تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,673 |
تعداد مقالات | 13,655 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,586,007 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,478,517 |
وضعیت ناحیۀ ماکو در میانۀ منازعات ایران و عثمانی (از سقوط اصفهان تا مرگ نادرشاه) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 6، دوره 13، شماره 3 - شماره پیاپی 51، مهر 1400، صفحه 73-90 اصل مقاله (2.04 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2021.128177.2179 | ||
نویسنده | ||
جعفر آقازاده* | ||
دانشیار گروه تاریخ، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه محقق اردبیلی، اردبیل، ایران | ||
چکیده | ||
با سقوط اصفهان و حملههای عثمانی به ایران، ناحیۀ ماکو، به مرکزیت قلعۀ ماکو، به علت قرارگرفتن در خط مرزی ایران با عثمانی از نخستین مناطقی بود که به تصرف ترکها درآمد. با قدرتیابی نادر و حملههای او به متصرفات عثمانی در ایران، ناحیۀ ماکو مانند بقیۀ مناطق جنوب رود ارس، در سال 1143ق/1730م، به تصرف او درآمد. مسئله این است: در میانۀ منازعات ایران و عثمانی در این دوره، ناحیۀ ماکو چه جایگاهی داشت؟ یافتهها نشان میدهد حوادث ناحیۀ ماکو در این دوره، به نحو بارزی از کشمکشهای ایران و عثمانی تأثیر میپذیرفت. ناحیۀ ماکو در نقطۀ سرحدی ایران و عثمانی واقع شده بود؛ بنابراین با حملههای عثمانی به ایران، این ناحیه به یکی از معابر مهم ورود عثمانیها به خاک ایران تبدیل شد و به حیات اقتصادی و اجتماعی آن آسیب جدی وارد شد. در نبردهای طولانیمدت نادر با عثمانی، این ناحیه وضعیت شکنندهای داشت و حاکمیت آن میان دو طرف دستبهدست میشد. نادر با واگذاری حکومت این ناحیه به طایفۀ بیات، موقعیت خود را در این نقطۀ مرزی تثبیت کرد و این ناحیه باوجود وقفههایی کوتاهمدت، در حاکمیت ایران باقی ماند. | ||
کلیدواژهها | ||
قلعۀ ماکو؛ سقوط اصفهان؛ حکومت عثمانی؛ نادرشاه؛ جنگهای ایران و عثمانی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه با تشکیل حکومت صفویه، قلعۀ ماکو در حکم یکی از معابر ارتباطی ایران با شرق آناتولی، برای حکومت صفوی اهمیت ویژهای پیدا کرد و به تصرف شاه اسماعیل اول درآمد. با آغاز نبردهای ایران و عثمانی در شمال غرب ایران، ناحیۀ ماکو به مرکزیت قلعۀ ماکو در میانه و کانون این نبردها قرار گرفت و حاکمیت آن میان دو طرف دستبهدست شد. در سال 986ق/1578م قلعۀ ماکو به تصرف عثمانیها درآمد و آنها ایل محمودی را به حکمرانی قلعۀ ماکو گماشتند (Kirzioğlü,1976: 318; Kütükoğlu, 1993: 4 ). تا سال 1016ق/1607م که شاه عباس اول این قلعه را از وابستگان عثمانی بازپسگرفت، حاکمیت آن در دست آنها بود (ترکمان، 1387: 2/742؛ وحیدقزوینی، 1383: 167). با حملههای سلطان مراد چهارم به ایران، قلعۀ ماکو در سال 1045ق/1635م به تصرف عثمانی درآمد (خواجگی اصفهانی، 1368: 199؛ واله قزوینی، 1382: 222). براساس معاهدۀ صلح زهاب (1049ق/1639م)، قلعۀ ماکو در حکم منطقۀ بیطرف مرزی تخریب شد (نعیما، 1281: 3/430 ؛ واله قزوینی، 1382: 276 )؛ اما ایرانیها با استفاده از مرگ سلطان مراد چهارم (15شوال1049ق/8فوریه1640م)، این قلعه را دوباره اشغال کردند و سپس بازسازی کردند (Kürtülüş, 2003: 458). در سال نخست سلطنت شاه عباس دوم (1052ق/1642م)، به درخواست طرف عثمانی، این قلعه دوباره تخریب شد (Minorsky, 1993, V.5: 181). درنهایت، ایرانیها با استفاده از شورشی که در شرق آناتولی علیه حکومت عثمانی برپا شد، در سال 1056ق/1646م با نقض این معاهده، قلعۀ ماکو را بازسازی کردند. آنها به اعتراضهای مکرر عثمانیها به این قضیه ترتیب اثر ندادند و قلعه را به دژی مستحکم در مرز با عثمانی تبدیل کردند (Çelebi, 2012, Cilt2: 259؛ چلبیزاده، 1282: 5/388). عثمانیها تا اواخر جکومت صفوی به این اقدام معترض بودند و در آخرین اعتراض، دری افندی در مأموریتی که به ایران داشت، از بازسازی قلعۀ ماکو شکایت کرد (احمد دری افندی، 1368: 87). با سقوط اصفهان (1135ق/1722م)، حملههای عثمانی به ایران آغاز شد و در این میان، قلعۀ ماکو از نخستین مناطقی بود که به تصرف آنها درآمد و منازعات دیرین ایران و عثمانی بر سر آن تجدید شد. با قدرتیابی نادر و پس از آنکه در سال 1143ق/1730م آذربایجان را تصرف کرد، قلعۀ ماکو نیز به مانند بقیۀ مناطق واقع در جنوب رود ارس به تصرف ایرانیها درآمد. او طایفۀ بیات را که از دورۀ شاه عباس اول تا سقوط اصفهان در قلعۀ ماکو امارت داشتند، دوباره به حکومت ماکو گماشت. در این دوره، تحولات ناحیۀ ماکو به نحو بارزی از جنگهای ایران و عثمانی تأثیر میگرفت. ناحیۀ ماکو به علت واقعشدن در نقطۀ تلاقی مرز ایران و عثمانی، در برابر حملههای عثمانی آسیبپذیر بود و پس از تصرف ابتدایی آن به دست نادر، به علت منازعات دائمی نادر با عثمانیها در شمال غرب ایران، حاکمیت این ناحیه میان دو طرف دستبهدست شد. ناحیۀ ماکو به علت واقعشدن در خط مقدم منازعات ایران و عثمانی و قرارگرفتن در مسیر لشکرکشیهای حکومت عثمانی و نیز حضور ایلات وابسته به عثمانی در آنجا بهشدت آسیب دید و جمعیت آن کاهش محسوسی یافت. هدف پژوهش حاضر، بررسی و تحلیل تحولات ناحیۀ ماکو در سایۀ منازعات ایران و عثمانی از سقوط اصفهان تا مرگ نادرشاه است. این مقاله درصدد پاسخگویی به این پرسش است: منازعات ایران و عثمانی در شمال غرب ایران، بر وضعیت ناحیۀ ماکو چه تأثیری گذاشت؟ در پاسخ به این پرسش چنین مفروض است که ناحیۀ ماکو به علت قرارگرفتن در نقطۀ مرزی ایران با عثمانی، در منازعات ایران و عثمانی وضعیت شکنندهای داشت و حیات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آن به نحو بارزی از جنگهای ایران و عثمانی در این دوره متأثر بود. پیشینۀ پژوهش بررسی تحولات ناحیۀ ماکو از سقوط اصفهان تا مرگ نادرشاه، در بازشناسی بخشی از منازعات ایران و عثمانی در این دوره و روابط حکمرانان محلی با نادرشاه نقش مهمی دارد؛ اما باوجود این اهمیت، تاکنون پژوهشی در این باره انجام نگرفته و تنها در برخی مطالعهها به این موضوع نگاهی جزئی و گذرا شده است. مهدی دهقانی در مقالۀ «جایگاه و نقش سیاسیامنیتی قلاع خراسان در دورۀ افشاریه»، به جایگاه قلعههای خراسان در حیات اجتماعی دورۀ افشار اشاره کرده است. ارزیابی او از روابط نادر با قلعهداران شرق کشور در حکم الگویی است که میشود برای تحلیل روابط نادر با خوانین مرزنشین ماکو استفاده کرد (دهقانی، 1398). مدخل ماکو نوشتۀ ولادیمیر مینورسکی (Vladimir Minorsky) در دایرهالمعارف اسلام چاپ لیدن، ازجمله پژوهشهای مهم دربارۀ ناحیۀ ماکوست. مینورسکی با تکیهبر شنیدههای خود در مسافرت به ماکو، روایتهای شفاهی منحصربهفردی از حضور احمدسلطان در اردوی نادر آورده است (Minorsky, 1992). سلطاناوا در دانشنامۀ ترک با استناد به اسناد آرشیو ملی جمهوری آذربایجان، دربارۀ خاننشین ماکو پس از سقوط نادرشاه مطالب درخوری آورده است؛ اما مطالب او دربارۀ این قلعه در دورۀ پس از سقوط اصفهان، کوتاه است (Sultanova, 2002). رائف ایوهجان در رسالۀ دکتری با نام ایروان در حاکمیت عثمانیها (1724-1746)، با استناد به مدارک آرشیوی منتشرنشدۀ عثمانی، دربارۀ وضعیت اقتصادی و اجتماعی و جمعیتی ناحیۀ ماکو در دورۀ تسلط عثمانیها، دادههای خام بسیاری ارائه کرده است (Ivecan, 2007). سقوط اصفهان و حملههای عثمانی به شمال غرب ایران و قلعۀ ماکو با سقوط اصفهان در 12محرم1135ق/1722م، تهماسبمیرزا، فرزند شاه سلطانحسین، در قزوین تاجگذاری کرد؛ اما با حملۀ افغانها به قزوین، او به آذربایجان رفت و در تبریز مستقر شد (اوتر، 1363: 112تا114؛ قزوینی، 1367: 83؛ مستوفی، 1375: 141). همزمان با این تحولات، حملههای عثمانی به ایران آغاز شد. پیشتر قرارداد زهاب (1049ق/1639م) صلح طولانیمدتی میان حکومت صفوی و عثمانی برقرار کرده بود؛ اما عثمانیها ضعف تدریجی حکومت و دربار صفویه را با حساسیت دنبال میکردند و منتظر اضمحلال و سقوط حکومت صفویه بودند (احمد دری افندی، 1368: 97و98). با رسیدن خبر سقوط اصفهان به استانبول، عثمانیها برای حمله به خاک ایران آماده شدند؛ به ویژه آنکه آنها نمیخواستند در تصرف ایران از روسها عقب بیفتند (مرندی یکانلو، 1395: 72؛ اوتر، 1363: 114). عثمانیها بهدنبال توجیه شرعی این حمله بودند و عبدالله افندی، مفتی أعظم عثمانی، فتوای نقض عهدنامۀ صلح با ایران را صادر کرد و سرزمین ایران را دارالحرب و اهالی آن را مرتد خواند (عبدالله افندی: 4 ؛131 Nümrali Mühimme Defteri: 190, 23). به دنبال آن، سلطان عثمانی فرمان حمله به قلمرو صفویه، از قفقاز تا کرمانشاه را صادر کرد (چلبیزاده، 1282: 6/64تا67؛ Ateş, 2001: 28). در اواخر حکومت صفوی، طایفۀ بیات به رهبری ابراهیمسلطان1 بر ناحیۀ ماکو حکومت میکردند (افتخاری بیات، 1381: 19و20). کردهای محمودیِ تابع حکومت عثمانی که از دورۀ شاه عباس اول برای تسلط بر ناحیۀ ماکو با طایفۀ بیات در منازعه بودند، با شنیدن خبر سقوط اصفهان، از خلأ قدرت مرکزی در ایران بهره بردند. آنها از شهر بایزید، در قلمرو عثمانی، حرکت کردند و در رأس نیروی پانصد نفری، به قلعۀ مرزی ماکو حمله کردند. آنها مدافعان قلعه را که با سقوط پایتخت صفویه روحیۀ خود را از دست داده بودند، شکست دادند و این قلعه را تصرف کردند (گیلاننتز، 1371: 126). در این گزارش، تاریخ سقوط قلعۀ ماکو مشخص نیست؛ اما با توجه به اینکه شهر اصفهان در محرم1135ق به دست افغانها افتاد و نخستینبار در ذیقعدۀ 1135ق از اقدامات شاه تهماسب دوم برای بازپسگیری قلعۀ ماکو