1. طرح مسئله
قرآن کریم، کلام خداوند است و هر کلامی از ترکیب واژهها ساخته میشود. قرآن مجید نیز برای انتقال پیام خداوند به بشر، از ترکیب واژهها در کنار یکدیگر بهره جسته است؛ ازاینرو، واژهشناسی رکن رکین فهم و تفسیر قرآن حکیم است. در سنت تفسیری، مفسران و لغتشناسان، بیشتر بر واژهشناسی با نگاه خُرد و جزئی تمرکز داشتهاند و درنهایت، گاه از این سطح، گامی فراتر نهادهاند و در کتبی مانند فروق اللغات، از واژگان متقارب (مترادف) و متقابل (متضاد) نیز برای فهم واژهای مدد گرفتهاند (جزائری، 1380ق؛ عسکری، 1422ق). در دوران معاصر نیز برخی از لغتشناسان قرآنپژوه معاصر (مصطفوی، 1374ش) و قرآنپژوهان غیر مسلمان (ایزوتسو، 1361ش و 1360ش) سعی کردهاند بر این دایره بیفزایند و با بررسی واژگان مرتبط، دستگاه معنایی یک واژه را بررسی کنند تا به عمق معنای آن واژه دست یابند. بعضی از قرآنپژوهان زبانشناس، از این هم پیشتر رفتهاند و با بررسی سیر تاریخی و ریشهشناسیِ یک واژه در زبانهای سامی و اشعار عربی و کاربردهای قرآنی آن، تلاش کردهاند معنای دقیقی از یک واژه قرآنی به دست دهند (پاکتچی، 1396ش)؛ اما نباید به این تلاشها و کوششها بسنده کرد و ضرورت دارد این پیشروی ادامه و تعمیق یابد؛ زیرا فرایند فهم و تفسیر یک واژه بسیار پیچیده است. اختلافات گوناگون مفسران در تفاسیر و زبانشناسان در تکنگاشتها و مقالات بر سر معنای یک واژه، دلیلی بر این پیچیدگی است (خمینی، ۱۳۷۶، ج1، صص86-76؛ قمی نیسابوری، 1381ق، صص75-73؛ هدایت، 1372ش، صص150-125). هرچند واژهشناسی قرآن کریم در درازنای تاریخ تفسیر از روند رو به رشدی داشته است، راه بسیار طولانی در پیش رو دارد تا به کمال برسد. همچنین، ظهور معناشناسیهای متعدد که هر یک به خاطر رفع ضعفهای دیگری در صورتی کمالیافتهتر عرضه شده (گیررتس، 1393ش)، گواهی بر کاستیهایِ معناشناسیها و لزوم تداوم جریان کمالیافتگی در معناشناسی دارد. هدف اصلی از این مقاله، دستیابی به روشی جامع، بنیادی و سیستمی در واژهشناسی قرآن کریم بر پایۀ مطالعات چندرشتهای است. نگارنده در این مقاله، ضمن تأکید بر بهرهگیری از دستاوردهای روشهای سنتی تفسیری و معناشناسیهای معاصر، تلاش دارد با استفاده از نظریة سیستمها، با برداشتن گامی رو به جلو در راستای فهم معنای یک واژه در قرآن کریم، به سه پرسش زیر پاسخ دهد: نظریة سیستمها چه تأثیری در فرایند معناشناسی واژگانی قرآن کریم دارد؟ چگونه میتواند این فرایند را بهبود و تعالی بخشد؟ برای برونرفت از ارتباطات تنگاتنگ شبکهای بین واژهها با یکدیگر، چه باید کرد؟
2. پیشینة پژوهش
با توجه به چندرشتهای بودن ماهیت این پژوهش، و سروکار داشتن با رشتههایی مانند زبانشناسی، معناشناسی، ریشهشناسی، مدیریت سیستمی، فقهاللغه عربی و تفسیر قرآن کریم، پیشینة آن هم چندرشتهای است. به سبب جدیدبودنِ مسئلة پژوهش، تحقیقی که کاملاً به این مسئله پاسخ داده باشد، به دست نیامد؛ اما به پژوهشهایی اشاره میشود که هر یک به نوعی - هرچند از نگاه نگارنده، سطحی - بخشهای گوناگون این مسئله را کاویدهاند. پهلواننژاد و سزاوار بر پایة نظریة شبکۀ معنایی، با نمایش معنای یک واژه در مجموعهای از روابط معنایی در یک شبکه به درک عمیقتر معنای واقعی واژه دست یافتهاند و نتیجه گرفتهاند هیچ واژهای را نمیتوان به تنهایی درک کرد؛ زیرا درک هر واژه مستلزم آگاهی از روابطی است که آن واژه با واژههای دیگر در همان حوزه و دیگر حوزهها دارد (پهلواننژاد و سزاوار، 1387؛ پهلواننژاد و سرسرابی، 1390). قائمینیا با توجه به نظریة شبکة شعاعی معنا معتقد است هر واژه دارای یک حالت مرکزی یا پیشنمونهای است؛ اما واژه میتواند در سیاقهای مختلف، توسعة معنایی پیدا کند که این توسعة معنایی در یک شبکة معنایی صورت میگیرد. در این شبکه، یک معنای مرکزی و دیگر معانی، نقاط پیرامونی را فراهم میآورند (قائمینیا، 1390). شاملی و دیگران به ارتباط سیستماتیک واژگان قرآن کریم اشاره کردهاند و آن را از گونه ارگانیک دانستهاند که معنای واژگان در متن دستگاه قرآن کریم، پیامهای جدیدی را مخابره میکنند (شاملی، کهندل جهرمی، و قاسمنژاد، 1390). هرچند در یک دهه اخیر، پژوهشهای متعددی با عناوین شبکهای، شبکة معنایی، شبکة شعاعی و سیستمی منتشر شدهاند، هیچکدام معنای واژه را از زاویۀ مطرحشده در این پژوهش نکاویدهاند. در این نوشتار، بر نظریة سیستمها تمرکز است که بنمایة آن نظریة پیچیدگی است و سخن از ارتباط معنای یک واژه با همه معانیِ واژههای دیگر قرآن کریم است. پویایی، انعطافپذیری، ارتباطات سیستمی و زیر سیستمی، واژة کانونی و شدت و ضعف معناییِ واژهها براساس منطق فازی از مهمترین عناصری است که در این مقاله به آن توجه شده و تفاوت آن را با سایر آثار و نیز نوآوری و عمق آن را برجسته ساخته است.
