تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,656 |
تعداد مقالات | 13,542 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,064,062 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,222,864 |
نسبت شرارت با ملکوت در قرآن و عهدین | ||
الهیات تطبیقی | ||
مقاله 5، دوره 13، شماره 27، خرداد 1401، صفحه 61-70 اصل مقاله (977.8 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/coth.2022.129635.1615 | ||
نویسندگان | ||
سهیلا بوجاری طالخونچه1؛ اعظم پرچم* 2؛ حامد نظرپور3 | ||
1دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، گروه علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات و معارف اهل بیت(ع)، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
2دانشیار گروه علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات و معارف اهل بیت(ع)، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
3استادیار گروه معارف اسلامی، دانشکده الهیات و معارف اهل بیت(ع)، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
چکیده | ||
از دیدگاه ادیان الهی، عالم ملکوت حقیقت و باطن عالم ملک است و شرارت موجود در عالم ملک، جدای از عالم ملکوت نیست؛ ازاینرو، در علت و چرایی حضور شرارت در عالم ملکوت و کیفیت آن چالشهایی وجود دارد؛ چالش اول: تناقض شرارت با ربوبیت پروردگار بر عالم ملکوت و با مقام علم خداوند. چالش دوم: فرشتگان بهعنوان دستهای از حاملان عرش که در هدایت انسان نقش دارند؛ چه رابطهای با شرارت دارند و بر رستگاری و کمال انسان چه تأثیرهایی میگذارند. این پژوهش درصدد است تا براساس منابع قرآن، تفاسیر و روایات معتبر و منابع عهدین و تفاسیر آن، به خاستگاه شرارت در عالم ملکوت و پیامدهای ناشی از آن بپردازد و در این راستا، اشتراک و اختلافهای موجود را بررسی کند. از رهیافتهای این پژوهش عبارتاند از: شرارت در قرآن به منطقه عرش و مقام علم الهی و حاملان عرش راه ندارد؛ بلکه فقط در مرحله ملکوت اسفل و با حضور جنّیان است. ابلیس، رئیس آنها فقط قدرت وسوسه آدم را دارد؛ اما در عهدین، شرارت در سطح فرشتگان و به سبب عصیان عمدی علیه پروردگار رخ میدهد؛ ازاینرو، بخشی از ملکوت که محل حضور فرشتگان است با شرارت آمیخته شده است که با ربوبیت الهی و مقام علم پرودگار تناسب ندارد. | ||
کلیدواژهها | ||
قرآن؛ عهدین؛ ملکوت؛ شرّ؛ عرش | ||
اصل مقاله | ||
رسیدن به رستگاری و رهایی از رنج و مرارتها، همواره مطلوب آدمی بوده است. بر همین اساس، تمامی ادیان آسمانی و غیر آسمانی، رهروان خود را به رستگاری ابدی بشارت دادهاند. رستگاری انسان، همواره با دشواریهای بیشماری روبهرو بوده است که برطرفکردن آنها مستلزم معرفت به سرچشمه آنهاست؛ ازاینرو، یکی از دغدغههای آدمی، شناخت منشأ شرارتهای موجود در هستی است. ادیان ابراهیمی که داعیۀ تضمین سعادت بشر را دارند، عالم ملک را تجلّی عالم ملکوت دانستهاند؛ بنابراین، راهیابی شرارت به عالم ملکوت بر عالم ملک نیز پیامدهای بیشماری خواهد گذاشت؛ ازجمله اینکه انسان در سیر خود به سوی کمال، با دشواریهایی مواجه خواهد شد. همچنین، انسان برای دستیابی به سعادت، نیازمند تربیت است و اشراف او بر عالم ملکوت، در این باره امری ضروری خواهد بود تا از این طریق بتواند منشأ شرارتهای موجود را در هستی دریابد. در این راستا پرسشهای چالشبرانگیزی برای بشر مطرح میشود؛ ازجمله اینکه شرارتهای موجود در هستی در کدامیک از عوالم هستی وجود دارد و چه کسانی این شرارتها را به وجود میآورند. آیا وجود این شرارتها در جهان هستی، با ربوبیّت مطلق پروردگار سازگاری دارد. شایان ذکر است شرور موجود در هستی، به دو صورت شرّ طبیعی (سیل، زلزله، امراض مرگبار و ...) و شرّ اخلاقی (ظلم، کشتار مردمان بیگناه، تکبرّ و ...) نمایان است و دیدگاههای متفاوتی از سوی متکلمان در این باره، مطرح و غالباً به دید فلسفی، به آن نگریسته شده است که از این بین، منظور از شرّ در این نوشتار، آن دسته شروری هستند که سدّ راه سعادت انساناند و به جنبههای تربیت انسان مربوط میشوند. تا کنون پژوهشهای متعددی دربارۀ عرش و شرّ نگاشته شده است؛ ازجمله مقاله «مقایسه نسل آدم تا نوح و شرارت انسان در سفر پیدایش» (1384) و «بررسی تطبیقی عرش در عرفان یهودی و اسلامی» (1392)؛ اما با وجود این، در هیچیک از این آثار، به عالم ملکوت از حیث تربیتی توجه نشده و متعرض بحث شرارت در عالم ملکوت و آثار آن بر عالم ملک نشدهاند. این نوشتار از نوع تحقیقات کیفی است و با روش توصیفیتحلیلی انجام شده است. در این پژوهش، با نگاهی جدید به مسئلۀ ملکوت، ضمن بررسی موضوع شرارت در عالم ملکوت و تأثیر آن بر عالم ملک، سرچشمه شرارت و نوع شرارت در عالم ملکوت و پیامدهای ناشی از آن در عالم ملک بررسی و تبیین شدهاند.
