تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,762 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,216,431 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,750,194 |
تأویل نوینی از روابط سیاسی آقامحمدخان قاجار و زمانشاه درانی | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 3، دوره 14، شماره 1 - شماره پیاپی 53، فروردین 1401، صفحه 41-56 اصل مقاله (1.01 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2022.130823.2261 | ||
نویسنده | ||
یعقوب خزائی* | ||
استادیار گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه بین المللی امام خمینی، قزوین، ایران | ||
چکیده | ||
دربارۀ روابط سیاسی آقامحمدخان قاجار و زمانشاه درانی، تاکنون نظرهای متفاوت و متعارضی ابراز شده است؛ به طوری که پژوهشگران افغانستان معاصر، زمانشاه را پادشاهی مستقل با قلمرویی فراتر از قلمرو حقیقیاش در نظر گرفتهاند؛ پس بر این اساس از برخی کنشهای سیاسی، همچون اعزام سفیر به دربار تهران و نامهنگاری با خان قاجار، تأویل خاصی ارائه کردهاند. در مقابل، شمار درخور توجهی از پژوهشگران ایرانی نیز زمانشاه را فقط حاکمی محلی تلقی کردهاند که به جدایی بخشهایی از خاک ایران مبادرت کرده است. هدف اصلی نوشتار حاضر سنجش و بررسی انتقادی این روایتها و رسیدن به تأویل جدیدی از این مناسبات است. در این چشمانداز، روایت منابع قاجار و درانی دربارۀ مسئلۀ خراسان و مرزهای طرفین در جانب خراسان و تبادل سفرا بررسی شده است. یکی از پرسشهای اصلی این است: آیا همان طور که شمار درخور توجهی از دانشپژوهان اظهار کردهاند، ارزیابی مناسبات آقامحمدخان و زمانشاه بر بنیاد الگوی سلطان-والی امکانپذیر است؟ در پژوهش حاضر با بهرهگیری از روش مقایسهای، روایتهای درانی و قاجاری همزمان با یکدیگر بررسی و مقایسه میشوند. بر بنیاد همین روش مقایسهای معتقدیم احمدشاه در جایگاه یکی از سرکردگان سپاه نادرشاه و زمانشاه، نوادۀ احمدشاه، همچون آقامحمدخان درصدد دستیابی به قدرت در ایران بودند نه جدایی از سرزمین مادری. نظریۀ مقالۀ حاضر این است که زمانشاه درصدد جدایی از قلمرو ایران نبوده است و نباید رخدادهای دهههای بعد و سیاستهای استعماری انگلستان را با عطف به ماسبق، به درانیان مربوط دانست؛ بنابراین گاه تأویل ما از رخدادها بر بنیاد وقایع بعدی شکل میگیرد نه بر بنیاد خود رخداد و افراد درگیر در درون واقعه. در مقالۀ حاضر روابط زمانشاه و آقامحمدخان قاجار با عنایت به نیتها و رفتارهای کنشگران همان زمان بازاندیشی میشود. | ||
کلیدواژهها | ||
آقامحمدخان قاجار؛ زمانشاه درانی؛ خراسان؛ کابل؛ هرات؛ افغانستان | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه پس از قتل نادرشاه افشار در 11جمادیالاولی 1160/19ژوئن1747، دولت نوبنیاد او بهسرعت فرو پاشید و اعضای خاندان و سرداران سپاهش برای تصاحب قدرت، به کشمکش با یکدیگر مشغول شدند. در این بین احمدخان ابدالی، یکی از سرداران سپاه نادر، موفق شد دولت مستقلی با مرکزیت قندهار، در نواحی شرقی ایران و بخشهایی از هند تشکیل دهد (منشی جامی، 1384: 68تا70). به علت وقوع آشوب و هرجومرج در ایران، سلطنت احمدشاه درانی1 استمرار یافت و حتی او موفق شد شاهرخ افشار را دستنشاندۀ خود کند. در دورههای بعد، از این اقدام سردار سابق نادرشاه معانی دیگری مستفاد شد؛ به این معنا که خود احمدخان قصد و انگیزۀ جدایی از سرزمین مادری را داشته است. او در جایگاه یکی از سرداران نادر، همچون دیگر سرداران، فقط درصدد قدرتیابی بود؛ هرچند بعدها روند وقایع بهگونهای پیش رفت که هم با دخالت انگلیسیها دولتی به نام افغانستان تشکیل شد و هم از رفتارهای احمدشاه و جانشینانش، همچون زمانشاه، معانی دیگری برداشت شد. حال پرسش این است: اگر احمدشاه موفق میشد تمام ایران را تصرف کند و سلسلۀ درانی بر تمام ایران حاکمیت مییافت، آیا باز هم رفتارهای احمدشاه و زمانشاه را به شکل کنونی تأویل میکردیم؟ پرواضح است در آن صورت، خاندان درانی در مقام یکی از سلاطین ایرانی بود و مورخان و پژوهشگران ایرانی نیز آن را تأیید میکردند و شاید آنگاه آقامحمدخان قاجار در حکم یک اجنبی در منابع بازنمایی میشد؛ بنابراین گاه تأویل ما از رخدادها بر بنیاد وقایع بعدی شکل میگیرد نه بر بنیاد خود رخداد و افراد درگیر در درون واقعه. بر بنیاد همین رخدادهای بعدی است که ملافیض محمد کاتب هزاره، مورخ شهیر، اظهار میکند احمدشاه درانی «افغانستان را از ایران جدا کرده» است (کاتب هزاره، نژادنامه افغان، 1372: 55). واضحترین دلیل مبنی بر اینکه احمدشاه درانی چنین مقاصدی در سر نداشته است، از مندرجات کتاب تاریخ احمدشاهی، وقایعنگار دربار درانی، هویداست؛ چون منشی جامی2 که جزئیات رویدادهای عصر احمدشاه را بیش از هر مورخ دیگری بیان کرده، در سرتاسر کتابش دربارۀ مخدوم خود چنین ادعایی مطرح نکرده است. درواقع احمدخان و درانیان، همچون قاجاریه و زندیه، به دنبال کسب قدرت بودند و هریک بخشهایی از قلمرو ایران را متصرف شدند. به هر حال در چنین وضعیتی بود که پس از مدتی کریمخان زند موفق شد سلطۀ خود را بر بخشهای وسیعی از ایران تثبیت کند؛ ولی کریمخان ترجیح داد سلطنت مستعجل شاهرخ پابرجا بماند تا براساس روایتی، خراسان حائلی بین زندیه و درانیان3 باشد.4 آقامحمدخان با از میان بردن سلسلۀ زندیه، بلافاصله برای سرکوب حکام متمرد قفقاز عازم آن حدود شد و موفق شد حاکمیت دولت خود را نیز در آنجا مستقر کند. او پس از بازگشت به تهران، در 28شوال1210/می1796 تاجگذاری کرد و به این ترتیب سلسلۀ قاجاریه به طور رسمی تأسیس شد و متعاقب آن متوجه خراسان شد و درصدد برآمد سلطۀ خود را در بخشهای شرقی ایران نیز تثبیت کند. این اقدام خواهناخواه تصادم با زمانشاه درانی را موجب میشد. در بررسی روابط آقامحمدخان با زمانشاه درانی ابهاماتی وجود دارد که منابع درانی و قاجاری و همین طور پژوهشهای گذشته بهخوبی زوایای آن را تبیین و تحلیل نکردهاند؛ برای مثال برخی همچون مجتهدزاده، خالد احمد و متولی حقیقی اعزام سفیر از سوی آقامحمدخان نزد زمانشاه را اقدامی متداول تلقی کردهاند که همواره بین حکومت مرکزی (قاجاریه) و حکام ایالات (زمانشاه درانی) در جریان بوده است (مجتهدزاده، 1378: 266و267؛ احمد، 1383: 212؛ متولی حقیقی، 1383: 153). از این نظر اطلاق اصطلاح «حاکم کابل» (زرگرینژاد، 1386: 833) به زمانشاه مؤید رهیافتی در میان دانشپژوهان ایرانی است که خودآگاه یا ناخودآگاه درصدد تقلیلدادن او در مقام حاکمی محلی بودهاند؛ ولی مقالۀ حاضر تأویل دیگری از این نوع کنشها، همچون اعزام سفیر و نامهنگاریهای میان دو طرف، ارائه کرده است. درواقع، به نظر میرسد خود زمانشاه و آقامحمدخان چنین تصوری از روابط بین خودشان نداشتند. در مقالۀ حاضر آقامحمدخان و زمانشاه در حکم دو فرمانروای مستقل قلمداد شدهاند و بر این اساس، دربارۀ تبادل سفرا و نامهنگاری بین دو طرف تأویلهای نوینی صورت گرفته است. درواقع، رهیافت گاه غیرتاریخی (A historical approach) شماری از پژوهشگران ایرانی و افغانستانی به روابط قاجارها و درانیها باعث شده است حوادث و رویدادها بر بنیاد منافع امروزی دو کشور ایران و افغانستان تبیین شود؛5 به طوری که برخی پژوهشگران، مرزهای حکومت درانی را به فراتر از آنچه در آن زمان قلمرو درانی به شمار میآمد، بسط دادهاند (پیرس، 1333: 16؛ وکیلی فوفلزایی، 1337: 70). بر این اساس مقالۀ حاضر قصد دارد بر بنیاد منابع تاریخی صدر قاجار و منابع درانی و محلی افغانستان این مسئله را ارزیابی کند؛ سپس روایت و تأویلهای هر دو سو را بررسی و نقادی کند. دربارۀ پیشینۀ پژوهش نیز باید اشاره کرد تاکنون پژوهش مستقلی با نام مقالۀ حاضر تقریر نشده است و فقط در پیشینۀ مناسبات ایران و افغانستان و تشکیل دولت درانی، به روابط خان قاجار و زمانشاه اشارههایی مختصر شده است. در این زمینه برجستهترین پژوهش، کتاب تاریخ ایران در دورۀ قاجاریه عصر آقامحمدخان نوشتۀ غلامحسین زرگرینژاد است. ایشان ضمن بررسی مسائل و بحرانهای سلطنت زمانشاه، روابط خصمانۀ پادشاه درانی را با برادرش محمود، والی هرات، تبیین کرده (زرگرینژاد، 1395: 444تا446) و بهاختصار، سفارت گدوخان به دربار تهران را بیان کرده است (همان: 454تا456)؛ ولی به مضامین نامهنگاریها، بررسی صحتوسقم و تجزیهوتحلیل مندرجات نامهها و کیفیت حضور سفرا در تهران و کابل اشارهای نکرده است. اثر دیگر غلامحسین زرگرینژاد روزشمار تحولات ایران در عصر قاجاریه است که در برخی مواضع، به مناسبات خان قاجار با زمانشاه و نیز دلایل تسخیر خراسان اشارههایی شده است (زرگرینژاد، 1385: 818 و 833 و 829 و 838). امینه پاکروان هم در کتاب آغامحمدخان قاجار، به تسخیر خراسان و تصاحب جواهرات نادری اشارههایی کرده است (پاکروان، 1377: 267و268)؛ ولی از روابط خان قاجار و زمانشاه سخنی به میان نیاورده است. مجتهدزاده نیز به اعزام محمدحسنخان قراگوزلو، سفیر خان قاجار، به دربار کابل اشارهای گذرا کرده است (مجتهدزاده، 1378: 266و267). در میان دانشپژوهان افغانستانی میرمحمدصدیق فرهنگ در کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر (فرهنگ، 1367: 124و123) و سیدقاسم رشتیا در اثر خود به نام افغانستان در قرن نوزده (رشتیا، 1346: 7) به رابطۀ خان قاجار و زمانشاه اشارههایی بسیار کوتاه کردهاند.
