدف تحقیق. تئوری زمینهای مبتنی بر «مفاهیم حساس» است و «مفاهیم حساس» نیز از نظریات مختلف روانشناختی-جامعهشناختی و همچنین دادههای موجود در میدان مطالعه انتخاب خواهد شد. با این مقدمه، پیشینۀ نظری مربوطه بیان خواهد شد. نظریۀ خودکشی دورکیم در وهلۀ اول به این طریق شکل گرفت که نشان داد متغیرهایی که ماهیت فرااجتماعی دارند و پیش از این بهعنوان تبیینهایی از خودکشی مطرح شده بودند، نمیتوانند علت خودکشی باشند. با توجه به نارسابودن این گونه تبیینها، دورکیم به تدوین آن چیزی اقدام کرد که امروزه برجستهترین نظریۀ جامعهشناختی در زمینۀ تغییرات میزان خودکشی تلقی میشود. به نظر دورکیم، استمرار میزان خودکشی واقعیتی است اجتماعی، یعنی آن را میتوان صرفاً براساس اشکال متفاوت زندگی اجتماعی گروههای مختلف اجتماعی تبیین کرد. نظریۀ خودکشی دورکیم بر پیامدهای انسجام و انتظام مبتنی است؛ انسجام بالا پیوندهای اجتماعی و ارزشهای اجتماعی رایج را تقویت و تشویق میکند، تا جایی که جامعه به یک فرد انتظام میبخشد و هدف او را از زندگی تعیین میکند (Besnard, 1988: 91-95). صورتبندی اصلی دورکیم یک رابطۀ U شکل را میپذیرد؛ انسجام اجتماعی بسیار ضعیف به موقعیت احساس تنهایی و انزوا و خودکشی خودخواهانه منجر میشود. انسجام اجتماعی بسیار قوی به خودکشی دگرخواهانه منجر میشود؛ زیرا منافع گروه اجتماعی نسبتبه منافع شخصی در اولویت و ارجحیت قرار میگیرند. انتظام اجتماعی پایین، خودکشی آنومیک را به وجود میآورد که در آن افراد در دنیای آشفتهای گم شدهاند، هیچ کنترلی بر تمایلاتشان ندارند و دچار سرخوردگی و ناامیدی شدهاند. از طرف دیگر، انتظام اجتماعی بیش از حد (افراطی) به خودکشی تقدیرگرایانه منجر میشود (علیوردینیا و همکاران، 1390: 6).
مدل دورکیم شامل طرحی چهاروجهی است خودگرایی، بیهنجاری، دیگرگرایی و تقدیرگرایی. به نظر او خودگرایی و دیگرگرایی بهترتیب منعکسکنندۀ فقدان و فزونی انسجاماند، در حالی که بیهنجاری و تقدیرگرایی، بهترتیب منعکسکنندۀ فقدان و فزونی انتظاماند (علیوردینیا و همکاران، 1390: 7). خودکشی خودخواهانه در پرتوِ همبستگی موجود میان میزان خودکشی و چارچوبهای ادغام اجتماعی تحلیل شده است (آرون، 1370: 363). نظریهپردازان دگرگونی پایگاه معتقدند که دگرگونی در پایگاه خصوصاً فقدان پایگاه، به صورتی مثبت با خودکشی همبستگی دارد و به یکی از عقاید کاملاً راسخ در جامعهشناسی خودکشی تبدیل شده است. نظر به اینکه تحرک اجتماعی (در صورت نزولیبودن) باعث احساس شکست و ناکامی میشود و نیز به سستی پیوندهای اجتماعی میانجامد، بنابراین افراد در دورههای بحران فردی، مصونیت اجتماعی کمتری در مقابل خودکشی دارند. هنری و شورت در یکی از مطالعات خود دربارۀ میزان خودکشی متوجه شدند که میزان خودکشی در دورههای کساد اقتصادی افزایش مییابد. آنها همچنین دریافتند که خودکشی در میان گروههای متعلق به پایگاههای بالا نسبتاً شایعتر است (تایلر، 1376: 22). علاوه بر این، یکی از نخستین مطالعات جامعهشناختی درخور توجه دربارۀ میزان خودکشی را هالبواکس انجام داده است. به اعتقاد او، هرچه از شهرهای دارای جمعیت متراکم بهسوی مناطق روستایی حرکت کنیم، میزان خودکشی کاهش مییابد. برای مثال، اینکه میزان خودکشی جمعیتهای کاتولیک بهطور نسبی پایینتر از میزان خودکشی جمعیتهای پروتستان است، دلیل مذهبی ندارد، بلکه این امر ناشی از این واقعیت است که جماعتهای کاتولیک بهطور عمده در مناطق روستایی سکونت دارند. هالبواکس بر این عقیده بود که خودکشی در مناطق شهری بهطور نسبی بالاتر است؛ به این دلیل که روش زندگی شهری، ثبات کمتری داشته است و غیرمشخص است و ازنظر اجتماعی تعداد بیشتری از افراد، بیارتباط با همنوعان خود در انزوا زندگی میکنند و به این ترتیب بیشتر برای خودکشی آمادگی مییابند (تایلر، 1376: 23). اما رویکردی که با نظریات پیشین تفاوت زیادی دارد، رویکرد فمینیستهای مارکسیست است؛ از نظرآنان در چارچوب نظام سرمایهداری، زنان از فرصتهای اقتصادی محروم میشوند، میل به ابراز وجود آنها در این سیستم سرکوب میشود و این وجود سرکوبشده در خانواده قد علم میکند. این امر شامل تعداد زیادی از زنان و مردان میشود که در همۀ جوامع، مورد حملههای خشونتآمیز مردان در درون خانواده قرار میگیرند. مردان کوشش میکنند تا تصویر مردانۀ خود را، که در جامعه سرکوب شده است، از این طریق بازسازی کنند؛ یعنی رفتاری مقتدرانه و زورگویانه در خانه تجلی پیدا میکند (ممتاز، 1381: 179). از زاویۀ دید این تئوری، خودکشی یک واکنش به فضای مقتدرانه و خشن موجود در خانواده است که خود زاییدۀ محرومیت اقتصادی ناشی از نظام سرمایهداری است. در قالب همین تئوری، جان هنگن عقیده دارد: «جهان کار و جهان جنسیت، ازنظر جنس طبقهبندی شدهاند» (ممتاز، 1381: 182). «زنان بیش از مردان تحت نظارت غیررسمی واقع میشوند و دختران بیش از پسران مورد نظارت غیررسمی واقع میشوند» (ممتاز، 1381: 183) و این وضعیت میتواند به خودکشی تقدیرگرایانه در طول زمان منجر شود. روش تحقیق این تحقیق بهدنبال بازسازی معنایی خودکشی زنان است؛ به عبارت دیگر فهم و درک معنای ذهنی زنانی