براساس تعالیم اسلامی، ملکوت مراتب مختلفی دارد که مرتبۀ اعلای آن با عنوان عرش، جایگاه تدابیر پروردگاری است؛ چنانکه قرآن کریم در آیات متعددی از خداوند به «رَبُّ الْعَرْشِ» یاد میکند (توبه: 129؛ مؤمنون: 86 و 116؛ نمل: 26؛ انبیاء: 22؛ زخرف: 82). «ربّ»؛ به معناى مالکى است که امر مملوک خود را تدبیر میکند؛ پس معناى مالک در کلمه «رب» وجود دارد و مالکیت خداى تعالى نسبت به عالم، باطلشدنى نیست. ملک حقیقى، جداى از تدبیر تصورشدنی نیست؛ بهطور مثال، ممکن نیست کره زمین با همه موجودات زنده و غیر زندهاش، در هستى خود محتاج به خدا باشد؛ ولى در آثار هستى، مستقل و بىنیاز از او باشد. وقتى خدا مالک هستى است، هستى کره زمین و حیات روى آن و تمامى آثار حیات، از او است؛ درنتیجه، تدبیر امر زمین و موجودات آن و همه عالم از او خواهد بود. پس او ربّ تمامى ماسواى خویش است؛ چون کلمه «ربّ» به معناى مالک مدبّر است (طباطبایی، 1417ق، ج 1: 21- 22). خداوند در مرتبه دیگر ملکوت، اداره هستی را به کارگزاران دیگری واگذار میکند که با نام «حاملان عرش» از ایشان یاد میکند: «الَّذِینَ یَحمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبهِّم» (غافر: 7). به تصریح مفسران، حاملان عرش الهی، پیامبران و فرشتگان هستند (طباطبایی، 1417ق، ج 7: 308؛ طبرسی، 1372، ج 8: 802)؛ پیامبران بهعنوان حاملان عرش، بهواسطۀ اتصال به عالم ملکوت، عهدهدار هدایت انسانها هستند؛ ازاینرو، قرآن کریم ویژگی عصمت را شاخصۀ مقام نبوّت میشمارد (همان: 45- 47 و 82- 83؛ یوسف: 24؛ آلعمران: 55 و 179؛ احزاب: 33؛ حج: 75؛ انعام: 87)؛ زیرا کسی که مبرّای از خطا نباشد، نمیتواند هادی به سوی حق باشد. عرش الهی مرکز جمیع تدابیر الهی و مقام علم پروردگار است و انبیاء و اولیای الهی با علم حضوری خود و با ولایتی که در نفوس مردم دارند، بخشی از تدابیر الهی یعنی هدایت انسانها را بر عهده دارند (طباطبایی، 1417ق، ج 8: 187)؛ بنابراین، پیامبران با صبغه ملکوتی خود، به هدایت انسانها میپردازند. افزون بر مقام نبوت، مقام امامت نیز با ملکوت مرتبط است؛ زیرا آیات قرآن پس از بیان مقام امامت، متعرض به هدایتی میشود که مقیّد به امر است. این طرز بیان قرآن حاکی از آن است که امام با امر الهی به هدایت میپردازد (طباطبایی، 1417ق، ج 7: 171- 172). گروه دیگری از حاملان عرش، فرشتگان هستند؛ ملائکه، کارگزاران اوامر الهی در هستی هستند و جایگاهشان پیرامون عرش الهی است: «وَ تَرَى الْمَلَئکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْش» (زمر: 57). براساس آیات قرآن کریم، ملائکه حامل عرش، رسولان عاقل و با شعور (فاطر: 2-1) و بندگان شایسته و گرامی هستند (انبیاء: 26) که وظایفشان را دقیق انجام میدهند و هرگز دچار لغزش، خطا و نسیان نمیشوند (انبیاء: 27)؛ همواره تسبیحگوی پروردگار خویش (شوری: 5) و در حالت اطاعت محض، مجریان تدابیر پروردگار در نظام هستی هستند؛ اراده آنها مستقل از اراده الهی نیست. به سبب احاطه علمی که خداوند نسبت به ایشان دارد «یَعْلَمُ مَا بَینَْ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُم» (انبیاء: 28)، هرگز در سخنگفتن بر خدا پیشی نمیگیرند «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ» (انبیاء: 27) و از فرمان او، هرگز سرپیچی نمیکنند «وَ هُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُون» (انبیاء: 27) و در پیشگاه الهی به دلیل درک اقتدار، شکوه و جلال وی، پیوسته از هیبت او در هراس هستند «وَ هُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُون» (انبیاء: 28)؛ «وَ هُمْ لَا یَسْتَکْبرُِون» (نحل: 49). مرتبه اعلای ملکوت به دلیل آنکه مقام اجمال و باطن غیب است، عرش نامیده میشود (طباطبایی، 1417ق، ج 8: 205). واژه عرش و مشتقات آن 33 بار در قرآن به معانی مختلف به کار رفته است؛ که عبارتاند از: تخت پادشاهی (نمل: 23 و 28)، سقفخانهها (بقره: 259)، داربست درخت تاک (کهف: 42)، مرکز تدابیر نظام هستی (یونس: 3). درباره معنای اصطلاحی عرش نیز گفته شده است: مقامی است موجود که حقیقتی از حقایق خارجی است و جمیع سرنخهای حوادث و امور در آن متراکم است (طباطبایی، 1417ق، ج 8: 158)؛ ازاینرو، عرش مرکزی است که تدابیر عمومی هستی از آن سرچشمه گرفته و محل صدور اوامر تکوینی پروردگار است (طوسی، بیتا، ج 5: 451). درحقیقت، در عالم کون، با همه اختلافى که در مراحل آن است، مرحلهاى وجود دارد که زمام جمیع حوادث و اسباب، که علت وجود آن حوادث هستند و ترتیب و ردیفکردن سلسله علل و اسباب منتهى به آنجا است که نام آن مرحله، مقام «عرش» است (طباطبایی، 1417ق، 8: 187). درحقیقت عالم عرش مرتبه اعلای عالم ملکوت و جایگاه ربوبیّت پروردگار است که تدابیر الهی از آنجا به هستی سرازیر میشود و انسانهای وارستهای چون انبیاء و اولیای الهی از امکان راهیابی بدان برخوردار میشوند.
