تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,339 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,949,860 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,980,293 |
کارکردزدایی ناشی از فشار نقش: واکاوی چالشهای ارتباطی مردان والد ناتنی با فرزند ناتنی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 10، شماره 4 - شماره پیاپی 35، دی 1400، صفحه 43-68 اصل مقاله (1.3 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/srspi.2022.132467.1772 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مریم کاظمی سهلوانی1؛ ملیحه علی مندگاری* 2؛ علی روحانی3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی کارشناسی ارشد جمعیت شناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه یزد، یزد، | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار جمعیت شناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه یزد، یزد، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشیار جامعهشناسی، دانشکده علوماجتماعی، دانشگاه یزد، یزد، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش حاضر با هدف واکاوی تجربههای مردان بهعنوان والد ناتنی و چالشهای ارتباطی آنان با فرزند ناتنی طراحی شده است. روش پژوهش، کیفی و بهشیوۀ نظریۀ زمینهای انجام شده است. 15 نفر از مردان ساکن در شهر اصفهان که تجربۀ ازدواج مجدد پس از طلاق و زندگی در خانواده با حضور فرزند ناتنی را داشتند، بهصورت هدفمند و بهشیوۀ نمونهگیری نظری انتخاب شدند. دادهها بهشیوۀ مصاحبۀ عمیق، گردآوری و به روش کدگذاری باز، محوری و گزینشی تحلیل شد. نتایج نشان داد «کارکردزدایی ناشی از فشار نقش» بهعنوان مقولۀ هسته، عملکرد خانوادگیِ خانوادۀ ناتنی را مسئلهمند میکند. مردان مشارکتکننده بهدلیل طیفی از شرایط فردی، بسترهای کارکردزدای درون / برون خانوادگی و فراگردهای فرهنگی - اجتماعیِ هنجارها، فشار نقش سنگینی را احساس کرده بودند که رضایتمندی آنان از زندگی در این نوع خانوادهها را چالشبرانگیز میکند. مردان مشارکتکننده خواستار برقراری ساختار و نظم سنتی خانواده و ثبات مفاهیم مردانگی در خانواده بودند؛ اما شرایط متفاوتی ازجمله ارجحبودن فرزند بر همسر، بیقدرتی والدگری و ... موجب بیثباتی حوزۀ مردانه در خانواده و تشدید نارضایتی آنان شده بود. مردان مشارکتکننده در مواجهه با فشارِ نقش تجربهشده و نارضایتی حاصل از آن، راهبردهای متفاوتی ازجمله راهبرد پیشگیرانه و ناسازگارانه را انتخاب میکنند. راهبرد پیشگیرانه، پیامدی سازندهداشته و موجب تقویت حریم خانوادگی شده است؛ اما راهبرد ناسازگارانه منجر به طلاق مجدد شده بود؛ درنتیجه، عوامل زمینهساز فشارِ نقش و راهبردهای اتخاذشده، عملکرد خانوادگی خانوادههای ناتنی را تحتالشعاع قرار میدهد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ازدواج مجدد؛ خانوادۀ ناتنی؛ ناپدری؛ فرزند ناتنی؛ عملکرد خانوادگی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه و بیان مسئله یکی از مهمترین حوزههای مطالعاتی، مطالعۀ خانواده و ازدواج است (محمدی، 1396: 2). ازدواج پدیدهای مهم، طبیعی و اجتماعی در زندگی انسانهاست و در همۀ زمانها و فرهنگها به شکلهای مختلف وجود دارد. یکی از اساسیترین نهادهای اجتماعی، یعنی خانواده با ازدواج شکل میگیرد و نیازهای زیستی، روانی، اجتماعی انسان تأمین میشود. (فتحی، 1393: 7). درواﻗﻊ، ﺧﺎﻧﻮاده اصلیترین ﻧﻬﺎد اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ در ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﻻزﻣﺔ ﺗﺸﻜﻴﻞ آن ازدواج اﺳﺖ؛ اما برخی ﻣﻮاﻗﻊ ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺨﺘﻠﻔﻲ ﺳﺒﺐ ﮔﺴﺴﺖ ازدواج اول میشود و ﭘﺲ از ﻣﺪﺗﻲ ازدواج دوباره رقم میخورد (محمدی و محمدی، 1398: 98). وضعیت طلاق در ایران، نشان میدهد که با افزایش جمعیت (از 56 میلیون نفر در سال 1370 تا 83 میلیون نفر در سال 1399) تعداد طلاق (از 40 هزار در سال 1370 به 183 هزار در سال 1399) روبهافزایش بوده است (سالنامۀ آمارهای جمعیتی، 1399)؛ اما برخلاف این تصور که افراد با تجربۀ طلاق، برای فرار از قرارگرفتن در موقعیت مشابه، احتمال کمتری دارد که دوباره ازدواج و زندگی زناشویی جدیدی را آغاز کنند (2016 Gold,). بسیاری از مردان و زنان پس از تجربۀ طلاق، دوباره ازدواج میکنند و این امر در بین مردان شایعتر است (Schweizer, 2020 & Reynolds, 2020). بهدنبال افزایش میزان طلاق و تمایل افرادِ با تجربۀ طلاق به ازدواج مجدد[1]، تعداد خانوادههای حاصل از ازدواج مجدد نیز افزایش پیدا میکند. این خانوادهها در اصطلاح «خانوادۀ ناتنی»[2] نام دارد. دادههای جمعیتشناختی که نشاندهندۀ رواج خانوادههای ناتنی در جامعۀ قرن بیستویکم است، نشان داد که بیشتر (86 درصد) خانوادههای ناتنی یک ناپدری دارد Gold‚ 2020: 146)). در تعریف والدین ناتنی[3] میتوان گفت، والد ناتنی، همسر والدین بیولوژیکی فرد در ازدواج بعدی است؛ بنابراین، ناپدری[4] با ازدواج بعدی، همسر مادر بیولوژیکی فرد است (Rallings, 1976: 446). خانوادۀ ناتنی، خانوادهای است که در آن دستکم یک فرزند از نظر بیولوژیکی با هر دو والدین، خویشاوندی ندارد؛ با این حال، برای تعریف خانوادههای ناتنی، مشکلات زیادی وجود دارد (Pryor, 2014: 3). اول، ازدیاد نامهایی که برای چنین خانوادههایی اطلاق میشود، سبب تشدید سردرگمی این نوع از خانوادههاشده و بهنظر میرسد که هیچ تعریف واحدی از انواع این اشکال خانواده وجود ندارد[5] (Kent, 1980: 146). دوم، اولین مطالعاتی که سعی در ارزیابی شیوع خانوادههای ناتنی داشت، خانوادههای ناتنی را بیشتر اتحادیههای زناشویی میدانست که از طریق ازدواجهای مجدد تکامل یافته بودند. با این حال، تحقیقات جدیدتر، زندگی مشترک خارج از ازدواج[6] را نیز در تعریف خانوادۀ ناتنی ادغام کرده است (Kreyenfeld & Martin, 2011:129). باتوجه به توضیحات ارائهشده، تعریف مدنظر پژوهش حاضر، تعریف کلاسیک خانوادههای ناتنی است که در آن خانوادۀ ناتنی زوجی است که با فرزندانی از ازدواج سابق زندگی میکنند. نظام خانوادۀ ازدواج مجدد، مانند همۀ اشکال سازمان خانواده، یک ساختار ثابت نیست، بلکه ساختاری است که بهطور مداوم درحال تکامل است (Whiteside, 1982: 59). دلونگیس و زویگر (2017) معتقدند ازدواج اول و ازدواج مجدد یکسان نیست و برای درک چگونگی ازدواج مجدد، باید تفاوتهای ساختاری بین خانوادههای هستهای و ناتنی را در نظر گرفت. آنها تفاوتهای اصلی را شامل موارد زیر میدانند: 1- روابط والدین و فرزندان قبل از شکلگیری رابطۀ زن و شوهر در خانوادههای ناتنی است. این امر مستلزم آن است که روابط زوجین درحالی شکل گیرد که والدین، روابط دیرینه و اغلب مستحکمتر را با فرزندان خود حفظ کنند. این برعکس خانوادههای هستهایِ سنتی است که در آن پیوند والدین قبل از وجود فرزندان است؛ 2- خانوادههای ناتنی اغلب پس از وقوع از دستدادن و تغییر برای بزرگسالان و کودکان، بهطور یکسان گردهم میآیند؛ 3- بزرگسالان و کودکان در خانوادههای ناتنی از چرخههای مختلف زندگی فردی، زناشویی و خانوادگی دورهم جمع میشوند؛ برای مثال، یک شریک ممکن است با فرزندانِ اتحادیۀ قبلی وارد خانوادۀ ناتنی شود؛ درحالی که شریک دیگر زندگی ممکن است، هرگز ازدواج نکرده و فرزندی نداشته باشد. باتوجه به زمینههای متفاوت بزرگسالان و کودکان در خانوادههای ناتنی، میتوان نتیجه گرفت که افراد، انتظارهای متفاوتی دربارۀ عملکرد خانواده دارند. عوارض اضافی در این است که کودکان در خانوادۀ دیگری والدین بیولوژیکی دارند؛ بنابراین کودکان اغلب اعضای دو خانوارند. این امر استقلال خانوادههای ناتنی را به ازدواجهای اول محدود میکند. سرانجام، فرزندپروری اغلب با مسئولیتهایی همراه است؛ اما بدون حقوق والدین بیولوژیکی است. بهطور مشابه، هنجارهای اجتماعی ناکافی برای نقشهای والدینی وجود دارد که اثر آنها را در تربیت فرزند محدود میکند .(Delongis & Zwicker, 2017: 158) مارسیگلو[7] (2004) پدرخواندهها را توصیف میکند که پس از درگیرشدن با یک زن صاحب فرزند وارد یک «رقص خانوادگی»[8] پیچیده میشوند و آنها را ملزم به مذاکره و گفتوگو دربارۀ جایگاه خود در زندگی شریکشان، زندگی فرزندان همسر و همچنین زندگی پدر بیولوژیکی و بستگانش میکند. والدین بیولوژیکی معمولاً قبل از ورود یک ناپدری یا نامادری، استراتژی والدین را ایجاد کردهاند و ممکن است پس از ورود به پیوند جدید ترجیح دهند، کنترل خود را بر تصمیمهای فرزندآوری حفظ کنند .(Sweeney, 2010: 675) گمان میشود، تنها عامل مشاهدهشدنی که بیشترین تمایز را در ازدواج مجدد از ازدواج اول ایجاد میکند، حضور فرزندان در ازدواج قبلی است. چرلین[9] (1978) اظهار داشت که وقتی هیچیک از همسران ازدواج قبلی فرزندی نداشته باشند، خانوادۀ ازدواج مجدد، بسیار شبیه به خانوادههای ازدواج اول است و بیشتر هنجارهای ازدواجهای اول اعمال میشود. یکی از مشکلات مربوط به والدین ناتنی، نظم و انضباط است. والدین ناتنی اغلب تمایلی به تأمین نظم و انضباط ندارند؛ زیرا صلاحیت و اختیارهای واضحی که به والدین طبیعی اعطا میشود، وجود ندارد. اگر والدین ناتنی اقدام به نظم و انضباط کنند، چنین اقدامی ممکن است، مورد پسند کودک قرار نگیرد یا ازنظر همسر پذیرفتنی نباشد. بهنظر میرسد، این مشکلِ نظم و انضباط برای پدرخواندهها بیشتر از مادرخواندهها دیده میشود؛ زیرا کودکان معمولاً پس از طلاق، نزد مادران خود میمانند. این ناپدری است که بیشتر اوقات وارد یک واحد خانوادۀ تکوالدی میشود؛ بنابراین تعامل روزانه با فرزندان ناتنی خود را احساس میکند (Goetting,1982: 213). خانوادۀ ناتنی درمقایسه با خانوادۀ هستهای، منحصربهفرد و متفاوت است. تعیین چگونگی عملکرد خانوادۀ ناتنی و اینکه چه کسانی بزرگسالان مهمی هستند، چالشی است که بر تصمیمهای خانوادۀ ناتنی اثر میگذارد (Cann-Milland et al.