تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,659 |
تعداد مقالات | 13,577 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,261,080 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,312,169 |
بررسی و تحلیل تنازع یا نقش دوسویه در دستور زبان فارسی | |||||||||||||
فنون ادبی | |||||||||||||
مقاله 2، دوره 14، شماره 1 - شماره پیاپی 38، فروردین 1401، صفحه 1-14 اصل مقاله (685.31 K) | |||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2022.132260.2106 | |||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||
علی صباغی* 1؛ طاهره میر هاشمی2 | |||||||||||||
1دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی، دانشگاه اراک، اراک، ایران | |||||||||||||
2استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی، دانشگاه اراک، اراک، ایران | |||||||||||||
چکیده | |||||||||||||
بحث دستوری تنازع به این معناست که یک واژه یا گروه، در جملههای زبان فارسی، دو نقش داشته باشد. در مقالات و کتابهای دستور زبان فارسی، دربارة تنازع یا نقش دوسویه، ابهام و اختلافنظر وجود دارد. در این گفتار، تنازع در دستور زبان فارسی بررسی و تحلیل میشود؛ نیز کوشش شده است به این پرسشها پاسخ داده شود: 1) تنازع در منابع دستور زبان فارسی در انواع جملهها چگونه تبیین شده است؟ 2) چه ارتباطی میان بحث تنازع و مقولههای ابهام، واحدهای زبَرزنجیری، حذف (کاهش) و ژرفساخت جملههای زبان وجود دارد؟ 3) قائلشدن به تنازع در جملههای زبان فارسی به تناقض و تضاد با کدام مباحث و قواعد دستوری انجامیده است؟ نگارندگان برای پاسخ به پرسشها ابتدا دیدگاه پژوهشگران دستور زبان فارسی را بهروش توصیفی تبیین کردهاند؛ سپس بهشیوة تحلیلی به بررسی و نقد آرای منابع دستوری پرداختهاند. نتیجة پژوهش نشان میدهد در نحو زبان فارسی، هر واژه یا گروه در محور همنشینی در جمله تنها یک نقش میپذیرد و علت وقوع تنازع، آمیختن صورت با معنا و دو جملة مستقل انگاشتن جملة مرکب است؛ به همین سبب تنازع با مقولههای حذف، تأویل جملة مرکب، ابهام و وابستهپذیری تداخل یافته است. | |||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||
دستور زبان فارسی؛ نقش دستوری؛ تنازع؛ حذف؛ گشتار | |||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||
مقدمه تنازع واژهای عربی از ریشة «نَزَعَ» به معنای خصومت و کشمکش و تخاصم است (ابنمنظور، 1408: نزع) و در زبان فارسی به معنای با یکدیگر خصومتکردن، اختلاف و تخاصم در چیزی است (دهخدا، 1377: ذیل «تنازع»). در دانش نحو در زبان عربی، اصطلاح تنازع عبارت است از اینکه دو عامل مقدّم، خواهان یک معمول متأخر باشند و چون تسلط دو عامل بر یک معمول جایز نیست، یکی از آن دو عامل در معمول عمل میکند و دیگری کنار گذاشته میشود (شرتونی، 1387: 273). نحویان مکتب بصره این باب را تنازع نامیدهاند و بر عمل عامل دوم معتقدند؛ اما نحویان مکتب کوفه این باب را باب اعمال نام نهادند و عمل عامل اول را اولویّت میدهند (حسینی، 1375: 412‑434). در مقالات و کتابهای دستور زبان فارسی، بحث تنازع یا نقش دوسویه یا دو نقشی بودن واژه یا گروه در ساختمان جمله به پیروی از نحو عربی مطرح شد و بهطورکلی چنین تعریف میشود: تنازع «هنگامی است که در یک جملة مرکب یکی از اجزای کلام برای هریک از فعلها نقش متفاوتی ایفا کند» (طباطبایی، 1395: 181). دربارة بحث تنازع در دستور زبان فارسی اختلافنظر وجود دارد و بروز این اختلافها میتواند برخاسته از چند دلیل باشد: نوپابودن فن دستورنویسی زبان فارسی؛ پرداختن گستردة بیشترِ کتابهای دستور زبان فارسی به بخش صرف (ساخت) و کمتر اولویّتدادن به بخش نحو (محور همنشینی در جمله)؛ نداشتن نظریة زبانی مشخص و از پیش تبیینشده برای توصیف و توضیح قواعد زبانی؛ تحمیل قواعد و مقولههای دستوری زبانهای دیگر به زبان فارسی؛ آمیختن دستور تاریخی با دستور زبان معاصر؛ پرداختن به دستور ادبیات و متون ادبی بهجای دستور زبان معیار و... . 