تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,646 |
تعداد مقالات | 13,378 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,106,198 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,059,570 |
مؤلفههای مؤثر بر تعیین نوع نمود واژگانی فعل در گویش لکی درهشهر | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نشریه پژوهش های زبان شناسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 9، دوره 12، شماره 2 - شماره پیاپی 23، مهر 1399، صفحه 163-188 اصل مقاله (2.1 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jrl.2021.125078.1511 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
یاسر لطفی1؛ حبیب گوهری* 2؛ غلامحسین کریمیدوستان3؛ اکبر عزیزی فر4 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری، گروه زبانشناسی، واحد ایلام، دانشگاه آزاد اسلامی، ایلام، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار گروه زبانشناسی، واحد ایلام، دانشگاه آزاد اسلامی، ایلام، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3گروه زبانشناسی، دانشگده ی ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
4استادیار گروه زبان، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی ایلام، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در رویکردهای جدید به مقولۀ نمود واژگانی (موقعیتی)، معنای ذاتی فعل عامل مهمی در تعیین نوع نمود است. از مؤلفههای مؤثر در تعیین نوع نمود واژگانی، مشخصههای پویایی، دیرشی بودن، کرانمندی، همگن بودن و هستهای بودن فعل است. درنتیجه، بررسی این ویژگیها بهعنوان عوامل تأثیرگذار بر نوع نمود در دستور زبانهای طبیعی موردتوجه قرار گرفته است. این پژوهش که تحقیقی کیفی و بهصورت توصیفی-تحلیلی و مبتنی بر مشاهده و مصاحبه با گویشوران لکزبان شهرستان درهشهر ایلام و با روش گردآوری دادهها از طریق مشاهده مشارکتی و مصاحبههای ساختارنیافته و نیمهساختاریافته صورت گرفته است، میکوشد تا پس از تشریح این ویژگیهای مهم مؤثر بر تعیین نوع نمود، با تکیه بر رویکردهای نمودی فیلیپ (2004, 2011, 2012) و کرافت (2012) به این پرسشها پاسخ دهد: مؤلفههای مؤثر بر تعیین نوع نمود واژگانی در لکی کدامند؟ چنین مؤلفههایی تا چه حد میتوانند در تعیین انواع نمود موقعیتی در گویش مذکور از لکی، که از گروه زبانهای غربیشمالی ایرانی است، کمک کنند؟ و نیز چگونه میتوان بهطور نظاممند قوانین و اصولی را برای مؤلفههای ذکرشده در لکی استخراج کرد؟ این پژوهش نشان میدهد در لکی گویش درهشهر براساس این مؤلفهها میتوان بهطور نظاممند سیستم نمود واژگانی را در لکی پیاده و تبیین کرد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نمود واژگانی (موقعیتی)؛ پویایی؛ کرانمندی؛ دیرشی بودن؛ همگن بودن؛ گویش لکی درهشهر | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
. مقدمه لَکی از گروه زبانهای غربیشمالی زبانهای ایرانی است که در مناطق شمال و شمالغربی استان لرستان، تعداد زیادی از ساکنان شهر خرمآباد، مناطقی از استان کرمانشاه و بخشهایی از استان همدان و ایلام به آن صحبت میشود (دبیرمقدم، 1392: 862). حدود یک ونیم میلیون نفر به این زبان سخن میگویند (شهسواری، 1394: 6). پیشتر برخی زبانشناسان (Anonby, 2004: 310) و مردمشناسان (اماناللهیبهاروند، 1370) لکی را شاخهای از لری و برخی آن را شاخهای از کردی جنوبی طبقهبندی کردهاند ( Minorsky, 1986; Schmitt, 1989). بااینحال، اخیراً بسیاری از زبانشناسان طی مطالعاتی دقیق و اتخاذ رویکردی علمی، طبقهبندیهای سنتی را موردتردید قرار دادهاند. گرچه این موضوع همچنان نیازمند پژوهشهای گستردهتر و دقیقتر است، بااینحال پس از مطالعات اخیر، این اجماع به وجود آمده است که زبان لکی، زبانی مستقل و ازجمله زبانهای شاخه غربیشمالی ایرانی است (امانالهیبهاروند، 1370؛ دبیرمقدم، 1392؛ شهسواری، 1394؛ Anonby, 2004؛ Aliakbari et al., 2015؛ Hamzeh’ee, 2015). در این پژوهش بهمنظور تحدید مرزهای پژوهش، گویش لکی ساکنان شهرستان درهشهر و روستاهای این شهرستان واقع در جنوب استان ایلام مورد بررسی قرارگرفته است. یکی از عناصر زبانی مهم مرتبط با فعل که در کنار مقولههای وجه[1] و زمان دستوری[2] از اهمیت بسزایی برخوردار است، نمود[3] فعل است. تجزیهوتحلیل مقولۀ معنایی نمود و عوامل مؤثر بر تعیین نوع نمود همواره موردتوجه پژوهشگران حوزۀ معنیشناسی و نحو بوده است (برای نمونه Vendler, 1967; Comrie, 1976; Dahl, 1985; Smith, 1997; Filip, 1999, 2004, 2012; Rothstein, 2004; Croft, 2012). کامری (1976) نمود را ناظر بر ساختار درونی زمان در یک موقعیت میداند. بهعبارتیدیگر، میتوان نمود را زمان درونی یک رخداد یا نحوۀ تحقق آن نامید. در بررسی نمود، نحوۀ نگریستن به فعل ازلحاظ آغاز شدن، چگونگی تحقق و نحوه پایان یافتن عمل مطالعه میشود. پژوهشگران متعددی با تفکیک بین نمود دستوری، که در سطح جمله موردبررسی قرار میگیرد (Smith, 1997) و نمود واژگانی[4] که به معنی ذاتی فعل برمیگردد، کوشیدهاند تا فهم دقیقتری از این مقوله معنایی را به دست دهند (برای نمونه ر.ک. Vendler, 1967; Dahl, 1985; Croft, 2012; Lo_bner, 2013). نمود دستوری گاه با عنصر تصریفی و گاه بهصورت اِطنابی (حاشیهای)[5] (Croft, 2012: 31) مثلاً بهصورت یک واژه از قبیل فعل کمکی یا قید در ساختار جمله بیان میشود؛ برای مثال، درحالیکه با رویکردی دستوری به نمود، در جمله (1) عناصر «دارند» و «می-» نمود ناقص (استمراری) را نشان میدهد، افعالِ حاوی نمود واژگانی، بدون اخذ نشانه دستوری خاصی، بیانگر نوع خاصی از نمود از قبیل آنی[6] بودن (2)، آغازی[7] و یا مثلاً غایتمند[8] بودن (3) رویداد هستند.