3. نظریّۀ سیستمها
هدفِ «نظریۀ سیستمها»، مطالعۀ ماهیّت سیستمها در طبیعت، اجتماع و علم است. سیستم به مجموعهای از اجزا و روابط میان آنها گفته میشود که با ویژگیهایی معین، به هم وابسته یا مرتبط میشوند و این اجزا با محیطشان یک کل را تشکیل میدهند (Hall & Fagen,1956, p.18). زبانشناسِ برجسته، دوسوسور، در مبانی زبانشناختی خویش، زبان را یک «نظام» یا «دستگاه» یا همان «سیستم» میداند. به عقیدۀ او، «سیستم عبارت است از کل سازمانیافتهای مرکب از عناصری متعدد که آنها تنها در ارتباط با یکدیگر و بر حسب مکانشان در این کل تعریف میشوند» (دوران، 1376، ص14). در سیستم، رفتار هر جزء بر رفتار کل تأثیر دارد و رفتار اجزا و تأثیر آنها بر کل، به هم وابستهاند. هر بخش از سیستم خواصی دارد که اگر از سیستم جدا شود، از دست میرود و هر سیستم خواصی دارد که هیچکدام از بخشها به تنهایی واجد آن نیستند و خاصیت همافزایی، مهمترین شاخص سیستم است (محمدی و دیگران، 1389، صص32- 31). عناصر هر سیستم همان اجزای تشکیلدهندۀ آناند که وظایف اساسی سیستم را بر عهده دارند. هنگامی که بتوان عنصری از یک سیستم را بهمنزلۀ سیستمی جداگانه در نظر گرفت، آن عنصر، «خردهسیستمی» از سیستم بزرگتر تلقی میشود. عناصر یک سیستم، عبارتاند از: 1. ورودیها: (ماده، انرژی، انسان، محصول، خدمت و اطلاعات)؛ 2. فراگرد (پردازش): (تبدیل ورودی به خروجی با ماشین، انسان، سازمان و کامپیوتر)؛ 3. خروجیها: (ماده، انرژی، انسان، محصول، خدمت و اطلاعات) (رضائیان، 1376، صص 36- 29). سیستمها انواعی دارند. سیستم بسته، عملیات خودش را بهطور خودکار ازطریق اِبراز واکنش نسبت به اطلاعات تولیدشدۀ خود، کنترل یا تعدیل میکند. سیستم باز با محیط خود تبادل انرژی، ماده و اطلاعات دارد (رضائیان، 1376، ص 58). سیستم پیچیده به علت ارتباط بین اجزای آن و همچنین، ارتباط با دیگر پدیدهها پیچیدگی زیادی دارد و رفتار جمعی متفاوتی بروز میدهد که با مطالعۀ تکتک اجزای آن نمیتوان به رفتار جمعی آن دست یافت. عناصر سازندۀ سیستم پیچیده، تشکیل شبکهای را میدهند که اجزای شبکه دارای برهمکنش هستند و از اندیشۀ کلنگر بهره میگیرند. در سیستمهای پیچیده روابط میان عناصر، اجزا و اعضا از نوع علت و معلولی ساده و خطی نیست؛ بلکه روابط میان عناصر و محیط پیچیده، پیشبینیناپذیر و متکثرند. سیستمهای پیچیده، سیستمهایی چندلایهاند؛ زیرا عناصر و اجزای سیستمهای پیچیده، پیچیدهاند. سیستمهای پیچیده دارای شبکۀ روابط پویا و متکثرند و شبکههای متعدد و کوچک درون سیستم با یکدیگر تعامل و ارتباط پویا و سازگار دارند (نک: خورسندی طاسکوه، 1387ش، صص 13۸-131).
