تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,656 |
تعداد مقالات | 13,542 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,063,730 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,222,755 |
تحلیل جامعهشناختی ضعف صمیمیت عاطفی در تغزلات غنایی فرخی سیستانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 11، دوره 13، شماره 1 - شماره پیاپی 34، فروردین 1400، صفحه 169-186 اصل مقاله (602.71 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2021.127920.1996 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
امید ذاکری کیش* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فرخی سیستانی ازجمله شاعرانی است که تغزلات او دربردارندۀ ویژگیهای چند طبقۀ مهم اجتماعی است. در این مقاله گزارههایی که در تغزلات وی رابطۀ عاشق و معشوق را از نظر عاطفی، کمرنگ جلوه میدهد، نمود «ضعف صمیمیت عاطفی» دانسته شده است. مؤلفههایی مانند «ترجیح عوامل قدرت بر معشوق»، «ترجیح عاشق بر معشوق» و «نمودهای عشق غیرطبیعی در زبان تغزلات فرخی» باعث ضعف صمیمیت عاطفی شده است که با ساختارهای بنیادین اجتماعی و تاریخی عصر وی پیوند مییابد. عشق در شعر فرخی، عشقی زمینی نانجیبانه و بیمارگونه است. نمود این نوع عشق در زبان شعر او، گاهی باعث به وجود آمدن گزارههایی میشود که در آنها صمیمیت عاطفی وجود ندارد. از سوی دیگر گزارههای هنجارستیز اجتماعی در تغزلات فرخی که با قراردادهای شعر غنایی ناهمسان است، تنها به یک رفتار فردی مربوط نیست، بلکه بیانکنندۀ رفتار یک طبقۀ خاص اجتماعی است که با واقعیت تاریخی و اجتماعی عصر آن طبقه قابل تشریح است. در این مقاله که با روش تحلیل گزارههای شعری به نگارش درآمده، پیوند زبان شعر غنایی فرخی سیستانی با ساختار کلی جامعۀ عصر او از دیدگاه نظریههای جامعهشناسی ادبیات تشریح شده است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فرخی سیستانی؛ شعر غنایی؛ ضعف صمیمیت عاطفی؛ جامعهشناسی ادبیات؛ طبقۀ اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ادبیات خود یک پدیدۀ اجتماعی است و زبان که مادۀ اصلی آن است زادۀ ارتباط اجتماعی افراد است1. بنابراین ساختار و شرایط جامعه در زبان و پیرو آن در ادبیات نمود مییابد. به همین دلیل محققان در طول زمان، آن هنگام که تاریخ ساکت مانده است یا بهدلیل اتکای به قدرت نتوانسته است واقعیتهای اجتماعی را مطرح کند، از ادبیات و هنر برای تحلیل اوضاع تاریخی و اجتماعی بهره گرفتهاند. ادبیات فارسی از دیرباز، منبع مهمی برای تحلیل ساختار اجتماعی به شمار میآمده است. بهدلیل اهمیت کارکردهای اجتماعی ادبیات امروزه در نقد ادبی گرایشهایی مانند جامعهشناسی ادبیات، جامعهشناسی زبان و زبانشناسی اجتماعی به وجود آمده است. یکی از پرکارترین جامعهشناسانِ ادبیات، لوسین گلدمن است. او پیوندی ناگسستنی بین ادبیات و جامعه برقرار میکرد. وی اشاره میکند «یکی از معیارهای اساسی ارزش هر اثری در آن است که ببینیم تا چه حد نگرشی منسجم را دربارۀ جهان، در عرصۀ مفاهیم و صورتهای خیالی کلامی یا محسوس بیان میکند» (پاسکادی، 1380: 63). ازاینرو «خواست گلدمن آن بوده که روشی را در عرصۀ ابیات تدوین کند که بهیاری آن نهفقط ساختار معنادار اثر ادبی، بلکه گنجاندن آن را در ساختاری فراگیر توضیح دهد که بیرون از اثر ولی در دل شکلبندی خاصی قرار دارد» (نعیر، 1380: 74). با این مقدمه آشکار است که نگاهی جامعهشناختی به آثار ادبی امروزه بسیار با اهمیت است. منتقدان همواره بر اهمیت این شاخه از نقد ادبی تأکید کردهاند؛ دیوید دیچز (1369: 552) مینویسد: «نقد جامعهشناختی میتواند به ما کمک کند تا از ارتکاب اشتباه در زمینۀ ماهیت اثر ادبی که پیش روی داریم، مصون بمانیم و این کمک از طریق روشنساختن کار آن اثر و یا قراردادهایی که باتوجهبه آنها برخی جنبههای اثر باید فهمیده شود تحقق میپذیرد. بنابراین جامعهشناسی عمل توصیفی مهمی دارد و چون توصیف صحیح اثر باید مقدم بر ارزیابی آن باشد، میتوان جامعهشناسی را «خدمتگزار» نقد نامید». ولک و وارن (1373: 110) اشاره