تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,339 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,950,727 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,980,782 |
پژوهشی در احوال و آثار یک حروفی گمنام | |||||
پژوهش های تاریخی | |||||
مقاله 6، دوره 13، شماره 2 - شماره پیاپی 50، تیر 1400، صفحه 73-91 اصل مقاله (2.26 M) | |||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2021.130175.2243 | |||||
نویسنده | |||||
محمد حکیم آذر* | |||||
دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد شهرکرد، دانشگاه آزاد اسلامی، شهرکرد، ایران. | |||||
چکیده | |||||
در پژوهشهای شرقشناسان و پژوهشگران ایرانی و تُرکیهای، رسالۀ خوابنامه از منابع اصلی دربارۀ فرقۀ حروفیه و اندیشههای رئیس این فرقه، میرزافضلالله استرآبادی، است. نویسندۀ این رساله، نصراللهبنحسن نافجی، در زمان سکونت فضلالله در اصفهان مرید و انیس او بود. از دیگر متون اعتقادی حروفیان مثنویی است در بحر هزج به نام مخزنالرموز که آن نیز اثر نصراللهبنحسننافجی است و در سال 825ق/1422م نوشته شده است. این دو متن برای شناخت تفکر، الفبای رمزی و تعالیم فرقۀ حروفیه منابعی مهم هستند. دربارۀ این نویسنده تا امروز هیچ اطلاعی در دست نیست و هر جا اسمی از او آوردهاند، به خوابنامۀ او اشاره کرده و گذشتهاند. در این پژوهش، نسخههای خطی این دو متن مهم معرفی میشوند. نسخههای این دو متن در کتابخانههای خارج از ایران نگهداری میشوند. غیر از معرفی دو متن یادشده، زندگی نصراللهبنحسن نافجی و زادبوم او که نامی از آن در منابع تاریخی نیامده است، واکاوی میشود؛ همچنین اطلاعات گوناگونی از نظر گذرانده میشود که این گزارشنویس در حوزۀ موضوعات جغرافیایی و اجتماعی ارائه کرده است. نصرالله به علت زندگی در محیط اصفهان در قرن هشتم و اوایل قرن نهم قمری/پانزدهم میلادی، در رسالۀ خود از رجال و محلات اصفهان آگاهیهای ارزشمندی آورده که در این پژوهش به آنها توجه شده است. | |||||
کلیدواژهها | |||||
نصراللهبنحسن نافجی؛ حروفیان؛ میرزافضلالله نعیمی؛ خوابنامه؛ مخزنالرموز | |||||
اصل مقاله | |||||
مقدمه هلموت ریتر (Hellmut Ritter)، شرقشناس آلمانی (1892تا1971م)، در میانههای قرن بیستم میلادی با انتشار کتاب آغاز فرقه حروفیه، برای نخستینبار به این فرقۀ رمزآلود و ناشناختۀ تصوف ایرانی نگاهی علمی انداخت. مطالعات ریتر در خلال فهرستبرداری از نسخههای خطی کتابخانههای ترکیه، با بررسی چندین دستنویس فارسی، عربی و ترکی مرتبط با حروفیان، از اسرار این فرقۀ شگفت پرده برداشت. او با گزارش علمی خود نحوۀ شکلگیری، رشد، مبارزات، هزیمت و کوچ حروفیان را از ایران به ترکیۀ امروزی روشن کرد. حروفیان که خود را «اهل حق» یا «اهلالحقیقه» میدانستند، پیروان فضلالله نعیمی استرآبادی (740تا796ق) بودند. کسی که آیین حروفی را در زمان امیرتیمور بنیان گذارد. وی که خود را از سلالۀ سادات علوی میدانست، پسر ابومحمد تبریزی بود و عقیده داشت که همۀ حروف مقدساند و در هر حرفی رازی وجود دارد (نک: مشکور، 1395: ذیل حروفیه). او با طراحی نظامی رمزی در الفبا و اعداد، از هستی و مفاهیم مرتبط با معرفت الهی، تفاسیر انتزاعی خاصی ارائه کرد. پیش از فضلالله نعیمی استرآبادی اعتقاد به رموز حروف و اعداد، بهویژه در بین ملل شرقی و پیروان تصوف، سابقهای دیرین دارد و بدان توجه فراوان شده است. «فضلالله حروفی که دربارۀ معانی حروف و ارتباط آنها با ذات حق و همچنین در باب حلول و اتحاد، مقالاتی شبیه به اقوال باطنیه و بعضی فرقههای گنوسی و غلاه شیعه داشت، در این دوره پارهای از دعاوی منسوب به حلاج را هم تجدید کرد و مریدانش مثل مریدان حلاج وی را همچون مظهر و تجسم الوهیت تلقی میکردند و آثار او را که شامل جاوداننامه (جاویدان کبیر)، محبتنامه و عرشنامه میشد کتاب الهی میشمردند» (زرینکوب، 1369: 55). فضلالله نعیمی بسیاری از تعالیم خود را به زبان شعر به مریدان انتقال داد و در سرودن شعر توانایی نسبی داشت. دیوان او شامل غزلیات و مثنوی عرشنامه، چندی پیش در سلسله موقوفات افشار منتشر شده است (نک: نعیمی استرآبادی، 1398). در این پژوهش مقرر است به این پرسش پاسخ داده شود: نصراللهبنحسن کیست و مولد و منشأ او کجا بوده است؟ فرض این مقاله دربارۀ مولد نصرالله این است که قریهای به نام نافچ، در نزدیکی اصفهان که امروز در استان چهارمحالوبختیاری قرار دارد، مولد این حروفی معتقد بوده است؛ پس نصراللهبنحسن بهواسطۀ نزدیکی به مرکز علوم عصر ایلخانی و تیموری، یعنی اصفهان، به آن شهر کوچ کرد و در آنجا تحصیلات خود را ادامه داد. روش پژوهش توصیفیتحلیلی و با تمرکز بر نمونهپژوهی است. هدف پژوهش این است که با تکیهبر اطلاعات و اسناد مکتوب و با تمرکز مشخص بر دو نسخۀ خطی خوابنامه و مخزنالرموز، به شناخت نسبی از نصراللهبنحسن و نسبت او با فضلالله حروفی دست یابد.
