تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,405 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,229,118 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,081,154 |
معانیِ طرحوارهای حروف اضافة «برای» و «تا» در توضیح دستوریشدگی ثانویةآنها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نشریه پژوهش های زبان شناسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 13، شماره 1 - شماره پیاپی 24، خرداد 1400، صفحه 65-88 اصل مقاله (1.55 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jrl.2021.128302.1569 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سپیده عبدالکریمی* 1؛ سارا بابایی فلاح2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار زبانشناسی، گروه آموزشی زبانشناسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی/ تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانش آموختة آزفا در مقطع کارشناسی ارشد از گروه زبان‏شناسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش حاضر کوششی است معنیشناختی، برای تحلیل معانی طرحوارهای حروف اضافة «برای» و «تا» با رویکردی درزمانی در دورهای تقریباً پنجاه ساله از 1345 تا 1396،به منظور توضیح تغییرات مفهومشناختی و روند دستوریشدگی آنها. در این مقاله دستوریشدگی ثانویة حروف مذکور با استناد به طرحوارههای تصوری که امکان تبیینی شناختی را فراهم کردهاند، توضیح داده شده است. برای دست یافتن به چنین تحلیلی، معانی هریک از حروف اضافة یادشده به شیوة کتابخانهای و از فرهنگهای سخن، دهخدا و کتابهای دستورزبان فارسی استخراج شد و پس از تحلیل آنها با استفاده از روش تحلیل مؤلفهای معنی و با ذکر طرحوارههای تصوریِ متداعی با معانی این حروف اضافه، دامنة تغییرات مفهومشناختی آنها طی دستوریشدگی ثانویه بررسی شده است؛ به این ترتیب که با تعیین مؤلفة معنایی ثابت و تکرارشونده و نیز طرحوارة تکرارشوندة مرتبط با معانی دادههای مورد بررسی دربارة چندمعنایی و دستوریشدگی ثانویة آنها بهصورت مستدل توضیح داده شده است. معنای سرنمونی و معانی حاشیهای هریک از حروف اضافه مدنظر با کمک روش تایلر و ایوانز (2003) تعیین شده است. توصیف و تبیین چندمعنایی حروف اضافة «برای» و «تا» در نتیجة دستوریشدگی ثانویة آنها بر اساس معانی طرحوارهای این حروف از جنبههای نوآورانة این پژوهش به شمار میرود. بررسی معنیشناختی حروف نشان میدهند مولفة معنایی ثابت و تکرارشونده در دستوریشدگی «برای» هدف است و در دستوریشدگی «تا» مقصد است. طرحوارة مرتبط با هر دویِ آنها نیز مقصد است. همچنین، هر دو حرف اضافه تغییر مقولهگذر داشتهاند و معانی آنها در پی دستوریشدگی ثانویه انتزاعیشدگیِ را نیز پشت سر گذاشته است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دستوریشدگی ثانویه؛ چندمعنایی؛ طرحوارههای تصوری؛ تغییرات مفهومشناختی؛ حرف اضافه | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
از آنجا که در نگاه شناختی به دستور زبان واژهها یا بر مفاهیم محتوایی دلالت میکنند یا بر مفاهیم ساختاری، حروف اضافه در زمرة مفاهیم ساختاری زبان قرار دارند. واژههای ساختاری کارکرد دستوری دارند؛ بر خلاف واژههای محتوایی که کارکرد قاموسی دارند. چنانکه در رویکردهای شناختی به دستور زبان مؤکد است، این گروه از واژهها معنی طرحوارهای دارند و از این منظر، در تقابل با مفاهیم محتوایی در نظام زبان قرار میگیرند. «در دستورشناختی، مفاهیم دستوری را میتوان بهلحاظِ معنایی بر اساس پیشنمونه و نیز بر اساس طرحوارههای تصوری توصیف کرد؛ معنی پیشنمونهای مفهومی است که ریشه درتجربه دارد و معنی طرحوارهای در فعالیتهای شناختی و در ذهن جای دارد» (لانگاکر، 1397: 67)؛ بدین معنی که معنیپیشنمونهای بر اثر تجارب تکرارشونده و پربسامد انسانها حاصل میشود و معنی طرحوارهای بر اثر فعالیتها و تجارب فیزیکی و عصبی انسان در تعامل با پیرامون حاصل میشود که هریک از این تجارب مسلماً با ادراک ذهنی همراه است. در چندمعنایی حروف اضافه که منجر به دستوریشدگی آنها میشود؛ نخست، دستوریشدگی اولیه و پس از آن دستوریشدگی ثانویه رخ میدهد. آنچه در این پژوهش مدنظر قرار گرفته است، تحلیل معنای طرحوارهایِ حروف اضافة «برای» و «تا» است. در این پژوهش خواهیم دید معنای طرحوارهای این حروف اضافه چگونه توجیهگر تغییرات مفهومشناختی آنها در پی فرایند دستوریشدگیشان است. اهمیت پژوهش حاضر توجه به دو رویکرد تحلیل معنی؛ یعنی تحلیل مؤلفهای معنی و طرحوارههای تصوری در توضیح تنوعهای معنایی دو حرف اضافة مذکور است. این در حالی است که در کتابهای دستور زبان و در فرهنگهای لغت، فهرست کردن معانی حروف اضافه یا توضیح دربارة آنها، بدون توجه و استناد به مبانی و نظریههای زبانشناختی صورت میگیرد. در پایان این بخش ذکر این نکته حائز اهمیت است که هدف نگارنده از بررسیهای تاریخی، پی بردن به روند دستوریشدگی و در پی آن، چندمعنایی حروف اضافة مذکور است. لذا، تبیین و مقایسۀ تحلیلها و طبقهبندیهای دستوری صورتگرفته توسط دستورنویسان مختلف از جهت نقش دستوری و تشخیص نوع حرف مذکور، مدنظر نگارندگان نبوده است.
ری[1] (2004) بیست حرف اضافة انگلیسی را از منظر دستوریشدگی بررسی کرده است و با استفاده ازمفاهیم مطرح در معنیشناسی شناختی به این نتیجه میرسد که سازوکارهایی چون استعاره و مجاز، میتوانند موجب چندمعنایی و سپس دستوریشدگی حروف اضافه شود. اِسِسی[2] (2010) با تحلیل دستوریشدگی حروف اضافة زبان عربی پی برد استعاره، مجاز، بازآموزی/ تحلیلی[3] نمونههایی هستند که در ایجاد فرایند دستوریشدگی نقش دارند. هایاشی[4] (2015) به بررسی حروف اضافهای که از افعال مشتق شدهاند، پرداخته است و تفاوت آنها را در درجة دستوریشدگی آنها بررسی کرده است. میرزایینیا (1394) به بررسی و توصیف نمونههای دستوریشدگی در زبان ترکیآذربایجانی میپردازد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داده است که بهطور معمول مقولة دستوریشده، کل پیوستار مرحلهای دستوریشدگی پیشنهادشده از سوی هاپر و تروگات[5] (2003:6) را طی نمیکند و اغلب این فرایند در مرحلة تبدیل واژة محتوایی به واژة نقشی رخ میدهد که در دستوریشدگی حروف اضافه نیز همین روند دیده میشود چنگیزی و عبدالکریمی (1396) به بررسی معنایی حرف اضافة «از» و روند دستوریشدگی آن با نگاهی درزمانی پرداختهاند. آنها دریافتند در تحولات زبانی، این حرف اضافه دو مرحلۀ دستوریشدگی را طی کرده است؛[6] نخست اسم تبدیل به حرف اضافه شده است و در معنی دلالت و همراهی و مفاهیم مشتق از آن بهکار رفته است؛ سپس، کارکردهای معنایی دیگری نیز برعهده گرفته و کارکردهای معناییِ[7] جدید، مفهوم «خاستگاه»[8] و مفاهیم مشتق از آن را مانند ابزار، روش، منشأ، مسیر و مقایسه شامل شده است. همچنین، عبدالکریمی و چنگیزی (1398) با تحلیل درزمانی و با استفاده ازمنابع تاریخی موجود مؤلفة معنایی اصلی و روند دستوریشدگی حرف اضافة «با» را نیز بررسی کردهاند؛ دراین باره آنها نتیجه گرفتند، معانی گروه نخست، کارکردهای معنایی را نشان میدهند که حاصل گسترشِ معنای همراهیاند و به مفهومسازی «شخص» در سطح نخست استعارههای مقولهای هاینه [9] (2003:589) اشاره میکنند و گروه دوم معانی حاصل دستوریشدگی ثانویة «با» هستند و مفهومسازی «شئ» و «فعالیت / فرایند» را در استعارههای مقولهای نشان میدهند. ایمانی و رفیعی (1398) به بررسی ساختِ ترکیبهای ناماندام سر، بهعنوان یکی از فعالترین ناماندامهای زبان فارسی، ازمنظر صرفِ ساختی پرداختهاند. آنها تنوع معنایی این واژهها و طرحوارههای تأثیرگذار برمفهومسازی این واژه را بررسی کردهاند. در هیچیک از پژوهشهای انجامشدة مذکور از یک سو مراحل دستوریشدگی و تغییرات مفهومشناختی حروف اضافة «برای» و «تا» تحلیل نشدهاند و از سوی دیگر، بررسی و تحلیل چندمعنایی و دستوریشدگی آنها بر مبنای بررسی طرحوارههای تصوری متداعی با کارکردهای معنایی آنها نبوده است.