1 تفاوتها و اختلافهایی که دربارة تنازع در مقالهها و کتابهای دستور زبان وجود دارد به چند صورت آمده است. گاهی داشتن دو نقش یکسان و گاهی دو نقش متفاوت ملاک تنازع است (شعار، 1350: 543‑549). برخی منابع وقوع تنازع در انواع جملههای زبان فارسی را (اعم از ساده و مرکب و همپایه) محتمل و ممکن دانستهاند (انوری و احمدی گیوی، 1388: 318‑321؛ زهرهوند، 1397: 35‑37)؛ گاهی وقوع تنازع را منحصر به جملة مرکب میدانند (طباطبایی، 1395: 181‑182؛ مهیار، 1376: 74)؛ گاهی نیز شیوة کاربرد و حضور واحدهای زبرزنجیری ـ تکیه، آهنگ و درنگ ـ را زمینهساز تنازع پنداشتهاند (زهرهوند، 1397: 39). بهسبب وجود این اختلاف دیدگاهها و ارائة تحلیل و تفسیر متفاوت و گاه متناقض در منابع دستوری، در این گفتار تلاش میشود تا به پرسشهای زیر پاسخ داده شود: 1) تنازع در منابع دستور زبان فارسی در انواع جملهها چگونه تبیین شده است؟ 2) چه ارتباطی میان بحث تنازع و مقولههای ابهام، واحدهای زبرزنجیری، حذف (کاهش) و ژرفساخت جملههای زبان وجود دارد؟ 3) قائلشدن به تنازع در جملههای زبان فارسی به تناقض و تضاد با کدام مباحث و قواعد دستوری میانجامد؟ نگارندگان با این فرضیه موضوع را پی خواهند گرفت که تنازع در جملههای زبان فارسی وجود ندارد و باور به تنازع ـ ایفای دو نقش برای یک واژه یا گروه در ساختمان جمله ـ قواعد دیگر دستور زبان فارسی را مختل و ناکارآمد میکند؛ بهویژه در آموزش دستور زبان فارسی چالشی غیرضروری پدید میآورد؛ ازاینرو در این گفتار، ابتدا به شیوة توصیفی، دیدگاه پژوهشگران دستور زبان فارسی دربارة تنازع بهاختصار مطرح میشود و سپس به روش تحلیلی براساس شواهد همان منابع، تنازع در انواع جملههای زبان فارسی بررسی و نقد میشود؛ سرانجام تحلیل و پیشنهاد نویسندگان در این زمینه ارائه خواهد شد. 1ـ1 پیشینة پژوهش نخستینبار جلالالدین همایی (1322) در مقالة «گفتار در صرف و نحو فارسی»، بحث و بررسی دربارة دو نقش داشتن یک واژه در جمله ـ بهاصطلاح منابعِ نحو عربی و دستور زبان فارسی، تنازع یا نقش دوسویه ـ را مطرح کرد. همایی در این جستار ضمن قائلشدن به اصالت تنازع در قواعد زبان فارسی، وقوع تنازع را در جملههای همپایه و ناهمپایه محتمل دانسته است (همایی، 1322: 36‑37) و در ادامة گفتارش مطلبی را با عنوان مسندالیه مفعولی یا مبتدای مفعولی مطرح کرده و نوشته است: «ممکن است یک کلمه در یک جمله چنان واقع شود که نسبتبه یک قسمت مسندالیه و نسبتبه قسمت دیگر مفعول باشد و به عبارت دیگر یک لفظ، هم با حالت مفعول باشد و هم به حالت مسندٌالیه. اینگونه ترکیب از خواص جملهبندی فارسی است... احتمال اینکه در این جملهها مسندالیه یا مفعول به قرینه حذف شده، تکلفی است بدون حاجت و بیدلیل» (همان: 44). همین دیدگاه همایی و شاهد مثال وی در لغتنامة دهخدا (دهخدا، 1377: ذیل «مسندالیه») و فرهنگ فارسی (معین، 1379: ذیل «مسندالیه») عیناً تکرار شده است. جعفر شعار (1350) در جستاری با عنوان «تنازع در زبان فارسی»، ضمن اشاره و ارجاع به گفتار همایی، بحث تنازع را همراه با مقولة حذف مطرح میکند. وی معتقد است برخی از مصادیق تنازع را از مقولة حذف میتوان به شمار آورد؛ اما درنهایت قاعدة تنازع در زبان فارسی وجود دارد و شایع است (شعار، 1350: 552). نظر همایی و دیدگاه شعار در فرهنگهای دستور زبان فارسی ازجمله در فرهنگ دستوری از محمد مهیار (1376: 74 و 230) و فرهنگ توصیفی دستور زبان فارسی از علاءالدین طباطبایی (1390: 141‑142) و نیز در کتابها و مقالههای دستوری بعدی، گاه عیناً و گاه با افزودههایی تکرار شده است؛ ازجمله در دستور زبان فارسی مشهور به پنج استاد (قریب و همکاران، 1371: 236) دیدگاه همایی تکرار شده است. همین دیدگاهها با نگرشی تجویزی در دستور زبان فارسی دو (انوری و احمدی گیوی، 1388: 120‑121 و 318‑321) آمده است. ابوالحسن نجفی (1387) در بحث از نقش یکسویه و نقش دوسویه، معتقد است در جملههای مرکب، گاهی عناصری دیده میشود که هم در جملة پایه و هم در جملة پیرو، نقشی بر عهده دارند. وی نقش چنین عناصری را نقش دوسویه میداند و بر این باور است که نقش دوسویه برخلاف آنچه تصور میشود، متعلق به زبان عامیانة امروز نیست؛ بلکه نمونههای آن در آثار ادبیات قدیم فارسی نیز دیده میشود. شاعری (1375) در پایاننامة