تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,336 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,939,597 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,975,056 |
حکومت قاجار و تحولات غرب کشور: نمونهپژوهی، والیان پشتکوه | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 5، دوره 12، شماره 3 - شماره پیاپی 47، مهر 1399، صفحه 51-63 اصل مقاله (721.25 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2020.123369.1995 | ||
نویسنده | ||
نورالدین نعمتی* | ||
دانشیار گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران، تهران، ایران | ||
چکیده | ||
قاجارها پس از تثبیت، قدرتهای محلی و بهاحتمال رقیب را تضعیف یا سرکوب کردند. والیان نیز با درک اوضاع جدید، مقر فرمانروایی خود را به پشتکوه منتقل کردند. آنها با بهرهگیری از موقعیت جغرافیایی ویژﮤ منطقه، بازسازی نیروهای نظامی، برقراری نظم و ثبات در محدودﮤ قلمرو خود، ارسال به موقع مالیات و خراج و نیز دفع تجاوز عثمانیها، بستری فراهم کردند تا حکومت مرکزی آنها به رسمیت بشناسد. دولتمردان حکومت مرکزی در مواقع لزوم، برای برقراری نظم و آرامش و سرکوب شورشهای محلی در مناطق خوزستان و لرستان و کرمانشاه، از توان نظامی آنها استفاده میکردند. والیان قدرتمند پشتکوه در موازﻧﮥ قدرت، با نوسانات قدرت مرکزی راﺑﻂﮥ معکوسی داشتند. آنها باوجود توان و موقعیت خاص قلمروشان، هیچگاه ادعای خودمختاری یا جدایی نکردند و گریز از مرکز نشدند. با تغییر نظام سیاسی و استقرار حکومت پهلوی، غلامرضاخان آخرین والی که توان مقابله با حکومت مرکزی را نداشت، به کشور عراق پناهده شد؛ بنابراین ادارﮤ امور این منطقه به نظامیان واگذار شد. این پژوهش در پی یافتن پاسخ این پرسش است: حکومت مرکزی با والیان پشتکوه چه رابطهای داشته است؟ فرضیه پژوهش این است که دولتمردان قاجار در پی امنیت داخلی و تثبیت حدود مرزی و پرداخت مالیات، از والیان در محدودﮤ قلمروشان حمایت کردند. | ||
کلیدواژهها | ||
حکومت قاجار؛ والیان پشتکوه؛ حسینقلیخان ابوقداوه؛ غلامرضاخان ابوقداوه؛ ثبات؛ امنیت | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه در اوایل قرن نوزدهم میلادی/سیزده قمری، با تغییر در معادلات بینالمللی، کشورهای صنعتی و قدرتمند اروپایی برای گسترش نفوذ اقتصادی و سیاسی در شرق با هم رقابت میکردند؛ از این رو، گسترش نفوذ در مناطق شرقی و خاورمیانه به یکی از برنامههای اساسی در سیاست خارجی قدرتهای بزرگ تبدل شد؛ بنابراین این کشورها برای این نوع اعمال نفوذ استعمارگرایانه در کشورهای هدف، روشهای متنوع و متفاوتی به کار گرفتند. وضعیت جغرافیایی حساس و منحصربهفرد ایران موجب شد این سرزمین در روند برنامههای توسعهطلبانه اهمیت ویژهای پیدا کند؛ بنابراین دستیابی به ایران و حفظ قدرت و نفوذ در این سرزمین، در دستور کار قدرتهای اروپایی قرار گرفت؛ به گونهای که از شاخصههای مهم پیشبرد و توسعه محسوب میشد. در ادامه، چگونگی اجراییکردن این هدفها و نقشهها و تأثیری که در تاریخ سیاسی ایران معاصر داشتند، به بحث و بررسی گذاشته میشود؛ سپس حوادث مهم و سرنوشتساز این مرزوبوم از این رویکرد خاص بسط و تحلیل میشوند. در راهبرد جدید جهانی، کشور ایران به ﻣﻨﻂﻘﮥ حائل تبدیل شد. دولتمردان قاجار که از اوضاع بینالمللی و منطقهای و نیز وضعیت کشور اطلاعی نداشتند، در مواجهه با روسها و شکست نظامی، با تحمیل قراردادهای ننگینی قسمتهای مهم و حاصلخیزی را از دست دادند. روس و انگلیس برای گسترش نفوذ خود در ایران، رقابت میکردند. شاهان قاجار برای تداوم و تثبیت قدرت در داخل، قدرتهای محلی را تضعیف و سرکوب کردند و بهجای آنها، شاهزادگان مطمئن قاجاری را منصوب کردند. در پی اجرای چنین سیاستی، والیان نیز بهاجبار مقر حکومت خود را به پشتکوه انتقال دادند. آنها با بهرهگیری از موقعیت ویژﮤ جغرافیایی و مجاورت با عثمانی و نیز بازسازی امور دیوانی و نظامی، به قدرتی مهم در منطقه تبدیل شدند. حسینقلیخان ابوقداره در دورﮤ والیگری خود (1280تا1318ق/1863تا1900م) با برقراری نظم، امنیت، آرامش و ثبات مرزی در محدودﮤ قلمروش در کانون توجه شاه قاجار قرار گرفت. او در پی درخواست حکومت مرکزی، در شمال خوزستان و لرستان و کرمانشاه نظم و امنیت برقرار کرد؛ همچنین با ﺗﺄمین امنیت در راههای مذهبی، عتبات و حجاز، حمایت نیروهای مذهبی را به دست آورد. ناصرالدینشاه بهپاس خدمات این والی، او را به حضور پذیرفت و با اعطای لقبهای مهم و برقراری پیوند سببی با پسرش، غلامرضا، از او حمایت کرد. در راه بازگشت، والی همراه ظلالسلطان، حاکم اصفهان، بود و با وساطت والی، تعدادی از رؤسای زندانی ایلات و عشایر لرستان آزاد شدند. پس از مرگ والی در سال (1318ق/1900م)، مظفرالدینشاه پسر او، یعنی غلامرضا را با اعطای تمامی لقبهای پدر، جانشین او کرد. والیغلامرضا که از اوضاع داخلی و منطقهای اطلاع چندانی نداشت، در دستهبندیهای سیاسی دورﮤ مشروطه شرکت کرد و با همراهی شیخخزعل و صولتالدوله قشقایی، اتحاد سهگانهای تشکیل داد. والی از ماهیت نظام مشروطه آگاهی کاملی نداشت؛ اما برای حفظ قلمرو خود و جلوگیری از بینظمی، وارد دستهبندیهای سیاسی شد. با به قدرت رسیدن رضاشاه، والی که توان مقابله با نیروهای نظامی مرکزی را نداشت، در سال 1307ش/1928م به کشور عراق پناهنده شد و اینگونه حکومت والیان برچیده شد. این پژوهش در پی پاسخ به این پرسش است: حکومت مرکزی با والیان پشتکوه چه رابطهای داشت؟ فرضیه پژوهش این است که دولتمردان قاجار در پی امنیت داخلی و تثبیت حدود مرزی و پرداخت مالیات، از والیان در محدودﮤ قلمروشان حمایت کردند. والیان نیز زمانیکه حکومت مرکزی تضعیف میشد، با مرکز راﺑﻂﮥ معکوس برقرار میکردند.
ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش در دورﮤ قاجار، والیان پشتکوه در مقایسه با سایر مناطق، تاریخنگاری محلی مستقلی نداشتند. به نظر میرسد تمایلنداشتن والیان به ثبت و ضبط رویدادها، بنبست جغرافیایی، موقعیت ویژﮤ طبیعی، ساختار ایلیعشیرهای، نبود حیات شهری و دغدغههای امنیتی در این مسئله ﺗﺄثیر داشت؛ شیوﮤ حکومتی والیان، ﺗﺄسیس نهادهای تربیتی و فرهنگی را مانع میشد و در پی آن، تربیتنکردن اهل قلم را به دنبال داشت. از این رو برای بررسی اوضاع و رویدادهای منطقه، بهناچار باید به آثار مورخان سنتی دربار قاجار مراجعه کنیم؛ مورخانی همچون اعتمادالدوله صاحب تاریخ منتظم ناصری، جهانگیرمیرزا مؤلف تاریخ نو، افضلالملک پدیدآورندﮤ افضلالتواریخ، ظلالسلطان نویسندﮤ تاریخ مسعودی و نظامالسلطنه مافی مؤلف مکاتبات و مراسلات. نویسندگان این آثار، حوادث مهم کشور را به شیوﮤ رسمی و درباری و با تمرکز بر مسائل مهم شاهان قاجار بررسی کرده و تنها به مناسبات والیان با حکومت مرکزی اشاره کردهاند؛ بنابراین بدون استناد به آنها، واکاوی حوادث و وقایع این دوره امکانپذیر نیست. در گزارشها و خاطرهها و سفرنامههای خارجی همچون ایران و قضیه ایران از کرزن و هیئت علمی فرانسه در ایران از دومورگان و تاریخ سیاسی و اقتصادی غرب ایران از ویلسون نیز، بیشتر بر سطح تحولات بیرونی رویدادهای سیاسی تمرکز شده و به اوضاع و احوال منطقهای کمتوجهی شده است. در این کتابها به نقش والی در انتظامبخشی در حوزﮤ قلمروش، رابطه با حکومت مرکزی و دفاع از مرزها در مقابل توسعهطلبی عثمانیها توجه شده است؛ اما هیچکدام اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را بررسی نکردهاند. این پژوهش با محور قرار دادن اسناد موجود در مراکز اسنادی، مکاتبهها و گزارشهای ﻣﺄموران وزارت خارجه، صورت مذاکرات مجلس شورای ملی و بهرهمندی از اسناد شخصی خانوادﮤ والی موفق شد ابهامها و حوادث این دوره را روشن کند و تاریخی مستند ارائه دهد.
زمینههای شکلگیری قدرت در تقسیمات پس از اسلام، پشتکوه جزو ایالت جبال یا کوهستان بود و پس از آن، در قلمرو اتابکان لر کوچک واقع شد. رودخاﻧﮥ سیمره این ناحیه را به دو قسمت تقسیم میکند: سمت راست رودخانه را پشتکوه مینامند که رشتهکوه معروف آن کبیرکوه است و به سمت چپ پیشکوه میگویند. پشتکوه که در حصاری طبیعی در زاگرس مرکزی قرار داشت، باوجود کوهستانهای صعبالعبور و دوری از مرکز و اشراف بر بینالنهرین، از لحاظ نظامی منطقۀ استراتژیکی محسوب میشد؛ بر همین اساس، نیروهای ناآشنا بهراحتی قادر نبودند در این منطقه نفوذ کنند. از دیرباز، در اختیار داشتن این منطقه، مزیتی بزرگ به شمار میآمد. شاه عباس اول (996تا1038ق/1587تا162م) با براندازی اتابکان لر و تجدید نظر در ساختار اداری، برای حفظ مرزها چهار والینشین به وجود آورد؛ سپس والینشین لرستان را به معتمد خود، حسینخان، سپرد (ترکمان، 1350: 540تا550). والیان با حمایت حکومت مرکزی، در مقابل تجاوز عثمانی، در مرزهای غربی و جنوب غربی کشور نظم و امنیت و ثبات به وجود آوردند. در اواخر حکومت صفویه، علیمردانخان والی لرستان، در جایگاه سپهسالار ایران، در نبرد با افغانها کاری از پیش نبرد و شکست خورد (گیلانتنز، 1371: 38تا42). او در زمان محاصرۀ اصفهان موفق شد مقداری آذوقه وارد شهر کند و از تلفات بیشتر جلوگیری کند (اونر، 1363: 108تا112). والی علیمردانخان با پیوستن به نادرشاه، یکی از فرماندهان ارشد، پس از شکست عثمانی در مقام نمایندۀ ایران، برای مذاکرات مرزی به عثمانی اعزام شد؛ اما در منطقۀ سیواس به طرز مشکوکی درگذشت (مروی، 1364: 250تا255). جانشین او، اسماعیلخان، با کریمخان به مخالفت برخاست و به عثمانی فرار کرد؛ اما پس از مرگ کریمخان، با حمایت مردم دوباره به لرستان بازگشت و به آقامحمدخان قاجار پیوست (گلستانه، 1344: 190تا 200).
