تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,406 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,243,038 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,085,009 |
ساختار فرهنگ بهار عجم در سه بخش | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 14، شماره 1 - شماره پیاپی 38، فروردین 1401، صفحه 15-34 اصل مقاله (879.4 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2022.126966.1966 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عبدالله رادمرد* 1؛ ابوالقاسم قوام1؛ سعید خسروپور2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
معرفی دقیق یک فرهنگ لغت از طریق پرداختن به ساختار آن شکل میگیرد. این پژوهش ساختار فرهنگ بهار عجم نوشتۀ لاله تیکچند را در سه بخشِ شیوههای مدخلگزینی، شیوههای آوردن مواد مدخل و ضبط تلفظ بررسی کرده است. پس از مطالعۀ کامل و دقیق این فرهنگ، در بخش نخست با ارائۀ آمار، نمودار و شواهد نشان داده شد که مؤلف در این فرهنگِ نوزدههزاروهفتصدوبیستونه مدخلی، پس از ذکرِ واژه، مشتقات آن را میآورد و بر اساس «یک واژه یا ترکیب»، «قرابت لفظی و معنایی دو واژه یا ترکیب»، «قرابت لفظی و معنایی چند واژه یا ترکیب» و «امثال» مدخلگزینی میکند. این پژوهش در بخش دوم نشان داده است که از میان بیستوپنج روشِ آوردن مواد مدخل در این فرهنگ، بیشترین درصد به «معروف» اختصاص یافته که نشانۀ پرکاربرد بودن واژه در زبان عموم است و کمترین آن مربوط به «مشهور» است که حاکی از بینیازی فرهنگنویس و کاربر از توضیح این نوع مدخلهاست. در بخش سوم پس از بررسی سیر تطور شیوههای ضبط تلفظ در فرهنگهای فارسی پیش از بهار عجم، شیوههای سهگانۀ ضبط تلفظ در این فرهنگ با ذکر نمونه آمده است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فرهنگنویسی؛ بهار عجم؛ لاله تیکچند؛ مدخلگزینی؛ مواد مدخل؛ ضبط تلفظ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه پس از رسمیت یافتنِ زبان فارسی دری در قرن چهارم هجری و انتقال آن از نواحیِ شمال شرقی به ویژه خراسان به دیگر مناطق که زبانشان دری نبود، نوشتنِ فرهنگ برای آموختن این زبان ضروری مینمود که فرهنگِ قطران تبریزی نمونۀ بارز این ضرورت است (تویسرکانی، 1362: 15) و تا زمان حملۀ مغول، ایران کانون فرهنگنویسی فارسی بود و پس از آن این کانون به شبهقاره انتقال یافت (نقوی، 1341: 13). فرهنگنویسی در شبهقاره را میتوان به سه دورۀ تاریخی دستهبندی کرد: دورۀ نخست را که با تأسیس نخستین دولت فارسیزبان در دهلی از سال 603 هجری آغاز شد و تا سال 933 هجری ادامه داشت، دورۀ پیش از بابریان نامیدهاند. از همین دوره است که فنون ادبی و هنری در کنار امور سیاسی و مذهبی پیشرفت میکند و زبان و ادبیات فارسی مورد توجه مردم این سرزمین پهناور قرار میگیرد و با توجه به نیاز یادگیری زبان فارسی، تألیف کتابهای لغت و فرهنگ آغاز میشود و افزونی میگیرد (نصر اصفهانی، 1394: 122)؛ دورۀ دوم که از آغاز بابریان تا اواخر قرن سیزدهم طول میکشد به نام همین حکومت خوانده شده است. در دورۀ سوم که تمام قرن چهاردهم را دربر دارد و از آن به دورۀ جدید یاد میشود، زبان اُردو جایگزین زبان فارسی در هند و پاکستان میشود و با نفوذ انگلیس، زبان فارسی رو به انحطاط میرود (نوشآبادی، 1380: 1973ـ 1965). فرهنگنویسان شبهقاره یا ایرانیان مهاجر به آن سرزمین بودند یا هندیانی که با زبان فارسی آشنایی و به آموختن آن نیاز روزافزون داشتند. همین نیاز موجب کوشش و دقت فراوان در تدوین فرهنگها میشد؛ بهطوری که کار فرهنگنویسی از جمعآوری صرف لغات شعری به نقد فرهنگهای پیشین انجامید که از این دوره، به دورۀ انتقادی یاد میکنند (نقوی، 1341: 22). یکی از فرهنگهای دورۀ دوم، بهار عجم (تألیف 1152هـ .ق) نوشتۀ لاله تیکچند، متخلص به بهار است که بلاخمان[1] این فرهنگ را یکی از بزرگترین فرهنگهایی میداند که همت یک نفر و نه بهصورت گروهی نوشته شده است (Habibullah,1966: 200)؛ فرهنگی که بهدلیل جامعبودن از نظر لغات، ترکیبات، کنایات، امثال فارسی و همچنین به دلیل هندیبودن مؤلفش، ظرفیت بسیاری برای نقد و بررسی و اعتبارسنجی دارد. استفاده از منابع فراوان و آرای دیگران برای نوشتن و شرح، از ویژگیهای برجستۀ این فرهنگ است. مؤلف در بیشتر مواقع برای یک مدخل شاهدهای شعری فراوانی به کار میبرد که از این نظر فرهنگش نسبت به فرهنگهای پیش از خود بینظیر است. مهمترین کار او، انتخاب شواهد از شعرهای فارسی تا زمان تألیف است. او ازجمله فرهنگنویسانی است که برای آسانیابی مدخلها، حرف نخست را باب و حرف دوم را فصل قرار داده و این درحالی است که بیشتر فرهنگنویسان پیش از او باب و فصل را بر اساس حرف اول و آخر و بالعکس قرار میدادهاند. در اعتبار بهار عجم همین بس که در زمان چندبهار هفت بار چاپ شده است (داعیالاسلام، 1318: ج5: 43) و فرهنگنویسان بعدی برای نوشتن فرهنگ خود از این کتاب استفادههای فراوانی کردهاند. این ویژگیها موجب شد تا این پژوهش به ساختار فرهنگ بهار عجم بپردازد.