سخن به میان آمده است (افشار، 1372: 471)، قلعۀ ماکو باید در فاصلۀ محرم تا ذیقعدۀ 1135ق به دست کردهای محمودی افتاده باشد. در دفتر تحریر ایروان، رهبر قوای ایل محمودی حملهکننده به ماکو پدرِ یونسبیگ معرفی شده است (İrəvan əyalətinin icmal dəftəri, (1996: 34. شاه تهماسب دوم رسیدن پای عثمانیها به جنوب رود ارس را زنگ خطر بزرگی برای حاکمیت خود میدانست؛ بنابراین برای بازپسگیری این قلعه تلاش گستردهای انجام داد. او در ذیقعدۀ 1135ق در نامهای به محمدقلیخان سعدلو، بیگلربیگی چخورسعد که قلعۀ ماکو جزء قلمرو ایالت حکمرانی او بود، تأکید کرد قلعۀ ماکو را تصرف کند و کردها را از مرزهای ایران دور کند (افشار، 1372: 471)؛ اما با تسلط افغانها بر بخش بزرگی از قلمرو صفویه و ضعف شاه تهماسب، رابطۀ حکمرانان ایالتی با شاه صفوی سست شده بود و آنها فرمانهای او را با اکراه میپذیرفتند. بنابراین محمدقلیخان به این دستور ترتیب اثر نداد (ایروانی، 1393: 91). سرانجام با عزیمت اردوی شاه تهماسب به نخجوان و دستورهای مکرر او به حکام ایروان و نخجوان و چورس (افشار، 1372: 471تا474)، 5هزار مرد جنگی گرد آمدند و برای بازپسگیری قلعۀ ماکو روانه شدند. این لشکر و عملکرد آنها نشانۀ آشکار دیگری از فساد و انحطاط نظامی ایران در این برهه است. زمانیکه این لشکریان بیانگیزه به قلعۀ ماکو نزدیک شدند، کردهای مسلط بر ماکو به استقبال آنها رفتند و با استفاده از اصل غافلگیری، بسیاری از آنها را کشتند و بقیه راه فرار در پیش گرفتند (گیلاننتز، 1371: 126). واکنش منفعلانۀ شاه تهماسب به این واقعه، رهبری ضعیف او را در جامعۀ بحرانزدۀ ایران آشکارتر کرد. او اندیشۀ تصرف قلعۀ ماکو را از سر بیرون کرد و برآن شد فرمانده آن سپاه را گردن بزند؛ ولى او مالى عظیم به شاه بخشید و جان خود را نجات داد (گیلاننتز، 1371: 126و127). پس از اینکه ایلات و حکام مرزی عثمانی موفقیتهایی در حمله به مناطق سرحدی ایران، ازجمله قلعۀ ماکو، به دست آوردند، عثمانیها یورش همهجانبهای را به خاک ایران آغاز کردند. در این اوضاع، امرای محمودی پس از تصرف قلعۀ ماکو، در مرزهای ایران جای پای محکمی برای خود دستوپا کردند و در فتح دیگر شهرهای ایران، نقش مؤثری ایفا کردند. محمودپاشا حاکم بایزید و خلیلبیگ حاکم الشکرت و سایر امرای کرد از همراهان عثمانیها در محاصره و فتح قلعۀ ایروان در محرم1137ق/اکتبر1724م بودند (مصطفیآغا، 1394: 62؛ ایروانی، 1393: 48؛ Ateş, 2001: 30). عثمانیها همین کردها را مأمور فتح نخجوان کردند و این شهر را تصرف کردند (مصطفیآغا، 1394: 65). عثمانیها بهمرور، بقیۀ شهرهای آذربایجان ازجمله تبریز را تصرف کردند (Subhı Mehmet Efendi, 2007: 133-125؛ حزین لاهیجی، 1831: 153و154). شاه تهماسب حدود دو سال در برابر عثمانیها جنگید و چون کاری از پیش نبرد، عازم تهران شد. او در این شهر با حملۀ افغانها مواجه شد و به مازندران فرار کرد. به این ترتیب، موانع تسلط عثمانیها بر شمال غرب ایران از بین رفت (اوتر، 1363: 117؛ مستوفی، 1375: 142و143). در این میان، روسها نیز برخی مناطق ایران را به تصرف درآوردند (باکیخانوف، 1970: 141). این دو قدرت برای جلوگیری از ایجاد تنش در متصرفات خود در خاک ایران، در 2شوال1136/24ژوئن1724 در عهدنامهای، این مناطق را بین خود تقسیم کردند و شهرهای تبریز، نخجوان، خوی، چورس، سلماس، ماکو و اردوباد به دولت عثمانی واگذار شد (چلبیزاده، 1282: 6/164و165؛ ملکم، 1380: 453و454؛ ریاحی، 1378: 59و60). از این زمان تا حملههای نادر به آذربایجان و شکست عثمانی، ناحیۀ ماکو در تصرف عثمانی قرار داشت. وضعیت ناحیۀ ماکو در قلمرو عثمانی در سیستم اداری حکومت عثمانی، ناحیۀ ماکو به مرکزیت قلعۀ ماکو در حکم سنجاقی،2 تابع ایالت ایروان شد (İrəvan əyalətinin icmal dəftəri, 1996: 33؛ Aliyev ve Hasnov, 2007: 12؛ Qarayev, 2010: 198 (. در این دوره، ماکو از نظر سیاسی اوضاع آشفتهای داشت و امرای ایل محمودی فاتح این ناحیه، برای حکومت بر آن، در رقابت دائم با یکدیگر بودند. براساس دفاتر تحریر عثمانی، پدر شخصی به نام یونسبیگ در سال 1135ق/1722م قلعۀ ماکو را از تصرف ایرانیها خارج کرده بود؛ به این علت، این ناحیه به نام «یورتلوق و اوجاقلیق»3 به او واگذار شده بود؛ اما موقعیت طبیعی و سوقالجیشی این قلعه و ثروت این ناحیه باعث شد دیگر امرای محمودی برای حاکمیت بر آن در تکاپو باشند؛ همچنین تسلط بر این ناحیه که حد واسط سرزمینهای ایرانی با عثمانی بود، فرصت غارت مناطق ایرانی را که در تصرف عثمانی بود، در اختیار حاکمان آن قرار میداد. در سال 1138ق/1725م، حاکم بایزید از نفوذ خود در دربار عثمانی بهره برد و حکومت قلعۀ ماکو را در حکم یورتلوق و اوجاقلیق برای پسرش، عبدالفتاحبیگ، گرفت. این وضعیت نیز چندان