تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,423 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,843,361 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,141,311 |
تحلیل فرایند همگرا و واگرای زبانی در ترجمه از دیدگاه نشانه معناشناسی گفتمانی (مطالعۀ موردی عناوین فصول کتاب پیامبر ترجمۀ حسین الهی قمشهای) | ||
نشریه پژوهش های زبان شناسی | ||
دوره 12، شماره 1 - شماره پیاپی 22، اردیبهشت 1399، صفحه 177-196 اصل مقاله (1.2 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jrl.2021.125056.1509 | ||
نویسندگان | ||
لیلا توکلی1؛ حمیدرضا شعیری* 2؛ علی ربیع3؛ علی کریمی فیروزجایی4 | ||
1دانشجوی دکتری گروه زبانشناسی همگانی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب | ||
2استاد تمام، گروه زبان فرانسه، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران | ||
3استادیار گروه زبانشناسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران جنوب | ||
4دانشیار گروه زبانشناسی ، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه پیام نور تهران | ||
چکیده | ||
در فرایند ترجمه همواره تنشی بین گفتمان و ساختار زبان مبدأ با گفتمان و ساختار زبان مقصد وجود دارد و از دیالکتیک این دو، سنتزی موسوم به ترجمه حاصل میآید. هر مترجم در محور جانشینیِ واژگان و نیز در محور همنشینیِ ساختار دستوری، با در نظر گرفتن نیت متنِ مبدأ و ملاحظات فرهنگی زبانِ مقصد دست به گزینش میزند. با التفات به اینکه مترجم، بهعنوان گفتهیابِ پیامِ مؤلف در زبان مبدأ و نیز گفتهپردازِ همان پیام در زبان مقصد، تحت نفوذ یک فضای بیناگفتمانی قرار میگیرد، از همین رو رویکرد نشانهمعناشناختیِ گفتمانی برای تحلیل فرایند انتقال معنادر ترجمۀ عناوین اختیار شدهاست. با درنظر گرفتن تعریف نشانهشناختیِ «ترجمه»، بهمثابۀ یک رابطۀ بینافرهنگی و بینامتنی، هدف پژوهش حاضر این است که با روش تحلیلیتوصیفی نشان دهد: در ترجمۀ عناوین فصول کتاب پیامبر، اثر جبران خلیل جبران و برگردان الهی قمشهای، عناصر فرهنگیِ زبان مبدأ و زبان مقصد تحت کنترل شرایط گفتمانی براساس دو نظام معــنایی همگرا و واگرا نقشآفرینی میکنند. از آنجا که کارکرد نظام معنایی همگرا حفظ ریختار فرهنگی متن مبدأ است و کارکرد نظام معنایی واگرا ایجاد ناهمریختیِ بینافرهنگی، مسئلۀ پژوهش این است که در ترجمۀ عناوین فصول کتاب پیامبر چگونه از تعامل مثبت یا منفیِ دو نظام معنایی همگرا و واگرا، عناصر فرهنگی میتوانند در چارچوب نظام ارزشی گفتمانی تمهید انتقال معنا را فراهم کنند. حال آنکه با نظر به اصل نشانههای زبانی و تکثر دلالتهای برخاسته از آن، مترجم میتواند با در نظر گرفتن ظرفیتهای زبانی و فرازبانی متن به انعکاس صحیح مدلول مدنظر نویسنده که مرتبط با برداشتهای شخصی او است، بپردازد و در نهایت، هم ارزی میان متن اصلی و ترجمه را رعایت کند مانند آنچه که در ترجمۀ کتاب پیامبر توسط دکتر الهی قمشهای صورت گرفته است. فصل تمایز این پژوهش با پژوهشهای متناظر دیگری که در خصوص اثر پیامبر صورت پذیرفته در توجه نشانهمعناشناختی به عناصر بینافرهنگی در ترجمۀ عناوین فصول است. از یک سو، التفات نابسندۀ پژوهشگران به مطالعۀ فرایند کیفی ترجمه و از سویی دیگر، نیاز مترجمان به مداقۀ نظر در تفاوتهای فرهنگی برای بهبود عملیِ ترجمههایشان ضرورت این پژوهش را توجیه میکنند. | ||
کلیدواژهها | ||
نشانهمعناشناسی گفتمانی؛ ترجمۀ عناوین فصول؛ کتاب پیامبر؛ همگرا؛ واگرا | ||
اصل مقاله | ||
. مقدمه تاریخ ترجمه را از «سفر پیدایش» تورات میدانند. چالش مطالعات سنتی ترجمه بر سر مبدأمحور[1] بودن ترجمه یا مقصدمحور[2] بودن ترجمه بوده است. زبانشناسان با طرح تمایز ساخت صوری و ساخت معنایی زبان رفتهرفته نوع چالش مطالعات ترجمه را تحت تأثیر قرار دادند و در همین راستا، با بررسی و مقایسۀ دستگاه رمزگان زبان مبدأ و زبان مقصد در سطوح متفاوت واژگانی، نحوی، کلامی و غیره علم ترجمهشناسی از فن ترجمهگری متمایز شد. در فرایند ترجمه همواره تنشی بین گفتمان و ساختار زبان مبدأ با گفتمان و ساختار زبان مقصد وجود دارد و ازتقابل[3] این دو، سنتز[4] ترجمه حاصل میآید. پیشفرض پژوهش این است که نظام غالب معنایی برای هر متنی میتواند همگرا[5] باشد و یا واگرا[6]. نظام معنایی همگرا منجر به ترجمهای با نظام ارزشی همریخت[7] و نظام معنایی واگرا منجر به ترجمهای با نظام ارزشی ناهمریخت[8] میشود. در نظام ارزشی همریخت ترجمۀ واژه به واژه[9] میتواند ریختار و عناصر فرازبانی[10] متن مبدأ را به زبان مقصد انتقال دهد. در نظام ارزشی ناهمریخت ترجمۀ واژه به واژه کارکرد ارزشی نشانهها را مختل میکند و مترجم به ناچار باید برای انتقال معنا به یکی از سه رویکرد حذف،[11] تقلیل،[12] و استعلای[13] معنا تندهد. هدف پژوهش حاضر این است که نشان دهد: در ترجمۀ عناوین فصول کتاب پیامبر[14] اثر جبران خلیل جبران و برگردان الهی قمشهای، انتقال عناصر فرازبانیِ هر فرهنگ تحت کنترل شرایط گفتمانی براساس دو نظام معنایی همگرا و واگرا قرار دارد