پیشینۀ پژوهش - «فرهنگنویسی در هند و پاکستان» نقوی(1339) در این مقاله که به دورههای گوناگون فرهنگنویسی در هند و پاکستان پرداخته است، به معرفی کوتاه فرهنگ بهار عجم بسنده شده است. - فرهنگنویسی در هند و پاکستان نقوی(1341) این کتاب که به پیشینۀ فرهنگنویسی فارسی به ویژه در هند و پاکستان میپردازد، ذیل «بهار عجم» ویژگیهای کلی آن را ذکر کرده است. - «بررسی شیوههای لغتنویسی در چند فرهنگ معتبر فارسی» سلطانی(1386) در این مقاله پس از توضیحی کوتاه دربارۀ فرهنگهای فارسی، به روش تنظیم و چگونگی ضبط لغات هفده فرهنگ فارسی به فارسی اشاره و دربارۀ فرهنگ بهار عجم ـ علاوه بر ذکر اشتباه تاریخ تألیف ـ تنها به ذکر این نکته که «بهترتیب حروف تهجی با رعایت حرف دوم مرتب شده» بسنده شده است. - «شبهقاره پیشگام فرهنگنویسی» عباسی (1394) این مقاله، به زبان فارسی در شبهقاره و فرهنگنویسی در آن مکان میپردازد و نیز دربارۀ بهار عجم به این سخن اشتباه دبیرسیاقی که این فرهنگ «حدود 10000 مورد از مفردات و مرکبات و عبارات و امثلۀ فارسی را دربر دارد» بسنده میکند (همان: 127). بنابراین تاکنون پژوهشی دربارۀ ساختار فرهنگ بهار عجم انجام نشده است.
ساختار فرهنگ بهار عجم چینش و ترتیب مدخلهاطبق شمارشی دقیق، فرهنگ بهار عجم در 19729مدخل تنظیم شده است. جدول زیر نشاندهندۀ ترتیب، تعداد و درصد مدخلهاست:
جدول ترتیب و درصد مدخلها لاله تیکچند، ابتدا واژهای را میآورد و سپس مشتقات مربوط به آن را در صورت کاربرد، ذکر میکند و این درحالی است که همه را مدخلهایی جداگانه قرار میدهد. در ادامه تعدادی از مدخلهای مربوط به واژۀ «آب» که از صفحۀ یک تا سیودو را به خود اختصاص داده، آمده است: آب و آبه، آب آتشرنگ، آب آتشزده، آب آتش شد، آب آتشین، آب آسیا، آب آمد تیمم برخاست، آبآوردن چشم، آبآوردن از چیزی، آب آهن....آباد، آبادان، آبادانی....آب از آیینه خوردن....آب از دریا میبخشد، آب از دستش نمیچکد....آب انگور، آب ایستاده، آب به آب رساندن، آب باران،....آب به دهان آمدن، آب به دهان آوردن،....آبپاشان، آب پاشیدن بر چیزی، آب پشت....آب تلخ، آب تنک....آب جاویدان، آب جگر،....آب چشم، آب چشم از کسی گرفتن،....آب حرام، آب حسام،....آبخانه، آب خجالت، آب خجلت،....آب دادن، آب دادن به چیزی،....آب را به ریسمان بستن، آب رخ،....آب زدن بر چیزی، آبزده،....آب ساکن، آب سبیل،....آبشار، آبش به گلو فرو نمیرود،....آب صبح، آب طلا، آب طینت، آب عرق، آب عصیر،....آب غربت، آب فسرده، آب فشاندن، آبکامه، آب کبود،....آب گردانیدن، آبگردش،....آب لار، آب لؤلؤ،....آب مرده، آب مرغان،....آب ناشتا، آب ناف،....آب و جاروب کشیدن و آب و جارو کشیدن، آب و دانه،....