تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,415 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,679,424 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,121,243 |
بررسی مقایسه ای نقش زنان در نزاع های درون خانوادگی اسطوره های ایرانی و یونانی و رومی (برپایه شاهنامۀ فردوسی و متون اساطیری یونان و روم) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 14، شماره 1 - شماره پیاپی 53، فروردین 1401، صفحه 1-20 اصل مقاله (989.51 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2022.131608.1998 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
امیرعباس عزیزی فر* 1؛ زهرا قاسمی2؛ وحید سبزیان پور3 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار گروه آموزشی زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی کارشناسی ارشد گروه آموزشی زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3استاد گروه آموزشی زبان و ادبیات عرب، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدف این پژوهش بررسی میزان نقش زنان در اسطورهها ازنظر ارتباط با عناصر درونخانوادگی است. میان آثار بررسیشده ازنظر مضامین و گرهخوردگی حوادث و شخصیتها، همسانیها و گاه ناهمسانیهایی وجود دارد. در این پژوهش کوشش میشود با تطبیق و مقایسه، به تحلیل تطبیقی و مقایسهای محتوای این آثار و نیز مشخصکردن میزان همانندیها یا ناهمسانیهای دو جامعۀ شرقی و غربی در مقولۀ نقش زنان در نزاعهای درونخانوادگی پرداخته شود. نگارندگان با توجه به پژوهشهای ادبیات تطبیقی و بر مبنای مکتب امریکایی با روش تطبیقی ـ توصیفی ـ تحلیلی درپی آناند تا تأثیرگذاری زنان را در نزاعهای درونخانوادگی اسطورهها و حماسهها تحلیل کنند. دستاورد پژوهش بیانگر آن است که در اساطیر ایرانی، بهویژه در نزاع میان گشتاسب و اسفندیار، زنان نقش منفعلی دارند؛ چندان توجهبرانگیز نیستند و حتی در سایة مردان قرار میگیرند. این امر میتواند با حاکمیت مردسالاری در فرهنگ ایرانیان پیوند داشته باشد؛ اما در اساطیر یونانی و رومی، زنان نقش توجهبرانگیزی دارند و بهنوعی یا نقش تحریککننده دارند و یا اینکه عامل بازدارندگی هستند؛ حتی در این میان قربانی هم میشوند. حسادت، گریختن و فرار با جانان، عصیان و تمرّد و خیانت از وجوه مشابه و همسان روایتها و کاهش زمینه و بافت اساطیری، شرطگذاشتن برای خواستگاران دختر، گروگانگیری، قابلیّت جادوگری، ایجاد دیوانگی و جنون، شهوتپرستی و کامجویی، جانبازی و جاننثاری برای وطن، عشق به همسر، خردمندی و حقطلبی و دعوت به سکوت و آرامش از وجوه تفاوت و ناهمسانی روایتها بود. شاهدهای متن فارسی از کتاب شاهنامۀ فردوسی است و شاهدهای مربوط به یونان و روم از کتابهای مدیا و هکاپ، ایفیژنی در اولیس، اسطورههای یونان و فرهنگ اساطیر یونان و روم بیان شده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زن؛ نزاع خانوادگی؛ اساطیر ایران؛ اساطیر روم؛ اساطیر یونان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه اسطورهها زبان گویای دورههای کهن تمدن بشری است و بیانگر بقایای باارزشی از باورهای فرهنگی ملل مختلفی هستند که از دل زمان بیرون آمدهاند. یکی از موضوعاتی که در لابهلای این اسطورهها میتوان به آن دست یافت، نقش زنان در امور مختلف اجتماعی و سیاسی دوران باستان است. زن در ایران باستان و دیگر تمدنها جایگاه توجهبرانگیزی داشته و در نقش یکی از رکنهای خانواده در توجه بوده است؛ تا جایی که «در کتاب اوستا در همهجا، نام زن و مرد در یک ردیف ذکر میشود و چهبسا زن به مقام پادشاهی میرسد که در میان آنان، نام زنانی چون همای، پوراندخت و آذرمیدخت به چشم میخورد» (علوی، 1378: 15). البته این نقش در همة دورههای باستان یکسان نبوده و همواره با فراز و نشیبهایی همراه بوده است (نک. اسماعیلپور، 1378: 117 و 116)؛ ازاینرو زنان در نقش همسران پادشاه و یا مادران شاهزادهها و پادشاهان، نقش توجهبرانگیزی داشتهاند و به نظر میرسد در بسیاری از رویدادهای دربار شاهی نقش تأثیرگذاری ایفا کردهاند. یکی از حوادثی که در اسطورههای ملل مختلف وجود دارد، اختلاف و تقابل و رویارویی درونخانوادگی آنان یا یکدیگر است؛ بهنوعی که این تقابلها گاهی به حذف دیگری میانجامد. نمونههایی مانند تقابل سلم، تور و ایرج، رستم و سهراب، سیاوش و کاووس، رستم و شغاد و حتی اسفندیار و گشتاسب در فرهنگ ایرانی، و تقابلهایی مانند کرونوس و زئوس، آمولوسو در تقابل با رموس و رمولوس، تقابل پاریس و پریام، پولینیسس و اتئوکلس، و... نمونههای از این دست هستند؛ ازاینرو، در این پژوهش با تطبیق نزاعهای درونخانوادگی در اساطیر یونان و روم و ایران، نقش زنان در این نزاعها بررسی میشود و مخاطب پیمیبرد «زنان در این نزاعها چه نقشی ایفا کردهاند؟». درباب شاهدِ نمونههای ایرانی کتاب شاهنامۀ فردوسی تصحیح جلال خالقی مطلق مبنا قرار گرفته و شاهدهای مربوط به یونان و روم از کتابهای مدیا و هکاپ، ایفیژنی در اولیس، اسطورههای یونان و فرهنگ اساطیر یونان و روم بیان شده است. 1ـ1 روش پژوهش نویسندگان در این پژوهش درپی بررسی همسانی و بهتبع آن، ناهمسانی یک مقولۀ فرهنگی و ادبی میان دو ملت هستند؛ ازاینرو جهتگیری این پژوهش از گونۀ رویکرد تطبیقی برپایۀ مکتب امریکایی است. چنانکه میدانیم ادبیات تطبیقی از روابط ملل و زبانهای مختلف و از تعامل میان ادبیات یک ملت با ملتهای دیگر سخن میراند و به دادوستدهای فرهنگی و ادبی نظر دارد. پژوهش پیشرو از گونۀ کیفی است. این پژوهش با روش تطبیقی ـ توصیفی ـ تحلیلی به وجوه مشابهت یا افتراق نقش زنان در نزاعهای درونخانوادگیِ دو جامعۀ ایرانی و یونانی ـ رومی میپردازد. با علم به خویشاوندی اقوام هند و اروپایی، یافتن شباهتهای بنیادین در اسطورهها و حماسههای ایران و یونان و روم ـ در مقام دو ملت کهن آریایی ـ با توجه به اصول مکتب امریکایی دریافتنی است؛ درنتیجه نیازی به آوردن اسناد دیگر، ازجمله اطلاع آفرینندگان اساطیر و حماسهها از یکدیگر یا وجود ترجمه از منابع هدف در دو زبان، با توجه به اصول مکتب فرانسوی احساس نمیشود. گردآوری دادههای این پژوهش با مطالعۀ کتابخانهای و مراجعه به پایگاههای اطلاعاتی فراهم آمده؛ سپس از میان این دادهها، اطلاعات پژوهش استخراج شده است. 1ـ2 پیشینة پژوهش پژوهشهای مختلفی دربارة نقش زنان در اسطورهها انجام شده است. برخی از این پژوهشها عبارتاند از: سنجری (1390) در مقالة «نقش زن در ادبیات کهن و اسطورههای ایرانی» بر این باور است که نمودهای منفی و مثبت در زنان اسطورهای وجود داشته است. بخنوه و زرینجوی الوار (1390) در پژوهش «نگاهی به زنان حماسی و اسطورهای ایرانی و یونانی» به این نتیجه رسیدهاند که زنان ایرانی برخلاف زنان یونانی، وفادار، با اصل و نسب و ارزشمند هستند. پژوهش یادشده تنها بهصورت کلی به نقش زن در ایران و یونان پرداخته و در پایان، مقام زن را در بین حماسههای ایران و یونان ارزشگذاری کرده است. «مقایسة تحلیلی نقش زن در شاهنامه و نیبلونگن» از حمیده بهجت و فرحناز فرهادی (1391) عنوان پژوهشی است که نویسندگان در آن به توصیف زنان در دو حماسۀ ایرانی و آلمانی میپردازند. آنان پس از گزارش چکیدهای موجز از حماسۀ نیبلونگن، ساختار این دو اثر را با دیدی موشکافانه مقایسه میکنند و میکوشند تا نمودهای متفاوت شخصیت زن، یعنی مادر، همسر، جنگاور و شهربانو بودن را بررسی کنند. «مقایسة جایگاه زن در شاهنامة فردوسی با ایلیاد و اودیسة هومر» از عباسی و قبادی (1391) است. نویسندگان در آن کوشیدهاند تا جایگاه و نقش زن را در شاهنامة فردوسی با استناد به پیشینۀ اساطیری، تاریخی و فرهنگی ایران زمین واکاوی کنند. نصر