که تجربۀ خودکشی داشتهاند. اگر تجربه را بهمثابۀ امری معنادار، تفسیرپذیر و زنده در نظر بگیریم، چنانچه رویکرد تفسیری در نظر میگیرد، بنابراین اتخاذ رویکردی همسو با آن در جهت وصفِ غنی و عمیقِ تفاسیرِ زنان نسبتبه خودکشی نیز ضروری است. بنابراین رویکرد تفسیری بهعنوان رویکرد غالب و روش نظریۀ زمینهای برای انجام عملیات تحقیق و همچنین تجزیهوتحلیل دادهها، گزینش شده است. گلاسر و استراوس معتقدند نظریۀ زمینهای یک روش استقرایی است که از دادههایی نظریه تولید میکند که بهطور منظم از پژوهش اجتماعی به دست میآید (Glaser and Strauss, 1967). از ویژگیهای مهم این نظریه، مطالعۀ دقیقتر تفاسیر حاصل از ذهن کنشگران است. روششناسی نظریۀ بنیادی به تفاسیر خود کنشگر توجه بیشتری دارد؛ بهطوری که معانی با کمترین سرعت از سوی محقق ظاهر میشود. جمعیت هدف این پژوهش زنانیاند که با روش خودسوزی اقدام به خودکشی کردهاند، اما جان سالم به در بردند و در قید حیاتاند. پژوهش کیفی برای تعمیم نتایج، از نمونهگیری هدفمند استفاده میکند. مشارکتکنندگان بهصورت هدفمند و برحسب خصوصیات و تجربههای آنان با پدیدۀ مطالعهشده گزینش میشوند (ایمان، 1393: 88). بهتبع، مشارکتکنندگان این جمعیت نیز با روش نمونهگیری هدفمند[7] (نمونهگیری معیار[8]، نمونهگیری با بیشترین تنوع[9] و نمونهگیری نظری[10]) برای مصاحبه انتخاب شدند. هدف از نمونهگیری نظری، به حداکثر رساندن امکان مقایسۀ رویدادها و موردهاست تا تعیین کنیم چگونه یک مقوله ازلحاظ ویژگیها و ابعادش تغییر میکند. این نوع نمونهگیری پژوهشگر را قادر میکند که مسیرهای نمونهگیریای را برگزیند که میتوانند بیشترین بازدۀ نظری را در پی داشته باشند (Strauss and Corbin, 1998: 46). موارد مصاحبه و تعداد مشارکتکنندگان در این پژوهش، با توجه به اشباع دادهها (بیاننکردن مطلبی تازه از سوی مشارکتکنندگان) به 18نفر رسید. در این پژوهش با مراجعه به بیمارستان سوختگی امام موسی کاظم (ع) شهر اصفهان و ازطریق مصاحبۀ عمیق با بیماران بستریشده در این بیمارستان (زنانی که اقدام به خودسوزی کرده بودند)، دادهها جمعآوری شد. انجام کامل مصاحبهها تقریباً 9ماه به طول انجامید. از دلایل طولانیشدن زمان گردآوری دادهها، میتوان به مشکلات مربوط به وضعیت جسمی و روحی بیماران و انکار اقدام به خودسوزی از سوی عدهای از بیماران و همراهان اشاره کرد. علاوه بر این، تعدادی از بیماران بهدلیل درصد بالای سوختگی و عمیقبودن جراحات، فوت کردند و از فرایند پژوهش حذف شدند که این مسئله فرایند جمعآوری اطلاعات را طولانیتر کرد. مصاحبهها با اجازۀ مصاحبهشوندگان یادداشت میشد. دادهها در طول فرایند جمعآوری دائماً مقایسه میشد و تا اشباع دادهها ادامه داشت. تحلیل دادهها نیز متضمن ایجاد مفاهیم ازطریق فرایند کدگذاری است که بیانگر عملیاتی است که بهوسیلۀ آنها دادهها تجزیه، مفهومسازی و به طریقی جدید منظم میشوند. این فرایندی است که به این طریق نظریهها از دادهها ساخته میشوند (استراوس و کربین، 1390: 60). در فرایند تحلیل نظریۀ بنیادی سه مرحله وجود دارد: کدگذاری باز[11]؛ کدگذاری محوری[12]؛ کدگذاری انتخابی[13]. البته ضروری نیست که فرد محقق ابتدا از کدگذاری باز شروع کند و بعد به کدگذاری محوری و انتخابی برسد (داناییفرد و همکاران، 1390: 78). کدگذاری باز بهدنبال آن است که دادهها و پدیدهها را در قالب مفاهیم عرضه کند. عبارتها یا گزارهها براساس واحدهای معنایی دستهبندی میشوند تا مفاهیم (کدها) به آن الصاق شوند. گاه براساس کدگذاری باز دهها کد به دست میآید. پس از کدگذاری باز، کدگذاری محوری انجام میشود؛ به این معنا که محقق، یک مقولۀ کدگذاری باز را شناسایی میکند و در آن بهعنوان پدیدۀ مرکزی متمرکز میشود، سپس به دادهها بر میگردد تا مقولههایی را اطراف این پدیدۀ مرکزی بسازد. سومین مرحلۀ کدگذاری، کدگذاری انتخابی است. محقق در این کدگذاری اقدام به مدلسازی و توسعۀ قضایا یا فرضیات میکند (ایمان، 1393). در کدگذاری انتخابی یک مقوله از میان مقولهها محوریت مییابد و بهعنوان مقولۀ اصلی بررسی میشود تا مدل نظری شکل گیرد. مجموعۀ مقولههای خردشده در مرحلۀ بعدی در قالب یک مقولۀ کلیتر و انتزاعیتر طبقهبندی میشوند. در گام بعدی شرایطی بررسی میشود که مقولهها تحت تأثیر آن روی میدهند و مقولات با استفاده از یک پارادایم به یکدیگر متصل میشوند؛ پارادایمی که شرایط علی، پدیده، محتوا (زمینه)، شرایط میانجی و استراتژی کنش و درنهایت پیامد را نشان میدهند. شرایط علی، علت شرایط و به وجود آمدن پدیده است. زمینه و محتوا، ویژگیهای پدیده و شرایطی است که رفتار در آن موقعیت شکل گرفته است. شرایط میانجی عوامل یا شرایطیاند که روند را تشدید یا کند کردهاند و پیامد بهعنوان نتیجه و اثر نهایی در نظر گرفته میشود (آریان، 1389). در این مرحله محقق باید در دادههایش غرق شود و تحلیل و تأمل عمیق کند تا بتواند روابط و پیوندهای بین مقولات را کشف و سپس از دل آنها نظریه را استخراج کند. در این پژوهش نیز برای تحلیل دادههای بهدستآمده، ابتدا سطر به سطر دادهها کدگذاری شده و سپس با استفاده از نظریۀ زمینهای تحلیل شدهاند.
