تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,646 |
تعداد مقالات | 13,379 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,114,612 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,062,101 |
بررسی تحلیلی تأثیر دستگاه تبلیغاتی سلطان محمود بر تاریخنگاری غزنویان | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 4، دوره 12، شماره 4 - شماره پیاپی 48، دی 1399، صفحه 41-54 اصل مقاله (249.28 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2021.127029.2142 | ||
نویسنده | ||
محسن مرسلپور* | ||
دانشیار گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران | ||
چکیده | ||
منابع تاریخی دورۀ غزنویان، منطبق با رویکرد سلطان محمود غزنوی، مبنیبر بزرگشماری آل سبکتگین نگارش یافتهاند. دستگاه تبلیغاتی غزنویان برپایۀ نگارش آثار تاریخی و ادبی، از دورۀ سلطان محمود پدید آمد. قهرمانسازی از سبکتگین و محمود، مهمترین مؤلفۀ تاریخنگاری غزنویان در این دستگاه تبلیغاتی بود. روش مورخان غزنوی بر تاریخ اسلاف آل سبکتگین نیز تأثیر گذاشت؛ به همین علت، بخش مهمی از تاریخ غزنویان به نفع بزرگشماری خاندان سبکتگین، کوچکشماری شد یا در کل حذف شد. پژوهش پیش رو با هدف ترسیم بخشی از تحریف وقایع توسط مورخان غزنوی نوشته شده است؛ پس تلاش شده است با خوانش مجدد و بازنگری در روایتهای منابع، بهویژه واکاوی بخشهای ازمیانرفتۀ تاریخ بیهقی که در سایر آثار، ازجمله مجمعالانساب و طبقات ناصری، باقی مانده است، تاریخنگاری دورۀ غزنویان نقد شود. مقالۀ حاضر با روش تحلیلی و با بهرهگیری از منابع دست اول تاریخی و همسنجی روایتهای آنها، در پی پاسخگویی به این پرسش است که رویکرد مورخان به امرا و سلاطین غزنوی چگونه بود. یافتههای پژوهش نشان میدهد تاریخنگاری غزنویان به طور عمده به طرفداری از آل سبکتگین تحریر یافته و بخشی از تاریخ فرمانروایان غزنه، در فاصلۀ آلپتگین تا سبکتگین، حذف شده یا دچار کوچکشماری شده است؛ اما بخش مربوط به آل سبکتگین و مخدومان آنها، به طور معمول با بزرگنمایی و برجستهکردن نقش آنها در تحولات سیاسی توأم است. | ||
کلیدواژهها | ||
غزنویان؛ تاریخنگاری غزنویان؛ سلطان محمود؛ تاریخ یمینی؛ تاریخ بیهقی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه تبیین مقصود نویسندگان و فرمانروایان از خلق هر اثر تاریخی، به شناخت بهتر روایتهای مورخان خواهد انجامید. تمایلات فرمانروایان یکی از مؤلفههای اثرگذار بر رویکرد تاریخنگاران بود. در دورۀ غزنویان نیز مورخان به طور معمول، با تأثیرپذیری از تمایلات سلاطین غزنوی، بهویژه سلطان محمود، به تحریر کتابهای خود اقدام کردند. روایتهای این مورخان در تاریخهای آینده نیز انعکاس یافت؛ بنابراین برای همسنجی روایتهای مورخان دربارۀ فرمانروایان غزنوی، آثار متفاوت چندانی وجود ندارد. به نظر میرسد در برخی از روایتها، تاریخ بیهقی در مقایسه با سایر آثار تاریخی دورۀ غزنوی رویکرد متفاوتی داشته است؛ چنانکه بخشهای از میان رفتۀ آن، این ظرفیت را داشت که باعث بازنگری در برخی روایتهای تاریخی این دوره شود. در مقالۀ حاضر، نویسنده با رویکرد انتقادی، روایتهای منابع تاریخی را با توجه به کنش گفتاری مقصودرسانِ نویسندگان آنها بازخوانی کرده است؛ همچنین با همسنجی کتابهای تاریخی و بهرهگیری از تناقضها در روایتهای آنها و نیز برپایۀ برخی روایتهای بازماندهای که گمان میرود از تاریخ بیهقی باشد، تاریخنگاری غزنویان را بررسی تحلیلی کرده است. بر این اساس، مقاله بر محور پرسشهای چگونگی و چرایی رویکرد مورخان دورۀ غزنوی در برابر امرا و سلاطین آن سلسله تکوین یافته است. در پاسخ به این پرسشها، این فرضیه مطرح شده که رویکرد مورخان به طور معمول، منطبق با دستگاه تبلیغاتی محمود غزنوی اتخاذ شده و روایتهای آنها به بزرگشماری آل سبکتگین انجامیده است. پژوهشگرهای معاصر به نقد روایتهای مورخان و حذف برخی از بخشهای تاریخ غزنویان توجه چندانی نکردهاند؛ اما در برخی پژوهشها، تاریخنگاری غزنویان و دستگاه تبلیغاتی سلطان محمود بررسی شده است؛ برای نمونه باسورث (1384)، در برخی مواضع، به صورت کلی نقدهایی به تاریخ یمینی وارد کرده است؛ کیا و شیدا (1390) در مقالهای، سیمای محمود غزنوی را در منابع تاریخی و ادبی مقایسه کردهاند که این مقاله رویکرد ادبی دارد؛ تیتلی (2009) نیز عملکرد و اشعار شعرا را در دربار غزنویان واکاوی کرده است؛ خلعتبری و ناصریراد (1382) ماهیت سیاسی شاعران در دربار غزنویان و نقش آنها در دستگاه تبلیغاتی محمود را بررسی کردهاند. دربارۀ برخی مورخان و شاعران دورۀ غزنویان و روش تاریخنگاری و ادبی آنها نیز مقالههایی وجود دارد؛ اما بیشترِ این مقالهها به وجوه مختلف تاریخنگاری و ادبی بیهقی اختصاص دارند و با موضوع مقالۀ حاضر ارتباط چندانی ندارند. دربارۀ بررسی سایر مورخان و شعرا که رویکردی نزدیک مقالۀ حاضر دارند، باید به مقالۀ «بینش و روش در تاریخنگاری عتبی» از حسنزاده (1388) و مقالههای سلطانیه (1393) و زرینکمر و دیگران (1394) دربارۀ فرخی اشاره کرد. نسبسازی منابع تاریخی برای سبکتگین در قرون نخستین اسلامی، انگارهای باستانی وجود داشت که نژاد یا تبار را از بایستگیهای حکومت میدانست. طبری نیز ذکر کرده است ایرانیان بر این امر باور داشتند و فرمانروایانِ فاقد نسبِ شاهی را غاصبِ حکومت میدانستند (طبری، 1363: 1/288). پیوند نسَبی با شاهان ایران باستان از عوامل مهم