اصفهانی و میرمجربیان (1388) در «دوبانوی عشق؛ مقایسة تحلیلی ـ انتقادی شخصیت و جایگاه هلن و منیژه در دو حماسۀ ایلیاد و شاهنامه» کوشیدهاند به بررسی ویژگیهای انسانی، اجتماعی و عاطفی این دو بانو در این دو حماسۀ جاوید بپردازند. استاجی و صادقیمنش (1395) در «بررسی همسنج جدال بر سر تصاحب زن در دو اثر حماسی بانوگشسبنامه و ایلیاد» کوشیدهاند به روشی تطبیقی موضوع جدال بر سر مالکیت زن را در دو حماسۀ یادشده گزارش کنند. آنان به این نتیجه رسیدهاند که جدال بر سر تصاحب زن در بانوگشسپنامه درنهایت اهداف متفاوتی را دنبال میکند؛ جدال بر سر تصاحب زن در ایلیاد عرصهای است که به اثبات توانمندی مردان و ضعف زنان میانجامد؛ اما جدال بر سر تصاحب زن در بانوگشسپنامه عرصهای است که به اثبات بینیازی و آزادگی زنان و توان آنان در همگامی با مردان میانجامد. با بررسی پیشینه به این نتیجه رسیدیم که برخی پژوهشها ازجمله «نگاهی به زنان حماسی و اسطورهای ایرانی و یونانی» به موضوع پژوهش ما نزدیک است؛ اما محور بحث ما نزاعهای درونخانوادگی است؛ موضوعی که در این مقالهها بدان پرداخته نشده است؛ بنابراین تاکنون پژوهشی با این عنوان یا نزدیک بدان انجام نشده است. 1ـ3 چارچوب نظری اسطورهها و حماسههای ملل مختلف دنیا بیانگر جهانبینی، آرمانها، آروزها، چگونگی تعامل یا تقابل انسان با نیروهای کیهانی و حتی فراکیهانی است که این مسائل مانند «رسوبات» و «لای»های اجتماعی و فرهنگی به نسلهای بعد، اما با «ظرفی» دیگرگون منتقل میشود. بسیاری از این مقولات برخاسته از ناخودآگاه انسان است و با توجه به تعبیر «ناخوداگاه جمعی» (Collective Unconscious) یونگ (C. G. Jung) و تعبیر «روایت بدل» لوی اشتراوس (L. Strauss) بدیهی است که میان اساطیر و حماسههای جهان، بهویژه اقوام هند و اروپایی همسانیهایی دیده شود. لویی اشتراوس، اساطیر را متشکل از مجموعهای از روایات بدل خویش میداند (شورل، 1386: 109). اشتراوس بر یکیبودن ساختارهای اصلی اساطیر و تکرار آنها در فرهنگهای مختلف بهشکلهای دیگر، درنتیجۀ خویشاوندی بنیادین اساطیر ملل تأکید میکند (خدایار و امامی، 1389: 64). این باور را یونگ به زبانی دیگر بیان کرده است. بنابر نظریة یونگ، موضوع اسطوره، در ناخودآگاه قومی نسل بشر جای دارد و شباهت میان اساطیر اقوام مختلف بهعلت آن است که همه، ریشهای مشترک و موروثی دارند (داد، 1388: 36). ادبیات تطبیقی بر مبنای روابط بینامتنی میکوشد همسانی متون ادبی و مضامین مندرج در آنها را نشان دهد. بررسی اساطیر و حماسهها در ادبیات تطبیقی با مطالعۀ بینامتنی متون، در شناخت و تشخیص عناصر اساطیری و حماسی در متن و ارزیابی تغییرات و دگرگونیهای آن اسطوره و حماسه در آن متن، نقش مؤثری دارد. به نظرِ برخی، بحث دربارۀ اسطورههای ادبی بدون نگاهی عمیق به ادبیات تطبیقی، پایه و اساسی ندارد و اگر تطبیق نباشد، اسطورهشناسی ادبی محال است؛ زیرا بههیچروی نمیشود به داشتههای فرهنگ یک سرزمین بسنده کرد؛ باید به شباهت این اسطورهها در فرهنگهای دیگر توجه کرد (جواری و خواجوی، 1384: 49). با توجه به آنچه گفته شد، رویکرد ما در این پژوهش، رویکردی مبتنی بر ارتباط ذاتی فرهنگی ملل مختلف براساس دیدگاه اشتراک نژادی هند و اروپایی و اشتراک ضمیر ناخودآگاهی است. همین دو عامل، انگیزهای شد تا به بررسی همسانی و بهتبع آن ناهمسانی نقش زنان در نزاعهای درونخانوادگی اساطیر ملل منظور بپردازیم. 2ـ بحث 2ـ1 زنان و اسطورهها زنان در آغاز تاریخ بشری جایگاه توجهبرانگیزی در سامان زندگی اجتماعی داشتهاند. کاوشهای باستانی بیانگر آن است که کهنترین کنشهای مذهبی به ایزدبانوان تعلق داشته است. تندیسهای کوچکی که از ایزدبانوان در دورة نوسنگی کشف شده، شاهدی بر این مدعاست. «اغلب این تندیس بر جنبههای جسمی باروری اشاره داشتهاند» (گوندلین، 1385: 159). بنابر این سخن، دلیل اصلی احترام و ارزشی که برای زنان در باستان قائل بودهاند، باروری و زایایی آنان بوده است و همین امر موجب شده است تا زنان جایگاه ایزدبانویی را به خود اختصاص دهند و پرستیده شوند. گفتنی است «پرستش ایزدان مؤنث مقارن است با ساخت اجتماعی مادرسالاری در جوامع ابتدایی بشر. به احتمال زیاد، پرستش ایزدبانوی مادر براساس یک روش سیاسی مادرسالاری بوده است که گفته میشود تا حدود هزارة سوم قبل از میلاد اعمال میشده است» (گویری، 1372: 16). اما با فاصلهگرفتن از عصر مادرسالاری، مقام زنان نیز به تبعیت از این تحوّل سیاسی و اجتماعی دگرگون شد و جایگاه آنان تاحدود فراوانی تنزل یافت. البته نباید از نظر دور داشت که دلیل اصلی تمامشدن عصر مادرسالاری، پایانیافتن عصر کشاورزی اولیه بود. «به وجود آمدن تردید در قداست و قدرت زن در حکم تنها موجود زایا و مولد در اقتصاد، در این تغییر نگرش مؤثر بوده است» (سجادی و حسنی جلیلیان، 1387: 171). در نزد ایرانیان نیز بهسبب باروری و زایایی، زنان جایگاه مهمی داشتهاند و وجود ایزدبانوان بارور و پدیدآور نشانی بر اهمیّت جایگاه و پایگاه زنان در ایران باستان است. این قداست تا جایی بوده است که زنان نیز واسطة انتقال فرّ کیانی بودهاند. در «بندهش» دربارة «کی اپیوه»، پسر قباد، ماجرایی نقل شده است که فرّ کیانی از یک نی که در دریاچة «وروکش» روییده بود، به گاو سحرناکی حلول کرد که پدر «فرانک» پدید آورده بود و بهوسیلة شیر، ابتدا به فرانک و سپس به کی اپیوه منتقل شد (فرنبغدادگی، 1385: 151). با این حال برخی از ایرانپژوهان فرنگی مانند نولدکه بر این باور هستند که زنان در شاهنامه نقش فعالی را بازی نمیکنند و تنها زمانی ظاهر میشوند که پای هوس یا عشقی در میان باشد (نولدکه، 1384: 115)؛ درحالیکه این سخن تنها برای برخی زنان پذیرفتنی است؛ آن هم زنانی که اصالت ایرانی ندارند. 2ـ2 بررسی مقایسهای نقش زنان در نزاعهای درونخانوادگی اسطورههای ایرانی و یونانی و رومی 2ـ2ـ1 خلاصۀ داستان مدیا و نقش او در نزاع میان آیتس و جیسون یکی از داستانهای اساطیری یونانی که در آن نزاع خانوادگی وجود دارد، داستان مدیا و آپسورتوس است. در این داستان، مدیا نقش اصلی را بر عهده دارد. همین که جیسون (Jason) با کشتی به کولخیس رسید تا پشم زرین را از شاه آیتس بگیرد، مدیا (Media) عاشقش میشود و در برابر پدر، او را یاری میکند. شاه برای جیسون شرط میگذارد. او باید بر گاو آتشیندم که سُمهای مفرغین دارد، یوغ بگذارد تا کشتزارهای آرس (Ares) را شخم بزند. آنگاه دندانهای اژدها را در آن بکارد. مدیا عاشق جیسون بود و برای همین، صندوقچۀ داروهایش را باز کرد و ریشۀ گیاه پرومته (Promethas) را از میان آن بیرون کشید که ضدّ آتش بود. جیسون با مرهم مدیا توانست این کارها را انجام دهد. آیتس از پیمانش سر باز زد؛ اما مدیا اژدهای بیخواب را خواب کرد و آرگونوتها (Argonauts) توانستند پشم زرین آویخته در غار را بربایند. آنگاه مدیا با جیسون گریخت و به هنگام فرار، برادرش آپسورتوس (Apsyrtus) را با خود برد. هنگامیکه آیتس به تعقیب جیسون و مدیا پرداخت، مدیا برادر را تکهتکه کرد و بر کنار کشتی انداخت؛ بنابراین برادرکشی نیز در این داستان عمدی است؛ زیرا مدیا جادوگر زیباروی بیرحمی تصویر شده است که برای رسیدن به هدف خود هر کاری میکند (ذبیحنیا و اکبری، 1392: 511‑512). مردم سرزمین مدیا او را بعد از کشتن برادرش طرد کردند؛ اما باز هم در راه رسیدن به عشق خویش، جیسون، به جنایات دیگری هم دست میزند. «مدیا بعد از کشتن برادرش و طردشدن از سرزمین خویش، پادشاه پلیاس (Pelias) را که دشمن جیسون بود با کمکگرفتن از دخترانش به قتل میرساند؛ وی بعد از ده سال زندگی مشترک با جیسون صاحب دو فرزند پسر شد. اکنون پس از ده سال زندگی مشترکِ آن دو، جیسون تصمیم به ازدواج با دختر کرئن گرفته است و مدیا که نمیتواند او را از تصمیم خود بازگرداند، اقدام به انتقام از وی میکند. او تحفهای برای عروسی وی و دختر کرئن به قصر کرئن میفرستد. هدیه عبارت است از یک تاج عروس و لباس ابریشمی که به زهر آغشته شده است. پوشیدن این تاج و لباس توسط دختر کرئن، او را در معرض مرگ قرار میدهد و همچنین خود کرئن که برای نجات دخترش تلاش میکند، بهوسیلة زهر تاج و لباس، کشته میشود. مدیا سپس برای انجام مرحلة آخر تصمیمش فرزندانش را میکشد» (یوریپیدس، 2007: 115). 