تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,398 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,196,391 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,072,278 |
یک امپراتورِ ناشناخته در نقشبرجستة شاپور یکم ساسانی: تنگچوگان؛ بیشاپور 3 | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 6، دوره 12، شماره 4 - شماره پیاپی 48، دی 1399، صفحه 71-94 اصل مقاله (1.95 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2021.127541.2155 | ||
نویسندگان | ||
سیدصاحب برزین* 1؛ محمد توکلیان2 | ||
1استادیار گروه تاریخ، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران | ||
2کارشناسی ارشد گروه تاریخ، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه فردوسی، مشهد، ایران | ||
چکیده | ||
پژوهشگرهای خارجی و داخلی تاکنون پژوهشهای ژرف و بررسیهای موشکافانهای دربارۀ نقوش برجستۀ ساسانی انجام دادهاند. این پژوهشها که بهطور مداوم از آغاز قرن بیستم میلادی شروع شد و تا عصر حاضر ادامه دارد، به رمزگشایی و روشنشدن حقایق بسیاری از این نقوش، بهویژه تعیین هویت افرادی که در آن حضور دارند، منجر شد و تاحدودی، به پیداشدن قعطعههای گمشدۀ این پازل سردرگم کمک کرد. متأسفانه به علت فرسایش فراوان و آسیبدیدگی شدید این نقوش، تشخیص هویت افرادی که در آن حضور دارند، کمی با دشواری روبهروست. هدف این مقاله تعیین هویت فردی است که در سنگنگارۀ شمارۀ سه بیشاپور، در تنگچوگان کازرون، زیر سُم اسب شاپور بهاصطلاح لگدمال شده است. بر همین اساس و با مقایسة آن با دیگر نقوش، نظر جمعی پژوهشگرهای این عرصه بر گوردیانوس سوم بودن (Gordyanos III) این فرد است؛ اما جزئیات پوشاک و چهرة این فرد، با دیگر نقوشی که در آن امپراتور رومی به تصویر کشیده شده است، کمی متفاوت است. با توجه به همزمانی حملة والریانوس (And the Rianus) و قدرتگرفتن اُدیناتوس، امیر پالمیری در بینالنهرین و سوریه که به رقیبی جدی برای شاپور بدل شد، احتمال میدهیم سنگنگارة شمارة سه روایتی از بازه زمانیِ 250تا268م باشد. در ادامه، تلاش میشود با بازنگری در تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان و هماهنگسازی و مقایسة آن با نقوش شاپور یکم در بیشاپور و نقش رستم و دارابگرد که در آن امپراتورهای رومی حضور دارند و همچنین با کمکگیری از علم سکهشناسی، هویت این شخص روشن شود. | ||
کلیدواژهها | ||
نقوش برجستۀ ساسانی؛ بیشاپور؛ امپراتورهای رومی؛ شاپور یکم؛ اُدیناتوس؛ تنگچوگان | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه رابرت کرپورتر (Kerporter, 1821: 543)، زاره (Sarre, 1910: 79)، گاژه (Gagé, 1965: 374) و انسلین (Anßlin, 1949: 97) نخستین کسانی بودند که دربارۀ حضور قیصران رومی در نقوش ساسانی مطالبی نگاشتند. نظریههای این افراد را اشپرنگلینگ (Sprengling, 1940: 372)، هرتسفلد 78):(Herzfeld, 1941 و سپس روستوفتسوف (Rostovtzef, 1943: 40) رد کردند. اشپرنگلینگ و پولیزه کاراتلی (Carratelli, 1947: 225) به ترتیب والرین و فیلیپ عرب را شناسایی کردند. پس از این، ادیت پرادا (Edith Porada) و مکدرموت (Macdermot) نیز به جمع نظریهپردازها پیوستند. تلاش این پژوهشگرها باعث شد افراد بعدی به امپراتورهای رومی در نقوش ساسانی، توجه بیشتری کنند. در همین راستا، موضوع این مقاله دربارۀ نقش برجستة شمارة یک شاپور یکم در تنگچوگان کازرون است. این نقش، تصویر شمارة یک، که متأسفانه آسیب جدی دیده و فرسودگی تأثیر بسیاری بر روی آن نهاده، در سمت چپ رود شاپور واقع شده و دو صحنۀ متفاوت را به نمایش گذاشته است: نخست پیروزی بر امپراتورهای رومی و سپس گرفتن حلقۀ قدرت از هُرمزد. نقش در قابی به ابعاد ده متر طول و پنج متر پهنا حجاری شده است و از لحاظ سبک و عمق کار، از نقوش ضعیف روزگار شاپور به شمار میرود. گذر زمان تاحدودی بخش گستردۀ آن را از بین برده و بخش پایینی نیز بهشدت آسیب دیده است. در سمت راستِ بیننده، شاپور دست خود را برای گرفتن حلقۀ قدرت، در ادامه در این باره توضیح مبسوط خواهیم داد، به سمت هُرمزد که در سمت چپ ایستاده، دراز کرده است. متأسفانه به علت آسیبدیدگی، از چگونگی پوشش و دیگر جزئیات بالاتنۀ شاپور و اهورامزدا بیخبریم؛ اما با قرینهسازی آن با دیگر نقوش، برداشت تصویر مشابهای از آن ممکن است. در زیر سُم اسب هُرمزد پیکرۀ اهریمن (؟) لگدمال شده است. این صحنهسازی در نقشبرجستۀ اردشیر یکم در نقشرستم نیز به تصویر کشیده شده است و باوجود فرسودگی بسیار، تشخیص آن بهخوبی امکانپذیر است. تنها تفاوت آن، فرم قرارگیری صورت است که در نقشرستم، تمام پوزه به خاک مالیده شده است؛ یعنی نیمرخ به نمایش درآمده است؛ اما در اینجا، چهره بهطور کامل نمایان است و فرم صورت تمامرخ است. در طرف مقابل نیز پیکرهای در زیر سُم اسپ شاپور به خاک افتاده است که در اینجا نیز، چهره تمامرخ رو به سوی بیرون دارد. پیکرۀ سوم که میان شاه و اهورامزدا قرار دارد، امپراتوری رومی را به تصویر کشیده است که دو دست خود را به حالت التماس و در حالتی ناچار و شکستخورده نشان میدهد. دربارۀ پیکرهای که زیر سُم اسب شاپور قرار دارد، نخستینبار هرتسفلد (Herzfeld, 1941) با بررسی آن و با در نظر گرفتن تمام جوانب، لقب «دشمن انتزاعی شاه» را برای این شخص در نظر گرفت. پس از آن مکدرموت (Macdermot, 1954: 76-80) با بررسی موشکافانۀ خود، این پیکره را گوردیانوس سوم نامید که نتایج پژوهشهای او، بهطور ویژه راهگشای شناخت بهترِ دیگر سنگنگارههای ساسانی نیز شد. پس از درموت، تاحدودی تمامی پژوهشگرها و صاحبنظرها بر گوردیانوس سومبودن آن همسخن بودند. اهمیت مقالة پیش رو در واکاوی و تعیین هویت شخصیتی است که نه با پژوهشی موشکافانه و بلکه براساس نظریهای کُلی گوردیانوس سوم نامیده شده است؛ حال آنکه با روشنشدن هویت این فرد، دستیابی به ابعاد جدیدتری از تاریخ سیاسی منطقه، بهویژه در سالهای پایانی حکومت شاپور یکم، ممکن میشود.