و متناظر با این دو نظام معنایی ترجمۀ مذکور تابع دو نظام ارزشی گفتمانیِ همریخت و ناهمریخت است. در همین راستا، پژوهش حاضر ابتدا بزنگاههای ظهور دو نظام معنایی مذکور را در عناوین متن اصلی کتاب پیامبر بازشناسی میکند. سپس، با تکیه بر ترجمۀ الهی قمشهای، جهتگیری وی در چارچوب نظامهای ارزشیِ منبعث از این دو نظام معنایی را واکاوی میکند. دلیل انتخاب ترجمۀ ذکرشده اشراف و تسلط مترجم بر عوامل فرازبانیای نظیر عرفان شرقی و عرفان غربی و دلیل انتخاب این اثر از جبران خلیل جبران، هرمنوتیک عرفانی و تعدد معانی ضمنی مستتر در آن منظومه است که دست تأویل متن را برای انواع نظامهای معناییِ ترجمه هم باز میگذارد و هم میبندد. به عبارت دیگر، وجه تنشی[15] گفتمان در ترجمۀ این اثر پررنگ است. فصل تمایز این پژوهش با پژوهشهای متناظر دیگری که درخصوص پیامبر صورت پذیرفته در توجه نشانهمعناشناختی به عناصر بینافرهنگی در ترجمه عناوین فصول است. از یک سو، التفات نابسندۀ پژوهشگران به مطالعۀ فرایند کیفی ترجمه، و از سویی دیگر، نیاز مترجمان به مداقۀ نظر در تفاوتهای فرهنگی برای بهبود عملیِ ترجمههایشان ضرورت این پژوهش را توجیه میکنند. پژوهش حاضر در پی پاسخگویی به چهار پرسش دربارۀ این اثر است: اول، بر مبنای مکتب ساختگرایی در فرایند ترجمه، کدامیک از عناصر فرازبانی در جابهجایی مرزهای معنایی نقش برجستهای دارد؟ دوم، روابط موجود میان دالها و مدلولها در هریک از دوزبان، به چه نظامهایی طبقهبندی میشوند؟ سوم، با توجه به کارکردهای دلالتی موجود در نظامها در فرایند انتقال معنا، مترجم چگونه میتواند ضمن انعکاس این کارکردها در ترجمۀ خود به همارزی میان عناوین در متن اصلی و متن ترجمه دست یابد؟ چهارم، چگونه با توسل به دو رویکرد همگرا و واگرا، میتوان به کارکرد ارزشی ترجمه پی برد؟
2. پیشینه پژوهش 2-1. کتاب پیامبرجبران خلیل جبران نویسندهای لبنانی است که پس از جنگ جهانى به آمریکا مهاجرت کرد و جریان فرهنگىادبى تأثیرگذاری را در جهان عرب پدیدآورد. پیامبر نام مشهورترین کتاب منظوم او است. این کتاب 28 فصل دارد و به انگلیسی نوشته شده است. کتاب پیامبر برای نخستین بار در سال 1923 منتشر شد و به بیش از یکصد زبانِ دنیا ترجمه شده است. در سطح روساخت[16] و با خوانش معانی صریح و مسلط متن، این منظومه سرگذشت پیامبری به نام مصطفی[17] است که دوازده سال (بهلحاظ زمانی برابر با یک دورۀ کامل معنوی) در شهر اورفالیس[18] زندگی میکند؛ او منتظر بازگشت کشتیای است که او را به آن جزیره آورده است و طبق قرار قبلی اکنون وقتش رسیده است که به مکان اولیۀ خود بازگردد. او در مسیرش با آدمهای مختلفی آشنا میشود و دربارۀ موضوعات مختلفی مانند زندگی و انسانیت حرف میزند. خلیل جبران رمان را با مفاهیم خاص و والایی مانند عشق، ازدواج، بخشش، لذت، خرید، فروش، جنایت، قانون، آزادی، دوستی، آموزش، دین، نمازگزار، نیک و شر، زمان و غم نامگذاری کرده است. در سطح زیرساخت[19] و با خوانش لایههای معناییِ ضمنی، پیامبر سرگذشت کهنالگوی ناخودآگاه انسان ست؛ پیامبر در انزوا نشسته است و بهعنوان پیری فرزانه و مهربان پیوسته انتظار «من» خودآگاهش را میکشد. جبران خلیل جبران بیشتر به رمانتیسم اتوپیایی پایبند بودهاست و از طرفی، در اغلب آثاراش جلوهگاه این مدینۀ فاضله را در زادگاه خودش در نظر گرفته است. سفر جغرافیایی و تاریخی و نیز علاقه مندی به زادگاه در آثار شاعر نمود یافته است. مبانی کلی حاکم بر ایدئولوژی مکتب رمانتیسم آرمانشهری یعنی: آزادی فردیت، هیجان و احساسات سیر و سیاحت سفر جغرافیایی و تاریخی و کشف و شهود به فراوانی در آثار این شاعر مشاهده میشود. خلیل جبران در طراحی شخصیت پیامبر در اثر مذکور در قالب معنایی ضمنی به پیامبر اسلام نظر داشته است و با قرائنی نظیر انتخاب نام «مصطفى» برای این شخصیت آن اشارت را تقویت میکند. لحن بیشتر شعرهای خلیل جبران رسمی، اما صمیمی است. او در شعرهایش از کلمات معنوی و عرفانی استفاده میکند. این لحن صمیمانه در برخی ترجمههای فارسی این کتاب، بهویژه در ترجمۀ الهی قمشهای درهم شکسته شده است و به نثر فخیم و فاخر گرایش پیدا کرده است. دلیل این چرخشِ لحن در نظام فرهنگی و عوامل فرازبانی ما مستتر است، چراکه افق انتظارات خواننده برای مقدس و ماورایی دانستن پیامبری مانند مصطفی با لحن فاخر و دیگرگونه بودن اقناع میشود. جبران پنج سال تمام با سُرایش و بازنویسیهای پیاپی پیامبر دست به گریبان بود. کل اثر پیامبر، در واقع، گفتگوهای پایانی مصطفی در هنگام وداع است با مردمی که کنجکاوانه و حزنآلود، برای وداع با او در میدان اصلی شهر، در جنب معبد تجمع کردهاند. مصطفی در اثر جبران خلیل جبران، به معنای عام «برگزیده» است؛ اما عنوان کتاب با نام پیامبر ایجاد بینامتنیت میکند. اثر پیامبر مانند خالقش، یعنی مانند خلیل جبران، محل التقای دو فرهنگ مسیحی و فرهنگ اسلامی است.پیامبر اثری است دربارۀ لحظۀ نهگسست مصطفی است و در حرفهایش چیزی یافت نمیشود که او را به ملت و فرهنگی خاص منتسب کند. پیامبری که گفتمانش در اشتراک تمام سپهرهای نشانهای[20] قرار گرفته است.