تنازع و انواع اضافه در کلیات سعدی، تنازع را از مقولة حذف دانسته و به بحث ژرفساخت در زبانشناسی پیوند داده است. او درنهایت به تنازع در انواع ترکیبهای اضافی در کلیات سعدی پرداخته است. رسولی (1377) در نوشتاری کوتاه با عنوان «پژوهشی در دستور زبان فارسی»، اصطلاح دو نقش را معادل تنازع در نظر گرفته و در تعریف آن نوشته است: کلمهای است که در یک جملة مرکب با توجه به جملة پایه یک نقش دستوری و با توجه به جملة پیرو نقش دیگری دارد. وی به شش گونه کاربرد تنازع در جملههای زبان فارسی اشاره میکند. سعید زهرهوند (1397) در مقالة «تنازع دستوری نقشهای چندسویه در ساختار جملههای فارسی»، وقوع تنازع را به سه شرطِ حضور همزمان، کاربرد در جملة ساده و عاملیّت دو یا چندگانه نحوی وابسته کرده است و در ادامه، مصداقهای هفدهگانة تنازع را در سه سطح درونزنجیرهای (8 عدد)، زبَرزنجیرهای (5 عدد) و زیرزنجیرهای یا معنایی (4 عدد) نشان میدهد. دهرامی (1397) در مقالة «کارکردهای هنری و زیباشناختی تنازع در شعر»، به جلوههای زیباییشناختی کاربرد تنازع در شعر معاصر پرداخته و به این نتیجه رسیده است که تنازع زمینهساز ابهام و چندمعنایی، ایجاز، انسجام و برجستگی زبانی در شعر میشود. در پژوهشهای بعدی دستور زبان فارسی، بحث تنازع یا دو نقش داشتن یک واژه، با توسع بیشتری تحت عنوان کلیِ تنازع با بررسی و تحلیل شواهد بیشتری آمده؛ اما روشمندی و انسجام در این مطالب رعایت نشده است. بررسی سیر تاریخی مطالعات زبانی در موضوع تنازع، بیانگر آن است که پژوهشگران در گام نخست به وقوع تنازع در جملههای مرکب زبان فارسی معتقدند؛ در مرحلة بعد، بهمرور دامنة تنازع را گسترده کردهاند و به وقوع انواع مختلف تنازع در جملههای زبان فارسی اشاره میکنند؛ کمکم بحث تنازع را یکی از مباحث مستقل دستور زبان فارسی به شمار آوردهاند و سرانجام در انواع تنازع و شیوة بروز آن اختلافنظر یافتهاند. پژوهشهای بحث دستوری تنازع و نقش زیباییشناختی آن در ادبیات فارسی، بر این گمانه متکی است که تنازع در دستور زبان فارسی وجود دارد؛ اما نویسندگان این گفتار درصدد هستند تا نشان دهند وقوع تنازع در جملههای زبان فارسی پیامد تحمیل مقولهای از نحو عربی به دستور زبان فارسی است. برای این منظور، اصل موضوع تنازع و چگونگی توصیف آن، در کتابها و مقالات دستوری تحلیل و نقد میشود و تضاد و تناقض تنازع با قواعد دستوری زبان فارسی بیان خواهد شد. 2ـ تنازع یا دونقشی تنازع و دارابودن دو نقش برای یک واژه یا گروه در مقالهها و کتابهای دستور زبان فارسی مطرح شده است. اصل مقولة تنازع عمدتاً در نحو زبان عربی آمده است و بیشتر پژوهشگران به تنازع در قواعد زبان عربی و ورود و کاربرد آن ازطریق زبان عربی به زبان فارسی اشاره کردهاند (مهیار، 1376: 74 و طباطبایی، 1395: 182)؛ اما همایی بر این باور است که تنازع در اصل قاعدهای متعلق به زبان فارسی است و ایرانیان به تقلید از زبان خود، باب تنازع را در نحو عربی افزودهاند (همایی، 1322: 36). در گفتارها و منابع دستوری مباحثی که دربارة تنازع مطرح شده است، یکسان و هماهنگ نیست. گروهی تنازع را به داشتن دو نقش مشترک و تکراری اطلاق کردهاند و برخی دیگر دو نقش متفاوت را ملاک دانستهاند. برخی پژوهشگران وقوع تنازع را به جملة ساده منحصر کردهاند؛ اما گروهی دیگر وقوع تنازع را در جملههای همپایه و ناهمپایه (مرکب) ممکن دانستهاند و بیشتر هم وقوع تنازع را در جملة مرکب با پیوند وابستگی مدّنظر داشتهاند. در بیشتر این جستارها و مطالعات، دستور معاصر با دستور تاریخی آمیخته و شواهد بحث و بررسی از زبان معیار و نظم و نثر کهن فارسی انتخاب شده است. در تحلیلهای ارائهشده از تنازع، چهارچوب نظریِ مشخص و از پیش معرفیشدهای ملاک نبوده است و پژوهشگران گاه با تکیه بر مبانی زبانشناسی و نظریههایی مانند دستور ساختگرایی یا دستور زایشی ـ گشتاری به تنازع پرداختهاند و گاه با دیدگاه دستورهای سنتی به ملاک معنایی استناد کردهاند؛ همین تفاوت و تعارضها سبب شده است در برخی منابع دستوری، تنازع و تبیین آن با قواعد دیگر، ازجمله مقولة حذف و تحلیل ساختار جملة مرکب، در همان منابع تضاد داشته باشد.