مشروعیتسازی در قرون نخستین اسلامی بود که حکومتهای ایرانی همچون طاهریان، صفاریان، سامانیان، آلزیار و آلبویه بر آن اهتمام میورزیدند. سلاطین غزنوی به علت داشتن نسب و تبار ترک، با حکومتهای مذکور تفاوت داشتند؛ اما گویا ایشان نسب ترک خود را نافیِ پیوند به شاهان ایران باستان نمیدانستند. تاریخنگارهای غزنوی نیز به تبع ولینعمتان خود، کوشیدند نسب سبکتگین را به شاهان ایران باستان برسانند و از این راه، او را از حکام سلف خود متمایز کنند. در پندنامهای منسوب به سبکتگین که در مجمعالانساب محفوظ مانده، ادعا شده است سبکتگین از بازماندگان یزدگرد سوم است (شبانکارهای، 1381: 2/38). بنابر این روایت، یزدگرد سوم در گریز از برابر اعراب به شمال شرقی ایران و سپس به ماوراءالنهر گریخت و در آنجا صاحب فرزندانی شد؛ پس سبکتگین ازجمله احفادِ بازماندگان یزدگرد بود که به علت اختلاط با ترکان، او را ترک میدانستند. پندنامه که به احتمال بسیار در دورۀ حکومت سلطان محمود تدوین شده، اجداد سبکتگین را ذکر نکرده است؛ اما در منابع تاریخی، دو نسبنامۀ برساخته همراه با نام اجداد از سبکتگین باز مانده است. منهاج سراج جوزجانی به نقل از کتابی با نام تاریخ مجدول، نسب سبکتگین را به این ترتیب تا یزدگرد سوم رسانده است: «سبکتگین (بن جوق) قرابجکم بن ارسلان بن قراملت بن قرایغمان بن فیروز بن یزدجرد» (جوزجانی، 1363: 1/226). نسبنامۀ ذکرشده در طبقات ناصری، ناشیانه به نظر میرسد؛ زیرا در حالی که میان یزدگرد و سبکتگین بیش از سیصد سال فاصله بود، تنها پنج نام را ذکر کرده است. نسبنامۀ دیگر در جامعالتواریخ نقل شده که نسب سبکتگین را با سامانیان نیز پیوند زده است. به روایت رشیدالدین، نسب سبکتگین چنین بود: «سبکتگین بن سرنک بن اغم یاغوی» (رشیدالدین فضلالله، 1386: 6). رشیدالدین اشاره کرده مطالب خود را به نقل از کتابی با نام «تاریخ اغوز پسر ذیب یاقوی» ذکر نموده است. به نقل او، اجداد سبکتگین همگی پادشاه بودهاند. رشیدالدین، اغمبنیاقوی را پسر سامان یاقوی معرفی کرده و نوشته او از اجداد سامانیان بوده است و اعراب به او سامانخدا میگفتند (رشیدالدین فضلالله، 1386: 7). منهاج سراج به کتاب تاریخ مجدول دسترسی داشته و نسبنامه را از آن اقتباس کرده است؛ اما رشیدالدین منابع متفاوتی داشته است. او در تدوین جامعالتواریخ از منابع ترکی و مغولی سود جسته است. بهاحتمال این منبع یا منابع ترک، روایتهایی شفاهی بوده است که غزنویان در ماوراءالنهر رواج داده و بعدها مضبوط شده و با گذشت زمان، در کانون توجه رشیدالدین قرار گرفتهاند. آلپتگین در روایتهای منابع غزنوی دربارۀ شخصیت و اقدامات آلپتگین نیز، مانند بسیاری دیگر از بنیانگذاران حکومتها، در منابع تاریخی اغراق وجود دارد. منابع غزنوی در تحولات سیاسی دربار سامانیان و حتی در تعیین جانشین امیر سامانی، برای آلپتگین نقشی تعیینکننده قاﺋل شدهاند. آلپتگین سپهسالار لشکر سامانیان بود و در خراسان اقامت داشت. روایت شده که بلعمی، وزیر سامانیان، در تعیین جانشین امیر عبدالملکبننوح از آلپتگین نظر خواست. آلپتگین خواستار به تخت نشستن فرزند عبدالملک بود؛ اما درباریان پیش از رسیدن نامۀ آلپتکین، منصور، برادر امیر متوفی، را به تخت نشاندند. منصوربننوح به علت نظر آلپتکین دربارۀ جانشینیِ عبدالملک، آلپتکین را از سپهسالاری خلع کرد و همین موضوع، علت شورش آلپتگین شمرده شده است (گردیزی، 1363: 355). به نظر میرسد منابع غزنوی دربارۀ نقش آلپتگین در تعیین جانشین امیر متوفای سامانی اغراق کرده باشند. در دورههای پیشینِ حکومت سامانیان، سپهسالاران مستقر در خراسان در تعیین جانشین امیر سامانی نقش اصلی نداشتند. آلپتگین در دربار، دشمنان فراوانی داشت که پیشتر نیز باعث دورشدن او از بخارا بودند. بهاحتمال زیاد، برکناری او به توطئههای درباری مربوط بود که در این دوره، در دربار سامانیان بهشدت رواج داشت. گزارشهای بعدی نیز نشان میدهد در ترمیمنشدن روابط آلپتگین با امیر سامانی، دسیسههای درباری نقش مهمی داشت. دربارۀ پیروزیهای آلپتگین در نبرد با سپاه سامانیان نیز اغراق شده است. براساس گزارش مورخان غزنوی، امیر منصوربننوح سپاهی به جنگ با آلپتگین گسیل کرد که سردار ترک این سپاه را درهم کوبید. این روایت در صورتی بیان شده است که به نقل شبانکارهای، سپاه سامانیان هجدههزار نفر و لشکر آلپتگین دوهزار و دویست نفر بودهاند (شبانکارهای، 1381: 2/29و30). آلپتگین پس از این نبرد به بلخ رفت و آنجا را تصرف کرد. امیر سامانی سپاهی به بلخ فرستاد. منابع غزنوی نوشتهاند آلپتگین در بلخ نیز سپاه سامانی را شکست داد؛ اما به نقل از تاریخ بخارا، آمدن سپاه سامانی باعث شد آلپتگین به خلم بگریزد (نرشخی، 1363: 135). بنا به روایتهای منابع غزنوی، آلپتگین در خلم دوباره لشکر سامانی را هزیمت داد و پس از آن، بامیان و کابل را تصرف کرد و سپس به سوی غزنه رفت. باوجود آنچه برخی منابع همچون زینالاخبار (گردیزی، 1363: 356) و مجمعالانساب (شبانکارهای، 1381: 2/30) مدعی شدهاند، نبردهای آلپتگین در برابر سپاه سامانی با کامیابی چندانی توأم نبوده است (مرسلپور، 1395: 150). درواقع، برخلاف نظر این مورخان، آلپتگین که سپاهیان اندکی داشت، در نبرد با سپاه سامانی هزیمت یافت و از شهری به شهر دیگر میگریخت. او فرصت نیافت هیچ شهری را نگه دارد و اگر این نبردها پیروزمندانه بود، برای گریز او و رفتن به غزنه علتی وجود نداشت. آلپتکین ادعا میکرد قصد دارد به غزنه