تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,402 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,201,154 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,073,867 |
بررسی روابط ایوبیان (حک 567تا658ق/1173تا1260) و صوفیه | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 8، دوره 12، شماره 4 - شماره پیاپی 48، دی 1399، صفحه 111-125 اصل مقاله (697.11 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2021.126421.2120 | ||
نویسنده | ||
عباسعلی محبی فر* | ||
مربی گروه معارف اسلامی،دانشکده الهیات و علوم اسلامی، دانشگاه پیام نور، جغتای، ایران | ||
چکیده | ||
در دورۀ ایوبیان (حک 567تا658ق/1173تا1260م)، وجود فرقهها و مذهبهای مختلف از چالشهای مهم پیش روی آنها بود؛ به گونهای که این دولت را مجبور کرد در قبال آنها سیاستهای متفاوتی در پیش بگیرد. در این میان، از مهمترین گروههای مذهبیِ دورۀ مذکور باید به صوفیه اشاره کرد. در دورۀ ایوبی، صوفیان موفق شدند بر بخشهای مختلف جامعه تأثیر گذارند و با دولت روابط نزدیکی برقرار کنند؛ اما مطالعههای مربوط به صوفیه، به طور عمده به بستر تاریخی که صوفیان در آن میزیستند، توجه کافی ندارند؛ همچنین از اوضاع زمانه و راههای تعامل و ارتباط آنها با نهادهای مختلف اجتماعی، بهویژه نهاد حاکمیت، تاکنون تحلیل درخوری ارائه نشده است. پژوهش حاضر با بهرهگیری از روش توصیفیتحلیلی و با استناد به منابع تاریخی، درصدد پاسخگویی به این پرسشهاست: در عرصۀ پر منازعۀ دولت ایوبیان، صوفیان از نظر سیاسی، اجتماعی، نظامی و مذهبی چه جایگاهی داشتند؟ چگونه موفق شدند در معادلههای مربوط ایفای نقش کنند؟ نتایج بررسی نشان میدهد در این دوره، صوفیان موفق شدند در بخشهای مختلف جامعه نفوذ کنند و علاوهبر در پیش گرفتن رویکرد تعاملی مذهبدولت و بهرهمندی از منافع مادی و اقتصادی، مثل ساخت و گسترش مراکز صوفیه، حمایت ایوبیان را کسب کنند. در مقابل نیز، به حل بخشی از مشکلات سیاسی و اجتماعی و نظامی ایوبیان کمک کنند. | ||
کلیدواژهها | ||
ایوبیان؛ صوفیه؛ شام؛ خانقاه | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه همزمان با روی کار آمدن ایوبیان، تصوف از حالت زهد انفرادی خارج شد و به سوی مجموعهای نظاممند با افکاری متعالی و تشکیلاتی گستردهتر سوق داده شد. در دورۀ ایوبیان، درگیریهای شدید مذهبی، مانند اختلافات اشاعره و معتزله روی داد. این امر بر قائلان به آزادی فکر و عقیده، فشارهای سختی وارد کرد و حتی برخی سلاطین ایوبی به جز تفسیر و مبانی دینی، تدریس دروس دیگر را تحریم کردند و بزرگانی همچون شیخ اشراق را به قتل رساندند؛ اما سرسختترین درگیریها بین اهل سنت و شیعیان بود که در این زمینه، ابنجبیر به گوشهای از اختلافات مذهبی بین شیعیان شام در زمان صلاحالدین اشاره کرده است (ابنجبیر، 1370: 341). از نظر سیاسی نیز، برخلاف وحدت نخستین در عصر صلاحالدین، با تقسیم مناطق فرمانروایی او بین فرزندان و برادرانش بذر اختلاف و تفرقه افشانده شد و در تمام دوران حکمرانی ایوبیان، به یکی از علتهای اصلی ضعف و در نهایت سقوط این دولت تبدیل شد. علاوه بر این، باید در نظر داشت جنگهای صلیبی، درگیریهای بین کردها و ترکمانها، مواجهه با خوارزمیان، اقدامات اسماعیلیه و اشاعره و دیگر اختلافات سیاسی و مذهبی از دغدغههای این دوره بود. در این دوران، صوفی در قالب تجربۀ گروهی به طریقت وارد شد و در قالب همین نظام، در قرون ششم و هفتم قمری/دوازدهم و سیزدهم میلادی اندیشههای صوفیانه وارد مرحلۀ فلسفی شد و موفق شد بسیاری از اندیشهها و نظریههای جدید را با زبان فلسفی به جامعه ارائه کند. در این دوران، صوفیه با سازمانیافتگی و طرح اندیشههای جدید، نگاه دستگاه حکومتی، یعنی ایوبیان، را به خود جلب کرد و در حوزۀ دین و سیاست و جامعه، جایگاهی ویژه به دست آورد.