3ـ تنازع در جملة ساده بیشتر مطالعاتی که به بحث تنازع پرداختهاند، وقوع تنازع را در جملههای مرکب ممکن دانستهاند؛ اما گاهی به تنازع در جملة ساده نیز اشاره کردهاند؛ ازجمله در مقالة «تنازع دستوری: نقشهای چندسویه در ساختار جملههای زبان فارسی» که نویسنده یکی از سه شرط تحقق تنازع را داشتن نقش دوگانة واژه در جملة ساده در نظر گرفته است (زهرهوند، 1397: 35). بر این اساس در یک جملة ساده، به واژهای نقش دوگانة همزمان داده شده است. در این دیدگاه، تنازع به سه نوع تقسیم میشود: 3ـ1 تنازع درونزنجیرهای زمانی که نقشدهندههای دوگانه در محور همنشینی یک جمله و در زنجیرة عینی آن آشکار میشوند (همان: 37)؛ مثلاً در بیت:
برای گروه اسمی «جام جم» نسبتبه واژة «طلب»، نقش مضافالیه و نسبتبه فعل مرکب «طلب میکرد»، نقش مفعولی قائل شدهاند؛ این درحالی است که واژة «طلب» در جایگاه فعلیار به همراه همکرد «میکرد»، یک فعل مرکب است (طلب میکرد) و جداشدن اجزای فعل مرکب در زبان معیار و زبان ادبی فارسی شایع و رایج است (طبیبزاده، 1391: 91)؛ چنین کاربردی در جملههایی مانند «دوستت دارم» یا «خدا رحمتش کند» نیز دیده میشود. 3ـ2 تنازع زبَرزنجیرهای گاهی شیوة حضور و کاربرد واحدهای زبرزنجیری بر روی زنجیرة گفتار، تنازع را پدید میآورد (زهرهوند، 1397: 39)؛ مثلاً در جملة «بابا خوب است.» با تغییر آهنگ جمله بهصورت پرسشی، واژة «بابا» در نقش نهاد خواهد بود و میتوان با درنگ پس از واژة «بابا»، آن را در نقش منادا هم در نظر گرفت. معیار وقوع این نوع تنازع به شیوة کاربرد واحدهای زبرزنجیری در هنگام گفتار بستگی دارد و در متن نوشتاری از نشانههای سجاوندی برای رفع این کاستی و ارائة تعبیر درست کمک گرفته میشود و اینگونه، ابهامزدایی صورت میگیرد (راسخمهند، 1395: 41)؛ «بابا خوب است؟» و «بابا! خوب است؟» 3ـ3 تنازع زیرزنجیرهای گاهی چندمعنایی واژهها، متممپذیری برخی فعلها و شیوة تأویل آنها، کناییبودن تعبیر و جمله و ابهام، زمینة تنازع را فراهم میآورد (زهرهوند، 1397: 41)؛ مثلاً در جملة «خواب شیرین سنگین است.»، واژة «شیرین» میتواند در نقش صفت برای خواب و یا مضافالیه و اسم خاص در نظر گرفته شود. کاربردهایی از اینگونه، مانند واژة «شیرین» در جملة یادشده از نوع ابهام واژگانی است (صفوی، 1395: 24) و با بافت و دیگر جملههای بهکاررفته در متن درک و تعبیر میشود. گفتنی است، یک واژه یا گروه مانند اسم و گروه اسمی در ساختمان جمله، یک نقش ایفا میکند و مراد از نقش در نحو، عبارت است از «رابطة بین یک صورت زبانی و دیگر صورتها در نظامی که در آن قرار دارد» (راسخ مهند، 1395: 351)؛ بنابراین قائلشدن به دو نقش در چنین جملههایی خالی از اشکال نیست و نقض دیگر قواعد زبانی را درپی خواهد داشت. به نظر میرسد دلیل برداشت نقش دوگانه و باور به تنازع در جملههای ساده از نگرشی دوگانه و تناقضآمیز برخاسته باشد؛ از یکسو ساخت و صورت عینی جمله در نظر گرفته میشود و ازسوی دیگر قواعد معنایی و روابط صورتهای زبانی درون جمله ملاک قرار میگیرد؛ مثلاً در جملة «مادر کودک را غذا داد.»، واژة «کودک» دارای دو نقش ـ مفعولی بهعلت همراهی با نقشنمای «را» و نقش متممی (به کودک) بهسبب معنای «را» ـ انگاشته شده است؛ همین دوگانگی گاهی زمینة برداشت و تفسیر ذوقی و نادرست را فراهم میکند؛ برای مثال در بیت:
واژة «زاهد» دو نقش «صفت برای گربه» و «مضافالیه» (گربة شخصِ زاهد) دارد (زهرهوند، 1397: 38) یا در جملة «خدمات کارگر شما جای تقدیر دارد.»