شخصیتی غیب برای داشتن برداشت درستی از سنگنگارههای ساسانی، باید آنها را بهطور موشکافانهای بررسی کرد؛ همچنین تلاش میکنیم با مقایسۀ نقوش و سکههای این امپراتورها، به درک بهتری از موضوع برسیم. شاپور در پنج قاب، پیروزی خود بر قیصران روم را به نمایش گذارده است. مکان این پنج قاب به این شرح است: یکی در داراب، یکی در نقشرستم مرودشت و سه تا در تنگچوگان بیشاپور کازرون. پیش از ورود به بحث، باید یادآور شویم به قول هینتس، نگارههای ساسانی هرگز گزارشی از یک حقیقت نیست و نمایشی سمبلیک از یک حقیقت است (هینتس، 1385: 96). ابتدا به سراغ شخصیت گوردیانوس میرویم. میدانیم پیکر او به روم منتقل شد و در آنجا دفن شد؛ اما از آنجا که این پیروزی باید به بهترین شکل روایت میشد، تمام رویدادها دربارۀ جنگهای بیست سالة شاپور با رومیان، در برخی از نقوش بهطور نمادین کنار هم چیده شدند. چهرۀ گوردیانوس در نقوش ساسانی، آن گونه که بر سکههای آنها نیز به تصویر کشیده شده است، بدون ریش است؛ زیرا گردیانوس هنگام نبرد با شاپور تنها نوزده سال داشت؛ البته اندام و فُرم صورت این قیصر رومی در نقشبرجستهها، با سکههای دور دوم حکومت او درخور مقایسه است که کمی فربهتر است و صورتی پُرتر دارد. این خود از دقت حجار و طراح در به کار بردن جزئیات نشان دارد (تصاویر شمارة 2 و3). حال بگذارید جزئیات چهره و پوشاک گوردیانوس را در چهار نقش برجستهای بررسی کنیم که در آن حضور دارد.
در نقش داراب، گوردیانوس در قامت امپراتوری واقعی به تصویر کشیده شده است. شنل شاهی که پوشش جداییناپذیر قیصرها به شمار میرفت و چنانکه خواهیم دید، در تمام نقوشی که امپراتورهای رومی در آن حاضرند، این شنل بهوضوح و در فُرمی شاهانه به تصویر کشیده شده است؛ حتی روی سکههای این افراد نیز درخور مشاهده است (تصاویر شمارة 4، 5 و 6). توجه به جزئیات پوشاک رقیب، بهنوعی روایتکنندۀ توجه ویژۀ شاپور به شاهانه و واقعیبودن پوشش حریفان خود، برای نشاندادن عظمت و بزرگی آنها بود. گوردیانوس با اندامی تاحدودی درشت، بهطور دَمَر زیر سُم اسب شاپور افتاده و جامۀ چینداری پوشیده است که در پوشاک رومیان، یک ویژگی به حساب میآمد. صورتی نیمرُخ و تراشیده دارد و به همراهِ موهایی چینخورده با دیهیمی که به پیشانی بسته و گره آن در پشت سر به اهتزاز درآمده است.
در این نقشبرجسته1 که در سمت راستِ تنگ واقع شده است و از لحاظ تعداد افراد و و ابزار و اسبها، از نقوش شلوغ ساسانی به شمار میرود، گوردیانوس به سمت چپ دراز کشیده و دست چپش زیر سرش قرار گرفته و صورتش تمامرُخ به نمایش درآمده است. متأسفانه چهرهاش بسیار آسیب دیده است و برداشت جزئیات آن ناممکن است؛ اما شنل و جامة رومیکه به تن دارد، از امپراتوربودن او خبر میدهد. در این نگاره، گوردیانوس درشتاندام تصویر شده است.
این نقش را که در سمت چپ تنگ قرار گرفته است، میتوان بهترین نقش ساسانی با حضور قیصران رومی دانست که در آن جزئیات بهخوبی حفظ شدهاند. در اینجا گوردیانوس بهصورت دَمَر زیر پاهای اسب شاپور بر زمین افتاده و سرش بهصورت نیمرُخ نشان داده شده و دست چپش زیر سرش قرار گرفته است. دست راست او نیز در امتداد طول بدنش دراز شده است. چهرهای بدون ریش و موهایی نیمهکوتاه دارد و جامهای چیندار پوشیده و شنل ویژۀ امپراتوری را به تن کرده است. در این نقش نیز گوردیانوس درشتاندام و با صورتی فربه نمایش داده شده است.
در این نقش، شخصی که زیر پای اسب شاپور افتاده است، هیچ نشانی از یک امپراتور ندارد؛ بهعلاوه، به سه نقش پیشین مربوط به گوردیانوس نیز هیچگونه شباهتی ندارد. در اینجا، پیکر او بهطور دَمَر روی دست راست افتاده است و رو به سمت بیرون دارد. بازوی چپ او در طول بدن حالت کشیده دارد و بازوی راست او از آرنج خم شده و زیرِ سرش نهاده شده است و بر سرش نیمتاجی دارد. فرسودگی تاحد چشمگیری به نقش آسیب رسانده است؛ اما هنوز تشخیص برخی از جزئیات شاخص آن امکانپذیر است؛ برای مثال شنل ویژۀ امپراتوری که ویژگی اصلی قیصران رومیست و در همۀ نقشها، گوردیانوس بر تن کرده، حذف شده است و آن گونه که از نقش برمیآید، موهای او بسیار کوتاه یا حتی تراشیده است و مهمتر اینکه خط ریش او تشخیص داده میشود. آرایشی که از مشخصههای اصلی تشخیص گوردیانوس جوان به شمار میرفت. روی شانهاش نیمتنهای طراحی شده است که بیشتر به فرماندهان عالیرتبه و سرکنسولهای رومی شباهت دارد و به نظر میرسد از قصد جزئیات را اینگونه طراحی کرده و به نمایش گذاشتهاند. شخصیت دوم اما دربارۀ شخص زانوزده، نظریههای متفاوتی وجود دارد. مکدرموت (Macdermot, 1954: 76-80)، گریشمن (Ghrishman, 1962: 151)، لوکونین (لوکونین، 1365: 73)، هرمان (Herrman, 1977: 152)، ویسهوفر (Wiesehöfer, 2001: 245)، شراتو (شراتو، 1383: 57)، ریکاردی (Riccardi, 2003: 101)، کانپا (Canepa, 2013: 856-77)، گرابوسکی (Grabowski, 2009: 17-53) و موسویحاجی و سرفراز (موسویحاجی، 1396: 195تا197) بر این عقیدهاند که امکان ندارد او کسی جز فیلیپ عرب باشد. علت آنها نیز همزمانی موضوع با این سه واقعه است: 1. تاجگذاری شاپور در سال 242میلادی؛ 2. نبرد او با گوردیانوس سوم و شکست و مرگ امپراتور روم؛ 3. درخواست صلح و خراج فیلپ عرب از شاپور. نویسندگان نامبرده تأکید میکنند قرارگرفتن دو موضوع در یک صحنه، بهطور حتم نشاندهندۀ آن است که هر دو در فاصلۀ زمانی بسیار کمی از یکدیگر به وقوع پیوستهاند و جالب است که مطالعههای تاریخی و باستانشناختی نیز بر این حقیقت گواهی میدهند؛ چون قتل گوردیانوس سوم و پیشنهاد صلح فیلیپ عرب و تاجگذاری شاپور هر سه در یک سال، یعنی 244میلادی، به وقوع پیوسته است و اگر امپراتوری رومی حاضر در صحنه والرین معرفی شود، آنگاه محتوای تاریخی