والیان پشتکوه و حکومت قاجار در اوایل دورۀ قاجار، با مرگ والی اسماعیلخان، پسرش حسنخان جانشین او شد. حسنخان که از معتمدان وفادار آقامحمدخان قاجار بود، با شکست محمدخان زند از سپاه قاجار و فرار او به منطقۀ لرستان، بنا به دستور آقامحمدخان قاجار، پس از دستگیری و کورکردن، او را به دربار قاجار روانه کرد (میرخواند، 1338: 1319تا1325).
حسنخان والی (1210تا 1255ق/1795 تا1839 م) حسنخان والی پس از قتل آقامحمدخان همچنان به قاجارها وفادار بود. فتحعلیشاه، برای برقراری آرامش و جلوگیری از قدرت رقیبان، در ادارۀ امور کشور تجدیدنظر کرد و شاهزادگان قاجار را به حکومت مناطق مختلف منصوب کرد (جهانگیرمیرزا قاجار، 1384: 709تا714). این سیاست در کوتاه مدت، برای قاجارها آرامش و برقراری امنیت را در پی داشت؛ اما در درازمدت، باعث کاهش توان نظامی و مالی آنها شد. همین امر طمع همسایهها را برای گسترش قلمروشان بیشتر کرد. والیان لرستان از دورۀ صفویه موفق شده بودند در برابر تجاوزهای عثمانی از مرزهای خود نگهداری کنند و در قلمرو خود، ثبات و امنیت برقرار کنند. آنها در پی سیاست فتحعلیشاه، مبنیبر منصوبکردن شاهزادگان قاجار برای حکومت آن منطقه، مقر حکومت خود را به پشتکوه منتقل کردند. قلمرو آنها از شمال به منطقه کرمانشاه، از جنوب به رودخانۀ کرخه، از غرب به عثمانی و رشتهکوههای حمرین و از شرق به رودخانۀ سیمره محدود میشد. والیان برای برقراری امنیت داخلی و دفاع از مرزها، توان و اقتدار لازم را داشتند. پس از آنکه ادارۀ امور غرب کشور به محمدعلیمیرزا قاجار، فرزند ارشد فتحعلیشاه سپرده شد، در لشکرکشی به عثمانی، والی حسنخان با نیروهای نظامی خود به اردوگاه شاهزادۀ قاجار پیوست. پس از پیروزی در مقابل عثمانی و تصرف شهر زور (نزدیکی سلیمانیه) و محاصرۀ بغداد، محمدعلیمیرزا بیمار شد و دستور داد پیش از مرگ او، حسنخان به منطقۀ پشتکوه برگردد و آن منطقه را اداره کند (سردارظفر، 1362: 45تا50). پس از مرگ والی حسنخان در سال 1255ق/ 1839م، برای جانشینی، بین پسرانش علیخان و حیدرخان و احمدخان رقابت و کشمکش و نزاعی به وجود آمد. شاه قاجار نیز همزمان آنها را به حکومت مناطقی از پشتکوه منصوب کرد. در این رقابت، سرانجام علیخان حکومت جنوب مناطق کْرد، ازجمله شوهان و دهلران و آبدانان و احمدخان حکومت مناطق شمالی، یعنی خزل و چرداول و ملکشاهی را به دست آورد. حیدرخان نیز به حکومت نواحی مرکزی و غربی، شامل دهبالا، ملخطاوی، ارکوازی، بولی و پنجستون رسید (اعتمادالسلطنه، 1364: 2071تا2076). همین رقابتها و کشمکشهای جانشینی موجب آشفتگی اوضاع شد و برای منطقه پشتکوه، دشواریها و مشکلات عدیدهای ایجاد کرد. در حکومتهای سرزمینی و بزرگ یا محلی و کوچک، چنین دورهای از ناامنی و آشفتگیِ گذار و انتقال، اجتنابناپذیر است؛ هرچند تأثیرهای منفی چشمگیری برجای میگذارند. همین مسئله، یعنی ضعف قدرت محلی والیان مدنظر، عواقب خطرناکی بهدنبال داشت. این عواقب از سوی حکومتهای خارج از مرز، همچون عثمانی و از سوی حکومت مرکزی ایران و مناطق همجوار بود و اوضاع انسانی و اقتصادی و اجتماعی را بهشدت تغییر میداد. در رقابت بین پسران والی برای جانشینی و کسب قدرت، فشار مالیاتی و سربازگیری اوضاع منطقه را آشفته کرد و دورهای از ناامنی آغاز شد. این امر باعث شد تعداد بسیاری از اهالی منطقه، به مناطق همجوار و همچنین عثمانی مهاجرت کنند (ساکما، سند ش: 21053/240). در پی آن، با تجاوز حاکم بغداد به قلمرو والی و سلطه بر معادن نمکی که در کانون مناقشه بود، برای ایلات کوچنشین و میزان بهرهمندی کشاورزان از آب رودخانههای مرزی و مهاجران پشتکوه موانعی ایجاد شد (ساکما، سند ش: 4610/240). حیدرخان حاکم منطقۀ همجوار پاشای بغداد، با تقویت نیروهای نظامی و حمایت ایلات و عشایر منطقه، با شکست عثمانی اوضاع را به حالت پیشین درآورد. با عملکرد موفق حیدرخان، دولت عثمانی با اعتراض شدیداللحنی به دولت ایران، رسیدگی به عملکرد والی را خواستار شد (احتشامی، 1383: 138تا 145). با مرگ حیدرخان در سال 1273ق/156م، فرزندش حسینقلیخان جانشین او شد و با مرگ احمدخان نیز، پسرش عباسقلیخان به حکومت رسید. شاه قاجار در راستای تضعیف قدرت والی و سیاست تفرقهافکنی، برای کسب مالیات بیشتر، همزمان آنها را به حکومت پشتکوه منصوب کرد. عباسقلیخان با حمایت میرزاابوطالب، حاکم بروجرد، و با دادن هدیۀ گزاف و وعدۀ مالیات بیشتر به ضیاءالملک، حاکم لرستان و خوزستان، قلمرو حسینقلیخان را به حکومت خود اضافه کرد؛ سپس ادارۀ تمام پشتکوه را در اختیار گرفت و حسینقلیخان به ترک پشتکوه مجبور شد (ساکما، سند ش: 7396/295). والی عباسقلیخان برای ادارۀ امور در وضعیت بسیار دشواری قرار گرفت. رقابت با حسینقلیخان بر سر قدرت، افزایش اختلاف با حاکم بغداد بر سر مسائلی همچون بهرهبرداری از معادن نمک در مرز و مراتع عشایر و مصادرۀ اموال، خشکسالی و هجوم ملخها و نیز اقتصاد مبتنیبر شبانکارگی و کشاورزی مسائلی بودند که عباسقلیخان را دچار مشکل کردند. با پریشانی اوضاع و تضعیف توان مالی و نظامی، پاشای بغداد به حدود مرزی تجاوز کرد. در چنین اوضاعی، حکومت به والی کمکی نکرد و حتی با افزایش مالیات و حمایتنکردن از او، وضعیت قلمرو والی را را دستخوش بحران کرد. والی برای کاهش مالیات، راهی مرکز شد. ضیاءالملک با خشم بسیار نامهای به دیوان نوشت و بیان کرد این اقدام موجب تجزیۀ پشتکوه و جمعآورینشدن مالیات در لرستان است. او همچنین عزل عباسقلیخان و پیوستن منطقۀ پشتکوه به حوزۀ قلمروش یا سپردن پشتکوه به رقیب او، یعنی حسینقلیخان، را خواستار شد. چون درخواستهای عباسقلیخان در مرکز رد شد و برادر و جانشین او از حسینقلیخان شکست خورد، صحنۀ قدرت را ترک کرد.
حسینقلیخان (1280تا1318ق/1863تا1900م) حسینقلیخان پس از مرگ پدرش در سال 1273ق/1856م، با لقب سرداراشرف جانشین او شد (نظامالسلطنه مافی، 1362: 1/232). او در رقابت با پسر عموی خود، عباسقلیخان، مجبور شد مدتی را بیرون از قلمروش سپری کند. حکومت مرکزی عباسقلیخان را به علت پایبندنبودن به تعهدات مالیاتی و جلوگیرینکردن از تجاوز عثمانیها به حدود مرزی، برکنار کرد؛ سپس بهجای او، حسینقلیخان را در جایگاه والی پشتکوه منصوب کرد (اعتمادالسلطنه، 1364: 2071تا2075). والی برای برقراری نظم و آرامش و حفظ سرحد در قلمرو خود، همواره در راستای اجرای سیاستهای حکومت مرکزی گام برمیداشت. او با کمک نیروهای نظامی خود و حمایت حکومت مرکزی، بر قلمرو پشتکوه مسلط شد؛ سپس با دفع تجاوز عثمانی و تعقیب آنها در محدودﮤ قلمرو خود، در حکم قدرتی محلی و مقتدر در داخل و خارج، در کانون توجه قرار گرفت. در پی ناآرامی و شورش و آشفتگی در خوزستان و لرستان، ناصرالدینشاه در سال 1297ق/1879م، با عزل شاهزاده حمزهمیرزا حشمتالدوله، حکومت آن مناطق را ضمیمۀ قلمرو ظلالسلطان کرد. والی از چگونگی ادارۀ امور به دست ظلالسلطان و عاملان او شناخت داشت؛ بنابراین برای اعلام وفاداری و اطاعت، میرزارشیدخان، یکی از مشاوران زبدﮤ خود را روانۀ دربار شاهزاده کرد. ظلالسلطان که در اردوگاه بروجرد به سر میبرد، به بهانۀ حضورنیافتن والی از پذیرش هدایا خودداری کرد؛ سپس قصد خود را برای دیدار با والی، با همراهی نیروهای نظامی خود در پشتکوه، به فرستادۀ والی اطلاع داد (ظلالسلطان، 1368: 575و 585). میرزارشید در بازگشت، به والی خاطرنشان کرد شاهزاده قصد حمله به پشتکوه را دارد و اگر رضایت او جلب نشود، عاقبت کار خوشایند نخواهد بود. او در ادامه گفت این مسئله ممکن است به خطرهای بسیار و پایانیافتن کار والی منتهی شود. در همین ایام و در پی شورش شیخعبیدالله کُرد، ظلالسلطان با مشکلاتی مواجه شد؛ ازجمله اینکه سربازان مراغهای از دستورهای او سرپیچی کردند. ظلالسلطان موفق شد آنها را سرکوب کند؛ اما ایلات و عشایر لُر از این فرصت استفاده کردند و سر به شورش برداشتند. آنها با ایجاد ناامنی در منطقه و راههای مواصلاتی، برای شاهزاده خطری جدی ایجاد کردند. در این اوضاع حساس، حسینقلیخان با نیروهای نظامی خود به کمک ظلالسلطان شتافت. او با شهامت و شجاعت خود، شورش را سرکوب کرد و با تأمین امنیت در لرستان و خوزستان، نظر موافق شاهزاده را جلب کرد (ظلالسلطان، 1368: 2/624تا637)؛ همچنین با وساطت او، ظلالسلطان علیمرادخان از خوانین سپهوند و حاجمیرتیمورخان و سیوشش نفر دیگر را آزاد کرد (والیزاده معجزی، 1380: 307و328). پس از آن، مناسبات بین شاهزاده و والی بهخوبی و گرمی گرایید. ظلالسلطان برای برقراری نظم و امنیت در قلمرو خود، بارها از توان نظامی والی بهره برد و والی نیز برای تأیید و ادامۀ کمک، با او همراهی کرد. شاهزاده برای مراسم ازدواج پسرش، سلطانحسینمیرزا جلالالدوله، والی را همراه خود به تهران برد و در عمارت مسعودیه ساکن کرد. بنا به پیشنهاد او، ناصرالدینشاه والی را به حضور پذیرفت و او را با لقبهای صارمالسلطنه، امیرتومان و ریاست قشون پشتکوه و نیز یک قبضه شمشیر مفتخر کرد؛ همچنین به پسر والی، غلامرضا، لقب فتحالسلطنه اعطا کرد (ساکما، سند ش: 4661/290). در این سفر، والی از نزدیک با دربار آشنا شد و توجه و حمایت شاه را جلب کرد. او با کسب لقب امیرتومانی، فرمانده نیروهای نظامی منطقۀ خود شد و هزینههای آن را از سوی دربار تأمین کرد که این اقدام دستاورد مهمی به حساب میآمد. در ادامۀ سفر، والی همراه ظلالسلطان عازم اصفهان شد و حدود یک ماه در آنجا توقف کرد. در این مدت اقامت، به وساطت او، ظلالسطان تعدادی از رؤسای ایلات لرستان را آزاد کرد. برای اعتماد بیشتر نیز پسر والی، غلامرضا فتحالسلطنه، مدتی در اصفهان بهصورت مهمان ماند (سردارظفر، 1362: 291تا295). مناسبات والی با حکومت قاجار همواره تابع اوضاع و اقتضای زمان بود و با قدرت مرکزی حالت نوسان معکوسی داشت. والی همواره حامی دولت و مجری دستورها بود. او با برقراری امنیت و نظم و آرامش در قلمرو خود و دفع شورش مناطق همجوار، یعنی لرستان و خوزستان و کرمانشاه، قدرت مرکزی را یاری میکرد؛ همچنین با دفع تجاوزهای عثمانی، به حدود مرزی منطقۀ خود ثبات میبخشید. این