تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,327 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,885,277 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,949,696 |
واکاوی ترجمههای عینالقضات همدانی در تمهیدات | |||||||||||||||||||
فنون ادبی | |||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 13، شماره 1 - شماره پیاپی 34، فروردین 1400، صفحه 25-42 اصل مقاله (1.12 M) | |||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2020.123652.1878 | |||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||
عزیزالله دباغی ورنوسفادرانی* 1؛ سمانه فرهادی2 | |||||||||||||||||||
1دانشیار گروه زبان و ادبیات انگلیسی، دانشکده زبانهای خارجی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیات انگلیسی، دانشکده زبانهای خارجی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||
این پژوهش[1] با الهام از چارچوب نظریِ «تاریخ نگاریِ خُرد» (آدامو، 2006) روش ترجمة عینالقضات در تمهیدات را به بحث میگذارد. بدین منظور، پس از مرور پیشینۀ مطالعاتی و معرفی اجمالیِ مبانی نظری و روش شناختی تحقیق، با تحلیل نمونههایی ابعاد مختلف کنش ترجمانی عین القضات بررسی و تحلیل شده است. یافته های مقاله مبیّن آن است که عینالقضات در مواجهه با التقاط زبانیِ عربی- فارسی به شیوه ای واحد واکنش نشان نداده است؛ بلکه به تناسب «نوع متن» واکنش ترجمانی و حدود عاملیت بینافرهنگی وی متفاوت بوده است. بهطورکلی «تلفیق ترجمه و تفسیر در تمهیدات»، «قرابت معیارهای نگارش تألیفی و ترجمه ای»، «ملاحظة توأمان مخاطب خاص و عام»، «تلفیق (تقریباً همیشگی) مبدأمداری و مقصدگرایی» و «توجه به ویژگیهای نوع متن در اتخاذ هنجارهای مقدماتی و عملیاتی ترجمه» از ویژگیهای کردار ترجمانی وی در مسیر دستیابی به «تعادل منظورشناختی» بوده است. [1]. بخشهایی از این نوشته را یکی از نگارندگان نوشتار در سال 1396 در قالب سخنرانی در سومین همایش ملی رویکردهای میانرشتهای به آموزش زبان، ادبیات و مطالعات ترجمه در دانشگاه فردوسی مشهد ارائه داده است. | |||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||
عینالقضات همدانی؛ تمهیدات؛ ترجمه؛ تاریخنگاری خُرد | |||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||
1- مقدمه اشراف بر سنت ترجمۀ معمول در ادوار تاریخیِ این مرز و بوم و استخراج هنجارهای معمول در آن ازجمله راههایی است که بهمدد آن میتوانیم در برابر انحصار و غربمحوریِ مسلط بر حوزۀ مطالعات ترجمه قد علم کنیم. در مسیر بازشناسی سنت ترجمه در ایران باید به بررسی ترجمههای موجود در گذشته پرداخت؛ اما نباید گمان برد که تنها از طریق منابعی که عنوان «ترجمه» بر آنهاست، بتوان آنچه را در گذر تاریخ بر ترجمه در ایران گذشته است بازشناخت؛ زیرا یافتههای پژوهشی اخیر (از جمله فرهادی و خانجان، 1394) مبیّن آن بوده است که در موارد بسیار، دادههای ترجمه در دل متون تألیفی فارسی جای گرفته و از نظر دور ماندهاند. ازاینرو، برای استخراج سنت ترجمۀ ایرانی شناسایی آثاری که بتوان ردپایی از ترجمه در آنها یافت، درخور اعتناست. ردیابی دادههایی ازایندست، دستاوردهای مقبولی خواهد داشت و مواد و مصالح زبانی لازم را برای ترسیم سنت ترجمه در ایران در اختیار خواهد گذاشت. تاریخنگاری ِترجمه- مبحث تازهای که در دو دهۀ گذشته به حوزۀ مطالعات ترجمه راه یافته است- و در شکل علمی و نظاممند، پیشینۀ آن در ایران حتی به یک دهه نیز نمیرسد– خود را تنها به واقعهنگاری تاریخی یا گزارشهای توصیفیِ ترجمه محدود نمیکند، بلکه با اتخاذ رویکردی نظری و روششناختی درصدد تبیین، تحلیل و بررسی علتجویانۀ ترجمههای انجامشده در ادوار تاریخی مختلف برمیآید. این حوزۀ پژوهشی در ایران بسیار نوپاست تا آنجا که نخستین کتاب تاریخ عمومی ترجمه در ایران (آذرنگ، 1394) همین تازگی به چاپ رسیده است[1]. کتاب یادشده نیز با آنکه در خلاء ملموسِ پژوهشهای تاریخی ترجمه در ایران اثری مغتنم به شمار میآید، اما دامنۀ شمول آن عمدتاً واقعهنگاری تاریخی است و فرصت چندانی برای تحلیلهای روششناختی و ارزیابیهای متنیِ مفصل با محوریت مسائل روز مطالعات ترجمه نداشته است. حال آنکه در باور صاحبنظرانی همچون پیم، یکی از اهداف نگارش تاریخ ترجمه «بازخوانیِ گذشته از منظر موضوعاتِ محوری روز [در حوزۀ مطالعات ترجمه]» است (پیم، 1998 به نقل از آدامو، 2006: 85). چنانچه بخواهیم تنها به ارائۀ روایتی کلان از تاریخ ترجمه در ایران اکتفا نکنیم، ناگزیر از انجام پژوهشهای خُرد در توصیف و تبیین عملکرد و شیوۀ کار مترجمان ادوار تاریخی این سرزمین خواهیم بود تا بتوانیم درک درستی از سیر تطور و دگرگونی در سنت ترجمۀ ایرانی طی اعصار گذشته به دست آوریم. با چنین نگاهی به سنت ترجمۀ ایرانی، پژوهش حاضر بر ترجمۀ آیات، احادیث، ابیات و عبارات عربیِ بهکاررفته در کتاب تمهیدات عینالقضات همدانی نظر خواهد انداخت؛ کتابی که آن را مهمترین اثر این عارف بزرگ در عرفان محض دانستهاند. عینالقضات در ارتباطی صمیمانه با مخاطب و با خلق سبکی مرسل در ده مقال (یا ده «تمهید») یکی از پربارترین نوشتههای اهل تصوف را در بیان حقایق عرفان و طریقت بازآفریده است. وی در این اثر آیات قرآنی، احادیث نبوی و گفتارهای عرفانی صوفیان پیش از خود را از دیدگاه صوفیانۀ خویش در تلفیق با اشعاری از خود و دیگران تفسیر و تأویل میکند. این درحالی است که این روشنفکر عادتستیز مخاطبان خود را همواره به آشناییزدایی و برگرفتن غبار عادت از مفاهیم و معارف عرفان دعوت کرده (حسنی، 1386: 72) و با جسارت و بیباکی تمام، اسرار را هویدا ساخته است. استناد و استشهاد عینالقضات به آیات قرآنی، احادیث نبوی و گفتار بزرگان تصوف در تمهیدات آنچنان مشهود است که تقریباً صفحهای را در این اثر نمیتوان یافت که در آن عبارتی به زبان عربی یافت نشود. درنتیجه، طبعاً خواننده کنجکاو خواهد شد که بداند واکنش نویسنده در برابر این حجم وسیع از پارهکلامهای عربی چیست و او اساساً برای تضمین درک و فهم خواننده چه کرده است؟ پژوهشهای بسیاری تاکنون با رویکردهای نظری گوناگون دربارۀ ظرایف هنری، ادبی و فلسفی آثار عینالقضات انجام گرفته است؛ اما چنین به نظر میرسد که یکی از ابعاد آفرینش فکریِ وی که بهطور مستقیم و غیرمستقیم به کنش «ترجمه» ارتباط مییابد، ناشناخته مانده است. در بسیاری از بخشهای تمهیدات، ترجمهای چنان نغز و استوار به عمل آمده است که نهتنها به فهم شفافتر و بسطیافتهترِ معنای مورد نظر عینالقضات انجامیده است، این ترجمهها آینۀ تمامنمای پدیدآورندۀ خود نیز توانند بود. عینالقضات در تمهیدات در جایگاه یک «مترجمِ در سایه» عمل کرده است؛ این مهم را در متن مقاله نشان دادهایم. بدینمنظور، از چارچوب نظریِ «تاریخنگاریِ خُرد»[2] (آدامو، 2006) الهام گرفتهایم. تلاش شده است از منظر مطالعات ترجمه و با تحلیل دادههایی از تمهیدات به چند پرسش اساسی، به شرح زیر، پاسخ داده شود: 1) عینالقضات در مقام مترجم از کدام راهبردهای ترجمانی در تمهیدات بهرۀ بیشتری برده است و این راهبردها چه نسبتی با یافتههای دانش نوینِ مطالعات ترجمه دارند؟ 2) آیا کردار ترجمانی عینالقضات بر هنجارهای غالب بر ترجمه در زمانۀ او همخوانی داشته است یا خیر؟ 3) حدود عاملیت اجتماعی و بینافرهنگیِ عینالقضات در جایگاه مترجم چه بوده است؟ بدینترتیب، این تحقیق هم از منظر کلانِ تاریخ ترجمه (و تاریخ ادبیات) در ایران با جلب توجه به صدای مترجمی که در غبار زمان محو شده است و هم در سطح خُرد، مهارتهای این عارف را در نیل به کیفیتی مطلوب در ترجمه و نسبت راهبردهای ترجمانیِ او را با هنجارهای نگارشیِ غالب بر روزگار وی به بحث میگذارد. انگیزۀ روششناختی پژوهش پیشِرو آن است که از دیدگاه تاریخنگاریِ خُرد، تنها عدۀ اندکی از مترجمانِ [عهد قدیم] تجارب ترجمانیِ خود را بهصورت آثار ثبتشده و قابل دسترس باقی گذاشتهاند [یا بهروشنی بر توسّل به امر ترجمه اذعان داشتهاند] و ازاینرو، گاهی لازم است در جایی بهجز منابع مألوف و متعارف و آرشیوهای شناختهشده ردّ پای ترجمه را در دوران کهن پی گرفت (آدامو، 2006: 92).