بهبیاندیگر، نمود واژگانی که از آن با عناوینی چون «نمود درونی»[9] و «نمود موقعیتی»[10] نیز یاد شده است، بیشتر به حوزه واژگان مربوط میشود، و مقولهای معنایی است (Filip, 2012) حالآنکه نمود دستوری به حوزۀ دستور مربوط است (Dahl, 1985: 27). بررسی ویژگیهای نمودی یا ویژگی رویدادها «در دنیای واقع» از موضوعاتی است که همواره در هسته مطالعات مربوط به نمود واژگانی جای داشته است. ویژگیهایی همچون پویایی،[11] دیرشی[12] بودن، همگن بودن،[13] کرانمندی[14] و هستهای (اتمی) بودن[15] ازجمله این ویژگیها هستند که در این پژوهش به آنها پرداخته خواهد شد. موضوع دوم به کم و کیف و چگونگی طبقهبندی و مقولهبندی نمودی افعال برمیگردد که خود تا حد بسیار زیادی متأثر از موضوع نخست یعنی ویژگیهای نمودی است. همچنین، بحث چگونگی و نحوۀ تقسیمبندی انواع نمود براساس مؤلفههای ذکرشده از اواسط قران بیستم همواره موردتوجه پژوهشگرانی چون وندلر (1967)، کامری (1976)، باخ[16] (1981)، اسمیت (1997)، روستین (2004) و کرافت (2012) بوده است. مثلاً اسمیت (1997) معتقد است که با استفاده از ویژگیهای ایستایی[17]/پویایی، کرانمندی/ناکرانمندی[18] و دیرشی/لحظهای[19] بودن فعل، میتوان انواع موقعیتی (نمود واژگانی) را از هم متمایز کرد. این ویژگیها، که از آن با عنوان مؤلفههای معنایی یاد میشود، و بهصورت [+/- مشخصه] نشان داده میشوند، اهمیت بسزایی در تعیین نوع نمود موقعیتی فعل دارند و بر پایه چنین ویژگیهایی پژوهشگرانی چون وندلر، اسمیت، کرافت و سایرین توانستهاند افعال را به طبقات نمودیای چون ایستا، فعالیتی،[20] غایتمند، لحظهای و حصولی تقسیمبندی کنند. برای نمونه در (4)، فعل«رفتن» که دارای ویژگیهای پویایی، دیرشی و ناکرانمندی است، رویدادی فعالیتی محسوب میشود، حالآنکه افعال در (5) و (6) که دارای ویژگیهای مشابهی چون پویایی و دیرشی بودن هستند، صرفاً به دلیل داشتن ویژگی کرانمندی، از افعال فعالیتی متمایز شدهاند و در طبقه افعال غایتمند[21] یا حصولی[22] قرار میگیرند:
بنابراین، همانطور که در مثالهای (6-4) مشاهده شد، حضور یا فقدان ویژگیهای معنایی خاص از قبیل پویایی، دیرشی بودن و کرانمندی از مهمترین ویژگیهای مؤثر بر تعیین طبقات نمودی هستند و صرف داشتن یا نداشتن یکی از ویژگیهای فوق ممکن است موجب تغییر نوع نمود شود. پرسشهایی که در این پژوهش مطرح میشود این است که مؤلفههای موثر بر تعیین نوع نمود واژگانی در لکی کدامند؟ چنین مولفههایی تا چه حد میتوانند در گویش مذکور از لکی به تعیین نوع نمود کمک کنند؟ چگونه میتوان بهطور نظاممند قوانین و اصولی را برای مؤلفههای ذکرشده در لکی استخراج کرد؟ با توجه به ماهیت موضوع موردمطالعه، پژوهش حاضر، تحقیقی توصیفی-تحلیلی از نوع تحقیقات کیفی و مبتنی بر مشاهده و مصاحبه با گویشوران لکزبان و بررسی متون موجود است. جامعۀ آماری این پژوهش شامل گویشوران لکزبان منطقه شهرستان درهشهر واقع در جنوب استان ایلام و روستاهای این شهرستان بوده است. در یک نمونهگیری هدفمند عمده گویشوران این پژوهش از میان همۀ طیفهای باسواد و بیسواد، مسن، میانسال و جوان و از دو جنس مذکر و مؤنث از میان خانوادههای تکزبانه و از روستاهایی انتخابشدهاند که ساکنان این روستاها اکثراً به گویشی جز لکی سخن نمیگویند تا میزان تماس زبانی با سایر گویشها تا حد ممکن کاهش یابد. ضمن اینکه شم زبانی برخی از نگارندگان مقاله حاضر، که از گویشوران لکزبان منطقه موردمطالعه هستند، نیز مورد استناد قرار گرفته است. روش گردآوری دادهها عمدتاً از طریق مشاهده مشارکتی و گاهاً مصاحبههای ساختارنیافته[23] و نیمهساختاریافته[24] صورت پذیرفته است. پس از حصول اطمینان از پیکره زبانی موردمطالعه، با تحلیل مضمون[25] به بررسی انواع مؤلفههای مؤثر نمود موقعیتی (واژگانی) از بین دادهها و پیکره زبانی مذکور در گویش موردمطالعه از گویش موردمطالعه لکی پرداخته شده است.
2. پیشینه پژوهشدر سالهای اخیر مقالات پژوهشی متعددی در خصوص نمود در زبان فارسی نگاشته شده است که نمود واژگانی را نیز در نظر داشتهاند. ابوالحسنیچیمه (1390) در پژوهشی به دستهبندی انواع نمود واژگانی در زبان فارسی پرداخته است؛ تقسیمبندی ایشان عمدتاً توصیفی و مبتنی بر تعاریف کامری (1976) است. مجیدی (1388) در پژوهشی به تأسی از مطالعات رایج مربوط به نمود، دو نوع نمود دستوری و نمود واژگانی را از هم متمایز کرده است. نغزگویکهن (1389) معتقد است که به لحاظ صوری، نمود را میتوان با امکانات دستوری مختلف مانند استفاده از وندها، دوگان سازی، تصریف و افعال معین بیان کرد؛ مثلاً در زبان فارسی، از وندها و افعال معین در بیان این نقشهای دستوری استفاده میشود. استاجی و نخاولی (1392) در پژوهشی به بررسی تمایزات نمودی عمده در زبان فارسی پرداختهاند و با توصیف انواع رایج نمود در زبان فارسی و مبنا قرار دادن این فرض که هر فعل میتواند بیش از یک نمود داشته باشد به تقسیمبندی انواع رایج نمود دستوری و ارتباط آن با ساخت صوری و معنایی در زبان فارسی پرداختهاند. پژوهش چراغی و کریمیدوستان (1392) با مبنا قرار دادن مدل کرافت (2012) و بررسی پیکرهای متشکل از 60 فعل فارسی، به طبقهبندی افعال نمودی در زبان فارسی پرداخته است. ایشان پس از بررسی عوامل تأثیرگذار در نمود این افعال نشان دادهاند که تبیین کرانمندی افعال مرکب مشتق از صفت، تنها از طریق بررسی ساخت قیاسی صفت و درجهپذیری آن و نیز لحاظ کردن ویژگیهای بافتی میسر است. در خصوص بررسی نمود واژگانی در گویشهای ایرانی، پژوهشهای اندکی صورت گرفته است. رضایی (1391) در پژوهشی با تکیه بر دستور نقش و ارجاع به بررسی نحوی و معنایی افعال ایستا پرداخته است. وی با استفاده از آزمونهای نحوی و معنایی خاصی این دسته از افعال را از سایر افعال متمایز ساخته است. دانشپژوه و همکاران (1392) با تکیه بر آرای وندلر و کرافت به بررسی رابطه تکواژ ستاکساز غیر معلوم -ra در کردی سورانی پرداختهاند. ایشان در این پژوهش ضمن تلاش برای دست دادن تصویری روشن از نمود واژگانی فعل در کردی سورانی، نشان دادهاند که صرفاً نمود واژگانی فعل توانایی تبیین حضور یا عدم حضور تکواژ -ra را در سطح نحو ندارد و بنابراین نقش صورت فعل را نیز میباید لحاظ نمود. ویسیحصار (1394) در پژوهشی درباره کردی موکریانی، بهویژه با تکیه بر رویکرد رایشنباخ[26] (1947)، کامری (1976) و اسمیت (1997) ارتباط زمان دستوری و نمود را بررسی نموده و ساختارهای کاملی را در این گویش معرفی نموده است. وی همچنین، در پژوهشی دیگر (ویسیحصار، 1396) به واکاوی انواع نمود موقعیتی در گویش کردی موکریانی پرداخته و با تکیه بر رویکرد اسمیت (1997) پنج نمود موقعیتی متفاوت را در گویش مذکور شناسایی و معرفی کرده است. ازجمله پژوهشهای اندک در خصوص بحث مؤلفههای مؤثر بر تعیین نوع نمود، بهویژه مؤلفه کرانمندی فعل، پژوهش خوشلبافان (1391) است که با پیروی از آرای هی[27] و همکاران (1999) به بررسی کرانمندی افعال مرکب دارای جزء پیش فعلی صفتی پرداخته است. این پژوهش مدعی است که صفات در دو پیوستار باز و بسته قرار میگیرند بهطوریکه هر یک ویژگی معنایی متفاوتی دارند که این ویژگیها در تعیین کرانمندی فعل مؤثرند. پژوهش برزگر و کریمیدوستان (1396) که به بررسی یکی از مؤلفههای مؤثر بر تعیین نوع نمود یعنی کرانمندی فعل در افعال مرکب مشتق از صفت در زبان فارسی پرداخته است، نشان میدهد که تبیین کرانمندی افعال مرکب مشتق از صفت، تنها از طریق بررسی ساخت قیاسی صفت و درجهپذیری آن و نیز لحاظ کردن ویژگیهای بافتی میسر است. از آنجا که تبیین ویژگیهای مؤلفههای معنایی مذکور و تأثیر آن بر تعیین نوع نمود واژگانی در لکی بهعنوان یکی از گویشهای غرب ایران از موضوعاتی است که تاکنون بدان پرداخته نشده است، این پژوهش میتواند در معرفی هرچه بهتر ویژگیهای مؤثر بر تعیین نوع نمود واژگانی و همچنین معرفی ظرفیتهای معنایی این گویش زبانی راهگشای تحقیقات آتی باشد.