پایدار نماند و در سال 1141ق/1728م، اوجاقلیق این ناحیه لغو شد و به لیست مقاطعۀ ایالت ایروان وارد شد؛ اما یونسبیگ که پدر او در زمان سقوط اصفهان قلعۀ ماکو را تصرف کرده بود، دوباره اعتماد سران حکومت عثمانی را جلب کرد و در سال 1143ق/1730م ناحیۀ ماکو از لیست خاصۀ سلطان خارج شد و در ازای پرداخت سالانه پنج کیسه آقچه (ağça)4 به خزانۀ حکومت مرکزی، در حکم یورتلوق و اوجاقلیق به او داده شد İrəvan əyalətinin icmal dəftəri ,1996: 34-35)؛ (Özgüdenlı, 2003: 91. در دورۀ تسلط عثمانی، ناحیۀ ماکو متشکل از 85 روستا به مرکزیت قلعۀ ماکو بود. در جنگهای این دوره و به علت سیاستهای ایل محمودی، بخش بزرگی از روستاییها فرار کردند یا کشته شدند؛ درنتیجه، در تمام ناحیۀ ماکو حدود سی روستا از سکنه خالی شد Ivecan, 2007:120)؛ (Memmedova, 2014: 11. قلعۀ ماکو به همراه 55 روستای ساکن، حدود 899 خانوار داشتند. از این تعداد، 658 خانوار مسلمان و 241 خانوار غیرمسلمان و ارمنی بودند. براساس آمار ذکرشده، جمعیت ناحیۀ ماکو 4هزار و 525 نفر بود. از این تعداد، 3هزار و 311 نفر مسلمان و هزار و 214 نفر غیرمسلمان بودند. پرجمعیتترین محل این ناحیه، روستایی غیرمسلماننشین بود که از 104 خانوار تشکیل شده بود. قلعۀ ماکو دومین مکان پرجمعیت این ناحیه بود که متشکل از 79 خانوار بود. تمام ساکنان داخل قلعه مسلمان بودند. در این ناحیه، تنها در هفت روستا غیرمسلمانان ساکن بودند و از این تعداد، شش روستا به طور کامل غیرمسلمان بودند و در یک روستا مسلمانان و غیرمسلمانان بهصورت مشترک و در کنار هم زندگی میکردند Ivecan, 2007:120)؛ (Memmedova, 2014: 11. شکل1: وضعیت سکونت روستاهای ناحیۀ ماکو. شکل2: ترکیب دینی جمعیت ناحیۀ ماکو. از مقایسۀ این آمار با دادههای دورۀ صفوی، روشن میشود در جمعیت ناحیۀ ماکو کاهش درخور توجهی ایجاد شده است. در دورۀ شاه عباس اول، 150 خانوار از ایل بیات در داخل قلعۀ ماکو ساکن شدند؛ درنتیجه، این قلعه دستکم 150 خانوار داشت (افتخاری بیات، 1381: 53و54؛ عزیزالسلطان، 1376: 4/3286و3287). براساس ادعای چلبی، در سال 1056ق/1646م حدود هفتصد خانه در داخل قلعۀ ماکو قرار داشت؛ اما به علت تخریب این قلعه در سال 1049ق/1639م و کوچ ساکنان آن، خانهها چندان آباد نبودند (Evliya Çelebi, 2012, 1cilt: 259-260). این گزارش نشاندهندۀ آبادی قلعۀ ماکو و سکونت جمعیت چشمگیری در آنجا در زمان پیش از تخریب است. گزارش اسناد عثمانی از سکونت 79 خانوار در داخل قلعۀ ماکو، از کاهش شدید جمعیت ساکن قلعۀ ماکو حکایت میکرد؛ همچنین چنین کاهش جمعیتی در کل ناحیه اتفاق افتاده بود. منابع عثمانی به کاهش جمعیت ناحیۀ ماکو و خالیشدن روستاها و ویرانی مزارع در این دوره اشاره میکنند (İrəvan əyalətinin icmal dəftəri, 1996: 34). در این دوره، عوامل متعددی باعث کاهش جمعیت ناحیۀ ماکو شد. این عوامل عبارتاند از:
تسلط عثمانی بر بخشهایی از خاک ایران، عامل ایجاد بحران اقتصادی در این مناطق شد. از حیات اقتصادی ناحیۀ ماکو در اواخر دورۀ صفوی اطلاعاتی در دست نیست تا با دادههای دورۀ تسلط عثمانی مقایسه شود؛ اما تصریح منابع عثمانی به کاهش جمعیت و خالیشدن روستاها و ویرانی مزارع ماکو در دورۀ تسلط عثمانی نشان میدهد اقتصاد این ناحیه، در مقایسه با اواخر دورۀ صفوی، دچار افول شده بود. عثمانیها با سیستم مالیاتی دقیقی که داشتند، تمام فعالیتهای اقتصادی مردم ناحیۀ ماکو را که بر محور کشاورزی و دامداری بود، با جزئیات کامل شناسایی کردند؛ سپس بر آن مالیات وضع کردند. در این دوره، محصولات کشاورزی بهدستآمده از ناحیه تنوع خوبی داشت. محصولات غلات ناحیۀ ماکو شامل گندم، جو، مخلوط (Mahlût)،5 دگرک (Degrek)6 و ارزن بود. از محصول گندم بهدستآمده در ناحیۀ ماکو، 2هزار و 6 کیلو عشر7 در حکم مالیات گرفته میشد که ارزش اقتصادی آن 60هزار و 180 آقچه بود. به علت وجود احشام فراوان در ناحیۀ ماکو و تأمین خوراک دام، بیشتر زمینهای زراعی ناحیه به کشت محصول جو اختصاص یافته بود و در مقایسه با گندم، جو بیشتر به عمل میآمد و از این محصول، 2هزار و 308 کیلو عشر گرفته میشد؛ اما به علت قیمت کم جو، در مقایسه با گندم، ارزش اقتصادی مالیات گرفتهشده از جو کمتر از گندم و 46هزار و 160 آقچه بود؛ همچنین به علت اوضاع وخیم اقتصادی و قیمت کم جو، بسیاری از خانوادهها از نان جو ارزتزاق میکردند. بخش وسیعی از زمینهای کشاورزی ناحیه به کشت این دو محصول اختصاص داشت و گندم و جو بهدستآمده به مصرف انسان و دام میرسید. در میان محصولات غلات کشتشده در ناحیۀ ماکو، مخلوط در رتبۀ سوم بود. عشر بهدستآمده از آن 565 کیلو بود. ارزش مادی آن 11هزار و 300 آقچه بود. از کل ناحیۀ ماکو 61 کیلو عشر دگرک به دست میآمد و ارزش مادی آن 6هزار و 100 آقچه