2- پیشینة پژوهش موضوع التقاط زبانیِ عربی در فارسی در کتابها و مقالات سبکشناسی ازجمله در سبکشناسیِ بهار (1386) و سبکشناسی نثرِ شمیسا (1382) تحت عنوان «استشهاد به عبارات عربی» و به عنوان یکی از ویژگیهای عمده در سبکهای مختلف نثر فارسی به بحث گذاشته شده است؛ اما ظاهراً در هیچیک از این کتابها، موضوع ترجمۀ عبارات عربیِ بهکاررفته در آثار منثور فارسی بررسی نشده است (رحیمی زنگنه و کهریزی، 1391: 157). همچنین تا جایی که نگارندگان این مقاله جستوجو کردهاند، تنها در یک اثر تحقیقی مستقل به ترجمههای عینالقضات در تمهیدات و استخراج شیوههای ترجمانی وی اشاره شده است. این درحالی است که در منابع مختلف، مطالعات و تحلیلهایی دربارۀ شیوۀ «تفسیر» و «تأویل» عینالقضات در کتاب یادشده انجام گرفته است که به باور نویسندگان این مقاله بهطور غیرمستقیم با کردار ترجمانیِ وی ارتباط دارند. این خلاء مطالعاتی محل تأمل است. پرسش آن است که: چرا این جنبه از شخصیت فکری و ادبی عینالقضات تاکنون بازنموده نشده است؟[3] بیشترِ کسانی که دربارۀ عینالقضات سخن گفتهاند، بر این باورند که وی در تمهیدات عموماً به تفسیر و تأویل روی آورده است؛ اما جز یک مورد، دیگران به کاربرد «ترجمه» در این اثر اشارهای نکردهاند. به نظر میرسد آنچه در این میان مغفول مانده (یا بدیهی تلقی شده) آن است که اولاً تفسیر متن از زبان بیگانه از مجاریِ ترجمه میگذرد و ثانیاً ترجمه نیز بهنوبۀ خود همواره از رهگذر تفسیر حاصل میشود. سروش مینویسد: «تمام ترجمهها تفسیر به رأیاند. ترجمه اصولاً نوعی تفسیر است. ما دو نوع تفسیر داریم: تفسیر مختصر و تفسیر مفصّل. ترجمه تفسیر مختصر است و تفسیر ترجمۀ مفصّل» (سروش، به نقل از صلحجو، 1395: 8). ازاینرو شاید بتوان گفت وجه ترجمانیِ آثاری ازایندست گاه ناخواسته و از فرط وضوح نادیده انگاشته شده است. بههرروی، ترجمه از ملزومات تفسیر است و نمیتوان مرز مشخص و قاطعی بین ترجمه و تفسیر قائل شد. گمانهزنیِ دیگر در مورد دلیل غفلت از هنر ترجمانی عینالقضات جایگاه رفیع و ممتاز تألیف در مقایسه با ترجمه است که از دیرباز تا به امروز در ایران موضوعیت داشته است. بسیاری از آثار کلاسیکِ ادبیات فارسی همچون کلیله و دمنه، مرزباننامه و یا تاریخ بلعمی که درحقیقت از زبانهای دیگر به فارسی ترجمه شدهاند، بهندرت و بهاکراه ترجمه قلمداد شدهاند و این قطعِ نظر از ارزشهای تألیفیِ آثاری از این دست، ممکن است ناشی از جایگاه نازل اجتماعی و هنری «مترجم» در مقامِ مقایسه با «مؤلف» باشد[4]. آدامو (2006: 87) تصریح میکند که نیل به انسجام در تدوین تاریخ عملاً با به حاشیهبردن و منکوبکردنِ هر آن چیزی صورت میگیرد که با جهتگیریِ معین و غایتشناختیِ [غالب] همسویی نداشته است و اما تنها اثری که در آن کردار ترجمانی عینالقضات در تمهیدات به بحث گذاشته شده است، تحقیق مدرسی و عرب (1390) و صورت بسطیافتهتر آن بهشکل کتاب (1393) است. نگارندگان در این پژوهش به بررسی شیوۀ بیان مطالب عرفانی و نحوۀ ارتباط عینالقضات با مخاطب پرداختهاند. مدرسی و عرب پنج شیوۀ ترجمانی عینالقضات را با ذکر مثالهایی از تمهیدات استخراج کرده که عبارتاند از: 1) ترجمۀ کلی آیه یا حدیث بدون ذکر اصل عربی آن، 2) ترجمۀ جمله پس از نقل اصل عربی آن، 3) ترجمه همراه با توضیح و برداشت عرفانی، 4) شکستن یک جمله به چند بخش و ذکر ترجمۀ هربخش پس از آن و 5) ترجمۀ منظوم ابیات عربی. چیزی که نویسندگان از شیوۀ ترجمه در کارشان نام میبرند، متفاوت است با آنچه در نظام اصطلاحی مطالعات ترجمه از آن یاد میکنیم. در مطالعات ترجمه تقدّم و تأخّر ترجمه نسبت به پارهکلام مبدأ یا مثلاً شکستن جمله و... در درجة دوم ارزش قرار دارد. آنچه از شیوۀ ترجمه در مطالعات ترجمه مدنظر است، راهبردهای کلان و خرد مترجم در نزدیکی به نظام مبدأ یا نظام مقصد، تصمیمگیری در باب انتقال محتوا یا بازسازی کارکرد- چه در سطح خرد چه در سطح کلان-، تعیین درجۀ آزادی در پایبندی معنایی و نقشی به متن مبدأ، حرکت بهسوی هنجارهای زبان و فرهنگ مقصد و نظایر آنهاست. مدرسی و عرب با ارائۀ این طبقهبندی، صرفاً در سطح توصیف چیستی ترجمۀ عین القضات میمانند و از سطح چگونگی و مخصوصاً چرایی کردار ترجمانی وی چیزی به دست نمیدهند. تمایز مقالۀ حاضر از کار مدرسی و عرب، صرف نظر از تمرکز صرف آن بر وجه ترجمانی عینالقضات در تمهیدات تلاش نگارندگان این مقاله در کاربرد فرازبان تخصصیِ مطالعات ترجمه، اتخاذ روششناسیِ مشخص و تلفیق رویکردهایِ خُرد و کلان با توسّل به تحلیلهای مقابلهای است.