یافتهها فرایند تحلیل یافتههای پژوهش به این صورت است که با مقایسۀ مستمر، پس از کدگذاری باز و محوری به روابط بین مقولههای بهدستآمده توجه میشود. به عبارت دیگر، ابتدا با مطالعۀ مداوم متن مصاحبهها، کدهای اولیه در قالب مفاهیم آشکار میشود (کدگذاری باز)، مقولات عمدۀ مبتنی بر آنان شناسایی (کدگذاری محوی) و سپس روابط و پیوندهای حاکم بر این مقولات کشف میشود و خط داستان را برای ما شرح میدهد (کدگذاری انتخابی). بنابراین در این پژوهش، دادههای خام بهدستآمده حاصل 18مصاحبۀ انجامشده است که در مرحلۀ کدگذاری باز 16 مفهوم از آنها استخراج شد و طی کدگذاری محوری 6 مقوله به دست آمد، این مقولات عبارت بودند از: خشونت، ناسازگاری و تعارضات زناشویی، نبود سرمایۀ اقتصادی-اجتماعی، اختلافات در شبکۀ خویشاوندی، خردهفرهنگ مصرف مواد و انزوای اجتماعی. این مقولات درنهایت به استخراج یک مقولۀ هسته از کل مقولهها منجر شد که مقولۀ اصلی و نهایی تحقیق محسوب میشود. مقولۀ محوری و نهایی این بررسی «عدم توانمندی زنان[14]» است. در زیر جدولی ترسیم شده است که علاوه بر مفاهیم، مقولات و مقولۀ اصلی، در بر دارندۀ نمونههایی از نقلقولهای مشارکتکنندگان است.
جدول 1- نمونهها، مفاهیم اولیه، مقولات و مقولۀ هسته Table 1- Concepts, Categories and Main Ctegory
در زیر نیز بهاختصار به هریک از مقولات ششگانه و سپس مقولۀ نهایی پرداخته میشود.
خشونت خشونت علیه زنان در خانواده رایجترین شکل خشونت است که غالباً از سوی مردان خانواده (شوهر، پدر و برادر) به وقوع میپیوندد و ابعاد متعددی را شامل میشود. بسیاری از مسائل و آسیبهای اجتماعی در رابطه با خشونت خانگی علیه زنان وجود دارد که ازجمله این مسائل میتوان به مشکل افزایش خودکشی در زنان اشاره کرد. آن چیزی که اهمیت خشونت خانگی علیه زنان را مشخص میکند، وجود رفتار خشونتآمیز در میان افرادی است که طبق باور عمومی به یکدیگر علاقه دارند. بدرفتاریها و خشونتهای جسمی و روانی بر رشد زنان تأثیر میگذارد و تحقیر آنان درنهایت به عجز و ناتوانی در تصمیمگیری منتهی میشود و توانمندی را از آنها ساقط میکند. درنتیجه زنان قربانی، توانایی ادارۀ خانه و خانواده را از دست میدهند و به انواع اختلالات روانی و هیجانی مبتلا میشوند و بسیاری از آنان هنگامی که از این شرایط به ستوه آمدند و همچنین چون مهارتهای مهار خشم همسرانشان را نیاموختهاند، اقدام به خودکشی را تنها راه برای اعتراض و یا خاتمهدادن به ساختار خشونتآمیز موجود میدانند. با توجه به اظهارات افراد مطالعهشده، میتوان گفت اصل اقتدار و سلطۀ بی چون و چرای مرد در خانواده تأثیر زیادی در خشونت علیه زنان داشته است. درواقع این گونه باورها و عقاید و القای آنان به مردان که مجاز به تنبیه همسر و ایجاد اطاعت و فرمانبرداری در او بدون در نظر گرفتن اعتقادات و خواستههای اویند، باعث تداوم خشونت نسبتبه زن میشود. روابط درون خانوادگی به شکل دیکتاتوری است و روابط براساس زور و اجبار است، در این خانواده منابع قدرت بیشتر در دست مرد است و زنان فاقد سرمایهها و منابع گوناگوناند. مناسبات بهگونهای است که مرد بر زن تسلط و برتری دارد و همین سلطهجویی منشأ فشار و اجبار و بدرفتاری است (غضنفری، 1389: 10). دادههای نظری و تجربی نشان میدهد یکی از مهمترین عوامل ایجاد و تداوم خشونت در خانوادهها، بیقدرتی زنان و توانمندینداشتن آنهاست. خشونت علیه زنان چیزی فراتر از یک موضوع خصوصی است و ریشه در عمق رویههای فرهنگی و اجتماعی دارد. وابستگی اجتماعی، اقتصادی و حقوقی، زنان را در طول تاریخ در موضع فروتری قرار داده و آنان را در مقابل خشونت مردان آسیبپذیر کرده است. از این رو افزایش قدرت زنان و توانمندسازی آنها در همۀ ابعاد توانمندی، میتواند مهمترین راهکار برای از میان برداشتن خشونت خانوادگی باشد. در جدول فوق به چندین نمونه از خشونت علیه زنان بهعنوان عامل تحریککنندۀ خودکشی اشاره شده است.
