تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,686 |
تعداد مقالات | 13,786 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,349,981 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,783,245 |
روششناسی نگارش تذکرة منظوم نوروز و جمشید اثر رشحة اصفهانی و بررسی دلایل دخالت داستان در تذکره | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 14، شماره 1 - شماره پیاپی 53، فروردین 1401، صفحه 21-36 اصل مقاله (635.29 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2021.130325.1959 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آزاده فاضلی1؛ مظاهر نیکخواه* 2؛ محمد حکیم آذر3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد شهرکرد، دانشگاه آزاد اسلامی، شهرکرد، ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد شهرکرد، دانشگاه آزاد اسلامی، شهرکرد، ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد شهرکرد، دانشگاه آزاد اسلامی، شهرکرد، ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در عصر قاجار چند تذکرۀ منظوم با زمینههای ادبی و داستانی نوشته شد. یکی از این تذکرهها نوشتة میرزا محمدباقر رشحۀ اصفهانی از سخنوران بنام اصفهان و یزد است. این تذکره از دو نظر برخلاف روشهای تذکرهنویسی فارسی است؛ نخست آنکه منظوم است و دوم اینکه در خلال یک داستان نوشته شده است و به همین سبب میتوان آن را تذکرهای ضمنی دانست. در این پژوهش به دلایل توجه رشحه به داستانپردازی و پیچیدن تذکره در لفافة داستان پرداخته شده و ضمن نقد این داستان ـ تذکره، برخی خطاهای شناختی آن بیان شده است. نتیجة این پژوهش نشان میدهد رشحة اصفهانی ضمن اطلاع از اوضاع ادبی منطقة مرکزی ایران در عصر خود، کوشیده است هنجارهای متداول تذکرهنویسی عصر قاجار را نادیده بگیرد و داستان را مانند چاشنی در آن دخالت دهد. از آنجا که به خاطر سپردن متن منظوم از منثور بسیار سادهتر است، رشحة اصفهانی داستان منظوم را دستمایهای برای نوشتن تذکره کرد تا زمینة بهتری برای جذب مخاطب و ماندگارکردن اثر خود فراهم کند. او با اختصار در ترجمة حال شاعران سبب شد بسیاری از سخنوران گمنام و کمنام معاصر او از یادها نروند؛ نیز گاهی تنها منبع شناخت برخی شاعران یزد، اصفهان، فارس و برخی دیگر از مناطق ایران همین تذکره است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تذکرۀ ضمنی؛ داستان ـ تذکره؛ مثنوی نوروز و جمشید؛ رشحۀ اصفهانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه بحث اصلی این پژوهش شیوهای خاص از تذکرهنویسی است که یکی از شاعران عصر قاجار به نام محمدباقر رشحة اصفهانی به آن توجه داشته و در نگارش تذکرة منظوم خود کوشیده است تاحدّ امکان طرحی نو بیندازد. تذکره در فرهنگها و دورههای مختلف تاریخی معانی مختلفی دارد؛ اما در این مقاله یک اصطلاح آشنا در حوزة تاریخ ادبیات است که ضرورتی برای تعریف مجدد آن دیده نمیشود. بهطور کلی «تذکره کتابی در شرح احوال و یادکرد آثار کسی یا کسانی از یک گروه، مانند شاعران، نویسندگان، عارفان و نقاشان است... و در ادب فارسی، به کتابهایی اطلاق میشود که در ترجمة شاعران نویسند و نمونة اشعار آنان را نیز آورند. نخستین تذکرهای که در ادب فارسی شناخته شده است، کتاب لبابالالباب نوشتة سدیدالدین عوفی است» (اصیل، 1376: ذیل تذکره). تذکرهنویسی و گزارش احوال مشاهیر، اعم از شاعران، عارفان، هنرمندان، دانشمندان و ادیبان، در ادبیات فارسی پیشینهای درازدامن دارد. سیر شرححالنویسی در زبان فارسی از لبابالالباب عوفی تا کتابهای تاریخ ادبیات امروز، محل تأمل و مطالعة جدی است. محمود فتوحی در کتاب نظریۀ تاریخ ادبیات از زوایای گوناگون به تذکرهنویسی ایرانی توجه کرده و آنها را دستهبندی کرده است (نک. فتوحی، 1387: 191 به بعد). کوشش تذکرهنویسان در ماندگارکردن نام و نشان شاعران و سخنوران فارسیزبان در طی هشت قرن (از عوفی تا امروز) سبب شد تا خمیرمایۀ تاریخ ادبیاتنگاری در ایران در قرون بعدی فراهم آید. بهطور کلی در تذکرهنویسی، گزارش حال شاعر بدون توجه به سیر تحولات فکری شاعران و مقایسة آنها با یکدیگر بررسی میشود؛ اما تاریخ ادبیات به شکلگیری زمینهها و عوامل تغییر سبکها توجه دارد. تذکرهنویسان از عصر صفوی به بعد بیشازپیش به اهمیت ثبت احوال شاعران توجه کردند. از همین دوره است که شیوههای جدیدی در کار نگارش تذکرهها دیده میشود (برای آگاهی از طبقهبندی تذکرهها نک. شفیعیون، 1393: 86 به بعد)؛ برای مثال تذکرههای ابتدایی مانند لبابالالباب عوفی یا تذکرة دولتشاه سمرقندی با تکیه بر سیر خطی تاریخ و تقدم و تأخر سخنوران نوشته شده است؛ اما از عصر صفوی و بهویژه در بین نویسندگان فارسیزبان شبهقارة هند، ابداع انواع تذکرههای عمومی و عصری و نقد احوال و آثار سخنوران دیده میشود. همچنین در گزارش احوال شاعران، شیوههای خاصی مانند سجعپردازیهای متکلفانه و اغراق در بیان اقتدار شعری شاعران متداول شد که در عصر قاجار به اوج خود رسید. بهطور کلی نگرش سنتی تذکرهنویسی فارسی نگرشی یکسویه و بدون تحلیل بوده است. در این