4. نگاه سیستمی به قرآن کریم
دستکم از سه نظر اثبات میشود که قرآن کریم، یک سیستم است. نخست اینکه زبان، یک سیستم است (Frei & Burger & Godel, 1963, p.19) که در گفتار و نوشتار، خود را نشان میدهد. براساس زبانشناسی سیستمی - نقشیِ «هلیدی»، هر متنی بهمثابۀ یک سیستم است و برای فهم و تفسیر آن، باید سیستمی عمل کرد (Halliday, 1978, "pp", 10-11). قرآن کریم نیز از این نظر که یک متن وحیانی است، بهواسطۀ متنیّتش، یک سیستم قلمداد میشود. همچنین، هر دینی و ازجمله دین اسلام، یک سیستم است؛ زیرا در اسلام، معارف و احکام الهی همه با هم مرتبطاند؛ به طوری که اگر خللی در یکی از این معارف و احکام به وجود آید، این خلل بر سایر معارف نیز تأثیرگذار خواهد بود (طباطبایی، 1417ق، ج 6، ص46) و به دنبال آن، متنی که دین را معرفی میکند نیز باید یک سیستم باشد تا بتواند دین را بهصورت کامل برای مخاطبانش بیان و به آنان منتقل کند؛ ازاینرو، قرآن کریم که مبیِّن دین اسلام است، یک سیستم است. سه دیگر اینکه زبان، یک سیستم بسیار پیچیده است و انسان که از این زبان بهره میگیرد نیز یک سیستم پیچیده است؛ ازاینرو، قرآن که کلام الهی است و به زبان عربی و برای هدایت انسان نازل شده است نیز باید یک سیستم پیچیده باشد تا بتواند محتوای دین سیستمی را ازطریق زبان سیستمی به انسان سیستمی انتقال دهد و اگر غیر از این باشد، محل تأمّل است. این سیستم - قرآن کریم - نیز مانند هر سیستمی عناصری دارد. ورودی این سیستم، پرسش است که از جنس اطلاعات است و فراگرد آن، مفسّر است که انسان است و خروجی آن، پاسخ به پرسش است که آن نیز از جنس اطلاعات است (نک: جوادی آملی، 1381، ج1، صص227- 225). این عناصر در شکل زیر نشان داده شدهاند.
شکل1: عناصر سیستم قرآن کریم
4-1. قرآن، سیستم باز
همچنین، قرآن کریم، یک سیستم باز است؛ زیرا با محیط خود تبادل اطلاعات دارد (نک: جوادی آملی، ۱۳۸۹، ج۱۳، ص ۱۵۱). با توجه به اینکه قرآن کریم معجزۀ جاودان پیامبر اکرم است و هدایت همۀ نسلها و عصرها را به عهده دارد، لازمۀ تحقق این امر، پاسخگویی آن به نیازهای هدایتی بشر و پرسشهایِ انسان در همۀ زمانها و مکانهاست. با توجه به دگرگونی نیازهای انسان در طول تاریخ و بهویژه در دنیای معاصر و به دنبال آن، پدیدآمدن پرسشهای نو، نحوۀ مواجهۀ انسان امروزی با قرآن کریم بسیار متنوع و گسترشیافته است؛ ازاینرو، تحولات دنیای معاصر، سبب ظهور شبهات و مسائل جدید میشود و پاسخهای نوینی را از قرآن کریم طلب میکند؛ بنابراین، انسان معاصر، پرسشهایی را بر قرآن کریم عرضه میکند که پیش از این، این سؤالات مطرح نبودهاند. نتیجه اینکه قرآن کریم متناسب با نیاز و پرسشِ هر محیطی، اطلاعات و پاسخهایِ جدیدی را ارائه میکند و این داد و ستد فعال، نشاندهندۀ پویایی قرآن کریم و بازبودن سیستم آن است. این نکته در آیات قرآن کریم و روایات نیز آمده است (عیاشی، ۱۳۸۰، ج۱، ص۱۰).
4-2. قرآن، سیستم پیچیده
قرآن کریم، افزون بر اینکه یک سیستم باز است، یک سیستم پیچیده نیز هست؛ زیرا عناصر و اجزای قرآن کریم بسان شبکۀ بسیار پیچیده و درهمتنیده است. نهتنها واژگان قرآن همآوای هم است، به لحاظ مبادی تصوری مفاهیم الفاظ قرآن همسوی یکدیگر و ازنظر مبادی تصدیقی، مقاصد آیات قرآن همسان هم است (جوادی آملی، 1381ش، ج1، ص128). افزون بر این، قرآن هم ظاهر دارد و هم باطن و میان ظاهر و باطن آن نیز هماهنگی و پیوند برقرار است که بر پیچیدگی این سیستم میافزاید؛ ازاینرو، تفسیر درست هر مفهوم و موضوعی در پرتو روح حاکم بر قرآن کریم به دست میآید؛ زیرا ارتباطات شبکهای، بین مفاهیم و موضوعات و نیز آیات و سورههای مختلف وجود دارد. قرآن کریم از آن رو یک سیستم پیچیده است که خردهسیستمهای آن - سورهها و موضوعات - نیز سیستمهای پیچیدهاند و ارتباطات پویا، سازگار و متعددی میان آنان برقرار است. این تعاملات سبب شده است لایههای گوناگونی میان اجزای متن یا همان آیهها هویت پیدا کند و نیز انسجام قرآن کریم را گستره و عمق بخشد و زمینه را برای توسعۀ تفسیر قرآن کریم در راستای پاسخگویی به نیازها و چالشهای متنوع انسان معاصر فراهم آورد (نک: قائمینیا، 1389، صص 170- 136؛ قائمینیا، 1390، صص 403-307). در تفسیر قرآن به قرآن، یک آیه براساس سایر آیات مرتبط با آن تفسیر میشود که نشاندهندۀ نگاه سیستمی به ارتباطات تنگاتنگ میان آیات و مفاهیم است (طباطبایی، 1417ق، ج4، ص353؛ طباطبایی، 1350ش، صص21-20؛ جوادی آملی، 1381ش، ج1، ص61). وضع اصطلاحات عام و خاص، مطلق و مقیّد، ناسخ و منسوخ، مجمل و مبیّن، محکم و متشابه در سنت تفسیری قرآن کریم که نشاندهندۀ داد و ستدهای گوناگون میان آیات و خردهسیستمهای قرآن است، مؤید دیگری بر نگاه سیستمی مفسران به قرآن کریم بوده و هست. در تفسیر موضوعی، بر اساس ارتباط همۀ آیات قرآن کریم با یکدیگر، آیات مربوط به یک موضوع جمع میشود و برآیند این آیات بهعنوان تفسیر درست آن موضوع مطرح میشود. به دیگر سخن، برای دستیابی به تفسیر درست یک آیه، آیات دیگری که به آن موضوع پرداختهاند، در کنار یکدیگر قرار میگیرند و یک سیستم را تشکیل میدهند که این آیه مدنظر، خردهسیستمی در درون سیستم موضوعی آن آیات به حساب میآید (نک: کمالی، 1384، صص، 132-142).
