تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,646 |
تعداد مقالات | 13,378 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,107,752 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,059,684 |
مادران، سرپرستی خانوار و شادکامی خانواده (یک مطالعۀ کیفی در بین زنان سرپرست خانوار شهر یزد) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 10، شماره 4 - شماره پیاپی 35، دی 1400، صفحه 91-116 اصل مقاله (1.52 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/srspi.2022.130957.1737 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زهرا فلک الدین1؛ مسعود حاجی زاده میمندی* 2؛ سید محسن موسوی3؛ احمد کلاته ساداتی4 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری جامعه شناسی اقتصادی و توسعه، گروه جامعه شناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه یزد، یزد، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار جامعه شناسی، گروه جامعه شناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه یزد، یزد، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3، استادیار جامعه شناسی، گروه جامعه شناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه یزد، یزد، ایران. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
4دانشیار جامعه شناسی، گروه جامعه شناسی، دانشکده علوم اجتماعی ، دانشگاه یزد، یزد، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شادکامی در عصر حاضر به یک مسئلۀ مهم و حتی به یکی از ابعاد توسعۀ اجتماعی تبدیل شده است و زنان بهویژه مادران، نقش مهمی در تأمین این شادکامی در خانواده دارند. بر این اساس هدف پژوهش حاضر، مطالعۀ نقش زنان سرپرست خانوار در شادکامی خانواده است که به روش کیفی و تکنیک تحلیل محتوا و مصاحبه با 20نفر از زنان سرپرست خانوار در شهر یزد انجام گرفت. از بین یافتههای پژوهش، شش مفهوم نهاییِ «نگرش بازاندیشانه، مدیریت اقتصادی زندگی، طردگریزی فعالانه، استیگمای ناشی از فرهنگ، تلاش در جهت توسعه و تعمیق روابط اجتماعی و تمرکز ویژه بر تربیت و رشد همهجانبۀ فرزندان» به دست آمد. نتایج پژوهش نشان داد که درواقع زنان پژوهش حاضر همۀ سعی و تلاش خویش را به کار میگرفتند که شادکامی را در بین فرزندان خویش به وجود آورند، مشکلات اقتصادی را مدیریت کنند و با داغ ننگ ناشی از سرپرست خانوار بودن و مشکلات پس از آن کنار بیایند، همچنین در روحیات خویش نوعی بازاندیشی مثبت داشته باشند و با تقویت روحیۀ خویش، برای شادکامی فرزندانشان تلاش کنند. درواقع آنان بهدنبال آن بودند که نگاهی همهجانبه به نیازهای فرزندانشان، ازجمله نیازهای مالی-عاطفی- تعاملاتی، آموزشی، فراغتی داشته باشند که همۀ این تلاشها و ایثار مادرانه، تحت عنوان مقولۀ «والدگری مضاعف» تشخیص داده شد؛ زیرا این زنان بیان میداشتند که بعد از پذیرش نقش سرپرستی خانوار، وظایف پدری و مادری را توأمان انجام میدهند که فراتر از وظایف مادرانگی صرف است. بر اساس نتایج پژوهش، توجه به نیازهای سرپرستان خانوار و توانمندسازی آنان متعاقب آن، بر شادکامی خانواده تأثیر دارد. توجه نهادهای حمایتی و سیاستگذاران اجتماعی- فرهنگی به زنان سرپرست خانوار توصیه میشود. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زنان سرپرست؛ شادکامی؛ والدگری مضاعف؛ بازاندیشی؛ استیگما؛ یزد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه و بیان مسئله در اواخر قرن بیستم نشاط و شادمانی بشر، بهعنوان یکی از موضوعات مهم بررسی شد؛ زیرا یکی از مشکلات جوامع، غفلت از شادی و نشاط و درنتیجه افزایش بیماریهای روانی، ازقبیل اضطراب و افسردگی بود. شادی یکی از نیازهای اساسی انسان و لازمۀ زندگی اوست و نقش مهمی در چارچوب حیات روانی و اجتماعی او بازی میکند. شادی، گمشدۀ انسان معاصر در عصر پیشرفتهای علمی و مادی است و مطلوب مشترک همۀ انسانهاست؛ اما در دنیای امروز با وجود پیشرفتهای چشمگیر در فناوری و تأمین آسایش انسانها، احساس شادمانی او افزایش نیافته است. بهزغم دورکیم، اگرچه زندگی مدرن رفاه بیشتری برای انسان به ارمغان آورده است، ما نمیتوانیم بگوییم انسان امروز خوشبخت و سعادتمندتر از گذشته شده است (کارگر و همکاران، 1397: 172)، به همین دلیل از سال 2000 به بعد نیز در نگاه سازمان ملل برای تعیین سطح توسعهیافتگی کشورها، متغیر نشاط بهعنوان یکی از معیارهای کلیدی وارد محاسبات شده است. همچنین با توجه به نقش نشاط فردی-اجتماعی در توسعۀ پایدار، بند ب مادۀ 97 برنامۀ چهارم توسعه به بسط و گسترش روحیۀ نشاط، شادابی، امیدواری، اعتماد اجتماعی تأکید کرده است (جووری و همکاران، 1398: 72). مادامی که شهروندان احساس شادی کنند، همواره در خدمت به شهر و افراد جامعه اهتمام بیشتری میورزند، از این منظر نقش شادی و نشاط در زندگی افراد بهحدی بسزاست که متفکر اجتماعی راسکین[1]، بر این نکته تأکید میورزد که ثروتمندترین کشور، کشوری است که بیشترین افراد شاداب را زیر بال خود داشته باشد (ربانی و همکاران، 1386: 42). امروزه به بحث شادکامی در حیطۀ نهاد خانواده توجه میشود، این یافته که خوشبختی فرزندان تحت تأثیر روابط با خانواده و با همسالان است، تعاملات روزمرۀ فرزندان با والدین خود، اکنون مرکزی در رشد آنها تلقی میشود. خانواده در عین حال مهمترین زمینه برای کودکان محسوب میشود. در خانوادهها، روابط بین فرزندان و والدین آنها تحت تأثیر عوامل متعددی است که اغلب به هم مرتبطاند. همچنین شواهد نشان میدهد خودکارآمدی والدین بر سازگاری کودک، نهتنها مستقیم، بهطور غیرمستقیم نیز ازطریق رفتارهای والدین تأثیر میگذارد (McAuley & Layte, 2012: 527). در دهههای اخیر، مدتزمانی که والدین با فرزندان خود میگذرانند بهطور پیوسته افزایشیافته است. سهم فزایندهای از آن زمان، اکنون در مراقبت از کودکان فعال صرف میشود، فعالیتهایی مانند آموزش و بازی که یادگیری و رشد کودکان را تقویت میکند (McDonnell et al., 2019: 2555). همچنین در رابطه با خانواده، والدین برای دستیابی به رفاه فرزندان خود منابع اقتصادی و عاطفی سرمایهگذاری میکنند؛ اما فرزندانی که با هر دو والدین زندگی میکنند از رفاه بیشتری نسبتبه دیگر خانوادهها دارند. زمانی که خانواده و دوستان به آنها اختصاص دادهاند و همچنین اوقات فراغتی را که با آنان میگذرانند با تفاوت در رفاه کودکان ارتباط دارد، بنابراین هرچه کودکان بیشتر با پدر و مادر و با دوستان فعالیتهای اوقات فراغت خود را بگذراند، رفاه و شادی بالاتری دارد. رفتار منصفانۀ والدین و معلمان نیز رابطۀ مثبت را با شادی کودک نشان میدهد (Mínguez, 2020: 18667). درواقع یکی از اصلیترین عرصهها برای ایجاد شادی، روابط صمیمی خانواده و عملکرد آن است (Nordenmark, 2018; Botha et al., 2018). عملکرد خانواده یک مفهوم چندبعدی است و منعکسکنندۀ فرایندهای روابط درون خانواده است که اعضای خانواده با آن تعامل و برای دستیابی به آن تلاش میکنند (Botha et al., 2018:589). در این میان والدین بهعنوان ارکان خانواده و اولین عامل اجتماعیکردن کودکان، نقش مهمی در تحول روانی و اجتماعی آنها بر عهد دارند (شیشهفر و همکاران، 1396: 54). والدین میخواهند فرزندانشان بدون توجه به جنسیت فرزند یا ثروت خانواده، خوشبخت باشند (Maftei et al., 2020: 2) . همچنین تحقیقات نشان میدهد والدین در طول فعالیتهای مراقبت از کودک، شادی و معنای بیشتری به کار با حقوق، کارهای خانه یا اوقات فراغت گزارش میدهند(McDonnell et al., 2019: 2555). به نظر میرسد یکی از همسران بهطور تماموقت در خانه برای مراقبت از فرزندان و بعداً برای نگهداری از نوهها و ایجاد ارتباط با همسر و خانواده موردنیاز است (Sund & Smyrnios, 2005: 157). البته برای والدین با همدیگر آسانتر است که سطح معقول درگیری جسمی و عاطفی را با فرزندان خود حفظ کنند (Sund & Smyrnios, 2005: 158)؛ در این بین زنانیاند که بهدلیل حضورنداشتن منظم شوهر یا نداشتن حمایت شوهر، سرپرستی خانواده را بر عهده دارند (جعفری و همکاران، 1397: 78). نتایج نشان داد کسانی که با هر دو والدین زندگی میکنند، بیشترین خوشبختی را دارند (Gray, 2013:715) ، برعکس کسانی که با مادران، تنها زندگی میکنند، کمترین میزان رضایت را دارند. (Gray, 2013:716). کوان استدلال کرد اگر قرار است زندگی زناشویی از بین برود، زندگی با مادر چیدمان بهتری برای کودکان دارد. درواقع کراکت[2] و همکاران (1993) و کندال[3] (1990) از این مفهوم حمایت میکنند که مادران در زندگی کودکان اهمیت بیشتری دارند و پدران کمک بیشتری به فرزندان ازلحاظ مالی میکنند (Gray, 2013:716). هرچند در خانواده، والدین برای دستیابی به رفاه فرزندان خود، منابع اقتصادی و عاطفی را سرمایهگذاری میکنند. با توجه به مطالعات قبلی، یافتهها نشان میدهد بهطور متوسط، کودکانی که با پدر و مادر خود زندگی میکنند، رفاه بیشتری نسبتبه فرزندان خانوادههای تکوالد دارند و شواهد گستردهای وجود دارد که نشان میدهد روابط والدین و رفتار والدین از رفاه کودکان، بهویژه سلامت اجتماعی و عاطفی آنها محافظت میکند (Mínguez, 2020: 1872). درواقع با توجه به مطالب گفتهشده، مادر سرپرست خانوار با توجه به پذیرش نقش دوگانۀ پدری و مادری بهصورت توأمان، مسئولیت سنگینی را در قبال زندگی فرزندان خویش پذیراست و باید تمام انرژی خویش را به کار بگیرد تا همانند یک زن دارای همسر، به نیازهای فرزند خویش رسیدگی کند و با توجه به مشکلات موجود در سطح خانواده و جامعه، اعضای خانواده را شاد نگه دارد. درواقع باید هم شرایط روحی خویش را کنترل کند و هم شرایط خانوادگی، مشکلات اقتصادی و نگاه جامعه به یک زن تنها را مدیریت کند تا محیط خانواده را شاد نگه دارد و از ناملایمات بیرونی جلوگیری کند. بهخصوص در جامعۀ ما که با توجه به دادههای مرکز آمار، در کل کشور تعداد زنان بیهمسر بهدلیل فوت همسر (2398987)، زنان بیهمسر بهدلیل طلاق (712782)، است و در شهر یزد، تعداد زنان بیهمسر بهدلیل فوت همسر (23466)، زنان بیهمسر بهدلیل طلاق (5621) است که نشان میدهد تعداد این زنان سرپرست خانوار کم نیست و باید به نیازهای آنان و بحث توانمندسازی آنها توجه شود که متعاقب آن شادکامی خانواده نیز افزایش مییابد. البته مسئلۀ مهم، بحث فرهنگ و جامعۀ مطالعهشده است که با توجه به روند تغییرات، از شهریشدن، صنعتیشدن و پیشرفت شهر یزد، در حوزۀ سبک زندگی، خانواده، فعالیت زنان، فعالیتهای اقتصادی و ... باعث دگرگونی ارزشها و هنجارها در شهر یزد شده است و درنتیجه این باعث میشود که جامعۀ اکنون، تفاوت بسیاری با زمانهای گذشته داشته باشد و شادمانی مردم تحت تأثیر عوامل بسیاری قرار بگیرد، حال خود محیط خانواده و نقش زنان دچار تغییراتی میشود که باید به آن توجه شود. برای مطالعۀ این موضوع، ابتدا باید از سطح خرد و خانوادهها شروع کرد و دربارۀ چگونگی ایجاد شادکامی در محیط خانواده توسط والدین مطالعه صورت گیرد؛ خصوصاً مادران خانواده که زمان زیادی را صرف اعضای خانواده میکنند و با توجه به فرهنگ خاصی که بر جامعه حاکم است، خیلی به خانواده و فرزندان بها میدهند؛ بهگونهای که حتی بعد از ازدواج و تشکیل خانوادۀ فرزندان، باز دغدغه و نگرانی آنان را دارند و تمام تلاش خویش را برای شادی آنان انجام میدهند. پس شادکامی میتواند مسئلهای اجتماعی نیز باشد؛ اما در بین والدین هم، نقش مادران و زنان بسیار حیاتی و پررنگ است، زیرا مادران همواره در طول تاریخ دوشادوش مردان، مشارکت فعال اجتماعی و اقتصادی داشته و علاوه بر نقش والای خود در محیط خانواده، به بحث تعلیم و تربیت فرزندان نیز پرداختهاند، زیرا مادران بیشتر از پدران با اعضای خانواده وقت میگذرانند و وظایف درون خانه بیشتر بر عهدۀ مادران است؛ درواقع آنان با مهر و عطوفت مادری خویش سعی میکنند مشکلات خانوادگی و تعاملی را خنثی کنند و تا جایی که امکان دارد محیط شادی را برای اعضای خانواده و همسر خویش رقم بزنند؛ اما گاهی اوقات مرد خانواده که سرپرست اصلی خانواده است، به دلایل مختلف ازجمله مرگ، اعتیاد و ... در کنار زن حضور ندارد و مادر باید نقش دوگانۀ پدری و مادری را بهتنهایی ایفا کند. بهخصوص در جامعۀ ما و در شهر یزد که نگاه به زن تنها، نگاه منفی و همراه با برچسبزنی است و متفاوت از نگاه به زن متأهل است و این نوع برخوردها، بر فعالیت اقتصادی، روابط اجتماعی، وضعیت روحی و تعامل با اعضای خانواده اثرگذار است و شادکامی خانواده را متأثر میکند. حال سؤال اینجاست که این مادران سرپرست خانوار چگونه شادکامی را در محیط خانواده ایجاد و از چه راهکارهایی استفاده میکنند. درواقع پژوهش حاضر بهدنبال واکاوی نقش زنان در شادکامی محیط خانواده است و اینکه بسترهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه چقدر در این حیطه اثرگذارند.