آبی کبود نیمرنگ، آبیار، آبی شدن آب». بعد از این مدخلها، مدخل «آتش» و زیرمجموعههای آن به همین ترتیب میآیند. باتوجه به این امر که «ترکیب از اصلیترین فرایندهای ساخت واژگان در زبان فارسی است و این فرایند را در انواع کلمات (اسم، فعل و حرف) به فراوانی میتوان مشاهده کرد، توانایی «ترکیب» در هر سه قسم کلمه موجب شده است تا کلمات بسیار زیادی در حوزۀ واژگانی زبان فارسی ورود پیدا کنند» (زمانی بابگهری و بصیری، 1397: 83). بر این اساس بسیار طبیعی است که فرهنگنویسانی چون تیکچند از این ویژگی برای مدخلگزینی استفادۀ فراوانی کنند؛ مدخلگزینی فرهنگ بهار عجم بر اساس چهار معیار زیر است. برای هر مورد، نمونههایی همراه با توضیح ذکر شده است:
1.1ـ مدخلگزینی بر اساس یک واژه یا ترکیبکه شامل مدخلهایی است چون: «آتش؛ آجر؛ ساغر؛ خفه؛ طلا؛ رسیدن؛ رشتن؛ فرمودن؛ فرما؛ گرفتم؛ خای؛ درگردد؛ از؛ با؛ تا؛ را؛ قوی؛ رسوا؛ رسیده؛ مشکدوز؛ علیالله؛ پای حساب؛ پرواز چشم؛ پور سبکتکین؛ حقالقدم؛ معرکۀ طاسباز؛ مصرع تند؛ رگ تلخ؛ گل بحری؛ سیب آفتابی؛ پا از حد بیرون بردن؛ پاچناریگری؛ پیراهن آبی کردن؛. راه بر آوردن به چیزی؛ سخن در زبان نهادن؛ گل شدن چراغ؛. کلاه شکستن؛ بسیار؛ پسآنگاه؛ پیشاپیش؛ خیلی و...». ـ قوی: توانا؛ اقویا جمع (تیکچند: ذیل «قوی»). ـ پرواز چشم: کنایه از تفأل و شگون بر اخبار ملاقات (همان: ذیل «پرواز چشم»). 2.1ـ مدخلگزینی بر اساس قرابت لفظی و معنایی دو واژه یا ترکیبدر این شیوه دو واژه یا ترکیب مشابه، با هم مدخل قرار میگیرند: الماسفعل و الماسگون؛ آه در جگر نبودن و آه در جگر نداشتن؛ آیۀ حجاب و آیۀ حجابی؛ بادبیزن و بادویزن؛ بادسار و بادسر؛ تیغ سوزنبردار و تیغ سوزنربوده؛ چاه زنخ، چاه زنخدان؛ حرف از لب گشادن؛ حرف از لب واکردن؛ خط بر قبر کشیدن؛، خط بر مزار کشیدن؛. راه فلانجا برداشتن؛ ، راه فلانجا گرفتن؛ رصدنشین؛ رصدوَر؛. سرکوب؛ سرکوبه؛ صبحدم و صبحدمان؛ عشقباره و عشقپرداز؛ گذربان و گذرگاه. ـ رصدنشین، رصدور: به واو، منجم و ستارهشناس؛ زیراکه همیشه چشم بر کواکب دارد (همان: ذیل «رصدنشین، رصدور»). ـ خط بر قبر کشیدن، خط بر مزار کشیدن: بعد تدفین میت، بر قبر سورۀ «انا انزلناه» خوانده، هفت خط میکشند و این را موجب مغفرت اعتقاد دارند (همان: ذیل «خط بر قبر کشیدن، خط بر مزار کشیدن»). 3.1ـ مدخلگزینی بر اساس قرابت لفظی و معنایی چند واژه یا ترکیببادهآشام و بادیهپیمای و بادیهگرد؛ بط صهبا و بط شراب و بط می؛ باد به دست و باد در کف و باد در مشت و باد به مشت؛ دارالعیار؛ دارالقرار؛ دارالقمار؛ دارالکمال. باد در زیر دامن داشتن و باد در سر افکندن و بودن و داشتن و کردن و باد در کلاه افکندن و داشتن؛ خواب در چشم شکستن؛ خواب در چشم سوختن؛ خواب در دیده سوختن؛ خواب در دیده شکستن؛ دانشبهر؛ دانشپرست؛ دانشپژوه؛ دانشبسیچ؛ دانشگر؛ دانشمند؛ دانشور؛ دانشومند؛ دانشی؛ زرهباف؛ زره بر دوش کشیدن؛ زره پاره کردن؛ زرهپوش؛ زره پوشیدن؛ زره خود؛ زره در بر انداختن؛ زره در دوش کشیدن؛ زره در نوشتن؛ زرهسا؛ زرهسُم؛ لب بادیه و لب بام و لب دیوار و لب جوی و لب کشت و لب جام. ـ دانشبهر، دانشپرست، دانشپژوه، دانشبسیچ، دانشگر، دانشمند، دانشور، دانشومند، دانشی: قریب بهمعنی هم (همان: ذیل «دانشبهر و دانشپرست»). ـ خواب در چشم شکستن، خواب در چشم سوختن، خواب در دیده سوختن، خواب در دیده شکستن: کنایه از دورکردن خواب و دورشدن، و نخستین بهمعنی استوارکردن خواب و استوارشدن نیز آمده (همان: ذیل «خواب در چشم شکستن، خواب در چشم سوختن»). 4.1 ـ مدخلگزینی امثال طبق شمارشی دقیق، در فرهنگ بهار عجم، 341 مثل آمده است که بیشتر آنها به صورت مجزا یا چندگانه مدخل قرار گرفته است. این آمار نشاندهندۀ رواج چنین مثلهایی در شبهقارۀ قرن دوازدهم است. ناگفته نماند که معیار شمارش، امثالی بوده که لاله تیکچند به مثل بودن آنها اشاره کرده است. آسمان از کجا و ریسمان از کجا؛ در ده کرا خوش است؟ رئیس و برادرش؛ باقی داستان به فرداشب؛ سرکۀ مفت شیرینتر از عسل است؛ عنقا را میخواهد که به دام گیرد؛ فریب صید باشد خواب صیاد؛ قاضی به رشوت راضی؛ کج نشین و راست گو؛ هر که باد در سر کرد سر به باد داد؛ هر که بر کژدم دستی فروآرد سزا بیند؛ هر که خانۀ مردمان بکاود خاک بر سرش افتد؛ هر که زر دارد و جان میکند مرده به؛ هر که مال نخورد پشیمانی خورد؛ هرگاه پشت خر کباب شود شغال سبلت به سیخ کند. ـ آسمان از کجا و ریسمان از کجا: این مثل در محلی زنند که شخصی سخن نادر برابر بگوید (همان: ذیل «آسمان از کجا و ریسمان از کجا»). ـ باقی داستان به فرداشب: این مثل در جایی زنند که کاری کنند و تتمهای از آن موقوف بر آینده گذارند (همان: ذیل «باقی داستان به فرداشب»). اگر داوری این پژوهش بر اساس شیوههای مدخلنویسی فرهنگهای امروزی باشد، بسیاری از مدخلبندیهای بهار عجم؛ ازجمله مجزاآوردن واژههای فرعی، آوردن واژگان و ترکیبات فراوان و قراردادن فعل به عنوان مدخل اشتباه است. مورد اخیر باید بهصورت مصدری مدخل قرار گیرد (قیّم، 1385: 57). باید در نظر گرفت که این موارد جزو روشهای مدخلبندی فرهنگنویسی کلاسیک بوده است و نباید آن را صرف مطابقتنداشتن با معیارهای فرهنگنویسی امروزی عیب شمرد و «لغتسازی و ترکیبسازیهای ناروای فرهنگنویسان شبهقاره» نامید (منصوری، 1390: 113). نکتۀ مهم دیگر اینکه چنین روشهای مدخلبندی بر اساس نیاز آموزش فارسیآموزان شبهقاره و بهویژه شاعران بوده است؛ به همین دلیل، تمام یا بیشتر ظرفیتهای شعری واژگان و ترکیبات در فرهنگ ذکر میشود تا کاربر همه را یکجا ببیند و از فرهنگهای دیگر بینیاز باشد.