؛ همچنین صوفیان که تا پیش از آن در گوشۀ مساجد به فعالیتهای مذهبی ویژۀ خود مشغول بودند، در این دوران و با تأثیرپذیری از وضعیت جدید سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، به مکانهای تازهشکلگرفته مثل خانقاه و زاویه و رباط رفتند و در آنجا در کنار یکدیگر گرد آمدند. در این دوران، دولتها که در قرون پیش به ساخت مسجد و مدرسه و اختصاص موقوفات به آنها بها میدادند، مراکز صوفیه را نیز در حکم رکن سوم بدان افزودند. بنابراین باید گفت این جایگاه ویژه، مانع از بیتوجهی ایوبیان به این جریان خاص و قدرتمند شد؛ به گونهای که ایوبیان در دوران حکومت خود، به برقراری ارتباط با آنها ناچار شدند و این ارتباط به طور معمول، بر نگاه حمایتی دوجانبه مبتنی بود؛ اما برخی مواقع نیز جنبۀ خشونتآمیز به خود میگرفت. در باب پیشینۀ پژوهش نیز باید افزود آثار جدید به موضوع تصوف در دورۀ ایوبیان، بهویژه در سرزمین مصر، توجه کردهاند؛ اما با این موضوع و تمرکز بر آن، پژوهش منسجم و مستقلی انجام نشده و تنها در برخی منابع مطالب پراکندهای آمده است؛ از جملۀ آنها باید به مقالۀ «بازشناسی جریانهای فکری اثرگذار در منطقه شامات در دورۀ ایوبیان تا پایان ممالیک» نوشتۀ شهناز کریمزاده سورشجانی و زهرا روحاللهی امیری و حسین ایزدی اشاره کرد. این مقاله که در تابستان 1396 و در شمارۀ دوم فصلنامۀ علمی پژوهشی تاریخ اسلام چاپ شد، برآمدن تصوف در شام و درگیریهای برخی صوفیه را بهصورت مختصر بررسی کرده است. از آثار دیگری که در برخی قسمتها به شرححال صوفیان دورۀ ایوبی توجه کردهاند، باید به این نمونهها اشاره کرد: بخش سوم نسخۀ خطی کتاب تشویقالارواح و القلوب موسوم به تفاحالارواح و مفتاحالارباح اثر ابنسراج دمشقی (ت 747ق/1346م) که قاضی و صوفی و ادیب دمشقی بود. ابنسراج در این اثر به مناقب و کرامتهای صوفیان مناطقی نظیر عراق و جزیره و شام اشاره کرده و شرححال مختصری نیز برای آنها آورده است. احمد خامهیار در قالب رسالۀ دکتری، این اثر را در کانون پژوهش و تصحیح انتقادی قرار داده است و مقالۀ ایشان با نام «تفاحالارواح ابنسراج دمشقی و اهمیت آن در شناخت صوفیان شام» در شمارۀ بهار و تابستان1399 نشریۀ آینۀ میراث چاپ شده است. دانشنامۀ بزرگ اسلامی نیز فقط اندکی بیش از یک صفحه، به بحث تصوف شام از ابتدا تا قرن سیزده قمری/بیست میلادی اشاره کرده و اسامی برخی از طریقتهای صوفی را آورده است. جایگاه و اهمیت تصوف در میان حاکمان ایوبی براساس گزارش منابع تاریخی، صلاحالدین ایوبی مؤسس ایوبیان، در خانوادهای با گرایشهای صوفیانه و زاهدانه به دنیا آمده بود؛ چنانکه پدرش، نجمالدین ایوب (ت 568ق/1174م)، فردی مبارک و کثیرالصلاح و متمایل به اهل خیر بود و به صوفیه و حمایت از آنها تمایل شدیدی داشت و در مصر و دمشق و بعلبک نیز خانقاههایی برای آنها بنا کرد (ابنخلکان، 1994: 1/261؛ ابنکثیر، 1412: 12/272؛ نعیمی، 1410: 2/136). گفتنی است این روحیات امیر نجمالدین به طور مستقیم بر روحیۀ صلاحالدین تأثیر گذاشت و او را فردی خوشگمان و متمایل به صوفیه بار آورد؛ برای نمونه باید یادآور شد او چیزی جز لباس ارزانِ پنبهای و جبهای پشمین (لباس صوفیان) نمیپوشید (ابنایاس حنفی، 1404: 1/248)؛ همچنین صلاحالدین آنچنان به ویژگیهای صوفیه نزدیک بود که مؤلف روضالریاحین او را ازجمله ابدال و جزء اولیاء سیصدگانۀ صوفیان برمیشمرد (یافعی، 1995: 210). ابیشامه نیز او را وزیری پیرو مردم و تقویتکنندۀ مذهب اهل سنت و پشتیبان اهل علم، فقه، تصوف و دین در سرزمین خود دانسته است (ابیشامه، 1418: 2/69). اندیشههای نورالدین محمود زنگی (حک541تا569ق/1146تا1175م) نیز به نوبۀ خود در حمایت صلاحالدین از صوفیه مؤثر بود؛ چون او با بهرهگیری از نفوذ تصوف و شیوخ آن در بین مردم و همچنین تلاشها و مجاهدتهای خود، سرزمین شام را که بین حکومتهای محلی مختلف تقسیم شده بود، دوباره متحد کرد و جبهۀ اسلامی را در مقابل صلیبیان بازسازی و مهیا کرد. صلاحالدین در راستای توجه به مذاهب و انسجام سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هرچه بیشتر، پس از قدرتیابی به ساخت مسجدها، خانقاهها، رباطها، زاویهها و مدرسهها برای صوفیان و مذاهب اسلامی اقدام کرد. در وصف او نیز گفته شده است: «سلطان ما زاهد است و مردم نیز بهواسطۀ او زهد میورزند و همگی بهدنبال خیر جمع شده و به آن چنگ زدهاند»1 (صفدی، 1991: 2/83و89). به همین علت، برخلاف نظر رایج، قلقشندی و سیوطی او را مبتکر خانقاهها و رباطها در مصر دانستهاند و میگویند او نخستین کسی بود که این مسائل را وارد مصر کرد (قلقشندی، 1335: 3/417؛ سیوطی، 1387: 2/256). روحیۀ جانبدارانۀ صلاحالدین از متصوفه، در موضوع اختلاف او با خلیفه الناصر عباسی (حک622تا575ق/1181تا1225م) نیز نمایان شد؛ به طوری که یکی از علتهای این اختلاف، پناهدادن تعدادی از صوفیان فراری توسط صلاحالدین در شام بود. سبط ابنجوزی یادآور میشود از