بنابراین، نگاه سیستمی به قرآن کریم جزء مبانی تفسیری آن است و فهم و تفسیر این کتاب نیز باید سیستمی باشد؛ زیرا هماهنگی آیات به گونهای است که اگر یکی از آنها حذف شود، مثل آن است که همۀ آیات حذف شوند (جوادی آملی، 1378، صص 395-393). این نگاه همچنان که در تفسیر ساری است، در مراحل تفسیر نیز بهنوبهخود جاری است. به دیگر سخن، همۀ مراحل تفسیر، از واژهشناسی تا تفسیر نهایی، خردهسیستمهایی هستند که با ارتباط و پیوند به یکدیگر، تفسیرِ سیستمی قرآن کریم را شکل میدهند. در نخستین گام تفسیر سیستمی، یعنی معناشناسی واژگان قرآن کریم نیز شایسته و بایسته است که نگاه سیستمی بر فرایند معناشناسی واژگانی حاکم باشد. بنمایۀ این نگاه، معناشناسی سیستمی است.
۵. معناشناسی سیستمی واژگانی
هلیدی، زبانشناس نقشگرای مشهور، با طرح نظریۀ زبانشناسی سیستمی - نقشی، معناشناسی را یک گام به معناشناسی سیستمی نزدیک کرده است (Halliday, 1994)؛ اما این راه پر پیچ و خم و نفسگیر، به بررسیها و پژوهشهای بیشتری نیاز دارد. آنچه در اینجا مطرح میشود تنها زمینهسازی برای گسترش و تعمیق این بحث در مطالعات قرآنی است.
یکی از کارکردهای قرآنی نظریّة سیستمها، معناشناسی واژگان قرآن کریم است. هر متنی، دستگاه و سیستمی است که تمامی عناصر آن با یکدیگر همبستهاند و تبیین هر عنصر، تنها با حضور همزمان عناصر دیگر امکانپذیر است. معناشناسی واژگان قرآن کریم نیز از این نظر که قرآن متنی زبانی است، بر مبنای نگاه سیستمی به زبان و متن استوار است؛ زیرا در هر متنی، همهچیز بر بنیاد روابط استوار است؛ همان روابطی که در یک سیستم برقرار است. هرچند واژههای زبان هر کدام با معنایی مشخص و مستقل ارتباط دارند، با در نظر گرفتن ویژگی سیستمیِ زبان، برای تعیین معناییِ هر عنصر زبانی باید به روابط درونی نظام زبان توجه کرد؛ زیرا با اینکه هر لفظ با معنای خاصی ارتباط دارد، ارزش معنایی واقعی یک واژه، در درون جمله و در ارتباط با اجزای دیگری که با آن همنشین شدهاند یا میتوانند جانشین آن شوند، روشن میشود. بدین ترتیب بارهای معنایی هر واژه درون سیستم متن گسترش مییابد و میتواند مرتّب در ارتباط با عناصر دیگر، مفاهیم و معانی گوناگون ارائه کند. درحقیقت این قابلیت ارائۀ مفاهیم گوناگون به خود واژه بهتنهایی مربوط نمیشود؛ بلکه از رابطۀ همنشینی آن با عناصر دیگر روی زنجیر گفتار ناشی میشود؛ بنابراین، هر واژه میتواند در معنای واژههای همنشین با آن در جملات مختلف تأثیر داشته باشد. به سخن دیگر، هر نشانۀ زبانی دو معنای «مستقیم» و «غیر مستقیم» دارد؛ زیرا هر واژه علاوه بر اینکه در فهرست واژگانی زبان مستقیماً با معنای مستقل و مشخصی ارتباط مییابد، بهطور غیر مستقیم نیز در معنای واژۀ جانبی خود تأثیر میگذارد و حتی در برخی از موارد ابهام معنایی آن را برطرف میکند (باقری، 1370، صص 253-251).