نگاه، شاعر موجودی ایستاست که خالق اثر یا آثاری در حوزة ادبیات است و برای نمونه نیز چند بیتی از او نقل میشود. در ارائۀ اشعار شاعران نیز روش معینی وجود نداشته است. گاهی از یک شاعر چندین صفحه و از دیگری دو یا سه بیت گزارش شده است؛ گاهی نیز نقل شواهد و نمونهها به قدری زیاد میشد که تذکره همانند جُنگ به نظر میرسید و کارکرد گزارشی خود را از دست میداد (نک. فتوحی، 1392: 92). در بیشتر اوقات، روش خاصی بر سنت تذکرهنویسی فارسی حاکم نیست و تذکرهنویس به مناسبت علاقه و توانایی خود در شناخت شاعران و با اتکا به ذوق خود به نگارش احوال آنان میپرداخت. بیشترین تذکرههای فارسی بر محور زمان و بر سیر تاریخی حرکت کردهاند؛ اما آنگونه که باید، سیر دگرگونیهای سبکی شعر فارسی را بازنمایی نکردهاند. در این میانه، تذکرههایی مانند عرفاتالعاشقین و مجمعالنفایس واقعاً استثنا و مایۀ انتقال نظریات نقد ادبی و سبکشناسی به ادوار بعد بودهاند. تقلید از تذکرهنویسان پیشین نیز آفتی است که گریبان بسیاری از تذکرهها را گرفته است. گاهی این تقلید چنان بسیار و مشابهت دو اثر چنان آشکار است که فریاد و فغان نویسندة متقدم را درآورده است (نک. گلچین معانی، 1363، ج 2: 196). تذکرههای عمومی ـ که شامل شرححال شاعران از آغاز تا زمان نگارش بوده است ـ گاهی گرفتار آفت رونویسی و تقلید بودهاند؛ زیرا بهطور کلی منابع آنها محدود و مشخص بوده است و ظاهراً چارهای بهجز رونویسی از آثار پیشینیان نداشتهاند. این اشکال در تذکرههای عصری ـ که نویسنده بیشتر به شاعران همعصر خود متوجه است ـ کمتر دیده میشود. تذکرهنویس عصری موظف است به حکم آشنایی با شاعران و سخنوران زمان خویش، ترجمۀ احوال را به همراه نمونهای از شعر آنان بیاورد. ایراد عمومی تذکرههای فارسی این است که «از زندگانی خصوصی و ادبی شعرا و نویسندگان مطلب زیادی به دست نمیدهند و شخصیت صاحب ترجمه در میان عبارات بیهوده و پرتعارف گم میشود» (آرینپور، 1379: 192)؛ اما گاه بهعلت نزدیکی زمان و مکان نویسنده به شاعران، امکان اعتماد به ترجمۀ حال شاعر یا نویسنده بیشتر میشود. اگرچه بلای سجعپردازی و تکلفات ادبی در بسیاری اوقات اجازة گزارش واقعیتها را نمیدهد و اغراق جای حقیقت را میگیرد؛ ولی باز میتوان از خلال این تذکرهها نکات درخوری یافت و شاعر را شناخت. بسیاری تذکرههای عصری در عهد قاجار نتیجۀ گفتمان شعر و ادب بازگشتی است که در آن تلاش میشود سبک پیشین نفی شود و برتری به تقلید از گذشتههای ادبی ایران در قرون چهارم تا هشتم داده شود. «تولید انبوه تذکرههای عصری در دورهای مثل پادشاهی فتحعلیشاه ما را به این فکر رهنمون میشود که تذکرهنویسان علاوهبر درهم شکستن ادبیات عصر صفوی، درپی عرضاندام مقابل شکوه گذشته نیز بودهاند. اگر چنین نبود انتظار میرفت در ایران، بیشتر تذکرة عمومی نوشته شود؛ اما شواهد چیزی دیگری نشان میدهند. رشد تذکرهنویسی عصری را باید معلول درهم شکستن گذشته و خلاصی از آن نیز دید» (رادفر، 1398: 141). تذکرة میرزا محمدباقر رشحۀ اصفهانی یکی از تذکرههای عصری است که در دورۀ قاجار نوشته شده و در نوع خود خاص است. این تذکره را میتوان در طبقۀ تذکرههای ضمنی قرار داد؛ زیرا در آن غلبه با داستانپردازی است. در این تذکره، داستانْ بستری برای رسیدن به گزارش احوال تعدادی از شاعران معاصر است؛ به همین سبب آن را تذکرة ضمنی میدانیم (نک. شفیعیون، 1393: 89) داستان ـ تذکرۀ رشحة اصفهانی کوششی برای انحراف از قالبهای پیشین تذکرهنویسی و ابداعی برای نگارش تذکرهای تازه است. داستان ـ تذکرۀ رشحه که محمدعلی وامق صاحب تذکرة میکده نام آن را «آتشزنه» گذاشته است، تذکرهای به نظم همراه با نمونههایی از شعر شاعران است. در این پژوهش کوشش میشود ضمن معرفی رشحه و تذکرة او به نوپردازیهای وی در نگارش تذکره همراه با نقدی بر شیوۀ تذکرهنویسی او توجه شود؛ در ادامه به علتهای اهمیت این تذکره در عصر قاجار اشارههای مختصری خواهد شد. 1ـ1 پیشینة پژوهش پژوهش مستقلی دربارة موضوع این مقاله یافت نشد. رشحۀ اصفهانی و تذکرۀ او در کتاب گلچین معانی بهطور مختصر معرفی شده و غیر از آن، کس دیگری به نقد این تذکره توجهی نکرده است. کتاب تاریخ تذکرههای فارسی را میتوان اصیلترین منبع برای مطالعۀ سیر تذکرهنویسی در ایران دانست. احمد گلچین معانی در این کتاب، پانصد و بیست و نه تذکره را معرفی و نقد مختصر کرده است و تا آنجا که توانسته روش نگارش آنها را با یکدیگر مقایسه کرده است. این کتاب برای مطالعات تذکرهنویسی منبعی درخور اعتماد است. در گزارش گلچین معانی از منظومۀ رشحة اصفهانی سهوهایی دیده میشود که در جای خود به آن توجه خواهد شد؛ اما تا امروز بیش از همان دو صفحه مطلبی که در تاریخ تذکرههای فارسی آمده، پژوهشی در این باب منتشر نشده است. یک مقالۀ کنفرانسی با عنوان «تأملی دستوری در منظومه رشحة اصفهانی» به قلم مریم محمودی و مجتبی سعادت در سال 1395 در همایش بینالمللی زبان و ادبیات فارسی ارائه شده است که چندان ارتباطی به پژوهش حاضر ندارد. منابع تاریخ عصر قاجار مطالبی دربارة رشحۀ اصفهانی و زندگی او آوردهاند که در بخش معرفی رشحه بدانها پرداخته میشود.