بود. از سه روستای منطقه که ارزن در آن کشت میشد، تنها 20 کیلو عشر گرفته شده است و ارزش اقتصادی آن 400 آقچه بود. درآمد مالیاتی عثمانیها از محصولات غلات ناحیۀ ماکو 124هزار و 140 آقچه بود (Ivecan, 2007: 185). محصولات کشاورزی این ناحیه به غلات منحصر نمیشد. در ناحیۀ ماکو از کل 55 روستای دارای سکونت، اهالی 19 روستا به کشت پنبه مشغول بودند. از کل پنبۀ ناحیه، 365 کیلو عشر به دست میآمد. ارزش اقتصادی آن رقم درخور توجه 27هزار و 300 آقچه بود. زراعت انگور تنها در قلعۀ ماکو رایج بود. در قلعۀ ماکو از قِبل انگور، 200 عشریه باغ گرفته میشد؛ همچنین در ناحیۀ ماکو در سه منطقه بهصورت محدود کتان کشت میشد و ارزش اقتصادی عشر پرداختی آن تنها 110 آقچه بود. با تسلط عثمانیها و کاهش جمعیت روستانشین، به جمعیت کوچندۀ دامدار ناحیه افزوده شد و از دامداران این ناحیه 14هزار و 92 آقچه، در حکم مالیات گوسفند، گرفته میشد (Ivecan, 2007: 206,210, 214). مرگ و فرار بسیاری از مردمان ناحیۀ ماکو یکی از نتایج تصرف بخشهایی از خاک ایران توسط عثمانیها بود. این مسئله باعث شد بسیاری از روستاها از سکنه خالی شوند؛ بهعلاوه منبع درآمد مهمی برای عثمانیها ایجاد شد و مالیات دریافتی آنها از فروش اموال بیوارث به حدود 5هزار آقچه رسید (İrəvan əyalətinin icmal dəftəri, 1996: 32). مالیات پرداختی از طرف ساکنان مرکز ناحیه، یعنی قلعۀ ماکو، 42هزار آقچه ذکر شده است(İrəvan əyalətinin icmal dəftəri , 1996: 30)؛ در عین حال درآمد مالیاتی عثمانیها از کل ناحیۀ ماکو که به تفکیک هر روستا و قصبه ذکر شده است، درمجموع 283هزار و 165 آقچه بود (İrəvan əyalətinin icmal dəftəri, 1996: 32-33). شکل3: عواید مالیاتی عثمانیها از ناحیۀ ماکو. نادر و آزادسازی مناطق شمال غرب ایران و ناحیۀ ماکو با اتحاد نادر و شاه تهماسب دوم، زمینه برای اخراج مهاجمان از خاک ایران فراهم شد. نادر پس از شکستدادن افغانها و بازپسگیری اصفهان، برای تصرف آذربایجان و اخراج عثمانیها تلاش گستردهای را آغاز کرد. او در سال 1143ق/1730م تبریز را بازپسگرفت و با فرار عثمانیها، شهرهای جنوب رود ارس تسلیم نادر شدند (Abdı Paşa, 1943: 26-27؛ کشمیری، 1970: 13؛ هنوی، 1383: 55). با این لشکرکشی، قلعۀ ماکو نیز پس از هشت سال دوباره به تصرف ایرانیها درآمد؛ زیرا تصریح منابع به اعادۀ حاکمیت ایرانیها بر همۀ مناطق واقع در جنوب رود ارس، قلعۀ ماکو را نیز شامل میشود؛ همچنین مقایسۀ وضعیت قلعۀ ماکو در مرز عثمانی با شهر مرزی خوی امکانپذیر است؛ چون با تصرف تبریز، عثمانیها خوی را تخلیه کردند و نادر یکی از خوانین قدیمی این شهر را به حکومت آنجا گماشت (اشتهاردی: 33؛ ریاحی، 1378: 137). با عقبنشینی عثمانی یونسبیگ محمودی، حکمران قلعۀ ماکو، توان مقابله با قشون ایران را نداشت؛ بنابراین به همراه همایلیهای خود از قلعه و ناحیۀ ماکو فرار کرد. نادر در راستای احیای قدرت خوانین محلی حاکم بر آذربایجان و به علت اهمیت دفاعی قلعۀ ماکو در مجاورت مرزهای عثمانی، ابراهیمسلطان بیات را که پیش از حملههای عثمانی حاکم قلعۀ ماکو بود و خاندان او برای دهههای طولانی از حاکمیت ایران در این نقطه از کشور پاسداری کرده بودند، به حکمرانی ناحیۀ ماکو منصوب کرد. این نصب در ازای پرداخت مالیات و تأمین نیروی نظامی بود (Sultanova, 2002, V.7: 169). نادر با واگذاری قلعۀ ماکو به طایفۀ بیات، از نیرو و تجربۀ دفاعی آنها در ادارۀ قلمرو و حراست از مرزها بهره برد. در این مقطع، حدود قلمرو نادر در شمال غرب ایران به این قلعه ختم میشد و استحکامات قلعۀ ماکو و ساکنان آن مانعی در برابر حملههای عثمانی و متحدان ایلی آنها بود. در نتیجۀ رقابت شاه تهماسب با نادر، دستاورد نظامی او در آذربایجان از بین رفت. شاهتهماسب در سال 1144ق/1731م به متصرفات عثمانی در شمال رود ارس حمله برد؛ اما در برابر آنها شکست خورد و عثمانیها دوباره بر مناطق جنوب رود ارس، ازجمله ناحیۀ ماکو، دست یافتند (هنوی، 1383: 55تا58؛ رستمالحکما، 1388: 199و200؛ تهرانی، 1369: 33تا37). به دنبال این شکست، شاه تهماسب قراردادی با حکومت عثمانی امضا کرد که بر اساس آن، مقرر شد شمال رود ارس در اختیار عثمانی و جنوب آن در اختیار ایران باشد (استرآبادی، 1387ب: 293و294؛ هنوی، 1383: 83؛ اوتر، 1363: 128و129). باوجود اعتراض نادر به این قرارداد، عثمانیها برای واداشتن او به پذیرفتن این معاهده، سرزمینهای واقع در جنوب رود ارس، ازجمله ناحیۀ ماکو را تخلیه کردند و قوای خود را در شمال رود ارس مستقر کردند؛ سپس قلاع و استحکامات این منطقه را تقویت کردند (Abdı Paşa, 1943: 6). این شکست و صلحنامۀ خفتبار، مشروعیت شاه تهماسب را به شکل بارزی کاهش داد و موازنۀ قدرت را به نفع نادر تغییر داد. نادر از این موقعیت بهره