2-2. نشانهمعناشناسیگفتمانیدرخصوص نشانهمعناشناسی[21] گفتمانی، گریماس[22] (1972) سه سطح متفاوت را در سه دورۀ متفاوت مطرح کرد. سطح اول را در دهۀ شصت بر پایۀ «ژرفساخت گفتمانی» بنیان نهاد که منجر به نظریۀ «مربع معناشناختی»[23] شد. سطح دوم را در دهۀ هفتاد بر پایۀ «روساخت گفتمانی» بنا نهاد که منجر به معرفی دستورزبان روایی با کارکردهای کنشی،[24] تقابلی، القایی و غیره شد. سرانجام، سطح سوم را در دهۀ هشتاد با تمرکز به پساساختگرایی و نقش حسی-ادراکیِ گفتهپرداز در سیالیت معنا بنا نهاد که منجر به ظهور «نشانهمعناشناسی گفتمانی نوین» شد. در ایران درزمینۀ نشانهمعناشناسی گفتمانی آثار فراوانی در دسترس است؛ که از آن جمله می توان به کتاب تجزیه و تحلیل نشانه-معناشناختی گفتمان (شعیری، 1385) اشاره کرد که در آن نشان داده میشود عملیات گفتمانی تابع چه شرایطی است و چه عناصری در شکلگیری آن دخیل هستند. همچنین، به بحث و بررسی پیرامون چگونگی تبدیل گفتمان هوشمند به میدان عملیّاتی میپردازد که در آن گونههای متفاوت، نو و ناآشنا تکثیر میشوند و حضوری را رقم میزنند که جهتمندی گفتمان بهسوی تولید معناهای غیرمنتظره را بهدنبال دارد. همچنین، شعیری (1388) درکتاب از نشانهشناسی ساختگرا تا نشانهمعناشناسی گفتمانی با این هدف پیش میرود که شرایطی را بررسی کند که ما را از نشانهمعناشناسی ساختگرا، که معناهای ازپیشتعیینشده در آن از اهمیت زیادی برخوردارند، به نشانهمعناشناسی گفتمانی، که در آن معنا تابع مذاکره و کشمکش و تَنِش بین سطوح زبانی است، سوق میدهند. شعیری در این کتاب میکوشد تا بیابد چه عواملی هستند که سبب عبور از نظام ساختاری مبتنی بر رابطۀ دال و مدلولی نشانهها بهسوی نظام فرایندی میشوند؟ نکتۀ مهم و درخور توجه این است که در دیدگاه گفتمانی، دیگر، زبان، بر رابطۀ بین دال و مدلول مبتنی نیست، بلکه رابطهای بین دو سطح بیان و محتوا در زبان شکل میگیرد که براساس آن، مرزهای معنایی پیوسته از طریق کُنِشگر گفتمانی مورد بازنگری قرار میگیرد و همواره دارای قابلیت جابهجایی است. در مقالۀ «تحلیل نشانهمعناشناختی خلسه در گفتمان ادبی» (شعیری، 1391) گفته میشود یکی از ویژگیهای مهم گفتمانهای ادبی، بهویژه در شرق، کارکرد خلسهای آن است. از دیدگاه نشانهمعناشناختی در گفتمان ادبی خلسۀ زمانی شکل میگیرد که کُنِشها در وضعیتی فرعی قرارگیرند و جای خود را به شَوِش، یعنی فرایندی تَنِشی-عاطفی دهند که در آن شَوِشگر در وضعیتی انفعالی از خود رها شود و تحت عظمت و ارادۀ یک «دیگر» فراسوژهای، «شدنی» آنی را تجربه کند. مقالۀ «بررسی نظام عاطفی گفتمان در شعر غزل برای گل آفتابگردان سرودۀ شفیعیکدکنی براساس رویکرد نشانهمعناشناختی» (اسماعیلی و کنعانی، 1391) نشان میدهد چگونه فرایند عاطفی گفتمانی جدید ایجاد میکند و این شرایط جدید کدامند و چه معنایی تولید میکنند. هدف این مقاله، این است که نشان دهد چگونه گل آفتابگردان به منزلۀ «منِ خِرَدگرا» از طریق رابطۀ عاطفی، احساسی، تَنِشی و پدیدارشناختی در گُسست با خود قرار میگیرد؛ سپس، از طریق مرزهای «منِ خِردگرا» فراتر میرود و در پیوند با منِ استعلایی به شَوِشگر ممتاز تبدیل میشود. هدف مهم دیگر این مقاله بررسی کارکرد گفتمان عاطفی در استعلای معنا و تغییر آن به فرایندی نو و ممتاز است. مقالۀ «بررسی نشانهمعناشناسی گفتمان در شعر پی دارو چوپان از نیما یوشیج» (آیتی، 1392) ضمن مطالعۀ فرایند گفتمانی شعر در ابعاد حسی-ادراکی، عاطفی و زیباییشناختی، چگونگی تولید جریان سیال معنا و عناصر اصلی و دخیل در آن را بررسی میکند. همچنین، این مقاله نشان میدهد که تکثر روایی و تکثر ارزشی در شعر نیما چگونه باعث ایجاد فضای تَنِشی و سیالیت گفتمان میشود. مقالۀ «گفتمانپردازی در عشق سالهای سبز»، (بابکمعین،1392) در چارچوب نشانهشناسی گریماس (1972) و لاندوفسکی[25] (1997) است. بابکمعین با استفاده از چهار نظام معنایی مطرحشده از سوی لاندوفسکی که در ادامۀ الگوهای کُنِشی گریماس قرار دارد، چرخۀ کُنِش روایی این داستان را بررسی میکند. سرانجام، به این نتیجه میرسد که نظام برنامهدار در این داستان که بهدلیل عادت شدن کُنِشها به بیمعنایی منجر میشود، با رسیدن به لحظهای به نام «لحظۀ بارقه» که همان لحظۀ خواست متقابل وصال است، داستان را با معنایی پدیداری مواجه میکند. مقالۀ«با عنوان بازسازی معناهای عاطفی در فرایند ارزشی گفتمان در داستان نبرد رستم و سهراب با رویکرد نشانهمعناشناختی» (برامکی و فلاح، 1393) تلاش میکند تا با روش تحلیل و رویکرد نشانهمعناشناسی تعامل و تقابل نظامهای ارزشی گفتمان در داستان نبرد رستم و سهراب، فرایند شکلگیری فراارزش قدرت و شهرت و نقش شرایط احساسی و عاطفی در ایجاد گُسست در شکلگیری این فرایند را تجزیه و تحلیل کند. قدرت و شهرت در گفتمان رستم و سهراب فراارزشی است که بنیانهای نظام ارزشی گفتمان براساس آن استوار است؛ اما حضور نیرومند عاطفه روند شکلگیری این فراارزش را با تَنِش و گُسست مواجه میکند.
3. مبانی نظری 3-1. گفتمان تنشی[26] برخلاف نظام ایستای[27] نشانهشناسی ساختگرا که صرفاً مبتنی بر رابطۀ مکانیکی دال و مدلول است، «نشانهمعناشناسی نوین» نظامی پویا و سیال است که رابطۀ بیان (دال) و محتوا (مدلول) را در حضورِ زنده، موضعدار، و فرهنگیِ کنشگر میداند. «گفتمان، بهعنوان نتیجۀ کنش زبانی، به گونههای مدلولیِ فرایند تولیدات زبانیای گفته میشود که پویا، جهتمند، و هدفدار هستند و به تولید متن منجر میشوند» (شعیری، 1385). فونتی و زیلبربرگ[28] (1998:14) معتقدند: «گفتمانِ تنشی از تبانیِ دو قطب گستره[29] و فشاره[30]پدید میآید. اگر این تبانی روی دستگاه دکارتی به نمایش گذاشته شود، قطب گستره، که معمولاً کمّی است، شاخصۀ محور افقی دستگاه را تشکیل میدهد و قطب فشاره، که معمولاً کیفی است، شاخصۀ محور عمودی را. نمودارِ مبتنی بر تــضاربِ این دو محور مبین فرایند سیال تنش است». یعنی «تنش» برآیند تبانیِ دو محورِ کمّی (گستره) و کیفی (فشاره) است. شعیری (42:1395) دربارۀ فضای تنشی اذعان میدارد: «فضای تنشی فضایی است که از دو منطقۀ فشارهای و گسترهای تشکیل شدهاست. منطقۀ فشارهای منطقهای شوِشی[31] است که سوگیری آن بر درونههای عاطفی حضورِ سوژه متمرکز است؛ درحالیکه منطقۀ گسترهای منطقهای است که سوگیری آن بر دنیای بیرونی، کمّی و شناختی متمرکز است».