پژوهش حاضر پژوهشی بنیادی است که برای انجام آن، ابتدا معانی مختلف حروف اضافه به روش کتابخانهای و با استفاده از فرهنگهای سخن (انوری، 1382)، دهخدا (دهخدا، 1377) و کتابهای دستور زبان فارسی که در بخش مقدمه به آن اشاره شد، گردآوری شده است و به شیوة توصیفی ـ تحلیلی و با استفاده از اطلاعات و شواهد تاریخیِ موجود از کتابهای فرهنگ ریشهشناسی زبان فارسی حسندوست (1393) و فارسی باستان؛ دستورزبان، متون، واژهنامه کنت[10] (1379) تبیین شدهاند. معنای سرنمونی و حاشیهای حروف اضافه «برای» و «تا» با کمک روش پیشنهادی تایلر و ایوانز[11] (2003) تعیین شده است. پس از اثبات چندمعنایی و تشخیص معنی سرنمونی شبکة معنایی هریک از حروف مذکور رسم شده است. در نهایت، روند چندمعنایی و دستوریشدگی این حروف بر پایة طرحوارههای تصوری توصیف و تبیین شده است.
در این بخش، شرح کوتاهی از مفاهیمی کلیدی پژوهش از نظر میگذرد.
1-4. چندمعنایی چندمعنایی[12] اصطلاحی در معنیشناسی است که در برابر اصطلاح تکمعنایی[13] مطرح میشود. این اصطلاح برای واحدهای زبانیای به کار میرود که معانی متعدد و مرتبط داشته باشند. بنابراین، در معنیشناسی واژگانی[14] واژههایی که دارای بیش از یک معنی باشند، چندمعنایی در نظر گرفته میشوند (Evans & Green, 2006:179) یکی از علتهای پدیدآمدن چندمعنایی، بسطِ استعاری معنی است؛ چند معنایی نقطة مقابل همنامی است و« بهمنظور تشخیص چندمعنایی از همنامی از دو راهکار ریشهشناسی و تشخیص منشأ تاریخی واژهها و یافتن ارتباط میان معانی میتوان استفادهکرد» (لاینز، 1391: 84). بهطور کلی، بایدگفت مجاز و استعارۀ مفهومی از عواملی هستند که بیش از همه موجب گسترش معنایی و چندمعنایی شدهاند که خود بهصورت همزمانی و درزمانی قابل بررسی هستند (Nerlich et al., 2003:205).
4ـ2. طرحوارة تصوری طرحوارههای تصوری[15] طرحی از تجارب جسمانی انسان هستند که در ذهن او نقش میبندند. طرحوارههای تصوری دربردارندة جزئیات نیستند، بلکه مفاهیمی انتزاعی و دربردارندة الگوهایی از تجارب تکرارشوندة انسان هستند که ماهیتی جسمانیشده[16] دارند (Evans & Green, 2006:179). خاستگاه طرحوارههای تصوری ساختار فیزیکی انسان و تعامل او با جهان و مفهومسازیهایی است که در پیِ تجربه کردن جهان صورت میگیرند. در واقع، این واقعیت که انسان بهسادگی دربارة مفاهیم پیچیده و انتزاعی سخن میگوید، به این دلیل است که میان پدیدهها و رخدادهای عینی که در پیرامون خود مشاهده و تجربه میکند و پدیدههای انتزاعی، همانندی قائل میشود. برای مثال، انسان از الگوهای زبانی مشابه برای سخن گفتن دربارة یک پدیدة عینی و پدیدة انتزاعی مشابه آن استفاده میکند. بنابراین، طرحوارههای مذکور، چنانکه از نامشان پیداست، بازتاب تجارب جسمانیای هستند که در گذر زمان و با رشد انسان کسب میشوند و به همین دلیل، شکلگیری آنها معلول مجموعة ادراکهای انسان است که به نوبة خود از کسب تجارب جسمانی گوناگون حاصل میآیند. بهعنوان مثال، هنگامی که انسان مسیری را طی میکند، طرحی از مسیر، مبدأ، مقصد، حرکت و گذر در ذهن او شکل میگیرد که میتواند از طرحوارههای شکلگرفته با همین نامها برای سخن گفتن دربارة مفاهیم انتزاعی بهره ببرد. نمونهای از طرحوارهها عبارتاند از حجمی، [17] حرکتی، [18] سطحی،[19] قدرتی/ نیرو، [20] گذری، [21] جهتی،[22] مبدأ،[23] مقصد[24] و مالکیت[25].
3-4. دستوریشدگی دستوریشدگی تغییری است که طی آن یک عنصر واژگانی کارکرد دستوری بر عهده میگیرد یا عنصر دستوری کارکردهای دستوری جدیدتری مییابد (Hopper & Taugott, 2003:18). دستوریشدگی فرایندی تاریخی است و محصول آن، پدید آمدن صورتهای زبانی است که با کارکرد(های) معنایی جدید پیوند خوردهاند. در پیوستار واژگانی ـ دستوری، واحدهای زبانی که دستخوش این فرایند میگردند، از صورتهای واژگانی بهسمت صورتهای دستوری حرکت میکنند. این پیوستار را پیوستار دستوریشدگی[26] (Hopper & Taugott, 2003:6) یا زنجیرة دستوریشدگی[27] (Heine, 2003:589) مینامند. برینتون و تروگات (2005:77) تبدیل صورت واژگانی به صورت دستوری را دستوریشدگی اولیه [28]و گیون[29] (1991:305) تبدیل صورتی با کارکردهای دستوری کمتر به صورتی با کارکردهای دستوری بیشتر را دستوریشدگی ثانویه[30] خوانده است. دستوریشدگی در زبانشناسی شناختی معلولِ تغییر در شیوة کاربرد زبان است و بنابراین، مبتنی بر کاربرد است. کاربردمحور[31] بودن دستوریشدگی به دلیل تغییر معنی است و تغییر معنی نیز جز در جریان کاربرد زبان در پیِ بروز نیازهای جدید رخ نمیدهد. معانی جدید برای واژهها در بافتهایی پدید میآیند که تا پیش از آن در بافت مذکور کارکرد معنایی یادشده را نداشتند و پس از آن، چنانچه کارکرد معنایی جدید مورد توافق و اقبال اهل زبان قرار گیرد بهتدریج به یکی از معانی قراردادی تثبیتشدة واژه تبدیل میشود. در دستوریشدگی کارکرد معنایی واژه از محتوایی بهسمت نقشی تغییر میکند. بدین ترتیب، یکی از مهمترین سازوکارهای دستوری شدگی از دست دادن مؤلفههای معنایی است[32] ( Brinton & Traugott, 2005:27 ; Heine, 2003:579). ابداعات استعاری یکی از متمایزترین فرایندها در تغییر معنیاند. جهت انتقال استعاری از معانی عینی، به معانی انتزاعی است. فرایندهای استعاری برحسب نگاشت از حوزهای به حوزة دیگر منتقل میشوند. هاپر و تروگات (2003:84) و همچنین، هاینه (1991:48) دو سطح از انتزاع[33] را برای انتقال مفهومی در نظر گرفتهاند؛ سطح نخست استعارههای مقولهای[34] است: ویژگی < زمان < مکان < فعالیت / فرایند < شئ < شخص میان این مفاهیم رابطة استعاری موجود است؛ زیرا مقولهای، مقولة دیگر را مفهومسازی میکند؛ به بیان دیگر، مفهومی در خدمت ساخته شدن مفهومی دیگر قرار میگیرد و در نتیجه، مقولة جدید بر پایة مقولة پیشین درک میشود. در این الگو، مفاهیم عینی(تر) در سمت چپ و مفاهیم انتزاعی(تر) در سمت راست قرار میگیرند. در سطح دوم، یعنی مفاهیم انتزاعی موجود در مجموعة استعارههای مقولهای که عبارت از زمان و ویژگی هستند، مکان مقولهای عینیتر به شمار میرود و الگویی برای درک سایر مفاهیم غیرمکانی به دست میدهد (Heine, 1991:187-188). بنابراین، در سطح دوم درک مفاهیم غیرمکانی بر درک مفهوم مکان استوار است.