3. مبانی نظری (مؤلفههای مؤثر بر تعیین نمود واژگانی)پژوهشگرانی چون وندلر (1967)، کامری (1976)، اسمیت (1997)، روستین (2004) و کرافت (2012) ازجمله پژوهشگرانی هستند که با بررسی مؤلفههای مؤثر بر تعیین نوع نمود به مقولهبندی انواع نمودی پرداختهاند. وندلر (1967) که در زمره فیلسوفان ذهن و کنش قرار دارد در بررسی زبان عمدتاً به تناظر رویدادها در عالم واقع مینگرد و افعال را با رویدادهای متناظر با آن در دنیای واقع بررسی میکند. وی بر اساس سه ویژگی [± پویایی]، [±کرانمندی] و [± استمراری یا دیرشی بودن] نمود را به چهار دسته ایستا، فعالیتی (رخدادی)، حصولی (دستاوردی) و تحققی (غایتمند) تقسیمبندی میکند. به عقیده وندلر هر یک از این طبقات نمودی چهارگانه ویژگیهای زبانشناختی خاصی را از خود بروز میدهند. اثر کلاسیک کامری (1976) در خصوص مقوله معنایی به رابطه زمان دستوری و نمود و تمایز بین این دو و همچنین بررسی رویکردهای ساختاری و فلسفی به مقوله معنایی-نحوی نمود میپردازد. کامری با رویکردی جهانی به زبان، نمونههای خود را عمدتاً از زبانهای انگلیسی، اسلاویایی و زبانهای رومی ارائه میدهد. تعاریف کامری از نمود و انواع آن، علیرغم استقبال جامعه علمی، دارای خلأهایی بود که پژوهشگران پس از وی را به تکاپو و تحقیق برای رفع ایرادات واداشت Filip, 2011: 3-5; Croft, 2012: 33-45)). ازجمله اینکه در بسیاری از موارد کامری و پیروانش با عدم مرزبندی دقیق بین نمود واژگانی و نمود دستوری و خلط بین این دو، طبقهبندی را دشوارتر نمودهاند. اسمیت (1997) ازجمله پژوهشگرانی است که بهطور بسیار منظم و سامانمند به بررسی مقوله نمود پرداخته است. پژوهش وی با عنوان «پارامتر نمود» با تجزیهوتحلیل دادههای 5 زبان فرانسوی، انگلیسی، روسی، ماندرین چینی و نواجو، مقوله نمود را بهعنوان یک پارامتر در دستور زبان جهانی بررسی کرده است. اسمیت برای بررسی مقوله نمود رویکردهای نحوی، معنایی و کاربردشناختی را در هم میآمیزد. وی با در نظر گرفتن مباحث کاربردشناختی مفهوم نمودگردانی یا تغییر نمود در یک زبان را مطرح میکند که طی آن با توجه به بافتهای موقعیتی خاص شاهد تغییر نمود از نوعی به نوع دیگر هستیم. روستین (2004) با نگاهی نحوی-معنایی، نظریه معنایی جدیدی از نمود واژگانی فعل ارائه میدهد. وی با بهره جستن از مطالعات موردی و ارائه یک نظریه معنایی جدید از نمود واژگانی، به نحوه تمیز انواع مختلف طبقات نمودی، ساختار رویدادی و ارتباط آن را با نمود واژگانی، و معنای ترکیبی آن را در عبارات فعلی میپردازد. از کلیدیترین ادعاهای روستین در این پژوهش (2004) زاویه دید نویِ وی به ساختار رویدادهایی است که بهزعم وی مفرد و قابلشمارشاند؛ اما درعینحال هستهای نیستند. به عقیده وی برخی رویدادها قابلشمارش و هستهای و برخی دیگر قابلشمارش و تجمعی هستند. به عقیده روستین اتمی بودن یک رویداد نشانه کرانمند بودن یک محمول است. وی همچنین به بررسی مشخصههایی چون کرانمندی، همگن بودن، تجمعی بودن و مرحلهای بودن بهعنوان عوامل مؤثر بر نمود واژگانی فعل پرداخته است. کرافت (2012) الگویی از ساخت رویداد را برای تجزیهوتحلیل ساختهای نمودی در زبان انگلیسی و سایر زبانها ارائه میدهد. ایده اصلی پژوهش کرافت این است که ساختار نمودی و علّی رویدادها را میبایست در بازنمایی معنایی آنها متمایز کرد؛ زیرا هر بُعد سهم مشخصی در ساختهای دستوری دارد. علاوه بر این، میبایست خودِ نمود - آشکار شدن رویدادها در طول زمان - را در دو بُعد، یعنی بعد زمان (t) و بُعد حالتهای کیفی (q)، مورد تجزیهوتحلیل قرار داد. این مدل هندسی از بازنمایی نمودی، امکان تجزیهوتحلیل دقیق و منظم انواع نمودی و بازنمایی دستوری آنها را فراهم میآورد. به عقیده کرافت ساختارهای نمودی و علّی در یک الگوی واحد ادغامشدهاند که در آن هر یک از شرکتکنندگان[28] در یک رویداد توسط زیرگروه خود نمایش داده میشوند و آنچه را که شرکتکننده انجام میدهد شرح میدهد. وی همچنین براساس مؤلفههای یادشده نمود موقعیتی (واژگانی) را به چهار مقوله کلی و ده زیرمقوله تقسیمبندی میکند. همانطور که گذشت، پژوهشگران مختلف در حوزه نمود ( Vendler, 1967; Comrie, 1976; Smith, Rothstein, 2004; Croft, 2012) مؤلفههایی چون پویایی/ایستایی، دیرشی بودن/آنی بودن، همگن بودن/نبودن و کرانمندی/ناکرانمندی را ازجمله مهمترین عوامل تأثیرگذار بر تعیین نوع نمود معرفی کردهاند. در ادامه، به تشریح این مؤلفهها و چگونگی تأثیر آنها در تعیین نوع نمود پرداخته خواهد شد:
3-1. مؤلفه پویاییاز نخستین و رایجترین مؤلفههایی که برای تمایز حالات مختلف نمودی معرفیشده توسط بسیاری از پژوهشگران ازجمله وندلر (1967) وکامری (1976) مؤلفه ایستایی و پویایی است. تمایز بین ایستایی و حرکت، تمایزی بنیادین است که موقعیتها[29] را به دو طبقهی ایستا و رویداد تقسیمبندی میکند. افعال ایستا را میتوان برای توصیف حالتهای شناختی، حالتهای عاطفی و حالتهای فیزیکی به کار برد. حالتهای ایستا سادهترین نوع موقعیت هستند و یک دوره واحد و یکدست را در برمیگیرند (Smith, 1997: 19). بهعبارتدیگر، ایستاها وجود دارند یا به وجود میآیند، درصورتیکه رویدادها اتفاق میافتند. لذا رویدادها پویا هستند؛ و به تعبیر کامری (1976:49) میبایست دائماً در معرض انرژی ورودی باشند. ایستاها برخلاف رویدادها دستخوش هیچ تغییری نمیشوند. به عقیده بیبر[30] (2002) افعال پویا «عمل یا رویدادهایی را نشان میدهند، حال آنکه، ایستاها را به افعالی محدود کردهاند که حالتهای ذهنی، نگرش، احساسات، و ادراکات و یا دیگر حالتهای وجود داشتن را بیان میکنند». رویدادها در بستر زمان صورت میپذیرند و شامل مراحلی متوالی هستند که در لحظات مختلف صورت میپذیرند که از این ویژگی با عنوان «ویژگی مرحلهای[31] (فازی) بودن» تعبیر میشود (Rothstein, 2004). به علت عدم بروز رفتار مشابه در بین افعال ایستا میبایست آنها را براساس معنا به انواع مختلفی تقسیم کرد. جدول (1) نشان میدهد براساس مؤلفه ایستایی میتوان افعال را به دو دسته کلی ایستا و ناایستا (رویداد) تقسیم کرد. با توجه به اینکه افعال فعالیتی، غایتمند و حصولی همگی ناایستا هستند، لذا برای تمیز دادن بین افعال ناایستا صرفِ این مؤلفه کافی نیست و میبایست مؤلفههای دیگری را هم لحاظ کرد که در ادامه به بررسی سایر مؤلفههای مؤثر بر نمود پرداخته خواهد شد.