رود و با کفار جهاد کند (شبانکارهای، 1381: 2/29). به نظر نمیرسد این ادعا صحیح باشد و در واقع، ناکامی آلپتگین در تحکیم موقعیت خود در شهرهایی همچون بلخ، خلم، بامیان و کابل باعث شد او به غزنه رود. اگر از ابتدا قصد او عزیمت به غزنه بود، رفتن به دیگر شهرها و تصرف آنها وجهی نداشت. نکتۀ دیگر دربارۀ پیکارهای آلپتگین با سامانیان این است که منابع غزنوی مدعی شدهاند همۀ سپاهیان زیر فرمان سپهسالار ترک، او را در شورش علیه سامانیان همراهی کردند؛ اما برخلاف نظر این مورخان، تمامی سپاهِ خراسان در شورش علیه سامانیان با آلپتگین یکدل نبودهاند. تعداد سپاهیان او که هنگام شورش تنها دوهزار و دویست نفر بودهاند، نشان میدهد بخش اعظم سپاه خراسان از او جدا شده بودند و آلپتگین با اندک افراد بازمانده، به شورش اقدام نمود. گردیزی نیز اشاره کرده است امیر سامانی نامههایی برای سرهنگهای آلپتگین نوشت و «چون آلپتگین چنان دید آتش اندر لشکرگاه زد» (گردیزی، 1363: 356). این مطلب نشان میدهد بخشی از سپاه علیه او شورش کرده است. این اتفاق میان نبردهای بلخ و خلم رخ داده است و به نظر میرسد در این زمان، در سپاه آلپتگین نقصان فاحشی روی داده بود. در حالی که در نبرد بلخ، تعداد سپاهیان آلپتگین هزار و پانصد ایرانی و هفتصد ترک دانسته شده است (شبانکارهای، 1381: 2/29و30)، در نبرد خلم تنها هفتصد غلام ترک با او باقی مانده بودند (گردیزی، 1363: 356). این مسئله نشان میدهد سپاهیان غیر ترک از او جدا شده بودند. آلپتگین حتی با ورود به غزنه نیز از سلطۀ سامانیان رهایی نیافت. باسورث مینویسد بنابر گزارش جوزجانی، آلپتگین با دریافت منشور از منصوربننوح، موقعیت خود را در غزنه سامان داد (باسورث، 1384: 36) که این ادعا با روایتهای جوزجانی تأیید نمیشود؛ اما به نظر میرسد آلپتگین به طور غیرمستقیم سلطۀ سامانیان را پذیرفته است. از او دو سکه باقی مانده که در پروان ضرب کرده است و «اجازۀ او از سامانیان در ضرب سکه بهنحوی غیرمستقیم بیان گردیده است» (باسورث، 1384: 36). به این ترتیب بهاحتمال، سامانیان خرسند بودند از اینکه در دوردست که پیشتر بر آن سلطهای نداشتند، یکی از عمّال یاغی آنها، حتی بهصورت غیرمستقیم، تسلط آنها را به رسمیت بشناسد؛ پس به همین علت با او مدارا کردند. حذف یا کوچکشماری برخی فرمانروایان غزنه در تاریخنگاری غزنویان اطلاعات منابع غزنوی دربارۀ حکام غزنه، از مرگ آلپتگین تا سبکتگین، بسیار اندک است. به نظر میرسد مورخان غزنوی بهعمد، برای بزرگشماری سبکتگین و پیوندزدن او با مخدومش، به حذف حکام پیش از او اقدام کردهاند. این حذفکردن بهحدی شدید بود که بسیاری از آثاری که از منابع غزنویان متأثر بودند، از حکام میان آلپتگین و سبکتگین نامی نیاوردهاند؛ اما به احتمال بسیار، به لطف بیهقی و تناقضی که در برخی منابع دیگر وجود دارد، بازسازی بخشی از تاریخ این دوره امکانپذیر است. عتبی که نخستین مورخ دربار غزنوی بوده و بعدها منبع بسیاری از تاریخنوشتههای فارسی و عربی بوده، در این دوره تنها از اسحاق، فرزند آلپتگین، نام برده است (جرفاذقانی، 1374: 20). به نظر میرسد تاریخ یمینی منبع تاریخ فرشته بوده که او نیز از حکومت اسحاق، فرزند آلپتگین، یاد کرده است (استرآبادی، 1378: 1/60). با توجه به اینکه تاریخ یمینی به زبان عربی نوشته شده است، به نظر میرسد مهمترین منبع مورخان عربزبان بوده است و به همین علت، رویکرد آنها مطابق با عتبی است. گردیزی، مورخ دربار عبدالرشید غزنوی، کتاب خود را به فارسی نگاشته و در این کتاب، حتی نام اسحاق را از قلم انداخته و نوشته است پس از مرگ آلپتگین، سبکتگین به حکومت غزنه رسید (گردیزی، 1363: 369). بسیاری از منابع فارسیِ قرون بعد، از گردیزی تأثیر پذیرفتهاند. حمدالله مستوفی حکومت آلپتگین را شانزده سال نوشته و اشاره کرده است پس از او، سبکتگین حکومت را به دست گرفت (مستوفی، 1364: 290). نویسندگان تاریخ الفی مدعیاند پس از مرگ آلپتگین، تمامی سران سپاه اتفاق کردند و سبکتگین را به فرمانروایی انتخاب کردند (تتوی، 1382: 3/1925). خواندمیر نیز نوشته است آلپتگین تا سال 366ق/977م حکومت کرد و پس از او، سبکتگین به تخت نشست (خواندمیر، 1380: 2/363). روایتهای منابع مذکور نشان میدهد از گردیزی بهره بردهاند. به احتمال بسیار، بیهقی تنها مورخ دورۀ غزنویان بوده که به حکام میان آلپتگین و سبکتگین توجه کرده است. این مسئله با رویکرد بیهقی در تاریخنگاری تطبیق میکند که بر ذکر جزئیات و حفظ امانتداری مبتنی بود. نکتۀ دیگر اینکه زمانیکه بیهقی کتاب خود را مینوشته است، هم حکومت غزنویان و هم دستگاه تبلیغاتی ایشان تضعیف شده بود. به نظر میرسد دربارۀ حکام میان آلپتگین تا سبکتگین، در زمان عتبی و گردیزی نیز روایتهایی موجود بوده است و آنها بهعمد، از ذکر این روایتها خودداری کردهاند. از منابع بعدی، مجمعالانساب بیش از دیگران به این برهۀ تاریخی توجه کرده است. او اطلاعاتی به دست میدهد که در آثار دیگر یافت نمیشود. او از منابع خود، نامی نبرده است؛ اما بهاحتمال، منبع او بیهقی بوده است. باسورث نیز احتمال میدهد شبانکارهای اطلاعات خود را از بخشهای ازمیانرفتۀ بیهقی یا برخی منابع دیگر گرفته که منبع آنها بیهقی بوده است (باسورث، 1384: 9). به احتمال بسیار، تاریخ مجدول از مورخی به نام عمادی اثر دیگری است که منبع آن بیهقی بوده است. در مجملالتواریخ، از عمادی با پسوند غزنوی یاد شده که نشان میدهد در آن شهر نشو و نما یافته است