میکنند که «متداولترین شیوۀ یافتن روابط ادبیات و جامعه، مطالعۀ آثار ادبی بهعنوان مدارکی اجتماعی و تصاویری فرضی از واقعیت اجتماعی است». سمپرون (1364: 113) میگوید: «نباید فراموش کرد که از میان همۀ فعالیتهای ادبی، شعر دگرگونیهای اجتماعی را زودتر درمییابد و حتی گاهی پیشاپیش آنها گام بر میدارد». این قاعده در ادبیات کلاسیک فارسی بهخوبی قابل تبیین است. مسائل مربوط به جامعه در ادبیات فارسی، بهطورکلی به دو صورت نمود یافته است: گروهی از شاعران و نویسندگان درونمایه و پیام اصلی متن خودشان را مسائل اجتماعی قرار میدهند؛ این گروه مسائل اجتماعی را یا توصیف میکنند مانند: عنصرالمعالی در قابوسنامه، خواجه نظامالملک در سیاستنامه و سعدی در بوستان و گلستان؛ و یا با دیدگاه انتقادی صریحی آن را بیان میکنند: مانند بسیاری از شاعران عصر مشروطه (عشقی، نسیم شمال و...) یا بهطور مثال در ادبیات کلاسیک فارسی، سنایی در قصیدۀ معروف خود با مطلع:
که «آن را ظلمستیزانهترین قصیدۀ فارسی» دانستهاند «تازیانۀ انتقاد خویش را چنان بی پروا و سخت فرود میآورد که هیچکس از آن نمیتواند جان سالم به در ببرد» (شفیعی کدکنی، 1372 الف: 123). در آثار این گروه از شاعران و نویسندگان سیمای جامعه را میتوان بهصورت یک کتاب مستقل تدوین کرد؛ چنانکه بهطور مثال بر روی آثار سنایی انجام دادهاند (فطورهچی، 1384)؛ اما گروه دوم شاعران و نویسندگانی هستند که بهطور غیرمستقیم به مسائل اجتماعی میپردازند. در آثار اینان خواننده خود باید مسائل اجتماعی را در ساخت هنری و زبانی اثر ادبی کشف کند. در این دسته، عدهای هستند که رویکرد اعتراضی خودشان را نسبت به مسائل و ساختار جامعه، در سایۀ سنگین استبداد از طریق طنز، تمثیل، تعریض، نماد، ایهام و... بیان میکنند؛ شاعرانی مثل حافظ، عبید زاکانی و از معاصران، نیمایوشیج و اخوان ثالث از این دستهاند. این شاعران در جامعهای با روابط رفتاری پیچیده، در پی آنند که برخلاف عقاید حاکمان جامعه بنویسند؛ ازاینرو رفتار زبانی پیچیده و شخصیتی تودارتر از شاعران دیگر دارند و از فنون یادشده در زبان خوشان استفاده میکنند. باطنی (1387: 171) مینویسد: «هرچه اجتماع پرتحرکتر و روابط آن پیچیدهتر و متنوعتر باشد، افراد آن بهفراخور، شخصیتی تودارتر و رفتار زبانی پیچیدهتری پیدا میکنند و برعکس، هرقدر محیط اجتماعی و روابط آن سادهتر و کمتحرکتر باشد، شخصیت افراد سادهتر و رفتار زبانی آنها نیز سادهتر خواهد بود». عدهای دیگر در این گروه، شرایط جامعه را پذیرفتند و بدین وسیله از طبقه و جایگاه اجتماعی که در آن قرار گرفتهاند، احساس خشنودی میکنند. شاعران درباری (مانند فرخی سیستانی، عنصری و منوچهری) این گونهاند. این شاعران درواقع به اصطلاح ولک و وارن (1373: 103)، «ایدئولوژی و ذوق ولینعمتهای خود را پذیرفته» و خواهان ثبات ساختار جامعه هستند. بررسی جامعهشناختی آثار این شاعران به این دلیل که آنها بهطور مستقیم به مسائل جامعه نمیپردازند و مسائل اجتماعی درونمایۀ آثار اینها نیست دشوارتر از گروههای پیشگفته است؛ محقق باید آنها را در طبقۀ اجتماعیشان در نظر بگیرد و جهاننگری این طبقۀ خاص را در زبان شعر آنها کشف کند. در این نوع آثار هرچند ممکن است ساختار جامعه استبدادی باشد؛ اما شاعر بهعنوان یک تولیدکننده در جهت عقاید حاکم گام برمیدارد و کالایی را تولید میکند که مطابق خواسته ولینعمتش باشد. ازاینرو تنها جهاننگری طبقۀ اجتماعی شاعران درباری و ولینعمتان آنها و طبقات محدودی که با آنها مرتبطند، در شعر آنها بهطور غیرمستقیم جلوهگر است. 1.1. بیان مسئله و موضوع تحقیق فرخی سیستانی ازجمله شاعرانی است که به بیان احساسات لطیف و صمیمی در زبانی بسیار ساده و همهفهم شهره است. اگر با دقت بیشتر به شعر او نگاه کنیم، گزارههایی را در زبان شعری او مییابیم که بیانکنندۀ رابطۀ غیرعاطفی او با معشوق است. تحلیل جامعهشناختی این رابطۀ عاطفی کمرنگ، موضوع این تحقیق است که میتواند ماهیت معنایی تغزلات فرخی را برای مخاطب بیشتر روشن کند. 1.2. پیشینۀ تحقیق تحقیق مستقلی در باب «قوّت و یا ضعف صمیمیت عاطفی» و عوامل اجتماعی آن انجام نگرفته