برد و در ربیعالاول1145ق/1732م شاه تهماسب را از سلطنت خلع کرد و فرزند هشتماهۀ او را با نام شاه عباسسوم به سلطنت رساند و خود نیز با لقب نایبالسلطنه همهکارۀ کشور شد (مستوفی، 1375: 158و159؛ حزین لاهیجی، 1831: 203). در سال 1145ق/1732م و با حملۀ نادر به بغداد، عثمانیها از فرصت استفاده کردند و به آذربایجان حملهور شدند و تبریز و بخشهایی از شمال غرب کشور را تصرف کردند (استرآبادی، 1387الف: 231؛ مروی، 1369: 1/312و313). قلعۀ ماکو ازجمله مناطقی بود که به آن حمله شد؛ اما مدافعان قلعه با استفاده از موقعیت طبیعی و دیوارهای مستحکم دژ در برابر مهاجمان مقاومت کردند و تسلیم نشدند (لارودی، 1388: 94). در سال 1146ق/1733م بهدنبال شکست و قتل توپال عثمانپاشا به دست نادر، نیروهای حملهکننده به آذربایجان، ازجمله محاصرهکنندگان قلعۀ ماکو، به خاک عثمانی عقبنشینی کردند و قلعۀ ماکو از محاصره خارج شد (استرآبادی، 1387الف: 243؛ مینورسکی، 1386: 105؛ لاکهارت، 1331: 106و107). روابط نادر با خوانین ماکو در سال 1148ق/1735م، نادر عازم قفقاز شد تا حاکمیت ایران بر این منطقه را احیا کند. شهرهای این منطقه یکی پس از دیگری به تصرف قوای ایران درآمد. در این اوضاع، نادر پس از بیرونکردن اشغالگران و تصرف قلمرو سرزمینی ایران دورۀ صفوی، در دشت مغان به تخت سلطنت نشست (استرآبادی، 1387ب: 368تا380؛ مرعشی حسینی، 1328: 83؛ تهرانی، 1369: 43تا45). در اجتماع مغان، حکام و نمایندگان شهرها و بزرگان و اعیان کشور و نیز رؤسای ایلات حضور یافتند و با نادر بیعت کردند. با توجه به اهمیتی که ماکو، در مجاورت مرزهای ایران و عثمانی، برای نادر و مشاورانش داشت، از خوانین بیات هم برای شرکت در این مراسم دعوت شد. ابراهیمسلطان نیز به نمایندگی از آنها در اجتماع مغان شرکت کرد (گاتوغی گوس، 1330: 18). با به سلطنت رسیدن نادرشاه و عزیمت او به هند و درنتیجه دورشدن او از مرزهای شمال غرب ایران، فشار حکومت نادر بر خوانین و حکام این منطقه کاهش یافت. بازگشت نادر به ایران و تصمیم او برای حمله به قفقاز برای تنبیه لزگیها، موقعیتی وخیمی برای حکام آذربایجان رقم زد. نادر در سال 1154ق/1741م، در مسیر حرکت به سمت داغستان، در اردبیل اردو زد و برای تجهیز لشکر خود، «جمیع» حکام و خوانین آذربایجان را به اردو فراخواند و چند نفر از آنها را به قتل رسانید؛ سپس اموال آنها را مصادره کرد (مروی، 1369: 2/841). مروی اسامی حکامی را که به اردوی نادر احضار شدند، ذکر نکرده است؛ اما استفاده از کلمۀ «جمیع»، حاکم قلعۀ ماکو را نیز شامل میشود؛ زیرا علتی بر استثناکردن حاکم ماکو از این مأموریت وجود نداشت. براساس روایت افتخاری بیات، نادر به ابراهیمسلطان، حاکم ماکو، دستور داد 150 سوار برای خدمت در قشون او اعزام کند (افتخاری بیات، 1381: 21). با فراخوان نادر، بیشترِ حکام و خوانین آذربایجان در رکاب او در اردبیل حاضر شدند؛ اما طایفۀ بیات ساکن ماکو سرکشی و تمرد کردند و در اردوی نادر حاضر نشدند. افتخاری بیات علت این مخالفت را استحکام قلعۀ ماکو بیان کرده است (افتخاری بیات، 1381: 21). استواری دژ ماکو دلیل محکمی برای مخالفت با درخواست نادر نبود؛ به ویژه آنکه پس از تسلط عثمانی بر شمال غرب ایران، خوانین بیات حکمرانی مجدد بر این قلعه را مدیون نادر بودند؛ بنابراین این مسئله علتهای دیگری داشته است که عبارت بودند از:
روند سرکشی خوانین ماکو در برابر نادر طولانی نشد؛ به ویژه آنکه نادر پس از نبردهای بیفرجام در داغستان از سال 1054تا1056ق/1741تا1743م، دوباره به فکر نبرد با عثمانی افتاد؛ پس به مرزهای شمال غرب ایران و ناحیۀ ماکو نزدیک شد. نادر پس از بازگشت از داغستان به تبریز وارد شد و سختگیری و خشونت در برابر حکام و خوانین آذربایجان را به حد اعلی رسانید و بیشترِ آنها را تنبیه کرد و سپس اموالشان را مصادره کرد (مروی، 1369: 2/870). در همین زمان، سال 1056و1057ق/ 1743و 1744م، خوانین دنبلی حاکم بر خوی به علت فشارهای مالیاتی نادر شورش کردند و با پناهندگی به خاک عثمانی، زمینهساز حملۀ ترکها به مناطق شمال غرب ایران شدند. نادر به این حوادث واکنش سختی نشان داد و قوای اعزامی او شورشیان و قوای عثمانی را شکست دادند (مروی، 1369: 3/999تا 1005؛ ریاحی، 1378: 138تا141). پس از این وقایع، نادر در سال 1057ق/1744م برای حمله به عثمانی به قارص رفت (استرآبادی، 1387الف: 444تا446؛ مروی، 1369: 3/1044تا1046؛ اکسوورتی، 1388: 431). سیاست خشن او در برابر حکام آذربایجان و خوانین متمرد خوی که در همسایگی ماکو حکمرانی داشتند و همچنین نزدیکشدن او به ناحیۀ ماکو باعث ترس و وحشت خوانین ماکو شد. آنها آیندۀ خطرناکی برای خود پیشبینی کردند. احمدبیگ، پسر ابراهیمسلطان حکمران ماکو، با بیان اینکه نادر پادشاه قدرتمندی است