نقشبرجسته مفهوم منطقی خود را از دست میدهد. آنها اضافه میکنند قرارگرفتن پیکر بیجان و منکوب دشمن زیر سم اسب شاهنشاه در نقشبرجستههای ساسانی، علامت کشتهشدن دشمن بوده و مفهومی برابر پیروزی خدای روشنایی بر تاریکی داشته است؛ بر این اساس، باتوجه به رومیبودن جسد، جای تردیدی نیست که پیکره به تنها امپراتوری رومی کشتهشده در زمان شاپور اول، یعنی گوردیانوس سوم، متعلق است. امپراتوری که برای شاهنشاه ساسانی، غلبه بر او حکم غلبۀ اهورامزدا بر اهریمن دشمن را دشته است (موسویحاجی، 1396: 195تا197). در طرف مقابل، هرتسفلد (Herzfeld, 1941: 83)، اشمیت (Schmidt, 1970: 224)، واندنبرگ (Vanden berghe, 1956: 55-56)، هینتس (Hinz, 1968: 30)، فونگال (فونگال، 1378: 115) و هرینک (Haerinck, 1999: 54-60) با آوردن استنادهای خود که بیشتر بر ریختشناسی و تجزیه و تحلیل سکههای این امپراتور تآکید میکنند، او را والرین مینامند. در ادامه، تلاش میکنیم با روشی تحلیلی و مقایسهای، هویت این افراد را روشن کنیم. نخست باید توجه کرد به علت نمادینبودن نقوش، تمام جزئیات قرارگیری افراد معنا و مفهوم ویژهای دارند و با روایتی تاریخی همچون شکار، مرگ، اسارت، درخواست صلح، پیروزی و شکست، تکریم خانواده و بزرگان و دیهیمستانی در ارتباط هستند. براساس این فرمول، باتوجه به رویدادهای تاریخی و همزمانسازی و همسانکردن افرادی که در این رویدادها دخیل بوده و ایفای نقش کردهاند، شناسایی آنها در سنگنگارههای ساسانی ممکن میشود. پیش از اینکه وارد بحث شویم، باید این نکته را یادآوری کنیم که به صورت الزامی در هر نقشی ترتیب تاریخی رعایت نشده است و این گونه نیست که عدهای بیان کردهاند با تغییر هویت افراد، مفهوم و ترتیب تاریخی آن از بین میرود؛ برای مثال نقش شاپور یکم در نقشرستم، فارغ از اینکه کدامیک از امپراتورهای حاضر در صحنه والرین یا فیلیپ عرب باشد، از دو رویداد مختلف یکی در سال 244م و دیگری 260م خبر میدهد.2 زیرا میدانیم والرین و فیلیپ هیچ ربطی به هم نداشتهاند. با کشف مُهر شاپور که اینک در موزۀ ملی پاریس نگهداری میشود، تاحدودی هویت فردی که شاپور در سنگنگارهها دست او را به علامت اسارت گرفته است، مشخص میشود و امروزه میدانیم او والرین، امپراتور روم، بوده است؛ پس ممکن نیست نفر زانوزده کسی جز فیلیپ عرب باشد؛ اما سنگنگارۀ شمارۀ سه بیشاپور از این قاعده مستثنی است. از قضا در این نقش، ترتیب تاریخی بهخوبی رعایت شده و مفهوم بهروشنی بیان شده است. درواقع، این نقش رویدادهای سالهای میان 260تا267م را روایت میکند که در آن، دو دشمن خطرناک به مرزهای ایران تاختوتاز کردند. به دیگر سخن، در سالهای مابین 240تا267م با چهار امپراتور رومی در حال جنگ با ایران مواجه هستیم؛ یعنی گوردیانوس سوم، فیلیپ عرب، والریانوس و اُدیناتوس (Adinatus). اُدیناتوس از همه خطرناکتر بود و از بین افراد یادشده، بیشتر از همه شاپور را به دردسر انداخت. او دوبار تیسفون را تا مرز فروپاشی پیش برد که اگر سربازان ساسانی بهخوبی از آنجا دفاع نمیکردند، پایتخت شاهنشاهی نوپای آنها سقوط میکرد؛ با این حال، اُدیناتوس آن اندازه در بینالنهرین و سوریه تاختوتاز کرد که برای حکومت نوپای خود از جانب رومیان اعتباری کسب کند.3 کافی است به وسعت قلمرو پالمیریان4 (تصویر شماره17) پس از مرگ اُدیناتوس نیمنگاهی بیندازیم تا متوجه شویم تا چه اندازه موفق شد خود را در جایگاه قدرتی نوظهور به رومیها و ایرانیها اثبات کند. درواقع، همین قدرت امیر عرب بود که باعث شد پس از مرگ او، زنوبیا و پسرانش ادعای استقلال و خودمختاری کنند.5 متأسفانه سندی قطعی در دست نیست که در آن تصویری از اُدیناتوس را نشان داده باشد. هیچ تصویر مشخصی از او کشف نشده است؛ از این رو، دربارۀ ظاهر و چهرة او هیچ اطلاعاتی وجود ندارد؛ همچنین تمام مجسمههایی که به او نسبت میدهند، فاقد هرگونه کتیبه برای تأیید این امر است (Wadeson, 2014: 49-54). اُدیناتوس هیچ سکهای با تصویر خود ضرب نکرد و همه را با نام گالینوس انتشار داد (Young, 2003: 256). این امر کار را برای مقایسه دشوار میکند؛ هرچند آنچه در حکم مجسمه از این امیر پالمیری میشناسیم، فردی با تاج پالمیری و صورتی با ریشهای کوتاه را نشان میدهند؛ در حالی که به سبک اشراف رومی لباس پوشیده است (تصویر شمارة11). اُدیناتوس، امپراتوری واقعی زوسیموس (Zeusimos)، مورخ قرن پنجم، اُدیناتوس را دارای تبار و پیشینهای برجسته معرفی میکند (Teixidor, 2005: 195) که فنون نبرد در هر موقعیت آبوهوایی را بهخوبی فرا گرفته بود و از لحاظ شخصیتی، فرماندهای لایق و معتمد سپاهیان به شمار میرفت. آن گونه که از منابع برمیآید، پس از شکست گوردیانوس از شاپور ساسانی، شورای شهر برای دفاع از پالمیر و منافع این شهر، اُدیناتوس را به فرماندهی قوای نظامی منصوب کرد (Southern, 2008: 44; Hartmann, 2001: 90). از اوایل سال 240م، اُدیناتوس با تقویت سپاه پالمیری و به خدمت گرفتن عشایر بادیهنشین، در کنار تجهیزکردن سوارهنظام سنگین اسلحه، خود را آمادة هرگونه تهدید خارجی کرده بود (Hartmann, 2001: 99; Dignas & Winter, 2007: 158). داستان از جایی شروع شد که شاپور همراه پسرش، هرمز، پس از تاختوتاز در سوریه و کاپادوکیه قصد بازگشت به ایران کرد. در حین مراجعت، فرستادهای از جانب اُدیناتوس، امیر عرب تدمُر (پالمیر)،6 همراه هدایا و پیشکشهای ارزنده و نامهای از جانب او مبنیبر دوستی با شاپور، به اردوگاه ایرانیها رسید. به گونهای که گفتهاند شاپور به علت لحن گستاخانة نامه یا سرمستبودن از پیروزیهای خود، تمامی هدایا را به فرات ریخت و پیغام فرستاد شیخ عرب باید به پایِ تخت بیاید و به خاک اُفتد (شیپمان، 1390: 22). پیتر پاتریسیان (Patrasian)، مورخ قرن ششم میلادی، یادآور میشود اُدیناتوس برای مذاکره دربارۀ منافع پالمیریها به شاپور نزدیک شد؛ اما شاپور مخالفت کرد و هدایای ارسالی را به رودخانه ریخت (Southern, 2008: 182). در تأیید این روایت، اسمیت بیان میکند شاپور یکم مستعمرات تجاری پالمیر، ازجمله مستعمرات آناح (Anah) در سال 253م و دورااروپوس (Dura-Europos) را در سال 256م نابود کرده بود (Smith, 2013: 177). اُدیناتوس به جبران اهانت شاپور (زرینکوب، 1386: 26)، در راه بازگشت او به سپاهیان ایران حمله کرد و با شکستدادن رستهای از سپاه(Brosius, 2006: 145)، بخشی از غنائم جنگی شاپور را به دست آورد و حتی تنی چند از اعضای حرمسرای او را نیز اسیر کرد. او همچنین در ابتدا با استفاده از غیبت رومیها، به گسترش فرمانروایی خود تصمیم گرفت؛ اما پس از آن ترجیح داد برای تجهیز و پشتیبانی حکومت نوپای خود، با آنها وارد مذاکره شود. جان مالالاس (malalas)، مورخ قرن ششم، ذکر میکند شاپور که در حال عقبنشینی بود، از رهبری به نام اناتوس در نزدیکی فرات شکست خورد (Klijn, 1999: 6; Ezra 15, 28-33). اناتوس، از فرماندهان نظامی روم، برای نزدیک شدن و جلب اعتماد امپراتور، با هدف گرفتن انتقام والرین محبوس، به بینالنهرین حمله کرد و پس از تصرف حران و نصیبین، فرمانداران اسیر را نزد گالینوس فرستاد؛ سپس از دجله گذشت و رو به سوی تیسفون نهاد و حتی شاپور را نیز به فرار وادار کرد. تیسفون محاصره شد؛ اما با رسیدن نیروهای کمکی، سپاه مهاجم کاری از پیش نبرد. پس از پایان محاصره و با رسیدن اسیران به روم، در سال 263میلادی، گالینوس بهپاس جبران شکستهای پیشین به اناتوس لقب فاتح بزرگ ایرانو امپراتور7 و آوگوستوس داد (Southern, 2008: 71). این رویدادها باعث شد8 ایرانیها و رومیها برای مدت کوتاهی دست از یکدیگر بردارند (رجبی، 1389: 34). او پس از بازگشت به پالمیر، لقب شاهنشاه شرق (MLK MLKAN DY MDNH) را برای خود برگزید و اینگونه برای شاپور خط و نشان کشید (Hrtmann, 2001: 149, 176-178; Andrade, 2013: 33). فارغ از اغراق و زیادهگویی مورخان، باید این واقعیت را پذیرفت که پیروزیهای اُدیناتوس شاپور را به پشت دیوارهای تیسفون پس راند. از این تاریخ تا مرگ امیر عرب، تحرکات نظامی ایرانیها در مناطق فتحشده به کمترین حد خود رسید. این در حالی است که سپاه ساسانی تازهنفس و مجهز و نیرومند بود و پیش از این، سه امپراتوری با تمام قوای خود، در مقابل شاپور موفق نشده بودند کاری از پیش برند. از این سه امپراتور یکی کشته شده و دیگری خراجگذار شده و سومی اسیر شده بود. شکستهای پیاپی به اعتبار رومیها ضربۀ سخت و مهلکی وارد کرد و روحیۀ سپاه آنها را بهشدت ضعیف کرد؛ بهویژه در آخرین نبرد که بسیاری از شهرهای زیر سلطۀ خود را به ایرانیها واگذار کرده بودند. حملة اُدیناتوس را باید نقطة عطفی در تاریخ روم به حساب آورد؛ زیرا با حضور او و پیچیدن آوازة فتوحاتش در منطقه، دولت ازپایافتادة روم جان تازهای گرفت و این رویداد کافی بود تا نویسندهای ارمنی، آن را حماسۀ معجزهآسای پالمیر نام نهد (پاسدر ماجیان، 1385: 115). سکهای از گالینوس در دست است که بر پشت آن سرداری را نشان میدهد؛ در حالی که دو نفر را اسیر خود کرده است. بهاحتمال این سردار اُدیناتوس است. این سکهها بهاحتمال، به مناسبت پیروزی اُدیناتوس بر ایرانیها ضرب شده بود (Stevenson, 1889: 538) (تصویر شمارة12). همچنین تابلویی موزائیک که در پالمیر یافت شده است، مردی را با لباس نظامی پالمیری نشان میدهد که سوار بر اسب در حال تیراندازی به دو ببر است؛ در حالی که عقابی بالای سر او در حال پرواز است (تصویر شمارة13). جیالوکا سرا با پژوهش دربارۀ گونة ببر بهتصویرکشیدهشده، بیان کرد آنها ببرهای ایرانیِ نواحی هیرکانیا هستند (Andrade, 2018: 139). بر همین اساس، گاولیکوفسکی (Golovsek) پیشنهاد کرد فرد سوار بهاحتمال اُدیناتوس است و ببرها بهطور نمادین به ایران اشاره میکنند. او همچنین با اشاره به کتیبة حکشده بر موزائیکی که دربردارندة لقب MRN یا ارباب است و تنها برای اُدیناتوس و پسرش هرودیانوس به کار میرفت، نتیجه گرفت شاید بیانکنندۀ شخصیت الهی و شاید درخور پرستش آنها در پالمیر باشد (Gawlikowski, 2005: 1300, 1302). همچنین چندین کتیبه مربوط به اواخر سال 257 یا اوایل سال 258م نشان میدهد اُدیناتوس، لقب لاتینِ Clarissimus Consularis داشته است که بهطور معمول، به سناتورهای رومی داده میشد که منصب کنسول را به دست میآوردند و افتخاری بزرگ به حساب میآمد(Sarter, 2005: 512; Southern, 2008: 48). لیبیانوس (Lebanos)، مورخ قرن چهارم میلادی، در بزرگداشت سردار پالمیری مینویسد: «اُدیناتوس که نام او به تنهایی باعث ترسیدن و تزلزل قلب ایرانیان شد، او در همه جا پیروز بود و شهرها و سرزمینهای متعلق به ما که به چنگ دشمن افتاده بود را آزاد کرد و دشمنان را وارد نمود تا نجات خود را به جای زور اسلحه، در دعاهای خود قرار دهند» (Dodgeon, 2002: 110). البته مارتین اشپرنگلینگ گزارشهای مورخان رومی دربارۀ پیروزیهای امیر پالمیری را ضعیف و گیجکننده مینامد (Sprengling, 1953: 108) و هنینگ آن را بسیار اغراقآمیز (Henning, 1939: 843) میداند. اشپرنگلینگ باور داشت شاپور به اندازة کافی نیرو در اختیار نداشت تا موفق شود در شهرهای رومی که اشغال کرده بود، پادگان نظامی برپا کند؛ از این رو اُدیناتوس تنها شهرهای متروکه را تصرف کرد و برای التیامبخشیدن به زخم رومیها، به تیسفون لشکر کشید؛ اما مراقب بود مزاحمت چندانی برای شاپور ایجاد نکند (Sprengling, 1953: 109). جلیلیان میآورد: «رومیها که شاپور آنها را در چشم مردم آن روزگار، سخت کوچک و خوار ساخته بود و یک امپراتور آنها را با خود به ایران