است. شفیعی کدکنی (1372ب: 83) به اهمیت جامعهشناختی شعر درباری اشاره و شعر ستایشی را در مقام عمل تحلیل کرده است. یوسفی (1373: 458-450) که مبسوطترین کتاب تحلیلی را دربارۀ فرخی سیستانی نوشته، از غلامبارگی عصر شاعر با عنوان «عشق غیرطبیعی» یاد کرده و به تحلیل آن پرداخته است. وی اشاره میکند که «اینگونه عشقبازی و غلامبارگی بیگمان از نظر اخلاق و تربیت اجتماعی کاری پسندیده نیست و البته از هرکس که سر زده باشد، نامطبوع و ناپسند است و چه بسا وقتی که درمییابیم بعضی از این تغزلهای زیبای فرخی از چنین روابطی حکایت میکند ابیات او لطف و درخشندگی خود را در نظرمان تا حدودی از دست میدهند» (همان: 455). یوسفی در ضمن این بحث از تغزلهای زیبای فرخی یاد کرده و نمونهای از این ناپسندی و نامطبوعی را در زبان تغزل نشان داده است. تلاش این محقق در تبیین جایگاه فرخی در دربار غزنوی و تحلیل شعر او ستودنی است؛ اما بهطور مسلّم، دقت در وابستگیها و روابط پنهان و آشکار شعر فرخی با دیگر مظاهر زندگی اجتماعی، به تحقیق بیشتری نیاز دارد. وحیدا (1387: 150-145) ویژگیهای جامعهشناختی ادبیات را در عصر غزنوی و سلجوقی بهطورکلی بحث کرده است. در این اثر ویژگیهایی مانند بردهداری، مدیحهسرایی و حماسهسرایی در عصر غزنوی از نگاه بیرونی و بهطورکلی تحلیل شده است، نه بهطور جزئی و در سایۀ ساخت زبانی خود اثر. ترابی (1376: 6) نخست اشاره میکند که در اغلب آثار جامعهشناسی ادبیات که دربارۀ شعر فارسی نوشته شده «محتوای اجتماعی آثار بر شکل ادبی آنها مقدم داشته شده است». وی در ادامه با این استدلال که «شاعران بیدرد ولی پرآوازه که با کولهباری از کلمه، بدون اندیشۀ ثاقب و بلند و بدون توجه به جامعه و سمتوسوی تکامل اجتماع، تنها اسیر ملالهای عاشقانه و یا دنبال مقاصد سودجویانه و خودمدارانه بودهاند» (همان)، در کتاب خود به جامعهشناسی شعر شاعرانی مثل فرخی توجهی نکرده است. در این مقاله با این یقین که محیط و ساختار اجتماعی خاصی به تولید این نوع شعر میانجامد، زمینۀ تاریخی، فرهنگی و اجتماعی دربرگیرندۀ ساختار زبانی تغزلات فرخی تشریح میشود.
در حوزۀ نقد ادبی یکی از مهمترین و نخستین تقسیمبندیها، تقسیمِ آثار ادبی براساس انواع است. در بین انواع ادبی، یکی از شایعترین آنها نوع ادبی غنایی است. این نوع ادبی در مفهوم اولیۀ خود شعری بوده که برای همراهی با نوعی آلت موسیقی بهنام «لیر» سروده و خوانده میشده است (Abrams,1385: 154). تطوّر بعدی مفهوم شعر غنایی، نوعی ترانه و سرود بوده که از دل جامعۀ عامه به وجود میآید (رک. هایت، 1376: 351). مفهوم نوع ادبی غنایی در دورة رمانتیسیسم، دچار تطور اساسی شد و کلیدواژۀ «عاطفه و احساس»، مهمترین عنصر شعر غنایی به شمار آمد. براساس همین مفهوم اخیر، شفیعی کدکنی، شعر غنایی را چنین تعریف میکند: «شعر غنایی، سخن گفتن از احساس شخصی است، بهشرط اینکه از دو کلمه «احساس» و «شخصی» وسیعترین مفاهیم آنها را در نظر بگیریم؛ یعنی تمام انواع احساسات، چه احساسات فردی و چه احساسات روحی» (شفیعی، 1352: 112). با این توصیف، «ضعف صمیمیت عاطفی» در وهلۀ اول وقتی ایجاد میشود که در یک متن ادبی، احساسات و عواطف، تصنّعی یا کمرنگ باشد. معیار مهم دیگری که از دوران رمانتیسیسم در شعر غنایی محل توجه قرار گرفت، توجه به زبان بود. شاعران رمانتیک سعی کردند زبان شعر ضمن موسیقایی بودن، به زبان مردم جامعه هم نزدیک باشد (رک. پاینده، 1373: 52-48). بحث علمیتر دربارۀ زبان در انواع ادبی از سوی ساختارگرایان شکل گرفت. آنها با حرکت از مطالعۀ زبان به مطالعۀ ادبیات، به اهمیت زبان در نوع ادبی تأکید کردند (رک. ذاکریکیش و همکاران، 1393: 118-117). از بین آنها یاکوبسن بهطور دقیقتری دربارۀ نقش زبان در نوع ادبی بحث کرده است. وی معتقد است شعر غنایی که به اول شخص گرایش دارد، در برابر شعر حماسی که به سوم شخص گرایش دارد، پیوند تنگاتنگی با کارکرد عاطفی زبان دارد؛ یعنی جهتگیری پیام در شعر غنایی به سوی گوینده است (رک. یاکوبسن،1381 ب: 77). در این نوع شعر گوینده مهمتر از سایر عناصر ارتباط کلامی است؛ در مقابل در شعر حماسی