2ـ بحث و بررسی 2ـ1 میرزا محمدباقر رشحۀ اصفهانی در میان شاعران عصر قاجار، دو شاعر تخلص رشحه داشتهاند. نخست بیگم، دختر هاتف اصفهانی متولد 1198 است که از خاندانی ادبپرور و شاعرمسلک زاده شد و ما را با او کاری نیست؛ دیگری میرزا محمدباقر رشحۀ اصفهانی فرزند حاجی علیاصغر شیرازی متولد 1203 اصفهان و متوفای 1266 یزد از شاعران سدۀ سیزدهم و از سخنوران بنام اصفهان و یزد است که به گفتۀ خود بنابه ضرورت کار تجارت به یزد رفته و در آنجا ساکن شده است. میرزا محمدباقر فرزند پنجم حاجی علیاصغر بود و در دوازده سالگی، یعنی در سال 1215 پدر را از دست داد. او مدتی شاگردی محمدکاظم واله (ف. 1229)، استاد مسلّم خوشنویسی در عصر قاجار بوده است. مراتب ارادت رشحه به واله اصفهانی در تذکرۀ منظوم او که مدّنظر ماست آشکار است. از ترجمة حالی که برای استاد نوشته است میتوان به ارادت وی به استاد پیبرد. میرزا احمد دیوانبیگی صاحب حدیقةالشعرا در ترجمۀ حال رشحه آورده است: «سواد و شور و شعوری داشت و کمکم مالالتجاره صرف هوای نفس و ایشان مدرسهنشین شدند. قدری حالتش با مردم زمانه و حرکات و اعمال آنها منافی بود؛ از این جهت مردم به سوءخلق نسبتش میدادند. فقیر صورتاً ملاقاتش کردهام؛ اما اتفاق معاشرت نیفتاده» (دیوانبیگی، 1364، ج 1: 668). نکتۀ ظریفی که از گزارش احمد دیوانبیگی دربارة حال و خُلق رشحه بر آمده، این است که ظاهراً رشحة اصفهانی ازنظر اخلاق و رفتار مشکلاتی داشته و از این نظر از مردم گریزان و گوشهگیر بوده است. دیوانبیگی که رشحه را ملاقات کرده بود، بیش از این نمیگوید و بر ما پوشیده است که سوءرفتار رشحه در چه زمینههایی بوده است. آیا رشحه گرفتار انحرافاتی بوده است و یا اینکه از فرط ملایمت طبع و احیاناً لطافت روح نمیتوانسته است با مردم روزگار سلوک کند؟ در هیچیک از منابع تذکرهای که از رشحه ذکری کردهاند به این موضوع اشاره نشده و فقط دیوانبیگی به مسئلۀ صرفکردن مالالتجاره به هوای نفس و مدرسهنشینی او اشاره کرده است (نک. همان: 668). به هر حال، مراد دیوانبیگی از سوءخلق رشحه بر کسی معلوم نیست. ظاهراً جدّ رشحه از شیراز به اصفهان هجرت کرده و در آنجا مسکن گزیده است؛ به همین سبب تولد او در اصفهان بوده است. دربارة نسبت او به شیراز در الذریعه اشارة مختصری شده است. شیخ آقابزرگ تهرانی در ذکر دیوان رشحة اصفهانی، که در کتابخانة آستان قدس نگهداری میشود، آن را با رشحة شیرازی یکی دانسته است؛ پس ناگزیر در برخی منابع یا شاید در افواه، او را رشحة شیرازی هم دانستهاند (نک. آقابزرگ تهرانی، 1408 ق، ج 9: 359). رشحۀ اصفهانی معاصر آذر بیگدلی و از شاعران عصر بازگشت ادبی است. او به آذر بیگدلی ارادتی تام داشته؛ بهطوری که کوشیده است در شیوۀ شعری به او نزدیک شود. همچنین دیوان آذر را به خط خود کتابت کرده است؛ اکنون نسخۀ دستنویس این دیوان در کتابخانۀ ملک ذیل مجموعه وقفی حاج حسین آقا ملک به شماره اموال 0404877 نگهداری میشود. رشحه در انجامة دستنویس دیوان آذر آورده است: «تمت الدیوان افصح البلغا و استاد الشعرا حاجی لطفعلی بیک المتخلص بآذر به تاریخ 1233 علی ید عبد الاقل الاحقر ابن حاجی علیاصغر محمدباقر المتخلص برشحه اللهم اغفر ناظمه و کاتبه بحق محمد و آله». همچنین به تصریح احمد گلچین معانی، رشحه تذکرۀ آتشکدۀ آذر را نیز به خط خود کتابت کرده که اکنون در کتابخانه آستان قدس رضوی به شمارة 6988 موجود است. «تذکرۀ آتشکده شرح حال و نمونۀ اشعار هشتصد و چهل و دو تن از شاعران متقدم و معاصر آذر است. هفتاد نفر از این شعرا همعصر مؤلفاند» (شمس لنگرودی، 1372: 80). توجه و ارادت رشحة اصفهانی به شیوة شاعری آذر بیگدلی سبب شده است به موضوع تذکرهنویسی هم علاقه نشان دهد و در سال 1250 داستان ـ تذکرۀ نوروز و جمشید را به نظم در آورد. رشحه ظاهراً دیوان شعری هم داشته که در حال حاضر منتشر نشده است. شادروان ایرج افشار در مجموعۀ کمینه اشارهای به دیوان رشحه دارد. ایشان نوشته است: «دیوان آقای علیرضای یزدی متخلص به جلالی که به ضمیمة دیوان رشحه و به خط نستعلیق محمدحسین بن محمدجعفر کاشانی و مورخ ۱۲۸۱ قمری است، نزد آقای سیّد ابوالقاسم فاضلی از معاریف شهر یزد دیده شد» (افشار، 1354: 344). بیگمان انتشار دیوان رشحه میتواند به شناخت بهتر او کمک شایان بکند. بهجز آنچه در منابع بالا دربارة رشحه آمد، در برخی دیگر از تذکرهها و منابع شبهتذکرهای از رشحة اصفهانی ذکری به میان آمده است که چیزی فراتر از مطالب آمده در این مقاله، در آنها وجود ندارد (نک. گلچین معانی، 1361، ج 1: 372‑373؛ ریحان یزدی، 1372: ذیل رشحه؛ وامق یزدی، 1371: 308‑309؛ معلم حبیبآبادی، 1396 ق، ج 5: 1847). با توجه به نبودِ دیوان کامل رشحة اصفهانی قضاوت دربارة سبک شعری و تواناییهای ادبی او اندکی مشکل است؛ اما براساس داوری احمد گلچین معانی بر بنیاد مثنوی نوروز و جمشید، اشعار رشحه «صاف و پخته و یکدست است و با محدودیّت و التزامی که مصنف داشته بهخوبی از عهدة این کار بر آمده» (گلچین معانی، 1361، ج 1: 372) است. دیوانبیگی هم اشارهای گذرا به توانایی شعری رشحه دارد؛ آنجا که میگوید: «او را تذکرهای است در حال معاصران خود که اسم و بلد حال شاعر را در دو سه بیت به نظم آورده و دو سه شعر هم از او نوشته. در یزد طلب آن تذکره کردم به دستم نیامد. بعضی از اشعار او را شنیدهام. بد عنوان نکرده است» (دیوانبیگی، 1364، ج 1: 669). 