3-2. نظامهای انتقال معنایی و ارزش معنایی در هر متن، نظام معناییِ غالب بر دو گونه است: نظام معنایی همگرا، نظام معنایی واگرا.
1-3-2. نظام همگرا در این نظام دال و مدلول در یک تناظر یکبهیک با هم قرار دارند؛ یعنی صورت بیان، صورت محتوا را مستقیماً تصریح میکند. متنهای علمی نمونههایی برای این نوع نظام معنایی هستند. شایان به ذکر است در ترجمۀ نظام همگرا کار مترجم بسیار آسان است و میتواند معادل دقیقاً متناظری برای عنوان مدنظر نویسنده متن اصلی در زبان مقصد بیابد که به آن ترجمۀ همگرای محدود یا بسته میگویند؛ اما گاهی نیز مترجم به این بسنده نمیکند. درصورتی که اگر مترجم در ترجمههای غیرضمنی از بهکارگیری ترجمۀ واژه به واژه خودداری کند و چیزی بر آن بیافزاید نیز، از ترجمه همگرای نامحدود یا باز بهره جسته است. نظام ارزشی حاکم بر نظام همگرا، همریخت است. در این حالت، مترجم با چالش چندانی مواجه نخواهد بود، چراکه هر تغییری در صورت بیان (دال)، به همان نسبت موجد تغییر در صورت محتوا (مدلول) خواهد بود. نمودار متناظر با این نظام، از منظر سبکشناسی زیلبربرگ (1999) دارای سبک کنشی است. یعنی فرایندی برنامهمحور و همراه با رشد یکنواخت و تدریجی است. مترجمان متون دینی معمولاً خود را مکلف به استفاده از این نوع نظام ارزشی همریخت میدانند. حال اگر در ترجمۀ خود دقیقاً دال اولیه را منعکس کنند، از ترجمۀ همریخت بسته و اگر چیزی در راستای تفسیر یا خوشآوایی و همنوایی بر آن بیافزایند از ترجمۀ همریخت باز بهره جستهاند. شعیری در کتاب تجزیه و تحلیل نشانهمعناشناختی گفتمان رابطۀ میان دال و مدلول در نظام ارزشی همریخت را بهصورت این نمودار بیان میکند (شعیری، 1385).
نمودار 1- نظام معنایی همگرا Diagram 1- Convergent meaning system
2-3-2. نظام واگرا در این نظام دال و مدلول به نسبت یکسانی همدیگر را پشتیبانی نمیکنند؛ یعنی صورت بیان با صورت محتوای نیت مؤلف در نسبتی متقارن قرار ندارد. به تعبیر رولان بارت[32] از نوع «متن نویسا» است و سطح معنایی چندلایه و ضمنی دارد. عناصر واگرا نشان میدهند معنا در فرایند ترجمه امری سیال و تغییرپذیر است. به تعبیر عبدالکریم سروش «ترجمه تفسیر مختصر است و تفسیر ترجمۀ مفصل» (به نقل از صلحجو، 1396: 8) متون شعری نمونههایی از این نوع نظام معنایی هستند. مترجم، بهعنوان فردی که مرزهای بین سطح بیان و سطح محتوا را جابهجا میکند، متناظر با دو نوع نظام معنایی ذکرشده میتواند دو نوع نظام ارزشی را در فرایند ترجمه اتخاذ کند: نظام ارزشی همریخت، نظام ارزشی ناهمریخت. در این حالت، کمینۀ تغییرات در صورت بیان (دال) در زبان مقصد منجر به بیشینۀ فاصله گرفتن از صورت محتوا (مدلول) در زبان مبدأ خواهد شد. به عبارتی دیگر، در کمینۀ گسترۀ صورت بیان، ناگهان صورت محتوا دچار بیشینۀ فشارۀ تغییرات میشود و از همین رو، با رشد عاطفیِ ناگهانی و شوک معنایی همراه خواهد بود. در این حالت مترجم، بهخاطر عدم تقارن بین دامنۀ معانی متن مبدأ با مقصد، در چالش یک فضای گفتمان تنشی قرار میگیرد. نمودار متناظر با آن از منظر سبکشناسی زیلبربرگ (1999) دارای سبک شوشی است. در ترجمههای متون شعری بهخاطر چیرگی قطبهای مجازی و استعاری در متن مبدأ و انطباق نداشتن آن با قطبهای استعاری زبان مقصد معمولاً دارای نظام ارزشیِ غالب از نوع نظام ارزشی ناهمریخت هستند. شعیری (1385) رابطۀ میان دال و مدلول در نظام ارزشی ناهمریخت را بهصورت نمودار (2) بیان میکند.
نمودار 2- نظام معنایی واگرا Diagram 2- Divergent meaning system
این نمودار مبین نظام ارزشی ناهمریخت است که متناظر با نظام معنایی واگرا رابطۀ دال و مدلولی را از زبان مبدأ با شیوههای حذف، تقلیل و استعلا ضمن دگرگونی به زبان مقصد منتقل میکند. مترجم در چالش ترجمۀ متون واگرا برای کاستن فاصلۀ صورت (دال) در دستگاه رمزگان مقصد و محتوای متن در دستگاه رمزگان مبدأ به سه شیوه متوسل میشود: 1. حذف معنایی، 2. تقلیل معنایی و 3. استعلای معنایی. اگر صورت (دال) مبدأ معادلی بهلحاظ صورت (دال) در زبان مقصد داشته باشد؛ اما مدلولهای این دو صورت با هم در تناظر کامل قرار نگیرند، ناهمریختی نسبی خواهد بود. اما اگر بهلحاظ صورت نیز معادلی در زبان مقصد وجود نداشته باشد و مترجم به معادلسازی متوسل شود، ناهمریختی مطلق روی خواهد داد.