‚ 2021: 13). برای فهم بهتر چالشهای حاصل از ازدواج مجدد بهطور عام و خانوادههای ناتنی بهطور خاص لازم است تا سابقۀ تحقیقی و پیشینههای تجربی در حوزۀ خانواده و ازدواج صورت گیرد که این امر موجب درک و بینشی عمیق از موضوع مطالعهشده میشود و با روشنکردن مسیرهای تحقیقی و دریافت مفاهیم اساسی، پژوهشگران را برای دستیابی به نتایج مطلوب و دقیقتری هدایت میکند. مرور پژوهشهای داخلی در حوزۀ ازدواج مجدد و بهخصوص خانواده، نشاندهندۀ نادیده گرفتهشدن مردان در حوزۀ ازدواج مجدد و والد ناتنی در حوزۀ خانواده است. در بسیاری از پژوهشها بهطور ویژه مسائل و مشکلات ازدواج مجدد زنان و ابعاد گوناگون آن بررسی شده است. این درحالی است که پژوهشهایی که به مردان اشاره کردهاند، بهصورت محدود و با رویکرد تطبیقی و بررسی مقایسهایی با زنان صورت گرفته است. سوری و همکاران (1400) در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که فرزندان بهویژه در بازۀ سنی نوجوانی بهدلیل ویژگیها و نیازهایی چون احساس قدرت، مشکلات و تعارضهای بیشتری را با والدخوانده احساس میکنند. یکله و همکاران (1397) کیفیت ازدواج مجدد پس از طلاق را بررسی کردند. نتایج نشان داد، ناهمخوانی اولویتها بهعنوان مقولۀ محوری که تحتتأثیر شرایط فردی، خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی افراد پس از طلاق است، تعیینکنندۀ کیفیت ازدواج مجدد بوده است. پژوهش محمدی (1396) با هدف بررسی چالشهای پیشروی زوجهای صاحب فرزند در ازدواج مجدد نشان داد، یکی از چالشهای مهم ازدواج مجدد «ادراک مشکلات حضور فرزند» است تا جایی که حضور فرزندان بهعنوان مانعی در پایداری ازدواج مجدد و زندگی خانوادگی حاصل از آن دانسته شده است. دربارۀ چالشهای ازدواج مجدد و خانوادههای ناتنی، تحقیقات خارجی بیشتری صورت گرفته است؛ برای مثال، سنت ژاک و همکاران[10] (2020) در پژوهش خود نشان دادند که مردم از خانوادههای ناتنی، توصیفهای مثبت کمتری دارند و وقتی وضعیت والدین ناتنی از نظر حقوقی بررسی شد، نتایج نشان داد، اعمال اختیارهای والدین فقط به والدین قانونی محدود میشود. جنسن و گانانگ[11] (2019) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که ارتباط چشمگیر و مثبتی بین کیفیت روابط والد ناتنی-فرزند و کیفیت روابط زوجین از دیدگاه والدین ناتنی و والدین بیولوژیکی در خانوادههای مادر- ناپدری و پدر- نامادری وجود دارد. بهطور کلی، افزایش کیفیت روابط والدین ناتنی و فرزند با افزایش کیفیت روابط زوجین مرتبط است. بهطور خاص، ناپدریها در مقایسه با نامادریها، دستاوردهای بزرگتری را در کیفیت روابط زوجین با افزایش کیفیت روابط ناپدری و فرزندی درک میکنند. نتایج پژوهش جنسن و شفر[12] (2013) نشان داد، وقتی کودکان احساس میکنند، مادران و پدران ناتنی ازنظر فرزندپروری توافق دارند و بهندرت بحث میکنند، کودکان بیشتر به پدر ناتنی خود نزدیک میشوند. سونکیم و وونکیم[13] (2009) با بررسی پویایی خانوادههای ناتنی و مشکلات سازگاری این خانوادهها به این نتایج دست یافتند که تعارض نقش، نوع خانوادۀ ازدواج مجدد، حمایت خانواده، ابهام مرز خانواده و ابهام نقش، همگی بر سازگاری خانوادۀ ناتنی اثر بسزایی دارند. رالینگز[14] (1976) و رابینسون[15] (1984) با بررسی تحقیقات تجربی و یافتههای مربوط در حوزۀ ازدواج مجدد و خانوادههای ناتنی به این نتایج دست یافتند که ازجمله که مشکلاتی ناپدریها با آن مواجه هستند، این است که حقوق و وظایف آنان چیست. به عبارتی، آنان دربارۀ وظایف نقش با ابهامهایی روبهرو هستند. بهعلاوه، کلیشههای منفی به والد ناتنی وجود دارد که بسیاری از آنها از مشاهدههای محدود، زندگینامه و رسانههای جمعی نشئت گرفته است. همانطور که پیشتر از این اشاره شد، در تحقیقها و پژوهشهای داخلی باوجود افزایش میزان طلاق و بهتبع آن ازدواجهای مجدد پس از طلاق، به خانوادههای ناتنی حاصل از ازدواج مجدد توجه خاصی نشده است و بیشتر مطالعات انجامشده در زمینۀ چالشهای ازدواج مجدد زنان و فرزندان آنان است. اگرچه سهم پژوهشهای خارجی در زمینۀ ازدواج مجدد، خانوادۀ ناتنی و والد ناتنی بیشتر است و مطالعات غنیتری دارند، ضرورت بررسی این پدیده باتوجه به بسترهای اجتماعی و فرهنگی جامعه و همچنین توجه به این موضوع که خانواده در جامعۀ ما بنیادیترین نهادها و مهمترین نظامهای معنایی هویتساز افراد محسوب میشود، حائز اهمیت است؛ بنابراین پژوهش حاضر باتوجه به نبود پژوهشی در زمینۀ خانوادههای ناتنی و والد ناتنی بهدنبال واکاوی تجربههای مردان بهعنوان والد ناتنی و چالشهای ارتباطی آنان با فرزند ناتنی است. پژوهشگران تحقیقِ حاضر بهدنبال پاسخ به سؤالهایی از این قبیل هستند: ناپدری با چه مسائل و چالشهایی درون خانوادۀ ناتنی روبهروست؟ تعاملهای والد ناتنی-فرزندخوانده به چه صورت است؟ تعاملهای زوجی درون این نوع از خانواده چگونه است؟ چالشهای فرهنگی-اجتماعی مربوط به این نوع از خانواده چیست؟
چارچوب مفهومی اگرچه، پژوهش را با یک نظریه در مطالعات کیفی شروع نمیکنند، مرور مباحث نظری و مفهومی در راستای کشف و دستیابی به مضامین نظری مرتبط با موضوع پژوهش از پیشنیازهای اساسی مطالعات کیفی و روش نظریۀ زمینهای است؛ بنابراین سعی شد تا نظریههای مرتبط با خانواده و بهویژه خانوادۀ ناتنی بررسی شود که این باعث دستیافتن به تفکر انتزاعی لازم برای شکلدهی به سؤالهای مصاحبه و همچنین به مفاهیم مرتبط با موضوع پژوهش شد. به عبارتی، بررسی و مرور نظریههای موجود باعث تقویت حساسیت نظریشده و مسیر را برای تحلیل دادهها هموار کرده است؛ بنابراین در ادامه چارچوب مفهومی پژوهش حاضر مطرح میشود. نظریۀ سیستمهای خانوادگی[16] که از تشبیه سیستمی برای درک خانوادهها استفاده میکند، خانواده را بهعنوان یک سیستم سازمانیافته در نظر میگیرد. براساس چنین نظریهای، سیستمهای خانواده با کلیت و نظم مشخص میشود که ساختار سلسله مراتبی دارد و بهعنوان یک سیستم باز و زنده، میتواند با تغییرها یا چالشها سازگار شود. به عبارتی، اصول کلیدی زیربنای سیستمهای خانواده شامل مفهومسازی خانوادهها بهعنوان یک کل است که کل، موجود بزرگتر از مجموع اجزای آن است. عناصر سیستم بههم متصل هستند؛ بنابراین وابستگی متقابل دلالت بر این دارد که خانواده بهعنوان شبکهای بسیار متصل از روابط شخصی عمل میکند که در آن هریک از اعضای خانواده برای حفظ سیستم خانواده به سایر اعضای خانواده وابسته است. هر خانواده در زیرسیستمهای[17] (خرده سیستم) بین فردی متعددی سازماندهی شده است (مانند مادر-پسر، شوهر-همسر، برادر-خواهر و غیره) درواقع، نظریۀ سیستمهای خانواده بر روابط پیچیده متمرکز است و این اصل در خانوادههای پس از طلاق و خانوادههای ناتنی بارزتر است؛ زیرا زیرسیستمهای خانوادۀ ناتنی پیچیده و شامل والد ناتنی-فرزند، خواهر_برادر ناتنی، زن و شوهر-همسر سابق است. دیدگاه سیستم خانواده چارچوبی را برای درک نحوۀ رفتار کل خانواده در مواجهه با تغییر فراهم میکند؛ زیرا هنگامی که ازدواج مجدد رخ میدهد، اضافهشدن یک عضو جدید خانواده باعث نداشتن حس تعادل در کل خانواده میشود و هریک از اعضا تحتتأثیر این تغییر قرار میگیرند (Jensen & Shafer, 2013; Schrodt et al.‚ 2008; Cox & Paley, 2003). نظریۀ استرس خانواده[18] یک نظریۀ اجتماعی است که با بررسی یک جنبه از زندگی اجتماعی (استرس) میتواند باعث پیشبینی رفتار شود و به ما نشان دهد که در برابر عوامل استرسزا چگونه مداخله کنیم. به عبارت دقیقتر، این نظریه بهدنبال بررسی اثرهای عوامل استرسزا بر خانواده و راهبردهای مقابله در برابر این عوامل است. اساس مفهومی نظریۀ استرس خانواده را میتوان در الگوی بحران خانواده (ABCX) هیل (1958, 1949) یافت که برای شناسایی متغیرهایی طراحی شده است که تفاوت بین خانوادهها را در سازگاری آنها با رویدادها و موقعیتهای استرسزا نشان دهد. این الگو نشان میدهد که یک رویداد استرسزا (a) با منابع بحران خانواده (b) و معنایی که خانواده به رویداد استرسزا (c) برای ایجاد بحران (x) میدهد، در تعامل است. نظریۀ استرس خانواده بهعنوان یک الگوی مفهومی برای تبیین و ارتقای سازگاری با ازدواج مجدد و زندگی خانوادگی ناتنی، قالب مفیدی را برای ارزیابی و کمک به خانوادههای ناتنی ارائه میدهد. در این الگو ازدواج مجدد یک رویداد استرسزا (a) است و با منابعی در تعامل است[19] که خاص خانوادۀ ناتنی (b) است و همینطور معنایی که هریک از اعضای خانواده از ازدواج مجدد دارند (درک هریک از اعضا از ازدواج مجدد) (c) تا زمانی که یک بحران خانوادگی ایجاد کند. (x) این الگو فرآیندهایی را که منجر به انطباق یا ناسازگاری میشود، نیز شناسایی میکند (Weber, 2010 & Crosbie-Burnett‚ 1989).