دلایل اختلاف «این بود که هر کسی از بغداد میگریخت به نزد سلطان (صلاحالدین) پناه میبرد که ازجمله آنها تمیرک،2 ابنرئیسالروسا،3 ابنهبیره و ابنابیالنجیب (صوفی) و دیگران بودند» (سبط ابنجوزی، 1434: 21/324؛ ابنواصل، 1383: 2/296و297). این موضوع بر خلیفه بسیار ناگوار و ناخوشایند آمد؛ بنابراین در نامهای به صلاحالدین این مسئله را بازگو کرد. صلاحالدین در مقابل پاسخ داد: «اما درمورد کسانی از بزرگان که به نزد من پناه آوردهاند، پس همانا انسانی که در صحرا به کوخ پیرزنی پناه میبرد، از قتل نجات مییابد و من همانا کار عرب را انجام دادم و حرمت را حفظ کردم و حق کسی را که به من گمان برده و قصد من کرده و به من پناه آورده را دانستم و نیز آنها را از نیاز به سوی مردم حفظ کردم و آن بر شما ننگ و عار آمده است» (سبط ابنجوزی، 1434: 325و326؛ ابنواصل، 1383: 2/296و297). پاسخ صلاحالدین دربردارندۀ دو موضوع مهم دربارۀ صوفیه است: نخست آنکه عمدۀ این پناهجویان بزرگان جامعه محسوب میشدند و در بین مردم و دولتمردان، از احترام خاصی برخوردار بودند و به رعایت حال و جایگاه آنها باید توجه میشد؛ دوم اینکه صوفیان مذکور با توجه به سابقهای که از صلاحالدین و نحوۀ برخورد او با این گروه داشتند، به کمک او امیدوار بودند و به دربار ایوبیان پناه بردند؛ چون در غیر این صورت، باید مکان دیگری را برای درامانبودن از تعرضهای خلیفه انتخاب میکردند. صلاحالدین مؤسس خانقاهِ سعیدالسعداء بود و این نشاندهندۀ اهمیت و جایگاه صوفیه در این دوران و تلاش صلاحالدین برای گسترش تصوف است. در ادامه، اقدامات صلاحالدین را در راستای اهمیتدادن و گسترشدادن تصوف بیان میکنیم:
علتهای حمایت ایوبیان از صوفیه در دورۀ ایوبیان، سلاطین به طور معمول از صوفیه حمایت میکردند و این قضیه دربارۀ حاکمانی که شهرت بیشتری داشتند، نظیر سلطان صلاحالدین، نمود بیشتری داشت؛ سلاطین در برخی مواقع نیز صوفیه را طرد میکردند که باید به زندانیشدن علی بنمنصورحریری (ت 648ق/1250م)، پیشوای طریقت حریریه، توسط الملکالاشرف (حک615تا 635ق/11219تا1238م) اشاره کرد (ابنکثیر، 1412: 17/294؛ یافعی، 1995: 4/88) و حتی برخی از صوفیان همچون شیخ اشراق (587تا549ق/ 1154تا 1187م) را اعدام کردند (ابنابیاصیبعه، بیتا: 642؛ عمادالدین اصفهانی، 1423: 436و437؛ ابنشداد، 1415: 38؛ سبط ابنجوزی، 1434: 21/399؛ ابنخلکان، 1994: 6/272)؛ اما باید گفت این رفتار سلاطین به علت تطابقنداشتن برخی از رفتارهای صوفیه با اندیشهها و تعالیم فقهی بود که دولت ایوبی خود را متولی اجرای آن میدید و برخی از فقهای معروف و مشهور در درون دستگاه حکومتی، بر اِعمال آنها نظارت میکردند؛ به طوری که مراکز صوفیانه در تحکیم ارتباط بین صوفیان و سلاطین نقش مهمی ایفا میکردند و این استحکام رابطه با کمک سنتی به نام وقف اجرا میشد که علاوهبر تأمین مخارج روزانۀ خانقاهها، وضعیت اقتصادی آیندۀ آنها را نیز تأمین میکرد. برای نمونه، ابنجبیر در توصیف شهر دمشق میگوید: «هریک از این مشاهد متبرک را اوقافی معین از بستانها و زمینهای مزروعی و محلهها و فروشگاههاست تا بدانجا که املاک وقفی، تقریباً تمام این شهر را دربرگرفته و هر مسجد یا مدرسه یا خانقاهی که بسازند، سلطان برای آن موقوفاتی معین میکند که به مصرف آن بنا و ساکنان و وابستگان به آن برسد» (ابنجبیر، 1370: 337)؛ همچنین ابنجبیر جایگاه واقعی صوفیه را در عصر ایوبی اینگونه وصف میکند: «رباطهایی که بدان خانقاه گویند بسیار در اختیار صوفیان است و هریک کاخی است آراسته و زرنگار که در همۀ آنها آب جاری با منظرهای دلپذیر روان است. این جماعت صوفیان درواقع، شهریاران این دیارند؛ زیرا خداوند مخارج دنیوی و زواید آن را برای ایشان تأمین و کفاف کرده و خاطرشان را برای عبادت محض از اندیشۀ اسباب معاش آسوده و صاف داشته و آنان را در کاخهایی که به قصور بهشتی ماند، به فراغت بال و آسایش خیال گماشته است و از این رو، مردمی نیکبخت و کامیاباند که به فضل خدای تعالی از نعمتهای دنیا و آخرت بهره دارند و ایشان را روشی است شریف و سنتی تحسینآمیز و منیف در آموزش و نشست و برخاست و رفتار آنان در مراعات آداب و رتبهها و مدارج خدمتِ (خانقاه) شگفتانگیز و تشریفات ایشان در اجتماع برای سماع شوقانگیز و وجدآمیز و زیباست. چهبسا که یکی از آنان در همان حال جذبه از فرط رقت و شوق جان به جان آفرین تسلیم کند و از دنیا برود. خلاصه تمام