مسائل بهبود اوضاع اقتصادی و تسهیل و آسایش زوار عتبات و حجاج را نیز در پی داشت. والی با بهرهگیری از موقعیت جغرافیایی ویژﮤ قلمرو خود، یعنی خودبسندگی اقتصادی به علت وجود زمینهای حاصلخیز و رودخانههای پرآب و همجواری با عثمانی و نیز داشتن نیروی منظم نظامی، هنگامیکه حکومت مرکزی دچار ضعف میشد، به دستورها کمتوجهی میکرد؛ در واقع این کمتوجهی بهصورت ارسالنکردن مالیات یا تعدیل آن بود (ظلالسلطان، 1368: 574تا577). والی باید سالیانه به دیوان مالیات پرداخت میکرد؛ پس به همین علت و همچنین مسائل دیگر، ازجمله اظهار وفاداری به حکومت و هزینههایی مانند جیره و مواجب نیروهای نظامی، از مردم مالیات میگرفت. او جمعآوری مالیات را به فرزندان و نزدیکان خود، یعنی میرزاها و خانها و توشمالان، اجاره میداد. در سیستم جمعآوری مالیات پشتکوه ﻣﺴﺘﺄجران، ملتزمان، توشمال، کدخدا و ریشسفیدان هر تیره بودند و آنها نیز نوعی اضافه مالیات را بر رعایا تحمیل میکردند. میزان مالیات براساس برداشت سالانۀ محصولات کشاورزی، تعداد دام، دارایی و قرارداد مالیاتی توافقشده بین دو طرف نبود؛ بلکه براساس درخواست حکومت مرکزی و نظر والی و افراد وابسته و خانها تعیین میشد. با افزایش مالیات و مسائل دیگری همچون فشار برای سربازگیری، رقابتهای جانشینی، قحطی، خشکسالی، بیکاری، ظلموستم، مجازاتهای سنگین و فقر، تعداد بسیاری از مردم به بینالنهرین و مناطق همجوار مهاجرت کردند؛ زیرا در بینالنهرین برای مهاجران جاذبههای مهمی وجود داشت. جاذبههایی همچون حاصلخیزی خاک، رشد اقتصادی و تجاری، وجود امکانات بیشتر و بهتر، گرفتن مالیات کمتر، بهبود اشتغال و وضع اجتماعی مناسب. والی حسینقلیخان در پی تأمین امنیت و حفظ حدود، برای بهرهبرداری از معادن نمک و مراتع ایلات و عشایر و نیز استفاده از آب رودخانههای مرزی و تسلط بر برخی از مناطق مرزی، با عثمانی درگیر بود. او با تجهیز و سازماندهی نیروهای نظامی خود و حمایت مردم منطقه، تجاوز عثمانی را دفع کرد و آنها را عقب راند؛ حتی آنها را تا کرانههای دجله هم تعقیب کرد. دولت عثمانی با اعتراضهای سیاسی تلاش کرد والی را به عقبنشینی وادار کند؛ اما دولت ایران که از خدمات والی آگاه بود، مانع او نشد و حتی از والی قدردانی کرد (صفایی، 1366: 77تا79). در سال 1305ق/1887م والی در پی ساماندهی امور داخلی، بنا به درخواست حشمتالدوله، حاکم لرستان، برای سرکوب ایل دیرکوند که راههای لرستان و خوزستان را ناامن کرده بودند، راهی آن مناطق شد. او در مدت کوتاهی، با سرکوب ایل دیرکوند، نظم و آرامش و امنیت را در آنجا برقرار کرد. به دنبال همین اتفاق، بین والی و شاهزاده رابطۀ خوبی برقرار شد. در راستای تداوم دوستی آنها، شاهزاده حشمتالدوله پسر ارشد والی، یعنی غلامرضاخان را به دامادی والیهخانم اقدسالدوله پذیرفت (افضلالملک، 1361: 197تا200). در سال 1310ق/1892م، شاه از والی درخواست کرد ایل سگوند را سرکوب کند. در واقع این ایل دزفول را غارت کرده و موجب آشوب و ناامنی آن منطقه شده بودند. والی با نیروهای نظامی خود، راهی آنجا شد. سگوندها که توان مقابله در خود نمیدیدند، بهمحض نزدیکشدن والی، منطقه را ترک کردند. حضور والی آرامش و امنیت را به آنجا بازگرداند. ناصرالدینشاه که همواره از نقش والی در برقراری امنیت داخلی و دفع تجاوز خارجی آگاه بود، با دادن لقبها و هدیهها و تخفیف مالیاتی از او حمایت میکرد. والی با درک اوضاع منطقه و در اوج اقتدار، همواره در راستای اهداف دولت عمل میکرد. قلمرو او بنبستی ارتباطی و محصور در کوهستانهای زاگرس مرکزی بود و او به حضور مأموران حکومت مرکزی یا افراد خارجی در آنجا تمایل نداشت. والی مدعی بود با انعکاس اوضاع منطقه، محدودیتها برای او فراهم میشود (دومورگان، 1338: 256تا260؛ کرزن، 1363: 335تا340). ازجمله عوامل مهم و مؤثر در تداوم و استمرار حکومت والی حسینقلیخان، باید به این نمونهها اشاره کرد: اجرای دستورهای حکومت مرکزی؛ خودبسندگی اقتصادی و نظامی جامعه ایلی و عشایری؛ بنبست جغرافیایی و کوهستانیبودن منطقه؛ موقعیت راهبردی؛ تأمین امنیت قلمرو و مناطق همجوار؛ حفظ مرزها از تجاوز. پس از قتل ناصرالدینشاه، جانشین او مظفرالدینشاه حکومت حسینقلیخان والی را ﺗﺄیید کرد. والی تا زمان مرگش، یعنی سال 1318ق/1900م، با اقتدار در پشتکوه حکومت کرد.