روش تحقیق در این پژوهش از روششناسی کیفی استفاده شده است. از آنجایی که هدف پژوهش حاضر بررسی فرایند پیشروی مردان والد ناتنی در ازدواج مجدد با فرزند ناتنی است، بنابراین بهترین استراتژی برای بررسی این فرایند، نظریۀ زمینهای با رهیافت نظاممند استراوس و کربین است. نظریۀ زمینهای دو معنای مرتبط دارد: مجموعهای از راهبردهای روششناختی منسجم که روشی متمایز برای انجامدادن تحقیق و تجزیهوتحلیل دادههای استقرایی که محصول این فرآیند، تجزیهوتحلیل نظری کامل این دادههاست. در استراتژیهای نظریۀ زمینهای از روشهای مقایسهای برای تجزیهوتحلیل دادهها استفاده میشود که مستلزم فرآیند تکراری جمعآوری و تجزیهوتحلیل همزمان دادههاست (Bryant & Charmaz‚ 2007: 406). مشارکتکنندگان پژوهش بهصورت هدفمند انتخاب شدند. درواقع، معیارهای شمول مشارکتکنندگان بدینگونه بود: مشارکتکننده، مرد و تجربۀ ازدواج مجدد پس از طلاق را داشته باشد، همسر جدیدِ مشارکتکننده حداقل یک فرزند از ازدواج سابق داشته باشد و حداقل دو سال از ازدواج مجدد مشارکتکننده گذشته باشد. همچنین، در این مسیر، از نمونهگیری نظری استفاده شده است. به عبارتی، در روش نظریۀ زمینهای نمونهگیری بهصورت تصادفی نبوده است و باید در مسیری انجام شود که بیشترین بازدهی نظری را به همراه داشته باشد. برای دستیابی به دادههای دقیق بهگونهای که ابعاد پژوهش حاضر را به خوبی روشن کند، نمونهگیری تا اشباع نظری ادامه یافت؛ بنابراین با 15 نفر از مردانی با تجربۀ ازدواج مجدد و زندگی در خانواده با حضور فرزند ناتنی در شهر اصفهان مصاحبه شد. مصاحبه شامل سؤالهایی از این قبیل بود: تعاریف و نگرشهای اجتماعی از ناپدری، چیستی تکالیف، وظایف و حقوق یک ناپدری در جامعه و خانواده، چگونگی ارتباط والد ناتنی-فرزندخوانده، حدود روابط بین اعضا، قدرت زناشویی و ارتباط زوجین در خانوادۀ ناتنی و عوامل فرهنگی و اجتماعی اثرگذار بر عملکرد خانوادگی خانوادههای ناتنی. از آنجایی که مردان مشارکتکننده در کنار دغدغههای زندگی شخصی، دچار مشغلۀ کاری نیز بودند، سعی شد، مصاحبه با مشارکتکننده در زمان مقرر و در شرایطی صورت گیرد که پاسخگو به دور از دغدغههای ذهنی و فعالیتهای کاری باشد؛ بنابراین از هر مصاحبهشونده در چندمرحله مصاحبه گرفته شد و بازۀ زمانی مصاحبهها نیز متغیر بود؛ به این معنا که بیشترین زمان 8 ساعت و کمترین زمان مصاحبه 4 ساعت بوده است. دادههای بهدستآمده از مصاحبه اجرا و بهصورت متن درآمد. در ادامه، دادهها با کدگذاری باز، محوری و گزینشی در فرآیندی نظاممند، زنجیرهوار و زمانمند تحلیل شد. در کدگذاری باز که نخستین گام تحلیل، یادداشتبرداری و مفهومسازی است، دادهها با استفاده از استراتژی تحلیل خطبهخط[20]، جزئی و گاه کلمهبهکلمه تحلیل و به هریک برچسب مفهومی داده شد. پس از مفهومسازی با مقایسۀ مستمر، تحلیل دادهها انتزاعیترشده و با گروهبندی مفاهیم، مقولهها باتوجه به ابعاد و ویژگیها حاصل شد. در کدگذاری محوری، دادههای حاصلشده از کدگذاری باز، بهصورت نظاممند در کنار یکدیگر قرار گرفت تا ارتباط میان مقوله و زیرمقولهها مشخص شود. در کدگذاری گزینشی مقولههای موجود در الگوی کدگذاری محوری یکپارچه و منسجم و پیرامون یک نظریۀ کوچک مقیاس ارائه میشود. پژوهشگران در راستای ملاحظههای اخلاقی، قبل از شروع جریان مصاحبه برای هریک از مصاحبهشوندگان توضیحی دقیق و کامل از موضوع، اهداف پژوهش و چگونگی نحوۀ انتشار نتایج پژوهش ارائه کردند. بهعلاوه، به مشارکتکنندگان اطمینان داده شد، بهجای استفاده از اسامی حقیقی، از اسامی مستعار استفاده خواهد شد و هیچگونه اطلاعات شخصی آنان بازگو نخواهد شد؛ بنابراین تنها با کسانی مصاحبه شد که رضایت کامل داشتند. بهعلاوه، برای راحتی و آسایش مشارکتکنندگان، هر زمان که پاسخگویان از جریان مصاحبه خسته میشدند، جریان مصاحبه متوقف و به زمان دیگری موکول میشد. برای ارزیابی اعتماد یافتههای پژوهش سعی شد، در حین جریان مصاحبه به هریک از مصاحبهشونده زمان کافی اختصاص داده شود تا فهم دقیق و کارآمدی از مطالب حاصل شود. علاوه بر آن، پس از پایان مصاحبه برای رفع ابهامهای ایجادشده با مصاحبهشوندگان دوباره صحبت و همچنین جمعبندی و نتایج بهدستآمده با دو نفر از مشارکتکنندگان و دو نفر از استادان کنترل و ارزیابی شد. قابلیت اطمینان و اتکاپذیری پژوهش نیز با ثبت کامل و اجراکردن دقیق مصاحبهها صورت گرفت. بهعلاوه، سعی شد، ثبت و اجراکردن مصاحبهها با فاصلۀ زمانی زیاد از یکدیگر صورت نگیرد.
جدول 1- ویژگیهای جمعیتی مشارکتکنندگان Table 1- Demographic characteristics of the participants
یافتهها تحلیل دادهها در یک فرآیند جزئی، نظاممند و زمانمند منجر به برساخت مقولۀ هسته «کارکردزدایی ناشی از فشار نقش» شد. این مقوله منتج از 25 مقولۀ اصلی، 58 مقولۀ فرعی و 215 مفهوم است. در ادامه هریک از مقولات بهدستآمده در جریان پژوهش توصیف خواهد شد.
جدول 2- مقولههای اصلی و هستۀ استخراجشده از پژوهش Table 2- The core and main categories extracted from the research
الگوی تعامل وابستۀ والد ناتنی / فرزند ناتنی مردان مشارکتکننده رفتار فرزند ناتنی را در تعاملهای والد ناتنی_فرزند ناتنی بسیار مؤثر و تعیینکننده میدانستند. به عبارتی، آنها به دوجانبهبودن روابط والد ناتنی و فرزند ناتنی اشاره داشتند و در بسیاری از موارد رفتار و ارتباط خود با فرزند همسر را وابسته به کیفیت و چگونگی رفتار آن میدانستند. هاشم میگوید: «خب این بستگی داره به طرز برخورد اون بچه که با من مثلاً چهجوری برخورد کنه. آگه مثلاً برخوردش عاطفی باشه، برخوردش جوری باشه که من اونو جذب کنم، اون منو جذب کنه، خب معلومه آدم مثه بچه خودشم براش یه وقت کار انجام میده؛ ولی وقتی مثلاً چهجوری بگم رفتار سرد میبینه، خب بهتبع، آدمم خودشو میکشه کنار».
ناپیوستگی تعاملهای زناشویی مردان مشارکتکننده از حساسیتهای فرزند ناتنی به مادر صحبت کردند. به بیانی دیگر، فرزندان ناتنی وجود ناپدری در خانواده را بهمنزلۀ تهدید روابط مادر-فرزندی قلمداد میکردند. آنها به حضور ناپدری در کنار مادر خود واکنش نشان میدادند. واکنشهایی که بهطور مستقیم منجر به توهین و یا آزار والد ناتنی نمیشد؛ اما احساس مزاحمبودن را به والد ناتنی القا میکرد. این رفتارها ازسوی فرزند ناتنی زمانی اتفاق میافتاد که فرزند ناتنی، ناپدری را در کنار مادر میدید؛ بنابراین همنشینی و حتی صحبتکردن با همسر و بهطور کلی روابط زناشویی برای مردان مشارکتکننده به آسانی ازدواج اول نبود. به عبارتی، وجود فرزند ناتنی موجب محدودیتهایی در روابط زناشویی و پیشامد اختلالهایی در تعاملهای زناشویی شده بود. جلال میگوید: «صحبت عادی میکنیم. تو حیاط نشستیم، چایی میخوریم و میاد میشینه بین منو مادرش، نه کنار مادرش. دقت کردین یه بچه عادی میاد میشینه کنار مادرش یا کنار پدرش؛ ولی این میومد بین ما مینشست!»
ارجحداشتن فرزند در برابر همسر (مرد) یکی از چالشهای مهم و درخورتوجه، ناشی از حضور فرزندان حاصل از ازدواج سابق در خانوادههای ناتنی و در اولویت قرارداشتن آنان به همسر است. مردان مشارکتکننده از اینکه همسر جدید فرزندش را در اولویت قرار میدهد و توجه بیشتری به آن دارد، شکایت داشتند. مشارکتکنندگان خواستار آن بودند که همسر، رفتاری درخور یک شریک زندگی با آنان داشته باشد. رضا در این باره میگوید: «بچهشو مهمتر از من میدونست. بچهشو جزئی از خودش میدونست؛ اما منو جزئی از خودش نمیدونست!»
دوگانگیهای رفتاری با فرزند تنی / ناتنی از دیگر مسائل و چالشهایی که میتوان در خانوادههای ناتنی به آن اشاره کرد، چگونگی رفتار همسر جدید با فرزند حقیقی مرد است. مردان مشارکتکننده شاهد تناقض رفتاری همسر بعد از تشکیل زندگی جدید و ورود به عرصۀ خانوادگی بودهاند. بهطوری که قبل از ازدواج هیچ مخالفتی از جانب همسر در پذیرش فرزند تنیِ مرد ابراز نشده بود؛ اما بعد از ازدواج، همسر از پذیرش و قبول مسئولیت در قبال فرزند تنیِ مرد سر باز زده و گاهی مرد را در دوراهی انتخاب بین همسر و فرزند قرار داده بود. علی میگوید: «ولی بعد از مدتی گذشت که اصلاً نذاشت بچه رو من ببرم پیش خودم. تو یه خونۀ دیگه زندگی میکردیم. بچه پیش مادرم بود. اصن نذاشت ما بچه رو بیاریم!»
آزار سیستماتیک والد ناتنی آنچه مردان مشارکتکننده دربارۀ فرزند ناتنی و زندگی در خانوادۀ ناتنی با آن مواجه شده بودند، پذیرشنشدن ناپدری از جانب فرزند ناتنی است. فرزندان ناتنی به شیوههای مختلف ازجمله واکنشهای اعتراضآمیز به حضور ناپدری در خانه، بدرفتاریهای مکرر، تندخویی و رفتارهای پرخاشگرانه، آزارهای کلامی مانند بیحرمتی، تحقیر و تمسخر پدر ناتنی، رابطۀ خصمانه و بهطور کلی سازشناپذیری و بیتمایلی را به برقراری ارتباط والد-فرزندی نشان دادهاند. واکنشها و رفتارهایی که بهطور مسلم سبب تضعیف قوای روحی و آزردهخاطرشدن والد ناتنی از زندگی در خانواده با حضور فرزند ناتنی و خانوادۀ ناتنی است. به بیانی دیگر، مردان مشارکتکننده سعی کرده بودند چه بهدور از شخصیت پدری، یعنی مانند یک دوست برای فرزند همسر و چه در نقش پدری دلسوز و حامی آن باشند، اما باز هم با رفتارها و کلامهای آزاردهنده مواجه میشدند. جواد میگوید: «همون پسرم ]فرزندخوانده[ اردوان رو برداشتم با ماشین بردم بیرون که تابی بخوریمو بیایم. ایشون یه عمل زشتی پشت سر من انجام داده بود ...».