از دیدگاه قرآن، شرارت نمیتواند در مرتبه اعلای ملکوت و مرتبه حاملان عرش راه یابد؛ زیرا عرش الهی، محل ربوبیّت مطلق و مقام علم پروردگار است. اولیای الهی و فرشتگان، مجریان تدابیر پروردگار در جهان هستی هستند. پیامبران و امامان بهعنوان گروهی از حاملان عرش الهی، با اشراف بر عالم ملکوت از جمیع حوادث آگاهی دارند و با برخورداری از علم حضوری (اعراف: 54) و ولایتی که در نفوس بندگان الهی دارند، امر هدایت خلق را بر عهده دارند و به تصرّف تکوینی در جهان هستی میپردازند. این دسته از حاملان عرش الهی، ضمن اینکه منوّر به علم حضوریاند، به دلیل رسالت هدایت مخلوقات، از شاخصۀ عصمت نیز برخوردارند؛ ازاینرو، شاخصۀ علم الهی و مقام عصمت با شرارت تناسب ندارد. خداوند دربارۀ فرشتگان مجریان فرامین الهی میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَمُواْ تَتَنزََّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَئکَةُ أَلَّا تخََافُواْ وَ لَا تحَْزَنُواْ وَ أَبْشِرُواْ بِالجَْنَّةِ الَّتىِ کُنتُمْ تُوعَدُون» (فصّلت: 30). اساساً فرشته نمیتواند شریر باشد و قطعاً باید از عصمت برخوردار باشد؛ زیرا در این صورت فرشته نمیتواند مدعی این سخن باشد: «أَلَّا تخََافُواْ وَ لَا تحَْزَنُواْ»؛ و شرارت فرشته، با دعوت به آرامش و بشارت به بهشت، سازگاری ندارد. بنابراین، حاملان عرش الهی، در سیطره خداوند و تابع اوامر او هستند و به دلیل برخورداری از ویژگی عصمت، هیچگونه خطا و شرارتی از ایشان سر نمیزند؛ زیرا در غیر این صورت، هدف از افاضه فیض وجود، توسط موجودات ملکوتی به عوالم مادون تحقق نمیپذیرد و این با حکمت خداوند تناسب نخواهد داشت (ملاصدرا، 1981م، ج 6: 396- 395). شایان ذکر است جنّیان دسته دیگری از موجودات غیبیاند که قصد دستیابی به اخبار غیبی را از عالم عرش دارند. ایشان در زمرۀ کارگزاران الهی در نظام خلقت نیستند؛ اما با برخورداری از اراده و اختیار، همچون انسانها مکلّفاند (صافات: 158) و در دو گروه مؤمن و کافر تقسیمبندی میشوند (جن: 11). جنّیان کافر با نفوذ به مرتبهای از آسمان، قصد راهیابی به عالم فرشتگان را دارند تا از این طریق، خبرهای مربوط به اهل زمین را از جانب فرشتگان کسب کنند؛ اما فرشتگان بهسان نگهبانانی در آسمان مستقرند و با پرتاب شهابهای آسمانی، از نفوذ شیاطین به عالم فرشتگان و دسترسی ایشان به بخشی از آسمان و برخی از اخبار غیبی جلوگیری میکنند (صافات: 10- 1) و آنها را نابود میسازند (صافات: 10؛ جن: 9- 8). قرآن کریم شیطان را یکی از جنیان کافر یاد میکند (اعراف: 22). مطابق قرآن و روایات معصومین(ع)، «ابلیس» از جنّیان بود که در اثر عبادات فراوان، به مقام فرشتگان تقرّب یافته بود؛ تا جایی که فرشتگان گمان میکردند که از آنهاست؛ ولی خداوند آگاه بود که ابلیس، از فرشتگان نیست؛ با این حال، به علت نافرمانی از خدا و سجدهنکردن بر آدم(ع) (بقره: 34؛ اعراف: 11؛ اسراء: 61؛ کهف: 50؛ طه: 116) از درگاه الهی، رانده و دشمن قسمخوردۀ بنیآدم شد (حجر: 39؛ ص: 82؛ یوسف: 5؛ اسراء: 53؛ فاطر: 6؛ یس: 60). براساس منابع روایی، ابلیس پس از تولد پیامبر(ص)، از ملکوت آسمان اخراج شد؛ بنابراین، هرگز نمیتواند به ملکوت راه یابد و او طبق وعدهاش «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِین» (حجر: 39؛ ص: 82) با وسوسه آدمیان و بهواسطۀ قوای اهریمنی خویش به شرارت در عالم هستی میپردازد (مشکینی، 1424ق: 306). مطالب فوق حاکی از آن است که میدان بروز شرور، جهان مادی و به عبارت دیگر، ملکوت اسفل بوده و ایجاد شرارت جنّیان کافر، به ریاست ابلیس صورت گرفته و عالم ربوبی بهعنوان ملک طلق پروردگار منزّه از شرارت است. درحقیقت قرآن، شرارت را به شیاطینی از جن نسبت میدهد