روایت تسخیر خراسان آقامحمدخان از آغاز قرن سیزده قمری/اواخر قرن هجده میلادی، پس از موفقشدن به حذف رقبای خود در بخشهای شمالی ایران، تمام تلاش خود را به غلبه بر لطفعلیخان زند معطوف کرد؛ اما با وجود این در همین دوران نیز نیمنگاهی به تصرف خراسان داشت. آقامحمدخان با داشتن رقیبی همچون لطفعلیخان، نمیخواست خود را درگیر تیمورشاه کند. با وجود این در اواخر سال 1207یا1208ق/1793و1794م که بهمنظور سرکوب طغیان ترکمانان استرآباد حرکت کرده بود، قصد داشت پس از منکوبکردن آنها راهی مشهد شود و خراسان را تصرف کند. خان قاجار آماده بود تا عازم خراسان شود؛ اما در همین حین خبر شورشهایی در آذربایجان به او رسید و به همین علت از سفر خراسان منصرف شد (گویانصیر، بیتا: 59و60). وضعیت در ممالک درانی نیز از وضع قاجاریه بهتر نبود. پس از مرگ تیمورشاه فرزندش، زمانشاه (حک: 1207تا1216ق/1793تا1802م)،6 در روز دوشنبه 8شوال1207 در تالار دولتخانۀ بالاحصار کابل بر تخت سلطنت نشست (کهزاد، بیتا: 7)7 و به مجرد به قدرت رسیدن، شماری از برادران خود را در بالاحصار زندانی کرد (پیرس، 1333: 10 ). زمانشاه در این زمان (1207ق) جوانی 23ساله و جنگاور بود و به علت وجود تعداد بسیاری از شاهزادگانی که گاه مدعی تاجوتخت بودند، از سوی آنها با مخالفت و شورشهایی مواجه شد (موسیخان درانی، 1298ق: 161تا166)؛8 برای نمونه همایون، والی قندهار،9 و فرزند ارشد شاه متوفی، بر ضد زمانشاه طغیان کردند که در نهایت همایون کور شد. هنگامیکه آقامحمدخان به عزم تسخیر خراسان حرکت میکرد، زمانشاه نیز با سپاهی برای حمله به سیکها حرکت کرده بود و زمانیکه خان قاجار در حوالی خراسان بود، زمانشاه در حسن ابدال10 بود و به محض اطلاع از حملۀ سپاه قاجار، به پیشاور بازگشت (الفنستون، 1376: 507و508؛ وکیلی فوفلزایی، 1337: 62تا65). آقامحمدخان در 7ذیقعده1210/می1796 از تهران به قصد خراسان حرکت کرد. آقامحمدخان با یک علت خاص به خراسان حرکت نکرد و مجموعهای از عوامل مختلف او را بر آن داشت تا به سوی شرق ایران حرکت کند. منابع تاریخی عواملی همچون سرکوبی ازبکان بخارا11 (ساروی، 1370: 281و285)، تصاحب جواهرات نادرشاه، مجازات عاملان غارت اموال موقوفۀ حرم امامرضا(ع) (گویانصیر، بیتا: 122؛ ملکم، 1867: 155؛ ابراهیمبنعبدالجلیل، بیتا: 27؛ هدایت، 1380: 7378) و نیز برقراری نظم و سیطرۀ دولت ایران بر خراسان (ساروی، 1370: 281و285؛ اعتضادالسلطنه، 1370: 49) را علتهای حملۀ آقامحمدخان دانستهاند. هرکدام از این علتها در جای خود مهم است؛ برای نمونه حضور شاه قاجار در مشهد از نظر مذهبی و مشروعیت مذهبی سلطنت نوپای قاجار هم حائز اهمیت است. خان قاجار به اماکن و مقابر ائمۀ شیعی بسیار توجه میکرد؛ چنانکه در 27صفر1208/اکتبر1793 که هنوز در جنگ و جدال با مدعیان داخلی بود، مهدعلیا همسر خود را با جمعی از بزرگان دربار راهی زیارت کربلای معلی کرد. براساس نوشتۀ ساروی، آقامحمدخان سالیان متمادی بود که شوق زیارت حرم رضوی را در سر داشت؛ ولی به علت «تمشیت مهمات عراق و فارس و انضباط امور آذربایجان و تفلیس» (ساروی، 1370: 285) این امر محقق نشده بود. ضمن اینکه براساس تصریح منابع، خان قاجار به قصد تنبیه شاهرخمیرزا به خراسان عزیمت کرده بود (زرگرینژاد، 1385: 760و761). شاهرخمیرزایی که به دستاندازی به اموال امام هشتم شیعیان متهم شده بود (همان: 818). از این چشمانداز، رفتار پادشاه قاجار در ورود به مشهد که در نخستین اقدام خود به زیارت مرقد مطهر امام هشتم شیعیان رفت (ساروی، 1370: 287)، در همین بافت و بستر درخور تأویل است. با ورود آقامحمدخان به مشهد، بیشترِ والیان و خوانین خراسان به خدمتش رسیدند و مراتب فرمانبرداری خود را اعلام کردند (گویانصیر، بیتا: 124تا126؛ اعتضادالسلطنه، 1370: 50). به منظور یافتن جواهرات نادرشاه، آقامحمدخان دستور داد شاهرخ و بسیاری از نزدیکانش را تفتیش کنند و زمانیکه نوادۀ نادر وجود جواهرات را انکار کرد، خان قاجار فرمان داد او را شکنجه کنند.12 سرجان ملکم (Sir john malcom) در این باره مینویسد: «... در پایان کار که حلقهای از خمیر بر سرش گذاشته سرب گداخته در آن ریختند آن وقت بود که یاقوت بزرگ غریبی بروز داد...» (ملکم، 1868: 156). برخی از منابع علت اصلی حملۀ آقامحمدخان به خراسان را تنها علایق و دلبستگیهای شخص او به جواهرات نادرشاه دانستهاند (واتسن، 2536: 96؛ وکیلی فوفلزایی، 1337: 66)؛13 ولی به نظر میرسد سادهانگارانه خواهد بود اگر اقدام آقامحمدخان در تصرف خراسان را تنها به علت مدنظر مرتبط بدانیم. خست و تعلق خاطر آقامحمدخان به جواهرات انکارکردنی نیست؛ اما عوامل دیگری نیز در این زمینه نقش داشتند که به مراتب حائز اهمیت بیشتری بودند. یکی از علتهای مسئلۀ یادشده را باید در اهتمام راسخ آقامحمدخان در راستای بنیاد دولتی، مانند دوران صفویه، دانست.14 شاهد مدعای ذکرشده این است که او پس از منقرضکردن سلسلۀ زندیه و در حالی که قفقاز در عمل از تابعیت ایران خارج شده بود و حتی بخشهای وسیعی از آن، یعنی گرجستان، زیر نفوذ روسها قرار گرفته بود،15 بلافاصله به آنجا لشکرکشی کرد. پس آیا آقامحمدخان باوجود سلطنت دستنشاندۀ شاهرخ قادر بود چنین وضعیتی را تحمل کند؟ از طرف دیگر آقامحمدخان نمیخواست سلطنت فردی از دودمان نادرشاه را در مجاورت خود تحمل کند. به این معنی که جد او، یعنی فتحعلیخان قاجار را نادر از میان برداشته بود و خود آقامحمدخان نیز چنانکه پیشتر اشاره شد، در کودکی مقطوعالنسل شده بود. به این ترتیب خصومت و عداوت آقامحمدخان با خاندان نادرشاه بسیار عمیق بود و فرهنگ ایلیاتی که یکی از ویژگیهای عمدۀ آن انتقامجویی از خصم است، به او اجازۀ همزیستی مسالمتآمیز با شاهرخ افشار را نمیداد. با این وصف و به فرض اینکه جواهراتی هم هرگز در کار نبود، اقدام آقامحمدخان در حمله به خراسان اجتنابناپذیر به نظر میرسید. تصرف مشهد و برانداختن حکومت شاهرخ حائز اهمیت فراوانی است؛ به علت آنکه در سالهای پس از قتل نادرشاه این بخش از خراسان بزرگ در سلطۀ شاهرخ و خوانین خراسان بود؛ اما اینها کموبیش اقتدار سلاطین درانی را پذیرفته بودند و درانیان در صورت لزوم در خراسان مداخله میکردند و به لشکرکشی دست میزدند.16 در بحران خراسان، بدون تردید خوانین خراسان عاملی مهم و اساسی به شمار میرفتند و خان قاجار تلاش میکرد آن وضع را اصلاح کند. برخی خوانین خراسان همچون امیرحسنخان طبسی (زرگرینژاد، 1395: 438) و جعفرخان بیات17 (نوری، 1386: 68) از سالهای گذشته با سیاستهای درانیان و افشاریه همراه شده بودند و در هنگام عزیمت خان قاجار به خراسان، شماری از خوانین این ایالت همچون اسحاقخان قرایی، میرحیدر تونی و برادر محمدخان هزاوهای نیز با زمانشاه همکاریهای نزدیکی داشتند (زرگرینژاد، 1395: 452). با بررسی مراجع آن عصر اینگونه به نظر میرسد که در میان ایلات کُرد زعفرانلوها، در میان ایلات ترک بیاتهای نیشابور و قراییها و در بین عربها سرکردگان خزیمه هستۀ اصلی قدرت را در خراسان تشکیل میدادند. آقامحمدخان که از اختلافات و جنگ قدرت میان خوانین کُرد و عرب و ترک خراسان نیک آگاه بود، تلاش کرد با اعطای قدرت به خوانین همسو با خود و تضعیف خوانین متمرد و ناسازگار، وضع خراسان را سامان بخشد. او در مهمترین اقدام خود امیرگونهخان زعفرانلو، از رؤسای کردهای خراسان را به ایلخانی و امیرالامرایی خراسان منصوب کرد (نوری، 1386: 69) و نیز افرادی همچون ابراهیمخان شادلو قدرت بیشتری یافتند؛ ولی اقدام آقامحمدخان در تصرف مشهد موجب سوءتعبیرهایی شده است؛ به طوری که برخی تصور کردهاند با تصرف خراسان و مرگ شاهرخشاه افشار، دوران حاکمیت افشاریان بر خراسان خاتمه یافت (ملکم، 1867: 154تا156). در اصل با هجوم سپاه قاجار به خراسان نادرمیرزا افشار، فرزند شاهرخ، نزد زمانشاه گریخت (ابراهیمبنعبدالجلیل، بیتا: 27) و پس از قتل آقامحمدخان دوباره سلطنت افشاریه در خراسان احیا شد. تعدد و تعارض روایات دربارۀ تبادل سفرا آقامحمدخان پس از سیطره بر بخشهایی از خراسان، به نامهنگاری و اعزام سفرا نزد حکام و فرمانروایان مجاور مبادرت ورزید. او بهمنظور آمادهکردن بستر مناسب برای حمله به بخارا، «استرداد اسرای اثنیعشریه» و بسط قلمرو خود نمایندگانی را گسیل کرد (ساروی، 1371: 289). از این رو در صفر1211/سپتامبر1796م محمدحسنخان قراگوزلو18 را با نامه و هدایایی روانۀ کابل کرد. برخی مورخان افغانستانی سخنان بیاساسی را دربارۀ علتهای اعزام سفیر به کابل ذکر کردهاند. براساس نوشتۀ برخی از این مورخان، زمانشاه که شورش محمود را به تحریک خان قاجار میدانست، درصدد حمله به ایران بود و به علت شیوع این خبر و اطلاع دربار ایران از حملۀ قریبالوقوع افغانها، خان قاجار بهسرعت سفیری را روانۀ کابل کرد (کاتب هزاره، سراجالتواریخ، 1372: 71 ؛ رشتیا، 1346: 7). این روایت فاقد اصالت است؛ چون آقامحمدخان علاوهبر اعزام سفیر نزد زمانشاه، همزمان سفیری را نیز به هرات و بخارا اعزام کرد و امکان ندارد اعزام سفیر علت منطقی برای این مدعا باشد. روایت واحدی از نامۀ آقامحمدخان به زمانشاه وجود ندارد و به علت نبود اصل نامه، اظهارنظر صریح در این باره ممکن نیست. در ادامه، اهم این روایاتِ تاحدودی متفاوت ذکر میشود:
نکتۀ مشترک در روایت مورخان، استرداد بلخ به دولت قاجار است. نکتۀ مهم اینکه اندکی پیش از تاجگذاری آقامحمدخان، زمانشاه بلخ را از تصرف ازبکان درآورده (حبیبی، 1349: 102و103) و به قلمرو خود منضم کرده بود. تیت (G.P.tate) یادآور شده است آقامحمدخان با اعزام سفیر به دربار کابل و پذیرش سفیر زمانشاه در تهران، درواقع دولت افغانستان را به رسمیت شناخته است (Tate, 1909: 6). پیروز مجتهدزاده با رد ادعای تیت، مدعی است رفتوآمد نمایندگان حکومت مرکزی ایران با والیان کابل و هرات و... نمیتواند به معنای استقلال این ایالات باشد. او این وضعیت را شیوۀ متداولی تلقی کرده است که در دوران گذشته نیز به اجرا گذاشته میشد (مجتهدزاده، 1378: 266و267). به پیروی از مجتهدزاده، پژوهشگران دیگر نیز احتجاج او را در ارتباط با سفارت محمدحسنخان قراگوزلو به کابل ذکر کردهاند (متولی حقیقی، 1383: 153؛ احمد، 1383: 212). پیبردن به نیات استعماری کسانی همچون تیت بهسادگی ممکن است و اینکه سیاست استراتژیک بریتانیا این بود که در حد فاصل هند و ایران دولت سومی تشکیل شود تا مرزهای هند امنیت بیشتری داشته باشد؛ اما استدلالهای مجتهدزاده و دیگر پژوهشگران نیز متقاعدکننده و گویای روابط سیاسی میان دولت قاجار و درانی نیست. به علت اینکه هدف سفارت محمدحسنخان قراگوزلو مؤید آن بود که رابطۀ آن دو بر بنیاد الگوی سلطان و والی نبوده است. پیشتر بیان شد هدف عمدۀ سفارت یادشده، بنا به گواهی مورخان دربار قاجار، درخواست واگذاری بلخ به دولت ایران بوده است؛ پس اینگونه استنباط میشود اگر آقامحمدخان زمانشاه را در حکم یکی از حکام تابعش قلمداد میکرد، دیگر اعزام نمایندهای برای واگذاری منطقهای کوچک از قلمرویی که در تملک زمانشاه بود به خان قاجار معنا و مفهومی پیدا نمیکند. درواقع، اظهارنظرهایی از این دست نادیدهگرفتن حوادث و وقایع پس از قتل نادرشاه همچون تشکیل دولت درانی، نفوذ درانیان در خراسان و دستنشانده شدن شاهرخ است. خود آقامحمدخان نیز در تلاشهایی که برای کسب قدرت در ایران انجام داد، شاهد چنین رویدادهایی بود و بنیاد و شالودۀ دولت درانی آنچنان مستحکم شده بود که خان قاجار دیگر بهسهولت نمیتوانست آن را بهسان حکومت محلی ضعیفی از میان بردارد. زمانشاه با وقوف بر عزیمت سفیر ایران به کابل و با اطلاع از پیغام تهدیدآمیز آقامحمدخان به شاه مرادبیگ و نیز وقایع خراسان، درصدد برآمد با به نمایش گذاردن سپاه جرار و باشکوهی، بر نمایندۀ ایران تأثیر گذارد و قدرت و سطوت دولت درانی را به رخ نمایندۀ آقامحمدخان کشاند؛ از این رو زمانشاه دستور داد سپاه افغانستان در هر نقطهای که هستند، مسلح و آراسته در دربار حاضر شوند که «سفیر ایران هنگام ورود به دارالملک، خدم و حشم ما را به چشم عبرت ملاحظه نموده رعبی از شوکت و جلالت سلطنت افغانستان در دل او بیفتد» (شیرازی، 1379: 162). زمانشاه هم پس از دیدار با سفیر ایران، گدامحمدخان بارکزایی را با نامهای دربردارندۀ «مراتب مودت و یک جهتی با شهریار ایران» راهی تهران کرد. زمانشاه در نهان به گدوخان اظهار کرد: «از وضع و عدۀ قشون و استعداد حربی دولت ایران ضمناً اطلاعی وافی حاصل کرده پس از رجعت به دربار معلومات خود را معروض دارد» (شیرازی، 1379: 162). از سوی دیگر، آقامحمدخان علاوهبر اعزام سفیر به کابل، نمایندهای به نام اسماعیلآقا مکری به هرات، نزد شاهزاده محمود، گسیل کرد. شاهزاده محمود، والی هرات، در انتظار فرصت مناسب بود که بر جایگاه برادرش دست یابد. زمانشاه در سال 1208ق/1793م برادرش محمود را که شورش کرده بود، در فراه شکست داد و به شفاعت مادرِ محمود او را عفو کرد و دوباره به والیگری هرات منصوب کرد (حبیبی، 1349: 102و103). زمانشاه پس از چندبار شورش و عهدشکنی برادر، بهمنظور بهرهبرداری از قدرت ایلات به سود خود و تضعیف قدرت نظامی محمود، در اقدامی به کوچاندن دههزار خانوار از طوایف قزلباش ساکن هرات به قندهار و کابل مبادرت ورزید19 (فرهنگ، 1380: 194). در چنین اوضاعی مکری، سفیر کردتبار ایران، در ملاقات با محمود از او درخواست کرد مطیع و فرمانبردار دولت قاجار باشد20 (ساروی، 1371: 289). این در حالی است که بنا به ادعای بیسند و مدرک یکی از پژوهشگران، هنگام عزیمت آقامحمدخان بهمنظور تصرف خراسان، محمود به او اظهار متابعت کرد و خطبه و سکه را به نام آقامحمدخان تغییر داد؛ اقدامی که در عمل محمود را از زیر سلطۀ زمانشاه خارج میکرد (مخبر، 1324: 24)؛ اما در اینجا پرسشی به ذهن متبادر میشود و آن اینکه آیا اعزام سفیر به هرات و اعلام انقیاد محمود از آقامحمدخان نافی استقلال زمانشاه نیست و در تقابل با سخن پیشین ما، مبنیبر اینکه اعزام سفیر نزد زمانشاه بهمثابۀ روابط سلطان-والی نبوده است. برای پاسخ به این پرسش باید به چند نکتۀ زیر توجه کرد:
دربارۀ واکنش زمانشاه در برابر آقامحمدخان در اعزام سفیر به هرات که بهنوعی نافی استقلال سلطنت درانی محسوب میشد، اطلاعات موثقی در دست نیست. براساس گفتۀ یکی از منابع، از آن جایی که زمانشاه سرکشی محمود را به پشتگرمی خان قاجار میدانست، درصدد لشکرکشی به ایران بود (شیرازی، 1379: 161و162). ادعایی که با سیاستهای زمانشاه که بیشتر بر توجه به هند متمرکز بود، منطبق نیست. درواقع، برای درانیان هند و نه خراسان، اولویت نخست سیاست خارجی بود و از این نظر، انگلستان هم خطر زمانشاه را بسیار جدی گرفته بود و با اعزم سفیری به دربار قاجار، در ایجاد نقار و کشمکش بین درانیان و قاجاریه تلاش میکرد (محمود، بیتا: 8تا10). اما به هر حال، مدت اقامت خان قاجار در خراسان بهقدری کوتاه بود که شاید زمانشاه فرصت آن را نیافت تا در برابر آن موضعی مشخص در پیش بگیرد. آقامحمدخان در 22محرم1211/جولای1796 وارد مشهد شد و در 4ربیعالاول، مشهد را به قصد تهران ترک گفت و به این ترتیب، مدت حضور او در خراسان نزدیک دوماه بود (زرگرینژاد، 1386: 829و838). از این رو، محمود نیز که اکنون دولت قدرتمند قاجار را حامی خود میدانست، به روابط دوستانه روی آورد و در نامهای خاطرنشان کرد که: «هرات نیز سالها در زمان صفویه ضمیمۀ ایران بوده است و اگر قبول افتد من نیز یکی از حکام و مأمورین پادشاه ایرانم که در این ولایت حکومت همی رانم، میان بر خدمت بستهایم و مترصد احکام و اوامر آن حضرت نشسته» (هدایت، 1380: 7400). آقامحمدخان هنگام حضور در خراسان، سفیری را نیز نزد شاهمرادبیگ ازبک اعزام کرد و در اصل، یکی از علتهای عزیمت او به خراسان پاسخ به تجاوزهای پیدرپی او بود. بیگجان چندی پیش با حمله به مرو، بیرامعلیخان قاجار عزالدینلو و دیگر ساکنان مرو را به قتل رسانده بود. آقامحمدخان در نامۀ خود به او نکات مهمی را خاطرنشان کرده است: اینکه بیگجان میبایست بستگان بیرامعلیخان را رها کند در غیر این صورت، با هجوم آقامحمدخان مواجه خواهد شد (عضدالدوله، 1376: 167). در ادامۀ نامه آمده است: «... بلخ بامی و مرو شاهیجان و زمین داور و سیستان و قندهار و کابل از اجزای ملک پادشاهان ایران بودهاند...» (هدایت، 1380: 7397و7398). این نامۀ بسیار مهم از اندیشۀ احیای قلمرو تاریخی ایران نشان دارد که پس از قتل نادرشاه گرفتار تجزیه شده بود و آقامحمدخان اگر فرصت بیشتری مییافت، امکان آنکه به معارضه با زمانشاه برخیزد، وجود داشت؛ اما در تبیینهای تاریخی، امور محتمل و حادثنشده محل اعتبار نیستند. گرچه بر این باور هستیم که در تحلیل و تبیینی کامل میبایست از قصد و نیات کارگزاران دخیل در امور و وقایع پرده برداریم. برخی ممکن است خردهگیری کنند که تصمیم آقامحمدخان در اعزام سفیر به کابل، تصمیمی مقطعی و تاکتیکی بوده است و از آنجا که منابع متأخرتر قاجاری تأکید میکنند او در نظر داشت امور بلخ، مرو و هرات را انتظام بخشد (هدایت، 1380: 7400)، دیگر نمیتوان از به رسمیت شناختن زمانشاه توسط آقامحمدخان صحبت کرد! اما مشکل در همین جاست که ما با رخدادها و وقایع حادثنشده کاری نداریم و اگر بخواهیم دربارۀ حوادث حادثنشده سخن بگوییم، میتوان احتمالات بسیاری را در نظر گرفت. درواقع میتوان چنین گفت که آقامحمدخان قصد احیای مرزهای تاریخی ایران را داشت؛ ولی اوضاع تاریخی که او در آن قرار گرفته بود، مانع از عملیاتیکردن تمام منویاتش شد. درواقع میتوان گفت در اینجا نیتهای کنشگران، یعنی آقامحمدخان و قاجاریه، با عمل و پیامدهای آن یکسان نبوده است. آقامحمدخان در خراسان قصد اقداماتی علیه خان بخارا و استرداد مناطق ازدسترفته در آن حدود و تحکیم سلطۀ دولت خود بر مناطق شمال شرقی ایران را داشت؛ اما ناگهان خبر تعرض سپاهیان روس و نامههایی مبنیبر ضرورت عزیمت سریع به آن سوی قلمرو به دستش رسید. او هم بلافاصله محمدولیخان قاجار را با دههزار نفر21 به ریاست کل خراسان منصوب کرد و فتحعلیبیگ کتول را به حفظ و حراست قلعۀ مشهد امر کرد و خود بهسرعت عازم تهران شد (ساروی، 1371: 290؛ محمودمیرزا قاجار، 1389: 77؛ سپهر، 1337: 46). محمود در 22رجب1211/ژانویه1797 از غیبت زمانشاه استفاده کرد و با سپاهی عازم تسخیر قندهار شد. زمانشاه با وقوف بر تمرد برادر، به کابل بازگشت و سپاهیانش محمود را شکست دادند و محمود به هرات گریخت. پس از مدتی، زمانشاه در رأس سپاهی به هرات تاخت و آن شهر را تصرف کرد. محمود نیز پیشتر به ترشیز (کاشمر) گریخته بود (الفنستون، 1376: 508تا510؛ موسیخان درانی، 1298ق: 166). از سوی دیگر قراگوزلو، سفیر خان قاجار، پس از انجام مذاکرات با زمانشاه به تهران بازگشت و سلطان درانی نمایندهای به نام گدامحمدخان را که در لهجۀ قندهاری به گدوخان معروف بود، همراه سفیر ایران روانه کرد. گدوخان در تهران نزد خان قاجار بار یافت «و نامۀ زمانشاه را که مشعر بر تهنیت تسخیر خراسان... و قبول تفویض بلخ» بود، به خان قاجار داد (ساروی، 1371: 291؛ سپهر، 1337: 46و47؛ هدایت، 1380: 7400). با وجود این برخی پژوهشگران بدون ارائۀ هیچگونه مستنداتی، استرداد بلخ به دولت ایران را در قبال پرداخت مبلغ دویستهزار تومان به زمانشاه دانستهاند (متولی حقیقی،23 1383: 152؛ تعلیقات غلامرضا طباطبایی مجد بر کتاب احسنالتواریخ ساروی، 1371: 371؛ بهمنی قاجار، 1385: 55). اگر روایت ذکرشده اصالت داشته باشد، آنگاه استدلال دیگر پژوهشگران اشارهشده مبنیبر رابطۀ سلطان-والی زیر سوال میرود. به این معنی که چرا آقامحمدخان در قبال استرداد بخشی از سرزمین خود از حاکمی محلی، میبایست مبلغ هنگفتی به او بپردازد! راقم این سطور در منابع این دوران، اعم از منابع دربار قاجار و نوشتههای انگلیسیها و آثار مورخان افغانستانی، جستوجوی فراوان کرد؛ اما گزارشهایی دال بر مدعای پژوهشگران مذکور نیافت. با اطمینان میتوان گفت اگر چنین ادعا یا حتی شایعهای وجود داشت، دستکم برخی از مورخان افغانستان که بسیار تمایل دارند قدرت زمانشاه را در برابر آقامحمدخان به هر روش ممکن، ولو با قلب وقایع نشان دهند، این مسئله را در آثار خود ذکر میکردند؛ اما در نوشتههای آنها هم این ادعا مطرح نشده است. تنها وکیلی فوفلزایی با مبالغۀ ویژۀ خود، دربارۀ سفارت قراگوزلو ابراز کرده است پیشکشهای نمایندۀ ایران بالغبر خراج سهسالۀ مشهد بوده است! (وکیلی فوفلزایی، 1337: 68). او هم دربارۀ پیشکشها و نسبت آن با واگذاری بلخ به قاجاریه سخنی نرانده است. ضمن اینکه سفیر زمانشاه هنگام اقامت در تهران مطالعاتی دربارۀ اوضاع نظامی ایران انجام داد و پس از بازگشت به کابل، گزارشی مبنیبر ضعف دولت قاجار به زمانشاه ارائه کرد. گدوخان که بهگفتۀ مورخان درانی و افغانستانی بهمنظور وقوف بر توانایی و قدرت نظامی دولت قاجار به تهران آمده بود،23 در رجب1212/ژانویه1798 وارد کابل شد. او پس از بازگشت به کابل، ادعای عجیبی را مطرح کرد و در حضور درباریان اعلام کرد تصرف ایران با لشکر دوازدههزار نفری بهسهولت ممکن است24 (شیرازی، 1379: 174؛ کاتب هزاره، 1372: 75؛ وکیلی فوفلزایی، 1337: 99؛ کهزاد، 1340: 2/93؛ رشتیا، 1346: 7). ولی وکیلی فوفلزایی دربارۀ سفارت گدوخان بهکلی به انحراف رفته است. او در این باره نوشته است آقامحمدخان در دیدار با سفیر درانی، از دعاوی خود درباب مشهد و نیشابور منصرف شد و آن مناطق را که تسخیر کرده بود، به زمانشاه مسترد داشت (وکیلی فوفلزایی، 1337: 70). این همان مواضعی است که خط سیر تاریخ را واقعیات تاریخی تعیین نمیکند و این خط براساس منافع ملی مشخص میشود. طرفه آنکه مورخ ذکرشده نوشته است به مجرد آنکه زمانشاه از قتل آقامحمدخان آگاه شد، سردار شیرمحمدخان مختارالدوله را با سپاهی به تعداد هزار نفر مأمور کرد تا نادرمیرزا، فرزند شاهرخ، را که از هراس آقامحمدخان به کابل پناهنده شده بود، در خراسان به تخت بنشاند (همان: 101و102). به این ترتیب وکیلی فوفلزایی مدعای پیشین خود مبنیبر واگذاری خراسان به زمانشاه را زیر سوال میبرد؛ به این معنی که اگر آقامحمدخان خراسان را به درانیان مسترد داشته بود، چرا زمانشاه میبایست پس از قتل آقامحمدخان با اعزام سپاهی حکومت افشاریان را در خراسان احیا میکرد! به طور تقریبی همزمان با گزارش گدوخان، خبر مرگ آقامحمدخان قاجار به زمانشاه ابلاغ شد. شیرمحمدخان مختارالدوله موفق شد بهسهولت مشهد را تصرف کند و نادرمیرزا را در آنجا به قدرت باز گرداند؛ پس بار دیگر، سلطنت افشاریان که دستنشاندۀ دولت درانی بود، در خراسان احیا شد و به علت آشوبی که پس از قتل خان قاجار پدید آمده بود، نادرمیرزا در مشهد به حکمرانی مشغول شد. علت اصلی تصرف خراسان این بود که سپاه دههزار نفری که آقامحمدخان در خراسان گماشته بود، پس از قتل او بهسرعت خراسان را ترک گفت و به همین علت نادرمیرزا با امداد هزار سوار افغان بر خراسان چیره شد (سپهر، 1337: 58). آقامحمدخان پس از گرداوری سپاه، بهمنظور مقابله با تعرضات روسها، تهران را به قصد قفقاز ترک گفت و در قلعۀ شوشی ناباورانه به قتل رسید. با قتل او، آرزوهایی که برای احیای قلمرو تاریخی ایران داشت نیز از میان رفت. اندیشۀ احیای امپراتوری در نامۀ خان قاجار به سلطان بخارا هم مندرج است و اعتمادالسلطنه نیز بهدرستی بر آن صحه گذاشته است. او در کتاب خلسه و در حالت رؤیا از زبان آقامحمدخان میگوید: «تمام خیال من این بود که ایران را به حدود طبیعی خود که کوه قفقاز و رود جیحون بلکه پنجاب است برسانم و چیزی نمانده بود که به آرزوی خود فائز شوم» (اعتمادالسلطنه، 1348: 20). قتل آقامحمدخان موجب شد نفوذ دولت درانی دوباره در خراسان اعاده شود و برخی از خوانین خراسان هم از اطاعت حکومت مرکزی ایران امتناع ورزیدند و روابط دوستانۀ خود را