و کشورهای متعددی را به اطاعت از خود وادار کرده است، دلگرمی طایفۀ بیات را به مقاومت در برابر محاصرۀ احتمالی قلعۀ ماکو توسط نادر زیر سؤال برد. او اعلام کرد حتی اگر قوای نادر موفق نشوند قلعۀ ماکو را تصرف کنند، محاصرۀ طولانیمدت این دژ باعث از بین رفتن اموال و دواب و از گرسنگی تلفشدن محصوران خواهد شد. او با این استدلال طایفۀ خود را به اطاعت از نادر متقاعد کرد و خود در رأس یکصد سوار، در قارص وارد اردوی نادر شد (افتخاری بیات، 1381: 21). احمدبیگ در اردوی نادر بهخوبی پذیرفته شد و نادرشاه پس از مدتی «منصب سلطانی و ریاست پیشخانهگری اردو و خیامخانه»8 را به او عطا کرد؛ سپس او را جزء ملازمان لشکر خود قرار داد (افتخاری بیات، 1381: 21). مینورسکی نیز به خدمت احمدسلطان به نادر، در اواخر زندگی شاه افشار، اشاره کرده است (Minorsky,1993,V.5:182). چشمپوشی نادر از تمرد چندسالۀ خوانین ماکو عجیب است و با سختگیری او با دیگر حکمرانان آذربایجان منافات دارد. به نظر میرسد نادر در برخورد با این خوانین ملاحظۀ چند مسئله را میکرد:
تعداد سوارانی که نادر از خوانین ماکو برای خدمت در قشون خود درخواست کرد، یکصدوپنجاه سوار بود. این رقم براساس تعداد سوارانی است که این خوانین در دورۀ صفوی به خدمت اعزام میکردند (میرزاسمیعا، 1378: 76). بنابراین گزارش منابع تاریخنگاری ماکو از اعزام یکصد یا دویست سوار به اردوی نادر دقیق نیست (افتخاری بیات، 1381:21؛ نصرت ماکویی،1373: 8). منازعۀ نادر با عثمانی در مرزهای شمال غرب ایران، قلعۀ ماکو را در مرز عثمانی در وضعیت شکنندهای قرار داده بود و این کشمکشها به حوادث ماکو در این دوره شکل داده بود. زمانیکه در سال 1158ق/1745م قشون عثمانی به فرماندهی یگنمحمدپاشا برای مقابله با نادر وارد قلمرو ایران شد، نیروهای کریمه که بخشی از اردوی عثمانی را تشکیل میدادند به قلعۀ مرزی ماکو حمله کردند؛ سپس آنجا را تصرف کردند ( Ateş, 2001: 106-107؛ Kara dayı, 2008: 80؛ هامر پورگشتال، 1387: 5/3331). آنها با غارت ناحیه و قلعۀ ماکو غنائم فراوانی به دست آوردند (Kara dayı, 2008: 80). نادر در سال 1158ق/1745م در مرادتپۀ ایروان به مصاف عثمانیها رفت. دو طرف در صحنۀ جنگ موفق نشدند به پیروزی دست یابند؛ اما با مرگ محمدپاشا به مرض طبیعی، اردوی عثمانی عقبنشینی کرد و قشون نادر آنها را از مرزهای ایران و قلعۀ ماکو بیرون راند و طایفۀ بیات دوباره در ماکو مستقر شد (مروی، 1369: 3/1071و1072؛ استرآبادی، 1387الف: 448تا452). نادر با جنگهای متعدد موفق نشد عثمانیها را به پذیرش شرایط دینی خود وادار کند؛ بنابراین سرانجام به توافق سیاسی بر سر مرزها رضایت داد (آوری، 1388: 289؛ Kürtaran, 2011: 202). دو طرف منازعه در اواخر سال 1159ق/1746م مرزهای توافقنامۀ سال 1049ق/1639م را به رسمیت شناختند و به سالها جنگ بیسرانجام خاتمه دادند (رستمالحکما، 1388: 227؛ هنوی، 1383: 307و308؛ مرندی یکانلو، 1395: 74). براساس توافق اخیرِ نادر با عثمانی، قلعۀ ماکو در نقطۀ مرزی دو کشور در قلمرو ایران قرار گرفت و خاندان بیات حفاظت از این نقطۀ سرحدی را ادامه دادند. قتل نادر و بهرهبرداری خوانین ماکو از این واقعه با پایان جنگهای خارجی، سختگیری نادر بر مردم ایران بیشازپیش افزایش یافت. او در اواخر عمر فشار تحملناپذیری بر مردم و حکام و زیردستان خود وارد کرد. همین مسئله زمینهساز شورشهای بیپایان در سراسر کشور شد و بر خشونت نادر و اوضاع بحرانی کشور افزود. سرانجام نزدیکان نادر در 11جمادیالثانی1160ق/1747م او را کشتند (حسینی منشی، 1386: 51تا54؛ استرآبادی، 1387ب: 681و682؛ رستمالحکما، 1388: 235). با قتل نادر، اردوی او به هم خورد و سرداران و فرماندهان قشونش متفرق شدند و حرم و لشکرگاه او غارت شد (حسینی منشی، 1386: 54؛ لاکهارت، 1331: 327؛ هنوی، 1383: 315). احمدسلطان بیات بهواسطۀ منصب خود در لشکر نادر، آن شب در اردوگاه نادر حضور داشت. روایت منابع تاریخنگاری ماکو از وضعیت او در شب قتل نادر مغشوش است. براساس گزارش افتخاری بیات، احمدسلطان در شب قتل نادرشاه با سهلانگاری و خواب بیوقتی در داخل محوطۀ حرمخانۀ نادر محصور شد «آن وقت از [یکی] جوایر حرم که از اهل گنجه بود، او را میشناسد و میگوید واهمه نکنید من شب شما را از سراپرده خارج میکنم لباسهای خود تغییر به چادر همان گنجیه [گنجهای] میرود» (افتخاری بیات، 1381: 21و22). نصرت ماکویی معتقد است صبح روز پس از قتل نادر که حرم او با حمله و غارت روبهرو شد، زنی از سراپرده بیرون آمد و خود را به احمدسلطان رساند و در پناه او قرار گرفت. احمدسلطان او را با خود به ماکو آورد (نصرت ماکویی، 1373: 8). احمدسلطان و آن زن از خوان یغما بهره بردند و آنها هم به غارت اردوی نادر دست زدند و با غنائم فراوان به سمت