و بهاحتمال، با سلاطین اخیر غزنوی در ارتباط بوده است. او در اواخر قرن پنجم یا اوایل قرن ششم قمری/یازدهم میلادی کتاب خود را نوشته و مقارن تحریر مجملالتواریخ، یعنی سال 520ق/1127م، هنوز زنده بوده است (مجملالتواریخ و القصص، 1318: 405). تاریخ مجدول مرجع مهم طبقات ناصری دربارۀ غزنویان نیز بوده است. جوزجانی به حکام میان آلپتگین و سبکتگین اشاره کرده است. او ذکر کرده روایتهای خود دربارۀ غزنویان را از بیهقی و تاریخ مجدول گرفته است (جوزجانی، 1363: 225و226). با توجه به اینکه مورخان مهم دورۀ غزنوی، یعنی گردیزی و یمینی، از حکام میان آلپتگین و سبکتگین نامی نیاوردهاند، تنها احتمال این است که ابوالفضل بیهقی در بخشهای ازمیانرفتۀ کتاب خود از آنها یاد کرده؛ اما با توجه به اینکه بیهقی بیش از صدسال از این دوره فاصله داشته، بهاحتمال از برخی روایتهای غیر دقیق استفاده کرده که در آن دوره وجود داشته به احتمال بسیار، عمادی نویسندۀ تاریخ مجدول که تنها چند دهه با بیهقی فاصله داشته نیز از او بهره گرفته است و جوزجانی و شبانکارهای در تدوین تاریخ غزنویان، از این دو کتاب بهره بردهاند. مجملالتواریخ با توجه به اینکه اشاره کرده تاریخ بیهقی و تاریخ یمینی را دیده و عمادی را نیز میشناخته و او را معتبر میدانسته (مجملالتواریخ و القصص، 1318: 405) این امکان را داشته است که دربارۀ فرمانروایان میان آلپتگین و سبکتگین اطلاعات بسندهای ارائه کند؛ اما متأسفانه او بخش غزنویان را بسیار مختصر ذکر کرده و علاوهبر ذکرنکردن فرمانروایان پیش از سبکتگین، تفصیل مطالب را به منابع غزنوی ارجاع داده است. بازسازی تاریخ حکومت فرمانروایان غزنه پس از آلپتگین تا به قدرت رسیدن سبکتگین، بهسختی امکانپذیر است. حتی در مطالبی که ذکر شده، ناهمسانی وجود دارد. برپایۀ روایتهای بازمانده، پس از آلپتگین فرزندش اسحاق به حکومت رسید. او در برابر یورش لویکها یا کودتای فرماندهان ترک، به حکومت سامانی التجا برد و مطیع آنها شد. امیر سامانی سپاهی به کمک او فرستاد و اسحاق با مدد این لشکر، موفق شد دوباره در غزنه استقرار یابد. بسیاری از منابع به اسحاق اشاره نکردهاند؛ اما یمینی، جوزجانی، شبانکارهای و تاریخ فرشته باعث شدهاند نام او ماندگار شود. از اسحاق اقدامات بیشتری ذکر نشده و گویا مدت اندکی پس از استقرار مجدد در غزنه، از دنیا رفته یا کنار گذاشته شده است. پس از او بلکاتگین، بهاحتمال در حدود سال 355ق/966م، به حکومت رسید. به نقل شبانکارهای، بلکاتگین میان ترکان مردی معتبر و نزدیکترین شخص به آلپتگین و نایب او بوده (شبانکارهای، 1381: 2/32). جوزجانی نیز معتقد است بلکاتگین مهمترین فرمانده ترک بوده و «مردی عادل و متقی بود از مبارزان جهان» (جوزجانی، 1363: 1/227). ادعا شده که بلکاتگین از سامانیان منشور حکومت خواست؛ اما امیر بخارا از دادن عهد و لوای حکومت ابا نمود و سپاهی برای سرکوبی او گسیل کرد. بلکاتگین سپاه ارسالی امیر سامانی را هزیمت داد. شبانکارهای این شکست را نقطۀ پایانی بر نفوذ سامانیان بر غزنه دانسته است (شبانکارهای، 1381: 2/32)؛ اما سکههای باقیمانده از بلگاتگین، مدعای شبانکارهای را تأیید نمیکنند و در آنها نام امیر منصور سامانی دیده میشود (باسورث، 1384: 37) که نشان میدهد بلکاتگین مطیع سامانیان بوده و به نام آنها بر غزنه فرمان میرانده است. بلکاتگین در هفت یا ده سال، قدرت خود را در غزنه تحکیم کرد و حتی اقتدار خود را در بلاد مجاور بسط داد و موفق شد ولایت گردیز را تصرف کند (جوزجانی، 1363: 1/227). پس از مرگ بلکاتگین، یکی دیگر از امرای ترک، به نام بوریتگین، فرمانروای غزنه شد. او نیز مطیع سامانیان بود؛ زیرا نشانهای اداری ایرانی مانند کلاه و قبا و کمر داشت که بعدها مشخصۀ والیان عصر غزنوی شد (باسورث، 1384: 37). متأسفانه سکهای از این فرمانروا باقی نمانده که تأییدکنندۀ ادعای باسورث باشد؛ اما با توجه به اینکه پیش از بوری و حتی در دورۀ سبکتگین، غزنویان خود را تابع بخارا میدانستند، به احتمال بسیار، ادعای او صحیح است. شبانکارهای که نوشته بوریتگین «مهتر ترکان» بود، در راستای توجیه انتخاب او و گزینشنشدن سبکتگین، مدعی شده است هنگام انتخاب بوری، سبکتگین در غزنه نبود (شبانکارهای، 1381: 2/32)؛ اما احتمالی که بیشتر مقرون به صحّت است، اعتبار بیشتر بوری میان سپاهیان است که باعث انتخاب او شد. پس از انتخاب بوری، غزنه با حملۀ هندوان مواجه شد و او موفق شد سپاه هندی را شکست دهد و از غزنه براند. روایتهای بازمانده، مهمترین نقش در این جنگ را به سبکتگین دادهاند. برای اینکه نقش سبکتگین در نبرد با هندوان برجستهتر شود و کنار گذاشتن بوریتگین توجیه شود، بوریتکین را عیاش و بیکفایت جلوه دادهاند. شبانکارهای روایت نموده که بوریتگین پس از رسیدن به حکومت، «سر در شراب نهاد» (شبانکارهای، 1381: 2/32). جوزجانی نیز نوشته است بوری «عظیم مفسد بود» (جوزجانی، 1363: 1/277). زمانیکه بوری به حکومت رسید، مهمترین فرمانده ترک غزنه بود. علت انتخاب او بهاحتمال زیاد، سن و دلاوری در جنگهای گذشته بود که برای ترکها از اصلیترین معیارها بود. بنابراین بعید است به فاصلۀ اندکی پس از قدرتگرفتن، به شرابخواری نشسته و اموری همچون جنگ را نادیده گرفته باشد. گمان صحیحتر این است که بوری، سبکتگین را به جنگ با هندوان فرستاده باشد و سبکتگین پس از شکستدادن لشکر هندی، با سپاهی که سپهسالارش بوده، علیه بوری کودتا کرده و او را خلع نموده است. سبکتگین