پیشینۀ پژوهش منابع بسیاری بر ساختار فرقۀ حروفیه و حیات بانی آن، فضلالله نعیمی استرآبادی، تمرکز کردهاند و دربارۀ آنها پژوهشهای درخور توجهی انجام شده است. در این میانه هلموت ریتر را باید از افراد پیشگام در حروفیشناسی بدانیم. نوشتههای او در گزارش احوال فضلالله نعیمی و فرقۀ حروفیان مرجعی معتبر است. پیش از هلموت ریتر شرقشناسی دیگر به نام کلمان آمبو هوار (Clement Imbaut Huar) در کتابی به نام مجموعه رسائل حروفیه، به فضلالله استرآبادی و جریان فکری او توجه کرد. هوار در این کتاب، متونی از حروفیان را با نامهای هدایتنامه، محرمنامه، نهایتنامه، اسکندرنامه و چند رسالۀ دیگر معرفی کرد و در تحلیلهایی کوتاه، آنها را از منظر جریانشناسی حروفی بررسی کرد. رضا توفیق این مجموعه را در سال 1909م ترجمه کرد و در مطبعه بریل در لیدن هلند چاپ کرد. صادق کیا، استاد دانشگاه تهران، به این مجموعه توجه کرد و ضمن کشف پارهای خطاها در ترجمۀ محرمنامه، دریافت این رساله باوجود خطاهایی که در کتابت و ترجمه دارد، پُر از واژههای زبان قدیم استرآباد است؛ بر همین اساس، کتاب واژهنامه گرگانی را با تمرکز بر رسالههای حروفیه، یعنی محرمنامه و جاوداننامه و هدایتنامه، نوشت که به گویش قدیم استرآبادی بودند و در سال 1330ش در سلسله انتشارات دانشگاه تهران چاپ کرد (نک: کیا،1330: 9به بعد). علی میرفطروس نیز با بررسی منابع شناخت فرقه حروفیه، مقالاتی در مجلۀ ایرانشناسی منتشر کرد که برای شناخت سیر مطالعاتی و پژوهشی فرقه مذکور مفید است. کتاب حروفیه در تاریخ اثر یعقوب آژند از منابع پژوهشی ممتاز برای شناخت این فرقه است. در تمام پژوهشهای جدیدی که دربارۀ حروفیه یا آثار آنها منتشر شده است، ریتر و هوار از منابع اصلی به شمار میآیند. در سایر منابع پژوهشی نظیر مقالۀ «نوشتههای حروفیان» اثر ادوارد براون و نیز پژوهشهای عبدالباقی گولپینارلی دربارۀ حروفیان، بهویژه مقالۀ ممتع او در دایرهالمعارف اسلام Golpinarli)، ذیل: Fadl Allah Hurufi (، تکیهبر اطلاعاتی است که از بررسی متون و دستنویسهای فارسی، عربی و ترکی حروفیان به دست آمده است و این مسئله بهوضوح هویداست. نویسندگان مقالات دانشنامهای در ایران نیز بر همین منوال، با تکیهبر آثار ذکرشده و با بررسی برخی نسخ خطی این فرقه، کوشیدهاند جریان فکری فضلالله استرآبادی و پیروان او را در ایران دورۀ تیموری نشان دهند. اکبر ثبوت نویسندۀ مدخل حروفیه در دانشنامۀ جهان اسلام از آن جمله است (نک: ثبوت، 1387: ذیل حروفیه؛ قراگوزلو و لاجوردی، 1391: ذیل حروفی). در سالهای اخیر، پژوهشگران ترکیهای برای معرفی فرقۀ حروفیه و نحوۀ اثرگذاری آنها بر فرقۀ بکتاشیه، پس از مهاجرت تاریخی به آسیای صغیر، کوششهایی کردهاند. از آن میان باید به دو کتاب حروفیه، تاریخ، عقاید، عبادات، قیامت... اثر فاتح اسلو اِر و حروفیه؛ تاریخ و عقاید اثر شهزاد بشیر اشاره کرد. این دو کتاب نیز استنادات خود را برپایۀ پژوهشهای ریتر، هوار و گولپینارلی که خود از وامداران ریتر و هوار است، بنا نهادهاند و جالب اینجاست که همگی در بیان بدایت احوال نعیمی استرآبادی به گزارش نصراللهبنحسن نافجی در رسالۀ خوابنامه استناد کردهاند. خطاهای روششناختی و اشتباهاتی بهویژه در پژوهش فاتح اسلو ار دیده میشود که جای بررسی و نقد آن را باز گذاشته است؛ از آن جمله باید به خلط دو شخصیت نصرالله بنحسن و اسحاق حروفی و یکی دانستن آنها، به پیروی از گولپینارلی، اشاره کرد (نک: اسلو اِر، 1394: 50)؛ در حالی که به گواه پژوهشهای عدیدهای که در متون حروفیان صورت گرفته است، این دو شخصیتهای مجزایی هستند که نصراللهبنحسن در آغاز کار فضلالله با او بوده و اسحاق پس از مرگ فضلالله رشتۀ امور را به دست گرفته و رسائلی هم درباب عقاید حروفیه به گویش استرآبادی تحریر کرده است. باید به شناختنداشتن درست شهزاد بشیر از نصراللهبنحسن اشاره کرد؛ باوجود صراحت فراوانی که در متون پژوهشی پیش از بشیر دربارۀ نام نصرالله وجود داشته، او را نصرالله نجفی معرفی کرده و نافجی را تصحیفی از نجفی دانسته است (نک: بشیر، 1399: 45). به طور قطع در نقدی که بر این پژوهشها نوشته خواهد شد، اِشکالها و حسنهای دو پژوهش اخیر گوشزد میشود. آنچه در پژوهش حاضر مد نظر نگارنده است، معرفی نسخهها و رمزگشایی برخی مجهولات مرتبط با آنها، بهویژه مولد و منشأ نصراللهبنحسن نافجی، است. بحث و بررسی میرزافضلالله استرآبادی فضلاللهبنابیمحمد عبدالرحمن الحسینی جلالالدین الاسترآبادی التبریزی متخلص به نعیمی، صاحب رسالۀ جاودان کبیر، متولد 740یا741 ق/ 1339یا1340م. و متوفای 796ق/1394م (نک: اسماعیلپاشا، 1951: ذیل فضلالله الحروفی؛ سامی، 1316ق، 6/ذیل نعیمی) و معروف به سیدحلالخور. او از مؤثرترین شخصیتهای جریانساز دینی و مذهبی در سدۀ هشتم قمری و پیشوای فرقۀ حروفیه، از فِرَق تصوف علوی، است. فضلالله نعیمی با بدعتی که در قرن هشتم در تصوف گذاشت و آیینی که در طریقت بنا نهاد، پیروان کثیری در ایران و آسیای صغیر پیدا کرد. پیروانی که تا سالها آموزههای او را تعلیم میدادند و از او در مقام پیر و هادی مکمل (نک: جعفریان، 1378: 259) یاد میکردند. این گروه باوجود فشارهای سیاسی و حکومتی، چه بهصورت آشکار در آسیای صغیر و چه با تکیهبر اصل تقیه در آذربایجان، خراسان و نواحی مرکزی ایران به فعالیتهای مذهبی خود ادامه دادند. کار فضلالله با قتل او به دست میرانشاه و سوزاندهشدن سرش به دست تیمور پایان یافت (نک: السخاوی، 1992: 6/173). گفتهاند فضلالله از مرگ خود و کیفیت آن خبر داده بود و مریدان این را از کرامات او میدانستند (نک: اوحدی بلیانی، 1389: 7/4365). پس از فضلالله ارشاد مریدان حروفی برعهدۀ خلیفۀ او، عمادالدین نسیمی گذاشته شد که بهقولی داماد فضلالله نیز بود (نک: محرابی، 1370: 67). نصراللهبنحسن نافجی نصراللهبنحسنعلیبن مجدالدینحسن نافجی، ندیم و گزارشنویس فضلالله حروفی، از رئیسزادگان قریهای به نام نافج بوده که