پیشینۀ پژوهش پژوهش «اثربخشی واقعیت درمانی گروهی بر شادکامی و کنترل خشم زنان سرپرست خانوار کمیتۀ امداد تبریز»، را علیپور نوترتاش (1398) انجام داد. روش تحقیق در این مطالعه از نوع نیمهآزمایشی بود. نتایج نشان داد واقعیت درمانی گروهی با 32درصد اطمینان، باعث کاهش معنیدار میزان خشم در بین زنان سرپرست خانواده شد؛ همچنین این نتیجه به دست آمد که واقعیت درمانی گروهی با 99درصد اطمینان، باعث افزایش معنیدار میزان شادکامی زنان سرپرست خانواده شد. بر این اساس نتیجهگیری میشود برای افزایش شادکامی و کاهش میزان خشم زنان، از این روش درمانی بهرهبرداری لازم به عمل آید. همچنین افلاکی فرد و ایزدپناه (1398)، پژوهشی در حیطۀ «مقایسۀ کیفیت زندگی و شادکامی مادران سرپرست خانواده و مادران غیر سرپرست شهر جهرم»، انجام دادند. روش پژوهش از نوع علّی – مقایسهای بوده است. نتایج نشان داد بین کیفیت زندگی و شادکامی مادران سرپرست خانواده و مادران غیر سرپرست، تفاوت معناداری وجود دارد و میانگین کیفیت زندگی و شادکامی مادران سرپرست خانواده نسبتبه مادران غیر سرپرست خانواده پایینتر است. بین ابعاد کیفیت زندگی کاری و ابعاد شادکامی در مادران سرپرست خانواده و مادران غیر سرپرست تفاوت معناداری وجود دارد. ربانی و همکاران (1386)، پژوهشی با عنوان «فرهنگ و شادی: رویکردی نظری و تجربی در زندگی روزمرۀ سرپرستان خانوار در شهر اصفهان»، انجام دادند. این کار یک بررسی پیمایشی است که ازنظر وسعت، پهنانگر و ازنظر زمانی، مقطعی است. آنها نشان دادند بر اساس آمارهای موجود، اگرچه میزان سرمایۀ فرهنگی و سبکهای فراغتی فرهنگی در بین سرپرستان میانگین پایینی دارد، اما همواره با احساس شادمانی آنها همبسته است؛ بهطوری که به نظر میرسد با افزایش آنها، میزان شادی نیز افزایش مییابد. از سوی دیگر دینداری نیز، یکی از مشخصههای فرهنگی در شهر اصفهان است و با احساس شادی سرپرستان خانوار رابطۀ معنیدار و مستقیم دارد. اعظمآزاده و تافته (1394) پژوهشی دربارۀ «روایت زنان سرپرست خانوار از موانع شادمانی (مطالعۀ موردی زنان سرپرست خانوار تهران)»، انجام دادند. مطالعۀ حاضر با اتخاذ رویکرد کیفی انجام گرفت. یافتههای این تحقیق نشان داد موانع شادمانی به شیوههای گوناگون در زندگی اجتماعی این گروه مداخله میکند و درنهایت نیز به طردی خودخواسته و تحمیلی در زندگی آنها منجر میشود. شرایط نامناسب گذشته، حال و پیشبینی آیندهای مبهم، بستری را برای کاهش احساس شادمانی فراهم آورده است. راهکارهای مقابلهای را در قالب احساس نابرابری، افسردگی و فشار روحی و روانی شکل داده و به احساس بیانصافی دربارۀ خود و طرد اجتماعی منجر شده است. پژوهش «مادران شاد، پدران شاد: مراقبتهای جنسی و تأثیر والدین» را مک دونل و همکاران (2019) انجام دادند. تربیتکردن کودکان، فعالیتی احساسی و عاطفی است. برای بررسی تأثیر لحظهای مادران و پدران در طول فعالیتهای مراقبت از کودکان، از دادههای نظرسنجی Time Time America استفاده شد. یک تعادلنداشتن جنسیتی، در پاداشهای عاطفی مراقبت از کودکان مشاهده شد: پدران شادی بیشتر، استرس کمتر و خستگی کمتر از مادران را گزارش میکنند. «زمینۀ مراقبت» توضیحی برای این تفاوتهای جنسیتی در تأثیر والدین نیز تعریف شده است. تجزیهوتحلیل نشان میدهد بیشتر ابعاد فضای مراقبت بین مادر و پدر متفاوت است. ما همچنین دریافتیم زمینۀ مراقبت بهطور کامل تفاوت در خوشبختی مادران و پدران را حساب میکند و تا حدی تفاوت در استرس و خستگی را توضیح میدهد؛ بنابراین، تعادلنداشتن جنسیتی در پاداشهای احساسی مراقبت از کودکان تا حدودی بهدلیل تعامل بسیار جنسیتی والدین با فرزندانشان است. بوسا و همکاران (2018) نیز پژوهش «خوشبختی، وضعیت اقتصادی اجتماعی و عملکرد خانواده در خانوارهای آفریقای جنوبی: رویکرد مدلسازی معادلات ساختاری» را انجام دادند. با استفاده از دادههای نظرسنجی نگرشهای اجتماعی آفریقای جنوبی (SASAS) در سال 2012، این مقاله با استفاده از مدل معادلات ساختاری، رابطۀ بین شادی، وضعیت اجتماعی و اقتصادی و عملکرد خانواده را بررسی میکند. نتایج نشان میدهد وضعیت اجتماعی و اقتصادی بالاتر، بهطور درخور توجهی به شادی بیشتر مربوط میشود، همچنین نقش وضعیت اجتماعی و اقتصادی خانوادگی و ذهنی، قویتر از وضعیت اجتماعی و اقتصادی فردی است. علاوه بر این، بهبود سطح تغییرپذیری خانواده با خوشبختی ارتباط مثبت دارد، در حالی که هیچ رابطهای بین خوشبختی و دلبستگی خانواده وجود ندارد. بهطورکلی، سطح تغییرپذیری خانواده و خوشبختی فردی احتمالاً از بهبود وضعیت اقتصادی - اجتماعی سود میبرد. علاوه بر شاخصهای SES در سطح خانوار - اندازهگیری ثروت آن - مطالعۀ حاضر همچنین شامل عملکرد خانواده - یعنی نحوۀ تعامل اعضای خانواده - بهعنوان پیشبینیکنندۀ رفاه فردی است. پژوهش «خوشبختی و نوعدوستی در خانوادۀ گسترده» نیز، سچوارز و وینکلمن[4] (2011) انجام دادند. پژوهش اندازهگیری مستقیم، نوعدوستی را بین والدین و بزرگسالان پیشنهاد میکند. کودکان، با استفاده از دادههای نظرسنجی مربوطبه شادی از هیئت اقتصادی اجتماعی آلمان برای سالهای 2000-2004 انتخاب شدند. مسئلۀ نوعدوستی در خانوادهها اهمیت سیاسی دارد، بهعنوان مثال، برای درک اینکه آیا شادی عمومی باعث شادی خصوصی میشود؟ شواهد تجربی قبلی، مبتنی بر رفتار انتقال مشاهدهشده، نتوانسته است اجماع روشنی ایجاد کند. با استفاده از دادههای مقاطع مختلف، یک رابطۀ قوی بین خوشبختی والدین و فرزندان بزرگسال آنها پیدا شد. یک افزایش انحراف معیار در خوشبختی کودک با همان افزایش خوشبختی والدین همراه است که با توجه به مشخصات 20 تا 45درصدی درآمد خانوار افزایش مییابد. با توجه به مرور پیشینههای انجامگرفته درزمینۀ شادکامی و زنان سرپرست خانوار، بیشتر مقالات در حوزۀ روانشناختی است و مقالات اندکی نیز در حوزۀ جامعهشناسی انجام گرفته که آن هم بیشتر دربارۀ شادکامی خود زنان سرپرست خانوار بحث کرده است؛ درواقع پژوهشهای داخلی فوق، دربارۀ شادمانی بحث کردهاند، اما شادمانی خود زنان سرپرست خانوار را بهعنوان یک گروه خاص مطالعه کردهاند. همچنین پژوهشهای لاتین اشارهشده نیز به شرایط اقتصادی- اجتماعی خانواده، شرایط جسمی و شادی پرداختهاند و اینکه شادی کودکان موجبات شادی والدین را فراهم میکند. اما پژوهش حاضر با نگاهی متفاوت بهدنبال مطالعۀ نقش زنان سرپرست خانوار در تأمین شادکامی خانواده است که در پژوهشهای مذکور به نقش این زنان در تأمین شادکامی خانواده اشاره نمیشود، بلکه فقط شادمانی خود آنان درخور توجه قرار میگیرد که این تفاوت پژوهش حاضر با تحقیقات انجامشده است.