احوال ایشان بدیع است و زندگانی پاکیزه و آسودهای را در انتظارند» (ابنجبیر، 1370: 347). به طور معمول، حمایت از صوفیه، قدرت اجتماعی را برای دولتمردان به دنبال داشت. به همین علت از محل اموال عمومی بخش اعظم هزینههای مؤسسهها و مراسم و آیینهای صوفیه پرداخت میشد و مبالغ فراوانی به آن اختصاص داده میشد. عوامل فردی و خواستهای شخصی حامیان، مثل امرا و سلاطین، نیز در این امر تأثیر داشت؛ اما وجهۀ اجتماعی این اقدامات باعث میشد در تأسیس و تأمین هزینههای امور مربوط به صوفیه، رقابت شدیدی بین آنها به وجود آید. باید گفت حمایت ایوبیان از تصوف و صوفیان علتهای دیگری نیز داشت که مهمترین آنها عبارتاند از:
روند کلی مسیر تصوف در قرون ششم و هفتم قمری/دوازدهم و سیزدهم میلادی و شکوفایی آن که به عمومیتیافتن تصوف در بین قشرهای مختلف جامعه، شامل مردم عادی، علما، امراء، سلاطین و غیره منجر شد، نیز یکی از علتهای مهم گسترش روابط ایوبیان و صوفیه بود. این فراگیری باعث شد تصوف از حالت زندگی زاهدانۀ محدود خارج شود و کمکم به عنصری با قابلیت نفوذ در اجتماع تبدیل شود. طبیعی است عناصر اجتماعی محدود اگر گسترش یابند، قادرند به اهرم قدرتی تبدیل شوند و ذهنهای دولتها و حکومتها را در بهکارگیری از آن دچار چالش کنند. نفوذ اجتماعی تصوف پس از قرن چهارم قمری/دهم میلادی، همین سرنوشت را برای آن رقم زد؛ چنانکه دولت فاطمیان تلاش کرد تصوف در قاب مدنظر آنها و با رنگ و ویژگی مطلوب آنها ارائه شود (ابنخلدون، 1375: 2/984). پس از آن نیز سلاجقه، دولت زنگیان، ایوبیان و ممالیک در همین راستا با متصوفه همکاری بیشتری کردند. باید اشاره کرد افزایش شمار متصوفۀ شام در عصر ایوبی، حسن برخورد ایوبیان را به دنبال داشت و این حسن برخورد و توجه به بخشش به آنها، مهاجرت بزرگانی از صوفیه را به شام در پی داشت که از مهمترین آنها باید از ابنعربی، مهاجری از اندلس (580تا638ق/1185تا1241م)، نام برد. حُسن معاشرت ایوبیان و شخص صلاحالدین با صوفیه آنگونه بود که برخی از صوفیه تنها به قصد زیارت او عازم شام میشدند. سلطان نیز برای آگاهی و اطلاع از آنها، قاضی دمشق را مأمور رسیدگی به احوال آنها میکرد و بدون خلعت و عطایا، آنها را از پیش خود روانه نمیکرد (ابیشامه، 1418: 4/403و402؛ ابنشداد، 1405: 67). باید افزود هدایت و سرپرستی هریک از خانقاهها و زوایای صوفیه برعهدۀ یک شیخ بود و این شیوخ به طور عمده، برای خود قدرت مذهبی ویژهای قائل بودند و به علت در اختیار داشتن نیروی انسانی متمایل به صوفیان، این قدرت مذهبی توانمندتر میشد. به همین علت نیز سلاطین و اطرافیان آنها توانایی درک و استنباط این قدرت را داشتند و این باعث میشد بین خانقاه و دربار یا شیخ و سلطان، رابطهای دوطرفه ایجاد شود. رابطهای که در آن توانمندی و قدرت مذهبی و اجتماعی در اختیار شیخ و توانمندی اقتصادی و سیاسی در اختیار حاکم و سلطان بود. ایوبیان با ساخت مراکز صوفیانه نظیر خانقاهها و زوایا و تأمین مالی آنها و انجام کارهای خیر و انساندوستانه، از صوفیه حمایت میکردند و در مقابل، شیوخ و بزرگان صوفیه آنها را از دعای خیر خود بهرهمند میکردند (ابنعربی، 1420: 8/360؛ بنداری، 1979: 242؛ سبط ابنجوزی، 1434: 21/281؛ ابیشامه، 1974: 2/264و265). طبیعی بود هر دو طرفِ معادله تلاش کنند تا حد امکان رضایت طرف مقابل خود را به دست آورند. نتیجۀ این تلاش، همزیستی مسالمتآمیز بود و این خود میتواند از علتهای حمایت ایوبیان از تصوف محسوب شود.
برخی پژوهشگران علت حمایت ایوبیان از متصوفه را تلاش برای مقابله با اندیشههای شیعی و مسائل مختلف سیاسی و مذهبی میدانند (بادکوبه هزاوه، 1394: 19). برخورد صلاحالدین با شیعیان و حتی با پیروان سایر مذاهب، براساس اوضاع تاریخی و نحوۀ عملکرد و رفتار آنها صورت میگرفت نه براساس مذهب آنها. به این علت است که در بین موافقان و مخالفان، هم اهل سنت و هم شیعیان دیده میشوند. نظریۀ احیای سنت در مقابل تشیع، با استفاده از اندیشههای تصوف، در بین آثار جدید بیشتر مطرح شده است. پیتری (Petry) معتقد است پس از آنکه در قرن یازدهم میلادی/پنجم قمری و با کناررفتنآل بویه (320تا447ق/932تا1055م) احیای مذهب تسنن در خراسان و عراق با موفقیت انجام شد، ایوبیان نیز با بخشیدن خانقاههای بسیار به صوفیه و حمایت از آنها، به پیروزی نهایی خود در سرکوبکردن و متوقفکردن شیعیگری در مصر رسیدند (Petry, 1993: 