2ـ مواد مدخل در فرهنگ بهار عجمدر فرهنگ بهار عجم توضیحاتی ذیل مدخل آمده است که بسیاری از آنها را نمیتوان «تعریف» مدخل در معنای امروزی دانست و بهتر است برای رعایت شیوۀ علمی، آن را «مواد» مدخل نامید؛ زیرا «تعریف» یکی از اصطلاحات فرهنگنویسی به معنای توضیح در جهت شناساندن معنا و کاربرد واژه یا اصطلاح است (صفرزاده، 1394: 33)؛ ولی در این فرهنگ، بسیاری از توضیحات در جهت شناساندن مدخلها نیست و بیشتر برای راهنمایی کاربرانی بوده است که گویی بهار عجم را از آغاز تا پایان میخواندهاند. فرهنگنویس برای تعریف مدخل از روشهای گوناگونی استفاده میکند که البته این روشها «بسته به نوع واژه، نوع فرهنگ و مخاطبان آن» متفاوت است (هاشمی میناباد، 1386: ج2، 135). تعریف میتواند ترادفی (آوردن بیباک و دلیر در تعریف شجاع)، عبارتی (آوردن کسی که از چیزی نترسد در تعریف شجاع) یا بافتی (آوردن واژۀ شجاع در بافت جمله: وقتی به کسی شجاع میگویند که...) باشد (باطنی، 1388: 172). میتوان به این موارد، تعریفهای تحلیلی یا منطقی (آوردن اسب ماده در تعریف مادیان)، ترکیبی (هر چیزی که به رنگ زغال باشد در تعریف سیاه)، و نقشی (دعایی خطابی به هنگام عطسهکردن در تعریف عافیت) را افزود (هاشمی میناباد، 1386: ج2، 135ـ140). بیشک انواع تعریف به این موارد محدود نمیشود، با مطالعۀ کامل و دقیق فرهنگها میتوان به روشهای تعریفی دیگر هم رسید (ر.ک: سلسلهسبزی، 1388: 146ـ 156) هرچند که ممکن است این روشها تکراری باشند. در ادامه انواع روشهای آوردن مواد مدخل در فرهنگ بهار عجم با ذکر نمونه آمده است: 1.2ـ ارجاع به مدخلهای دیگر 1.1.2ـ قریب بهمعنیِ هم/ فلان واژه این نوع اگر مربوط به مدخلهای ترکیبی باشد نزدیکی معنای آنها را میرساند و اگر برای مدخلی مجزا بیاید، باید آن را از نوع ارجاعی دانست؛ زیرا در این صورت به واژهای دیگر ارجاع داده میشود.
2.1.2ـ چنانکه گذشت این نوع هنگامی به کار میرود که بین مدخل با مدخلی پیشین مشابهتی باشد و فرهنگنویس نیازی به توضیح آن نبیند.
3.1.2ـ در ... بیاید/ میآید/ نوشته آید این نوع، ارجاع به مدخلی پسین در فرهنگ است.
ایراد این نوع، ارجاع دوری میباشد؛ برای نمونه در توضیح خط بطلان، «مرادف خط باطل» آمده است (همان: ذیل «خط بطلان»). 4.1.2 ـ مثله/ مِثل فلان مدخل
5.1.2 ـ به معنی... .
یکی دیگر از روشهای این نوع، آوردن عین مدخل هممعنی به شیوه ارجاعی است:
ارجاع این دو مدخل، به ترتیب به مدخلهای «آیینۀ خاطر» (همان: ذیل «آیینۀ خاطر») و «آیینۀ بدننما» (همان: ذیل «آیینۀ بدن نما») است. 6.1.2ـ همان... . این نوع، ارجاع به مدخلی دیگر است.
7.1.2ـ بر قیاس... .
عاشقسخن: بر قیاس عاشقآفت که گذشت (همان: ذیل «عاشقسخن»). 2.2ـ بر اساس میزان کاربرد 1.2.2 ـ معروف واژۀ «معروف» نخستینبار در مقدمۀ لغت فرس اسدی آمده است (اسدی طوسی، 1319: 1). اما اینکه دقیقا منظور اسدی از آن چه بوده است، دانسته نیست. داعیالاسلام باتوجه به این موضوع که اسدی واژههای فرهنگ قطران تبریزی را «معروف» مینامد، این واژهها را لغات متروک دری و نه لغات ادبی دری میداند (دبیرسیاقی، 1368: 20)؛ به عبارتی میتوان لغات غیرمعروف را «لغات دری» نامید (همان)؛ اما آیا واژگان و ترکیبات «معروف» بهار عجم را باید از این نوع دانست؟ باتوجه به گردش شیوۀ فرهنگنویسی از آوردن «مدخل غیرترکیبی» به «مدخل ترکیبی» و همچنین بیشتر آوردن مدخلهای شعری، پاسخ منفی است. به نظر میرسد مدخلهای معروف بهار عجم شامل واژهها و اصطلاحات پرکاربرد شعری در شبهقاره است و دری و غیر دری بودن آن، به گونهای که مد نظر اسدی بوده مورد توجه نیست.
2.2.2ـ مشهور: تفاوت «مشهور» و «معروف» در توضیح مدخلهای فرهنگ بهار عجم بر ما روشن نیست؛ زیرا هیچ نشانهای در متن به این مهم رهنمون نمیشود؛ به هر حال لاله تیکچند در ذهن خود قائل به تفاوتی بین این مدخلها بوده است؛ در غیر این صورت بایست همۀ آنها را یا «معروف» یا «مشهور» میآورد.
3.2.2ـ محاوره در این مورد، لاله تیکچند به محاورهبودن مدخل ـ که ممکن است در شعر شاعران هم آمده باشد ـ اشاره میکند. بیان این ویژگی یکی از تفاوتهای اصلی فرهنگنویسان شبهقارهای با ایرانی است که البته این موضوع در دورۀ دوم فرهنگنویسی در شبهقاره مشهودتر است.