که در زمره کارگزاران هستی نیستند و صرفاً موجوداتی هستند که قصد راهیابی به عالم ملکوت و دستیابی به اخبار غیبی را دارند؛ ولی خداوند توسط پاسبانان آسمانی «شهَِابٌ ثَاقِب» (صافات: 10) از نفوذ ایشان به ملکوت آسمان و عالم عرش ممانعت میکند. درحقیقت ابلیس بر ملکوت اسفل و عالم دنیا تسلط دارد و سلطه او تنها از نوع وسوسه و فریب انسانهاست و این انسانها هستند که دعوت او را میپذیرند و به وسوسههای او جامه عمل میپوشانند. به عبارت دیگر، شیطان هیچ تسلطی در خلقت ندارد و اگر انسانی متصل به عالم ملکوت شود و همانند انبیاء و اولیای الهی به تذهیب نفس بپردازد، شیطان هرگز بر او سلطه نخواهد داشت؛ زیرا خداوند در قرآن کریم در این باره فرموده است «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلىَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَلىَ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون» (نحل: 99) و «إِنَّ عِبَادِى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَ کَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلا» (اسراء: 65)؛ ازاینرو، عصمت حاملان عرش، یعنی انبیاء و اولیای الهی و فرشتگان، عالم عرش را به پایگاهی منزّه از هرگونه شرارت و نقص و کانونی سراسر امید که مرکز ربوبیّت و صدور فرامین پروردگار به سراسر نظام خلقت مبدّل میسازد و رشد صالحان در چنین نظام استواری را نوید میدهد. درحقیقت، تمام مخلوقات در مدار هستی خود، سیر به سوی کمال دارند؛ اگر عرش الهی - که مرکز فرماندهی تدابیر عالم است - فاسد باشد، موجودات عالم ملک نیز در نیل به کمال خود دچار مشکل میشوند و به کمال نمیرسند. با توجه به اینکه فرشتگان و پیامبران الهی، کارگزاران عالم ملکوت، هدایت بشر را به عهده دارند، بروز شرارت در عالم ملک از جانب ایشان، نمودار ضعف در دستگاه ربوبی خواهد بود؛ درنتیجه، شبهه شرّآفرین بودن خداوند به وجود میآید که باعث از بین رفتن اعتماد بشر نسبت به خالق و سردرگمی او خواهد شد. همچنین، تربیت انسان صالح در گرو نصرت نیروهای غیبی و کارگزاران مقدس الهی است؛ ازاینرو، اگر در عالم ملکوت که مقرّ حضور آنها است، شرارت وجود داشته باشد، یاریرسانی ایشان به انسانهای شایسته هدایت مختل میشود.
یکی از آموزههای مهم عهدین و بهویژه عهد جدید، ملکوت است که در این قسمت، به این مفهوم در عهد قدیم و جدید پرداخته شده است. خاستگاه بشارت به وقوع ملکوت، آموزههای یهودی است که در زمره تعالیم حضرت عیسی(ع) و مرکز رسالت او قرار گرفته است؛ زیرا رستگاری و نجات در پرتو ملکوت تحقّق خواهد یافت. 4-1. عهد قدیم: مفهوم ملکوت خدا در اسفار پنجگانه تورات مشهود نیست؛ بلکه بیشتر در بخش نبیئیم (کتب انبیا) طرح این موضوع وجود دارد. مضمون تعابیر بهکاررفته در این بخش، ناظر بر آن است که پادشاهی آسمانی خداوند (یهوه) هماکنون در این جهان برپاست (مزامیر، 47: 8) یا در جهان آینده بر پا خواهد شد (زکریا، 14: 9؛ مزامیر، 24: 7- 10). علت اصلی اینکه مفهوم ملکوت خدا در تورات یافت نمیشود، شاید این باشد که طرح اندیشه مسیحایی و دیدگاه منجیگرایانه در یهودیّت، به وقوع سه رخداد مهم در تاریخ یهودیّت باز میگردد که با وقوع هر یک از آنها دوره جدیدی در پیشگوییهای منجیگرایانه انبیاء گشوده شد و بحث از ملکوت و تشکیل آرمانشهر مسیحایی مطرح شد. این سه واقعه عبارتاند از: 1. سلطه آشوریان (722- 701 ق.م)؛ 2. سقوط اورشلیم و تبعید بابلی (586 ق.م)؛ 3. انهدام حکومت بابلی توسط کورش هخامنشی (538 ق.