1/231-232). شناق نیز میگوید: «صلاحالدین ایوبی تلاش کرد تا تصوف سنی را به خاطر طغیان مذاهب و اعتقادات شیعی و فاطمی در شام گسترش دهد تا جایی که در مجالس آنها (صوفیه) حاضر شده و سخنان و سرودههای آنها را مثل نورالدین زنگی میشنید. به همین دلیل شکل سادۀ تصوف تغییر یافته و تبدیل به روشی خاص در حیات دینی گردید که دارای اماکن و طریقتهایی بود» (شناق، 1997: 629). برخی دیگر نیز هدف صلاحالدین را از توجهکردن و حمایتکردن از صوفیه، برگرداندن توجه مردم مصر از اسماعیلیه به صوفیه میدانند؛ چون با نفوذی که میان مردم داشتند، شعائر شیعی را کمرنگ میکردند و بهتدریج، توجه به اهل سنت و صوفیه را جانشین شیعه میکردند (روحی، 1396: 24). البته همان طور که اشاره شد، این نظریه در منابع ابتدایی تاریخ ایوبی نظیر مفرجالکروب ابنواصل، عقدالجمان بدرالدین العینی، آثار کاتب اصفهانی و حتی تواریخ عمومی که دربردارندۀ حوادث عصر ایوبی است، جایگاه چندانی ندارد؛ چون اگر قصد صلاحالدین مبنیبر تضعیف شیعۀ اسماعیلی و تلاش برای انتخاب جایگزینی با سمبل مذهبی را بپذیریم، آنچه ظرفیت مقابله با شیعۀ اسماعیلی را پیدا میکند، اندیشه و مذهب تسنن است که به طور اتفاقی، گرایشهای شافعی آن تقویت میشود نه صوفیگری و تصوف. اگر بخواهیم به توجهکردن به تصوف در افکار صلاحالدین بها دهیم، باید بدانیم نیرویی در مقابل تشیع اسماعیلی نیست و فقط یکی از موضوعات انحرافی و فرعی در مقابل تشیع محسوب میشود. ضمن اینکه براساس نظر برخی، دولت ایوبی به علت آنکه جایگزین دولتی شیعی شده بود، بیشترین ترس را از افکار باطنیان داشت (ابوریان، 1959: 15)؛ اما به نظر میآید این رویکرد در ابتدای دولت ایوبی بود و پس از آن و به مرور، اسماعیلیان و در رأس آنها سنان به کمک صلاحالدین میشتابند؛ حتی براساس برخی از منابع، سنان به خواستۀ سلطان صلاحالدین دو تن از شاهزادگان صلیبی را به قتل رساند (دفتری، 1389: 184؛ هاجسن، 1378: 248و249). حمایت ایوبیان از صوفیه به مسائل مذهبی و دینی نیز برمیگردد؛ اما نه مثل نظریههایی که در آن تصوف برای سرکوبی و فشار بر سایر جریانهای مذهبی، نظیر شیعیان، بیان شده بود و بیشتر در حکم عاملی برای پایاندادن به درگیریهای مذهبی که برای پذیرش آرا و عقاید مختلف، محیط تاحدودی مساعد پدید آورد (صیادی، 1388: صفحات مختلف مثل 63،20،14؛ تاذفی، 1375: 3). میدانیم عصر ایوبیان دورۀ درگیریهای شدید مذهبی و کلامی است و بین اشاعره و پردازندگان به علوم عقلی و فلسفی اختلافاتی بود که بر قائلان به آزادی فکر و عقیده، فشارهای سختی وارد کرد و برخی از سلاطین ایوبی حتی تدریس دروسی جز تفسیر و مبانی دینی را تحریم کردند (نعیمی، 1410: 1/298). در این دوران، کسانی نظیر شیخ اشراق که به فلسفه روی آوردند، از بین رفتند؛ اما سرسختترین درگیریهای مذهبی در بین مردم و بین اهل سنت و شیعه رواج داشت. چنانکه ابنجبیر در شرح اوضاع شیعیان شام در عصر صلاحالدین ایوبی میگوید: «شیعیان را در این سرزمین اموری است شگفت و به شمار بیش از سنیان هستند و در سراسر این دیار با مذاهب گوناگون خود انباشتهاند. فرقههای آنان شامل رافضیان است که سبابان باشند و امامیان و زیدیان و اسماعیلیان و نصیریان... و غرابیان...» (ابنجبیر، 1370: 341). این حجم از پراکندگیهای مذهبی، خود مشکلات فراوانی را ایجاد میکرد و طیفی از مردم برای فرار از تعصبهای خشک دینی و مذهبی که به صدور حکم تکفیر برای یکدیگر منجر میشد، دست به دامان تصوف میبردند. تصوف که در نظر بسیاری، عبادت خدا و زهد و پرهیزکاری بود، این توانایی را داشت که راه گریز و چارهای برای دولت ایوبی و نیز مردم، برای درامانماندن از تفرقههای سرسختانه و درگیریهای خطرناک باشد. این درگیریها در این عصر آنقدر رواج یافت که ابناثیر در بیان حوادث سال 621ق/1224م میگوید بین اهل سنت، براساس روال و عادت آنها، فتنهای رخ داده است (ابناثیر، 2012: 10/387). اما متصوفه تلاش میکردند در این درگیریهای مذهبی شرکت نکنند؛ پس از این نظر تاحدودی به نقطۀ امنی تبدیل شدند که دولت ایوبی از آن حمایت میکرد. در راستای هم قرار گرفتن سیاستهای مذهبی برخی از سلاطین ایوبی برای نشر مفاهیم اسلامی و نیز توجه مراکز صوفیه به این امر باعث شد با هدف انتشار تصوف، اموال فراوانی وقف و اختصاص داده شود و درنتیجه، موج جدیدی از بذل و بخشش اموال برای ساخت خانقاهها و رباطها و زاویهها به راه افتد.