2ـ2ـ2 خلاصۀ داستان هرا و فرزندکشی هرکول (هراکلس) یکی دیگر از داستانهای اساطیری یونان که در آن نزاع خانوادگی وجود دارد، داستان هرکول است. هرکول (Hercules) از قهرمانان اساطیری مشترک سرزمین روم و یونان است. او فرزند زئوس (Zeus) و آلکمنه (Alcmene) است. دربارة تولد هرکول اینگونه آمده است که «پادشاه خدایان، زئوس تصمیم میگیرد که پسری متولد شود که برای خدایان و فناناپذیران قهرمانی را به دست آورد و به همین خاطر آلکمنه همسر آمفیتروئون (Amphitheater) را بهعنوان مادر او انتخاب کرد. هنگامیکه همسر آلکمنه سرگرم جنگ بود، زئوس خویشتن را در قامت و قالب آمفیتروئون درآورد و به پیش آلکمنه رفت و با وی همخوابه شد، از دیگر سو، در آن شب نیز آمفیتروئون با آکمنه همخوابه میشود که براثر آن آلکمنه همزمان دو پسر به دنیا میآورد، با نامهای هرکول و ایفیکلس (Ayfykls)» (گرانت، 1384: 455). هرکول به زئوس، و ایفیکلس نیز به آمفیتروئون میرسد. پیش از متولدشدن هرکول، زئوس بر این باور بود که هرکول، یکی از نوادههای پرسئوس (Perseus)، در آینده بر کل سرزمین یونان حکومت خواهد کرد؛ اما هرا (Hera)، همسر نخست زئوس و نامادری هرکول، با کمک ایلیثیا (Eileithyia) که الهة وضع حمل است، به دنیا آمدن هراکلس را به تأخیر میاندازد و تولد ائوروستئوس (Eurostheus) از دیگر نوههای پرسئوس زودتر رخ میدهد؛ بدینگونه وی بهجای هرکول، حاکم یونان میشود. آلکمنه ـ بهعلت ترس از هرا ـ به دنیا آمدن هرکول را آشکار میکند؛ ولی آتنا، الهة عقل، هرکول را به نزد هرا میآورد و وی نام هرکول را برای نوزاد تازه به دنیا آمده انتخاب میکند. در این زمان، هرا هنوز متوجه نشده بود که این نوزاد فرزند زئوس است. به همین دلیل او را در آغوش گرفت و به او شیر داد و هرکول با خوردن شیر وی نیروی مافوقطبیعی یافت. هرا بعد از آنکه متوجه وجود هرکول میشود برای از بین بردن وی توطئههای فروانی میچیند؛ یکی از این توطئهها فرستادن مار به رختخواب هرکول در دوران کودکی است که هرکول با دستان پرتوانش هر دو مار را میکشد. توطئة دیگر هرا که به موضوع این پژوهش ارتباط دارد، دیوانهکردن هرکول در یک مقطع زمانی است. وی در مدت دوازده سال، دوازده مرحله یا خوان مهم را پشت سر گذاشت. در هنگام پشت سر گذاشتن خوان دوازدهم، هرکول بهعلت از دست دادن عقل و هوش خویش، سه پسرش را میکشد، به گمان اینکه فرزندان دشمن هستند؛ همسرش مگارا (Megara) را هم که درصدد نجات جان پسرانش است، از پای درمیآورد. همانگونه که اشاره شد این رویداد در هنگام خوان دوازدهم اتفاق افتاد. در این خوان، هرکول عازم جهان مردگان (دنیای زیرین) بود تا سربِروس (Cerberus) یا همان سگ سه سر را به دنیای زندهها بیاورد. هرا ـ همسر اول زئوس و نامادری هرکول ـ بهعلت حسادتش به فرزندانِ زنهای دیگر همسرش، الهة جنون و دیوانگی، لیسا (Lisa) را به نزد هرکول فرستاد. لیسا با وجود میل باطنی خودش هرکول را دچار جنون و دیوانگی میکند و هرکول در این حالت به کشتن همسر و سه فرزندش وادار میشود؛ با این گمان که پسران دشمنان وی هستند. هرکول بعد از آنکه متوجه فاجعه میشود، مأیوس و اندوهگین قصد دارد خویشتن را بکشد؛ تزه (Tz·h) فرمانروای اژه (Aegean) و از دوستان هرکول، مانع میشود و او را همراه خود به آتن میبرد تا روح و روانش به آرامش برسد و تزکیه شود (گرانت، 1384: 475). این صحنه در متن زیر کاملاً به تصویر کشیده شده است: «پس از اهدای قربانی برای زئوس... بچهها در گوشهای کنار هم معصومانه ایستاده بودند، با مادرشان مگارا و پدربزرگشان؛ آنگاه هرکول دست دراز کرد تا فانوس را بگیرد و آن را در آب فروکند؛ ولی مثل مجسمه خشکش زد. از جای نجنبید؛ بچهها خیره مانده بودند. ناگهان حالت چهرهاش تغییر کرد. چشمانش از حدقه درآمدند و رگهایش بیرون زدند. از چشمانش خون میچکید و از چانهاش کف. سپس به سخن درآمد؛ درحالیکه همچون دیوانگان میخندید گمان میکرد که پسران دشمن را میکشد. مادر بچهها جیغ میکشید. سپس پیرمرد و خدمتکاران به فریاد درآمدند: «تو پدرشان هستی میخواهی پسران خودت را بکشی؟ «هرکول دور ستون، پسرش را تعقیب میکرد و پسر وحشتزده دور ستون میچرخید تا پدر، پسر را گرفت و تیری به قلبش فروکرد. پسر به پشت افتاد و زمین را به خون خود رنگین ساخت. پدر فریاد پیروزی سر داد. ... و تیر خود را بهسوی دومین نشانه رفت که زیر قربانگاه محراب مچاله شده بود تا خود را از پدر پنهان کند. ابتدا پسر از جا پرید؛ خود را به زانوان پدر انداخت؛ با دست چانة پدر را گرفت و گریان فریاد زد: پدر جان، مرا نکش؛ من پسر خودت هستم؛ خود تو؛ اما او با چشمان سرد سنگی خیره شده بود و وقتی پسر را بیش از حدّ به خود نزدیک دید تا بتواند تیری به سویش بزند، با گرزی که داشت، به سرِ طلایی او کوبید و جمجمهاش را خرد کرد؛ انگار آهنگری بر پتک آهنگری کوبیده باشد...» (روزنبرگ، 1374: 74). 2ـ2ـ3 خلاصۀ داستان کلیتمنسترا و ایفیژنی یکی دیگر از داستانهای اساطیری یونان که در آن تراژدی فرزندکشی وجود دارد و بهنوعی نزاع خانوادگی به شمار میرود، داستان ایفیژنی (Ayfyzhny) است. ایفیژنی دختر بزرگ آگاممنون (Agamemnon)، پادشاه سرزمین آراگوس (Argus) است که پدرش او را قربانی میکند. این اتفاق زمانی روی میدهد که لشکر عازم تروا (Troy) میشوند تا پاریس (Paris) را تأدیب کنند. بنابر روایتی در این مسیر، آگاممنون، آرتمیس (Artemis) یا همان گوزن مقدس را شکار میکند و یا براساس روایت دیگری، سربازان آگاممنون به گوزن مقدس (آرتمیس) توهین میکنند؛ روایت دیگری نیز میگوید آگاممنون در یک مجلسی خودستایی میکند و خویشتن را در شکار، ماهرتر از آرتمیس میداند. آرتمیس از این رویداد به خشم میآید و به همین دلیل باد را در اختیار میگیرد. کشتیهای یونانی بهعلت نوزیدن باد در اولیس گرفتار میشوند. در این هنگام، کالکاس (Kalkas) از پیامبران اساطیری یونانیان، دلیل این گرفتاری را به اطلاع آگاممنون میرساند و به او میگوید برای اینکه وزش باد به حالت پیشین بازگردد، باید توهین روا داشتهشده به آرتمیس جبران شود و جبران آن نیز با قربانیکردن یک باکره در عبادتگاه آرتمیس است. باکرة قربانی نیز باید ایفیژنی دختر آگاممنون باشد. وی با شنیدن این خبر، دچار آشفتگی روحی و روانی میشود؛ زیرا مهر و علاقة آگاممنون به ایفیژنی بیش از دیگر دخترانش بود. منلائوس (Menelaus)، برادر آگاممنون که همسر هلن نیز هست، او را ترغیب میکند تا همسرش، کلیتمنسترا (Nstra) را با ارسال پیکی فریب دهد؛ زیرا میدانستند که همسر آگاممنون بهسبب علاقهاش به ایفیژنی نمیگذارد او بهتنهایی از میسنه (Mysnh) به اولیس بیاید و خودش او را همراهی میکند؛ ازاینرو، عقد آشیل (Achilles) با ایفیژنی را بهانة این سفر میکنند تا ایفیژنی را به اولیس بکشانند. به همین سبب، آگاممنون در نامهای به همسرش، به او اطلاع میدهد که میخواهد قبل از رفتن به تروا دخترش را به عقد آشیل دربیاورد؛ اما نقشة آنها برای فریب کلیتمنسترا به جایی نمیرسد و او هم به همراه ایفیژنی عازم بندر اولیس میشود. آگاممنون بیشازپیش آشفته و پریشان میشود و همة تلاشش را میکند تا کلیتمنسترا را از آمدن به بندر اولیس منع کند؛ زیرا میدانست آمدن