نبود هموالدی میان زوجین اگرچه بیشترین بار مسئولیت تربیت فرزند بر دوش مادر است، نمیتوان از این نکته غافل ماند که پدر نیز در کنار مادر نقش مکمل را در تربیت فرزند ایفا میکند. به عقیدۀ رابینسون (1984) مدتهاست که ما به این باور رسیدهایم که پدران موجوداتی دستوپا چلفتی هستند که توانایی یا علاقهای به تربیت فرزندان خود ندارند. تأکید بیشازحد بر نقش مادر باعث شده است که «فرزندپروری» را با «مادری» یکی بدانیم؛ اما گلد (2020) باتوجه به تحقیقات قبلی نشان داد که پدران قرن بیستویکمی ممکن است، بهدنبال مشارکت بیشتر در زندگی روزمره باشند و در مراقبت از فرزندان، شریک شوند. مردان پاسخگو نیز علاوهبر آنکه بر نقش ویژۀ مادر در تربیت فرزند تأکید داشتند، خواستار مشارکت تربیتی فرزند ناتنی و هماهنگی لازم بین مرد و زن در این امر بودند؛ اما با رفتارهای متعارض از جانب همسر مواجه میشدند. آنها در میزان و ماهیت تربیت اختلافنظر داشتند و بهطور علنی با اعتراضهای همسر روبهرو شده بودند. این در حالی بود که مردان با تأیید و موافقت قبلی اقدام به تربیت فرزند ناتنیکرده و ناگهان با مخالفت همسر مواجه شده بودند. این مخالفتها گاهی بهدلیل کژفهمی راهبردهای تربیتی صورت میگرفت. عباس میگوید: «... تو چرا با بچۀ من اینجوری برخورد میکنی. تو چرا فلان گفتم بابا تو خودت از یه طرف به من میگی، تو تربیتش نقش داشته باش. از اون طرف میگی چرا اینجوری!! آگه میخوای من تو تربیتش نقش داشته باشم، دیگه بهم نگو اینطور. آگه نمیخوای تو تربیتش نقش داشته باشم که من اصلاً کلاً بسپارم به خودت فقط».
ناپایداری عرصۀ خصوصی بهنظر میرسد خانوادههای ناتنی موقعیت بسیار حساسی دارند. به این معنا که علاوهبر مسائل درون خانواده و اثرگذاری چگونگی رویارویی اعضا (مرد، زن، فرزند (ان) تنی / ناتنی) در آن، مسائل بیرون از خانواده نیز بسیار مهم و درخورتوجه است. مردان مشارکتکننده به دخالتهای افراد بیرونی اشاره داشتند. افرادی که بیشتر بهنحوی ارتباط نزدیکی با هریک از اعضا دارند؛ مانند، پدر و مادر زوجین، پدربزرگ و مادربزرگ فرزندان تنی / ناتنی و همچنین والدین حقیقی آنها. بسیاری از کجرفتاریهای فرزند حقیقی / ناتنی بهدلیل نفوذ و دخالت افراد بیرونی و بهویژه والد تنی بر فرزند است. به عبارتی، این کجرفتاریهای تحمیلی و آموختهشده از جانب افراد بیرونی و والد تنی است که علاوهبر سختترشدن ارتباطگیری بین فرزند و والد ناتنی، با اختلال در عملکرد خانواده نیز سبب سستی و ناپایداری حریم خانوادۀ جدید نیز خواهد شد. این موضوع حائز اهمیت است؛ زیرا والد ناتنی نمیتواند مانع از ارتباط فرزند ناتنی با والد حقیقی و بستگانش شود. به عبارتی، قدرت و اختیار لازم را برای مقابله دربرابر دخالتهای افراد بیرونی و بهخصوص والد حقیقی ندارد. جلال میگوید: «گفتم از طرف خونوادۀ پدریش به احتمال خیلی زیاد این بچه، یعنی من وقتی که رفتم وارد زندگی این خانم شدم، گفت که آره. ما به این گفتیم که بابات سوریه بوده و حالا برگشته. چون اصن پدرشو ندیده بود، بله. این باباته برگشته. خب این بچه خیلی به من علاقه نشون میداد. بعد یواشیواش اخلاقش تغییر کرد. مسلماً این بچه وقتی رفته خونه پدربزرگ پدریش اونجا گفته که بابام مثلاً سوریه بوده، برگشته و اونا خب اون عرق و تعصبی که داشتن ناراحتشدن و حالیه این بچهکردن که نه این بابات نیست و اینجا یواشیواش کینهها شروع شد».
شکافهای ارتباط عاطفی عمیق کنشهای ارتباطی و همچنین عاطفی بین ناپدری و فرزند ناتنی پیچیدگیهایی دارد. ازطرفی، فرزند ناتنی باوجود تلاشهای مستمر ناپدری برای برقراری ارتباط عاطفی صحیح مقاومتکرده و والد ناتنی بسیاری از مواقع بدون دریافت هیچگونه پاسخ عاطفی، رابطه را یکطرفه میبیند. طرف دیگر ماجرا به شخص والد ناتنی برمیگردد. مردان مشارکتکننده اظهار داشتند که باوجود فرزند تنی و علاقۀ حقیقی به فرزند خود، دشواری کار عاطفی دوچندان میشود. از دید آنها ارتباطهای والد_فرزندی در خانوادههای ناتنی بسیار سخت و دشوار است و درصورتی که فرزند ناتنی در سنین بالاتری نیز باشد، این ارتباط به مراتب سختتر و دشوارتر خواهد بود. موسی در این باره میگوید: «رابطه برقرارکردن از لحاظ عاطفی و از لحاظ معاشرتی خیلی سخته، من همون روز اول که با خانمم ازدواج کردم، رابطه رو بهشدت سرد دیدم و دیدم از طرف فرزندشون که اونروزم حدودًا 13، 14، 15 سالشون بود، رابطه سرد بود».
تغییر نگرش ناشی از نقش جدید دور از انتظار نیست که مردان مشارکتکننده و یا به عبارتی والدین ناتنیِ پاسخگو قبل از اینکه در چنین موقعیتی قرار بگیرند و نقش جدیدی را بپذیرند، تفکراتی همچون دیگر افراد جامعه دربارۀ والدین و خانوادههای ناتنی داشته باشند. تفکراتی که بهدلیل ناآگاهی و نداشتن اطلاع کافی از چنین رویدادهایی نادرستبوده و تنها با ورود به میدان و رویارویی با حقایق حاضر در آن است که تصحیح خواهد شد. مردان مشارکتکننده اظهار داشتند پس از تشکیل یک خانوادۀ ناتنی و قرارگرفتن در یک چنین موقعیتی بسیاری از تفکرات قبلی خود را غلطدانسته و بهزعم آنان به آگاهی درستی از نقش ناپدری رسیدهاند. نوید میگوید: «ناپدری خودم برا خودم تا قبل از اینکه اتفاقی بیوفته، اصلاً یه تعریف دیگه داشت. من خودم قبلاً چون همچین چیزی نبود تا اسم ناپدری میومد، میگفتم وای یه شمر مثلاً بچه رو میزنه و نمیدونم چی کارا میکنه».
مردانگی فرودست نباید از این نکته غافل ماند که جامعۀ ایران، جامعهای مردسالار است؛ بنابراین اقتدار مرد در خانواده جزء جدانشدنی ساختار قدرت درون خانواده است. یک مرد انتظار دارد تا در ساختار سلسله مراتبی در رأس قرار گیرد و روابط بین اعضای درون خانواده، پیرامون محور استیلای مردانه شکل بگیرد؛ اما آنچه مردان مشارکتکننده درون خانوادۀ ناتنی با آن مواجه شده بودند، تحول نقش جنسیتی بود. مردان مشارکتکننده اقتدار مردانگی دربرابر همسر و بهویژه فرزند ناتنی را نداشتند، بلکه جایگاه مرد درون خانواده با جایگاه فرزند ناتنی در تباین باهم و جایگاهی نابرابر بود. با این وضعیت آنها مردانگی خود را ازدسترفته میدیدند. ناپایداری اقتدار مردانه و تضعیف مفاهیم مردانگی یا به عبارتی، نبود ثبات جنسیتی در خانواده، زمینههای اختلاف را تشدید میکرد. کاظم میگوید: «مثلاً من انتظار داشتم که یه جاهایی که من فرض میکنیم که یه صحبتی میکنم، ایشون طرف منو بگیره که نشون بده به بچهش نشون بده که ایشون حالا چه فهمیده باشه چه نفهمیده باشه که من پدرش هستم یا نیستم. ایشون به هر حال سرپرست خانواده هست. ایشون مرد خانواده هست؛ ولی نه متأسفانه این کارا رو انجام نمیداد و همینا باعث اختلاف میشد».
بیقدرتی والدگری مردان مشارکتکننده با انتظارهای نقش دچار ابهام اساسی شده بودند. نهتنها فرزند ناتنی، همسر جدید هم بر این ابهام دامنزده و سبب تشدید اختلافها در خانواده شده بود. مردان مشارکتکننده اظهار داشتند از طرف فرزند ناتنی و همسر مانند یک فرد بیگانه بودند که اجازۀ دخالت در امور فرزند ناتنی را نداشتند و حتی درصورت گفتار یا رفتاری که لازم است یک پدر بهعنوان والد فرزند از خود بروز دهد، با واکنشهایی از جانب فرزند ناتنی و همسر مواجه میشدند که نشان از باورنداشتن نقش پدری است. به عبارتی، والد ناتنی تنها یک نقش ظاهری و غیرواقعی از پدری را به همراه دارد. حسین میگوید: «من اون زمان تو درسام بود، خونده بودم، میدونستم یه جاهایی لازم بود که من این بچه رو تنبیهش بکنم؛ مثلاً، محرومکردن از حالا برنامه کودک امروز خب این خودش باعث یه دردسر میشد. در صورتی که با فرزندان عادیمون وقتی ما یه همچین رفتاری بکنیم، هیچ مشکلی پیش نمیاد».
نبود دستورالعملهای اجتماعی ناپدریهایِ پاسخگو دربارۀ حدود وظایف، تکالیف و حقوقی که بهعنوان یک والد در خانواده باید داشته باشند، اطلاعی نداشتند و با صراحت اعلام کردند که به این موارد بیاطلاع هستند. به بیان آنها، این وظایف نهتنها از دید شخصی، از دید اجتماعی هم بهخوبی مشخص نشده است و به پدر حقیقی وظایف ناشناختهتری دارند. آنها لزوم دریافت راهنمایی برای پذیرش نقش جدید را احساسکرده و بهدنبال مشورتخواهی بودهاند؛ اما دسترسینداشتن به فرد با شرایط مشابه و نبود الگو و ضدالگوهای رفتاری، شرایط را برای آنها دشوارتر کرده بود. رضا میگوید: «من اینجا اعتقاد دارم که باید آقایی که میخواد ازدواج مجدد یا خانمی که میخواد ازدواج مجدد بکنه، آگاهش بکنن. آگه بچهایی این وسط باشه بهخصوص آگه بچهایی این وسط باشه، آگاهش بکنن. مشکلاتو بگن؛ چون مشکلات زیادی هست. من هیچ آگاهی نداشتم و لازم بود یکی منو آگاه میکرد که ازدواج با یه خانم که یه بچه داره این مشکلاتو داره».
عادتوارههای جنسیتی مشاهدۀ تفاوتهای رفتاری پدر و مادر و نقش هریک از آنان در خانواده از زمان کودکی، بهصورت ضمنی به یادگیری رفتار و نگرشهایی منجر میشود که متناسب با نقشهای جنسیتی است. به عبارتی، فرد درون خانواده و با جامعهپذیری، ویژگیها و رفتارهایی را میآموزد که از یک مرد یا زن انتظار میرود. علاوهبر آن، افراد با الگوبرداری و تقلید از دیگران رفتارهای جنسیتی را انجام میدهند و خودپندارههای جنسیتی را هم تقویت میکنند. مردان مشارکتکننده نیز با اشاره به رفتار پدر در خانه و نحوۀ برخورد و رفتار مادر در برابر مردِ خانه، به برقراری الگوی توزیع قدرت رایج در خانواده تمایل داشتند. محسن با اشاره به الگوسازی رفتارهای جنسیتی میگوید: «یه دایی دارم، این داییمم تو زندگی الگوی من بود. ممکنه الگوی درستینبوده، من اینو دارم میگم، ممکنه الگوی درستی نبوده ولی من شاید به اشتباه اینم الگو قرار دادم؛ چون یه حالتی تو خانواده داشت که حرف فقط حرف اونه، هنوز هم همینطوره، هنوز هم که بچههاش ازدواجکردن، همه رفتنو نوه داره و نتیجهام داره پیدا میکنه. در رأس قدرت قرار داره و اون چنون بچههاش بش احترام میگذارن و هرچی بگه حتی عروساش قبول میکنن که خب من اینو نگاه میکردم».