، برای واژة «کارگر» نقش صفت (کارگر در معنای مؤثّر) و مضافالیه (کارگر در معنای پیشخدمت) در نظر گرفته میشود (همان). بررسی و تحلیل چنین نمونههایی نشان میدهد که بحث ابهام و انواع آن مانند ابهام گروهی (phrasal ambiguity) و ابهام واژگانی (lexical ambiguity) با مقولة تنازع درهم آمیخته است. در نمونة بالا بهسبب دلالت چندگانه واژة «کارگر» (مؤثر|| پیشخدمت) امکان یک تعبیر مشخص میسّر نیست و دلیل آن ابهام واژگانی است، نه تنازع در نقش دستوری. بررسی شواهد تنازع در جملههای ساده (همان: 37‑41) بیانگر آن است که تنازع ادعاشده در این نمونهها بهعلت تداخل سه مقوله رخ داده است: نخست بهسبب رویکرد متناقض پژوهشگر ـ معنامحوری توأم با صورتمحوری ـ در نوشتار زبان فارسی، دوم بهعلت شیوة کاربرد واحدهای زبرزنجیری ـ آهنگ، درنگ و تکیه ـ در گفتار به زبان فارسی و سوم وقوع انواع ابهام که گاه تعبیر روشن و مشخص از متن را ناممکن میکند. گفتنی است با تعیین چهارچوب نظری مشخص و از قبل معلوم در تبیین قواعد دستور زبان فارسی، توصیف شیوة حضور واحدهای زبرزنجیری در گفتار و کاربرد بهجا و مناسب نشانههای سجاوندی در نوشتار و نیز تفکیک انواع ابهام از تنازع و دونقشی واژهها، وجود تنازع در جملههای ساده منتفی خواهد بود.
4ـ تنازع در جملههای همپایه برخی از مقالات و کتابهای دستور زبان فارسی، وقوع تنازع را در جملههای همپایه ممکن و محتمل میدانند و شواهدی برای اینگونه کاربردهای زبانی ارائه کردهاند. پژوهشگرانی که به تنازع در جملههای همپایه اشاره کردهاند، وجود دو نقش برای یک واژه یا گروه را در دو جملة جدا و مستقل از هم، از مقولة تنازع دانستهاند؛ برای نمونه در جملة «از راهنمایی شما استفاده کردم و سپاسگزارم.» گروه حرفاضافهای «از راهنمایی شما» متمم مشترک برای دو جملة بعدی است (از راهنمایی شما استفاده کردم و از راهنمایی شما سپاسگزارم) و از مقوله تنازع به شمار آمده است (شعار، 1350: 547). در دستور زبان فارسی دو، در مثال «پرویز گفت: مریض است و امروز به مدرسه نمیآید.»، با اشاره به ژرفساخت جمله نوشتهاند: واژة «پرویز» یک بار آمده و نهاد (مسندالیه) سه جمله است: «پرویز گفت. پرویز مریض است. پرویز امروز به مدرسه نمیآید» (انوری و احمدی گیوی، 1388: 318‑319). بررسی این نمونهها در جملههای همپایه نشاندهندة آن است که تنازع با موضوع حذف (کاهش) تداخل یافته است که برخی از پژوهشگران خود بدان اشاره کردهاند (شعار، 1350: 550). براساس این دیدگاه باید هر حذفی از مقولة تنازع به شمار آید و چنین نگرشی درست نمینماید. سه نکته در این نگرش شایستة یادآوری است. مطلب نخست این است که در جملههای همپایه، هر جمله استقلال دارد و ساختار، قواعد و تحلیل جداگانهای هم خواهد داشت؛ به عبارت دیگر در جملههای همپایه، چند جملة مستقل و بدون وابستگی به جملههای دیگر داریم. نکتة دوم این است که حذفِ (کاهش) واحدهایی از جمله به شرط اینکه با نبود و غیاب آنها، در درک و تعبیر پیام اختلالی ایجاد نشود، مطابق با اصل کمکوشی و اقتصاد زبانیْ شایع است و در منابع دستور زبان و دانش معانی، شواهد بسیاری برای حذف و انواع آن ارائه شده است. 2 نکتة سوم این است که اگر مبنای تحلیل دستوری در هر جمله، ژرفساخت آن باشد، در جملههای ساده نیز امکان تنازع وجود خواهد داشت و با این نگرش تنازعْ مقولهای فراگیر و بسیار گسترده خواهد بود؛ برای نمونه در جملة «من گل زیبایی را چیدم.»، میتوان از این روساخت به چنین ژرفساختی رسید: «من هستم. این گل است. گل زیباست. گل چیدنی است و من گل زیبایی را چیدم...». با این تحلیل در ژرفساخت میتوان مدعی شد که واژة «گل» در یک جمله مسندالیه است و در جملة دیگر مسند است و در جملة آخر مفعول است؛ براساس مراجعه به ژرفساخت میتوان نتیجه گرفت تنازع در سه نقش برای واژة «گل» وجود دارد. بررسی نمونهها و تحلیل تنازع مطرحشده در جملههای همپایه نشان میدهد که تنازع در چنین جملههایی با قاعدة حذف و انواع آن در کتابهای دستور زبان فارسی تداخل یافته است. برخی از پژوهشگران شواهدی از تنازع را از مقولة حذف دانستهاند (همان: 551)؛ زیرا با در نظر گرفتن حذف، تنازعی وجود نخواهد داشت؛ ازسوی دیگر باور به وقوع تنازع با تکیه بر ژرفساخت جملهها، مقولة تنازع را بسیار گسترده میکند و به همة جملههای زبان سرایت میدهد و با این روش بحث تنازع و داشتن دو نقش همانند یک قاعده و کاربرد خاص مطرح نخواهد بود.