5-1. میدان معناشناختی
هر واژه و اصطلاحی، جزئی از سیستم و نظام بزرگتر معنایی متن قرآن کریم است. برای دستیابی به معنای دقیق یک واژه در قرآن کریم، افزون بر پیگیری ریشهشناسیِ آن واژه در فرهنگهای لغت عربی و قرآنی و احیاناً در فرهنگنامههای زبانهای سامی، لازم است تمام کاربردهای آن واژه در سراسر قرآن کریم، بررسی و همۀ واژههای هممعنا (مترادف) و متقابل (متضاد) آن و واژههای همنشین و جانشین آن نیز تجزیه و تحلیل شوند. علاوه بر این، باید به تمام واژههایی که به نوعی با آن واژه مرتبطاند و در میدان یا حوزۀ معناشناختی (نک: ایزوتسو، 1361، صص، 25- 24) آن جای دارند نیز توجه شود. این همان نگاه سیستماتیک به معناشناسیِ واژگانی قرآن کریم است. یک واژه بهندرت میتواند از واژههای دیگر کنار بماند و به هستی خود به تنهایی ادامه دهد. برعکس، واژهها در همهجا گرایش شدیدی به ترکیب با برخی از واژههای دیگر در بافتهای کاربردی خود دارند. هر واژهای برای خود یاران گزیده دارد، تا آنجا که سراسر واژگان یک زبان بهصورت سیستم پیچیدهای از گروهبندیهای معنایی درمیآیند. بازکردن این سیستم پیچدرپیچ یکی از وظایف مهم معناشناس است (ایزوتسو، 1361، صص81-74).
درخور ذکر است میان معناشناسی مکتب بن و معناشناسی سیستمی، افزون بر اشتراکات، تفاوتهای بسیار عمیقی نیز وجود دارد. اصولاً هر معناشناسی، وامدار معناشناسیهای پیش از خود است و بر آنها تکیه دارد؛ ازاینرو، در معناشناسی سیستمی همچون معناشناسی مکتب بن از روابط جانشینی و همنشینی هم استفاده میشود؛ اما معناشناسی سیستمی، در روابط جانشینی و همنشینی خلاصه نمیشود؛ بلکه بسیار فراتر از آن حرکت میکند. در معناشناسی سیستمی، همه واژههای کل متن، با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند؛ به طوری که برای دستیابی به معنای یک واژه باید کل متن و همه واژههای متن را بررسی کرد که این گستره و عمق در مکتب بن وجود ندارد. همچنین، این بررسی به کاوش همه متن محدود نمیشود؛ بلکه همه روح متن، همه سیاق متن به معنای زبانشناختی سیاق و نه معنای سنتی تفسیری سیاق، همه جغرافیای متن و همه داد و ستدهای معنایی درون متن و غیره را نیز شامل میشود. شیوة مطالعۀ معنای یک واژه در معناشناسی سیستمی، هم به لحاظ مبانی و اصول و هم به لحاظ روششناسی و روش، کاملاً با معناشناسی مکتب بن و سایر معناشناسیها متفاوت است.
5-2. سیستم واژگانی
همچنین، یک واژه در درون جمله، معنای دقیق خود را نشان میدهد. این مطلب هنگامی اهمیت بیشتری پیدا میکند که آن واژه، معانی گوناگونی داشته باشد. با توجه به اینکه یکی از ویژگیهای قرآن کریم، استفاده از معانی متعدد واژهها در کاربردهای گوناگون است، توجه به جایگاه یک واژه در درون یک جمله و نیز ارتباط میان جملهها در یک آیه، اهمیت دوچندان مییابد. این بررسی تنها به جمله و آیه محدود نمیشود؛ بلکه در امتداد آن، سوره و درنهایت، کل قرآن کریم بهمثابۀ یک متن و یک سیستم در شناخت دقیق معنای یک واژه و یک جمله دخیل است و این، دقیقاً همان سیستمیبودن قرآن است.
5-3. خردهسیستم واژگانی
گذشته از این، هر سیستمی نسبت به سیستمهای بزرگتر از خود، یک خردهسیستم به حساب میآید؛ همچنان که یک خردهسیستم نسبت به خردهسیستمهای درون خود، یک سیستم بهشمار میآید. قرآن کریم نیز از این قاعده مستثنی نیست. هرچند قرآن کریم، یک سیستم است، نسبت به سیستمهای بزرگتر از خود مانند سیستم زمان، سیستم مکان، سیستم فرهنگ جاهلی، سیستم آداب و رسوم، سیستم هنجارها، سیستم اقتصاد، سیستم سیاست، سیستم دین و ... یک خردهسیستم محسوب میشود؛ بنابراین، همچنان که معنای یک واژه براساس معانیِ واژههای دیگرِ جملهای که این واژه در درون آن جمله است و براساس سایر کاربردهایِ آن واژه در سایر جملات، آیات و سورهها تدقیق میشود، براساس زبان، فرهنگ، آداب و رسوم، هنجارهای جامعه، رخدادهای سیاسی و اقتصادی عصر و مکان تولید متن و در یک عبارت، جغرافیای متن نیز تدقیق میشود؛ البته روشن است این تأثیرات سلسلهمراتب دارند و تأثیر واژههای همنشین آن واژه در یک جمله، در معناشناسیِ آن واژه به مراتب بیشتر از تأثیر جغرافیای متن در معناشناسیِ آن واژه است؛ ولی این تأثیرِ مراتبی، نقش جغرافیای متن را در معناشناسیِ متن، سوره، آیه، جمله و درنهایت، واژه، صفر نمیکند.