گویا در کودکی بیماری مفاصل عارض او شده و همواره از درد پا مینالیده است؛ به همین علت از کشاورزی که شغل پدریاش بوده، معاف شده و در خانه ضمن مطالعۀ آثار ادبی و عرفانی، علوم مقدماتی را فرا گرفته است. آن گونه که در رسالۀ خوابنامه در بیان حال خود میگوید، در چهاردهسالگی به خط خود کتابهای کیمیای سعادت و منطقالطیر عطار را کتابت کرده است. نصرالله که در آغازِ جوانی برای تکمیل معارف به اصفهان رفته، ضمن توجه به آثار صوفیه، کتاب عوارفالمعارف شیخسهروردی و آثار محمد غزالی را بسیار پیش چشم داشته است. نصرالله میگوید که در اصفهان به دولت پایبوس کامل مکمل هادی طوایفالمسلمین، فضلالله استرآبادی نائل شده است. بهتصریح منابع تاریخی، فضلالله نعیمی در حدود سال772ق/1370م در اصفهان بوده است (نک: آژند، 1369: 14) و این همان زمانی است که در مسجد طوقچی مسکن گرفته و به تعبیر خواب و ارشاد عوام روی آورده است. دیدار نصراللهبنحسن نافجی با فضلالله نیز در همین زمان رخ داده است. نصرالله بنا به آنچه خود نوشته، در آن زمان حدود بیستسال داشته و با عنایت به تاریخ تولد فضلالله (740یا741ق)، نصرالله بهاحتمال حدود دوازدهسال از فضلالله کوچکتر بوده است. نصرالله در چند صفحۀ آغازین رسالۀ خوابنامه به زندگی شخصی خود اشارههای گذرایی کرده و نیز در لابهلای این رساله از روستای نافج و احوال شخصی خود سخنانی به میان آورده است. این مقدار اطلاعات از زندگی نصرالله چشمگیر نیست؛ ولی برای روشنشدن زوایای حیات یکی از شخصیتهای مؤثر فرقۀ حروفیه بسیار ذیقیمت است. گفتهاند فضلالله در وصایای خود تعدادی از یارانش را در حکم جانشینان و خلفای خود در نواحی مختلف ایران و آسیای صغیر برگزیده بود (نک: ذکاوتی قراگوزلو و لاجوردی، 1391: ذیل حروفی). غیر از آنچه در خوابنامه آمده است، از نصرالله و فعالیتهای عقیدتی او اطلاعاتی در دست نیست و ما نمیدانیم که آیا او به مرتبۀ خلافت فضل در جایی رسید یا نه؛ اما وجود خوابنامه (تحریر 827) و مثنوی مخزنالرموز (تحریر 825) که رموز آیین حروفی را به زبان شعر گزارش کرده است، نشان میدهد نصرالله دستکم تا سال 828ق/1425م زنده بوده و آیین حروفی را تبلیغ میکرده است. در پژوهشی که عبدالباقی گولپینارلی در مقدمۀ فهرست متون حروفیه کرد، از نصراللهبنحسن و دو رسالۀ مهم او، خوابنامه و مخزنالرموز، اثری نیست. با وجود اینکه در این فهرست، متون حروفی محفوظ در کتابخانۀ مولانا در قونیه آمدهاند، نسخۀ شمارۀ 2/1644 که مخزنالرموز نصرالله است، نادیده گرفته شده است. اطلاعاتی که گولپینارلی دربارۀ زندگی فضلالله میدهد، از رسائل گوناگون حروفیه، ازجمله خوابنامۀ سیداسحاق و خوابنامۀ خود فضلالله گرفته است. در بسیاری از نمونهها نیز گزارش او با گزارش نصرالله از آغاز فعالیتهای عقیدتی فضلالله، بهویژه در اصفهان، مشابهت دارد؛ ولی در فهرست گولپینارلی به نصراللهبنحسن نافجی و رسالۀ او هیچ اشارهای نشده است. هرجا هم به خوابنامه استناد کرده، منظورش خوابنامۀ سیداسحاق یا خوابنامۀ فضلالله بوده است (نک گولپینارلی، 1374: 61،36،28،15،14،10،5). در متون حروفی تعدادی خوابنامه و نومنامه موجود است که هرکدام به دورهای از زندگانی فضلالله مربوط است و نوشتۀ خود او یا یاران او هستند. خوابنامۀ نصراللهبنحسن نخستین اثری است که بدایت حال فضلالله را بررسی میکند و همان طور که ریتر اشاره کرده است، معتبرترین سند برای شناخت دورۀ آغازین دعوت فضلالله به آیین جدید است.
زادبوم نصراللهبنحسن نافجی نصراللهبنحسن نافجی زادۀ روستایی به نام نافج (امروزه: نافچ) بوده است. این روستا اکنون در پانزدهکیلومتری شمال غرب شهرکرد، مرکز استان چهارمحالوبختیاری، واقع شده است. نصراللهبنحسن نافجی (752تا828؟) و خوابنامۀ او سندی معتبر برای نشاندادن قدمت روستای نافج/نافچ هستند. در منابع جغرافیایی و تاریخی و سفرنامهای قدیم، نامی از نافچ یا نافج به میان نیامده است. در بحث سکونت اهالی در این روستا، قدیمیترین اسناد به دورانی فراتر از صفویه برنمیگردد؛ برای مثال سنگ قبری در یکی از حسینیههای نافچ موجود است که متن آن چنین است: «وفات المرحوم السعید الواصل الی رحمهالله تعالی خوبان بنت عنایت فی شهر ذوالحجه سنه 1082». به استناد متن این سنگ قبر که قواعد تذکیر و تأنیث را هم دربارۀ متوفی رعایت نکرده است و خطای نگارشی نیز دارد، ذوالحجه/ذیالحجه، قدمت سکونت در قریۀ نافچ به عصر صفوی میرسد. بیش از این اطلاعی در دست نیست و بیشتر تاریخنگارانی محلی به علت وجود این سنگ قبر و کتیبۀ امامزاده علیاکبر، سابقۀ این روستا را نهایت، دورۀ صفوی میدانند. خوابنامۀ نصراللهبنحسن قدیمیترین منبعی است که نامی از نافج در آن آمده است. پس از آن در سال 854ق، در کتیبۀ سردر خانقاه نصرآباد اصفهان اشارهای به نافج دیده میشود؛ آنجا که شخصی به نام حیدر نافجی در تعمیر بنای خانقاه نصرآباد مشارکت کرده و گویا معمار آن بنا بوده است. نصرآباد که از قرای معروف اصفهان بوده، امروز به یکی از محلات این شهر بدل شده است. مهدوی در گزارش خانقاه نصرآباد مینویسد: «خانقاه شیخ ابوالقاسم نصر امین، عارف مشهور، در این قریه قرار دارد. در جنب آن خواجهصدرالدینعلى طبیب که در سال 855 مدرسههایى بنا کرده که فعلاً به تکیۀ میان ده مشهور است و قسمت عمدۀ کاشىهاى آن ریخته و از بین رفته و از آنچه باقى مانده، میرزاطاهر نصرآبادى که خود از احفاد خواجهصدرالدین است، از آنها نام برده و گوید: آثار پدید است و در باقیماندۀ کاشىها نام بانى مدرسه، یعنى صدرالدین على طبیب و نام سازندۀ بنا (حیدر نافجى) و سال ساختمان آن 855 و نویسندۀ کتیبه، اشرفالدین سلطانى، باقىمانده است. از خطوط کتیبه پیداست که خواجهصدرالدین، بانى مدرسه، شیعۀ امامى بوده و احتمالاً مدرسه وقف بر طلّاب شیعه بوده است» (مهدوی، 1386: 262). در متن کتیبه آمده است: «بنای این خانقاه که مزار شیخ است، احداث نمود در زمان خلافت سلطان جهانپناه... خلدالله ملکه و