سپس روایتهای مربوط به بیکفایتی بوری را رواج داده و بعدها بیهقی نیز آن را مضبوط کرده است و عمادی و جوزجانی و شبانکارهای نیز آن را ترویج کردهاند. چنین وانمود شد که سپاهیان ترک در خدمت کردن به سبکتگین، همدل شدند و از او خواستند حکومت را از بوری بگیرد اما بهاحتمال زیاد، این داستانِ برساختۀ سبکتگین و محمود بوده و بعدها مورخان آن را مکتوب کردهاند. بوریتگین حتی پس از اینکه سبکتگین حکومت را در قبضۀ خود داشت، علیه او شورید و با طغان، حاکم بست، متحد شد تا حکومت غزنه را دوباره تصاحب کند (شبانکارهای، 1381: 2/36). براساس شواهد، بوری باید حمایت بخشی از سپاهیان ترک غزنه را میداشت که به اتحاد با طغان اقدام کند و این مسئله نشان میدهد همۀ سپاهیان ترک با برکناری او موافق نبودهاند. سیمای سبکتگین در منابع تاریخی دورۀ غزنوی در تاریخنگاری غزنویان، سبکتگین نقش برجستهای دارد و بنیانگذار اصلی حکومت غزنوی شمرده میشود. مورخان غزنوی نقش او را به اندازهای مهم تلقی کرده که پژوهشگرها از آن متأثر شدهاند؛ به طوری که فروزانی او را مؤسس واقعی حکومت غزنوی دانسته است (فروزانی، 1387: 76). این شخصیتپردازی در دورۀ محمود و با مدد نوشته شدن تاریخ یمینی صورت پذیرفت. سبکتگین بردهای بود که آلپتگین او را خرید و تعلیم داد. منابع، سبکتگین را از ابتدا باکفایت و بادرایت بسیار نشان دادهاند. روایتهایی مبتنی بر ترقی سبکتگین نزد آلپتگین وجود دارد. نظامالملک از پیشرفت سریع سبکتگین در خدمت آلپتگین و اینکه تنها پس از سه روز منصبی به او عطا شده، ذکری به میان آورده و از کاردانی و هوش او تمجید کرده است. او مدعی شده سبکتگین در هجدهسالگی دویست غلام و اندکی پس از آن سیصد غلام زیر فرماندهی خود داشت (نظامالملک، 1384: 128تا130). اما شبانکارهای اشاره کرده است سبکتگین در ابتدای کار، فرمانده گروهی نُهنفره از غلامان شد و تنها در دورۀ حکومت آلپتگین بر غزنه بود که فرمانده گروهی دویستنفره شد (شبانکارهای، 1381: 2/31و39). نظامالملک از کارگزاران سابق غزنویان بود و بهاحتمال، از روایتهای ترویجشدۀ آنها تأثیر پذیرفته بود؛ وگرنه تنها در دورۀ پس از مرگ آلپتگین، سبکتگین به شخص تأثیرگذاری تبدیل شد؛ اما حتی در آن زمان نیز، هرگز در قامت مبرزترین فرماندهان نبود که لیاقت جانشینی داشته باشد و تنها با دسیسه و شورش موفق شد به حکومت دست یابد. حتی باسورث که از نقش مهم سبکتگین در جنگ آلپتگین با سامانیان نوشته، ادعای نظامالملک را در ترقی سریع سبکتگین نپذیرفته و نوشته است بهاحتمال زیاد، سبکتگین تا زمان استقرار آلپتگین و پسرش در غزنه امتیازی کسب نکرده بود (باسورث، 1384: 39). برخلاف نظر نظامالملک، بیهقی در روایتی منسوب به سبکتگین، بیان کرده که با وجود روزها سرگردانی و در معرض فروش گذاشته شدن، کسی او را نمیخرید و لقب «سبکتگین دراز» به او داده بودند. سبکتگین از اینکه بردگان دیگر را خریداری میکردند و او مشتری نداشت، ناراحت و نگران بود تا اینکه درنهایت، آلپتگین او را خرید (بیهقی، 1384: 1/249). بنابراین برخلاف نظر نظامالملک و یمینی، سبکتگین «مخصوص بفیض الهی، آراسته به آیین سلطنت و پادشاهی» (جرفاذقانی، 1374: 19) نبوده و مدارج ترقی را بسیار کندتر از آنچه نظامالملک نوشته، سپری کرده است. به نظر میرسد بخش مهمی از این روایتها به این علت است که سبکتگین پس از قدرتگیری، در باب ترقی خود، روایتهایی ساخت که در دورۀ محمود ثبت شد. سبکتگین که برای کسب مشروعیت و پیوند یافتن با آلپتگین با دختر او ازدواج کرد و خود را سپهسالار مخدومش خواند (استرآبادی، 1378: 1/60). ایجاد ارتباط نسبی با حاکمان پیشین غزنه یکی از راههایی بوده که سبکتگین برای کسب مشروعیت و تحکیم موقعیت خود در غزنه به کار برد. او دختر آلپتگین را به زنی گرفت و دختر بلکاتگین را نیز به محمود داد (شبانکارهای، 1381: 2/36). در دورۀ پس از مرگ آلپتگین، سبکتگین بیشتر در حکم مشاور و در مقام ناصح ظاهر شده است تا فرمانده کاردان و مقتدر نظامی. به گاهِ رفتن اسحاق به بخارا، برای کمکستاندن از سامانیان با هدف اعادۀ حکومت، سبکتگین با او همراه بوده و شبانکارهای اشاره کرده تلاش میکرد تا با نصیحت، مانع شرابخواری اسحاق شود (شبانکارهای، 1381: 2/31). در دورۀ حکومت بلکاتگین، تنها ذکر شده که سبکتگین در خدمت او بوده (جوزجانی، 1363: 1/227) و به نظر میرسد، در این دوره نقش چندانی در حکومت نداشته است. در دورۀ بوریتگین نقش ناصح دوباره ظاهر شده و به قول شبانکارهای، هرچقدر سبکتگین به بوریتگین نصیحت میکرده شراب ننوشد، در او اثر نمیکرده است (شبانکارهای، 1381: 2/33). روایتهای بازمانده چنین القا میکنند که سپاهیان ترک به علت بیکفایتی بوریتگین، به سبکتگین التجا بردند که بوری را خلع کند و خود، جای او را بگیرد. بنابر نقل منابع، حتی چنین بیان شده که سبکتگین به خلع بوری بیمیلی نشان میداده است. اما در واقع، سبکتگین که در این زمان موقعیت برجستهای داشت، موفق شد علیه بوری کودتا کند و حکومت را به دست گیرد. داستان شرابخواری و بیکفایتی بوری و پناهبردن امرای ترک به سبکتگین، بهاحتمال برای سرپوشگذاشتن بر این کودتا ساخته شده است. در منابع سلسلۀ غزنویان و منابع بعدی که از آنها متأثرند، سبکتگین در مقام حاکمی مقتدر و ناجی سامانیان شناسانده شده است. سبکتگین در امتداد گسترش قدرت و حوزۀ قلمرو فرمانروایان غزنه، موفق شد سرزمینهای متصرفی خود را گسترش دهد و مناطق اطراف، همچون بُست را تصرف نماید؛ حتی به شمال هند لشکرکشی کند. او با تحکیم و بسط قدرت خود، در تحولات خراسان و ماوراءالنهر، به وزنۀ مهمی مبدل شد. با شورش ابوعلی سیمجوری و فاﺋق علیه حکومت سامانی و درخواست امیر بخارا، سبکتگین به مدد سامانیان شتافت. او در این پیکارها نقش مهمی ایفا کرد و از عوامل مهم ناکامی سیمجوری و فاﺋق بود. اما به نظر میرسد منابع غزنوی دربارۀ نقش او در مقام حاکمی مستقل و ناجیِ سامانیان اغراق کردهاند. تاریخ یمینی از روایتهای مربوط به نقش برجستۀ سبکتگین در دفاع از سامانیان مملوست. دربارۀ نقش سبکتگین در حمایت از سامانیان دو نکتۀ درخور تأمل وجود دارد: از یک سو سبکتگین تا پایان مرگش حاکم مستقلی محسوب نمیشده و در واقع، به کمک مخدوم خود رفته است و درج لقب حاجبالحجاب بر روی قبرش نیز مؤید این مدعاست. از این رو گروسه بهدرستی مدعی شده است اگر غزنویان موفق شدند در غزنه ماندنی شوند، برای این بود که خود را مطیع و منقاد سامانیان شناختند (گروسه، 1379: 248). از سوی دیگر، او تنها امیری نبوده که به نبرد با سیمجوری و فاﺋق شتافته است. امیر سامانی چند تن از ملوک اطرافِ وابسته به خود را فراخواند که امیر گوزگان و امیر ابوالحارث فریغونی (بیهقی، 1384: 1/247) و امیر خلف صفاری و ترکان خلج (گردیزی، 1363: 272و373) نیز به خدمت او شتافتد. بنابراین سبکتگین تنها یکی از امرای فراخوانده شده بود و به نظر میرسد مهمترین آنها نیز نبوده است. بیهقی اشاره کرده است در نبردی که میان نیروهای امیر سامانی و لشکر فاﺋق و سیمجوری رخ داد، امیر گوزگان سپهسالار سپاه سامانیان بوده است (بیهقی، 1384: 1/247و248) که این مسئله نشاندهندۀ اغراقآمیز بودن نقش اصلی و محوری است که تاریخ یمینی به سبکتگین داده است. تاریخنگاری غزنویان و دستگاه تبلیغاتی سلطان محمود غزنوی در جهتگیری تاریخنگاری غزنویان، سلطان محمود نقش اصلی را داشت. او نیز مانند پدرش، با کودتا موفق شد به حکومت برسد. محمود برادرش اسماعیل را پس از هفتماه حکومت (ابناثیر، 1371: 21/245) کنار زد و خود به تخت نشست. برای توجیه اقدام محمود که حتی در دورۀ پدرش نیز به کودتا متهم بود (شبانکارهای، 1381: 2/43)، در تاریخنگاری غزنویان روایتهایی مبنی بر کفایت و درایت بیشتر او و نقش مهمش در دورۀ حکومت سبکتگین ساخته شد. این روایتها مدعی بودند سپاهیان ترک به حکومت محمود تمایل بیشتری داشتند؛ اما برخلاف این دعاوی، عامل اصلی تمایل سپاهیان غزنوی به محمود، بحران مالی رخداده در دستگاه حکومت اسماعیل بود. به نقل ابناثیر، خزانۀ اسماعیل به علت زیادهخواهی سپاهیان خالی شد و آنها که از اسماعیل ناامید شده بودند، به محمود روی آوردند (ابناثیر، 1371: 21/245). پس از کودتای محمود، چهرۀ اسماعیل در هالهای از ابهام قرار گرفت. منابع غزنوی به اسماعیل و نقش او در دورۀ سبکتگین اشارهای نکردهاند؛ حتی به دورۀ کوتاه حکومتش نیز چندان توجه نکردهاند و در واقع، همان بیالتفاتی که دربارۀ حکامی همچون اسحاق و بلکاتگین و بوریتگین انجام شد، این بار در برخورد با یکی از افراد خاندان سبکتگین اجرا شد. سلطان محمود به موازات اقدامات نظامی خود، برای کسب مشروعیت، دستگاه تبلیغاتی گستردهای پدید آورد که مورخان، بخش مهمی از آن را تشکیل میدادند. او تاریخ اسلاف خود را پیرایش کرد و با دستور به نگارش تاریخ یمینی، به حذف بلکاتگین و بوریتگین و بزرگشماری سبکتگین اقدام کرد. حذف نشدن آلپتگین و اسحاق در تاریخ یمینی تنها از آن روی بود که مخدوم سبکتگین و در مورد احترام او بودند. دستگاه تبلیغاتی محمود دو بخش عمدۀ شعر و تاریخ داشت. در دربار سلطان محمود، شعر رواج چشمگیری داشت و حتی به روایتی، چهارصد شاعر در دربار او بودند (میرباقریفرد، 1389: 174). در دربار محمود از شاعران مدیحهسرا به اندازهای تقدیر میشد که موجب حسرت شعرای آینده بود (زرینکمر، 1394: 138). شاعران دربار محمود شخصیتی از او برساختند که قهرمان جهان اسلام تلقی میشد. شاعرانی که برای مدحهای خود از او صله میگرفتند، شخصیت قهرمانی او را در حکم درهمکوبندۀ هندوان کافر ترسیم کردند. حتی حمله به خوارزم و ری نیز صبغۀ مذهبی یافت و سلطان محمود آنها را برای از میان بردن قرامطه و ملاحده نشان داد. عنصری، شاعر غزنویان، در شعری حمله به خوارزم را برای درهمشکستن اسماعیلیان دانست (عنصری، 1363: 77). تأثیر شعر در قهرمانسازی از محمود بهحدی بود که فروزانی معتقد است سلطان محمود خیال حمله به روم را نیز در سر میپروراند (فروزانی، 1392: 124). نظر فروزانی برپایۀ شعر شاعران دربار محمود است که تصویرسازی توأم با اغراقی از او داشتند؛ ازجملۀ این شاعران فرخی و عنصری بودند که در اشعار متعددی (ر.