جدول1- طبقهبندی نمودی براساس مؤلفه ایستایی/پویایی Table 1- Aspectual type classification based on dynamicity/stativity
3-2. مؤلفه دیرشی بودنموقعیتها ممکن است دیرشی یا لحظهای (آنی) باشند. چنین تمایزی مفهومی است؛ گرچه حتی یک عمل آنی و لحظهای همانند شکستن تحت پیشرفتهترین زمانسنجها ممکن است چند میلیثانیه طول بکشد، اما بهلحاظ شناختی عملی آنی مقولهبندی میشود، چراکه مُدرِک، رویداد را آنی میپندارد. حالآنکه رویدادی همچون ساختن رویدادی دیرشی است. بنابراین، ازلحاظ مؤلفه دیرشی بودن افعال را میتوان به دو مقوله کلی دیرشی و لمحهای[32] تقسیمبندی کرد. در بسیاری از زبانها مؤلفه دیرشی بودن ازجمله مؤلفههای مؤثر بر تعیین نوع نمود به شمار میرود. مثلاً اسمیت (1997) نشان داده است در زبان انگلیسی دیرشی و پویا بودن یک رویداد میتواند موجب دست دادن نمود غایتمند گردد. بااینحال، با توجه به اینکه افعال ایستا، فعالیتی و غایتمند همگی دیرشی هستند و تنها افعال حصولی فاقد این ویژگی هستند، لذا این ویژگی چندان تمیز دهنده[33] نیست و برای تمیز دادن بین حالات مختلف نمودی صرفِ در نظر گرفتن این مؤلفه کافی نیست و میبایست سایر مؤلفهها را نیز در نظر داشت.
جدول 2- طبقهبندی انواع نمود از دیدگاه وندلر(1967) براساس مؤلفه دیرشی بودن Table 2- Vendler’s aspectual type classification based on durity
3-3. مؤلفه همگن بودنویژگی همگن بودن ازجمله ویژگیهایی است که برای تعیین نوع نمود واژگانی و طبقهبندی افعال نمودی به کار میرود. این ویژگی نخست توسط وندلر (1967) معرفی شد تا تمایز بین افعال فعالیتی و افعال غایتمند را نشان دهد. به فرآیندی همگن گفته میشود که در هرلحظه از زمان بتوان گفت آن فرایند در حال انجام شدن است مثلاً فعل دویدن در هر برهه از زمان عمل دویدن را نشان میدهد. براساس این دیدگاه، افعال غایتمند همگن نیستند، چراکه این دسته از افعال بهسوی هدف و مقصد معینی معطوف هستند و تا آن عمل محقق نشود، منطقی نیست که بگوییم که عمل انجام پذیرفته است. همچنین، رخدادهایی که نیازمند یک سلسله از مراحل و فازهای متوالی هستند را نمیتوان همگن نامید، چراکه برای مثال در فرآیند ناهمگن آلفا، فاز و مرحله ب نیازمند به گذراندن فاز و یا مرحله الف است. از این نظر، افعال غایتمند فاقد ویژگی همگن بودن هستند و درنتیجه بسیط و تقسیم نشدنی هستند. جدول (3) نشان میدهد که چگونه این ویژگی و مفاهیم مرتبط معرفیشده توسط وندلر یعنی مرحلهای و متوالی بودن، و نیز داشتن هدف و غایت و مقصد کمک شایانی به طبقهبندی و مقولهبندی افعال نمودی و تمایز آنها از یکدیگر کرده است:
جدول شماره 3- چهار طبقه نمودی معرفیشده توسط وندلر (1967) Table 3- Vendler’s aspectual type classification
3-4. مؤلفه کرانمندیشاید مهمترین مؤلفه مؤثر بر نمود که پژوهشگران بسیاری را به خود مشغول کرده است، حضور یا فقدان نهایت و یا حدومرز در ساختار افعالی خاص باشد که از آن به کرانمندی رویداد تعبیر میشود. تمایز بین کرانمند/ناکرانمند نخست توسط گری (1957) وضع شد. به عقیده گری (1957) ، واضع این تمایز، فعل کرانمند فعلی است که به نهایت خاصی متمایل است، حالآنکه فعل ناکرانمند بهمحض آغاز شدن قابلتشخیص است (Garey, 1957:106). گری مفهوم کرانمندی را از تمایز دوگانه ارسطویی جنبش /انرژی اقتباس کرده است. رویدادهای کرانمند تغییر حالتی دارند که نتیجه و یا هدف یک رویداد را تشکیل میدهد. زمانی که هدف حاصل شد، تغییر حالت روی میدهد و رویداد کامل میشود. رویدادهای کرانمند، رویدادهای بدون عامل را در برمیگیرند. برای مثال غلتیدن یک سنگ از روی کوه به ته دره رویدادی کرانمند است و نقطه غایی آن رسیدن سنگ به زمین ته دره است. به تعبیر اسمیت (1997: 19) رویدادهای کرانمند «دارای نقطه پایان طبیعی و یا، به عبارتی، دارای حد طبیعی هستند». در مقابل، رویدادهای ناکرانمند صرفاً فرایند هستند. در هرزمانی ممکن است متوقف شوند: و بنابراین، هیچ نتیجهای ندارند. بهعبارتدیگر، «رویدادهای ناکرانمند دارای نقطۀ غایی موقت هستند» (Garey, 1957:106). برخی از پژوهشگران معتقدند کرانمندی موضوعی است که میبایست در سطح عبارت فعلی و یا حتی در سطح جمله مورد بررسی قرار بگیرد. فیلیپ (2004) با بررسی زبانهای ژرمن و اسلو نشان داده است که در این زبانها نیز همچون زبانهای انگلیسی و روسی، افعال کامل ویژگی کرانمندی دارند و افعال ناکامل/ناقص ویژگی ناکرانمند دارند و بنابراین، کامل یا ناقص بودن نمود را میتوان از مؤلفههای مؤثر بر نمود موقعیتی فعل برشمرد. همچنین، وی معتقد است در بسیاری از زبانها ازجمله زبانهای ژرمن، مؤلفه هستهای (اتمی) و یا غیرهستهای بودن مفعول مستقیم، یا به عبارتی حضور و یا عدم حضور حرف تعریف (معرفگی و غیرمعرفگی) از عوامل تعیینکنندۀ کرانمندی بهحساب میآید. لذا در این زبانها کرانمندی را نمیتوان به فعل محدود کرد و ظرفیتهای فعل را در عبارات فعلی (VP) نیز میبایست در نظر گرفت. مثلاً بهطور ذاتی افعال کرانمند بر رویدادها دلالت میکنند؛ حالآنکه افعالی که بر فرایندها و حالات دلالت میکنند ناکرانمند هستند. همچنین، بهطور ذاتی، افعال کرانمند هستهای هستند. در مقایسه، با به کار بستن یک قید تکریری با فعل ناکرانمندی همچون «دویدن» شکلی دست میدهد که قضاوت درباره کرانمندی و یا عدم کرانمندی را تنها بافت معنایی و مقوله کاربردشناختی میتواند مشخص کند. برای مثال جملۀ (7) بدون در نظر گرفتن بافت ممکن است نادستوری به نظر برسد.
3-5. هستهای (اتمی) بودنبه عقیده باخ (1981) هر رویدادی در بسیطترین شکل ممکن دارای ساختاری اتمی است و رویدادهای کمینه قابلشمارش، اتم سازنده رویدادهای مشبک[34] و یا نیمه مشبک[35] را تشکیل میدهند؛ حالآنکه رویدادهای غیرکمینه، عناصری غیراتمی یا غیربسیط هستند. بنابراین، یک فعل ایستا یا یک فعلِ فرایندی دارای شکلی غیر اتمی است که به یک ساختار نیمهمشبک متصل شده است. خلاصه اینکه یک فعل ذاتاً کرانمند بر مجموعهای از رویدادهای اتمی دلالت میکند ( Bach, 1981; Rothstein, 2004) . حالآنکه افعال ذاتاً ناکرانمند فاقد این ویژگی میباشند. بنابراین، ویژگی اتمی بودن یکی از ویژگیهای همه محمولهای کرانمند به شمار میرود. برخی از محمولها کرانمندی خود را از یکی از اقمار معنایی، یا به تعبیر فیلیپ (2004) از «موضوع/قمر افزایشی»[36] میگیرند. این زیرمجموعه از محمولهای کرانمند را میتوان با توجه به پژوهشهای دوتی[37] (1986)، کریفکا[38] (1998)، فیلیپ (1999) و روستین (2004) بهصورت اصل (8) خلاصه کرد:
براساس این ویژگیها اسمیت (1997) ویژگیهای مؤثر بر تعیین انواع نمود واژگانی رابهصورت ذیل (جدول 4) ارائه داده است: جدول 4- ویژگیهای مؤثر بر تعیین انواع نمود واژگانی از دیدگاه اسمیت (1997) Table 4- Smith’s aspectual type classification (1997)
بهعقیده فیلیپ (2011, 2012) و کرافت (2012) کرانمندی فعل نیز همچون پویایی، دیرشی بودن و همگن بودن فعل از مهمترین ویژگیهای مؤثر بر تعیین نمود موقعیتی فعل است؛ بهعقیده فیلیپ (2011) کرانمندی فعل متأثر از ویژگیهایی همچون قابلشمارش و یا غیرقابلشمارش بودن و یا به عبارتی معرفگی و غیرمعرفگی مفعول مستقیم است، چرا که داشتن مفعول مستقیم قابلشمارش موجب کرانمند شدن فعل میگردد. براین اساس، مثال (9) غیرقابلشمارش و ناکرانمند و (10) قابلشمارش و کرانمند است: 9) Ivan was eating (some) soup in ten minutes. 10) Ivan ate up (all) the soup in ten minutes. 4. مؤلفههای مؤثر بر تعیین نمود فعل در لکیدر این بخش از پژوهش به بررسی و تشریح چگونگی تأثیر مؤلفههای پویایی/ایستایی، دیرشی بودن/آنی بودن، همگن بودن/نبودن و کرانمندی/ناکرانمندی بهعنوان مهمترین عوامل تأثیرگذار بر تعیین نوع نمود در لکی پرداخته خواهد شد.