حساسیت نظری نظرهای حوزۀ جامعهشناسی خیلی دربارۀ شادکامی بهصورت مستقیم بحث نمیکند و نظرهایی که وجود دارد نیز بهطور غیرمستقیم دربارۀ صمیمیت و روابط خانوادگی بحث میکند که برخی از آنان بیان میشود. تحلیل خانواده ازنظر رنه کونیگ[5]: کونیگ که خانواده و جامعه را از حیث محتوا نیز مقابل هم قرار میدهد، خانواده و ازدواج تنها در اجتماع اعضا مصداق کامل پیدا میکند. اجتماع نوعی کارکرد گروه اولیه است که معنی پیوند و اتحاد درونی است و باعث همدردی و همبستگی بین اعضا میشود، شامل نوع خاصی از پیوند و اتحاد انسانی است که فقط خاص گروههای اولیه است و همچنین بر تأثیر عصر رومانتیک در ایجاد ازدواج، بهعنوان مناسبات اجتماعی تأکید میکند. نحوۀ روابط در اجتماع بهگونهای است که آنچنان واحد جسمی روحی بین والدین و فرزندان میآفریند که تمام اعضا را در بر میگیرد. با این بیان، خانواده ازنظر شلسکی بهمثابۀ پناهگاه فرد در مقابل جامعه و بهمنزلۀ جهانی بیدغدغه فرض شده است. در مقابل زندگی خانوادگی که بهوسیلۀ روابط عاطفی شکل یافته است، در حوزۀ زندگانی اداری سازمانیافته قرار دارد که بهوسیلۀ هنجارهای حسابشده و تحویلشده به وجود آمده است. خانواده در مقابل جهان پر از ضوابط و منطقهای حسابشده، بیرون از خانواده پناهگاهی میآفریند که برای حفظ تعادل شخصیت انسان نوین بسیار بااهمیت است (روزن باوم[6]، 1367: 100). نگهداری و تربیت اطفال، انتقال ارزشها و اجتماعیشدن کودکان مستلزم پیوند نزدیک و مستمر با گروهی از انسانهاست که این مهم را به انجام برسانند. ایشان از خانواده بهعنوان منشأ زندگی اجتماعی انسان و بهمثابۀ سنگ اولیه و زیربنای جامعۀ انسانی یاد میکند و از این رو معتقد است که پدیدهای جاودان، هرچند دگرگونشونده خواهد بود (روزن باوم، 1367: 101). همچنین جاناتان ترنر[7] در کتاب جامعهشناسی احساسات خود بیان میکند که انسانها احتمالاً عاطفیترین موجودات کره زمیناند. انسانها طیف وسیعی از عواطف را با شدت و ضعف مختلف تجربه میکنند. آنها به هر موقعیتی حتی اگر آگاهی ناچیزی از احساسات خود داشته باشند، واکنش عاطفی نشان میدهند. در عین حال عواطف ناخوشایند خود را سرکوب میکنند و فقط در جنبههای مبهم عاطفی بروز میدهند که نهتنها شادی فردی، روابط اجتماعی و حتی جامعه را نیز تهدید میکنند (ترنر، 1398: 2). عشق و وفاداری در خانواده حالاتی احساسی است و عشق یک احساس واقعی است و این دو ابزاریاند که از آن طریق، اعضای خانواده به یکدیگر وصل میشوند و پیوندهایی را شکل میدهند. با این کار عشق و وفاداری با وجود ظاهری ناملموس به منابع بسیار باارزش تبدیل میشوند. عشق و وفاداری عملکرد خانوادهها را ممکن میکنند (ترنر، 1398: 46). هرگاه واحدهای دستهای در سطح میانی با مختصات سطح کلان نظام قشربندی همبسته شوند، مسئلۀ عواطف در جامعه تشدید میشود. با این حال بیشترین ظرفیت عاطفی در سطح خرد واقعیت اجتماعی ساخته میشود. رسانهها و دیگر شیوههای نگریستن به جهان به نیابت از خود، تجربههای عاطفی افراد را شکل میدهند؛ اما مهمترین منبع عاطفه چیزی است که در خردترین واحد جامعه روی میدهد: مواجههای متمرکز بین افراد در تعاملات (ترنر، 1398: 54). پیر بوردیو[8] نیز بیان میکند خانواده واقعیتی فراتر از افراد است و اجتماعی را تشکیل میدهد که زندگی و روح جمعی و نیز بینش خاصی از جهان دارد و خانواده بهطور طبیعی پدید میآید. از سوی دیگر خانواده معرفی یک گروه آرمانیکنندۀ زندگی جمعی است، صمیمیت میان اعضای آن جاری است و در مقابل جهان بیرونی قرار میگیرد. از این رو خانواده براساس ضدیتهای میان درون و بیرون، خصوصی و عمومی، رایگان و سوداگرایانه بنا شده است (روابط خانوادگی مناسب مستلزم محاسبهنکردن در مبادلات، حکمفرمایی بخشش و فداکاری است) (پاتریس[9]، 1391: 61). تقسیم کار سنتی دو جنس، معمولاً به قسمی است که وظایف و احساسات انسانی یا بشردوستانه را به زنان واگذار میکند و به آنها اجازه میدهد راحتتر از مردان احساساتی شوند و اشک بریزند و نام آن را تضاد میان عقل و احساس میگذارند، مردان به عرصۀ فرهنگ تعلق دارند؛ در حالی که زنان به عرصۀ طبیعت رانده میشوند؛ بنابراین لازم نیست زنان بهاندازۀ مردان و با چنان شدت و قطعیتی که اقتضای قریحۀ زیباییشناختی است، احساسات طبیعی خود را سانسور و سرکوب کنند (بوردیو، 1393: 71). تمایز بین خواستههای پدر و مادر در انواع همنوایی در تقسیم افتراقی اقتدار و در میزان مشاهدهپذیری تحقق مییابد؛ در حالتی که مادر بهعنوان مدیر خانوار و پدر بهعنوان نمایندۀ خانواده در اجتماع و نمایندۀ اجتماع در خانواده عمل میکند. تمایز بین نقش پدر بهعنوان میانجی بین اجتماع و خانواده و نقش مادر بهعنوان سازماندهندۀ امور خانواده در درون واحد، با تمایز پارسونز[10] بین کارکردهای بیرونی و درونی نظام خانواده همانند است. چنانکه بین کارکردهایی که متوجه روابط بیرونی نظام است و آنهایی که به امور درونی نظام توجه دارد تمایز قائل میشود. هرچند در جامعۀ صنعتی امروز که میانجیبودن این بین اجتماع و خانواده بهطور انحصاری در دست پدر باقی نمیماند، این تمایز چندان مشخص نیست. این مهم نیست که آیا میتوان مشخص کرد هنوز هم کارکرد پدر اساساً بیرونی است یا خیر، ولی همچنان کارکرد مادر اساساً درونی باقیمانده است. این درست همان معیار افتراق نهایی نقشهای خانواده است که بیانگر مسائل نظری و اجتماعی است و جلبتوجه میکند (کسلر، 1394: 553-554). در درون خانواده، زن ادعا میکند شوهرش باید در بعضی وظایف و نیز در تربیت کودکان و در شکلدادن به شخصیت آنها مشارکت فعال داشته باشد.
روششناسی پژوهش پژوهش حاضر یک مطالعه با رویکرد کیفی است که در سال 1400 در شهر یزد، به روش تحلیل محتوای عرفی انجام گرفت. نمونۀ مطالعهشده، زنان سرپرست خانوار 20 تا 50 سالۀ شهر یزد است که حداقل یک فرزند و برخی از یک فرزند تا چند فرزند دارند. نمونهگیری از نوع نمونهگیری هدفمند بود، به این معنی که حتماً زنان مطالعهشده باید نقش سرپرستی خانوار را بر عهده داشتند و همچنین فرزند داشتند که در مرحلۀ بعد نیز با نمونهگیری گلولۀ برفی انتخاب میشدند؛ به این معنی که کسانی که انتخاب میشدند و با زنان سرپرست خانوار تعامل داشتند، به پژوهشگر معرفی و در مرحلۀ بعد به پژوهش اضافه میشدند. همچنین سعی شد ازلحاظ تعداد فرزند و شرایط اقتصادی و اجتماعی نیز نمونه متفاوت باشد. به این معنی که هم کسانی در پژوهش مطالعه شدند که وضعیت اقتصادی باثباتتر و شغل بهتری داشتند و هم کسانی که مشکلات اقتصادی داشتند. برای دسترسی به میدان مطالعهشده، هماهنگیهای لازم با کسانی صورت گرفت که مایل به مصاحبه بودند. مصاحبۀ عمیق با 20 نفر از زنان انجام گرفت و با اشباع به پایان رسید؛ به این معنی که دیگر مصاحبه با نمونههای جدید، اطلاعات اضافی را به تحقیق نیفزود. سؤالاتی که از زنان سرپرست خانوار پرسیده شد، به این شرح بود: شما چگونه بهعنوان یک مادر و زن سرپرست در محیط خانه شادی را ایجاد میکنید؟ برای ایجاد شادمانی اعضای خانواده چه کارهایی را انجام میدهید؟ دلایل ایجاد شادکامی در خانواده براساس درک و تجربۀ زنان چیست؟ و سؤالاتی از این دست نیز پرسیده شد. البته درحین مصاحبه نیز خرده سؤالاتی از آنان پرسیده شد تا بیشتر دربارۀ موضوع شادکامی صحبت کنند و زوایای مختلف آن روشن شود. البته مسئلۀ مهم این بود که بحث پژوهش شادکامی صرف به معنی بعد عاطفی آن نبود، بلکه سعی شد شادکامی اصیل و همۀ ابعاد ایجاد شادکامی، ازجمله بعد احساسی، شناختی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن مطالعه شود. مدتزمان مصاحبهها نیز بین 40 تا 60 دقیقه بود، در مرحلۀ بعد مصاحبهها ضبط و بر کاغذ نوشته شد، با آگاهی از اصل رازداری و گمنامی مشارکتکنندگان در پژوهش، این مراحل انجام و در مرحلۀ آخر با روش تحلیل محتوا کدگذاری و تحلیل و چندین تم نهایی استخراج شد. برای تحلیل دادهها، از تحلیل محتوا استفاده شد. طبق دستهبندی سیه و شانون (2005)، سه روش تحلیل محتوا وجود دارد که در تحقیق حاضر از روش تحلیل محتوای عرفی[11] استفاده شد. طبق نظر نویسندگان مذکور در تحلیل محتوای عرفی یا مرسوم، دستهبندیهای کدگذاریها مستقیماً از دادههای متنی مشتق میشوند، این نوع طراحی معمولاً زمانی مناسب است که تئوری یا سابقۀ تحقیق دربارۀ یک پدیدۀ محدود است. محققان در استفاده از مقولههای از پیش تعیین شده، اجتناب میکنند، در عوض اجازه میدهند که دستهها و نامهای مضامین از دادهها سرازیر شوند. محققان خود را در دادهها غوطهور میکنند، دادههایی که به بینشهای جدید اجازۀ ظهور میدهد نیز بهعنوان توسعۀ مقولۀ استقرایی توصیف میشود. تجزیهوتحلیل دادهها با خواندن مکرر همۀ دادهها و غوطهوری در آنها به دست میآید. سپس دادهها کلمه به کلمه خوانده میشود تا کدها استخراج شود (Hsieh & Shannon, 2005: 1279)، همۀ این مراحل انجام شد، ابتدا دادهها پیادهسازی و در مرحلۀ بعد و خواندن متن، کدهای اولیه استخراج شد و در مرحلۀ بعد، مفاهیم فرعی ایجاد شد که کدهای اولیه را پوشش میداد و در مرحلۀ آخر از بین مفاهیم فرعی، مفاهیم اصلی نیز بیرون کشیده شد و در آخر مدل مفهومی رسم شد. علاوه بر این، محققان برای دستیابی به الگوی کلی از شادمانی خانواده، یک الگوی مفهومی نیز ارائه کردند. در پژوهش حاضر برای ارزیابی اعتبار پژوهش، از روش بازخورد مشارکتکننده[12] استفاده شد؛ به این معنی که بعد از گردآوری و تجزیهوتحلیل دادهها، کدگذاریهایی در اختیار تعدادی از مشارکتکنندگان در پژوهش قرار گرفت تا دربارۀ صحت اطلاعات مدنظر، اظهارنظر و آنها را تأیید کنند. همچنین از روشهای مختلف همه جانبه نگری (مثلثبندی) برای جمعآوری داده، از مشاهده گرفته تا مصاحبه و همینطور از مرور منابع مختلف استفاده میشود. در تمام مراحل پژوهش محقق سعی میکند که اصل رازداری و امانتداری را حفظ کند؛ به این صورت که با افرادی که مایل به مصاحبه باشند، دربارۀ موضوع و اهداف پژوهش صحبت کند و به آنان اطمینان دهد که از مصاحبهها فقط در راستای اهداف پژوهش استفاده میشود. از بین آنان کسانی که مایل به مصاحبه بودند انتخاب شدند و با رعایت اصل رازداری، دادهها جمعآوری و با رعایت اصل گمنامی، دادهها تجزیهوتحلیل شد؛ البته در تمامی روند پژوهش نیز از اسامی مستعار استفاده میشود.