میبرد، از آسیب کوچک اُدیناتوس به سپاه ایران بسیار خشنود شدند و دربارۀ آن زیادهگوییها کردند» (جلیلیان، 1397: 34)؛ این نظریه را پیشتر کریستینسن (1390: 266) نیز یادآور شده بود.9 در مقابل، یعقوب نوستر عقیده دارد رویداد سال 260م تاحدودی اغراقآمیز است؛ اما اُدیناتوس با بازپسگیری شهرهایی که پیشتر شاپور گرفته بود و همچنین محاصرة تیسفون، خود را در حکم تهدیدی جدی و واقعی برای ایرانیها معرفی کرد (Neusner, 1996: 10). برایس نیز با رد نظر هنینگ، بیان میکند ماهیت مبارزههای اُدیناتوس هرچه بود، به احیای تمام مناطق رومی منجر شد که شاپور اول اشغال کرده بود (Bryce, 2014: 289). به نظر نگارندهها، تمام روایتهایی که پیروزیهای کوچک اُدیناتوس را بزرگ جلوه میدهند، از دستگاه قدرتمند تشویش اذهان عمومی رومیها در اغراقآمیز دانستن این واقعه نشان دارند. نمونۀ بسیار روشن این پلیتیک هوشمندانه، در زمان حملۀ داریوش به آتن و نبرد ماراتن طرحریزی شد. در آنجا شاهدیم چگونه یونانیها دفاعی نهچندان پیروزمندانه را فتحی بزرگ خواندند و در باب رشادت سربازان یونانی، افسانهپردازیها کردند. در نگاه نخست، خواننده با خود میگوید آخر به این فرافکنیها و بزرگنماییها چه نیازی بود؛ اما اگر با دیدی سیاسی به ماجرا بنگریم، در کنار قیصر، مجلس سنای بزرگی با سناتورهای سیاس و کارکشته میبینیم که بهطور یقین، توانایی لازم را برای گرفتن تصمیمهای ضروری و مهم داشتند. زمانیکه نیروی دشمن وارد مرزهای سرزمینی دیگر میشد تا اعماق آن پیش میرفت و پیروزیهای بزرگی به دست میآورد. آنگاه که تاحدودی همه، حتی رهبران، باور کردند دیگر از دست کسی کاری برنمیآید، پیروزی کوچکی، حتی به دست سربازانی خُرد، با تبلیغات گستردة دستگاه حکومتی، قادر بود حس وطنپرستی مردم و سپاهیان را دوباره زنده کند؛ سپس با دهانبهدهانگشتن این شایعه و رساندن آن به اردوی دشمن، علاوهبر چنددستهکردن قوای آن، زمزمة حملههای نزدیکی را میدادند که بر روحیۀ سربازان که بخش عمدۀ سپاه را دربرمیگرفتند، تأثیر فوقالعاده مخربی میگذاشت. تاکتیکی که هنوز هم ارتشهای دنیا، در حکم عاملی تأثیرگذار، در نبرد از آن استفاده میکنند. تأثیر این واقعیت را مؤلف هیستوریا آوگوستا (سی ستمگر 4 -1/15 )10 تأیید میکند: «اگر امیر پالمیر اودانات پس از اسیرشدن والرین، هنگام ضعف قدرت رومیان، حکومت را به دست نگرفته بود، شرق از دست میرفت؛ اما وی پس از آنکه برای نخستینبار عنوان شاه یافت و سپاهی فراهم آورد، با همسرش زنوبیا، پسر ارشدش به نام هرودوس و پسران کوچکترش، هرنیانوس و تیمولائوس، به جنگ ایرانیان شتافت. در آغاز نصیبین، قسمتهای وسیعی از شرق و سراسر بینالنهرین را تصرف و آنگاه شاه مغلوب را ناچار به فرار کرد. سرانجام تا تیسفون به تعقیب شاپور و فرزندان او پرداخت. همسران او را به اسارت گرفت و غنایم بسیاری به چنگ آورد» (Dignas, Winter, 2007: 159). وقایعنامۀ قیصران رومی را که به مسائل گیجکننده و جانبگرایانه آمیخته است، نباید در حکم یک سند مرجع تاریخی دانست؛ اما پذیرفتن این سخن مؤلف باستانی امکانپذیر است که برپاماندن ایالات شرقی روم، به لطف و تلاش اُدیناتوس میسر شده است. از این منبع پی میبریم پس از اسارتِ والرین (253تا260م) به دست شاپور اول، اُدیناتوس در سال 260م سپاهی فراهم آورد و علیه ایرانیها وارد جنگ شد. میان سالهای 262تا264م، دور دوم این نبرد را این امیر عرب همراه با واحدهای پالمیری و قوای رومی، به دستور قیصر گالینیوس (260تا268م)، در بینالنهرین انجام داد. مشارکت او در سرکوب تجاوزهایی که علیه گالینیوس صورت پذیرفته بود، موجب شد قیصر برای جنگهای آینده در شرق، به او قدرت و اختیارات کامل تفویض کند (Southern, 2008: 60). این اعتماد زمانی به وجود آمد که پس از اسیرشدن والرین، در سپاه رومیها ماکریانوس (And the Rianus)، رئیس مباشرت امور سپاه، کار مقامها را از شهر ساموستا اداره میکرد. در ابتدا او اقدامهای خود را به نام و از طرف پسر و جانشین والرین، یعنی قیصر گالینوس، انجام میداد؛ اما پس از مدتی، هر دو پسر خود به نامهای ماکریانوس و کویتوس را قیصر خواند و به همراه بخشی از سپاه، با پسرش ماکریانوس رو به غرب نهاد تا دعوی خانوادگی برای احراز مقام قیصری علیه گالینوس را نیز به کرسی نشاند. این کوشش در تابستان سال 261م، با شکست در پانونین، به پایان رسید. در مشرق هم اودیناتوس در پایان همان سال، کویتوس را که به اِمِسا (حمص) عقب نشسته بود، کشت (شیپمان، 1390: 29). در سال 262م، اُدیناتوس موفق شد متصرفاتی که پیش از این در بینالنهرین نصیب ایرانیها شده بود، دوباره باز ستاند. در درجۀ نخست، فقدان نصیبین و کرهه برای ساسانیان در حکم شکستی سخت بود؛ علاوه بر آن، نیروهای اُدیناتوس دوبار تا تیسفون (262تا264م.؟) پیش تاختند و در بینالنهرین، ویرانیهای فراوانی به جا گذاشتند؛ اما با این حال موفق شدند پایتخت را که از آن بهسختی دفاع میشد، تسخیر کنند. هیچ شکی وجود ندارد که روم از برکت این پیشتازی امیر پالمیری، موفق شد وضع موجود پیش از جنگ را دوباره برقرار کند. از این پس، اُوداناتوس از طرف گالینوس اختیار مطلق سرزمینهایی را به دست آورد که از شاپور گرفته شده بود. قدرت چیرگی او از این نیز فراتر رفت و ایالتهای شرقی رومی، از ساحل دریای سیاه تا فلسطین را شامل شد. او کاری کرد که وجودش برای قیصر و برای دفاع از مرزهای شرقی روم اجتنابناپذیر باشد. از دیدگاه پالمیریاش، از همة علتها، سیاست تجاری و برقراری بلامانع دسترسی به خلیجفارس از اهمیت خاص برخوردار بود. مرگ او در بهار سال 267م (؟)