فشارهای اجتماعی تربیت فرزندخوانده اگرچه والدین ناتنیِ مشارکتکننده با مخالفتها و نارضایتی حقیقی از جانب همسر در امر تربیت فرزند ناتنی مواجه شده بودند، مداخلهگریِ تربیتی را لازم و اساسی میدانستند. آنها معتقد بودند که موقعیت خانوادگیشان بسیار حساس است و روابط والد ناتنی و فرزند ناتنی، نحوۀ رفتار، گفتار و بهطور کلی آداب تربیتی فرزند ناتنی در جامعه زیر ذرهبین قرار دارد. این موضوع موجب نوعی هراس در والدین ناتنیِ مشارکتکننده شده بود. آنها به عواقب تربیت ناقص فرزند ناتنی اشاره کردند و اظهار داشتند که هرگونه نقص و یا سستی در امور تربیتی فرزند ناتنی پیامدهای جدی بهدنبال دارد؛ زیرا ممکن است دیگران هرگونه رفتار اشتباهی که از جانب فرزند ناتنی صورت میگیرد، به وجود ناپدری ربط دهند و والد ناتنی را مسبب آن بدانند. محمد در این باره میگوید: «بعداً جامعه اینطور میگن که هان. این ناپدریش اینطور بود که اینم اینطور شد از چشم ناپدری میبینن».
کژکارکردهای رسانهها از دید مردان پاسخگو یکی از عوامل اصلی در ایجاد پندارههای منفی به والدین ناتنی، بازنمایی جلوههای خصمانه از ناپدری در رسانههاست. رسانهها با تصویرسازیهای ناقص از ناپدری و ترسیم شخصیت منفی او به بازتاب تصورهای قالبی در جامعه دامن میزنند. از دید مشارکتکنندگان، رسانهها با بزرگنمایی اخبار منفی از روابط والد ناتنی-فرزند ناتنی و اتکا بر محتوای بازارپسند، رویکردهای غیرواقعبینانهای را به خانوادۀ ناتنی دارند. رضا میگوید: «وقتی که تو تلویزیون یه فیلمی رو نشون میده که ناپدریه رو یه جوری نشون میده که مثلاً، گفتم من ناپدری بد خودمم فک میکردم؛ مثلاً،ً بعضی فیلما رو میدیدم، میگفتم: اووو ناپدری چقد مثلاً،ً ظالمه. حالا این اتفاق افتاد و خودم شدم ناپدری!»
سختانگاری عمومی مردان مشارکتکننده از رویکردهای بدبینانۀ اطرافیان به خانوادههای ناتنی در حین و پس از ازدواج مجدد صحبت کردند. گاهی از جانب اطرافیان با واکنشهایی مواجه شده بودند که موجب هراس آنها از ازدواج مجدد و تشکیل زندگی خانوادگی با حضور فرزند ناتنی شده بود. آنان منفیبافی اطرافیان را در ایجاد این هراس بسیار اثرگذار میدانستند که ازنظر بعضی از مشارکتکنندگان نوعی افراط به حساب میآمد. بهنام میگوید: «من از موقعی که مثلاً،ً پامو گذاشتم برای ازدواج با خانمم و همه میپرسیدن، بچه داره و میگفتم بله. 90 درصد که حرفا منفی بود».
گرایش به برقراری ساختار سنتی خانواده اگرچه ساختار خانوادههای ناتنی پیچیدگیهایی دارد که منجر به تغییر شکل خانواده به خانوادههای ازدواج اول شده است، مردان مشارکتکننده خواستار آن بودند تا جایگاه و نقش هریک از اعضا در خانواده رعایت شود؛ درست مانند دیگر خانوادهها. آنان تمایل به تثبیت شخصیت پدری و نقش خود بهعنوان رهبر و سرپرست خانواده داشتند. والدین ناتنیِ پاسخگو با اشاره به شکلهای رایج و مسلطِ خانوادگی که در آن مرد نقش اصلی در خانواده را دارد، معتقد بودند، نداشتن پیوند خونی با فرزند ناتنی نباید مانع از تحققبخشی به قلمرو مردانه شود. مصطفی میگوید: «توی خونواده خب زندگیکردن یه عرفی خودش داره، دیگه یه سری کاراییه که پدر باید انجام بده، یه سری کاراییه که باید مادر انجام بده، یه سری کاراییه که بچه باید انجام بده. تو خونوادهایی که بچه طلاقم نیستن، پدر و مادر اصلیشن خب همونارم مثل،اً تو خونوادههایی که طلاقن باید انجام بشه».
سوءگیریهای منزلتزدا تمامی مشارکتکنندگان به دیدگاه منفی مردم از والدین ناتنی توافق داشتند؛ اما باتوجه به موقعیت فعلی و قرارگرفتن در نقش جدید، این دیدگاهها را نادرست و یک باور غلط میدانستند. بسیاری از مردم، والد ناتنی را بیمسئولیت و بیعاطفه میدانند؛ که قصد سوءاستفاده از فرزند ناتنی را دارد. اگرچه مشارکتکنندگان پیشینههای منفی را با والد ناتنی و خانوادههای ناتنی انکار نکردند، تعمیم آنها به تمامی والدین ناتنی و خانوادههای حاصل از ازدواج مجدد را نادرست و ناشایست میدانستند. بعضی از مشارکتکنندگان نیز با نقش جدید از این سوءگیریها دراماننمانده و با برچسبزنیهایی ازسوی دیگران مواجه شده بودند. بهطور کلی میتوان گفت، باورداشتهای نادرست فرهنگی موجب بیاعتباربخشی به والدین ناتنی شده است. بهنام میگوید: «کلاً وجهۀ ناپدری و نامادری تو جامعۀ ما وجهۀ خوبی نداره. حالا چه برا پدر که ناپدری باشه، چه برا مادر که نامادری باشه».
حساسیتهای تقسیم کار جنسیتی در تربیت فرزندخوانده باوجود ضرورت مداخلهگریِ تربیتیِ ناپدری، مردان مشارکتکننده محدودیتهایی را در این امر قائل بودند. آنها اذعان داشتند که جنسیت فرزند ناتنی در امر تربیت نقش مهمی دارد و تربیت باید باتوجه به تفاوتهای جنسیتی فرزند ناتنی و بسترهای جنسیتی صورت گیرد. به این معنا که مادر کنترل بیشتری بر فرزند دختر دارد. پس ناپدری در این زمینه باید محدود شود و درمقابل هم پدر بر فرزند پسر میتواند نظارت بیشتری داشته باشد. هرچند این پدر یک غیروالد و به عبارتی، والد ناتنی باشد. علاوهبر آن، به این امر معتقد بودند که بهطور کلی مادر میتواند نقش پررنگتری در تربیت فرزند داشته باشد و دخالت در بعضی از امور تربیتی فرزند ناتنی جایز نیست. نکتۀ بسیار مهم دیگر، حساسیتزایی از شدت و میزان مداخلهگری تربیتی است. مردان پاسخگو با پیشبینی واکنشهای احتمالی فرزند ناتنی از شکست حریمهای بین فردی پیشگیری میکردند تا روابط والد ناتنی_فرزند ناتنی به چالش کشیده نشود و حدود روابط حفظ شود. هاشم میگوید: «ببین من بچۀ خودمو هرچی بهش بگم، شاید مثلاً،ً اونم جوابمو بده، غر بزنه؛ ولی آخرش میشینم، میگم بچهمه. یه حرف کلفتم بزنه شاید یکی دو روز به خودم بگیرم، ناراحت باشم، ولی دست آخرش میگم خب بچهمه دیگه چیزیه که خودم آوردم، چیزیه که خودم تربیت کردم. پس حدومرز براش نمیذارم؛ ولی برا این نه باید یه حدومرزی باشه که بالاخره آگه برگشت، دیگه نمیتونم اینم مثه اون بگم خب اینم بچهم بود، برگشته».
کارکردزدایی ناشی از فشار نقش پس از آنکه زندگی خانوادگی ازدواج مجدد بهطور جدی شروع میشود، والد ناتنی با حقایقی روبهرو خواهد شد که گاهی پیشبینیناپذیربوده و بهتبع، فرساینده است. از دید مردان مشارکتکننده قبول مسئولیتهای مربوط به فرزند ناتنی بسیار سخت و فشارزاست. ناپدری مسئولیتی را قبول کرده است که هیچ آمادگی قبلی و یا تجربهای مشابه از آن ندارد. او قبل از ورود به چنین خانوادهایی تصورهای دیگری را در ذهن و افکارش به نقش خود در خانواده، ارتباط با فرزند ناتنی و داشتن خانوادهای سالم پرورانده است که بعد از ورود و رویارویی با رفتارهای فرزند ناتنی، به ناهمخوانی بین پیشفرضهای ذهنی خود و واکنش حقیقی فرزند ناتنی پی میبرد. جدای از فرزند ناتنی، همسر نیز نقش اساسی در ایجاد فشار نقش برای مرد ایفا میکند؛ زیرا نهتنها با ارجحدادن به فرزند زمینۀ سختترشدن روابط والد-فرزندی و همچنین روابط زناشویی را فراهم، در امور تربیتی هم همراهی لازم را دریغ میکند. ازطرفی، فشارهای اجتماعی برای والد ناتنی با تربیت فرزند وجود دارد. تمامی این عوامل احساس گرفتارشدن را در او تقویت میکند. جلال میگوید: «بعد که مواجه شدم با این مسئله دیدم که اصن کل قضیه رو من اشتباه رفتم؛ یعنی نباید همچین ازدواجی میکردم. دقت میکنین که بهحساب اصن آمادگیشو نداشتم. من فک میکردم که آمادگی دارم که حالا مثلاً یه فرزندخوندهام داشته باشم؛ ولی بعد دیدم واقعیت با اون چیزی که من فک میکردم، خیلی فرق میکنه».
بازتوزیع روابط و پیوندهای عاطفی مردان مشارکتکننده برای آنکه با فرزند ناتنی ارتباط کارآمدتری را داشته باشند و با آن بتوانند به ثبات خانوادگی برسند، سعی کردند با بهکارگیری عمل خلاقانه مانند توجه به فراغت فرزند ناتنی و شناسایی علایق آن و ... توجه فرزند ناتنی را به خود جلب کنند. آنها نیز با جبران خلأ عاطفی و حمایت عاطفی فرزند ناتنی، توجه به نیازهای عاطفی و پرهیز از رفتارهای آزاردهنده، مسئولیتپذیری یکسان در قبال فرزندان تنی و ناتنی، برقراری شرایط مشابه برای فرزندان تنی و ناتنی و بهطور کلی با رعایت منش پدرانه، پیوندهای عاطفی میان خود و فرزند ناتنی را تقویت کردند. در این میان بعضی از مشارکتکنندگان از مهارتهایی چون نحوۀ رفتار با یک کودک و چگونگی برقراری ارتباط با آن بهره بردند. محسن میگوید: «میرم بغلش میکنم، یه موقع احساس چیز نکنه، کمبود نکنه؛ مثلاً یه وقتایی من دختر خودمو رو این دستم میخوابونم. اونم رو این دستم میخوابونم؛ یعنی اینجوری باشون رفتار میکنم».