4. روش پژوهش عنوان هر فصل، بهعنوان مرز فصول، بهلحاظ نشانهمعناشناسیِ ساختار روایت، نقشی تعیینکننده در تداعی معانی در ذهن گفتهیاب و شکلگیری پیشفرضها دارد، چرا که «عنوان» اگرچه اسیر بافت کلی اثر است، به هر حال نشانهای است که هنوز توسط قیود جمله و پاراگراف محدود و مهار نشده است. بنابراین، سیالیت و تداعی آزادِ بیشتری را در فرایند معناسازی ایجاد میکند تا نشانهای که اسیر بافتِ جمله شدهاست. درواقع، «عنوان یک فصل» خود لنگری بر تمام فصل است. از این رو، ترجمۀ عناوین فصول، بهلحاظ نشانهمعناشناختی گفتمانی، در محور همنشینی با سایر عنوانهای فصول دیگر و نیز در محور جانشینی با مقایسۀ عنوانهای بالقوهای که میتوانستند انتخاب شوند، بهصورت ویژه بررسی و نقش آن در شکلگیری و تغییرات معنایی واکاوی میشود. در همین راستا، با مشخص کردن نظامهای ارزشی همریخت و ناهمریختِ معنایی در سپهر نشانهای ترجمۀ مذکور، چگونگی ایجاد شرایط انفصال و اتصال گفتمان را از طریق دو محور فشاره و گستره مورد تفحص و تبیین قرار میدهیم. اگرچه منظومۀ عرفانی پیامبر در بیستوهشت فصل به رشتۀ تحریر درآمدهاست، در این رهگذر به بررسی عناوین چند فصل از آنها میپردازیم. شیوۀ گزینش عناوین فصول مدنظر نه بهصورت تصادفی، بلکه با توجه به دلایل زیر است: الف. بخش اول و بخش بیستونه از آن رو که نامگذاری عنوان این دو فصل به شکلی ایجابی و سلبی با نامگذاری عناوین سایر فصول، بهلحاظ نحوی و چینش دستوری کلمات، متفاوت است؛ ب. عناوین فصول دوم و هشتم از آن روی که عناوین آنها چونان چتری، دو الگوریتم[33] مختلف و کلی نامگذاری فصول در منظومه پیامبر را منعکس میکنند و با بررسی ترجمۀ آنها از بررسی مکرر و یکسان سایر فصول خودداری شده است؛ شایان به ذکر است عنوان هر فصل همزمان دو رابطۀ اتصالی و انفصالی با خودِ آن فصل دارد؛ اما این پژوهش قائل به وجه انفصالیِ نامهای هر فصل، در قبال کل متن، نیست. چرا که اگر هر فصل را یک کلاننشانه در نظر بگیرید کل اثر، بهمثابۀ متن، از همنشینی این کلاننشانهها (این فصلها) پدید آمده است و نام هر فصل، بهمثابه دال، و خودِ هر فصل، بهمثابه مدلول آن نشانه، به شمار میآید. مترجم به لحاظ نشانهمعناشناختی برای انتقال معنای هر فصل، بهعنوان یک کلاننشانهمعنا، مـلزم به امانتداریِ وجه نشانهایِ متن مبدأ است. یکی از ملـزوماتِ امانتداریِ وجه نشانهای متن حفظ ارتباط نام هر فصل، بهمثابۀ دال (صورت بیان)، و خودِ فصل، بهمثابۀ مدلول (محتوای بیان)، است.
5. بحث و تحلیل دادهها 5-1. تحلیل برگردان عنوان فصل اول عنوان فصل اول The Coming of the Ship است که ترجمۀ تحتاللفظی آن «آمدن کشتی» است؛ اما برای نامگذاری فصل نخست الهی قمشهای ترکیب «بازگشت کشتی» را در محور جانشینی بهعنوان برابرنهادی برایThe Coming of the Ship انتخاب کرده است؛ یعنی بهجای استفاده از نظام همگرا وارزش همریخت، نظام واگرا و ارزش ناهم ریخت را برگزیده است تا با استعلای معنایی چیزی بر ترجمۀ خام و واژه به واژۀ آن بیافزاید. به عبارت دیگر، آمدن دالی محدود برای ترجمۀ واژۀ Coming محسوب میشود، درحالی که بازگشت نامحدود است. مصطفی طی برنامهای کنشمدار و با تصمیم قبلی برای سفری موقت (نه برای اقامتی دائم) از جزیرۀ زادگاهش، بهمثابۀ سپهر نشانهای خود، خارج و به شهر اورفالیس، بهمثابۀ سپهر نشانهای دیگری، وارد شده است. بر این اساس، مصدر مرخم «بازگشت» یک وضعیتِ پیوست و اتصالی نسبت به زادگاه را برای مصطفی به ذهن گفتهیاب متبادر میکند. به بیان دیگر، به لحاظ نشانهمعناشناختیِ مکان، استفادۀ مترجم از معادلسازی «بازگشت کشتی» برایThe Coming of the Ship سوژه را در وضعیت «غیاب در مکان» قرار میدهد. چرا که مصدر مرخم «بازگشت» دالی است که بر فعل موثرِ «نخواستن» و تمایل نداشتن به سکونتی دائم در شهر اورفالیس، بهمثابۀ سپهر نشانهایِ «دیگری»، دلالت دارد. در حالی که «آمدن» Coming، بهلحاظ نشانهمعناشناختیِ مکان، مَحملی برای فعل مؤثر «نخواستن» و تمایل نداشتن به اقامت دائم نیست. مصدر «آمدن» سوژه را در وضعیت «حضور در مکان» قرار میدهد. به تعبیر لاندوفسکی (1997) سوژۀ غایب در مکان را «میتوان رهگذری بهشمار آورد که مکان و زمانی که خود را در آن مییابد (مکان-زمانِ دیگری) به شکل کامل و ازپیشتعیینشده، توسط مکان و زمانی که از آن آمدهاست (مکان-زمان خود) برنامهمدار شده است». درواقع سوژۀ «غایب در مکان» نقشۀ کنشهای خود را از پیش در جزیرۀ زادگاه خود طراحی کرده است و بعد از سفر به شهر اورفالیس تصمیم دارد افراد شهر و نظام شهر را مطابق با رسالت خود تغییر دهد و «هستی او در اینجا و الأن به نسبت آنجایی که از آن آمده است، تعریف میشود» (بابکمعین،1392)؛ اما سوژۀ «حاضر در مکان» نقشهای ازپیشتعیینشده ندارد. از همین رو، سوژۀ «حاضر در مکان» با هر اتفاقی در شهرِ میزبان دچار «گفتمان شوشی» میشود و با دنیای میزبان وارد برهمکنش میشود. بنابراین، تفاوت دو معادلسازیِ «بازگشت کشتی» و «آمدن کشتی» دو مفهوم معنایی متفاوت را به کارکرد مکان-زمانیِ شهر اورفالیس و نیز به نوع شوشی یا کنشی بودن گفتمان مصطفی وارد میکند و این دو معادلسازی متفاوت اگرچه بعد از خوانش متن فصل مذکور همسو میشوند و از وجه تمایزی آنها کاسته میشود. از آنجا که سوژهای که با مصدر «بازگشت» بیان میشود دارای کارکرد کنشی و برنامهمدار است، بنابراین، رسالتی برای آمدن به اورفالیس دارد و اورفالیس مکانی برای ماندن مصطفی نیست، بلکه برای کنش و رسالتی است که بر دوش او قرار داده شده است. لاندوفسکی (1997) چهار گونه جابهجایی و سفر را مبتنی بر مربع معناشناسی گریماس در قالب شکل (1) از هم تمییز میدهد.