غلامرضاخان (ابوقداره) مظفرالدینشاه در سال 1318ق، با اعطای لقبها و منصبهای دورۀ پدرش، غلامرضاخان را به والیگری پشتکوه منصوب کرد. غلامرضاخان پیش از آن نایبالحکومه و فرمانده نیروهای نظامی بود (روزنامه ایران، ج5: ش504). ابوقداره در سال 1321ق/1903م، با ادعاهای پسرش اماناللهخان و برادرش علیرضاخان شهابالدوله، روبهرو شد؛ اما غلامرضاخان با کمکگرفتن از نیروهای ایل کلهر در ایوان، بر مدعیان پیروز شد (فراهانی، 1385: 1/568). با پیروزی جنبش مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی، ساختار نظام سیاسی تغییر کرد. در چنین اوضاعی، والی از خلاء نظارت حکومت مرکزی بهره برد و با استقلال عمل بیشتری، در میزان و نحوۀ گرفتن مالیات تجدیدنظر کرد. مردم که توان پرداخت مالیات مضاعف یا مقابله با نیروهای نظامی والی را نداشتند، با مهاجرت گسترده به بینالنهرین و مناطق همجوار، از مجلس شورای ملی و دولت خواستار رسیدگی شدند. دولت باصراحت از والی خواست شیوۀ ادارۀ امور را تغییر دهد و با کاهش میزان و چگونگی جمعآوری مالیات، از ادامۀ مهاجرت جلوگیری کند؛ همچنین برای برگشت مهاجران، موقعیت مساعدی فراهم کند (ساکما، سند ش: 26741/290). والی به دستورهای دولت اعتنایی نکرد و با سرکوب مخالفان، در قلمرو خود خودکامهتر شد. در دورۀ مشروطۀ دوم، با فتح تهران و تبعید محمدعلیشاه به روسیه، شاهِ برکنارشده با کمک سالارالدوله که مدتی حاکم غرب بود، مشغول جمعآوری نیرو شد و قصد بازگشت به قدرت را داشت. سالارالدوله با جلب نظر قدرتهای محلی غرب، ازجمله والی، نیروی نظامی را سازماندهی کرد و راهی مرکز شد؛ اما در نوبران ساوه از یپرمخان شکست خورد و اماناللهخان، فرزند والی، با نیروهای زیر فرمان او به پشتکوه مراجعت کردند (فریدالملک همدانی، 1354: 376تا380؛ عینالسلطنه، 1374: 5/3443؛ فراهانی، 1385: 1/568). بختیاریها پس از فتح تهران، با تصدی مسئولیتهای مهم کشوری، باعث نگرانی والی غلامرضا و شیخخرعل و صولتالدوله قشقایی شدند. آنها برای جلوگیری از انقراض قاجار و حمایت از تداوم جریان مشروطه، اتحادی سهگانه تشکیل دادند؛ هرچند کار مهمی انجام ندادند، در قلمرو خود مستقلتر شدند (ویلسون، 1363: 184تا186). در جریان جنگ جهانی اول (1914تا1918م/ 1332تا1336ق)، با نقض بیطرفی ایران، کشور صحنۀ نبرد نیروهای متخاصم شد. با انتقال دولت موقت به کرمانشاه، آنها برای کسب حمایت والی، نمایندهای راهی پشتکوه کردند. غلامرضاخان والی با اقداماتی چند، نیروهای انگلیسی را که در کوتالعماره مستقر بودند، با مشکلاتی مواجه کرد. این اقدامات عبارت بودند از: سازماندهی نیروهای نظامی؛ ایجاد ثبات در مرزها؛ برقراری نظم و آرامش و امنیت؛ حمایت از راهبرد دولت موقت برای پشتیبانی از متحدین (نظامالسلطنه مافی، 1380: 2/63تا65). نیروهای نظامی روسی مستقر در کرمانشاه، برای کمک به انگلیسیها در نبرد با عثمانی، از راه پشتکوه عازم عراق شدند؛ اما با حملۀ نیروهای نظامی والی، تعداد بسیاری از آنها کشته و زخمی شدند و روسها بهناچار عقبنشینی کردند. غلامرضاخان در دیدار با فرستادۀ باراتف (Baratov)، فرمانده روسی، با اظهار بیاطلاعی، قول دستگیری و مجازات خودسرانی را داد که این عمل را انجام داده بودند. به دنبال آن، برای نشاندادن حسن نیت خود، به گروهی از سربازان روسی اجازه داد برای کمک به نیروهای انگلیسی، از راه شمال پشتکوه به عراق اعزام شوند (امیراحمدی، 1373: 102تا106). در جریان جنگ جهانی اول، با روی کار آمدن بلشویکها در روسیه و برقراری نظام مشروطه در ایران، دولتمردان بریتانیایی راهبرد خود در ایران را از حکومتی حائل به دولتی مقتدر و مرکزی تغییر دادند. پس از آن در سال 1299ش/1921م، با کودتای نظامی، سردارسپه در حکم بازیگری اصلی ادارۀ امور را در دست گرفت. رضاخان برای پیریزی نظم نوین و افزایش توان نظامی، به سرکوب قدرتهای محلی روی آورد. در این دوره، والی پشتکوه و شیخخزعل و صولتالدوله قشقایی به بهانۀ حمایت از مشروطه، تلگرامهایی به مجلس شورای ملی مخابره کردند و از شاه قاجار حمایت کردند. آنها موفق نشدند از قدرتنمایی سردارسپه جلوگیری کنند و کار مهمی انجام ندادند. در سال 1300ش/1921م قوامالسلطنه، نخست وزیر وقت، لایحهای مبنیبر استخدام مستشار مالی از ایالات متحده، برای اصلاح امور مالی و اقتصادی، به مجلس ارسال کرد. این لایحه را مجلس تصویب کرد و در پی آن، هیئت مالی به سرپرستی آرتور میلسپو (ArthurMillspaugh) به ایران آمد (صورت مذاکرات مجلس شورای ملی، 1300: 435تا438). دولت در راستای نظمبخشی و ساماندهی امور مالی و اقتصادی و همچنین برای محاسبۀ مالیات و پایانبخشی به سازوکار نامشخص و غیر شفاف، لایحۀ جامع مالیات و درآمد را به مجلس ارائه کرد؛ پس از تصویب این لایحه، دولت با حمایت نظامیان شیوۀ یکسان جمعآوری