کلیتمنسترا به اولیس باعث خونریزی میشود. به همین علت منلائوس از آگاممنون میخواهد ایفیژنی را نجات بدهد و ماجرا را برایشان تعریف کند؛ اما آگاممنون در جواب او میگوید که دیر است؛ زیرا کالکاس، سپاه یونان را آگاه کرده که آرتمیس بادها را به تسخیر خود درآورده است و اگر وی ایفیژنی را را به مینسه بازگرداند، سپاهیان یونان به او و بقیة اعضای خانوادهاش، بهویژه پسر کوچکش، رحم نخواهند کرد و آنها را خواهند کشت. آگاممنون تصمیم نهایی را میگیرد و میخواهد با وجود میل باطنی، ایفیژنی را قربانی کند. از دیگر سو، کلیتمنسترا با خوشحالی وارد بندر اولیس میشود و میخواهد مراسم مفصلی برای ازدواج ایفیژنی و آشیل برگزار کند. وی از روی اتفاق با آشیل روبهرو میشود و در این هنگام متوجه فریبکاری آگاممنون میشوند. آشیل بسیار خشمگین میشود. کلیتمنسترا عاجزانه از او میخواهد مانع قربانیشدن ایفیژنی شود؛ اما آشیل از کلیتمنسترا میخواهد التماس و خواهشش را متوجه آگاممنون کند تا شاید از تصمیمش منصرف شود؛ اگر آگاممنون منصرف نشود، وی به آنان کمک خواهد کرد؛ اما اگاممنون از تصمیم خویش بازنمیگردد؛ زیرا بر این باور است که ایفیژنی نفرینشده است و اگر قربانی نشود، سپاهیان یونان به وی حملهور میشوند و خانوادهاش را قتل عام میکنند. در این هنگام، آشیل نیز از آگاممنون حمایت میکند و خطاب به آنان میگوید همة سپاه یونان خواستار قربانیشدن ایفیژنی هستند و در این صورت او هم نمیتواند مانع این اتفاق شود؛ زیرا اعتبار و آبرویش در میان یونیان از بین میرود؛ ازاینرو، کلیتمنسترا و ایفیژنی مجاب میشوند که همة سپاه یونان محتاج قربانیشدن ایفیژنی هستند تا تروا را تسخیر و بربرها را تنبیه کنند که دیگر زنان یونانی را ندزدند؛ بنابراین با قربانیشدن ایفیژنی، نام وی جاودانه خواهد ماند؛ زیرا زنی است که یونان با قربانیشدنش بر دشمنان غلبه یافته است (اورپید، 1393: 50). ایفیژنی با شنیدن حرفهای آشیل و پدرش قانع میشود تا به قربانگاه برود. او به مادرش میگوید مانند هزاران سرباز که حاضرند خود را فدای یونان بکنند، من هم با اهدای جان بیاهمیّتم میتوانم یونان را به شرف راستینش بازگردانم (همان: 51). 2ـ2ـ4 خلاصۀ داستان پروکنه و تره پاندیون (Pandyvn)، از پادشاهان آتن، دو دختر با نامهای پروکنه (Procne) و فیلومل (Philomel) داشت. او زمانیکه با شاه تب (Tab) درحال جنگ و نبرد بود، از تره (Teree)، پادشاه تراس (Terrace) درخواست کمک کرد و با کمک این پادشاه توانست بر شهریار تب غلبه کند. پاندیون برای قدردانی از کمک تره، پروکنه را به همسری تره درمیآورد. پروکنه بعد از آنکه با تره ازدواج کرد، دارای پسری به نام اتیس (Itys) شد. این دو مدتی با هم زندگی کردند و در ادامه، تره دلباختة خواهر همسر خود، فیلومل شد. دلبستگی فراوان تره باعث شد که او به فیلومل تجاوز کند. تره از دیگرسو نیز نمیخواست هیچکس بهویژه پروکنه از این ماجرا باخبر شود؛ به همین دلیل تره زبان فیلومل را قطع کرد تا نتواند چیزی به کسی بگوید؛ اما تره غافل از این بود که فیلومل توانایی نقاشیکردن دارد و میتواند هرچیزی را به تصویر درآورد؛ ازاینرو، فیلومل ماجرای خیانت تره به خودش را بر روی پارچهای دستدوزی کرد و آن را به پروکنه نشان داد. پروکنه با دیدن تصویر، خشمگین و عصبانی شد و از شدّت خشم و برای اینکه از تره انتقام گرفته باشد، پسرشان اتیس را میکشد و از گوشت او غذایی برای تره درست میکند؛ بدین ترتیب تره از گوشت فرزند خویش میخورد. بعد از این ماجرا، پروکنه به همراه خواهرش، فیلومل از سرزمین تراس فرار میکنند. تره پس از مدّتی از حقیقت ماجرا آگاهی مییابد و مدّتها تبر به دست به تعقیب دو خواهر میپردازد تا بتواند از آنان انتقام بگیرد؛ تا اینکه در سرزمین دالیس (Dalis) دو خواهر را پیدا میکند. اضطراب فراوانی وجود پروکنه و فیلومل را فرامیگیرد و با ناامیدی به درگاه خدایان روی میآورند و از آنان طلب کمک و یاری میکنند. دعای دو خواهر مستجاب میشود؛ پروکنه بهشکل یک بلبل، فیلومل بهشکل پرستو و تره بهشکل هدهد درمیآیند (همیلتون، 1387: 368‑369). 2ـ2ـ5 خلاصۀ داستان سودابه نزاع میان کیکاوس و سیاوش یکی از نزاعهای خانوادگی میان شخصیتهای اسطورهای ایرانی است که باعث و بانی این کشمکش، سودابه همسر کیکاوس و نامادری سیاوش است. «هوسبازی، سنگدلی و شیطنت این زن را در هیچیک از زنان شاهنامه نمیبینیم. منشهای او یادآور منشهای زلیخاست. سودابه به همة کژکرداریهایش، چهرهای راستین از یک زن است. نقطهای روشن نیز در سرگذشت او میتوان یافت که از آن جمله، وفاداری او به شوی هنگام اسارت او در بند شاه هاماوران است» (سرامی، 1383: 836). برپایة متن شاهنامه، سودابه، دختر شاه هاماوران، برخلاف میل پدر، برای ایجاد صلح و آرامش، همسر کیکاوس میشود. نیرنگ پدر سودابه باعث میشود کیکاوس و سودابه به بند کشیده شوند و وفاداری و عشق سودابه در این مدّت برای کیکاوس ثابت میشود. بعد از آنکه کیکاوس از بند رهایی مییابد، سودابه نیز به همراه وی به ایران میآید. کاووس از کنیزکی که نام او نامعلوم است، صاحب پسری زیبا میشود. سودابه در نخستین دیدار با فرزند شوهر، شیفتة سیاووش میشود و نسبتبه او ابراز عشق میکند؛ اما سیاوش سر باز میزند و سودابه نیز کمکم آشوبی برپا میکند:
کاووس فریب دمدمۀ سودابه را میخورد و به سیاووش دستور میدهد به شبستان برود و سودابه را ببیند. سیاووش با کاووس با استدلال بحث میکند و معتقد است ضرورتی به این کار نیست و پیش خود میپندارد که رفتن به شبستان همان و دمدمۀ سودابه همان:
به هرروی اطاعت فرمان پدر، امری واجب و ضروری است. او به شبستان گام مینهد و سودابه از دیدن سیاووش بنامیزد میگوید و به ستایش و تحسین او میپردازد. سیاووش میداند «چنان دوستی نز ره ایزدیست»! سیاووش از سودابه و فریب او اندیشناک است و حتی در بحث ازدواج او، سیاووش به پدر میگوید:
سیاووش برای انتخاب همسر بهاجبار، دگر بار قدم در شبستان مینهد، کسی را انتخاب نمیکند. سودابه شرایط را مساعد میبیند و به سیاووش میگوید سرانجام کاووس از جهان میرود و تو با من میمانی؛ تو باید پیمان کنی که از سخنانم اطاعت کنی و نگذاری به من آسیبی رسد. در آن صورت من بهتمامی برای تو خواهم بود. سودابه سپس بوسهای بر روی سیاووش میزند و آزرم و شرم را وامیگذارد (نک. همان: 221). سودابه بیشرمانه میگوید هفت سال است که منتظر است سیاووش را ازآن خود کند تا با وصال او بار دیگر جوانی بیابد. سیاووش نمیپذیرد و از خواستۀ سودابه سرپیچی میکند و از شبستان میخواهد بیرون رود؛ سودابه میترسد سیاووش این راز را افشا کند:
نزاع درونخانوادگی آغاز میشود. به سیاووش تهمت تعدی و تجاوز میدهند. لازم است آزمون راستی و درستی برپا شود. کاووس دستور میدهد برای گذشتن سیاوش از آتش، هیزم جمعآوری کنند تا مشخص شود سیاوش بیگناه است یا سودابه. در ادامه، سودابه پس از رسوایی خود و بیگناهی سیاوش باز کاووس را علیه سیاوش بدگمان میکند؛ راوی شاهنامه یکباره سر بر میآورد و نظریات خود را چنین بیان میدارد:
2ـ2ـ6 خلاصۀ داستان فرنگیس نزاع و درگیری خانوادگی دیگری که اتفاق میافتد، نزاع میان افراسیاب و سیاوش (داماد افراسیاب) براثر توطئة گرسیوز است. فرنگیس، همسر سیاوش و دختر افراسیاب، در این نزاع درونخانوادگی، جانب سیاوش را میگیرد. خردورزی، شجاعت و وفاداری فرنگیس در این ماجرا منحصربهفرد است. «اندرز او به افراسیاب وقتی که قصد کشتن سیاوش را دارد، بسیار شجاعانه و دوراندیشانه است. چیرة زبانی فرنگیس به هنگامیکه میکوشد افراسیاب را از کشتن سیاوش شوی خود باز دارد، ستایشبرانگیز است. در شاهنامه اینگونه سخنگفتن را از کمتر قهرمانی چه مرد، چه زن سراغ توانیم گرفت» (سرامی، 1383: 701).