1-3-4. اصول دستوریشدگی هاپر معتقد است موارد دستوریشده تحت تأثیر علل و عواملی به وجود میآیند. وی این اصول را «اصول شهودی»[35] نامیده است. معیارهای هاپر میتواند موارد دستوریشدگی را قبل از اتمام فرایند و در حین ایجاد تغییرات واژگانی تشخیص دهد (Heine & Narrog, 2011:32). یکی از این اصول لایهبندی[36] است؛ به این معنی که صورتهای مختلف دستوری میتوانند در کنار هم و بدون از بین بردن حالتهای قبلی در نقشهای دستوری مشابه به کار روند و به حیات خود ادامهدهد. بهعنوان مثال، «تا» و «از» هر دو میتوانند در مفهوم مبدأ به کار روند و در کنار هم به حیات خود در نظام زبان ادامه دهند. اصل دوم واگرایی[37] است؛ این اصل زمانی وجود دارد که یک واژه تحت فرایند دستوریشدگی قرار میگیرد و تبدیل به واژهبست یا وند میشود؛ صورت واژگانی اصلی نیز ممکن است با کارکرد معنایی پیشین خود بهصورت یک صورت واژگانی وجود داشته باشد. برای مثال، واژة «سر» در «سربهسر» وند واقع شده است و خود واژه نیز بهصورت یک واژة مستقل وجود دارد. اصل سوم خاصشدگی[38] است به این معنی که جزء دستوریشده تنها در موقعیتها و معانی بهخصوصی کاربرد دارد و دیگر در حوزة معنایی وسیعگذشتۀ خود نمیتواند قرار گیرد؛ مانند «از» که دیگر در مفهوم همراهی به کار نمیرود. اصل چهارم ثبات[39] است. به این معنا که با وجود تغییرات نقشی ناشی از دستوریشدگی در اغلب واژگان هنوز هم مفهوم و معنای اولیۀ جزء دستوریشده قابل تشخیص میباشد؛ مانند معنی «سر» بهعنوان فوقانیترین اندام بدن که در مفهوم حرف اضافهای در ترکیبهایی مانند «سر خیابان» به کار میرود و در عین حال معنی اولیة خود را نیز همراه دارد. اصل پنجم مقوله زدایی[40] است. در این اصل اجزای زبانی چون فعل و اسم که جزء مقولات اصلی به حساب میآیند، تبدیل به مقولات فرعیتری چون صفت و حرف اضافه و قید میشود (Heine & Narrog, 2011:22)؛ مانند آنچه«برای» از سر گذرانده است و پس از تغییر مقوله، از فعل به حرف اضافه بدل شده است.
1-4-4. روشهای پیشنهادی تایلر و ایوانز برای تعیین معنای سرنمونیروش مورد استفاده در پژوهش حاضر و برای تعیین معنای سرنمونی هریک از حروف اضافة مذکور همان روشی است که ایوانز و تایلر (2003:64-65) برای دریافت معانی واژة «over» پیشنهاد میکنند. در این روش از پنج معیار به شرح زیر استفاده میشود: الف) قدیمیترین معنای موجود که با کمک واژهنامهها و کتابهای ریشهشناسی قابل دسترسی است؛ ب) غلبة یک معنا در شبکة معنایی؛ بدان معنا که بسامد کاربرد یک معنی از معانی دیگر بیشتر باشد؛ ج) ترکیبپذیری با عناصر دیگر. به این صورت که حرف اضافۀ دنظر حتی در صورت ترکیب با جزء دیگر همان معنی سرنمونی را در خود بهصورت پررنگ نشان دهد؛ د) جفتهای تقابلی. در این مفهوم زمانی که حرف اضافۀ مدنظر در مقابل جفت متضاد خود قرار میگیرد باید نشاندهندة معنای سرنمونی خود باشد؛ ه) پیشبینی دستوری. بر اساس این روش، معانی یک واژه هنگام کاربرد آن در بافتی مشخص و همنشینی آن با سایر واژهها، در شبکة معناییِ آن واژۀ موجود و البته مرتبط با معنای سرنمونی هستند. این معانی به کمک معنای مرکزی آن واژه در شبکة معنایی آن قابل تشخیص میباشند.
1-5. تعیین معنای سرنمونی حرف اضافة«برای» به روش تحلیل شناختی برای تعیین معنای سرنمونی، باید نخست قدیمترین معنای حرف اضافة «برای» را جستجو کنیم. شواهد تاریخی موجود نشان میدهند حرف اضافة «برای»rā.yi/ /ba. برخاسته از /rādiy/ در فارسی باستان و /rāī/ در پهلوی است. از نظر هورن[41] و هوبشان[42] (78:1394) در فارسی میانه این واژه بهصورت/pa(t)+ rāy+i/ (به + را +کسرۀ اضافه) به کار میرفته است، در سغدی بهصورت ُ/py∂r/ و در کردی بهصورت /ārāī/ به معنی «بهواسطة، بهعلتِ، بهسببِ، بهجهتِ، بهخاطرِ و زیرا» وجود داشتهاست به زعم حسندوست (1393: 433) همچنین، حرف اضافة «برای» برگرفته از /reg/ در هندواروپایی و همریشه با radi// در سلتی و ساکسونی کهن به معنی «بهسببِ» و/rādh/ در سنسکریت است (کنت، 1379: 669)؛ برخی ازدستورنویسان زبان فارسی نظیر مشکوهالدینی (1370)، انوری و احمدی (1389)، قریب و همکاران (1389) حرف اضافة «برای» را جزو مقولة حروف اضافة ساده برشمردهاند و برخی چون فرشیدورد (1382)، ناتل خانلری (1369)، خطیبرهبر (1367)، شریعت (1372) حرف اضافة «برای» را جزو حروف اضافة مرکب طبقهبندی میکنند. فرشیدورد (1382) حرف «را» و کسرة اضافه را بهطور مستقل جزو حروف اضافه درنظر گرفته است و بدینترتیب حرف اضافة «برای» را مرکب میداند (فرشیدورد، 1382: 448). همچنین، خطیبرهبر (229:1367) حرف اضافة «برای» را متشکل از سه جزء (ب + را + کسرة اضافه) مطابق با آنچه از فارسی میانه باقی مانده است، تلقی میکند. آنچهکه امروزه در حرف «را» از ریشة /rā∂/ بهعنوان نشانة مفعول درنظر گرفته میشود و حرف اضافة پسین[43] به حساب میآید، برگرفته از فعل /rādiy/ در فارسی باستان[44] است. همچنین، فعل /rā∂aiti/ در اوستایی و به معنی آماده و مهیّاکردن از این ریشه است که طی فرایند دستوریشدگی قرار گرفته است و بهعنوان یک حرف اضافة پسین بهکار میرفت. نمونههایی در فارسی باستان موجود است که صورت پیشین این حرف در آنها به عنوان حرف اضافة پسین و نشانة مفعول کاربرد داشته است؛ زمانی که به فارسی میانه میرسد به صورت جملهای که در نمونة (الف) ذکر شده است و امروزه نیز در مفهوم «برای» کاربرد دارد، به کار برده میشد.