سلطانه از خاص مال خود بنده درگاه المنیب صدرالدینعلی الطبیب به سعی بنده راجی حیدر نافجی فی سنه اربع و خمسین و ثمنمائه». براساس اطلاعات خوابنامه، نتیجه میگیریم که این قریه در قرن هشتم قمری بسیار آباد بوده است. از عبارات زیر نیز به آبادانی و رونق اجتماعیاقتصادی این قریه پی میبریم: «این فقیر شبی در خواب دید که در قریۀ نافج که وطن اصلی این ضعیف است، در خانه رفتی به پای نردبانی و آواز کردی که گاو من بر این بالاست به زیر آورید. از بالا جواب دادند که گاو تو چهار دست حنا بسته است و هشت درم به حنا دادهایم» (خوابنامه: 52). «این درویش در خواب دید که بر بام مسجدی بودمی در قریۀ نافج و رحلی پیش من نهاده بودی و قرآن در رحل بودی به خط خوب نوشته و جدول لاجورد کشیده به جلد نو و سورۀ یوسف واکرده و میخواند» (همان: 56). «این فقیر حقیر در سن هشتسالگی تخمیناً در خواب چنان دید که لب چشمۀ آب صافی بهغایت شفاف که در قریۀ نافج بر طرف دست راست و معروف به چشمۀ قلندر بود، به روی دکانچهای استاده بودی» (همان: 71). «در خواب دیدم شبی بر دیوار باغچهای بودم در قریۀ نافج آن دیواری که از طرف قبله بود از درون این باغچه آوازی بهغایت لطیف و خوش به گوش من آمد» (همان: 73). «در باغچهای که خاصۀ این کمینۀ فقر است در قریۀ نافج درخت کهنۀ قدیمه بود و از غایت کهنگی مجوف شده، در پای آن درخت حضرت رسالت را دیدم در خواب که نشسته بودی و حضرت صاحب تأویل در پیش او نشسته و با هم بحث در میان داشتندی» (همان: 75). «همچنین شبی در خواب دیدم در قریۀ نافج از کنار چشمهای که در اندرون قریه است، من چندگاهی بگذشتمی ابراهیم خلیلالله صلواتالله و سلامه علیه را دیدم روی در من کرده، بیامدی و هر دو دست من بگرفتی با قد بلند و ریش بهغایت اسفید روی سرخ نورانی» (همان: 78). «جوانی بود در قریۀ نافج حضرتشاه نام صباحی بامدادی پیش این فقیر آمدی و گفت من دیشب در خواب دیدم که کس با من گفتی چه نشستهای؟ مهدی آخرالزمان به مهمانی فلان کس آمده است و خلق کثیر آنجا حاضرند» (همان: 84). براساس قرائنی که نصراللهبنحسن نافجی در خوابنامه نشان داده و اشاراتی که به سرچشمۀ زایندهرود، محلات مختلف اصفهان، شهرهای اطراف اصفهان، مسیرهای منتهی به اصفهان و شهرها و روستاهای سر راه کرده و همچنین با توجه به اشاراتی که به موقعیت اقلیمی روستای خود کرده است، نافج یا نافچ بهاحتمال بسیار همین شهری است که امروز در نزدیکی شهرکرد واقع است. با توجه به گزارش نصراللهبنحسن نافجی از مسجد قدیم، درخت کهنسال، چشمۀ قلندر و حالوهوای روستا روشن است که نافج روستایی آباد و باقدمت بوده و برای اهل این روستا، معارف و علوم زمانه غریب نبوده است. وقتی کودکی علیل در خانه نشسته و از کیمیای سعادت و منطقالطیر عطار رونویسی کرده یا منابع اصلی عرفان و ادبیات را پیش روی داشته است، روشن است که در روستای او مردمی اهل فضل و علم هم بودهاند. مردمی که موضوعات ادبی و عرفانی برای آنها ناآشنا نبوده است؛ همچنین از قرائن هویداست که این روستا از نواحی شیعهخیز و پایگاه برخی فرق تصوف بوده است.
خواب و ارزش آن نزد صوفیه رؤیاها و خوابها یا به تعبیر صوفیان منامات، نزد فِرَق مخلف تصوف اعتبار بسیاری دارد. اثری که داستان حضرت یوسف(ع) و تعبیر خواب او در باورهای صوفیه گذاشته، باعث شده است خواب و تعبیر خواب را یکی از مراتب کشف و شهود بدانند و از آن برای گشودن رموز عالم بهره ببرند. داستان خواب حضرت ابراهیم(ع) و مأمورشدن به ذبح فرزند نیز از سرچشمههای توجه صوفیه به کرامات منطوی در منامات بوده است. بخش درخور توجهی از متون معتبر صوفیه به بیان اعتبار منامات، درجهبندی آنها، ارزش و جایگاه تعبیر خواب و بهویژه گزارش منامات رسول(ص) اختصاص دارد (نک: قیصری، 1375: 686؛ خوارزمی، 1368: 1/269؛ پارسا، 1366: 214؛ جامی، 1370: 52؛ سعیدالدین فرغانی، 1379: 236؛ غزالی، بیتا: 13/41 و 16/13و16و 18). نزد صوفیه خواب از جنس وحی و الهاماتی است که بر قلب سالک صادق وارد میشود؛ بنابراین تعبیر آن نیز خود علمی است که سررشتۀ آن را به غیر ایشان ندادهاند. مولانا در بیانی تمثیلی، علم به رؤیا و دانش تعبیر منامات را اینگونه شرح داده است: «رؤیا خوابهای عاشقان و صادقان است و تعبیرش در آن عالم پدید شود بلکه احوال جمله عالم خوابی است تعبیرش در آن جهان پدید شود...؛ همچنین احوال عالم را که گفتیم خوابی است که اَلدُّنْیَا کَحُلُمِ الناّئِم تعبیرهاش در آن عالم دیگرگون باشد که به این نماند آن را معبرّ الهی تعبیر کند؛ زیرا بر او همۀ مکشوف است چنانکه باغبانی که به باغ درآید در درختان نظر کند بیآنکه بر سر شاخهها میوه بیند حکم کند که این خرماست و آن انجیر است و این نار است و این امرود است و این سیب است» (مولانا، 1369: 100و101). براساس نظر مولانا، علم تعبیر رؤیا بر کسی مکشوف است که صفات منزّه داشته باشد و از هوای نفسانی و پلیدیهای حیوانی مبرّا باشد. «علم تعبیر و تأویل فنى است که از خداى متعال جایزه به شخص تارک هواى نفس داده مىشود؛ چنانکه داستان یوسف صدیق در قرآن و ابنسیرین معلوم است» (حسنزاده آملی، 1378: 172). ملامحسن فیض کاشانی در محجهالبیضا توجه به معنای خواب و گریز از صورتگرایی در تعبیر خواب را شرط مصیببودن معبر میداند و معتقد است خواب رمزی است از عالم بالا؛ پس باید پوست آن را کنار نهاد و به مغز معانی متوجه شد. از نظر ملامحسن تعبیر خواب سراسر مثال است (نک: عارف، 1372: 7/58). در گفتمان صوفیان، با استناد به آیات و احادیث و اخبار، موضوع تعبیر رؤیا صورتی مکتبی و مدرسی یافت و با نام علم، به متون آنها وارد شد. «و العلوم الشّرعیة هی تسعة أنواع: أولها: علم التّنزیل و ثانیها علم التّأویل و ثالثها علم الرّوایات و الأخبار و رابعها علم الفقه و السّنن و الأحکام و خامسها علم التّذکار و المواعظ و التّصوف و سادسها علم تأویل المنامات» (قطبالدین لاهیجی، 1378: 1/132؛ نیز نک: کاشانى، 1384: 179).