ناسازگاری و تعارضات زناشویی مطالعۀ سازگاری زناشویی ممکن است به معنای مطالعۀ مواردی ازقبیل خوشبختی در ازدواج، رضایت از ازدواج، ارتباط همراه با رضایت متقابل، توافق در تصمیمگیریها، مؤثربودن کارکرد خانواده باشد (Ahmad and Reid, 2008). سازگاری زناشویی فرایندی است که در طی آن هر دو زوج بهصورت انفرادی و یا با همکاری یکدیگر الگوهای رفتاریشان را برای رسیدن به حداکثر رضایت زناشویی در روابطشان، تغییر و اصلاح میکنند (Bali et al., 2010) و لازمۀ آن انطباق سلیقهها، شناخت صفات شخصی، ایجاد قواعد رفتاری و شکلگیری الگوهای مراودهای است. بروز اختلاف و نداشتن تفاهم در خانواده امری شایع است و هیچ خانوادهای از این امر مستثنا نیست، اما گاهی این اتفاقات به مشاجرات شدید منجر و موجب ایجاد ناسازگاری و تعارض بین زوجین میشود. عوامل متعددی در ایجاد تعارضات و کشمکشهای زناشویی دخیلاند که میتوان به ازدواجهای تحمیلی و علاقهنداشتن به همسر، مشاجرات مداوم خانوادگی، نداشتن تفاهم، افسردگی و اختلالات روانی برآمده از مشکلات و بحرانهای خانوادگی اشاره کرد. البته ذکر این نکته لازم است که افسردگی میتواند هم علت و هم معلول ناسازگاری و اختلافات خانوادگی باشد. همچنین فقدان مهارتهای ارتباطی مانند گفتوگوی مؤثر، حل مسئله و مهارتهای رویارویی را نیز باید به این عوامل افزود.
فقدان سرمایۀ اقتصادی-اجتماعی مسائل و مشکلات اقتصادی ازجمله فقر، بیکاری و کمی درآمد موجب تشدید و تقویت اختلافات خانوادگی میشود. درواقع فشارها و بحرانهای اقتصادی تابآوری افراد را کاهش میدهد و به این ترتیب موجب افزایش تعارضات خانوادگی میشود. از سوی دیگر محرومبودن از سرمایههای اجتماعی که حمایت خانوادگی یکی از شاخصهای آن است، در هنگام گرفتاریها موجب احساس امنیتنداشتن، ناامیدی و ناسازگاری با شرایط موجود میشود.
اختلاف در شبکۀ خویشاوندی این مورد، یکی از عوامل مهم بروز اختلاف بین زوجین است. یافتههای پژوهش نشان میدهد بیشتر آزمودنیها، نهتنها نقش خانواده را هنگام بروز اختلافات خانوادگیشان مثبت بیان نکردهاند، اظهار نیز داشتهاند که خانوادهها با راهکارها و پیشنهادهای اشتباه خود موجب تشدید اختلافات بین آنها شدهاند. وضعیت فرهنگی و اجتماعی برخی کشورها ازجمله ایران، بهگونهای است که بین خانوادۀ اصلی و خانوادۀ تابع (پس از ازدواج فرزندان)، وابستگی زیادی وجود دارد. این امر هرچند در حمایت خانوادۀ اصلی از خانوادههای تابع مؤثر است، اما دخالتهای نابجای آنها نیز گاه به مشکلات خانوادگی دامن میزند. در جدول یک به برخی از این دخالتها اشاره شده است. الیزابت بات در کتاب خانواده و شبکۀ اجتماعی به روابط و شبکۀ خویشاوندی تأکید دارد و بیان میکند هرچه رابطۀ بین شبکه کمتر باشد، خانواده وظایف خود را بهتر انجام میدهد، در غیر این صورت باید براساس شرایط و روابط شبکه عمل و دخالت دیگران را در زندگی خود قبول کنند؛ این مسئله میتواند زمینۀ بروز اختلافات را در خانواده به وجود آورد و درنتیجۀ دخالت دیگران، خانواده دچار انحلال میشود (اعزازی، 1387: 141). براساس نظریۀ شبکه، قویبودن شبکۀ خویشاوندی و دخالت دیگران در زندگی زوجین، میتواند ازطریق سلب قدرت تصمیمگیری از زوجین، موجبات بروز اختلافات خانوادگی شود (ریاحی، 1386: 136).
خردهفرهنگ مصرف مواد با نگریستن به ساختار خانوادههای معتاد، با فقدان ارتباطات صحیح بین زوجین، آشفتگیها و کشمکشهای بین اعضای خانواده روبهروایم. همسران سوء مصرفکننده بیشتر ارتباطات منفی و آسیبپذیر مثل انتقاد، سرزنش، تحقیر و عصبانیت از خود نشان میدهند، در حل مسائل خانواده سطح پایینی از همدلی را ابراز میکنند، روابط منفی است و استفاده از مهارتهای حل مسئله، کاهش پیدا میکند و خانواده ازنظر عملکردی تنزل پیدا میکند؛ بنابراین عملکرد نزولی خانواده منتج به سقوط و اضمحلال کانون خانواده خواهد شد. زنانی که دارای همسر معتادند، هم ازنظر اجتماعی و هم ازلحاظ شخصیتی و خانوادگی مشکلات متعددی دارند. مشکلات روانی، شخصیتی و ارتباطی با دیگران، مدیریتنکردن خشم، آشفتگی ارتباطی، آشکارکردن خشم و خشونت، برخورد سرزنشآمیز و تحقیرکنندۀ اجتماع، خانواده و نبود حمایت اجتماعی و نبود اطمینان از حمایت قانونی از آنان، از مهمترین مسائل اجتماعی زنان دارای همسر معتاد است (محمدیفر و همکاران، 1389: 27). عارضۀ عمدۀ دیگر اعتیاد شوهر، افکار خودکشی و اقدام به خودکشی زنان است. در پژوهش حاضر اعتیاد شوهر و رفتارهای مترتب بر آن، عامل مهمی در اقدام به خودکشی چندتن از زنان مطالعهشده بود. درواقع میتوان گفت زندگی با همسر معتاد بهعنوان یک عامل اجتماعی نابهنجار، زمینۀ بروز مشکلات متعددی را فراهم میکند و با تداوم این وضعیت، تابآوری زنان کاهش و اقدام به خودکشی آنها افزایش پیدا میکند. نوری نیز با بیان اینکه «زنان همسر معتاد دارای افکار خودکشی هستند»، عنوان میکند که 35درصد زنانی که همسر معتاد دارند، افکار خودکشی دارند و2/21درصد آنها تجربۀ ناموفق خودکشی داشتهاند (نوری، 1389: 101 و 102). همچنین موس[15] معتقد است که افسردگی و آشفتگیهای روحی و روانی در بین افرادی که همسر مصرفکننده دارند، میزان استرس را در خانوادهها نشان میدهد و این ازدواجها روابطی پر از استرس، فشار و نگرانی را برای همسران به همراه دارد (Yalcin and Karahan, 2007). اعتیاد شوهر همچنین میتواند زمینهساز بروز خشونتهای جسمی و جنسی در خانواده باشد (Gilbert et al., 2012). در جدول بالا نیز به مواردی پرداخته استکه زنان از عدم تعادل همسران معتادشان اقدام به خودکشی کردهاند.