3- چهارچوب نظری 3-1- تاریخنگاریِ خرد تاریخنگاریِ خُرد یکی از نوآورانهترین رویکردها به تاریخ، بهخصوص تاریخ اجتماعی و فرهنگی و بهطریق اولی تاریخ ادبیات است. یکی از مشهورترین تاریخنگاران طرفدار تاریخ خُرد، کارلو گینزبِرگ است که به مطالعات کمّی در مقیاس کلان میتازد و بر این باور است که مطالعات کمّیِ کلان باعث مخدوششدن واقعیت در سطح فردی میشود (گینزبِرگ، 1976 به نقل از آدامو، 2006: 82). ایندسته از تاریخنگاران مطالعۀ موارد حاشیهای را به مطالعۀ جریانات کلی [یا جریانات بدنۀ اصلی] ترجیح میدهند. به سخن دیگر، محققان این حوزه به بررسی اسناد و آرشیوهایی که پیشتر مغفول ماندهاند، علاقهمندند و یا با اهداف متفاوتی به مطالعۀ آن اسناد میپردازند (همان). یکی از علایق تاریخنگاریِ خُرد کشف صدای سوژههای حاشیهای بر اساس دادههای ظاهراً کماهمیت و فراموششده در میان انبوهی از آرشیوها و اسناد نظاممند است. تاریخنگاری خُرد از حیث روش بر تقلیل و تحدید دامنۀ پژوهشِ تاریخی انگشت میگذارد و از این طریق تجارب منفرد و موردی و صداهایی را که از قرار معلوم در گذشته نامربوط به شمار میآمدهاند، در کانون توجه قرار میدهد. آنچه در تاریخنگاری خُرد در باب «آگاهی تاریخی» مدنظر بوده آن است که معرفت تاریخی غالباً از مجرای صافی «ذهنیت» تاریخنگار شکل گرفته است و اصل «عینیت» عموماً فدای انتخابهای سلیقهایِ نگارندگان تاریخ شده است و اینک ما به بزنگاهی رسیدهایم که باید فرصت بازاندیشی در جزئیات تاریخِ [اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فکری یا ادبی] را دریابیم. ریچارد رورْتی مینویسد: «حقیقت، و بالاتر از همه، هر حقیقتِ بهظاهر تاریخی، تماماً وابسته به بافت است و ازاینرو، تاریخنگار نباید حقیقتِ [مدنظرِ] خویش را بر دیگران تحمیل کند» (رورْتی، 1991 به نقل از آدامو، 2006: 83). مروری کوتاه بر آثاری که در حوزۀ تاریخنگاریِ ترجمه به رشتۀ تحریر درآمدهاند، مبیّن آن است که علایق اغلبِ تاریخنگاران ترجمه چندان از دغدغههای تاریخنگاری خُرد دور نبوده است. درواقع، تاریخ ترجمه عموماً کوشیده است تا سوژهها و موضوعات فراموششده و مسائلی را که با روایتهای کلان تاریخِ سنتی بیگانه هستند، کشف و بازکشف کند. بهطورکلی، اولین تعهد تاریخ ترجمه آن است که نقشی را که ترجمه در تاریخ فرهنگی ایفا کرده است، آشکار سازد؛ نقشی که اغلب نادیده انگاشته شده است؛ اما مسئله اینجاست که برای اثبات مفروضات از طریق شواهدِ مستند، معمولاً موضوعات پژوهشیِ برجسته در اولویت قرار گرفتهاند و تأکیدِ عمده معطوف به رویدادها، سوژهها و موضوعاتِ نمایان و کانونی بوده است. اینجاست که تاریخ ترجمه از دغدغههای تاریخنگاریِ خرُد فاصله میگیرد و مسائل مهمی مانند شیوهها و راهبردهای ترجمه و تجارب عملیِ مترجمان که در بررسی سیر تطور و تکامل ترجمه اهمیتی درخور دارند، به حاشیه رانده شدهاند، دست کم گرفته شدهاند یا بهکلی مغفول ماندهاند. بدینترتیب، تاریخنگار خُردِ حوزۀ مطالعات ترجمه به تعبیر آدامو (2006: 88) به دنبال گفتوگو با گذشته بهمنظور روشنگری در «حال» است. شناخت پارادایم غالب در ادوارِ تاریخی ترجمه، نیازمند طرح پرسشهای اساسی و تلاش برای پاسخ به آنهاست. تاریخنگاریِ خُرد برای پاسخ به این پرسشهای اساسی، برآیند موردکاویهای منفرد و پارهپاره در زوایای پنهان تاریخ را محاسبه میکند و یافتههای این مطالعات موردی را به محک دستاوردهایِ دانش روز ترجمه میگذارد و این کار، همچنانکه دُلست (1993: 83 به نقل از آدامو، 2006: 84) خاطرنشان ساخته است، نیازمند اکتفانکردن به ایفای نقش جانبیِ یک راویِ صرف خواهد بود. تاریخنگار ترجمه ناگزیز از اتخاذ رویکردی تحلیلی است و این بهنوبۀ خود نیازمندِ آن است که از دریچۀ تخصصیِ دانش نوپای مطالعات ترجمه به موضوع بنگرد. آنتونی پیم (1998 به نقل از آدامو، 2006: 85) یکی از اهداف نگارش تاریخ ترجمه را «بازخوانیِ گذشته از منظر موضوعاتِ محوری روز [در حوزۀ مطالعات ترجمه]» قلمداد میکند. پس، تاریخنگاران خُرد بر واحدهای تحلیلیِ کوچک تمرکز میکنند تا دریابند که مردم و مثلاً شخصیتهای هنری و ادبی چگونه در این واحدهای کوچک زندگی، ازجمله زندگیِ فکری، هنری و ادبیِ خود را پیش میبرند. تاریخنگاران خرُد بر این باورند که با محدودکردن دامنۀ مشاهده میتوان کارکرد پیچیدۀ روابط انسانی را در هر موقعیت اجتماعیِ بخصوص نشان داد. آنها بهجای بررسی افراد و دادههای عادی به بررسی افراد و دادههایِ بهظاهر پَرت[5] و غیرعادی ازجمله نوابغ میپردازند؛ یعنی کسانی که دنبالهرو همنوعان عادی یا پیرو صرفِ هنجارهای ادبی و هنریِ غالب بر زمانۀ خود نیستند.
4- بحث و تحلیل دادهها تمهیدات نیز همچون بسیاری از دیگر آثار نثر کلاسیک فارسی در زمرۀ «متون التقاطی»[6] قرار میگیرد. بهندرت میتوان صفحهای را در این کتاب سراغ گرفت که لفظی، عبارتی یا جملهای به زبان عربی در آن به چشم نیاید. این التقاط زبانی که در قالبهای متفاوتِ آیات قرآنی، احادیث و روایات، سخن بزرگان، و ابیات عربی در متن محقق شده است، بهطور بالقوه فرصت مغتنمی را برای درک و شناخت عملکرد ترجمانیِ عینالقضات فراهم میآورد[7]. جدول (1): بسامد وقوع مصادیق التقاط زبانی در تمهیدات
برای نیل به اهداف تحقیق، ابتدا کلیۀ مصادیق التقاط زبانی در تمهیدات بررسی شد تا دریابیم که عینالقضات در کدام موارد دست به کار ترجمه شده و در آن موارد، از چه راهبردهای ترجمانی بهره برده است. پس از ورود به مسئله دریافتیم که وی در همۀ موارد به شیوهای واحد واکنش نشان نداده و برحسب «نوع متن»[8]، رفتار متفاوتی را در پیش گرفته است. بیمناسبت نخواهد بود اگر بر دیدگاه عینالقضات در باب تأویل و مسئلۀ ملازم آن یعنی ترجمه نگاهی گذرا بیفکنیم. گفتنی است عینالقضات دربارۀ تأویل نگرش خاصی داشته است. احتمال میرود «عینالقضات قرنها قبل از اندیشمندان هرمنوتیک مدرن به رابطۀ بنیادین بین خواننده و ساختار معنایی متن پی برده و در باب آنها سخن گفته است» (علوی مقدم و سعادتی، 1389: 74). او با آثار خود جایگاه متفاوتی را برای معنا و معنای معنا میآفریند تا جایی که «میتوان گفت کل آثار عینالقضات چیزی جز بسط و تبیین و تأویل مسئلۀ معنا و ارتباطش با صورت نیست» (مدرسی و عرب، 1393: 103). کمتر پژوهشگری را میتوان یافت که به مباحث هرمنوتیکی و تأویل متنی آثار عینالقضات بپردازد و به این بخش از سخن او اشاره نکند: «جوانمردا! این شعرها را چون آینه دان! آخر دانی که آیینه را صورتی نیست در خود؛ اما هرکه در او نگه کند صورت خود تواند دید ...» (عینالقضات، 1377: 1، 216). عینالقضات خود تصریح کرده است که مشخصاً در تأویل و ترجمۀ کلام خداوند در تمهیدات تنها به معنای ظاهری بسنده نکرده و با استشهاد به حدیثی از پیامبر اکرم(ص) اذعان میدارد که ورای صورت آیات قرآن، معناها و تفاسیر بسیار است: «اما طالبان قرآن را در کتاب بدیشان نمودهاند که «انّ للقرآن ظَهراً و بطناً و لِبطنه بطناً الی سبعه ابطن» گفت: هرآیتی را از قرآن ظاهری است، و پس از ظاهر باطنی تا هفت باطن» (عینالقضات، 1342: 3). درنتیجه او برای معنا لایههای بسیار و بینهایتی را در نظر میگیرد؛ چونان آینهای در برابر آینهای که سلسلۀ بیانتهایی از بازتابهای تودرتو - معانی بیکران- را در وجود آورد. در بحث ترجمه نیز نگرش عینالقضات درخور تأمل است. او صورت را نارساتر از آن میداند که تنها از آن طریق بتوان به معنا رسید؛ ازاینرو برای رسیدن به جوهر معنای یک آیه، حدیث یا عبارت عربی از صورت ظاهر عبور میکند. برای مثال در تمهید هشتم در ضرورت خلقت انسان و قالب تن چنین میگوید: 1) «اگر دنیا و قالب ضرورت نبودی، چرا مصطفی را بدان حال بازگذاشتندی که به دعا و تضرع گفتی: «لیتَ رب محمد لم یخلق محمداً»؛ و یا ابوبکر گوید: «لیتنی کنت طیرا یطیرُ»، یا عمر گوید: «لیتنی کنت شجرة تعضد»؟ دریغا این فریاد از دنیا و قالب برمیآید؛ و اگر نه این سخن را و این شکایت نبی و ولی را با حقیقت چه کار؟ معنی سخن این سه بزرگ، یعنی مصطفی و ابوبکر و عمر، آن است که کاشکی ما را در عالم فطرت و حقیقت بگذاشتندی و هرگز ما را به عالم خلقت نفرستاندی» (عینالقضات، 1342: 194). نقل قول بالا مبین آن است که عینالقضات علیالقاعده در قید صورت نیست بلکه برعکس، اندیشمندی معناگراست؛ آن هم نه معنای گزارهای[9] و واژگانی (تحتاللفظی) بلکه معنای «منظورشناختی»[10]. در گزارة بالا، عینالقضات از سه صورت متفاوت- سخن پیامبر(ص)، ابوبکر و عمر- یک معنای منظورشناختی یکسان افاده کرده است. به سخن دیگر، از منظر معنیشناختی، عینالقضات در پی توصیف «معنای جمله»[11] (خارج از بافت کلامی و موقعیتی) نیست، بلکه درصدد تبیین «معنای پارهکلام»[12] (با عنایت به قرائن بافتی) است. بنابراین عینالقضات مترجمی «نقشگرا» یا «کارکردگرا»[13] است که بر «نیت»، «منظور» و «کارکردِ»[14] آیه یا حدیث (که در حوزۀ ادبیات با عنوان «معنای باطنی» از آن یاد میشود) نظر دارد. در عین حال، اتخاذ چنین نگرشی از سوی عینالقضات بهمعنای نفی قطعیِ «صورت» در نزد وی نیست. مدرسی و عرب تصریح میکنند که عینالقضات «به صورت و الفاظ جایی میدهد در حد وسیلۀ ابراز معنا با این تفاوت که معنا، ذاتاً ذومراتب است و به همین دلیل دارای صورتهای ظهور گوناگون» (مدرسی و عرب، 1393: 104). در این نوشتار، نشان خواهیم داد که صورت صرفاً نقطۀ عزیمت کار تحلیلی عینالقضات در مقام ترجمه و تفسیر است؛ اما «منظور» و «مقصود» صورت است که غایتِ تحلیلی او را رقم میزند. 4-1- ترجمۀ آیات قرآن نگاهی اجمالی به مصادیق التقاط زبانی در تمهیدات (جدول شمارۀ 1) حکایت از آن دارد که بیشترین اشارات عینالقضات در این اثر ناظر بر آیات قرآن است. بهرهگیری از این تعداد آیه- 492 آیه بدون احتساب موارد تکراری- در نوع خود کمنظیر است. به کارگیری این تعداد آیه از سوی عینالقضات به گونههای مختلف انجام گرفته است: بررسی و تفسیر آیه، استناد و استشهاد به آیه برای اثبات سخن خویش و یا نقل آیه به صورت ترکیب اضافی[15] (مدرسی و عرب: 1390، 99-100). پس از بررسی آیات قرآنی، مشخص شد عموماً آیات بهصراحت ترجمه نشدهاند؛ گرچه عینالقضات تلاش کرده است آنها را به شیواترین روشِ ممکن تفسیر کند یا توضیح دهد. در باب چراییِ ترجمه نکردن آیات الهی در این اثر میتوان دو گمانۀ مرتبط با یکدیگر را مطرح ساخت: نخست مسئلۀ «مخاطبشناسیِ» عینالقضات است. قرائنی در کتاب موجود است که نشان میدهد دوستان یا مریدانی که از او تقاضای نگارش کتاب را داشتهاند از معنای گزارهای (توصیفی و تحتالفظی) آیات آگاه بودهاند و صرفاً در طلب فهم بهتر و عمیقتر بودهاند. برای نمونه او در ابتدای تمهید هفتم درصدد پاسخگویی به پرسش مطرحشدۀ مخاطبانش در زمینة یک آیه و در تمهید دهم دربارة سه آیه از قرآن کریم است: 2) ای عزیز گوش دار سؤال خود را که پرسیدهای که «و یسألونک عن الروح قل الروح من امر ربی» (عینالقضات، 1342: 141). 3) ای دوست دین و طالب کلمات حقالیقین، بدان که از سؤالات تو جواب خواهیم کردن: یکی «الله نور السماوات و الارض»، و دیگر «اول ما خلق الله نوری» و سیم «المؤمن مرأة المؤمن» (عینالقضات، 1342: 254). میتوان احتمال داد عینالقضات بهسبب شناخت از این مخاطبان بالفعل گمانِ قریب به یقین میبرده است که آنها نیازی به ترجمۀ آیات مورد نظر نداشتهاند و ازاینرو، خود را از ترجمه به تعبیر عرفیِ آن بینیاز احساس میکرده است. اگر چنین نبود، او خود را ملزم به ترجمۀ آیات میدانست. وی در متن تمهیدات بهصراحت اشاره کرده است که: «عجمی زبان عربی فهم نکند الا بهواسطۀ ترجمانی که هم عربیّت داند و هم عجمّیت[16]» (عینالقضات، 1342: 143). پس عینالقضات از احوال مخاطب بالفعل خود آگاه است که به ترجمۀ آیات نیازی ندارد. به خاطر آوریم که در حوزۀ مطالعات ترجمه مترجم باید ملاحظۀ سه ویژگی مخاطب را پیش چشم دارد: کیستی مخاطب، نیاز مخاطب و انتظارات مخاطب. گمانۀ دیگر در باب چراییِ چشمپوشی عینالقضات از ترجمۀ آیات را میتوان تأسّی به سنت ماقبل و نیز هنجار زمانه دانست. موضوع آن است که ترجمۀ متون مقدس که مطالعات ترجمه آنها را در زمرۀ «متون حساسیتبرانگیز»[17] طبقهبندی میکند همواره در سایهای از شبهات شرعی قرار داشته است. با آنکه ترجمۀ قرآن کریم یا بهصورت ترجمۀ محض و یا در دل تفاسیر (بهصورت ترجمۀ مزجی) حدود دویست سال پیش از دورۀ حیات عینالقضات پیشینه داشته است (رک به آذرنوش، 1375: 26)، صنعت استشهاد به آیات قرآن و احادیث نبوی توأم با ترجمۀ آنها در نثر پارسی سنت همهگیر نبوده است و برخی از ادبا و نویسندگانِ همعصر یا نزدیک به دورۀ زندگیِ عینالقضات از آن پرهیز کردهاند[18]. به سخن دیگر میتوان احتمال داد پرهیز عینالقضات از ترجمۀ آیات الهی متأثر از «همسویی با هنجار» ادبی و فرهنگیِ مورد توافق برخی از ادبای زمانۀ اوست. نکتۀ قابلدرنگ آن است که عینالقضات بر نوع متن (یا متونی) که مینگارد و ویژگیهای ذاتی آنها اشراف دارد: او میداند که در متن تعلیمی کارکرد ترغیبی پیام بر کارکردهای دیگر غالب است. نیز در پیامهای دارای زمینۀ تعلیمی، مخاطب از اهمیت شایانی برخوردار است. ازاینرو، وی تفهیم معنای آیه را بر مخاطب مسکوت نمیگذارد؛ چون انتقال پیام (و رفع مبهمات آن) در زمرۀ اهداف عمدۀ اوست. عینالقضات آیات الهی را ترجمه نمیکند، اما در واکنش به آن خلاء، از ابزارها و راهبردهای جبرانی گوناگون بهره میگیرد و با توسّل به شگردهای زبانی و ادبی ازجمله توضیح، تمثیل، استشهاد به شعر، حدیث و سخن بزرگان یا از طریق مناسبات بینامتنی منظور آیه را در گفتمان ماقبل و مابعد به نحوی از انحاء منتقل میسازد تا بتواند نیاز به ترجمۀ فارسی آیات را بهطور نسبی مرتفع سازد. اساساً روی آوردن عینالقضات به نثر مرسل و سادهنویسی در نگارش این اثر نشان از آن دارد که او بهجز مخاطبان بالفعلی که درخواست تألیف کتاب به او دادهاند، مخاطبان بالقوه و خوانندگان آتی را نیز در نظر دارد. در نظریۀ هدفمندی ترجمه (نظریۀ اسکوپوس[19])، عقیده بر آن است که ترجمه باید براساس کارکردهای متن مقصد، در موقعیت مقصد و برای کسی که کار را درخواست کرده انجام شود؛ این مخاطب خاص است که هدف ترجمه را تعیین میکند. بااینحال، همچنانکه پیم (1997/1396: 78) خاطرنشان میسازد، «هنگامی از مخاطب صحبت میکنیم که بحث بر سر درخواستهای ویژه باشد»؛ در سایر موارد، مترجم «بر اساس هنجارهای معمول» کار میکند یعنی مخاطبی بالقوه و عام را مدنظر قرار میدهد. ظاهراً عینالقضات نیز این هردو گروه مخاطبان بالقوه و بالفعل را در تمهیدات خود مدنظر داشته است؛ در مقدمۀ کتاب از «درخواست ویژۀ» شاگردان خود سخن گفته و در برخی بخشها، مثلاً در گزارة زیر، بر نظرداشت مخاطبان بالقوۀ آینده تصریح کرده است: 4) «از خودی خود بیرون توانی آمدن تا آگاه این راز شوی و لایق شنیدن این کلمات شوی. دانم که گویی بلی اما با تو گفتهام که مخاطب تویی؛ اما مقصود مخاطبان غایبند که خواهند پس از ما آمد که فواید عجیب را در کتاب بدیشان خواهند نمود (تمهیدات، 1341: 327). بیتردید آیات فراوانی را میتوان در تمهیدات یافت که معنای باطنیشان از رهگذر شگردهایی چون توضیح، تمثیل، استشهاد به شعر و... رسانده شده است، اما باتوجهبه محدودیت دایرۀ کار تنها به ذکر یک مثال اکتفا میکنیم. جملۀ زیر نمونهای است که عینالقضات تلاش میکند آیۀ ترجمهنشده را با شیوهای چون «ایضاح» قابلفهم گرداند: 5) جوانمردا قرآن را در چندین هزار حجاب به خلق فرستاند؛ اگر جلالت نقطۀ بای بسم الله عرش آمدی یا بر آسمانها و زمینها، در حال، پست و گداخته شدندی. «لو انزلنا هذا القرآنَ علی جبل لرایتهُ خاشعاً مُتصدِعاً من خشیة الله» همین معنی باشد (عینالقضات، 1342: 173). 