جدول1- سیمای مشارکتکنندگان در پژوهش Table 1- The profiles of participants
یافتههای پژوهش در پژوهش مذکور، نقش زنان سرپرست خانوار در ایجاد شادمانی خانواده مطالعه شد که بعد از تحلیل نتایج پژوهش، شش مفهوم نهاییِ نگرش بازاندیشانه، طردگریزی فعالانه، مدیریت اقتصادی زندگی، استیگمای ناشی از فرهنگ، تلاش در جهت توسعه و تعمیق روابط اجتماعی و تمرکز ویژه بر تربیت و رشد همهجانبۀ فرزندان، مطرح و همۀ این تلاشها تحت عنوان مقولۀ «والدگری مضاعف» مطرح شد؛ به این معنی که این زن سرپرست، تمام توان خویش را به کار میگیرد تا نقش پدرانگی و مادرانگی را به بهترین شکل ایفا کند و با وجود این نقشهای دوگانه، به نحو احسن، به نیازهای همهجانبۀ فرزندان نیز توجه میکند؛ این موارد در ذیل به تفکیک بررسیشده قرار میگیرند.
جدول 2- مفاهیم استخراجشده از نقش زنان سرپرست خانوار در شادکامی خانواده Table 2- The concept exited from data research
نمودار 1- شبکۀ مفهومی زنان سرپرست خانوار و شادمانی خانواده بهمثابۀ والدگری مضاعف ّFig 1- Conceptual network of data research
والدگری مضاعف در جامعۀ ما، مادربودن و مادرانگی بسیار مقدس و بااهمیت است، مادران همواره در طول زندگی فرزندانشان به آنان کمک میکنند و از جان خویش برای شادی و خوشحالی آنان مایه میگذارند؛ زیرا مادر با توجه به اینکه مسئولیت کارهای درون خانه را بر عهده دارد، زمان بیشتری را نسبتبه پدر خانواده با فرزندان خویش میگذراند، بیشتر به بچهها وابسته است و درواقع یک دلبستگی متقابلی بین آنان وجود دارد. در این بین برخی مادران سرپرست خانوارند و پدر و مرد خانواده به هر دلیلی حضور ندارد و مادر مجبور است که بچهها را بهتنهایی بزرگ کند و بار مسئولیت را بر دوش بکشد، این مادر درواقع باید نقش دوگانۀ پدری و مادری را بپذیرد و مسئولیتهای هر دو را ایفا کند تا فرزندانش احساس تنهایی و بیپناهی نداشته باشند. بنابراین، زمینههای اجتماعی مثل طلاق و یا از دست دادن شوهر به هر دلیلی، فقر و مسائل اجتماعی جدی برای خانواده به همراه میآورد. در اینجا مادر است که باید در مقابل این همه فشار و مشکل مسائل را مدیریت کند، بهعبارتی هم نقش پدر و هم نقش مادر را داشته باشد. بدیهی است در جامعۀ ما مسائل مادی و فقر مهمترین مسئله است و نقش والدگری مضاعف مادر را تحت تأثیر جدی خود قرار میدهد. به همین جهت، مادران پژوهش حاضر بیان داشتند تمام سعی و تلاش مادرانۀ خویش را به کار میگیرند تا نیازهای همهجانبۀ فرزندانشان را برآورده کنند و از نیازهای مالی گرفته تا نیازهای عاطفی، آموزشی، روحی- روانی و... را حلوفصل کنند. آنان بیان داشتند که همۀ این کارها را انجام میدهند تا فرزندانشان شاد و سرحال باشند و کمبودی در زندگی احساس نکنند، بهخصوص خلأ پدرانگی را. «من بهعنوان یه مادر سعی میکنم خیلی باهاشون حرف بزنم، سعی میکنم با دوتا بچههام خیلی رفیق باشم، علاوه بر اینکه مادر هستم پدرشونم باشم، پدر هستم رفیق باشم» پاسخگوی 6، 44 ساله و دارای دو فرزند «از وقتی همسرم رو از دست دادم هم شدم مادر هم شدم پدر. سعی کردم جوری زندگی کنم که کمبود پدر رو احساس نکنند. زندگی خیلی سخته، خیلی باید از پستی بلندیها بگذری که بچهها رو خوشحال کنی، به زندگیشون سروسامان بدی. من مثل پدر بودم خیلی براشون زحمت کشیدم، خیلی کارکردم و خیلی جاها آنها را بردم و زندگی رو خیلی براشون آسون گرفتم که احساس کمبود نکنند، هر کاری که یه پدر و مادر برا بچههاشون میکنن منم سعی کردم انجام بدم» پاسخگوی 1، 47 ساله و دارای سه فرزند درواقع این مادران، بیشتر از زنانی که همسر دارند برای خانواده وقت میگذارند؛ زیرا زن متأهل همسرش را کنار خویش دارد و فرزندانش پدر دارند و برخی نیازهای عاطفی و اقتصادی آنان با حضور پدر جبران میشود و مادر نیز وظایف خود را در قبال فرزندان انجام میدهد؛ اما مادر سرپرست خانوار ناچار است که نقش و الگوهای پدری و مادری را با هم بپذیرد و برای فرزندانش از خود گذشتگی کند، همانطور که بیان کردند او مجبور است که برای رفع نیازهای اقتصادی خانواده حتماً شاغل باشد، در کنار آن با انگ و برچسبهای فرهنگی ناشی از زن سرپرست و تنهابودن مبارزه کند، همچنین برای قویکردن خویش به خودسازی درونی بپردازد تا با حفظ روحیه و تجدیدقوا، زندگی فرزندانش را تأمین کند. مسئلۀ بعدی بحث رفع نیازهای عاطفی بچههاست که مادر مجبور است زمانی را به صحبتکردن با فرزندان و گذراندن اوقات فراغت آنان و... بگذراند، همچنین آنان را برای ورود به اجتماع نیز آماده کند، به نیازهای آموزشی و مهارتآموزی آنان نیز توجه کند؛ زیرا در نبود پدر وظایف مادر دوچندان شده است و مادران پژوهش حاضر بیان داشتند که همۀ این کارها را انجام میدهند تا بچهها همواره شاد و خوشحال باشند و روحیۀ خود را از دست ندهد. این مسئله با بحث شادی زودگذر متفاوت است که نشان از کارهایی دارد که مادر برای فراغت فرزندش انجام میدهد. پژوهش حاضر به بحث شادکامی اصیل توجه میکند و سعی میشود که از نگاه زنان، بحث عاطفی- شناختی- اجتماعی- فرهنگی-اقتصادی آن مطالعه شود که مادران با یک نگاه همهجانبه به زندگی خود و خانوادهشان همۀ کارهای گفتهشده را فقط برای شادکامی فرزندانشان انجام میدهند؛ زیرا اگر اینگونه نبود، حجم این همه فشار را کم میکردند که در پژوهش حاضر تحت عنوان «والدگری مضاعف» مطرح شد.
نگرش بازاندیشانه بازاندیشی همانگونه که گیدنز نیز بیان میکند در همۀ حوزههای زندگی روی میدهد، زنان سرپرست خانوار نیز، سعی میکنند برای مقابله با مشکلات زندگی و ایجاد شادکامی برای فرزندانشان، ابتدا حال خودشان را تغییر بدهند و از شرایط بد روحی خلاص شوند که بعد از سرپرست خانوار شدن درگیر آن شدهاند. آنان میخواهند که یک زن و یک مادر قوی از خود بسازند و همواره نسبتبه آینده امیدوار و خوشبین باشند و تسلیم شرایط موجود نشوند، همچنین روحیۀ تسلیمناپذیری خویش را تقویت کنند و با رفتن به کلاسهای روانشناسی و خودشناسی میخواهند به خودسازی درونی خویش بپردازند، آنان سعی میکنند که جلوی فرزندانشان روحیۀ خویش را حفظ کنند تا اثر منفی بر بچهها باقی نگذارند. درواقع آنان با این فعالیتها بهدنبال افزایش اعتمادبهنفس خود و همت مضاعف برای ساختن زندگی خود و فرزندانشان و حفظ آنانند. «بعد از جدایی از همسرم که قبلش کلاس ترک اعتیاد می بردمش خودم کلاسهای اونا رو رفتم، قدم و سنت کار کردم، کلاسهای خودشناسی اعتمادبهنفس رفتم تونستم با این شرایط کنار بیام و خداروشکر الآن زندگی خوبی دارم، بچۀ خوبی دارم و خداروشکر، مشکلات روحیروانی هم چند سال اول خیلی مشکلات داشتم، خیلی زجر کشیدم، ولی خداروشکر با این کلاسهایی که رفتم تونستم روحیهام رو حفظ کنم و اینکه نباید بگیم شرایط بده و دست روی دست بگذاریم، باید به هر طریقی شده زندگیمونو بسازیم» پاسخگوی 2، 28 ساله ، دارای یک فرزند با وجود پذیرش نقش پدری و مادری بهصورت توأمان، باید مشکلات زندگی را بر دوش بکشند و سعی کنند که هر مسئلهای به وجود میآید آن را حلوفصل کنند تا زندگیشان آسیب نبیند. درواقع آنان میخواهند بهعنوان یک زن بدون سرپرست روی پای خویش بایستند؛ درنتیجه علاوه بر انجام کارهای بالا، سعی میکنند که معنویات را در خویش تقویت و برای حل مشکلات به خداوند تکیه کنند، زیرا آنان ارادۀ قوی برای حل مشکلات دارند. مسئلۀ بعدی این است که زنان میخواهند با این شرایط جدید و پذیرش نقش سرپرست خانوار خود را وفق دهند و سعی کنند که زندگی و شرایط موجود را آسان بگیرند تا خود و فرزندانشان خیلی اذیت نشوند. مسئلۀ مهم برای همۀ آنان این بود که شکرگذار سلامتی خویش بودند و از خداوند میخواستند که فقط به آنان سلامتی عطا کند تا بالای سر فرزندان خویش باشند و کار و فعالیت اقتصادی داشته باشند تا زندگیشان آسیب نبیند؛ زیرا بدون وجود مرد و پدر برای فرزندانشان، خانواده را تنها میدیدند که باید یکتنه آن را مدیریت کنند. آنان سعی میکردند افرادی که انرژیهای منفی به آنان میدهند و یا روحیهشان را متزلزل میکنند از زندگیشان کنار بگذارند و حذف کنند تا روحیه و شادکامی خانوادهشان آسیب نبیند. همچنین با توجه به کارهای طولانیمدت در بیرون از منزل، سعی میکردند وقتی که از محل کار به خانه برمیگردند، خستگی محل کار را با خود بههمراه نبرند و اگر ناراحتی از محیط کار و شرایط زندگی دارند قبل از رفتن به خانه خود را تخلیه کنند، مثلاً به پارک بروند و با گریهکردن سعی در تجدید قوا و تقویت روحیۀ خویش کنند تا ضعف روحیۀ خود را در مقابل فرزندانشان پنهان کنند. درواقع این زنان، بیان میکنند برای ایجاد شادکامی فرزندانشان، ابتدا باید از سطح فردی و خودشان شروع کنند و با بازاندیشی در روحیات خود و قویشدن، فرزندان و خانواده را شاد نگهدارند؛ زیرا باروحیهای خسته نمیتوانند حال و هوای بچهها را عوض کنند. آنان برای خوشحالی فرزندانشان هر کاری میکنند. «وقتی جدا شدیم از هم واقعاً به مدت یکی دو ماه افسرده شده بودم، ولی سعی میکردم توی خودم بریزم، سعی میکردم تایمی که سرکار هستم بغضمو اونجا بشکنم و نیام توی خونه و جلوی دخترم خودم رو افسرده نشون بدم و سعی میکردم حالا یا وقتی تو حموم میرفتم یا مثلاً سرویس بهداشتی میرفتم، اونجا بغض، چیزی دارم اونجا خودمو آرام میکردم و سعی کردم جلوی دخترم حالت افسردگی که داشتم رو نشون ندم» پاسخگوی 8، 40 ساله و دارای سه فرزند «وقتی از سرویس پیاده میشدم یکساعتی تو خیابون میچرخیدم و تنها میشدم و گریمو میکردم و به دخترم زنگ میزدم که اضافهکاری وایسادم دیرتر میام خون.ه خودم رو خالی میکردم، بعد میرفتم خونه که مثلاً دخترم متوجه نشه که من روحیهام رو باختم، سعی میکردم از خودم یک زن قوی بسازم» پاسخگوی 20، 37 ساله و دارای یک فرزند