دلیل دیگر حمایت ایوبیان از متصوفه، مشارکت آنها در جنگهای صلیبی بود. حضور مستقیم صوفیه در این جنگها (ابنکثیر، 1412: 12/322؛ سبط ابنجوزی، 1434: 21/321) و همچنین تحریک و تشویق سایر نیروها برای حضور در جنگ و ایجاد فضای حماسی (ابنفوطی، 1416: 2/587؛ ابنواصل، 1383: 2/90؛ ابیشامه، 1974: 3/369و370)، از اقدامات مؤثر صوفیان در جنگهای صلیبی بود. با توجه به اینکه جنگهای صلیبی مهمترین اتفاق دورۀ ایوبیان بود، حضور صوفیه را مغتنم شمردند و و از آنها پشتیبانی کردند. در جنگهای صلیبی عصر صلاحالدین، صوفیه به شکلهای مختلف حضور مییافتند (ابوالیمن علیمی، 1420: 1/529و530؛ ابنواصل، 1383: 2/232و233؛ بنداری، 1979: 298). در این دوران، نقش صوفیان ابتدا بهصورت کامل پیشرفته نبود و آنها در قالب سپاهیان منظمی ظاهر نمیشدند که فرماندهی ویژه داشته باشند. آنها به طور معمول، بهصورت گروههای داوطلبی در این جنگها شرکت میکردند که از یک سو، به جهاد در راه خدا و شوق شهادت تمایل داشتند و از سوی دیگر نیز، انگیزههای وطنپرستانه (العینی، 1431: 3/249؛ ابنکثیر، 1412: 17/21) در راه آزادی سرزمینهای اسلامی داشتند. هنگامیکه سلطان صلاحالدین به فتح بیتالمقدس تصمیم گرفت و این خبر شایع شد، در حالی که سپاهیان او مشغول آمادهسازی خود بودند، تعداد بسیاری از علما و صلحا و زاهدان نیز بهصورت داوطلبانه به او پیوستند (ابنکثیر، 1412: 12/322؛ ابنواصل، 1383: 2/361؛ ابنالوردی، 1285: 2/147). آنها همچنین در راه افزایش ارادۀ جهاد و تلاش برای مشارکت همگانی و عمومی مردم گام برمیداشتند؛ چنانکه پس از فتح بیتالمقدس در سال 583ق/1188م، اشخاص بسیاری در وصف این واقعه و شخص سلطان شعر سرودند که یکی از آنها حسن بنابراهیمبنعلی فخرالکتاب الجوینی صوفی بود (ابنفوطی، 1416: 2/587). او پیش از آن هم در سال 575ق/1181م، هنگامیکه سطان موفق شد در مرجالعیون4 فرنگیان را شکست دهد و با اسرای بسیاری به دمشق بازگردد و پس از آن نیز ناوگان مسلمانان بر ناوگان فرنگیان چیره شد، شعری در وصف او سرود (ابنواصل، 1383: 2/90). عبدالمنعمبنعمربنعبدالله الجلیانی الغسانی (531تا602یا603ق1137تا1207م) طبیب و شاعر و ادیب صوفی که به او حکیم زمانه میگفتند و علامۀ زمانه در علم پزشکی و چشمپزشکی بود نیز سلطان صلاحالدین را مدح گفت (ابنابی اصیبعه، بیتا: 630؛ ابنشاکر، 1974: 2/407؛ ذهبی، 1417: 43/121؛ زرکلی، 2002: 4/167). او در جنگ آزادسازی بیتالمقدس و دیگر مناطق ساحلی شام از دست صلیبیان نقش مهمی برعهده داشت. الغسانی که مدت زمان طولانی ملازم و در خدمت سلطان صلاحالدین بود، نزد سلطان جایگاه ویژهای داشت و همیشه در میدانهای جنگ و درگیری حضور مییافت. از این نظر، تأثیر او در ساماندهی گروهی از سپاهیان که وظایف پزشکی را برعهده داشتند و خود او نیز رئیس این مجموعه بود، بینظیر و یگانه بود (احمد، 1989: 282). بنابراین باید گفت این یکی از اثرهای صوفیه بر جنگهای صلیبی بود که هرگز نباید از آن چشمپوشی کرد یا آن را بیاهمیت دانست. علاوه بر اینکه عبدالمنعم الجلیانی (531تا602ق/1137تا1207م) همزمان با انجام وظیفه در جایگاه پزشک در کنار سپاهیان، در شکلدهی گروهی از اطباء که به تدریس پزشکی در شهرهای مختلف شام اشتغال داشتند، نقش مهمی ایفا کرد. او موفق شد تعداد بسیاری از دانشجویان پزشکی را تربیت کند که در برخی حوزهها به عالیترین درجههای علمی رسیدند (احمد، 1989: 282و283). متصوفه در دیگر امورِ مربوط به جنگها، همچون حصاربندی شهرها و ساخت دیوارها و خندقهای دفاعی و برجهای دیدهبانی نیز به سلطان کمک میکردند (ابوالیمن علیمی، 1420: 1/529و530). باید گفت این جنبۀ ایجابی و مثبت در زمینۀ گسترش تصوف، به علت وقوع جنگهای صلیبی و حمایت ایوبیان از آن است. در کنار آن، جنبۀ سلبی تأثیرگذاری جنگهای صلیبی و همچنین شروع حملۀ مغولان بر گسترش تصوف وجود دارد و به موجب آن، درگیریهای سیاسی بین اعضای خاندان ایوبی و شدتگرفتن جنگهای صلیبی که پنج جنگ مهم آن در این عصر اتفاق افتاد، یعنی جنگ سوم تا هفتم، و در پی آن مصیبتها و وقایع ناگوار رخداده باعث توجه به تصوف شد. علت آن نیز نگاه ویژۀ آنها به زندگی دنیوی و رویگردانی از آن بود.
حمایت ایوبیان از صوفیه علت دیگری نیز داشت و آن براساس رابطۀ بین مذهب شافعی و اندیشههای صوفیه بود. با روی کار آمدن ایوبیان و تلاش آنها برای تقویت مذهب اهل سنت، مدارس شافعی رونق یافت و اندیشههای ابوالحسن اشعری را ترویج دادند. مذهب اشعری نیز با فعالیت و گسترش صوفیان سنی که در حدود دایرۀ شریعت کار میکردند، مخالف نبود و حتی آنها را تقویت و تشویق میکرد. اقدامی که گسترش خانقاهها و مراکز صوفیانه از نتایج آن به شمار میرود (صیادینژاد، 1388: 113و114)؛ علاوه بر این، تساهل و تسامح صوفیه و اشعریان نیز در راستای یکدیگر قرار داشت. قاعدۀ کسب موجود در دیدگاه اشعریان که به موجب آن فعل انسان مخلوق خداوند است و انسان آن را از راه قدرتی کسب میکند که خداوند همزمان با فعل انسان آن را پدید میآورد (الاشعری، 1400: 538و539)، در عصر ایوبی قادر بود به رواج تصوف