2ـ2ـ7 خلاصۀ داستان کتایون و نقش او در نزاع گشتاسب و اسفندیار گشتاسب دستوری هوشمند به نام گرزم دارد که پیوسته از اسفندیار بدگویی میکند. معلوم نیست این بدخواهی گرزم برای اسفندیار به چه علتی است:
این سخنان گرزم که پیوسته خود را خیرخواه پادشاه میداند، گشتاسب را به فکر وامیدارد. او میگوید:
بدگوییهای گرزم کار خود را میکند و گشتاسب دژم میشود و رامش را بر خود حرام میکند. اسفندیار را احضار میکند و در جمع بر او میتازد که چرا همة کوشش تو کشتن من و تصاحب تاج و تخت است. گشتاسب بر پسر غل و زنجیر میبندد. تاخت و تاز ترکان باعث میشود تا گشتاسب متقاعد شود فرزندِ رویینتنش را از بند برهاند. گشتاسپ به خداوند سوگند میخورد که اگر اسفندیار ایشان را از دست ترکان نجات دهد، تاج و تخت را به او واگذار کند. اسفندیار که آزادانه خود به بند تن در داده است، به جنگ میرود و کار ترکان را میسازد. اسفندیار از معرکه پیروز بازمیآید و پدر را از محاصرۀ ترکان آزاد میکند؛ اما پدر قصد دارد فرزند را دوباره به جنگ بفرستد. پسر دلخور و خشمگین میشود و شبانگاه نزد مادر میرود و به او میگوید: پدر با من بیمهری میکند. او به من گفت اگر انتقام لهراسپ را از ارجاسپ بگیری و خواهرانت را آزاد کنی و تورانیان را شکست دهی، پادشاهی و لشکر را به تو میدهم؛ اما چنین نکرد. کتایون غمگین میشود و میگوید: پدرت فقط تاجی بر سر دارد؛ اما همهچیز تخت سلطۀ توست!
مادر او را به آرامش دعوت میکند؛ اما اسفندیار متقاعد نمیشود:
گشتاسب فرزند را به روییندژ میفرستد؛ سفری به ناکجا که اگر بازگردد و پیروز باشد، تخت و شاهی او را خواهد بود. اسفندیار پس از گذر از هفت خانِ روییندژ، نزد پدر برمیگردد. در اینجا گشتاسپ به اسفندیار میگوید اگرچه کنون وقت واگذاری سلطنت به توست، نیک میدانی که همۀ عالم مطیع دین و آیین ما شدند و بندگیکردن آغاز کردند؛ بهجز رستم پسر زال که از بندگی سر باز زده است! و اینجاست که اسفندیار ناخواسته به نبردی فرستاده میشود که گشتاسپ پیشاپیش پایان شوم آن را میداند؛ اما چه کند که پادشاهی برای طبع ناسلامت و آزمند او گوارترین است؛ حتی اگر به قیمت مرگ اسفندیار تمام شود. کتایون در نهایت عجز و ناتوانی درحالیکه میتواند شوی خود را از تصمیمات خطرناک و مرگآور برای فرزند بازدارد، دگربار با سکوت در برابر گشتاسب و دعوت اسفندیار به خالیکردن جای، بر التهاب نزاع خانوادگی میافزاید. تنها کار او نفرینکردن تاج و تخت و برحذر داشتن اسفندیار از نبرد با رستم است:
به هرروی تراژدی مرگ اسفندیار روی مینهد و سهم وی از تاج و تخت، تابوت است. 2ـ3 تحلیل موضوع در داستان «مدیا» دربارة چرایی کشتن فرزندان و از بین بردنِ تنها آثار دورانِ خوش زندگی با جیسون، میتوان به عوامل مختلفی اشاره کرد که بارزترین آن انتقام مدیا از جیسون است: «مدیا:... لکن آنها را کشتم تا دل تو را بشکنم» (اورپید، 1349: 138). مدیا در جایگاه یک زن، نقش پررنگ و تأثیرگذاری در این داستان اسطورهای دارد. او شخصیت ارجمند و ارزشمندی ندارد و برای رسیدن به عشق و یا شاید هوا و هوس حاضر است همة انسانیّت خود را زیر پا بگذارد. عشق مفرط مدیا به جیسون باعث شده بود به اعمالی دست بزند که کمتر کسی حاضر است آنها را انجام دهد؛ فرار از سرزمینش و خیانت به وطن، کشتن برادرش، کشتن پلیاس، پادشاه کشور همسایه و طردشدن از مردم سرزمینش، نمونههایی از کارهای مدیا بود که برای رسیدن به وصال جیسون انجام داده بود؛ ولی اینک بعد از این همه تلاش و کوشش برای وصال معشوق، خود را در برابر صحنة تلخی میبیند و آن ازدواج جیسون با کرئوس (Creus)، دختر کرئن است. او حتی بعد از خیانت جیسون آرام نمیگیرد و آتش کینه و انتقام باعث میشود فرزندانش از جیسون را بکشد. به هرحال، انگیزة اصلی مدیا در زندگی عشق و وصال به جیسون بوده است و وقتی میبیند این عشق درحال فروپاشی و نابودی است، به این کار دست میزند. در ماجرای نزاع خانوادگی «هرا و هرکول» و قتل عام خانوادهاش دلیل خاصی وجود ندارد و نمیتوان گفت علت این کار چه بوده است. هرکول درحالی مرتکب این عمل میشود که ازنظر عقلی و هوشی در شرایط عادی نبوده است و براثر توطئة نامادریاش به این اقدام جنونآمیز دست زده است. در این داستان اسطورهای، هرا در جایگاه یک زن، نقش تأثیرگذاری در تعیین سرنوشت اسطورهها ایفا میکند. در این داستان با ترکیب دو نوع رویکرد روبهرو هستیم: نخست وجود روح مادرسالاری در اسطورههای یونانی است؛ بدین معنا که در آغاز و لابهلای داستان، تلاش هرا را در تعیین و تغییر مسیر اسطورهها میبینیم و این موضوع نشان میدهد که زنان در اسطورههای یونانی برخلاف اسطورههای ایرانی نقش توجهبرانگیزی داشتهاند؛ اما از زاویة دیگری میتوان به این اتفاق پرداخت؛ نیز میتوان این رویکرد هرکول را تداعیکنندة این نکته دانست که کهنالگوی قهرمان ملی مشترک یونانیان و رومیان نیز مانند قهرمانان ایرانی نظیر رستم، قسمتی از هویّت مقتدر خویش را مرهون همین تبلور مردانگی تا سرحدّ نابودکردن فرزندان خود مییابد؛ چنانکه در داستان رستم و سهراب نیز رستم ناخواسته، فرزندش را قربانی قدرتطلبی خود میکند. افزونبر این، داستان هرکول و کشتن فرزندان نشان میدهد که فرهنگ پدرسالاری تنها در شرق رایج نبوده است و مخاطب گونههای این استبداد را در فرهنگ غربی میبیند؛ حتی از آغاز این داستان نیز رویکرد پدرسالاری وجود دارد؛ خدای زئوس تصمیم میگیرد هرکول را متولد کند و سپس اعمال و رفتار هرکول بیانگر این است که روح پدرسالاری و استبداد پدران تنها ویژة جوامع شرقی نیست. به هرحال طبق گفتة فتوحی «باورهای اسطورهای بیانگر تداوم و ازلیبودن واقعیتهای زندگی آدمیان و همچنین مبیّن مفاهیمی است که با وجود آنکه با گذشت زمان و تغییر مکان، تحولاتی بر آنها عارض میگردد، ولی پایه و اساس ثابت و یکسانی دارند» (فتوحی، 1386: 277). در داستان «ایفیژنی» افزونبر اینکه زنان، قربانی انحصارطلبی و قدرتطلبی مردان میشوند، سخن از قربانیکردن باکرهها برای خدایان است و بهنوعی ذبح دینی و مذهبی اتفاق میاقتد؛ حتی با انتخاب یک شخص باکره برای قربانی در داستان ایفیژنی، شاید به اهمیت پاکبودن و نیکبودن قربانی برای خدایان اعتقاد داشتهاند. الزام به باکرگی و جوانبودن قربانی ازآنروی است که به دید گریمال، آرتمیس همیشه جوان و همیشه باکره بود و نمونۀ دختری سرکش و نافرمان بود که فقط به شکار علاقه داشت (گریمال، 1378: 110). البته انسانهای اولیه برای جلب توجه نیروهای برتر از خود و هراسی که از آنان داشتند، به اعمالی همچون قربانیکردن دست میزدند. بیتردید خالق داستان اسطورهای ایفیژنی از ماورای اندیشه و فکر خود چنین قصهای را مطرح نمیکند؛ بلکه این موضوع در فرهنگ یونان ریشه