طردگریزی فعالانه زنان پژوهش مذکور، بعد از دست دادن همسر خویش و پذیرش نقش جدی سرپرست خانوار، احساس تنهایی و غبن داشتند، زیرا برخی از آنان حمایتهای خانوادۀ خویش و خانوادۀ همسر خود را از دست داده بودند، با توجه به اینکه جدا زندگی میکردند و یا از همسر خود جدا شده بودند برای خانوادههایشان پذیرفتنی نبود، درنتیجه آنان مجبور بودند فرزندان خود را بهتنهایی بزرگ کنند. این گروه احساس طردشدن از طرف خانوادۀ خود، پدر و مادرشان را تجربه میکردند و تمام سعی خود را به کار میبرند که لااقل با اعضای خانواده و یا دوستانشان ارتباط برقرار کنند تا نوعی جایگزین و حمایت بیرونی را بهجای حمایت خانواده پیدا کنند؛ زیرا ازنظر آنان این حمایتها و تعاملات با خانواده، باعث افزایش روحیه و شادکامی اعضای خانواده میشود و بار مشکلات زندگی را کم میکند. درواقع آنان نوعی طردگریزی فعالانه را دنبال میکردند تا شادکامی فرزندانشان را افزایش دهند و با راهبردهای مختلف سعی میکردند که با روابط اجتماعی و حمایت عاطفی-مالی خانوادۀ فرزندانشان را خوشحال کنند. «من چون خودم ازدواج کردم و حرف پدر و مادرم رو قبول نکردم و بعد هم جدا شدم، دیگه چندساله ندیدمشان منو طرد کردن، ولی یک داداش دارم که ایشون هم یزد زندگی میکنند. حالا گاهی با برادرم رفتوآمد میکنیم و این هم البته دور از چشم پدر مادرم یعنی داداشم نمیذاره که پدر مادرم متوجه بشوند، ولی حالا خداروشکر، خداروشکر حمایتی از جانب برادرم دارم» پاسخگوی 3، 37 ساله و دارای یک فرزند اما گروه دیگری از زنان نیز بودند که بعد از پذیرش نقش سرپرست خانوار، حمایتها و همراهی اطرافیان و خانواده را داشتند و پدر خودشان با دلسوزیهای پدرانه سعی داشت که مراقب نوههای خود باشد و با پیگیری مسائل فرزندان به آنان کمک کند، درواقع پدربزرگ خانواده سعی داشت نقش پدر را برای نوههایش ایفا کند تا آنان کمبود پدر را کمتر احساس کنند. خانوادۀ این زنان سعی میکردند با دادن روحیۀ کار و زندگی، فرزندشان را به زندگی خوشبین و امیدوار کنند تا برای فرزندانشان مادری کنند، این زنان نیز تمام سعی و تلاش خویش را به کار میگرفتند تا حمایتهای خانواده را حفظ کنند و آنها را از دست ندهند، زیرا آنان بعد از نبود همسر، خانوادۀ خود را بهمثابۀ حامی نگاه میکنند و سعی میکنند تا حمایت آنان را داشته باشند. درواقع این زنان همۀ این حمایتها را برای حفظ نشاط فرزندان خود به کار میگرفتند تا بچههایشان احساس تنهایی و ناراحتی نداشته باشند. «خانوادم برای پیدا کردن کار خیلی بهم کمک کردن و روحیه دادن، وقتی که سرکار بودم بچهها رو میگذاشتم خونۀ بابام، اونها هم خیلی دوست داشتند که اونجا بمونند، مخصوصاً زمانی که بابام میرفتند مدرسه دنبال بچهها اصلاً یک حس دیگهای داشتند، یک حس خیلی خوبی داشتند چون بچهها رو میدیدند که باباشون میاد دنبالشون، بچههای منم وقتی که آقاجونشون میرفت دنبالشون یک ذوق دیگهای داشتند، من سعی میکنم این حمایتها رو حفظ کنم» پاسخگوی 11، 38 ساله و دارای دو فرزند
استیگمای ناشی از فرهنگ زنانی که به هر دلیل بهتنهایی با فرزندان خود زندگی میکردند و عنوان زن سرپرست خانوار را با خود حمل میکردند، با مشکلات بسیاری مواجه بودند که فرهنگ جامعۀ مدنظر بر آنان تحمیل کرده بود، درواقع این همان استیگمای مدنظر گافمن (1386) است که از فرهنگ جامعه نشأت میگیرد و ساخته و پرداخته و بر افراد تحمیل میشود و شادمانی افراد را متأثر میکند. آنان بهدلیل حرفهای اطرافیان و دوری از انگ و برچسبخوردن، سعی میکردند که محیط زندگی خود را عوض کنند، زندگی در غربت را به زندگی در موطن خویش ترجیح میدادند، زیرا ازنظر آنان این صحبتها، بر آرامش زندگی آنان و فرزندانشان اثر سو میگذارد و روحیۀ فرزندانشان و شادی آنان را به هم میریزد. ازنظر آنان، اعضای جامعه به زن مطلقه و تنها نگاه بدی دارند، آنان به هر طریقی سعی در خنثیکردن این انرژیهای منفی دارند. در محیط جامعه نیز نگاههای بد و مغرضانۀ اعضای جامعه به زن سرپرست، بسیار زیاد است. این حجم از فشارهای ناشی از محیط بیرونی باعث احساس تنهایی و طردشدن زنان میشود، ازنظر آنان حتی برخی همسایهها و اقوام نیز نگاه خوبی با آنان ندارند و همۀ تعاملات آنان را زیر نظر دارند، از لباسپوشیدن تا روابط اجتماعی، کار و ... احساس میکنند که همواره خود و فرزندانشان زیر ذرهبین نگاه افراد قرار دارند که باعث میشود احساس شادی و سرزندگی آنان را سرکوب کند. «من توی شهر غریبم زندگی میکنم، درسته که شهر خود آدم خیلی خوبه کنار دوست و فامیل خیلی خوبه، ولی من شهر غریبم انتخاب کردم بهخاطر حرف مردم من خیلی جوان بودم که شوهرم رو از دست دادم، بهخاطر اینکه مردم پشت سرم حرف نزنن و بچههام آرامش داشته باشند و حرفهای مردم روی آنها اثر بد نذاره شهر دیگه رو برای زندگی انتخاب کردم تا حرف مردم به زندگیم لطمه نزنه، روحیۀ بچههام خراب نشه، بله باید زندگیو ساخت حالا یا توی شهر خودت یا هرجای دیگه غریبی خیلی مشکلات داره، ولی من غریبی رو به وطنم و شهرم ترجیح دادم» پاسخگوی 14، 45 ساله و دارای سه فرزند این زنان بیان میداشتند که بهدلیل سرپرستبودن مجبور به کارکردن و شاغلشدناند، اما برای پیداکردن شغل بسیار اذیت میشوند و بعد از پیداکردن شغل نیز همکاران او نگاه منفی به این زنان دارند و با رفتارهای خویش سعی میکنند که به حریم خصوصی آنان وارد شوند، آنان به این زنان نگاه جنسیتی همراه با سوءاستفاده دارند، اما آنان در همان برخورد اول سعی میکنند که با افراد مزاحم بهطور قاطع برخورد کنند و از حریم خصوصی خویش مواظبت کنند. برخی مجبورند که شغل خود را ترک کنند، زیرا بیان میکردند که صاحبکار، رفتارهای بقیه را کنترل نمیکند؛ درنتیجه این زنان با محدودشدن تعاملات، چه در حیطۀ کاری و چه در حیطۀ اجتماعی مواجهاند؛ درواقع همۀ این نوع رفتارها بهدلیل نگاههای مغرضانۀ فرهنگی است که داغ ننگ و برچسبزدن سرپرست خانوار و مسائل مرتبط با آن را ایجاد و به آنان تحمیل میکند. درواقع برخی از این زنان با دوریکردن از این فرهنگ و مهاجرت سعی میکنند که به شادکامی فرزندانشان خللی وارد نشود و برخی دیگر نیز سعی میکنند که این ناراحتیهای ناشی از داغ ننگ را کنترل کنند تا بچهها متوجه این شرایط نشوند و روحیۀ شادی خود را داشته باشند. «من اوایل که دنبال کار میگشتم خیلی سخت بود و خیلی اذیت شدم، مثلاً مصاحبۀ کاری که میگفتن تو تلگرام و اینا رزومه بفرستم، وقتی روزمه میفرستادم و چت میکردم میپرسیدن متأهلی یا مجرد، مجبور بودم بگم مطلقه هستم بعد یه عدهای بهم میگفتن عکس قدی بفرست یا عکس چهره بفرس و نگاههایی که بهم میکردن خیلی سخت بود، کار پیدا کردن هم حالا میگم که اینجا قطب صنعتی کشور است و کار زیاده، ولی ازنظر ذهنی مردم ما واقعاً مریضاند، اینو بهتون بگم که واقعاً اینجوریاند و من برای کار خیلی کارخونهها رو رفتم و خیلی دیدهها رو نسبتبه خودم دیدم» پاسخگوی 11، 38 ساله و دارای دو فرزند
مدیریت اقتصادی زندگی زندگی بدون سرپرست برای زنان تنهایی که مجبورند خودشان نقش هر دو والد را بپذیرند و مسئولیتهای چندگانهای را برای گذران زندگی بر عهده بگیرند بسیار سخت و طاقتفرساست، اما عشق به زندگی و فرزندان برای سروساماندادن به آنان، زنان را وادار میکند که بهراحتی این دو نقش را با هم به پیش ببرند. مسئلۀ مهم و اصلی، بحث مسائل اقتصادی زندگی است که زن سرپرست را وادار میکند حتماً شغلی برای خویش دستوپا کند و هیچوقت نمیتواند فقط کار خانهداری بکند و فعالیت بیرون را کنار بگذارد، زیرا برای گذاران زندگی با مشکل مواجه میشود. این زنان مجبورند که به اجتماع وارد شوند، زیرا دوست ندارند که ازلحاظ اقتصادی به خانواده متکی باشند و عزتنفس آنان اجازۀ این کار را نمیدهد، آنان برای پیداکردن یک شغل ثابت تلاش میکنند و در کنار آن نیز فعالیتهای جانبی (دو شغله بودن) مانند، کار ترجمه، بافتنی، ترشی درست کردن و... انجام میدهند تا به استقلال اقتصادی دست یابند. حتی سعی میکنند که پساندازی نیز داشته باشند و مثلاً یک ماشین بخرند تا راحتتر به اوقات فراغت فرزندانشان برسند و آنان را شاد نگه دارند. آنان علاقه دارند که مستقل زندگی کنند و در کنار خانواده نباشند تا فرزندانشان هم احساس راحتی و استقلال داشته باشند، برای این کار مجبورند که زمانهای طولانی را در بیرون منزل کار کنند تا مشکل مالی برای فرزندانشان پیش نیاید و مقابل مشکلات اقتصادی کم نیاورند. «ا این شرایط گرانی که الآن اومده خیلی سخته، کار خیلی سخت پیدا میشه و سن منم زیاده و بهقولمعروف سیکل قدیمو دارم و تا پنجم ابتدایی خوندم، کار خوبی به من نمیدهند مجبورم به هر کاری دست بزنم. باید خیارشور وترشی درست کنم و خیاطی و قلاببافی کنم، هرکاری بهم پیشنهاد میکنند باید قبول کنم و نمیذارم هیچ شرایطی روی بچههام تأثیر منفی بذاره و خودمو بازندگی وفق میدهم که از پسش بربیام، به خودمو بچههام زیاد سخت نمیگیرم». پاسخگوی 4، 50 ساله و دارای 4 فرزند مسئلۀ مهم بعدی برای زنان سرپرست این است که برخی از آنان بهجای کارهای بدون مهارت و با مزد کم، سعی کردهاند که مهارتآموزی داشته باشند، مثلاً کارهایی مانند آرایشگری را یاد بگیرند و بعد با حمایت سازمانهای تحت پوشش به خوداشتغالی برسند و خودکفا شوند و حتی به دیگران نیز آموزش دهند. آنان بیان داشتند که از زمان رسیدن به خوداشتغالی وضعیت زندگی