موضوع مهمتر از سایر عناصر است و در شعر تعلیمی، مخاطب. ازآنجاکه عاطفه از مهمترین عناصر شعری است، در شعر غنایی که به اول شخص گرایش دارد، این عاطفه شخصیتر بیان میشود. بنابراین در شعر غنایی صمیمی ما همواره با کنشهای گفتاری بیان احساس (Expressive speech act) مواجه هستیم. یاکوبسن از سوی دیگر دو قطب برای زبان قائل میشود: قطب استعاری و قطب مجازی؛ در قطب استعاری زبان، نشانهای از محور متداعی (جانشینی) بهجای نشانۀ دیگری قرار میگیرد. در قطب مجازی اما، نشانهها کنار هم مینشینند و بر روی محور همنشینی پیش میروند. وی معتقد است در مکاتب رمانتیسیسم و سمبولیسم، عکس مکتب رئالیسم، قطب استعاری زبان بر قطب مجازی غلبه دارد (رک. یاکوبسن، 1381 الف: 41 و صفوی، 1380: 5 و 280). در نوع ادبی غنایی، شاعر باتوجهبه اینکه «لحظۀ غنایی» خود را به گونههای مختلف بیان میکند، حرکت در محور جانشینی (قطب استعاری زبان) اهمیت بیشتری مییابد. هم ازاینروست که شعر غنایی نسبت به شعر حماسی و تعلیمی همواره استعاریتر و شاعرانهتر است؛ پس غلبۀ قطب مجازی زبان، استفاده نکردن از کارکرد شعری (poetic) و عاطفی (emotional) زبان میتواند از عوامل ضعف صمیمیت عاطفی در شعر غنایی باشد. در این مقاله این مؤلفهها در تغزلات فرخی سیستانی با توجه به بستر جامعۀ عصر او تحلیل و تشریح شده است.
در شعر فرخی سیستانی بهطور گسترده با ساختارهای زبانی مواجه هستیم که بیانکنندۀ روابط عاشق و معشوق است. قراردادهای موجود در ذهن خوانندگان تغزل فارسی حکم میکند که این روابط باید عاطفی باشد؛ اما گاهی اوقات در تغزلات این شاعر با ساختارهایی زبانی مواجه میشویم که ضعف رابطۀ عاطفی بین عاشق و معشوق را نشان میدهد. در این مقاله، این ویژگی را «ضعف صمیمیت عاطفی» مینامیم و نمونههای عینی آن را در شعر تغزلی فرخی مثال میزنیم. در مرحلۀ بعدی پژوهش به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که آیا ساختار فراگیر اجتماعی باعث به وجود آمدن این ساختارهای زبانی شده است. ازاینرو آن عوامل اجتماعی، فرهنگی و تاریخی را که به نظر میرسد در به وجود آمدن چنین ساختارهای زبانی تأثیر گذار بوده است، تشریح میکنیم. 3.1. نمودهای ضعف زبان غنایی در شعر فرخی و تحلیل جامعهشناختی آن 3.1.1. ترجیح عوامل «قدرت» بر معشوق «قدرت چارچوب کلی روابط اجبارآمیز در زمانی خاص و در جامعهای خاص است» (دریفوس و رابینو، 1387: 313). فرخی سیستانی چنانکه در تاریخ ادبیات آمده از طبقۀ مردم عادی بوده است. اینکه او چطور به طبقۀ «شاعران درباری» میپیوندد و در جریان روابط قدرت مؤثر واقع میشود به بحث دیگری نیاز دارد2. اما در اینجا میخواهیم بدانیم حضور او در مناسبات قدرت چه تأثیری در ضعف صمیمیت عاطفی شعر غنایی او دارد. یکی از مهمترین نمودهای ضعف صمیمیت عاطفی در شعر فرخی وقتی است که شاعر عوامل قدرت سیاسی (پادشاه، شاهزاده، وزیر و...) را بر معشوق ترجیح میدهد:
در گزارۀ شعری بالا با سه گروه اجتماعی مواجه هستیم: خلق، یار و سلطان؛ این هر سه از دید شاعر دیده شده است و وی خدمت سلطان را بر یار و خلق ترجیح میدهد. پادشاه مظهر اصلی قدرت اقتصادی و قدرت سلطه و زور، شاعر را کالاگونه به مناسبات اجتماعی خود وارد میکرد و شاعر تولید خود را مطابق خواستههای عامل قدرت شکل میداد. فردوسی برخلاف فرخی کالای دلخواه سلطان را تولید نمیکرد؛ ازاینروی در مناسبات قدرت قرار نگرفت. فرخی در جای دیگر گوید:
همچنین میگوید:
این ویژگی تا جایی است که گاهی شاعر تمام گزارههای تغزل را در آن جهت ادامه میدهد که عامل «قدرت» را مدح کند:
این نوع شعر درنهایت ساختاری را تشکیل میدهد که به آن «قصیده» میگویند. این ساختار با کناررفتن نقش عوامل قدرت در تولید شعر بسیار کمرنگ شد و جای خودش را به فرم دیگری به نام غزل داد که با فردیت گوینده، تناسب بیشتری داشت. اینکه «احساسات فردی» شاعر در خدمت ستایش قدرت قرار گرفته، خود عامل مهم ضعف صمیمیت عاطفی است. خوانندۀ شعر غنایی انتظار مدح ممدوح را از طریق گریز یا تخلص دارد، اما انتظار ندارد شاعر عواطف خود را نسبت به معشوق در برابر مدح پادشاه تا به این اندازه غیرصمیمی جلوه دهد. درست است که مدح میتواند از منظر نظریۀ شعر غنایی بررسی شود و ذیل این نوع ادبی قرار گیرد؛ اما همواره جایگاه معشوق در شعر غنایی بهمراتب مهمتر بوده و هست. بنابراین رویکرد تصنّعی بیان احساس نسبت به معشوق به یقین صمیمیت عاطفی شعر را در نوع غنایی کمرنگ جلوه میدهد. این ویژگی در قصاید ستایشی همواره دیده میشود. در عصر فرخی، ساختار فراگیر جامعه – که در آن همهچیز در نهایت در خدمت قدرت قرار میگرفت- در شکل شعر نیز انعکاس مییابد و نتیجۀ هنری آن «قصیدۀ ستایشی» میشود. در شعر بالا قراردادهای شعر غنایی حکم میکرد که گوینده عامل زردی روی و نزاری خود را فراق یار بداند؛ اما موقعیت وی در ساختار کلی اجتماعی و جایگاه اجتماعی او در کنار عامل قدرت، او را بر آن داشته تا تمامی گزارههای غنایی را با مدح پادشاه پیوند دهد. بنابراین هرگاه عامل قدرت بر فردیت شاعر در شعر غلبه میکند، با ضعف صمیمیت عاطفی در شعر مواجه میشویم. نمود این مؤلفه در زبان شاعر، غلبۀ گزارههای ارجاعی بر گزارههای عاطفی است. این در حالی است که در نمونههای شاخص شعر غنایی فارسی مانند ماجرای خسرو و فرهاد در خسرو و شیرین نظامی، عشق بر قدرت و ثروت ترجیح داده میشود و یا در بهترین غزلهای غنایی «دولت صحبت آن مونس جان» برای شاعر کافی است و آن را بر «همصحبتی اهل ریا» ترجیح میدهد. 3.1.2. ترجیح «خود» بر «معشوق» یکی از مهمترین قراردادهای شعر غنایی این است که عاشق، معشوق را بر خود ترجیح میدهد. این ویژگی در بسیاری از تغزلات فرخی نیز دیده میشود:
اما در تغزلات فرخی گزارههایی دیده میشود که گوینده خود را بر معشوق ترجیح میدهد؛ این یکی از مهمترین عوامل کمرنگ بودن صمیمیت عاطفی در تغزل فرخی است که موقعیت اجتماعی عاشق و معشوق را انعکاس میدهد:
ساخت زبانی شعر سرشار است از افعال امری و تهدیدآمیز: «جنگ یکسو نه»، «دلشاد بزی»، «پیش میار» و ... . گوینده با نگاهی از بالا به پایین و ارباب - رعیتی معشوق را امرونهی میکند. اوج این نگاه در تقابلهای واژگانی بیت پایانی دیده میشود: تو در برابر من، تو همان دوست و معشوق است که عاشق ادعا کرده است هر روز هزار نفر از آن را میتواند تصاحب کند؛ در مقابل ادعا میکند که معشوق نمیتواند یاری همچون او در جهان بیابد. این نوع ساخت زبانی بازتابدهندۀ نوعی ساخت اجتماعی است که در ابیات زیر آشکارتر بیان شده است:
عبارت «تو غلام منی» و اینکه «نگارین» خود را ازجملۀ «بندگان» خودش دانسته، زیربنای اجتماعی گزارههای است که باعث ضعف صمیمیت عاطفی در زبان شعر شده است. در این عبارت با دو طبقۀ اجتماعی مواجه هستیم: اول عاشق (من) که فرخی است و دوم؛ معشوق که فرخی آن را غلام و بندۀ خود دانسته است. فرخی نمایندۀ طبقۀ اجتماعی شاعران موردعنایت دربار است. مهمترین کارکرد اجتماعی این طبقه «جنبۀ اطلاع رسانی و تبلیغاتی» آنها بود (نیز رک. شفیعی کدکنی، 1372 ب: 95) ازاینرو در دوران غزنوی بهویژه در عصر سلطان محمود بسیار مورد حمایت دربار بودند. موقعیت اجتماعی فرخی در ابیات زیر که در مدح محمود غزنوی است بهخوبی آشکار است:
شاعر آشکارا اشاره میکند باوجودی که از طبقۀ شاعران است، پیوسته با طبقۀ محتشمان نشستوبرخاست میکند. نکتۀ دیگری که از متن بالا قابل درک است، این است که شاعر مانند دوربین فیلمبرداری همواره نزد پادشاه است. محمود غزنوی با هوشمندی دریافته بود که «بهترین وسیله برای تحکیم قدرت و افزایش محبوبیتش نزد عامه» شاعران هستند (رک. ریپکا، 1354: 280-279). بنابراین طبقۀ شاعر برای پادشاه یک رسانۀ مهم تبلیغاتی بود که از طریق کلام اغراقآمیز، موقعیت وی را در جامعه و در ذهن سایر حکمرانان استحکام میبخشید. ازاینروی محمود همواره صلههای گرانبهایی به این طبقه اختصاص میداد و این شاعران در عصر غزنوی خود یک «قدرت اقتصادی» بودند. فرخی در قصیدۀ دیگری با مطلع:
از پاداشهای متعددی که از محمود دریافت کرده است، پرده برمیدارد:
یکی از صلههایی که پادشاه به شاعر هدیه میداد، غلامان و کنیزانی بودند که شاعر آنها را با عنوان معشوق در خانۀ خود جای میداد3. این ویژگی با استعارههای «دلبران»، «صنم چین» و «بت تاتار» در زبان ابیات بالا نمود یافته است. این معشوقها در دیوان فرخی بسیاری از گزارههای غنایی را به خودشان اختصاص دادهاند؛ اما گاهی اوقات در اثر رنگباختن رابطۀ عاطفی عاشق و معشوق، شاعر طبقۀ اجتماعیشان را به آنها گوشزد میکند و گزارههای غیرصمیمی نظیر: «تو غلام منی» خلق میکند. شاعر هرگاه از جایگاه یک فرد قدرتمند اقتصادی به معشوق نگاه میکند، او را بهمثابۀ یک غلام میبیند. غلام نمایندۀ طبقۀ اجتماعی بردهها بوده که پادشاه از جاهای مختلف میآورده و بین درباریان تقسیم میکرده است. وظیفۀ اجتماعی آنها این بوده که از هر جهت در خدمت سرور خود باشند. این رابطۀ سرور- غلامی که در شعر این دوره نقش عاشق – معشوقی را هم ایفا میکرد، باعث میشد که ساختارهای زبانی خاصی به وجود آید که از نشانههای عمدۀ «ضعف صمیمیت عاطفی» در تغزلات غنایی فرخی سیستانی است: 3.1.2.1. عاشق معشوق را تهدید میکند: یکی از شایعترین نمودهای رابطۀ سرور- غلامی عاشق و معشوق در زبان تغزلات فرخی، گزارههای تهدیدآمیز عاشق نسبت به معشوق است:
گزارۀ «ناز بسیار ندانی که نباشد شیرین» که بهدلیل موقعیت گوینده و معشوق در ساختار اجتماعی ایجاد شده، قرارداد مهم شعر غنایی را زیر پا گذاشته است. بسامد افعال امری و نهیی باعث شده است کارکرد توصیهای و ترغیبی زبان بر کارکرد عاطفی آن سایه افکند. ازاینرو گزارهها بهجای اینکه عاطفی باشد، بیشتر استدلالی و جدلی است و این زبان ارجاعی بیشتر مناسب یک رابطۀ معمولی است تا شعر غنایی. این وجه تحکّمی و امری گزارهها ناشی از همان موقعیت اجتماعی سرور- غلامی عاشق و معشوق است. به همین دلیل است که شاعر در صورتی با دوست آشتی میکند که دیگر با او ناز نکند:
و معشوق از نازی که کرده است، پوزش میطلبد:
این گزارههای ناسازگار با زبان شعر غنایی، تنها بهدلیل موقعیت اجتماعی عاشق و معشوق ایجاد شده است و به تولید جملاتی شده منجر که صمیمت عاطفی در آن رنگ باخته است. 3.1.2.2. عاشق ادعا میکند که چندین معشوق دارد: چنانکه گفتیم عاشق که در طبقۀ اجتماعی شاعران درباری قرار دارد، غلامان و کنیزکان متعدد دارد و این خود با قرارداد شعر غنایی- سوختن و ساختن بهپای یک معشوق- منافات دارد:
تعدد معشوقها بیانگر عشقبازی یک عضو طبقۀ اجتماعی درباری است. این ویژگی (تعدد معشوق) با شعرهای غنایی اصیل که در آن گوینده تنها و منزوی است و از عواطف شخصی خود صحبت میکند، مغایرت دارد. فرخی در جای دیگر میگوید:
همچنین میگوید:
به همین جهت است که شاعر عاشق حوصلۀ ناز معشوق را ندارد و او را تهدید میکند که:
تولیدکنندۀ گزارهها، به طبقۀ شاعران درباری تعلق دارد که صاحب چندین غلام است. تسرّی جایگاه اجتماعی سرور– غلامی به عاشق– معشوقی باعث شده است که شاعر تصمیم بگیرد برای دلداری معشوق «از پس او زر بفرستد» (همان: 180). اینها همه گزارههایی است که مناسبات عاشق (شاعر مرفه درباری) و معشوق (غلام) را بازگو کرده است. این مناسبات رفتاری جهاننگری ویژهای را معرفی میکند که زیربنای جریان ادبی– اجتماعی «شاهدبازی در عصر غزنوی» است. 3.1.3. ویژگیهای خاص «معشوق» در تغزل فرخی یکی از مهمترین بررسیهای جامعهشناختی در شعر عصر غزنوی و بهویژه تغزل فرخی، بررسی ویژگیهای معشوق است. از منظر بازتاب ویژگیهای معشوق، شعر فرخی ضمن حفظ اصالت و استحکام شعری، پیوند بسیار نزدیکی هم با زندگی واقعی و واقعیتهای اجتماعی عصر خودش دارد. 3.1.3.1. معشوق همجنس وضوح و روشنی که فرخی در تغزل خود در وصف معشوق همجنس دارد، دربارۀ معشوق غیرهمجنس دیده نمیشود. در تغزلات فرخی معشوق یا غلام است و یا هویت آن مشخص نیست. در بسیاری از تغزلات فرخی با خطاب «ای پسر» (رک. فرخی، 1388: 139، 192، 321 و 398) هویت معشوق را با واقعگرایی خاصی هویدا میکند. البته در کتابهای تاریخی و اجتماعی عصر غزنوی نیز از گرایش به این نوع معشوق پرده برداشته شده است؛ برای مثال ماجرای غلام زیبای سلطان محمود که امیریوسف، برادر وی، به آن غلام دل بسته بود و ناراحتی محمود و تذکر وی به امیریوسف و بخشیدن آن غلام به او در تاریخ بیهقی (رک. بیهقی، 1388: 251) گویای شیوع این انحراف اجتماعی در بین طبقۀ درباریان