دارد و برخی از زوایای فرهنگی یونانیان باستان را نشان میدهد؛ اما به پندار ما این ظاهر داستان است؛ زیرا درونمایة داستان این ادعا را تأیید نمیکند. درحقیقت، ایفیژنی قربانی قدرتطلبیها، انحصارطلبیها و خونریزیهای مردان یونانی میشود. ایفیژنی برای وزیدن باد و برای نشاندادن سلطة آرتمیس، قربانی شد. او قربانی شد تا ناوگان یونانیان به تروا برود و جان هزاران زن و مرد را بگیرد؛ قربانی شد تا ناوگان حرکت کند و تعدادی از قدرتطلبان و جنگافروزان به اهداف خودشان برساند. در داستان «پروکنه و تره» فرزند، قربانی منازعة پدر و مادر میشود. مادر بهعلت خیانت پدر، تصمیم میگیرد با کشتن فرزند از او انتقام بگیرد. به هر روی، وجود اینگونه داستانهای اسطورهای تاحدّ فروانی انکارکنندة این فرض مطلق است که در فرهنگ غربی، نیروی نو و یا بهنوعی نوگرایی جانشین نیروی کهنه میشود؛ بلکه بارها میبینیم فرزندان به انواع مختلفی قربانی رفتارهای نادرست پدران و مادران خویش میشوند. این رفتارهای نادرست گاهی همانند این داستان، خیانت پدر به زندگی زناشویی و پا گذاشتن بر تعهدات زندگی زناشویی است؛ گاهی نیز قدرتطلبی پدران و مادران است. نکتة دیگر نوع نگاه پاندیون به پروکنه است و همین نگاه نیز باعث ایجاد تراژدی میشود. درحقیقت وی، پروکنه را در راه قدرتطلبی خود قربانی کرد و برای تحکیم قدرت خویش او را به ازدواج تره درآورد. در این نگاه، زنان قربانی جاهطلبی و هوسرانی مردان میشوند. پروکنه و فیلومل زنان این داستان اسطورهای، سیمایی مظلوم و گاه ترحمانگیز دارند. دغدغة اصلی اغلب شهریاران، حفظ اقتدارشان و همچنین مهیابودن بساط هوسرانی آنان است. تداوم این اقتدار و هوسرانی نیز با رفتارهای نادرست مختلفی امکانپذیر است: دروغگویی، فتنهگری، خیانت، جنگطلبی، کینهتوزی و قربانیکردن فرزند نمونههایی از این رفتارهاست. گویا این شهریاران درپی آن بودند که قدرتی جاودانه به دست بیاورند و از اقتدار همیشگی برخوردار باشند و به همین سبب حاضر بودند در این مسیر هر بهایی را بپردازند. در داستان «سودابه» و نقش او در نزاع میان کیکاووس و سیاووش، موضعگیری فردوسی در قبال سودابه نشان میدهد که «وی نمونة برجستة یک زن نابکار است، هم شهوتران است و هم حسابگر» (اسلامیندوشن، 1370: 22). مهذب نیز دربارة نقش سودابه در این داستان میگوید: «سودابه زنی است که به نوامیس اخلاقی و روابط سالم اجتماعی پشت پا زده و هنجارها و ارزشها را نادیده گرفته و درپی هوا و هوس زودگذر، مقام زنبودن خویش را از یاد برده و بر اندیشة ناپاکش نیز پافشاری کرده و از کامجویی و فریبکاری و فسون و نیرنگ در هیچ زمانی دست برنداشته است» (مهذب، 1374: 85). البته جاهطلبی سودابه در ایجاد این نزاع و کشمکش بیتأثیر نبوده است؛ زیرا پیش از این، او به یک ازدواج سیاسی تن داده بود. «یکی از ویژگیهای مهم این شخصیت، توجه به قدرت و قدرتخواهی است؛ بهگونهای که علّت بسیاری از رفتارهای او را در این ویژگی باید جست» (رحیمی، 1376: 236). به نظر میرسد این قصد و نیّت در خواستة او مبنی بر نزدیکشدن و کامجویی از سیاوش به چشم میآید؛ زیرا سودابه بهخوبی میداند که سیاوش در آینده پادشاه بلامنازع سرزمین ایران میشود؛ بنابراین درپی آن است تا جایگاه شاهبانویی خود را حفظ کند و همچنان بانوی اوّل دربار باقی بماند؛ اما برخلاف همة این دوراندیشیها نهتنها مرگ خویش را رقم میزند، بلکه سیاوش را نیز به کام مرگ میفرستد. در داستان «فرنگیس» و نقش وی در نزاع میان افراسیاب و سیاووش، این زن وفادار، زمانیکه سیاووش، بیگناه در بند افراسیاب تورانی (پدر بیخرد فرنگیس) گرفتار است، پدر را پند میدهد که مبادا دستش آغشته به خون بیگناهی شود؛ وقتی میبیند سخنانش در قلب سنگ پدر اثر نمیکند، قدم فراتر مینهد و یادآور میشود که سیاووش ولیعهد ایران زمین است و اینگونه افراسیاب را از خونخواهی ایرانیان بیم میدهد. این یک وجه از نقش فرنگیس در نزاع میان افراسیاب و سیاوش است. نقش دیگر او در سیمای مادری مهربان و همسری وفادار نشان داده شده است که بعد از مرگ سیاوش، با وجود همة مصیبتهایی که برای او پیش میآید، با جان و دل از بچهای محافظت میکند که از سیاوش در شکم دارد و سرانجام کیخسرو را به سرمنزل مقصود میرساند. در این داستانِ اسطورهای، فرنگیس نقشی ارزشمند دارد و برخلاف اسطورههای یونانی، عشق به همسر و فرزند در اولویّت اصلی قرار دارد. در داستان «کتایون» و نقش او در نزاع میان اسفندیار و گشتاسب، فرزندکشی لزوماً بهصورت مستقیم صورت نگرفته است و به عبارتی، گشتاسب با دستان خود مرتکب قتل پسرش نشده است؛ اما با پدری روبهرو هستیم که بهسبب مسائل گوناگونی ازجمله انحصارطلبی و قدرتطلبی، مهر و محبّت پدرانة خویش را فراموش کرده و برای جایگزینکردن این خلأ عاطفی، با طمع بیشتری قدرتش را حفظ کرده است. در مقابل، اسفندیاری را میبینیم که ناخواسته برای حفظ اقتدار پدر، جان خویش را از دست میدهد. کتایون اسفندیار را آرام میکند و میخواهد از تقابل با پدرش پرهیز کند. این نگرانی کتایون متوجه حاکمیت فرهنگ پدرسالاری در جوامع شرقی است. در جامعة باستانی ایران، بهمراتب استبداد پدران بیشتر بوده است. برای وجود این رویکرد در اساطیر ایرانی دلایل مختلفی ذکر کردهاند؛ برای مثال بر این باور بودهاند که «در شرق، همواره اصولی ازلی و ثابت انگاشته شده است و مورد احترام همگان و در رأس امور، بزرگان است و ازاینرو، هرگونه تخطی و بدعت جرم محسوب میشود. همواره در تقابل دوگانة آسمان/ زمین، خدا/ انسان، شاه/ رعیت، پدر/ پسر، استاد/ شاگرد، و... سویة نخستین آن برحق است؛ اما در فرهنگ یونانی براساس دموکراسی، آزادی عمل و گفتار برای همة افراد وجود دارد؛ بنابراین حضوریافتن همگان در امر قدرت، قابل احترام است. در مواردی که پدر و فرزند یا به تعبیری کهنه و نو در مقابل هم قرار میگیرند، اصل آزادی، طرفدار حق است و حق هم با فرزند (نو) است تا در جایگاه قدرت اعلام موجودیّت کند و در نبردی که میان کهنه و نو به وجود میآید، الگوی یک اندیشه نقش میبندد؛ اینکه نیرویی جدید فرصتی برای ظهور و بروز پیدا میکند. البته براساس منطق آزادی تا جایی که نیروی کهنه مانع حضور نیروی جدید نشود، قابل احترام است. از دیگر سو، طرف نیروی نو را میگیرد، از آنجا که کهنه همیشه گذراست، در این تقابل، نیروی نو پیروز میدان است» (محمّدی و دیگران، 1394: 133). براهنی در این زمینه میگوید «شرق همچون داستان رستم و سهراب، پسرکش است و این استبداد دیرینة شرقی است که آزادی و نوخواهی را سرکوب میکند تا آیین پدرسالارانة شرق را همچنان سرپا نگه دارد» (براهنی، 1363: 138). 