کمک مؤثری کند؛ چون به موجب آن در حوزۀ سیاست، بسیاری از رفتارهای امرای ایوبی توجیهپذیر بود و برای مردم پذیرفتنیتر میشد. براساس آرای اشاعره و صوفیان، اعمال طبقۀ حاکم در هر صورتی، چه خطا و اشتباه و چه گناه، حاصل کار انسان نبود و ناشی از قدرت و ارادۀ الهی بود؛ پس دیگر دلیلی برای سختگیری و سرزنش انسان خطاکار وجود نداشت. مهمترین ویژگی نظریۀ کسب، نسبتدادن فعل انسان به خداوند و رعایتنکردن نقش انسان در آن است؛ بنابراین در نظر گرفتن همین خصلتها و ویژگیها توسط صوفیه، باعث تساهل آنها در مواجهه با رفتار طبقههای اجتماعی مختلف میشد. درواقع، کلام اشعری با استفاده از قاعدۀ کسب، با حاکمکردن خدا بسان پدیدهای بنیادین بر پدیدارهایی همچون آزادی انسان و پیوند علت و معلول و مفاهیم اخلاقی، نوعی جهانبینی خاص پی میافکند (همدانی، 1385: 132). اینگونه زمینه فراهم میشد که هم صوفیه از این نگاه استفاده کند و هم دولت ایوبی از آن بهره ببرد. موضوع دیگری که در همین راستا تشابه تفکرات اشاعره و صوفیانه را بیان میکند، اصل «ناتوانی عقل و اصالت شهود» است. «شاخصۀ اصلی کلام اشعری که ارتباط تنگاتنگی با بنیاد شهودگرایی صوفیانه دارد، اصل ناتوانی عقل از شناخت حقیقت است؛ چراکه مقصود در تصوف اصولاً از سنخ دیگری است و به وسیله خِرد نمیتوان آن را مورد شناسایی قرار داد... . بر این مبنا، عطای این عقل رحمانی به یک مخلوق و نبخشیدن آن به مخلوق دیگر، عین عدل خداوند است. پس بر آنکه از نور رحمانی برای درک حقیقت محروم است نمیتوان خُرده گرفت و این خود مایهای از تساهل در جهانبینی صوفیان میانگیزد. آن گونه که ایشان بیبهرهگان از حقیقت را نه غافلان که محرومان میدانند و خلاف فقها و علمای خشک دماغ روزگار، ایشان را نه با نگاه رد و طعن و غضب که با نگاهی آمیخته با رحم و شفقت مینگرند و این خود جلوۀ دیگری از نوعدوستی درویشانه است» (عبادی جمیل، 1393: 145و146). میدانیم در عصر ایوبی، طبقۀ حاکم مباحث عقلی را چندان نمیپذیرفت؛ تا آنجا که الملکالاشرف ایوبی (ت635ق/1238م) کسانی همچون سیفالدین آمدی (631تا551ق/1234تا1156م) را که در اصول فقه و منطق و فلسفه صاحبنظر بود و در مدرسۀ عزیزیۀ دمشق تدریس میکرد، برکنار کرد (ابنخلکان، 1994: 3/294). او هشدار داد جز تدریس تفسیر و فقه، در مدارس نباید مبحث دیگری بیان شود و تدریسکنندگان کلام و فلسفه را تبعید خواهد کرد؛ اما این مبارزۀ عقلی باید جایی فروکش میکرد و چهرۀ ملایمتری به خود میگرفت که این نقش را صوفیه اجرا کرد. صوفیه چندان تمایلی به مسائل عقلی نداشتند؛ اما با همان دیدگاه متساهلانه و تأویلگرای عرفانی و باطنی خود، قادر بودند این مبارزۀ بین مسائل دینی و عقلی را کاهش دهند. بنابراین بیان این گفته امکانپذیر است که ایوبیان برای کاهش تنش بین گروههای مختلف فکری در جامعه و به علت ارتباط فکری بین اشاعره و صوفیه، از صوفیه حمایت میکردند.
اوضاع نامساعد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ناشی از هجوم صلیبیان و مغولان و همچنین وقوع حوادث طبیعی نظیر زلزلهها، بادها، بیماریها، قحطیها، گرسنگیها و درگیریهای داخلی فراگیر اواخر عصر ایوبی علت دیگری است که میتوان برای حمایت ایوبیان از صوفیه و به تبع آن، گسترش تصوف در بین طبقات مختلف جامعه برشمرد. درواقع، این اوضاع در حکم عاملی سلبی باعث میشد به طور معمول طبقات فرودست جامعه و حتی برخی از افراد شاخص، برای نجات از آلام زندگی به سمت تصوف گرایش پیدا کنند؛ همچنین بخش گستردهای از مردم برای تأمین امنیت اقتصادی و اجتماعی خود، به اماکن صوفیه پناه میبردند (سبکی، 1407: 97). این گرایش به تصوف برای امرای ایوبی بد نبود و حتی باعث میشد مطالبات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی از دولتمردان کاهش پیدا کند و درنتیجه، معضلات اجتماعی کمتری شکل گیرد؛ پس سلاطین ایوبی از تصوف در حکم وسیلهای اصلی برای رفع مطالبات مختلف جامعه، حمایت ویژه میکردند. بهلحاظ اقتصادی، اوقاف فراوان اختصاصیافته به اماکن صوفیه، توجه بسیاری از مستضعفان و فقرا و بیچارگان را به خود جلب میکرد و برای مدتی هرچند کوتاه، طغیانهای اجتماعی ناشی از آن را کاهش میداد. از طرفی، به علت برخورداری اماکن و ابنیۀ متصوفه از ارزاق موجود و از طرف دیگر فشارهای اقتصادی مضاعفی که در جامعه وجود داشت، مردم به تصوف و سکونت در اماکن و ابنیه متصوفه روی میآوردند. مکانهایی که در سالیان گذشته اموال چشمگیری وقف آنها شده بود و ایوبیان نیز از بزرگترین واقفان آنها بودند (مقریزی، 1416: 2/193). بلایای طبیعی نیز در ایجاد گرایش به تصوف در بین مردم، نقش مهمی داشتند. مطالعۀ منابعی همچون تاریخ کامل ابناثیر، البدایه و النهایه ابنکثیر و مفرج الکروب ابنواصل بیانکنندۀ وقوع زلزلههای متعددی در سالهای حکمرانی ایوبیان است که از میان آنها مهمترین زلزلهها در سالهای 565، 574، 575، 597، 598، 600، 608ق/بین سالهای1171تا1212میلادی اتفاق افتاده است. در کنار زلزله، خشکسالیها و هجوم ملخ و شیوع بیماریهای فراگیر مثل وبا و قحطیها و گرسنگیها و... موجب ظهور طیف