است. عنصرالمعالی (1386: 84) نیز از غلامبارگی سلطان مسعود سخن به میان آورده است. بیانی (1374: 69) اشاره میکند که نفوذ غلامان در دربار باعث شده بود که زنان از جهات مختلف، جای خود را به مردان دهند. این عامل اجتماعی به حدی در جامعۀ درباری شیوع داشت که در قابوسنامه – که میتوان گفت مهمترین سند اجتماعی فارسی پیش از مغول است- عنصرالمعالی (1386: 86) به پسر خود توصیه میکند: «از غلامان و زنان میل خویش به یک جنس مدار تا از هر دو گونه بهرهور باشی» و خود وی دربارۀ «غلامی که ملاهی را شاید» (همان: 113) سخن میگوید. باتوجهبه این مباحث به نظر میرسد «غلامبارگی» که براساس تکرار برخی کنشهای متقابل اجتماعی در طی سالها فراهم آمده است، دستِکم در بین طبقات درباری که ویژگی آنها در شعر فرخی بازتا یافته، به یک «رسم اجتماعی» تبدیل شده بوده است. در تغزل فرخی اغلب کشمکشهای عاطفی که به شعر غنایی ختم میشود، بین دو همجنس اتفاق میافتد و این به هر روی خلاف عرف جامعه در هر زمانی است. زرینکوب (1374: 47) دربارۀ تغزل فرخی مینویسد: «شاعر در تغزلهای خویش از عشق هم سخن میگوید و دل عاشقپیشۀ هرجایی خود را ملامت میکند؛ اما این عشق او خود عشق نیست، نوعی بیماری است؛ عشق به پسران سادهروی، به معشوق عیار سپاهی است که دیوان بسیاری از شاعران قدیم را نیز -مثل دیوان فرخی- تباه کرده است». ازاینرو خواننده به بنمایۀ عاطفی آن همواره دلچرکین است:
گوینده با تکیه بر قطب استعاری زبان، استعارههایی نظیر ماه، خط، غالیه، خسوف، سمنستان، بنفشه و ... خلق کرده و زبان متناسب با شعر غنایی ایجاد کرده است؛ اما مخاطب وقتی متوجه میشود ژرفساخت استعارهها از مفهوم «غلام زیبایی که ریش در آورده است» گرفته شده است، التذاذ هنری خود را نسبت به کل شعر از دست میدهد. این شعر هرچند ممکن است برای گوینده با صمیمیت عاطفی همرا باشد، این مؤلفه را در قبال خوانندگان بسیاری از دست میدهد. 3.1.3.2. تغییر نقش اجتماعی معشوق در شعر فرخی سیستانی ساختهای زبانی وجود دارد که نشان میدهد معشوق همزمان دو نقش اجتماعی داشته است:
بت شاعر از یک سو «کمانکش» است و از سویی دیگر «معشوقی طناز». این ناهنجاری در موقعیت اجتماعی معشوق بازتاب یک ناهنجاری عمده در ساخت اجتماعی عصر غزنوی است. غلامانی که پادشاه از مناطق مختلفِ تحت حکومت خود میآورد و در سپاه آنها را به کار وامیداشت، در مواقع غیر جنگی مورد توجه طبقات مختلف درباری قرار میگرفت. فرخی در جای دیگر میگوید:
تکرار فراوان واژههای مربوط به محیط جنگی و نظامی و تقابل آن با بسامد واژههای مربوط به حوزۀ شعر عاشقانه، گویای این واقعیت است که زاویۀ دید شاعر عاشق یک محیط جنگی است و این خود نشاندهندۀ نظام اجتماعی تازهای است که با روی کار آمدن غزنویان بهویژه سلطان محمود غزنوی ایجاد شد. او افراد را حتی طبقۀ شاعران را در جنگها با خود میبرد. بنابراین شعر احساسی که از سوی شاعری غنایی و عاطفیسرا مانند فرخی ارائه میشد، سرشار از اصطلاحات نظامی و لشکری بود. فرخی در غناییترین تغزلات خود نیز به نقش لشکری معشوق اشاره میکند. برای مثال در تغزل معروف خود با مطلع:
که زبان غنایی بسیار رسا و مؤثری از طریق تشخیص عاطفی و تکگویی ایجاد کرده است، یکباره به این بیت میرسد:
این دوگونگی نقش اجتماعی معشوق در زبان شعر امیرمعزی بهطور آشکارتری دیده میشود:
تصاویر شعری «مژهتیر»، «کمانابرو»، «تیرغمزه» و ... محصول زبانی ساخت اجتماعی عصر غزنوی است (رک. شفیعی کدکنی،1391: 310). این تصاویر در زبان فارسی بهمثابۀ قرارداد مهم شعر غنایی در آمده است؛ بهطوری که امروزه باوجود تغییرات اساسی در ساخت جامعه همچنان در ساحت زبان ادبی موجود است؛ اما وقتی این پرسش مطرح شود که حوزۀ مبدأ این تصاویر در ادبیات فارسی چگونه ایجاد شده است، در پاسخ ناگزیر به این واقعیت خواهیم رسید که حوزۀ مبدأ (source domain) این تصاویر از این واقعیت اجتماعی نشئت میگیرد که معشوق در این دورۀ شعر فارسی یک سرباز لشکری بوده است. این ویژگی در اشعار شاعرانی مانند فرخی که این امر را با وضوح بیشتری مشخص میکنند باعث ضعف صمیمیت عاطفی در شعر شده است.