م). مطابق کتاب مقدس، در دوره پیش از تبعید، مفاهیم پایان ایام صرفاً وطنپرستانه و متمرکز بر سرنوشت ملت بود که در پرتو آن تنها اسرائیل نجات مییافت (Raphaael, 2009: 66). سقوط اورشلیم و تبعید بابلی باعث شد یهودیان، شأن آرمانی خود را بهعنوان «قوم برگزیده خدا» با وضعیت واقعی در تناقض ببینند که از سوی جوامع گوناگون طرد شده بودند (آنترمن، 1385: 59)؛ ازاینرو، اندیشه امید به عصر زرّینی که در آن حقیقت اسرائیل بر جهانیان مکشوف شود، روند رو به رشدی یافت و انبیای بنیاسرائیل از این پس، غالب پیشگوییهای خود را به این موضوع اختصاص دادند. بر این مبنا، طبق دیدگاه تورات، ملکوت الهی در سه دوره ظهور مییابد: اولین مرحله ملکوت، رنگ اخلاقی دارد که آن را از دیگر حکومتهای قدیمی متمایز میکند (داوران، 8: 23؛ سموئیل، 8: 7)؛ در دومین دوره فرمانروایی خداوند، ملکوت در کنار سلطنت اسرائیل طرح میشود؛ به این صورت که فرمانروایان اسرائیل، مشروعیت حکومت خود را از یهوه دریافت میکنند و مدتی در خدمت او هستند (اول تواریخ، 13؛ دوم تواریخ، 28). با حکومت اسرائیل، سومین مرحله ملکوت الهی ظهور مییابد؛ ازاینرو، موضوع مسیح منتظر را طرح میکند و نوید حکومت مسیح در آینده را میدهد (میکاه، 2: 13؛ حزقیال، 34: 11؛ اشعیاء، 40: 9- 11). علاوه بر بخش نبیئیم عهد قدیم، این مباحث بهطور گسترده در تلمود طرح شد (کهن، 1382: 225)؛ بنابراین، مفهوم ملکوت در یهودیّت به معنای تشکیل آرمانشهر مسیحایی، همراه با شگفتیها و برتریهای آن است. باید توجه داشت این آینده درخشان بر شخصیت «ماشیح» متمرکز خواهد شد که از جانب خداوند ملکوت را بنیان خواهد گذارد (نجیب، 1991م: ذیل "ملکوت"). از دیدگاه عهد قدیم، ملکوت خدا جهانی است و تمامی امتها تسلیم آن خواهند شد (مزامیر، 47: 9-6 و 145: 11- 13). پسر انسان بر ابرهای آسمان خواهد آمد و پس از آن، سلطنت ابدی به پسر انسان و ملتی مقدس و بلندمرتبه داده خواهد شد (دانیال، 7: 14). حاکمیت همهجانبه یهوه بر تمامی مخلوقات در پایان جهان (میکاه، 4: 1- 4؛ اشعیاء، 19: 18- 24)، صلح و امنیت را در سراسر گیتی فراگیر خواهد کرد؛ به گونهای که گرگ با برّه سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم و طفل کوچک آنها را خواهد راند و گاو با خرس خواهد چرید و بچههای آنها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفل از شیر بازداشته شده، دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت و در تمامی کوه مقدس من، ضرر و فسادی نخواهند کرد؛ زیرا جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهایی که دریا را میپوشاند (اشعیا، 11: 6- 9؛ حزقیال، 34: 25- 28). درحقیقت، پس از پایان سلطنت شریران، دین واحد الهی عالمگیر و حکومت جهانی از نوع حکومت الهی خواهد بود: «و یهوه بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود. در آن روز، یهوه واحد خواهد بود و اسم او واحد» (زکریای نبی، 14: 9). با توجه به اینکه در عهد قدیم، عرش به معنای حکومت و پادشاهی، تسلط، غلبه و اقتدار است و در عهد قدیم و جدید، ملکوت در معنای حکومت به کار رفته است، میتوان عرش و ملکوت را در کنار یکدیگر قرار داد. 4-2. عهد جدید: اصطلاح ملکوت خدا و ملکوت آسمان در عهد جدید کاربرد بسیاری دارد (14 بار در انجیل مرقس، 39 بار در انجیل لوقا و 32 بار در انجیل متی). یکی از مفاهیمی که با ملکوت پیوند تنگاتنگی دارد، عرش است که از دیدگاه عهدین، مرکز صدور فرامین الهی است (اول پادشاهان، 8: 30؛ دانیال، 2: 28؛ متی، 5: 45). عهد جدید از عرش خدا، عرش برّه و عرش یاران خدا سخن میگوید و نیز به عرشهای دشمنان و مخالفان خدا، یعنی شیطان و جانور اشاره میکند. عرش خدا، مبیّن قدرت، تسلط و غلبه او بر هستی است که بهعنوان خالق و مدبّر جهان عمل میکند (مکاشفه، 4: 4) و 24 عرش کوچکتر و 24 رهبر روحانی آن را احاطه کردهاند (مکاشفه، 4: 4). عرش برّه (مکاشفه، 3: 21، 7: 17 و 22: 3؛ 5: 6) که به