4-2- ترجمۀ احادیث نبوی پس از آیات قرآن، پربسامدترین گونۀ التقاط عربی در تمهیدات احادیثی است که عینالقضات برای شرح و بسط معنای آنها و یا برای اثبات سخن و استدلال خود و گرفتن تأکید و تأیید از آنها بهره جسته است. باید بررسی شود واکنش عینالقضات در مواجهه با این نوع (خرده) متن چه بوده است؟ عینالقضات نزدیک به 30درصد احادیث را ترجمه کرده است؛ پس ما شاهد واکنش متفاوت وی در مقایسه با عکسالعمل او در برابر آیات قرآنی هستیم. اکنون باید پرسید چرا عینالقضات همۀ احادیث را از صافی ترجمه عبور نداده و آنها را به همان صورتِ اصل باقی گذاشته است؟ به سخن دیگر و از زاویۀ دیدی دیگر، اگر آنچنانکه آمار نشان میدهد، عموماً به ترجمهنکردن احادیث نبوی گرایش داشته است، چرا برخی از آنها را برخلاف رویۀ غالب خویش به پارسی برگردانده است؟ در پاسخ به این پرسش، نخست توجه به این نکته شایان اهمیت است که به نظر میرسد احادیث نبوی در تمهیدات واجد دو نقش یا دو کارکرد عمده هستند: یا حدیث خود مبنا و لنگرگاه تحلیل و تفسیر است و کارکردی اصلی یا بنیادین دارد یا آنکه مبنا و اساس استدلال نیست و صرفاً میتوان نقشی کمکی[20] برای آن در نظر گرفت؛ که در مورد اخیر، عینالقضات با استشهاد و استناد به یک حدیث بخصوص، گفتمان استدلالی خویش را قوت میبخشد. با بررسی دقیقتر محتوای کتاب میتوان دریافت که با عنایت به این دو کارکرد متمایز، شیوۀ برخورد عینالقضات در مواجهه با این نوع التقاط زبانی نیز به تناسب، ولو بهطور ناخودآگاه، متفاوت بوده است. او بهجهت وقوف و آگاهی بر کنه سخن پیامبر اکرم(ص)، حدیث نبوی را آنجایی که مبنای تحلیل استدلالی اوست ترجمه میکند؛ اما جایی که نقشی کمکی از کاربرد حدیث در نظر دارد، از ترجمه چشم میپوشد و در عوض، به همان شیوههای جبرانی متوسل میشود که برای انتقال پیام مورد نظر آیات قرانی به کار میبرد؛ یعنی از رهگذر تمثیل، توضیح، استشهاد به شعر یا از طریق ارجاع به مناسبات بینامتنی در گفتمان ماقبل و مابعد تلاش میکند تا بهطور توأمان، معنای گزارهای و محتوای منظورشناختی سخن رسول خدا را به خواننده منتقل کند. نمونههای زیر را ملاحظه کنید: 6) مگر مصطفی از اینجا گفت: «ان الله یجرّب المؤمنین بالبلاء کما یجرّب احدکم الذهب بالنار» میگوید: همچنانکه زر را آزمایش کنند به بوتۀ آتش، مؤمن را همچنین آزمایش کنند به بلا (عینالقضات، 1342: 244). 7) ای دوست نگر که مصطفی عذر مستان دیوانه چگونه بازخواسته است آنجا که گفت: «ان الله لایواخذ العشاق بما یصدر منهم» گفت: آنچه از عشاق در وجود آید بر ایشان نگیرند (عینالقضات، 1342: 238). 8) مگر که مصطفی- علیها السلام- از اینجا گفت که «ان العرش ینال جمیع ما خلق الله» یعنی عرش مجید، محیط جملۀ مخلوقات و موجودات آمده است (عینالقضات، 1342: 147) 9) اما مگر که این خبر نشنیدهای که «و لو کنت متخذاً خلیلاً لاتخذت ابابکر خلیلاً». اگر دوست گرفتمی ابوبکر را دوست گرفتمی، اما دوستی خدا مرا به آن نمیگذارد که بوبکر را دوست گیرم (عینالقضات، 1342: 139). 10) مصطفی- علیه السلام- میگوید که ملایکه گفتند: بارخدایا بنیآدم را مسکن و وطن کردی که در دنیا میخورند و میآشامند، چون دنیا نصیب ایشان کردی آخرت را سرای ما گردان «فاوحی الله- تعالی- الیهم: انی لاافعل و لااجعل من خلقت بیدی کمن قلت له کن فکان» گفت: ای فریشتگان! آن کس که او را به ید قدرت خویش پدید کرده باشم؛ چنان نباشد که آن کس که گفته باشم: وجود او را که بباش آنگاه بباشد (عینالقضات، 1342: 150-151). چنانکه در نمونههای بالا میبینید، عینالقضات ابتدا عین سخن پیامبر را نقل میکند، سپس آن را از صافی ترجمۀ مبدأگرا میگذراند و به ساختار پارسی روان برمیگرداند. وی در جایگاه مترجم و در موقعیتِ نقل قول از پیامبر اکرم(ص)، وفاداری را در برگردان جمله بهخوبی رعایت کرده است. منظور از وفاداری به متن عربی در اینجا انتقال لفظ به لفظ واژههای منفرد نیست، بلکه تولید پارهکلامی است در زبان پارسی که از نظر روانی، زیبایی و وضوح محتوایی با جملۀ عربی سخن پیامبر تا حد زیادی قابلقیاس است؛ بهگونهای که میتوانیم آن را پارهمتنی مستقل تلقی کنیم و در عین حال، بهسادگی تناظری یک به یک بین اجزای جملات عربی و فارسی برقرار کنیم. گذشته از این، عینالقضات با کاربرد نقشنماهای کلامی[21] مانند «یعنی»، «گفت»، «میگوید» و ... ترجمههای مبدأگرای خویش را در تمهیدات متمایز میکند و از این حیث، با تعیین مرز بین تألیف و ترجمه، کار را برای تحلیلگر ترجمه آسان کرده است. کاربرد این راهبرد بر این نکته صحه میگذارد که عینالقضات به دنبال نیل به معیار تعادل در ترجمه است و ترجمههای فارسی او ترجمههایی تعادلمدار به مفهوم متعارف در حوزۀ مطالعات ترجمه است. طرفه آنکه، ترجمههای تعادلبنیاد وی در عین تناظر صوری، از معیارهای تعادل نقشی (منظورشناختی) نیز بهره میبرند که این خود مبین حدّ بالایی از کیفیت در نیل به معیار تعادل است. از منظر زبانی و زیباییشناختی نیز ترجمههای عینالقضات تأملبرانگیز است؛ میان ترجمه و تألیف در تمهیدات از نظر ساختار و واژگان تشابه نیز به چشم میخورد. برای نمونه، مدرسی ضمن بررسی ویژگیهای زبانی عینالقضات به ساختمان افعال بهکاررفته در این اثر میپردازد. فعلهایی که در تمهیدات به کار رفتهاند [از حیث ساختواژه[22]] بیشتر متعلق به دورۀ اول زبان فارسی است که «عبارت فعلی» یکی از آن صورتهاست (خانلری، به نقل از مدرسی، 1393: 122). بر اساس تعریف خانلری، عبارت فعلی به دستهای از کلمات اطلاق میشود که بیش از دو کلمه بوده، دارای یک حرف اضافه باشد و مجموع عبارت، معنی مجازی داشته باشد؛ یعنی مفهوم صریح هیچیک از اجزا مراد [مؤلف] نباشد (خانلری، 1374: 2 و 171). تعداد عبارات فعلی در تمهیدات قابلتوجه است و نشان از تسلط عینالقضات در ساخت چنین فعلهایی دارد (مدرسی، 1393: 125). نکتۀ قابل تأمل آن است که این ویژگی را نهتنها در نثر تألیفی تمهیدات میتوان دید، عینالقضات با بهرهجستن از ذخایر زبانی خویش این مشخصه را در ترجمههای خود نیز نمایان ساخته است. برای نمونه در گزارة شمارۀ (8)، معادل «در وجود آمدن» یک «عبارت فعلی» است که در ترجمه بهجای فعل عربیِ «یصدر» نشسته است. از دیگر ویژگیهای کاربرد فعل در متون کهن کاربرد پسوند «ی» در آخر افعال بهجای پیشوند فعلی «می» بوده است که باز هم میتوان این کاربرد را در آفرینش ترجمانی عینالقضات بعینه مشاهده کرد؛ مثلاً در دادۀ شمارۀ (10) در فعل «گرفتمی». او به ضرورت موازنهجویی و همنواسازی عبارات، فعل «دوست گرفتمی» را در این ترجمه در عین پایبندی مکرر میکند تا به توازن موسقیایی دست یابد: «اگر دوست گرفتمی ابوبکر را دوست گرفتمی». تشابه و همسازی واژگان در ترجمههای عینالقضات در سطح کهنگرایی نیز نمایان است. به گفتۀ بهار، کاربرد صورت کهن برخی کلمات در تمهیدات آن را در زمرۀ آثار دورۀ اول زبان فارسی قرار میدهد (بهار، به نقل از مدرسی، 1393: 118). برای مثال، واژۀ «فریشته» که صورت کهن کلمۀ «فرشته» است، در گزارة شمارۀ (11). این مشخصات حاکی از آن است که عینالقضات سیاق معمول خود را در نثرنویسی فارسی در موقعیت ترجمه نیز فرو نگذارده است و ترجمههای او معیارهای نگارش تألیفی را نیز داراست. درنتیجه بهدلیل تأسّی عینالقضات به این شیوۀ نگارشی، نثر فارسی او در سراسر