همانگونه که گفته شد، در منابع تاریخی /rādiy/ در قالب دو مقولة فعل و حرف اضافه در فارسی باستان کاربرد داشتهاست؛ این فعل بهصورت حرف اضافة پسین، به معنی «بهسببِ»، از بن فعلی /rād/ به کار میرفته است و در فارسی نو با حالت وابستگی؛ یعنی «را» و در نقش «چرا» نیز کاربرد داشته است. همچنین، کاربردهایی چون وند برای مفعول صریح داشته و دارد (کنت، 1379 : 669). حرف اضافۀ مذکور بهعنوان حرف ربط مرکب بیانگرِ علت نیز بهصورت /avahyarādiy/ کاربرد داشتهاست (کنت، 1379: 298). به دلیل تغییراتِ تاریخی حرف اضافة مذکور، در پژوهش حاضر حرف اضافة «برای» مطابق با آرای دستة دوم دستورنویسان و طبق نظر کنت (1379)، مرکب در نظر گرفته میشود. بنابراین، باتوجه به بررسیهای درزمانی و نیز معیار اول تایلر و ایوانز، بهمنظور تشخیص معنای سرنمونی یک واژه، در زمینة معنای حرف اضافة «برای» میتوان گفت: این حرف که برگرفته از فعل /rādiy/ و در نقشِ نشانة مفعول بوده است، نشاندهندة مفاهیمِ هدف و مقصود (علت) و نیز تعلق و اختصاص است. بهمنظور عمل بر مبنای دومین معیار پیشنهادی تایلر و ایوانز که همان بسامد کاربردی یک واژه است، صد نمونة جمعآوریشده از متون نظم و نثرفارسی، از سال1345 تا 1396 خورشیدی، یعنی در بازة زمانی تقریبا پنجاه ساله، بررسی و تحلیل شده است. ابتدا باید این نکته را متذکر شد که امروزه نقشحرف اضافة «برای»، با جایگزینشدن کلماتی چون «واسۀ، بهعلتِ، بهمنظور»ِ و مواردی از این دست کمرنگتر از گذشته است؛ اما نمونههای جمعآوریشده و همچنین نمودار شمارة (1) نشانگر اینامر است که بیشترین میزان کاربرد حرف اضافة «برای» در معنای هدف و علت (انگیزه)، به میزان 59% و پس از آن در معنای تعلق و وابستگی، به میزان 37%، اختصاص یافته است که هر دو رابطة معنایی بسیار نزدیکی با هم داشتهاند و گاه تشخیص آنها از یکدیگر دشوار است. طبق معیار سومِ تایلر و ایوانز یعنی ترکیبپذیری، حرف اضافة «برای»، همراه با ضمیرهای متصل، صورتهای زبانی همچون «برام، برات، براش»، در گونة گفتاری و «برایم، برایت، برایش» در گونة رسمی و معیار ساخته است که نشاندهندة معنای هدف و مقصود و نیز تعلق و وابستگی و در برخی موارد علل و انگیزه است. معیار چهارمِ پژوهشگران مذکو، یعنی رابطه با دیگر حروف اضافه و جفتهای تقابلی در مورد حرف اضافة «برای»، قابل بررسی نیست؛ زیرا حرف اضافۀ مذکور بیانگر رابطة علیت بوده است و نمیتوان برای آن یک مفهوم سلبی یا متضاد درنظر گرفت.
1-1-5. نقشهای معنایی حرف اضافة «برای» در فارسی امروز معانی حرف اضافة «برای» طی بررسیهای بهعملآمده از کتابهای دستوری و فرهنگ سخن و دهخدا پنج نمونه به شرح زیراست که با استفاده از متون نظم و نثر فارسی معاصر و شمّ زبانی نگارندگان مثالهایی از آنها ذکر میشود. در اشاره به معانی این حرف اضافه از تحلیل مؤلفهای معنی نیز بهره گرفته شده است تا چندمعنایی آن با توجه به مؤلفههای معنایی تکرارشونده ملموستر باشد.
این بُعد معنایی حرف اضافة «برای» نزدیکترین ارتباط معنایی با قدیمترین معنی آن را دارد و نشاندهندة حرکت در طول مسیری است که میتواند فیزیکی و ملموس باشد یا از درجهای از انتزاع برخوردار باشد. بنابراین، طرحوارههای تصوری فضا (جهتهای فضایی) و مکان- حرکت[46] در ذهن تداعی میشوند. (1) «برای خوانندۀ محترم بفرست». (وفی، 1395: 48) (2) همینطور از آسمان برای ما بلا نازل میشود. حرف اضافة «برای» در بیان مفهوم اخیر تداعیکنندة همان مسیری است که پیشتر دربارة آن توضیح داده شد. در مثال نخست، خواننده دریافتکننده و در واقع مقصد/ هدف فرستادن محموله است و در مثال دوم، مقصد/ هدف مسیری است که طی میشود. این معنا نیز در پی دستوریشدگی ثانویه به وجود آمده است.
این بُعد معناییِ «برای» تعمیم مفهوم مکان به زمان را بهروشنی نشان میدهد و بنابراین، دوباره با طرحوارههای فضا / مکان، حرکت روبهرو هستیم؛ حرکتی که در راستای زمان صورت میگیرد. (3) برای چهار ساعت داشت حرف میزد. (4) خطِ تولید، برای چند ساعت متوقف شده بود. حرف اضافة «برای» در این مفهوم، مسیری را در ذهن کاربران زبان تداعی میکند که منطبق با تجارب آنها دارای آغاز، پایان و حرکت میان این دو نقطه است. تحقق امر در مثال (1) با رسیدن به مقصد تمام میشود و در مثال (2) تحقق «تولید» با رسیدن به مقصد آغاز میشود؛ بنابراین، رسیدن به مقصد یا پایانی، برای تحقق امری که فعل بر آن دلالت میکند یا آغاز آن است و بر این اساس، رسیدن به مقصد را میتوان هدف کنشگر در راستای تحقق کنش در نظر گرفت. این مفهوم حاصل از بسطِ استعاری برای یک مفهوم انتزاعی، یعنی زمان بوده و طی فرایند دستوریشدگی ثانویه به وجود آمده است. بسط استعاری معنی، یکی از پرکاربردترین توجیهها در چارچوب زبانشناسی شناختی برای توجیه روند دستوریشدگی است که ایوانز و گرین (2006:714) نیز به آن اشاره کردهاند.
هدف کنش، مقصدی است که راهِ فرضیِ تحقق بخشیدن به آن کنش، به آن منتهی میشود. از سوی دیگر، هدف از به انجام رساندن یک کنش، مستلزم سبب/ علت انجام آن تلقی میشود. به همین دلیل است که سه مؤلفة معنایی مذکور همراه با هم در توصیف معنایی این حرف اضافه دخیل دانسته شدهاند. (5) «وقتی پیشخدمت میخواست برای برداشتن اسکناسها زیرسیگاری را بردارد، زیرسیگاری از دستش روی زمین افتاد». (مستور، 1382: 21). (6) «برای به دست آوردن این مقدار انرژی باید 20 تن ذغال سنگ را بهطور کامل سوزاند». (مستور، 1382: 25) (7) «صادق خندید و گفت: بیشتر برای اینهکه نمینویسی». (وفی، 1395: 35) (8) «برای چه زنده است؟» (شجاعی، 1390: 233) حرف اضافة «برای» در معنای هدف و علت، نشاندهندة غایت و نهایت انجام امری است و تا حد زیادی با معنی حرف اضافة «تا»، از این حیث همپوشانی دارد. همان طور که گفتهشد، حرف اضافة «برای» مشتق ازفعل /rādiy/ به معنی «به راه راست رفتن و هدایتکردن» است. این معنی، دلیل شکلگیری مسیری فرضی در ذهن تا به انجام رسیدن کنشی را توجیه میکند. معنی مذکور ابتدا بسطِ استعاری یافته و سپس تحت فرایند دستوریشدگی اولیه قرارگرفته و در معنی بیان حرکت به سوی هدفی خاص تغییر معنا داده است. همچنین، چنانکه ذکر شد، مفهوم علت و انگیزه را میتوان مشتق از مفهوم هدف و مقصد دانست، علت انجام کاری در واقع همان هدف از انجام کار است؛ هدفی که کنشگر با انجام کاری به سوی آن حرکت میکند. بهعنوان مثال، علت سرکار رفتن کسب درآمد است که همان هدف از سرکار رفتن نیز محسوب میشود.
حرکت در مسیری فرضی برای رسیدن به هدفی معین در این بعدِ معنایی نیز دیده میشود. در مسیرِ تعلق و مالکیت، مقصد، مالک است و مملوک در حرکت به سوی مقصدِ مذکور در نظر گرفته میشود. در این مورد افزون بر طرحوارههای تصوری فضا و مکان- حرکت، در سطحی دیگر با طرحوارة مالکیت نیز روبهرو هستیم. (9) «باید بلند شوم و خودم برای خودم چای بریزم». (وفی، 1395: 101) (10) «پس اینها هم بمونه برای جلسة بعد». (شجاعی، 1390: 97) (11) این کتاب را برای خودم خریدم. بنا بر توضیحات فوق، اختصاص و تعلق داشتن را میتوان نشأتگرفته از معنای مقصد و هدف درنظر گرفت. بهعنوان مثال، در جملة «این دارو، برای سردرد است»، دارو با هدف و بهمنظور درمان سردرد ساخته شده و نیز متعلق به آن است؛ این معنا حاصل دستوریشدگی ثانویه بوده است و زمانی بهکار برده میشود که علت و نتیجه به نوعی با یکدیگر وابستگی و تعلق داشته باشند. اغلب علت انجام کاری، نتیجة انجام آن کار است؛ برای مثال، هنگامی که فردی بگوید «درس میخوانم تا در آزمونهای پایان ترم قبول شوم»، کسب نمرة قبولی، در عین حال که علت درس خواندن وی بوده است، نتیجة درس خواندن او نیز هست.