شکل 1- مربع معنایی گریماس برای سوژه در سفر Fig 1- Meaning square of Greimas
بنابر آنچه پیشتر گفته شد، مصدر مرخمِ «بازگشت» سوژه را رهگذری برنامهمدار و غایب در مکان معرفی میکند؛ اّا «آمدن» Comingسوژه را مسافری آزاد و حاضر در مکان معرفی میکند. از سویی دیگر، دامنۀ معناییِ مصدر مرخمِ «بازگشت» علاوهبر در بر داشتن دامنۀ معناییِ مصدر «آمدن» حاوی گسترش دامنۀ مدلولی (تکثیر محتوای بیان) بهلحاظ تلمیحات عرفانی و نمادین نیز است، چرا که در فرهنگ اسلامی «بازگشت به جایی که از آنجا آمدهایم» و «انا لله و انا علیه راجعون» را به مجموعۀ مدلولات آن نشانه میافزاید. از همین رو، قمشهای در چارچوب «نظام معنایی واگرا» از شگرد «استعلای معنایی» برای ترجمه استفاده کردهاست. در حالی که اگر از مصدر «آمدن» به جای مصدر مرخمِ «بـازگشت» استفاده میکرد، ترجمهای نظیر به نظیر و در چارچوب «نظام معنایی همگرا» و با «نظام ارزشی همریخت» ایجاد کرده بود. در محور جانشینی انتخابهای بالقوه قمشهای میتوانست بهجای «بازگشت» از مصدر «رسیدن» نیز در چارچوب «نظام معنایی واگرا» برای ترجمۀ Coming استفاده کند. در آن صورت، برخلاف مصدر مرخم «بازگشت»، مفهوم «تکرار» و «دوباره آمدن» در دامنۀ مدلولهای مصدر «رسیدن» قرار نداشت؛ اما در عوض، مفهوم «انتظار» از دامنۀ مدلولهای مصدرِ «رسیدن» به طرز برجسته و محسوسی به متن مذکور افزوده میشد، چرا که «رسیدن» با فاعلی به کار میرود که مخاطبی در انتظار آمدنش به سر میبرد. مفهوم «انتظار» با فعل مؤثرِ[34] «خواستن» در رابطه است، خواستن یا نخواستنِ ابژهای[35] که سوژه در انتظار آن به سر میبرد. «انتظار» از کلیدواژگان فرهنگ اسلامی و عرفان اسلامی است. در عبارتِ ترکیبیِ «رسیدن کشتی» فعل «رسیدن»، بهعنوان مَحملی برای مفهوم «انتظار»، در راستای محور همنشینی با دال «کشتی»، بهمثابۀ مفهوم عرفانی و اسلامیِ «سفینۀالنجات»، تقویت میشود. از همین رو، «رسیدن کشتی» نیز بهگونهای دیگر با گنجاندن مدلول پنهان «انتظار» میتوانست «استعلای معنایی» را در چارچوب «نظام معنایی واگرا» رقم بزند.
نمودار 3- نظام ارزشی ناهمریخت ترجمۀ عنوان Coming"" Diagram 3- On-Homomorphic value system of "Coming" translation
این نمودار مبین نظام ارزشی ناهمریخت است که متناظر با نظام معنایی واگرا، رابطۀ دال 1 یعنی «آمدن» و مدلول2را با معادلسازی دال2 یعنی «بازگشت»، به مدلول 1در زبان مقصد استعلا دادهاست.
2-5. تحلیل برگردان عناوین فصل دوم تا بیستوهفتم ترجمۀ عنوان فصل دوم «عشق» است. فصلِ ابتدایی و انتهایی به معرفی و تودیع پیامبر و آمدن و رفتن کشتی میپردازد و برخلاف دیگر فصلها که دربارۀ موضوعاتی مانند خوراک، عشق، دادوستد، و غیره بودند، دبارۀ پاسخ به موضوع خاص مطروحۀ پرسشگران نیست. بنابراین، دو فصل ابتدایی و انتهایی بهلحاظ ساختار روایی و حجم و توصیفات و نظایر آن با سایر فصلهای دیگر متفاوت است. این تفاوت، در محور همنشینی فهرست کتاب، با استفاده از نوع نامگذاری عناوین فصول نیز برجسته شده است، چراکه برخلاف عنوان فصل اول که The coming of the ship و عنوان فصل آخر که Farewell است، عناوین تمام فصول دیگر با حرف اضافۀ on آغاز میشوند. بهکارگیری حرف اضافۀ on در تمام این فصول باعث ایجاد همگنه و همسانسازی تمام فصول و برجسته کردن تمایزشان با دو فصل آغازین و پایانی کتاب است. قمشهای برای ترجمۀ On Love بهجای ترجمه بهصورت واژهبهواژه، یعنی بهجای استفاده از معادل «دربارۀ عشق»، از معادل «عشق» برای نامگذاری این فصل استفاده کردهاست. قمشهای نه تنها در ترجمۀ عنوان این فصل از شگرد حذف استفاده کرده، بلکه در سایر عناوین فصول بعد نیز ترجیح بر حذف این حرف اضافه داده است. بنابراین، قمشهای اختلافی که در زبان اصلی اثر از طریق به کاربردن حرف اضافۀ on برجسته شده بود را اسقاط میکند؛ یعنی مترجم با استفاده از شگرد «تقلیل معنایی» این اختلاف را در سطح همنشینی فصول نادیده گرفتهاست، در حالی که اگر مانند ترجمۀ مقصودی (1380)، حرف اضافۀ «از» را برابرنهادِ on قرار میداد یا از حرف اضافۀ «دربارۀ» استفاده میکرد، علاوهبر رعایت «همگرایی ترجمه» و بهکارگیری «نظام ارزشی یکنواخت»، میتوانست این اختلاف تعمدی در نامگذاری فصول، که مبین محتوای آن فصول بوده است، را برجسته کند. چنانچه در نمودار زیر نیز دیده میشود، مترجم با حذف حرف اضافه on سبب تقلیل معنایی عنوان و محدود نمودنش شده است.
نمودار 4-نظام ارزشی ناهمریخت ترجمۀ عنوان On Love ِDiagram 4- On-Homomorphic value system of "On Love" translation
شایان به ذکر است بهرهگیری از استراتژی واگرا و ایجاد تقلیل معنایی بهوسیلۀ حذف حرف اضافه برای عناوین تمامی فصول صدق میکند. از سویی دیگر، صرفنظر از حذف حرف اضافۀ On در ترجمۀ عناوین فصول که به یک نظام ارزشی ناهمریخت انجامیده است، میتوان دید که قمشهای در اکثر عناوین فصلهایی که بهصورت یک کلمۀ منفرد (بدون مضافالیه یا بدون عطف) مانند «عشق»، «فرزندان»، «کار»، «قوانین»، «آزادی»، «آموختن»، «دوستی»، «گفتن»، «زمان»، «دعا»، «زیبایی»، «مرگ» از چارچوب نظام معنایی همگرا و نظام ارزشی همریخت پیروی کرده است؛ اما در نامگذاریهای ترکیبی (ترکیب مضافالیهی یا ترکیب عطفی) مثل «غم و شادی»، «سود و سودا و بیع و شرا» و «جنایت و مکافات» معمولاً از چارچوب نظام معنایی واگرا و ارزشی ناهمریخت استفاده کرده است. یعنی همگونی واجی (واجآرایی) و همگونیِ ساختاریِ نامگذاریها را به ترجمۀ تحتاللفظی ترجیح دادهاست؛ برای مثال، ترجمۀ عنوان فصل هشتم Joy and Sorrow است که بهصورت «غم و شادی» معادلسازی شده است، در حالی که از نظر ترتیب کلمات اگر نظیر به نظیر معادلسازی میشد، باید بهصورت «شادی و غم» ترجمه میشد. در اینجا مترجم از نظام ارزشی ناهمریخت استفاده کردهاست؛ زیرا اگرچه میتوانست از ترجمهای نظیر به نظیر استفاده کند، علاقهاش را به جنبۀ موسیقایی پنهان نکرده است و ترکیب گوشنواز «غم و شادی» را نسبت به «شادی و غم» در اولویت قرار میدهد. موسیقی تکسیلابی «غم» با Joy و موسیقی دوسیلابی «شادی» با Sorrow هارمونی و همخوانی بیشتری دارد. پس، اگرچه تناظر رعایت شده، جابهجایی موجود سبب خلق واگرایی استعلایافته در ترجمه شده است.