عقیده مسیحیان، مراد از آن، حضرت مسیح است که در کنار پدر بر تخت او نشسته است (مکاشفه، 3: 21) و به همراه ایشان، به تدبیر امور جهان میپردازد و به افرادی که پیروز میشوند، وعده نشستن بر عرش در کنار دست خویش را میدهد (مکاشفه، 3: 21). یاران خداوند که عبارتاند از؛ فاتحان (مکاشفه، 3: 21)، 24 نفر از رهبران (مکاشفه، 4: 4؛ 11: 16) و داوران (مکاشفه، 20: 4)، در حال حاضر بر عرشهایی شخصی خود در حضور خداوند ساکناند (مکاشفه، 4: 4، 10؛ 5: 5، 6، 8، 11، 14؛ 7: 11؛ 13، 16؛ 19: 4) و عرش الهی را احاطه کردهاند. فاتحان از دیگر ساکنان و احاطهکنندگان عرش الهیاند که مسیح وعدۀ بر تخت نشستن ایشان را در آینده و در فضای زمینی خواهد داد (مکاشفه، بابهای 2 تا 3). 24 نفر از رهبران نیز، باوجود اینکه از ساکنان عرشهای آسمانی هستند (مکاشفه، 4: 4؛ 11: 16) و نمادهای سلطنت را در اختیار دارند، حکومت نمیکنند؛ بلکه عمده فعالیت آنها ستایش خداوند است (مکاشفه، 4: 10؛ 5: 8، 14؛ 11: 16؛ 19: 4) و در تقابل با عرش جانور که مدعی دروغین قدرت است، عمل میکنند (مکاشفه، 13: 2؛ 10: 16). داوران نیز مقدسینی هستند که خداوند به ایشان مأموریت قضاوت و داوری داده است (مکاشفه، 20: 4) و مجریان فرامین الهی، در جهت خونخواهی شهدا هستند (Gallusz, 2011: 210). عهد جدید در کنار عرشهای یاران خدا که واسطههای الهی در تدبیر امور هستیاند، از عرشهای دشمنان خدا یاد میکند که در تقابل با عرش الهی عمل میکنند. عرش شیطان، نشاندهندۀ قدرت مخالف خداست و پادشاهی سرکش شیطان در مخالفت با پادشاهی خدا است (Yarbro, 1979: 82). اژدهای ناامید نیز بهعنوان دشمن خدا (مکاشفه، 12: 18) خود را در ساحل دریا قرار میدهد و چهار جانور دریایی (مکاشفه، 13: 10-1) و جانور خشکی (مکاشفه، 13: 11-8) را بهعنوان عوامل خود، برای درگیری نهایی در پایان تاریخ فرا میخواند. این جانوران باوجود شکست خود در ازل، به وضعیت مطلوب خود ادامه میدهند و در پی نافرمانی جانوران دریا، در آخرالزّمان نیز خود را نشان خواهند داد (اشعیاء، 27: 1). تا آن زمان، اژدها که نماد همه شرارتهاست، پیوسته در کنترل خدا قرار دارد و گاهی ممکن است به خلقت خدا حمله کند. نبرد دائمی بین خدا و این جانوران، تنش مستمر بین خلقت و شرارت است (Yarbro, 1979: 164). درحقیقت از دیدگاه عهدین، عرش الهی مقامی است که زمام امور هستی در آنجا حاکم است و برّه، فاتحان، 24 رهبر روحانی و داوران از ساکنان عرش الهی و مجریان تدابیر پروردگار هستند. همچنین، شیطان در زمرۀ مخالفان الهی، با زیردستان خویش، در تقابل با عرش الهی، جهان هستی را جولانگاه اعمال شریرانه خویش قرار میدهد و ادعای پادشاهی و حاکمیّت میکند؛ در حالی که سرانجام در پایان تاریخ، مسیح حکومت شریرانه او را درهم میشکند و نابود خواهد کرد.
از دیدگاه عهدین، عرش الهی مرکز صدور تدابیر هستی (اول پادشاهان، 8: 3؛ دانیال، 2: 28؛ متی، 5: 45) و مبیّن قدرت، سلطه و غلبه او بهعنوان خالق و مدبّر جهان است (مکاشفه، 4: 14). برّه (مکاشفه، 3: 21؛ 7: 17 و 22: 3؛ 5: 6)، 24 نفر از رهبران روحانی (مکاشفه، 4: 4)، فاتحان (مکاشفه، 3: 21) و داوران (مکاشفه، 20: 4) از ساکنان و خدمتگزاران عرش الهیاند که پیوسته به ستایش پروردگار خویش مشغولاند (مکاشفه، 4: 10؛ 5: 8، 14؛ 11: 16؛ 19: 4). گروهی از ملائکه که مجریان تدابیر پروردگاری در جهان هستیاند، عرش الهی را حمل میکنند. درحقیقت خداوند سلطان مقتدر جهان هستی، در آسمان برین، بر اورنگ پادشاهی خود تکیه میزند و لشکریان آسمان که همان فرشتگان مقرّب او هستند، با نامهایی با عنوان جبرئیل، میکائیل، رفائیل، سرافین گرداگرد عرش او حلقه میزنند و گوش به فرمان او هستند (اشعیاء، 6: 3). در تفسیر خدمتگزاری