خوابنامۀ نصراللهبنحسن نافجی ریتر در پژوهش خود برای خوابنامۀ نصراللهبنحسن نافجی ارزش بسیاری قائل است. او معتقد است اشارات این رساله به دوران شکلگیری شخصیتی فضلالله و نیز اقامت او در اصفهان، پژوهشکننده را به زوایای پنهان این فرقه رهنمون میسازد (ر.ک: ریتر، 1341: 332). اتوره رُسی (Ettore Rossi) دستنویس خوابنامۀ نصراللهبنحسن نافجی را در کتابخانه و موزۀ سلطنتی واتیکان یافت و آن را در اختیار ریتر قرار داد. ریتر در بررسی سریع و اجمالی این نسخه، آن را از منابع ممتاز شناختِ فرقۀ حروفیه دانست و بخشهایی از آن را در کتاب آغاز فرقۀ حروفیه چاپ کرد. تاحدودی تمامی کسانی که در بیان احوال فضلالله استرآبادی از نصراللهبنحسن نافجی نقلقول کردهاند، عبارات و جملات نقلشده در کتاب ریتر را آوردهاند و تا این تاریخ کسی به طور مستقیم به گزارش نصرالله دسترس نداشته است. سعید نفیسی نیز در جلد دوم تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، به نام یک حروفی معتقد به نام نصراللهبنحسن نافجی و کتاب او خوابنامه اشارهای کوتاه میکند و مینویسد در این کتاب احوال فضلالله نعیمی استرآبادی درج شده است (نک: نفیسی، 1344: 785). دستنویس خوابنامۀ نصراللهبنحسنعلیبنمجدالدینحسن نافجی به شمارۀ (Pers 170002) در کتابخانه و موزۀ سلطنتی واتیکان نگهداری میشود. این نسخه با ابعادی در حدود چهاردهسانتیمتر در هفتسانتیمتر، رسالهای کوچک است به خطی نهچندان خوش که در نودوسه ورق شمارهگذاری شده است. در حاشیۀ نسخه، جدول رسم شده و در هر صفحۀ آن ده سطر کتابت شده است. نام کاتب و تاریخ کتابت در متن یا در پایان نسخه نیامده است؛ اما در پشت نسخه این عبارت آمده است: «کتب الحقیر الفقیر حسنددهبنبالی دده غفرالله لهما». با توجه به ارزش و اعتباری که خواب و علم تعبیر خواب نزد صوفیه داشت، خوابنامهنویسی همواره در کانون توجه بزرگان این فرقه بوده است. فرقۀ حروفیه از فرقههایی است که به طور جدی بسیاری از آموزههای تربیتی خود را برپایۀ تعبیر خواب و رؤیا بنا کرد. براساس آنچه نصراللهبنحسن نافجی در خوابنامۀ خود از نعیمی استرآبادی روایت میکند، نعیمی علم تسلط بر ضمائر و سرائر را از خدای متعال دریافت کرده و بسیاری از مجهولات عالم بر او کشف شده بود. یکی از این مجهولات موضوع خواب بود که فضلالله با علم تعبیر رؤیا و صدق تعابیری که برای مریدان و مردم عادی و حتی منکران انجام داد، سببساز شگفتی یاران و معاندان شد. صحت تعابیری که او از خواب کسان کرده است، با ذکر نمونهها در خوابنامۀ نصراللهبنحسن نافجی، نشان میدهد اعتقاد به مصیببودن فضلالله در تعبیر رؤیا بسیار فراوان بوده است. البته نباید انکار کرد برخی از این گزارشها ساختگی یا جهتدار باشند؛ اما وفور خوابنامهنویسی و فراوانی خوابنامهها در گفتمان حروفیه نشان میدهد فضلالله و خلفای او در این شیوه چندان هم بیراهه نرفتهاند. ارادت و اعتقاد نصراللهبنحسن نافجی به نعیمی استرآبادی باعث شد او به نگارش گزارشی از تعابیر رؤیاهای فضلالله دست بزند و سندی از یک نوع ادبی خاص، یعنی خوابنامهنویسی، از قرن هشتم قمری برجای گذارد. نصراللهبنحسن در رسالۀ خوابنامه از زندگی میرزافضلالله نعیمی گزارشهای دقیقی در اختیار خواننده قرار میدهد. این گزارشها به زمانی مربوط است که فضلالله در اصفهان به کار ارشاد عوام و تهذیب نفس مشغول بود. اقامت فضلالله در اصفهان از 766تا772ق/1364تا1370م به درازا کشید (نک: بشیر، 1399: 37). خوابنامۀ نصراللهبنحسن نافجی اینگونه آغاز میشود: «بسماللهالرحمنالرحیم و بهنستعین سپاس و ستایش بیمنتها پروردگاری را که آفریدگار ارض و سماست و ما بینهما و ما تحتالثری و درود بر سرور و سید انبیا محمدمصطفی و بر آل و اهلبیت او از آلعبا بر جمع تابعان ایشان از اولیا و اصفیا؛ اما بعد چنین گوید: اضعفالضعفا و چاکر و خادم فقرا نصراللهبنحسنعلیبنمجدالدینحسن نافجی اصلحالله احواله و حقق فیالدارین آماله که این کمینه فقیر در اوان طفلی و ایام صبا اکثر اوقات بر تحمل المی و رنجی ملازم بودی چون سن نهسالگی و دهسالگی رسید، در پای راست مفاصل پیدا کرد و چهارماه کمابیش به درد آن مبتلا بود» (خوابنامه: 1). نصراللهبنحسن نافجی پس از بیان مقدماتی در زندگی خود، از زندگی میرزافضلالله استرآبادی گزارش میدهد و نحوۀ آشنایی خود با او را بیان میکند. فضلالله که در زمان اقامتش در اصفهان و در کوران انقلاب احوال، اعتکاف در مسجد طوقچی (متن: توقچی) اصفهان را وجهۀ همت کرده بود، با کشف رموز خوابها و نیل به مطالعۀ سرائر و ضمائر بندگان خدا با توجه مردم روبهرو شد و هرکس از هر طرف برای دیدن او به مسجد مذکور میآمد. نصراللهبنحسن نافجی در این رساله گزارش تعابیر خوابهای مریدان، هواداران و منکران را با بیان برخی جزئیات نوشته است؛ ازجمله نام کسی که خواب دیده و نتیجهای که پس از تأویل میرزافضلالله حاصل شده است. وجه اعتقادی خوابنامۀ نصراللهبنحسن نافجی همان گونه که از سطرهای آغازین خوابنامه برمیآید، ارادت نویسنده به خاندان پیامبر(ص) و اشارۀ مستقیم به «آلعبا»، از نشانههای روشن گرایشهای شیعی در بین پیروان این فرقه است. فضلالله استرآبادی با تمسک به آموزههای شیعی و بهویژه با تکیهبر موضوع امام عصر، توجه بسیاری از شیعیان را در قرن هشتم قمری و پس از آن به خود جلب کرد. در تشیع این فرقه، بهویژه در مسئلۀ امامزماندانستن فضلالله، اِشکال وارد است؛ اما این امکان وجود دارد که آنها را از این نظر صاحب مکتب بدانیم که نهضتی اعتقادی، برخلاف جریان حکومت تیموریان، در ایران به راه انداختند. بندهایی در خوابنامۀ نصراللهبنحسن وجود دارد که از ارادت حروفیان به امامان شیعه و درنتیجه، گرایش به اعتقادات ایشان نشانههای روشنی دارد؛ برای مثال باید به نمونههای زیر توجه کرد: «...این کمینۀ فقیر در خواب دید شبی که در صحن مسجد کوفه ایستاده بودی، با وجود آنکه کوفه را ندیده است و از درونۀ او آواز آمدی که نصرالله بیا. این کمینۀ فقیر اندرون رفت. علی مرتضی آن حبیب خدا سلاماللهعلیه در آن درونه بر روی بوریا پشت باز خسبیده بود به آواز بلند گفتی: نصرالله! میگویند که خدا را به نفس بشناس من میگویم که نفس را به خدا بشناس» (همان: 52)؛ همچنین «شبی برخاستم و زمانی با خود بودم به جای آوردن او را و بعد از آن به خواب رفتم. بر صورت فضل الهی، حسینعلی را سلاماللهعلیه دیدم که از حمام به در آمده بودی با روی چون ماه شب چهاردهم و کفشی در پای داشتی و پشت پای مبارک او بهغایت درخشنده و نورانی» (همان: 81). همچنین «این جوان را دیدم که در پی من به سرعتی تمام روان شد. من از هیبت او از پیش او بدویدم و در باغچهای که از آن ما بود، در رفتم. دیدم که از پی من درآمد و نزدیک شد به من. با خود گفتم: که تو چرا میدوی؟ که این امامعلیموسیالرضاست. بازگشتم به سوی او و در پایش افتادم» (همان: 75) و «در خواب دیدم که شخصی گفتی که ای فضلالله رو واپس کن. من رو واپس کردمی. قبۀ منور امام هشتم علیابنموسیالرضا سلاماللهعلیه در مقابل خود دیدم» (همان: 11).