براساس قاعدۀ ریاضی که هرچه اجزای یک سیستم بیشتر شود، ارتباطات میان آن اجزا بهصورت «توان» افزایش پیدا خواهد کرد، معانی آیات بهصورت «توانی» افزایش پیدا خواهد کرد. میان تکتک عناصر، ارتباطات معنایی سیستمی برقرار است؛ به طوری که هر مفهومی دارای سیستم معنایی خاصی است که این سیستم بر سایر سیستمهایِ معناییِ مفاهیم دیگر قرآن کریم تأثیرگذار است (نک: پهلواننژاد، و سزاوار، 1390، صص 44- 9).
در بسیاری از آیات قرآن کریم، هنگامی که مفهومی به هر شکلی توضیح داده میشود، در پایان آیه، این مفهوم با مفاهیم دیگر گره میخورد (نک: بقاعی، بیتا)؛ برای نمونه، در سراسر آیۀ 177 سورۀ بقره، سخن از بِرّ است؛ اما در پایان آیه، سخن از صدق و تقوا آمده است. این سبک قرآن کریم، زمینه را برای درهمتنیدگی مفاهیم و به دنبال آن، پیچیدگی ارتباطات سیستمی میان معانی، مفاهیم و موضوعات فراهم ساخته است.
در روش تفسیر قرآن به قرآن، هر سورۀ قرآن کریم نسبت به کل قرآن کریم، خردهسیستم است و نیز به دلیل در بر داشتن آیات - که هر دسته آیه یا یک آیه، خردهسیستمی نسبت به کل یک سوره است - سیستم است. این روند تا تکتک واژگان ادامه دارد؛ یعنی هر واژه، خردهسیستمی است نسبت به جملهای که این واژه در درون آن جمله قرار گرفته است؛ زیرا یک جمله که متشکل از واژگانی (خردهسیستمها) است، یک سیستم است.
۶. معناشناسی سیستمی واژۀ ذنب
حال با این توضیحات تصور کنید میخواهید بهعنوان یک معناشناس، معنای دقیق واژۀ ذنب را در قرآن کریم به دست آورید؛ هنگامی که به سراغ واژههای هممعنایِ آن میروید با واژگانی مانند: اثم، سیئه، خطیئه، جُرم، جُناح، حَرَج و ... روبهرو میشوید.
شکل ۲: ارتباط سیستمی واژههای هممعنای واژه ذنب
برای دستیافتن به معنای دقیق واژۀ ذنب، شما باید معنای دقیق تکتک واژههای بالا را روشن کنید تا بتوانید از مقایسۀ دوایر معنایی هر واژه با دیگری، به تفاوت این واژه با سایر واژههای هممعنای آن دست یابید؛ بنابراین، کار معناشناسی را با معناشناسی واژۀ سیئه ادامه میدهید. برای روشنسازی این واژه، دوباره باید مسیر پیشین طی شود؛ یعنی شما باید معنای واژگان هممعنا و متضاد سیئه را بدانید تا بتوانید به معنای دقیق آن دست یابید؛ برای مثال، باید معنای متضاد آن یعنی «حسنه» را کشف کنید تا بتوانید معنای دقیقی از سیئه ارائه کنید. باز مجبورید این مسیر را ادامه دهید؛ زیرا معنای حسنه با واژههای هممعنا و متضاد آن نیز ارتباط دارد و بدون فهم آنها ممکن نیست به معنای دقیق حسنه دست پیدا کنید.
شکل ۳: ارتباط سیستمی واژههای ذنب، سیئه و حسنه
پس از طی این مسیر طولانی، هنگامی که میخواهید معنای دقیق حسنه را به دست آورید، باز با مسئلۀ دیگری روبهرو میشوید و آن همان مسئلۀ پیشین است؛ یعنی برای فهم دقیق معنای «حسنه»، باید نخست معنای «صالح» و عبارت «عمل صالح» را متوجه شوید تا بتوانید بر مبنایِ آن، معنای «عمل حسن» یا « حسنه» را کشف کنید. دوباره در یافتن معنایِ صالح، دچار یک مسئلۀ دیگر میشوید و آن شناسایی معنای ایمان است؛ زیرا در قرآن کریم، ایمان با عمل صالح پیوند ناگسستنی دارد. همچنین، ایمان هم با تقوا، اسلام، بِرّ، اخلاص و ... ارتباط دارد و تقوا هم با واژگان متنوع دیگر ارتباط دارد و این سیر بدون وقفه ادامه پیدا میکند. نتیجه اینکه نمیتوانید معنای دقیقی از یک واژه در قرآن کریم ارائه دهید.
شکل ۴: ارتباط سیستمی میان واژههای ذنب، سیئه، حسنه، صلح، ایمان و تقوا
۷. راه کارهای برونرفت از دور سیستمی
برای حل این مسئله و برونرفت از این سیر طولانی و دور سیستمی، دستکم چند راه در پیش رو دارید:
7-1. اعتباری
برای قطعکردن این زنجیرۀ طولانی، براساس اعتباری که از دل ادبیاتِ شکلگرفته در میان معناشناسان برخاسته، عمل میکنید؛ یعنی دایرهای از واژههای بسیار نزدیک به یکدیگر انتخاب میکنید که معمولاً واژههای هممعنا و متضاد را در بر میگیرد و بر اساس آن، دایرۀ بررسی را محدود میکنید و به دریافتهای اولیه دربارۀ آنها بسنده میکنید. از بررسی کاربرد این واژهها، بخش چشمگیری از دوایر معنایی آنها روشن میشود و به همین مقدار اکتفا میکنید. حال ممکن است در برخی موارد، افزون بر واژههای هممعنا و متضاد، برخی دیگر از واژههای نزدیک را در زنجیرۀ همنشینی و جانشینی نیز به این دایره بیفزایید (نک: ایزوتسو، ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱)؛ در این صورت، محدودۀ اعتبار را گسترش دادهاید و بهطبع، نسبت به حالت نخست، دوایر معناییِ دقیقتری را رصد خواهید کرد و یک گام از مرحلۀ پیشین، پیشتر خواهید بود و یافتههای متقنتر و قابل دفاعتری را به دست خواهید آورد.