سنجش دو پدیده و ارزیابی آنها بهمنظور مقایسهشان، نیازمند کنار هم قرار دادن آنها و در نتیجه، مجاورت و همراه شدن موقت آنهاست. نتیجهای که پس از مقایسه و سنجش حاصل میشود، هدف و مقصد نهایی طیکردن مسیرِ مقایسه و سنجش به حساب میآید. در این مورد، افزون بر موارد مذکورِ پیشین با طرحوارة مقایسه- سنجش[47] نیز روبهرو هستیم. (12) «انگشت کوچیکة تو هم برای سرش زیاده». (چوبک، 1345: 252) (13) «برای هر مثقال سیانور چهار قِران میخواهد». (چوبک، 1345: 181) چنانکه مثالهای (9) و (10) نشان میدهند، حرف اضافة «برای» در مفهوم بیان ارزش نیز به کار میرود و نشاندهندة حرکت مفهوم اول تا رسیدن به مفهوم دوم بهمنظور سنجش این دو با هم است. در مثال (12) انگشت کوچک و سر با هم سنجیده شده و دربارة ارزش آنها در مقایسه با هم اظهار نظر شده است. مشابه همین امر در مثال (13) دیده میشود و چنانکه ملاحظه میشود، سنجش ارزش به کمک حرف اضافة «برای» صورت گرفته است. بنابراین، میتوان ردپای هدف را در این معنی از حرف اضافة مذکور مشاهده کرد. حرف اضافة «برای» ابزاری زبانی برای مقایسه است و در پی آن، برای بیانِ برابری یا تقابل به کار میرود و کاربرد آن برای مقایسه و سپس، ایجاد تقابل یا برابری ضروری است. با این کارکرد معنایی میتوانیم حرکت انتزاعی یک مفهوم و رسیدن آن به مجاورت مفهوم دوم را تصور کنیم. در مثال بالا برای رسیدن به هر مثقال سیانور، پرداختنِ چهار قِران لازم است؛ پس، چهار قِران برابری میکند با یک مثقال سیانور. معنای مقایسه را میتوان مفهومی درنظر گرفت که طی فرایند دستوریشدگی ثانویه به وجود آمده است. این بعد معنایی «برای» را میتوان در پیوند با طرحوارة مقایسه - سنجش قرار داد.
2-1-5. تبیین معنای طرحوارهای حرف اضافة «برای»در این بخش جدولی بهمنظور جمعبندی مطالب ذکرشده طراحی شده است که در آن معانی مختلف حرف اضافة «برای» ذکر شدهاند. همة این معانی از گسترش استعاری معنای سرنمونیِ این حرف مشتق شده و در ابتدا معانی بافتمقید بودهاند، این معانی که شرح آنها در بخش 5-1-1 از نظر گذشت، براساس طرحوارههای تصوری مرتبط با هر کارکرد معنایی، فهرست شدهاند. طرحوارههای تکرارشونده را باید دلیل اشتراکات مفهومی و پیوند معانی گوناگون با معنای سرنمونی، در نظر گرفت.
جدول 1- تبیین معنایی حرف اضافة «برای» بر اساس طرحوارههای تصوریTable 1- Semantic Justification of Preposition “baraye” based on image schema
حرف اضافة «برای» در معنی هدف و مقصود حاصل از دستوریشدگی اولیه و نشأتگرفته از معنای سرنمونی «به علتِ و به سببِ» است. معانی دیگر حرف اضافة «برای» شامل «اختصاص و تعلق، ارزش، رابطه و نسبت، مدت زمان و به سویِ»، حاصل از کاربردهای مجازی و استعاری بوده و از معنای سرنمونی خود فاصله گرفتهاند و در نتیجه، در پی دستوریشدگی ثانویه پدید آمدهاند. همان طور که اشاره شد، حرف اضافة «برای» برگرفته از فعل /rādiy/ است. بنابراین، این حرف اضافه در روند دستوریشدگی خود، در وهلة نخست دچار فرایند مقولهزدایی شده و از فعلِ مذکور به معنی «آماده و مهیا کردن» به حرف اضافه تغییر نقش داده است؛ بنابراین، دستخوش دستوریشدگی اولیه شده است. پس از دستوریشدگی اولیه، با پذیرش کارکردهای معنایی جدید در حیطة دستور، دستخوش دستوریشدگی ثانویه نیز شده است و همة معانی حاصل از گسترش استعاریِ معنی اولیه، در مولفة [رسیدن به غایت] که میتوان آن را هدف نامید، مشترکاند؛ معانیِ به سویِ، در مدت زمانِ، علت و انگیزه، اختصاص و مالکیت و ارزشیابی همگی مولفة طی شدن مسیر و رسیدن به غایتی را نشان میدهند و به همین دلیل طرحوارة تصوری مقصد، طرحوارة تکرارشوندة متداعی با این کارکردهای معنایی است. با توجه به دادههای تاریخی موجود میتوان اظهار کرد که با وجود تغییرات نقشی، همچنان معنی اصلی و اولیه در این حرف اضافه مسلم است که خود نشان از پیروی از اصل ثبات دارد؛ همچنین، با توجه به اصل خاصشدگی باید گفت حرف اضافة «برای»، همچنان در حوزههای معنایی سابق خود یعنی بیان علت، پابرجاست. براساس اصل واگرایی، حرف اضافة «برای» بهصورت نقش دستوری پیشین کاربرد نداشته است و امروزه تنها در نقش حرف اضافه، بهکار میرود. بنابراین، میتوان ادعا کرد که دربرگیرندة فرایند لایهبندی نیست و حرکت این حرف اضافه در طیف دستوریشدگی به شکلی پویا درحال انجام نبوده و از ثبات نسبی برخوردار است. در نمودار (1) شبکة معنایی پیشنهادی حرف اضافة «برای» با توجه به تقسیمبندی معانی آن در پی دستوریشدگی اولیه و پس از آن دستوریشدگی ثانویه که منجر به تولید سایر معانی شده، به نمایش درآمده است.
5-1-3. جمعبندی حرف اضافة «برای» بر اساس توضیحات مندرج در بخشهای پیشین، حرف اضافة «برای» دارای پنج معنی است که همة این معانی در خود، معنای هدف و غایت یک مسیر فرضی را دارند. مؤلفة مذکور، مؤلفة معنایی مشترک میان معانی گوناگون این حرف اضافه است و با توجه به معنی واژهای که ریشة معانی ذکرشده به شمار میرود، روند چندمعنایی و دستوریشدگی حرف اضافة «برای» مشهود میشود.
نمودار 1- شبکة معنایی حرف اضافة «برای» Diagram 1- Semantic Network of Preposition “baraye” با استفاده از شبکة معنایی ترسیمشده برای حرف اضافة «برای»، میتوان با استفاده از معنای سرنمونی این حرف اضافه به رابطة آن با دیگر معانیِ موجود اشاره کرد و به این نتیجه رسید که مطابق با انتظار، معانی ثانویه بهطور مستقیم از معنای سرنمونی گرفته شدهاند. نکتهای که ذکر آن ضروری مینماید این است که نمودار فوق شبکة معنایی «برای» را پس از دستوریشدگی اولیه نشان میدهد. معنی سرنمونی این واژه دربردارندة تمام معانی توزیعشده در حواشی شبکة معنایی است. بنابراین، باید آن را معنی شامل در نظر گرفت و سایر معانی موجود در شبکة معنایی را که در جدول (1) نیز از نظر گذشت، معانی زیرشمول تلقی کرد. چنانکه پیشتر ذکر شد، همة معانی موجود در شبکة معنایی مولفة طی شدن مسیر و رسیدن به غایتی را نشان میدهند و به همین دلیل طرحوارة تصوری مقصد، طرحوارة تکرارشوندة متداعی با این کارکردهای معنایی است. بررسی کارکردهای معنایی «برای» در فارسی امروز در مقایسه با معنی فعلی که روند دستوریشدگی خود را از آن آغاز کرده است، نشان میدهد در سطح نخست، مفاهیم شخص و شئ در طیف پیوستار استعارههای مقولهای (Heine, 1991) و (Hopper & Traugott, 2003) در روند دستوریشدگی این واژه نقش ایفا نکردهاند، اما مفاهیم فعالیت، مکان، زمان و ویژگی به همان ترتیب مذکور در روند دستوریشدگی دخیل بودهاند. مهیّا کردن با تغییر معنی، به «به سوی مکانی خاص»، سپس «در مدت زمانِ»، بعد به «علت و انگیزه»، «اختصاص و مالکیت» و بیان «تقابل یا برابری» بدل شده است. در سطح دوم مفاهیم زمان و ویژگی بر اساس مفهوم مکان درک شدهاند.