2ـ2 انتخاب فرم و قالب در تذکره ازنظر منطقی، تذکره یک متن اِخباری است. در متن اخباری، اطلاعات ریز و درشت دربارة موضوعی خاص به نویسنده منتقل میشود. متن اخباری مانند روزنامه وظیفۀ آگاهیرسانی دارد؛ بنابراین پیچیدن آن در لفافة ادبیّت صنعتگرا درواقع نقض غرض است. این ویژگیای است که در متون تاریخی قدیم زبان فارسی مانند تاریخ جهانگشای جوینی، تاریخ وصاف و نفثةالمصدور زیدری نسوی نیز دیده میشود. جایی که مورخ در جایگاه راوی وظیفۀ گزارش وقایع را دارد، به گرداب تصنع و تکلف افتاده و متن را بهسوی ترکیبسازیها و تصنعات و سجعهای فراوان سوق داده است؛ ازینروی غرض مصنف با محصول کار او دچار تناقضی آشکار شده است. اینجا بحث دربارة ضرورت یا نبودِ ضرورت چنین کوششهایی در نثر فارسی نیست؛ بلکه هدف آن است که با تمرکز بر اصل مطابقت نیّت مؤلف با محصول او، اهمیت فرم و انطباق آن با قصد مؤلف روشنتر شود. تذکرهها از این منظر به متون تاریخی بسیار شبیه هستند. در تذکرهها نیز اصل بر گزارش احوال است و مصنف قصد معرفی دارد. در این صورت بهترین زمینه برای تذکرهنویسی برگزیدن نثر بهجای نظم است. در زبان فارسی اغلب تذکرهها به نثر نوشته شده و در همان زمینه نیز بسیاری از آنها دچار تصنعات و تکلفات ادبی شدهاند. بهطور کلی «سه نوع تذکرة مرسل، مصنوع و منظوم در ادبیات فارسی نگاشته شده است که نمونة سوم هرچند به ظاهر ادبیتر مینماید و ادبیّت گونهای تذکرهها را بیشتر نمود میدهد، بهلحاظ تنگناهای موسیقایی غنای محتوایی آن دو دیگر را ندارد» (شفیعیون، 1393: 90). توجه به نظم در تذکرهنویسی بسیار کم بوده و تعداد تذکرههای منظوم در زبان فارسی محدود و مختصر است. «فکر منظومساختن نام و یاد شاعران کمابیش از قدیم وجود داشته است. قدیمیترین نشانههای چنین فکری در دیوان منوچهری دامغانی دیده میشود... . نخستین منظومۀ تاریخ ادبی که از آن نشانی دادهاند مسیرالسالکین از میرعبدالعلی نجات اصفهانی است که سال 1085 سروده شده است» (فتوحی، 1387: 199). فتوحی در ادامه به میرزا عبدالله شهاب ترشیزی، محمدباقر رشحة اصفهانی، صدر ضیاء بخاری، عباس شهری، حسین دانشبدی، محمدحسین شهریار و نصرالله مردانی اشاره میکند که هرکدام به نگارش تذکرة منظوم (چه مختصر و چه مفصل) اهتمام داشتهاند (نک. همان: 199‑2203). بهجز این میتوان به محمدحسین علوی، شاعر سدة سیزدهم هندوستان و صاحب تذکرة منظوم حیات خوشنویسان اشاره کرد که گزارش احوال 288 تن از خوشنویسان ایرانی، هندی، عرب و ترک را در قالب مثنویای در بحر رمل به نظم درآورده است (نک. رحیمی، 1394: 211). تذکرهای منظوم از شاعری بینام و نشان (احتمالاً حقیقی نامی با تخلص شمسی) نیز در دست است که در سدۀ دهم در ذکر احوال شیخ محمد بن ابینجم از عرفای سدۀ هشتم هجری خنج لارستان در بحر متقارب نوشته شده است (نک. نحوی و فتوت، 1387: 268). جامی نیز در روضۀ هفتم بهارستان تذکرهگونهای از مشاهیر شاعران زبان فارسی ترتیب داده که نثر آمیخته به نظم است؛ اما غالب ابیات مندرج در این روضه از شاعرانی است که ذکرشان به میان آمده و درحقیقت استشهادات جامی به احوال شاعران و آثار ایشان است. در هر حال نگارش تذکره به نظم چندان در ادب فارسی متداول نبوده است و آنچه هست حکم استثنا دارد. 2ـ3 تذکرۀ نوروز و جمشید رونق تذکرهنویسی و بازار ادب در دورۀ قاجار ـ که باید آن را دورۀ مسابقۀ تذکرهنویسی گذاشت ـ بهسبب علاقۀ پادشاهانی مانند فتحعلیشاه قاجار و بعدها ناصرالدینشاه قاجار به شعر و شاعری است. فتحعلیشاه قاجار که در شعر دست توانایی داشت، متخلص به خاقان بود و ازنظر فرهنگی، شاعران در دستگاه او مقام و رتبتی تام داشتند. در درباری که میرزا ابوالقاسم قائممقام و فاضل خان گروسی و فتحعلیخان صبای کاشانی حضور داشتند، بازار ادب گرم و چراغ شعر پرنور بوده است. تذکرهنویسان این عصر در تقدیم اثر خود به شاه یا درباریان و وابستگان به دربار از یکدیگر پیشی میگرفتند و به همین دلیل تعداد این آثار نسبتبه دورههای قبل توجهبرانگیز است (دربارة آمار تذکرههای عصر فتحعلیشاه قاجار نک. سادات شریفی و صفیپور، 1396: 40). از معروفترین تذکرهنویسان عصر قاجار آذر بیگدلی است که با تذکرۀ معروف آتشکده و با داوریهای تندش دربارة برخی شاعران سبک اصفهانی (هندی) نامدار شد. بسیاری از تذکرهنویسان کوشیدند تا شیوۀ او را در نگارش اثر خود سرمشق قرار دهند. تقسیمبندیهای دقیق زمانی و مکانی در تذکرۀ آتشکده و نیز ذوق ورزیای که در نامگذاری فصول تذکره به مجمره، شعله، اخگر، شراره، شعاع، فروغ و پرتو صورت داد، سبب شد که توجه بسیاری از سخنوران بعد از خود را برانگیزد (نک. ذاکرالحسینی، 1384: ذیل آتشکده). رشحۀ اصفهانی با ارادت روزافزونش به آذر بیگدلی کوشید در فن تذکرهنویسی طبعآزمایی کند و برخلاف بسیاری از معاصران به روش خود تذکرهای ترتیب دهد. روش او در تذکرهنویسی، پس از وی چندان دنبال نشد و این تذکره جزو معدود تذکرههای منظوم در سبک خود ماندگار ماند. برخی پژوهشگران کوشش رشحة اصفهانی را نوعی تفنن در عرصۀ تذکرهنویسی دانستهاند (نک. منفرد، 1381: ذیل تذکرهنویسی). بافتن تار تذکره در پود داستان و در بستر و زمینة روایتی سبب شد عنوان پیشنهادی داستان ـ تذکره را برای اثر رشحة اصفهانی پیشنهاد دهیم. از آنجا که این اثر از دید تذکرهای به استقلال نرسیده است، آن را تذکرة ضمنی میدانیم. «درواقع تذکرهها نیز مانند هرگونه ادبی از خردهگونه تا گونه سیر کردهاند. به تذکرههایی که به استقلال شکلی خود نرسیدهاند و هنوز همسنخ پیشمتنهای خود نظیر کتابهای تاریخ و مدخل نامهها هستند، تذکرههای ضمنی میگوییم» (شفیعیون، 1393: 89). انتخاب نام داستان ـ تذکره برای تذکرۀ منظوم رشحۀ اصفهانی به این سبب بوده است که وی در یک مثنوی 3200 بیتی بنا را بر داستانی عاشقانه میگذارد که بین نوروز بختیاری و جمشید، وزیرزادۀ ختایی اتفاق افتاده است. این داستان در بحر هزج مسدس و بر وزن لیلی و مجنون نظامی گنجهای سروده شده است؛ نیز براساس ساختار مثنویهای عاشقانه ـ بهویژه مثنویهایی که به تقلید از نظامی سروده شدهاند ـ پیش از رسیدن به اصل داستان دارای تحمیدیه، نعت پیامبر (ص)، گزارش معراج رسول الله (ص)، التجا به حضرت پیامبر (ص)، منقبت امیرالمؤمنین (ع)، خطاب به ساقی، بیان صفت عشق و وصف احوال نظامی، امیرخسرو و یادی از آذر بیگدلی است. رشحه داستان را با بیان نَسَبِ نوروز آغاز میکند و او را از ایل بختیاری میداند. همچنین در بیان نسب و نژاد بختیاریان، داستان را به زمان ضحاک و جوانانی برمیگرداند که به یاری آن دو خوالیگر معروف از مقتل نجات مییافتند. او معتقد است گلهداران بختیاری از آن نژادند و از زمان ضحاک تا امروز در کوهها به رمهداری و شبانی مشغولاند. راوی در ادامة داستان، روایت ملاقات اتفاقی خود را با نوروز اینگونه شرح میدهد:
پس از گفتوگویی که بین راوی و نوروز رخ میدهد، نوروز از راوی میخواهد همدم او باشد تا داستان عشق خود را برایش بیان کند. راوی این پیشنهاد را میپذیرد و از اینجا بهطور غیرمستقیم وارد داستان عشق نوروز بختیاری به جمشید ختایی میشود. داستان عشق نوروز بر جمشید، وزیرزاده ختایی از سفر نوروز به شهر حصار آغاز میشود. نوروز در شهر حصار با جوانی به نام جانبخش آشنا میشود و یک روز که از غیبت جانبخش نگران بوده و در شهر به دنبال جانبخش میگشته است، نشانی او را از مردی مهربان میگیرد و به خانة او میرود. جانبخش از غیبت عذرها میخواهد و او را به بزم خود فرامیخواند. در این بزم که توصیفات شیرین و هنرمندانهای از آن در مثنوی آمده است، چشم نوروز به جمشید میافتد و شیفتۀ او میشود. از اینجا تا پایان داستان کشمکشهای عاشقی و سوزوگدازهای نوروز است و نازکردنهای جمشید تا به آنجا میرسد که شبی جمشید، نوروز را در بزم خویش مینشاند و از او که هنر سخنوری و حکمت میداند، تقاضا میکند از حکمت پیشینیان بر او و اهل مجلس عرضه کند. نوروز نیز از شاهان عجم و پهلوانان اساطیری نقلقولها میکند و حکمتها به زبان میآورد. در بزم دوم، جمشید از نوروز میخواهد حال که تا این حدّ بر سخن دسترس دارد شرحی از سخنوران و شاعران زمان ارائه و کام مجلسیان را به شعر آنها شیرین کند. این بخش از داستان همان تذکرة رشحه است که احمد گلچین معانی آن را از دل منظومه بیرون آورده و بهصورت کتابی مستقل چاپ کرده است (نک. رشحة اصفهانی، 1344). انتخاب نام نوروز برای شخصیت اول داستان و تقابل آن با جمشید که در جایگاه محبوب قرار دارد، هوشمندانه و هنری بوده است. در فرهنگ ایران باستان پدیدآمدن نوروز را به جمشید (پادشاه افسانهای ایران) نسبت دادهاند؛ بنابراین اشارهوار وجود عاشق در این داستان مرهون لطف و محبت محبوب دانسته شده است (نک. برومند سعید، 1377، 190‑191). رشحۀ اصفهانی با نگاهی به فرهنگ باستانی ایران و شاهنامۀ فردوسی، نوروز و جمشید را روبهروی هم قرار داده و آن دو را در ظرفی مکانی به نام ختا یا ترکستان در شرق نشانده است که خود محل طلوع خورشید و سرآغاز آفرینش تواند بود. از منظر نقد اسطورهای این تقابل را میتوان محصول دیدگاه باستانگرایانۀ شاعر به فرهنگ اساطیری ایران دانست. تذکرة منظوم رشحه از ترجمۀ حالِ منظوم شاعری به نام «آقا سیّد احمد از ولایت یزد» آغاز میشود و به ذکر «میرزا حسین یاری از ولایت فارس» [گلچین معانی: میرزاحسین اصفهانی!] پایان میپذیرد. درکل تعداد صد و سی و هفت شاعر را در تذکرۀ منظوم رشحه میبینیم که در ترجمة حال هریک دو یا سه بیت آمده؛ آنگاه دو یا سه بیت از آن شاعر برای نشاندادن توانایی ادبی او گزارش شده است. در پایان نیز با ذکر چند تمثیل و حکایت و بیان برخی حکمتها در اهمیت سخن و سخنوری، تذکره را به محبوب خود جمشید تقدیم کرده و کار را به پایان برده است. 2ـ4 تأملی بر محتوا الف) نامگذاری تذکره به آتشزنه احمد گلچین معانی که سالها درباب تذکرهها پژوهش کرده و آثار ممتاز در این زمینه برجای نهاده است، تذکرة منظوم رشحة اصفهانی را از خلال مثنوی نوروز و جمشید بیرون کشیده و آن را مانند تذکرهای مستقل منتشر کرده است. گلچین معانی به نام دومِ این تذکره اشارهای نکرده است و در سایر منابع نیز (بهجز یک جا؛ وامق یزدی) در این باره چیزی نیامده است. دربارة نامگذاری این تذکره به آتشزنه هم در خلال مثنوی رشحه، بیت یا مصرعی دیده نشد. ظاهراً اول بار نام «آتشزنه» را محمدعلی وامق یزدی در تذکرة میکده به تذکرۀ منظوم رشحۀ اصفهانی نسبت داده است (نک. وامق یزدی، 1371: 308). به نظر میرسد نام آتشزنه بر این تذکره به مناسبت ارادت رشحه به آذر بیگدلی و آتشکدۀ اوست. ارادت رشحه به آذر در متن تذکره آشکار است. در بخشی از گفتوگوهایی که در خلال داستان بین نوروز و جمشید میرود، جمشید از نوروز میخواهد احوال معاصران را در تذکرهای ضبط کند و چیزی در امتداد آتشکدۀ آذر بیافریند؛ نوروز نیز چنین میکند. ب) جنسیّت بینشان گلچین معانی، نوروز را دختری از ایل بختیاری میداند؛ اما در سراسر داستان نشانهای دال بر این موضوع دیده نمیشود و براساس قراین و شواهد محکم، روشن است که نوروز پسری از ایل بختیاری است. نوروز بهتنهایی قصد سفر میکند و از موطن خود به شهر حصار در ترکستان میرود و آنجا با جوانی به نام جانبخش آشنا میشود؛ بنابراین نمیتوان او را دختری ایلی دانست. ازسوی دیگر نشانهها و قراین ضمنی داستان روشن میدارد که با مردی روبهرو هستیم؛ نه دختر یا زنی عاشقپیشه. بیخبر از خانه گریختن، بهتنهایی سوار اسب شدن، در کاروانسراها منزل گرفتن، با کاروانیان و تاجران دمخور شدن و نگاه مردانه به دنیای بیرون داشتن نشان میدهد که نوروز نمیتواند دختری ایلی باشد. اگر هم بخواهیم نشانهها را هم با تسامح بنگریم، باید بگوییم که جنسیّت قهرمان داستان در این متن بدون نشانه است. نوروز پس از اقامت در حصار در جمع دوستان و یارانی که یافته است، به تفرج و شعرخوانی و ستایش هنر میگذراند. میدانیم که چنین اموری در فرهنگ ایرانی و بهویژه در زمانۀ قاجار در نسبت با زنان متداول و مقبول نبوده است. همة شناسهها و نشانههایی که به نوروز مربوط است، بیانگر مذکربودن اوست. شاید گلچین معانی از آشکارکردن عشق سوزناک پسری به پسری دیگر پرهیز کرده و یا شاید ملاحظاتی داشته که آشکارا در این باره سخن نگفته است. احتمال بروز سهوهایی در برداشت گلچین معانی مردود نیست؛ همانطور که میرزا حسین از فارس را میرزا حسین اصفهانی ضبط کرده است (نک. گلچین معانی، 1361، ج 1: 372). ج) ساختار اساساً نگارش تذکره با این ساختار در ادبیات فارسی کمتر متداول بوده