2ـ3ـ1 وجوه همسانی روایتها حسادت آن هم از گونۀ زنانه در برخی از روایتهای یادشده دیده میشود و یکی از عوامل نزاعها و قتلهای خانوادگی است. مدیا از سر حسادت زنانه نسبتبه همسر جدید جیسون، دو پسرش را میکشد. هرا هم از ازدواج مجدد هرکول متغیر، و آتش حسادت او برانگیخته میشود. او با کمک الهگان (لیسا) همسر خود را دیوانه میکند تا فرزندان خود را بکشد. تمرّد و عصیانگری (در برابر پدر) یکی از وجوه همسانی برخی روایتها در همین موضوع است. مدیا برای محبوبش جیسون در برابر پدرش میایستد و کُنشهای شومی به انجام میرساند. سودابه هم برای کاووس در برابر پدرش میایستد و حتی سختی زندانِ پدر را درعوض بودن در کنار کاووس بر جان هموار میکند. گریختن و فرار از خانواده برای محبوب و جانان ـ که از پدیدههای نوظهور جامعۀ قرن بیستم و بیستویکم هم هست ـ در دو روایت دیده میشود: در روایت مدیا و سودابه با این کُنش زنان روبهرو هستیم. این عامل در بدو امر ممکن است چندان تأثیری در ایجاد نزاع درونخانوادگی نداشته باشد؛ اما بعدها در روابط خانوادگی مخاطراتی را پدید میآورد. چنین زنی که بهراحتی از بستر خانوادگی پدریاش کنده میشود، نشان میدهد که بیش از هرچیز عصیانگر است؛ در برابر هرچیزی عصیان میکند و قابلیت ایجاد شر و فتنه را هم دارد. خیانت هم یکی از عوامل همسانی روایتها در ایجاد نزاعهای درونخانوادگی است. در داستان پروکنه و تره و داستان مدیا دیدیم که قربانیکردن فرزند بهسبب خیانت پدر است. از آنجا که شوهر (پدرِ فرزند/ فرزندان) بسیار خودکامه و اقتدارگر است، نمیتوان بر او مسلط شد؛ بنابراین در برابر خیانت او، دمدستیترین ابزار انتقام از وی، فرزند اوست؛ بدینروی زن در داستان پروکنه درست مانند داستان مدیا، از فرزندِ شوهرش انتقام میگیرد؛ اما با این حال دست پروکنه به خون دیگر افراد خانواده آلوده نمیشود. 2ـ3ـ2 وجوه ناهمسانی روایتها کاهش زمینۀ اساطیری بهسبب دخالتنکردن نیروهای خارقالعاده، ماورایی و اساطیری در برخی نمونهها، بهویژه در نمونههای ایرانی، باعث تمایز و ناهمسانی نمونههای ایرانی با یونانی و رومی است؛ یعنی یکی از وجوه تفاوت و ناهمسانی در ساختار روایت و شخصیتهای مؤثر بیرون از خانواده است. زمینۀ مضمونی و «تماتیک» اسطورهای یکی دیگر از تفاوتهای بررسی شده است. در داستان مدیا، او ریشۀ گیاه پرومته (Promethas) را بیرون میکشد ـ که خاصیت ضدّ آتش داشت ـ تا محبوبش، جیسون بتواند گاو آتشیندم را رام کند. اسطورۀ پرومته، مضمون عصیان را در بر دارد و این مضمون با کُنشهای عصیانی مدیا همراستاست. شرطگذاشتن بهویژه شرطهای پدر برای خواستگاران یکی از موضوعات هند و اورپایی است که هم در فرهنگ ایران و هم در یونان و روم دیده میشود. نفس شرطگذاشتن پدر در آغاز امر ارتباطی با نزاع درونخانوادگی ندارد؛ اما آنگاه که دختر دلباختۀ مردی میشود و با مخالفت پدر و ایجاد موانع در قالب شرطگذاشتنهای سخت و گاه مهلک روبهرو میشود، زمینۀ ستیز و آویز خانوادگی را فراهم میکند. این موضوع فقط در یک داستان (داستان مدیا) دیده میشود که در آن پدر مدیا برای جیسون شرطهای سختی میگذارد. گروگانگیری یکی دیگر از وجوه ناهمسانی روایتهاست. گروگانگیری و کشتن گروگان آن هم از اعضای نزدیک خانواده برای فشار بر پدر خانواده، از عوامل اصلی نزاع درونخانوادگی به شمار میآید. مدیا پس از مخالف پدرش با ازدواج وی با جیسون و فرار با محبوبش، جیسون، برادرش آپسورتس را با خود میبرد. این همراهی نوعی گروگانگیری است و چون تحت تعقیب پدر قرار میگیرد، برادرش را تکهتکه میکند. قابلیت جادوگری هم میتواند بر جسارت و سرکشی فرد بیفزاید و هم زمینۀ نزاع و کشتار خانوادگی را فراهم میکند. مدیا جادوگر فتّان و بیرحمی است که پس از کشتن برادرش، چون در معرض خیانت جیسون قرار میگیرد، با جادو عروس جدید و خانوادهاش را هلاک میکند و به انتقام از شویش، دو پسر او را نیز به قتل میرساند. ایجاد دیوانگی و جنون با نیروهای اثرگذاری مانند الهگان و اربابان انواع برای فرونشاندن حس حسادت و خشم از همسر، یکی دیگر از موضوعاتی است که تنها در یکی از داستانها دیده میشود. در داستان هرا و هرکول، هرا، همسر اول زئوس و نامادری هرکول بهدلیل حسادت به فرزندان همسرش ـ که از زنهای دیگر داشت ـ الهة جنون و دیوانگی، لیسا (Lisa) را وادار میکند تا هرکول را مجنون کند و همسر جدید و فرزندانش را بکشد. صحنهای که هرکول بهناگاه متغیر و دیوانه میشود و فرزندان خود را میکشد، درست مانند روایتهایی رواننژندانه در فیلمهای سینمایی است. شهوتپرستی و کامجویی از دیگر موضوعات ناهمسان است. سودابه مظهر کامل خواهش نفس و تنکامگی است. همین تنکامگی، زمینۀ نزاع خانوادگی را فراهم میکند. او درپی کامجویی از سیاووش پسر کیکاووس است و چون سیاووش از خواستۀ سودابه سر باز میزند، سودابه او را به تعدی اخلاقی متهم میکند. کیکاووس نابخردانه بر فرزند خشم میگیرد و آزمون آتش را بر او جاری میکند. جاننثاری و جانبازی برای وطن یک مفهوم متعال است که کمتر از زنان دیده میشود و بیشتر قهرمانان مرد این ویژگی را دارند؛ اما در اسطورۀ ایفیژنی شاهد نقشی متفاوت از زنان هستیم و آن هم نوعی تعالی روحی و خودخواستگی برای اعتلای وطن است. این نقش با سایر نقشهای زنان در اساطیر دیگر کاملاً متفاوت است و با هیچ یک درخور قیاس و شباهت نیست. ایفیژنی خودخواسته و با مایهای آرمانی و تبلیغی از زندگی خود میگذرد. عشق به همسر، خردمندی و حقطلبی یکی از صفات متعال انسانی است که فقط در یک روایت دیده میشود. در داستان فرنگیس ما شاهد حضور اثرگذار زنی هستیم که با هیچکدام از نقشهای زنان در بالا همسان و مشابه نیست. فرنگیس زن خردمند و حقطلب تصویر شده که برای این حقطلبی حتی در برابر پدر (افراسیاب) میایستد. نقش دیگر او در سیمای مادری مهربان و همسری وفادار نشان داده شده است که با جان و دل از بچهای محافظت میکند که از سیاوش در شکم دارد و سرانجام کیخسرو را به سرمنزل مقصود میرساند. در این داستانِ اسطورهای، فرنگیس نقشی ارزشمند دارد و برخلاف اسطورههای یونانی، عشق به همسر و فرزند در اولویّت اصلی قرار دارد؛ بنابراین باید گفت فرنگیس نماد و نمود زن مطلوب و زن آزادۀ ایرانی است. دعوت به سکوت و آرامش از دیگر وجوه ناهمسانی روایتهاست. این نقش به نظر میرسد عامل مثبت و سازشآفرینی است که تنش و نزاعهای درونخانوادگی را خاموش میکند؛ اما در داستان کتایون دقیقاً این ویژگی عامل تنش است. در داستان کتایون نخست سکوت وی در برابر خواستههای فرزند و دعوت او به آرامش و نیز منتقلنکردن خواستههای فرزند به مصدر قدرت (پدر/ شوهر) در ایجاد تنش مؤثر است. این نوع کُنش کتایون بیشتر بر حاکمیت فرهنگ پدرسالاری در جوامع شرقی ناظر است. در جامعة باستانی ایران، بهمراتب استبداد پدران بیشتر بوده است.