رجال اصفهان در خوابنامه چنانکه گفته شد دورۀ نخستین زندگی فضلالله، تا پیش از اعلان آیین خویش و سفر به تبریز، در اصفهان به چلهنشینی و مراقبۀ نفس گذشت. بنا به گزارش نصراللهبنحسن نافجی، در زمان حضور فضلالله در اصفهان، رجال نامداری از این شهر برای تأویل خواب خویش به خدمت فضل میآمدند و از او تعبیر خواب میطلبیدند. در این میانه، نامهایی همچون افضلالدین ترکه اصفهانی، صدرالدین ترکه اصفهانی، سیدامیراحمد مشهور به امام اصفهانی، شیخ ابوالحسنبنشیخابراهیم دستجردی، شیخعلاءالدین جوزدانی، شیخعیسی پسر شیخنورالدین طهرانی (بهاحتمال تیرانی) و مولانامعینالدین شهرستانی دیده میشود. براساس گزارش نصراللهبنحسن نافجی، ارادت افضلالدین ترکه اصفهانی، از علمای نامدار اصفهان در سده هشتم قمری، به فضلالله درخور توجه است. افضلالدین ترک یا ترکه «از بزرگان حکما و متکلمین نیمه دوم قرن هشتم هجری و مصنف کتاب قواعدالتوحید در فن کلام بوده است» (فقیه ایمانی، 1374: 329). صاینالدین علی ترکه اصفهانی که بعدها به هواداری از حروفیان متهم شد و مجبور شد در رد این اتهام رسالههای نفثهالمصدور اول و دوم را بنویسد (نک: ترکه اصفهانی، 1351: 167و195)، نوادۀ افضلالدین و از شارحان ابنعربی بود. از ملاقات افضلالدین متکلم با فضلالله حروفی درمییابیم آوازۀ فضل در زمان اقامتش در اصفهان بسیار چشمگیر بوده و دایرۀ تأثیرش بر خواص و عوام درخور اعتنا بوده است. گزارش نصراللهبنحسن نافجی از دیدار این دو نفر چنین است: «در آخر روز خواجه عابد عالم منزوی حکیم مولّه خواجهافضلالدین ترک که پدر خواجهصدرالدین بود به مجلس آن حضرت درآمد و گفت که به خواب، خدای تعالی را دیدم و با من خطاب کرد که: افضل من گنبدی برای تو میسازم اگر تمام نکنم مرا به خدایی مپرست. فرمودند: که این خواب بلندی است بهغایت خوبی. مبالغه فرمودند که البته تأویل میباید گفت. فرمودند: تأویل این خواب مناسب نیست گفتن که در این خواب درویشان را دخل تمام است، ظاهراً خودنمایی باشد. خواجهافضلالدین مبالغه کرد که البته میباید گفتن. فرمودند که: شما را در این نزدیکی به خاطر بوده است که کلاهی که این فقیر به دست خود دوخته باشد، طلب فرمایند. خواجهافضلالدین از جای برفت و در مشاهدۀ آن حضرت متحیر بماند و اشک بر دیدگان آورد و گفت: بلی همچنین ما را به خاطر بود. بفرمایید که کلاه بیاورند. در حال کلاه عصابهای آوردند، بستد و بوسید و بر سر نهاد و همچنان دستار بسته بر بالای آن نهاد» (خوابنامه: 33و34). حضور در مسجد طوقچی، ملاقات با رجال و علمای اصفهان، برخورداری از حمایت طبقاتی از صوفیان و مردم عادی و حضور ندیمانی همچون نصراللهبنحسن نافجی باعث شد فضلالله در موضوع تأویل، آوازهای پیدا کند و در دورۀ دوم زندگی که از سال 776ق/1374م به اعلان آیین جدید انجامید، بسیاری از موانع را پشت سر گذارد. گزارشهایی که نصرالله از ملاقات با علمای اصفهان نوشته است، درخور توجهاند و به طور قطع در محدودۀ این جستار نمیگنجند.