، شاپور را از شر رقیبی سرسخت و قدرتمند رها کرد (Dignas, Winter, 2007: 159). پایانِ یک آرزو حال وقت آن رسیده است به جمعبندی کلی از مبحث اخیر برسیم. با توجه به مقایسۀ جزئیات نقوش شاپور یکم و امپراتورهای روم و نبود قاعده و قانونی کلی برای به تصویر کشیدن افراد و همچنین زمانبندی دقیق، نتیجه میگیریم قصد شاپور از نقر این نقوش تنها پوششدادن تمامی وقایعی است که در یک بازه زمانی بیستوپنجساله، حدود 242تا267م، روی داد. درواقع، او تلاش کرد اوج تفوق نظامی شاهی ایرانی را در مقابل امپراتورهای رومی به نسل آینده منتقل کند و جنبۀ روانی مثبتی ایجاد کند؛ همچنین برای مستندسازی این نقوش، به ایجاد کتیبهای مفصل از لشکرکشی و فتوحات خود دستور داد تا چهرة شاهی آرمانی را برای جانشینانش به ارث گذارد. بر این اساس، برای چیدن پازلِ سنگنگارۀ شمارۀ سه بیشاپور تلاش میکنیم. در سال 260م شاپور در مسیکه سپاهیان والرین را شکست داد و امپراتور را همراه هفتادهزار رومی به اسارت گرفت؛ سپس با پیشروی در مرز روم، شهرهای بسیاری را فتح کرد و ضمیمۀ قلمرو خود کرد؛ اما در راه برگشت، با حملۀ اُدیناتوس، امیر عرب پالمیر، روبهرو شد و شکست خورد و به عقبنشینی به پشت مرزهای ایران ناچار شد. تلاشهای شاپور برای سرکوب و از میان برداشتن امیر عرب بینتیجه مانده بود. او هر روز قدرت بیشتری به دست میآورد و شهرهای بسیاری را تسخیر میکرد. دوبار تا تیسفون پیشروی کرده بود و اینک تهدیدی جدی در مرزهای ایران به حساب میآمد که نبرد با او به پیروزی قاطعی، مانند آنچه بر گوردیانوس و والرین گذشت، منجر نمیشد. این در حالی است که در این هنگام، گالینوس به اُدیناتوس لقب امپراتور داده و او را به فرماندهی سرزمینهای شرقی گمارده بود و اُدیناتوس وسعت قلمرو خود را به طرز چشمگیری گسترش داده بود. پس رویارویی نظامی با او در عمل بینتیجه به حساب میآمد. از طرفی یکیشدن این دو قدرت، یعنی پالمیریان و رومیان، ممکن بود در درازمدت، برای دولت ساسانی مشکلات فراوانی ایجاد کند. در اواخر سال 267م، اُدیناتوس همراه فرزند یا فرزندخواندهاش، هرودیانوس، ترور شد. مرگ مشکوک و پر از ابهام او باعث به وجود آمدن گمانها و شائبههای بسیاری شد که همة جناحها را دربرمیگرفت. بنا به گفتة سینکلوس (syncellus)، اُدیناتوس را در نزدیکی هراکلیا پونتیکا (Heraclea Pontica)، قاتلی کشت که او هم اُدیناتوس نام داشت (Dodgeone & Lieu, 2002: 314-315). زوسیموس (zosimus) عقیده دارد او را در جشن تولد یکی از دوستانش که در نزدیکی اِمِسا برگزار شده بود، توطئهگران ترور کردند. این مورخ هیچ نامی از توطئهگران نمیبرد (Hartmann, 2001: 220). زوناراس (zonaras) این جنایت را به برادرزادة اُدیناتوس نسبت میدهد؛ اما به نام قاتل اشارهای نمیکند (Potter, 2014: 259, 629). او داستان را از شکارگاه آغاز میکند. هنگامیکه برادرزاده در شکارِ شیری که شاه او را دنبال میکرد، پیشدستی کرد و آن را از پای درآورد. این کار که بهنوعی توهین به حساب میآمد، باعث تهدید و اخطار از جانب شاه شد؛ اما او با نادیدهگرفتن تهدیدها، دوبارِ دیگر نیز آن عمل را تکرار کرد و زمانیکه مؤاخذه شد، حتی شاه را تهدید به مرگ کرد و به خاطر آن به زندان افتاد و بنابر درخواست هرودیانوس از پدرش، اُدیناتوس، از زندان آزاد شد؛ اما هنگامیکه اُدیناتوس در حال نوشیدن دارو بود، هم او و هم هرودیانوس را به ضربة شمشیر به قتل رساند (Bryce, 2014: 292). از طرفی، برخی منابع زنوبیا و دربار روم را در این حادثه دخیل میدانند. تاریخ آگوستا ادعا میکند او را پسرعمویاش مئونیوس (Maeonius) و با همدستیِ زنوبیا کشت؛ زیرا هرودیان پسرخواندة اُدیناتوس بود و زنوبیا نمیخواست این را بپذیرد که او به جای پسرش وارث تاج و تخت پالمیر شود. یوحنای انطاکی نیز قتل را حاصل توطئة زنوبیا و گالینوس، امپراتور روم، دانسته است (Dedgeon & Lieo, 2002: 70-72). آندراد دخالت زنوبیا در ترور را نمیپذیرد؛ اما یکی از علتهای متوقفشدن ضرب سکههای گالینوس را در اوایل سال 268م در ضراب خانههای انطاکیه اورونتس (Antioch on the Orontes)، رفتار تلافیجویانه از جانبِ او، به بهانة قتل همسرش توسط دربار روم ذکر میکند (Andrade, 2018:151). البته نباید این نکته را فراموش کرد که اُدیناتوس همواره در کانون حمایت و لطف گالینوس بود و رابطة میان این دو، حتی تا واپسین روز از زندگی امیر پالمیری، دوستانه پیش میرفت. این حمایت بهگونهای بود که گالینوس یک مقام بلندپایة رومی را تنها به این علت که از قدرت گرفتن اُدیناتوس در مرزهای ایران ابراز نارضایتی کرده بود، بلافاصله به قتل رساند (Hartmann, 2001: 156; Alfӧldi, 1939: 176). در همین باره سوترن عقیده دارد ادامة سیاستهای اُدیناتوس توسط زنوبیا ممکن است دلیلی بر رد ادعای دخالت دربار روم در این حادثه باشد (Southern, 2008: 77). برایس با مطرحکردن خیانت و توطئة پالمیریهای ناراضی از سلطنت اُدیناتوس و ایجاد تغییرات در سیستم حکومتی، شهروندان پالمیری را گناهکار میداند (Bryce, 2014: 292). آندراد هم پیشنهاد کرد این ترور نتیجة کودتایی بود که افراد مشهور پالمیری با همکاری درباریان شاه انجام دادند. درباریانی که از استقلال اُدیناتوس خشنود نبودند(Andrade, 2018: 146, 152). دخالت عوامل ایرانی در ترور امیر پالمیری نظریهای بود که سوترن مطرح کرد. او اعتقاد داشت اگر این امکان وجود داشت که قتل اُدیناتوس زمینه را برای بر تخت نشستن یک شاهِ طرفدار ایرانیها مهیا کند، پس نادیدهگرفتن احتمال آن ممکن نیست (Southern, 2018: 79). البته چند موضوع دیگر در تحریک شاپور برای از میان برداشتنِ اُدیناتوس تأثیرگذار بود: نخست بازپسگیری شهرهای فتحشده؛ دوم کوتاهکردن دست ایرانیها از سوریه و بینالنهرین؛ سوم اعطای لقبها و نامهایی که از جانب دربار روم، قدرت بسیاری را در اختیار اُودیناتوس گذاشته بود؛ چهارم برگزیدن