5ـ تنازع در جملههای مرکب (ناهمپایه) در بیشتر کتابهای دستور زبان فارسی، فرهنگهای دستوری و مقالات منتشرشده، بحث تنازع در مباحث نحوی و در بخش جملههای مرکب (با پیوند وابستگی) مطرح شده و برای بررسی و تحلیل آن، جملههایی از زبان معاصر یا نمونههایی از نثر و شعر کهن فارسی برای شاهدمثال آورده شده است. از آن جمله است: ـ آن را که خدای خوار کرد ارجمند نشود (همایی، 1322: 44). ـ کتابی که خریدهای به این قیمت نمیارزد (انوری و احمدی گیوی، 1388: 319). ـ این تنها درختی است که در کویر خوب زندگی میکند (رسولی، 1377: 23). ـ مرا که پروردة نعمت بزرگانم این سخن سخت آمد (شعار، 1350: 549).
در این منابع با توجه به شاهدمثالها و توضیحات نویسندگان معلوم میشود که پژوهشگران چنین استنباط و اظهارنظر کردهاند که وقتی یک واژه یا گروه در جملهای مرکب به کار برود، اگر آن واژه یا گروه نسبتبه فعل جملة پایه (هسته) یک نقش، و نسبتبه فعل جملة پیرو (وابسته) نقشی دیگر یا نقشی همسان داشته باشد، تنازع و دونقشی رخ داده است (وفایی، 1391: 249)؛ مثلاً در جملة نخست، واژة «آن» نسبتبه فعل «خوار کرد»، نقش مفعولی دارد (خدای آن را خوار کرد.) و نسبت به فعل «نشود» نقش مسندالیهی دارد (آن ارجمند نشود.) (همایی، 1322: 44). در بیت مسعود سعد سلمان، «دیدگان» نسبتبه فعل «خواهد»، نقش نهاد دارد (اگر دیدگان از خورشید روشنی خواهد.) و نسبتبه فعل «بکنم»، نقش مفعولی ایفا کرده است (من دیدگان را از بیخ و بن بکنم.) (شعار، 1350: 548). اینگونه از تحلیل و تعیین نقش و وظیفة دستوری کلمهها و گروههای درون جمله در همة منابع تکرار شده است و سرانجام دقت و باریکاندیشی محققان در ادامة این نگرش، به دستهبندی نقشهای دوگانه (انواع تنازع) انجامیده است که گاه تنازع را براساس نقشهای دوگانه تا شش نوع (وحیدیان کامیار و عمرانی، 1385: 128‑129) گسترش دادهاند. به نظر میرسد بر این دیدگاهِ پژوهشگران و دستورنویسان نقدهایی وارد است: 1) دستورنویسان و پژوهشگرانی که به تنازع پرداختهاند، تعریف عام و حتی تلقی خود را از اصطلاح «جمله» نقض کردهاند؛ به عبارت دیگر، ابتدا «جمله» را تعریف کرده و انواع آن (جملة ساده و جملة مرکب) را برشمردهاند؛ اما در عمل و تحلیل، جملة مرکب را دو جمله انگاشتهاند و جملهواره یا بند وابسته و مقید (فراکرد پیرو) را نیز مستقل دانستهاند. این درحالی است که در تعریف جمله میگویند «واحدی از گفتار است که طبق قواعد زبانی ساخته میشود و ازنظر محتوا، ساخت دستوری و آهنگ مستقل و کامل است» (راسخمهند، 1395: 136). با این تعریف و نیز تعاریفی که دستورنویسان به دست دادهاند، پرسشی مطرح خواهد بود: آیا در شاهدمثالها این تعریف مبنای تحلیل بوده است؟ برای مثال در جملة «کتابی که خریدهای به این قیمت نمیارزد» (انوری و احمدی گیوی، 1388: 319)، آیا «کتابی که خریدهای» ازنظر محتوا، ساخت دستوری و آهنگ استقلال دارد یا هنوز ناتمام است؟ روشن است که در همة نمونههای مطرحشده برای نشاندادن تنازع، چنین تناقض آشکاری وجود دارد و قواعد بنیادی نادیده انگاشته شده است؛ بهتر است در این شواهد براساس تعریف جمله و ساختمان جملة مرکب «بهمنزلة یک جمله» این نمونهها تحلیل شود؛ زیرا «با تبدیل فراکرد پیرو [جملهوارة وابسته] به گروه اسمی [یا گروه وصفی] جملة مرکب به جملة ساده بدل میشود» (ناتل خانلری، 1359: 253)؛ به عبارت دیگر در همة نمونههای پیشین، بخشی از ساختمان جملة مرکب با حرف ربط یا پیوند وابستهساز آمده است و جزئی از جملة پایه یا هسته است که تنها یک نقش اجباری یا اختیاری در جمله ایفا خواهد کرد. 2) بحث