نمودار 5-نظام ارزشی ناهمریخت ترجمۀ عنوان Joy & Sorrow Diagram 5- On-Homomorphic value system of "Joy & Sorrow" translation
استعلای موجود در نمودار از آن رو صورت گرفته است که تحت تأثیر واجآرایی و علاقۀ مترجم به بازیهای موسیقیایی به خوشآهنگی آن انجامیده است. همچنین، ترجمۀ عنوان فصل دوازدهم «جنایت و مکافات» است. مترجم با استفاده از برابرنهاد «جنایت و مکافات» برای Crime and Punishment ایجاد بینامتنیت با کتاب «جنایت و مکافات» داستایوفسکی کرده است و بدین ترتیب، تلمیحی آشکار در ذهن مخاطب ایجاد میکند که این تلمیح، اگرچه سبب واگرایی عنوان شده است، استعلای آن را نیز به همراه داشته است.
5-3. تحلیل برگردان عنوان فصل بیستوهشتم ترجمۀ عنوان فصل بیستوهشتم «وداع» است. همان گونه که اشاره شد، تمام عناوین با حرف اضافۀ on آغاز شدهاند بهجر دو فصل ابتدا و انتهای کتاب. بهکارگیری حرف اضافۀ on در تمام این فصول باعث ایجاد همگنه و همسانسازی تمام فصول و برجسته کردن تمایزشان با دو فصل آغازین و پایانی کتاب است. به عبارتی دیگر، علت تمایز دو فصل ابتدایی و انتهایی با سایر فصول در ویژگی حریمسازی آنها است، چرا که این دو فصل هم حریم عینی کتاب را مشخص میکنند و هم حریم انتزاعیِ گفتمان مصطفی با تکتک نمایندگان اصناف را که در هر فصل از او راهنمایی جستند. عنوان فصل آخر، چنانچه شایسته است و باید، توسط الهی قمشهای دقیقاً به همان صورت موجود در متن مبدا و بهصورت همگرا ترجمه شدهاست. نه چیزی به آن افزوده و نه چیزی از آن کاسته شدهاست و از لحاظ نظام ارزشی همریخت و یکنواخت است.
نمودار 6- نظام ارزشی همریخت ترجمۀ عنوان The Farewell Diagram 6- Homomorphic value system of "The Farewell" Translation
از عنوان The Farewell میتوان نوع گفتمان فصل آخر را پیشگویی کرد: گفتمانی عاطفی و در نظامی انفصالی. البته عنوان خبر از انفصالی بودن میدهد؛ اما متن در عین انفصال خبر از اتصال به بینهایت را میدهد. بنابراین، عنوان نشانهای است که با خواندن گفتمان عاطفی و زیباییشناختی فصل آخر استعلا مییابد و در چارچوب سپهر نشانۀ عرفانی بر تحقق مرحلۀ چهارم از اسفار اربعه و معراج پیامبر بعد از انجام رسالت دلالت ضمنی میکند. چنانچه مشاهده شد، بهرهگیری از هر دو نظام واگرا و همگرا در ترجمۀ عناوین فصول ضروری است؛ هرچند سیاق و سلیقۀ الهی قمشه ای عموماً بهسمت نظام های واگرا و ناهمریختی که سبب استعلای معنایی و افزودن مفاهیمی به آنچه موجود در زبان مبدأ است، تمایل دارد. به عبارت دیگر، در بررسی ترجمۀ عناوین فصول کتاب پیامبر مبرهن است که تنها در یک نمونه استفاده از استراتژی همارزی مطلق اتخاذ شده و عموماً نظام واگرا کارگشا بوده است.
6. نتیجهگیری و پاسخ به پرسشهای پژوهش در این بخش با استناد به بحثهایی که دربارۀ ترجمۀ الهی قمشهای از عناوین کتاب پیامبر اثر جبران خلیل جبران انجام شد و با توجه به نمودارهای مندرج، در چارچوب نظام نشانهمعناشناختی به پاسخ به پرسش های مطروحه همت گمارده میشود.
6-1. پرسش اول بر مبنای مکتب ساختگرایی در فرایند ترجمه کدامیک از عناصر فرازبانی در جابهجایی مرزهای معنایی نقش برجستهای دارد؟ فرهنگ مهمترین عنصر فرازبانی و موجد سپهر نشانهای به شمار میآید و ترجمه باید با توجه به سپهر نشانهای زبان مقصد تبدیلها و برابرنهادهای خود را در محور جانشینی برگزیند و در صورت لزوم تغییر دهد. بنابراین، پژوهش حاضر نشان داد لازمۀ انتقال معنا در نظر گرفتن تعادلها در بستر فرهنگ است. در واقع، با توجه به اشتراکات و افتراقاتِ فرهنگیِ دو سپهر نشانهایِ زبان مقصد و مبدأ پدیدۀ ترجمه تحقق مییابد. در ترجمۀ قمشهای از عناوین فصول کتاب پیامبر التفات به فرهنگ در بعد عرفانی بسیار مورد توجه واقع شده است.
6-2. پرسش دوم روابط موجود میان دالها و مدلولها در هریک از دوزبان به چه نظامهایی طبقهبندی میشوند؟ این پژوهش دو نظام معنایی همگرا و واگرا را بر هر متن حاکم میداند. هرچقدر رابطۀ نشانگیِ دال و مدلول در سپهر نشانهایِ اولیه تنگاتنگتر باشد، برگردان آن در زبان دوم نیز تحت نظام معنایی همگراتری قرار میگیرد. از طرفی دیگر، اگر رابطۀ نشانگیِ دال و مدلول در سپهرهای نشانهای نسبت به هم متباعد و فاصلهدار باشد، هالهای از معانی بر متن اولیه، مستولی میشود و این باعث میشود مترجم نتواند تمامی این هالۀ معانی را از سپهر نشانهایِ زبان مبدأ به سپهر نشانهایِ زبان مقصد منتقل کند. در ترجمۀ قمشهای از عناوین فصول حضور هر دو نظام معنایی یافت میشود که البته بسامد نظام معنایی واگرا، چنانچه پیشتر از نظر گذشت، بسیار بیشتر است. بنابراین، دو نظام معنایی همگرا و واگرا مبین چگونگی توزیعِ فشارۀ معناییِ نشانه در گسترۀ فاصلۀ دال و مدلول است. بهعبارتی دیگر، نظام همگرا فشارۀ معناییِ متراکم و نامنعطفی را، بر گسترۀ فاصلۀ تنگاتنگِ میانِ دال و مدلول، تحمیل میکند. درحالیکه نظام معنایی واگرا فشارۀ معنایی کمتر و سیالیت معنا را، در گسترۀ فاصلۀ متباعدِ دال و مدلول، ایجاد میکند. فشارۀ بالای معنا در نظام همگرا حاصل قطعیت معنا و در نقطۀ مقابل، فشارۀ معنایی کم حاصل عدم قطعیت معنا و حاصل رابطۀ نشانگیِ متباعد و واگرا است که مترجم را بهسوی تغییر معنا سوق میدهد. نظامهای معناییِ واگرا متناظر با نظام رمزگانهای قدرت پایین میباشند.