ک فرخی سیستانی، 1380: 73و84؛ عنصری، 1363: 71)، مسئلۀ حمله به روم را مطرح کردهاند. در صورتی که با توجه به بعد مسافت، بعید مینماید او چنین خیالی در سر پرورانده باشد. احتمال بیشتر این است که تنها قصد داشته است این مسئله را برای قهرمانسازی از خود، در نظر معاصران جلوه دهد؛ پس به این علت، شعرا را به سرودن چنین اشعاری تشویق کرده است. در دستگاه تبلیغاتی محمود، تاریخنگاری نیز نقش مهمی داشت. با تحریر تاریخ یمینی که عتبی به دستور محمود این کتاب را نوشت و به نقل باسورث نوعی مدیحهسرایی بود (باسورث، 1380: 44 )، شخصیت قهرمانی سلطان محمود ترسیم شد و در دورههای بعدی ادامه یافت؛ به طوری که مورخانِ دیگرِ دربار غزنویان، همچون گردیزی و تاحدی بیهقی نیز آن را بسط دادند. یکی از وجوه قهرمانسازی از محمود، رنگ جهاد بخشیدن به پیکارهای او در هند و حتی خوارزم و ری بود. حتی خلیفۀ عباسی نیز از دستگاه تبلیغاتی محمود، بهویژه دربارۀ هند، تأثیر پذیرفت و سرمست از پیروزیهایی بود که شاید خودش را نیز در آنها سهیم میدانست. به این علت، خلیفه در سال 417ق/1027م و در بازگشت محمود از سفر جنگی به هند، منشوری برای سلطان فرستاد و او و نزدیکانش را به القابی مفتخر کرد (گردیزی، 1363: 411تا414). باید در نظر گرفت این حملهها در واقع برای کسب ثروت انجام میشد و با وجود دستگاه تبلیغاتی بزرگ و مؤثر محمود، در همان زمان نیز اندک مردمانی، همچون ناصرخسرو، حملههای محمود را بهدرستی با هدف گرفتن بردگان و اندوختن ثروت میدانستند (ناصرخسرو، 1335: 54). تاریخ یمینی تأثیرگذارترین کتاب در راستای شناساندن محمود در حکم غازی و قهرمان جهان اسلام بود. با هدف همین تصویرسازی در سراسر جهان اسلام بود که عتبی کتاب خود را به زبان عربی نگاشت و مورخان غرب قلمرو اسلامی از او تأثیر میپذیرفتند. در منابع غرب جهان اسلام، همچون العبر (ابنخلدون، 1363: 3/543)، تاریخالاسلام (ذهبی، 1413ق: 27/266)، البدایه و النهایه (ابنکثیر، 1407ق: 12/30) و المنتظم (ابنجوزی، 1412ق: 15/211و213) از شخصیت سلطان محمود و حملههای او به هند بسیار تمجید شده است. ذهبی به این مسئله اشاره کرده که مطالب خود را از عتبی گرفته و به احتمال بسیار، منبع بقیۀ آثار همتاریخ یمینی بوده است. به این ترتیب، محمود موفق شد با دستگاه تبلیغاتی قدرتمند خود در اطراف و اکناف جهان اسلام، نام خود را در حکم قهرمانی مسلمان ماندگار کند. اما در پسِ گسترش قلمرو محمود و چهرۀ فاتحانهای که از او ساخته شد، مساﺋل دیگری را نیز باید در نظر گرفت. مورخان غزنوی چنان نشان دادهاند که محمود فرماندهی لایق و کارآمد بود و سپاهی قوی داشت که در هیچ جنگی مغلوب نشد. درواقع، تنها کارآیی محمود و سپاهش و انگیزۀ آنها برای جهاد نبود که باعث کامیابی در جنگها میشد؛ هرچند نباید بهکلی منکر قدرت سپاه محمود شد. در فتوح محمود، اوضاع زمانی که مقارن ضعف سایر حکومتها بود و سیاستورزی او تأثیر عمدهای داشت. مقارن قدرتیافتن محمود، حکومت سامانیان به اضمحلال گرایید. ابناثیر ضمن وقایع سال 387ق/997م نوشته است با مرگ نوحبنمنصور، کشور دودمان سامانی دستخوش اختلال شد و ضعفی آشکار در این خاندان پدید آمد (ابناثیر، 1371: 21/ 243). با توطئۀ سرداران علیه امیر سامانی، محمود به بهانۀ کشیدن انتقام امیر، به خراسان تاخت و زمانیکه قراخانیان سامانیان را ساقط کردند، بر خراسان چیره شد. درواقع، او بدون صرف نیروی عمدهای موفق شد بر ایالت مهم خراسان تسلط یابد. تصرف ری نیز بدون اینکه درگیری عمدهای روی دهد، انجام شد. محمود تا زمانیکه سیدهخاتون زنده بود، به علت هراسِ هزیمتیافتن از یک زن، از لشکرکشی به ری اجتناب کرد (عنصرالمعالی، 1345: 146و147؛ شبانکارهای، 1381: 2/93؛ خواندمیر، 1380: 2/434)؛ اما در دورۀ مجدالدوله، از راه دسیسهچینی، موفق شد بر ری دست یابد. در خوارزم نیز محمود برپایۀ روال فتح مناطق مذکور، با دسیسه موفق شد آن منطقه را به تصرف خود درآورد. دسیسهچینی سلطان محمود از آن روی نمود بیشتری دارد که هم مجدالدوله و هم خوارزمشاه داماد او بودند و محمود در ظاهر، برای گرفتن انتقام آنها یا سرکوب دشمنانشان به آن مناطق رفته بود. در ماوراءالنهر نیز محمود به تنهایی به رویارویی با علیتگین قراخانی مبادرت نجست و از راه اتحاد با یوسفقدرخان علیه او اقدام کرد. در حملههای پرتعداد محمود به هند نیز باید به اوضاع آن سامان توجه کرد. هند پس از قرن نخست قمری، دورهای پر از آشوب و پراکندگی قدرت را تجربه کرد و در آن منطقه، حکومت واحدی تکوین نیافت (ر.ک: مرسلپور، 1395: 152و153). این آشوب تا زمان حملههای محمود امتداد یافت. پراکندگی قدرت در هند اجازه داد سلطان غزنوی آن منطقه را عرصۀ تاختوتاز خود کند. درواقع، این ادعا بجاست که محمود غزنوی بیشترِ گسترش قدرت و قلمرو خود را مدیون سیاستورزی بوده است. در حالی که تواریخ سلسلۀ غزنوی بیشتر برپایۀ قدرت نظامی غزنویان به نگارش درآمدهاند؛ پس باید مدعی شد سپاه محمود غزنوی در هیچ جنگی با هماوردی بزرگ رویارو نشده بود و تنها دستگاه تبلیغاتی غزنویان از محمود، چهرهای قدرتمند و فاتح ساخته است. ورود ترکمانان سلجوقی و واردکردن شکستهای پیدرپی به سپاه غزنویان، اندکی پس از مرگ محمود، ضعف ساختار نظامی غزنویان را عیان کرده است. نتیجه برپایۀ آنچه بیان شد، تاریخنگاری دورۀ غزنویان بر محور دستگاه تبلیغانی سلطان محمود غزنوی تکوین یافت و مورخان بخش مهمی از این دستگاه بودند. در این رویکرد تاریخنگاری، از یک سو با نوشتهشدن تاریخ یمینی به زبان عربی، از محمود چهرۀ غازی و قهرمانی در هند ترسیم شده است و منابع عربی، همچون ابناثیر و ابنجوزی و دیگران، از قهرمانسازیِ عتبی تأثیر پذیرفته و آن را بسط دادهاند؛ از سوی دیگر، تاریخ اسلاف محمود نیز براساس میل و نظر او تحریر شده است. در تاریخنگاری غزنویان، از پدر محمود که حکومتی کوچک و وابسته به سامانیان داشته، وجهۀ قهرمانی ترسیم شده که ناجی سامانیان و دافع هندوان بوده است. در راستای این تصویرسازی، حذف اسلاف او و فروکاستن تاریخ غزنویان به تاریخ آل سبکتگین ضروری مینمود؛ پس در تاریخنگاری غزنویان، بازنمایی اقدامات آلپتگین تنها از این روی انجام شده که در پیوند با سبکتگین قرار داشته است. بنابراین در تاریخنگاری غزنویان، حکام میان سبکتگین و آلپتگین حذف شدهاند و این اقدام از این روی انجام شده که نشاندهندۀ سبکتگین، برجستهترین فرمانده ترکِ بازمانده پس از مرگ آلپتگین در غزنه، بوده است. بهاحتمال، ذکر نام و حکومت بلکاتگین و بوریتگین را نافی کاردانی و لیاقت سبکتگین میدانستهاند. همچنین تاریخ به قدرت رسیدن سبکتگین با پایان یافتن حکومت آلپتگین پیوند یافته است؛ چنانکه بسیاری از مورخان متأخر، حکومت سبکتگین را پس از مرگ آلپتگین دانستهاند. در تاریخ بیهقی و تاریخ مجدول که از او اقتباس کرده، بخشهای مربوط به اسلاف سبکتگین از میان رفته است؛ اما جوزجانی و شبانکارهای در آثار خود از آن روایتها استفاده کرده و بخشی از تاریخ این دوره را تبیین کردهاند. | ||