4.2.2ـ مَثَل
3.2ـ بر اساس مقولۀ دستوری 1.3.2ـ مزیدٌعلیه در این مورد به «مزیدٌعلیه» بودن؛ یعنی اشتقاقِ مدخل از واژهای دیگر اشاره میشود.
2.3.2ـ لازم یا متعدی
4.2 ـ براساس ویژگیهای ادبی 1.4.2ـ کنایه ـ اکسیررنگ: کنایه از شراب (همان: ذیل «اکسیررنگ»).
2.4.2ـ استعاره
3.4.2ـ حقیقت در این شیوه که بسیار کمکاربرد است، به گفتن «حقیقت» بودن مدخل اکتفا میشود.
4.4.2ـ اسما یا صفت برای... . در این شیوه، به این نکته که مدخل از اسماء کسی یا در صفات چیزی مستعمل است، اشاره میشود.
5.4.2ـ ذکر نوع اضافات این شیوه، بیان نوعِ اضافه است.
6.4.2ـ بیان ساختگی بودن واژه با عباراتی مانند...: این نوع، بسیار نادر است و در مواقعی به کار میرود که ترکیب تازه و تنها در یک منبع دیده شده باشد.
5.2ـ تعریف یا معنای کلمه 1.5.2ـ ذکر واژه یا مدخل مترادف
2.5.2ـ ترجمه
3.5.2ـ تقابل
4.5.2ـ مخفف
5.5.2ـ تعریف واژه، ترکیب یا جمله: ـ پرچین: به جیم فارسی بهوزن پروین، خاری است محوطه که از خار و خلاشه گرد باغ و غیره سازند و چوبهای سرتیز که بر سر دیوار نصب کنند و... (همان: ذیل «پرچین»). ـ بلند شدن موج و نشئه: بهمعنی مرتفع شدن و به کمال رسیدن اینها (همان: ذیل «بلند شدن موج و نشئه»). ـ حرف آوردن: بهمعنی سخن گفتن (همان: ذیل «حرف آوردن»). ـ آب آمد تیمم برخاست: یعنی هر گاه صاحب مدارا و صاحب معامله متوجه کاری شد، پس به گماشته و نائب او احتیاج نماند (همان: ذیل «آب آمد تیمم برخاست»).
برای نشان دادن روشهای تلفظی فرهنگ بهار عجم باید سیر تطور این روش را تا زمان تألیف آن پیگرفت. لغت فرس اسدی بهدلیل قافیهیاب بودنش فاقد روش تلفظی است؛ به نمونۀ زیر توجه کنید: پخچ: هرچه پهن شده از زیر چیزی، چون میوۀ پخته که پای برنهی؛ چنانکه عنصری گفت:
دانسته نیست عنصری و اسدی واژۀ «پخچ» را چگونه تلفظ میکردهاند. محمد بن هندوشاه نخجوانی تلفظ تعداد کمی از لغات فرهنگش را مشخص کرده است؛ مانند واژۀ «شکر به کسر شین و فتح کاف» که «در معنی شکار باشد» (نخجوانی: ذیل «شکر»). قواس غزنوی نیز مانند اسدی طوسی تلفظ واژهها را ضبط نکرده است؛ برای نمونه، معلوم نیست او واژۀ «سترگ» را در بیت زیر به ضم، فتح یا کسر سین میخوانده است:
تنها میتوان حدس زد که با توجه به تلفظ مشهور «بُزُرگ»، «سُتُرگ» صحیحتر است. دستورالأفاضل نیز فاقد هرگونه روش تلفظی است. حاجبخیرات، برای نمونه فقط بهمعنی واژهای مانند «ورقان» به معنای «شفیع» (حاجبخیرات: ذیل «ورقان») بسنده کرده است و معلوم نیست که این واژه چگونه تلفظ میشده است. واژهنامۀ معیار جمالی نیز به خاطر قافیهیاب بودنش، فاقد روش تلفظی است و تنها با حدس و گمان میتوان بر اساس قافیهها تلفظ برخی از واژهها را فهمید. اما این حدس و گمان تنها برای حرکات پایانی واژه است؛ برای نمونه، مشخص نیست شمس فخری «کیار» بهمعنی «کاهلی» را با ضم، فتح یا کسر کاف میخوانده است (فخری اصفهانی: ذیل «کیار»). مجموعةالفرس نیز روش تلفظی ندارد و به احتمال فراوان ضبط تلفظ واژههایی چون سِرِشک (جاروتی: ذیل «سرشک» و فَغِستان (همان: ذیل «فغستان») که در کتاب به صورت مشکول آمده، از جانب خود مؤلف نبوده و بعدها توسط کاتبان صورت گرفته است. صاحب بحرالفضائل فی منافعالأفاضل تنها تلفظ برخی از واژهها را ضبط کرده است؛ برای نمونه تلفظ واژۀ «طب» را «به فتح» آورده است (محمد بن قوام: ذیل «طب»). صاحب زفان گویا و جهان پویا علاوه بر ضبط تلفظ ناقص تعداد اندکی از واژهها مانند «کنجده به ضم و فتح جیم» بهمعنی «پازهر» (بدرالدین ابراهیم: ذیل «کنجده») فارسی یا عربی بودن برخی از حروف واژه را نیز مشخص میکند؛ برای نمونه خوانش واژۀ «هژیر» را «با زاء پارسی» به معنای مورد نظر خود که «نیکو و فرخ» است توصیه میکند (همان: ذیل «هژیر»). میتوان به این روش که بعدها شکل کاملتری به خود میگیرد «واجشناسی واژه» گفت. تا قرن نهم، شرفنامۀ منیری پُربسامدترین فرهنگ از نظر ضبط تلفظ واژههاست؛ این خود نشان از ضرورت ضبط تلفظ واژهها در شبهقاره بوده است؛ هرچند که تا این قرن و حتی پس از آن، بسیاری از فرهنگهای فاقد روش تلفظی نیز در شبهقاره نوشته شدهاند؛ اما باید در نظر گرفت که این فرهنگها رونویسی از اُلگوهای ایرانی خود بودهاند. چند نمونه از شرفنامه ذکر میشود:
مؤیدالفضلا نیز دارای شیوۀ تلفظ نسبتاً خوبی است؛ برای نمونه:
از قرن دهم به بعد است که ضبط تلفظهای گوناگون یک واژه نیز جزو روشهای تلفظی فرهنگنویسان میشود. پس از فرهنگهای تحفةالأحباب و حسین وفایی که روش تلفظی ندارند، در اوایل قرن یازدهم ضبط تلفظ واژهها هرچند با بسامد پایین، در فرهنگ مدارالأفاضل از سر گرفته میشود؛ در این کتاب علاوه بر واجشناسی واژگان، دو روش ضبط تلفظ ساده و بر اساس واژۀ هموزن دیده میشود.
سرمۀ سلیمانی دارای واژههای مشکول است؛ ولی ذیل مدخلها روش تلفظیای نیامده است؛ مصحح کتاب نیز این واژهها را حرکتگذاری نکرده است (اوحدی بلیانی، 1364: بیست)، اگر این واژهها به دست مؤلف و نه نسخهنویس مشکول شده باشد، با توجه به چند واژۀ مشکول در فرهنگ مجموعةالفرس، میتوان آن را روشی تلفظی به شمار آورد؛ برای نمونه:
طبیعی است که صاحب فرهنگ جهانگیری به دلیل مراجعه به زباندانانِ مناطق گوناگون برای شناخت درست واژگان، به شکل صحیح تلفظ نیز اهمیت فراوانی داده باشد (انجو شیرازی، 1351: ج1، 10). او تلفظ درصد بسیاری از واژهها را ضبط کرده است؛ که برخی از این تلفظها از منابع چهلوچهارگانۀ او در نوشتن فرهنگ أخذ شده باشد. او روش تلفظی فرهنگها را با تغییراتی در جهت کمال، به مراحل بعد انتقال داد. چند نمونه از روش تلفظی این فرهنگ ذکر میشود:
در این نمونه، تلفظِ تمام حروفی که لازم بوده، ضبط شده است. این روش تازهای است که صاحب جهانگیری به کار برده است و فرهنگنویسان دیگر از او تقلید کردهاند.