نتیجه در بررسی جامعهشناختی آثار ادبی، هم ماهیت معنایی آنها روشنتر میشود و هم میتوان ویژگیهای جامعۀ عصر شاعر را تبیین و تشریح کرد. اغلب محققان حوزۀ جامعهشناسی ادبیات فارسی، آن آثار ادبی را که بهطور مستقیم دربارۀ جامعه بحث میکند، مورد توجه قرار دادهاند. قالبهایی مانند غزل و تغزل، آنهم از سوی شاعرانی مانند فرخی که نوع خاصی از عشق را در آثارش مطرح میکند، اغلب با بیتوجهی مواجه شده است. با دقت در تغزلات فرخی سیستانی از دیدگاه جامعهشناسی ادبیات، مباحثی نظیر «طبقۀ اجتماعی» گوینده، روابط و «جهاننگری» او در نقش «تولیدکننده» و بازتاب هنری این جهاننگری در اثر ادبی او بسیار مهم جلوه میکند. قدر مسلّم، معشوق خاص و روابط عاشق و معشوق، چنانکه در تغزلات فرخی توصیف شده است، بازآفرینی صرف واقعیت همۀ مردم جامعۀ روزگار شاعر نیست. فرخی- چنانکه آشکار است- در اغلب تغزلات خود از روابط خود و معشوق یاد میکند؛ ما به اسطۀ این نمیتوانیم نتیجه بگیریم که رفتار انسانها در جامعۀ آن روز هم به همین گسترگی است؛ بلکه فرخی درواقع نمایندۀ طبقۀ اجتماعی مرفهی است که جهاننگری خاص خود را دربارۀ معشوق در اثر ادبی خود بازتاب داده است. در این مقاله این جهاننگری خاص طبقۀ شاعران درباری- که بخشی از ساختار فراگیر اجتماعی عصر غزنوی است- تحلیل شده است. ازاینرو محتوای شاد و آباد تغزلات فرخی، نمیتواند بیانکنندۀ شادی و رفاه جامعۀ عصر او باشد؛ بلکه این شادی و آبادی نشاندهندۀ رفاه و آسایش طبقهای از جامعه است که «شاعران درباری» یا «شاعران مداح» نامیده میشدند. آگاهی تجربی این گروه اجتماعی در جهان تخیلی ذهن فرخی سایه افکنده و گزارههای خاصی را تولید کرده است. این نوع جهاننگری امری فردی نیست، بلکه امری اجتماعی است که بازتاب آن را در آثار تاریخی و اجتماعی عصر فرخی نیز میتوان مشاهده کرد. بنابراین شعر فرخی بازتاب رفتار اجتماعی طبقۀ درباری هم میتواند باشد. نمود ترجیح عوامل «قدرت» بر معشوق در زبان تغزل فرخی یکی از مهمترین مؤلفههای اجتماعی ضعف صمیمیت عاطفی در شعر اوست. همچنین «بنده» خطاب کردن معشوق باعث میشود زبان تغزل، بهجای کارکرد عاطفی، بیشتر کارکرد ترغیبی و توصیهای به خود بگیرد و این بازتاب رابطۀ اجتماعی ارباب– رعیتی عاشق و معشوق است که همواره با امرونهی همراه است. این موقعیت اجتماعی عاشق، همچنین باعث شده است که وی چندین معشوق نیز داشته باشد. از سوی دیگر، باتوجهبه نشانههای زبانی و معنایی که برای معشوق در شعر فرخی به کار رفته است، آشکار میشود که معشوق، دو نقش متمایز اجتماعی داشته است؛ یعنی در کنار معشوق طناز بودن، یک فرد نظامی هم بوده است. این ناهنجاری در ساخت هنری شعر، بیانگر ناهنجاری اجتماعی عصر شاعر و طبقۀ اجتماعی اوست و درنهایت نوعی نبودِ صمیمیت در احساسات را در شعر به خواننده القا میکند. پینوشت:
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 544 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 216 |