لقب شاهنشاه در کنار تاجگذاری در انطاکیة سوریه؛ چنانکه آندراد تصریح میکند، این موضوعات بیانکنندۀ تأکید بر جانشینی پارسیان و سپس سلوکیان بود که پیشتر بر سوریه و بینالنهرین حکم میراندند (Andrade, 2018: 333). پنجم وجود سکههایی از هرودیانوس، فرزند و جانشین اُدیناتوس، که تاج یا تیارای اشکانی بر سر دارد (تصویر شمارة10). این تاج در کنار به کار بردن لقب شاهنشاه، ممکن بود ادعایی باشد مبنیبر پادشاهان بر حق و تأکیدی بر جانشینیِ شاهان اشکانی که درواقع، آنها را رقیب ساسانیان در منطقه معرفی میکرد. امری که برای شاپور تهدیدی جدی و انگارگانی به شمار میرفت (Potter, 2014: 226; Potter, 2010: 162). اما نکتهای که کمتر به آن توجه شده است، منابع یهودی است. جایی که اُدیناتوس چهرهای بهطور کامل منفی و منفور دارد (Teixidor, 2005: 209). یهودیان بابل و فلسطین او را نفرین کردهاند. در نسخة مسیحیِ آخرالزمانِ الیاس که بهاحتمال پس از دستگیری والرین نوشته شده است، اُدیناتوس را شاهی مجسم میکند که از شهر خورشید برخاسته است و سرانجام پارسیان او را خواهند کشت (Beusset, 1900: 105-106). نسخة آخرالزمان یهودیِ الیاس نیز او را در حکم دجّال معرفی میکند (Beusset, 1908: 580). علت این نفرت را باید در طرفداری و حمایت یهودیان از شاپور دانست. همین موضوع باعث شد امیر پالمیری آنها را بهصورت فراوان آزار و اذیت دهد؛ برای مثال در سال 262م، اُدیناتوس در تعقیب شاپور شهر یهودینشین نهارده (Nehardea)، در 45کیلومتری غرب تیسفون را به علت وفاداری به شاپور ویران کرد (Dobnov, 1968: 151). در مجموع، از میان برداشته شدنِ ناگهانیِ اُدیناتوس و پسرش هرودیانوس که بسیار از پدر تأثیر میپذیرفت، دست دو رقیب نیرومند را از مرزهای ایران کوتاه میکرد و فقدان رهبری کاریزماتیک همچون اُدیناتوس، ممکن بود اوضاع را برای رومیها سخت کند؛ زیرا این رویداد توازن قدرت در منطقه را بر هم میزد. از آنجا که پس از مرگ اُدیناتوس همسرش، زنوبیا، با اعلام استقلال در امپراتوری پالمیریها با شاپور پیمان دوستی بست و شاپور نیز بلافاصله یگانهایی برای یاریرساندن به ملکۀ پالمیری در مقابل رومیان گسیل کرد، احتمال دخالت ایرانیها در مرگ امیر پالمیری قوت بیشتری میگیرد. البته شاه کهنسال در آخرین سال زندگی شاهد شکست سپاه ایرانی بود که به یاری زنوبیا، ملکۀ پالمیر، فرستاده بود. اورلین، امپراتور روم، که با انهدام دولت پالمیر نزدیک مرزهای این دولت، جلوی پیشروی سواران ایرانی را گرفت، بهپاس این موفقیت به دریافت لقب پارتیکوس ماکسیموس (Parthicus Maximus) نائل شد؛ ولی با وجود این، به مرزهای غربی ایران خللی وارد نشد (لوکونین، 1365: 98). مرگ اُدیناتوس، در حکم دشمنی خطرناک و سیاستمداری کارکُشته، برای ساسانیان کافی بود و نابودی امپراتوری پالمیریها دیگر برای دربار ایران اهمیت چندانی نداشت؛ به ویژه اینکه به علت مرگ شاپور و مشکلات داخلی، اوضاع ساسانیان نیز چندان مساعد نبود. روم در جایگاه رقیبی همیشگی باقی میماند و برای پایاندادن به قدرت پالمیری، دیگر نیازی به دخالت ایران احساس نمیشد؛ هرچند در ظاهر باید به زنوبیا نشان میداد از سلطنت او و فرزندش، وابالاتوس (Vaballathus)، حمایت میکند. بر این اساس، نگارندهها معتقدند سنگنگارۀ شمارۀ3، رویدادهای سالهای 260تا267م را بررسی میکند؛ به این ترتیب، شخصی که جلوی اسب شاپور زانو زده است و تقاضای عفو میکند، امپراتور اسیرشدۀ رومی، یعنی والرین، است. شخص دیگری که در زیر پای شاپور افتاده است، امیرِ نگونبخت پالمیری، یعنی اُدیناتوس، است که باتوجه به تمام تلاشهایی که کرد، موفق نشد برای والرین و اسیران رومی راه نجاتی بیابد. مکان قرارگیری و کیفیت بد این نگاره، خود علتی است بر اندکبودن زمان برای انتخاب مکان مناسبی که برای درامانماندن از گزند باد و باران، دارای جنس سنگ و موقعیت جغرافیایی عالی باشد. این در حالی است که شاپور نمیخواست افتخار این پیروزی بزرگ و از میان برداشته شدن رقیب قدرتمندش را جاودانه نکند؛ پس دستور داد آخرین نقشبرجستۀ دورة خود را بر ورودی تنگچوگان در کازرون حک کنند؛ هرچند موفق نشد در این باره، مطلبی به کتیبهاش در کعبهزرتشت اضافه کند. همچنین حضور هرمزد در حال اهدای حلقۀ قدرت و پیروزی و پیکرۀ اهریمن لگدکوبشده، خود علتی بر فاتحبودن شاه ساسانی است. این را اضافه کنیم که حضور هرمزد و دادن حلقۀ قدرت، دستکم در این نقش، هیچ ربطی به تاجگذاری شاپور ندارد و تنها نمادی از پیروزی او بر اشخاص یادشده است. این موضوع به فره کیانی11 و اعطای آن از جانب هرمزد به شاه برگزیده و تأییدشدۀ او مربوط میشود که نمایش آن برای عموم، جنبة مشروعیت دینی و سیاسی داشت. فره کیانی موجب بزرگی، جلال، عظمت و اُبهت ایران و حفظ تمامیت ارضی آن بود که تعبیر آن به شُکوه سلطنت و نیرومندی و جلال شاهان امکانپذیر است. فره کیانی نیرویی بود نادیده و بسیار کارآمد که هرمزد به کیان یا شاهان، وابسته یا پیوسته میکرد تا آنها در مقاصد نیک خود کامیاب شوند. این نیروی اهورایی در برابر خطرها و بدخواهیها نگاهبان شاهان بود و پیروزی و کامیابی را برای آنها تأمین میکرد (رضی، 1346: 968تا973). اگر به هر علتی این نیروی اهورایی از حمایت شاه دست میکشید و بهاصطلاح او را ترک میکرد، دوران بزرگی و شُکوه آن شاه نیز به پایان میرسید. به همین علت شاهان ساسانی، بهویژه شاپور، با به تصویر کشیدن هرمزد و گرفتن حلقۀ قدرت که نمادی از پیروزی بزرگ بر دشمنی اهریمنی بود، به مخاطبان خود که عوام و خواص را شامل میشد،12 تأکید میکردند با رعایتکردن اصول شاهانه، فره کیانی را همواره با خود داشته باشند و از حمایت آن برخوردار شوند.13 همین فره کیانی است که در سراسر شاهنامه از