کتاب کموبیش یکدست است. به نمونهای دیگر از ترجمۀ احادیث نبوی که مصداق ترجمۀ تلفیقی (ترکیبِ ترجمه و تمثیل) است در تمهیدات توجه کنید: 11) از مصطفی –علیهالسلام- بشنو «الناس علی ثلاثه اقسام: قسم یشبهون البهائم، و قسم یشبهون الملائکه، و قسم یشبهون الانبیاء». گفت: بنی آدم سه قسم شدهاند: بعضی مانند بهایم باشند، همة همت ایشان اکل و شرب بود و خواب و آسایش، «اولئک کالانعام بل هم اضل» این گروه باشند؛ و بعضی مانند فریشتگان باشند، همت ایشان تسبیح و تهلیل و نماز وروزه باشد، فریشتهصفتان باشند؛ و بعضی مانند پیغامبران و شبه رسولان، همت ایشان عشق و محبت و شوق و رضا و تسلیم باشد. 4-3- ترجمۀ روایات و سخن بزرگان قاضی همدان آموزههای وسیع و مبانی اندیشههای عرفانی صوفیانی چون منصور حلاج، بایزید بسطامی، ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر و ... را از رهگذر تأویل، تفسیر و ترجمه در تمهیدات به مخاطبانش رسانده است. رفتار ترجمانی عینالقضات در این پارهمتنها به گونهای دیگر جلوه کرده است: وی در واکنش به سخن بزرگان نزدیک به 70درصد آنها را از صافی زبانِ مقصد عبور داده و ترجمه کرده است. از مقایسۀ تفاوت بسامد ترجمه در این بخش با دو بخش پیشگفته چندین نتیجه به قرار زیر حاصل میشود. به نظر میرسد هرچه درجۀ قدسیبودن[23] پارهمتنهای عربی بهکاررفته در تمهیدات بیشتر میشود، عینالقضات بیشتر از ترجمۀ آنها گریزان میشود و این دقیقاً بر آنچه پیشتر گفتیم صحه میگذارد: عینالقضات در مواجهه با مصادیق گونههای متنی متفاوت به شیوۀ واحد واکنش نشان نمیدهد؛ بلکه برحسب «نوع متن»، رفتارهای ترجمانی متفاوتی را در پیش میگیرد. محاسبات آماری نشان میدهد تقریباً هیچیک از آیات قرآن در تمهیدات ترجمه نشده، حدود 30 درصد از احادیث نبوی به فارسی برگردانده شده و حال آنکه تقریباً 70 درصد از سخنان بزرگان، خلفا و عرفا آشکارا از صافی ترجمه گذشته است. بدینترتیب، با وامگیریِ واژگان تخصصی گیدئون توری، مبدع نظریۀ هنجارهای ترجمه[24] (نک. به توری، 1995)، میتوان گفت «نوع متن» بر «هنجارهای مقدماتی»[25] ترجمه نزد عینالقضات (یعنی در تصمیمات وی برای ترجمهکردن یا نکردن مصادیق التقاط از زبان عربی) از یکسو و «هنجارهای عملیاتی»[26] وی (یعنی انتخاب شیوۀ ترجمه) از سوی دیگر، اثرگذار بوده است. به تفصیل بیشتر شیوۀ عمل عینالقضات را در برگردان سخن بزرگان از نظر میگذرانیم: 12) اگر چنانچه تمامتر خواهی از اخی بوالفرج زنگانی گوش دار آنجا که گفت: «العبودیه بغیر ربوبیه نقصان و زوال، و الربوبیه بغیر العبودیه محال» گفت: عبودیت بی ربوبیت، نقصان و زوال باشد؛ و ربوبیت بی عبودیت، محال باشد (عینالقضات، 1342: 275). 13) دریغا ندانم که از ابن عطا این کلمه شنیدهای یا نه که «ان الله یعامل العباد فی الابد علی ما عاملهم فیالازل»؟ گفت: در ابد با بندگان خود آن کند که در ازل کرده باشد (عینالقضات، 1342: 193). 14) از شیخ ابویزید شنو که از بشریت شکایت چون میکند آنجا که گفت: «البشریه ضد الربوبیه فمن احتجب بالبشریه فاتته الربوبیه» یعنی که ربوبیت با بشریت هرگز جمع نشود: و از وجود یکی، غیبت آن دیگر بود (عینالقضات، 1342: 298). 15) وقتی شیخ را پرسیدم که «ما الفریضه؟ فقال: الفریضه عندنا تصحیح العبودیه فی تحصیل الربوبیه، و السُنه عندنا النظر الی الرسول المقبول و ترک ماسواهما». شنیدی که چه گفت: میگوید: فریضه با خدا بودن است، و سنت با رسول بودن، و پس از این جمله را ترک گفتن (عینالقضات، 1342: 317)[27]. 16) دعا کدام است که در سماع گفته میشود؟ این بیتها بود که منصور حلاج نیز پیوسته گفتی:
هرکس معنی این بیتها نداند، و خود فهم نکند. این معنی از کجا و فهم و ادراک از کجا؟ اما با این همه اگر میخواهی که شمهای به پارسی گفته شود، گوش دار:
نگاهی به دادههای (12) تا (16) مبیّن آن است که عینالقضات در برگردان اقوال و سخن بزرگان درجات آزادی بهمراتب بیشتری را در مقام مقایسه با آیات قرآنی و احادیت نبوی برای خود قائل بوده است. در عین حال، بسیاری از ترجمههای او را در این گروه میتوان در طیف ترجمههای مبدأگرا قرار داد. هرجایی پای نقل قول مستقیم از دیگری پیش آید، قاضی همدان از جایگاه مؤلف برمیخیزد و در مقام مترجم و به حکم «اخلاق ترجمه» خود را ملزم به بازنمایی آن عبارات میکند. ترجمۀ مبدأگرا ترجمهای است که در آن عبارات عربی از رهگذر ترجمهای نزدیک به متن مبدأ، نزدیک در لفظ و در معنا، به فارسی برگردانده شدهاند؛ بهگونهای که صرفاً به انتقال مضمون بسنده نشده است، بلکه گاه معانیِ تکتک واژههای عربی بهدقت در قالب واژهها و حتی ساختهای دستوری متناظرِ فارسی بازآفرینی شدهاند. بااینحال، این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که وقتی از مبدأگرایی در شیوۀ ترجمۀ عینالقضات سخن میگوییم، الزاماً مراد ما صورتگرایی محض و ارائۀ ترجمههای لفظ به لفظ نیست، بلکه مقصود عمدتاً مبدأگراییِ معنایی است؛ مثلاً در گزارة (13) برخلاف گزارة (12) که مترجم عیناً ترتیب تقدّم و تأخّر صوری عناصر جمله را در متن مقصد تکرار میکند، این آرایش کلام را بهتناسب هنجارهای دستوری زبان فارسی برهم میریزد و در انجام این کار، از ایجاد موسیقی درونی جمله و بازسازی بیان مسجع نیز غافل نمیماند. این سخن بدان معناست که حتی مبدأگرایی عینالقضات را میتوان واجد درجاتی از آزادی بیان بر روی یک پیوستار نسبی تلقی کرد. نمونههای بسیاری را میتوان از ترجمههای عینالقضات در تمهیدات به دست داد که مترجم در آنها مبدأگرایی را با مقصدگرایی تلفیق کرده است. یکی از این نمونهها را در دادۀ (14) ملاحظه میکنید. در این داده، مترجم ضمن آنکه پیام مبدأ را در حدّ بالایی از شیوایی کلام به فارسی برمیگرداند، حدّ قابلملاحظهای از عاملیت بینافرهنگی خود را نیز به منصۀ ظهور میرساند. اولاً، در برگردان جملۀ نخست ایدۀ محتوایی سخن بایزید را در ذهن خود حلاجی میکند و مفهوم «ضدیت» را که در کنه آن محتواست مناسب زبان و فرهنگ فارسی نمیبیند و از رهگذر راهبردی که در حوزۀ مطالعات ترجمه با عنوان «حسن تعبیر» یا «بِهگویی»[29] از آن یاد میشود، معنای ضمنی[30] «تقابل» را خنثی میکند؛ دیگر آنکه، در برگردان جملۀ دوم، مترجم برخلاف پارهکلام مبدأ، زاویۀ دید[31] را تغییر داده و جهت جمله را از گزارهای تکوجهی به گزارهای دووجهی ارتقا بخشیده است که این هردو راهبرد مصداق بارز حرکت به سمت ترجمۀ آزاد[32] است. مقایسۀ ترجمۀ عینالقضات در دادۀ (15) با ترجمۀ لفظگرای جمله در پانویس شمارۀ (32) ما را به ترجمۀ آزادتری رهنمون میشود. در این نمونه، پارهکلام مبدأ نوعی «ترجمۀ تلخیصی»[33] است که از طول و تفصیل پارهکلام مبدأ چشم پوشیده و به انتقال «لبّ پیام»[34] بسنده کرده است. این داده نشان میدهد عینالقضات در مقام مترجم الزاماً درصدد نیل به تعادل به تعبیر سنتی کلمه نیست، بلکه در عمل از آن فراتر میرود و دستیابی به تعادل کارکردی (منظورشناختی) را هدف میگیرد. مقایسۀ گزارة (16) با ترجمۀ لفظگرای آن در پانویس شمارۀ (33) مبیّن حدّ نهایی ترجمۀ آزاد است که در حوزۀ مطالعات ترجمه با عنوان «اقتباس» از آن یاد میشود (نک. به شاتلورث و کُوی، 1997: 3). مترجم بهوضوح بر دشواری درک معنای کامل شعر حلاج از سوی خواننده صحه میگذارد و ازاینرو بار دیگر ترجیح میدهد «لبّ پیام» یا «مضمون کلی» پارهکلام مبدأ (یا بهگفتۀ خود او، «شمهای» از آن معنا) را به خواننده منتقل کند؛ راهبردی که دیگر ربطی به ترجمه ندارد و از رابطۀ تعادلی فاصله میگیرد. مترجم این بار در عوض ترجمۀ شعر مبدأ، شعر متناظری را از زبان فارسی اقتباس و در همان حال و هوا در متن کتاب جایگزین میکند.