انزوای اجتماعی همانطور که گفته شد یکی از پیامدهای انزوا، ناتوانی افراد در حل مسائل، یأس، افسردگی و کاهش تحمل است. زنان مطالعهشدۀ این پژوهش نیز زمانی که خود را برای حل مشکلاتشان ناتوان دیدند، ترجیح دادند که روابط اجتماعی خود را با اطرافیان قطع و خود را در خانه حبس کنند که این امر افسردهشدن آنها را در پی داشت. با پایینآمدن آستانۀ تحمل آنان و تشدید این شرایط توسط اطرافیان آنها، تصمیم به اقدام به خودکشی محتملترین گزینۀ مدنظر آنان بود. عوامل متعددی در انزواگزینی افراد و بهویژه زنان دخیلاند؛ عواملی چون خشونت، محرومبودن از شبکۀ حمایتی کارآمد، اعتیاد همسر، ازدواج تحمیلی، اختلافات و کشمکشهای خانوادگی، الگوهای کنشی نامناسب در شبکۀ خویشاوندی و... . با تداوم این شرایط، فرد احساس ناکامی و درماندگی میکند، خود را بدون حامی مییابد، بهجای حل مشکل برای حذف صورتمسئله میکوشد و درنهایت اقدام به خودکشی بهعنوان تنها راه گریز از رنجهای انسانی بروز میکند و ادامه مییابد.
بحث و نتیجه در این پژوهش، مقولۀ هستۀ «عدم توانمندی زنان» حاصل ادغام و ترکیب شش مقولۀ عمدۀ فوق است. از توانمندسازی تعاریف متعددی ارائه شده است. در پیشینۀ مربوطه، برای تعریف این مفهوم به گسترهای وسیع از مفاهیمی نظیر حق انتخاب، کنترلداشتن و دسترسی به منابع، احساس استقلال و اعتماد به نفس بیشتر و ... اشاره شده است. دربارۀ توانمندسازی زنان میتوان گفت، توانمندسازی یک زن به این مفهوم است که او برای انجام کارها توانایی جمعی پیدا میکند و این امر به رفع تبعیض میان زنان و مردان منجر و یا در مقابله با تبعیضهای جنسیتی در جامعه مؤثر واقع میشود. توانمندی حاوی سه عنصر یا مفهوم مشترک در غالب تعاریف و مفاهیم است. نخستین عنصر، منابع است که شامل متغیرهایی مانند آموزش و اشتغال است و به قول کبیر[16] از عوامل تسریعکنندۀ توانمندسازی به شمار میآید. دومین عنصر عاملیت است، عاملیت زنان به این موضوع اشاره دارد که زنان را نباید فقط دریافتکنندگان خدمات در نظر گرفت، بلکه خود زنان باید بهعنوان بازیگران اصلی در فرایند تغییر، بهویژه در تدوین انتخابهای مهم زندگی و کنترل بر منابع و تصمیماتی در نظر گرفته شوند که تأثیر مهمی در زندگی ایشان دارد. این عنصر معرف اهمیت گفتمان از پایین به بالا نسبتبه رویکرد از بالا به پایین است (Malhotra et al., 2002). سومین عنصر، دستاوردها یا نتایج و پیامدهاست که در اثر فرایند توانمندسازی ایجاد میشود. دستاوردها میتواند از برآوردهشدن نیازهای اساسی تا دستاوردهای پیچیدهتری مانند خشنودبودن، عزت نفس داشتن، مشارکت در زندگی اجتماعی و سیاسی و غیره را در بر گیرد (سن، 1381). بهلحاظ نظری، نظریههای توانمندسازی زنان نوعی راهبرد است که در پی تغییر تدریجی موقعیت زنان برای کسب قدرت بیشتر در عرصههای عمومی است. در این پژوهش و با توجه به مقولههای استخراجشده، این نتیجه حاصل میشود که عدم توانمندی زنان در زمینههای گوناگون فردی (روانی)، خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی باعث میشود که زنان در برابر بحرانها و مشکلاتی که برآمده از زمینههای خانوادگی و اجتماعیاند ، احساس ناتوانی و ناکارآمدی کنند و قدرت رویارویی با دشواریها را نداشته باشند و به همین دلیل در رفع آنها نمیکوشند و درنتیجه در مواجهه با ساختار مردسالارانۀ حاکم بر جامعه و محدودیتهای ناشی از آن شکست میخورند. خودباورینداشتن زنان و نداشتن مهارت در برخورد با مسائل و مشکلات، موجب تشدید و بحرانیترشدن شرایط نامطلوب حاکم بر زندگی آنها میشود و در صورت حلنشدن آنها، بهتدریج روی هم انباشته میشود و پدیدههای اجتماعی ناخوشایندی همچون خودکشی را رقم میزند. تقریباً صد در صد مشارکتکنندگان بر این باور بودند که قابلیت اعمال کنترل بر عملکرد خود و بر رویدادها و حوادث زندگیشان را نداشتند. اوج عدم توانمندی این زنان را میتوان در انتخاب خودکشی بهعنوان تنها راهکار خاتمهدادن به معضلات و مسائل زندگیشان دانست. نکتۀ درخور توجهی که در این پژوهش مشاهده شد و نمیتوان آن را نادیده گرفت، نقش تبعیضها و کلیشههای جنسیتی در فرایند توانمندسازی زنان است. افزون بر تأثیر عوامل ذکرشده در اقدام به خودکشی زنان، تبعیضهای جنسیتی گاهی خود بهعنوان عامل تشدیدکننده عمل میکنند. بنابراین توانمندسازی زنان محقق نمیشود مگر آنکه ساختار مردسالارانۀ موجود در باورهای خانوادگی و اجتماعی تعدیل شوند و هنجارهای اجتماعی تبعیضآمیز از میان بروند. بنابراین امکان دسترسی برابر زنان به منابع قدرت همچون تحصیلات و اشتغال پایدار و همچنین آموزش همزمان زنان و مردان و آگاهسازی آنها دربارۀ پیامدهای مثبت توانمندسازی زنان و تأثیر آن بر بافت خانواده و جامعه امری لازم و ضروری در دستیابی به توانمندی است. نتایج حاکی از آن است که اگر توانمندسازی زنان در ابعاد مختلف آن (فردی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی) صورت نگیرد، پدیدههای آزاردهندهای همچون خودکشی زنان نهتنها کنترلشدنی نخواهد بود، روز به روز نیز گسترش خواهد یافت. همانطور که گفته شد خودکشی یک مسئلۀ اجتماعی است و تبعات و پیامدهای آن تنها گریبانگیر زنان نخواهد شد، کارکرد خانواده و جامعه را نیز مختل خواهد کرد. عدم توانمندی زنان به دلیل خودباورینداشتن آنان در مقابله با بحرانها، اعمال سیاستهای نادرست توانمندی، برخوردارنبودن از حمایتهای اجتماعی مطلوب و همچنین بهدلیل حاکمبودن هنجارهای اجتماعی تبعیضآمیز، از مهمترین عوامل مؤثر در بروز پدیدههایی همچون خودکشی است که نهتنها خانواده، جامعه را نیز با بحران مواجه میکند. بنابراین میتوان بیان کرد که ارتباطی تنگاتنگ، دوسویه و چرخهای میان توانمندسازی زنان و کاهش آسیبهای اجتماعی وجود دارد. بیشتر زنان مطالعهشدۀ این پژوهش عنوان کردند که قصد خودکشی نداشته و بهمنظور تغییر شرایط زندگی و رسیدن به خواستههایشان یا اعتراض به وضعیت نامطلوب حاکم بر روابط خانوادگی اقدام به خودکشی کردهاند که این مسئله علاوه بر اینکه بیانگر وخامت شرایط زندگی آنها بوده است، نشاندهندۀ عدم توانمندی آنها در رویارویی با شرایط سخت و مشکلات زندگی نیز است.