بسیاری از واژههای فرهنگ مجمعالفرس ضبط تلفظ نشده است؛ بیشتر ضبط تلفظها نیز در میان قلاب آمده که نشان از نبودن آنها در نسخۀ اساس بوده است؛ شاید سروری این ضبط تلفظهای ساده را در ویرایش تألیف نخست فرهنگ خود افزوده باشد (سروری کاشانی، 1338: ج1، 7)؛ بنابراین میتوان سروری را وامدار مستقیم از فرهنگنویسان شبهقاره در زمینۀ ضبط تلفظ واژهها و در عین حال انتقالدهندۀ آن به فرهنگنویسان ایران و حتی شبهقاره دانست، هرچند که شیوۀ ضبط تلفظ او بیشتر بر اساس واژۀ هموزن است. در ادامه چند نمونه از شیوۀ ضبط تلفظ در این فرهنگ آمده است:
روش ضبط تلفظ بر اساس واژۀ هموزن، در فرهنگ جعفری به اوج میرسد که این امر میتواند ناشی از تأثیرپذیری مستقیم از سروری کاشانی باشد. چند مورد از این فرهنگ ذکر میشود:
فرهنگی که با وجود تصحیفات فراوان، بهخاطر تنظیم الفبایی و روش تلفظی آن مورد توجه زیادی بوده برهان قاطع است (ر.ک: داعیالاسلام، 1346: ج1، 23). همین روش تنظیم و تلفظ، ضعف شاهد نداشتن این کتاب را تا حدودی جبران کرده است. البته در این فرهنگ بهدلیل بدخوانی اشعار قدما ترکیبهای ساختگی فراوانی نیز وجود دارد (منصوری،1390: 114). در این کتاب بیشتر واژهها بر اساس واژهای هموزن ضبط تلفظ شدهاند که این خود نشان از تأثیرپذیری مستقیم از مجمعالفرس و فرهنگ جعفری است. تلفظ بسیاری از واژهها نیز بر اساس روشهای معمول مشخص شده است. نمونههای زیر نقل میشود:
صاحب فرهنگ رشیدی با این که یکی از ایرادهایش بر صاحب جهانگیری و سروری، عدم «توضیح اعراب» واژگان است؛ اما خودش نیز چنانکه باید اِعراب آنها را مشخص نکرده و در موارد مشخصکرده نیز روشش بسیار ساده است. گویی با این کار میخواسته از تقلید صاحب جهانگیری که دارای بهترین روش تلفظی است به دور باشد. چند نمونه از این فرهنگ ذکر میشود:
فرهنگ چراغ هدایت با اینکه بیشتر، اصطلاحات و ترکیبات را دربردارد، اما مؤلفش در بیشتر مواقع، تلفظ دقیق مدخلهای غیرترکیبی را ضبط میکند، که در این روش وامدار انجو شیرازی است؛ نمونههای زیر از این دستهاند:
مسلّم است که در فرهنگ اصطلاحات توقع ضبط تلفظ، بخردانه نیست؛ زیرا مدخل در این فرهنگها بیشتر ترکیبی است. همچنین فرض بر این است که کاربر، پس از دانستن تلفظ واژهها به سراغ چنین فرهنگهایی میآید؛ برای نمونه نمیتوان از فرهنگ مصطلحاتالشعرا توقع داشت که تلفظ مدخل «آب آتشناک و آب آتشرنگ و آب گلزار رنگ» را مشخص کند. بااینهمه در این فرهنگ، تلفظ برخی از واژهها مشخص شده است؛ برای نمونه:
1.3ـ شیوههای ضبط تلفظ (آوانگاری) در فرهنگ بهار عجم1.1.3ـ بر اساس واژهای هموزنایراد این روش، احتمال بیاطلاعی کاربر از واژۀ هموزن است؛ بهویژه اگر واژۀ هموزن پس از مدخلی که ضبط تلفظ شده است، بیاید. نمونههای دوم و سومِ ذیل از این دستهاند.
2.1.3ـ بر اساس واکههای کوتاه
3.1.3ـ براساس واجهای واژهدر این روش برای بیان تلفظ درست، برخی از واجهای واژه ـ همراه یا بدون ذکر واکهها ـ بیان میشود:
نتیجه از این پژوهش که به توصیف ساختار فرهنگ بهار عجم در سه بخش اختصاص داشت، نتایج زیر حاصل شد: لاله تیکچند در مدخلگزینی واژگان و چینش آنها، از بیشتر ظرفیتهای واژگانی بر اساس مقولههای لفظی و معنایی استفاده کرده و این امر دلیل اصلی مدخلهای فراوان فرهنگ اوست. در روشهای آوردن مواد مدخل، او از بیست و پنج روش استفاده کرده و از این نظر نسبت به فرهنگنویسان پیشین ممتاز است؛ نتیجۀ مهم اینکه در این زمینه بیشترین درصد به «معروف» و « ـ » اختصاص یافته که به ترتیب نشانۀ پرکاربرد بودن واژه در زبان عموم و آگاهی فرهنگنویس از ثابت نبودن معنی واژه با توجه به بافتهای گوناگون است؛ بنابراین نیاوردن توضیح بر آوردن آن ترجیح داده شده است. در این فرهنگ کمترین درصد مواد مدخل به «مشهور» اختصاص یافته است که بینیازی فرهنگنویس و کاربر را از توضیح مدخل میرساند. در بخش سوم این نتیجه حاصل شد که لاله تیکچند بیشتر به دلیل جنبۀ آموزشی فرهنگش، بیش از دیگر فرهنگنویسان فارسی به مقولۀ تلفظ واژگان اهمیت داده است؛ تلفظ بسیاری از مدخلهای فرهنگ بهار عجم ضبط شده است و از این نظر میتوان آن را جامعترین فرهنگ تا زمان تألیف دانست. هرچند او نیز از روشهای تلفظی صاحب جهانگیری استفاده کرده است؛ اما امتیاز کارش در این زمینه، علاوه بر توجه بیشتر به واجشناسی واژگان، تفاوت کمی است.
[1]. blochmann [2]. Hartmann | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
University library, (vol. 1) Dacca, Dacca university library Publisher. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 497 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 224 |