4-1. پویایی فعل در لکیبا در نظر گرفتن دیدگاه پژوهشگران حوزه نمود ازجمله وندلر ( 1967)، کامری (1976)، اسمیت (1997) میتوان مشاهده کرد که در لکی افعال ایستا را برای توصیف حالتهای شناختی (از قبیل S«nɑ:xt«n «شناختن»، fijamin «فهمیدن»، dus dɑ:St«n «دوست داشتن»، Sak bɛrd«n «شک بردن»، jaGin dɑ:St«n «یقین داشتن»)، حالتهای عاطفی (/« kasI yɑ: tSi/« bad hat«n «از کسی یا چیزی بد آمدن» و /« kasI yɑ: tSi/« xUw«S hat«n «از چیزی یا کسی خوش آمدن») و حالتهای فیزیکی (bI:n «بودن» و dɑ:St«n «داشتن») به کار برده میشود. جدول (5) فهرستی از افعال ایستا در لکی را بر مبنای دیدگاههای یادشده و براساس کاربرد نشان میدهد:
جدول 5- انواع افعال ایستا براساس کاربرد معنایی در لکی Table 5- Stative verbs in Laki based on functional meanings
حالتهای ایستا در لکی یک دوره واحد و یکدست را در برمیگیرند. بهعبارتدیگر، همانطور که در مثالهای (13-11) میبینیم، ایستاها وجود دارند و دستخوش تغییری نمیشوند مگر اینکه نیرویی خارجی در آن تغییری ایجاد کند: 11) m« pil f«ra dIr-«m اولشمفرد-داشتن فراوان پول من «من پول فراوانی دارم».
اولشمفرد-هست-بلد چیز همه من «من همهچیز بلدم».
آنجا سشمفرد-هست همیشه «همیشه آنجاست». برخلاف رویدادهای لکی که در بستر زمان صورت میپذیرند و شامل مراحلی متوالی و یا بهعبارتدیگر دارای «ویژگی مرحلهای» هستند (14)، میتوان بهوضوح این ویژگی عدم داشتن مرحله و فاز را در افعال ایستای لکی مشاهده کرد (15):
اولشمفرد-ساختن-ناستمراری خانه در حال «داریم خانه میسازیم».
اولشجمع-داشتن کاشانه و خانه «خانه و کاشانه داریم». به علت عدم بروز رفتار مشابه در بین افعال ایستا، بسیاری از پژوهشگران کوشیدهاند تا انواع افعال ایستا را از هم متمایز کنند. با داشتن نگاهی معناشناختی به مقوله نمود، در گویش موردمطالعه از لکی میتوان ایستاها را براساس معنا به انواع مختلفی تقسیم کرد. برای مثال، درحالیکه بسیاری از ایستاها را نمیتوان در حالت استمراری به کار برد (16)، دیده میشود که گاه برخی از ایستاها در ساختارهای خاص بهطور استمراری به کار میروند (17) و بنابراین، میبایست این دو نوع از ایستا از هم متمایز شوند (16 و 17). کرافت (2012) از این ویژگی ایستاها بهره جسته و ایستاها را به سه زیرمقوله جداگانه طبقهبندی کرده است.
اولشمفرد-هست داشتن پول در حال من «من در حال پول داشتن هستم».*
اولشمفرد-فهمیدن-ن استمراری در حال الآن «الآن دارم میفهمم». علیرغم نقش بسیار مهم مؤلفه ایستایی/پویایی در تعیین نوع نمود واژگانی، از آنجا که براساس این مؤلفه افعال لکی را میتوان صرفاً به دو دسته کلی ایستا و ناایستا (رویداد) تقسیم کرد، لذا برای تمیز دادن بین افعال مختلف نمودی صِرفِ اِعمال این مؤلفه کافی نیست و میبایست مؤلفههای دیگری چون دیرشی بودن، همگن بودن، کرانمند بودن و ... را هم لحاظ کرد.
4-2. دیرشی بودن فعل در لکیدیرشی یا آنی بودن یک رویداد تمایزی مفهومی است؛ عمل /eSkijain «شکستن» به لحاظ شناختی عملی آنی مقولهبندی میشود؛ حالآنکه رویدادی همچون mɑ:l /a_wSt«n «خانه ساختن» رویدادی دیرشی است:
سومشم-کند-ناستمراری تمرکزنما-فکر در حال «دارد فکر میکند». (نمود فعالیتی)
سومشج-ساختن-ن استمراری تمرکزنما-خانه در حال رستمخان اهل «خانواده رستمخان دارند خانه میسازند». (نمود غایتمند) براساس این مؤلفه در لکی میتوان افعال فعالیتی و غایتمند را بهراحتی بهصورت دیرشی به کار برد، درحالیکه در رویدادهای لحظهای ذات استمرار محال است مگر آنکه معنایی استعاری داشته باشد و یا تحت پدیده تحمیل،[40] نمودگردانی[41] صورت پذیرفته باشد. بااینحال، آزمون دیرشی بودن در افعال ایستای لکی بهسادگی سایر نمودها نیست؛ مثلاً در لکی مشاهده شده است که گاه این افعال را نمیتوان بهصورت استمراری به کار برد (21-20):
سومشم-داشتن دوست من در حال «دارد مرا دوست دارد».*
اولشم- دانستن-ناستمراری در حال «دارم میدانم».* بااینحال، بارها مشاهدهشده است که در لکی افعال ایستا بهطور سازگاری ویژگی [+دیرشی] را حفظ کردهاند (23-22)، چراکه ذات افعال ایستا مفهومی دیرشی را میطلبد:
سومشج-نشستن شان-خود برای ساعت دو این «این دو ساعته که برا خودشون نشستن».
آنجا در هست ماه سه این «این سه ماهه که اونجاس». لذا مشاهده میشود مؤلفه دیرشی بودن نقشی کلیدی را در تعیین نوع نمود واژگانی در لکی ایفا میکند. بااینحال، ازآنجاکه مؤلفه دیرشی بودن گستره افعال ایستا، فعالیتی و غایتمند را در برمیگیرد و تنها نمود حصولی را شامل نمیشود، برای تعیین انواع نمودی به مؤلفههای تکمیلی دیگری نیاز است.
4-4. همگن بودن فعل در لکیویژگی همگن بودن ازجمله ویژگیهایی است که برای تعیین نوع نمود واژگانی و طبقهبندی افعال نمودی به کار میرود. به فرایندی همگن میگوییم که در هر لحظه از زمان بتوانیم بگوییم آن فرایند در حال انجام شدن است؛ به عبارت دیگر، تمام لحظات وقوع رخداد تا رسیدن آن به نهایت عمل، مشابه است و بهلحاظ کیفی تغییری در آن ایجاد نمیشود. مثلاً در هر برهه از زمان که از یک لکزبان درباره کسی که عمل d«U nɑ:/I:n «دویدن»، tS«na dɑ:/I:n «صحبت کردن» یا rI kɛrd«n «راه رفتن» را انجام میدهد، پرسیده شود میگوید که عامل در حالِ عمل «صحبت کردن» و «راه رفتن» است (25-24):
سومشج-کردن صحبت در حال است-ساعت دو این «این دو ساعته که دارن صحبت میکنن».