برخی اطلاعات جغرافیایی و اجتماعی خوابنامه نصراللهبنحسن نافجی چندان که غرق در بیان تأویلات و خوابگزاریهای فضلالله استرآبادی بود، به مسئلۀ دیگری توجه نمیکرد. اطلاعاتی که از قلم او دربارۀ نام مکانها و افراد، بیرون آمده است، تابعی از رابطۀ فضلالله با آنهاست؛ برای مثال در جایی که گزارش سفر فضلالله بهقصد زیارت کعبه را از زبان خود او بیان کرده، از سمیرم و در جایی که از سفر خود به روستایی در حوالی کوهرنگ، سرچشمۀ زایندهرود در چهارمحالوبختیاری، یاد کرده از قریۀ زیرکله و در جایی دیگر نیز از تیران کَروَن (متن: طهران کَروَن)، در پنجاهکیلومتری غرب اصفهان، نام برده است. نصراللهبنحسن نافجی در ذکر یکی از سفرهای فضلالله نوشته است: «قدم در راه نهادم و به عشق تمام راه میسپردم و منازل طی میکردم تا به ولایت سمیرم که از اعمال لرستان است، رسیدم. اول زمستان بود ناگاه برفی تمام بیفتاد و مرا در آن موضع دربند کرد» (همان: 10). در گزارش خوابی میگوید: «روزی به طهران کَروَن برسیدم به صحبت شیخعلاءالدین جوزدانی رحمهاللهعلیه، شبی در خواب حضرت رسالت را دید؛ ولی کیفیت آن به خاطر نیست» (همان: 80)؛ «شامگاه به قریۀ اصفهان رسیدیم از ولایت زیرکله از اعمال لرستان در آن موضع شب به خواب دیدم که در مسجدی بودمی» (همان: 80). آن گونه که نصراللهبنحسن نافجی گزارش کرده، فضلالله استرآبادی مدتی در مسجد طوقچی اصفهان ساکن بوده و در آنجا ضمن عبادت، خواب مردمان را تأویل میکرده است: «به اصفهان رسیدند و در مسجد توقچی مقام و منزل فرمودند. اول کسی که به حضور صحبت ایشان مشرف شد، آن صوفی چالاک درّاک پرهیزگار بود آن صاحب اخلاق کریم نهاد مولانامعینالدین شهرستانی بود» (همان: 15). نصراللهبنحسن نافجی دربارۀ برخی محلات و نواحی اطراف اصفهان اطلاعات مختصری ارائه کرده است؛ از آن جمله است آنچه دربارۀ دستگرد و چنبه (بهاحتمال دنبه فعلی) نوشته است: «این قریۀ دستجرد از ولایت اصفهان از ولایتی بود که آن را چنبه خوانند» (همان: 28). دنبه و دستگرد دو قریۀ نزدیک به هم و در حاشیۀ زایندهرودند. در بیشترِ منابع جغرافیای قدیم، از دنبه نامی برده نشده است و فقط در البلدان ابنفقیه آمده است: «زرنروذ یخرج من قریه یقال لها بناکان یمر بقریة یقال لها درثم إلى قریه یقال لها دنبه؛ و تصب إلى هذه القریة میاه کثیره» (ابنفقیه، 1416ق: 533). از آنجا که رسالۀ خوابنامه به دورۀ آغازین زندگی فضلالله مربوط است، از تعالیم حروفیه خالی است و چنانکه اشاره رفت، فقط در حکم منبعی برای شناخت احوال فضلالله شناخته میشود؛ بهویژه که در بخشی از این رساله شرح مهاجرت فضلالله از استرآباد و تلاش او برای زیارت بیتاللهالحرام و سپس انقلاب روحی او و سفر او به توس برای زیارت امام هشتم شیعیان و مسکنگزیدن او در اصفهان، بهروشنی گزارش شده است. در این گزارشها گویی خود فضلالله است که با مخاطب سخن میگوید. مخزنالرموز علی محدث در سال 2004م کتابی را با نام پانزده منظومۀ عرفانیادبی فارسی و عربی در سلسله انتشارات دانشگاه اوپسالا در سوئد منتشر کرد. در این کتاب، منظومۀ مخزنالرموز از نصراللهبنحسن نافجی معرفی شد. مخزنالرموز منظومهای رمزی و عرفانی در بحر هزج، هموزن لیلیومجنون نظامی، در بیان اصول عقاید حروفیان است که در پژوهش علی محدث فقط 172 بیت از آن نقل شده است. محدث در مقدمۀ کوتاهی که برای معرفی این مثنوی آورده، نوشته است: «از آنجا که نصرالله نافجی از اصحاب فضلالله نعیمی، مؤسس حروفیه بوده، بنابراین مخزنالرموز او یک مأخذ بسیار مهم و دست اول در تفسیر عقاید حروفیه شمرده میشود و چنانکه ملاحظه میکنید شعرش ساده و روان است و چون مطالب خود را با تمثیل بیان کرده، آنها را بهسادگی به خواننده تفهیم میکند. ناظم در هر بخشی نخست خطاب به ساقی ابیاتی سروده سپس رمزی از رموز را آشکار و تفسیر میکند. به همین جهت کتاب خود را مخزنرموز نامیده است» (محدث، 2004: 233). مخزنالرموز در هفتادوچهار برگ کتابت شده است و دوهزار و سیوشش بیت دارد. این دستنویس بدون تبویب و فصلبندی مشخصی است و در سال ۸۲۵ق/1422م در بیان اعتقادات حروفی نوشته شده است. مخزنالرموز به خط تعلیق در قطع ده در پانزدهسانتیمتر، در شصتودو ورق و هر ورق هفده سطر با جلد مقوایی، ترنجدار و لبهدار، بدون نام کاتب و محل کتابت نوشته شده است. نسخۀ خطی مخزنالرموز در کتابخانه و موزۀ مولانا در قونیه نگهداری میشود. این مثنوی در بیان اعتقادات حروفیان است و براساس آنچه گفته شد، باید اینگونه داوری کرد که نصراللهبنحسن نافجی پس از ملازمت میرزافضلالله در اصفهان، دنبالۀ اندیشه و جریان فکری او را رها نکرده و بهاحتمال، همراه او به آذربایجان رفته است و میدانیم که دستکم تا سال 828ق/1425م، زمان نگارش خوابنامه، زنده بوده است. در این مثنوی برخی واژهها مانند واژۀ الله یا فضل بهصورت رمزی با علائمی ویژه نگاشته شدهاند و برای مطالعۀ آن باید این علائم را که بهمنزلۀ الفبای استعاری حروفیان است، رمزگشایی کرد. در صفحۀ نخست این نسخه عبارت ذیل آمده است: «کتاب مخزنالرموز من تألیف المولیالاعظم مولانانصراللهبنحسن نافجی علیهالرحمه و المغفره». این مثنوی اینگونه آغاز میشود: بسماللهالرحمنالرحیم الحمدلله الذی خلق الانسان و علّمه البیان و الصلوه و السلام علی سیدنا محمد مدینه العلم و العرفان و علی آله و صحبه ذویالفضل و الاحسان
نصرالله در مخزنالرموز چند بار به طور خلاصه و بهضرورت شعری، از خود به اسم نصر نام میبرد:
رسالۀ مخزنالرموز نشان میدهد جریان فکری فضلالله استرآبادی در اواخر قرن نهم قمری مکتبی، مدرسی و قاعدهمند شد و تعالیم او با رسالههای متعددی که در نام بیشترِ آنها واژۀ نامه (جاوداننامه، خردنامه، هدایتنامه، نومنامه، حقیقتنامه، عشقنامه و...) آمده است، بهصورتی منسجم منتشر شد و این جریان به نهضتی مؤثر در تاریخ تفکر ایرانی تبدیل شد. در خلال این مثنوی، اشارات صریحی به احادیث نبوی و سخنان اولیای مذهب تشیع، بهویژه امیرالمؤمنینعلی(ع) دیده میشود. نصراللهبنحسن نافجی در چند جا کلام بزرگان دینی را سند گزارش اعتقادات خود قرار داده است. اصالت این جملات و عبارات محل تردید است؛ بهویژه که نحو کلام برخی از آنها به زبان عربی، در عصر اولیای یادشده، نسبت ندارد؛ اما برای تبیین عقاید فرقۀ حروفیه و گسترش اندیشههای فضلالله در بین هواداران، ابزاری بسیار مهم هستند. نصراللهبنحسن نافجی یک جا در حاشیۀ مخزن آورده است: «و قال علی کرّمالله وجهه جمیع اسرارالله تعالی فیالکتبالمُنزَلَه و جمیع ما فیالکتبالمُنزَلَه فیالقرآن و جمیع ما فیالقرآن فیالفاتحه و جمیع ما فیالفاتحه فی بسمالله و جمیع فی بسمالله فی نقطه باء بسمالله و أنا نقطه تحتالباء» (همان: 26). این که حضرت علی را نقطۀ زیر باء دانسته است، در استمرار آموزههای فضلالله است که رموز کل وجود را منشعب از حروف و حروف را منحصر در ذات باری دانسته است. نصراللهبنحسن نافجی در پارههایی از این مثنوی، کلام را با اشاراتی به ساقی و درخواست از او برای سقایت شراب ربانی تمهید میکند و از ساقی میخواهد او را مست کند تا بتواند اسرار را به زبان بیاورد؛ زیرا با چیرگی عقل مصلحتبین ممکن نیست این اسرار عظیم را به قید کتابت کشید.