مراجع | ||
الف. کتاب فارسی و عربی 1. ابناثیر، عزالدینعلی، (1371)، الکامل فی التاریخ، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران: علمی. 2. ابنجوزی، ابوالفرج، (1412ق)، المنتظم فی التاریخ الملوک و الامم، تحقیق محمدمصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه. 3. ابنخلدون، عبدالرحمان، (1363)، العبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. 4. ابنکثیر، (1407ق)، البدایه و النهایه، تحقیق ابوالفداءاسماعیل، بیروت: دارالفکر. 5. استرآبادی، محمدقاسم هندوشاه، (1378)، تاریخ فرشته، تصحیح محمدرضا نصیری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. 6. باسورث، کلیفورد ادموند، (1384)، تاریخ غزنویان، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر. 7. ----------------، (1380)، تاریخنگاری غزنویان، درکتاب تاریخنگاری در ایران ترجمه و تألیف یعقوب آژند، تهران: گستره. 8. بیهقی، ابوالفضل، (1384)، تاریخ بیهقی، تصحیح خطیب رهبر، تهران: مهتاب. 9. تتوی، احمد و آصفخان قزوینی، (1382)، تاریخ الفی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: علمی و فرهنگی. 10. جرفاذقانی، ابوالشرف ناصح، (1374)، ترجمه تاریخ یمینی، به کوشش جعفر شعار، تهران: علمی و فرهنگی. 11. جوزجانی، منهاجالدینسراج، (1363)، طبقات ناصری، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب. 12. خواندمیر، غیاثالدین، (1380)، تاریخ حبیبالسیر، تهران: خیام. 13. ذهبی، شمسالدین، (1413ق)، تاریخالاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی. 14. رشیدالدین فضلالله همدانی، (1386)، جامعالتواریخ؛ تاریخ اسماعیلیان و بویهیان و غزنویان، تصحیح محمد روشن، تهران: میراث مکتوب. 15. شبانکارهای، محمدبنعلی، (1381)، مجمعالانساب، تصحیح میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر. 16. طبری، محمدبنجریر، (1363)، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر. 17. عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر، (1345)، قابوسنامه، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 18. عنصری بلخی، (1363)، دیوان اشعار، تصحیح و مقدمه محمد دبیرسیاقی، تهران: کتابخانه سنایی. 19. فرخی سیستانی، (1380)، دیوان حکیم فرخی سیستانی، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران: زوار. 20. فروزانی، ابوالقاسم، (1387)، غزنویان از پیدایش تا فروپاشی، تهران: سمت. 21. گردیزی، عبدالحیبنضحاک، (1363)، زینالاخبار، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب. 22. گروسه، رنه، (1379)، امپراطوری صحرانوردان، ترجمه عبدالحسین میکده، تهران: علمی و فرهنگی. 23. مجملالتواریخ و القصص، (1318)، تصحیح ملکالشعرای بهار، تهران: چاپخانه خاور. 24. مستوفی، حمدالله، (1364)، تاریخ گزیده، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: امیرکبیر. 25. میرباقریفرد، علیاصغر و دیگران، (1389)، تاریخ ادبیات ایران، تهران: سمت. 26. ناصرخسرو قبادیانی، (1335)، دیوان اشعار، تصحیح نصرالله تقوی، تهران: امیرکبیر. 27. نظامالملک طوسی، (1384)، سیاستنامه، به کوشش جعفر شعار، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی. 28. نرشخی، ابوبکر، (1363)، تاریخ بخارا، ترجمه قباوی تلخیص محمدبنزفر، تصحیح مدرس رضوی، تهران: طوس. ب. مقاله 29. حسنزاده، اسماعیل، (1388)، «بینش و روش در تاریخنگاری عتبی»، فصلنامه تاریخنگری و تاریخنگاری، ش3، ص59تا92. 30. خلعتبری، الهیار و مصطفی ناصریراد، (1382)، «ماهیت سیاسی حضور شاعران در دربار غزنویان»، نشریه شناخت، ش38، ص63تا86. 31. زرینکمر، رضا و دیگران، (1394)، «انحلال هویت مداح در ممدوح: مطالعهای برپایه اشعار مدحی فرخی در دستگاه غزنوی»، فصلنامه زبان و ادبیات فارسی، ش38، ص129تا152. 32. سلطانیه، فروغ، (1393)، «بازتاب تاریخ عهد غزنوی در دیوان فرخی»، کهننامه ادب پارسی، س5، ش1، ص111تا138. 33. شیدا، شهرزاد و حسین کیا، (1390)، «سیمای محمود غزنوی از تاریخ تا ادبیات»، فصلنامه سبکشناسی نظم و نثر فارسی، ش13، ص337تا356. 34. فروزانی، ابوالقاسم، (1392)، «حملات به روم در تخیلات فاتحانه سلطان محمود غزنوی»، در پژوهشهای تاریخی ایران و اسلام، ش12، ص107تا126. 35. مرسلپور، محسن، (1395)، «بررسی تحلیلی حملات غزنویان به هند: از آلپتگین تا سبکتگین»، فصلنامه مطالعات شبهقاره، ش29، ص147تا163. ج. لاتین 36. Tetley.G. E, (2009), The Ghaznavid and Seljuq Turks, London and New York: Routledge. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 802 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 287 |