آذربایجان حرکت کردند (Minorsky, 1993, V.5: 182؛ افتخاری بیات، 1381: 22). این منابع به جایگاه اشرافی و رفیع خانوادگی زن همراه احمدسلطان اشاره میکنند و معتقدند آن دو با رسیدن به ماکو با هم ازدواج کردند (افتخاری بیات، 381: 22؛ نصرت ماکویی، 1373: 8). پذیرش گزارشهای رسمی این منابع از آشنایی اتفاقی احمدسلطان با آن زن بهراحتی ممکن نیست. در آن شب که اهل اردو در مرز مرگ و زندگی بودند، چنین آشنایی و به دنبال آن، کمک دو طرف به یکدیگر بعید است. به نظر میرسد آن زن و جواهرات همراه او حاصل غارت احمدسلطان از اردوی نادر بود که سپس به ازدواج دو طرف منجر شد (Minorsky, 1993, V.5: 182). بعدها نویسندگان تواریخ محلی ماکو که خود از نوادگان احمدسلطان بودند، با چنین داستانسرایی تلاش کردند آن قضیه را با ظاهری شرعی و عامهپسند بیارایند. امروزه هم بازماندگان خوانین ماکو آن زن همراه احمدسلطان را از زنان حرم نادر میدانند (موسوی ماکوئی، 1376: 95). به علت نقش احمدسلطان در واداشتن طایفۀ بیات به اطاعت از نادر، او ریاست طایفۀ بیات و حکمرانی ماکو را به احمدسلطان داده بود. بنابراین بهدنبال قتل نادرشاه، او با بازگشت به ماکو قدرت را در این ناحیه به دست گرفت (افتخاری بیات، 1381: 14). منابع تاریخی ماکو دربارۀ سرنوشت ابراهیمسلطان، پدر احمدسلطان، سکوت کردهاند. این در حالی است که پیش از این او حکومت ناحیۀ ماکو را بهعهده داشت. او یا به مرگ طبیعی از دنیا رفت یا وقتی نادر احمدسلطان را به حکومت ماکو منتصب کرد، از قدرت کنار کشید. با مرگ نادر منازعات مرزی ایران و عثمانی به پایان رسید. احمدسلطان نیز با بهرهگیری از دخالتنکردن عثمانی در مناطق مرزی ایران و با ثروتی که از اردوی نادر آورده بود و نیز با حفظ روابط با عثمانی و خوانین منطقه و در خلأ حضور حکومت مرکزی، قلعۀ ماکو را به مرکز ثقل قدرت محلی خود تبدیل کرد؛ سپس اهداف محلی و استقلالطلبانۀ خود را در شمال غرب ایران پیش برد و در سالهای آینده به یکی از خوانین تأثیرگذار این منطقه تبدیل شد (Qarayev, 2010: 62-70 ؛ افتخاری بیات، 1381: 32). نتیجه ناحیۀ ماکو به علت واقعشدن در نقطۀ اتصال ایران به آناتولی، از دروازههای اصلی ورود عثمانیها به خاک ایران بود؛ بنابراین از نخستین مناطق ایرانی بود که در سال 1135ق به تصرف نیروهای ایلی طرفدار عثمانی درآمد. تسلط عثمانی بر ناحیۀ ماکو تا سال 1143ق که نادر این ناحیه و دیگر مناطق ایرانی واقع در جنوب رود ارس را تصرف کرد، دوام داشت. در این دوره، با سیاست نظامیگری عثمانی در مناطق شمال غرب ایران و غلبۀ تفکر ایلی در قالب رقابت خوانین محمودی وابسته به عثمانی برای تسلط بر ناحیۀ ماکو، اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی این ناحیه رو به افول گذاشت. بسیاری از بومیان این ناحیه مهاجرت کردند؛ پس روستاها از سکنه خالی شدند و از جمعیت این ناحیه کاسته شد. به دنبال این وقایع، تولیدات کشاورزی و دامی این ناحیه کاهش محسوسی یافت؛ اما عثمانیها بیتوجه به این اوضاع، با سیاستهای مالی متمرکز، بر فعالیتهای اقتصادی و تولیدی این ناحیه مالیات وضع کردند و ارقام درخور توجهی به دست آوردند. نادر در سال 1143ق با تسلط بر ناحیۀ ماکو طایفۀ بیات را مأمور حفاظت از آن کرد. او با این اقدام، سنت صفویه را در این زمینه ادامه داد و موضع خود را در گوشهای از قلمرو شمال غرب ایران و در مجاورت مرز عثمانی تحکیم بخشید. نادر پس از این وقایع، در شمال غرب ایران جنگهای متعددی با عثمانی انجام داد و تحولات ناحیۀ ماکو از این نبردها تأثیر پذیرفت و حاکمیت آن میان دو طرف منازعه دستبهدست شد؛ اما سرانجام این قلعه، به مانند دورۀ صفویه، در حکم یکی از نقاط سرحدی ایران تثبیت شد و نادر موفق نشد سرزمینی فراتر از آن به دست آورد. حضور نظامی پررنگ نادر و عثمانی در شمال غرب ایران و کوششهای توسعهطلبانۀ دو طرف برای تسلط بر این منطقه باعث شد طایفۀ بیات، حکمران ناحیۀ ماکو، باوجود دورهای کوتاه، برای حفظ حکمرانی موروثی خود در ناحیۀ ماکو به نادر وفادار بماند. نادر نیز با بخشیدن منصب نظامی هرچند جزئی به احمدسلطان، وفاداری طایفۀ بیات را که در مجاورت مرزهای عثمانی موضع حساسی داشتند، تضمین کرد و آنها را در ساختار نظامی خود وارد کرد. مرگ نادر اوضاع ایران را بدتر کرد؛ اما آغازی بود برای افزایش ثروت و قدرت احمدسلطان و طایفۀ بیات در ناحیۀ ماکو و شمال غرب کشور. پینوشت
8. دارندۀ منصب پیشخانهگری و خیامخانه از جلوی اردو حرکت میکرد و اسباب و لوازم سفر و چادر را در مکان مناسب برپا میکرد. | ||
مراجع | ||
131Nümralı Mühımme Defteri,Başbakanlık Devlet Arşivleri | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 866 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 309 |