است. تذکرۀ رشحه دو انحراف از نُرم در روششناسی تذکرهنویسی دارد. نخست آنکه منظوم است و میدانیم تذکرههای منظوم در قیاس با منثورها، بسیار اندکاند. در عصر رشحة اصفهانی فقط میتوان به تذکرة منظوم قاضی محمدشریف صدر ضیاء بخاری (ف. 1320) اشاره کرد (نک. فتوحی، 1387: 199)؛ دیگر اینکه درآمیختنِ تذکره با داستان و اتصال آن به بخشی از یک روایت داستانی کمتر متداول بوده است. این موضوع شگفتی شیخ آقابزرگ تهرانی را هم برانگیخته است. شیخ در این باره مینویسد: «... و من العجب أن فی بطن المثنوی هذا تذکره شعراء» (آقابزرگ تهرانی، 1408 ق، ج 9: 359). از نکات مهم در تذکرة رشحه این است که شاعر کوشیده است تا شرح حال شاعران را در دو یا سه بیت به نظم بکشد. همین امر محدودیّت بسیاری برای گزارش احوال سخنوران مدّنظر پدیدار کرده است. گویی رشحة اصفهانی بهعمد قصد داشته است کمال ایجاز را در گزارش احوال سخنوران عصر رعایت کند و بدین منظور خود را گرفتار تنگنا کرده است. ازسوی دیگر ارائۀ نمونههایی از شعر آن شاعران در امتداد مثنویای در بحر هزج، غرابت موسیقایی و دستاندازهای نادلپذیری برای خواننده ایجاد کرده است. هنگامی که ترجمة حال شاعر را میخوانیم، در فضا و آهنگ موسیقایی بحر هزج هستیم؛ اما ناگاه با ارائۀ چند بیتِ شاهد از آن شاعر، وارد فضاهای دیگری از موسیقی شعر میشویم که ناخوش و خلاف وزن و آهنگ قبلی است؛ برای نمونه ترجمة میرزا سیّد محمد سحاب اینگونه آمده است: سحاب، میرزا سیّد محمد
منه أسکنه الله فی الجنّة
د) متن سترون اصطلاح «متن سترون» در این مقاله به معنای عقیمبودن یک متن در اِخبار و رساندن اطلاعات و آگاهیها به مخاطب است. ممکن است در یک متن با رویکرد اخباری، جملات و گزارهها درظاهر بهگونهای باشد که نشانی از نیّت مؤلف در اطلاعرسانی داشته باشد؛ ولی با تأمل در آنها میتوان پیبرد که هیچ آگاهی درست و دقیقی داده نشده است. شاید عبارت «اطلاعات بدون شناسه» یا «آگاهیهای عقیم» یا «ضداطلاعات» هم بتواند پوششی برای این معنا باشد. تذکرههای فارسی عموماً گرفتار این صفت هستند و بهطور خاص در دورۀ قاجار که لفاظی ارزش دانسته میشد، این ویژگی بیشتر دیده میشود. در سنت تذکرهنویسی فارسی چنانکه گذشت اشارههای کلی و عبارتپردازیهای بدون مصداق و نیز توصیفات اغراقآمیز و کلی بسیار است و این تقریباً بلایی است که گریبان همۀ تذکرهها را گرفته است (نک. مصفا، به نقل از نعمانی، 1377: 16). در تذکرۀ منظوم رشحه نیز بنابه ضرورتها و محدودیّتهای شعر و براساس عادت تذکرهنویسی فارسی، اطلاعات دقیق و درستی از شاعر و زندگی او ارائه نشده است. سال تولد و سال وفات، نام کامل، مولد و موطن، کسب و پیشه، میزان دانش، نام آثار، استادان و شاگردان، مرام و مذهب و اعتقاد و بسیاری مطالب دیگر در این نوع تذکرهنویسی (بهویژه منظوم) ارائه نمیشود و درواقع بر آگاهی مخاطب چیز چندانی افزوده نخواهد شد. در تذکرۀ رشحه، اصل بر این است که توانایی شاعر در توصیف و تعریف شاعران مدّنظرش به بهترین نحو نمایش داده شود. اگرچه با انتخابهای رشحه از شعر شاعران، میتوان تاحدی به شناخت ذوق و درک شعری رشحه پیبرد؛ ولی این منتخبات آنقدر زیاد و پیوسته نیستند که در داوری خود دچار خطا نشویم؛ برای مثال مقایسة مختصر تذکرة رشحه با دو تذکرة همعصر او، حدیقةالشعرا و مجمعالفصحا تفاوتهای آشکار روششناختی بسیاری را آشکار میکند. در دو تذکرة اخیر، بنای گزارش احوال به طریقی است که اطلاعات بهنسبت روشنی از احوال و آثار و زمان تولد و مرگ شاعر به دست داده شود؛ نیز ازنظر تعداد شاعرانی که در تذکره گزارش شدهاند، حدیقةالشعرا بیش از 1400 و مجمعالفصحا نزدیک به هزار نفر را در نظر داشتهاند (نک. دیوانبیگی، 1364، ج1: یازده)؛ در حالی که در تذکرة رشحه بنابر اختصار و معرفی بسیار شتابزده، تعداد کمی از شاعران (137 نفر) ذکر شدهاند. رضاقلیخان هدایت برای نوشتن تذکرۀ مجمعالفصحا منابع بسیاری را پیش چشم داشته و از تذکرههای پیش از خود سود برده است (نک. هدایت، 1381: سی)؛ اما رشحه براساس شناخت شخصی یا نهایتاً استشهاد ادیبان نامدار به توانایی یک شاعر، او را در ضمن تذکره خود گنجانده است. به نظر میرسد سیطرۀ ساختار داستانی بر تذکرة رشحه این اجازه را به او نداده است که بتواند در گزارش احوال شاعران حجم اثر را بالا ببرد؛ زیرا تأکید او بیشتر به جلوبردن سیر داستانی و غلبۀ چهارچوب روایت بر تذکره است. هـ) وصلۀ داستان به تذکره پرواضح است که نیّت اصلی و قصد اولیه رشحه، نگارش تذکرهای منظوم بوده است. او تلاش بسیاری کرده است تا در مسابقۀ تذکرهنویسی عصر، از همگنان عقب نماند و به قصد نوآوری، تذکره را در قالبی نو ریخته است تا بتواند مخاطب را فریفتۀ خود کند؛ اما فرازوفرودهای موجود در تذکرۀ منظوم رشحه سبب شده است کسی به هوای تبعیّت از او نیفتد و این منظومه بهشکلی منحصربهفرد باقی بماند. رشحه در پایانِ گزارشِ حال شاعران در تذکرة منظوم خویش، به داستان نوروز و جمشید برمیگردد؛ ولی آن را بهسرعت به پایان میبرد. در پایان تذکره، جمشید از نوروز تقاضا میکند ترجمة رشحه اصفهانی را هم بگو؛ نوروز ابتدا از این کار سر باز میزند؛ ولی وقتی با اصرار جمشید روبهرو میشود، سه حکایت تمثیلی از زبان رشحه مینویسد و آنگاه به ترجمۀ حال او میپردازد. همة اطلاعاتی که ما امروز از رشحه و زندگی او داریم، از همین بخش از مثنوی نوروز و جمشید برداشت شده است. رشحه در گزارش حال خود به مسافرت جدّش از شیراز به اصفهان و بعد به پدرش حاجی علیاصغر و مرگ او در سال 1215 اشاره میکند. آنگاه به گزارش احوال مادر و دو برادر خود میپردازد و نام و نشان آنها را یکی در ری و یکی در اصفهان به دست میدهد؛ سپس به سر شکوه و گلایه از اهل روزگار میرود و با دلی تنگ دلایل گوشهگیری خود را از خلق ابراز میکند. رشحه در میان ترجمة حال خود اعتراف میکند که داستان نوروز و جمشید ساختگی بود و این تذکره به تقاضای یکی از دوستان محبوب سروده شده است که حکم همان جمشید داستان را برای من دارد. او میگوید اگر قرار بود از ابتدا وارد بحث تذکره میشدم، خواننده آن را رها میکرد و توجهی به هنر من نمیکرد؛ ولی آن را در قالب داستان نوروز و جمشید پیچاندم تا برای خواننده جذاب و دلکش باشد. در انتهای کار هم تاریخ سرودن مثنوی را که 1250 بوده است، در حساب جمل به شیوة مادهتاریخ میآورد و مثنوی را به پایان میبرد. 