حاملان عرش گفته شده است: فرشتگان، فرزندان خدا هستند؛ زیرا حاملان صورت الله هستند و مانند فرزندی که پدر خویش را خدمت میکند، ایشان نیز خدمتگزار پدر خود، خداوند هستند (فکری، 1412ق: 186). از حاملان عرش با عناوین «کرّوبیم»، «سراویم یا اوانیم»، «آرئیلیم»؛ یاد میشود که با عرش و بارگاه آسمانی در ارتباطاند (المسیری، 1383، ج 5: 315). مطابق آیات کتاب مقدس یکی از ویژگیهای حاملان عرش، تسبیح و حمد پروردگار است؛ چنانکه اشعیای نبی میگوید: «اطراف تخت را فرشتگان احاطه کرده بودند. هر فرشته شش بال داشت که با دو بال صورت خود را میپوشاند و با دو بال پاهای خود را با دو بال دیگر پرواز میکرد. آنها به نوبت سرود میخواندند و میگفتند: «مقدس، مقدس، مقدس است خداوند قادر متعال، تمام زمین از جلال او پر است» (اشعیاء، 6: 3-2). در کتاب مکاشفه نیز از تسبیح فرشتگان حامل عرش اینگونه سخن گفته شده است: «در این هنگام تمام فرشتگان گرداگرد تخت و رهبران و چهار موجود زنده ایستادند. سپس، آنان در مقابل تخت سجده کردند، خداوند را پرستش کردند و گفتند: آمین! حمد و جلال و حکمت، سپاس و حرمت، قدرت و قوت از آن خدای ما باد، تا به ابد! آمین» (مکاشفه، 3: 12-11). در کنار فرشتگان، حاملان عرش، دستهای دیگر از فرشتگان با عنوان ملائکه شریر، با انگیزههایی چون برتریطلبی، زیبایی، خودخواهی و ... علیه پروردگار خویش، عصیان و از دستورات او سرپیچی کردهاند؛ درنتیجه، قدوسیت اولیه خویش را از دست داده و ازنظر ذات و رفتار فاسد شدهاند. شیطان با نامهایی چون «رئیس این جهان» (یوحنا، 12: 31)، «خدای این جهان» (دوم قرنتیان، 4: 4)، «فرستاده زیرکی که قدرت زیادی دارد» (Navigatori, 2015: 51) و یکی از ملازمان بارگاه الهی (Rabinowitz, 2007: 72)، در زمره فرشتگانی است (ایوب: 6) که وسوسه شد تا به جای خدا نشیند و قدرت مطلق را غصب کند، پس علیه خدا طغیان کرد (مکگراث، 1385: 289). ظاهراً پس از سقوط انسان، مرکز فرماندهی شیطان آسمان بود (افسسیان، 2: 2)؛ اما او همراه دیگر فرشتگان شریر به زمین افکنده شد (مکاشفه، 12: 9) و بهعنوان رئیس ایشان، با ماهیت شرّگونۀ خود و حکمرانی بر عالم دنیا به شرارت میپردازد (هاکس، 1377: 648). او برای عملیساختن اهداف خود، از روشهای مختلفی استفاده میکند و چون قادر نیست مستقیماً به خداوند حمله کند، به اشرف مخلوقات، حمله و آنها را وسوسه میکند و به فتنهانگیزی در زمین وا میدارد (خروج، 32: 1). شیطان با پادشاهی و حکومت سرکش خویش در تقابل با عرش الهی عمل میکند و به کمک نیروهای شریر خویش، به شرارت در هستی میپردازد. درحقیقت حکومت شیطان و نیروهای شر، دیدگاه منشأ شربودن عرش را در پی دارد؛ ازاینرو، انسان صرفاً با تلاش شخصی به رستگاری نمیرسد؛ بلکه سعادت جز با فیض الهی، فدیه مسیح و غلبه عیسی مسیح(ع) در پایان تاریخ بر شیطان میسر نخواهد شد (Ladd, 1959: 325). حاصل آنکه از دیدگاه عهدین، با توجه به حضور فرشتگان شریر به ریاست شیطان در منطقه ملکوت و عصیان عمدی علیه خداوند، با انگیزه برتریطلبی بر او و تصاحب جایگاه پروردگار، شرارت در ملکوت اعلی نیز وجود دارد. درحقیقت در بخش عرش الهی که برّه و 24 نفر از رهبران روحانی و داوران حضور دارند، به دلیل برخورداری آنها از ویژگی عصمت، هیچگونه شرارتی از سوی ایشان در عالم ملکوت رخ نخواهد داد؛ بلکه با توجه به حضور فرشتگان شریر در منطقه ملکوت و عصیان عمدی و ارادی ایشان علیه پروردگار، این گروه از فرشتگان، در ملکوت اعلی شرارت به وجود آوردند و از آنجا به عالم ملک تسرّی دادند. به عبارت دیگر، عهدین خاستگاه شرارتهای موجود در عالم دنیا را عالم عرش دانسته که به علت حضور فرشتگان شریر در آن و درنتیجه، گناه و سقوط آنها شرارت بدان راه یافته است.