3ـ نتیجهگیری زنان در داستانهای اساطیری بهویژه در موضوع نزاعهای خانوادگیِ اسطورهها نقشها و نمودهایی داشتهاند. مخاطب در اسطورههای یونانی و رومی دو سیمای متفاوت از زنان را میبیند: در سیمای نخست، زنان خشن و بیرحم هستند که حاضرند برای انتقامجویی از خیانت همسرانشان، فرزندانشان را قربانی کنند؛ افزونبر این در راه هوسرانی به خانوادۀ پدری و از آن بزرگتر به وطن خود نیز خیانت میکنند. این رویکرد در داستان پروکنه و بهویژه مدیا نشان داده شد؛ مادران با قساوت وحشتناکی، فرزندان خود را برای انتقام بهشیوة فجیعی قربانی میکنند. سیمای دیگر زنان در داستانهای اساطیری، تصویر مادری مهربان است که برای نجات فرزند خود، هر کاری میکنند؛ درست مانند ایفیژنی. در داستان ایفیژنی، زنان مظلوم و پاکی را میبینیم که آنان را در ظاهر برای جلب رضایت خدایان قربانی میکنند؛ درحالیکه باطن عمل بیانگر چیز دیگری است و شهریاران برای توجیه خونریزی، جنگطلبی، حفظ اقتدار و قدرتطلبی خویش دختران باکرة خود را قربانی میکنند. این رویکرد در اساطیر ایرانی دیده نمیشود. مخاطب در اساطیر ایرانی بهجز سودابه، زن شریر و بدذاتی نمیبیند. در نزاعهای خانوادگی اسطورهها، زنان اسطورههای ایرانی ارزشمند، خردمند و باتدبیر نشان داده میشوند. آنان درپی آن هستند که مانع این تقابل و رویارویی شوند؛ چنانکه وقتی در تراژدی سیاوش و افراسیاب و گشتاسب و اسفندیار به نقش فرنگیس و کتایون نگاه میکنیم، آنان را زنانی میبینیم که میکوشند مانع رویارویی و تقابل همسر و فرزندانشان شوند؛ زیرا با توجه به حاکمیت پدرسالاری مطمئن بودند سرانجامِ چنین تقابلی به مرگ فرزند خواهد انجامید. در این باره میتوان گفت مسئلة استبداد شرقی پدران تاحدی برجسته میشود، هرچند ما منکر این رویکرد (پدرسالاری) در فرهنگ یونان و روم نمیشویم؛ ولی در اسطورههای ایرانی این رویکرد پدرسالارنه به مراتب بیشتر از اساطیر یونان و روم است. در اسطورههای ایرانی و در بحث نزاعهای درونخانوادگی، زنان نقش پایمردی و سازش دارند و در این بین با توجه به شناختشان از نیروی مسلط کهن، یعنی همسران خود و پدرانِ فرزندانشان، میکوشند تاحدّ ممکن نخست مانع تنش درونخانوادگی شوند و دیگر آنکه بیشتر نیروی جوان و نوظهور، یعنی فرزند را به آرامش فرامیخوانند؛ گویی نظام مسلط و باتحکم مردسالاری گوش شنوایی برای شنیدن اندرز و توصیه ندارد و همین امر خود نشاندهندۀ تفاوت نگاه شرق و غرب هم هست؛ درحالیکه در اساطیر یونانی و رومی چنانکه دیدیم، نخست زنان «خودمحور» هستند و شوی و فرزند در اولویّتهای بعدی قرار میگیرند؛ دیگر آنکه این زنان گویی عاطفه و شفقت مادرانه را فراموش کرده یا آن را در درون خود کشتهاند؛ قتل فرزند چه مستقیم و بیواسطه و چه غیرمستقیم و باواسطه بهدست این زنان بیانگر این موضوع است. این روایتها در مقولاتی مانند حسادت، تمرّد و عصیانگری، گریختن و فرار و خیانت، با هم همانندی دارند و در مقولاتی مانند زمینۀ مضمونی اساطیری، شرطگذاشتن برای خواستگاران، گروگانگیری، قابلیت جادوگری، ایجاد دیوانگی و جنون، شهوتپرستی و کامجویی، جانبازی در راه وطن، عشق به همسر، خردمندی و حقطلبی و دعوت به سکوت و آرامش با هم تفاوت دارند. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استاجی، ابراهیم؛ صادقیمنش، علی (1395). «بررسی همسنج جدال بر سر تصاحب زن در دو اثر حماسی: بانوگشسبنامه و ایلیاد»، ادبیات تطبیقی، دورۀ 8، ش 14، 23‑46.
اسلامی ندوشن، محمدعلی (1370). آواها و ایماها، تهران: یزدان.
اسماعیلپور، ابوالقاسم (1378). «نقش اجتماعی زن در ایران باستان و میانه»، مجلّة ایران شناخت، ش 13، 108‑121.
اوریپید (1349). مدیا و هکاپ، ترجمة ابوالحسن وندهور، تهران: امیرکبیر.
ــــــ (1393). ایفیژنی در اولیس، ترجمة سحر پریازانی، تهران: قطره.
بخنوه، مریم؛ زرینجوی الوار، سهیلا (1390). «نگاهی به زنان حماسی و اسطورهای یرانی و یونانی»، زن و فرهنگ، دورۀ 3، ش 10، 97‑110.
براهنی، رضا (1363). تاریخ مذکر (رسالهای پیرامون تشتت فرهنگ در ایران، فرهنگ حاکم و فرهنگ محکوم)، تهران: نشر اول.
بهجت، حمیده؛ فرهادی، فرخناز (1391). «مقایسۀ تحلیلی نقش زن در شاهنامه و نیبلونگن»، سبکشناسی نظم و نثر (بهار ادب)، دورۀ 5، ش 3، 357‑374.
جواری، محمدحسین؛ خواجوی، سارا (1384). «سیر تحول اسطوره در ادبیات تطبیقی»، زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال سوم، 39‑52.
خدایار، ابراهیم؛ امامی، صابر (1389). «آخرین تیر: بررسی تطبیقی اسطورۀ آرش و فیلوکتتس»، پژوهشهای زبان و ادبیات تطبیقی، دورۀ 1، شمارۀ 3، 61‑86.
داد، سیما (1383). فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران: مروارید.
ذبیحنیا عمران، آسیه؛ اکبری، منوچهر (1392). تراژدی در اساطیر ایران و جهان، تهران: سخن.
رحیمی، مصطفی (1376). تراژدی قدرت در شاهنامه، تهران: قطره.
روزنبرگ، دونا (1374). اسطورههای یونان، ترجمۀ مجتبی عبدااللهنژاد، مشهد: ترانه.
سجادی، سیّد علیمحمد؛ حسنی جلیلیان، محمدرضا (1387). «زن و هبوط؛ چگونگی رواج باورهای ناروا دربارۀ زنان در برخی از متون اب فارسی»، پژوهشنامۀ علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی، ش 57، 161‑186.
سرامی، قدمعلی (1383). از رنگ گل تا رنج خار، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ چهارم.
سنجری، سیّده سعیده (1390). «نقش زن در ادبیات و اسطورههای ایرانی»، زن و فرهنگ، دورۀ 2، ش 7، 35‑46.
شورل، ایو (1386). ادبیات تطبیقی، ترجمة طهمورث ساجدی، تهران: امیرکبیر.
عباسی، حجت؛ قبادی، حسینعلی (1389). «مقایسۀ جایگاه زن در شاهنامة فردوسی و ایلیاد و اودیسة هومر»، ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی، دورۀ 6، ش 19، 109‑138.
علوی، هدایتالله (1378). زن در ایران باستان، تهران: هیرمند.
فتوحی، محمود (1386). بلاغت تصویر، تهران: سخن.
فردوسی، ابوالقاسم (1387). شاهنامه، تصحیح جلال خالقی مطلق، تهران: دایرةالمعارف اسلامی.
فرنبغ دادگی (1379). بندهش، تصحیح مهرداد بهار، تهران: توس.
گرانت، مایکل؛ هیلنز، جان (1384). فرهنگ اساطیر کلاسیک (یونان و روم)، ترجمة رضا رضایی، تهران: ماهی.
گریمال، پیر (1378). فرهنگ اساطیر یونان و روم، ترجمۀ عباس بهمنش، تهران: امیرکبیر.
گوندلین، لیک (1385). فرهنگ اساطیری شرق باستان، ترجمة رقیه بهزادی، تهران: طهوری.
گویری، سوزان (1372). آناهیتا در اسطورههای ایرانی، تهران: جمالالحق.
محمّدی، حسین؛ حسنزاده دستجری، افسانه؛ عزیزیفر، امیرعباس (1394). «تحلیل مقایسهای رویارویی پدر و پسر در تراژدیهای ایرانی و یونانی» (رستم و اسفندیار، رستم و سهراب و ادیپوس شهریار)، متنپژوهی، س 22، ش 77، 125‑142.
مهذب، زهرا (1374). داستانهای زنان شاهنامه، تهران: قبله.
نصر اصفهانی، محمدرضا؛ میرمجربیان، لیلا (1388). «دو بانوی عشق؛ مقایسۀ تحلیلی ـ انتقادی شخصیت و جایگاه هلن و منیژه در دو حماسۀ ایلیاد و شاهنامه»، مطالعات ادبیات تطبیقی، دورۀ 3، ش 12، 139‑162.
نولدکه، تئودور (1384). حماسه ملی ایرانیان، ترجمۀ بزرگ علوی، تهران: نگاه.
همیلتون، ادیت (1378). سیری در اساطیر یونان و روم، ترجمۀ عبدالحسین شریفیان، تهران: اساطیر.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,503 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 451 |