سومشج-کردن تمرکزنما-راه در حال الآن «الآن دارن راه میرن». بااینحال، میتوان بهوضوح مشاهده کرد که در لکی افعال غایتمندی چون ?aUSt«n «ساختن» (مثلاً پل یا برج) یا nisUn«n «نوشتن» (مثلاً نامه) همگن نیستند، چراکه رخدادهایی که نیازمند یک سلسله از مراحل و فازهای متوالی هستند را نمیتوان همگن نامید. بهعبارتی، در فرایند ناهمگن آلفا، فاز و مرحله ب نیازمند به گذراندن فاز یا مرحله الف است. برای مثال، در (26) نمیتوان مدعی شد که فاعل در تمامی لحظات انجام فرایند nɑ:ma nisUn«n «نامه نوشتن اعمال یکسانی را انجام داده است:
سومشمفرد-نوشتن ننکره-نامه ساعت یک در «در (طی) یک ساعت نامهای نوشتم». بنابراین در لکی فرایندهای غایتمندی چون mɑ:l /ɑUSt«n «خانه ساختن» مرحله gɛl«gatS kɛrd«n «گلوگچ کردن» مستلزم مراحل b«naUa /ɑUSt«n «پایهسازی کردن» و /ɑ:dZ«r kiSI:n «آجرکشی کردن» که نیازمند یک سلسله از مراحل و فازهای متوالی، و درنتیجه بسیط و تقسیم نشدنی هستند را نمیتوان همگن نامید. درهرحال، همانطور که مشاهده شد، ویژگی همگن بودن در افعال لکی که خود مستلزم کیفیات دیگری از فعل ازجمله مرحلهای و متوالی بودن فعل است، میتواند کمک شایانی به طبقهبندی و مقولهبندی افعال نمودی و تمایز آنها از یکدیگر کند. بااینحال، برای دست دادن یک نظام نمودی دقیق در لکی همچنان نیازمند ویژگیهای متمایزکننده دیگری هستیم که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد. 4-5. کرانمندی فعل در لکیاز مهمترین عوامل تأثیرگذار در تعیین طبقه نمودی فعل، داشتن نهایت یا حدومرز در ساختار قاموسی افعالی خاص است که از آن به کرانمندی فعل تعبیر میشود. در لکی افعالی چون malɑUw«nI kɛrd«n «شنا کردن» یا rI kɛrd«n «راه رفتن» که افعالی ناکرانمند هستند، بهمحض آغاز شدن یا در هرزمانی که متوقف شوند قابلتشخیص هستند. حالآنکه افعال کرانمندی چون mɑ:l /ɑUSt«n «خانه ساختن» یا sar bɛrI:n «سربریدن» حتی رویدادهای بدون عامل مانند xu bIi:n «خوب شدن» مرحله sard bIin «سرد شدن» را هم در برمیگیرند؛ بنابراین، دارای نقطه پایان طبیعی و یا به عبارتی دارای حد طبیعی هستند:
سشمفرد-برید ن معرفه-مرغ سر «سر مرغ را برید ». (کرانمند)
کرد-ناستمراری اولشم-راه داشتم «داشتم راه میرفتم». (ناکرانمند) برای تمیز دادن افعال کرانمند از ناکرانمند از «آزمونهای کرانمندی» استفاده میشود. ازجملۀ این آزمونها آن است که فعل کرانمند با قیود زمانی مانند «در عرض X مدتزمان» -که به نقطه پایانی رویداد اشاره میکنند- سازگاری دارند. حالآنکه، افعال ناکرانمند با عباراتی مانند «به مدت X زمان» - که بیانگر مدتزمان انجام فعل میباشند - سازگاری دارد. در اینجا ما از عبارات قیدی مانند /arɑ: y« sɑ:/at«به مدت یک ساعت»،va y« sɑ:/at «در یک ساعت» و عبارات قیدی از این قبیل برای تفکیک افعال کرانمند و ناکرانمند استفاده میکنیم. استفاده از نشانه (*) بیانگر این است که عبارت تحت شرایط خاصی و در حالت نشاندار میتواند درست باشد.
س ش مفرد-شد خوب برای یک ساعت/ در یک ساعت عبدل «عبدل در یک ساعت/ (*) به مدت یک ساعت بهبود یافت». (کرانمند(
س ش مفرد-کرد شنا برای یک ساعت/ در یک ساعت عبدل «عبدل (*) در یک ساعت/ به مدت یک ساعت شنا کرد». (ناکرانمند) برخی از پژوهشگران معتقدند موضوع کرانمندی را میبایست نه در سطح واژه که در سطح عبارت فعلی و با در نظر گرفتن همه اقمار فعل در جمله، موردبررسی قرار داد. مثلاً همانطور که میتوان مشاهده کرد، در لکی افعال کرانمند بهطور ذاتی اتمی هستند (33-31):
کند اولشم (فاعل ارگتیو)-چاله «چالهای کندم».
کند اولشم (فاعل ارگتیو)-بزرگ چاله سه «سه چاله بزرگ کندم».
سومشم-برید مرغ سه سر «سه مرغ را سر برید». در مقابل، با به کار بستن یک قید تکریری با فعل ناکرانمندی همچونd«U nɑ:/I:n «دویدن» شکلی دست میدهد که قضاوت درباره کرانمندی و یا عدم کرانمندی را تنها توجه بافت معنایی میتواند مشخص کند. برای مثال جملۀ (34) بدون در نظر گرفتن بافت، ممکن است نادستوری به نظر برسد.
دو سومشم-گذاشت-ناستمراری دفعه سه داشت پریشب بیژن «؟بیژن پریشب داشت سه بار میدوید». ازاینرو، در تبیین مؤلفه کرانمندی میبایست معیاری کمّی[42] (QC) برای محمول کرانمند تعریف کرد که در آن اصول و تفاسیر کاربردشناختی دنیای واقع نیز لحاظ شود (Filip, 1999, 2004). به عقیده فیلیپ (2004) چنین اصلی را میتوان بهاختصار در قالب (35) فرمولبندی کرد:
بر این اساس، محمولP تنها و تنها اگر P بخشی از واحد دیگر که P است باشد میتواند بهصورت کمّی آورده شود.
4-5-1. هستهای (اتمی) بودن فعل در لکیمیتوان گفت هر رویدادی در بسیطترین شکل ممکن دارای ساختاری اتمی است و رویدادهای هستهای، اتم سازنده فرایندها و رویدادهای غیربسیط را تشکیل میدهند. مثلاً گرچه عمل hUward«n «خوردن» بهطورکلی عملی مستمر، پیوسته و غیراتمی است؛ فرایند sif hUward«n «سیب خوردن» از آنجا که رویدادهایی مجزا و جزئیتر نسبت به hUward«n «خوردن» را نشان میدهد، اتمی و قابلشمارش است (37-36):
اولشم-خوردن-ناستمراری در حال «دارم میخورم». (غیرهستهای)
خورد اولشم (فاعل ارگتیو)-سیب سه «سه عدد سیب خوردم». (هستهای) لذا اتمی بودن را میتوان ازجمله مهمترین مؤلفههای مؤثر بر کرانمندی بهحساب آورد که موجب میشود جمله (36) که بر مجموعهای از رویدادهای اتمی دلالت میکند کرانمند و جمله (37)که فاقد این ویژگی است، ناکرانمند باشد. بنابراین، میتوان مدعی شد در لکی نیز همانند بسیاری از زبانهای هندواروپایی ویژگی اتمی بودن یکی از ویژگیهای محمولهای کرانمند به شمار میرود.
4-5-2. سطوح کرانمندی و عوامل مؤثر بر آن در لکیاز منظر رویکردهای نحو-بنیاد، فعل بهتنهایی نمیتواند بیانگر موقعیت کرانمند یا غیرکرانمند باشد و میبایست ظرفیتهای فعل (اعم از فاعل و مفعول) را نیز در نظر گرفت (Comrie, 1976:45). برای مثال در دو جمله (38) و (39) بااینکه هر دو فعل مشابه xUwɑn«n «خواندن» را دارند اولی نمود ناکرانمند و دومی موقعیتی کرانمند را میرساند:
میخواند دارد حسن «حسن دارد میخواند».
میخواند فاتحه دارد حسن «حسن دارد فاتحه میخواند». لذا از این منظر، افعال دارای نمود کامل، ویژگی کرانمندی دارند و افعال ناقص ناکرانمند هستند؛ بنابراین، کامل یا ناقص بودن نمود را میتوان از مؤلفههای مؤثر بر نمود موقعیتی فعل برشمرد. به نظر میرسد در گویش لکی در خصوص پارامتر کرانمندی چنین ارتباطی برقرار باشد (42-40):
س ش مفرد-خورد عدسی برای ده دقیقه/ *در ده دقیقه بیژن «بیژن *در ده دقیقه/برای ده دقیقه عدسی خورد».
س ش مفرد-خورد نشانه معرفگی-عدسی برای ده دقیقه/ در ده دقیقه بیژن «بیژن در ده دقیقه/*برای ده دقیقه عدسی را خورد».