تنازع در دستور زبانهای فارسی، با بحثهای پیشین نویسندگان دستور هماهنگی ندارد و گاه متضاد دیدگاههای مطرحشدة قبلی ایشان است. در کتابهای دستور زبان فارسی، مثلاً در مبحث نقشهای اسم در بخش نهاد مؤول و مفعول مؤول و نظایر آن، نویسندگان قائل به تأویل هستند؛ ابتدا بند پیرو را به اسم یا صفت، تأویل و سپس نقش دستوری آن را تعیین میکنند؛ برای نمونه در جملة «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز» (بیرون افتادن راز از پرده مصلحت نیست.) (انوری، احمدی گیوی، 1388: 115)، نویسندگان به وجود دو جمله قائل نیستند و بند پیرو را تأویل به مصدر کرده و نقش نهادی بدان دادهاند. در جملة «علی کاسهای را که پر از آب بود به من داد»، جملة ربطی توضیحی «که پر از آب بود» وابستة اسم و گروه اسمی (کاسه) در نظر گرفته شده و به آن نقش صفت داده شده است: «علی کاسة پر از آب بوده را به من داد» (وحیدیان کامیار و عمرانی، 1385: 86)؛ این درحالی است که این جملة مرکب در ساختار خود، همانند دیگر جملهها تنازع دارد و واژة «کاسه» برای فعل «بود» نقش مسندالیه و برای فعل «داد» نقش مفعول را ایفا میکند. براساس مطالب کتابهای دستور زبان، وقوع تنازع در جملههای مرکب و جملههای دارای بند پیرو توضیحی، محتمل است؛ اما به نظر میرسد درنهایت باید به یک روش، این جملهها را تحلیل و بررسی کرد تا تشتت و تضاد موجود رفع شود؛ برای نمونه اکبر صیادکوه و حسن دستموزه در مقالة «کارکرد جملههای مرکب در بوستان سعدی» به تحلیل دستوری 1100 بیت دارای جملة مرکب پرداخته و به این نتیجه دست یافتهاند که جملة پیرو معمولاً به ارکان غیراصلی تأویل میشود و در نقشهای اختیاری مانند قید، صفت، متمم و... به کار میرود و بهندرت پس از تأویل در نقش اصلی ظاهر میشود (1396: 100). 3) در برخی از منابع به بحث حذف و ارتباط آن با تنازع اشاره کردهاند و درمجموع دو دیدگاه مطرح شده است؛ در نگرش نخست، قائلشدن به حذفْ «تکلفی بیدلیل و ناروا» است (همایی، 1322: 44 و قریب و همکاران، 1371: 236). در این دیدگاه، تنازع و ایفای دو نقشْ طبیعی دانسته میشود؛ مثلاً در جملة «آن را که خدای خوار کرد، ارجمند نشود.»، واژة «آن» همزمان مسندالیه و مفعول به شمار آمده و نقش مسندالیه مفعولی یا مبتدای مفعولی بدان داده شده است (همان). در دیدگاه دوم برخی از شواهد تنازع از مقولة حذف شمرده شده و در برخی جملههای دیگر، تنازع و دو نقش داشتن پذیرفته شده است (شعار، 1350: 551)؛ مثلاً در دو بیت زیر شاهد نخست را برای حذف و شاهد دوم را برای تنازع ارائه کردهاند:
گفتنی است حذف یا کاهش در جملههای زبان فارسی براساس قراین سهگانهای تبیین میشود (راسخمهند، 1395: 156 و وحیدیان کامیار و عمرانی، 1385: 127)؛ منظور از آن این است که براساس بافت متن، برای رعایت اقتصاد زبانی و کمکوشی میتوان به حذف واحد یا واحدهایی از جمله پرداخت که در متن حضور دارند، اما در درک و تعبیر اختلالی ایجاد نمیکنند. در مثال نخست، مصرع دوم بیت، نهاد چهار فعل در مصراع اول است که برای یک فعل حضور دارد و برای سه فعل دیگر به قرینه حذف شده است: «آن بت شکردهان شیرینگفتار آمد و [آن بت شکردهان شیرینگفتار] بنشست.» و... . در مثال دوم نیز ساختار جمله، جملة مرکب است و مصراع نخست به تأویل در نقش صفت برای «دیدگان» خواهد بود: «دیدگان روشنیخواهنده از خورشید را از بیخ و بن میکنم» و اگر قائل به حذف واژة «دیدگان» از مصرع نخست باشیم، باز تنازعی نخواهد بود «اگر [دیدگان] از خورشید روشنی بخواهد دیدگان را ز بیخ و بن میکنم». 