وسیعی از مردم فلکزدۀ و بدبخت میشد. مردمی که تنها راه نجات خود را در پیوستن به اماکن و گروههای صوفیه میدانستند. مراکز صوفیه درهای خود را به روی این پناهجویان باز میکردند و با آنچه در دسترس داشتند، از آنها پذیرایی میکردند. نگاه مردم شام به این بلاهای نازلشده، بهمثابۀ امتحاناتی از طرف خداوند یا عقاب گناهان گذشته بود و تصوف عاملی بود که در این آشفتهبازار روحی و مادی، قادر بود ذهنهای آنها را تسکین بخشد. برخی از گروههای صوفیه با تزریق این اندیشه در ذهنهای مردم، آنها را از کنکاش دربارۀ علتهای ضعف مدیریتی و بیتدبیری حاکمان ایوبی منحرف میکردند و به سمت دعا به درگاه خداوند معطوف میکردند و برای دولتمردان، این موضوع امری مطلوب و پسندیده بود. بنابراین مصیبتهای سنگینی از قبیل حوادث طبیعی، وباها، طاعونها، کمبود آذوقه و گرسنگیها که در شام گسترش مییافت، همگی باعث رویآوردن فقرا و بیچارگان به سمت تصوف میشد. درواقع، تصوف پناهگاهی برای درامانماندن و حفاظت از سختیهای زندگی بود (موسی، 1963: 89). ابیشامه در بیان حوادث سال 597ق/1202م، به زلزلۀ وسیع شام و مصر و انتشار گستردۀ قحطی و وبا اشاره میکند. در این وضعیت از شدت گرسنگی، پدر و مادر، فرزندان خود را و میزبان، میهمان را و طبیب، مریض را میکشتند و میخوردند؛ به گونهای که راههای شام و مغرب و حجاز پر از استخوانهای انسانها بود (ابیشامه، 1974: 19و20). این مصائب فراوان علاوهبر گسترش برخی از مکاتب صوفیه، بهگونهای دیگر نیز موجب برانگیختگی حمایتهای سلاطین و امرای ایوبی میشد؛ شناق میگوید: «پس تأثیر این رنجها بر عقلای انسان شدید بود؛ تا جایی که مردم راههای درست را گم کرده و عقل خود را به اباطیل سپرده و با لمس آنها رکود را طلب کرده و اساطیر و خرافات و اوهام به اسم دین و به گمان کرامت و برکت و معجزات خارقالعاده و شفاعتِ ناشی از رقص با نغمههای دف و غنا برای رسیدن به ذات الهی شیوع پیدا کرد» (شناق، 1997: 631). در قالب همین نگاه است که میبینیم در بین برخی از طریقتهای صوفیه، مثل حریریه و یونسیه و قلندریه، شیوخ آنها به طور ویژهای بر افکار و اعمال پیروان خود تسلط داشتند. یا دربارۀ قلندریه، نزدیکترین افراد به جمالالدین ساوی (ت630ق/1233م)5 جرئت اعتراض به سادهترین موضوعات، مثل تحمل بیش از اندازۀ گرسنگی را نداشتند (فارسی، 1362: 71). از نگاه پیروان اینگونه طریقتها، شیوخ آنها توانمندی دستیابی به اسرار غیبی و انجام امور خارقالعاده را نیز داشتند و این اعتقادات باعث نفوذ این افکار در بین حکام و فرماندهان نیز شده بود؛ پس از این نظر تلاش میکردند با شیوخ صوفیه ارتباط برقرار کنند و ضمن حمایت سیاسی و اقتصادی از آنها، حمایت معنوی و اجتماعی صوفیان را کسب کنند. این سیاست محافظهکارانه ادامه پیدا کرد تا اینکه بعضی از سلاطین، قاضیان خود را از زهادی برگزیدند که فقر را بر ثروت ترجیح میدادند. این سیاست، بعضی از شیوخ را با استفاده از ولایتی که بر پیروان خود داشتند، به سَمت نفاق برد تا به علت طمعی که به برخی از مناصب داشتند، به سلاطین تقرب جویند. درنتیجه، سلاطین نیز در مقابل پاداشها و حقوقهایی که میدادند، برای خود و خانوادهشان و برطرفشدن بلایا، درخواست دعا میکردند. این علاوهبر تسلط اعتقادات صوفیه بر تفکرات سلاطین و عقلای آنها بود که آنها را از کرامات صوفیه هراسان میکرد (سیوطی، 1387: 6/162) و برای رسیدن به خرقهای که شیخ روی آن نشسته و از آن استفاده کرده بود، بر یکدیگر سبقت میجستند. نتیجه در بررسی روابط ایوبیان و صوفیه باید گفت این ارتباط در راستای فرهنگ معامله و منافع دوجانبه شکل گرفت و هرچه پیشتر آمد، تقویت شد؛ هرچند گاهی نیز شکل تقابل به خود میگرفت و به نفی دیگری منجر میشد؛ به این معنا که ایوبیان به علت دلمشغولیهای سیاسی و نظامی و مذهبی که داشتند، برای مصالحه با صوفیه و استفاده از نفوذ فراگیر تصوف در بین قشرهای مختلف مردم و بهرهمندی از دعای خیر ایشان برای دستیابی به مشروعیت اجتماعی تلاش میکردند. در مقابل، صوفیه علاوهبر کسب منافع اقتصادی عدیده، همچون ساخت خانقاهها، از مناصب سیاسی و اجتماعی و نظامی برخوردار شدند و در بررسی منابع تاریخی، شاهد آن هستیم که از ایشان، در کنار فقها، در حکم یکی از طبقات مهم جامعه یاد میشود. ایوبیان با حمایتهایی که از صوفیه میکردند، موفق شدند با استفاده از ایشان، در حکم یکی از ابزارهای دولتی غیر سرکوبگرایانه یا مسالمتآمیز، برای کنترل هیجانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی سرزمین شام نخستین گامها را بردارند و از این راه، بر بخشی از این مشکلات فائق آیند. پینوشت
5. از صوفیان دمشق که طریقت قلندریه منصوب به اوست و از شاخصترین اعمال آنها چهار ضرب، یعنی تراشیدن موی سر و ابرو و ریش و سیبیل است. | ||
مراجع | ||
الف. کتاب
ب. مقاله
ج. منابع لاتین
46. Petry.carl.f, (1993), The Cambridge history of Egypt. V.1, United kingdom, Cambridge. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 895 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 239 |