شکل1- نمودار مدل پارادایمی پژوهش (تئوری زمینهای) Fig 1- Research paradigm model diagram (grounded theory)
بر طبق مدل پارادایمی پژوهش، شرایط و عوامل گوناگونی موجب اقدام به خودکشی زنان مطالعهشدۀ این پژوهش شده بود. این شرایط را میتوان در قالب شرایط علّی یا سببساز، شرایط زمینهای و شرایط مداخلهگر تقسیمبندی کرد. از عواملی که سببساز اقدام به خودکشی این زنان شده بود میتوان به خشونت اشاره کرد؛ مورد خشونت واقع شدن در محیط خانواده و از سوی اعضای خانواده مخصوصاً پدر و همسر. خشونتی که موجب ایجاد احساس بیپناهی، استرس، اضطراب، افسردگی، کاهش اعتماد به نفس و احساس بیارزشی در آنها شده بود. ناسازگاری زناشویی یکی دیگر از این عوامل بود. در این پژوهش ازدواج اجباری، نبود تفاهم میان زوجین و همچنین مشاجرات خانوادگی مداوم، زمینهساز بروز ناسازگاری بین زوجین شده بود. ناسازگاریها و تعارضات زناشویی علاوه بر اینکه تأثیر منفی بر روابط زوجین میگذارد، میتوانند پیشبینیکنندۀ شروع افسردگی و بسیاری از بیماریهای جسمی و روحی و حتی اقدام به خودکشی باشند. علاوه بر این موارد، اعتیاد همسران این زنان و تبعات مترتب بر آن نیز نقش انکارناشدنی در اقدام به خودکشی آنها داشت. درواقع میتوان گفت زندگی با همسر معتاد زمینۀ بروز مشکلات عدیدهای ازجمله خشونتهای جسمی و جنسی، آشفتگیهای روحی، در انزوا قرار گرفتن اعضای خانواده و... را فراهم میکند و با تداوم این وضعیت، تابآوری زنان، کاهش و اقدام به خودکشی آنها افزایش مییابد. این عوامل و همچنین توانایینداشتن این زنان در پیشگیری، کنترل و برخورد صحیح با آنها، موقعیت نامطلوب و تحملنشدنیای را برای آنها به وجود آورده بود. دسترسی آسان به وسایل خودکشی، فقر و افسردگی، زمینه و بستر اقدام به خودکشی را برای این زنان فراهم کرده بود. برای مثال فقر هم در خانوادۀ پدری و هم بعد از ازدواج باعث بازماندن این زنان از تحصیل شده بود. بازماندن از تحصیل، خود موجب تأخیر در رشد آگاهی افراد میشود و این تأخیر در رشد، توانایی برخورد صحیح و منطقی با مشکلات و معضلات به وجود آمده را از افراد سلب میکند. این شرایط در ارتباط با یکدیگر و همراه با دخالت اطرافیان، حمایتنشدن از سوی خانواده در مواجهه با بحرانها و گرفتاریها و همچنین آگاهینداشتن زنان از مهارتهای رویارویی با مشکلات و حل مسئله به عنوان شرایط مداخلهگر، موجب شده بود که این زنان بهناچار خودسوزی را عکسالعملی در پاسخ به این شرایط انتخاب کنند. اقدام به خودسوزی برای اعتراض به این شرایط و همچنین انتقام از افرادی که آنها را مسبب به وجود آمدن مشکلات و بحرانهای زندگیشان میدانستند. از طرف دیگر روحیۀ تقدیرگرایی این زنان و اعتقاد به پیشانینوشت و این باور که «سرنوشت من از قبل تعیین شده است و هیچکس نمیتواند آن را تغییر دهد»، موجب تسلیم و منفعلشدن آنها در برابر شرایط نامطلوب زندگیشان شده بود. میان مقولات استخراجشده و فقدان توانمندی در بین زنان قربانی، پیوندی نامألوف اما محکم برقرار است؛ خشونت، ناسازگاری زناشویی، ازدواج تحمیلی و دخالت اطرافیان صراحتاً نشانههایی از ناتوانی زنان در ادارۀ زندگی خویش است؛ عواملی که از نداشتن استقلال و ناتوانی زنان سرچشمه میگیرد. فقدان عاملیت بهعنوان عنصر مهم توانمندی، زنان را از هرگونه گزینش و انتخابی محروم کرده و به یک انسان زیستی و غیرمولد تبدیل کرده است که پذیرای سرنوشت است. حق آموزش و اشتغال و پذیرش و حمایت جمعی از این وضعیت نیز که مشمول نخستین عنصر تواتمندی یعنی منابع است نیز در برخی دیگر از مقولات مشهود است؛ بیسوادبودن یا نداشتن آموزشهای پایه و همچنین خانهداری (عدم اشتغال) پیامدی غیر از آگاهینداشتن، فقر و حمایتنکردن خانوادهها ندارد، در چنین وضعیتی زنان ناخواسته تسخیر و صرفاً به دریافتکنندگان خدمات تبدیل میشوند. علاوه بر این، اعتیاد همسر و افسردگی نیز بهصورت ضمنی در ارتباط با عدم توانمندی زناناند؛ زمانی که انسانی فاقد استقلال باشد، حق انتخاب نداشته باشد یا کنترلی بر وضعیت پیشآمده نداشته باشد، طبیعتاً نمیتواند از دام فضاهای پرخطر برهد. در چنین شرایطی قربانی به دلیل اینکه راهی برای برونرفت از وضعیت حاصل را نمیبیند، بهناچار شیوههای گوناگونی از انزوا و افسردگی را نیز تجربه میکند و با واردکردن آسیب به خود، برای حذف مسئله میکوشد. در این میان تنها یک راه باقی