6-3. پرسش سوم با توجه به کارکردهای دلالتی موجود در نظامها در فرایند انتقال معنا مترجم چگونه میتواند ضمن انعکاس این کارکردها در ترجمۀ خود به همارزی میان عناوین متن اصلی و متن ترجمه دست یابد؟ دربارۀ نظام همگرا ترجمه بهصورت واژه به واژه میسر است؛ اما دربارۀ نظام واگرا مترجم مجبور به توسل به سه رویکرد حذف، تقلیل و استعلا خواهد بود. حذف حرف اضافۀ on در ترجمۀ عناوین فصول مبتنی بر نظام واگرایی است که با رویکرد حذف حاصل آمده است. همچنین، در رویکرد تقلیلی مترجم با تقلیل محتوای متن اصلی مدلول مدنظر خود را بیان میکند. اگرچه این شیوه، بهتر از حذف کلی دال موجود در عنوان متن مبدأ است، انتخاب یک مترجم حرفهای نیست و باعث از دست رفتن و اتلاف میزانی از اطلاعات متن اصلی میشود.
6-4. پرسش چهارم چگونه با توسل به دو رویکرد همگرا و واگرا میتوان به کارکرد ارزشی ترجمه پی برد؟ در صورت همسویی عناصر دالی و مدلولی میتوان به نظام ارزشی همریخت و درصورت عدم تقارن آنها، به نظام ارزشی ناهمریخت دست یافت. نظام ارزشی ناهمریخت بر دو گونه است: یکی ناهمریخت مطلق و دیگری، ناهمریخت نسبی. در فرایند ترجمه، همواره ریختارپذیری و ریختارگریزی، نشانههای یک سیستم رمزگانی را به سه شکل با یکدیگر در تعامل قرار میدهد: 1. ریختارپذیری نشانهها را در همزیستی مسالمتآمیز با یکدیگر قرار میدهد که تحت عنوان «نظام ارزشی همریخت» از آن یاد میشود؛ 2. ریختارگریزی مطلق که نشانهها را در ناهمزیستی مطلق نسبت بههم قرار میدهد و در این صورت عموماً مجبور به حذف گزاره مربوطه در زبان مقصد خواهیم شد؛ 3. ریختارگریزی نسبی که نشانهها را در ناهمزیستی نسبی قرار میدهد و مترجم ملزم به بهرهگیری از دو گونه ترجمه تقلیل یا استعلایافته در این موارد میشود که از موارد 2 و3 بهعنوان «نظام ارزشی ناهمریخت» یاد میشود. [1]. source based [2]. target based [3]. dialectic [4]. synthesis [5]. convergent [6]. divergent [7]. homomorphic value system [8]. non homomorphic value system [9]. word by word translation [10]. meta language [11]. elimination [12]. reduction [13]. transcendence [16]. surface structure [17]. Almustafa [18]. Orphalese [19]. deep structure [20]. semiosphere [21]. semiotics [22]. A. J. Greimas [23]. semantic square [24]. mode of actionality [25] . E. Landowski [26]. tensif discourse [27]. statics [28]. J. Fontanille & C. Zilberberg [29]. extensity [30]. intensity [31]. stative modal [32] . R. Barthes [33]. algorithm [34]. impressive verb [35]. objectual | ||
مراجع | ||
آیتی، اکرم. (1392). بررسی نشانهمعناشناسی گفتمان در شعر پی دارو چوپان نیما یوشیج. فصلنامۀ جستارهای نوین ادبی، 180، 124-105. اسماعیلی، عصمت؛ کنعانی، ابراهیم. (1391). بررسی نظام عاطفی گفتمان در شعر غزل برای گل آفتابگردان سرودۀ شفیعی کدکنی براساس رویکرد نشانهمعناشناختی. پژوهشهای ادبی، 36، 33-9. بابکمعین، مرتضی. (1392). گفتهپردازی در«عشق سالهای سبز». تهران: سخن. برامکی، اعظم؛ فلاح، غلامعلی. (1393). بازسازی معناهای عاطفی در فرایند ارزشی گفتمان در داستان نبرد رستم و سهراب، رویکرد نشانه-معناشناختی. جستارهای زبانی، 4، 66-45. خلیل جبران، جبران. (1387). پیامبر. ترجمۀ حسین الهی قمشهای. تهران: روزنه. خلیل جبران، جبران. (1380). پیامبر. ترجمه مهدی مقصودی. تهران: گل آفتاب. شعیری، حمیدرضا. (1385). تجزیه و تحلیل نشانهمعناشناسی گفتمان. تهران: سمت. شعیری، حمیدرضا. (1388). از نشانهشناسی ساختگرا تا نشانهمعناشناسی گفتمانی. دوفصلنامۀ تخصصینقد ادبی، 8، 33-51. شعیری، حمیدرضا. (1391). تحلیل نشانهمعناشناختی خلسه در گفتمان ادبی. پژوهشهای ادبی، 36، 146-129. شعیری، حمیدرضا. (1395). نشانهمعناشناسی ادبیات. تهران: دانشگاه تربیت مدرس. صلحجو، علی. (1396). از گوشه و کنار ترجمه. تهران: مرکز. Ayati, A. (2014). The study of discursive semiotics pattern in the Nima's poem "The Shepherd Searching for Remedy". Literary studies journal, 180, 105-124. [In Persian]
Babak Moein, M. (2013). Disscution in "Love of Green Years". Tehran: Sokhan. [In Persian]
Baramaki, A. & Falah, G. (2014). Reconstruction of emotional meanings in the value process of discourse in Rostam and Sohrab Story: Semiotics approach. Language Related Research, 4, 45-66. [In Persian]
Esmaeili, E. & Kanani, E. (2012). A study of the emotional system of discourse in poetry "Lyrics for Sunflowers" by Shafiei Kadkani: Semiotics approach. Literary Research, 36, 9-33. [In Persian]
Fontanille, J. & Zilberberg, C. (1998). Sémiotique du Discours. Paris: Limoges.
Greimas, A. J. (1972). Sémantique Structurale: Recherche de Méthode. Paris: Larousse.
Khalil Gibran, G. (2001). The prophet. Translated by M. Maghsoodi. Tehran: Gol Aftab. [In Persian]
Khalil Gibran, G. (2007). The prophet. Translated by H. Elahi Ghomshei. Tehran: Rozaneh. [In Persian]
Landowski, E. (1997). Présences de L'autre: Essais de Socio-Sémiotique 2 (Vol. 2). Paris: Universitaires de France.
Shairi, H. (2006). Analysis of semiotic discourse. Tehran: Samt. [In Persian]
Shairi, H. (2010). From the structural semiotics to discursive semiotics. Literary Criticism Journal, 8, 33-51. [In Persian]
Shairi, H. (2012). A semiotics analysis of ecstasy in literary discourse. Literary Research, 36, 129-146. [In Persian]
Shairi, H. (2016). Semiotics analysis of literature. Tehran: Tarbiyat Modarres University. [In Persian]
Solhjou, A. (2017). Different aspects of translation. Tehran: Markaz. [In Persian]
Zilberberg, C. (1999). Sémiotique de la douceur. Paris: Tópicos del Seminario.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 761 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 270 |