تعدیل سبکهای (شیوه) تربیتی ازدیگر تضمینکنندههای زندگی خانوادگی ناتنی و روابط والد ناتنی-فرزند ناتنی پرهیز از سختگیریهای تربیتی است. مردانِ پاسخگو برای آنکه بتوانند ارتباط والد-فرزندی بهتری را احساس کنند، از دخالت بیشازحد در امور تربیتی پرهیزکرده و سعی داشتند تعادل را در اجرای راهبردهای تربیتی رعایت کنند. علاوهبر آن، ترس از فروپاشی مجدد زندگی نیز انگیزۀ بیشتری به مردان مشارکتکننده در این امر داده بود. مسعود میگوید: «این ]فرزندخوانده[ به مامانش وصله. وقتی این کنده بشه؛ مثلاً،ً مثه اینکه یه انگشت مامانو قطع کنی. هر چی درد بکشه، این هر چی درد بکشه، به من سرایت میکنه؛ یعنی منم باید تاوانشو بدم. در کل وقتی بیبین اینجا دیگه الان چیز میشه، جریان فرق میکنه، وقتی اون ناراحت میشه، منم بیخیال میشم دیگه. چرا؟ چون زندگی خودم میخواد بپاشه. بهخاطر همین میگم، حالا این اشتباهم بکنه، خب بکنه. دیگه چی کارش کنم».
برساخت عواطف منفی به فرزندخوانده با گذشت زمان و مواجه با چالشهای بیشتر، درون خانوادۀ ناتنی، مردان مشارکتکننده از ظهور احساسات متناقض و منفی به فرزند ناتنی خبر دادند. این ناشی از تغییرات رفتاری فرزند ناتنی با گذشت زمان و همزمان با بالارفتن سن فرزند ناتنی بوده است. بهعلاوه، رعایتنشدن جایگاه مرد در خانه سبب بروز احساس حسادت و درنهایت رویکرد رقابتی بین والد ناتنی و فرزند ناتنی شده بود. در کنار این موارد، مردانِ پاسخگو به انتظارهای همسر و فرزند ناتنی نیز اشاره کردند که به مرور زمان خستهکننده و موجب فرسایش روحی آنان شده است. میتوان نداشتن فرزند تنی مرد را نیز به موارد فوق اضافه کرد که در کاهش محبوبیت فرزند ناتنی نقش مهمی دارد. کاظم میگوید: «پیلهم میشد و میگفت این کارو بکن، اون کارو بکن، فلان کن. وقتی که میگفتم حالا حوصله ندارم، مامانش میگفت: بچه خودتم آگه بود همین کارو میکردی. یا فلانی بود، همین کارو میکردی. بعد خیلی بهم برمیخورد».
سهلانگاری در تکالیف نقش عملکرد خانوادگی زمانی میتواند کارآمد باشد و بهدرستی انجام شود که هریک از اعضا به تکالیف و وظایفی که برعهده دارند، عمل کنند. هنگامی که هریک از اعضا در انجامدادن وظایف و نقش کوتاهی کنند، سبب کوتاهی دیگر اعضای خانواده به وظایف خود خواهد شد. مردان مشارکتکننده وقتی بیتوجهی همسر و فرزند را به خود چه بهعنوان همسر و چه بهعنوان والد مشاهده و درک کردند، دیگر تمایلی به انجامدادن تکالیف خود در نقش همسری و پدرینداشته و کنارهگیری از امور تربیتی و سهلانگاری در تکالیف نقش خود را بهترین انتخاب میدانستند. محمد میگوید: «خب به هر حال متقابلاً ما حقوق و تکالیفی داشتیم. ایشون به تکالیف خودش عمل نمیکرد. خب این باعث میشد که منم به تکالیف خودم عمل نکنم. من واقعیتو میگم؛ چون به هر حال تحقیق شما باید علمی باشه. باید تو این مصاحبه من همه چیو شفاف بگم. منم به تکالیفم عمل نمیکردم، محل نمیگذاشتم دیگه به زندگی، محل نمیگذاشتم بش؛ چون میدیدم فایدهایی نداره».
تقویت حریم خانوادگی باتوجه به نفوذ و دخالتهای افراد بیرونی که باعث سستی عرصۀ خانوادۀ ناتنی شده بود، مردان مشارکتکننده هم برای حفظ حریم و کارکرد خانوادگی در برابر مداخلههای دیگران، واکنشهای قاطع از خود نشان دادند. همچنین، آنها محدودیتهایی را در روابط با دوستان و اطرافیان ایجاد کردند. این سازوکارها مانع از بروز دخالت دیگران و تقویت حریم خانوادگی و پایداری خانوادۀ ناتنی شده بود. موسی میگوید: «اولین اینکه هرکی میخواسن حرف بچهشو بکشه وسط، زود کاتش میکردمو میگفتم: اصن حرفشو نزنین یا مثلاً براشون همون وقت بهشون میگفتم یا بعد براشون پیغام میدادم، میگفتم جایی که من هستم نه حرف بچۀ منو بزنین نه حرف بچۀ همسرمو بزنین».
طلاق مجدد در بعضی موارد مردان مشارکتکننده چالشهای موجود در محیط خانوادۀ ناتنی را بهگونهای ارزیابی میکردند که حلنشدنی و توان مقابله را از آنان گرفته بود. بیتوجهی به موقعیت مرد از مهمترین چالشهایی بود که مردان مشارکتکننده از آن نام بردهاند و تصمیم آنها را برای طلاق و جدایی دوباره قطعی میکرد. به عبارتی، آنها طلاق مجدد را تنها راهحل برای خلاصی از چالشها و مسائل موجود در خانواده میدانستند. جلال میگوید: «من خب سعی میکردم، یه جوری دیگه بالاخره کنار بیام با این قضیه که این یه اتفاقیه که افتاده؛ ولی وقتی میبینم که خب نه مادرش نمیخواد اون جایگاهی که من داشته باشمو، داشته باشم، به هر حال اصلاً تمایلیام نشون نمیداد؛ یعنی گفتم خدمتتون که وضعیت به جایی رسیده بود که حتی منو آویزون، سربار خودشون میدونستن. یه راهحل طلاق بود. بله دیگه راهحلش جداییه».
الگوی پارادایمی تحقیق الگوی پارادایمی نشاندهندۀ جریان کدگذاری محوری و برمبنای کدگذاری باز است. در این مرحله از کدگذاری میتوان ارتباط مقوله (پدیدۀ مرکزی) با زیرمقولههای حاصل از جریان کدگذاری باز را با ارائۀ الگوی دیداری نمایش داد. با استفاده از این الگو میتوان رویداد حاکم در جریان پژوهش را بهخوبی توضیح داد؛ زیرا در جریان کدگذاری محوری است که میتوان تشخیص داد، کدامیک از مقولههای منتج از کدگذاری باز، مقوله (پدیدۀ مرکزی) و کدامیک زیرمقوله است. این بسیار حائز اهمیت است؛ زیرا مقوله آن چیزی است که به ما میگوید چهچیز در جریان است. زیرمقولهها نیز با قرارگرفتن در جای خود و به عبارتی، قرارگرفتن در یک موقعیت سازماندهیشده (شرایط علّی، شرایط زمینهای، شرایط مداخلهگر، راهبردها و پیامدها) به فهم این الگوی توضیحی کمک بیشتری میکند. باتوجه به توضیحات میتوان گفت، آنچه در بستر پژوهش و از تحلیل دادههای حاصل از مصاحبه به دست آمد، مقولۀ (پدیدۀ مرکزی) «کارکردزدایی ناشی از فشار نقش» است.
شکل 1- الگوی پارادایمی پژوهش Fig 1- Paradigm model of research
نتیجه در این پژوهش با مصاحبۀ 15 مرد والد ناتنی در شهر اصفهان، تجربههای مردان بهعنوان والد ناتنی و چالشهای ارتباطی آنان با فرزندخوانده بررسی شد. درادامه، نتایج بهدستآمده و فرآیند طیشده در قالب یک طرحوارۀ نظری ارائه میشود. به عبارتی، کلیبودن تحلیل بهصورت انتزاعی شرح داده شد تا با مشخصشدن روابط میان مقولهها، فرآیند مطالعهشده در جریان پژوهش تکامل یابد. نتایج نشان داد، مردان پس از ازدواج مجدد و ورود به خانوادۀ ناتنی و قرارگرفتن در موقعیت جدید با «فشار نقش» مواجه میشوند. براساس تحلیل دادههای حاصل از مصاحبه، عوامل و بسترهای زمینهساز فشار نقش در سه دستۀ تعارضهای نقش، بسترهای کارکردزدای درون/ برون خانوادگی و فراگردهای فرهنگی_اجتماعی هنجارها تقسیمبندی میشود. تعارضهای نقش از عوامل فردی و شخصیِ شکلگیری فشار نقش است. مردان مشارکتکننده قبل از ورود به خانوادۀ ناتنی و پذیرش نقش جدید، تصورهای متفاوتی از خانوادههای ناتنی و والدین ناتنی بهطور عام و ناپدری بهطور خاص داشتند. تفکرهای آنها نیز مانند دیگر اقشار جامعه سوءگیریهایی به والدین ناتنی بوده است که پس از قرارگرفتن در یک چنین موقعیتی دچار تحولات نگرشی عمیقی شده بودند. به این معنا که برخلاف کلیشههای منفی موجود در جامعه، میتوان یک پدر خوب برای فرزند ناتنی باشند؛ بنابر این شرایط، مردان مشارکتکننده خود را ملزم به انجامدادن تکالیف و وظایفی میدانستند که با اکتساب نقش جدید با آن روبهرو شده بودند. وظایفی که از یک پدر انتظار میرود؛ برای مثال، دلسوز فرزند ناتنی باشد و علاوهبر تأمین نیازهای (عاطفی، اقتصادی) فرزند ناتنی، شرایط تربیتی صحیحی را برای فرزند ناتنی فراهم کند. همانطور که هر نقشی، شامل تکالیف و وظایفی میشود، از حقوق و مزایایی نیز برخوردار است. بنابراین مردان مشارکتکننده، خواستار حقوق و امتیازاتی نیز بودند.آنان انتظار داشتند تا مانند یک پدر در امور تربیتی فرزند ناتنی نقشداشته و همچنین اقتدار پدری لازم را داشته باشند و مانند یک مرد در رأس خانواده قرار بگیرند؛ اما آنچه اتفاق افتاده است، تغییر در وضعیت محوری مرد در خانوادۀ ناتنی است. جایگاه والد ناتنی و فرزند ناتنی برعکسشده و ناپدری در موقعیتی پایینتر از فرزند ناتنی قرار دارد. والد ناتنی نهتنها نقش رهبری را در خانه ایفا نمیکند، از جانب فرزند ناتنی و همسر نیز با رفتارهایی مواجه میشود که به ثبات موقعیت مردانه نمیانجامد و سبب زوال آن و تضعیف اقتدار مردانگی نیز میشود. به عبارتی، ناپدری در خانوادۀ ناتنی در موقعیتی قرار میگیرد که ذهنیت و عینتهای نقش جنسیتی برآورده نشده است و الگوهای رفتاری متفاوتی را احساس میکند. این ناهماهنگی میان انتظارهای نقش و آگاهیبرساخته از هویت جنسیتی، فشار نقش را تشدید میکند. نتایج این قسمت از پژوهش با یافتههای سونکیم و ووکیم (2009) همسوست. در کنار عوامل فردیِ شکلدهندۀ فشار نقش میتوان به عوامل و زمینههایی اشاره کرد که مختص خانوادۀ ناتنی است و اعضا نقش اساسی و مهمی در آن ایفا میکنند. وجود فرزند ناتنی یکی از عوامل اصلی در ایجاد تنش درون خانوادۀ ناتنی است. روابط والد ناتنی-فرزند ناتنی شباهت اندکی به روابط والد تنی و فرزند حقیقی دارد و همین امر پیچیدگیهای بسیاری را در تعاملهای ناپدری و فرزند ناتنی ایجاد میکند. بدون شک رفتار ناپدری از رفتار فرزند ناتنی اثرپذیر است. مردان مشارکتکننده با رفتارهایی مواجه شده بودند که نشاندهندۀ رابطۀ خصمانۀ فرزند ناتنی با ناپدری و پذیرشنشدن والد ناتنی از جانب اوست. حساسیت این روابط زمانی افزایش یافت که فرزند ناتنی، وجود ناپدری را بهمنزلۀ تهدید روابط مادر-فرزندی قلمداد کرد. آنها بهشدت به حضور ناپدری در کنار مادر خود واکنش نشان میدادند. واکنشهایی که روابط زناشویی را مختل کرده بود. این قسمت از پژوهش با نتایج یکله و همکاران (1397) و محمدی (1396) و جنسن و گانانگ (2019) مبنی بر ارتباط متقابل میان روابط والد ناتنی_فرزند ناتنی بر کیفیت روابط زوجین همخوانی دارد. همانگونه که رفتار فرزند ناتنی، بر رفتار ناپدر اثرگذار و اثرپذیر است. گرچه واکنشهای رفتاری فرزند ناتنی مانع از برقراری ارتباطی سالم و ایجاد پیوندهای عاطفی و درنتیجه، دلزدگی و تمایلنداشتن به وظایف نقشی مردان مشارکتکننده شده بود، والدین ناتنیِ پاسخگو به شیوههای مختلف به برقراری ارتباط عاطفی صحیح با فرزند ناتنی اقدام کرده بودند. آنها کنشهای ارتباطی و عاطفی را سختتر از حدتصور میدانستند و آمادگی لازم را برای ایفای نقش جدید نداشتند. این عوامل سبب افزایش دشواری در وظایف نقش برای مردان مشارکتکننده و افزایش بار روانی برای آنان شده بود. نقش همسر نیز بهعنوان عضو درونی خانواده درخورتوجه است. آنان معمولاً فرزند را بر مرد ترجیحداده و به همسر خود توجه کافی نمیکردند که این برخلاف انتظارهای مرد بهعنوان همسر و انتظارهای زوجی بوده است. نکتۀ درخور توجه دیگری که دربارۀ بسترهای درونخانوادگی میتوان به آن اشاره کرد، مشارکتنکردن همسر در تربیت و امور مربوط به فرزند ناتنی است. علیرغم توافقهای کلی که قبل از ازدواج با نقش والد ناتنی در امور مربوط به فرزند ناتنی میان زن و مرد انجام شده بود، اما بعد از ازدواج و در محیط خانه و خانوادگی، والد ناتنی با مخالفتهای جدی و اعتراضهای شفاف از جانب همسر روبهرو شده بود که این قسمت از پژوهش نیز با پژوهش رابینسون (1984) همخوانی دارد. این اعتراضها با کژفهمی همسر همراه بوده است؛ زیرا بهکارگیری شیوههای تربیتی از جانب مرد را غیرمسئولانه و غرضورزانه میپنداشتند. موارد فوق سازگاری و تطبیق مردان مشارکتکننده را در محیط خانوادگی به چالش کشیده بود. به عبارتی، نبود قدرت زناشویی لازم میان زوجین در خانوادۀ ناتنی ازسویی منجر به برساخت نارضایتی مرد از همسر و فرزند ناتنی و ازسویی دیگر باعث دورشدن فرزند ناتنی از والد ناتنی شده بود. این قسمت از تحقیق با پژوهش جنسن و شفر (2013) مطابقت دارد. مبنی بر این موضوع که وقتی فرزندان احساس میکنند، مادران و پدران ناتنی از نظر فرزندپروری توافق دارند و بهندرت بحث میکنند، کودکان بیشتر به پدرخواندۀ خود نزدیک میشوند.