آنان تغییر میکند و حتی بهتر و راحتتر نیازهای بچهها را پاسخ میگویند و شادکامی خانوادهشان افزایش مییابد. آنان از همان ابتدا به فرزندانشان آموزش میدهند که بهدنبال مهارتآموزی باشند و بعد از زمان مدرسه، زمانی را در کنار کسی به یادگیری یک حرفه بگذرانند تا هم کمکخرج زندگی باشند و هم برای آیندۀ خود پساندازی داشته باشند، بهخصوص در زمان بیماری کووید 19 و تورم و مشکلات اقتصادی متعاقب با آن، برای آنان مشکلات اقتصادی افزایش یافته است. بسیاری از آنان سعی میکنند که جزئی و دانشجویی خرید روزانه را انجام دهند و از نیازهای خود میگذرند تا نیازهای فرزندانشان را تأمین کنند. درنتیجه آنان سعی میکنند که با این کارها هم فشار مشکلات اقتصادی را کاهش دهند و هم با برنامهریزی به خوردوخوراک و دخلوخرج زندگی برسند. «جایی پیش یک خانم آرایشگر که تمیز کنم که بهم گفت بیا کار یادت میدم کار میدم دستت بعدم من شروع کردم کارهای پوست و زیبایی و اپیلاسیون و کارهای آرایشگری. بعد از یک مدت طولانی هم حدود شش هفت ماه شد که کار رو کامل یاد گرفتم رفتم زیر نظر پوشش کمیته، کمیته هم گفت اول باید یه جایی رو بزنی واسه آرایشگاه، ماهم میایم حمایتت میکنیم، اومدم اینور اونور گشتم و بههرحال یک سالن پیدا کردم که رهنشو کمیته داد، چکهاشم کمیته». پاسخگوی 16، 40 ساله و دارای یک فرزند «گرانی خیلی روی زندگی ما تأثیر گذاشته و من مثلاً میوهفروشی میرم، به نام از هرچیزی مثلاً پیاز یک کیلو بردارم که نمیشد، وقتی که میرم برای کارتکشیدن میگن خانم مثلاً شصت هزار تومان شده، مجبور میشم مثل خونۀ دانشجویی خرید کنم مثلاً دوتا سیب بردارم، دوتا پیاز چهارتا گوجه، حالا هلو بردارم حالا برم توی میوهها بگردم چیزی که ارزون تره رو بردارم». پاسخگوی 7، 45 ساله و دارای 4 فرزند برخی از این زنان که تحصیلات آکادمی داشتند، بهدنبال ادامه تحصیل بودند تا در شغل خود ترفیع رتبه بگیرند و به سمت بهتری دست یابند. آنان همین پیداکردن شغل را بعد از سرپرستشدن، نقطۀ عطف زندگی خود بیان میکنند که شاغلشدن باعث کمترشدن مشکلات اقتصادی آنان میشود و راحتتر نیازهای فرزندانشان را پاسخ میگویند. درواقع همۀ صحبت این زنان این بود که بهدلیل نیازهای فرزندانشان و ناراحتنشدن آنان و از دست دادن روحیهشان، حاضرند این ازخودگذشتگیها را داشته باشند تا فرزندانشان را شاد و سرحال نگه دارند. با این حجم از کار به نیازهای مادی-آموزشی- فراغتی آنان پاسخ بگویند تا همواره شادکام باشند و کمبود پدر را احساس نکنند. «لطف خدا و به کمک بچهها توانستم تو مرکز کار پیدا بکنم که این نقطۀ عطفی بود در زندگی من و باعث میشد که مشکلاتم ازنظر اقتصادی کمتر بشه و بچهها هم بزرگتر شده بودند». پاسخگوی 11، 38 ساله و دارای دو فرزند
تلاش در جهت توسعه و تعمیق روابط اجتماعی همانگونه که هابر ماس بیان میکند تعاملات اجتماعی برای همۀ انسانها ضروری است، بهخصوص برای زنان سرپرست خانوار و خانوادۀ آنان که تا حدودی احساس تنهایی و طردشدگی را تجربه میکنند. درنتیجه مادران سعی میکنند که به روابط و تعاملات اجتماعی و فردی فرزندانشان بها بدهند و به آن توجه کنند. مثلاً برخی از زنان بیان داشتند زمانی که با فرزندانشان بیرون میروند، سعی میکنند مانند یک پدر مواظب بچههایشان باشند تا کسی آنان را اذیت نکند. آنان به فرزندانشان اجازه میدهند که کارهای شخصیشان را خودشان انجام بدهند و اگر خریدی دارند و یا برای رفتن به مدرسه، باشگاه و... آزادی عمل داشته باشند تا برای ورود به اجتماع آماده شوند و حس مسئولیتپذیری در آنان افزایش یابد. آنان حتی سعی میکنند در انجام فعالیتهایشان در منزل نیز استقلال عمل داشته باشند تا بعداً از پس مشکلات زندگی بربیایند و قوی و محکم باشند. «هرچی که بزرگتر میشدند سعی میکردم بیشتر اونها رو وارد اجتماع بکنم، براشون موبایل خریدم از اینترنت استفاده کردند، دیگه کمکم کارهای شخصی و خریداشونو خودشان انجام میدادند، خودشون بیرون میرفتند، مغازه میرفتند، حتی زمانهایی هم که من خسته میشدم اونا به من روحیه میدادند». پاسخگوی 18، 40 ساله و دارای دو فرزند مادران سعی میکنند با فرزندانشان یک نوع رفاقت مادرانه برقرار کنند تا اگر مشکلی، صحبتی، دردودلی و مسئلهای دارند راحت با مادر خویش در میان بگذارند و با کنشهای مثبت و صحبتهای امیدوارکننده آنان را به آینده خوشبین میکنند. این صحبتها و استقلال عمل باعث افزایش اعتمادبهنفس فرزندان میشود و بعداً در محیط اجتماع، کمککنندۀ آنان خواهد بود. مادران سعی میکنند اهداف فرزندانشان را شناسایی کنند و برای رسیدن به آنها، به فرزندانشان کمک کنند و اگر مشکل یا مسئلهای در حیطۀ درسی، روابطی و عاطفی دارند به آنان آموزش و مشاوره بدهند تا راحتتر با مشکل خود کنار بیایند و بعداً اگر در جامعه مشکلی برایشان پیش آمد، راحتتر با آن کنار بیایند و توانایی کمکگرفتن از دیگران و تعامل با افراد دیگر را داشته باشند. آنان حتی زمانی را در منزل به بحث و گفتوگو دربارۀ مسائل مختلف میگذرانند و سعی میکنند که از زمان استراحت خود کم کنند و برای بچهها، رشد اجتماعی و تعاملاتی آنان وقت بگذارند تا کمبود پدر نیز جبران شود. حتی در این تعاملات دوطرفه و کنش ارتباطی متقابل، انرژیهای مثبت ردوبدل میشود و باعث حس خود ارزشمند بودن و شادکامی میشود، حتی به بچهها نیز حق اظهارنظر و حق انتخاب داده میشود تا به استقلال شخصیتی آنان خللی وارد نشود؛ در کل مادر خانواده سعی میکند که با فرزندشان جوانمابانه برخورد کند. «واقعاً طوری باهاشون حرف زدم ازنظر روابط اجتماعیشان که به قول قدیمیها سوراخی نباشند، حرف بزنند، سلام کنند، تربیت داشته باشند. همین باشگاه که فرستادمشان که روابط اجتماعیشان بالا باشه، قدرت نهگفتن رو داشته باشند در تمام مسائل زندگی». پاسخگوی 5، 37 ساله و دارای دو فرزند مسئلۀ مهم دیگر در گسترش تعاملات اجتماعی بچهها، رفتوآمد با اعضای خانواده، اقوام و دوستان خودشان و دوستان فرزندانشان است تا تعامل و سرمایۀ اجتماعی آنان گسترش یابد و از گوشهگیری و تنهایی آنان جلوگیری کند؛ زیرا این سرمایۀ اجتماعی بعداً کمککننده خواهد بود. همۀ این تعاملات مادر برای شادی فرزندان است که روحیۀ امیدواری داشته باشند و با حلکردن مشکلاتشان شاد و سرحال باشند، این تعاملات مثبت با مادر و با اعضای اجتماع برای روحیۀ نشاط و شادی آنان ضروری خواهد بود. «داداشم اونم یک دخترخانمی داره هم سن و سال دختر من که حالا گاهی با هم میریم بیرون، پارکشون میبرم، حالا در حدی که کافهای در حدی که جوانای امروزی خوشی میکنن و سعی میکنم از خودم بزنم، از خرج و مخارج خودم خیلی بزنم، در حدی که بتونم اگر بچم گفت مامان بیا فلان جا، برم نگم نه چون پول ندارم نمیبرمت». پاسخگوی 13، 44 ساله و دارای سه فرزند
تمرکز ویژه بر تربیت و رشد همهجانبۀ فرزندان مادربودن و مادرانگی خود نقش بسیار مهم و پرمسئولیتی است، حال زن سرپرست باید علاوه بر پذیرش این نقش، نقش پدرانگی را نیز بر عهده بگیرد و حامی فرزندان باشد تا کمبود پدر را احساس نکنند و در رفع نیازهایشان با مشکلی مواجه نشوند. فرزندان ممکن است احساس کنند با بچههای که پدر دارند متفاوتاند و در تعاملاتشان دچار مشکل و احساس خجالت و ناراحتی شوند، این شادی آنان را تحت تأثیر قرار میدهد، مادر سعی میکند این احساس تفاوت را از بین ببرد، تمام تلاش خویش را در رفع نیازهایش به کار میگیرد تا احساس همپایهبودن با بچههای دیگر را داشته باشد و با ذهنیتهای منفی و تفاوت بزرگشدن در خانوادۀ تکوالد مقابله کند که جامعه ایجاد میکند و با اعتمادبهنفس با شرایط موجود کنار بیایند و آن را مانع پیشرفت خود احساس نکند. مادر برای شادی فرزندانش سعی میکند فرزندانش با بچههای دیگر تعامل داشته باشد و از حس تفاوت و گوشهگیری آنان بکاهد تا شاد و سرحال باشند و به آنان روحیۀ امیدواری بدهد که هیچ تفاوتی بین آنان و دیگر بچهها نیست؛ درواقع همۀ این کارهای مادر برای شادی و حفظ روحیۀ بچههایش است. درواقع مادر با برطرفکردن نیازهای عاطفی –مالی فرزندان خود، مانند همیشه از خود گذشتگی مادرانه را به نمایش میگذارد و سعی میکند یک تکیهگاه امن و مطمئن برای فرزندانش باشد. «تا جایی هم که در توانم بود خواستههاشون رو فراهم کردم که فکر نکنند چون پدر ندارند پس با بقیۀ بچهها، با هم سن و سالاشون و با بچههای فامیل خیلی فرق میکنند و چون اونها پدر دارند پس میتوانند شاد باشن و اسباببازی داشته باشند و به مسافرت بروند و خوش بگذرانند. سعی من این بود که این کمبودها رو نداشته باشند و احساس متفاوتبودن نکنند، گوشهگیر نباشند، توی جمع باشند با بچهها باشند، بگویند، بخندند و اونهام خوش بگذرونند و هرچی که بزرگتر میشدند سعی میکردم بیشتر اونها رو وارد اجتماع بکنم، براشون موبایل خریدم از اینترنت استفاده کردند. دیگه کمکم کارهای شخصی و خریداشونو خودشون انجام میدادند، خودشون بیرون میرفتند، مغازه میرفتند، حتی زمانهایی هم که من خسته میشدم اونا به من روحیه میدادند». پاسخگوی 19، 45 ساله و دارای سه فرزند درواقع برای مادر توجه به تربیت و رشد همهجانبۀ فرزندانش از حیطۀ عاطفی و روحی- روانی، آموزشی و تعاملاتی اهمیت دارد و تمام تلاش خود را به کار میگیرد که تا جایی که میتواند، این نیازها را برآورده کند تا فرزندش شاد و سرحال باشد. مادر سرپرست بیان داشت که سعی میکند اول از هر چیز بعد از برطرفکردن نیازهای مالی، به نیازهای عاطفی و ثانویۀ فرزندش رسیدگی کند، باکارهایی مانند رفتن به پارک، سینما، گرفتن جشن