2ـ5 نگاهی به سازههای داستانی متن الف) پیرنگ در هر داستان هستۀ مرکزی و اسکلت اصلی، پیرنگ داستان است. «پیرنگ کالبد و استخوانبندی وقایع است، چه این وقایع ساده باشد، چه پیچیده، داستان بر آن بنا میشود. درواقع پیرنگ سلسلۀ حوادث را از آشفتگی بیرون میآورد و داستان وحدت هنری پیدا میکند» (میرصادقی، 1380: 66). در داستان نوروز و جمشید سلسلۀ حوادث دچار آشفتگی نیست؛ اما خالیبودن رخدادها از دلایل منطقی و روابط علّی بهگونهای است که ماجرا بیشتر به یک فانتزی شبیه میشود تا یک داستان. رشحۀ اصفهانی از تواناییهای داستانپردازی بیبهره است و اگر مانند نظامی در داستانپردازی دستی داشت، میتوانست همین پیرنگ سادۀ عشق نوروز به جمشید را به یک شاهکار ادبی تبدیل کند. ضعف در روایت و خلأهای بیشمار منطقی که در داستان وجود دارد، آن را بیشتر به یک قصۀ ساده از عوالم چوپانان شبیه کرده است تا یک منظومۀ قدرتمند ادبی. داستان نوروز بختیاری و به قول شیخ آقابزرگ «غَرام» (شیفتگی و دلدادگی) او به جمشید، وزیرزادۀ ختایی به شیوۀ داستانهای سنتی فارسی بر محور عشق و دلدادگی میچرخد. انتخاب وزن لیلی و مجنون برای این داستان و اشارههای گاه و بیگاهی رشحه در میان مثنوی خود به نظامی و داستانپردازی او نشان میدهد که شاعر بهعمد این شکل را برای داستانپردازی برگزیده است. توصیفات رشحه و صحنهپردازیهای او توجهبرانگیز است و نشان میدهد که از علوم و فنون ادبی بهرة خوبی دارد؛ مانند بسیاری دیگر از داستانهای قدیم فارسی بیشتر کنشهای این روایت بدون دلیل منطقی و بسیاری از روابط، بدون علت هستند؛ مثلاً نوروز ناگهان تصمیم میگیرد که از ایل بیرون برود و کوچ کند؛ اما مشخص نیست که «چرا قصد کوچ دارد؟ چگونه سفر میکند؟ از کدام شهرها میگذرد؟ چرا شهر حصار را برای مقصد برگزیده است؟ در راه بر او چه میگذرد؟» و... . پرسشهایی از این قبیل که همه بیپاسخ میماند.
شیفتگی ناگهانی نوروز بر جمشید که درپی یک دیدار ساده در یک مهمانی رخ میدهد، انگیزهسازی شاعر برای کشش داستان و رسیدن به قلۀ داستان، یعنی درخواست جمشید از نوروز برای نوشتن تذکرۀ شاعران معاصر است. رشحه در صحنهپردازیها و گفتوگوهایی که بین این دو شخصیت ایجاد کرده، ضمن تقلید تمامعیار از نظامی فقط به دنبال این هدف بوده است که تذکرة شاعران معاصر از زبان نوروز گزارش شود. هیچ تنش و گره داستانی و هیچ جنجال و کشمکشی در این روایت دیده نمیشود. در یکی دو موضع دلخوری و گلایۀ نوروز از جمشید بهسبب بیتوجهی به او سبب شده است رشحه داستان را پیش ببرد و به نقطۀ درخواست برساند. از نقطۀ درخواست نیز ترجمۀ حال شاعران معاصر رشحه آغاز میشود و به روشی تکخطی و ساده صد و سی و هفت شاعر معرفی میشوند. ب) شخصیت پیرنگ (Plot) داستان نوروز و جمشید، عشق و دلدادگی نوروز بر جمشید ختایی است. مشکل اصلی این روایت نبودِ تعیّنات جنسی در شخصیتپردازی داستان است. در زبان فارسی بهعلت نبود نشانههای جنسی مذکر و مؤنث در واژهها، این پنهانکاری از دیرباز متداول بوده است و حتی امروز هم دعوا بر سر اینکه معشوق فلان شاعر زن بوده یا مرد، محل دعواست (نک. شمیسا، 1381: 168). همین امر سبب شده است گلچین معانی رأی به مؤنثبودن نوروز بدهد؛ اما سایر نشانههای غیرجنسیّتی را که اثبات میکند نوروز پسری از ایل بختیاری بوده، در نظر نیاورده است. شخصیتهای روایت رشحة اصفهانی از نوع ثابت یا ساده هستند. این شخصیتها هیچ تغییر و تطوری در مسیر روایت ندارند و از اساس بهشکلی منجمد و ثابت در قالب صفاتی از پیش تعیینشده تعریف میشوند (نک. یان، 1397: 120‑121). نوروز پسر ایلی است که از محیط طبیعی خود جدا شده است و بهدنبال ماجراجویی در شهری از ترکستان جمشید را میبیند. جمشید وزیرزاده است و طبعاً نگاهی از بالا به پایین به نوروز دارد؛ اما اصرار نوروز در اظهار عشق به جمشید سرانجام آن دو را همکلام یکدیگر میکند. نمونهای از اظهار نیاز نوروز به جمشید در ادامه آمده است. تأمل در برخی نشانههای زبانی مانند محمود و ایاز و نیز «غلام»، تردید را درباب جنسیّت نوروز میزداید:
ج) وضعیت زمان و مکان در این داستان گم شده است و با یک روایت بدون زمان روبهرو هستیم. این بیزمانی سبب شده است پیرنگ داستان به یک گزارۀ کلی (داستان عشق نوروز به جمشید) فروکاسته شود. اساساً «پیرنگ با توالی وقایعی ارتباط دارد که تلویحاً یا آشکارا بر مبنای ترتیب زمانی تنظیم شدهاند» (دیپل، 1389: 123). در داستانهایی اینگونه، وضعیت داستان (Setting) بدون نشانه است. «وضعیت دراصل، موقعیت زمانی و مکانی وقوع پیرنگ است. هر روایتی میتواند نسبتبه وضعیت، نشاندار یا بینشان باشد. نشانداری وضعیت به این معنی است که بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم، زمان و مکانِ وقوع پیرنگ معلوم شده باشد. نوع مستقیم این است که در روایت، زمان و مکان بهصراحت گفته شده باشد. ... نوع غیرمستقیم این است که در روایت، بهصراحت از زمان و مکان اطلاعی به دست داده نمیشود و مخاطب برحسب نشانههای موجود، به این اطلاعات دست مییابد. به عبارت دقیقتر، وضعیت در متن کاهش مییابد و برحسب نشانههای حاضر امکان درک مییابد» (صفوی، 1397: 210). مکان در این روایت فقط در قالب یک واژه، شهر حصار، محدود شده است. از اطرافیانِ هر دو شخصیت اصلی چیزی به ظهور نمیرسد و تا زمانی که نسبتی مستقیم با دو شخصیت اصلی پیدا نکنند، جزو سیاهیلشکر داستاناند. این عوامل سبب میشود روایت رشحه را روایتی تکخطی، مُرده و بیجان بپنداریم و اقرار کنیم که ازنظر داستانپردازی ارزش ادبی ندارد.