1. نمودار 2- بسامد کاربرد معانی حرف اضافه «برای»Diagram 2- Frequency of Semantic Functions of Preposition “baraye”
5-2.تعیین معنای سرنمونی حرف اضافه«تا» به روش تحلیل شناختی با استناد به مطالعات درزمانی، باید گفت حرف اضافة «تا» مشتق از ایرانی باستان /tāvat/ و نیز سنسکریت /távat/ به معنی چندانبزرگ، آنقدر دراز، چنداندور و نیز در فارسی میانه /tāk/ «تا» /tāvak/، /han-tāi/ «تا» (anu-tāvat)، بوده است (حسندوست،ج 2، 1393: 797). «تا» در پهلوی /tāk/ و در نسخههای خطی /tāī/ یا/ /tāg، مشتق از /tāka/ به معنی «درطیِ»، «انتها و برای اینکه» است (هورن و هوشیان، 1394 :141). «حرف «تا» را علاوه بر حرف اضافه، حرف ربط نیز درنظر گرفتهاند» (خطیبرهبر، 1367: 32)[48]. بنابر معیار اولیه تایلر و ایوانز، میتوان گفت معنی اولیة حرف اضافة «تا» بر اساس بررسیهای درزمانی، انتهای مکان و پس از آن زمان است که مفهومی انتزاعیتر به شمار میرود و در واقع انتهای تحقق یک امر است. باتوجه به معیار دوم تایلر و ایوانز، بیشترین کاربرد حرف اضافة «تا» در شبکة معنایی، به بیان سرانجام و انتها که خود شامل انتهای امری به میزان 37%، انتهای زمان به میزان 34% و در نهایت، انتهای مکان به اندازة 14% اختصاص یافته است که متعلق به بیشترین کاربرد معنایی حرف اضافة «تا» در نقش حرف اضافه است. رویهمرفته، دادههای آماری حرف اضافۀ مذکور در معنای انتهای زمان، مکان و تکمیل تحقق یک امر عدد 85% را نشان میدهد. بر اساس معیارسوم تایلر و ایوانز؛ یعنی ترکیبپذیری، حرف اضافة «تا» در ترکیباتی چون تا آنکه، تا اینجا، تا ابد، تا اطلاعثانوی، تا آنوقت، تا وقتی که، تاکنون به کار میرود که نشاندهندة مقصد و انتهای مکان یا زمان است و معنی انتزاعی این حرف اضافه نشاندهندة انتهای یک مسیر یا تحقق امری است. درجملة «از اینجا تا مشهد بیش از هزار کیلومتر راه است» میتوان مفهومسازی نقطة مبدأ، یعنی جایی که گوینده ایستاده و نقطة مقصد یعنی شهر مشهد را، در طرحوارة مسیر، حرکت، مبدأ و مقصد بهوضوح درک کرد. از آنجا که پس از حرف اضافة «تا» مقصدی مکانی یا زمانی در انتهای مسیری عینی یا انتزاعی متصور است، میتوان مقصد را معنای سرنمونی این حرف در نظر گرفت. بر اساس معیار پنجم تایلر و ایوانز در تعیین معنای سرنمونی نیز میتوان گفت مفهوم انتهای مسیری در امری، مکان یا زمان، همان معنای سرنمونی این حرف اضافه است چنانکه این مفهوم، در سایر معانی حاشیهای این حرف اضافه نیز وجود داشته و آشکار است. بر اساس معیار چهارم نیز باید گفت میتوان جفت تقابلی «تا» را «از» در نظر گرفت که نشاندهندة آغاز یا همان مبدأ مسیری عینی و یا انتزاعی است؛ مانند «از مدرسه تا خانه» یا «از بچگی تاکنون». بنابراین، در فهرست بستة حروف اضافه میتوان برای «تا» یک جفت تقابلی در نظر گرفت که مسلماً در رابطة تقابل معنایی[49] با هم قرار میگیرند.
1-2-5. نقشهای معنایی حرف اضافة «تا» در فارسی امروز معانی «تا» طی بررسیهای بهعملآمده از کتابهای دستوری و فرهنگهای لغت سخن و دهخدا پنج مورد به شرح زیر است. برای بیان این معانی با استفاده از متون نظم و نثر فارسی معاصر و شمّ زبانی نگارندگان مثالهایی ذکر میگردد:
(14) تا چشم کار میکند. (15) از اینجا تا مشهد کلی راهه.
(16) «تا کتری جوش بیاید ...». (وفی، 1395: 169) (17) «صادق تا همین حالا هم برای تصمیمگیری وقت تلف کرده». (وفی، 1395: 124)
(18) تا دلت بخواد از این کتابها داریم. (19) تا اینجای کار که مشکلی نداشتیم. معنی «نقطهای پایانی یک مسیر»، معنی سرنمونی حرف اضافة «تا» و نشاندهندة نهایت و انتهای مسیری در مکان و یا فضاست. مفهومسازی مسیر در بستر زمان، انتزاعی است و بر اساس مسیرِ مکانی صورت میگیرد و کاربردهای استعاری را شکل میدهد که در آن روند انجام کار در بستر زمان در طول یک مسیر طی میشوند؛ مسیری که نقطة آغاز (مبدأ) و پایانی (مقصد) دارد. بنابراین، حرف اضافة «تا» به معنی انتهای مکان، انتهای زمان و انتهای انجام کنشی کاربرد دارد و محصول دستوریشدگی اولیه و ثانویه است.
(20) «تا خودم را شناختهام همینجا بودهام». (چوبک، 1345: 251) (21) «تا دنیا دنیا بوده، زلزله هم بوده». (چوبک، 1345: 2) حرف اضافة «تا» در مفهوم حاضر، بیانگر معنایی متفاوت از معانی دیگر در شبکة معنایی خود است و برخلاف معنای سرنمونی؛ یعنی مقصد و غایتِ مسیر، نشانگر منشأ و سرآغاز است و در این معنی، مترادف با مفهوم حرف اضافة «از» است. در مثالهای (20) و (21) حرف اضافة «تا» مترادف با آغاز یک نقطة زمانی است که بخش پیشین این طیف زمانی محذوف بوده و ذکر نشده است. با توجه به نمودار (4)، خط فرضی زمان در ذیل، نشان میدهد گوینده نقطة آغازی را برای وجود چیزی در نظر گرفته است و این نقطه روی محور فرضی زمان، پیش از حضور خودِ گوینده است و با کاربرد حرف اضافة «تا» از آن نقطة اولیه، پیش از حضور گوینده به نقطهای میرسد که گوینده در حال حاضر در آن حضور دارد. امتداد پیکان نشان میدهد وضعیتِ مورد اشاره تا پس از زمان حضور گویندة جمله نیز ادامه مییابد. این بعدِ معنایی «تا» جایگزینی این حرف اضافه را با «از» امکانپذیر میکند. این معنی در شبکة معنایی «تا» از معنای سرنمونی این حرف اضافة دورتر و حاصل فرایند دستوریشدگی ثانویه است. در نمودار (3) مسیر و مقصد، با توجه به زاویة دید گوینده ترسیم شده است.
نمودار3- نقطة آغاز و انتها با توجه به زاویة دید گوینده Diagram 3- Starting and Ending Points with Regard to Speaker’s Viewpoint
چنانکه در نمودار نیز قابل ملاحظه است، گوینده روی خط فرضی زمان نقطهای را برای حضور خود در نظر دارد و در عین حال برای پیدایش چیزی، نقطهای را پیش از حضور خود روی خط فرضی مذکور در نظر میگیرد که روی نمودار با عنوان نقطة آغازین نشان داده شده است. با کاربرد حرف اضافة «تا» گوینده از نقطة آغازین به نقطة حضور خود روی خط فرضی زمان میرسد؛ بنابراین، در این مورد «تا» بر آغاز و مبدأ دلالت میکند.
(23) گوش تا گوش مردم نشسته بودند. (24) از این سر تا اون سر چراغ کشیده بودند. حرف اضافة «تا» در معنی توالی و تعاقب برگرفته طرحوارة تصوری مسیر و حاصل دستوریشدگی ثانویه است. این بعد معنایی نشاندهندة حرکت در امتداد مسیری در بستر مکان و یا زمان است.
2-2-5. تبیین معنایی حرف اضافة «تا» بر اساس طرحوارههای تصوری در این بخش جدولی بهمنظور جمعبندی مطالب ذکرشده طراحی شده است که در آن معانی مختلف حرف اضافة «تا» ذکر شدهاند. همة این معانی از گسترش استعاری معنای سرنمونیِ این حرف مشتق شده و در ابتدا معانی بافتمقید بودهاند، این معانی که شرح آنها در بخش 5-2-1 از نظر گذشت، بر اساس طرحوارههای تصوری مرتبط با هر کارکرد معنایی، فهرست شدهاند. طرحوارههای تکرارشونده را باید دلیل اشتراکات مفهومی و پیوند معانی گوناگون با معنای سرنمونی، در نظر گرفت.