شکل 2- طرحوارۀ نظری پژوهش Fig 2- Theoretical scheme of research
علاوهبر مسائل درون خانوادگی باید به اثرگذاری افراد بیرونی نیز اشاره کرد. افرادی که حضور فیزیکی در خانوادۀ ناتنی ندارند؛ اما اقدامات آنها بهشدت بر عملکرد خانوادگی خانوادههای ناتنی اثرگذار است. از افراد بیرونی اثرگذار میتوان به والد حقیقی فرزند (ان) تنی و ناتنی اشاره کرد. تجربۀ مشارکتکنندگان حاکی از آن است که والدین حقیقی فرزند (ان) تنی / ناتنی نقش فعال و پررنگی در زندگی فرزندان دارند. به عبارتی، والد بیرونی با والد ناتنی رقابت میکند؛ بنابراین فرزندان را به کجرفتاری درمقابل والد ناتنی تحریک میکند تا ازطرفی مانع ایجاد پیوندهای عاطفی میان آنان شود و ازطرفی دیگر از همسر سابق خود انتقام گرفته باشد. علاوهبر والد حقیقی، دخالت افراد بیرونی که معمولاً پیوندهای خویشی نزدیک با فرزند ناتنی و زوجین دارند، سبب اختلال در کارکردهای خانوادگی ناتنی شده است. این دخالتها شامل نحوۀ تصمیمگیری دوباره با ازدواج مجدد و زندگی با حضور فرزند ناتنی، چگونگی رفتار با فرزند ناتنی، نفوذ بر فرزند ناتنی در رفتار با پدر ناتنی و ... است. موارد فوق با درنظرگرفتن حساسیت موقعیت خانوادگی و سستی حریم خانوادگی بسیار مهم و درخورتوجه است. این نتیجه با اشاره به ابهام مرز خانوادۀ ناتنی و اثرگذاری آن در سازگاری اعضای درون خانوادۀ ناتنی با پژوهش سونکیم و ووکیم (2009) همسویی دارد. بهطور کلی میتوان گفت، بسترهای کارکردزدای درون / برون خانوادگی مطابق با رویکرد سیستمی خانواده حائز اهمیت است. زمانی میتوان خانواده را یک کل (سیستم) درنظر گرفت که روابط بین اعضا (خرده سیستمها) بهطرز صحیحی سازماندهی شده باشد. به عبارتی، هنگامی که بین اعضای درون خانواده وابستگی متقابل باشد و هریک نقش و مسئولیتهای واضح و مشخص داشته باشند، خانواده بهعنوان یک سیستم کارآمد عمل خواهد کرد؛ زیرا اعضای درون خانواده ادغامشده و توانایی سازگاری با تغییرات و همچنین توانایی حفظ حریم و موقعیت خانوادگی را دارند؛ اما در خانوادههای ازدواج مجدد وضع بهگونۀ دیگری است. روابط بسیار پیچیده است و نقشها و مسئولیتها بهصراحت و روشنی خانوادههای نوع اول نیست. هریک از اعضا روابط و خویشاوندی از ازدواج سابق دارند که همین امر موجب پیچیدهترشدن وضعیت خانوادگی خانوادههای ناتنی نیز میشود. تمام این عوامل مانع از برقراری یک خانوادۀ (سیستم) کارآمد خواهد شد. عواملی که عملکرد خانوادگی را تحتالشعاع قرار میدهد؛ زیرا اعضا (خرده سیستمها) توان مقابله و سازگاری در برابر تغییرات ایجادشده (این تغییر برای فرزندان شامل ازدواج مجدد والدین، برای والد ناتنی قرارگرفتن در یک نقش جدید بدون آگاهی قبلی و برای والد حقیقی سهیمشدن نقش والدی با همسر جدید است) را نخواهند داشت؛ بنابراین قادر به تعامل صحیح با محیط اجتماعی نیستند و توانایی مقابله در برابر دخالت افراد بیرونی را نیز ندارند. بهطور کلی قادر به حفظ حریم خانوادگی نخواهند بود. از عوامل بسیار مهم در شکلگیری فشار نقش، فراگردهای فرهنگی-اجتماعی است. این عامل از این نظر درخورتوجه است که نشاندهنده فشار نقش حاصلشده باتوجه به شرایط اجتماعی و ناشی از زمینههای فرهنگی جامعه است. باورداشتهای نادرست فرهنگی و ادراکهای اجتماعی ناصحیح از والدین ناتنی سبب نوعی سوءگیری و بدبینی به خانوادههای ناتنی و ناپدری شده است. والدین ناتنیِ مشارکتکننده به شنیدههایی اشاره کردند که والد ناتنی را فردی بیمسئولیت و بیعاطفهدانسته و نشان از ظالمبودن ناپدری دارد. بدگوییهایی که به بازتولید کلیشههای منفی به والدین ناتنی و بهویژه ناپدری منجرشده و مانع از اعتباربخشی به والدین ناتنی شده است. بعضی از مشارکتکنندگان نیز بهدلیل قرارگرفتن در نقش ناپدری از برچسبزنیهای مربوط به والد ناتنی در اماننمانده و با واکنشهای اجتماعی شأنزدا مواجه شده بودند. ازطرفی مردان مشارکتکننده باتوجه به شرایط فرهنگی موجود نوعی فشار اجتماعی را برای مداخلهگری تربیتی احساسکرده و این امر را ضروری میدانستند؛ زیرا معتقد بودند، نداشتن توجه کافی به امور تربیتی فرزند ناتنی منجر به برچسبزنیهایی به آنان میشود؛ اما رالینگز (1976) و رابینسون (1984) در تحقیقات خود که با نتایج پژوهش حاضر نیز همخوانی دارد، نشان دادند، جامعه با وجود فشارهایی که برای والدین ناتنی دربارۀ تربیت و نحوۀ رفتار با فرزند ناتنی ایجاد میکند، هیچگونه هنجار و دستورالمعل مشخصی برای والدین ناتنی دربارۀ وظایف، تکالیف و حقوق یک ناپدری ندارد. این قسمت از پژوهش علاوهبر پژوهشهای نام بردهشده با پژوهش ساینت و همکاران (2020) مبنی بر توافقناپذیری اجتماعی با وظایف ناپدری همخوانی دارد که این خود باعث سردرگمی نقش والدین ناتنیشده و ابهامهایی را دربارۀ وظایف نقش جدید برای آنان ایجاد میکند. مشارکتکنندگان به واکنشهای اجتماعی اشاره داشتند که باعث نوعی هراس و وحشت از زندگی با فرزندخوانده شده بود. بهنظر میرسد، افکار عمومی به روابط خانوادههای ناتنی و روابط والد ناتنی-فرزندخوانده بدبینانه است. به این معنا که آنها سرانجام خانوادههای ناتنی را شکست میدانند و معتقدند که تشکیل خانوادۀ ناتنی با اتفاقهای ناگوار همراه است. بازنمایی و تصویرسازیهای ناقص از ناپدری در رسانهها و بزرگنمایی اخبار منفی مربوط به خانوادههای ناتنی در شکلگیری این تصور غلط و افراطی بیاثر نیست. باتوجه به بستر پژوهشی تحقیق حاضر میتوان گفت، مردان مشارکتکننده قائل به برقراری ساختار سنتی و شکل رایج خانواده و همچنین خواستار ثبات مفاهیم مردانگی و حوزۀ مردانه در خانوادۀ ناتنی بودند که این ناشی از فرهنگ مردسالار حاکم در جامعه و ارزشهای پدرسالارانه در خانوادههای ایرانی است. مردان مشارکتکننده از کودکی شاهد تفاوتهای رفتاری مادر و پدر خود در خانواده بودهاند و با الگوسازیهای جنسیتی، ویژگیهای مردانه را کسبکرده و خانواده را بستر مناسب برای تحققبخشی خودپندارههای جنسیتی میدانند. این قسمت از پژوهش با هیچیک از پژوهشهای مرورشده همسو و یا متناقض نیست و در بستر پژوهشی حاضر کسب شد. در مواجه با فشار نقش حاصلشده، مردان مشارکتکننده شیوههای همسانی اتخاذ نکرده بودند. بعضی از آنان از شکست دوباره پیشگیری کردند و بعضی دیگر راهبردهای ناسازگارانه را برگزیدند. بهتبع، پیامدهای این دو راهبرد متفاوت است. راهبردهای پیشگیرانه که باتوجه و با آگاهی از موقعیت حساس خانوادۀ ناتنی اتخاذشده، موجب تثبیت عرصۀ خانوادگی و تقویت حریم خانوادگیِ خانواده ناتنی شده بود. راهبردهای ناسازگارانه که در پی چالشهای خانوادۀ ناتنی و ناتوانی فرد از مقابله با آنان حاصلشده، منجر به طلاق دوباره شده بود. برای درک اتخاذ راهبردهای متفاوت از جانب مردان مشارکتکننده میتوان از نظریۀ استرس خانواده بهره گرفت. ازدواج مجدد یک رویداد استرسزا (a) است؛ زیرا سازگاری در خانوادۀ ناتنیِ حاصل از ازدواج مجدد مشکل است و اغلب افراد مشکلات سازگاری در خانوادۀ ناتنی را به شکست خود نسبت میدهند. منابع (b) (شخصی، خانوادگی، اجتماعی) کمککنندۀ مهمی در سازگاری خانوادههای ناتنی است. مردانِ پاسخگو خود را در موقعیتی میدیدند که آمادگی و آگاهی لازم را برای این موقعیت جدید نداشتند. بهعلاوه، در خانواده تنها یک نقش پیرامونی و غیرحقیقی از والدبودن را احساس میکردند و موقعیت فرزند را برتر از خود میدانستند. همچنین، بهحد کافی حمایتهای اجتماعی (خانواده، بستگان، دوستان و بهطور کلی جامعه) را نداشتند؛ بنابراین خانواده با انسجام و یکپارچگی حداقلی مواجه بود. درک و تعریف ذهنی اعضای خانوادۀ ناتنی، (x)، رفتارهای مقابلهای اعضای خانواده و سازگاری خانواده را پیشبینی میکند. مردان مشارکتکننده ازدواج مجدد را بهمنزلۀ فرصتی برای داشتن یک ازدواج خوب میدانند که میتوانند دوباره خانوادهایی داشته باشند و در نقش یک پدر و همسر خوب ظاهر شوند؛ اما از آنجایی که درک هریک از اعضا از ازدواج مجدد متفاوت است، وضعیت پیچیدهتر از تصورهای آنان میشود. اینجاست که والد ناتنی یا وضعیت را بهعنوان یک چالش درک میکند که قابلیت حلوفصل آن وجود دارد یا وضعیت را بحرانی میبیند و تصمیم به طلاق دوباره میگیرد. طلاق دوباره در ازدواج مجدد یک بحران محسوب میشود (x). محدودیتها گرچه پژوهشگران سعی در ارائۀ آمارهای جدید دربارۀ ازدواج مجدد داشتند، بهدلیل همکارینکردن سازمانهای مربوط، موفق به انجام این کار نشدند. در جریان نمونهگیری مشکلاتی به وجود آمد: هیچیک از مراکز مشاوره و کلینیکهای روانشناختی و همچنین دفاتر ثبت ازدواج و طلاق حاضر به همکاری نشدند. بهعلاوه، بهدلیل حساسیتهای مربوط به خانوادههای ناتنی، افراد از معرفی نمونههای مرتبط امتناعکرده و همین امر موجب زمانبربودن متقاعدسازی آنان شد. بعضی از مشارکتکنندگان نیز بهدلیل حساسیتهای همسر از ادامۀ همکاری سر باز زدند. مشغلههای فردی و شغلی مردان مشارکتکننده نیز سبب شد تا جمعآوری دادهها در زمان طولانیتری صورت گیرد.