4) در بحث تنازع، گاهی به روساخت و ژرفساخت جملهها اشاره میشود و وقوع تنازع در روساخت یک جمله با نقشهای دوگانة یک واژه یا گروه در جملههای ژرفساخت مرتبط دانسته شده است (انوری و احمدی گیوی، 1388: 318). این درحالی است که در تحلیل دستوری، جملة کامل و مستقل حاضر و پیش رو ـ بهمنزلة بزرگترین واحد زبانی در دستور ـ ملاک و معیار بررسی است و جملههای غایب در ژرفساخت مبنای تحلیل دستوری نیست؛ زیرا اگر در هر تحلیل دستوری به ژرفساخت مراجعه کنیم، در جملههای ساده هم تنازع اثباتپذیر است؛ مثلاً در جملة «من این نامه را خواندهام»، براساس ژرفساخت میتوان گفت که «نامه» نقش مسندی (این نامه است) و نقش نهادی (نامه خواندنی است) و نقش مفعولی (من این نامه را خواندهام) دارد و درنتیجه میتوان به سه نقش برای واژة «نامه» اعتبار بخشید؛ درحالی که در جملة منظور، «نامه» تنها نقش مفعولی دارد. بررسی آرای پژوهشگران دستور زبان فارسی نشان میدهد که مقولة تنازع بهعلت نادیدهانگاشتن ساختار جملة مرکب، مقولة حذف، وابستهپذیری و تأکید بر ژرفساخت و گاهی صورت جملهها رخ داده است. بر این اساس پیشنهاد نگارندگان آن است که برپایة قواعد بنیادی دستور، ازجمله تعریف جمله، یک نقش داشتن اسم و گروه اسمی در جمله، اصل کمکوشی (حذف یا کاهش) و وابستهپذیری، ضرورتی برای طرح مسئلة تنازع در دستور زبان فارسی وجود ندارد و شواهد نقش دوسویه یا تنازع در منابع دستور زبان فارسی براساس دیگر قواعد دستوری توصیفشدنی و تبیینپذیر است.
6ـ نتیجه در روزگار معاصر، داشتن دو نقش و وقوع تنازع در جملههای زبان فارسی در برخی از کتابها و مقالات دستور زبان فارسی مطرح شده است. این مقوله پیشینة بحث چندانی ندارد و ازجمله دلایل اصلی این موضوع، نخست نوپابودن دستورنویسی در زبان فارسی و دیگر صرفمحوریِ بیشتر پژوهشها و کتابهای دستوری است. تنازع در جملههای زبان فارسی به پیروی از نحو زبان عربی مطرح شد و بهمرور دامنة بحثِ آن گسترش یافت و به نشاندادن انواع تنازع در جملههای زبان فارسی انجامید. در تحقیقات دستوری زبان فارسی ادعای وقوع تنازع در انواع جملههای ساده، همپایه و مرکب مطرح شده است؛ عمدتاً وقوع تنازع در جملههای مرکب بهعلت حضور حداقل دو فعل در ساختار جمله محتمل دانسته شده است. در منابعی که وقوع تنازع در جملههای زبان فارسی را محتمل دانستهاند، چند عامل زمینهساز این دیدگاه شده است؛ ازجمله مراجعه به ژرفساخت جمله، نادیدهگرفتن وابستة پسین از نوع جملة ربطی توضیحی، دو جملة مستقل دانستن جملة مرکب و تکیه به صورت و ساختار صوری جمله باعث شده است که یک واژه یا گروه را در ساختمان جمله دارای دو نقشِ گاه تکراری و عین هم و گاهی متفاوت از هم بدانند. قائلشدن به وقوع تنازع در جملههای زبان فارسی با مقولههای حذف و انواع آن تداخل مییابد؛ همچنین تنازع با تأویل جملة مرکب و حلشدن جملهوارة پیرو (وابسته) به شکل گروه اسمی یا وصفی در نقشی اجباری یا اختیاری در جمله منافات مییابد. وقوع تنازع در جملههای زبان فارسی امکان ندارد؛ زیرا هر واژه یا گروهیْ در ساختمان واحد بزرگتر (جمله) تنها یک نقش ایفا میکند. از آنجا که جملة مرکب نیز در دستور زبان فارسی یک جملة مستقل است، تحلیل جداگانة جمله مرکب بهصورت دو جملة مستقلِ هسته و وابسته ضرورت و توجیهی ندارد. به نظر میرسد باور به تنازع در زبان فارسی بهنوعی تحمیل قواعد نحوی عربی و اصرار به تطبیق مقولة زبانی دیگر با زبان فارسی است.
پینوشتها
| |||||||||||||
مراجع | |||||||||||||
| |||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,044 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 269 |