جدول 2- تبیین معنایی حرف اضافة «تا» بر اساس طرحوارههای تصوری
براساس ملاحظات تاریخی موجود، میتوان نتیجهگرفت که حرف اضافة «تا» در گذشته در مقولة دستوری صفت قرار داشته است که امروزه با عبور از مرحله مقولهزدایی، از مقولة دستوری صفت وارد مقولة دستوری حرف اضافه و حرف ربط شده است؛ معنای «از وقتی که» شامل دستوریشدگی ثانویه است و سایر معانی، یعنی مقصد مکانی، مقصد زمانی، مقصد مسیری انتزاعی، از آن زمان که و توالی و تعاقب، حاصل از دستوریشدگی اولیه و اشتقاق از معنای سرنمونی «چندان دور و بزرگ» است. از سوی دیگر، «تا» امروزه در نقش حرف اضافه در مقابل کاربرد پیشین، از رواج بیشتری برخوردار بوده و به عبارت دیگر، دستخوش خاصشدگی شده است. خاصشدگی فرایندی است که در آن جزء دستوریشده تنها در موقعیتها و معانی بهخصوصی به کار میرود و دیگر در حوزة معنایی وسیع گذشتة خود نمیتواند قرار گیرد (Traugott & Heine, 1991:22). افزون بر اینها، علاوه بر نقش حرف اضافه، «تا» در نقش حرف ربط نیز بهصورت پویا کاربرد داشته که اشاره به اصل لایهبندی در طبقهبندی تروگات و هاینه (1991) و هاپر و تروگات (2003) دارد. با وجود اینکه حرف اضافة «تا» تغییر مقوله داده، بنابر آنچه هاپر و تروگات (2003:6) آن را واگرایی یا ثبات مینامد، میتوان گفت حرف اضافة «تا» همچنان معنی سرنمونی خود، یعنی انتهای چیزی را حفظ کرده و در نتیجه، از ثبات معنایی نسبتاً زیادی برخوردار بوده است. مقایسة جدولهای 1 و 2 نشان میدهد، دستوریشدگی ثانویة «برای» در مقایسه با دستوریشدگی ثانویة «تا» از تنوع بیشتری برخوردار بوده است؛ به این معنی که چندمعنایی «برای» متنوعتر از چندمعنایی«تا» است و در نتیجه، مؤلفههای معنایی متفاوتتر و متنوعتری در روند دستوریشدگیثانویة «برای» دخیلاند.
3-2-5. جمعبندی حرف اضافة «تا» حرف اضافة «تا» نیز مانند دیگر حروف اضافه چندمعناست. با توجه به معانی حاصل از بررسیهای تاریخی و نیز معانی طرحوارهای این حرف اضافه میتوان نتیجه گرفت، حرف اضافة «تا» نشاندهندة محور مسیر با تمرکز بر نقطة پایانی آن است. به عبارت دیگر، «تا» به معنی مقصد و انتهای مکان و زمان (هورن و هوشیان، 1394:141) است. همچنین، موارد انتزاعیتر چون هدف و مقصد است و از این جهت میتواند نقطة مقابل حرف اضافة «از» قرارگیرد که نشاندهندة آغاز و منشأ امری است. نکتة شایان ذکر آن است «تا» و «از» در یک مورد تشابه معنایی نشان میدهند و آن، کارکرد معناییشان به هنگام دلالت بر مبدأ است. بهطور کلی و طبق بررسیهای معنایی انجامشده در صد نمونۀ تصادفی جمعآوریشده و طبق نمودار (3) میتوان نتیجه گرفت که حرف «تا»، در معنای ربط، بیش از معنای حرف اضافه کاربرد دارد. با توجه به موضوع پژوهش حاضر، تا در مقولة دستوری حرف اضافه مورد توجه قرار بوده است؛ اما به دلیل آنکه تشخیص نقش معنایی حرف اضافه از حرف ربط و جایگاه کاربرد آن برای یک زبانآموز زبان فارسی حائز اهمیت است و نیز به دلیل وفاداری به ارزیابی آماری دادههای بهدستآمده، در نمودار (4) تمامی معانی حرف«تا» با التفات به قرار گرفتن آن در مقولة حرف، اعم از حرف اضافه و حرف ربط آن ذکر شده است. با توجه به شبکة معنایی ترسیم شده برای حرف اضافة «تا» در نمودار (4) باید گفت معنای سرنمونی این حرف اضافه نشاندهندة مقصد و انتهای چیزی است که خود به سه دستة انتهای مکان، زمان و امری انتزاعی، تقسیم میشود. معانی «تا» حاصل مفهومسازی مکانی و نیز مفهومسازی زمانی هستند؛ که در این حالت، انتهای مسیری (فرضی) در مکان یا زمان را نشان میدهند. «تا» معنی دیگری نیز دارد که بیان نتیجة شرط است؛ مانند جملة «دختر خوبی باش تا به پارک برویم ». معنی اخیر حاصل مفهومسازی انتهای امری انتزاعی است که خود تولیدکنندة معانی علت و نتیجه و بیان تردید در انجام امری است. حرف اضافة «تا» دارای معانی دورتر از معنای سرنمونی چون از آن زمان که و زنهار است که حاصل از فرایند دستوریشدگی ثانویه است.
بررسی کارکردهای معنایی «تا» در فارسی امروز در مقایسه با معنی فعلی که روند دستوریشدگی خود را از آن آغاز کرده است نشان میدهد در طیف پیوستار استعارههای مقولهای تروگات و هاینه (1991) و هاپر و تروگات (2003) در روند دستوریشدگی مفاهیم مکان، زمان و ویژگی به همان ترتیب مذکور در روند دستوریشدگی، مندرج در بخش 4-3 دخیل بودهاند. مقصد مکانی، مقصد زمانی، مقصد مسیری انتزاعی، آغاز زمانی و توالی تعاقب، ساخته شدن استعارههای زمانی بر اساس مفاهیم مکانی و انتزاعی کردن مکان را در سطح نخست نشان میدهند. در سطح دوم مشهود است که مفاهیم زمان و مسیر انتزاعی بر اساس مفهوم مکان درک میشوند.
نمودار 5- بسامد کاربرد معانی حرف اضافة «تا» در متون نظم ونثر Diagram 5- Frequency of Semantic Functions of Preposition “ta” in Poems and Prose
پژوهش حاضر برای تحلیل معنای طرحوارهای حروف اضافة «برای» و «تا» با رویکردی درزمانی انجام گرفت. معانی مذکور با استفاده از فرهنگ سخن، لغتنامة دهخدا، کتابهای دستور زبان فارسی و مثالهایی از متون نظم و نثر و نیز شمّ زبانی نگارندگان ذکر و تحلیل شدند. بررسی شواهد و اطلاعات تاریخی و کارکردهای معنایی «برای» و «تا» مشخص کرد که قدیمیترین معنی یا همان معنی اصلی حروف اضافة «برای» و «تا» که معنای سرنمونی/ مرکزی محسوب میشود، به شرح ذیل است:
بر اساس توضیحاتی که از نظر گذشت، نتایج زیر حاصل میشود:
[1]. S. Rhee [2]. M. Esseesy [3]. reanalysis [4]. T. Hayashi [5]. P. J. Hopper & E. C. Traugott [6] . در مباحث مربوط به دستوریشدگی، برای دستوریشدگی دو مرحله در نظر گرفته میشود؛ دستوریشدگی اولیه که طی آن مقولة دستوری واژه تغییر میکند و دستوریشدگی ثانویه که طی آن (در مرحلۀ دوم دستوریشدگی) معانی جدید و مرتبط با هم برای واژهای که تغییر مقوله داده است، در زبان پدید میآید. [7]. semantic functions [8] . به معنی مبدأ، سرچشمه، منشأ. مثلاً: خاستگاه دین اسلام کشور عربستان است. [9]. B. Heine [10]. R. G. kent [11]. A. Tyler & V. Evans [12]. polysemy [13]. monosemy [14]. lexical semantics [15]. image schema [16]. embodied [17]. container schema [18]. path schema [19]. surface schema [20]. force schema [21]. pass schema [22]. direction schema [23]. leaving point schema [24]. destination schema [25]. possession [26]. cline [27]. grammaticalization chain [28] primary gramaticalization [29]. T. Givón [30]. secondary grammaticalization [31]. usage - based [32].. bleaching [33]. abstraction [34]. categorical metaphor [35]. heuristic principles [36]. layering [37]. divergence [38]. specialization [39]. persistence [40]. decategorialization [41]. P. Horn [42]. H. Hubschan [43] postposition [44]. فعل، دومشخص، مفرد از وجه امری برگرفته از هندواروپایی و همریشه با (right) به معنی do direct, do lead (Bachenheimer, 2018: 108)
[45]. V. Bubenik [46]. locomotion image schema [47]. matching schema [48]. «تا» دارای معانی دیگری چون طاقه جامه، ، تنها، منفرد و چین و خم نیز هست که اسم است و پس از صفت شمارشی یا مبهم میآید. همچنین، دارای نقشهای دستوری چون حرف ربط، صفتساز و قیدساز است که در پژوهش حاضر مدنظر نگارندگان نیست و تنها از جهت تعلق به مقولة دستوری حرف اضافه مورد بررسی قرار میگیرد. [49]. semantic opposition [50]. روجوع کنید به اثر (Bachenheimer, 2018:108)
[51]. semasiological changes | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
انوری، حسن. (1382). فرهنگ بزرگ سخن (جلد اول، دوم و سوم). سخن.