میماند، آن هم جانفشانی است. خودکشی انتخاب نهایی زنان در چنین وضعیتی است که با دو هدف صورت میگیرد: گریختن و گسستن از ناملایمات زندگی و به یک معنا انفصال از جهان و دوم تلنگری مرگبار به اطرافیان برای تغییر. این عکسالعمل زنان پیامدهایی را نیز برای آنها به همراه داشت که یکی از این پیامدها احساس پشیمانی بود. تمام این زنان به جز یک مورد، از اقدام به خودکشی بهشدت پشیمان شده بودند. دلیل اصلی پشیمانی آنها ناکامماندن در نیل به خواستههایشان بود. به عبارت دیگر، آنها نهتنها به اهدافی نرسیده بودند که از اقدام به خودکشی در نظر داشتند، با این اقدام به گفتۀ خودشان همه چیزشان را نیز از دست داده بودند. علاوه بر این، عوارض سنگین جسمی و روحی که گریبانگیرشان شده بود و همچنین هزینههای گزاف درمانی، دلیل دیگر پشیمانی آنها بود. طردشدن از سوی خانواده و شوهرانشان یکی دیگر از این پیامدها بود. بنابر اظهارات این زنان، شوهرانشان یا به ملاقاتشان نمیآمدند و یا اگر میآمدند همسرانشان را بهشدت، سرزنش و آنها را تهدید به طلاق میکردند. درنهایت، اقدام به خودکشی این زنان در بسیاری از موارد به از هم پاشیده شدن کانون خانوادۀ آنها ختم شد.
[1] Suicide [2] Defonen [3] Émile Durkheim (1858-1917) [4] world health organization [5] grounded theory [6] Sheth et al. [7] Purposive Sampling [8] Criterion [9] Maximum Variation [10] Theoretical Sampling [11] Open Coding [12] Axial Coding [13] Selective Coding [14] lack of Empowerment [15] Moos [16] Kebir | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آرون، ر. (1370). مراحل اساسی اندیشه در جامعهشناسی، ترجمۀ باقر پرهام، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
آریان، ع. (1389). «معرفی روش تحقیق کیفی- نظریۀ مبنایی»، کتاب ماه علوم اجتماعی، 14 (25)، 86-95.
استراوس، آ. و کوربین ج. (1390). مبانی پژوهش کیفی: فنون و مراحل تولید نظریۀ زمینهای، ترجمۀ ابراهیم افشار، تهران: نشر نی.
اعزازی، ش. (1387). جامعهشناسی خانواده با تأکید بر نقش، ساختار و کارکرد خانواده در دوران معاصر، تهران: روشنگران و مطالعات زنان.
ایمان، م. (1393). روششناسی تحقیقات کیفی، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
پوریوسفی، ح. (1385). «بررسی میزان، علل و انگیزههای خودکشی در ایران و جهان»، مجلۀ مطالعات علوم اجتماعی ایران (دانشگاه آزاد واحد خلخال)، 2 (5)، 68-84.
تایلر، الف. (1376). جامعهشناسی خودکشی، ترجمۀ علی موسینژاد، تهران: آوای نور.
حسینی، س. (1378). «روشهای پیشگیری از خودکشی براساس بررسی همهگیرشناسی و نقش عوامل استرسزا، در 100مورد اقدام به خودکشی مراجعهکننده به بخش مسمومین دانشگاه مشهد»، فصلنامۀ اصول بهداشتی روانی، (4)، 199-221.
خبرگزاری دانشجویان ایران «ایسنا». 21 آذر 1400، 1:05 بامداد. https://www.isna.ir/news/1400062014235/
داناییفرد، ح.؛ الوانی س. و آذر ع. (1390). روششناسی پژوهش کیفی در مدیریت: رویکردی جامع، تهران: انتشارات صفار- اشراقی.
دورانت، و. (1368). تاریخ تمدن (اصلاح دینی)، ترجمۀ سهیل آذری؛ فریدون بدرهای و پرویز مرزبان، تهران: نشر اقبال.
دورکیم، ا. (1378). خودکشی، ترجمۀ نادر سالارزادۀ امیری، تهران: انتشارات علامه طباطبایی.
رضایینسب، ز.؛ شیخی، م. و جمیلی کهنه شهری، ف. (1397). «بررسی تجارب زیستۀ اقدام به خودکشی زنان شهر ایلام با رویکرد روشی نظریۀ مبنایی»، فصلنامۀ جامعهشناسی ایران، 18(4)، 82-107.
ریاحی، م.؛ علیوردینیا، ا. و بهرامی کاکاوند، س. (1386). «تحلیل جامعهشناختی میزان گرایش به طلاق (مطالعۀ موردی شهرستان کرمانشاه)» فصلنامۀ پژوهش زنان، 5 (3)، 109-140.
زارع شاهآبادی، الف.؛ شفیعینژاد، م. و مداحی، ج. (1396). «اقدام به خودکشی بین زنان آبدانان: انگیزهها و شرایط»، زن در توسعه و سیاست، 15(3)، 427-446.
ساراسون، الف. و ساراسون ب. (1382). روانشناسی مرضی، ترجمۀ بهمن بخاریان، تهران: انتشارات رشد.
سن، آ. (1381). توسعه بهمثابۀ آزادی، ترجمۀ وحید محمودی، تهران: انتشارات دستان.
شایگان، ف. (1382). «خودکشی زنان (جرمی خاموش علیه زنان)»، مطالعات راهبردی زنان، (19)، 69-97.
علیوردینیا، الف؛ رضایی، الف؛ و پیرو، ف. (1390). «تحلیل جامعهشناختی گرایش دانشجویان به خودکشی»، جامعهشناسی کاربردی، 22 (4)، 1-18.