مالیات و درآمد را اجرا کرد. با اصلاح امور مالی و افزایش درآمدهای دولت، نظم و امنیت و آرامش به وجود آمد و اصلاحات مالی و اقتصادی شتاب بیشتری گرفت. براساس قانون جدید مالیاتی، دولت از سال 1299تا1304ش/1920تا1925م 175هزار و 360 قران، مالیات برای پشتکوه تعیین کرد که پس از کسر 36هزار و 985 قران، هزینۀ نیروهای نظامی پشتکوه، مابقی به مرکز ارسال شد (ساکما، سند ش: 11323/240). دولت مدعی شد باوجود برآورد مالیات صدهزار تومانی پشتکوه، شیوۀ جمعآوری مالیات در آن منطقه تغییری نکرده است؛ یعنی همچنان میزان درآمد در گرفتن مالیات نقشی نداشت و جمعآوری آن با نظر والی بود (ساکما، سند ش: 112323/240). در سال 1303ش/1924م، عدهاى از سران بختیارى به هواخواهى احمدشاه و حفظ قانون اساسى، کمیته قیام سعادت را راه انداختند. پس از آنکه احمدشاه از اروپا به ایران بازنگشت، در عمل کمیتۀ قیام سعادت نیز از اعتبار ساقط شد. در آذر1303ش/1924م که رضاخان به عتبات عالیات سفر کرد، در بینالنهرین فرزندان ابوقداره از او طلب بخشش کردند. پس از آنکه ابوقداره از بینالنهرین به ایران بازگشت و بهدنبال خلع سلاح عشایر در سال 1304ش/1925م، با فرمانده لشکر غرب مذاکره کرد. در این مذاکره مقرر شد والى پشتکوه براى محافظت عشایر و اجراى اوامر دولت، چهارصد قبضه تفنگ نگه دارد و مابقى را جمعآورى کند و به نظامیان دولتى در کرمانشاه تحویل دهد (فراهانی، 1385: 1/568). پس از آنکه احمدشاه ایران را ترک کرد، در عمل این سردارسپه بود که در رأس امور قرار گرفت و تمامی قدرت را در دست داشت. رضاخان خواستار اطاعت و تبعیت مطلق حکام و قدرتهای محلی بود. او در راستای نظم نوین و تمرکز قدرت سیاسی، تصمیم گرفت شیخخزعل را سرکوب کند. در پی این تصمیم، ارتش نوین و مجهز حکومت مرکزی ایران در عملیات پیش رو، با اعزام نیروهایی به منطقۀ پشتکوه، راه کمکرسانی را به طور کامل قطع کرد؛ بنابراین آنها موفق شدند بدون هیچگونه مانعی از راه لرستان وارد خوزستان شوند. شیخخزعل که توانایی مقابله با نیروهای نظامی را نداشت، تسلیم شد و تحتالحفظ به تهران فرستاده شد. والی اوضاع جدید را درک میکرد و با در نظر گرفتن تغییر در وضع سیاسی و نظامی کشور، سیاست جدیدی را در پیش گرفت. او با اعمالی نظیر اجرای فرمانهای حکومت مرکزی، پرداخت به موقع مالیات، ایجاد ثبات در مرزها، برقراری آرامش و نداشتن ادعای استقلال یا تجزیهطلبی باعث شد برای عزل، در الویت دولت مرکزی نباشد. سردارسپه نیز نظم و امنیت را برقرار کرد و پایههای قدرت خود را محکم کرد. او با کمک متحدان خود، حکومت قاجارها را خلع کرد و قدرت را به دست گرفت و شاه شد. رضاشاه بهدنبال تمرکز همهجاﻧﺒﮥ قدرت در ایران بود و در این راستا، اقدامات چشمگیری انجام داد. مهمترین این اقدامات سرکوب و خنثیکردن حکومتهای محلی بود. حکومتهایی که برای تمرکز قدرت و حکومت او تهدید محسوب میشدند. رضاشاه در ساختار جدید، ابزار لازم برای رویارویی با این تهدیدات را نیز در دست داشت. او با بهکارگیری ارتشی مدرن، حکومت والیان را هدف قرار داده بود و موجودیت آنها را نمیپذیرفت. در سال 1307ش/1928م، ارتش منظم و متحد جدید، به فرماندهی صادقخان کوپال، بهسوی پشتکوه حرکت کرد. والی نیز با در نظر گرفتن وضعیت و تجهیزات طرف مقابل، بدون جنگ تسلیم شد. او با جمعآوری تمام اموالش، به املاک شخصی خود در شهر بغداد عراق پناه برد. درنتیجه، نیروهای دولتی با تسلط بر پشتکوه آن منطقه را زیر نظارت مستقیم دولت قرار دادند (رزمآرا، 1320: 64تا66). نتیجه در اوایل دورۀ قاجار و بهدنبال سیاست فتحعلیشاه در قاجاریکردن سرزمین و دورکردن خطرهای احتمالی، والیان مجبور شدند مقر حکومت خود را به پشتکوه انتقال دهند. در این دوران، روابط قاجارها با قبایل و تبایع و زیردستان خود، تابع اوضاع زمان بود. حکومت برای جلوگیری از هرجومرج و حفظ نظم و آرامش و تمرکز قدرت، از شیوههای رایج استفاده میکرد. والیان با برقراری امنیت داخلی و ثبات مرزی و ارسال به موقع مالیات به دیوان، حمایت حکومت مرکزی را به دست میآوردند و اینگونه، اعتماد و رضایت آنها را جلب میکردند؛ البته وقتی نظارت حکومت مرکزی به علتهای متعدد و متفاوتی تضعیف میشد و به بیان دیگر، زمانیکه تمرکز قدرت از بین میرفت و اعمال نفوذ حکومت کمرنگ یا شکسته میشد، والیان با استقلال بهدستآورده، از ارسال مالیات خودداری میکردند. والی حسینقلیخان ابوقداره از حاکمان مقتدر و مهم غرب کشور بود. او با بازسازی نیروهای نظامی و برقراری آرامش و ثبات مرزی، حکومت را در سرکوب شورش مناطق همجوار، ازجمله لرستان و خوزستان و کرمانشاه، یاری کرد. ناصرالدینشاه بهپاس همین اقدامات، با اعطای لقبها و جوایز متعدد، از خدمات شایستۀ او تجلیل کرد. اینگونه، یکی از والیان قدرتمند مناطق غربی به معتمد حکومت مرکزی تبدیل