انوری، حسن و احمدی ، حسن. (1389). دستور زبان فارسی2. مؤسسۀ فرهنگی فاطمی.
ایمانی، آوا و رفیعی، عادل. (1398). تحلیلی ساختمحور از ترکیبات ناماندام «سر» در زبان فارسی. زبانپژوهی (6)11، 159-130.
چنگیزی، احسان و عبدالکریمی، سپیده. (1396). روند دستوریشدگی حرف اضافة «از» در زبان فارسی. پژوهشهای زبانی، (2)8، 38-21.
چوبک، صادق. (1345). سنگ صبور. دسترسی در http://iran-paper.ir
حسندوست، محمد. (1393). فرهنگ ریشهشناسی زبان فارسی(جلد اول و دوم). فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
خطیبرهبر، خلیل. (1367). حروف اضافه و ربط. سعدی.
دهخدا، علیاکبر. (1377). لغتنامۀ دهخدا (جلد دوم، سوم و چهارم). مؤسسۀ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران(با همکاری انتشارات روزنه).
شجاعی، سید مهدی. (1390). غیر قابل چاپ. نیستان.
شریعت، محمدجواد. (1372). دستور زبان فارسی. اساطیر.
عبدالکریمی، سپیده و چنگیزی، احسان. (1398). چندمعنایی و روند دستوریشدگی حرف اضافه«با» بر اساس تحلیل مؤلفهای معنی. جستارهای زبانی، (6)10، ۲۸۵-۳۱۷.
فرشیدورد، خسرو. (1382). دستور مفصل امروز بر پایه زبانشناسی جدید. سخن.
قریب، عبدالعظیم؛ همایی، جلال؛ یاسمی، رشید؛ ملکالشعرای بهار؛ فروزانفر، بدیعالزمان. (1389). دستور زبان فارسی. به اهتمام جهانگیر منصور. ناهید.
کنت، رونالد. (1379). فارسی باستان؛ دستورزبان، متون، واژهنامه. ترجمة سعید عریان. حوزة هنری.
لانگاکر، رونالد. (1397). مبانی دستورِشناختی. ترجمة جهانشاه میرزابیگی. آگاه.
لاینز، جان. (1391). درآمدی بر معنیشناسی زبان. ترجمة کوروش صفوی. نشر علمی.
مستور، مصطفی. (1382). دانای کل. ققنوس.
مشکوةالدینی، مهدی. (1370). دستور زبان فارسی بر پایۀ نظریۀ گشتاری. مؤسسة چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.
میرزایینیا، صابر. (1394). توصیف و تحلیل دستوریشدگی در ترکی آذربایجانی. [پایاننامة کارشناسی ارشد]. دانشگاه تربیت مدرس.
ناتل خانلری، پرویز. (1369). دستور زبان فارسی. بابک.
هورن، پاول و هوبشان، هانریش. (1394). فرهنگ ریشهشناسی فارسی. ترجمه و بازنویسی متون: مریم السادات رنجبر، ترجمة متن و مؤلف شواهد فارسی و پهلوی: جلال خالقی مطلق. مهرافروز.
وفی، فریبا. (1395). رؤیای تبت. مرکز.
Abdolkarimi, S. & Changizi, E. (2019). The Process of Grammaticalization of ‘BA’ based on Componential Analysis of Meaning. Language Related Research, 8(6), 275-318. [In Persian]
Anvari, H. (2003). Sokhan Comprehensive Dictionary. Sokhan. [In Persian]
Anvari, H., Ahmadi, H. (2010). Persian Grammar. Fatemi. [In Persian]
Bachenheimer, A. (2018). Old Persian: Dictionary. Glossary and Concordance. Wiley & Son Press.
Brinton, l. & Traugott, E.C. (2005). Lexicalization and Language change. Cambridge University Press.
Bubenik, V., Hewson, J. & Rose, S. (2009). Grammatical Change in Indo-European Languages. John Benjamins Publishing Company.
Changizi, E. & Abdolkarimi, S. (2017). The Process of Grammaticalization of ‘AZ’. Language Research, 8(2), 21-38. [In Persian]
Chobak, S. (1966). Patient stone. In http://iran-paper.ir [In Persian]
Dehkhoda, A. (1998). Persian Dictionary. (Volumes 2, 3, & 4). Tehran University Press.
Esseesy, M. (2010). Grammaticalization of Arabic Prepositions and Subordinators: A Corpus-Based Study. Brill Press.
Evans, V. & Green, M. (2006). Cognitive Linguistics: An Introduction (1st ed.). Edinburgh University Press.
Farshidvard, K. H. (2003). Detailed Persian Grammar on Linguistics. Sokhan. [In Persian]
Gharib. A., Homayi, J., Yasami, R., Bahar, M., & Forouzanfar, B. (2010). Persian Grammar. By Mansour, J. Nahid. [In Persian]
Givón, T. (1991). English Grammar: A Function-Based Introduction. John Benjamins.
Hasandoust, M. (2014). Persian Etymological Dictionary (Volumes 1 & 2). Persian’s Academy. [In Persian]
Hayashi, T. (2015). Prepositionalities of Deverbal Prepositions. Papers in Linguistic Science, 21(2015). 129-151.
1 Heine, B. & Narrog, H. (2011). Handbook of Grammaticalization. Oxford University Press.Heine, B. (1991). Grammaticalization: A conceptual Framework. University of Chicago Press.
Heine, B. (2003). World Lexicon of Grammaticalization. Cambridge University Press.
Hopper, P. J. & Traugott, E. C. (2003). Grammaticalization (2nd ed.). Cambridge University Press.
Horn, P. & Hubschan H. (2015). Persian Morphophonemics Dictionary. Translated and rewritten by M. Ranjbar. Text translator and Persian and Pahlavi instance finder: J. Khaleqi Motlaq. Mehrafroz. [In Persian]
Imani, A. & Rafiei, A. (2019). A Constructional Study of the Compound Body-Based Phrases Including ‘Sar’ (Head) in Persian, Language Research, 11(6). 130-159 [In Persian]
Kent, R. (2000). Ancient Persian; Grammar, texts, Dictionary. Translated by Saeed Oryan. Art Academy. [In Persian]
Khatibrahbar, k. (1988). Prepositions and conjunctions. Sa’adi. [In Persian]
Langacker, R. (2018). Essentials of Cognitive Grammar. Translated by J. Mirzabeigi. Agah. [In Persian]
Lyons, J. (2012). Language and Linguistics: an Introduction. Elmi. [In Persian]
Mastour, M. (2003). Omniscient. Qoqnos. [In Persian]
Meshkatodini. M. (1991). Persian Grammar based on Transformational Grammar. University of Mashhad Press. [In Persian]
Mirzayiniya, S. (2015). Description and Analysis of Grammaticalization in Azerbayjani Turkish. [Unpublished Master thesis]. University of Tarbi’at modarres. [In Persian]
Natel’khanlari, P. (1990). Persian grammar. Babak. [In Persian]
Nerlich, B., Zazie, T., Vimala, H., Clarke, D. (2005). Polysemy: Flexible Patterns of Meaning in Mind and Language. Mouton de Gruyter Publication.
Rhee, S. (2004). Semantic Structure of English Prepositions: An Analysis from a Grammaticalization Perspective. Language Research, 40(2), 397-427. [In Persian]
Sharia’at, M. (1993). Persian Grammar. Asatir. [In Persian]
Shojaiy, M. (2011). Unprintable. Neyestan. [In Persian]
Tayler, A. & Evans, V. (2003). The Semantics of English Prepositions: Spatial Scenes, Embodied Meaning and Cognition. Cambridge University Press.
Traugott, E. C. & Heine, B. (1991). Approaches to Grammaticalization. John Benjamins.
Vafi, F. (2016). Dream’s Tibet. Markaz. [In Persian]
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,101 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 352 |