سعادت آدمی همواره با موانع و مشکلات فراوانی روبهرو است. ادیان ابراهیمی اسلام، یهود و مسیحیت داعیه ضمانت سعادت بشر را داشتند و منشأ شرارتهای موجود در جهان را به عالم ملکوت نسبت دادند و چالشهایی در این باره ایجاد شده است؛ نظیر: عالم ملکوت بخشی از صفات فعل پروردگار است و مناسبتی با شرارت ندارد؛ زیرا رستگاری و کمال بشر را دچار چالش میکند؛ انبیا و فرشتگان که حاملان عرش الهیاند و اجرای تدابیر پروردگاری را برعهده دارند، با وجود شرارت، در بخش هدایت انسان، نمیتوانند وظایف خود را انجام دهند. همچنین، مقام عرش و ملکوت الهی، مقام علم مطلق خداوند است. شرارت، نقص در علم پروردگار ایجاد میکند. قرآن به این سؤالها اینگونه پاسخ میدهد: عرش مرتبه اعلای عالم ملکوت و محل صفات و فعل پروردگار است که به علت «ربُّ العرش» بودن خداوند، شرارتی در آن راه ندارد؛ بلکه جنّیان کافر، شرارت را در مرتبه ملکوت اسفل، به ریاست ابلیس انجام میدهند. جنّیان که بخشی از ملکوت الهی را تشکیل میدهند، قصد دستیابی به اخبار غیبی را دارند، تا با رساندن آن بهواسطههای بشری، به شرارت در جهان هستی بپردارند؛ اما شهابهای ثاقب از ملکوت آنها را میرانند و شرارتی از سوی ایشان، متوجه عالم ملکوت، یعنی محل صفات و فعل الهی، نمیگردد؛ تا شبهه اختلال در ربوبیت الهی را ایجاد کند. ابلیس، رئیس جنّیان نیز با ایجاد وسوسه در قلوب انسانها، بهجز اولیای الهی و بندگان مخلص خداوند، ایشان را به شر و بدی دعوت میکند و از مسیر الهی دور میسازد و شرارت خویش را اینگونه در عالم هستی نشان میدهد. ولی عهدین، با قراردادن ابلیس در زمره فرشتگان، شرارت را به گروهی از فرشتگان، با عنوان فرشتگان شریر نسبت میدهد. ابلیس، رئیس فرشتگان شریر، در باغ عدن که نمادی از عالم ملکوت ادنی است، آدم را فریب داد و بدین ترتیب آغازکنندۀ شرارت در جهان شد. شیطان حاضر در عهدین، قدرت ویژهای در تحقّق اعمال ارادی خویش دارد و سیطره قدرت او تا مرز سلطه بر انبیاء و گمراهکردن ایشان و دخل و تصرف در امور تکوینی همچون مرگ، وسعت مییابد. درحقیقت عهدین، با قراردادن حکومت شیطان در کنار حکومت خداوند، قدرتی مستقل برای شیطان قائل شده و آن را رهبر فرشتگان شریر نامیده است؛ بدین معنا که خداوند هماینک حاکم مطلق جهان هستی نیست و شیطان در حال حاضر بر هستی حکمرانی میکند و در آینده، با غلبه عیسی(ع) بر شیطان و نیروهای اهریمنی او و اسارت شیطان در چنگال عذاب الهی، حکومت الهی سراسر هستی را فرا خواهد گرفت، شرارت از جهان رخت بر خواهد بست و صلح و امنیت حاکم میشود. باوجود ساختار شرّگونه فرشته در عهدین، نگرش قرآن کریم به فرشتگان تنزیهی است و آنها را معصوم و مطیع محض فرامین الهی بر میشمرد (تحریم: 6). به دلیل آنکه فرشتگان، مجریان تدابیر پروردگار و برخوردار از ویژگی عصمتاند، شرارتی از سوی ایشان در عالم ملکوت رخ نمیدهد. درحقیقت قرآن کریم، وجود شرارت در هستی را به فرشتگان، کارگزاران الهی در امر هدایت بشر، نسبت نمیدهد؛ بلکه عصمت را شاخصه ایشان دانسته است؛ زیرا در غیر این صورت، شبهه شرّآفرین بودن خداوند مطرح میشود؛ بدین معنا که شرّ ازطریق کارگزاران او به عالم ملک راهیافته است. قرآن شرارت را به جنّیان نسبت میدهد که ساختاری متفاوت از فرشتگان دارند و تنها قدرت ایشان وسوسه انسانها است و جز این، تصرّفی در خلقت ندارند و انسانها با اراده خویش به وسوسههای شیطان پاسخ میگویند و شرارت میکنند؛ با این حال قرآن و عهدین، درباره فرشتگانی چون جبرئیل، میکائیل و اسرافیل اتفاقنظر دارند. عهدین، جبرئیل، میکائیل و اسرافیل را در زمره فرشتگان نیکو قرار داده است؛ قرآن نیز این فرشتگان را ستوده است؛ البته نه بهعنوان فرشتگانی که در مقابل آنها فرشتگان شریر وجود داشته باشد. | ||
مراجع | ||
آنترمن، آلن، (1385ش)، باورها و آیینهای یهودی، ترجمه رضا فرزین، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
صدرالدین شیرازی، محمد، (1422ق)، اسرارالآیات، تصحیح: محمد خواجوی، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران.
طباطبایی، محمدحسین، (1417ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین.
طبرسى، فضل بن حسن، (1372ش)، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو.
طوسی، ابوجعفر محمدبن الحسن، (بیتا)، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد قصیر عاملی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
فکری، آنطیونیوس، (1412ق)، تفسیر الکتاب المقدس، شبکه الکنیسه، تفسیر کتاب مزامیر، بیجا، بینا.
قرآن کریم.
کتاب مقدس: عهد قدیم و عهد جدید، (1380ش)، ترجمه فاضل همدانی، ویلیام گلن و هنری مرتن، تهران، اساطیر.
کهن، راب، اُ، (1382ش)، گنجینهای از تلمود، ترجمه امیرفریدون گرگانی، بیجا، چاپ زیبا.
المسیری، عبدالوهاب، (1383)، دائرهالمعارف یهود و صهیونیسم، ترجمۀ مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهای خاورمیانه، تهران، دبیرخانه کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضه فلسطین.
مشکینی، علی، (1424ق)، تحریر المواعظ العددیه، قم، الهادی.
مک گراث، الستر، (1385ش)، درآمدی بر الهیات مسیحی، ترجمۀ عیسی دیباج، تهران، انتشارات روشن.
نجیب، أنطونیوس، (1991م)، معجم اللاهوتی الکتابی، ترجمۀ نیافه المطران، الطبعه الثانیه، بیروت، دار المشرق.
هاکس، جیمز، (1377ش)، قاموس کتاب مقدس، تهران، انتشارات اساطیر | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 801 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 441 |