5- نتیجه برای جمعبندی یافتههای پژوهش، به پرسشهای پژوهشیِ پیشگفته پاسخ داده میشود. در پاسخ به پرسش نخست مقاله مبنیبر «انواع راهبردهای ترجمانی عینالقضات» و «نسبت آنها با یافتههای دانش نوینِ مطالعات ترجمه»، ابتدا به دیدگاه کلی عینالقضات در باب تأویل و سپس مسئلۀ ملازم آن یعنی ترجمه نظر افکنده شد. آنچه مشخص است کل آثار عینالقضات چیزی جز تبیین و تأویل معنا در ارتباطی مستقیم یا غیرمستقیم با صورت نیست. عینالقضات برای معنا خصوصاً معنای باطنی قرآن لایههای بسیار و بینهایتی را در نظر میگیرد و ازآنجاکه به هر دلیل از ترجمۀ قرآن اکراه دارد، در مقام تفسیر، به راهبردهای جبرانی متوسّل میشود. یافتههای مقاله حاکی از آن است که وی در برگردان پارهمتنهای عربی الزاماً در پی دستیابی به «تطابق یا تناظر صوری» نیست، بلکه نیل به تعادل کارکردی (یا منظورشناختی) را نیز غالباً مدنظر داشته است. این سطح از برگردان، از رهگذر ترجمههای تهی[35] (بهعلاوۀ راهبردهای جبرانیِ معطوف به آنها)، تفسیری، آزاد و بیش از همه مبدأگرا محقق شده است. عینالقضات در مواجهه با مصادیق التقاط زبانی- که در قالبهای متفاوتِ آیات قرآنی، احادیث، روایات و سخن بزرگان در متن نمایان شده است- به شیوۀ واحد واکنش نشان نمیدهد؛ بلکه برحسب «نوع متن»، رفتارهای ترجمانی متفاوتی را در پیش میگیرد. بهگونهای که اگر (پاره)متنهای موجود در تمهیدات را بر پیوستاری نسبی و مدرج در نظر بگیریم، به اقتضای درجۀ تقدس متن مبدأ با روحیۀ ترجمانی محافظهکارتری روبهرو میشویم که در واکنش به آیات الهی با ترجمۀ تهی مواجهیم؛ در مورد احادیث نبوی با عنایت به دو کارکرد متمایزِ سخنان پیامبر اکرم(ص) دو رفتار ترجمانی متمایز را شاهدیم: آنجا که حدیث نبوی مبنای تحلیل استدلالی عینالقضات است، با ترجمههای عموماً مبدأگرا (و بهندرت آزاد) مواجه میشویم؛ اما هرجایی که نقشی کمکی از کاربرد حدیث در نظر بوده است، قاضی همدان از ترجمه چشم میپوشد و برای انتقال پیام بار دیگر به راهبردهای جبرانی متوسّل میشود؛ اما در ترجمۀ سخن بزرگان تقریبا 70 درصد آنها را به شیوههای ترجمانی گوناگون بر پیوستاری نسبی از حد نهایی مبدأگرایی و تناظر صوری تا حد غایی ترجمۀ آزاد (اقتباس) به فارسی برمیگرداند. نکتۀ شایانذکر آن که اتخاذ راهبردهای ترجمانی متفاوت از سوی عینالقضات بهگونهای بر پارهای از یافتهها و توصیههای دانش نوین مطالعات ترجمه و بهطور مشخص نظریۀ «نوع متن» کاتارینا رایس (رایس، 1971/2004) انطباق دارد؛ با این تفاوت که رایس بر وجود نوعی تناظر یک به یک بین نوع متن و روش ترجمه تأکید دارد و از این حیث مکرراً مورد انتقاد قرار گرفته است؛ اما عینالقضات بر تکثر روش ترجمه[36] - مشخصاً در برگردان متون معمولی- صحه میگذارد. بدین ترتیب، میتوان گفت «نوع متن» بر «هنجارهای مقدماتی» و در موقعیت برگردان متون عادی بر «هنجارهای عملیاتی» ترجمه نزد عینالقضات اثرگذار بوده است. نکتۀ حائز اهمیت دیگر آن است که قاضی همدان، آنچنانکه خود بارها تصریح میکند، با ملاحظۀ مخاطبان بالقوه و بالفعل کتاب روش ترجمانیِ مناسب را اتخاذ کرده است؛ نکتهای که نایدا (1964) و ترجمهشناسان نقشگرا قرنها بعد بر آن صحه میگذارند: اهمیت همیشگیِ «مخاطب» مشتمل بر «کیستیِ او»، «نیازهای (ارتباطیِ) وی» و «انتظارات زبانی، زیباییشناختی و معرفتشناختی او». در پاسخ به پرسش دوم مقاله مبنیبر اینکه «آیا کردار ترجمانی عینالقضات بر هنجارهای غالب بر ترجمه در زمانۀ او همخوانی داشته است یا خیر» باید اذعان داشت که اولاً پرهیز عینالقضات از ترجمۀ آیات الهی متأثر از «همسویی با هنجار» ادبی و فرهنگیِ مرسوم و مقبول برخی از ادبای زمانۀ اوست. ترجمۀ متون مقدس که مطالعات ترجمة آنها را در زمرۀ «متون حساسیتبرانگیز» طبقهبندی میکند، همواره در سایهای از شبهات شرعی قرار داشته و صنعت استشهاد به آیات قرآن و احادیث نبوی توأم با ترجمۀ آنها در نثر پارسی سنت همهگیری نبوده است و برخی از ادبا و نویسندگانِ همعصر یا نزدیک به دورۀ زندگیِ عینالقضات از آن پرهیز کردهاند. در ثانی، شیوۀ ترجمۀ عینالقضات نیز که عمدتاً (با هدف پاسخ به نیاز مشخص مخاطب مشخص وی و نیز به تصریح خودِ مترجم، پیشبینی نیاز مشابه در مخاطب عام آینده) توأم با سادهنویسی و پیروی از نثر مرسل بوده است، در بدو امر یادآور شیوۀ ترجمهای است که در آثاری همچون سیاستنامه و قابوسنامه دیده میشود و میتوان آنها را «دنبالۀ [سبک] ترجمۀ دوران سامانی» (نک. رحیمی زنگنه و کهریزی، 1391: 10) تلقی کرد. ازآنجاکه کتب صوفیه ازجمله کشفالمحجوب، تذکرهالولیاء و اسرارالتوحید (که متأخر از تمهیدات هستند) و نیز آنچه به شیخ ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر منسوب است-یعنی آثار متقدم بر تمیهدات- از لحاظ سبک در شمار شیوۀ پیروان دورۀ سامانی قرار میگیرند که سعی در سادگی بیان داشتهاند و اثر تصنّعات و تکلّفات منشیانۀ قرن پنجم و ششم در آنها هویدا نیست؛ چون روی خطاب این نوشتهها عموماً با عوام و دراویش بوده است (همان: 6)؛ بنابراین میتوان شیوۀ نگارش تألیفی و ترجمانی عینالقضات را نیز غالباً تأسّی به همین هنجار متعارف تلقی کرد. اما در پاسخ به پرسش آخر پژوهش که «حدود عاملیت اجتماعی و بینافرهنگیِ عینالقضات را در جایگاه مترجم» مدنظر داشته است، میتوان گفت عینالقضات برخلاف مولانا که با اِعمال عاملیت خویش گاه پیام الهی و کلام نبوی را حتی در قالب ترجمۀ آزاد به فارسی برمیگرداند (نک. فرهادی و خانجان، 1396)؛ آنچنانکه که از قرائن برمیآید، این حد از اقتدار معنوی و جایگاه فکری و فرهنگی را برای خود قائل نیست. شاید بهدلیل سنّ اندک وی در زمان نگارش تمهیدات و یا تواضع و فروتنی معمول عرفا. ازاینروست که بسامد وقوع ترجمۀ آزاد و مضمونی در تمهیدات بهمراتب کمتر از ترجمههای مبدأگرا بوده است. با این وصف، همچنانکه در تحلیل دادهها نشان داده شد، «تکثّر روش ترجمه» در تمهیدات و «تلفیق (تقریباً همیشگی) مبدأمداری و مقصدگرایی» در کردار ترجمانی وی را میتوان مصداق اِعمال عاملیت بینافرهنگی او تلقی کرد. در عین حال میتوان این گمانه را مطرح ساخت که حدود عاملیت اجتماعی وی کمتر از عاملیت بینافرهنگی او بوده است. قرائن امر حاکی از آن است که عینالقضات میخواسته است که از گزند انتقادات مذهبی و