تولد، خریدکردن، مسافرترفتن، گوشدادن به موسیقیهای شاد، وقتگذراندن با دوستان، رفتن به اردو، پیادهروی خانوادگی، تعامل با اقوام، روحیۀ بچهها را شاد نگه دارد و فضای شاد و صمیمی را در محیط خانه ایجاد کند. با این گذراندن اوقات فراغت، نشاط و هیجان زندگی نیز افزایش مییابد؛ درواقع مادر سعی میکند که محیط شاد و فرحبخشی را در خانه ایجاد کند و فرزندان با این تفریحات و خوشگذرانیها با مادر از زندگی لذت ببرند و شاد باشند؛ درواقع این ردوبدلکردن انرژیهای مثبت، باعث شادکامی مادر و متعاقب آن شادی فرزندانش میشود. «من سختیهام خیلی زیاد بود. الآن گاهی بچههام رو میبرم بیرون یا کافیشاپ یا پارک کوهستان، بعضی از پارکهایی که بتونم بچههام رو بگردونم. بعضی شبا پیادهروی میریم، براشون جشن تولد میگیرم، دوستاشونو دعوت میکنم، باهاشون بازی میکنم، شوخی میکنم، سعی میکنم ازلحاظ عاطفی بهقولمعروف عقدهای نباشن». پاسخگوی 7، 45 ساله و دارای 4 فرزند همچنین مادر سعی میکند علاوه بر رفع نیازهای مادی و عاطفی، به مسئلۀ مهم دیگر توجه کند که همان نیازهای آموزشی و تحصیلی و پیشرفت فرزند است. مادران همواره به فرزند خود گوشزد میکنند که رفع نیازهای اولیه و فراغتی برای حس شادی و روحیۀ آنان است تا آمادگی و انرژی لازم را برای امر آموزش داشته باشند؛ زیرا درسخواندن بعداً آیندۀ آنان را تضمین میکند و با فرستادن به کلاسهای تقویتی، کلاس زبان، خریدن کامپیوتر و تشویق کردنشان باعث پیشرفت تحصیلی آنان میشوند؛ همچنین به کارهای هنری، مانند رفتن به کلاسهای مهارتآموزی، نقاشی، ورزشی، موسیقی، علایق بچهها را پرورش میدهند تا در آینده در هر رشتهای که خواستند، پیشرفت کنند. «بچههام درسشونو میخونن و در کنارش کارهای هنری هم انجام میدن، بافتنی میکنند، کلاس نقاشی میروند، کلاس زبان میرن». پاسخگوی 1، 47 ساله و دارای 3 فرزند. «قبلاً کلاس زبان ثبتنام کرده بودم، هم دخترم و هم پسرم رو و چون بهخاطر کرونا این دوتا الآن مجازی کلاس شرکت میکنند، یکی دیگه کلاسی هم که دخترم میرفت شنا بود برای اینکه بچههام ذوقشون کور نشه و شاد باشن گذاشتم. کلاس موسیقی دخترم کلاس تنبکه و پسرم کلاس گیتاره، خیلی دوست دارن، خیلی شاد میشن. علاوه براون دوتاشونم، یک کلاس یه نوع کاراته به اسم کیوکوشین میرن خیلی پیشرفت کردن». پاسخگوی 12، 41 ساله و دارای دو فرزند
بحث و نتیجه پژوهش حاضر با رویکرد کیفی و با روش تحلیل محتوای عرفی، در بین زنان سرپرست خانوار شهر یزد انجام گرفت. مطالعۀ حاضر بهدنبال مطالعۀ نقش زنان سرپرست خانوار در شادکامی خانواده بود که چگونه سعی میکنند برای فرزندانشان شادکامی را ایجاد کنند و شرایط و ناملایمات بیرونی را کنترل میکنند، حال این شرایط میتواند مسائل سطح فردی و خرد، مانند مشکلات روحی-عاطفی خودشان باشد که چطور آنها را خنثی میکنند تا به شادکامی و روحیۀ فرزندانشان توجه کنند؛ همچنین در این راه چگونه مشکلات اقتصادی- فرهنگی را چه در سطح جامعه، چه در منزل رفع میکنند که به محیط خانواده آسیبی وارد نکنند. همچنین مسائل آموزشی-عاطفی، ارتباطی، تربیتی، فراغتی و... فرزندان را کنترل کنند تا سطح شادمانی خانواده افزایش یابد. در این پژوهش تعداد 77 مفهوم فرعی و 6 مفهوم نهایی با عنوان «نگرش بازاندیشانه، مدیریت اقتصادی زندگی، طردگریزی فعالانه، استیگمای ناشی از فرهنگ، تلاش در جهت توسعه و تعمیق روابط اجتماعی و تمرکز ویژه بر تربیت و رشد همهجانبۀ فرزندان» استخراج شد. اما در حوزۀ پژوهشهای انجامشده مانند افلاکیفرد و ایزدپناه (1398)، اعظمتافته (1394)، ربانی و همکاران (1386)، مک دونل و همکاران (2019)، بوسا و همکاران (2018) و سچوارز و وینکلمن (2011)، به شادمانی خود زنان سرپرست خانوار پرداختهاند و پژوهشهای لاتین نیز، شادی فرزندان را شادی خود میپنداشتند. اما پژوهش مذکور، نقش زنان سرپرست خانوار را در تأمین شادمانی فرزندانشان بررسی میکند که چگونه این شرایط را مهیا میکنند. درواقع این زنان تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا محیط خانواده را شاد نگه دارند، زیرا شادی آنان در شادمانی اعضای خانواده خلاصه شده است. به این معنی که زن سرپرست خانوار، تمام هموغم خویش را بعد از دست دادن همسرش، صرف فرزندانش میکند، اولین و مهمترین مسئلهای که این زنان پژوهش حاضر به آن توجه میکردند، بحث توجه به روحیات و خلقیات خویش بود که با نوعی بازسازی درونی سعی میکردند روحیه و توان از دست رفتۀ خویش را بازیابند تا مادری نمونه برای فرزندانشان باشند؛ زیرا بیان میداشتند با بازیابی خویش ازلحاظ روحی، بهتر به شادمانی و نشاط فرزند خویش توجه میکنند. بعد از این مسئله، مشکل دیگری که سد راه آنان برای شادکامی خانواده قرار دارد، مشکلات اقتصادی زندگی است که تورم موجود در جامعه به خانواده هم رخنه میکند و زن سرپرست با دو شغله کردن خویش و رسیدن به خوداشتغالی سعی میکند مشکلات اقتصادی زندگی را کنترل کند تا به نیازهای مادی فرزندانش رسیدگی کند، حتی تا جایی که میتواند از نیازهای خویش کم کند و به رفع نیازهای فرزندانش و پساندازکردن برای آیندهشان برسد. مسئلۀ مهم بعدی فرهنگ حاکم بر جامعه، بهخصوص شهر یزد است که زن سرپرست سعی میکند با استیگمای برخاسته از فرهنگ مقابله کند. این نوع نگاهها و برخوردها با زن سرپرست در محیط بیرون، محل کار و... باعث میشود این زنان پیوسته مراقب اعمال و رفتارهای خویش باشند و با کسانی مقابله کنند که میخواهند به حریم خصوصی آنان وارد شوند، حتی گاهی اوقات شغل خویش را از دست میدهند. همچنین یهدلیل طرز برخوردها، تعاملاتشان محدود میشود. آنان برای فرار از این داغ ننگ ساختهشدۀ فرهنگی، تصمیم به مهاجرت و تغییر محل سکونت خویش میگیرند؛ زیرا به نظر همۀ آنان این مسئله، شادی و روحیۀ فرزندانشان را تحت تأثیر قرار میدهد. بحث بعدی در حیطۀ حمایتی است که این زنان بیشترشان حمایت خانوادگی را از دست داده بودند و برای جبران حمایت خانواده بهدنبال حمایتهای جایگزین، مانند سازمانهای حمایتی چون کمیتۀ امداد، دوستان و... بودند تا در زمان مشکلات به آنها تکیه کنند و روابط اجتماعیشان نیز کاهش نیابد. اما برخی نیز حمایت خانواده را داشتند و سعی میکردند که به انحای مختلف آن را حفظ کنند؛ زیرا این حمایتها را برای شادی و آرامش فرزندانشان لازم و ضروری میدانستند و به اختیار، نوعی طردگریزی فعالانه را در پیش گرفته بودند. در آخر آنان سعی میکردند به نیازهای همهجانبۀ فرزندانشان از نیازهای عاطفی گرفته تا نیازهای مالی- آموزشی، ارتباطی، تربیتی، فراغتی و... توجه کنند تا فرزندشان احساس نکند با فرزندانی که پدر دارند متفاوت است و گوشهگیر و افسرده شود، بلکه مادران سعی دارند ازلحاظ روحی- روانی فرزندانشان را ارضا کنند، با صحبتکردن، دردودلکردن، بیرونرفتن، توجه به اوقات فراغت، این کار را انجام میدهند تا بچهها همواره شاد و سرحال باشند. در مرحلۀ بعد به نیازهای آمورشی آنان توجه میکنند و باکلاسهای تقویتی سعی در کمک به پیشرفت آنان دارند، به مهارتآموزی و کلاسهای هنری آنان توجه میکنند تا در آینده اگر در شرایط سختی قرار گرفتند، زندگی خویش را مدیریت کنند. همۀ این زنان بیان داشتند که این کارها را فقط برای شادمانی فرزندانشان انجام میدهند؛ درواقع هدف نهایی این کارها رسیدن به رضایت از زندگی و افزایش سطح شادکامی خانواده بود. در آخر این مسائل با عنوان «والدگری مضاعف» مطرح شد؛ زیرا زنان سرپرست خانوار علاوه بر انجام وظایف مادرانگی در محیط خانه و خانواده، مجبور بودند که فعالیتها و وظایف نقشی مرد خانواده را نیز بر دوش بکشند، زیرا برای ایجاد آرامش و امنیت زندگی فرزندانشان باید به فعالیت اقتصادی بیرون از منزل نیز بپردازند و مواظب روحیات و تعاملات فرزندان باشند که نبود پدر را احساس نکنند. درواقع توأمان، دو نقش مادرانگی و پدرانگی را بپذیرند و تا جایی که میتوانند وظایف نقشی هر دو را انجام بدهند. این مسائل و تلاشها برای رسیدن به شادمانی اصیل است؛ زیرا شادی بهتنهایی، فقط بعد احساسی زودگذر را شامل میشود، اما شادمانگی اصیل که سلیگمن نیز به آن اشاره میکند، در بر گیرندۀ بعد احساسی، عاطفی، شناختی و اجتماعی است. درواقع زنان سرپرست با تحمل این مشکلات و برطرفکردن آنها سعی میکنند شادکامی اصیل را برای فرزندانشان محیا کنند که تداوم داشته باشد و همۀ ابعاد زندگی را پوشش دهد. درواقع بحث والدگری مضاعف، همۀ مباحث مطرحشده ازجمله مدیریت اقتصادی زندگی، استیگمای ناشی از فرهنگ، نگرش بازاندیشانه، طردگریزی فعالانه، استیگمای ناشی از فرهنگ، تلاش در جهت توسعه و تعمیق روابط اجتماعی و تمرکز ویژه بر تربیت و رشد همهجانبۀ فرزندان را پوشش میدهد، زیرا مطابق با شبکۀ مفهومی پژوهش، این مضامین از والدگری مضاعف برمیخیزد و مادر خانواده با تمام توان خویش بهدنبال مهیاکردن شادمانی فرزندانش است و در این راه به رفع نیازهای اقتصادی، استیگمای فرهنگ، بازاندیشی در خویشتن توجه میکند. همچنین با تلاش خویش در جهت توسعۀ روابط اجتماعی و توجه به رشد همهجانبۀ فرزندش، بهدنبال آن است که این وظیفۀ والدگری را به نحو احسن و شایسته به انجام برساند. همچنین نظرها نیز بیان میکند خانواده اهمیت نهادی دارد، شلسکی بیان میکند نحوۀ روابط در اجتماع بهگونهای است که آنچنان واحد جسمی- روحی را در بین والدین و فرزندان میآفریند که تمام اعضا را در برمیگیرد. با این بیان خانواده ازنظر شلسکی بهمثابۀ پناهگاه فرد در مقابل جامعه و بهمنزلۀ جهانی بیدغدغه فرض شده است. همچنین ترنر بیان میکند عشق و وفاداری در خانواده