7-2. مفاهیم عینی و انتزاعی
هم در سنت تفسیری و هم در زبانشناسی دربارۀ ارتباط میان مفاهیم عینی و انتزاعی بسیار بحث شده است. بعضی از واژهشناسان معتقدند قرآن کریم دایرۀ معنایی برخی از واژهها را گسترش داده و معنای معنوی را جایگزین معنای مادی آن کرده و با هویت جدیدی آن را به کار برده است (جاحظ، ۱۴۲۴، ج۵، صص۱۵۱-۱۵۰؛ ابنفارس، ۱۹۷۹، ج۵، ص۴۵۵). عدهای از زبانشناسان نیز تصریح کردهاند کلمههایِ عینی، سریعتر و صحیحتر از کلمههایِ انتزاعی، درک و پردازش و به خاطر آورده میشوند که از آن با نام «اثر عینیت» یاد میشود (Paivio, 1990, p.11). لیکاف و جانسون بر این عقیدهاند که مفاهیم انتزاعی با بهرهگیری از مفاهیم عینی سازمانبندی میشوند. ذهن انسان مفاهیم انتزاعی را براساس مفاهیم ملموس و عینیتر دارای ساختار دقیق و مشخصی در مییابد (براتی، ۱۳۹۶، ص۵۷). این همان اصل بنیادیِ «استعارة مفهومی» در زبانشناسیِ شناختی است که از آن با عناوین دیگری مانند «جسمیشدگی» و «دستوری شدگی» نیز یاد میشود. همچنین، پیاژه، دربارۀ مراحل رشد زبان در کودکان به مراحلی ازجمله حسی - حرکتی، پیشعملیاتی، عملیات عینی و انتزاعی اشاره کرده است (ماسن، کیگان، هوستون، و کانجر، ۱۳۸۸، صص۳۱۴-۳۰۲).
همچنان که یک کودک، برای آموختن زبان از اشیای مادی و مفاهیم عینی آغاز میکند و سپس براساس مفاهیم عینی، به مرور زمان و با توسعۀ سطح شناختیاش وارد مرحلۀ بعدی زبان یعنی درک و فهم مفاهیم انتزاعی میشود، شما هم برخی از واژههایی را که معنای مادی و عینی روشنتری دارند، در مرحلۀ نخست قرار دهید و سپس با به دست آوردن معنای دقیقی از آنها کار معناشناسی را آغاز کنید و سپس در مراحل بعدی، بر اساس این واژههایی که پایه قرار گرفتهاند، به سراغ شناخت معنایِ واژههایِ پیچیدهتر، انتزاعی بروید تا معنای آنها را به دست آورید. در این مرحله، چون از پیش معنای مادی و عینی را کامل درک کردهاید، میتوانید آن را مبنا قرار دهید و به سراغ واژههای کاملاً انتزاعی یا واژههایی بروید که در ابتدا معنای مادی داشتهاند و بعداً معنای معنوی پیدا کردهاند و براساس واژههای پایۀ عینی، واژههای پیچیدۀ انتزاعی را بررسی و معناشناسی کنید (نک: شاملی و حاجی قاسمی، ۱۳۹۷).
7-3. واژۀ کانونی
در هر زبانی، واژگانی وجود دارند که نسبت به سایر واژگان، نقش محوری و کلیدی دارند و دیگر واژهها به لحاظ معنایی بر پایه آنها معنا میشوند؛ برای مثال، کلمه «کتاب» در قرآن کریم، ارتباط خاصّی با «الله»، «وحی»، «تنزیل»، «نبی» و «اهل» دارد که به آن رنگ معناشناختی خاصی بخشیده که بسیار پیچیده است (ایزوتسو، 1361، صص 15-14). یا کلمه «ایمان» واژهای است که در دربارۀ آن کلمات دیگری مشاهده میشود (ایزوتسو، ۱۳61، ص29). شکل زیر این ارتباط سیستمی را نشان میدهد.
شکل ۵: ارتباط سیستمی واژۀ «ایمان» با سایر واژهها
این ویژگی اختصاص به واژگان قرآن ندارد؛ بلکه در آیات و سورههای قرآن نیز وجود دارد. درحقیقت، در قرآن کریم سه سطح کانونی وجود دارد: سطح واژگان کانونی، سطح آیات کانونی و سطح سورههای کانونی. آنچه در میراث تفسیری از آن با عنوان آیات غرر مانند آیهالکرسی (آیه کانونی) و سوره امالکتاب (سوره کانونی) یاد شده و میشود، دقیقاً بر پایۀ همین اصل استوار است (نک: طبرسی، 1379ق، ج1، ص361). در این نوشتار، تنها سطح نخست یعنی واژگان کانونی محل بحث است.