غضنفری، ف. (1389). «عوامل مؤثر بر خشونت علیه زنان در استان لرستان»، فصلنامۀ علمی-پژوهشی یافته، 12(2)، 5-11.
قرآن، سورۀ نساء، آیۀ 29، ترجمۀ آیتالله علیاکبر فیض آلنی مشکینی.
قربانصباغ، م.؛ عطاری قوچانی، ع.؛ بهارستان، ف. و دلالمقدم، ف. (1398). «بررسی فراوانی خودکشی و ارتباط آن با خصوصیات جمعیتشناختی در سالهای 95-92 در مراجعهکنندگان به مراکز درمانی شهرستان قوچان»، مطالعات کاربردی در علوم اجتماعی و جامعهشناسی، سال دوم (4)، 73-80.
گلیچین، م.؛ احمدی، م.؛ سلیمانی، س. و سیدی، ف. (1398). «روایت خودکشی ازمنظر اقدامکنندگان مطالعۀ علتها، زمینهها و پیامدها»، مسائل اجتماعی ایران، 10 (2)، 271-298.
محسنی تبریزی، م. (1366). انحرافات اجتماعی: انگیزهها و علل خودکشی، تهران: نشر مؤلف.
محمدپور، الف. (1392). روش تحقیق کیفی، ضد روش، تهران: انتشارات جامعهشناسان.
محمدخانی، پ. (1383). «همهگیرشناسی افکار خودکشی و اقدام به خودکشی در دختران مناطق پرخطر ایران»، فصلنامۀ علمی پژوهشی رفاه اجتماعی، 4 (14)، 185-203.
محمدیفر، ع.؛ طالبی، الف. و طباطبایی، س. (1389). «تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر عملکرد خانواده در زنان دارای همسر معتاد»، فصلنامۀ اعتیاد پژوهی سوء مصرف مواد، 4 (16)، 25-45.
مرادی، س. و خادمی، ع. (1381). «بررسی وضعیت خودکشیهای منجر به مرگ در ایران و مقایسۀ آن با نرخهای جهانی»، مجلۀ پزشکی قانونی ایران، 8 (27)، 16-21.
مرادی، ع.؛ مرادی، ر. و مصطفوی، الف. (1391). «بررسی میزان و عوامل مرتبط با خودکشی در شهرستان بهار»، مجلۀ تحقیقات علوم رفتاری، 10 (1)، 50-58.
ملایی، حمید. (1390). «اپیدمیولوژی خودکشی در شهرستان زرند در سالهای 1390-1385»، پایاننامۀ کارشناسی ارشد علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد زرند.
ممتاز، ف. (1381). انحرافات اجتماعی، تهران: شرکت سهامی انتشار.
میلز، چ. (1391). بینش جامعهشناختی (نقدی بر جامعهشناسی آمریکایی)، ترجمۀ عبدالمعبود انصاری، تهران: شرکت سهامی انتشار.
نوری، الف. (1389). «عوامل تضعیف استحکام خانواده»، فصلنامۀ پژوهشنامۀ مطالعات اسلامی زنان و خانواده، سال سوم (6)، 87-114.
هاکس، ج. (1394). قاموس کتاب مقدس، تهران: نشر اساطیر، چاپ سوم.
یاسمی، م.؛ یاسمی، م.؛ روغنی، ع.؛ یعقوبی، م.؛ زمانی، ن. و سایهمیری، ک. (1392). «بررسی درصد سوختگی در افراد اقدامکننده به خودسوزی در استان ایلام در بین سالهای 1385-1372»، مجلۀ علمی دانشگاه علوم پزشکی ایلام، 21 (3)، 53-63.
یوسفیلبنی، ج. و میرزایی، ح. (1392). «بررسی عوامل مؤثر خودسوزی در بین زنان، موردمطالعه شهرستانهای روانسر و جوانرود»، مجلۀ تحقیقات نظام سلامت، 9 (7)، 672-681.
Ahmad, S., and Reid, D. W. (2008). Relationship satisfaction among South Asian Canadians: The role of ‘complementary-equality’and listening to understand. Interpersona: An International Journal on Personal Relationships, 2(2), 131-150.
Bali, A., Dhingra, R., and Baru, A. (2010). Marital adjustment of childless couples. Journal of Social Sciences, 24(1), 73-76.
Besnard, Ph. (1988). The True nature of anomi, Sociological Theory 6, 91-95.
Boostani, D., Abdinia, S., and Anaraki, N. R. (2013). Women victims of self-immolation: a ‘Grounded Theory’study in Iran. Quality & quantity, 47(6), 3153-3165.
Durkheim, E. (1897). Suicide: A sociological study. Paris: Alcan.
Glaser, B. G., and Strauss, A. (1967). The Discovery of Grounded Theory: Strategies for Qualitative Research. London: Weidenfeld and Nicholson.
Gilbert, L., El-Bassel, N., Chang, M., Wu, E., and Roy, L. (2012). Substance use and partner violence among urban women seeking emergency care. Psychology of Addictive Behaviors, 26(2), 226-235.
James, R. K., & Gilliland, B. E. (2016). Crisis intervention strategies. Cengage Learning.
Malhotra, A., Schuler, S. R., and Boender, C. (2002). Measuring women’s empowerment as a variable in international development. In background paper prepared for the World Bank Workshop on Poverty and Gender: New Perspectives (Vol. 28).
Pearson, V., and R. Philips. (2002). Attempted suicide among young rural women in the people's republic of China: Possibilities for Prevention, Suicide and Life-Threatening Behavior, 32(4), 359-369.
Saaiq, M., and Ashraf, B. (2014). Epidemiology and outcome of self-inflicted burns at pakistan institute of medical sciences, islamabad. World journal of plastic surgery, 3(2), 107-114.
Sadock, B. J., & Sadock, V. A. (2003). Comprehensive textbook of psychiatry. IV (4th).
Sheth, H., Dziewulski, P., and Settle, J. A. D. (1994). Self-inflicted burns: a common way of suicide in the Asian population. A 10-year retrospective study. Burns, 20(4), 334-335.
Strauss, A., and J. Corbin. (1998). Basices of Qualitative Research. London: Sage.
Word Health Organisation. Suicide Preven on(SUPRE). [cited 2008 Oct 25]. Available from: URL: http:// www. WHO. int/ mental- health/ prevention/ Suicide/ Suicide prevent/ en/.
Yalcin, B. M., and Karahan, T. F. (2007). Effects of a couple communication program on marital adjustment. The Journal of the American Board of Family Medicine, 20(1), 36-44. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,973 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 784 |