پیشنهادها پیشنهاد میشود در رسانههای جمعی با رعایت اصل بیطرفی و پرهیز از قضاوتهای ارزشی، بهسازی فرهنگی با والدین و خانوادههای ناتنی بررسی شود و با بازنگری در محتوای رسانهای و برنامهسازیهایی در راستای خانوادۀ ناتنی و والدین ناتنی زمینههای آگاهیبخشی عموم و همینطور افراد درگیر ازدواج مجدد و خانوادۀ ناتنی را فراهم کنند. در حوزۀ پژوهشی پیشنهاد میشود، پژوهشهای اجتماعی در حوزۀ مطالعات مردان با تجربه طلاق، ازدواج مجدد و خانوادۀ ناتنی افزایش یابد. همچنین، برای شناسایی رویکردهای سازگاری و مقابلهای، یافتن راهحلهایی برای کاهش فشار نقش و افزایش مهارت افراد درگیر با مدیریت عوامل استرسزا نیز پژوهشهایی در حوزۀ روانشناسی و مددکاری اجتماعی صورت گیرد. پیشنهاد میشود، سهم پژوهشگران مرد در این حوزه افزایش یابد. لازم است کارگاههایی برای افزایش آگاهی افراد متمایل به ازدواج مجدد و همچنین آشنایی با چالشهای این ازدواج و چگونگی رویارویی با این چالشها برگزار شود. به عبارتی، زمینههای مراجعه این افراد به مشاورههای پیش از ازدواج فراهم شود. اعضای خانوادۀ ناتنی لازم است از اتخاذ سبکهای پیشین خانوادگی خودداری و با سازماندهی مجددِ نقشها و مسئولیتها به تقویت حریم و بنیان خانواده کمک کنند.
[1] ازدواج مجدد (Remarriage) اصطلاحی است که شامل انواع مختلفی از روابط است - هر دو شریک ممکن است در یک ازدواج دوم یا یک ازدواج مجدد بالاتر باشند (برای مثال، یک ازدواج سوم یا چهارم) یا ممکن است ازدواج فقط برای یکی از شرکا ازدواج مجدد باشد (Colman et al.‚ 2000).
[2] Stepfamily [3] StepParents [4] Stepfather [5] به گفتۀ کنت نامهایی ازجمله: «خانوادۀ ترکیبی»، «دوباره ازدواجکرده»، «بازسازیشده»، «دوباره جفتشده» برای این نوع از خانوادهها استفاده میشود. [6] Cohabitation [7] Marsiglio, [8] Family Family dance [9] Cherlin [10] Saint-Jacques, Godbout & Lvers [11] Jensen & Ganong [12] Jensen & Shafer [13] Soon Kim & Woon Kim [14] Rallings [15] Robinson [16] Family Systems Theory [17] Subsystems [18] Family Stress Theory [19] منابع، ترکیبی از نقاط قوت و دارایی اعضای خانواده، تواناییهای خانواده برای مقاومت در برابر عوامل استرسزا و منابع خارج از خانواده است. استفادۀ خانواده از منابع، معیاری برای سنجش توانایی آن در مقابله با عوامل استرسزاست.
[20] Line by Line | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سالنامۀ آمارهای جمعیتی. (1399). تهران، سازمان ثبت احوال کشور.
سوری، گ.؛ گودرز، ک. و روزبهانی، م. (1400). «اثربخشی مداخلۀ مبتنی بر واکاوی مشکلات خانوادههای ازدواج مجدد بر روابط فرزند با والدخوانده»، فصلنامۀ تعالی مشاوره و روان درمانی، 10 (37)، 45-55.
فتحی، الف. (1393). «روند ازدواج در ایران با تأکید بر نتایح سرشماریهای عمومی نفوس و مسکن»، دوماهنامۀ تحلیلی-پژوهشی آمار، 2 (6)، 7-10.
محمدی، ر. و محمدی، ز. (1398). «چالشهای ازدواج مجدد زنان با حضور فرزند: پژوهشی کیفی»، زن در توسعه و سیاست، 17 (1)، 119-97.
محمدی، ز. (1396). بررسی چالشهای پیشروی زوجهای دارای فرزند در ازدواج مجدد، پایاننامۀ کارشناسیارشد، تهران: دانشگاه علامه طباطبائی.
یکله، م.؛ محسنزاده، ف. و زهراکار، ک. (1397). «مطالعۀ کیفیت ازدواج مجدد پس از طلاق (رویکرد داده بنیاد)»، فصلنامۀ مددکاری اجتماعی 7 (3)، 17-31.
Bryant, A. & Charmaz, K. (2007). Grounded theory in historical perspective: an epistemological account. Handbook of Grounded Theory, 31-57.
Cann-Milland, S., & Mornane, A., & Southcott, J. (2021). Exploring family service providers perceptions of working with recoupled parents in stepfamilies. Journal of Family Issues, 42 (9), 1997-1981.
Colman, M., Ganong, L., & Fine, M. (2000). Reinvestigating remarriage: another decade of progress. Journal of Marriage and the Family, 62 (4), 1288-1307.
Cox, M. J., & Paley, B. (2003). Understanding families as systems. Current Directions in Psychological Science, 12 (5), 193-196.
Crosbie-Burnett, M. (1989). Application of family stress theory to remarriage: a model for assessing and helping stepfamilies. Family Relations An Interdisciplinary Journal of Applied Family Studies 38 (3)‚ 323-331.
DeLongis, A. & Zwicker, A. (2017). Marital satisfaction and divorce in couples in stepfamilies. Current Opinion in Psychology, 13, 158-161.
Goetting, A. (1982). The six stations of remarriage: developmental tasks of remarriage after divorce. Family Relations, 31 (2), 213-222.
Gold, J. M. (2016). Understanding the experiences of husbands in step-couples: implications for strengthening stepfamily marriages. The Family Journal: Counseling and Therapy for Couples and Families, 24 (4), 415-419.
Gold, J. M. (2020). Supporting successful stepfathering: an integration of the professional literature and online stepfather reflections. The Family Journal, 28 (2), 146-149.
Jensen, T. M., & Ganong, L. H. (2019). Stepparent–child relationship quality and couple relationship quality: stepfamily household type as a moderating influence. Journal of Family Issues, 41 (5), 589-610.
Jensen, T. M., & Shafer, K. (2013). Stepfamily functioning and closeness: children's views on second marriages and stepfather relationships. Social Work, 58 (2), 127-136.
Kent, M. O. (1980). Remarriage: a family systems perspective. The Journal of Contemporary Social Work, 61 (3), 146-153.
Kim, H. S., & Kim, J. W. (2009). The influence of role strain on stepfamily adjustment. International Journal of Human Ecology, 10 (2), 1-12.
Kreyenfeld, M. & Heintz-Martin, V. (2011). Economic conditions of stepfamilies from a cross-national perspective. Zeitschrift für Familienforschung, 23 (2), 128-153.
Marsiglio, W. (2004). When stepfathers claim stepchildren: a conceptual analysis. Journal of Marriage and Family. 66 (1), 22 - 39.
Pryor, J. (2014). Stepfamilies: a global perspective on research, policy, and practice. New York: Routledge.
Rallings, E. M. (1976). The special role of stepfather. Family Coordinator, 25(4), 445-449.
Reynolds, L. (2020). Ten years of change in the U.S. remarriage rate, 2008 & 2018. Family Profiles, FP-20-20. National Center for Family & Marriage Research.
Robinson, B. E. (1984). The contemporary american stepfather. Family Relations, 33 (3)‚ 381-388.
Saint-Jacques, M. C. & Godbout, E., & Ivers, H. (2020). People’s opinions and stereotypes about stepfamilies. Journal of Family Issues, 41 (11), 1-24.
Schrodt, P., Soliz, J., & Braithwaite, D. O. (2008). A social relations model of everyday talk and relational satisfaction in stepfamilies. Communication Monographs, 75 (2), 190-217.
Schweizer, V. (2020). Age variation in the remarriage rate, 1990 & 2018. National Center For Family & Marriage Research, Family Profile 228.
Sweeney, M. (2010). Remarriage and stepfamilies: strategic sites for family scholarship in the 21st century. Journal of Marriage and Family, 72 (3), 667- 684.
Weber, J. G. (2010). Individual and family stress and crises. sage. publications, inc.
Whiteside, M. F. (1982). Remarriage: a family developmental process. Journal of Marital and Family Therapy, 8 (2), 59-68.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,313 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 425 |