س ش مفرد-خورد هندوانه دو برای ده دقیقه/ *در ده دقیقه بیژن «بیژن *در ده دقیقه/برای ده دقیقه دو هندوانه خورد». در (40) چون به nUw«ZyaU «عدسی» خاصی اشاره نشده است و صرفاً عمل hUward«n «خوردن» را نشان میدهد، لذا فعل ناکرانمند و درنتیجه جمله دارای نمود فعالیتی است. این در حالی است که در (41) به دلیل اشاره به غذا و بافتی خاص (دارا بودن ویژگی معرفگی به علت انضمام عنصر معرفگی –a به مفعول مستقیم)، فعل کرانمند است و درنتیجه نمود غایتمند است. در (42) به علت ویژگی قابلشمارش بودن مفعول مستقیم SumI «هندوانه»، عمل hUward«n «خوردن» از نمود فعالیتی به نمود غایتمند تبدیل شده است. در گویش موردمطالعه از لکی عناصر معرفگی از قبیل حروف تعریف، ضمایر ملکی و برخی کمیتنماها و ظرفیت فعل در تعیین کرانمندی عبارت فعلی مؤثرند؛ بااینحال، مشاهده میشود گاهی اوقات کرانمند یا ناکرانمند بودن یک موقعیت به بافت[43] نیز بستگی دارد و صرفِ در نظر گرفتن ویژگیهای نحوی و ظرفیتی فعل برای تعیین نوع نمود کفایت نمیکند. از مهمترین دلایل اهمیتِ تمایز بین کرانمند و ناکرانمند بودن به مسئله تقابل بین نمود کامل و ناکامل برمیگردد. هنگامیکه یک نمود کامل به موقعیتی کرانمند اشاره کند یعنی هدف محقق شده است. در بیان موقعیتهای کرانمند، هم نقطه پایانی مهم است و هم فرایندی که طی میشود. میتوان موقعیتهای کرانمند را بهصورت نمود ناقص بیان کرد و حتی میتوان صراحتاً گفت که یک موقعیت هدفدار هرگز محقق نشده است. برای مثال در جمله (43) ازآنجاکه هنوز فعل حاصل نشده است با نمود ناقصی مواجهیم و گرچه فعل مدنظر کرانمند است، نمود همچنان ناقص است. این نکتهای است که وندلر(1967:47)، به نقل از کامری، از آن با عنوان «نمود حصولی/دستاوردی» یاد میکند.
کوِر(نام رشتهکوهی در زاگرس) نوک به-شناسه فاعلی اولشجمع-رسیدن-ناستمراری داشتیم «داشتیم به نوک کوِر (نام کوهی در زاگرس) میرسیدیم». در بسیاری از موارد در لکی با صرفِ در نظر گرفتن ویژگیهای فعلی، نمیتوان اتمی بودن یا نبودن و درنتیجه کرانمندی را تعیین کرد؛ برای نمونه، قابلشمارش یا غیرقابلشمارش بودن محمولهای اسمی بهکاررفته پس از عبارات اندازهگیری چون f«ra «بسیار»، تنها با در نظر گرفتن ویژگی اقمار فعل در بافت مشخص میشود (46-44):
نشانه سومشجمع و کامل بودن-آمد نامزدی برای بسیاری آدم «افراد زیادی به (مراسم) نامزدی آمده بودند».
اولش جمع – خوردن- نشانه استمراری غصه زیاد نشانه جمع – معرفگی – روز این «این روزها بسیار غصه میخورم».
معرفه-غار درِ در کرد جمع اولش جمع ارگتیو-زیاد-هیزم «هیزم فراوانی را در ورودی غار جمع کردیم». در اینجا گرچه در سه جمله (44-42) از عنصر اندازهگیری f«ra «بسیار» استفاده شده است، بااینحال، با توجه به بافت معنایی، فقط مثال اول قابلشمارش و باقی غیرقابلشمارش هستند. به عبارتی، (44) نشان میدهد کمّی بودن و همگن بودن را میتوان بهعنوان ویژگی محمولهای منفرد و اتمی برشمرد. بنابراین، این دو ویژگی را میتوان بهعنوان ویژگی محمولهای رویدادی نام برد. از طرفی، محمولهای فعلی هستهای کرانمندند؛ ولی اینگونه نیست که هر محمول کرانمندی کمّی باشد. مثلاً /arɑ: j« sɑ:/_at rI kErd«n «برای یک ساعت راه رفتن» کرانمند است؛ ولی اتمی نیست، چراکه ممکن است به برآیند دو رویداد مقارن، متوالی ولی جداگانه اشاره کند.
5. نتیجهگیریپژوهش حاضر، که تحقیقی کیفی و بهصورت توصیفی-تحلیلی و مبتنی بر دادههای حاصل از مشاهده و مصاحبه است، به بررسی مؤلفههای مؤثر بر تعیین نوع نمود واژگانی (موقعیتی) در لکی گویش درهشهر پرداخته است. این پژوهش پس از تشریح ویژگیهای مهم مؤثر بر تعیین نوع نمود، با تکیه بر رویکرد نمودی فیلیپ (1999, 2004, 2012) و کرافت (2012) نشان داد در لکی گویش درهشهر، مؤلفههای پویایی، دیرشی بودن، همگن بودن، کرانمندی و هستهای (اتمی) بودن فعل ازجمله مهمترین عوامل مؤثر بر تعیین نوع نمود فعل هستند و با مبنا قرار دادن این مؤلفههای تمیزدهنده میتوان بهطور نظاممند انواع طبقات نمودی واژگانی را در لکی پیاده و تبیین کرد. برخلاف برخی از دیدگاهها از جمله دوتی (1986, 1991) و کریفکا (1992) که کرانمندی را عمدتاْ از ویژگیهای ذاتی خودِ فعل برمیشمارند، مشاهده شد که در گویش مذکور از لکی نیز همانند بسیاری از گویشهای ایرانی برای تبیین برخی از مؤلفههای مؤثر بر تعیین نوع نمود موقعیتی ازجمله مؤلفه کرانمندی، هستهای بودن و کامل بودن میبایست بافت معنایی و کاربردشناختی را هم در نظر گرفت و این با یافتههای فیلیپ (2004, 2011, 2012)، روستین (2004) و کرافت (2012) همراستاست. همچنین، این پژوهش نشان داد در گویش مذکور از لکی افعال کامل ویژگی کرانمندی دارند و افعال ناکامل/ناقص ویژگی ناکرانمند دارند که این با یافتههای فیلیپ (2011) و بُرِر[44] (2013) همخوانی دارد. همچنین، مشاهده شد که در لکی نیز همانند بسیاری از زبانهای هندواروپایی (Comrie, 1976:46) میتوان با استفاده از قواعد صرفی افعال کرانمند را از ناکرانمند به وجود آورد. علاوهبر این، میتوان با توجه به ماهیت بینشانِ افعال ناکرانمند نتیجه گرفت که علامت تفکیک هر فعل ناکرانمند را میتوان بهعنوان مبنایی برای تولید یک محمول کرانمند قرارداد، بهشرط آنکه این فعل با یک قمر افزایشی مناسب که مشخصکنندۀ ملاک کمّی(QC) باشد ترکیب شود و این با یافتههای فیلیپ (1999) همراستا است.
[1]. mood [2]. tense [3]. aspect [4]. lexical aspect [5]. periphrastic [6]. punctual [7]. ingressive/ inchoative [8]. accomplishment از این نمود گاه به نمود پایا (رضایی، 1391) و گاه به نمود تحققی (راسخمهند، 1393) نیز تعبیر شده است. [9]. inner aspect [10]. situation aspect [11]. dynomicity [12]. durative [13]. homogeniety [14]. telicity [15]. atomocity [16] . E. Bach [17]. stativity [18]. atelicity [19]. punctual .[20] از این نمود گاه به نمود کنشی (کریمیدوستان و آزادفر، 1392 و رضایی، 1391) و گاه نمود رخدادی (راسخمهند، 1393) نیز تعبیر شده است. [21]. accomplishment [22]. achievement [23]. unstructured interviews [24]. semi-structured interviews [25]. thematic analysis [26] . H. Reichenbach [27] . J. Hay [28]. participants .[29] موقعیتها (situations) در بستر زمان بروز کرده و محقق میشوند. کامری (1976) موقعیتها را بهعنوان یک اصطلاح پوششی در نظر میگیرد و آنها را به دو دسته کلی ایستاها و ناایستاها و در وهله بعد ناایستاها را به زیرمقولههای دیگر طبقهبندی میکند. [30] . J. Beavers [31]. [+/- stage] [32]. semelfactive [33]. distinguishing [34]. lattice [35]. semi-lattice [36]. incremental argument [37]. D. R. Dowty [38]. M. Krifka .[39] در پیکره زبانی موردمطالعه، عبارت belad«m (بلدم) هم ضبط شده است. [40]. coercion [41]. aspect shift [42]. quantity criterion [43]. context [44]. H. Borer | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ابوالحسنیچیمه، زهرا. (1390). انواع نمود واژگانی در افعال فارسی. ادب فارسی، (6)1، 120-101.