در باور حروفیان، عالم سراسر آیات الهی است و به بندکشیدن و رمزگشاییکردن بخشی از این آیات بهواسطۀ ادراک زبانی و مقیدکردن آنها در قالب لفظ ممکن است. حروفیان که از پیروان سرّیپنداری حروفاند، برای اعداد نیز شأن و منزلتی والا قائلاند. در باور اینان دو مجموعۀ حروف الفبای پارسی و عربی که به ترتیب بیستوهشت و سیودو حرف دارند، هرکدام استعارهای از نظام آفرینش و مجموعهای از رموز معرفت الهی هستند. ضرب و تقسیم بسیاری از حروف به حساب جمل به بیستوهشت یا سیودو ختم میشود و این دو دسته حرف نیز درنهایت به نقطۀ امر «کُن» و اصل مبدأ آفرینش منتهی میشوند. در مخزنالرموز، تأکید بر رمزگان عددیحرفی را بهوضوح میبینیم. در این مثنوی، ربط بین عدد بیست وهشت (زبان عربی) با قرآن اینگونه تبیین شده است که: قرآن که خدا به مصطفی داد/از بیست و ز هشت حرف بنهاد (همان: 48)؛ یا در جایی دیگر میگوید: قرآن که کتاب احمد آمد/از بیست و ز هشت حرف آمد (همان: 55)؛ همچنین دربارۀ رابطۀ حروف با رکعات نماز، شکستهبودن و تمامبودن آن در سفروحضر گفته است:
درک تمام معانی مندرج در رموز حروفیه امری دشوار است؛ حتی پژوهشگرانی همچون گولپینارلی نیز به صعوبت آن اقرار کرده و این رموز را به اعتقادات ابتدایی و جادویی نسبت دادهاند (نک: گولپینارلی، 1374: 18؛ نیز نک: ابنخلدون، 1382: 1053). در مخزنالرموز دو نوع رمزگانِ مشخص دیده میشود که یکی در حوزۀ واژههاست و دیگری در حوزۀ خط. مخزنالرموز مانند بسیاری دیگر از متون حروفی، برای نامهای ویژه و بسیاری از اصطلاحات درونمذهبی، رمزگان تصویری نیز دارد. در این متن هر جا به نام فضل یا فضلالله برمیخوریم، یک علامت میبینیم. این علامت که شباهت به حرف «ف» در الفبا دارد، رمز فضلالله است؛ همچنین برخی اعداد نظیر سیودو و بیستوهشت و هفده نیز با علامت اختصاری نشان داده شدهاند. به طور کلی مثنوی مخزنالرموز چنانکه از نام آن هویداست، مجموعهای از رموز دیداری و شنیداری مربوط به آیین فضلالله استرآبادی و کلافی پیچیده از استعارات حروفیان است. در میان فهرستهایی که براون، ریتر و گولپینارلی از آثار حروفیان ترتیب دادهاند، از مخزنالرموز نصراللهبنحسن نافجی نامی دیده نشد. مخزنالرموز چنانکه آمد، کتاب رمزشناسی حروفیان و خوابنامۀ کتاب تأویلشناسی آنهاست. در این میانه، نکتۀ جالب توجه این است که نصراللهبنحسن نافجی در بدایت حال فضلالله با او بوده و نخستین آموزههای او را مکتوب کرده است. در پایان نیز آخرین دستاورد نهضت حروفی، یعنی نشانهشناسی آیینی حروفیان را در مثنوی خود به نظم درآورده است. از نصراللهبنحسن نافجی، غیر از این دو کتاب، اثری در جای دیگری یافت نشد. اینکه او همراه فضلالله اصفهان را ترک کرده و در سلک خلفای این فرقه درآمده باشد، محل تردید است؛ چون در وصیتنامۀ میرزافضلالله و آنجا که نام خلفای خود را میبرد، از نصراللهبنحسن نافجی نامی نیست. در این باره بیان دو احتمال ممکن است: یکی اینکه نصرالله از فضلالله جدا شده و در منطقۀ اصفهان فرقۀ حروفی را تبلیغ کرده است؛ دیگر اینکه شاید در تحولات فرقهای، از فضلالله نامی دیگر گرفته و بدان نام مشهور شده باشد که ما از آناطلاعی نداریم. بیش از این و پس از این هیچ اطلاعی از نصراللهبنحسن نافجی در دست نیست و تصور کسانی که او را داماد فضلالله دانسته و با خواجهاسحاق یکی گرفتهاند، به طور قطع باطل است.
نتیجه دو متنی که در این پژوهش معرفی شدند، از نویسندهای حروفی به نام نصراللهبنحسن نافجی هستند. از این دو متن یکی به آغاز نهضت حروفیان مربوط است و دیگری با روزگار پس از کشتهشدن رئیس این جریان فکری پیوند دارد. در این دو متن، اطلاعات تاریخی و جغرافیایی و اجتماعی درخور توجهی از قرن هشتم و نهم قمری به دست میآوریم. نصراللهبنحسن نافجی که نام او فقط در پژوهش هلموت ریتر آمده است، بهتصریح بیشترِ پژوهشگران از نزدیکان فضلالله استرآبادی بوده است و رسالۀ خوابنامۀ او منبعی برای مطالعه در زندگی و انقلاب روحی فضلالله و نیز آگاهی از سیر تحول اندیشههای اوست. در منابع تاریخی و جغرافیای تاریخی قدیم از مولد نصراللهبنحسن نافجی، یعنی قریۀ نافج، نامی به میان نیامده است. این موضوع باعث شده است که بیشترِ تاریخنگاران و پژوهشگران دربارۀ این روستا آگاهی نداشته باشند و حتی کلمۀ نافجی را تصحیف واژهای دیگر، نظیر نجفی، بدانند. در این روستا امامزادهای به نام سیدعلیاکبر وجود دارد که گویا این امکان وجود دارد تاریخ بنای آن تا اواخر عصر صفوی به عقب برگردد؛ همچنین چند سنگ قبر تاریخی، سابقۀ این روستا و سکونت در آن را درنهایت به قرن یازدهم قمری میرساند. غیر از اینها، داستانهایی نیز بر افواه عموم شایع است که اعتماد به آنها ممکن نیست. آنچه برای نخستینبار در تاریخ مطالعات منطقهای و حتی ملی اهمیت مییابد این است که نویسندهای متعلق به این روستا در قرن هشتم قمری، با ذکر دقیق نامهای محلی و شرح درخور توجهی از روستای نافج، سیر تکامل علمی و معرفتی خود را از این مکان آغاز کرده است؛ بهعلاوه آثار او نیز به منابعی برای شناخت یکی از فرقههای پررمزوراز تصوف ایرانی تبدیل شده است. این شخصیت مؤثر حروفی نصراللهبنحسن نافجی، از یاران و مریدان میرزافضلالله نعیمی استرآبادی، است. | |||||
مراجع | |||||
. آژند، یعقوب، (1369)، حروفیه در تاریخ. تهران: نی.
| |||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 714 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 260 |