اجتماعیِ معطوف به اندیشمندان نواندیش در امان بماند تا آنجایی که در سیاهۀ آثار خود در شکویالغریب هیچ اشارهای به تمهیدات نمیکند و ظاهراً ترجیح میداده است که «آن را ترجمۀ دیگران اعلام کند تا نزد حکام بغداد مسئولیتی کمتر داشته باشد» (مدرسی و عرب، 1393: 25). شاید حتی بتوان این گمانه را نیز مطرح کرد که حدود عاملیت بینافرهنگی عینالقضات خود تابعی از محدودیتهای وی در اِعمال عاملیت اجتماعی خویش بوده است. او که میبیند از نظر سیاسی آماج حملۀ همیشگی منتقدان متحجر زمانه است، ناگزیر در اعمال عاملیت فرهنگی خود رفتاری محافظهکارانه در پیش میگیرد تا حدی که در واکنش به آیات قرآن کریم، تقریبا بهتمامی از ترجمۀ آنها چشم میپوشد. سرانجام و دوباره به موضوع «قرابت سبک نگارش تألیفی و ترجمهای» عینالقضات بازگردیم. آنچنانکه از تحلیل دادههای تحقیق برمیآید، عینالقضات اساساً تمایزی بین معیارهای نگارش تألیفی و ترجمانی خویش قائل نیست. ازاینرو ترجمههای او را باید مصداق «ترجمۀ خلاق» و حداکثری دانست؛ ترجمهای که «متنی تألیفی به نظر میآید و ارزش تألیفی دارد، زبان فارسی را بر وفق هنجارهای آن بسط میدهد و عناصر غیرفارسی را چنان در خود هضم میکند که فارسی جلوه میکند» (خزاعیفر، 1396: 4). به باور سبکشناسان، در نثر شاعرانۀ تمهیدات کلمات در منتهای شیوایی و جذابیت ترکیب شدهاند. ترجمههای عینالقضات نیز به همین سیاق متونی نشاندار (غیرعادی) نیستند، در سطح زبان متوقف نمیمانند و به ادبیّت راه میبرند؛ بهگونهای که کمتر کسی ممکن است گمان ترجمه بودن آنها را حتی به ذهن خود خطور دهد. این امر بر هنر این شهیدِ در عشق فانی صحه میگذارد که «بر قلم آیا چه میگذشت که هر سطر، صاعقۀ سبز آسمان جنون بود» (شفیعی کدکنی، 1357: 60).
[1]. یادآوری این نکته حائز اهمیت است که پیش از آن، کتاب دیگری در این حوزه با عنوان تاریخ ترجمه از زبان عربی به فارسی به قلم آذرتاش آذرنوش (1375) چاپ شده است. اما همانطور که از عنوان کتاب مشخص است، این کتاب تنها به تاریخ ترجمه از زبان عربی به فارسی و البته بهصورت خاص بررسی ترجمههای فارسی قرآن کریم از آغاز تا عصر پادشاهان صفوی پرداخته است و ازاینرو نمیتوان آن را کتابی در حوزۀ تاریخ عمومی ترجمه در ایران قلمداد کرد. در عین حال، ذکر این نکته خالی از لطف نخواهد بود که وجه تمایز کار آذرنوش از کتاب آذرنگ پرداختن جزئیتر با طول و تفصیل بیشتر به کیفیت ترجمههای انجامشده به زبان فارسی، گزینش و معرفی نمونههایی از آنها و ارائۀ تحلیلهای مفصل متنی و فرامتنی است. [2]. Microhistory [3]. همانطور که آدامو (2006: 85) اشاره میکند، یکی از انگیزههای تاریخنگاری خُرد آن است که معمولاً زوایای گوناگونی از ابعاد [شخصیتی، هنری، فکری یا علمیِ] بسیاری از نوابغ در طول تاریخ مغفول مانده است. آدامو از شخصیتی همچون گالیله یاد میکند. [4]. آدامو، از هواداران تاریخنگاریِ خُرد در ترجمه، بر این باور است که پنهان ماندن متون ترجمه در غبار تاریخ بیش از آنکه ناشی از ناپیداییِ مترجم (یا ترجمه)، به تعبیر مورد نظر ونوتی، باشد متأثر از غیرقابل تشخیص بودنِ ترجمه [مثلاً بهدلیل نزدیکیِ کیفیت ترجمه به معیارهای تألیف در حدّ اعلای کلمه] بوده است (آدامو، 2006: 89). [5]. Outliners [6]. Hybrid texts [7] . در این محاسبۀ آماری، وامواژههای دخیل از عربی و نیز تکواژههای عربی در نظر گرفته نشدهاند و سطوح تحلیل بالاتری مدنظر نگارندگان بوده است. [8] . منظور «نوع متن» (text type) به تعبیر مورد نظر کاتارینا رایس (1971/2004) است. [9]. Propositional meaning [10]. Pragmatic meaning [11]. Sentence meaning [12]. Utterance meaning [13]. Functionalist [14]. Intention, purpose & function [15]. منظور از کاربرد آیه در یک «ترکیب اضافی» گونهای از ترکیب است که در آن مشبهبه، آیه یا حدیث باشد مثل سه ترکیب اضافی مشخصشده در جملۀ زیر: «قومی را هر لحظه در خراباتخانۀ «فالهمها فجورها» شربت قهر و کفر میدهند و قومی را در کعبۀ «انا مدینه العلم و علی بابها» شربت «ابیت عند ربی» میدهند (عینالقضات، 1342: 120). [16]. از این جمله میتوان نتیجه گرفت که یکی از ملزومات ترجمه (یا یکی از ویژگیهای اصلی مترجم واجد صلاحیت) نزد عینالقضات تسلط کامل مترجم بر دو زبان مبدأ و مقصد است. [17]. Sensitive texts [18]. برای نمونه میتوان از واکنش ابوالفضل بیهقی به آیات قرآن یاد کرد که حتی یک مورد از آنها را از صافی ترجمه عبور نداده است. [19]. Skopos Theory [20]. Auxilary [21]. Discourse marker [22]. Morphology [23]. منظور از امر قدسی در این نوشتار تعبیر عرفی آن است نه آن چیزی که در علم کلام مدنظر است. [24]. Translation Norms [25]. Preliminary norms [26]. Operational norms [27]. معنای لفظگرای عبارت عربی در گزارة 15 اینگونه است: «فریضه برای ما تصحیح عبودیت در تحصیل ربوبیت است، و سنت برای ما نگریستن به رسول خدا که مورد قبول اوست و ترک هرچیزی جز این دو است» (توحیدیفر و ممتحن، 1394: 245). [28]. ترجمۀ لفظگرای اشعار عربی: - آیا تو یا من، اینها دو خدا هستند؟ هرگز هرگز! من درصدد اثبات دو خدا نیستم. - تو همیشه در من حضور داری و من و تو دو کل هستیم که درهم آمیختهایم. - پس ذات تو در کجای من است وقتی میبینم ذات تو جایی آشکار میشود که خبری از من نباشد. - و چهرهات کجاست؟ آیا مقابل دیدگان قلب من است و آیا مقابل چشمانم؟ - میان من و تو، «من» من حجاب شده پس این حجاب را بردار تا فاصله میان ما از بین برود. (توحیدیفر و ممتحن، 1394:197-198).
[29]. Euphemism [30]. Connotation [31]. Perspective [32]. Free translation [33]. Summary translation [34]. Gist of message [35]. Zero translation [36]. Translation method diversity | |||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||
34. St-Pierre, Paul (1993), Présentation. L’Histoire en traduction, in Paul St-Pierre (ed.). L’Histoire en traduction, TTR, 6(1), p. 9-14. 35. Toury, Gideon (1995). Descriptive Translation Studies – and beyond. Amsterdam: John Benjamins. | |||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 798 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 339 |