استاجی، اعظم و نخاولی، فاخته. (1392). بررسی نمود، تمایزات نمودی عمده و زمان در زبان فارسی. به کوشش محمد دبیرمقدم، مجموعه مقالات هشتمین همایش زبانشناسی ایران (33-41). دانشگاه علامه طباطبایی.
اماناللهیبهاروند، سکندر. (1370). قوم لر: پژوهشی درباره پراکندگی جغرافیایی لرها در ایران. آگاه.
برزگر، حسن و کریمیدوستان، غلامحسین. (1396). نمود واژگانی در افعال مرکب مشتق از صفت در زبان فارسی. پژوهشهای زبانی، (1)8، 57-41.
چراغی، زهرا و کریمیدوستان، غلامحسین. (1392). طبقهبندی افعال زبان فارسی براساس ساخت رویدادی و نمودی. پژوهشهای زبانی، (4)2، 60-41.
خوشلبافان، زهرا. (1391). کرانمندی افعال مرکب دارای جزء پیشصفتی. به کوشش محمد دبیرمقدم، مجموعه مقالات هشتمین همایش زبانشناسی ایران (704-711). دانشگاه علامه طباطبایی.
دانشپژوه، فاطمه؛ کریمیدوستان، غلامحسین؛ محمدابراهیمی، زیبنب، روشن، بلقیس. (1392). ماهیت نمود واژگانی فعل و رابطه آن با تکواژ ستاکساز غیرمعلوم در کردی سورانی. زبانشناسی و گویشهای خراسان دانشگاه فردوسی، (8)5، 80-53.
دبیرمقدم، محمد. (1392). ردهشناسی زبانهای ایرانی (2 جلد). سمت.
راسخمهند، محمد. (1393). فرهنگ توصیفی نحو. علمی.
رضایی، والی. (1391). بررسی نحوی و معنایی افعال ایستا در زبان فارسی. زبانشناسی و گویشهای خراسان. (7)4، 38-23.
شهسواری، فرامرز. (1394). توصیف ساختار زبان لکی. طاقبستان.
کریمیدوستان، غلامحسین و آزادفر، رؤیا. (1392). فرهنگ توصیفی معنیشناسی. باور.
مجیدی، مریم. (1388). جلوهها و کارکردهای نمود فعل در زبان فارسی. فصلنامه پژوهش زبان و ادبیات فارسی، 15، 158-145.
نغزگویکهن، مهرداد. (1389). افعال معین و نمایش نمود در زبان فارسی. ادبپژوهی، 14، 93-110.
ویسیحصار، رحمان. (1394). زمان و نمود در کردیموکریانی. فصلنامه مطالعات زبانها و گویشهای غرب ایران، (8)2، 124-101.
ویسیحصار، رحمان. (1396). نمود در کردی: از هستیشناسی تا دستور. جستارهای زبانی، (8)3، 158-135.
Abolhasani, C. Z. (2011). Lexical aspect in Persian verbs. Persian Literature, 1(6), 101-120. [In Persian]
Aliakbari, M., Gheitasi, M., & Anonby, E. (2015). On language distribution in Ilam province, Iran. Iranian Studies, 48(6), 835-850.
Amanollahi, S. (2004). The Luri peoples. Āgāh. [In Persian]
Anonby, E. (2004). Kurdish or Luri. Laki’s disputed identity in the Luristan province of Iran. Kurdische Studien, 4(5), 7-22.
Bach, E. (1981). On time, tense, and aspect: An essay in English metaphysics. In P. Cole (Ed.), Radical pragmatics (pp. 63–81). Academic Press.
Barzegar, H. & Karimi Doustan, G. 2017. Lexical aspect in Persian deadjectival complex predicates. Language Research, 8(1), 41-57. [In Persian]
Beavers, J. (2002). Aspect and the distribution of prepositional resultative phrases in English. LinGOWorking, 12, 1-40.
Borer, H. (2013). Structuring Sense: Taking form (Vol. 3). Oxford University Press.
Cheraghi, Z. & Karimi-Doostan, G. (2014). Classification of Persian verbs based on event and aspectual. Language Research, 4(2), 41-60. [In Persian]
Comrie, B. (1976). Aspect. Cambridge University Press.
Croft, W. (2012). Verbs: Aspect and causal structure. OUP Oxford.
Dabir Moghaddam, M. (2014). Typology of Iranian languages. SAMT. [In Persian]
Dahl, O. (1985). Tense and aspect systems. Blackwell.
Daneshpazhouh, F., Karimi-Doostan, G., Mohamad Ebrahimi, Z., Roshan, B. (2014). The Nature of verb lexical aspect and its relation to-rā/rē non-active morpheme in Sorani Kurdish. Journal of Linguistics & Khorasan Dialects, 5(8), 53-80. [In Persian]
Dowty, D. R. (1986). The effects of aspectual class on the temporal structure of discourse: semantics or pragmatics? Linguistics and philosophy, 9(1), 37-61.
Dowty, D. R. (1991). Thematic proto-roles and argument selection. Language, 67, 547-619.
Filip, H. (1999). Aspect, situation types and noun phrase semantics. Garland.
Filip, H. (2004). The telicity parameter revisited. In R. B. Young (Ed.), Semantics and Linguistic Theory (Vol. 14, pp. 92-109). Northwestern University.
Filip, H. (2011). Aspectual class and aktionsart. In C. Maienborn, K. von Heusinger, & P. Portner (Eds.), Semantics: An international handbook of natural language meaning (pp. 85-100). Mouton de Gruyter.
Filip, H. (2012). Lexical aspec. In R. I. Binnick (Ed.), The Oxford handbook of tense and aspect (pp.721-751). Oxford University Press.
Garey, H. B. (1957). Verbal aspect in French. Language, 33(2), 91-110.
Hamzeh’ee, M. R. (2015). “LAK TRIBE,” Encyclopædia Iranica. available at http://www.iranicaonline.org/articles/lak-tribe (accessed on 31 December 2015).
Hay, J., Kennedy, C., & Levin, B. (1999). Scalar structure underlies telicity in degree achievements. In T. Matthews, & D. Strolovitch (Eds.), Semantics and linguistic theory (Vol. 9, pp. 127-144). University of California.
Karimi Doostan, Gh. & Azadfar, R. (2012). Descriptive dictionary of semantics. Bavar. [In Persian]
Krifka, M. (1992). Thematic relations as links between nominal reference and temporal constitution. Lexical matters, 2953, 29-53.
Krifka, M. (1998). The origins of telicity. In S. Rothstein (Ed.), Events and grammar (pp. 197-235). Springer, Dordrecht.
Khoshlabafan, Z. (2012(. The telicity of compound verbs. M. DabirMoghadam (Ed.), Proceedings of the 8th ILC (pp. 711-704). Allameh Tabatabai University. [In Persian]
Lo_bner, S. (2013). Understanding semantics (2nd ed.). Routledge.
Majidi, M. (2010). Lexical aspect and its representation in Persian. Language and Literary Reasearch, 15, 145-158. [In Persian]
Minorsky, V. (1986). Lak. In B. Lewis, C. Pellat, & J. Schacht (Eds.), The Encyclopaedia of Islam (pp. 821-826). Brill.
NaghzguyeKohan, M. (2011). Auxilary vebs and aspect marking in Persian. Literary Reasearch, 4(14), 93-110. [In Persian]
RasekhMahand, M. (2013). Descriptive dictionary of syntax. Elmi. [In Persian]
Reichenbach, H. (1947). Elements of symbolic logic. The Macmillan Company.
Rezaee, V. (2013). A syntactic and semantic investigation of static verbs in Persian. Journal of Linguistics & Khorasan Dialects, 4(7), 23-38. [In Persian]
Rothstein, S. (2004). Structuring events: A study in the semantics of lexical aspect. Blackwell.
Schmitt, R. (1989). Compendium linguarum iranicarum. Reichert Verlag.
Shahsavari, F. (2016). Describing the structure of Laki. Taghobestan. [In Persian]
Smith, C. (1997). The parameter of aspect. Kluwer.
Staji, A. & Nakhavoli, F. (2013). The study of aspect and tense in Persian. In M. DabirMoghadam (Ed.), Proceedings of the 8th ILC (pp. 33-41). Allameh Tabatabai University. [In Persian]
Veisi Hasar, R. (2015). Tense and aspect in Kurdish. Journal of Western Iranian Languagees and Dialects. 2(8), 124-101. [In Persian]
Veisi Hasar, R. (2017). Aspect in Kurdish: From ontology to grammar. Language Related Research, 8(3), 135-158. [In Persian]
Vendler, Z. (1967). Linguistics in philosophy. Cornell University Press.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 557 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 221 |