با زمانشاه از سر گرفتند؛ از این رو در سالهای آغازین سلطنت فتحعلیشاه، بحران خراسان به یکی از اصلیترین مسائل تبدیل شد. نتیجه روایتهای متباین منابع درانیقاجار دربارۀ روابط سیاسی آقامحمدخان قاجار و زمانشاه درانی موجب شد بهمنظور بررسی صحت و سقم این روایتها، پژوهش حاضر انجام شود؛ اینکه روابط درانیان و قاجاریه در این مقطع در منابع چگونه بازنمایی شده است و با روایتهای متعارض دو طرف، چگونه میتوان شمایی از کلیت این روابط به دست آورد. در پژوهشهای گذشته، پژوهشگران ایرانی و افغانستانی بیشتر با در پیش گرفتن رویکردهای غیرتاریخی و مبتنیبر منافع ملی، این مناسبات را به تابعی از منافع کنونی دو کشور ایران و افغانستان تقلیل داده بودند. این امر باعث شده بود پژوهشگران ایرانی زمانشاه را «حاکم کابل» بنامند و رابطۀ دو فرمانروای مذکور را بر بنیاد الگوی سلطان-والی ارزیابی و تحلیل کنند. از سوی دیگر، برخی مورخان درانی و پژوهشگران افغانستانی نیز به سوء تأویلهایی مبادرت کرده بودند؛ اینکه خراسان، بهویژه شهرهای مشهد و نیشابور، جزء ممالک درانی بوده است مدعایی غیرتاریخی است و روایتهای کذب و نادرست دیگری را در این باره طرح کرده بودند. یکی از نتایج جدید مقالۀ کنونی این است که احمدخان درانی هم یکی از سرداران سپاه نادرشاه افشار و ازجمله اتباع دولت ایران به شمار میآمد و همو در جایگاه یکی از سرداران سپاه نادر، تلاش خود را برای بسط قلمرو، همچون خان زند و قاجار، صورت میداد. از این نظر در آن مقطع زمانی، تأسیس یک دولت به معنای جدایی از سرزمین ایران نبود و احمدشاه درانی نیز همچون مخدومش و در مقام یکی از اتباع ایرانی، درصدد تشکیل دولتی واحد بود که موفق به انجام آن نشد. بنابراین بعدها که با دخالت انگلیسیها بخشهای شرقی ایران با نام افغانستان از خاک ایران جدا میشود، نباید در حکم خواست احمدشاه درانی و سپس نوهاش زمانشاه، مخالف سرسخت انگلیسیها، تلقی شود. براساس آنچه گفته شد، روند وقایع در دهههای بعدی بهگونهای پیش رفت که از رفتارهای احمدشاه و جانشنانش، همچون زمانشاه، معانی دیگری برداشت شد. دیگر مدعای مقالۀ حاضر این بود که رفتار سیاسی آقامحمدخان با زمانشاه از رابطه با حاکمی زیردست حکایت نداشت. درواقع، هدف سفارت محمدحسنخان قراگوزلو مبنیبر استرداد بلخ به دولت قاجار مؤید روابط سلطان و والی نبود. اگر رفتار آقامحمدخان با زمانشاه بهمثابۀ زیردست و والی بوده است، این پرسش به ذهن متبادر میشود چرا خان قاجار از زیردست خود تقاضای استرداد یا واگذاری بلخ را دارد! زمانشاه هم به خواست آقامحمدخان، با اعزام گدوخان به تهران موافقت کرد. از طرف دیگر، به علت خصومت محمود با برادرش زمانشاه، او به خان قاجار گرایش پیدا کرد و با این اقدام، تلاش کرد با استمداد از دولت قاجار، خود بر ممالک درانی تسلط یابد. از این منظر، اعزام اسماعیلآقا مکری به هرات در بستر اختلافات زمانشاه و شاهزاده محمود درخور تأویل است. به مجرد قتل آقامحمدخان، امتیازات گذشته در خراسان برای دولت درانی اعاده شد و محمود به جانب ایران گریخت. بنابراین برای درک درستی از روابط درانیان و قاجارها، در پیش گرفتن رهیافت تاریخی و دوری از تقلیل علم تاریخ به سیاست و منافع ملی دو کشور امری ضروری است. بنابراین میتوان گفت تاریخنگاری درانیان و افغانها از یک سو و قاجارها از سوی دیگر دربارۀ روابط این دو پادشاه، در گذشته بیش از امروز واقعبینانه بوده است و هر چقدر از آن دوران دور شدهایم، روایت و تأویلهای سوگیرانه با هدف حفظ منافع ملی، به تاریخنگاری رخنه کرده است. اگر علم تاریخ تابع سیاست شود، آنگاه منافع گذشته و حال دولتها و ملتها تعیینکنندۀ خط سیر و تحلیل و تبیین رویدادها خواهد شد و واقعیتها به حاشیه میرود. پینوشت
پس از چهار سال، سلطنت را در مبارزۀ قدرت به زمانشاه سپرد (ریاضی، 1369: 5).
24. روایت مورخانی همچون ملامحمدفیض کاتب هزاره دربارۀ تقابلهای قاجاریه و درانی در برخی مواضع کتابش جای تردید دارد. سیدمهدی فرخ، سفیر ایران در افغانستان در دورۀ رضاشاه، اشاره میکند با مورخ مذکور دیدار کرده و کاتب هزاره خود اعتراف کرده است: «سراجالتواریخ مثل ناسخالتواریخ است که مرحوم لسانالملک سپهر برای تملق از قاجاریه نوشته، من نیز همان رویه را مجبور بودم و مخصوصاً نسبت به ایران متعمداً بیشتر حقایق را مخفی میداشتم...» (فرخ، 1371: 115). | ||
مراجع | ||
1. احمد، خالد و دیگران،ر(1383)، «بازیگران کوچک بازی بزرگ: تصفیه مناطق مرزی شرق ایران و تشکیل افغانستان»، فصلنامه تاریخ روابط خارجی، ش20.
ب. نسخه خطی
ج. لاتین
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,603 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 382 |