شد که در راستای حفظ قدرت آنها فعالیت و تلاش میکرد. والی در اوج اقتدار، قلمرو خود را جزء جداییناپذیر خاک کشور قلمداد میکرد و با پرهیز از ادعای استقلال و جداییطلبی، تجاوز عثمانی را دفع میکرد و با عملیات تهاجمی علیه آنها، پشتیبان حکومت مرکزی بود. غلامرضاخان والی که بیش از سه دهه بر پشتکوه حکم راند، برخلاف اسلاف خود، در منازعات و دستهبندیهای سیاسی شرکت کرد. او در جریان جنگ جهانی اول، با حمایت متحدین، برای نیروهای نظامی متفقین در کوتالعماره مشکلاتی ایجاد کرد و با شرکت در اتحاد سهگانه، به حمایت از مشروطه و مخالفت با سردارسپه روی آورد. در دورۀ حکومت رضاشاه، باتوجه به سیاست تمرکزگرایاﻧﮥ او و مجهزشدن ارتش ایران به انواع تسلیحات جدید و برتر، والی که توان مقابله با نیروهای نظامی را نداشت، به املاک خصوصی خود در عراق پناهنده شد. با این اقدام او، سلسلۀ والیان محلی برای همیشه از ﺻﺤﻨﮥ تاریخ ایران حذف شد. | ||
مراجع | ||
الف. اسناد 1. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران (ساکما)، سند ش: 7396/ 295. 2. -------------------------------، سند ش: 21053/240 . 3. -------------------------------، سند ش: 4610/240. 4. -------------------------------، سند ش: 2544510/11. 5. -------------------------------، سند ش: 2674/290. 6. -------------------------------، سند ش: 4661/290 . 7. -------------------------------، سند ش: 112323/240 8. -------------------------------، سند ش: 11323/240 9. صورت مذاکرات مجلس شورای ملی دورۀ چهارم، سال 1300. ب. کتاب 10. احتشامی، منوچهر (1383)، خوزستان و لرستان در عصر ناصری، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر. 11. اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان (1364)، تاریخ منتظم ناصری، تصحیح محمداسماعیل رضوانی، تهران: دنیای کتاب. 12. افضلالملک، میرزاغلامحسین (1361)، افضلالتواریخ، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران: تاریخ ایران. 13. امیراحمدی، احمد (1373)، خاطرات نخستین سپهد ایرانی، به کوشش غلامحسین زرگرینژاد، تهران: مطالعات و تحقیقات فرهنگی. 14. اونر، ژان (1363)، سفرنامه عصر نادرشاه، ترجمۀ علی اقبالی، تهران: جاویدان. 15. ترکمان، اسکندربیگ (1350)، تاریخ عالمآرای عباسی، تصحیح محمد عباسی، تهران: امیرکبیر. 16. جهانگیرمیرزا قاجار (1384)، تاریخ نو، به کوشش عباس اقبال، تهران: امیرکبیر. 17. دومورگان، ژاک (1338)، هیئت علمی فرانسه در ایران، ترجمۀ کاظم ودیعی، تبریز: شفق. 18. رزمآرا، علی (1320)، جغرافیای نظامی پشتکوه، تهران: ارتش. 19. سردار ظفر بختیاری (1362)، یادداشتها و خاطرات سردارظفر بختیاری، به کوشش خسروبنحسینقلی، تهران: فرهنگسرا. 20. صفایی، ابراهیم (1366)، رهبران مشروطه دورۀ دوم، تهران: جاویدان. 21. ظلالسلطان، مسعودمیرزا (1368)، خاطرات ظلالسلطان، به اهتمام و تصحیح حسین خدیو جم، تهران: اساطیر. 22. عینالسلطنه، قهرمانمیرزا (1374)، روزنامۀ خاطرات عینالسلطنه، محقق و مصحح مسعود سالور و ایرج افشار، ج10، تهران: اساطیر. 23. فراهانی، حسن (1385)، روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج2، تهران: مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهای سیاسی. 24. فریدالملک همدانی، میرزامحمدعلیخان (1354)، خاطرات فرید، گردآوری مسعود فرید (قراگزلو)، تهران: زوار. 25. کرزن، جورج (1363)، ایران و قضیۀ ایرانی، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، تهران: علمی و فرهنگی. 26. گلستانه، ابوالحسنبنمحمدامین (1344)، مجملالتواریخ، به اهتمام مدرس رضوی، تهران: دانشگاه تهران. 27. گیلانتنز، پطرس دی سرکیس (1371)، سقوط اصفهان، ترجمۀ محمد مهریار، اصفهان: امور فرهنگی شهرداری اصفهان. 28. مروی، محمدکاظم (1364)، تاریخ عالمآرای نادری، تصحیح محمدامین ریاحی، تهران: زوار. 29. میرخواند، محمدبنخاوندشاه (1338)، روضةالصفا، تهران: جام. 30. نظامالسلطنه، رضاقلیخان (1380)، رضاقلیخان نظامالسلطنه: مکاتبات و مراسلات، به کوشش منصوره اتحادیه، تهران: تاریخ ایران. 31. نظامالسلطنه مافی، حسینقلیخان (1362)، خاطرات و اسناد حسینقلیخان نظامالسلطنۀ مافی، محقق و مصحح معصومه مافی، منصوره اتحادیه، سیروس سعدونیان و حمید رامپیشه، تهران: تاریخ ایران. 32. والیزاده معجزی، حسین و محمدرضا والیزاده معجزی (1380)، تاریخ لرستان روزگار قاجار، تهران: حروفیه. 33. ویلسون، آرنولد تالبوت (1363)، سفرنامۀ ویلسون؛ تاریخ سیاسی و اقتصادی غرب ایران، ترجمۀ حسین سعادتنوری، تهران: وحید. ج. روزنامه 34. روزنامۀ ایران، ج5، ش504. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,055 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 476 |