حالاتی احساسی است و عشق یک احساس واقعی است، این دو ابزاریاند که از آن طریق اعضای خانواده به یکدیگر وصل میشوند و پیوندهایی را شکل میدهند. با این کار عشق و وفاداری با وجود ظاهری ناملموس، به منابع بسیار باارزش تبدیل میشوند و عملکرد خانوادهها را ممکن میکنند. همچنین بوردیو به بحث تقسیم کار اشاره میکند، تقسیم کار سنتی دو جنس، معمولاً قسمی است که وظایف و احساسات انسانی یا بشردوستانه را به زنان واگذار میکند و به آنها اجازه میدهد راحتتر از مردان احساساتی شوند و اشک بریزند و نام آن را تضاد میان عقل و احساس میگذارند. مردان به عرصۀ فرهنگ تعلق دارند، در حالی که زنان به عرصۀ طبیعت رانده میشوند. اینها همه نشان از اهمیت تعاملات خانوادگی و تعامل والدفرزندی است. همچنین تمایز بین نقش پدر بهعنوان میانجی، بین اجتماع و خانواده و نقش مادر بهعنوان سازماندهندۀ امور خانواده در درون واحد، با تمایز پارسونز[13] بین کارکردهای بیرونی و درونی نظام خانواده همانند است. اما زنان سرپرست خانوار باید هر دو این وظایف را انجام دهند و همین نقش سرپرست خانوار باعث میشود که جامعه با نگاهها و رفتارهای ساختهشده به آنان انگ بزند و باعث محدودیت آنان شود. این نظرهای مطرحشده، تعاملات خانوادگی و نقش درونی مادر را در خانواده بررسی کردند؛ اما نتایج پژوهش حاضر نشان داد این والدگری مضاعف بهخاطر مادر خانواده و بهخاطر رسیدن به حس رضایت و شادمانی اعضای خانواده است که درواقع چیزی ورای رفع نیازهای اولیه است. پژوهش حاضر نیز با محدودیتهایی در انجام پژوهش همراه بود، ازجمله اینکه رسیدن به زنان سرپرست خانوار بهعنوان حجم نمونه کار سختی بود، همچنین در زمان انجام مصاحبهها با توجه به شرایط خاص زنان سرپرست خانوار، جلب اعتماد آنان و مشارکتشان در پژوهش گاهی اوقات برای محقق سخت بود. همچنین نبود پیشینههای مرتبط و نظریههای مرتبط در حوزۀ شادمانی و خانواده نیز یکی از محدودیتهای کار بود که ازیکطرف انجام پژوهش را سخت میکرد و از طرف دیگر بهعنوان یک موضوع جدید، راه را برای پژوهشهای جدید باز کرد. در آخر پیشنهادهایی از نتایج پژوهش برای رسیدن خانوادهها به شادکامی اصیل و رفع مشکلات زنان سرپرست خانوار مطرح میشود: همواره نهادهای حمایتی فکر میکنند که اگر تا حدودی به نیازهای مالی زنان سرپرست خانوار توجه کنند و وامهایی را برای رسیدن به خوداشتغالی برای آنان در نظر بگیرند کافی است و توانمندسازی زنان شکلگرفته است، در صورتی که یکی از ابعاد توانمندسازی، بحث شادکامی زنان و خانواده است؛ درواقع زنان، زمانی که ازلحاظ روحی و روانی آمادۀ تغییر زندگی خود باشند، محیط خانواده را شاد نگه میدارند و فرزندان شاد و سالمی را تربیت میکنند. درواقع توجه به شادکامی خانواده و راهکارهای رسیدن به آن، مقدمۀ شادکامی و پیشرفت جامعه است. یعنی نهادهای حمایتی باید علاوه بر توجه به نیازهای اقتصادی، به نیازهای روانی و مقابله با چالشهای فرهنگی نیز توجه کنند. جدیترگرفتن و اهمیت بیشتر قائلشدن برای توانمندسازی همهجانبۀ زنان سرپرست خانوار، از طریق سازوکارهای مشارکتی و نیازسنجی توسط نهادهای حمایتی و انجمنهای مدنی، شادکامی و احساس رضایت درونی آنها را از زندگی افزایش میدهد. بهویژه در حوزههای اقتصادی و اجتماعی- فرهنگی راهکارهای زیر پیشنهاد میشود: 1- افزایش تسهیلات مالی و حقوقی برای خوداشتغالی و انجام نیازسنجی برای انتخاب نوع شغل بر اساس استعدادها، علایق و توانمندیها. 2- برنامههای فرهنگی و شاد از طریق نهادهای حمایتی و انجمنهای مدنی، مانند برگزاری جشنها، اعیاد، کنسرتها و غیره. 3- کمک به تشکیل و راهاندازی تشکلها و انجمنهای مدنی زنان سرپرست خانوار برای دفاع از علایق، سلیقهها و مطالبات خود، تا این زنان احساس قدرت بیشتری کنند. 4- برنامهریزی در جهت اصلاح فرهنگ و نگاه مردسالارانه که به زنان سرپرست خانوار بهعنوان طعمۀ جنسی نگاه نکنند و زنان احساس امنیت بیشتری کنند. 5- هرگونه تلاش برای کاهش مشکلات زنان سرپرست خانوار، احساس ضعف، ناکامی، درماندگی و افسردگی آنها را کاهش میدهد و تلاش در جهت ارتقای شادکامی آنان خواهد بود و این شادکامی به خانواده و درنهایت جامعه تزریق میشود.
[1] Raskin [2] Cracket [3] Kendall [4] Schwarze & Winkelmann [5] Rene Koenig [6] Rosen Baum [7] Jonathan Turner [8] Pierre Bourdieu [9] Patrice [10] Parsons [11] conventioanal content analysis [12] member checking [13] Parsons | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
افلاکیفرد، ح. و ایزدپناه، م. (1398).«مقایسۀ کیفیت زندگی و شادکامی مادران سرپرست خانواده و مادران غیرسرپرست شهر جهرم»، فصلنامۀ علمی پژوهشی زن و جامعه، 10(2): 303-318.
اعظمآزاده، م. و تافته، م. (1394). «روایت زنان سرپرست خانوار از موانع شادمانی (مطالعۀ موردی زنان سرپرست خانوار تهران)»، فصلنامۀ مطالعات زن و خانواده، 3(2): 60-33.
بوردیو، پ .(1393). تمایز: نقد اجتماعی قضاوتهای ذوقی، ترجمۀ حسن چاوشیان، تهران: نشر ثالث.
پاتریس، ب. (1391). درسهایی از جامعهشناسی پی یر بودریو، ترجمۀ جهانگیر جهانگیری و حسن پورسفیر، تهران: نشر آگه.
ترنر، ج .(1398). مسئلۀ عواطف در جوامع، ترجمۀ محمدرضا حسنی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
جعفری، الف.؛ حسینی، س. و فاضلی، م .(1397). «تأثیر آموزش مهارتهای خودآگاهی و مدیریت هیجانها در افزایش تابآوری و شادکامی زنان سرپرست خانوار»، پژوهشنامۀ مددکاری اجتماعی، 2(8): 41-76.
جووری، ب.؛ محمدیمقدم، ی. و قهرمانیقاجار، س. (1398). «نشاطآفرینی و سلامت اجتماعی دانشگاهیان (ارائۀ یک نظریۀ دادهبنیاد)»، پژوهشنامۀ مددکاری اجتماعی، 4(14): 68-101.
ربانی، ر.؛ ربانی، ع.؛ عابدی، م. و گنجی، م .(1386). «فرهنگ و شادی: رویکردی نظری و تجربی در زندگی روزمرۀ سرپرستاران خانوار در شهر اصفهان»، فصلنامۀ انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، 13(3): 41-78.
روزنباوم، ه. (1367). خانواده بهمنزلۀ ساختاری در مقابل جامه (نقد مبانی نظری جامعهشناسی خانواده در آلمان)، ترجمۀ دکتر محمدصادق مهدوی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
شیشهفر، س.؛ کاظمی، ف. و پزشک، ش .(1396). «اثربخشی واقعیت درمانی بر شادکامی و مسئولیتپذیری مادران کودکان در خود مانده»، فصلنامۀ روانشناسی افراد استثنایی دانشگاه علامه طباطبایی، 7(27): 53-77.
علیپورنورتاش، و.؛ عماری، ح. و بنیسی، پر. (1398). «اثربخشی واقعیت درمانی گروهی بر شادکامی و کنترل خشم زنان سرپرست خانوار کمیتۀ امداد تبریز»، فصلنامۀ رویکردی نو در علوم تربیتی، 1(1): 10-18.
کسلر، د. (1394). نظریههای جامعهشناسان کلاسیک (از آگوست کنت تا آلفرد شوتس)»، ترجمۀ کرامتاله راسخ، تهران: انتشارات جامعهشناسان و با همکاری انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد جهرم.
کارگر، س.؛ ایمان، م. و عباسیشوازی، م. (1397). «رابطۀ سبک زندگی فراغتی و دینی با شادمانی اجتماعی مورد مطالعه: دانشآموزان دبیرستانی شهر جهرم»، فصلنامۀ راهبرد فرهنگ، 44: 171-211.
گافمن، الف .(1386). داغ ننگ چارهاندیشی برای هویت ضایعشده، ترجمۀ مسعود کیانپور، تهران: نشر مرکز.
Botha, F., Wouters, E., & Booysen, F. (2018). Happiness, socioeconomic status, and family functioning in South African households: A structural equation modelling approach. Applied Research in Quality of Life, 13(4), 947-989.
Hsieh, H. F., & Shannon, S. E. (2005). Three approaches to qualitative content analysis. Qualitative Health Research, 15(9), 1277-1288.
Gray, R. S., Chamratrithirong, A., Pattaravanich, U., & Prasartkul, P. (2013). Happiness among adolescent students in Thailand: Family and non-family factors. Social Indicators Research, 110(2), 703-719.
McAuley, C., & Layte, R. (2012). Exploring the relative influence of family stressors and socio-economic context on children’s happiness and well-being. Child Indicators Research, 5(3), 523-545.
McDonnell, C., Luke, N., & Short, S. E. (2019). Happy moms, happier dads: Gendered caregiving and parents’ affect. Journal of Family Issues, 40(17), 2553-2581.
Mínguez, A. M. (2020). Children’s relationships and happiness: The role of family, friends and the school in four European countries. Journal of Happiness Studies, 21(5), 1859-1878.
Maftei, A., Holman, A. C., & Cârlig, E. R. (2020). Does your child think you’re happy? Exploring the associations between children’s happiness and parenting styles. Children and Youth Services Review, 115, 1-41
Nordenmark, M. (2018). The importance of job and family satisfaction for happiness among women and men in different gender regimes. Societies, 8(1), 1-10.
Sund, L. G., & Smyrnios, K. X. (2005). Striving for happiness and its impact on family stability: An exploration of the Aristotelian conception of happiness. Family Business Review, 18(2), 155-170.
Schwarze, J., & Winkelmann, R. (2011). Happiness and altruism within the extended family. Journal of Population Economics, 24(3), 1033-1051.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,260 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 614 |