3ـ نتیجهگیری داستان ـ تذکرۀ رشحۀ اصفهانی تذکرهای ضمنی و کوششی درخور در سنت نگارش تاریخ ادبی فارسی است. رشحۀ اصفهانی که به گواه شعرش مردی توانا در فنون ادب بوده است، برای عقبنماندن از اقران در نهضت تذکرهنویسی عصر قاجار به تألیف این داستان پرداخت تا در خلال آن، تذکرۀ شاعران معاصر خود را به نظم در بیاورد. از علتهای خاصبودن این تذکره میتوان به دو ویژگی آن اشاره کرد: منظومبودن و روایت داستانی. دربارة منظومبودن تذکره، طبیعی است که شاعر با محدودکردن خود در قالب بحر هزج، مجبور به پیروی از اصول وزن و قافیه شده است و چهبسا اطلاعات مختصری که از شاعران همعصر خود داده است، تحت تأثیر موسیقی شعر او محدود شده باشد. دیگر اینکه خلط نمونههای شعری و شواهد ذکرشدة شاعران با وزن اصلی مثنوی (بحر هزج) سبب شده است دستاندازهای متعددی در هنگام خواندن تذکره برای مخاطب پدید بیاید و باعث توقفهای پیدرپی در هنگام مطالعه شود. از دیگر سو چنانکه گفته شد در تذکرههای عصر صفوی به بعد، لفاظی و آرایهبندی چنان رایج شد که واقعیات و اطلاعاتِ دربارة شاعران و نویسندگان در زیر حجابی از سجعها، تناسبسازیها، ترصیع، موازنه و جناسپردازی گم شد. در این تذکره هم این اشکال وجود دارد؛ بهطوری که اطلاعات و نشانههای دقیق و روشنی از اغلب شاعران به دست نمیآید؛ اما از ویژگیهای خوب این تذکره آن است که نام بسیاری از شاعران معاصر رشحه ـ بهویژه شاعران حوزۀ یزد و فارس و اصفهان ـ ثبت و ماندگار شده است و همین امر برای مهمبودن این تذکره کافی است. نام برخی از این شاعران فقط در تذکرة رشحه آمده است و در دیگر منابع اثری از آنها نیست. این از ویژگیهای تذکرة رشحه است که در ثبت اسم و عنوان شاعران محلی اصفهان و یزد و فارس همتی درخور داشته است. دربارة توانایی رشحه در داستانپردازی هم باید گفت بهسبب تقلیدیبودن داستان و پیرنگ تکراریای که این قبیل داستانها دارند، هیجان خاصی به هنگام خواندن متن مثنوی حاصل نمیشود و روند تکخطی و سرراست داستانِ دلدادگی عاشق بر معشوق تا پایان ادامه مییابد، بی آنکه به سرنوشت شخصیتها اشارهای رفته باشد و یا حتی داستان، پایان بیابد. رشحه در داستانپردازی کوشیده است از نظامی گنجهای تقلید کند؛ اما مانند دیگر مقلدان نظامی به حکم «لکل جوادٍ کبوه» با سر به زمین خورده است. درکل مثنوی نوروز و جمشید کوششی توجهبرانگیز در تذکرهنویسی است و جسارت نویسنده در نادیدهگرفتن قالبهای پیشین ارزشمند است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آرینپور، یحیی (1379). از صبا تا نیما، تاریخ 150 سال ادب فارسی، تهران: زوّار، چ 7. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن (1408). الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 9، تهران: اسلامیه. اصیل، حجتالله (1376). «تذکره»، فرهنگنامۀ ادبی فارسی، دانشنامة ادب فارسی 2، به سرپرستی حسن انوشه، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. افشار، ایرج (1354). مجموعه کمینه، مقالاتی در نسخهشناسی و کتابشناسی، تهران: فرهنگ ایرانزمین. برومند سعید، جواد (1377). نوروز جمشید، تهران: توس. دیپل، الیزابت (1389). پیرنگ، ترجمۀ مسعود جعفری، تهران: مرکز. دیوانبیگی شیرازی، سیّد احمد (1364). حدیقةالشعرا، ادب و فرهنگ در عصر قاجاریه، ج 1، تهران: زرین. ذاکرالحسینی، محسن (1384). «آتشکده»، دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، به سرپرستی اسماعیل سعادت، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. رادفر، سعید (1398). «سیر تاریخی معاصرنگاری در تذکرههای فارسی و عوامل مؤثر در تحولات آن»، تاریخ ادبیات، شمارة 85، 121‑146. رحیمی، شیدا (1394). «حیات خوشنویسان، تذکرهای منظوم از شاعری هندی؛ معرفی و ارزیابی تصحیح آن»، فصلنامۀ نقد کتاب، سال دوم، شمارة 8، 211‑220. رشحه اصفهانی، محمدباقر [بیتا]. دستنویس مثنوی نوروز و جمشید، مضبوط در کتابخانة آستان قدس رضوی، شمارة نگهداری: 4656. ـــــــــــــــــــــــــ (1344). تذکره منظوم رشحه، مقدمه و حواشی به کوشش احمد گلچین معانی، تهران: امیرکبیر. ریحان یزدی، سیّد علیرضا (1372). آینۀ دانشوران، با مقدمه و تعلیقات و اضافات ناصر باقری بیدهندی، قم: کتابخانه عمومی آیتالله مرعشی نجفی (ره). سادات شریفی، سیّد فرشید؛ صفیپور، علیاکبر (1396). «بررسی و معرفی تذکرههای خطی سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی ایران»، پژوهشنامه نسخهشناسی متون نظم و نثر فارسی، سال دوم، شمارة 5، 29‑52. شفیعیون، سعید (1393). «گذری دیگرگون بر تذکرههای ادبی (بحثی درباب گونهشناسی تذکرههای ادبی و ارائه طرحی برای تقسیمبندی آنها)»، فصلنامۀ فنون ادبی، سال ششم، شمارة 2، پیاپی 11، 85‑104. شمس لنگرودی (1372). مکتب بازگشت، تهران: مرکز. شمیسا، سیروس (1381). شاهدبازی در ادبیات فارسی، تهران: فردوس. صفوی، کورش (1397). آشنایی با نشانهشناسی ادبیات، تهران: علمی، چ 3. فتوحی، محمود (1387). نظریه تاریخ ادبیات، تهران: سخن. ــــــــــــــ (1392). «جایگاه عرفاتالعاشقین در تذکرهنویسی فارسی»، گزارش میراث، شمارة 60 و 61، 92‑97. گلچین معانی، احمد (1363). تاریخ تذکرههای فارسی، ج 2، تهران: سنایی. معلم حبیبآبادی، میرزا محمدعلی (1396 ق). مکارم الآثار، ج 5، اصفهان: ثقفی. منفرد، افسانه (1381). «تذکرهنویسی»؛ دانشنامه جهان اسلام، شمارة 6، 772‑774. میرصادقی، جمال (1380). عناصر داستان، تهران: سخن، چ 4. نحوی، اکبر؛ فتوت، رستم (1387). «بوسعیدی از دیار جنوب (مقامهای نویافته از عارفی وارسته اما گمنام متعلق به قرن هشتم هجری)»، آینه میراث، شمارة 43، 265‑288. نعمانی، رئیس احمد (1377). مقالۀ «مروری بر تذکرهنویسی فارسی»، کیهان فرهنگی، شمارة 143، 16‑21. وامق یزدی، محمدعلی (1371). تذکره میکده، به کوشش حسین مسرت، تهران: اساطیر. هدایت، رضاقلی خان (1381). مجمعالفصحا، به کوشش مظاهر مصفا، تهران: امیرکبیر. یان، مانفرد (1397). روایتشناسی، ترجمۀ محمد راغب، تهران: ققنوس. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 488 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 273 |