در این نوشتار، توجه به سه نکته بایسته است: ۱. برای معناشناسی هر واژهای در قرآن کریم، به نوعی به معناشناسی همه واژههای قرآن کریم نیاز است؛ ۲. برخی از واژههای قرآن کریم که به لحاظ معنایی، ارتباط بیشتری با یکدیگر دارند، سیستمی را تشکیل میدهند که در مرکز آن سیستم، یک واژة اصلی قرار دارد؛ ۳. همۀ واژههای اصلی قرآن کریم نیز سیستمیاند که در مرکز آن، یک واژۀ کانونی قرار دارد و همۀ این واژههای اصلی، معنای خود را از آن واژة کانونی میگیرند. به دیگر سخن، معنای آن واژة کانونی در گام نخست در واژههای اصلی قرآن کریم و ازطریق واژههای اصلی به همة واژههای قرآن کریم تسری پیدا میکند؛ البته روشن است نسبت آن واژة اصلی با سایر واژههای قرآنی، شدت و ضعف دارد؛ با این توضیح که هر واژهای که به این واژة اصلی نزدیکتر باشد، معانیِ بیشتری از دوایر معنایی آن را به خود اختصاص خواهد داد و هر واژهای که از این واژة اصلی دورتر باشد، معنای کمتری از دوایر معنایی آن را دریافت خواهد کرد؛ ازاینرو، واژههایی که به واژة اصلی نزدیکاند، از شدت معناییِ بیشتری نسبت به واژة اصلی برخوردارند و این شدت نسبت به سایر واژههای نامانوس و کم ارتباط کاهش پیدا میکند؛ اما به صفر نخواهد رسید. در این میان، برای برونرفت از هرج و مرج معنایی، باید به سراغ تعیین واژة محوری و کانونی قرآن کریم رفت که نقش کلیدی و تعیینکنندهای در معنای سایر واژهها دارد. واژۀ کانونی به مفسر کمک میکند تا دور سیستمی را قطع کند؛ زیرا همچنان که پیشتر آمد مشکل دور سیستمی است که تا بینهایت ادامه پیدا میکند. برای برونرفت از دور سیستمی، باید آن را قطع کرد. اگر این دور در جایی مانند واژۀ کانونی قطع شود؛ مشکل تبدیل به مسئله و مسئله نیز حل میشود؛ یعنی در این دور، جایی لازم داریم که سکوی نخست باشد تا مفسر بتواند پایش را روی آن بگذارد و از آنجا آغاز کند.
۸. «تسلیم» واژة کانونی قرآن کریم
قرآن کریم کتابی است که پیام خداوند را به بشر میرساند. پس دو سویه اصلی این کتاب، الله و انسان است. اگر با این دستهبندی به سراغ قرآن کریم برویم، مشاهده خواهیم کرد در سرتاسر این کتاب الهی، بیشترین واژگان مربوط به خداوند و اسامی و صفات خداوند و در مرحله بعد، انسان و ویژگیهای آن است. واژههایی مانند: الله، رحمن و رحیم و واژههایی مانند: تقوی، ایمان و اسلام. اگر بپذیریم که قرآن کریم برای هدایت انسان به سوی الله نازل شده، پس آن واژۀ کانونی مرتبط به خدواند است. الله، رب است و انسان، عبد. عبدبودن یعنی تسلیم کامل در برابر رب. تسلیم کامل، همان اسلام است که در همۀ ادیان ابراهیمی، اصل و اساس بوده و در دین مبین اسلام به اوج خود رسیده است. وَمَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى ... (لقمان: ۲۲)؛ إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ (بقره: ۱۳۱)؛ قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَى وَعِیسَى وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (بقره: ۱۳۶).
بنابراین، «تسلیم»، واژۀ کانونی است که بخشی از دایرۀ معنایی آن در سایر واژههای نزدیک به آن ساری و جاری است و سپس این سیر ادامه پیدا میکند و در واژههای سطوح بعدی و نیز در همۀ واژههای قرآنی متناسب با شدت و ضعف از کانون، سرایت پیدا میکند. نتیجه اینکه هر واژهای در قرآن کریم، باید به گونهای معنا شود که بهصورت سیستمی، با واژة تسلیم ارتباط برقرار کند و براساس منطق فازی، در نسبت با تسلیم، در پیوستاری از شدت و ضعف معنا خواهد شد، اما هیچگاه صفر نخواهد بود.
نتیجهگیری
فرایندهای سنتی واژهشناسی قرآن کریم و معناشناسیهای معاصر واژگانی برای فهم معنای واژگان قرآن کریم ناقصاند و نوآوری در این عرصه هم به لحاظ مبانی و هم روش، بر عهده مفسران و قرآنپژوهان است. براساس نظریة سیستمها، قرآن کریم یک سیستم باز و پیچیده است؛ ازاینرو، نگاه سیستمی بر فرایند معناشناسی واژگانیِ قرآن کریم حاکم است. واژگان قرآن کریم در قالب خردهسیستم و سیستم تعریف میشوند و در مرکز هر خردهسیستمی، واژگانی اصلی و در مرکز کل سیستم، واژة کانونی، نقش محوری را بر عهده دارد. واژة کانونی، واژهای است که همۀ واژههای دیگر قرآن کریم بر اساس آن معنا میشوند و آن واژة «تسلیم» است. رفت و برگشتِ پویا و پیوسته میان خردهسیستمها، واژگان اصلی و واژة کانونی در درون یک سیستم کلان برقرار است تا معنای دقیق هر واژه در درون هر خردهسیستم و سیستم کلان مشخص شود.