آن به نیکی یاد شده است و در اوستا، افراد بسیاری برای به دست آوردن آن تلاش کرده و بسیاری در رسیدن به آن ناکام مانده بودند (دوستخواه، 1355: 290تا311). برای نماد پیروزیدانستن حضور هرمزد، از دو نقشبرجستۀ شاپور کمک میگیریم: نقوش شماره یک و دو در تنگچوگان بیشاپور که از شلوغترین سنگنگارههای ساسانی به حساب میآیند. اگر بهخوبی دقت کنیم، موضوع این دو نقش بهطور دقیق پیروزی بزرگ شاپور بر امپراتورهای روم است که با تمام جزئیات و افرادشان به تصور کشیده شدهاند. در اینجا به علت شلوغی نقش، از هرمزد خبری نیست؛ اما شاپور با زیرکی، به معادلسازی دست زده و پای الهۀ رومی، یونانی نیکه،14 را به نقش باز کرده است. این الهه در حال دادن حلقۀ پیروزی به شاپور است (تصاویر شمارة16و17). ناگفته نماند الهۀ نیکه همواره برای یونانیها و سپس رومیها نمادی از پیروزی شکوهمند بر حریف بوده است؛ برای مثال یونانیها تندیس مرمرین نیکه ساموتراس را برای نیکه و به افتخار نبردی دریایی ساخته بودند تا یاد این پیروزی ارزشمند را همواره زنده نگه دارند (Janson, 1955: 157-58). البته واردشدن به این بحث مجالی دیگر میطلبد و فقط به همین بسنده میکنیم که هرمزد نماد پیروزی (فره کیانی) را برای شکستدادن والرین و از میان برداشتن اُدیناتوس به شاپور اهدا میکند. حضور هرمزد و اهریمن ویژگی خاصی به نقش داده است. برای نخستینبار این حضور را در نقش اردشیر بابکان در نقشرستم مشاهده میکنیم که بهطور اتفاقی آنجا نیز اردوان برابر با اهریمن انگاشته شده است. موضوعی انگارگانی که شاهِ اشکانی را بیگانه و حکومتش را باطل و تأییدنشدۀ هرمزد میدانست. این نظریه را در نقش شمارة سه بیشاپور، شاپور یکم نیز تکرار و یادآوری کرده است که ممکن است بازگوکنندة ادعای باطل اُدیناتوس در برگزیدن یا به زبانی بهتر، غصب لقب شاهنشاه و احیاکنندة حکومت اشکانیان باشد. فضای معنوی سنگنگاره این حس را تداعی میکند که شاید شاپور همان پارسی است که در پیشگوییهای یهودیان، از او با نام نابودکنندة اُدیناتوس یاد شده است.
نتیجه شاید این ادعا درست باشد که سالهای حکومت شاپور یکم بر ایران را پرمخاطرهترین و حساسترین برهههای شاهنشاهی ساسانی بدانیم. او در مقام بسطدهنده و تثبیتکنندۀ حکومت، باید با دو امپراتور بزرگ رومی طی بیست سال روبهرو میشد. شاپور اول در مقابل تجربۀ کم دولت ساسانی با رومیهایی که در اوج قدرت خود بودند و در حدود سه قرنی که با شاهنشاهی اشکانی کشاکش و همزیستی داشتند، در مواجهه با ایرانیها تجربههای خوبی کسب کرده بودند، وظیفۀ سنگین و خطیری داشت. شاپور پس از شکستدادن والریان، با قدرت نوپایی از پالمیر روبهرو شد که اُدیناتوس، امیر عرب، آن را اداره میکرد. رومیها از این امیر پالمیری حمایت میکردند و وقتی او موفق به با بازپسگیری شهرهایی شد که شاپور در بینالنهرین و سوریه فتح کرده بود، از رومیها لقب امپراتور و آوگوستوس گرفت؛ بهگونهای قدرت خود را افزایش داد که وجودش برای نگهبانی از مرزهای شرقی روم ضروری به حساب میآمد. اُدیناتوس دوبار تا تیسفون پیش تاخت و برای شاپور و سپاه ایرانی دردسر فراوانی به وجود آورد. این در حالی بود که شاپور بنابر علتهایی نمیخواست در رویارویی مستقیمی این حریف قدرتمند را از پیش رو بردارد. اما در سال 267م به ناگه ورق برگشت و اُودیناتوس و فرزندش، هرودیانوس، به شکل مرموزی کشته شدند. شواهد نشان میدهند این واقعه ممکن است توطئهای از جانب دربار ایران بوده باشد که با همکاری ملکۀ زنوبیا، همسر اُودیناتوس، صورت پذیرفت؛ چون ملکه چندان با سیاستهای او موافق نبود. پس از مرگ امیر عرب، زنوبیا و پسرانش ادعای خودمختاری و بنیانگذاری امپراتوری پالمیریان را کردند که در این زمان از شاخ آفریقا تا بینالنهرین را شامل میشد. این حرکت با واکنش تند رومیها روبهرو شد و آنها سپاهی را برای سرکوب پالمیریان گسیل کردند. با درخواست کمک زنوبیا، شاپور سپاهی را به یاری فرستاد که در نبرد با رومیها کاری از پیش نبرد. سرانجام زنوبیا اسیر شد و به روم برده شد تا خیال شکلگیری قدرت سوم در منطقه، در عمل در نطفه خفه شود. باتوجه به این تحولات سیاسی، شاپور تصمیم گرفت پیروزیهای خود بر رومیها را جاودانه کند؛ از همین رو به نقر سنگنگارههایی، با موضوع برتری بر امپراتورهای رومی، در داراب و تنگچوگان و نقشرستم دستور داد. باتوجه به مقایسۀ نقوش و نوع پوشش و آرایشی که بهویژه امپراتورهای رومی دارند، نقشبرجستۀ شمارۀ 3 تنگچوگان با هیچیک از تصاویر گوردیانوس همخوانی ندارد؛ همچنین چنانکه پیشتر آورده شد، شاپور علتهای بسیاری برای از میان برداشتن این امیر پالمیری داشت. پس به نظر نگارندهها، این شخص که همراه والرینِ اسیر و ملتمس به تصویر کشیده شده است، ممکن نیست کسی جز اُودیناتوس، امیر قدرتمند عرب، باشد که برای شاپور دردسر و زحمتهای فراوانی ایجاد کرد. بر این اساس، بخشکردن نقوش شاپور یکم و امپراتورهای روم به دو دورۀ مختلف امکانپذیر است: 1. حوادث سالهای 242م، کشتهشدن گوردیانوس و فرمانبری و خراجگذاری فیلیپ؛ 2. حوادث سالهای 260تا267م، اسیرشدن والرین و کشتهشدن اُودیناتوس امیر عرب. شاید این پرسش مطرح شود که اُدیناتوس در سطحی نبوده است که در نقوش شاپور به تصویر کشیده شود؛ اما اگر به نقوش جنگاوری و پیروزیهای شاهان آینده نگاهی بیندازیم، خواهیم دید این امیر عرب باتوجه به قدرت و درجهای که داشته، بهراحتی قادر بوده است طرف موضوع قرار گیرد؛ به گونهای که شاپور برای از میان برداشتن او به خود افتخار کند.
پینوشت
| ||
مراجع | ||
کتابنامه
الف. منابع فارسی
ب. لاتین
ج. تارنما
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,956 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 422 |